ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد گرامی
خیلی سپاسگزارم از استاد بابت شروع این دوره عالی روی سایت و انشالله ک بتونم استفاده کنم و خودمو تغییر بدم.
من ویدئو رو استوپ کردم تا جواب سوال اول رو بنویسم.
راستش همیشه فکر میکردم خوشحال میشم از موفقیت و پیشرفت اطرافیان و دوستان و عزیزانم.
ولی راستشو اگه بخام بگم این هس ک بیشتر دوس دارم خودم از همه بالاتر باشم و پیشرفتم از بقیه بیشتر باشه.
در واقع حس میکنم از پیشرفت دیگران حسادت کنم ک چرا اون از من جلو زده…
اره.اصل دوست نداشتم اینو بگم ولی در حقیقت من ممکنه از پیشرفت دیگران ناراحتم بشم اگه ببینم پایینتر از اون هستم و عقب افتادم…
اما واقعا دوس دارم ک خوشحال بشم از پیشرفت و موفقیتشون تو هر زمینه ای.چ مالی چ کاری چ زناشویی چه هرچی ک باعث خوشحالیشون میشه اما یه احساسی درونم میگه تو بیشتر از اونا لایق این خوشحالی و پیشرفت بودی و چرا تو نرسیدی…
.
.
.
درباره تمرین بعدی…
موفقیت های اطرافیانم و احساس من نسبت ب انها…
الف.اینکه خانواده x تونستن بعد از مدت ها خودرو خود را عوض کنن و یک ماشین بهتر و لوکس تر بخرن. احساس من.خوشحال شدم ولی احساس کردم الان ک مدل ماشین ما پایینتره من اینجور ارزشم میاد پایین و احساس حسادت توام با احساس بی کفایتی پیدا کردم
ب.خانواده y ک از عزیزان من هستن هم تونستن ماشین خودشونو عوض کنن و خودروی بهتر بخرن. احساس من.با طعنه ب همسرم خبرشو دادم ک فلانی هم ماشینشونو عوض کردن ک مثلا بگم ببین ما هنوز همونی ک بودیم هستیم ولی فامیلا ماشالله دارن همشون از ما میزنن بالا و ما باید همون ماشین قدیمی و خراب رو سوار بشیم و یجورایی سرکوفت ب همسرم میزدم با زبان بی زبانی ولی در ظاهر نشون میدادم ک خیلی خوشحالم.
ج.خانواده x روابط زناشویی خوبی دارند و همسرم تعریفشونو میکنه گاهی. احساس من.احساس حسادت میکنم ک چرا از اونها تعریف میکنی و مگه رابطه ما مشکلی؟ و حس میکنم ک با تعریف از اونها داره یه ایرادی از من میگیره و میخاد بگه اون خانمش از تو بهتره ک زندگیشون اینقدر خوبه ولی در واقع اینطور نیس و همسرم چنین نیتی نداره فقط داره تعریف میکنه و بس. همین. اما من اینو ب کم بینی توی خودم برچسب میزنم.
کلا هر کسی ک رفتاری داشته باشه ک مورد تحسین قرار بگیره من اونو ب کم ارزشی خودم ربط میدم ک حتما من لیاقت تعریف ندارم ک دارن از اونها تعریف و تحسین میکنن و دلم میخاد بزنم طرفو لت و پار کنم ک چرا دارن از اون تعریف میکنن
د.ممکنه یکی اندامش بهتر از من باشه و من باز هم حسادت میکنم و میگم من اضافه وزن دارم و دوست داشتنی نیستم…
وای خوداااا
حالم داره بد میشه از این خودافشایی…
ب زور دارم مینویسم ب خدا…
چون میخام تغییر کنم…
چون نمیخام افکار و ذهن محدود کنندم منو پیش ببره مثل گذشته…
میخام یه ذهن قدرتمندکننده داشته باشم…
برای همین نوشتم استاد…
تا شما هم ب کمک ب ما ادامه بدید…
مچکرم…
به نام خدای مهربان
وقتی داشتم به اگاهی های این فایل فکر میکردم و میخواستم ذهنیت خودم رو بسنجم احساس کردم که این باور که همه ما به یک اندازه به نعمات و خداوند دسترسی داریم
خیلی بیشتر میتونه توی ذهن من تقویت بشه و دوست داشتم که این موضوع رو برای خودم منطقی کنم تا بیشتر برام باور پذیر بشه که اقا همه ما به یک اندازه به تمام نعمت ها دسترسی داریم اگر داری یک موفقیت یک فردی رو میبینی این رو بارها به خودت یاداوری من و اتفاقا بگو این موفقیت باعث شده خواسته من هم واضح بشه و منم برای خودم توی دنیای خودم کدنویسی کنم و تنها چیزی که نیاز هست تا به اون موفقیت برسم قابلیت ارسال فرکانس هست که خدا این رو به همه ما داده پس همه ما به یک اندازع قدرت خلق داریم و منم میتونم به اون خواسته برسم
اتفاقا موفقیت افراد باید بهم این انرژی رو بده و توی ذهنم این پلی بشه که: عه چه قشنگ منم یک همچین چیزی میخوام و تحسین کردن اون افراد کمک میکنه که اون رو برای خودم رقم بزنم
یکی از ترمز های دیگه که باز دوباره باعث میشه که بجای تحسین حسادت کنیم باور کمبود هست که توی ذهن یک همچین شکلی داره که خب توی دنیایی که کمبود هست اگر یکی موفق شده پس از فرصت های تو کم شده و تحسین کردن از فراوانی نشات میگیره ما تحسین میکنیم چون توی گفتگو های ذهنیمون اینطوریه که عهه دمت گرم تو از این فرصت اینطوری استفاده کردی دم فلانی گرم از اون فرصت اینطوری استفاده کرد و بعد یک نگاه به زندگی خودمون میکنیم میبینیم سرشار از این فرصت هاست و فقط ایده میگیریم از موفقیت اون افراد و خودمون هم فرصت هامون رو اونجوری که باید ازش استفاده میکنیم
خدا گفته هرگاه بندگانم از تو پرسیدند بگو من نزدیکم و اجابت میکنم خدا گفته من از رگ گردن به شما نزدیک ترم از طرفی خدا انرژی هست که توی همه چیز و همه جا هست یعنی همه چیز رو شکل داده همه چیز خودشه: قل هو الله احد
این انرژی واحد نه از بین میره و نه به وجود اومده و فقط از شکلی بخ شکل دیگه در میاد
خب مگه ما نمیگیم این انرژی نزدیکه و از رگ گردن هم به ما نزدیک تره خب این یعنی ما داای یک انرژی در زندگیمون هستیم که میتونیم به هر شکلی درش بیاریم همین انرژی که در نفس من جاریه قلب من رو داره میزنه میتونه به شکل هر موفقیتی توی زندگیم در بیاد چون همش یکیه کل انرژی های جهان واحد هستند با فرکانس های متفاوت و من اگر در یک راستا قرار بگیرم با فرکانسی که میخوام اون انرژی میاد به سمت من و منم میرم به سمت اون به همین راحتی حالا من به عنوان انسان که خالق زندگیم هستم میتونم هر انرژی که میخوام رو داشته باشم و هرجوری که دوست دارم بهش شکل بدم، خدا گفته که من تورو خالق افریدم
توی قران وقتی به انسان میرسه میگه فتبارک الله احسن خالقین یعنی از صفت خالق بودن خودش میگه این نشون میده که من انسان هم خالق زندگیم هستم به صورت کامل من از جنس خدا هستم و توی این دنیا جانشینی خدا رو میکنم خیلی قشنگه واقعا این قدرت و من بارها و بارها درموردش دوست دارم بنویسم تا بیشتر باورش کنم.
چون اگر باور داشته باشم که من میتونم خلق کنم دیگه موفقیت افراد اذیتم نمیکنه بلکه خوشحال میشم چون میگم اوکی منم میخوام پس خلق میکنم و البته تحسین میکنم چون میدونم این تحسین کردن من رو نزدیک میکنه به اون چیزی که میخوام وگرنه تحسین یا حسادت که هیچ فرقی برای اون نداره اون خودش خلق میکنه من باید تمرکز ام رو بزارم روی خودم و فقط و فقط موفقیت افراد دور ورم رو فرصتی ببینم برای خلق کردن زندگی خودم برای استفاده از قدرت خلاقیتم…
سیستم عصبی همه ما یکی هست اگر هرکسی توی هر طرف جهان به یک موفقیت رسیده منم میتونم اگررر منم باور های اونو بسازم،، اگرر منم ورودی هام رو کنترل کنم مثل همون دیگه مهم نیست اون چه موفقیتی باشه میخواد توی ریاضی باشه توی پیانو باشه توی سخنرانی باشه توی کنکور باشه توی هرچی میخواد باشه.
صد در صد من هم لیاقت دریافتش رو دارم چون همه ما به یک اندازه به همه چیز دسترسی داریم اگر من یک نعمتی رو میبینم خوشم میاد همینکه خوشم میاد یعنی من لایق دریافتش هستم خدا منو افرید و همه چیز رو مسخر من کرد همه چیز رو گوش به فرمان من کرد و فقط کل اجزای جهان دارن به این نگاه میکنن که اقا من الان چی دوست دارم چی میخوام دارم هچ فرکانسی میفرستم و بلافاصله در زندگی من شروع میکنه به شکل گرفتن
الان قشنک حس میکنم به میزانی که دارم مینویسم مشتاق تر میشم از این قدرت خودم استفاده کنم و دوست دارم بیشتر و بیشتر بنویسم چون داره اگاهی هایی بهم داده میشه که حسم رو به شدت خوب کرده.
این الگو برداری و دیدن موفقیت افراد از این دیدگاه دقیقا چیزیه که ذهنیت قدرتمند اون رو داره از این دید نگاه میکنه که ایول پس یک همچین موفقیتی هم میشه رقم زد
مثل رکورد هایی که افراد میزنن که تاحالا کسی نزده و بعدش دیگه برای بقیه بدیهی میشه و کلی افراد دیگه هم با فاصله کم اونو میزنن چون دیدن عهه پس همچین چیزی هم میشه پس امکان پذیره
یا مثل مثالی که استاد زدند توی این فایل که اقا یکی از هند میره فلان جا و بیزینس میزنه افراد قبیله اشون باور میکنن و میرن سراغش
میدونی این به این دلیل براشون اتفاق میفته چون میگن اون هندیه منم هندیم پس باهم برابریم و منم میتونم به یک همچین چیزی برسم
اما یک دیدگاه بهتری هم هست که خیلی دیگه معجزه میکنه اونم اینه که
اون انسانه منم انسانم پس منم میتونم دقیقا به همون چیزی که طرف رسیده برسم نه صرفا دقیقا از همون مسیر ولی همون نتیجه رو میتونم بگیرم اینکه از چه مسیری دیگه ربطی به من نداره من ترجیحم اینه تو وطیفه خدا دخالت نکنم همینطوری که اون توی کار من دخالت نمیکنه و میزاره خودم فرکانس بفرستم منم تو کار اون دخالت نمیکنم و مسئولیت جواب دادنش رو به خود خدا میدم
پس دوباره این درس مرور شد که اقا تمرکزت روی نتیجه بجای مسیر یا به جای روشی که طرف به موفقیت رسیده چون وقتی به شیوه و امکانات طرف نگاه کنی اتفاقا نه تنها الگو برداری بهت کمکی نمیکنه بلکه باعث بیشتر بهونه اوردن برای حرکت نکردن تو میشه و برعکس کاری که باید سازنده باشه باعث بدتر شدن مسیر تو میشه اما اگر با این منطق هایی که گفتم بیام روی نتیجه تاکید کنم و بگم خب من انسانم اونم انسانه منم همچین چیزی میخوام، خدای ما هم یکیه، همه ما هم به یک اندازه دسترسی داریم به این خدا پس برای منم اتفاق میفته و بارها و بارهااینو تکرار کنم و بعد به ایمان میرسم از طرفی ایمان برای من حرکت میاره و منم میفتم توی مسیر و اون اتفاق رخ میده اگر هم توی مسیر یک جایی متوجه شدم مسیر ناهموار شده متوجه این میشم که بازم بیشتر باید روی باور هام کار کنم و اینقدر کار میکنم و حسم رو خوب میکنم تا این فاصله فرکانسی کم بشه کل کار ما همینه
وقتی میگیم احساس نشون میده فاصله فرکانسی مارو با اون خواسته یعنی همین یعنی وقتی که شما یک فردی رو میبینی که به موفقیت رسیده و حست بد میشه این حس بد داره این الارم رو میده که افکار تو و باور های تو حسابی دور از این خواسته است و ما به این دلیل روی باور هامون کار میکنیم تا این احساس خوب رو به ارمغان بیاریم
یک جورایی نقشه راه ما توی هر مسیری توی هر مقطعی از زندگی همین احساس هست. با یک نگاه اگر از بالا نگاه کنیم به خودمون خیلی میتونه کمک کنه بهمون که اقا اوکی من نسبت به این موضوع احساس بد دارم و از طرفی میدونم این نشون میده که من باید بیشتر هماهنگ بشم با این خواسته و الان خیلی ناهماهنگ هستم کاری که باید بکنم تینه که هماهنگ بشم یعنی کل این قضیه باور ها و کدنویسی و همه اینا داره فرمول هایی به ما میده برای:ایجاد این احساس وگرنه کلمات و تمرین ها به خودی خود که معنی ندارند و میتونن برای افراد مختلف تاثیر های مختلفی داشته باشن با توجه به شکلی ذهنیتشون شکل گرفته و من باید خودم رو بشناسم تا اون نقاطی رو از خودم پیدا کنم که اگر روش کار کنم بیشترین تاثیر رو برای من داره و کل سوال های خودشناسی هم میخواد به این برسه که اقا اون قسمت که باید در درون تو بیشتر روش کار بشه که منجر به احساس خوب بیشتر و دائمی بشه رو پیدا کن و روش کار کن.
توی هرلحظه ما باید با تمام وجودمون هر فکری به سرمون میزنه اجرایی کنیم تا توی هر زمینه ایی به این احساس خوبه برسیم
حالا توی این مثال ها من پس فهمیدم که اقا با احساس بد من با تحقیر کردن افراد و حسادت ورزیدن من خودم رو دارم از موفقیت دور میکنم و اگر نگاه سیستمی داشته باشم به خدا متوجه میشم که مهم نیست چه دلیلی دارم برای اینکه احساسم بد باشه من باید احساسم رو خوب کنم اگر میخوام شرایط بهتر بشه و این چیزیه که باید همواره به خودم یاداوری کنم مخصوصا توی این دیدن موفقیت افراد و اگر این رو جدی بگیرم و بسازم در خودم صد در صد اتفاقات عالی برام رخ میده اونم به صورت رگباری چون یاد میگیرم ثانیه به ثانیه احساسم رو خوب کنم
هرلحظه خودم رو دیگه تحسین میکنم تشویق میکنم هر لحظه دیگه توانایی هام رو میبینم دیگه به خودم برچسب نمیزنم و یاد میگیرم به هرچیزی از جنبه ایی نگاه کنم که لذت ببرم از مسیرم
یکی از مواردی که باعث میشه افراد هرچی بیشترین دوره رو پیش میبرن نتیجه معکوس بگیرن درک نکردن همین موضوع هست اونا با پیدا کردن ترمز هاشون و تغییر هایی که لازمه بدن میان احساس خودشون رو بد میکنن درصورتی که اون ترمز کشف شده تا احساسشون بیشتر بهتر بشه اما اونا بخاطر کشف یک ایراد در خودشون احساسشون رو بد میکنن اینجا دوبارع برمیگردیم به همون تغییر دیدگاه که اقا وقتی هم که یک ترمزی پیدا میکنم از جنبه ایی بهش نگاه کنم که احساسم رو بهتر کنه و خوشحال باشم و احساسم رو نسبت بهش خوب کنم خدایا شکرت
این موصوع رو من صد بار هم درموردش بنویسم کمه چون خیلی احساس میکنم خیلی وقت ها این موضوع یادم میشه که سینا مهم نیست چه بهونه ایی داری برای اینکه احساست رو بد کنی تو باید راهی پیدا کنی برای احساس خوب تو باید راهی پیدا کنی برای احساس پیشرفت، احساس توانمندی و فقط و فقط اینارو تقویت کنی
خداروشکر میکنم که اینقدر خوب دارم روی این قضایا کار میکنم این نشون میدت که اتفاقات خوبی در انتظارم هست این احساس من نشون میده اتفاقات خوبی در انتظارم هست الان حس میکنم ترمز هایی از ذهنم برداشته شد و راحت تر میتونم خودم رو تحسین کنم تشویق کنم راحتتر میتونم احساس خوب رو در خودم به وجود بیارم
یک مثال دیگه میخوام بزنم خیلی وقت ها امکان داره ترس یا نگرانی از اینده بیاد سراغمون خب من قانون رو فهمیدم فهمیدم که احساسات من هست که داره نشون میده چقدر هماهنگ هستم و داره افکاری رو نشونم میده که زندگی منو رقم میزنه پس حالا که قانون رو میدونم این رو میدونم که این ترس و این نگرانی کمکی قرار نیست به من بکنه بلکه بدتر میکنه ایندم رو و اونجا دیگه هرکاری میکنم تا این احساس رو به احساس امید تبدیل کنم دیگه برام مهم نیست چه بهونه ایی دارم باید بتونم احساسم رو خوب کنم اگر میخوام ایندم اونجوری که میخوام رقم بخوره
من خیلی خیلی دوست دارم بیشتر درمورد این موضوعات بنویسم تا هم عمل گرایی من رو بیشتر کنه و هم درکم رو بیشتر کنه
همین اول کامنت که میخواستم بنویسم نمیدونستم قراره اینچنین اگاهی هایی بهم داده بشه واقعا نوشتن معجزه میکنه چون تمرکز ما بیشتره و این تمرکز بیشتر میره توی ذهن چیزایی رو در میاره که توی حالت تمرکز کم ما نمیتونستیم بهش برسیم و پازل هارو کنار هم بچینیم
خب پس یاد گرفتم که اقا همه ما به یک انذازه به نعمات دسترسی داریم
من خالق صد در صد زندگیم هستم
احساس من هست که نشون میده من هماهنگ هستم یا نه
توی هرموقعیت کار من وظیغه من اینه که احساسم رو بسنجم و سعی کنم تقوین کنم احساس خوب رو
اتفاقا استاد این سلسله فایل ها همزمان شد با تمرکز من روی جلسه یازده کشف قوانین که دقیقا درمورد همین موضوع حهت دهی کنترل کانون توجه گفتین
اونجا میگین که ما توی هر لحظه از زندگیمون باید بسنجیم ببینیم چه احساسی داریم و اینطوری میتونیم بفهمیم داریم چی برای خودمون خلق میکنیم
خب حالا من میخوام عمل کنم به این موضوع میخوام به صورت کاربردی در زندگی خودم بهش عمل کنم برای همین بارها مثال میزنم برای خودم و البته کمال گرایی نداشتن نسبت به عمل کردنش خیلی کمکم کرده که بیشتر بهش عمل کنم و این بیشتر عمل کردن باز خودش باعث شده که من بیشتر درک کنم که چطوری باید عمل کنم چون بازخورد میگیرم
دوست دارم این کامنت خودم رو دوباره و دوباره بارها و بارها بخونم چون احساس میکنم این جنس از تمرکزی که برای نوشتنش داشتم اگاهی هایی بهم گفته شد که هربار این کامنت رو بخونم خودم چیزای جدیدی رو دریافت میکنم
پس همینجا این کامنت رو تموم میکنم و بازم اگر خواستم درمورد چیزی صحبت کنم یا روی باوری کار کنم حتما کامنت میزارم
سلام سینای عزیز
نمیدونم چند بار کامنت شما رو خوندم،
تو شرایطی که به تضاد هایی تو زندگیم رسیدم،این فایل اومد روی سایت و من دو روز تمام از اول فایل رو گوش میدادم و مینوشتم،انگار سالها یه چیزهایی دفن شده بود تو لایه های عمقی وجودم و دنبال بیرون کشیدن ترمزها و مثبت کردن اون موارد برای خودم بودم
تو کامنت ها،رسیدم به کامنت شما
نمیدونید چقدر چقدر به جووووونم نشست مطالب شما
چقدر به این اگاهی ها نیاز داشتم،مطالبی که بارها و بارها تو سایت شنیده بودم و خونده بودم ولی این کامنت انگار حرفهای خدا بود با من
هر جمله ی کامنت شما ،پاسخ خدا بود به نجواهای ذهنم
چه جمله قشنگ و مهمی رو هایلایت کردید اول کامنت:
همه ما به یک اندازه به نعمات و خداوند دسترسی داریم
انگار تمام نگرانی ها،بدو بدو ها،ترس ها ،حسادت ها رو پایان داد تو وجودم
یه جوری اروم گرفتم و خدا رو حس کردم تو وجودم با این جمله…
یاد ایه ی قران افتادم که: چنانچه بندگان من،درباره من از تو پرسیدند،به انها بگو من نزدیکم
گفته بودید اولش نمیدونستید چی قراره بنویسید ولی بهتون الهام شد،اگاهی ها اومد
عالی بود این اگاهی ها و بسیار بهم کمک کرد
شاد پیروز سعادتمند باشید
سلام به پونه عزیزم
چقدر من لذت میبرم از این عشقی که توی سایت جاریه یعنی یکی از بهترین جاها برای همین تحسین کردن برای همین درس گرفتن از افراد، برای خود باور و ایمان همین سایته
یعنی اینقدر فرصت های تحسین زیاده توی این سایت که بسیار زیاد سرعت مارو توی مسیر خودمون میبره بالا اگر تحسین کردن رو یاد بگیریم.
پونه جان بینهایت ازت سپاسگزارم که نوشتی، باعث شد کامنت خودم رو دوباره بخونم و خودم بازم برام یکسری چیزا مرور بشه و لذت ببرم
ممنونم ازت و تحسینت میکنم
خدا یار و نگهدارت دوست خوبم:)
به نام خداوند بخشاینده
سلام ب استاد عزیز و دوستانم
یکی از دخترهای فامیل ک ارتوپد دانشگاه بهشتی میخونه و کلی بیمارستان و مطب میره و مراجع حضوری هم داره، من قبلا حسودیم میشد ب موفقیتش اولا چون باهم وارد دانشگاه شدیم و من انصراف دادم و ایشون ادامه، و اون حس مقایسه از اول بود، دوما چون کلا کسی ک برام تعریف میکرد از اون دختر با حرص و حسادت تعریف میکرد و اصن دقت کردم توی اطرافیان من ک ب هیچ جا نرسیدن، این پیش فرض جا افتاده ک با حسادت و تمسخر و یا حسرت و یا مردم شانس دارن و… از موفقیت کسی صحبت میکنن. و من اصلا رفتار تحسین کننده رو نشنیدم و یاد نگرفتم از بچگی تا وقتی با سایت شما آشنا شدم و فایل قدرت تحسین در برابر حسادت رو بارها گوش دادم کمی بهتر شدم، ولی میدونم این پاشنه آشیل منه.
از تغییراتم بگم ک من قبلا ایشون رو از خودم خیلی پایین تر می دیدم و از سرتای خودم رو با ایشون مقایسه میکردم و میگفتم چی کم داری چی داره چی نداره. ولی آخرین بار ک ایشون رو دیدم خودم پیش قدم شدم و خیلی باهاشون صمیمی برخورد کردم و کلی خندیدیم و حتی تو دلم تحسینش کردم.و دیگه حس خودکم بینی در وجودم نبود و از این بابت ب خودم افتخار میکنم.
در مورد یکی از نزدیکان ک مطب روان پزشکی زدن باز من تا شنیدم گفتم دمش گرم و باز دیدم خانواده میگن منطقه فلان زده کی میخواد بره و….
مورد بعدی رئیس خواهرم ک 2 سال از من بزرگتره، و خیلی خیلی موفقه و توی صنف خودش اولین عه در ایران، هم در بحث روابط عالیه، هم موفقیت مالی و آزادی مالی، هم گردش و تفریحات، و البته خیلی هم خوش رفتار و بخشنده. من اوایل حس حسادتی می اومد سراغم مخصوصا اون موقع ها ک کارمند بودم چون میگفتم همینی ک هستی دیگه، ولی الان ک کار خودم رو دارم واقعا نگاهم تغییر کرده و تحسین اش میکنم و ازش الگو می گیرم و میگم میشه پس.و جوری شده خواهرم فقط در مورد موفقیت هاش و اخلاقیات خوبش با من صحبت میکنه.
در مورد یه سری دخترای هم سنم ک مثلا رانندگی یاد گرفتن کمی حسادت داشتم و خودم رو مقایسه میکردم و باز ب خودم گفتم من ماشین خودم رو سوار میشم.
اما قسمت بزرگ حسادتم میرسه ب بحث روابط، و دخترای مخصوصا فامیل ک ازدواج کردن و حتی اونهایی ک شوهرهاشون اروپا زندگی میکنن و زندگی مرفه ای دارن و قراره مهاجرت کنن. و میدونم خودم رو با اونها مقایسه میکنم، در صورتی ک میدونم اگر از همون پسرها می اومدن خواستگاری من قبول نمیکردم ولی باز حس مقایسه رو دارم.
افرادی ک مهاجرت کردن حسادتی ندارم ینی در بیشتر اوقات خنثی هست هستم، حتی برای افراد نزدیکم،ن حسادت تحسین هم فقط شجاعت شون و بیرون اومدن از منطقه امن، چون می بینم دارن فرار میکنن از وضعیت اکنون شون و فقط براشون آرزوی موفقیت میکنم، با توجه ب باورهایی ک شما گفتید ک من اول باید اینجایی ک هستم پیشرفت کنم و بعد ب آسانی مهاجرت کنم.
ی پسر هم سن و سال خودم توی فامیل هستن ک این اواخر متوجه شدم کمی حسادت دارم نسبت بهشون، چطور؟ چون ایشون خیلی دوست داشته میشن، و همه تحسین و تمجید و ستایش. ک قران رو حفظه،ک سخنرانی میکنه و مشاوره روان شناسی میده، ک میرن مکه و مدیر کاروان هستن،ک انقدر مودب و محترم عه، ک . درکل مشهوره تو فامیل و همه یه جورایی سرش قسم می خورن و بتش کردن، البته من مطمئنم بیشتر شهرت شون ب اینکه وضع مالی خوبی دارن هم برمیگرده، چون من میدونم افراد تا یکی پولدار میشه شخصت خوبش براشون رو میشه و قبل از اون بهش ارزش خاصی نمیدن، بله پول شخصیت خوب آدم هارو بزرگتر جلوه میده، البته در نظر فامیل مون میگم.
حالا چرا حسادت دارم، چون ب خودم میگفتم مردم فکر میکنن ایشون خیلی مومن و باخدا و همه چیز تمامه اگر راست میگه بیاد دو کلوم باهاش حرف بزنم ببینم چند بار معنی قرآن رو خونده، چه دیدگاهی در مورد قرآن و خدا داره. چرا ؟ چون من خودم رو باایمان تر میدونستم ، من خدا رو بهتر میشناسم، اون در ظاهر مومن هست و …
ولی وقتی اینهارو تو دفترم نوشتم یاد شعر موسی و شبان افتادم و گفتم تو حق نداری در مورد خدای هرکسی قضاوت کنی، و هرکس راه و روش خودش رو داره برای رسیدن ب خدا، فهمیدم مشهور شدن و دیده شدن اون فرد ضرری ب من نمیرسونه، فهمیدم ک من هم ب دنبال تبادل افکارم هستم تا مورد تحسین قرار بگیرم مثلا توی فامیل.
ب نظرم ما بیشتر در قسمت هایی ک خودمون موفق نبودیم و ب اون نتیجه مورد نظر نرسیدیم حس حسادت و مقایسه میاد سراغ مون، حس خودکم بینی، اینکه چرا من نرسیدم و این آدم ب راحتی بهش رسیده.
استاد در مورد ادوایس گرفتن ک گفتین من اوایل ک میخواستم مغازه بزنم حضوری رفتم چندین مغازه و حتی اون مغازه هم صنف خودم ک توی محله پرفروش ترین هستن رفتم و بهشون تبریک گفتم. من رفتم از مغازه های پرفروش محل مون از صاحب هاشون پرسیدم ک عمو من میخوام مغازه باز کنم یه چندتا نصحیت منو میکنید، و با روی خوش بهم ادوایس دادن و خیلی تو شرایطی ک نیاز ب کنترل ذهن داشتم کمکم کرد.
استاد من کل این سوالات رو نوشتم تو دفترم و باورم نمیشد حدود 11 صفحه نوشتم و نوشتم، چه افکاری ک از مغزم نمی اومد بیرون، خیلی خوبه خودشناسی.
ایده های الهام بخش برای حرکت کردن و موفق شدن
میشه انقدر تو کار خودت پیشرفت کنی ک اولین تو ایران باشی، پس باید استمرار داشته باشی، داشتن متشری های زیادشون ک کلییی سفارش دارن ک هنوز ثبت نکردن ب من فراوانی جهان، قدرت خرید مردم رو نشون میده. میشه انقدر مشتری داشت، میشه انقدر سفارش داشت. در مورد روابط میشه با یک فرد محترم و موفق و ثروتمند رابطه داشت، میتونی با خانواده ای اصیل آشنا بشی. میشه یک رابطه پایدار و سرشار از عشق و احترام رو داشت.
ویژگی های شخصیتی شون: خیلی محترم، مودب، بخشنده هستن. ی باور خیلی خوب ک دارن اینکه همیشه کارمندانی دارن ک با دل و جان براشون کار میکنن و خیلی هم دخترای خوب و عالی و درستکاری هستن و رابطه خیلی خوبی با همه شون برقرار میکنن.
مورد بعدی: دخترهایی ک ازدواج کردن با افراد ثروتمند و یا مهاجرت کردن ب اروپا: بیشتر برام ثابت شد ک همه چیز باوره، اونها فقط خواستن تجسم کردن و ب شرایط فعلی شون توجهی نکردن، خواستن و شد، گفتن حتما میشه، خودشون رو لایق دونستن، اعتماد بنفس شون، عزت نفس شون، احساس لیاقت شون همه چیز ب این برمیگرده. اینکه خودت رو لایق میدونی؟ اینکه کمتر از بقیه نیستی. ینی من میگفتم این دیگه خدای اعتمادبنفس عه از رفتارش مشخص بود. افرادی محترم هستن، شاد هستن، علی بی غم هستن. مطمئنم خودشون خواسته مهاجرت رو داشتن و بارها و بارها تجسم کردن ک مهاجرت کردن، خودشون رو توی اون موقعیت دیدن و احساس لیاقت کردن و نگفتن من کجا کشور اروپایی کجا، شرایط فعلی شون رو ندیدن، احساس خودکم بینی نداشتن.
و یا افرادی از فامیل ک مهاجرت کردن مثلا یکی شون ب آمریکا، میگم میشه از همین محل تا خود آمریکا رسید، اگر تو بخواهی، اگر فقط اون قله رسیدن مهم باشه سختی هاش رو نمی بینی و تحمل میکنی، اگر بارها و بارها خودت رو تو کشور ببینی و بگی من میرسم، پس مهاجرت ب آمریکا اونم از فامیل ما شاخ غول شکستن نیست اگر بخواهی میرسی بهش.
و پسر فامیل هم سن خودم، اولا اینکه شجاعت داشتن و وظیفه مدیریت افراد زیادی رو در خارج از کشور ب عهده گرفتن، حتی حفظ کردن قرآن خیلی کنترل ذهن میخواد، خیلی تلاش میخواد، خیلی پشتکار میخواد، تمرکز میخواد، و من تحسین شون میکنم، حتما اگر فردی مورد احترام قرار می گیره خودش فرد خیلی محترمی هست ک همون رفتار بهش برمیگرده. سخن رانی کردن برای افراد زیادی ک 2 برابر سن تو دارن ب من مهارت های ارتباطی شون رو یاد داد، اعتماد ب نفس شون، چطور نترسیدن و رفتن تو دل ترس هاشون. قطعا هر موفقیتی بهایی داشته.بهای تغییر شخصیت.
در کل ویژگی یکسان همه شون، احساس لیاقت و خود رو تو اون موقعیت دیدن و تجسم کردن فارغ از شرایط کنونی، احساس خودکم بینی نداشتن، عزت نفس و اعتماد ب نفس، نترسیدن و رفتن در دل ترس ها، ادامه دادن و ادامه دادن با امید، ویژگی های شخصیتی مثل محترم و مودب بودن، بخشنده بودن. علی بی غم بودن. اینکه گفتن من اینو میخوام و مطمئنم بهش میرسم و فقط ب قله فکر کردن نگفتن چه جوری؟ چطور؟
سپاسگزارم استاد عزیزم ک این فایل و تهیه کردین و تاکید کردین و ب یادم اوردین باید تعهد بدم برای تغییرم، در پناه الله باشید.
سلام ناعمه جانم.
مثل همیشه از خوندن کامنتت لذت بردم.
این قسمت از کامنتت رو خیلی دوست دارم:
ب نظرم ما بیشتر در قسمت هایی ک خودمون موفق نبودیم و ب اون نتیجه مورد نظر نرسیدیم حس حسادت و مقایسه میاد سراغ مون، حس خودکم بینی، اینکه چرا من نرسیدم و این آدم به راحتی بهش رسیده.
به سرعت بولد شد برام و تاییدش کردم که راست میگی، منم اینو حس کردم.
چون وقتی کمبودی احساس نمیکنم، راحت میپذیرم موفقیت و نتایج و رشد دیگران رو.
در حالیکه روی حساسیت هام (شغل، درآمد، رفاهِ مالی و …) گاردم بیشتره.
ترمزم بیشتره.
باورپذیری ام بسیار ضعیفه یا اصلا خبری ازش نیست.
تو کامنتها و احساس خودم به این نتیجه رسیدم ذهنِ محدود کننده ریشه اش از حسادت، قضاوت، مقایسه و … میاد که همگی از باور کمبود میان.
هر وقت فکرِ کمبود بهم حمله کرد، بلافاصله حس بد هم وارد شده.
مگه اینکه اگاهانه تلاش کردم اون کمبود رو با باور فراوانی پوشش بدم.
مرسی از کامنتت.
شاد و موفق باشی همیشه، همه مون باشیم.
خدایا شکرت برای همه ی نعمت های ریز و درشتت.
سلام به استاد عزیزم و دوستان و همراهان گرامی
پاسخ به قسمت اول سئوال ،
کلا من توی اینطور مواقع دو احساس سراغم میاد ،
یکیش این هست که حسادت مولد ، یعنی میگم عه ، اگر این ببخشید جُرَک ::))) یا به قول استاد این ملخ :))) ، به چنین درامدی رسیده یا فلان موفقیت رو بدست اورده
توی این حالتا بیشتر انگیزه میگیرم که منم به اون موفقیت برسم البته اینم در خصوص افرادی هست که اولا میشناسمشون و از نظر من اون آدم مال این حرفا نیست ، یعنی از نظرم خیلی سطح پایین هست که اگر اون رسیده دیگه من که بی برو برگرد باید برسم
یه جورایی ملزم میشم که به اون خواسته یا هدف برسم
البته این احساسم تا زمانی هست که هم لول اون افراد هستم وقتی از اون افراد بیام بالاتر یعنی موفقیتهام بیشتر میشه دیگه وقتی هم بشنوم یا ببینم که فلانی ، ماشین جدید خریده موفقیت مالی کاری جدید بدست دیگه فقط میگم دمش گرم اینم یه الگو دیگه که به هدفش یا خواستش رسیده ،
مثلا دو سال پیش بود کامنتای سایت رو بیشتر از الان دنبال میکردم ، یکی از بچه ها بود خب بواسطه اینکه کامنت زیاد میزاشت منم دنبال میکردم ، قشنگ یادمه آخر شب بود که توی دوره ثروت دو بود فک کنم که نوشته بود اره من به درامد 50 میلیون تومنی رسیدم و وقتی اینو خوندم گفتم ببین اگر این رسیده من باااییید برسم ،
خدا شاهده ماه بعدش یعنی اردیبهشت ماه درامد من شد 53 میلیون تومن و جوری شد که میانگین درامد اون سال من روی 50 میلیون فیکس شد و اتفاقا از اون بنده خدا دیگه کامنتی پیامی ندیدم
و یا یکی از دوستانم هست این ادم از نظر من به قول معروف مااال این حرفا نیست ، وقتی میگفت من فلان درامد و رسیدم بهش ، تو دلم میگفتم یونس این که رسیده تو باااااید برسی ، خلاصه الان جوری شده که از هر لحاظی فکرشو کنین در تمام ابعاد از اوون بالاترم و بعضی وقتا به سری خواسته هاش میرسه و میشنوم تحسینش میکنم تازه بهش اَدوایس advice میدم که فلان بهمان کن اینجوری بهتره …
در کل کلا از بچگی از اون دسته ادمایی نبودم که حسادت بورزم که احساسم بد بشه و بخوام اون موفقیت که ادمه بدست اورده رو اِنکار کنم و بهش برچسب بزنم مثلا بگم این از پول باباش رسیده ، یا زیر سایه اعتبار خونوادش بوده و از اینجور برچسب ها ، نه خداییش این حالتی نبودم
دیگه ته تهش میرفتم توی حاالت مقایسه های ناجور که اونم مااال قبل اشنایی با این مسیر الهی قوانین کیهان بوده هر چند توی این مسیرم اینجور نیست که این احساس حسادت نیاد سراغم ولی اون حالت منفیشو برام ندارم و یک احساس گذرا هستش
و احساس دیگه ای که سراغم میاد در زمانی موفقیت فردی رو میشنوم یا میبینم که از نزدیکانم هست ، واقعا برام تحسین برانگیز و قلبا خوشحال میشم
چون میدونم طرف واقعا حقش بوده ، براش تلاش کرده ، بها پرداخت کرده ، و اون موفقیت به شخصیتش میخوره
و در هر صورت که توضیحشو دادم
مسیر رسیدن بهشون برام الهام بخشه ، به عنوان مثااال ، چند روز پیش یه فایلی رو دیدم از یکی از همکارام که توی یک روز سه تا قرارداد فروش داشته یا توی یک روز 17 تا قرارداد اجاره داشته ، یا توی سه ماه چهار تا مشارکت داشته ،
بعد بنده خدا توی همون ویدئو گذشتشو توضیح میداد ، که قبلا نتورک کار میکرده توی اون کااار به یک سری درجات و لول های بالایی توی حوزه نتورک رسیده بعد که اومده توی شغل مشاور املاک ، طی یکسال چنین موفقیتهایی رو بدست اورده ، خب وقتی من اینو دیدم با خودم گفتم ببین اولا هر کی به هر جایی میرسه ببین الکی نیست این بابا ظرف وجودیش اینقدر بزرگ شده که این موفقیتها رو تونسته توی یکسال بدون هیچ عقبه ای از قبل ، بدست بیاره ، یعنی کسی که برای بار اول در زندگیش میاد توی حوزه املاک و طی یکسال از اونایی که ده سال سابقه دارن هم میزنه جلو ، چون تکاملش روطی کرده و ظرفش آماده چنین درامدها و موفقیتهایی بود و نمیدونم بعضی باورشون این هست که سابقه کار مهم هست ایناها همه و همه الکیه ،
و همچنین درک بهتر قانون تکامل که تکامل به معنای زمان بیشتر نیست به این معنا هست که باید یکسری کارها رو انجام بدی ، حالا اگر بتونی ذهنت رو کنترل و مدیریت کنی که اون کارها رو انجام بدی ، خب طبیعتا در مدت زمان خیلی کمتری به اون جایگاه\خواسته\ هدف میرسی
و همچنین درکبهتر قانون تمرکز که میگفت من کلی مقاله و کتاب و کلیپ در مورد مشارکت و نکات حقوقی مرتبط با مشارکت خونده و میخونه ، و گفتم ببین این ادم کل تومه و تمرکزش روی مشارکت خب طبق قانون مشارکتاشم داره بیشتر و بیشتر میشه
و دقیقا یکی از دوستای نسبتا نزدیک خودمم همین اتفاق براش رخ داده بود که شغل اصلیش نون وا بودش که توی اون شغل با سن خیلی کم منظور 21-22-23 سالگی به درامدهای بالا رسیده بود که ماشین خونه مغازه و چندین نفر براش کار میکردن ، و این آدم اومد توی نتورک و توی شش هفت ماه به سقف درامدی صد میلیونی رسیده بود توی سال 98 ، تازه اینا خودش بهم میومد میگفت گفتم از دوستای نسبتا نزدیک بودیم ، و نکته ای که برام داشت همین بحث قانون تکامل ، اصل انگیزه و شور و اشتیاق ، بحث مهم خود باووری بودش
یا یکی ازدوستای نزدیک دیگم که باهم رفت و امد داریم الان دو سه سالی که خورده به تصاعد و درامدش روی سیصد میلیونه ، و از لحاظ سرمایه مالی هم خورده به تصاعد و حساب بانکی میلیاردی رسیده کلا توی حوزه مالی و کاری رشدهای ملموسی داشته و داره
خب وقتی باهم صحبت میکنیم میبینم کل تمرکزش روی کاارشه ، میبینم توی کسب و کارش مسائلی که میخوره داره حل میکنه ، اون مسائل مانع کارش و رشدش نمیشن و میره حلشون میکنه
میبینم دنبال بهبود و گسترش کسب و کارش هست ، میبینم این تفکر محدوده کننده قاانع بودن رو نداره ، میبینم بزرگ فکر میکنه ، میبینم داره در حیطه تکاملش قدم برمیداره ، بهاء پرداخت میکنه ، و موضوعات دیگه
و به این شکل الهااام میگیرم و برای خودم تو ذهنم به این شکل تصدیق میکنم و تایید میکنم اصول رسیدن به اهداف و موفقیت و کلا قوانین کیهان رو ،
در کل در اِستیت فعلی که الان هستم ، این احساس حسادت به ندرت سراغم میاد چون درکم از قوانین بیشتر شده که هر کی هر کجا هست سرجای درستش هست حالا چه من میدونم چه نمیدونم که از چه مسیری دلیل بر این نیست که اون حقش نبوده این موفقیته طبق قوانین مطمئنن حقش بوده که رسیده
و خیلی بیشتر سرم توی زندگی و کار و اهداف خودمه تا بقیه که کی کجا رسیده کی چیکار کرده ، و از همه مهم تر واقعا به مراتب خیلی خیلی کمتر خودمو مقایسه میکنم با افراد بالاتر از خودم و بیشتر تمرکز روی توانمندیها و نقاط قوت خودمه ،
اتفاقا همین امروز بعدظهر داشتم با یکی از دوستان در مورد همین صحبت میکردیم که اگر فلانی به همچین موقعیتی رسیده ،خب برو عقبه طرف و ببین ،ببین چه مسیری رو طی کردی ببین چه تعهدی داشته ،چه تمرکزی داشته ، چه بهایی پرداخت کرده ، چه خودباوری داشته ، چه باورهای توحیدی داشته ، اون موقعیتش که الکی بدست نیومده ، اگر الان روزی حدود 200 میلیون درامد داره یعنی ماهی شش میلیارد تومن درامد اونم از یک شغل کافه که اصلا به چشم نمیاد
خب این درامده الکی بدست نیومده که ، این موقعیت طبق قوانین رخ داده
و با خودم گفتم ببین یک ادم ثروتمند که باورهای توحیدی و ثروتمند و قدرتمند کننده داره دست به هر چی بزنه واقعا طلا میشه ،چون این ادمی که گفتم شغل اصلیش توی کار میدون تره بار و میوه ایناهاست که توی اون حوزه هم اسم و رسمی داره و
کلا این تفکر و باور محدوده کننده شانس خیلی ضربه زننده هست ، میدونی انگیزه و انرژی رو از ادم میگیره برای حرکت کردن برای ادامه دادن برای استقامت ورزیدن در مسیر درست ، و کمی ادم تعقل کنه میفهمه که هیچ چیزی اتفاقی نیست ، چه خوب چه به ظاهر بد ، ، همه و همه چیز در این جهان داره طبق قوانین رقم میخوره ، اگر در یک شهر یا کشوری مثه عربستان مثه بندرعباس برف نمیباره یا بارندگی کمتره بدلیل قوانین هست و نه هیچ چیز دیگه
اگر یک فردی ،یک گروهی یک قومی یک تیمی به نتایج بزرگی میرسن طبق قوانین رقم خورده
میدونین من هیچ وقت فکر نمیکنم به عنوان مثال
اگر یک کسی تونسته توی یک ماه سی تا قرارداد بزنه ، من نمیتونم یا من تواناییشو ندارم ، نه میگم اگر اون تونسته منم میتونم ، باااید بتونم ، مجبورم بتونم چون کلی چرایی دارم برای رسیدن به اون خواسته ، چون مجبورم مجبور که بهش به فلان خواسته ام هدفم برسم ،
چون خدای من و خدای اون یکیه
قوانین یکیه ، منم اگر از اون مسیر برم میتوم به اون هدفم برسم
واقعا این احساس خود کم بینی رو یادم نمیاد در این چند سال اخیر تجربه کرده باشم
باورم این هست که توی هر کاری که بخوام میتوم رشد کنم و از ادمایی که قبل تر از من بودن حتی بهتر و قوی تر بشم
یعنی مثه روز ، برام روشنه که برای موفقیت های جدیدتر بزرگتر ، برای صعود به لول های بالاتر مااالی کاااری اعتباری ، برای تجربه سطح بالاتر و لاکچری تر زندگی و کاااار باید ، ببین باید شخصیتمو عوض کنم ، شخصیتمو بطور بنیادین عوض کنم
چیزی که بیش 95 درصد ادما نمیتونن درک کنن که برای کسب موفقیت جدیدتر ، برای رسیدن به خواسته هاشون ، باید شخصیتشون رو عوض کنن ،
ببین نمیشه تو ماشینت پراید باشه و بخوای موتور بوگاتی یا لامبورگینی رو روش سوار کنی ببین اصلا نمیشه
برای درک بهتر این موضوع یک مثال خیلی قشنگی بهم الهام شد اینکه چندین وقت پیش ، یه بازی مااشین داشتم که مرحله ای بود ، و همون مرحله اول ، خود بازی یک ماشین بهم داد و منم نهایتا تونستم 5 تا مرحله رو با همون ماشین بگذرونم و تحت هیچ عنوانی نتونستم برم مرحله بعد ، و بعدش اومدم ماشینو اپدیت کردم تقویتش کردم و تونستم برم مرحله بعد و همینجور توی مراحل بعدیم هم ماشینمو تقویت میکردم و میرفتم مراحل بالاتر واین بازی بهم این باور و اگاهی رو داد که ببین نمیشه و نمیتونی با همین شخصیت فعلیت ، با همین عاادت های فعلیت ، با همین اخلاق فعلیت ، با همین نگرش فعلیت ، نمیشه و نمیتونی به اون اهداف و خواسته هات برسی
برای رسیدن به اونها برای رسیدن به خواسته های بزرگت برای تجربه اون اهدافت باید باید باید شخصیتت تغییر کنه باید عااادتهات بصورت بنیادین تغییر کنه
یعنی اینم مثه روز برام روشنه که ادم اگر در مدار و فرکانس درک و فهم و اگاهی از یک موضوعی نباشه حتی اگر پولشم بده بازم نمیتونه ازش بهره ببره
هر چند تفاوت بزرگی هست بین کسی که بهای چیزی محصولی خدمتی رو پرداخت کرده تا اون کسی که پرداخت نکرده و به شیوه های غیر معقول بدستش رسیده
و در آخر میخوام بگم که به لطف الله در حال حاضر در جایگاهی هستم که بخوام بگم میتونه زندگی آدم در تمام ابعاد بصورت بنیادین تغییر کنه که واقعا هیچ ربطی به گذشته نداشته باشه
از آزادی نسبی ماالی که دارم که میتونم هر چیزی که نیاز دارم و دوست دارمو بخرم و داشته باشم
تا ازادی زمانی و مکانی که دارم که میتونم هر ساعتی که دلم میخواد برم سرکار ، هر موقع که دلم بخواد میتونم تعطیل کنم ، مسافرت برم ، مهمونی برم ، تا هر موقع که دلم خواست با معشوقه ام عشق بازی کنم با خیال راحت ، واقعا اینا نعمته و برکات و نتیجه حرکت در مسیر درست در مسیر قوانین کیهان هست
از اعتبار و جایگاه کاریو اجتماعی که به لطف الله دارم
از روابط واقعا عالی و قشنگ و خوبی که دارم
از سلامتی که الان تازه وارد سال 5 ام شدم که هیچ پول دوا و دکتر ندادم و اصلا بیمار نشدم که بخوام هزینه بابت این داستانا بدم و به لطف الله در سلامتی کامل و عالی هستم
و کلی خواسته دیگه که فقط و فقط بواسطه تغییر باورهام ، تغییر شخصیتم ، ایجاد ذهنیت و عادتهای قدرتمند کننده و ثروتمند کننده بوده
و اینکه تنها و تنها و تنها و مطلقا و مطلقا این باورها و افکار و ذهنیت ما هست که داره زندگی ما رو رقم میزنه ، این چیزی نیست که ادم بخواد ثابتش کنه و قسم حضرت عباس براش بخوره
این چیزی هست که ادم باید درکش کنه و در جزء به جزء زندگیش مصداقهاشو ببینه و تایید کنه ….
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
اگر اون شخص توهمون زمینه ای که من کار میکنم،مثلا من لبنیاتی دارم ومدتی هستش که روانشناسی ثروت را تهیه کردم واتفاقامیخوامم یک حرکاتی بزنم،مثلا میخوام آزادی زمانی ومکانی بیشتری داشته باشم ومیخوام وارد یک کار معامله ای بشم،خرید وفروش کنم وفعلا میخوام از عسل شروع کنم
واگر کسی توهمون زمینه معامله عسل موفق بشه من مطمعناً خیلی ناراحت و افسرده میشم واتفاقاً حسادت میکنم وخیلی هم احساس ناتوانی بهم دست میده،چون میگم مشتری های عسل که کم هستند وایشون همین مشتری هاروهم قابوند
مرحله اول:موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
مرحله دوم:در مقابل موفقیت هر فردی که لیست کرده ای، بنویس: چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
1_رامین :فامیل تقریبا دوری است)این اقا پدرش خیلی ثروت منده و وقتی به سن 21 سال اینا رسید پدرش بنگاه ماشین داشت وپسرشو رو بنگاه گذاشت وتوی بنگاه شروع کرد خرید وفروش ماشین ومعامله واینا والان خودش ثروت منده
2_فرهاد:شوهر دخترعمه ام است)این بنده خداهم که خونه پدریش خیلی ثروت مندند ولی خدایی خودش رفته تویک حوزه دیگر شروع کرده به کاسبی کردن لباس زنانه وبچه گانه میفروشه وخونه خوب داره،2تا ماشین داره یک خونه تو تهران داره وخلاصه وضعش توپه
3_پیام:قبلنا رفیق بودیم،اهل همین شهرمون هستش)ایشون هم پدرش ثروت منده،ولی خودشم با پدرش یکسره کاسبی کرده انصافا
4_فرزاد:پسر،پسرخاله پدرم است)فرزاد خیلی بچه بود پدرشون فوت کرد،یادمه ازهمون بچگی فروشندگی میکرد هنوز به 18 سال نرسیده بود مهارت خوبی از فروشندگی و لباسای استوک تاناکورای بدست اورده بود وخودش پیج زد و شروع کرد فروختن جنس ها والان خدارو شکر وضعش خیلی خیلی خوبه
من خیلی برای همشون خوشحالم که همچین زندگی دارند،واینجوری پول درمیارند وبرای تک تک شون ارزوی موفقیت های بیشترو دارم،درسته بیشترشون باباشون پولدار بوده اما من تحسین میکنم چون واقعا خودشون هم کاسب بودندوخودشون هم حرکتایی زدند
سوال اول:از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
والا اینکه پدرشون پولدار بوده وکمکشون کرده که هیچ زاویه دیدی نداره چون پدر من پولدار نیست واوضاعشم خیلی خیطه اتفاقاً
اما از این زاویه دید که تلاش کردند وخودشون دنبال مهارت بودند وبا این باور که میشود ومن میتونم پول دربیارم و((باورهای خوب درمورد خودشون)) وپول وثروت داشتند میتونم نگاه کنم والگو بگیرم
واخرین مورد هم که گفتم پدرشون فوت کرده بود
واقعا دمش گرم،ایشون واقعا خیلی جانانه حرکت کردند وبه همچین جایی رسیدند،الان خدارو شکر ماشینو خوشو داره،کاسبی انلاین خودشو داره وراحت هم زندگی میکنه
اما1مورد ایشون داره وکلا تمام افرادی که مثال زدم داشتند، اینه که اونا توشهر زندگی میکنند ومن هم تا چند سال پیش شهر زندگی میکردیم با خانواده،یعنی من از اول اونجا بزرگ شدم اما 2.3 سالی هستش اومدیم روستاو واقعا اینکه هر روز برم شهر و برگردم تمرکزمو 2 تکه ای کرده واحساس میکنم من هیچ وقت نمیتونم تا وقتی که روستا هستم موفق بشم،اون هم تو اون بیزینسی که خودم دنبالشم
از اون طرف هم پولی ندارم خونه بگیرم،هزینه خوراکمو بدمو وکلا هیچ پولی بابت این کار ندارم
سوال دوم:چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟
به نظر من باور احساس لیاقت بزرگترین باور برای رسیدن به ثروته واتفاقا کسانی که از بچگی تو پول بزرگ شدند،باور احساس لیاقت خوبی دارند
حتی میتونم بگم باور فراوانی خوبی هم دارند
واتفاقا اعتماد به نفس بهتری برای شروع یک بیزینس دارند ونترس هستند
درسی که من میتونم بگیرم اینه که باید باوراحساس لیاقت وباور فراوانی خوبی توذهن خودم ایجاد کنم
وباید رواعتماد به نفسم برای شروع بیزینس هم کار کنم واگرهم میشد از روستا برای همیشه میرفتم شهر ویک زندگی خوب را واسه خودم میساختم
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته، گلم.
استاد در اول میخوام اینو بگم این جلسه که انشالله ادامه دار باشه،یک دوره بی نهایت ارزشمنده ،با توجه با آگاهی هایی که من از محصولات شما دارم و مطمعنا دوستان دیگه هم تایید میکنند، که شده یک هدیه بزرگ برای تمام اعضای سایت. باید قدرشو بدونیم،و نهایت استفاده رو ببریم.
1. اگر یکی از دوستان یا نزدیکان به موفقیت قابل توجهی برسد شما چه احساسی درباره موفقیت اون فرد داری؟
من در مورد افراد مختلف باز خوردهای متفاوتی دارم. بیشتر با خودم درگیر میشم با شیطان درون که چرا اون تونست تو نتونستی چرا اون میره جلو تو وایستادی. احساس های مختلفی به سراغم میاد از قبیل عقب ماندگی بیشتر اقتصادی از دیگران. نگرانی از باز خورد دیگران با دیدن موفقیت های اون شخص و بعدش دیدگاهشون نسبت به من.
احساس حسادت . احساس کمبود. احساس سختی مسیر پیشرفت. احساس به اینکه کمک های اطرافیان به شخص باعث موفقیتش شده، من ندارم پس نمیشه یا سخته. احساس از دست رفتن شرایط خوبه پیشرفت. احساس کمبود زمان برای پیشرفت.
اما بعداز گفتن حس اولیه و غالبم . این رو بگم که واقعا خوشحال میشم برای رسیدن به خواسته هاشون برای موفقیتشون. همون جاست که میگم ایول دمت گرم که رسیدی باعث افتخار شدی. و در اعماق وجودم این حس رو دارم که پس اگه اون تونسته حتما منم میتونم. انگار انگیزه میشه برام.
حسم یجوریه که اگه بخوام بهتر توضیحش بدم. این مثال مفهوم احساسمو به شما گویا تر میرسونه. من بادیدن موفقیت افراد نزدیکم این احساس ناخود آگاه در من شکل میگیره که انگار تو یه مسیر برفی هستم و یک ماشین جلوتر از من مسیر رو داره میره. و من راحت تر مسیر رو پیدا میکنم و از رد چرخ های اون میرم و بهم فشار نمیاد برای راه باز کردن تو برف. پس انگیزه میگیرم برای حرکت در مسیر خواسته هام و به خودم میگم اون رفتش اینها جلوی منه داره میره ماشینمون عین همه مسیرمون یکی ،پس چرا من نتونم، منم میتونم و میرم تو کارش.
برادرم.
در لحظه شنیدن خبر موفقیتش از خرید ماشین خوب .یا پیشرفت کاری، بسیار خوشحال شدم ولی بلافاصله حسم بد شد.
چرا بد شد، برای اینکه حسم میگفت هادی جواد داره حرکت میکنه پیشرفت میکنه ولی تو آخر همه ای.
همه به خودشون درباره من چی فکر میکنند که آره هادی رفته تهران ولی داره درجا میزنه .جواد تو شهرستان چقدر زرنگه ولی هادی فلان و فلان و فلان…
من باید اینو بدونم که جواد چقدر تویه حرکت در مسیر خواسته هایش محکم می ایسته . چقدر کارش رو بدون کردن تویه بوق و کرنا برای بلوف یا کلاس همه تمرکزش رو میزاره تویه کارش و رسیدنه به خواسته هاش. چقدر باور های خوب داره که ایده های خوب هم به سمتش هدایت میشه ناخود اگاه.
من باید اینو به خودم خاطر نشنون کنم جواد چقدر خوب ایمان داره .بدون هیچ ترسی میره تو دل نا شناخته ها و از قضا با هر کسی که توی اون مسیر جدید برخورد میکنه همه انسان های خوب بدون اذیت و اتفاقات خوب که نتیجه نهایی این حرکت رفتن به دل ناشناخته هاش همیشه مثبت که چه عرض کنم عالی بوده یعنی ماشینی که میخره بدون مشکل پر از برکت یا ((دستگاه هایی که تویه حرکت دیگش از یه بنده خدایی خرید مقداری پول داد البقیشو طرف گفت از همین جنس هایی که تولید میکنی با این دستگاه هایی که بهت دادم ، بهم بده تا تسویه شه حسابت.))و خیلی چیز های دیگه خیلی خوب عمل میکنه. اما من نه خیلی ترس دارم از رفتن به شرایط نو، موقعیت های خاص، افراد جدید . اما اون نه.
پسر عموم.
شغل خوب خرید سواری عالی .
حسم نسبت به این شخص وقتی از خرید ماشینش خبر دار شدم گفتم اون حتما زمینی که داشت رو فروخته یا اینکه بهش کمک کرده پدرش یا اینکه خیلی تایید بیشتری میکرد درباره خرید ماشینش این بود که این آقا حتما خیلی وام گرفته باید تا سالهای سال قسطشو بده من اگه ندارم چون وام نگرفتم .
هادی اینو باید بدونی که هیچ چیز الکی یا یه شبه به کسی داده نمیشه و باید بهای اون خواسته را داده باشی با سیر تکامل . با استمرار در مسیر خواسته هات با مقایسه نکردن خودت با دیگران . اگه حمید به دست آورد های خوبی رسیده از همین مسیر رفته، تمرکزشو تماما گذاشته روی کارش .خسته نشده و…
احسان .
خرید باغ تو روستاشون ساخت ملک .
قویترین حسی که نسبت به موفقیتش داشتم این بود که آره اون پدر خانمش خیلی ثروتمنده تک دختره، خانمش خیلی حامیشه از خودش هیچ حرکتی نکرده فقط کمک پدر خانمشه به هرجا رسیده من کسی پشتم نیست مثل اون من خودمم و خودم.
در واقع رسیدن به این موفقیت ها با تلاش بوده با زحمت هایی که تویه کشاورزی کرده به پشتکاری که داره سیر تکاملی که طی کرده اول با اجاره زمین های مردم و کشاورزی اجاره باغ میوه و پذیرفتن ریسک بالایه این کار، و کم کم خرید زمین و باغ برای خودش پس یه شبه و فقط کمک پدر خانمش نبوده.
محمد.
درامد خوبش. مشتریهای زیادش . ساخت خونش.
اون خیلی تو کارش سختی کشیده خیلی اذیت شده حتما. اون پدرش ثروتمنده کمک شده بهش برای ساخت خونش.
محمد بسیار محکم پای کارش و علاقش ایستاد تویه کاری که خیلی ها برشکست شدن کنار گذاشتن و باور های خوبش کمکش کرد ایمان داشتن به خدا موند پای کار و الان این شد که به مشتری های خوب و با کیفیت رسیده و تونسته خونه خودش رو بسازه.
خیلی ممنون استاد،که چه باور هایی از نهانم بیرون کشیده شد با پاسخ به این تمرین ها که خودم فکر نمیکردم چنین باور های داشته باشم. مرسی برای آگاهی های خوب این جلسه .
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام استاد عزیزم.
من دیروز یه کامنت تو همین صفحه نوشتم و امروز یکی از ترمز های ذهنم را شناختم، استاد گفته بودند به موفقیت دوستانتون یا نزدیکانتون
از یه زاویه ای نگاه کنید که بهتون احساس خوب بده، بهت انگیزه بده برا حرکت کردنتون.
امروز عصر دوست صمیمی ام از من خواست که
تو جلسه سخنرانی شون شرکت کنم و من هم
با کمال میل قبول کردم بعد از این که جلسه تموم شد تو مسیر برگشتن به دوستم برخورد کردم و من از اون سراغ برادر خانومش را گرفتم که داره چی کار میکنه گفت که تازگی ها تو اصفهان اومده یه
خونه گرفته و من تحسینش کردم و از نکات
مثبتی که داشت به دوستم گفتم اما یه لحظه ذهنم
نجواهاش شروع شد و من آگاهانه به خودم گفتم
این دوستم باورهایی که در مورد ثروت داره درسته
و پشتکار داره و ولخرج نیست و درسی که من از
این دوستم یاد گرفتم این هست که چون این
دوستم تونسته صد در صد من هم میتونم تازه
تو خیلی از قسمتها باورهام درست تر و قویتر
هستش و باعث شد احساسم بهتر بشه و انگیزه
بگیرم که حرکت کنم.
استاد عزیزم از شما ممنونم که اینقدر بهمون کمک
میکنید و بهمون انگیزه میدید از خدای مهربان
دعای خیر و برکت و خوشبختی برای شما و خانم شایسته عزیزم آرزومندم.
موفق و پیروز باشید.
سلام
استاد تشکر میکنم بابت این آگاهی ها و فایلهای با ارزش که میزان درکشون و عمل آگاهانه بهشون اصل و اساس کیفیت زندگی ما رو تشکیل میدن.
اولا بگم که در مورد خود من اینه که گاهی خیلی خیلی خوشحال میشم از موفقیت افراد نزدیک بخودم و گاهی واقعیتش اون حس بده میاد ولی خیلی زور میزنم که جهت ذهنمو با کلام یا افکار بهتر تغییر بدم و نرم توی فضای حسادت و احساسات محدود کننده. من خیلی توی درونم فکر کردم به موضوع این فایل و دلیل ریکشن احساسیمو به موفقیت افراد نزدیک بخودم بررسی کردم و دیدم که اگر اون فرد نزدیک بمن بنوعی هم دوره ای من بوده باشه مثلا هم سن باشیم، یا چه میدونم هر دومون توی یک رشته یا زمینه خاص فعالیت داشته باشیم به احتمال قوی شنیدن خبر موفقیتش توی یک زمینه خاص حداقل اولش که این خبر رو میفهمم بمن احساس مقاومت و احساسات محدود کننده میده و بیشتر که فکر کردم دلیلش اینه که من از مقایسه شدن خودم با اون شخص و متهم شدن به بی عرضگی میرسم به این احساس منفی.
شاید ریشه این مسئله هم برمیگرده به کودکی ما که مدام مقایسه شدیم با اطرافیانمون یا با همکلاسیامون یا بچه های فامیل و ناخودآگاه از موفقیت دیگرانی که نزدیکن به من و بنوعی توی یک جایی یا زمینه ای هم دوره ای هستیم تجربه ی بدی رو زندگی کردم و خورده توی سرم و یک ارتباط و معادله غلطی شکل پیدا کرده توی ذهن من با عنوان «موفقیت بیشتر دیگری نزدیک بمن = متهم شدن بیشتر من به بی عرضگی» و خب همین کد ریشه دار غلط نمیذاره من براحتی بتونم احساس خوبی داشته باشم از موفقیت دیگران و آگاهانه بخوام تلاش کنم که جهت گیری ذهنمو عوض کنم و هدایتش کنم بسمت احساس بهتر چون میدونم که اگر کنترل نشه میبره منو بسمت پرتگاه.
این برای خودمم مدتها سوال بود که چرا مثلا فلانی که نزدیکه بمنه فلان خونه رو یا ماشینو خرید من انقدررر از خوشحالی بال درآوردم ولی فلانی که یه ماشین خوب خرید احساستم رفت بسمت منفی؟ و بیشتر که فکر کردم دیدم عاملی بنام ترس از مقایسه شدن و متهم شدن به بی عرضگی داره اینجا تعیین تکلیف میکنه و جالبترش اینه که حتی اگر کس دیگه ای این مقایسه رو انجام نده هم، ذهن من خیلی تمییز و مجلسی خودش اینکارو انجام میده و حتی اینم میگه که ببین تو انقدر داری روی خودت و افکارت و باورهات کار میکنی ولی هنوز به اون موفقیت ساده هم نرسیدی و این در حالیه که واقعا اینطور نیست و من وقتی فلش بک میزنم به گذشته خودم قبل از شروع این مسیر و مقایسه ش میکنم با الانم اصلا نمیتونم این دو تا آدم رو یعنی آدمی که بودم و آدمی که هستم رو بهم ارتباط بدم. با قدرت میگم من هیچچچچ ربطی به اون آدم قبلی ندارم و خیلللللی از هر جهت رشد کردم که واقعا اگر بخوام بشینم در مورد این تغییرات حرف بزنم حسابی حرف دارم برای گفتن از نتایجم. از سلامتی بگیر تا اعتماد بنفس و عزت نفس و شرایط مالی. ولی میتونم بفهمم که من از شرایط و باورهای خیلی خیلی بد محدود کننده ای مخصوصا در حوزه مالی و عزت نفس و احساس لیاقت کار رو شروع کردم و با اینکه خیلی زیادددد رشد کردم ولی شاید باز هم در دید بقیه یا جامعه سطح مالیم زیر متوسطه و خب همونطور که گفتم دلیلش این بوده که من از 100- کار روی خودمو شروع کردم و خب الان شدم 5+
دوست دارم فقط یه ریزه اشاره کنم به میزان احساس لیاقت و شرایط مالی اون آدم قبلی تا بدونین که منظورم چیه.
من یادمه که مادر یکی از دوستانم فوت شده بود و خب اینا عزادار بودن و گریه و زاری میکردن و من داشتم اینو میگفتم بخودم که کاش میشد من جونمو و زندگیمو بدم تا مادر اینا برگرده و اینا دیگه ناراحت نباشن یعنی حاضر بودم خدا منو بجای مادر اونا بکشه و مادر اونا رو برگردونه تا اونا احساس بدی نداشته باشن، و چرا داشتم این فکر رو میکردم؟ چون خودمو لایق هیچی نمیدونستم حتی زنده بودن. جون خودمو و زندگی خودمو خیلی بی ارزش تر این میدیدم که احساسات دیگران خدشه دار بشه. یا توی حوزه مالی من با درآمد صفر کلوین، بدهی چند میلیونی(به پول الان شاید حدود 200 میلیون تومن) چند سال بیکاری و کار گیر نیووردن و بی پولی فراوان گاهی حتی پول تاکسی نداشتم یه مسیر رو با تاکسی برم یا پول یه ساندویج ارزون قیمت تو مایه های 3 هزار تومنم نداشتم که بخورم. دیگه نمیخام وارد حوزه های دیگه مثل وضعیت جسمانی و سلامتی بشم که خیلی داغون بود و الان خب خیلی عالیه مخصوصا که در مدار دوره قانون سلامتی قرار گرفتم و واقعا دارم از احساس سلامتی و خوش اندام بودنم لذت میبرم.
خلاصه کلام در مورد من جواب سؤال این فایل برمیگرده به عزت نفسم و مقایسه خودم با دیگران و باید روش کار کنم مثلا یه ایده ای که میاد اینه که هرچقدر اطراف من با آدمهای موفق بیشتری پر باشه اتفاقا این بمنم کمک میکنه که بیشتر در مدار موفقیت قرار بگیرم چون هم کلی اشتیاق و انگیزه میگیرم و هم اینکه ذهن منطقی من با دیدن این افراد و موفقیتهاشون بیشتر باور میکنه که رسیدن به موفقیت ساده و قابل دسترس هست. پس هر چقدر که دیگران موفق تر میشن در واقع من موفق تر میشم.
یا این ذهنیت که هر چقدر دوستان و نزدیکان من موقعیت و شرایط بهتری داشته باشن برای من هم عالی تره چون بلاخره منم از اون امکانات استفاده میکنم مثلا دوست من بنز داشته باشه خیلی بهتره تا پراید چون من میتونم سوار شدن به بنز رو تجربه کنم و مواقعی که با اون دوستم هستم یا میریم بیرون خیلی لذتبخش تر باشه برام و تجربه عالی تری رو داشته باشم.
این فایل مثل بقیه فایلهاتون واقعا عالی بود و من همیشه معتقد بودم و هستم که هیچچچچ فایلی تو این سایت چه پولی چه رایگان نباید بسادگی از کنارش رد شد و باید ارزششو بیشتر از هزاران الماس و دُرّ گرانبها دونست چون دارن دنیا و آخرتمونو آباد میکنن اونم بصورت فعل مضارع و دائمی.
اینم در آخر بگم که انصافا من اغلب اوقات خیلی خوشحال میشم از اتفاقات خوبی که برای دیگران میفته و واقعا از ته دلم شاد میشم ولی خب چون هیچ چیز بقول استاد صفر و صد نیست تو این دنیا میدونم که باید آگاهانه سعی کنم بیشتر بسمت صد حرکت کنم و افسار ذهنمو در جهتی که باید بکشم.
خیلی فکر کردن به مسیری که اومدم و کندوکاو کردن ذهنم در مورد سؤال این فایل برام لذتبخش بود و صمیمانه ازتون تشکر میکنم استاد.
یکی از سپاسگزاری های روزانه من شما و سایتتونه استاد.
ارادتمند شما
امیر
سلام خدمت دوستان و استاد عزیز
چقدر این تمرین هوشمندانه است و خوشحالم که درک بهتری از خودم پیدا کردم
من خیلی مدعی بودم که اصلا حسادت ندارم و از موفقیت های دیگران خوشحال میشم ولی الان که فکر میکنم میبینم موفقیت نزدیک ترین فرد به خودم نگاه متفاوتی داشتم
حسادت به این معنا که دلم نخواد موفقیت کسی رو ببینم هیچ وقت نداشتم ولی به شدددت احساس بد داشتم نه اینکه چرا اون شخص (همسر)موفق شده بلکه احساس من به این شکل بوده که یک نفر مثل من به ایشون کمک کرده و این باعث شده که دغدغه خونه و بچه نداشته باشه و بتونه بره دنبال پیشرفت
به شکل عجیبی احساس قربانی شدن داشتم فکر میکردم ایشون به واسطه حضور من موفق شده و اگر زنی غیر از من در کنارش بود اونقدر مشکلات داشت که فرصت نداشت
الان که درک بهتری از قانون دارم میبینم ایشون به واسطه احساس لیاقت درونی اینقدر موفقیت داشته
رد پای احساس لیاقت رو در تک تک رفتارهایش تشخیص میدهم
علت موفقیتش اولویت دادن خودش بود
مثلا در موقعیت مشابه در سالهای قبل مثلا من اگر میخواستم درس بخونم تنظیم میکردم که هم درس بخونم و هم اینکه به خوبی خانه داری کنم و سر کار هم بروم و این روند باعث میشد توانایی ادامه دادن نداشته باشم و رها میکردم هدفم رو و این در حالی هست که ایشون اگر پروژه ای داشت یا امتحان بدون توجه به من کار خودش رو میکرد یعنی کوچکترین نگرانی از اینکه من باید کنار همسرم باشم نداشت و نتیجه ایشون خیلی عالی بود و من در اعماق وجودم احساس لیاقتم پایین بود و راحتی دیگران و سرویس دهی به آنها در اولویت زندگیم بود
این مسئله رو الان به خوبی اصلاح کردم
و الان که دارم درس میخونم اولویت خودم هستم و اصلا برام مهم نیست که مثلا در کنار خانواده باشم یا روز تعطیله باید بریم بیرون ، اگر احساس کنم باید درس بخونم فقط میخونم
در مورد باورهای محدود کننده دیگه
اینکه فلانی که راحت مهاجرت کرد به علت اینکه زبانش خوب بود از بچگی کلاس زبان رفته و احساسی که من داشتم اینکه از زندگی عقب افتادم فلان شخص تو سن سی سالگی از من بیشتر داره
اینجا چند تا باور محدود کننده پیدا کردم =» مقایسه – ربط دادن موفقیت به عوامل بیرونی مثل سبک خانواده و سن
باورهایی که میتونه کمک کننده باشه اینکه من خودم رو اگر با یک سال قبل خودم مقایسه کنم اونقدر نتایج زیاد بوده که تحسین برانگیز هستم همین الآنم موفق بودم و نمیبینم اینها رو
خانواده های زیادی بچه ها شون رو از بچگی کلاس فرستادند ولی هیچ موفقیتی نداشته اند اون فرکانس خود اون شخص هست که واقعیت تجربیاتش رو ساخته
هنوز هم در این باور که بدون زبان هم میشه مهاجرت موفق داشت مشکل دارم و خیلی رو خودم کار میکنم که این باور محدود کننده کم رنگ بشه ولی خیلی جای کار دارم
باورمحدود کننده دیگر
اینکه برای موفق بودن باید بهای سنگین پرداخت
باید بی خوابی کشید و خیلی سخت و جان فرسا پیش رفت
من مدعی بودم که باور آسان انجام شدن کارها رو شکل دادم در وجودم ولی رفتار فعلی من نشان دهنده اینست که نمیتونم قبول کنم که اگر شب و روز درس نخونم به هدفم میرسم
واگر یک روز کم درس بخونم یا بخوابم احساس گناه دارم که وقت رو از دست دادم و اینم ناشی از عدم احساس لیاقت من هست که باید کار کنم روش
یکی دیگه از باورهای محدود کننده
وقت کم هست مثلا اگر تا چند ماه دیگه این کار انجام شد که شد اگر نه دیگه نباید براش وقت بزارم
هم چسبیدن به خواسته هست که خودش نشتی انرژی محسوب میشه
هم باور محدودیت زمان
باور اصلاح کننده این باور محدود
اینکه اگر تونستم طی این چند ماه جمع میکنم اگر نشد درس میگیرم و تکامل خودم رو طی میکنم
باورهای محدود کننده که الان پیدا کردم رو دوباره مینویسم
1_ربط دادن علت موفقیت به عوامل خارجی مثل خانواده ، سن ،سهمیه ها و…
2-کمبود احساس لیاقت اینکه من در صورتی لایق زندگی بهتر هستم که پوستم کنده بشه و لایق این نیستم که به آسانی به هدف برسم
3_باز هم عدم لیاقت به شکلی که اولویت دهیم به دیگران و خودمون در اولویت زندگی خودمون نباشیم حالا میخواد اون دیگران فرزند باشه یا همسر یا هر کسی
4_باور محدود بودن زمان
5_نادیده گرفتن هدایت الهی در مسیر آسانی ها
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
در مورد سوال این جلسه …
قبلنا می مردم از حسادت! به همین غلظت و شدت .. البته که همیشه سیاست داشتم و نشون نمیدادم ولی خب … قطعا به این دلیل بود که مطمئن بودم من نمیتونم ، برای من نیست ، اون شانس آورده و.. کلی دلایل بی پایه و اساس برای زندگی راکد و بی هیجان خودم داشتم
بنظرم خصلت «حسادت» در اکثر آدمها هست اگه نگیم همه.. مهم اینه که خودمون رو تغییر بدیم وگرنه همیشه مایه عذاب خود فرد هست چون روی بقیه که حسادت ما بی تاثیره
اما الان …
خیلی خوشحال میشم، بی اغراق و غلو.. حتی برای موفقیت افرادیکه نمیشناسمشون.. تحسین میکنم ، شاد میشم و همیشه میگم «خداروشکر» که میشه و تونست و بعنوان یه «الگو» در نظر میگیرم .. از این نظر 180 درجه کامل پیشرفت و رشد کردم که شاکر خداوند هستم که به این آگاهی ها هدایت شدم تا تغییر روند بدم
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته