ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد گرامی و عزیز
خیلی خیلی از شما تشکر میکنم بابت این فایل عالی و آموزنده
باعث شد من به رفتارم دقت کنم و فکر کنم ونقاط ضعفم رو بشناسم
من احساس ضعیف دیده شدن میکنم و این خیلی منو اذیت میکنه البته احساس حسادت هم میکنم که نمیدونم این از همون احساس ضعیف دیده شدن نشات میگیره یا اینکه یک احساس جداست
احساس ناتوانی زیادی میکنم
و در آخر چون به قوانین آگاهی کمی دارم سعی میکنم این احساس رو از خودم دور کنم و به خودم میگم اگر اون توانسته پس منم میتوانم و این باعث میشه که خوشحال بشم
استاد عزیز از شما خیلی تشکر میکنم لطفا این فایل رو ادامه بدین تا آگاهی بیشتری نسبت به خودمون داشته باشیم
سلام به استاد عزیز
و شایسته ی جانم
و همه دوستان عزیزم در این گروه عالی
استاد عزیزم
من دقیقاً همون جایی هستم که شما گفتید فایل رو استاپ کنیم و جواب سوال رو بدیم .
میخوام بگم که من تا قبل از اینکه با آموزشهای شما آشنا بشم برای همه افراد اطرافم وبخصوص نزدیکانم، به شدت از رشد و بالندگی شون خوشحال میشدم ولی در انتهای قلبم برای اون چیزهایی که خودم نتونسته بودم به اونها برسم
احساس حسرت داشتم .
احساس حسادت رو که خیلی قبلتربه واسطه چندتجربه کوچک تلخ،ازخودم دورکردم ،نمیدونم چجوری
ولی چون حسادت درد زیادی داره باعث شد تا آگاهانه باتقویت افکارم ،طعم اونو بسیارکم تجربه کنم وازاین بابت خیلی خوشحالم.
وبعدازپیوستن به مسیر قانون،تونستم یاد بگیرم که جایی که هستم
دقیقا جای منه ومن خالق شرایط اکنونم هستم، بنابراین سعی کردم از موفقیت دیگران خوشحال باشم و
و علاوه بر اینها به موضوعاتی که باعث این رشد و پیشرفت در طرف مقابل شده توجه کنم و از اونها ایده بگیرم و بخوام که اون موضوعات رو در خودم تقویت کنم
و وقتی که این فایل رو استپ کردم و بیشتر فکر کردم فهمیدم که توی موضوعات کوچکی من هنوز احساس ارزشمندی ندارم و البته بعد از شرکت در دوره احساس لیاقت و ارزشمندی
و بعد از توجه به این سوال شما فهمیدم اون نقاطی که منو آزار میده یا ممکنه کمی اذیت کنه به این دلیل هست که من ممکنه ارزشمندی خودم رو به داشتن یک وسیله یا یک محل یا عدم آزادی در یک موضوع وصل کردم و از اینکه این موارد رو دارم احساس ناراحتی در وجودم میکنم
بنابراین دوباره اومدم سراغ آموزه های دوره احساس ارزشمندی و فهمیدم که باید دائم به خودم بگم که من همینطوری که هستم ارزشمندم
و من لایقم و من کافی هستم همینطوری که هستم بدون در نظر گرفتن تمام چیزهایی که دارم
بدون در نظر گرفتن تمام چیزهایی که ندارم
بدون در نظر گرفتن جنس سن رنگ نژاد شهر و کشوری که توی اون زندگی میکنم من ارزشمندم
و از ارزشمندیم برای تجربه چیزهایی که دوست دارم در دنیا باید استفاده کنم و باید به سمت اونها پیش برم برای قسمت اول تا اینجایی رو که درک کردم براتون نوشتم حالا میرم سراغ بقیه فایل و اونو گوش میکنم و نتایجی نتایجم رو براتون مینویسم خیلی دوستتون دارم متشکرم
باسلام وعرض ادب خدمت استاد عزیزم وسرکار خانم شایسته.استاد عزیزم من واقعا روم نشد از احساساتی که نسبت به پیشرفت اطرافیانم داشتم بنویسم ولی این نکته رو می نویسم که پیشرفت افراد غریبه در هر زمینه ای مثل شما وشاگردان این سایت برام تحسین برانگیز ودرس اموز هست ولی متاسفانه نسبت به افراد نزدیک ودوست این طور نیست استاد عزیزم خیلی دوست دارم ذهنیتم رو درست کنم ومن به این اموزش ولطف شما خیلی نیاز دارم متاسفانه هنوز با آکانت خودم نتونستم محصولی از سایت شما خریداری کنم وبیشتر تمرکزم روی فایلهای رایگان وهدیه شما هست این لطف وبزرگواری شما برای این اموزش جدید فراموش نشدنی است لطفا اگه میشه مباحثش رو ادامه بدید تا گره افکار محدود وکوته نظر ما هم به اندازه تلاشمان با اموزهای شما گسترش پیدا کنه از لطف ومحبت وبزرگواری شما سپاسگزارم.امیدوارم توفیق شاگرد بودن شما داشته باشم.بهترین حال رو برای همگی خواهانم.
بنام خدا
سلام
خیلی خوشحال وخرسندم که استادعزیزم وقت گذاشتند واین فایل وبامابه اشتراک گذاشتن.
خانم x : برنده شدن ماشین صفر درقرعه کشی و همزمان ازدواج درسن پایین
احساسم ؛ حس عقب موندن از دخترای دیگه ، بالارفتن سنم ومجردبودنم ،حسادت
ایده هایی که میتونم از این فرد بگیرم اینه که اگر موقعیتی پیش اومد برای اینکه شانسمو امتحان کنم ، اینکارو بکنم
درسی که میتونم بگیرم اینه که بهترینهارو برای اینده خودم تجسم کنم وبخوام وبدونم که میتونم بهش برسم
خانم y :برنده شدن ماشین صفر ، ازدواج درسن کم ، درامد در حین تحصیل
احساس کردم لیاقتم کمه ،حسادت
همونطور که تونستم باوجودترسهام حرکت کنم وگواهی نامه بگیرم ، میتونم برای هرکاردیگه ای که میخوام بهش برسم حرکت کنم و برسم همونطور که ایشون رسیدن. وقتی باهاش صحبت میکردم دیدم باوجود همه مشکلات وسختی ها اقدام کرده
جسارت وشجاعت درعمل ،وارد حواشی نشدن و بزرگ فکرکردن
اقای a :برنده شدن ماشین صفر وداشتن کسب وکار شخصی وازادی زمانی
احساس کردم اونقدر باعرضه نیستم که بتونم کسب وکارخودمو داشته باشم ،حسادت
حرکت واقدام درراستای اهداف خودم ونتیجه خواهم گرفت چون کسب وکارشخصی درامد بالایی داره تااینکه ادم بخواد برای کس دیگه کارکنه وحقوق بخورونمیری بگیره این اوم تونسته منم میتونم
ارامش ودرعین حال حرکت ، اهسته وپیوسته قدم برداشتن برای اهداف بلندمدت
خانم b : برنده شدن ماشین صفر ، شغل کارمندی باپرستیژ بالا ، اعتمادبه نفس زیاد وداشتن خواستگارهای زیاد
احساس کردم اعتمادبنفسم خیلی پایینه که نتونستم خودمو زیباببینم وبرای خودم ارزش قائل بشم که بتونم باادمای سطح بالاارتباط بگیرم وهمکلام بشم که بخوام خودمو درسطح ادمای لول بالاببینم ، خودمو زیبا نمیبینم ، صحبت کردن باادما رو بلد نیستم ، درجمع احساس خجالت وکمبود شخصیتی میکنم وفکرمیکنم بقیه ازمن بهتر هستن ، به این ترتیب چون خودمولایق نمیدونم باعث شده شغلم پرستیژنداشته باشم و بخاطرهمین نمیتونم وقتی سرکارم هستم حس خوبی به خودم داشته باشم وخودمولایق ارتباط باادمای لول بالابرای اشنایی نمیبینم ، حسادت ، چون هم سن هستیم فکرمیکنم وقتی اون بیشتر توچشمه من دیگه به چشم نمیام !چون جفتمون هم مجرد وهم سن هستیم
بیشتر به خودم برسم خودموزیباببینم تاجهان زیبایی هارو برام بیاره ولایق بهترینهابشم ، اگر زیباببینم خودمو جهان زیباهارو برام به ارمغان میاره
بهترینهاروبرای خودم بخوام وبدونم که حتمابهش میرسم فقط کافیه که بتونم بخوام !!کافیه خودمولایق خواستن اون خواسته بدونم ، چطوراین لیاقت ایجادمیشه ؟ باتیپ وظاهرزیباتر داشتن وقشنگ ومحکم صحبت کردن وارتباط خوب برقرارکردن باهمه ادما وفرق نذاشتن بین ادما چون اگه فرق بزارم باعث میشه وقتی مدت طولانی باادمای سطح پایین هستم منم مثل خودشون میشم پس بایدجوری که خودم لایقشم رفتارکنم
خانم c :تحصیل دررشته پردرامد واینده دار و احتمال مهاجرت به خارج بواسطه این رشته ، داشتن کسب وکارشخصی هنری درحین تحصیل
احساس حسادت
امیدوارباشم در کنار تلاش هام
هرچیزی که میخوام بهش برسمو تاتهش برم وبدونم که حتمامیتونم وترس های کمتری داشته باشم یعنی درعین ترسهام باید بیشتر قدم بردارم حالاکه الگو دارم راحتترمیتونم اینکاراروکنم
خانم s: اعتمادبنفس زیاد باوجود نداشتن تحصیلات دانشگاهی وشغل
احساس حسادت وکمبود دارم باوجوداینکه ایییینهمه من تلاش فیزیکی وفکری برای موفقیت میکنم اماهنوز به جایگاهی نرسیدم که ازخودم راضی وخوشحال باشم وهمیشه حس کمبود دارم واین دختر بااینکه فقط توخونه نشسته وکارای خونه رومیکنه وبه خودش میرسه هرررروز اعتمادبنفسش میره بالاتر !بااینکه من 12قدم ودوره های دیگه روکارمیکنم هنوزنتونستم به این درجه ازاعتمادبنفس برسم .
من هرطورکه باشم ارزشمندم ولایق بهترینهام ونباید موفقیت درکارم و به موفقیتهای دیگه زندگیم گره بزنم
درکنار تلاش برای رسیدن به اهداف کاری وشغلی ودرامدی باید به جنبه های دیگه زندگیم ازجمله اعتمادبنفس و روابط هم کارکنم وبایددراین جنبه هاهم هدفگذاری کنم و برسم
خانم های zوm : ازدواج با فرد خوش تیپ خانواده دار وپولدار باشغل خوب .باوجود اینکه تحصیل دانشگاهی وموفقیتی کسب نکردن و تلاش خاصی نکردن زیبایی خاصی ندارن وازمن سنشون کمتره
احساس حسادت وکمبود وعقب ماندن
منم لایق اشنایی بابهترین ادماهستم چون تاهمین الانم کلللی موفقیت کسب کردم
منم میتونم باهمین چیزی که هستم بابهترین افراد اشنابشم فقط کافیه مرحله دریافت وبه درستی انجام بدم وخودم میدونم که برمیگرده به احساس لیاقتم وباید این حسمو بهترکنم ازطریق زیبا دیدن خودم
به نام خداوند بخشنده مهربان…
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّهٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُم بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ
ﻭ [ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ] ﺯﻣﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ [ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﺍﺯ ﻣﻮﺳﻲ ] ﭘﻴﻤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﻴﻢ ، ﻭ ﻛﻮﻩ ﻃﻮﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﻟﺎﻱ ﺳﺮﺗﺎﻥ ﺑﺮﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻴﻢ [ ﻭ ﮔﻔﺘﻴﻢ : ] ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ [ ﭼﻮﻥ ﺗﻮﺭﺍﺕ ] ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻳﻢ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻗﻮّﺕ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻛﻨﻴﺪ [ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭﻫﺎﻱ ﻣﺎ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻳﺪ ، ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ] ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻭ [ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ] ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻲ ﻛﺮﺩﻳﻢ . ﻭ ﺑﻪ ﺳﺒﺐ ﻛﻔﺮﺷﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﻲ ﮔﻮﺳﺎﻟﻪ ﺑﺎ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻣﻴﺨﺖ . ﺑﮕﻮ : ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺆﻣﻦ ﻫﺴﺘﻴﺪ [ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻧﺘﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻇﻠﻢ ﻭ ﺟﻨﺎﻳﺖ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ] ﭘﺲ ﺑﺪ ﭼﻴﺰﻱ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻳﻤﺎﻧﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ .(بقره ٩٣)
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و تمام دوستان ارزشمندم…الحق که این فایلها بینهایت قیمت دارن و جا داره که بگم به همه دوستان که خیلی خوش اووومدین به دوره فوق العاده « ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده »…
خیلی خوشحالم که در این جمع صمیمی و ارزشمند حضور دارم، از خداوند سپاسگزارم که دوباره منو به شما دوستان عزیز در یک فضای ناب دیگه دور هم جمع کرد…استاد عزیزم از شما و مریم جان هم بینهایت سپاسگزارم که همواره در حال بهبود دادن و رشد و پیشرفت هستید و ما رو هم در این رشد با خودتون همراه میکنید. عاشقتوووونم
کامنت اول
در جواب به سوال این جلسه اگر یکی از افراد نزدیک من به موفقیت برسه، ممکنه اولش احساسم بد بشه، و این احساس بد یعنی حسادت کنم بهش، یا خودمو سرزنش کنم که فلانی به موفقیت رسید و من هنوز دارم درجا میزنم.یعنی اینجا سریع ذهنم شروع میکنه به نجوا کردن، که ببین تو نرسیدی، فلانی رسید اما تو هنوز داری درجا میزنی…اما از اون جایی که من دارم روی خودم کار میکنم زود متوجه این قانون میشم که احساس بد= اتفاقات بد و احساس خوب = اتفاقات خوب و سعی میکنم کنترل ذهنم رو به دست بگیرم و برای اینکه مقاومت ذهنم کمتر بشه و یه جورایی از بین بره میام طرف مقابل رو تحسین میکنم، با این کار هم در خودم احساس خوب ایجاد میکنم و هم این احساس رو با طرف مقابلم به اشتراک میزارم.
قبلا اصلا اینطوری نبودم، حسادت میکردم، خودخوری میکردم، کلنجار میرفتم با خودم اما الان خیلی بهتر شدم. خیلی جاها آگاهانه طرف مقابلم رو تحسین میکنم، بهش انرژی میدم، احساسم رو باهاش به اشتراک میزارم، برای آرزوی موفقیت و ثروت و نعمت بیشتر میکنم…البته همه اینها در صورتیه که روی خودم و باورهام کار کنم.تا زمانی که دارم روی خودم کار میکنم موفقیت ها و دستاوردهای دیگران رو تحسین میکنم…اما اگر مدتی از این آموزه ها فاصله بگیرم این قدرت تحسین کردن کمتر میشه و انگار دست و پای ذهنم برای نجواها و گفتگوهای محدود کننده بازتر میشه…انگار چیه؟ قطعا این اتفاق میافته چون تا زمانی که من دارم رو خودم کار میکنم نتایج وارد زندگیم میشه…
یادم باشه این جمله طلایی رو که :
به اندازه ایی که شخصیت من تغییر میکنه، دنیای بیرون من هم میتونه تغییر کنه
بعد از دوره احساس لیاقت این تغییر در من ایجاد شده که همونقدر که خودم برای خودم ارزش قائل میشم، جهان هم برای من ارزش قائل میشه…البته که درک این جمله زمانبره..من دارم سعی میکنم این آگاهی ها رو تکرار و تمرین کنم که بفهممشون و در زندگیم بهشون عمل کنم…چرا که عملکرد منه نتایج رو وارد زندگیم میکنه نه حرفهای من…
وقتی این فایل رو دیدم و متوجه شدم که باز بحث زیبای « خودشناسی » مطرح میشه این دفعه دیگه خوشحال شدم…خوشحال از اینکه قراره خودم رو دوباره و دوباره به چالش بکشم، از زوایای مختلف خودمو بررسی کنم، دلیل رفتارهامو بشناسم..این نتیجه عشق به شناختن خودم رو از دوره ارزشمند احساس لیاقت بدست آوردم و خیلی برام ارزشمنده…خیلی دارم سعی میکنم خودمو بشناسم…بفهمم…خودمو درک کنم….الان دارم رو دوره فوق العاده « روانشناسی ثروت 3» کار میکنم و چقدر این دوره بینظیره….این دوره توحید و ایمان واقعی رو بهت آموزش میده…تنها راهکار رسیدن به ثروت، نعمت، موفقیت، سلامتی رو بهت یاد میده…یه راهکار آسون و راحت….
هیچ وقت این حرفتون رو از یاد نخواهم برد که:
« اساس جهان بر راحتیه، اگر کاری داره سخت پیش میره به این معنیه که این مسیر درست نیست»
خوشحالم از اینکه وقتی موفقیت کسی از نزدیکانم رو میبینم راحتتر از قبل میتونم احساسم رو کنترل کنم، آگاهم به اینکه باید مراقب احساسم باشم، درسته پیش میاد یه وقتایی موفقیت عزیزی رو میبینم حسادت میکنم، توجیه میکنم موفقیتش رو، میگردم دنبال یه عامل بیرونی، یه آپشن که پیدا کنم و موفقیتشو گره بزنم به اون عامله، به اون دلیله، به وجود اون آپشنه در زندگیش اما بعد یادم میاد که
هیچ عامل بیرونی ای تاثیر گذار نیست در موفقیت افراد
تنها چیزی که تاثیر داره، باورهای اون فرد هست …باورهای قدرتمند کننده
جالب بود وقتی شما گفتید موفقیت های نزدیکانتون، سریع ذهن من شروع کرد به نجوا کردن که آخه از نزدیکان تو کی تونسته از لحاظ مالی پیشرفت کنه؟ و اینجا متوجه شدم که ذهن من تنها موفقیت مالی رو موفقیت میدونه…
اینم یه پاشنه آشیله که من تو جلسه اول دوره روانشناسی ثروت 3 متوجه شدم در مورد خودم که ذهنم بشدت مقاومت داره در مورد کسب و کار، موفقیت مالی، حل مسائل کاری و هر چیزی که ربط پیدا میکنه به کسب و کار…انگار موفقیت های دیگه رو که در زمینه های دیگه بدست آوردم نمیبینه، مسائل مختلفی رو که در حوزه های دیگه غیر از کسب و کار حل کردم نمیبینه…انگار چسبیدم به دلایل پیشرفت نکردن کسب و کارم و تمام تمرکزم رفته به این سمت و باعث شده این کلاف هی پیچیده و پیچیده تر بشه…در صورتی که باید ذهنم رو رها کنم، ذهنم رو آزاد بزارم، میدونم در زمینه کسب و کار باورهای محدود کننده ای دارم اما دارم سعی میکنم روش کار کنم، اصلاحشون کنم، و باز از دوره احساس لیاقت یاد گرفتم که وقتی روی اصلاح ویژگیهای شخصیتیم کار میکنم، وقتی روی بهبود شخصی کار میکنم نتایج در همه زمینه ها وارد زندگی من خواهد شد…
الان دارم میفهمم که ذهن من خیلی وقتها موفقیت های کوچکی آدمها رو هم نمیبینه، موفقیت های خودمم…باید این رفتار رو در خودم اصلاح کنم . مثلاً چند وقت پیش متوجه شدم که شوهر عمم که یه فرد بازنشستس ماشین جدید خریده…بالاخره این یه موفقیته، یه قدم رو به جلوهه، یه پیشرفته…وقتی از بچه ها اینو شنیدم ناخودآگاه احساس بد بهم دست داد، و شروع کردم به بچه ها که اونها هم حس عصبانیت و خشم داشتن نسبت به این موضوع همراه شدم، میدونستم که این همراهی کار درستی نیست…یه رفتار آگاهانه زشت بود اما انجامش دادم و نتونستم جلوی ذهنم رو بگیرم…در واقع زور ذهنم به من چربید بعد از چند ساعت متوجه اشتباهم شدم و گفتم آگاهانه ادامه نمیدم…جالب اینجاست که در این مواقع میام برچسب میزنم به اون آدم…قضاوتش میکنم…اون موفقیت رو بی ارزش میبینم….حتی اون آدمه رو هم لایق دریافت اون نعمت نمیبینم….اینها رو دارم درسته هی که دارم رو خودم کار میکنم قویتر میشم و این یک رونده….یک روند رو به جلوووو…اما خیلی خوبه که با دقت و تمرکز بیشتری به دلیل رفتارهام فکر کنم…..من دارم در مسیر رشد و بهبود قدم بر میدارم…و باید کوچکترین بهبودی رو ببینم و تقویت کنم در خودم برای بهبودهای بزرگتر و بیشتر…..
همچنان پر قدرت ادامه میدیم…..
مراقب زیبایی های درونمون باشیم….
عاشقتووووونم
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی
خیلی خوشحالم که در این سلسله برنامه شرکت میکنم و از شما تشکر میکنم بابت ایجاد کردن این بخش که باعث میشه باورهای قدرتمند کننده رو در خودمون ایجاد کنیم.
در مورد سوال اول که گفتید اگر یکی از نزدیکانمون به موفقیتی برسه من چه واکنشی نشون میدم، این موضوع برای من دو دسته تقسیم میشه. من سعی میکنم به جای حسادت به موفقیت اون فرد در ابتدا ذهنم رو کنترل کنم و تحسیناش کنم، یعنی یک حسادتی در من ایجاد میشه اما چون میدونم احساس حسادت برخلاف قانون هست شروع میکنم به تحسین کردناش و خوشحال شدن براش که آفرین این موفقیت رو کسب کردی. اما گاها شده در مورد موفقیت افراد فامیل یا خانوادهام در اوقاتی احساس ناتوانی بهم دست داده مخصوصا تو حوزهی مالی این احساس رو دارم که من چقدر ناتوان هستم و اونها چقدر بزرگ هستن و میتونن نتایج بزرگ رو بگیرن اما من نمیتونم و احساس ضعف کردم. ولی هیچ موقع نشده که دست از تلاش بردارم و ناتوانی رو قبول کنم بلکه سعی کردم که تمرکزم رو روی خودم و انجام تمارین سایت بگذارم و حرکت کنم و ایدههایی که بهم گفته میشه رو در کسب و کارم اجرا کنم تا نتیجه مالی بهبود پیدا کنه. پس در نتیجه در جواب به این سوال میتونم بگم که من هر دو حالت رو تجربه میکنم هم اینکه احساس ناتوانی و حسادت دارم اما کنترلش میکنم و سعی میکنم که افراد رو تحسین کنم بابت موفقیتشون و خوشحال باشم که این موفقیت رو کسب کرده و در مورد اعضا خانواده و فامیل همینطور بوده.
تمرین:
نوشتن موفقیت هایی که افراد کسب کردن و در ادامه نوشتن اینکه من چه احساسی دارم نسبت به این موفقیتی که این فرد بدست آورده، مورد بعدی از چه زاویه مثبتی میتونم به این موفقیت نگاه کنم برای پیشرفت کردن و برای موفقیت. چه درس هایی میتونم بگیرم از شخصیت این افراد که این نتایج رو ایجاد کردن.
خواهرم در اینستگرام موفقیت کسب کرده در مشتری جذب کردن و داره کار چرم دوزی انجام میده و خیلی خوب تونسته رشد کنه هم از لحاظ رشد پیج هم از لحاظ ویدیو تولید کردن هم از لحاظ فروش محصولات
احساس افتخار دارم که دمش گرم که تونسته این موفقیت رو کسب کنه و اگر من هم تلاش کنم و انرژی بگذارم میتونم این موفقیت رو کسب کنم. البته گاهی هم این احساس رو داشتم که من امکانات اون رو ندارم و اگر امکانات اون رو داشتم منم میتونستم چنین موفقیتی رو در حوزه خودم کسب کنم، اما در هر صورت این فکر به نظرم اشتباه هست و من با امکانات فعلیم هم میتونم موفقیت مد نظرم رو کسب کنم.
از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر ایشون تونسته این خدمات و محصولات رو تولید کنه و در اینستگرام به فروش برسونه پس من هم میتونم با کار کردن روی پیج اینستگرامم و تولید محتوا کردن روی پیج، افرادی رو به سمت سایتم هدایت کنم که محصولات من رو خریداری کنن
این درس رو میگیرم که اگر من هم ویترین کارم با کیفیت و زیبا باشه و عکس هایی که برای محصولاتم میگیرم جذاب و زیبا باشه و نترسم و برم تو دل کار میتونم نتایج دلخواه رو کسب کنم.
خواهرم تونسته موفقیت کسب کنه در خرید چرخ چرم دوزی که قیمت چند ده میلیونی داره و پدرم براش این وسیله رو تهیه کرده
احساس خوشحالی دارم بابت اینکه کارش ساده تر شده و احساس حسادت دارم نسبت به اینکه چرا برای اون خرج های چند ده میلیونی انجام میشه اما کسی برای من چنین خرجی رو انجام نمیده و من نالایق و ناتوان هستم.
از این زاویه میتونم نگاه کنم که من هم اگر مثل خواهرم متعهد باشم روی کار کردن روی سایتم و نتایج خوب بگیرم و احساس لیاقت داشته باشم و توکل کنم فقط به خدا نه غیر خدا، خداوند به این تعهد من پاسخ میده و دستان خداوند برای کمک کردن به من فراهم میشن
خواهرم تونسته وسایل تزئینی ای رو ایجاد کنه که بسیار زیبا هستن و خودش رو آماده میکنه برای فروش این محصولات
احساس خوشحالی دارم بابت موفقیتش
از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر من هم هر روز برای افزایش مهارتهام وقت بگذارم و مهارتهام رو افزایش بدهم میتونم چنین محصولات خوبی رو تولید کنم
فکر میکنم جواب بالایی که نوشتم همون درسی هست که گرفتم که اگر من هم مهارت هام رو افزایش بدم و تخصص پیدا کنم در کارم بیشتر و بیشتر میتونم نتایج عالی ای رو ایجاد کنم
برادرم تونسته مغازه بزنه و درآمد داشته باشه از فروش محصولات
احساس خوشحالی دارم بابت موفقیتش و احساس بی عرضگی هم دارم که ببین چقدر درآمد تونستن ایجاد کنن اما تو تو کسب و کارت درآمد مناسب ایجاد نکردی و در حوزه مد نظرت که کار میکنی درآمد خوب پایداری نداری
از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر من هر روز روی سایتم کار کنم مثل برادرم که هر روز روی مغازه اش وقت میگذاره پس من هم میتونم شرایط درآمد زایی خوبی رو برای خودم ایجاد کنم
این درس رو میگیرم که اگر من هر روز تلاش پیوسته داشته باشم و روی سایتم کار کنم خداوند درها رو باز میکنه
پسر داییم تونسته مغازه بزنه و درآمد نسبتا خوبی داشته باشه برای گذراندن امورات زندگی
احساس ناتوانی میکنم که ببین چقدر راحت پول کسب میکنن اما تو در کسب و کارت به سختی پول کسب میکنی
از این زاویه میتونم نگاه کنم که اگر من هم باورهای خوبی داشته باشم تو حوزه مالی پول و ثروت راحت به دستم میرسه، فقط باید بتونم دوره روان شناسی ثروت رو تهیه کنم که باورهای خوبی رو برای خودم ایجاد کنم که پول و ثروت راحت به دستم برسه
درس میگیرم که اعتماد به نفس داشتن همه چیزه و اگر روی خود باوری خودم کار کنم منم میتونم تو کسب و کار خودم پیشرفت کنم و درآمد خوبی رو ایجاد کنم
پسر داییم تونسته ازدواج کنه و خانه و ماشین برای خودش فراهم کنه و در زندگیش پیشرفت کنه
احساس بی عرضگی میکنم که ببین تو توانایی مدیریت زندگیات رو نداری و قوت و قدرت کسب این موفقیت های مالی رو نداشتی
از این زاویه بهش نگاه میکنم که اگر من هم مثل پسر دایی ام اعتماد به نفس داشته باشم و با قدرت مهارت هام رو افزایش بدم و با افراد خوب در این حوزه راحت ارتباط برقرار کنم و خودم رو کمتر از اونها ندونم و با قدرت در مسیر کاریم قدم بردارم و به جای قربانی دیدن خودم در شرایط توکل کنم به خدا و احساس لیاقت کنم که من هم میتونم درآمدم رو افزایش بدم خداوند درها رو باز میکنه و شرایط مالی خوب رو برای من ایجاد میکنه
این درس رو میگیرم که اگر خودم رو بیشتر باور داشته باشم و توانایی هام رو بروز بدم میتونم پیشرفتی که ایشون کسب کرده رو من هم کسب کنم
پسر داییم تونسته دستگاه برش سی ان سی رو تولید کنه که بسیار کارآمد هست و میتونه باهاش پول بسازه
احساس ناتوانی میکنم که اونها میتونن چنین پیشرفت هایی رو ایجاد کنن و چنین دستاوردهایی داشته باشن اما تو چی کار کردی، سایت زدی و کلی آموزش تولید کردی ولی نتیجه ای نداشته
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که آموزش های من هم بسیار با ارزش هست مثل ساخت اون دستگاه و اگر خودم رو باور داشته باشم و ادامه بدم میتونم به درآمد های عالی و خوبی برسم
میتونم این درس رو بگیرم که اگر من هم مانند ایشون برای کارم ارزش قائل باشم و نکات مثبت کارم رو ببینم میتونم توی کسب و کارم پیشرفت کنم
دوستم تونسته شرکت موفق در حوزه هاستینگ راه اندازی کنه و بیش از 40-50 نفر رو استخدام کنه و شرکت بزنه و پول عالی بسازه و مالک تمام تجیهیزات سروری و زیر ساختی شرکتش هم باشه
احساس ناتوانی میکنم که من بی عرضه هستم و در حد اونها نیستم که انقدر درآمد داشته باشم که نه تنها خودم خوب زندگی کنم و بهترین خانه و ماشین ها رو داشته باشم بلکه پنجاه نفر هم روزیشون توسط من به عنوان دستی از دستان خداوند تامین بشه
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اون هم در گذشته شرایط سختی رو داشته اما با استفاده از آموزش های استاد عباس منش و تغییر باورهاش تونسته چنین موفقیتی رو کسب کنه پس اگر من هم همون تعهد رو داشته باشم میتونم کسب و کارم رو رشد بدم و به درآمد های عالی برسونم
میتونم این درس رو بگیرم که اگر من هم مثل این دوستم متعهد باشم در ایجاد باورهای قدرتمند کننده و ذهنیت درست و عمل کنم میتونم چنین پیشرفتی رو در زندگی خودم ایجاد کنم
دوستم تونسته استریمر موفقی بشه و با انرژی بالا روزی 2 بار استریم برگزار کنه و افراد بسیار زیادی در طول روز برای اون دونیتهای چند میلیونی میزنن و تونسته با این درآمد ماشین تهیه کنه و سیستم و لپ تاپ و دوربین و وسایل بسیار با کیفیت برای کارش تهیه کنه
احساس حسادت دارم که من چرا انقدر انرژی ندارم و انقدر در ابراز احساسات و خوب مدیریت کردن ویدیوها و آدم ها ضعیف هستم و احساس میکنم که این فرد خیلی شانس داره که اینقدر درآمد بالایی از طریق استریم کسب میکنه و تولید محتوا میکنه
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اگر من هم مثل این دوست عزیزم انقدر برای خودم ارزش قائل باشم که ایده هام رو اجرا کنم و به عمل برسونم و خودم رو لایق بدونم و برای کارم تلاش کنم من هم میتونم به این جایگاه در کسب و کار خودم برسم و لازم نیست که شغلم رو تغییر بدم
این درس رو میگیرم که من هم اگر مثل همین دوستم برم سراغ علایقم و در موضوع مورد علاقه ام فعالیت کنم و کار کنم و از فضاهایی مثل یوتیوب آپارات استفاده کنم و محتوا خوبی رو در حوزه کاری خودم ارائه کنم من هم میتونم چنین پیشرفت هایی رو ایجاد کنم
دوستم تونسته در ارتباطات و عزت نفس پیشرفت چشم گیری داشته باشه و دوستان زیادی داشته باشه و با اونها فضای مثبت در بازیهای کامپیوتری و بیرون رفتن و ارتباطات ایجاد کنه و یک جورایی لیدر این اتفاقات مثبت هست
احساس خوشحالی دارم که انقدر اتفاقات خوب براش رخ میده اما احساس حسادت دارم در اینکه انقدر ارتباطات دوستانه مثبتی داره و با هم بیرون میرن و چالش های باحال برگزار میکنن و همون ها رو ویدیو میکنن و میگذارن در شبکه های اجتماعی و کلی ویو و بازدید و درآمد کسب میکنن پس چرا من انقدر دوستان خوب ندارم و انقدر خوب نمیتونم تو جمع ها حضور مثبت داشته باشم و این افراد خاص هستن که تونستن این موفقیت ها رو کسب کنن من نمیتونم
از این زاویه میتونم بهش نگاه کنم که اگر اون تونسته اینطور روابط خوب ایجاد کنه پس من هم میتونم این روابط خوب رو ایجاد کنم به شرط اینکه روی باورهام کار کنم و سعی کنم حال خودم رو خوب نگه دارم و نخواهم برای جلب توجه دیگران کاری رو انجام بدم و وقتی خودم با خودم هماهنگ باشم طبیعی هست که این روابط خوب هم خودش ایجاد میشه و البته اعتماد به نفس هم داشته باشم و خودم رو باور کنم و خودم رو کمتر از دیگران ندونم
این درس رو میگیرم که اگر من هم قانون احساس خوب = اتفاقات خوب رو در خودم ایجاد کنم و همیشه خودم رو در روحیه مناسب قرار بدم میتونم چنین تجارب لذت بخشی رو ایجاد کنم و ضمن اینکه اعتماد به نفس داشته باشم و خودم رو کمتر از دیگران ندونم
پسر دایی و پسر خاله ام خیلی افراد پر انرژی و اهل شوخی و خنده ای هستن و همیشه تو مجالس، مجلس رو دست خودش میگیره و کلی شادی و خنده و خاطرات مثبت ایجاد میکنه
حسادت میکنم نسبت به اینکه انقدر مهمانی رو خوب برگزار میکنن و آدم تو خونهی اونها حالش خوب میشه اما اگر مهمانی بیاد خونه من، من انقدر نمیتونم فضا مثبتی ایجاد کنم که افراد بهشون خوش بگذره
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که من اگر خودم با خودم حالم خوب باشه و دنبال راضی کردن دیگران نباشم و از طرفی تفریحاتی مثل بازی های گروهی و .. رو فضاش رو فراهم کنم میتونم لحظات لذت بخشی رو با افراد ایجاد کنم و اگر اعتماد به نفس داشته باشم ایجاد لحظات لذت بخش که خودم و اونها فضا شادی رو تجربه کنیم امکان پذیر خواهد بود
درس که میگیرم این هست که اگر من خودم رو باور داشته باشم خیلی از این مسائل حل میشه مسئله اصلی من عدم خود باوری هست و اینکه خودم رو کمتر از دیگران میدونم درصورتی که توانمندیاش رو دارم که اتفاقات خوبی رو رقم بزنم و اگر خودم باشم و نخوام فیلم بازی کنم و قانون احساس خوب = اتفاقات خوب رو رعایت کنم این خواسته ها به راحتی اتفاق می افته
استادم دورههای آموزشی خیلی خوبی رو ایجاد کرده و روی سایتش قرار داده و افراد بسیار زیادی دورههای ایشون رو تهیه میکنن و میخرن و سایتش بسیار از لحاظ فروش محصولات موفق هست از لحاظ کامنت گرفتن موفق هست و از لحاظ رشد عالی داره رو به جلو حرکت میکنه
احساس ناتوانی دارم نسبت به اینکه من آدم توانمندی نیستم و با اینکه محصولات با کیفیتی ایجاد کردم اما کسی از سایت من بازدید نمیکنه و کسی محصولات من رو نمیخره و من چقدر باورهای فقر آلودی دارم و با این وضع باید چه کنم
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم و انرژی بگیرم که اگر برای استادم این اتفاق رخ داده اگر برای سایت هایی مثل فرادرس و .. این اتفاق رخ داده که فروش بالایی داره محصولات آموزشیشون من هم با پشتکار و استمرار و ایجاد باورهای مناسب این شرایط برام ایجاد میشه و اگر من روی باورهام کار کنم الهام بهم میشه که چه محصولی رو تولید کنم که نتیجه مالی خوب رو ایجاد کنه
درس که میگیرم این هست که من باید قانون تکامل رو رعایت کنم و نخوام نتایجی که یک فرد در طول سالیان سال ایجاد کرده رو یک شبه ایجاد کنم و من هم باید مسیر رو ادامه بدم و پیشرفت کنم و مسائل رو حل کنم تا به این جایگاه برسم
دوستم کانال یوتیوب موفقی زده و هر ویدیو اون چند ده هزار و چند صد هزار بازدید میخوره و درآمد دلاری خیلی عالی ای از این موضوع داره
احساس میکنم من از این افراد بهتر هستم و توانمند تر هستم از لحاظ دانش و آگاهی و علم اما جایگاه خوبی پیدا نکرده ام و این افراد خیلی شانس دارن یا خیلی خوب میتونن کار رو در بیارن و جذب های خوب داشته باشن اما من ندارم
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اگر من هم بتونم مثل اونها از تیترهای جذاب استفاده کنم و ارزشی که ایجاد کردم رو به صورت درست ارائه کنم من هم میتونم چنین بازدید و درآمدی رو آموزش هام در کانال یوتیوبم داشته باشه و درآمد دلاری خوب برای من ایجاد کنه
درس میگیرم که من هم اگر مقاومت هام رو بردارم و از شیوه هایی که این دوستان برای رشد کانالشون استفاده کردن مثل اینکه ویدیو مرتب میگذارن، تابنیل درست میگذارن، نیاز در کاربر ایجاد میکنن، ابتدا خدماتی رو ارائه میکنن و در جای درست به کاربرانشون میخوان که کامنت بگذارن، درخواست ساب میکنن و حرفه ای عمل میکنن من هم ویدیوهام نتیجه بخش میشه چون تفاوت دیگه ای جز این تفاوت در ویدیوهای ما نیست مگر اینکه باورهای ما متفاوت باشه و این نتایج رو رقم زده که این بحثش جدا هست
دوستم کانال اینستگرام زده و در اون دوره های آموزشی ورزشی ارائه میکنه و تونسته درآمد بسیار عالی ای از این حوزه ایجاد کنه و فروش عالی داشته باشه و رشد پیجش هم عالی بوده تونسته بالای 100 هزار فالور و مخاطب داشته باشه و پست هاش لایک زیادی میخوره و نتیجه کاری پیجش عالی هست و فروش موفق داره
احساس افتخار میکنم و براش بسیار خوشحال هستم که تونسته چنین موفقیتی رو کسب کنه اما حسادت میورزم که چرا من مثل اون انقدر انرژی ندارم که تا این حد زیاد در طول شبانه روز تولید محتوا کنم و این افراد میتونن روزانه کلی تولید محتوا کنن اما من نمیتونم
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که من اگر بتونم کربوهیدرات رو مصرف نکنم و مواد غذایی مناسب رو تهیه کنم و استفاده بکنم من هم انرژیم بالا میره خوابم کمتر میشه و میتونم تولید محتوا بالا داشته باشم و تولید محتوا کردن به تعداد زیاد کار آسونی میتونه باشه اگر من باور فراوانی داشته باشم که ایده های تولید محتوا زیاد هست و میتونم الگو بگیرم از دیگران مثل همین کاری که دوست عزیزم انجام داده
میتونم این درس رو بگیرم که اگر من هم به دنبال حل مسائل باشم و مسائل کاربران رو حل کنم و به سوالاتشون پاسخ بدم و ارزش ایجاد کنم و جسارت به خرج بدم و توانایی هام رو بروز بدم میتونم این نتایج رو ایجاد کنم
استادم رابطه عاطفی خیلی خوب با فرد خیلی خوب برقرار کرده و رابطه عاشقانه و عالی ای دارن و روز به روز هم این رابطه بهتر میشه و در صلح و شادی و عشق دارن به زندگی خودشون ادامه میدن
احساس افتخار میکنم و میگم نوش جونش باشه این همه موفقیت و من هم میتونم چنین رابطه ای رو داشته باشم چون تونستم دوره عشق و مودت رو تهیه کنم و این دوره میتونه من رو به این خواسته برسونه
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که تمام آنچه که مورد نیاز هست برای یک روابط عاشقانه در دوره عشق و مودت من دارم و میتونم با ایجاد باورهای مناسب در این حوزه رابطه عاشقانه داشته باشم البته اولویت اصلی من الان سلامتی و ثروت هست و روی این موضوع کار میکنم
درسی که میگیرم این هست که من باید قانون تکامل رو در نظر بگیرم و پیشرفت های خودم رو ببینم که من الان نسبت به گذشته ام هزار برابر بهتر شدم در حوزه روابط و اگر تمرکزم رو روی نکات مثبت بگذارم و این روند مثبت نگری رو ادامه بدم کل مسئله روابط حل شده هست و البته همون مواردی که دوره عشق و مودت میگه رو من هم اجرا کنم نتایج عالی ایجاد میشه.
دوستان زیادی دارم که توانایی اجرا سبک قانون سلامتی رو در زندگیشون دارن و دارن بر اساس این سبک بدون مشکل زندگی میکنن و نتایج انرژیکیشون عالی شده
احساس ناتوانی میکنم بابت اینکه انقدر شرایط مالی خوبی ندارم که بتونم ورودی های مطابق با قانون سلامتی رو به خودم بدهم و انرژی جسمانی بالا رو تجربه کنم
میتونم از این زاویه نگاه کنم که همانطور که این دوستان عزیزم در گذشته شرایط سخت داشتن اما با تغییر باورهاشون شرایط مالیشون عوض شده من هم اگر روی باورهام متعهدانه کار کنم شرایطم عوض میشه و میتونم مطابق قانون سلامتی زندگی کنم
درسی که میگیرم این هست که اگر من هم مثل این دوستانم تغییر کنم و تغییر رو جدی بگیرم مخصوصا در باورهای مالی و اعتماد به نفس نتایج من هم عوض میشود
استادم توانایی حل مسائل و مدیریت زندگیش به صورت عالی رو داره و تجربه های عالی کسب میکنه و سفرهای مختلف و عالی میره و کیفیت زندگیش بسیار بالا هست
تحسین میکنم بابت اینکه تونسته چنین موفقیتی رو کسب کنه ولی احساس ناتوانی میکنم که من انقدر قوی نیستم که بتونم این شرایط رو برای خودم ایجاد بکنم و داشتن این زندگی در این سطح برای من خیلی دور هست
میتونم از این زاویه بهش نگاه کنم که اگر من اعتماد به نفس بالایی داشته باشم و توکلم رو به خداوند قوی کنم هیچ کاری نیست که مثل استادم نتونم انجام بدم یا از پسش بر نیام چون خداوند به شجاعان پاداش میدهد و کسی که خدا رو باور کنه مثل استادم میتونه چنین شخصیت قوی ای رو در خودش ایجاد کنه و توانمندی هاش رو بروز بده
درسی که میگیرم این هست که قانون تکامل رو نباید فراموش کرد و من هم با طی کردن تکاملم شخصیتم قوی میشه اما تکامل نه به این معنا که صبر کنم بلکه تکامل به این معنا که قدم های کوچک پیوسته رو بردارم مطمئنا همانطور که روز اول استادم این شرایط رو نداشته با برداشتم قدم های متوالی این شرایط رو برای خودش ساخته من هم میتونم با برداشتن قدم های تکاملی این شرایط و حتی بهتر از اون رو برای خودم ایجاد کنم و شخصیت حلال مسائل داشته باشم
عاشقتونم.
بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین
(خـــدایا دست و زبان من از عهده ی شکر کردن تو برنمیاد. کم آوردم شکرگزار این نعمت ها و این داشته ها باشم. خدایا فقط از این همه فضل وو بخششت کمک میخوام. منی که به هر خیری که از سمت بهم برسه فقیــرم. تنها و تنها فقط از تو یاری میجویم و تنها تو را میپرستم. خدایا کمکم کن تا افکار غالب و نهادینه شده در ته وجودم رو بکشم بیرون و پیداشون کنم.)
اصلا نمیدونم از کجا و چطور بنویسم یک عالمه همزمانی و اتفاقات مشابه که انگار تمام جهان بسیج شدند تا من به خواست هام برسند و ذوق زده ام از این همه. از خواب دیشبم بگم که خواب به طرز فق العاده عجیبی بود. خواب استاد جان رو دیدم نمیدونم روی سقفی بودیم یک بلندی یک ارتفاع. انگار یکی از بام های تهران بود نمیدونم. خلاصه کل شهر انگار دیده میشد. و من خودمو به اون بلندی رسونده بود و استاد رو دیدم و تو خوابم بغلش کردم….وای اشکم همین الانم دراومد این صحنه خوابم یادم اومد.(لحظه ایی که خواسته قبلی منه، قبل از اینکه از دنیای زیبا برم این تجربه رو داشته باشم) و قسمت عجیب خوابم اینجا بود که نمیدونم با استاد جان موشک هوا کردیم یا یک از این موشک کاغذی ها بود چی بود. استاد یک ژستی گرفت و پرتابش کرد رفت و رفت اینقدر رفت که از جو خارج شد اصلا….من دهنم باز مونده بود این موشک فضایی بود کاغذی بود چی بود…برای همین یادم نمیاد چی بود دقیقا. و من هی کلنجار میرفتم که آخه چطوری، قضیه چی بود. فقط این صحنه رو یادمه استاد رو کرد به من گفت فهیمه منو ببین یاد میگیری توام، من میدونم توام دقیقا مثل من میتونی درست کنی و بعد پرتابش کنی یکجوری بره که خودت بمونی چی شد. فقط بدون همه چی قانون داره.قانون هدایت کردن هر چیزی به جایی که جایگاهشه. هدایت، هدایت، هدایت. قانون. قانون. قانون…فقط از صبح پاشدم این چند کلمه تو ذهنم میچرخه با اون احساس خوب بغل کردن استاد جان.اصلا عجیب ترین خوابی بود که دیدم و انگار واقعی ترین….
حالا از یکطرف صبح فایل جدید میاد اونم انگار برای خوده منه….چون همه جهان دست به دست هم دادن تا منو به خواسته هام برسونن و این کار خدای منه و خدا اینطوری منو هدایت میکنه حمایت میکنه.
حالا از یکطرف افکار و سوال ها و درخواست های این روزام به خدا چقدر سنخیت داره، چقدر هماهنگه.
فقط در قالب ابنکه یادم باشه همین الان عکسی که چند روزه به عنوان بک گراند لپ تاپم گذاشتم، گواه اینه که چقدر قانون درست کار میکنه. چقدر خدا هوامو داره. چقدر خدا تمام دست هاشو برام فرستاده تا درخدمت من باشه.
جمله ایی که این روزها روی بک گراند لپ تاپ زیاد میبینم و چقدر منو به فکر برده و چه وال های خوبی رو از ذهنم رد کرده اینــه:
شاید فکر کنی که عمل تو از
ذهــــنــــیتـت مهم تره…
اما بهتره بدونی
حتی اعمالت هم از ذهنیتت تاثیر میگیره…
خدایا شکرت که منو در مسیر خواسته هام هدایت میکنی.
خدایا شکرت که خواسته هامو هربار به من نزدیک و نزدیکتر میکنی.
خدایا شکرت که از رگ گردن به من نزدیک تری و حست کردم بدون عقل و منطق و احساس، حس میکنمت.و ازت ممنونم که همواه با منی و هدایتم میکنیو قوانین ات رو خودت بهم یاد میدی.
=====================================================
خب میرم سراغ این فایل فوق العاده. که سپاسگزاری و تشکر از استاد جان رو نمیدونم چطور بیان کنم. اما بی سپاسگزاری میرم جلو. چون میخوام سپاسگزاری عملی انجام بدم پس با جون دل و عشق مضاعف مینویسم.
ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده_قسمت 1
همین تیتر کافیه که ازش کلی آگاهی بکشم بیرون و براش کلی بنویسم و بهش بارها و بارها فکر کنم ودرکش کنم.
استاد دوست دارم جمله به جمله حرف های شما رو همینطور که تند تند توی دفترم نوشتم درحین دیدن، اینجا هم با جزئیات بیشتر و دقیق تر و اصلا مو به مو بنویسم.(این کامنت رو میزارم بعد میام حتما مینویسم با عشق)
فعلا برای مرور و خلاصه خودم اینجا مینویسم.
با اینکه به سوال ها جواب دادم و طبق گفته شما در فایل عمل کردم و فایل رو شاید بیش از ده بار استپ زدم.
^ مـن توانایی تغییر نگرشـم رو دارم.
^ به اندازه ای که من از باورها و ذهنیت محدودکننده به ســـمــــت ذهنیت قدرتمند کننده پیش می روم،جهان موقعیت ها رو برام میاره.
^میـشه شرایط رو عوض کرد، مهم نیست الان شرایطت چیه. اصلا مهم نیست. ((اصلا مهم نیست سنت چیه، تحصیلاتت چیه، خونه ات کجاست، چقدر پول داری، بچه چندم خانواده ایی، دختری پسری، پدری مادری، تازه کاری یا قدیمی…اصلا مهم نیست. باور کن مهم نیست.))
به محض اینکه اراده کنیم و بخواهیم شرایط مون تغییر می کنه.
(واقعا بارها من این جمله استاد جان رو تجربه کردم.)
من با تمام وجودم باور دارم که این تمرین ها مهمه استادجان،باور دارم ایمان دارم که شرایط تغییر میکنه و رشد میکنه همه چی در همه ابعاد…
واقعا سپاسگزارم که این هدیه ارزشمند رو برامون با عشق روی سایت قرار دادین. واقعا سپاسگزارم اساد جان خیلی قدردان این همه سخاوت و تلاش های بی منت شما هستم. اینکه اینطور از وقت گران بهاتون برای من این چنین فایل ها و سلسله تمرین های اصل در آر رو تولید میکنید. اینکه کمکم میکنید به خودشناسی عمیق تری در لایه های وجودم برسم. اینکه کمکم میکنید تا افکار غالبم رو بشناسم و بکشمشون بیرون.اینکه کمکم میکنید ترمزهامو پیدا کنم و پام رو از ترمز بردارم. اینکه اینقدر با من همراه هستید خیلی خیلی خیلی سپاسگزارم.اینه اینقدر بخشنده و با سخاوت هستید و هدیه وار برام از آگاهی ناب وجودتون میگید تا ره برام آسان تر بشه. واقعا سپاسگزارم.استاد نمیونی چقدر سپاسگزارم ممنونم که باعث شدی بیشتر سپاسگزاری کنم امروز. بیشتر شاکر باشم و ظرف وجودمو رو توسعه بدم وبزرگتر بشم….تا شب باید فقط بگم خدایــا شکرت. اصلا دست خودمم نیست و باید با هر نفسم بگم خدایا شکرت.خدایا کمکم کن تا جاهل نباشم…خب برم سراغ تمرین ها و سوال ها…
================================================
*اگـر یکی از افراد نزدیک شما به موفقیت قابل توجهی برسه، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد دارید؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه میگیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟! یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
((خب جواب خودمو که استپ زدم و نوشتم رو اینجا هم مینویسم و اگر در ادامه چیز جدیدی هم یادم اومد هم اضافه میکنم.))
_جواب اول من:
واقعا عجب سئوال چالش برانگیزی هست. یکم صادقانه افکار واقعی و غالبم رو بکشم بیرون برام سخته. ((چون یکم یادم رفته بعضی رفتارها و افکارم رو و در یک مرحله تغییر شخصیتم و واقعا به یاد بیارم و با خودم صادق باشم.چون من الان یکسری چیزها رو میدونم، میدونم چی درسته ذهن باهوش منم گاهی برام فیلم درمیاره و اصلا یکجوری جواب میده انگار همیشه اینقدر باادب بوده و همه چی رو میدونه و درست عمل میکرده همیشه.))(این تیکه در حین تایپ اضافه کردم.) از خدا کمک میخوام. خدایا کمکم کن تا بتونم اون افکار غالب رو توی مغز و ذهنیتم پیدا کنم.
مــن اگر یکی از اعضای خانواده ام به یک موفقیتی برسه. خیلی خوشحال میشم، کلی ذوق می کنم.
مثلا اگر خرید گوشی های مدل بالا رو به عنوان یک موفقیت در نظر بگیرم.مثلا من مادرم یا زن داداشم یا برادرشوهرم گوشی خریدن، خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم یا وقتی دیدیم.خیلی بهشون تبریک گفتم.کلی خلاصه ذوق کردم انگار برای خودمه. حالا یکم جزئی تر برم داخل رفتارهام باید بگم وقتی داشتم به مامانم کار کردن با گوشی جدیدش رو یاد میدادم و بعد چند ساعت گوشی خودمو نگاه کردم یا دستم گرفتم(گوشی من مال سال 1394 که هدیه تولدم بوده از طرف همسرم) یادمه به خودم نهیب زدم گفتم که فهیمه توام باید بتونی، توام میتونی، تو چیت از اونا کمتره،واقعا چی کمتر داری از اونا!!! بعد ذهن قشنگم جواب میده: تو از خودت پول خاصی داری،اینقدر سوراخ سمبه داری که به گوشی فعلا نمیرسه، اصلا الویت تو گوشی نیست، همین فعلا کار الانت رو راه میندازه((البته بله ذهن جان راه میندازه اما به سختی، من قراره آسان بشم برای آسانی ها. من قرار نیست چیزی رو تحمل کنم من اینجام تا اگر مسئله ایی هست درستش کنم.)) بعد چند روز بعد این ماجراها، شاید یکم گوشی ام رو میبینم حالم گرفته باشه. شاید داره میگه ببین من هنوز همینو دارم، بعد چون قانون احساس خوب=اتفاقات خوب رو دارم سعی میکنم رعایت کنم و برام مهمه که احساسم رو خوب نگه دارم و حواسم بهش هست. خب میبنم احساسم نسبت به گوشی که الان دارم بد شده، بعد میگم ناشکر شدما. یادم می افته چند روز پیش مثلا دیدم یکی گوشی خریده. بعد با خودم حرف میزنم آها تو خیلی برای همین گوشی که داری شکرگزار نبودی، تو هنوز خیلی در لایه های وجودت خودت رو لایق گوشی جدید نمیدونی، تو یک عالمه دلیل و بهونه داری برای اینکه گوشی نداشته باشی، تو قدم های قبلی خودت رو کامل نکردی،پــس بیخیال. لذت ببر و بگو این یک نشونه است که منم به زودی گوشی جدید میخرم. اگر اون تونسته بخره منم میتونم. ببین ببیـن فلانی خریده منم می تونم و باز خشحال میشم.
((یک چیز دیگه هم الان یادم اومد اون موقع ها ذهنم میگه با احساس بد به گوشی جدید نمیرسی، اگر میخوای به گوشی جدید برسی زیبایی ها و خوبی های این گوشیت رو ببین و سپاسگزارش باش، ببین چقدر کارتو تا الانن راه انداخته، چقدر گوشی باوفایی بوده، خراب هم که شده زودی درست شده. اصلا این یک تضاده داشتن گوشی مدل پایینی که باطری اش زود خالی میشه و حافظه اش زود پر میشه، کیفیت عک اونجوری که میخوای بالا نیست و … اما این تضاد رو ببین و یادت بیاد تو چی میخوای.واقعا چی میخوای بعد به خودم میگم آره میش وضوح از طریق تضاد. خواسته ایی دارم که گوشی میخوام اما واضح نیست و کائنات نمیفهمه. آره من میخوام گوشی داشته باشم با این ویژگی ها مثلا کیفیت دوربین فلان باشه، باطری اش اینقدر نگه داره و …. و گاهی این موضوع ته ذهنم باز به خودم نهیب میزنه چی دلت رو خوش کردی نکات مثبت این گوشی رو هی مییبینی بابا بسه دیگه خودتو گول نزن، تو داری تحمل میکنی. به جای کوچیک کردن خواسته ات و قاانع شدن به همین، باورهاتو بزرگ کن. خلاصه گاهی جدالیه بین ذهنم ولی میتونم بگم زور ذهن جدیدم بیشتره. چون نمیخوام تو احساس بد بمونم. و همیشه به احساسم دقت میکنم و برام مهمه احساسم خوب باشه. چون احساس خوب برای من یعنی جهتــم به سمت خداست و من دلم نمیخواد پشت و برعکس جهت خدا باشم. پس خداروشکر الان میتونم بگم در کل خیلی خوب میتونم خودمو کنترل کنم. اما گاهی افکار غالب پنهانی هست همونا اون باور ریز ها همون ترمزهای نهفته منه. مثلا یک مثال دیگه یادم اومد.
من کی شاید نتونم خیلی خوشحال باشم از موفقیت یکنفر.
وقتی یک دوست یکی از عزیزانی که هم رده من بوده و بعد چند وقت میبینمش. یا اینکه یک کاری رو که منم قبلا انجام میدادم یا تو فکرم بوده و اون انجام داده و به نتیجه رسیده شاید احساس قربانی بودن میکنم که ببین فلانی رو خودم بهش کمک کردم اصلا از من یادگرفت، خودم معرفی اش کردم، اصلا خودم مصاحبه استخدام و مدرسی ازش گرفتم ببین الان حتی منو میبینه قیافه هم میگیره و یادی از منم نمیکنه. اینجور جاها شاید خیلی خوشحال نشم یا بهتره بگم از موفقیت یا پیشرفت طرف احساس خوبی ندارم.چرا چون شاید فکر میکنم دلیل موفقیتش من بودم و حق من بوده اون جایگاه رو داشته باشم. یا شاید فکر میکنم اون ایده اول مال من بوده و اونا روی ایده من الان ب اینجا رسیدن. شاید احساس قربانی بودن بکنم و یا حسرت اینکه دیدی از دست دادی اون فرصت رو و تصمیم اشتباه گرفتی. یا اینکه قدرت رو ندونستن یا ….نمیدونم ولی جنس اینکه موفقیت خانواده باشه، دوست باشه، هم کلاسی و همکار قدیمی باشه انگار جنس احساس و افکار فرق میکنه. که حالا تو این سوال نمیگنجه. اما یک چیز جالب کشف کردم. وسط همین نوشتن هام.
پس میتونم به اون سوال استاد جان ایطور جواب بدم
بستگی داره موفقیت کی باشه؟ آیا منم نقشی داشتم؟ اصلا کدوم باروهام داغون تره اون بیشتر احساسم رو خراب میکنه….
====================================
دلایل و مواردی که استاد جان گفتن یکجورایی کم و زیاد منم شاید داشته باشم و باید بهشون بیشتر فکر کنم و بیشتر درمورد خودم عمیق بشم.
1. شانس من برای موفقیت کمتر میشه. که بنظرم به باور کمبود برمیگرده.
2. موفقیت اونا باعث می شه که من ضعیف دیده بشم و بگم چقدر من ناتوانم.
3. نشان میده که من نمیتونم به اون موفقیتی که اون رسیده برسم.به دلیل اینکه فکر میکنم قابلیتش رو ندارم، استعداد، قیافه، شانس،…((یعنی انگار من یک چیزی یک عامل بیرونی کم دارم و فکر میکنم نمیتونم و توانایی و موفقیت خودمو به اون گره زدم انگار. واقعا اون عامل در من چیه…؟!))
4. باور به اینکه فکر میکنیم که شانسی موفق شدن
5. اگر من به موفقیت خاصی نرسیدم آخه تقدیر من نیست، خدا اینجوری خواسته،گره بستن منو،…
.
.
.
وقتی بتونیم ذهن مون رو تغییر بدیم و جور دیگه ایی نگاه کنیم و احساس مون رو خوب نگه داریم….(این جمله استاد جان رو کامل ننوشتم)
بستگی بتو داره چه نگاهی داری!!!
خیلی خوب مشخص میکنه ذهنیت ما به موفقیت های بقیه، چطور داریم نگاه میکنیم.
^ میتونیم موفقیت افراد رو به عنوان “خط شکن” نگاه کنیم که راه رو برای ما باز کرده.
================================================
تـــمــریــــن:
اول
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
1. موفقیت همسرم که درآمدش بیش از ده برابر شده
2. موفقیت مهندس کافی
3. موفقیت دوستانم که مهاجرت کردن به ترکیه
4. موفقیت دوست عزیزی که در آزمون تافل نمره بالا رو گرفته
5. موفقیت بچه هایی که دوره احساس لیاقت رو داشتن و نتیجه گرفتن
6. موفقیت دوستانی که نتایج پایدار در قانون سلامتی دارند.
7. موفقیت افرادی که گوشی های مدل بالا و جدید میخرن
8. موفقیت فامیل و دوستانی که بیزنس و کار شخصی خودشون رو دارند.
9. موفقیت عزیزانی که بچه دار شدن و یا حامله هستن و زندگی آروومی دارند
10. موفقیت مربی یوگا
11. موفقیت…….
——————————————–
——————————————–
مرحله دوم: در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
احساسم رو با جزئیا بیشتری در مورد موفقیت های که بالا نوشتم و در دفترمم لیست میکنم. و جلوی هر کدوم مینویسم با تمرکز بیشتر.
و البته به خودم قول میدم از امروز هر موفقیتی رو دیدم به لیستم اضافه کنم و احساسم رو صادقانه جلوی اون موفقیت که دیدم یا شنیدم بنویسم.
در کل احساسم به تمام موفقیت ها خوبه.
———————————————————–
———————————————————–
مرحله سوم: این سوالات را از خود بپرس و به آن جواب بده.
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
وای که چه سوال های خوبی….میام دوباره با تمرکز بیشتر…
سلام استاد عزیزم,من خییییلی حرف برا گفتن دارم,استاد عزیزم من ایمان دارم روزی میاد که من با شما در مورد پیشرفت هام صحبت می کنم روزی که اصلا دور نیست,ایمان دارم,استاد عزیزم در مورد این موضوع, خواستم از تجربه خودم براتون بگم امیدوارم که با صحبتام بتونم به بقیه دوستان در مورد این باور کمکی کرده باشم,استاد تقریبا از خرداد سال قبل من و پارتنرم یه کار در حوزه زیبایی رو با هن استارت زدیم,که اونم معجزه ای بود از طرف خدا,استاد چون کار در حوزه پوست و زیبایی بود, افرادی که به ایشون مراجعه می کردن خییلی بیشتر بود,اوایل یه خورده من حسادت می کردم که چرا من مشتری زیادی ندارم,,یکم اذیت میشدم,گفتم هادی اینطوری که نمیشه تو بخوای حس بدی نسبت به پارتنرت داشته باشی و همین حس بد باعث میشد که توی مسائل دیگه هم به مشکل بر بخوریم مسائلی که اصلا ربطی هم به حوزه کاریمون نداشت,استاد من خییلی شکرگزاری می کنم و خیییلی می نویسم برا دلم خودم مثل همیشه نشستم شروع کردم به نوشتن و با خدای خودم حرف زدم خیییلی ساده و صمیمی, گفتم خدایا چرا من باید حسادت داشته باشم مگه تو خودت این کارو توی دل جفتمون نزاشتی مگه خودت این مسیر پیشترفتو برامون فراهم نکردی پس شکی نیست که برا منم خیر می خوای پس می هوای که منم توی این مسیر پیشرفت کنم,اولین کاری که هر روز انجام میدم برای پارتنرم از خدا خیرو برکت می خوام خدای من شاهده از ته قبلم نه فقط زبونی باشه با تمام وجودم میگم خدایا هر چی مشتری هست هر چیزی که می خوای بمن بدی اول بده به اون, این کار معجزه می کنه اگه واقعاً از ته قلبت باشه نه فقط بخوای زبونی یه چیزی گفته باشی,دوم اینکه از خدا خواستم که راه پیشرفت توی این مسیرو نشونم بده تو بگو چکار کنم منم همون کارو انجام میدم,به الهاماتم گوش میدادم و عمل می کردم,چندتا مثال براتون می زنم تا دوستان بهتر بتونن موضوع رو درک کنن,یهو خدا بهم گفت باید یه جایی فراهم کنی برا انجام این کار, منم یه اتاق از خونه خودم رو به صورت یه کلینیک درست کردم, الهام شد که باید این جارو اینقدر زیبا و استریل و با تمام امکانات اکی کنی که بقیه بتونن بهت اعتماد کنن و بیاین توی خونه تا تو براشون کار زیبایی انجام بدی,استاد من یکی از اتاق های خونمو جوری اکی کردن که در حد یه کلینیک زیبایی هست,بعدم اینکه گفت باید توی این کارت خیییلی مطالعه کنی باید علمتو زیاد کنی تابتونن در مورد کارت بهت اعتماد کنن چون داری توی خونه این کارو انجام میدی,شروع کردم به کتاب خوندن, دوره شرکت کردم,شب و روز توی یوتویوپ فایل اموزشی دیدن,از هر,راهی که میشداموزش دیدم, طوری خودمو از لحاظ علمی بالا بردم که الان شدم مدرس اون رشته توی شهرمون,من استاد شیرازی هستم,همین اموزش باعث شد,من توی ورکشاپ ها شناخته بشم و اولین جرقه شد برا جذب مشتری,استاد شاید باورتون نشه منی که باید التماس می کردم که فلانی بیا من اینکارو برات مجانی انجام میدم, اون طرف نمیومد الان باید زنگ بزنه و من بهش نوبت برا ماه اینده بدم و حاظره که دوبرابر قیمت الانم بهم پول بده,صحبتمو کوتاه کنم, چندتا نکته رو فقط میگم, اول اینکه حسادت نکنید با حسادت دست خدارو برای پیشرفت خودتون می بندید,نمی زارید که خدا مسیرهارو براتون روشن کنه,دوم اینکه برا همه خیر بخواید مخصوصاً برا اون کسایی کههم مسیر هستید کسایی که اونا هم همون حرفه ای رو که شما دنبال می کنید رو انجام میدم,سوم اینکه ینقدر ایمان خودتون رو قوی کنید که به جایی برسید که بگید روزی الهی منو حق الهی منو هیچ کسی نمی تونه از من بگیره بخدا اگه هزار نفرم یه کار مشترک رو انجام بدم اون کسی و اون چیزی که روزی تو هست برا تو محفوظ می مونه به شرطی که به این ایمان واقعی داشته باشی, چهارم اینکه به حسادت بببیند کجای کارتون لنگ می زنه شاید ساده ترین چیزها یزرگترین باگ باشه توی این مسیر شغلی مثال میزنم من کارمو توی خونه باید انجام میدادم و اعتماد نمی کردم که یه خانم تنها بخواد بیاد اونجا من هر کی می خواست بیاد خیییلی محترمانه قبل از اینکه بخواد بیاد میگم اگه میشه لطف کنید با یه همراه تشریف بیاد اگه می دونید که معذب هستید ,برا بار اول با همراه میومد ولی وقتی رفتارمنو ,اون حس امنیت رو تجربه می کرد دفعه دوم خودش زن می زد که میگفت اشکال نداره من تنها بیام کسیو پیدا نکردم که بتونه همراه من باید و همین حس امنیت ایجاد کردن باعث شد که بره به بقیه دوستانشم منو معرفی کنه ,بجای حسادت کردن برید ببینید که بقیه چکار کردن که موفق شدن ,من خودم دیدم که باید علممو توی این مسیر زیاد کنم ,کتاب بخونید دوره اموزشی شرکت کنید ببینید کجای کارتون اشتباه هست همنو درستش کنید ,در یک کلام روی خودتون کار کنید,حسادت نمی زاره که ذهنتون باز بشه,نمی زاه که شما فکر کنید ,نمی زاره ایده های جدید به ذهنتون برسه ,دست خدا رو برای پیشترفتتون می بنده,من توی این تجربه یادم گرفتم که بجای حسادت کردن به دیگران تمام تمرکز خودمو بزارم روی هدفم از هر مسیری که شده بتونم کارمو درست پیشرفت بدم,هر موقع هم که این افکار متفی بخواد سراغم بیاد شروع می کنم به مرور گذشته که نگاه نتیجه حسادت کردنای قبلیت چی بود,دیدی که هیچ چیری جز پسرفت و خود خوری برات نداشت,پس دیگه حسادت جایی نداره ,اگرم افرادی رو ببینم که از من پیشرفتشون بیشتر هست نگاه می کنم که ببینم اون چکار کرده که الان از من موفق تر هست حتی اگه شده مثلا ببینم اره اون توی کلینیکنش یه موزیکم پخش می کنه منم میام میگم من هم موزیک بخش می کنم ,یه ایده جدیم خودم میزارم روش من بجاش موزیک بی کلام ارام بخش می کنم به همراه روشن کردن یه عود توی اون فضا ,و واقعا دیدم چقدرررر همین یه ایده جواب داده چقدر مشتری هامو بیشتر کرد ,می خوام بگم بجای حسادت برید ایده بگیرید از پیشرفت بقیه,برا پیشرفت خودتون توی اون حرفه,استاد عزیزم حرف زیاد دارم برا زدن,ایشالا یه روزی میاد که باهاتون صحبت می کنم داستان شغل من بخدا معجزه بود خییلی ممنون از خدای خودم که شمارو سر راه من قرار داد ,استاد عزیزم روزی نسیت فایلای شمارو گوش نداده باشم ,شما خدای واقعی رو بمن نشون دادید,واقعا شکرگزار خداوند هم هستم اول برا خودش بعدم برا وجود استاد عزیزی مثل شما,امیدوارم از درو دیوار اسمون وزمین خدا برا همه خیرو برکت سلامتی و ثروت بباره
به نام خداوند یگانه
در رابطه با سوالی که استاد فرمودید من همین الان ویدیو رو نگه داشتم و میخوام افکاری رو که به ذهنم میاد بنویسم:
اگه یکی از نزدیکان شما به یک موفقیتی برسه چه احساسی به شما دست میده؟
اول از همه من واقعا احساس ناتوانی بهم دست میده از اینکه خوش به حالش که عرضه داشته از توانایی هاش استفاده کنه و این موفقیت رو بدست بیاره من باور کمبود ندارم و میدونم فرصت ها بی اندازه است و جهان با توجه به شایستگی هرفردی در استفاده از توانایی هاش به اون جایزه میده ولی همیشه احساس خودم این بوده که تویه یه برهوت گیر کردم که پای جلو رفتن ندارم احساس میکنم علی رغم اینکه میدونم هرکاری رو بخوام انجام بدم عالی انجام میدم اما انگاری این مسئله رسیدن به موفقیت برام اینقدر داره سخت نشون میده و اینقدر نیاز به از خودگذشتگی در برابر همه لذت های زندگیم داره که پامو زنجیر کرده نه جلوتر نرو چون باید دیگه از همه لذت هات بگذری و سخت تلاش کنی وقتی ببینم یکی از نزدیکام به این نقطه رسیده احساس بی عرضه گی میکنم که اونم تونست و تو هنوز هم توی نقطه امنت گیری!
احساس ضعف و خودکم بینی در بین اطرافیان بهم دست میده که همه میگن فلانی خیلی توانمنده و فکر میکنم مقایسه میشم با اون و احساس بدی بهم دست میده..
جلوی همسرم از خودم خجالت میکشم که ناتوانم !
به حالش غبطه میخورم و انگاری ته دلم از اینکه به این موفقیت رسیده ناراحت میشم که سطحش از من بالاتر رفته فکر میکنم دوست داشتم اون توی سطح من بمونه تا با هم راحت باشیم!
فکر میکنم راحت تر میشم از اینکه ازش دوری کنم تا نبینم و حسم بد نشه از تعریف دیگران از اون!
توی ذهن من رسیدن به موفقیت ملموس به کار پیچیده ست و وقتی ببینم یکی به راحتی بهش رسیده از خودم بیشتر بدم میاد که چرا من نمیتونم انجامش بدم و هزارتا برچسب به خودم میچسبونم که یه مشکلی دارم که از اون پایین ترم و توی این سطح گیر کردم!
وای خدای من اینا از ذهن من گذشت و فکر میکنم تنها چیزی که توی این موقعیت به ذهن من نمیرسه اینه که پس منم ازش الگو بگیرم و من هم میتونم انگاری یه جورایی خودم رو باور ندارم که من هم بتونم و بیشتر از اینکه اون تونسته احساس خودکم بینی میکنم…
ذهنیت قدرتمند کننده و ذهنیت محدود کننده قسمت 1
به نام خدای قدرت
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان خوبم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
خدا رو شکر که وقتی این فایل رو گوش دادم برای بار اول متوجه شدم که دقیقا متناسب با حال و هوای این روزهای منه در بررسی و واکاوی خودم در واکنش به موفقیت های افراد نزدیک و فامیل چون دقیقا داشتم خودم و نحوه ی واکنش هام رو بررسی میکردم
و خدا رو شکر که مدتیه اتفاقات مثبت و خبرهای خوب دور برم زیاد هستن و این نشون میده که :
اولا مدار من تغییر کرده و رفته بالاتر و در مدار دیدن و شنیدن این اتفاقات قرار گرفتم که این خودش نشونه ی خیلی خوبیه
دوما ی سری از این اتفاقات دقیقا همون خواسته هایی که من میخوام بهشون برسم ومیبینم که هی از لحاظ فیزیکی این خواسته ها دارن به من نزدیک و نزدیکتر میشن و توی زندگی فامیل نزدیکم دارم میبینمشون در حالی که قبلا توی زندگی افراد غریبه تر میدیدمشون که یکی مربوط میشه به خریدن ماشین که اگرچه خودم هنوز ندارم ولی جهان داره نشونه هاش رو بهم نشون میده و واکنش میده به فرکانس های جدید من که داستانش رو توی کامنت قبلیم نوشتم توی فایل 235 سفر به دور آمریکا ولی چون مرتبطه به موضوع این فایل هم هست اینجا هم اشاره ای میکنم توی قسمت پایین
اما اول برم سراغ نکاتی که استاد توی این فایل مطرح کردن چون همین نکته برداری و خلاصه کردن مطالب هم به من کمک میکنه که درک بهتری داشته باشم و ی جورایی ذهنم رو سازمان دهی میکنه و دسته بندی میکنه مطالب رو برام :
1. تمام اتفاقات زندگی من به خاطر باورها و نگرش های من اتفاق می افته ( همین جا هم نکته ای رو بگم شاید برای بقیه دوستان هم مفید باشه .من قبلا که روی فایل های استاد کار میکردم و نکته برداری میکردم هرجا استاد از ضمیر ما یا تو استفاده میکرد من هم همون رو مینوشتم ولی الان مدتیه که فهمیدم اگر از ضمیر من استفاده کنم انگار چون مستقیم خودم رو مورد خطاب قرار میدم احساس مسولیتی بیشتری میکنم در قبال اون جمله و انگار تاثیر گزاری جملات استاد برام بیشتر میشه وقتی به جای اینکه بنویسم تمام اتفاقات زندگی ما به خاطر بارها و نگرش های ماست می نویسم تمام اتفاقات زندگی من بخاطر باورها و نگرش های منه )
2. باورها و نگرش های من سالید و ثابت نیستن و قابل تغییرن اونم توسط خود من
3. اگر من باورها و نگرش هام رو تغییر بدم در جهت مثبت اتفاقات زندگی من هم مثبت میشه
4. به اندازه ای که افکارم رو بهبود میدم زندگیم هم بهبود پیدا میکنه
5. واکنش ذهن من به موفقیت های دیگران میتونه به دو شکل الهام بخش و انگیزه بخش باشه یا به شکل نا امید کننده و دلسرد کننده
6. این دو شکل میتونن نتایج مختلفی رو در زندگی من ایجاد کنن
و اما سوال مطرح شده :
بنویس که چه ااحساسی داری نسبت به موفقیت دیگران مخصوصا فامیل نزدیکت ؟
خب جواب این سوال برای من تقسیم میشه به قبل از آشنایی با استاد و بعد از آشنایی با ایشون
قبلا: به شدت احساس حسادت ناتوانی خودسرزنشی و بی عرضه بودن میکردم در حدی که تا چند وقت افسرده بودم و ناراحت و اصلا دوست نداشتن بشنوم یا ببینم موفقیت های دیگران رو چون بعدش دیگه زندگی برام جهنم میشد
اوایل آشنایی با استاد : چند ساعت یا یکی دو روز یک کم حالم گرفته میشد و بعد قوانین رو مرور میکردم و به خودم یادآوری میکردم که هر کسی هرجایی هست جای درستشه و خودم ر و آرام میکردم
الان : و بخصوص بعد از تعهدی کار کردن روی خودم میگم اگر برای اونا شده پس برای من هم میتونه اتفاق بیفته و هر بهانه ای که ذهنم میاره میفهمم که همون ترمزم یا باور محدود کننده منه و سعی میکنم باور مناسبش رو بسازم هرچند ذهنم چند دقیقه ای نجوا میکنه اما سریع ساکتش میکنم
اماتمرین این جلسه :
حدا رو شکر مثالها برای این موضوع زیاد دارم و جدید هستن و مربوط به همین یکی دو هفته اخیرن و داغ داغ و مرتبط واسه همین هم دسته بندی میکنم :
موفقیت های افراد فامیل من :
نام : ناهید
نسبت : خواهر
نوع موفقیت : مالی – خرید ماشین
احساس من در مورد این موفقیت : مبارکشون باشه اگر برای اونها شده برای من هم میشه
از چه زاویه ای به این نگاه کردم ؟ با دید مثبت
چه خودباوری در من ایجاد کرد؟ پس میشه پس من هم میتونم .دارم مسیر رو درست میرم چون این ی نشونه بود برام
چه درس هایی گرفتم ؟
اگر ظرفم آماده باشه و لیاقت داشتن ی چیزی رو در خودم ایجاد کنم جهان خیلی راحت به محض آماده شدن من اون خواسته رو وارد زندگیم میکنه .بزارین بیشتر توضیح بدم که واضح تر بشه .
خب خواهرم اینا پول داشتن توی حسابشون ولی همش میرفتن قرعه کشی شرکت میکردن اونم نزدیک به دو سال اونم با حس بد که ما شانس نداریم و از این جور حرفها .بعد من بهشون گفتم خب چرا با پول نقد ماشینتون رو نمیخرین ی مدل پایین تر باشه بهتره از اینه که هی منتظر قرعه کشی باشین .خلاصه اونها هم خودشون به این نتیجه رسیدن بعد از 2 سال که دیگه نباید منتظر بمونن و هر سال هی حسرت ماشین بخورن و زمانی که خودشون رو رها کردن از این قضیه و تصمیم به خرید گرفتن توی یکی دو ساعت ماشینشون توی ی شهرستان دیگه جور شد و خریدن که اونم خودش داستانش جالب بود که گفتنش برا خود من یادآوری آماده بودن ظرفه برای دریافت نعمت ها که :
اینا پول خرید ماشینشون توی حساب پس اندازشون بود و با اون دنبال ماشین میگشتن که اگر پیدا شد انتقالش میدن روی کارت خردیشون و ماشین هم پیدا میشد ولی تا میرفتن بخرن کنسل میشد تا ی روز صبح که من شنیدم گفتم بابا شما پولتون رو انتقال بدین روی کارت خریدتون و ظرفتون رو آماده کنین تا ماشینتون جور بشه وقتی شما پولتون توی حساب پس اندازه یعنی نمیخواین ازش دل بکنین ماشین جور میشه طرف پولش رو ی جا میخواد شما رو کارت ندارین پس ظرفتون آماده نیست .خدا شاهده همین که من این رو بهشون گفتم و انجامش دادن دو ساعت بعد پای معامله بودن وانجام شد
و این مهمترین درسی بود که من گرفتم که اگر ظرف من آماده باشه کارها خیلی ساده و راحت انجام میشه بدون معطلی
درس دیگه ای که من گرفتم لذت خرید مااشین بدون قسط و وام بود که اگر آدم خودش تکاملی پس انداز کنه و ماشین بخره لذتش خیلی زیاده تا اینکه با قسط و وام ی ماشین صفر بخری و درگیر قسط بشی و استرس و اضطرابش که این کار رو خواهرم اینا درست انجام دادن .البته خدا رو شکر من 4 سالی میشه که به لطف آگاهی های استاد وام هام رو تسویه کردم و خدا رو شکر دیگه هیچ وقت سمت وام نمیرم .هر وقت ظرفم آماده شد و پول نقد به اندازه کافی داشتم میرم نقد ماشین میخرم
درس دیگه ای که من گرفتم این بود که :
باز خواهرم اینا اولش به این و اون میگفتن براشون پرس و جو کنن برا ماشین و نمی شد و وقتی خودشون جسارت به خرج دادن و توکل کردن توی یکی دو ساعت براحتی خواستشون محقق شد
نام : آذین
نسبت: خواهر زاده
نوع موفقیت : ازدواج
چه احساس دارم نسبت به این موفقیت؟ مبارکش باشه
البته توی این موضوع ی کم ذهنم اذیتم کرد همون عادت قدیمی اومد سراغم که ببین تو نتونستی ولی برادرزادت تونست در وقت مناسب جذب کنه و تا چند ساعت حالم خوب نبود اما باز هم خدا رو شکر آگاهی های استاد و مرور و یادآوری قوانین باعث شد به آرامش برسم و براش آرزوی موفقیت کنم
از چه زاویه ای به این موضوع نگاه کردم
خوب طبق آگاهی های دوره روابط و جلسه اول دوره لیاقت فهمیدم که با شنیدن این خبر ی کم بهم ریختم و هماهنگی ذهن رو روح داره کم میشه و بنابراین شروع کردم به تغییر زاویه دیدم :
اولا من نباید خودم رو با برادرزادم مقایسه کنم چون دو تا شرایط کاملا متفاوت داشتیم و داریم
دوما اگر برای اون شده برای من هم میشه .اون چون لیاقتش رو در خودش ایجاد کرده بهش رسیده اونم بدون هیچ دستاورد یا فاکتور بیرونی
طبق اون چیزی که خودش میگفت معیارهاش رو توی ذهن خودش از قبل ساخته و خلقش کرده پس من هم همین کار رو باید بکنم
اینکه اون فرد از همه لحاظ خوبه پس اگر آدم توی مدار درست باشه میشه کسی رو جذب کنه که دقیقا اون چیزیه که میخواد و نیازی به ی عامل بیرونی مثل شغل و زیبایی نیست چون برادرزادم معمولیه و دستاورد بیرونی خاصی هم نداره
فهمیدم که اگر خواستگاری های من همیشه با دعوا و بحث بوده مشکل از من بوده که افراد نامناسبی رو جذب کردم که خانواده مقاومت نشون دادن اگر فرد مناسب باشه مقاومتی هم وجود نداره همین طوری که برابرادرزادم اتفاق افتاد و خیلی راحت جواب مثبت دادن
فهمیدم که اصالت خانوادگی خیلی مهمه تی ازدواج همونجوری که استاد گفتن
فهمیدم که میشه هم خدا رو داشت هم خرما
فهمیدم که جهان دقیقا به افکار و باورهای من واکنش میده و هر سی هر جایی هست جای درستشه
اصل تحسین موفقیت های دیگران برای موفق شدن بهم یادآوری شد
فهمیدم ی سری افراد بصورت ناخودآگاه دارن توی ی جنبه هایی از زندگیشون از قانون درست استفاده میکنن و نتیجه های خوبی میگیرن حالا منی که ادعا میکنم قوانین رو بلدم باید آگاهانه به نفع خودم ازشون استفاده کنم
فهمیدم هنوز بار سن توی ناخودآگاه من داره ران میشه و باید باز هم روش کار کنم که میگه تو سنت بالاست و راحت نمیتونی ازدواج کنی
نام : محبت
نسبت : داداش
نوع موفقیت : مالی – خرید ماشین جدید صفر علاوه بر ماشین قبلی
چه احساس داشتم وقتی شنیدم و دیدم ؟ خوشحال شدم و تحسین کردم و تبریک گفتم
از چه زاویه ای نگاه کردم ؟ ااینکه خداوند ماشین اونها رو اول آورد خونه من و قبل از اینکه اونا خودشون ببینن من دیدم این ی نشونه خو بیه که من در مدار ماشین قرار گرفتم پس باید همین مسیر کار کردن روی باورهام و توجه به نشانه ها رو ادامه بدم تا بصورت فیزیکی توی زندگی خودم هم بیاد
چه درس هایی گرفتم ؟
اینکه لذت بردن از زندگی اصلا ربطی به اینکه چقدر پول داری نداره .ثروتمند بودن بقول استاد ی نگرشه که باعث میشه ی تصمیمات درستی رو بگیری
اینکه اگر احساس لیاقت نداشته باشی ماشین خوب سوار نمیشی .داداشم پول داشت ولی بسنده کرده بود به داشتن ی پراید و سالها با ی پراید سر میکرد درصورتیکه چند تا خونه خریده بود ولی در مورد ماشین تا احساس لیاقت ماشین خوب سوار شدن رو در خودش ایجاد نکرده بود ااقدام نکرد وقتی تصمیم گرفت خیلی راحت ماشین صفر 70 میلیون ارزون تر براش جور شد اونم از طریق خواهرم در عرض یکی دوهفته ماشینش رو تحویل گرفت و تازه وقتی سوار ش شد فهمید تفاوت از زمین تا آسمان است
اینا چند مورد از موفقیت های افراد فامیل من بود که پشت سر هم توی این یکی دو هفته اتفاق افتادن و فرصتی بود برای محک زدن خودم که چقدر تغییر کردم البته که با این جزییاتی که اینجا نوشتم در موردشون فکر نکرده بودم و ننوشته بودم ولی خداوند این آگاهی ها رو بر قلب استاد جاری کرد تا من بشینم و ذره بینی با دید قوانین بررسیشون کنم و این یعنی خداوند خواسش به من هست حواسش به همه ی ما هست و به موقع هدایت ها رو برای ما میفرسته اون چیزیهایی که به قول استاد مانیاز داریم توی جهان شخصی خودمون برای بهبود بیشتر برای پیشرفت بیشتر
سپاسگزارم استاد عزیز هم به خاطر این آگاهی ها هم بخاطر جلسه اول دوره احساس لیاقت که ی تجسسی رو در درون خودم شروع کردم با این دوره مه خدا میدونه قراره چه کشفیاتی رخ بده تا اون اصل وجودی خودم رو پیدا کنم بیشتر
و ی چیزی هم در مورد دوره ها و فایل های شما استاد :
به نظرم من اگر کسی در مدار این آگاهی ها باشه و اونها رو بشنوه و درک کنه که این هم تکامل خودش رو میخواد و عمل کنه به همون ی ذره درکش فرقی نمیکنه فایل رایگان باشه یا دوره میتونه نتیجه های زیادی رو بگیره
تنها تفاوتش اینه که توی دوره متمرکزتر و سریعتر به اهدافش میرسه
خود من بعد از 5 سال کار کردن تازه دارم فایل های رایگانتون رو دسته به دسته کار میکنم چون قبلا پراکنده بودن و به این شکل منظم نبودن موضوعی و چقدر همین فایل های رایگان میتونن تاثیر گزار باشن اگر واقعا درک بشن و عمل بشن
باز هم سپاسگزارم