ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 27

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سپیده سیف گفته:
    مدت عضویت: 927 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جان

    چطوری میشه از شما تشکر کرد بخاطر این فایل زیبا. استاد عزیزم من بی نهایت مشکل در خود شناسی خودم دارم چرا که هرکاری رو واردش میشم میبینم که قبلش خیلی ذوق وشوق دارم ولی به2ماه نکشیده دل سرد میشم وعقب میکشم

    به کلیت علاقم که هنر هست رو میدونم ولی تا قدم میزارم نوی یک شاخص اون نجواهای ذهنم فعال میشه وبعد سختیهاش رو میفهمم ودست میشکم

    اینم میدونم که هر کاری هم سختی داره وهم شیرینی خودش واینم میدونم که کسی که عاشق شغلش باشه اصلا سختی براش معنا نداره چرا که نه خستگی-نه گرسنگیش رو حس میکنه فقط سرتا سر وجودش عشق و عشق

    من هنوز نتونستم به این شغل موردعلاقم برسم چون توی خودشناسی خودم مشکل دارم.که اگر دوره ی خودشناسی بزارید واقعا تا عمرم دعاگوتون هستم.

    موضوع دوم اینکه من ازوقتی که وارد سایت شما شدم وازتون شنیدم که برید افراد موفق توی اون زمینه ی مورد نظرتون رو ببینید وباهاش حرف بزنید وبه نوعی الگو بردای کنید حالا من توی اسکیل کوچکتر میگم مثلا شغل در حال حاضرم که کارمند ارگان دولتی هستم ندیدم کسی از همکارام بدون پارتی به موفقیت رسیده باشند ویا پوستشون کنده شده تا به یه مقامی برسند من الان وقتی اینها رو بارها وبارها دیدم وشنیدم که توسط یک پارتی بزرگ وکله گنده به این مقام رسیدند چطوری باور کنم که منم میتونم؟

    اصلا شغل خودم هیچ افراد موفقی که توی یوتیوپ دیدم اونا بدون پارتی ولی بازجر بسیار به جایگاه دلخواهشون رسیدند.

    هرچند من ازافراد موفق کل جهان درجریان کار وروند زندگیشون نبودند ونیستم فقط تحقیقات کوچیک خودم رو گفتم

    اگر درفایل بعدیتون این رو هم توضیح بدین ممنون میشم.

    درپناه الله مهربان باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    هادي گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    بسم‌الله الرحمن الرحیم

    سلام

    نمی‌دونم افرادی که این فایل رو دیدن آیا جدیش گرفتن یا نه فقط بگم که این سری جلسات خودش می‌تونست یک دوره باشه …

    همین آگاه شدن از افکار و باورهای مخرب خودش یه چاره هست برای این که در موقعیت های مشابه ؛اون رو انجام ندیم و مچش رو همون اول بگیریم.

    تا خودمون رو نشناسیم و ندونیم ایرادمون از کجاست چه جوری میتونیم خودمون رو بهبود بدیم پس باید به رفتارمون و باورامون ریز بشیم تا بتونیم شخصیت خودمون رو رشد یافته کنیم.

    خب به رسم تعهد به آغاز این مسیر زیبا من هادی تعهد میدهم که این آگاهی ها را مانند وحی منزل بدانم و فقط ب کنکاش درون خودم و افکار و باورهای خودم مشغول باشم و هرگز سعی ندارم که از این آگاهی ها بعنوان یک چماق بر سر دیگران بهره بگیرم و یا آنها را تغییر دهم.

    من سعی میکنم هر لحظه به خودم یاد آور شوم که این خود من هستم که زندگیم را با افکار و باورهایم خلق میکنم و هیچ کس دیگری نقش و تأثیر ی در خلق شرایط زندگی من ندارد.

    بار خدایا آگاهی و شناختی ده تا آنچه را که در درونم هست را بشناسم و جسارتی ده تا با واقعیت وجودی خود رو به رو شوم و بتوانم به آن اعتراف کنم و آن را تغییر دهم.

    من وقتی که دوستانی که قبلاً با هم بودیم را میبینم که الان توانسته اند به موفقیت برسند در درونم احساس بدی ب من دست میدهد و افکاری مانند این که تو عرضه نداری…

    تو همینجور بد بخت میمونی تا بمیری…

    تو اگه عرضه داشتی قبلاً شروع میکردی و این قدر دست دست نمی‌کردی…

    تو همش فقط حرف میزنی و اهل عمل نیستی…

    ببین خدایا این که اینقدر از تو ضعیف تر بود شد این اون وقت تو هنوز گیر این که نمیدونی چی کاری باید دست بگیری و نمیدونی هدفت چیه…

    حالا افراد چی در موردم فکر میکنن میگن این خیلی بی عرضه است دوستاش و همین و سالی هاش شدن اون حالت عالی اون وقت این هنوز همون سر وضع داغون رو داره تو زندگیش…

    وقتی خانواده من میبینن که افراد فامیل و دوستانم به موفقیتی رسیدن یا رفتن سر خونه زندگی شون و یا رفتن ازدواج کردن همه اش میان به من میگن بسه دیگه تو هم برو زن بگیر چقد میخوای صبر کنی بخدا ما تمام هم و غممون تویی برو زن بگیر بعدم وام میگیری و زندگیت رو می‌کنی ببین فلانی رو از تو کوچیک تر زن یا نامزاد گرفته اون وقت تو هنوز….

    وقتی میبینم که دوستانم که قبلاً وضعشون از من بدتر بود یا میبینم از لحاظ ظاهری فوْل بودن الان برا خودشون دوست همجنس و یا دوست دختر دارن و تو رابطه هستند و من اون حالتی نیستم خیلی حرصم میاد و حسویم میشه گاهی وقتا خودم رو سرزنش می‌کنم میگم عرضه نداری اگه عرضه داشتی که الان باید همه دورت رو می‌گرفتم اصلا تو هیچ جذابیتی نداری…کسی اصلا دوست نداره با تو برا یه مدت طولانی باشه…همون تنهات بمون بهتره از این که بری خودت رو کوچیک کنی…

    وقتی میبینم که شخصی از آشنایانم خونه ،ماشین و یا به دستاوردی رسیده واقعا دوست دارم تحسینش کنم و البته میرم بهش تبریک هم میگم ولی وقتی اون شخص میاد و با حس خوب در مورد اون دستاوردش تعریف می‌کنه کم کم احساس خود کم بینی و عقب موندن از قافله رو میکنم و کلا تمام خودباوریم میاد پایین تا جایی که شب موقع خواب از این حد فشار ذهنی اشکم در میاد…

    من وقتی افراد موفق حتی غریبه رو میبینم و می‌خوام ازشون الگو بگیرم و تحسینشون کنم حالم بد میشه و احساس بدی بهم دست میده و چطور بگم یه جورایی اینقدر این احساس در من شدید میشه که انگار دوست دارم اون شخص اون دستاوردش رو از دست بده تا من بگم آخش خدا رو شکر حداقل الان اگه کسی هم بهم ایراد بگیره پس چرا به هیچی نرسیدی میگم مثلا فلانی که اونجاست رو ببین رفت اختلاس کرد ،طلاق گرفت،ور شکست شد و لا اقل من همین حالتی که هستم خیلی از اون جلوترم….

    یه مورد دیگه که در من وجود داره اینه که من وقتی کسی ازم راهنمایی و کمک میخواد من یه حرفایی رو میزنم که زندگیشون رو تحت تأثیر قرار میده حالا اگه بره و به آگاهی که من دادم بهش عمل کنه و نتیجه بگیره اون وقت میام خودم رو سر زنش میکنم میگم آخه چرا بهش گفتی ببین اون رفت نتیجه گرفت ولی تو هنوز اندر خم یک کوچه ای…(من یه نتیجه ای گرفتم اگه بیام کسی رو راهنمایی کنم از روی دلسوزی اونوقت اون حس بد حسادته از این که اون موفق بشه بیشتر میاد سراغم و یه جورایی سرم و تمرکزم می‌ره تو این که خدا کنه به توصیه من عمل نکنه که اگه بره از ادوایز من نتیجه بگیره اون وقت من باید همش باید تو سرم بزنم و حسادت کنم بهش که ببین اون رفت ازت جلو زد…پس اگه من تمرکزم رو خودم باشه اون آرامش بیشتر رو توی درونم دارم…

    من بیشتر از این که به سرنوشت و این چیزا گیر بدم و بهونه بیارم توی ذهنم میگم اون عرضه داشت و تو نداری…

    خدا رو شکر دوره احساس لیاقت خیلی کمک کننده بود تا این حرف ها و خود سرزنش گری ها کمتر بشه نسبت به خودم ولی نمیشه انکار کرد هنوزم درونم این حساب میاد ولی نسبت به گذشته کنترلش برام راحت تر شده الان که این گفتگو ها تو ذهنم میاد به خودم میگم ببین اون فاکتور اصلی که این افراد تونستن به این موفقیت برسند یه عامل درونی بوده و یه خود باوری و احساس ارزشمندی و لیاقت و الا اون شخص که هیچی نداشت چه باعث شد که به خودش جرات بده بره درخواست شغل پیش فلان ثروت مند بکنه…

    یادم میاد چون سال قبل رفتم سراغ یکی از ثروت مندای شهرمون و ازش پرسیدم دلیل موفقیتت چی بوده و اون هم حرفایی زد که واقعاً رد پایی از اصول موفقیت داخلش بود مثلا در مورد خودش که حرف میزد دیدم اهرم رنج و لذت رو خوب توی ذهنش ساخته و بیکاری و عدم فعالیت توی ذهنم و عدم پیشرفت رو تو ذهنش ربط داده بود به گذشته تلخی که تجربه کرده بود که همه اش کلافگی بوده…

    بعد هم از این موضوع گفت که اگه همین الان مثلا بره سراغ شغل فلان که ربطی به شغلش نداشت می‌گفت من اگه برم تو اون کار پروژه های بزرگ رو در مدت زمان کوتاه که کار رو یاد گرفتم دست میگیرم که نشان از باور به خودش و توانایی هایش داره…

    از اشتباهاتش گفت بهم گفت که من یه مدت روی یه موضوعی هزینه میکردم که فکر میکردم می‌تونه برام سود ده باشه و اصلا ربطی به کارم نداشت که همه می اومدن بهم میگفتن این مسیر رو ول کن بیا روی کار خودت ولی من گوشم بدهکار نبود تا این که از لحاظ مالی ضرر کردم اونوقت اون کار رو ول کردم و اومدم چسبیدن به شغل خودم که اینجا به اهمیت تمرکز اشاره داشت.

    بعدش در مورد یه نفر از هم شهری هامون گفت که واقعاً اگه بگم از زیر صفر و با وجود فقر خانوادگیش و بدون هیچ سرمایه و تخصص رفته پیشش و برای مدتی پیشش بعنوان کارگری درخواست کار داده بود (چ چیزی باعث میشه که این فرد بره پیش یه فرد ثروتمند درخواست شغل بده غیر از خود باوری و احساس ارزشمندی؟!)بعد می‌گفت سه ماه پیش من بود و بعد الانش رو میبینی از ما که زود تر توی اون کار بودیم بیشتر داره و ثروتمند تره (این فرد نمونه ای از کسی هست که از فقر و بدون تخصص و بدون سرمایه الان به این سرمایه و دارایی رسیده پس منم میتونم)

    الان که دارم با آموزه های استاد بیشتر آشنا میشم میبینم همش از خود باوری و توکل بوده که شروع کردن و تمرکز و تعهد و یادگیری مهارت و جسارت باعث شده الان بتونن به این دستاوردها برسن…

    من نمی‌دونم اونا چه باورایی داشتن که الان این نتایج رو بهش رسیدن ولی می‌دونم که چیزی غیر از باوراشون این نتایج رو براشون ایجاد نکرده …

    این افراد چه آگاهانه یا ناآگاهانه از این فاکتورها استفاده کردن اگه من بخوام ریز بشم تو رفتارشون سبب میشه از مسیر خودم گمراه بشم منی که می‌دونم اصول چیه پس میام به سمت اون شخصیت ها خودم رو نزدیک میکنم اگه اون اشخاص تونستن منم میتونم اگه بیام آگاهانه اون شخصیت رو در خودم بسازم….

    یه امتیاز فوق العاده خودمون اینه که داریم آگاهانه در مسیر شروع به حرکت میکنیم و از گژ راهه رفتن ها ایمن میشیم با درک و انجام این آگاهی ها و تازه مسیر برامون لذت بخش تر میشه…

    یه سری از فاکتورها یی که سبب میشه به خواسته ها رسید و تونست به خوشبختی رسید اول باید شناخت و بذاریم به عنوان یه الگو کامل که می‌خوایم بهش تبدیل بشیم و بعد به سمت این که خودمون رو شبیه اون قرار بدیم نزدیک کنیم….

    سپاس از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته بزرگوار

    خداوند به همگی ما برکت بدهد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    مهری گفته:
    مدت عضویت: 2419 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم خانم مهربان

    راستش نوشتن جواب سوالاتی که شما پرسیدید و افکار خودم در این قسمت برام سخت بود و ذهنم مقاومت داشت ولی صحبت های شما در آخر این فایل باعث شد فکر کنم زمان اون رسیده که واقعاً با تعهد روی خودم کار کنم و افکارم را اینجا راحت بنویسم.

    موفقیت دیگران مخصوصاً افراد مشهور مثل ایلان ماسک یا خود شما استاد عزیز واقعاً من را خوشحال می کنه و برام الهام بخشه ولی بلافاصله ذهنم شروع به مقایسه می کنه شرایط زندگی خانوادگی اون افراد مثلاً پدر و مادر و کشور و .. اون افراد را با خودم مقایسه می کنم و در این تله می افتم که مثلاً ایلان ماسک یا استاد عباسمنش از سن خیلی کمتری شروع کردن و من خیلی دیر آگاه شدم و سالها گیج و گم بودم و یا شرایط خانوادگیشون مثل من در به داغون نبوده مثلاً باباشون بی سواد نبوده یا دو تا زن داشته باشه و کلی بچه و کل زندگی همه به هم بریزه یا تعداد بچه های خانواده کمتر بوده یا مثلاً مادر ایلان ماسک با سواد بوده و مثل مادر من بی سواد و کلی مشکل نداشته ووو ……این مقایسه ها بارها در ذهن من و حتی در صحبت های من با خانواده و دوستم اتفاق افتاده تله مقایسه و به دنبال اون احساس قربانی بودم یه جورایی متوفقم می کنه احساس عقب ماندن در زندگی می کنم و یه جورایی بی عرضه بودن با این که توانایی های زیادی دارم ولی به خودم که نگاه می کنم می بینم 43 سالم شده و در هیچ زمینه ای نه تخصص درست و حسابی دارم و نه هیچ کاری و به خاطر باورهای گذشته ام یه جورایی مادربزرگ خانواده شدم و بیشتر زمانم را صرف پرستاری و کنترل دیگران می کنم و کلا زندگی ام در حاشیه گذشته

    از افراد نزدیک مثل دوستان یا خانواده و فامیل کسی موفقیت خیلی بزرگی به دست نیاورده ولی موفقیت های کوچک مثل خریدن ماشین یا رفتن به یه کلاس خاص و اینها بوده

    دختر عمه ام تازگی قسطی ماشین خریده و من خیلی براش خوشحال شدم ولی باز احساس عقب ماندن در زندگی به من دست داد.

    دختر برادرم که تقریباً 18 سال از من کوچکتر هست معلم دبستان شده خییلی به بچه ها و کار کردن با بچه ها علاقه داره خوشحال شدم ولی باز همین حس عقب ماندن در زندگی و نداشتن شجاعت برای این که دنبال کاری بروم به من دست داد و باز در تله مقایسه می افتم

    از مسیر دختر عمه ام این درس را گرفتم که با توجه به شرایط خیلی سخت خانوادگی و با از دست دادن همزمان پدر و مادرش در اثر بیماری باز هم به کارش ادامه داد و با وجود باورهای غلط مالی که داره ولی باز هم تلاش می کنه

    از مسیر دختر برادرم این الهام را گرفتم که زندگی بی حاشیه داشته باشم و دنبال علاقه ام بروم نکته اصلی که در تمام موفقیت ها چه در افراد مشهور یا افراد معمولی می بینم اینها هستن:

    1- شناخت علاقه مندی واقعی

    2- تمرکز کامل روی اون علاقه مندی و دنبال کردن آن

    3- دوری کردن از حواشی مثل راضی کردن دیگران یا وقت زیادی برای دیگران صرف کردن یا مسائل و مشکلات جامعه و …

    از شما استاد عزیزم برای آماده کردن این فایل ها ممنونم صحبت های شما بی اندازه برای من ارزشمند هستند و مسیر زندگی من را تغییر دادند

    بعد از چند سال که با برنامه های شما آشنا هستم یه مدته که تصمیم گرفتم با تعهد بیشتری به صحبت های شما عمل کنم. از یکی از قدیمی ترین پرونده های ذهنم که تقریباً فسیل شده بود شروع کردم و تصمیم گرفتم این پرونده را برای همیشه ببندم الان یه مدته که دارم روی این موضوع کار می کنم به زودی در چند ماه آینده این پرونده با تلاش من برای همیشه بسته خواهد شد. با تمام این مقایسه ها و افکار ولی یه چیزی همیشه اون ته ته ذهنم میگه تو از عمق دره تاریک ناآگاهی شروع کردی و قدم به قدم آگاهی های زیادی به دست آووردی و اساتید خیییییییییلی خوب و بی نظیری مثل استاد عباسمنش داری از ته دره تاریک ناآگاهی حالا به سطح رسیدی که ناهمواره ولی می تونی حرکت کنی و به قله برسی نگاهت فقط به مسیر خودت باشه و با جاده دیگران کاری نداشته باش

    برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    آسیه گفته:
    مدت عضویت: 1161 روز

    سلام خدمت دوستان و استاد عزیز

    چقدر این تمرین هوشمندانه است و خوشحالم که درک بهتری از خودم پیدا کردم

    من خیلی مدعی بودم که اصلا حسادت ندارم و از موفقیت های دیگران خوشحال میشم ولی الان که فکر میکنم میبینم موفقیت نزدیک ترین فرد به خودم نگاه متفاوتی داشتم

    حسادت به این معنا که دلم نخواد موفقیت کسی رو ببینم هیچ وقت نداشتم ولی به شدددت احساس بد داشتم نه اینکه چرا اون شخص (همسر)موفق شده بلکه احساس من به این شکل بوده که یک نفر مثل من به ایشون کمک کرده و این باعث شده که دغدغه خونه و بچه نداشته باشه و بتونه بره دنبال پیشرفت

    به شکل عجیبی احساس قربانی شدن داشتم فکر میکردم ایشون به واسطه حضور من موفق شده و اگر زنی غیر از من در کنارش بود اونقدر مشکلات داشت که فرصت نداشت

    الان که درک بهتری از قانون دارم میبینم ایشون به واسطه احساس لیاقت درونی اینقدر موفقیت داشته

    رد پای احساس لیاقت رو در تک تک رفتارهایش تشخیص میدهم

    علت موفقیتش اولویت دادن خودش بود

    مثلا در موقعیت مشابه در سالهای قبل مثلا من اگر می‌خواستم درس بخونم تنظیم میکردم که هم درس بخونم و هم اینکه به خوبی خانه داری کنم و سر کار هم بروم و این روند باعث میشد توانایی ادامه دادن نداشته باشم و رها میکردم هدفم رو و این در حالی هست که ایشون اگر پروژه ای داشت یا امتحان بدون توجه به من کار خودش رو میکرد یعنی کوچکترین نگرانی از اینکه من باید کنار همسرم باشم نداشت و نتیجه ایشون خیلی عالی بود و من در اعماق وجودم احساس لیاقتم پایین بود و راحتی دیگران و سرویس دهی به آنها در اولویت زندگیم بود

    این مسئله رو الان به خوبی اصلاح کردم

    و الان که دارم درس میخونم اولویت خودم هستم و اصلا برام مهم نیست که مثلا در کنار خانواده باشم یا روز تعطیله باید بریم بیرون ، اگر احساس کنم باید درس بخونم فقط میخونم

    در مورد باورهای محدود کننده دیگه

    اینکه فلانی که راحت مهاجرت کرد به علت اینکه زبانش خوب بود از بچگی کلاس زبان رفته و احساسی که من داشتم اینکه از زندگی عقب افتادم فلان شخص تو سن سی سالگی از من بیشتر داره

    اینجا چند تا باور محدود کننده پیدا کردم =» مقایسه – ربط دادن موفقیت به عوامل بیرونی مثل سبک خانواده و سن

    باورهایی که می‌تونه کمک کننده باشه اینکه من خودم رو اگر با یک سال قبل خودم مقایسه کنم اونقدر نتایج زیاد بوده که تحسین برانگیز هستم همین الآنم موفق بودم و نمی‌بینم اینها رو

    خانواده های زیادی بچه ها شون رو از بچگی کلاس فرستادند ولی هیچ موفقیتی نداشته اند اون فرکانس خود اون شخص هست که واقعیت تجربیاتش رو ساخته

    هنوز هم در این باور که بدون زبان هم میشه مهاجرت موفق داشت مشکل دارم و خیلی رو خودم کار میکنم که این باور محدود کننده کم رنگ بشه ولی خیلی جای کار دارم

    باورمحدود کننده دیگر

    اینکه برای موفق بودن باید بهای سنگین پرداخت

    باید بی خوابی کشید و خیلی سخت و جان فرسا پیش رفت

    من مدعی بودم که باور آسان انجام شدن کارها رو شکل دادم در وجودم ولی رفتار فعلی من نشان دهنده اینست که نمیتونم قبول کنم که اگر شب و روز درس نخونم به هدفم میرسم

    واگر یک روز کم درس بخونم یا بخوابم احساس گناه دارم که وقت رو از دست دادم و اینم ناشی از عدم احساس لیاقت من هست که باید کار کنم روش

    یکی دیگه از باورهای محدود کننده

    وقت کم هست مثلا اگر تا چند ماه دیگه این کار انجام شد که شد اگر نه دیگه نباید براش وقت بزارم

    هم چسبیدن به خواسته هست که خودش نشتی انرژی محسوب میشه

    هم باور محدودیت زمان

    باور اصلاح کننده این باور محدود

    اینکه اگر تونستم طی این چند ماه جمع میکنم اگر نشد درس میگیرم و تکامل خودم رو طی میکنم

    باورهای محدود کننده که الان پیدا کردم رو دوباره می‌نویسم

    1_ربط دادن علت موفقیت به عوامل خارجی مثل خانواده ، سن ،سهمیه ها و…

    2-کمبود احساس لیاقت اینکه من در صورتی لایق زندگی بهتر هستم که پوستم کنده بشه و لایق این نیستم که به آسانی به هدف برسم

    3_باز هم عدم لیاقت به شکلی که اولویت دهیم به دیگران و خودمون در اولویت زندگی خودمون نباشیم حالا میخواد اون دیگران فرزند باشه یا همسر یا هر کسی

    4_باور محدود بودن زمان

    5_نادیده گرفتن هدایت الهی در مسیر آسانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2916 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان همفرکانسی‌.

    استاد جان عاشقانه ازت سپاسگذارم وتحسینت میکنم بخاطر این حد از خودشناسی که داری و منطق های بینظیری که ذهن هیچ حرفی برای گفتنش نداره…

    استاد اولش خواستم بنویسم بسیار زیاد سختم بود و ذهنم مقاومت میکرد

    اما اون جمله ی که اخر فایل گفتین که خدا شاهده چیزی غیر از این نیست که جهان بازتابی از افکار و باورهای ماست

    با این نگاه یه ذره مقاومتم کم تر شد

    که انگاری یه حسی بهم گفت عادل تو اگه اینارو مینویسی و بیاد میاری شاید یه ذره حالتو بد کنه چون تجربیات خوبی نداشتی اما اینا بهت کمک میکنند و یادت میدن که اصل دلیل ناکامی هایت چیا بودن و هستن.

    با این نگاه بسیار زیاد مقاومتم کم تر شد و شروع کردم به نوشتن

    و چند نفر رو از نزدیکانم رو نوشتم

    و به سوالات پاسخ دادم و احساساتی که نصبت بهشون داشتم رو داشتم رو نوشتم .

    خواستم که افراد دیگه ای رو بنویسم نگاه کردم که به همشون انگار دارم یک جواب رو میدم

    یعنی اون حسادت های که داشتم اون احساس کمبود ها اعتماد بنفس پاین ناتوانی در مقابلشون

    مقایسه کردن ها احساس عدم لیاقت احساس افسردگی وغم احساس بزرگ دیدن افراد تو ذهنم

    احساس غرور احساس عدم تکامل

    و در کل احساس های بدی که بهشون داشتم ……….

    همه اینارو نصبت به هرکدومشون رو داشتم وانگار فقط ادمها عوض شدن ولی اون احساس هارو نصبت به همشون داشتم انگار یک الگوی تکراری در مورد تمام ادمها به شیوه یکسان داشتم

    فقط هر بار به یه جور هر بار به نوعی

    و یک دیدگاه دیگه ای رو که داشتم این بود که که در اکثر شرایط خودمو گذاشتم و میذارم جای دیگران تو ذهن خودم و از دیدگاه بقیه خودمو با اون فردی که بهش حسادت میکردم مقایسه کردم

    یعنی خودمو اون فردی که حالا هر موفقیتی که داشته .

    از دیدگاه بقیه قضاوت میکردم و چون اون فرد موفق شده در نهایت من خودمو سر زنش و تحقیر میکردم و اون همه احساس افسردگی و ناتوانی کمبود و اون همه زجری که سالها کشیدم این یکی از عوامل بسیار قدرتمند بوده

    و درتمام جواب های که داشتم تو دفتر مینوشتم یک جواب بود

    مثلا در مورد اینکه چه احساسی داشتم اون احساس های مقایسه بد نا امیدی کمبود حقارت همه رو داشتم در مورد افراد‌

    یا مثلا در جواب من میخواهم ذهنم رو تغیر بدهم .

    همش بر میگرد به عزت نفس .

    من برای خودم ارزش قائلم خودمو دوست دارم

    خودمو مقایسه نمیکنم .

    خودمو سرزنش نمیکنم

    شخصیت خودمو بهبود میبخشم

    در کارم خودم رو توانا تر و حرفه ای ت. میکنم .

    ایمانم رو قوی میکنم

    روی خدا حساب میکنم

    احساسمو نصبت بهش بهتر میکنم

    یعنی همش جواب هام اینا بودند

    ودر اخر هم خودم با خودم حرف زدم و برای خودم توضیح میدادم که عادل اگر الان ناکام موندی اگر الان به اون چیزی که میخوای نرسیدی اگه الان اون موفقیت هارو کسب نکردی

    فقط بخاطر این دیدگاههای که نصبت موفقیت دیگران داشتی

    یعنی اون همه احساس بد اون همه احساس حسادت غم افسردگی مقایسه کردن کمبود احساس ضعیفی ناتوانی

    حقارت

    همه اینا باعث شدن که تو نتونی حرکت کنی ک تو نتونی خودت رو گسترش بدی

    و الا اگه خودتو مقایسه نمیکردی اگه خودتو دوست داشتی

    اگه برای خودت ارزش قائل بودی

    اگر حسادت نمیکردی

    اگر ایمان داشتی

    اگر حالتو بهتر وبهتر میکردی

    و در یک کلا امید داشتی

    الان تو خیلی خیلی بیشتر از این موفقیت ها کسب کرده بودی

    و در شغلت بسیار زیاد پیشرفت کرده بودی حرفه ای شده بودی

    یعنی تمامش بخاطر این باورهای غلط که تو ذهنت بصورت ناخود اگاه بوده نتیجه هات رقم خورده

    پس تنها راه نجاتت اینه که این باورهارو تغیر بدی

    تحسین کنی.

    احساس بهتری داشته باشی

    روی خودت کار کنی

    خودتو گسترش بدی

    کمال گرا نباشی

    غرور نداشته باشی .

    شجاعت داشته باشی

    ترسها و نگرانی هارو کم کنی

    احساس دلسوزی وترحم نکنی.

    وتمام احساس های که به تو احساس بدی میده رو هر روز یه ذره بهتر کنی

    بعد اروم اروم نتایج میان و تو هر روز بیشتر تغیر میکنی و به موفقیت میرسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 668 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت استاد گرامی

    خیلی سپاسگزارم از استاد بابت شروع این دوره عالی روی سایت و انشالله ک بتونم استفاده کنم و خودمو تغییر بدم.

    من ویدئو رو استوپ کردم تا جواب سوال اول رو بنویسم.

    راستش همیشه فکر میکردم خوشحال میشم از موفقیت و پیشرفت اطرافیان و دوستان و عزیزانم.

    ولی راستشو اگه بخام بگم این هس ک بیشتر دوس دارم خودم از همه بالاتر باشم و پیشرفتم از بقیه بیشتر باشه.

    در واقع حس میکنم از پیشرفت دیگران حسادت کنم ک چرا اون از من جلو زده…

    اره.اصل دوست نداشتم اینو بگم ولی در حقیقت من ممکنه از پیشرفت دیگران ناراحتم بشم اگه ببینم پایینتر از اون هستم و عقب افتادم…

    اما واقعا دوس دارم ک خوشحال بشم از پیشرفت و موفقیتشون تو هر زمینه ای.چ مالی چ کاری چ زناشویی چه هرچی ک باعث خوشحالیشون میشه اما یه احساسی درونم میگه تو بیشتر از اونا لایق این خوشحالی و پیشرفت بودی و چرا تو نرسیدی…

    .

    .

    .

    درباره تمرین بعدی…

    موفقیت های اطرافیانم و احساس من نسبت ب انها…

    الف.اینکه خانواده x تونستن بعد از مدت ها خودرو خود را عوض کنن و یک ماشین بهتر و لوکس تر بخرن. احساس من.خوشحال شدم ولی احساس کردم الان ک مدل ماشین ما پایینتره من اینجور ارزشم میاد پایین و احساس حسادت توام با احساس بی کفایتی پیدا کردم

    ب.خانواده y ک از عزیزان من هستن هم تونستن ماشین خودشونو عوض کنن و خودروی بهتر بخرن. احساس من.با طعنه ب همسرم خبرشو دادم ک فلانی هم ماشینشونو عوض کردن ک مثلا بگم ببین ما هنوز همونی ک بودیم هستیم ولی فامیلا ماشالله دارن همشون از ما میزنن بالا و ما باید همون ماشین قدیمی و خراب رو سوار بشیم و یجورایی سرکوفت ب همسرم میزدم با زبان بی زبانی ولی در ظاهر نشون میدادم ک خیلی خوشحالم.

    ج.خانواده x روابط زناشویی خوبی دارند و همسرم تعریفشونو میکنه گاهی. احساس من.احساس حسادت میکنم ک چرا از اونها تعریف میکنی و مگه رابطه ما مشکلی؟ و حس میکنم ک با تعریف از اونها داره یه ایرادی از من میگیره و میخاد بگه اون خانمش از تو بهتره ک زندگیشون اینقدر خوبه ولی در واقع اینطور نیس و همسرم چنین نیتی نداره فقط داره تعریف میکنه و بس. همین. اما من اینو ب کم بینی توی خودم برچسب میزنم.

    کلا هر کسی ک رفتاری داشته باشه ک مورد تحسین قرار بگیره من اونو ب کم ارزشی خودم ربط میدم ک حتما من لیاقت تعریف ندارم ک دارن از اونها تعریف و تحسین میکنن و دلم میخاد بزنم طرفو لت و پار کنم ک چرا دارن از اون تعریف میکنن

    د.ممکنه یکی اندامش بهتر از من باشه و من باز هم حسادت میکنم و میگم من اضافه وزن دارم و دوست داشتنی نیستم…

    وای خوداااا

    حالم داره بد میشه از این خودافشایی…

    ب زور دارم مینویسم ب خدا…

    چون میخام تغییر کنم…

    چون نمیخام افکار و ذهن محدود کنندم منو پیش ببره مثل گذشته…

    میخام یه ذهن قدرتمندکننده داشته باشم…

    برای همین نوشتم استاد…

    تا شما هم ب کمک ب ما ادامه بدید…

    مچکرم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2084 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان…

    بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    ﺁﺭﻱ ، ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺧﺪﺍ ﻛﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺍﺳﺖ ، ﻧﻪ ﺑﻴﻤﻰ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(١١٢البقره)

    سلام به عزیزانم…

    اگر عزیزی در اطرافیان من به موفقیت میرسه و من احساس ناراحتی میکنم، مثل غم، خشم، عصبانیت ناراحتی و یا هر احساس بد دیگه ای به این معنیه که من باورهای محدود کننده ای دارم…

    باورهای محدود کننده ایی که می‌تونه دلیل این رفتارهای نادرست باشه:

    1- اگر افراد زیادی موفق بشن، شانس من برای موفقیت کمتر میشه

    2- موفقیت اونا باعث میشه من بد دیده بشم، من ضعیف دیده بشم

    3- من هیچوقت نمیتونم به موفقیت اونا برسم بخاطر اینکه من ناتوانم، من قابلیتشو ندارم در تمام ابعاد.مثلا: استعدادشو ، قیافشو، تحصیلاتشو، شانسشو ندارم.

    4- این آدم شانسی موفق شده، دری به تخته خورده، مثلاً بابای پولدار داشته و موفق شده..

    5- اگر به موفقیت خاصی نرسیدم حتما تقدیر من نیست، سرنوشت من اینه که این جایگاه رو داشته باشم حتما.( خدا اینجور برای من خواسته )

    جالبیش اینه که این 5 مورد فقط قسمتی از باورهای محدود کننده ایی هست که میتونیم داشته باشیم…

    حالا بیاییم بررسی کنیم هر کدوم از این باورهای محدود کننده ریشه اش چیه؟؟!!

    مورد اول: ریشه این باور در « باور کمبوده » ..من تو ذهن خودم این کمبود فرصت ها رو باور کردم، اینکه فرصت و موقعیت برای کسب درآمد کمه..ایده کمه، موقعیت پولساز کمه، و این افکار و تکرارشون باعث شده باور محدود کننده کمبود در من شکل بگیره . و باور به کمبود، کمبودهای بیشتر رو به زندگیم دعوت می‌کنه.

    مورد دوم و سوم: در این موارد ریشه این باور محدود کننده در باور احساس عدم لیاقته، تو دوره احساس لیاقت، استاد یه جمله ایی رو خیلی بهش تاکید داشتن و تو هر جلسه تکرار میشد. اون جمله این بود :

    ما به خودی خود ارزشمندیم، بی قید و شرط ارزشمندیم، فقط به این دلیل که به این دنیا اومدیم ارزشمندیم و لایق

    اینکه بیام ارزشمندی خودم رو گره بزنم به عوامل بیرونی، به تحصیلاتم، قیافه ام، ثروتم و یا هر عامل دیگه این نادرسته…

    مورد چهارم : در این مورد هم باز رد پای عوامل بیرونی مثل شانس به چشم میخوره، در صورتی که شانسی وجود نداره..جهان قانونمنده و طبق قانون کار می‌کنه. ما در یک جهان قانونمند داریم زندگی میکنیم…وقتی قوانین جهان هستی رو درک کنیم دیگه موفقیت آدمها رو ربط نمیدیم به عواملی مثل شانسی…

    هیچ چیزی در این جهان شانسی اتفاق نمی‌افته

    مورد پنجم : اینجا هم با این باور داریم میگردیم دنبال یا عاملی که موفق نشدنمون رو توجیه کنیم و میرسیم به سرنوشت، تقدیر…نه اینطور نیست…

    خداوند بیشتر از هرکس، میخاد که ما موفق و ثروتمند بشیم

    اینقدر دنبال عوامل بیرونی نباشیم…هر چه هست در درون منه، نیرویی در درون منه که منو هدایت میکنه، منو به مسیر خواسته هام هدایت میکنه، اونم خیلی راحت…از راههای آسون…چرا نگرانم؟

    همچنان پر قدرت ادامه میدیم…

    مراقب زیبایی هامون باشیم…

    عاشقتووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    مجيد فلاح گفته:
    مدت عضویت: 2940 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    ابتدا از شما تشکر و سپاسگزارم که فایل رو در اختیار همگان قرار دادی و از این بخشنده بودن شما سپاسگزارم و ممنون

    من فایل های دوره دوازده قدم وعزت نفس رو خریداری کردم و واقعا دارم کار میکنم و خیلی زندگیم تغییر کرده از فروانی ثروت و خوشبختی و حال خوب بازم ممنون و متشکرم از شما

    من در جواب سوال شما البته که از وقتی با سایت و شیوه فکر کردن استاد آشنا شدم طرز فکرم عوض شده و تا میام احساس حسادت کنم

    میگم سهیلا هرچی موفقیت های دیگران رو تحسین کنی و تبریک بگی به تو هم داده میشه و بااین باور تحسین میکنم اما قبلا اینجوری نبود و حسادت میکردم و احساس ناتوانی

    بازم بهترین ها رو برایتان آرزو دارم ممنونم از فابل هاتون و اگاهی های که در اختیار ما میزارید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محسن گلستانی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2000 روز

    سلام استاد جان سلام مری جان امیدوارم عالی باشین

    خب درمورد این موضوع وقتی افراد درجه یک و درجه دو زندگیم یعنی خانوادم و دوستای نزدیکم به موفقیت بزرگ یا کوچیک میرسن واقعا براشون خوشحال میشم انگاری که خودم رسیدم مثلا یه چیزی رو میخرن افزایش حقوق دارن و…. واقعا خوشحال میشم

    یا وقتی مثلا توی فضای مجازی میبینم افرادی که نعمت هایی رو دارن که من ندارم خیلی خوشحال میشم که اون شخص داره و باور میکنم که منم میتونم داشته باشم و سریع ذخیرش میکنم ولی وقتی توی فضای مجازی میبینم افرادی که با یک دهم کاری که میکنم صد برابر من درآمدشونه هم حسادت میکنم و حسم بد میشه و هم اینکه اغوا میشم که منم برم توی اون حوزه شغلی مثلا ترید و ارز های دیجیتال ولی اصلا ارتباط برقرار نمیکنم باهاشون ولی حس بده هست که ای بابا من روزی فلان ساعت کار میکنم و آخرش هشتم گرو نهمه ولی فلان آدم میشینه تو خونه و میلیونی پول در میاره راسیتش بسشتر از اینکه بخوام تحسین کنم و بگم خداروشکر که اینهمه نعمت هست و روز به روز از چیزای بیشتری میشه ثروت ساخت و به این شکل فراوانی رو باور کنم، حس بد میاد سراغم حس حسادت یا مثلا وقتی کسایی رو میبینم توی حوزه مورد علاقم که موفق ترن نسبت به من یا مثلا افراد زیادی روز به روز وارد حوزه مورد علاقم میشن به جای اینکه توی ذهنم بهشون تبریک بگم و بگم خدیااااایاااا شکرت به خاطر فراوانی جهان و…. حسم بد میشه و حسادت میکنم و شاید یه مواقعی نا امید بشم از ادامه دادن ولی خب سعی میکنم کنترل کنم و به یاد بیارم آگاهی هارو مثال های منطقی بدم به ذهن نجواگرم….

    یا مثلا یادمه وقتی من توی مجموعه ای بودم که فردای اونجا کار میکرد ولی حقوق اون با حقوق منی که ده برابر بیشتر مسئولیت و کار داشتم یکی بود تقریبا و از این حرسم میگرفت که چرا اون باید مفت مفت حقوق بگیره ولی من دهنم سرویس میشه آخرشم حقوقم رو سه ماه یه بار میدن…

    خب حالا میریم سراغ تمرین دوم

    برادرم حامد》یه خونه بزرگ و خوب خریده》 احساس خیلی خوبی پیدا کردم و خوشحال شدم براش》 میتونم اینطور نگاه کنم که میشود خونه خوب خرید هستن کسانی که خونه شخصی دارن و اجاره نشین نیستن یا مثلا اگر داداشم تونسته منم میتونم》درس باور و ایمان گرقتم که وقتی تو یه چیزی رو با تمام وجود بخوای و باور داشته باشی که میتونی بهش برسی خدا درا رو باز میکنه

    مادرم》درآمد خوبی داره》احساس خیلی خوبی دارم》منم میتونم به این درآمد برسم》 از خواب صبحش زده و حواشی رو کنار گذاشته و چسبیده به کارش

    دوستم عرفان》یه ماشین خریده و کار خوبی داره》احساس خوبی پیدا کردم و بهش تبریک گفتم》اگه دوستم تونسته ماشین بخره و درآمد خوبی داشته باشه منم میتونم》خیلی از دوستای بی اهمیتش رو کنار گذاشته و تمرکز خوبی گذاشته روی کارش

    شوهرخالم》تازگیا ماشین سراتو خریده》خیلی ذوق کردم و بهش تبریک گفتم》اگر شوهرخالم(مثل برادره برام) تونسته ماشین خارجی بخره پس منم میتونم یه رویای نشد نیس ببین خریدتش》 درس تمرکز و حرف زدن درمورد خواسته ها و تجسم کردن و توجه کردن بهشون و احساس خوبی داشتن توی مسیر که بالاخره چیزی رو که میخوام هدایت میشم به سمتش

    دوست دوران مدرسم》شنیدم کاراشو کرده و داره مهاجرت میکنه اسپانیا》 یکم حس حسادت و عقب افتادگی بهم دست داد》میتونم اینطور نگاه کنم که منم میتونم به یه کشور خوب و کشوری که دوست دارم مهارجت کنم توی سن پایین》اهمیت ندادن به حرف بقیه و راه خودش رو رفتن

    هم مدرسه ایم》موفقیت های خوبی توی خوانندگی و مدسیقی بدست آورده و چند تا ساز بلده و چند تا اجرا داشته توی نقاط مختلف ایران》 تا جایی که میتونستم سعی میکردم پستایی که از موفقیتاش میزاره رو نبینم و بگم باباش پولداره معلومه میتونه به این عمه موفقیت برسه یا مثلا نه من صدام از اون بهتره یا مثلا اینم شانس مایه و…. در کل حس خوبی نگرفتم بیشتر حس حسادت بود یا مثلا میگفتم توی ذهنم لعنت به این شانس که باید همچین شرایطی رو داشته باشم…》درس تمرکز و رفتن سراغ علاقه و پرداخت بها برای پیشرفت و یاد گرفتن مهارت های جدید و ساز های جدید و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  10. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1607 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد عزیزم

    سلام خانم شایسته زیبا

    سلام ب همه دوستان عزیزم

    راهکار بسیار مهم و کلیدی که مارو به مسیر متعهد میکنه همین نوشتن کامنت و انجام تمرینات هستش

    خیلی وقتا ذهن نجواگر من شروع میکنه که وقتی کامنت مینویسی لایک نمیگیری یعنی اینکه تظاهر به خوب بودن میکنم ولی نشده من کامنت بنویسم ک تموم بشم و احساس من عالی نباشه همیشه بدون استثنا حالم خوب شده ولی نجواها کار خودشونو میکنن و مارو منصرف میکنن از نوشتن

    همین تمرین که استاد گفتن اگر زیاد خصوصی نباشه اینجا تو کامنتها بنویسیم و اگر هم نه باید به نحوی انجام بدیم چون نوشتن معجزه میکنه راه ها بهت گفته میشه من و شما ها بارها اینو تجربه کردیم

    من چند وقته تعهد دادم به خودم که تمریناتو انجام بدم کامنت بنویسم و این باعث شده که خیلی نتیجه های خوبی بگیرم و باید بتونم ادامه بدم چون تداوم نتایج بزرگ میاره

    بریم که تمرین به شکل عالی انجام بدیم مطمئنم که راهکارها بهمون الهم میشه

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: