ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 105
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز
من خودم تجربه باورهای منفی داشتم از وقتی با سایت شما آشنا شدم و با فایل های رایگان تون رو خودم کار کردم متوجه شدم که چقدر نتایج خوب میاد سراغم و من ارایشگرم و شکر گزاری میکنم و پیجم ضعیفه ولی خداوند محبت منو تو دل مشتریام قرار میده و اونها برام تبلیغ میکنن
و به این نتیجه رسیدم که فقط کافیه که باورهامو تغییر بدم و به قول استاد احساس خوب =اتفاقات خوب
من بیشتر از اینکه حسادت کنم یا نارحت بشم از موفقیت دیگران نگرانم میشم،میترسم ،چه در حوضه ی کاری چه روابط
ترس از اینکه دیگر تونست من نمیتونم دیگه نمیشه همینی بود که طرف موفق انجام داد
و چیزی برای موفقیت من نیست دیگه و ازین دسته فکرها
البته من تا الان به این موضوع فکر نکرده بودم که چطور موفقیت دیگران میتونه به من کمک کنه یا اگر دیگری موفق شد نشونه این که من هم میتونم موفق بشم این سوالات که شما فرمودید پنجره ای نو به روی من گشوده درود برشما
سلام استاد. امیدوارم هرجا هستید سالم و سلامت باشید.
من دوماهه به ایتالیا مهاجرت کردم و خب تازه حساب میشه و خیلی کارهارو تند تند مجبور شدم یاد بگیرم… وقتی به خودم اومدم دیدم من بعضی روز ها خوشحالم و همه چیز خوبه اما بیشتر روز ها توی درون خودم جنگ به پا میشه جوری که من نمیتونم از پسش بر بیام. تجربیات خاصی که توی مهاجرت کسب کردم به عنوان دختری که 20 سال پیش خانواده ش بوده و تنها دقدقه فکریش این بوده چجوری مسیر تهران کرج یا مسیر های دیگرو یاد بگیره، مهاجرت براش یک غول بود و انتخابی بود که خودم کردم و اولش هیجانشو داشتم و ازینکه اونقدر قدرت داشتم از خودم و خدای خودم که مسیر رو برام طراحی کرد ممنون بودم. اما این تنهایی و ذهنیت محدود کننده من نمیذاره نشونه های مثبت رو ببینم . اینکه همه این ها طبیعیه و من قرار نیست مسیر آسونی داشته باشم و هرچقدرم سخت باشه بعدا به شکوفایی میرسه و خودم قراره برای خودم آسون ترش کنم…
این فکر هارو میکنم اما ذهنیت محدود کننده من زودتر جلو میاد و نمیذاره به باور های مثبت پرو بال بدم .
پدر من از طریق دوستشون مدت زیادی هست که با شما آشنا شده و توصیه های که تو دوره های قبلی و دوره های هدیه تون کردید رو انجام میده. یه مدتی هم قانون سلامت رو خانوادگی اجرا کردیم
پدر بهم پیام دادن که دوره “ذهنیت قدرتمند در برابر محدود کننده” رو از سایتتون ببینم و تمریناتشو انجام بدم.
دیشب نشستم و کامل قسمت اول رو گوش دادم و تمرینات رو نوشتم و فهمیدم چقدر باور من باعث شده ذهنیت من پر از فکر های سمی و تخریبگر باشه که نه تنها باعث پیشرفتم نمیشه، بلکه حتی نمیذاره ایده جدیدی بسازم و خودم رو پرورش بدم.
وقتی شروع کردم نوشتن احساساتم نسبت به موفقیت افراد، من کلا برای دیگران خیلی خوشحال میشم و ذوق میکنم و واقعا حس خوبی میگیرم که یک فرد هدفش رو پیدا کرده و پیشرفت کرده حتی شده سوالم ازشون میپرسم که ازش یاد بگیرم…
اما این ذهنیت محدود کننده بعد ازینکه شخص تو ذهنم برام بزرگ میشه، باعث میشه حس ضعف و ناتوانی کنم، حس کنم اعتماد به نفس ندارم، حس کنم مایه افتخار نخواهم شد، سخت کوش به اندازه اون شخص نیستم، اگر من یک پارتنر خوب و سخت کوش نباشم چی؟ اگر باعث افتخار نباشم چی؟ ، اگر دوباره تسلیم بشم چی؟، استرس شدید هم میگرفتم چون واقعا حس میکردم من لایق این مسیری که انتخاب کردم نیستم
و میدونم اگر کنار بکشم پس بدرد چیز دیگه ای نمیخورم چون کار های دیگه هم در گذشته بوده که جزو اهدافم بودن و بخاطر این ذهنیت، به پایان نرسیدن.
شروع کردم رو به روش نوشتن اینکه چه ایده هایی میتونم بگیرم…
حس خوبی واقعا گرفتم اما هنوز کار داره…
یعنی این حس خوب باید ادامه داشته باشه و من همه تلاشمو میکنم که این دوره رو بخاطر خوب شدن حال خودم ادامه بدم و یک موضوع جدید رو یاد بگیرم از این صفحه ی زندگیم .
واقعا ممنونم که این دوره رو گذاشتید و واقعا به موقع بود.
ذهنیت من چیه واقعا؟ ذهنیت محدود کننده یا ذهنبت قدرتمندکننده.
100٪ ذهنیت نگرش و باور من محدود کننده است.
بیا الان به سمت باورهای قدرتمندکننده حرکت کنیم>> یعنی افکار و. باورهامون داره تغییر می کنه
تو حرکت ببه سمت ذهنیت قدرتمندکنندا باورها و ذهنیت مون رو در داقع داریم تغییر می دیم.
سوال : به موفق بزرگ برسه نزدیکان احساست چیه؟ کنجکاوی برای گرفتن ایده ؟ یا نه حسودی می کنه؟ تو بی عرضه و ناتوانی.
من حسادت می کنم .
اول که کارش و بی ارزش می کنم>> بعد حسادت می کنم >> بعد می گم منم با اون شرایطی که اون تن داده به این چیزها می تونستم ولی من کیفیت بهتر می خوام.
اره فکر کنم همش می شه حسادت و بعدم سریع میام مقایسه می کنم خودم و می گم بیین تو ارزش های غیر قابل مقایسه با اون داری. تو کجا اون کجا دختره یا پسره داهاتی ونگ ونگی. حالا حقیقت یه چیزه دیگه ایت این داره یه جور دیگه نمایش می ده .
من ده لول همین الان از این بالاترم ، اگر من می خواستم مثل اون باشم که الان 100 برابر این شرایط رو داشتم .
این حسادته دیگه ؟!؟
خشم خشم درست تره.
یه محدودیت هست هانیه؟
اون رفت و موفق شد تو. بد دیده می شی و ناتوان؟
من نمی تونم برسم به اونجا چون قابلیت استعداد شانس تحصیلاتش رو ندارم.
دری به تخته خورد بابا شانسی شانسی رفت واونجا قبولش کردن.
من بد شانس ام.
سرنوشت و تقدیر من اینه خدا خواسته دیگه.
افکار و باورهات و ببین هانیه؟!
اون موفق شد دیگه شانس برای تو نیست؟
به نظرت اون دوست ات وقتی تو کار خوب پیدا کردی با حقوق عالی به تو حسادت کرد ، واقعا برای اون قابل دسترس نبود اونم بره سرکت بهتر با حقوق بهتر؟
تو شانس اوردی که این جهش بزرگ رو کردی ؟
از لیاقت ات بیشتر بود خدایی؟؟
نه شانسی نبود من افدا م کردم تصمیم گرفتم درخواست دادم مراحل اش رو طی کردم و واقعا لایق اونجا بودم. نه مارتی بازی کردن نه هیچی و منم سختی نکشیدم فقط تصمیم گرفتم و درخواست دادم همین.
اونم درخواست بده و تصمیم به تغییر شرکت و بالابردن حقوق اش میزکرد می شد.
ولی اون هیچ کدوم از این اقدامات رو نکرد اخه. بعنی شاید اصلا دوست نداره به جایی که من رسیدم برسه فقط نشسته خشم،داره و حسودی.
اون خیلی باورهای محدودکننده داره خیلی.
حالا توجیح میاری یا خودت رو سرکوب و. سرزنش می کنی؟ اره دقیقا من خودم. سرکوب و سرزنش می کنم .
برچسب زدن قضاوت کردن و تحقیر کردن طرف >>> باورهای محدودکننده.
توشحال شدی اینا شدن مدیر و بالاترین رتبه ووو؟ خوشحال شدی؟؟ نه چون می دونم اون چقدر تو علم ضعیفه واقعا علم شو نداره از بی ادمی اون و گذاشتن.
اره اون هیکل اش ورزشی شده چیه بابا خیلی یوقوره، مثل مردا داغونه بابا یوقوره . من اینقدر یوقور نیم خوام بشم.
حرکت ایده باورهات چیه؟
اون داره از بالا بهت نگاه می کنه؟؟
تو خودت از بالا نگاه می کنی به یه موفقیتی برسی؟
اره دارم حسادت می کنم به اون که رفته و اونجاست و
اره دارم حسادت می کنم به اونکه خونه و مستقل و فقط به کارشه و جاهای الکی نیست اصلا .
A>> لاتاری برنده شد و رفت>> بیا بله چرا که نه ماشالله خدا واسه تنبلا می سازه ما اینهنه،ربان بخون برو بیا،دانشگاه اپلای کن و کلاس زبان برو این راحت مبادا این یه کتاب باز بکنه و 4 کلمه بخونه و امتحان بده ها ، مبادا از خانواده اش دو بیوفته همه با هم رفتن اینم مثل همیشه تو پر قو . اره دیگه خدا اصلا می گه نکنه ابن چیزی اش بشه زحمتی بکشه حتما باید تو خوشی و عشق و حال باشه. نکنه به زحمت بیوفته. همه جی رو راحت می خواد و براشم می شه. ⭐️ ایده الهام بخش: عزیمز لازم نیست همه جی سخت بدست بیاد، تو فکر میک نی ولی لایق گرفتن چیزی هستی که پدر خودت و دربیاری ، تو خودت و لایق شادی و اسونی و راه هموار نمی دونی، نتیجه هات هم مشخصه. بله ایده و باورت می تونه این باشه که همه میز اسون و از راه هموار بدست میاد من اگر دارم به روح جسم خودم ضربه می زنم دیگه انتخاب بمنه این نوشته اسمش و برای لاتاری، حالا اگر به تو می گفتم بیا بنویس می گفتی نه بابا شانسی شانسی قبول شم من دوست،دارم زحمت بکشم زبان بخونم،برم همینطور بی زبان و بی مدرک و بی علم حالا قبول ام بشی ، بذار اونی بنویسه که واقعا می خواد بره، بعدم نه بااب ما شانس نداریم قبول نمی شیم .
ایده چیه؟ ریلکس، راحت، خوش از مسیر هموار برو اگر تو فکر کزدی عامل موفقیت ات این سختی ها و رنج ها. بدبختی ها و نخوری ها امتحانات زبانی که دادی و درس هایی که خوندی که مثلا به خودت سختی بدی ، اینا نیست نتایج ات مشخصه.
پس باورهات و درست کن فرکانس هات و دریت کن خودت رو لتیق دریافت نعمت ها بدون خودت رو لایق مسیر هموار بدون از استعداد و توانایی هات استفاده کن هیچ استانداری هم،براش نذار گدشته رو هم فراموش کن . اغوش تو،باز کن برای دریافت نعمت ها. یادبگیر این درس و،یادبگیر که تو ارزشمندی که تو لایقی که فارغ،تز دستاوردهات و علم و زبان و دانش ات و فارغ از تاثیرگذاریت، تو لایقی. تو لایقی تو یه مسابقه ایی که هیچ کدوم از دستاوردهات مهم نیست نه،زبان جی ببدی نه کجا خوندی ، چی خوندی، شب ها برای امتحان زبان بیدار بودی یا نه تو برنده بسی و این گرین کارت، این شغل خوب، این قرارداد خوب رو برای توبیارن. احساس لیاقت کن ایمت رو بنویس بگو من لایق هستم که بتونم ایم هدیه گیف رو داشته باشم . فارغ از دستاوردهام و تثمیم گیری از روی دستاوردهای من. من لایق هستم صرفا بخاطر بودنم و اسم قشنگم می تونه دربیاد جرا که نه . من لایق دریافت هدیه ها هستم هرچقدر هم بزرگ و نایاب و کمیاب که فقط ادم های کمی می گبرن ومحدودیت داره کلا .
B>> ازدواج کرد. اره دیگه با پول باباش باج داد یارو این و بگیره و باهاش قول و قرار گذاشت و بره اونجا و کار کنه خرج یارو رو بده حالا برای ما قوپی هم میاد من که می دونم اصل ماجرا چیه، فقط خودش و برسونه به اونجا . منم می تونستم اینطوری ازدواج کنم .
هر تصمیمی داری پاش باش، اینقدر کارهات و تو بوق و،کرنا نکن. مردم برای تو هیچ کاری نیم تونن بکنن. اینقدرم نباید حتما نتایج عالی باشه نتایج هرچی که،هیت بذار امون باشه تو جدای نتایج ات بالیاقت هستی عزیزم ، لایق هستی. اینقدر تمرکزت رو نذار روی بقیه. از داشته هات ایتفاده کن و به حرف هیچ کسی گوش نکن. سرت به کار خودت باشه و خودترو با کسی مقایسه نکن . برای خودت برنانه ریزی کن و ارزشمندی ات رو گره به روابط یا یه سری ادم نکن.
ابدا وقت ات رووتلف نکن و نه کسی تو زندگی تو تاثیر داره نه تو توی زندگی کسی تاثیر داری.
C>> رفت و تاپ لول مدیر شد. وای این و که واقعا خندم می گیره این ا رو از ب تشخیص نمی داد اونم گفت شانسی این پروژه رو بهش دادن خورد به کرونا و شانس اورد وکسی نیست که،ازش چیزی یاد بگیری خودشم که بلد نبود هیچی خوبه خودشم می گفت دیگه کمک کم فاصله گرفت و کارهای اون و انجام داد و دنباله رو اون، شد و براش سوشی خرید و دیگه با ماها نیومده و خودش و دسته بالا گرفت و ادا و اصول اون و در اورد که مثلا منم مثل اونم ولی مثل اون داشنگاه نرفته بود، جاهای با لول کار نکرده بود، زبان بلد نبود فقط مثل اون ادا در میورد و دنبال رو اون شد. اکادمیک از اون خیلی بهترا بودن ، والا تو. بابقیه تو این سمت مقایسه کن همه از یونی خوب همه جاهای خوب این والا چی بگم . دیگه اونجا همه ابنطوری می رن بالا که سوشی بخری و هی هندونه بذاری و زبون باز باشی و و بیشترین،گندم بزنی البته ، پدرسوخته باشی و مصلحت خودت تو الویت،باشه. اونم می خواست بره شانسی گفت بیا .وگرنه دیگه یه چیز تقلیدی 100 تا مدیر می خواد اونا چیکار می کنن توام بکن.
یادبگیر باورت و تغییر بده ایده بگیر که عامل اصای نه درس و دانشگاهه نه بهترین بودن تو هر چیزی، یاد بگیر چطور کارها رو تقسیم کنی مدیریت کنی خودت رو از نتایج جدا کنی، یاد بگیر دنبال رو کسی باش که باعث پیشرفت ات می شه. احساس لیافت کن از همون چیزهایی که،داری. خودت رو دسته بالا بگیر ، طرف مقابل هر کسی که می خواد باشه باشه تو فکر. و ایده خودت رو ببر جلو. وقت ات و تاف نکن با بقیه ، از مسیر بقیه نرو. راهی که دوست داری رو ببر جلو . ادم هارو بت نککن برای خودت . از پس همه کاری بر میای ، خودت و هی نبر زیر ذربین، خودت رو اینقدرر ادیت نکن .
ایده و فکرت رو بگو . بله از همه شرایط و ادمهای اطرافت ایتفاداه کن، متفاوت فکرکن، جسارت داشته باش روی نرس هات پا بذار. جسارت تثمیمات جدید ارتباط های جدید پیشبرد کارت . جسارت داشته باش خودت رو ادم واملی ببینی که یه تیم داره و داره به سمت هدف حرکت می کنه و با بهتریم ها کار میک نه . جسارت داشته باش که از جایی که هستی بری بالاتر و پیشرفت کنی .
به درس و دانشگاه و تجربه و هیچی میست الان تو این شرتیط با این ادمی فکر کن فریز شدی و باید این چالش و مسئله حل بشه انجامش بده برای حودت رابطه نساز و خودت رو با هیچ کس مقایسه نکن بنداز خودت تو اون راه و ادامه بده و برو جلو .
D>> اونجا موند و از خدمات،استفاده کرد و هنوزم داره زندگیویم کنه>> اره دیگه همینطور کشکی کشکی 4 تا چرت و پرت سر هم کرد و گفت و کشکی کشکی نمره بگیره و خودشون و با کیفیت بدااا موندگار کردن که ففط اونجا باشن. بی کلاس و داهاتی فقط باشه،یه حقوق بخور تمیری هم بگیره مثل اون یکی که خودش انداخت و اویزون شد خوبه ماشالله می دونست اهل درس نیست گفت بذار حداقل برم با این از بغل اش یه اقامت بگیرم و موندگار کتم خودم و با کلک و دوز و دروغ و .
حالا تو که نشستی مو رو از ماست کسیدی بیرون چی شد ؟؟؟؟ بدبخت گردی خودت و که رفت مثلا مو تز ماست،کشیدن تو چه تاثیری توی علم داشت یه ماه تمرکز کردی واسه،یه امتحان که چی خوب؟ مثلا می خواستی بزرگترین کار دنیا رو کنی ، اینکه تمرکز گردی روی نقاط ضهف ات و گفتی این عامل اصلی و اداهای بقیه رو دراوردی و خودت هی انداختی تو مخمصه چی شد.
ایده اینه که هیچ چیز رو بزرگ نکن چون هیچ چیز بزرگ نیست . هر چیزی راهی داره که باید از راهش بری و انجامش بدی . حالا اگر فلاقه داشتی با کمترین مانع می ری توش و چالش ها خودشون برای پیشرفت ات میان . نمی خواد خودت و هی هل بدی که مثلا پیشرفت کنی. طبق ایده هات و کارهای خودت برو جلو .
اونقدرها هم فکرومی کردی سخت نبود، چه فرصتی برای خودت ایجاد کردی و بازم اون فرصت میاد و اصلا ناراحت نباش هانیه . این مدل بتور و فکر یعنی اینکه مدل خودت و داشتن یعنی رابطه الکی نداشتن یعنی سرت به کار خودت بودن، یعنی مسائل رو مدل خودت و از روی راهکارهای خودت حل گردن، یعنی مثل بقیه رفتار نکردن یعنی برنانه طولانی مدت و بلند مدت داشتن یعنی هدف داشتن و هدفمند بودن . یعنی خلق شرایط دلخواه یعنی تمرکز روی جیزی که می خوای و حلق اش. و جسارن و پا گذاشتن روی ترس هات.
E>> اره دیگه اونم با مدیر اومد و مسولیت گرفت و اونم تز بی سوادی این سواستفاده کرد 4 تا،ادم رو هم،بنا کرد و انجام دادن اونا کارا رو و،از نابلدی اینم،سواستفاده کرد و اون مشد واسه،خودش کسی خوبه بی سوادا دور هم حالا واسه بقیه هم تصمیم،می گیرن .
هم مداری اون ها به نظرم اگرم میگی بی سوادن مهم اینه که با اینکه هم تای خودشون رودبا اون،سطح تحصیلاتی و اروپاو بقیه می بینن، بازم احساس لیاقت می کنن برای دریافت این پوزیشن و حقوق. خودشون رو سرزنش نمی کنن و به خودشون نمی گن کار کن درس بخون مقاله بخون خودت و لی نشون نده . درسته؟ با همین سطح سواد ، اطلاعات و تجربه خودشون و لایق می دونن. لایق این احترام این مسولیت ها این حقوق و این تصمیم گیری ها. تو چی خودت رو لایق می دونستی ؟ به تو هم داشتن می دادن دیگه ! اگر جمع این بود تو هم خودت رو لایق کار اسون پول زیاد می دیدی و با ارزشی که برای دانسته هات قائل بودی تو ام اون پول و حقوق و موقعیت رو می گرفتی خوب.
خودش رو لایق می دونست، توروی اون وایساد، برای خودش وقت اش دانسته هاش ارزش قائل بود ،در واقع اون دانسته ها اشنا و هرچیز دیگه رو می فروخت، احساس لیاقت داشت خودس رو جدا می دید، به خودش و حد و مرزش و حریم خصوصوی اش احترام می گذاشت. برای وقت اش ارزش قائل بود و راه حل مسائل رو می دونست و می رفت اتجام می داد خودش در وهله اول مهمه بود . از خودش کار نمی کشید یا بخواد بگه وای من لتیق نیستم بهره بروی رو ببرم بالا جون بکنم که لایق باشم نه من همینطور که هسام لایق هستم و اونها هم برای همین از من خوششون اومده .
F>> اونم که در واقع کارهای گلچین و طریف و تو چشم انجام می ده. اره دیگه با مسخره بازی و فیلم مثلا من خیلی حالیما ادای ادم هایی که خیلی حالیشون رو در میاره و 4 تا چرت و پرت ام تحویل این می ده اینم تو دیوار، اونم این و با این انجام بدید و کلی هم می پیچونه ها . وگرنه 4 ت اسوال ازش بپرسی به خدا اگر بلد باشه،فقط قوپیه الکی و مسخره .
بله خودش و از بقیه جدا کرد، از متفاوت بودن نترسید هول نشد، کارخ ودس رو می کرد برایخ ودش ارزش قائل بود. تمرکزش اونجا بود و دنبال بهتر شدن بود و کار راحت و خودش روولتیق یم دید و پرایوسی خودش و علایق خودش رو داشت.
G>> اون چه از این ور به اون ور برو و با اونام قاطی شده و خدارو شکر به همه لول دادن>>
اره دبگه یه کار معمولی انگار که منشی باشه هی رژ رو هم زد و هی اومدو کارها رو انجام داد و برد جلو و با این جلسه،و اون جلسه ماشالله همشون هم رفتن بالا. اونکه یه کار کوچک ام واسه کسی انجام نداد و بهترین منتور خوبه خداروشکر بی سوادا دور هم چه لذتی هم می برن کارم که تو اتوپایلت می ره جلو دیگه حال ااینا هر کاری بکنن.
براش مهم نبود بقیه چی یم گن راجهعه بهش به اینکه در واقع منشی اون بود ولی نمی یومد بگه خوش به حالت منم دوست دارم اینجا پشت این میزا باشم با شما توی یه تیم مشخص باشم دیدی قشنگ کارش رو انجام می داد و کار رو پیش می برد و تمام .هی اویزون نبود و هی بگه امروز بیام با،شماها.
H>> اون یه عمری داره می خوره و می خوابه و خوبه دلخوشی داره هنوز واسه خودش خوشه>> خوبه والا تمرکزش و گذاشته روی گول زدن ادما و خودش و اپدیت می زاره و می خوره و می خوابه خوب والا همه جیزشم به روز از مو از ناخن از لباس . اصلا باید ایشون به مد بره جلو حتما.
I>> تصمیم گرفت و دنبال پسره رو گرفت گفت خودمم خرج شو می دم فقط با این باشم. >> اره دیگه همون موقع یه انتخاب متوسط کزدن مثل من بلند مرواز نبودن که بگن حالا پیشرفت کنیم حالا پیشرفت کنیم بعدا شخص مناسب بیاد. با همون رفتن جلو و برنامه چیدن و گفتن یا مرگ یا این.هر کار و هر ترفندی هم زدن و با این اکی شدن و یه عمرا خرج شو می دن که با این باشن برای اونم بد نشد البته. اینم خودش بست به اون
درس : اینقدرر هی چشم. ات به تصمیمات و دهن بقیه نباشه که مثل اونا فکر کرنی و تصمیم بگیری . تصمیم ات رو بگیر . هی یمسگی وای اون پوبداره نه اون انتخابش فقره پس فقره . سرت به کارخ ودت باشه و توی یه مسیر برو و اینقدر شاخه به شاخه نکن و واقعا پای استاندارد و هدف خودت بمون.
J>> بیا اومد با این و ولی خودش و نگه،داشت و هست هنوز نگفت وای از سر من،زیادا یا م نباید کاری کنم. دیدش و گفت بیا و قرار گذاشت. حالا ما بودیم می گفتیم نه و ببین من،این م و اونم و این ماشالله خودش و لایق می دیده عقب ام نکشیده گفته خوب همین سهم منه دیگه و ادامه داده ، خوبه والل ما بودیم می گفتیم نه تو از سر ما زیادی و لی این گفته اکی و قبول کزده.
بله داستان، داسنان هم مداریه اگر من با این هستم یعنی ما هم مدار هستیم و داریم،یه فرکانس رو می فرستیم و یه،باور رو داریم.
فارغ از همه ی این چیزها ما داریم یه فرکامس رو می فرستیم . اگرم فکر می کنی کهباید گوه بکنی تا به چیزی برسی نه با این اتفاق اسم معروف شد و شابد راه 100 ساله براش شد بوم بوم بوم چرا؟ فرکانس باور رفتار و عملکرد ش. بله من اتیق بهترین ها هستم و فرکامس من باور من این است که رسیدن به همه چیز اسونه تو خواسته هات رو بنویس دقیقا ببین خواسته هات چیه وقتی دیدی و فهمیدی خوب عالی شد حالا روی اونا برو جلو .
تو سهم خودت قسمت خودت رو انجام بده .جهان مابقی کارهارو انجام می ده.
K>> اونم شد زن،این و هر چند سال یکبار این کشور و اون،کشور زندگی می کناه و بچه شو داره هو از منم کوچیکتره. بله اصلا باباش پولدار بوده اکی ببینم دیگه دختره پولدار تو اینش هر نیوده ، فقط این بوده که بیاد زن این،بسه و ونگ ونگی. فقط این بوده بهتر از این نبوده الانم تو این خونه های خوب و بزرگ و تو اروپا . حالا ما رفتیم تو خوابگاه و تخته تو حال بودیم . این اینجا که خوب بود و خوش ا نجام تو بهترین خونه ها و هر 4 سال و 3 سال،یکبارم شهر و کشور عوض مسک نه و مولم هست و بچه اش داره و لذت می بزه ماشین و خونه تالاپ بیوفتی توش . من چی با بدبختی و سختی تو هیچی هم تالاپ نیوفتی .
این تجربه اش این بوده از اروپا ما هم تجربه مون اون بود،از اروپا.
اره دیگه به قول خودت اینهمه پولدار تو جمع اونا چرا این ، الان اون بدبخت به امدازه اینم پولداره و همه چی،بهتر از اینه چرا این نه؟ چه مدلی بکده چه دیدی به ایجاد ارتباط داشته؟ چطور رفتار کرده؟ همه چیز رو اسون گرفته؟ ارتباط با هر ادمی رووبرای. خودش عادی می دیده، باور فراوانی داشته، باور عشق ، علاقه، وجود ادم های خوب، زندگی این مدلی . فرکانس هاش و باورهاش این بوده که نتیجه اش شده این.
سلام حضور دوستان عزیز و استاد عباس منش
ممنونم از شما بابت آماده کردن این فایل با ارزش
من مدت ها بود که دوست داشتم که یکی از دوره با ارزشتونو تهیه کنم ،که خداروشکر میسر شد،
چه قدر سوال های که در فایل اول بود کلیدی مهم هستند ،چه سوال های مهمی که من هیچ وقت با نگرشی نو بهشون نگاه نکرده بودم.
از خدا میخوام که توان بهم بده که بتونم تمریناتو به بهترین شکل انجام بدم و بهترین نتیجه ممکن رو بگیرم
خدارو شکر ممنونم استاد ازشما و هدیه با ارشتون
سلام به استاد عزیزم و سپاس بابت این فایل گرانبها
چون دقیقا زمانی روی سایت قرار گرفت که بهش نیاز داشتم و درحال کارکردن روی عزت نفسم بودم
سپاس خداوند بابت نظم و هدایت بی نظیر و لطف زیادش نسبت به من اشرف مخلوقات.
تقریبا 3شب پیش این فایل رو گوش دادم..اصلا شُک بودم و مونده بودم و میگفتم خب مگه این حسا عادی نیست؟چون من همون کرکتر دوم هستم بیشتر.
و از همون شب.تمریناتش رو انجام دادم
مقاومت داشتم برای کامنت گذاشتن پس شروع کردم هرشب دوباره فایل رو گوش دادن و درآوردن باورهای محدود کننده ام.
و امشب تصمیم گرفتم قبل از خوابم.حتما کامنتم رو به عنوان هم ردپا هم شکوندن این کمالگراییم.روی سایت بگذارم.
از اونجایی که تمرینات رو به صورت دقیق تر داخل دفترم نوشتم.اینجا میخوام فقط یه سری باورهای محدود کننده ام که کشفش کردم ب کمک صحبت های شما و خوندن کامنت های دوستان رو بنویسم..به نیت اینکه اراده کنم برای تغییر دادنشون..به علاوه درس ها و الهاماتی که گرفتم
قبل از هرچیزی..متاسفانه من چقدر همزاد پنداری کردم با شخصیت دوم و خب این یه ذره تحسینی هم که گاها میکنم..به لطف اموزش ها و اگاهی هاییه که به دست اوردم.اما خوشحالم برای اینکه پیدا کردم ایراداتم رو.
کلا اینجای کار فهمیدم که مخصوصا واس افرادی که هم سن من هستن و به یک موفقیت میرسن. دو حالت برای ذهن من وجود داره.یا شروع میکنه به سرزنش کردن من و گفتن جملاتی مثل اینکه..پس تو این همه مدت چیکار میکردی.من بااید بهتر از اون میبودم..چرا نبودم..تو به اندازه اون باهوش و خفن نیستی و خودم رو پایین تر اون دیدن و ترسهایی که اون جلو زده و من عقب افتادم و الان میشد بقیه راجب من حرف بزننا..اما ببین دارن راجب اون حرف میزنن(همون توجه جلب کردنه که گفتین) و مقایسه کردن خیلی زیاد تا به نتیجه رسیدن
و یا شروع میکنه به پایین تر جلوه دان موفقیت یا دستاورد اون فرد..مثل اینکه..خب حالا بابا ..اونقدر کار شاقی هم نکرده
یا شرایطی که توش بزرگ شد و خانوادش خیلی بهتر بودن شاید اگ منم جای اون بودم همین اتفاق برام میوفتاد و غیره
یعنی شانسی تلقی نمیکنم اما فهمیدم که هنوزم با اینکه لفظی میگم همه چی درون ماست..اما گاها اینو خیلی میگم که(ب عنوان گف و گوی ذهنی)که شرایطش مناسب تر بود.از بچگی تو خانواده شاد و… بود.پول داشت و..
و خب از اوجایی که شرایط خانوادگی من خیلی افتضاحه و دوران بچگی خیلی عالی هم نداشتم..این گاهی خیلی بولد میشه برام و حتی ممکنه به یک مسافرت خانوادگی که دوستم با خانوادش میره هم حسودی کنم.
نقطه مقابلی که برای این قسمت پیدا کردم اینه که..بوده و به چشم هم دیدم که خونواده.شرایط و همه چییی اوکی بوده ولی طرف درونی خوشحال نبوده یا هرچی
در نتیجه تمامی این هارو هم.خود ما برای خودمون به وجود میاریم
دومین باور غلطی که بهش رسیدم که باورم نمیشد باور غلطیه ولی متوجه بدیاش شدم.اینه که خوشی و خوش گذرونی با موفقیت تضاد داره..و هرچی امکانات بیشتر..تلاشه کمتر میشه و تنبلی و بی خیالی بیشتر میشه
میتونم باهاش لیلا رو مثال نقض کنم.چون همزمان چند تا کارو باهم جلو میبره..موفقه..تمرکز داره و تقریبا هفته ای 2ای3بار هم به طور کامل برای خوش گذروندن و بیرون رفتن خودش استفاده میکنه و خب مثلا سطح زبان ما یکی بود اما اون کم کم شروع کرد و حتی یه سری تفریحاشم در این جهته.مثل فیلم و موسیقی و یوتیوب و..
مورد بعدی کمالگراییی فوق منفی که دارم
که واقعا نمیذاره به کارام برسم..و احساس وقت تلفی عمرم رو داره بهم میده(یکی از درسهایی هست که گرفتم)
برای راه حلش ایده خاصی ندارم اما بنظرم همین که دارم ایراداتم رو پیدا میکنم..قطعا به جواب ها هم هدایت میشوم
به هیچ چیز اولیه ای نیاز نیست.نه شرایط و وضعیت مناسب و نه هزینه انچنانی..نه تایمم زیاد و خالی کردن قسمتی از روز
چون بقیه هم از همین جاها شروع کردن و تونستن و اتفاقا مابین کارهای زیادشون هم تونستن..پس من هم میتونم از پسش بربیام.
شل بگیر قضیه ارو..عملگرا باش و از زندگیت لذت ببر..موفقیت با لذت بردن و خوش گذروندن در زندگی هیچ منافاتی نداره چون با هم یه ارتباط زنجیر واری دارن. البت بازهم نیاز به دلایل منطقی برای باور پذیر کردنش برای ذهنم نیاز دارم.
یکی دیگه از باورهان اینه که همیشه با اینکه واقعا تلاش کردم حرفی که به خودم میزنم این بوده که:من که اینهمهه تلاش کردم..پس چرا اون؟ من که کارم بهتر بود و اون خوب نبود اصلا.
و این واسه یک موضوع مشترک برای من و دوستم هست.
اما..ما بالاتر از بقیه نیستیم بقیه هم بالاتر از ما نیستن.ما همه متفاوت هستیم..این جمله ایه که باید همیشه به خودم یاداوریش کنم و خیلیی درکش کنم
باورهای محدود کنننده دیگم:موفقیت سخت به دست میاد
ترس از خراب کردن آینده و نتونستن و همزمان بازهم به فکر به پایین بودن و موندن از بقیه
و ارزش گذاری کردن جایگاه ها و شغل ها و..
درکل.شرک_ارزش های خود را ندیدن و خود را پایین دیدن-کمالگرایی مسایل بولد من هستن که حتی فکر میکنم همینا هستن که جلوی حرکت کردن من رو میگیرن
پس تصمیم گرفتم که به جای راه انداختن جنگ درونی با خودم.با درک اینکه این ذهنیت محدود کننده مانع موفقیت خودم میشه..سعی در تغییر نگاهم داشته باشم..و هر کسی که یک پله از من موفق تر بود رو تحسین کنم..و با خودم بگم ایول این تونسته پس منم میتونم و قطعاا در مدارش هستم که این آدم جلوی چشم من.به این موفقیت دست پیدا کرده..و این یک نشانست که موفقیت منم در اون حوزه..نزدیکه و درحال وقوعه..فقط باید قدردان بود
سپاسگزارم استاد عزیزم
سلام دوستان خوبم امیدوارم در هر جایی که هستید ثروتمند و سعادتمند باشید و در پناه الله خوشبخت و موفق باشید. براتون آرزو بهترینها رو دارم . وقتی که خداروشکر داداش کوچکم رو دیدم که چینل یوتیوبش رو خودش شروع کرده و خودش یاد گرفته و فقط هم تنها خودش برای یوتیوبش ویدیو درست میکند واقعا از صمیم قلب بینهایت خوشحال شدم و خدارو بی نهایت شکر گفتم و واقعا براش آرزوی بهترینها رو کردم. من خودم تو خارج از کشور هستم و وقتی که داداش کوچکم لینک چینل یوتیوبش رو برام فرستاد واقعا از ته دل بینهایت خوشحال شدم خدا رو شکر گفتم و به داداش کوچکم زنگ زدم و بینهایت تشویقش کردم و هنوز هم هر بار که ویدیوهای جدید درست میکند بینهایت تشویقش میکنم و او هم خیلی خوشحال میشود وقتی که من اونو تشویق میکنم و ازم بسیار تشکری میکند که حمایتش میکنم و وقتی که موفقیت داداش کوچکتر از خودم رو دیدم ایمانم قویتر شد خوشحالتر شدم شادتر شدم امیدواریم بیشتر شد یعنی گفتم که میشود به هر خواستهای که من داشته باشم برسم و خداوند یاری ام میکند. یاد گرفتم که هر روز و هر روز با ایمانتر قدم بردارم.
من در کشور آلمان زندگی میکنم و خدا رو شکر میکنم بینهایت خوشحال و شکرگزار هستم که در این کشور هستم من میخواستم بگویم که من با بهترین دوستم به این کشور آمدم و یک روز او با شوق و با خوشحالی بسیار زیاد بهم زنگ زد و بهم گفت که او مدرک قبولی شو از کشور آلمان گرفته و من بینهایت در آن لحظه از ته دل بینهایت بینهایت خوشحال شدم و بهش تبریک گفتم و آرزوی بهترینها رو براش کردم خوشحالیم، شادیم ایمانم بیشتر شد و گفتم وقتی که رفیق من قبولی شو گرفته من هم قبولی مو میگرم من هم لایق گرفتن قبولی این کشور و دارم اصلاً ناراحت نشدم و اصلاً حسادت نکردم که چرا من هنوز قبولی خودمو نگرفتم بلکه بینهایت ایمانم قوی شد امیدوارتر شدم که من هم به این خواسته خود میرسم چون من روی خدا حساب باز کردم و باور دارم هر کسی که با خدا باشد همیشه موفق است خوشبخت و سعادتمند است و تمام زندگیش پر از عشق است خداوند شاهده که تمام هر روز زندگی من پر از عشق و آرامش و خوشبختی است.و با اینکه خارج از کشور هستم و از فامیلم دور هستم باز هم خداوند بهم آرامش میدهد امید میدهد شادی میدهد اصلاً احساسی تنهایی نمیکنم و از خداوند بینهایت شکرگزار هستم که از من محافظت میکند و عاشق من است و من را دوست دارد و از خداوند بینهایت شکرگزار هستم که در این مسیر الهی هستم.من از خوشی دیگران و موفقیت دیگران بینهایت خوشحال میشوم و همه رو بینهایت دوست دارم و آرزوی بهترینها رو براشون دارم. واقعا وقتی که نیت پاک داشته باشی و با خدا باشی همیشه خوشبخت و سعادتمند و ثروتمند هستی. شاد موفق پیروز و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.از استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم با این همه لطفی که به ما دارد. الهی بی نهایت شکر بابت این سایت الهی. در اول از لطف و کرم پروردگار وهابم و بعد از این آموزه های شما استاد عزیز بی نهایت آرامش دارم و سعادتمندم استاد نمی دونید که من بی نهایت با این آموزه های شما چی قدر زندگیم پر از نور الهی شده و چی قدر خوشحال و خوشبتم. از خداوند آرزوی بهترینها رو برا تون دارم.
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همه دوستان گرامی
سوال این جلسه:اگر یکی از نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال میشوی و انرژی و انگیزه میگیری؟
آیا موفقیت او الهام بخش شما میشود؟
یا شما را به احساس حسادت و ناتوانی می رساند؟
خب من اگه صادقانه بخوام جواب بدم بیشتر مواقع نسبت به موفقیت افراد حس حسادت دارم احساس میکنم من نمیتونم کاری بکنم به خواسته هام برسم به اهدافم برسم احساس ناتوانی میکنم و بعضا این احساس انقدر قوی میشه که کینه و نفرت در من شکل میگیره فکر میکنم من از قافله عقب موندم آدما دارن پیشرفت میکنن ولی من نمیتونم مخصوصا در مورد خواسته هایی که من دارم و افراد در اون مورد موفق شدند این احساس حسادت و ناتوانی خیلی شدیده.
خب حالا اگه بخوام افرادی که موفق شدن رو در نظر بگیرم تقریبا در مورد همشون این نوع نگاه رو دارم که میام خودمو درونن سرزنش میکنم میگم چرا اینا تونستن ولی من نتونستم احساسم بد میشه بعد گاهی اوقات واس توجیه خودم میام موفقیت افراد رو کوچیک میکنم تو ذهنم سرزنششون میکنم میگم از مسیرهای نادرست موفق شدن و هزاران فکر منفی دیگه که بخاطر باورهای غلطی که دارم تو ذهنم میچرخه ولی اینم بگم که در مورد افراد خیلی ثروتمند و خیلی موفق مقاومتم کمتره و بیشتر ایده و انگیزه میگیرم ازشون.
حالا از چه زاویه ای میتونم به موفقیت افراد چه نزدیکان چه غریبه ها و کلا همه آدما داشته باشم که به من کمک کنه
احساس میکنم اولین چیزی که بهم کمک میکنه اون نگاه توحیدی هست که آقا اگه من یا هر کس دیگه ای خوشبخت یا بدبخت بشه فقط و فقط عاملش خودشه و هیچ عامل دیگه ای دخیل نیست و اگه این نوع نگاه رو عمیقا داشته باشم دیگه اون موقع حسادت معنایی نداره چون میگم اگه فلانی موفقه بخاطر خودشه و منم میتونم این جوری باشم نیازی نیس بدم بیاد از خوشبختیه بقیه نیازی نیست ناراحت بشم احساس کمبود و نشدن کنم چون اگه من راضی نیستم از شرایطم بخاطر خودمه عاملش خودمم و اینجوری میتونم از موفقیت دیگران به نفع خودم استفاده کنم که اونا برام الگو بشن از تجربیاتشون استفاده کنم باهاشون حرف بزنم ببینم چه چیزایی یاد میگیرم که بلد نیستم
میتونه ایمانم قوی بشه وقتی ببینم این آدمای موفق یه روزی از اوضاع ناجالب شروع کردن و الان شرایط خیلی عالی دارن و از خودم بپرسم که چیشده که این فرد از اونجا به اینجا رسید یعنی شانس دخیله؟ یا از تو زرنگتره توانا تره؟ یا هزار تا بهونه دیگه یا واقعا ایمانش به خداوند و قوانینش از تو بیشتره؟ و مهمتر از همه برعکس تو مرد عمله نه مرد حرفای قشنگ زدن!؟
و بنظر من اگه این جوری نگاه کنیم دیگه حسادت نمیکنیم به بقیه احساس بی عرضه بودن نمیکنیم یعنی معنی نداره این جوری فکر کنیم و این جوری موفقیت افراد چه نزدیکان و چه هر کس دیگه ای اتفاقا میتونه الهام بخش باشه برای ما میتونه راهنمایی از طرف خداوند باشه تا درسهایی که لازم هست رو بگیریم تا ماعم موفق بشیم.
تشکر میکنم از استاد بخاطر این سلسله فایلهای ارزشمند که باعث میشه به خودشناسی برسیم و این ذهنمون رو کند و کاو کنیم ببینیم چی داره توش میگذره که باعثه به وجود اومدن این نتایج تو زندگیمون شده و از همه دوستان هم بخاطر نوشته های صادقانه و الهام بخششون تشکر میکنم.
سلام دوست هم فرکانسی عزیزم..
کامنتتون خیلی عالی و عمیق بود..
و ممنونم ازتون که یه بگ ذهنیم تو تو کامنت شما پیدا کردم..
اینکه منم وقتی کسی از اطرافیانم موفق میشه و پیشرفتی میکنه، ذهنم شروع به سرزنش کردن میکنه، که خاک تو سرت اون ازت کوچیکتر بود تونست رانندگی یادبگیره، تو ازش زودتر گواهینامه گرفتی ولی هنوزم رانندگی بلد نیستی..
یا خجالت بکش،تو مدرسه تو درست از اون بهتر بود ولی اون رتبه 7 ارشد قبول شد، تو چرا ادامه ندادی؟
و کلی سرزنش و توبیخ بابت بخصوص افراد هم سن یا کم سن تر از خودم!!!
ممنونم ازتون که این کامنت رو گذاشتین و ازش یادگرفتم
خاهش میکنم بنظر من هر کدوممون اگه با صداقت بریم سراغ پوچ کردن ذهنمون خیلی چیزا ازش میاد بیرون که خودمون شاخ درمیاریم بعد اونوقت تعجب میکنیم چرا نتیجه خوب نگرفتیم تو زندگیمون دلیلش همین ترمزهاس همین حس بد و گاها نفرت انگیز به موفقیت افراد که نشون میده چقد باور داریم که نمیشود و بخاطر اینه که از موفقیت بقیه ناراحت میشیم
و از خدا میخام راهنماییمون کنه این چیزا رو تو خودمون حل کنیم و این سلسله فایلها در این مورد هست و واقعا اگه گوش بدیم و عمل کنیم میتونه مسیر درستو بهمون نشون بده
انشالله شماهم بتونید خوب عمل کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
باسلام واحترام
استاد عزیزم قبل از همه چی میخوام حسابی ازتون سپاسگزاری کنم که تصمیم گرفتید این سلسه آموزشهای رو برامون بذارید واقعا عالی هستن وواقعا نیاز داشتم ..این سلسه آموزش بینظیر وواقعا کاربردی هست .بینهایت ممنونم وقدردان محبت شما عزیز سخاوتمندم هستم .
من قبل از اینکه با آموزشهای شما آشنا بشم اگر فردی از اطرافیانم موفقیتی کسب میکرد یا حالا چیزی میخرید که منم خیلی دوست داشتم اونو داشته باشم بینهایت خوشحال میشدم وبه شکل افراطی ذوق میکردم و براش شادی میکردم وتو خودمم میگفتم من اصلا حسود نیستم و مثلا اگر اون شخص یه ماشین پراید میخرید بعداز اینکه حسابی براش خوشحالی میکردم واون فرد رو تمجید میکردم بلافاصله میگفتم انشالله بنز بخری ..بعداز آشنایی با آموزههای شما خداراهزاران بار شکرش که خیلی خیلی رشد کردم ویکی از دریافتهای عالی که کسب کردم با آموزههای بینظیر شما دوره فوق العاده عزت نفس و دوره دوازده قدم معرکه(البته 12قدم را با اکانت دخترم خریدیم)من خودم را حسابی دارم میشناسم اینم بگم که ما دوره 12 قدم را دوساله داریم ولی تازه دوماهی هست که بطور جدی شروع به کار کردن کردم ..وجالب اینجاست که توی این مدت که این دوره رو شروع کردم ودارم حسابی کار میکنم با خودم مدام میگفتم آقا چرا من اینجور شدم یه احساسات عجیبی انگار که از اون ته ته وجودم دارن میان رو و منی که ادعا میکردم اصلا یک درصد هم حسود نیستم چرا آقا من حسود شدم در مقابل موفقیت بعضی آدما آقا چرا من برای بعضی اتفاقات که اصلا برام مهم نبود الان ناراحت میشم و مدام دنبال جوابی برای این سوالات ذهنم بودم که شما این فایلهای ذهنیت قدرتمند کننده ومحدود کننده را گذاشتید استاد اصلا نمیدونم چطور احساسم رابیان کنم اینقدر خوشحال شدم ومیخوام بگم واقعا دوره 12قدم معجزه هست …
چرا من اینجا اینقدر از دوره 12 قدم گفتم چون من توی آموزشهای این دوره این سوالات برام پیش اومدکه توی این سلسه آموزشها من جوابهام را دارم میگیرم.
استاد ،استاد شما کی هستی ..اخه چی بگم شما بینظیری بینظیر ممنونم واقعا ازشما
شما فرمایش کردین که خوب خودمون را کنکاش کنیم واشغالارا زیر مبل نداریم و با خودمون تعارف نداشته باشیم به گفتگوی ذهنمون حسابی دقت کنیم ..ما با شناخت ذهنیت قدرتمند کننده وتکرار اون توی ذهنمون باورهای قدرتمند کننده میسازیم وموفقیتمون چندین برابر میشه عملگراتر میشیم و نترس و توکلمون به رب العالمین بیشتر میشه ونتیجهای معرکه ای میگیریم ..
همنطور که فرمایش کردید یه دفتر زیبا برداشتم برای این سلسه آموزشها اول چند بار صحبتهای شما رو گوش دادم وبعد نکته به نکته صحبتهاتون را نوشتم و تمرین را انجام دادم وای خدای من من بعداز تمرین چقدر باور محدود کننده را پیدا کردم اره استاد عزیزم من حسابی آشغالهای زیادی را زیر مبل قائم کرده بودم وحتی پیش خودم هم خجالت میکشدم بیرون بیارم اینارو ولی اون بوی ناحنجارشون نمیذاشت که من اونطور که باید وشاید عمل گرا باشم ونتیجه هایی که منتظرش هستم را ببینم ودریافت کنم …
اول دیدگاهم عرض کردم من خیلی افراطی از موفقیت یکی خوشحال میشدم و وای ووووی میکردم واز طرفی اون موفقیتش راهم با یه جمله که انشالله مثلا الان که تو پراید خریدی بنز بخری آقا پشت این جمله واین رفتار هزارتا نکته بود اول اینکه اون پراید را بیارزش میدونستم تو ناخودآگاهم میگفتم اینکه چیزی نیست یه پرایده وتا زمانی که بنز نخره ارزشمند نیست ودوم چون اون خوشحالیهای من از روی تزویر بود اصلا به دل اون فرد نمی نشست وبه طور عجیبی یه اتفاقی بین مامی افتاد که حال منو بد کنه ومن ناراحت که آقا من اینقدر خوشحالی کردم از موفقیتت واین رفتارو با من داری ولی فلانی که فقط یه کوچولو تبریک گفت اینقدر باهاش خوب برخورد میکنی ….خلاصه من الان میفهمم چی شده دیگه،،الان میفهمم کجای کارم دیگه ..
آقا من الان فهمیدم تودلم ناراحت میشدم وخودم را کم میدیدم اصلا نمیومدم ببینم چطور اون موفق شده وتونسته مثلا ماشین بخره ،،با خودم روراست نبودم وروز به روز از اون حس وحال خوب واز اون موهبتهایی که قراربود بیاد توزندگیم دور و دورتر میشدم.
کامنتای دوستان را خوندم چقدر عالی بود چقدر جواب های عالی گرفتم برای سوالاتم چقدر کمکم کردن …واقعا خداراشکر میکنم که توی جمعی هستم که دارم چیز یاد میگیرم و حسابی رشد میکنم.
تمرینات این جلسه را که انجام دادم یاد گرفتم قرار نیست با دیدن موفقیت کسی خودم را اونجوری بکشم و واقعا حس واقعی خودم را نشون طرف مقابل بدم کافی هست ،یادگرفتم باصداقت اونشخص را تحسین کنم وبراش آرزوی بهترینها راداشته باشم و ببینم چه ایده الهام بخشی میتونم بگیرم که تو موفقیت من کار ساز باشه ودر کنار اون داشته های خودم وموفقبتهای خودم را ببینم وارزشمند بدونم وخدارا بابت اونا شکر کنم ..یادگرفتم من نباید بادیگران خودم را مقایسه کنم باید با خودم ، خود دیروزم ، خودم رامقایسه کنم شاید این یه موضوع کلیشهای باشه ولی واقعا جمله معرکه ای هست به قول یکی از دوستان که توی کامنت این جلسه نوشته بودن دنیا مسابقه نیست که …یادگرفتم آرامش داشته باشم وواقعا به خود خدا توکل کنم و همیشه این باور را توی ذهنم مرور کنم که اگر ایشون تونستن منم میتونم ،،مگه برای خدا کاری داره،،خداوند ساختار مغز تمام انسانهارا مثل هم خلق کرده وجنسیت هم مطرح نیست تواین موضوع ..همه انسانها توانایی یکسانی دارن حالا بستگی داره همه به یک شکل از تواناییهاشون استفاده نمیکنن یا استفاده میکنن دیگه به خودشون بستگی داره…
یاد گرفتم اقدام کنم ،توکل کنم،امید داشته باشم ،صبر کنم ،نه تحمل وباکنترل ذهن پیش برم خداوند ناظر آگاهه،خودش حواسش به ما هست …حسودی برا چی ..دیر شدن نداریم ..از آزمون وخطا نترسیم ،،از دیگران تاجایی که اذیت نشن کمک بگیریم و زندگانی را به معنای واقعی زندگانی کنیم ..
آخر صحبتهام میخوام این مطلب رو بگم که این احساسات من برای موارد بسیار زیادی بود مثلا موفقیت تو تحصیل ،تو کسب وکار وووو چرا من مثال ماشین رو زدم چون خیلی خوشحالم که تغییرات را دارم تو وجود خودم میبینم من طوری شدم که لحظه به لحظه دارم قانون را توی ذهنم مرور میکنم وحسابی حواسم به خودم هست این چند روز گذشته اتفاقی افتاد که جا داره اینجا عرض کنم من مثال ماشین خریدن را زدم وچند روز پیش من به منزل بستگانم رفته بودم که یکی از نزدیکانم یه ماشین تیبا خریده بودن صفر بود چقدر هم راحت بود خداراشکر من حسابی به رفتارهای خودم دقت کردم اولا اصلا یادم نبود که ایشون ماشین خریدن و چون من کار داشتم وباید جایی میرفتم درخواست کردم اگر دارن میرن بیرون منم ببرن و چون ایشون یه ماشین دیگه هم داشتن اصلا یادم به ماشین جدیدشون نبود تا وقتی سوار ماشین شدم خیلی خوشحال شدم ولی نه مثل قبل افراطی بهشون تبریک گفتم وبلافاصله خداراشکر کردم وگفتم اینم نشونه منم بزودی صاحب خودرو میشم و حسابی به راحتی ،نو بودن ،تمیز بودن ،بخاری قوی که داشت و همه چیز خوب ماشین برای یک لحظه دقت کردم وواقعا هم از درون خوشحال بودم برای ایشون وخدارا شکر کردم ،،من خوشحال بودم چون آموزههای شما جوری از بیس وراحت وعالی منو تغییر داده بودن که من ناخودآگاه این رفتارها را انجام دادم بدون ریا وبدون تزویر وکاملا صادقانه و ایشون هم منو بردن کارهام را انجام دادم وحسابی هم توی زادگاهم من را گردوندند وچقدر به ما خوش گذشت …
استاد عزیزم بازم سپاسگزار شما هستم و ازتون ممنونم نمیتونم احساس واقعیم رو تو کلمات بگنجونم میدونم،میدونید، چقدر خوشحالم ممنونم ممنونم وسپاسگزار خداوندی هستم که منو دوست داره وعاشقانه به درخواستهام جامع عمل میپوشونه ..
فدای چشمان پر مهرتون که کامنت منو خوندید ..
سلام زهرای عزیزم…
ممنونم بابت کامنت زیبایی که گذاشتی و یه بعد پنهان وجودم رو بهم نشون دادی..
منم همینطور بودم که با موفقیت کسی با حالت ذوق شدید و افراطی ،بهش تبریک میگفتم…
ولی در عمق وجودم احساس بی ارزشی و بیلیاقتی داشتم که باعث میشد از خودم خجالت بکشم و با خنده های مسخره و افراطی، با اون افراد مواجه میشدم و که نشات گرفته از حس شرم درونم بود..
که من ایراد دارم من نقص دارم که نتونستم به اون برسم..من لیاقتشو ندارم…
و این حس ناخودآگاه به مخاطب هم منتقل میشد و اون افراد، پاسخ درستی بهم نمیدادم و حالم خیلی بد میشد..
مثلاً وقتی از پیشرفتشون تعریف میکردم، اونا با یه حالت بیمیلی جوابم رو میدادن.. یا مشخص بود که باور نکردن از ته قلبم براشون خوشحال شدم…
چون واقعا نشده بودم!! و ذهنم مدام سرزنشم میکرد که تو لیاقت و عرضه شو نداشتی.. و حالم بد بود.
ولی از درونم آگاه نبودم که تغییرش بدم…ممنونم ازت که واضح توضیح دادی و منو به آگاهی عمیق نری رسوندی عزیزم..
امیدوارم زودتر از تصوراتت به خواسته های قشنگت برسی.
سلام به دوستان عزیز و استاد خوش قلبم
دوست عزیزم مهرداد تونست چند سال پیش خونه بخره اون خیلی ساده یا 30 تومن تونست خونه بخره البته با کمک خواهر و برادراش پول دادن و تونست اون خونه رو بخره و الان اون خونه نزدیک به 2.500 میلیارد قیمتشه
اون خیلی راحت تونست صاحبخونه بشه اون واقعان نترس بود و با آرامش تونست صاحبخونه بشه و یه سرمایه براش باشه
و اون تونسته که با مسیری که بره و با ساده گرفتن بتونه خونه خودشو داشته باشه و به موفقیت برسه
از موفقیتش واقعان لذت بردم چون مثل برادر دوسش دارم و تحسین کردم که تونسته یه درآمد غیر فعال داشته باشه
تمرین شماره 1
مهرداد خرید خونه
عباس خرید ملک تو کمتر از 2 سال یه خونه 90 متری خرید و خیلی راحت تونست پولشو پرداخت کنه
یاسین برادرم تونست لبتاب مک بوک بگیره 2018 چقدرم این لب تاب با کیفیته
پسر عموم تونست یه 207 سفید زنگ بسیار زیبا بخره
چقدرم سواری با کلاسی داره
مهرداد = اون واقعان دوست خوبمه ومن خوشحال شدم اما بعدان بهش حسادت کردم که چرا من نتونستم بخرم یه دونه از اون خونه هارو
عباس =وقتی خونه خرید من واقعان خوشحال شدم براش ولی ته دل یه چیز دیگه میگفت و به خودم میگفتم چرا من نه ولی عباس همیشه حالش خوبه همیشه لبخند میزنه من واقعان این موردشو تحسین میکنم
یاسین=ا ون برادر نامبر وانه منه واقعان وقتی به چیزی میرسه یا میخره لذت میبرم و فکر کنم برای همه
پسر عموم =اولش ماشین خرید احساسی اومد به من که ماشین من قیمتش از این پایین تره واقعان این یکی از پاشنه های آشیل ماست و خیلی باید روش کار کنم
از چه زاویه به این افراد نگاه کنم که ذهن ایده های الهام بخش و تغیراتی به من بده
مهرداد= اون تونست تو سن پایین صاحب یه خونه بشه پس سن سال ربطی به ثروت نداره میشود سنت پایین باشه وصاحب خونه باشی
عباس=اون فردی که من میشناسم خیلی خونسرده تویه 33 سالگی 2 تا خونه و یه ماشین خوب داره و بهترین کسب کارم داره به جرات میتونم بگم از احساس خوبشه از بس حالش خوبه لبخند میزنه و هیچوقتم بیکار نیست و به کارشم علاقه داره
نتیجه : احساست خوب =اتفاقات خوب حالت عالی باشه هر مسئله ای ساده بگیری و با ذهنیت + باهاش روبرو بشی خداوند رزق روزی میدهد که نمیتونی بشماری
یاسین =اون یه فرد بسیار پخته نسبت به سنش خیلی جالبه یه چیزیو درخواست که میکنه خیلی سریع بهش میرسه اون خیلی آروم با هر مسئله ای برخورد میکنه
نتیجه= خواسته ها از اون چیزی که فکر میکنی خیلی به ما نزدیکترن ما فقط باید با ور های هم جهت با خواسته هامونو پیدا و بسازیم
ایده های الهامی
1 من باید به خودم یادآور بشم که خودمو با کسی مقایسه نکنم و همیشه رو خودم کار کنم که عالی باشم
2 باید همیشه حالمو احساسمو خوب نگه دارم حتی با کوچکترین چیزایی که در طول روز برام اتفاق میافته +نکاه کنم بهش و باعث بشه حالم عالی باشه
رو احساس خوب باید کار کنم
3 زمان قدیم میشد خونه خرید الان نه یه باوری بود که من کشف کردم و باید به خودم بگم هر روز نعمت ثروت داره بیشتر و بیشتر میشه هر روز کسانی که خونه دار میشن داره بیشتر و بیشتر میشه
4 تکامل =باید قانون تکامل خیلی خوب درک کنم که هر چقدر رو خودم کار کنم آرام آرام بصورت طبیعی اتفاقات بدام رخ میده لازم نیست سخت کار کنم فقط رو ذهنم کار کنم و خداوند خیلی راحت نعمت میده
5= رو باور فروانی خیلی باید کار کنم جوری که به ذهنم بقبولونم هر چی که میخواهیی در دسترس توعه و خیلی راحت بهش میرسی
6 به خودم بگم که هر کسی از مسیری که رفتی به یه موفقیتی رسیده من نمیدونم اون چه کارهایی کرده چه بهایی داده پس به موفقیت اون حسادت نکنم رو خودم کار کنم من فقط
چه درسی میتونم بگیرم = خیلی راحت میشه به خواسته هامون رسید اگه فقط رو خودم کار کنم خودمو با هیچ بشری مقایسه نکنم تکیه گاهم فقط خدا باشه
از اون بخوام که به من هر چی که میخواهم بده
خیلی راحت میشه به ملک یا آرزوها رسید فقط تکامل طی کنم تو مسیر حال دلمو احساسمو خوب نگه دارم
همه چیو از زاویه +نگاه کنم و آروم باشم
در پناه خداوند بزرگ