ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 124

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جهانگیر عطاالهی گفته:
    مدت عضویت: 267 روز

    با درود خدمت استاد دوست داشتنی

    من از کودکی به خاطر دیدگاه پدرم به دنیا و زندگی و بخصوص کسب درآمد و…… به فراوانی و راحت به دست آوردن پول ایمان داشتم و به همین دلیل همیشه به آسانی هر چه تمام تر به پول و آرزوهایم رسیدم.

    تا اینکه با آدم بسیار مشهوری آشنا شدم کسی که شهرتش هم در ایران و هم در دیگر کشورهای جهان زبان زد بود و مردم او را بسیار دوست داشتند.

    دوستی و زندگی با چنین انسانی باعث شد تا خودم و خانواده و دیگر دوستان و آشنایان را فراموش کنم و همچون یک خادم در خدمت ایشان باشم.

    همچون برق و باد بهترین سالهای عمرم سپری شد و همانطور که شما همیشه از یکتا پرستی و قدرت خداوند صحبت می کنید من جای خدا و ایشان را در قلب و روحم عوض کردم و از ایشان یک بت ساختم و تصور میکردم بدون او زندگیم بی معناست.

    اما وقتی بعد از گذشت سالها متوالی یک اشتباهی غیر عمدی از من سر زد تمام زحماتی که کشیده بودم و جوانی که از دست داده بوده نادیده گرفته شد و با بی رحمی تمام با من برخورد شد.

    من که خدا را فراموش کرده بودم به خاطر حرف مردم و اعتبار از دست رفته دست به خودکشی زدم اما وقت رفتن فرا نرسیده بود…….

    امروز به واسطه آشنایی با شما و بدست آوردن ایمانی که سالها از دست رفته بود دوباره به زندگی باز گشته ام و خودم را بخشیده ام و در کمال آرامش افکارم را تغییر داده ام و خواهم داد.

    در طول زندگی پر از شگفتی خود انسان های حسود زیادی را دیده ام دوستان فامیل حتی خانواده درجه یک اما با گفته شما کاملاً موافق هستم انسان های حسود کمتر به آرزوهای خود دست می یابند و اگر هم به آرزوی خود برسند از آن لذت نخواهند برد چرا که برای آنها همیشه مرغ همسایه غاز است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مریم انصاریان گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ»

    «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»

    سلام به استاد عزیزم

    بارها این سوالو پاسخ دادم و همیشه جوابم یکسان بوده ، این یه سوال فوق العاده‌ای هست که قشنگ میکشه بیرون ترمزهارو.

    من در مقابل موفقیتهای دیگران یسری احساس های متفاوتی رو تجربه میکنم ،خوشحالی و شادی ، حسادت ، غبطه خوردن …اما یک احساس یکسان هست در وجود من از موفقیت دیگران، هر موفقیتی و هرکسی ، دور باشه نزدیک باشه حتی تو سایت باشه، و اون احساس مثل یک درختی هست از ریشه ناراحتی در شاخه های مختلف ، مثل احساس ناتوان بودنم در این مسیر تاکید میکنم این مسیر،

    خود سرزنشی که دیر شد، خود سرزنشی که یعنی من نمیتونم

    خود سرزنشی اینکه من کافی نیستم خود سرزنشی به خاطر خود کم بینی، عدم عزت نفس و اعتماد بنفسم تو این مسیر، احساس عدم لیاقت، چرا؟به خاطر باورهای نادرست خودساخته و همینطور ورودیهام از جامعه.

    و البته احساس بی عرضگی به خاطر مقایسه خودم با دیگران، عاشقتم استاد باز یه فایل عالی گذاشتی اما هنوز نرفتم تو مدارش دوباره گوش بدم.

    در واقع دلیل احساس های بد من به خاطر مقایسه هست، چون دقیقا این مقایسه کردن منو میبره تو فاز خودسرزنشی ها در انواع مختلف و دلیل این مقایسه هم عجله برای رسیدن به خواسته ام هست به دلیل شرایطی که دارم ، اما خداوند لطف کرد هدایتم کرد دعوتم کرد به صبر و بهم وعده پاداش داده اون همهم بغیر حساب ، چرا اجابتش نکنم.

    سیمانهای ذهنم برای باور استعداد خوب شکسته شده اما خودسرزنشی های پنهانی ، داشت مانعم میشد

    و احساس عجله و کمالگرایی هم خوب داشت احساس بی لیاقتی و کافی نبودن رو در وجودم بیشتر می کرد.

    در کنارش یه نشتی بزرگ تو روابط علیرغم فضای نسبتا آرام زندگیم داشت وجودمو ذره ذره آب میکرد، لطف بزرگ خدا بود باز دستمو گرفت هدایتم کرد قدم به قدم، تسلیم هدایتها شدم اومدم جلو تا رسیدم به جایی که داره باز کمکم میکنه تو مسیرم بمونم ولی اینبار مسیرم درسته چون قلبم آرومه با ابنکه ذهنم شلوغه به شدت اما قلبم شکر خدا آرومه ،هنوز سربالایی هست اما قطار گاریها انگار جدا شدن ،کمتر شدن اوضاع بهتر شده در وجودم ودر اطرافم مسیرم هموارتر داره میشه.

    میدونم باید شخصیت خودمو تو این مسیر بسازم، واضح و روشنه برام پس باید دل به هدایتها بسپارم ، بالای 20صفحه شاید نوشتم تا رسیدم به یه ترمز ،به یک شاه ترمز.

    خوب من که فهمیده بودم ریشه احساس عدم لیاقتم تو این مسیر چیه ، چرا هنوز لنگ لنگان میرم جلو، چرا هنوز اون اشتیاق سوزان که دارم در وجودم، شعله ور نمیشه موتورمو پیوسته روشن نگه داره، چرا هنوز پیوسته نشده مسیرم؟

    حالا که خدا داره یادم میده ایمان به غیب چیه، داره لحظه به لحظه هدایتم میکنه، داره آسان شدن برای آسانی رو یادم میده، چرا باز لنگ میزنم؟ سوال کردم و پاسخ گرفتم از ربّ سریع الجوابم ، دوست دارم هدایتشو بنویسم و این ترمزی که ریشه جدیدی ازش برام آشکار شده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    امان سعادتی گفته:
    مدت عضویت: 3524 روز

    به نام خدایی که همین نزدیکیست

    با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همراه

    تمرین این جلسه:

    1: به موفقیت رسیدن دوستانم در مسیر شغلی و گرفتن پست های عالی در شهرداری: من با شنیدن اینکه چندتا از دوستانم توی شهرداری شهرمون استخدام شدند و پست های خیلی عالی گرفتند، به ظاهر خیلی خوشحال شدم و توی جمع تحسینشون کردم و حتی میگفتم خداراشکر که فلانی به این موفقیت رسیده و باعث سربلندیه منه، ولی در عمل و در باطن دچار خودسرزنشی میشم و یه حس عقب موندن از بقیه بهم دست میده، حسودی میکنم و دلم میخواد جای اون طرف باشم و احساس میکنم که من خیلی ضعیف عمل کردم و با خدم میگم مگه چه چیزیت کمتر از فلانیه یا اون چه برتری نسبت به تو داره که تونسته این جایگاه بگیره و کلی از این خودخوری ها.

    ولی یه مدتیه بعد از اینکه دوره ی 12 قدم را شروع کردم و هر روز و هر ساعت خودم را گره زدم به شنیدن آگاهی های فایلهای رایگان و کامنت گذاشتن و کامنت خوندن، دارم آگاهانه این احساس را میشناسم و سعی میکنم با درک قانون که هرکس هرجایی که هست سر جای خودشه، به نکات مثبتش فکر کنم

    چقدر جالب که دیروز صبح قبل از اینکه این فایل را ببینم یکی از دوستانم را دیدم و بعد از اینکه با هم صحبت کردیم و بعد از خداحافظی دیدم رفت سوار یه ماشین شاسی بلند مدل بالا شد و یک لحظه همون حس حسادت اومد سراغم ولی یهو یه چیزی توی ذهنم زنگ زد که امان اگه اون تونسته تو هم میتونی، اون هم توی همین شهر با تو بزرگ شده، با هم مدرسه رفتین، خانواده هاتون در یه سطح بوده پس چرا تو نتونی، اینا نشونه ی خداونده که پس میشه این ماشین را بدست آورد بدون اینکه بخوای شغل خاصی داشته باشی.

    و خدارا سپاسگزارم درست زمانی که بین عقل و قلبم کشمکش بود «و ذهنم میگفت آخه از کجا آورده؟ حتما فلان کارو کرده! ولی سعی میکردم قلبم را آروم کنم و بگم وقتی طرف واسه اهدافش قدم برداره چرا نشه؟ واسه خدا هیچ کاری مشکل و نشدنی نیستو از این دست افکار….. » این فایل عالی امروز به من بهم نمایش داده شد و چقدر زیباست همزمانی خدا، من چندین بار از این فایل رد شدم و هر بار دیدنشو به زمان دیگه ای موکول می کردم ولی دقیقا وقتی نیازش داشتم باز بهم نمایش داده شد.

    خدارا شکر بخاطر زمانبندی خوب و عالی

    خدارا شکر بخاطر این سایت عالی و استاد عباسمنش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    حسین و یگانه گفته:
    مدت عضویت: 911 روز

    درود بر شما.

    شکر خدا الان که دارم مینویسم نسبت به قبل خیلی بهتر شدم توی این مسئله ولی بازم جا داره تا بهتر بشه و به آرامش بیشتری توی این مسئله رسید

    به عنوان مثال من وقتی ازدواج کردم وارد خانواده ای شدم که نسبتا دیدگاهاشون با خونواده ی من خیلی فرق داشت نمیگم بهتر بود یا بدتر بود‌.ولی چیزی بود که به من احساس ضعف میدادن خواهر شوهر کوچیکم سرکار میرفت و اون موقع برای خودش کلی لباس میخرید گوشی میخرید و یه سری چیزای دیگه تقریبا زبان انگلیسیش خوب بود و یه جورایی نسبت به من احساس عزت نفس بیشتری داشت چون میرفت سرکار تونست 11 ملیون بده یه ام وی ام بخره و این خریدن ماشین عزت نفسشو بیشتر کرد و کم کم حسادت در من شروع شد نسبت به دستاوردهاش یه جوری که من بعضی وقتا انقدر احساس ضعف و ناراحتی داشتم جلوشون که نمیخواستم جایی که اونا هستن باشم و حتی کم کم این احساس رفته بود سمت خونواده ی خودم خواهر خودم کلی لباس میخرید مهمونی میرفت میرفتیم بیرون پول داشت که منو مهمون کنه و چون من ازش بزرگتر بودم اصلا احساس خوبی نداشتم و گاهی به خاطر اینکه اون توان خرید یه سری چیزارو داشت من ازش درخواست میکردم برای منم اینکارو انجام بده و یه جورایی اصلا شخصیتم رفته بود زیر سوال انقدر این ادامه پیدا کرد که یه جایی من به خواهرمو خواهرشوهرم میگفتم من فلان چیزو دوست دارم اونا عین همونو برای خودشون میخریدن و من خیلی ناراحت میشدم گریه میکردم لج میکردم باهاشون همش احساس میکردم میخوان خودشونو به من نشون بدن و پز بدن شایدم اون بنده خداها اصلا این قصد و نداشتن انقد تو جمعامون من رفتارم از کمبود و پایین ترین حد عزت نفس بود که دیگران کاملا حسش میکردن و به خواهرم بیشتر از منو شوهرم احترام میذاشتن یا تو جمعی میرفتیم مادرشوهر و خواهرشورم به جاری بزرگم بیشتر احترام میذاشتن تا من و من مدام با اونا جنگ و بحث داشتم و فکر میکردم مشکل اوناان نه من و همین کار باعث شده بود که به خاطر اینکه به چشم بیام کارایی رو انجام میدادم که قلبا اصلا هیچ رضایتی نداشتم و فقط انجام میدادم که باب میل اونا رفتار کنم تا از من خوششون بیاد یا با خواهرمو مادرشوهرش رفتیم یبار خرید و اونا که خرید میکردن انگار به من فش میدادن و این باور در من هی تقویت میشد که من بدبختم و منم اینجوریم دیگه گاها قرض میکردم یه چیزیو میخریدم و همین باعث شده به دلیل طی نکردن عدم تکامل و عدم احساس لیاقت نتونم پولو برگردونم و کلا دیدگاهارو نسبت به خودم داغون کردم که هیچ روز به روز بیشتر ضعیف میشدم تا جایی که یه جایی خسته شدم و گفتم نه اینطوری نمیشه خلاصه بگم که هیچ کدوم از اینایی که تو دنیای بیرون

    از آدما برای خودم بت ساخته بودم واقعی نبود

    هیچکس نسبت به من برتری نداشت اینا به دلیل احساس ضعیف بودن شخصیتم باورها و برچسب هایی بود که خودم به خودم میزدم و جهان طبق باوری که داشتم به من همون شرایطرو نشون میداد

    هیچکدوم از اون حرف ها و حس هایی که از طرف دیگران خودم به خودم میزدم واقعیت نبود و من انقدر این نجواهارو واقعی میدونستم که همون هارو تجربه میکردم و میشنیدم

    فکر میکردم باید دیگران رو با کار کردن و باب میل اونا رفتار کردن و راضی نگه داشتنشون دوست خودم نگه دارم با اینکه کاملا اشتباه بود اونا دوست من بودن من خودم با نگاهی که به خودم داشتم با اونا جوری رفتار میکردم که اونا از من فاصله میگرفتن

    هیچ کمبودی وجود نداشت اینا همش به خاطر حسادت و کمبودی بود که درون من بود و چون تو دنیای بیرون هم تجربش میکردم به دلیل باورهای درونیم نمیتونستم بیشتر از این نعمت هارو ببینم باعث میشد دیگران رو نسبت به خودم برتر بدونم و بهشون حسادت کنم و هر چیزی که اونا بهم میگفتن یا خدایی نکرده باهام شوخی میکردن من دیگه ول نمیکردم تا ثابت کنم که حق با منه

    توی پرانتز یه چیزیم بگم قبل اینکه مورد جدید و بنویسم این بود که قشنگی قانون اینه که زنجیر وار بهم وصلن و تکمیل کننده ی همدیگه ان و حسادت و احساس قربانی بودن یکی از بدترین احساساتیه که کاملا کاذبه ولی اگر بهش قدرت بدی نابود کننده تمام خوشی ها و گرفتن نعمت ها از زندگیته

    شرک:وقتی تو از دیگران انتظار داری وقتی ازشون توقع داری که برات کاری کنن وقتی پایه زندگیتو بنا میکنی که شوهرت برات کاری کنه و تورو به زندگی ایده الت برسونه و خودت هیچ کاری نکنی وقتی خواسته هات و نیازهات وابسته به این باشه که هر موقع اون شخص تعیین کنه میتونی اون خواسته ر برطرف کنی و در واقع شرایط دیگران تعیین کننده برطرف شدن نیاز های تو میشه وقتی به جای ایمان و توکل به خدا دست به دامن وام و قرض و قرعه کشی یا حتی ادما میشی تا کاری برات انجام بدن وقتی کنترل زندگیت رو به جای خودت میدی دست دیگران تا زندگیت رو کنترل کنن وقتی با اینکار آزاد بودن رو از خودت میگیری و به خاطر ترس و ضعفت بله چشم گوی دیگران میشی وقتی حال خوبت وابسته به تایید و تمجید دیگران از تو باشه و انتقاد اونا باعث حال بدت باشه و بدتر اون انتقادات رو باور کنی وقتی دولت،مقامات،مادر و پدر،همسر،پول و ارثیه،تحصیلات و هر چیزی که عامل بیرونیه عامل تعیین کننده خوشبختی و راحتی تو باشه تو هیچوقت موفق نخواهی شد که زندگیرو از همه ی جنبه ها خوشی و زیباییشرو تجربه کنی چون با هر تغییر در این عوامل زندگی توهم تغییرمیکنه ولی وقتی افسار زندگیت دست خودت باشه و بشینی به قول استاد روی شونه های خودش و بسپاری به خودش همه چیز به راحتی و در عین کمال و احترام و عزت بهت داده میشه و چقدر هم احساس قدرتت بیشتر میشه وقتی تو غیر خدارو عامل حال خوبت بودنی تو داری شرک میکنی نسبت به نیروی لایتناهی که خالقته که تمام قدرت هایی که فکرمیکنی ادما دارن تو زندگیت حتی قطره ای از اقیانوس قدرت الهی نیست وقتی تو پشتت رو میکنی به این قدرت و باطمع و حرص چنگ میزنی به در و دیوارو خودت و زخمی میکنی هر روز خودت رو از جایگاهی والا که داری به قول قران خداوند ملائکه رو به سجده ی انسان دراورد وقتی خودت رو از اون جایگاه الهی به ذلت میکشونی پس تو لایق همین زجر هستی به خاطر باور شرک آلود به خاطر ترس هات بخاطر کم ایمانیت به خاطر باور کمبودی که تو این دنیای بی پایان و بی کران از نعمت ها وقتی تو ذلت رو به حا عزت قبول میکنی پس بچش این سختیرو نوش جونت .

    من بعد از اون داستانی که بالا تعریف کردم کم کم به لطف خدا به این باور رسیدم که خدا کمکم میکنه کم کم هدایت شدم منی که لای کتاب رو باز نمیکردم توی 1سال 30 تا کتاب قطور خوندم در حوضه ی توسعه فردی کم کم عزت نفس پیدا کردم به خاطر اینکه تونستم از این باور که من نمیتونم کتاب بخونم رد بشم و باور کنم که من توانایی کتاب خوندن رو دارم و چون خانه دار بودم همه میدیدن که من صبح تا شب دارم کتاب میخونم و مینویسم و رفتارم کم کم تغییر کرد بهتر شد توی روابطم چون توی کتاب مطالب زیادی یاد گرفتم که من رو برده بود تو دنیای درون خودم و کمتر به دنیای بیرون توجه داشتم و همین باعث شده بود که خیلی دیگران رو قضاوت نکنم به کاراشون توجه نکنم و با همین مورد کمتر میدیدم ازموردهایی که ازارم میداد

    کم کم عاشق مدیتیشن شدم و همین کلی کمکم کرد که تغییرمسیر بدم کمتر صحبت کنم کمتر قضاوت کنم کمتر بحث کنم بیشتر به زیبایی ها توجه کنم توی رابطم با همسرم محترم تر شدم و چون مدیتیشن کردن یه جورایی یه کار عجیب تو خونواده بود و هیچکس تا حالا اینکارو نکرده بود و چون دیگران تغییر و درونم میدیدن یه جورایی تحسینم میکردن من اضافه وزن داشتم و 70 کیلو بودم منی که همیشه وقتی بیرون میرفتیم حتی توی طبیعت همیشه خواب و کسل بودم کم کم یوگارو به خاطر راحت و اسون بودنش که میشد توی خونه هم انجانش داد از روزی 2-3 دقیقه شروع کردم و چون سبکش رو خوشم اومد کم کم تغذیه ام درست کردم و طی 1 سال من شدم 57 کیلو به راحای و با لذت که این یه بمب تغییر توی شخصیتم شد چون همیشه بقیه سر وزنم منو مسخره میکردن و هیچوقت نسبت به خودم باور نداشتم که بتونم وزن کم کنم و همیشه فکر میکردم که باید با سختی و رژیم سنگین و باشگاه و دمبل وزن کم کنم ولی خدا شاهده که من نه رژیم خاصی گرفتم نه ورزش سنگینی کردم هیچی با لذت و اروم اروم تغییر سبک غذا خوردنم وزنم رو کم کردم و انقدر عاشق یوگا شدم که منی که از ورزش فراری بودم الان روزی 1 ساعت یوگا میکنم و 4 ساله که هر روز تقریبا یوگا میکنم و انقدر علاقه من بودم که عید امسال که میشه 1403 دوره 200 ساعته مربیگری یوگا الاینس آمریکارو از مربی ای که تو خواب نمیدیدم هم بتونم حتی دورش و تهیه کنم دوره مربیگریم رو گرفتم و من 20 روز از طریق گوگل میت باهاش تصویری صحبت کردم و کلی به خدا ایماتم بیشتر شد و الان حتی شماره شخصی اون مربی رو دارم با اینکه اون امریکاست و من ایران و من الان شاگردهم دارم که بهش یوگارو اموزش میدم و همون کسی که همیشه سر وزنم منو مسخره میکرد یه دوره ای اومد و شاگردم شد

    من شغلی از خدا میخواستم که محل کارم به خونم نزدیک باشه لوکس باشه و من توی اون کار موفق باشم من هدایت شدم به شغلی که هم لوکسه هم توانایی دارم توش هم من عاشق جلسات کاری بودم و من ما هر پنجشنبه ها جلسه ی کاری داریم حقوق خوبی به لطف خدا دارم میگیرم

    اگر بخوام بنویسم از تغیراتم تمومی نداره همین‌چند تا مورد رو گفتم که شاید بتونه بارقه ای باشه برای دل کسایی که الان تو شرایط اون موقع من هستن و بدونن که تغییر وقتی از درون باشه دنیای بیرون کلا تغییر میکنه

    ببخشید طولانی شد.ممنون که تا همین الان هم خوندیو این یعنی تعهد برای تغییر دوست من

    استاد عزیزم ازت متشکرم و مریم عزیزم ممنونم که انقدر با نظم سایت رو مدیریت میکنی

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مریم انصاریان گفته:
      مدت عضویت: 1791 روز

      سلام یگانه جان

      بهت تبریک میگم و تحسین میکنم تغییرات عالی و موفقیت هاتو، چقدر زیبا نوشتی عزیزم هم لذت بردم ، هم بهم انگیزه داد نوشته هات.

      و هم خداوند هدایت کرد و دلیل یه حسی که به دنبالش بودم چند هفته هست تو نوشته های دلی و الهی شما پیدا کردم .بینهایت سپاسگزارم دوست عزیز که نوشته های شما کمکم کرد و چقدر چراغهای تو ذهنم رو برام روشن تر و تایید کرد ، آرزوی موفقیت روزافزون در مسیری که هستی برات دارم.

      سپاسگزارم که اومدی و نوشتی

      در پناه و همواره تحت حمایت رّب العالمین باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    قانون:

    تمام اتفاقات زندگی ما به واسطه ی افکار و باورهایمان رقم می خورد

    ما توانایی:

    تغییر باورها و نگرش های خود را داریم

    به میزانی که بتوانیم باورهای محدود کننده خود را به سمت باورهای قدرتمند کننده هدایت کنیم:

    از جهان پاداش بیشتری دریافت خواهیم کرد

    جهان افکار و باورهای ما را:

    به سمت ما باز می گرداند

    مهم نیست در چه شرایطی قرار داریم چه خانواده ای و یا در چه شهر یا کشوری سکونت داریم گذشته و جنسیت ما چیست……

    به اندازه ای که باورهای خود را تغییر دهیم شرایط و موقعیت کنونی ما در تمام زمینه ها بهبود یافته و به تدریج تغییر می کند

    باید بتوانیم:

    ذهنیت محدود کننده ی خود را بشناسیم و ذهنیت قدرتمند کننده را جایگزین آن کنیم

    به اندازه ای که شخصیت درونی ما تغییر کند:

    محیط و شرایط بیرونی ما تغییر خواهد کرد

    به سوال زیر پاسخ دهیم تا به باورهای محدود کننده خود پی ببریم:

    اگر اطرافیان ما به موفقیت دست یابند چه احساسی داریم؟

    از آنها ایده گرفته باور می کنیم اگر کسی توانسته به موفقیت دست یابد ما هم می توانیم

    یا

    احساس حسادت بی عرضگی و ناتوانی داریم

    اگر از موفقیت دیگران احساس بدی داریم:

    باورهای محدود کننده در ذهن خود داریم

    برخی از ما فکر می کنیم:

    در صورت موفق شدن افراد:

    *شانس ما برای موفقیت کاهش می یابد

    *باعث ضعیف تر دیده شدن ما می شود

    *موفقیت افراد باعث شکل گیری احساس ناتوانی و بی عرضگی در درون ما شده و فکر می کنیم شانس توانمندی واستعداد به اندازه طرف مقابل را نداریم

    *تصور می کنیم افراد با شانس و تصادف به موفقیت دست یافته اند و لایق موفقیت و پیشرفت نیستند

    ممکن است در مورد نزدیکان خود:

    حسادت بیشتری نسبت به افراد غریبه داشته باشیم

    *فکر می کنیم تقدیر و سرنوشت ما عدم موفقیت است یا دیگران برای ما گره بسته اند……

    این باورها و افکار:

    باعث احساس بد در ما شده و شخصیت ما را ضعیف و ناتوان می سازد

    زمانی که موفقیت را به شانس و تصادف نسبت داده به افراد موفق حسادت می ورزیم و برای موفقیت خود محدودیت قائلیم جایگاه خود را پایین تر از افراد موفق می دانیم و

    از موفقیت دورتر می شویم

    زمانی که به موفقیت افراد از زاویه ی متفاوتی نگاه کرده آنها را تحسین و تشویق و به ذهن خود ثابت کنیم اگر افراد به موفقیت دست یافته اند پس دست یابی به موفقیت به راحتی امکان پذیر است:

    از دیگران الهام گرفته و موفق شدن در هر حوزه ای برایمان امکان پذیر خواهد شد

    بررسی کنیم:

    چه نگاهی به موفقیت افراد داریم؟

    اگر ذهنیت قدرتمند کننده داشته باشیم:

    از موفقیت دیگران خوشحال شده از آنها الهام گرفته درس و تجربه کسب کرده و پیشرفت می کنیم

    اگر ذهنیت محدود کننده داشته باشیم:

    با دیدن موفقیت افراد شروع به برچسب زدن قضاوت کردن تحقیر و سرزنش آنها کرده احساس ناتوانی و بی عرضگی داریم

    بسیاری از افراد زمانی که موفقیت افراد را می بینند:

    به دلیل حسادت احساس بی عرضگی و ناتوانی در مسیر مورد علاقه ی خود حرکت نکرده و کار مورد علاقه ی خود را رها می کنند

    داشتن ذهنیت متفاوت:

    باعث ایجاد نتایج کاملا متفاوت در افراد در تمام حوزه ها خواهد شد

    اگر به دنبال نتایج بزرگ هستیم:

    باورهای خود را تغییر داده و ایرادات خود را به درستی شناسایی کنیم

    بسیاری از ما:

    احساسات خود را به خوبی نشناخته و توانایی خود شناسی نداریم

    مهم است که:

    احساس خود را در مورد موفقیت افراد بدانیم

    از مسیری که افراد موفق برای تحقق اهدافشان طی کرده اند می توانیم درس ها و تجربیاتی برای موفقیت خودمان کسب کنیم

    به اندازه ای که باورهای ما به سمت باورهای قدرتمند کننده تغییر کند:

    نتایج زندگی ما در تمام ابعاد تغییر خواهد کرد

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 245 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات ، یگانه خالق آفرین من ،

    یگانه قدرت کل گیتی پهناور ،،

    سلام و درود خدمت دوستان عزیز ،،

    خیلی برام جالب این آگاهی این سری فایل ، یه جورایی برام یادآوری های دردناکی داشت و البته تکاملی تغییر کردن و تغییر پیدا کردن با گذشت زمان ،،

    از خودم میپرسم واقعاً تو به نزدیکان چنین حس هایی داشتی ،، واقعاً چه ورودی‌هایی به ذهن خودم داده بودم ،، چرااا ،،

    چرا این همه ذهن خودمو بیشتر تایم خودم حتی با این افکار چرت و بی منفی بافی ها هدر میدادم ،،

    بله ،، البته که آلان به یاری الله کریم خودم بسیار تغییر کردم و عکس اون زمان های گذشته فکر میکنم و باور دارم به یاری رب خودم تنها تنها تنها رزق و روزی دهنده و تنها قدرت این جهان و تمام عالم ها منم که زندگی خودم رو می‌سازم و هیچکس هیچکس هیچکس هیچ قدرتی تو زندگی من نداره هیچکس هیچکس هیچکس ،،

    استاد عزیزم این جمله شما عین تمام صحبت هاتون باید هک کنیم تو ذهن و قلبمون ، فقط الله کریم فقط خداوند توحید ، یکتا پرستی ،،

    خدای مهربانم صد هزار مرتبه شکرت که تنها تنها تنها تو را میپرستم به یاری خودت و تنها از وجود نازنین تو یاری میجویم ،،

    خدای مهربانم منرا از تمام صفات بد از شرک و کفر از حسد و بخل و تنگ نظری دورم کن ،،

    خدای مهربانم من نمیدانم تویی دانایی کل تو منرا هدایت کن ،،

    همه امور به دستان قدرتمند و توانای آن توست ،،

    ای یگانه رَب من ای رب العالمین ،،

    حمد و سپاس مختص توست ، تویی اول و آخر تمام هستی ،،

    از ازل تا ابد تنها تویی تو ،،

    ای احد ای یگانه ،،

    ای سلطان ،،

    ای رییس،،

    مردم کین ،،

    تویی تو ،،

    تو هم پولی هم روزی هستی هم مشتری هم ثروت هم راحتی هم آسانی هم بهترین بهترینها همه چیز همه چیز از توعه ،،

    شکرت شکرت شکرت برای حضور بی نظیرت ،،

    مررررسی خدااااااجونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    جانان گفته:
    مدت عضویت: 1485 روز

    سلام و نور

    براستاد عباس منش عزیز ومریم جاااانم

    خیلی ذوق زدم که چند تا مطلب رو باهاتون مطرح کنم.

    همسر من حدود 3سال قبل دوره 12قدم رو خریداری کردند. فایلهارو بارها وبارها دیدیم وشنیدیم ولی نتونستیم بهره کافی ببریم و دلیلش «در مدار نبودن» خودمون بود. فقط در حد شنیدن باقی موند.اون روزا اصلا شرایط روحی ومالی و….مناسبی نداشتیم و ی ورشکستگی بزرگی رو تجربه کرده بودیم.

    توی این مدت گاهی فایلهای استادرو میدیدیم وتحسین میکردیم، گاهی ستاره قطبی می نوشتیم.

    1 تا اینکه مریم عزیزم پیشنهاد پروژه خانه تکانی ذهن رو داد. من متعهدانه وبا تمرکز بالا 20گام باهاش حرکت کردم عااالی وبی نظیر بود.

    2 بعد از گام بیستم در خواب دیدم خانواده ما با استاد ملاقات کرده وراجع به موفقیتها و قانون صحبت میکنیم. حس فوق العاده بود. بینظیر و وصف ناشدنی واین در حالی بود که انبوهی از آدما مشغول روز مرگی وهیاهو بودند.

    خدایا شکرت

    هزاران مرتبه به خاطر ایجاد این حس خوب از خدا سپاسگزاری کردم.

    3امروز نشونه رو با احساس عاااالی باز کردم وذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده اومد. با اشتیاق و انگیزه قسمت اول رو دیدم.

    وحالا در مورد این قسمت باید بگم که من از صمیم قلبم خوشحال میشم ودر اغلب موارد اشک به چشمانم میاد.وبعضا ازشون میپرسم و تحسینشون میکنم ولی گاهی هم غبطه می خورم، که ای کاش منم به این موفقیت برسم.

    وهمیشه این موضوع برام جای سؤال بوده که من که خیر خواه همه هستم پس چرا شرایط وموفقیتهایی که دنبالش هستم رو نمیبینم؟«البته زمانیکه با قانون آشنا شدم متوجه شدم که فقط اون فاکتور کافی نیست.»

    بسیار سپاسگزارم از حال خوبتون وحال خوبی که در جهان متساعد میکنید.من بااستادبه خداوند نزدیکتر شدم. وهر وقت حالم عالیه کلی انرژی مثبت برای استاد و مریم جون میفرستم.

    شاد باشید آرام باشید وسعادتمند در دنیا وآخرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    سلام به استاد عزیزمو مریم جان.

    اومدم نتیجه تمرین این فایل رو اینجا بنویسم که اینطوری ازتون سپاسگزاری کرده باشم.

    در خواست امروز من در تمرین ستاره قطبی این بود که چرا با اینکه دارم پیوسته روی خودم کار می کنم ولی گاهی احساسم خوبه و گاهی انرژیم میاد پایین و ذهنم درگیر این مسئله میشه که چرا من تا حالا نتیجه نگرفتم؟

    واین فایل نشانه امروز من بود.حالا نتیجه این تمرین.

    خوب اگر یکی از نزدیکانم به موفقیتی برسه به خصوص افرادی که می دونن من دارم روی خودم کار می کنم و از شغلم استعفا دادم خیلی احساسم بد میشه احساس ناتوانی و بیعرضگی می کنم.

    من با اینکه دوره احساس لیاقت رو کار کردم ولی بازم ذهنم درگیر این مقایسه است .خوب حتی توی یک دوره هم وقتی کار می کنیم اول متوجه ایرادهایی میشیم که برامون برجسته تره و بیشتر درگیرمون کرده وچون تمرکزمون میره روی اون نمیتونیم به بقیه موارد بپردازیم.برای همینه که باید همیشه روی خودمون کار کنیم.من از اواخر اون دوره شروع کردم مجددا به کار کردن روی دوره ثروت 1 بعد هدایت شدم به دوره ثروت 3 وهنوز4 جلسه بیشتر کار نکرده بودم که هدایت شدم به دوره کشف قوانین زندگی و دارم روی اون دوره کار می کنم.

    خوب اینها داره نشون میده که مسیر پیشرفت هر کدوم از ما منحصر به فرده ومسیر یکتایی رو طی می کنیم. در تمام این مدت مدام به خودم میگم باید به خداوند اعتماد کنم و مسیری رو که خداوند بهم نشون میده رو طی کنم ونشانه ها رودنبال کنم و با توجه به نتیجه مالی ای که قبلا داشتم می گرفتم خوب نشون دهنده این بوده که چقدر ذهنیتم فقیر بوده و خوب مسلما من باید بیشتر وقت وانرژی بزارم روی خودم واصلا احساس ناتوانی نداشته باشم من دارم ریشه ها رو می سازم و مسیر من متفاوت از بقیه است و نباید نتایج خودم رو با بقیه مقایسه کنم.من به همون اندازه ارزشمندم که بقیه ارزشمندن من به همون اندازه به خداوند دسترسی دارم که بقیه دارند من به اندازهی کافی توانایی و استعداد دارم برای موفق شدن .من همینجوری که هستم کافی و لایقم و باید با قدرت به مسیرم ادامه بدم.

    خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3881 روز

    یه موردی که در من هست اینه که کلا من وقتی موفقیتها و شکستهای اطرافیانم رو فراموش میکنم و تمرکز میکنم روی خودم هم خیلی موفق تر عمل میکنم و هم حالم خیلی خیلی خوبه

    کلا وقتی هیچ کسی تو ذهنم نیست خیلی اوکی هستم خیلی انرژی و تمرکزم میره بالا و خدا رو بیشتر یاد میکنم

    موفقیتهای کوچک و مستمر برام حاصل میشه یادآوریشون میکنم و خودمو تحسین و تشویق میکنم

    از یه طرف به نتایج کوچکی که تا اون لحظه تونستم کسب کنم نگاه میکنم روحیه میگیرم و از طرفی به نوک قله هدفی که دارم نگاه میکنم و ذهنم نا خودآگاه میگه آفرین ای ول دیگه چززی نمونده موفقیتهای بعدیت در راه هستن خلاصه خودمو تشویق میکنه

    کلا کسی تو ذهنم نباشه خیلی برام بهتره تا اینکه بیام موفقیتهاشو بررسی کنم و ….

    بنا بر این ترجیح من اینه که اصلا کسی تو ذهنم نباشه و در مورد موفقیت کسی فکر نکنم چون به دردم نمیخوره و نیاز نمیبینم بررسی کنم

    در پناه الله یکتا شاد پیروز موفق و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    میترا گفته:
    مدت عضویت: 272 روز

    من یکی از نزدیکانم که در راه موفقیت قدم گذاشت و همچنان به یاری خدا درحال پیشرفت هست ،اوایل بدون هیچ پشتوانه و فقط توکل کرد به خداوند و از شریکش جدا شد و شروع کرد دستگاه خریدن برای کارش و من شاهد بودم که خداوند چگونه افراد رو سرراهش قرار میداد و ازشون درس گرفتم که وقتی بامشکلات مواجه میشد توکل میکرد و از حل مشکلات نمیترسید و وقتی اشتباهی میکرد اون رو میپذیرفت و دیگ تکرار نمیکرد و همیشه هدفهاش مشخص بود و برای رسیدن بهش تمام تلاشش رو با علاقه میکرد.انشالله خداوند مسیر همه دوستان رو سبز و پربرکت و انگیزه کنه🪴

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: