ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به رفقای عزیزم
خدا رو شکر که این سری فایلهای عملی رو فراهم کردید. از تست و کار عملی، خیلی خوشم میاد.
جواب سئوالها
1) وقتی کسی از نزدیکان به موفقیت میرسه، دچار احساسات متناقضی میشده م و میشوم. من معمولا سرم به کار خودم است و کاری به زندگی دیگران ندارم. بنابراین، سعی میکنم از موفقیتها و شکستهایشان هم بی خبر بمانم. این مساله به این خاطر است که از گذشته عادت زشت قضاوت کردن را داشته ام و با توصیه های شما در دوره 12 قدم، علاوه بر بستن ورودیهای منفی ناشی از رسانه های جمعی، اینها را هم بستم….به من چه؟!! به قول استاد، سرم را کامل از زندگی دیگران بیرون کشیدم تا روی خودم و ایرادات خودم تمرکز کنم. خب، نتیجه اش هم این شده که بیشتر از قبل، حس رقابت را از دست داده ام. ولی وای! چقدر با خودم و زندگیم بیشتر از قبل حال میکنم!
2) با وجود تمام چیزهایی که نوشتم، باز هم افرادی هستند که ناخواسته از موفقیتهایشان با خبر میشوم:
الف) یک فامیل نزدیک اسکول، که با خرید و فروش عتیقه، دارد مولتی میلیاردر میشود. این بابا، حتی دوره های مختلف تاریخی را به اسم نمیشناسد! خب، معلوم است که زورم میگیرد که همچین شاسکولی، با این طریق ، پولدار شود! احساسم بینهایت بد است!
البته بدبخت، به خاطر نگرانیهای زیاد، خواب و خوراک درستی هم ندارد و این نکته، دافعه کار او را برای من، صد برابر میکند. نمیتوانم ازش الهام بگیرم، فقط اینکه خیلی زیاد برای خودش نوشابه باز میکند و جلو خودش پا میشود! برای خودش و کار مسخره اش احترام قائل است که من نیستم. برای هیچ کارم ارزش قائل نبوده ام ، به قدر این آدم…. این نکته ای است که باید ازش یاد بگیرم… دمش گرم!
ب) رفیق عزیزم، فردی بینهایت دست و دلباز و بسیار محترم، که دکترا دارد و از طریق ران کردن یک کسب و کار عالی که سود بسیار زیادی به کودکان میرساند، پولدار شده است.
بسیار برایش مهم است که بیش از پولی که میگیرد، سود برساند. بسیار برایش مهم است که همه ی کارمندانش وضعیت خوبی داشته باشند و بسیار زیاد در راه آپدیت کردن خودش وقت و انرژی میگذارد و هیچ روزی نیست که از طریق رسانه های جمعی از حال مشتریانش بی خبر بماند.
خیلی او را ستایش میکنم و خیلی برای کسب و کارش ارزش قائل هستم. سرعت عمل و پشتکارش در ران کردن یک پروژه، عالی است و وقتی محصول جدیدی ارائه میکند، تمام توانش را میگذارد تا آن محصول به منصه ی ظهور برسد و هیچ چیز را به اما و اگر حواله نمیدهد….
رفیقم ، مدتها پیش در کسب و کار دولتی دچار ایراد شد و بنابراین، کسب و کار خودش را به سختی و با پشتکار بسیار زیاد راه انداخت و حالا هیچ احتیاجی به کسب و کار دولتی ندارد!
خب، خیلی چیزها هست که ازش یاد میگیرم. بدون حسادت و با عشق و احترام بسیار زیاد. خدایا شکرت، بابت داشتن این رفیق خوب.
فعلا همین دوتا را یادم آمد و نوشتم. امیدوارم استاد عزیز که یک رفیق با مرام و معرکه و دوست داشتنی دیگر است، رضایت داشته باشد.
همه تون رو دوست دارم.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید
سلام مجدد به رفقای گلم
یه چیزی رو یادم رفت بنویسم.
اون شاسکولی که از طریق عتیقه فروشی، پولدار شده، یه خصلت خوب عالی داره که الان یادم اومد : برای هیچ کاری دست دست نمیکنه . قانون اینرسی رو میدونه و سریع، هر پروژه ای رو شروع میکنه. این، خیلی خصلت خوبیه.
این رو باید ازش یاد بگیرم و ممنونم ازش، علیرغم شاسکول بودنش و کار مسخره اش که به هیچ وجه قبولش ندارم.
دم خودم گرم که خودسانسوری نکردم و با تمام ضعفهام نوشتم و حالا هم دارم یک آدم شاسکول را ستایش میکنم…اگر این پیشرفت من نیست، پس چیست؟!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.
بنام خدای فراوانی،بنام خدای سخاوتمند و بخشنده و مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته عزیز
و همه دوستان عزیز
من احساس میکنم و تا اونجایی که افکارم یادم میاد،قبل از اینکه با شما و سایت و دوره هاتون آشنا بشم خیلی از موفقیت افراد احساس حسادت بهم دست میداد و روابطم با اون افراد رو کمرنگتر یا محدودتر میکرد و احساس خودکم بینی خیلی خیلی شدیدتر بود ،ولی وقتی با شما آشنا شدم ،احساس حسادتم خیلی خیلی کمتر شده ،چون نگاهم اینجوری شده که اگه اونها ثروتمند و موفق شدن و هستند ،قطره ای از ثروت و فراوانی خدا و جهان هم نیست ،با موفقیت و ثروتمندتر شدن اونها هیچ لطمه ای به من وارد نشده و نمیشه ،چون ثروت و فراوانی خدا انقدر زیاد هست که واقعاً زاویه نگاهم این شده که انگار ی ماهی در کنار ی نهنگ عظیم الجسه تو بینهایت اقیانوس و دریاها دارن زندگی میکنن و هر چقدر هم آب بخوان براشون وجود داره و جای همدیگه رو تنگ نمیکنن و به نیازهای همدیگه نمیتونن آسیب بزنن و باعث نمیشن به اون یکی غذا و آب و جای زندگیه کمتری برسه ،چون بی نهایت آب هست و بی نهایت فضا هست برای عالی زندگی کردن ،ولی
وقتی میبنم کسی موفق شده ،حتی خود شما استاد ،ذهن بیمار و محدود من به خود شما هم که دارم ازتون یاد میگیرم و شمارو بعنوان استاد خودم انتخاب کردم هم بعضی وقتا با نگاه بد و احساس بد نگاه میکنم چ برسه به بقیه ،و اون احساس حسادت جاشو داده به احساس خودکم بینی که میگه تو معلوم چه غلطی داری میکنی که این همه بدو بدو کردی و آخرش هم این وضعیت زندگیته و اونو ببین چه راحت پول داره سمتش میاد ،ذهنم میگه تو احمقی و هرچی بدویی بجایی نمیرسی و انقدر اوضات بد و بی ریخت هست که نمیتونی به جایی برسی و انقدر این افکار ادامه میدن که احساسم به افراد موفق و حتی خود شما هم بد میشه و انقدر بد که نهایت به این جا میرسم میگم دیگه تو که اینهمه از لحاظ کار و شغل و آموزش های استاد به جایی نرسیدی با اینکه میدونم چقدر زاویه نگاهم عالی تر و قشنگتر شده ،ولی ذهنم نمیزاره اونها رو ببینم و تا اونجا که میتونه تحقیر و سرزنشم میکنه که تنها چیزی که سر راهم بهم نشون میده مرگ و زنده نبودن ولی
وقتی منو به اینجا میرسونه آگاهانه سعی میکنم به خودم بگم که من یکبار به این زندگی زمینی اومدم و حقم این نیست که اینجوری از این دنیا برم و طبق آموزش هایی که دیدم شروع میکنم دستاوردهامو دیدن و موفقیت هایی که بدست آوردم رو به خودم یاد آوری کردن تا از فکر کردن به مرگ و تموم کردن به این زندگی سخت و بی پولی بیام بیرون ،
ایکاش بتونم این توانایی رو در خودم ایجاد کنم که وقتی آدم موفق تری از خودم رو میبینم حالا از نزدیکانم باشه یا دوستان و همکارام ،به این نگاه برسم که اگه اون تونسته منم میتونم ،قیل از اینکه این نجواهای تحقیر کننده و سرزنش کننده بیاد سراغم و منو به فکر مرگ و این حرفا برسونه.
استاد از شما بی نهایت سپاسگزارم که این کلمه تعهد رو زیاد استفاده میکنید تا آدمهایی مثل من به خودشون بیان تا بفهمن برای رسیدن به هر خواسته ای باید و باید و باید متعهد باشن به خودشون و رسیدن به خواسته هاسون
من سعی کردم اینجا کلی از تمرین این فایل بگم و متعهد میشم که تو دفتر خودم جزیی تر این تمرین انجام بدم
امروز جمعه 1402/11/13
ساعت 7:47
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربانم
من زهرا هستم.
استاد عزیزم بعد از دوره احساس لیاقت؛ خیلی دلم براتون تنگ شده بود. خوشحالم که دوباره میبینمتون.
من فایل رو پاز کردم تا جواب سوال رو بنویسم:
اگر قبل از دوره احساس لیاقت بود؛ من وقتی یکی از اطرافیان نزدیکم به موفقیت می رسید؛ احساس بد شدیدی پیدا میکردم. به دلایل مختلف:
یکیش اینکه موفقیت ها و توانایی های خودم رو نمیدیدم و کور و ناسپاس بودم نسبت بهشون.
یکی دیگه اینکه مقایسه میکردم دستاوردهای خودم رو با اون طرف و احساس میکردم من به هیچ جا نرسیدم.
احساس عجله میکردم و قاعدتا با احساس بد دست به اقدامات و تصمیمات نادرست میزدم.
چون باور کمبود داشتم. فکر میکردم اگر یکی موفق بشه جای من تنگ میشه یا نمیشه که همه به موفقیت برسن. در حالی که جهانی که خداوند خلق کرده؛ بی نقصه و پتانسیل بی نهایت داره.
حسم بد میشد چون میدیدم همه دارن از اون شخص که موفق شده تعریف میکنند و بیشتر احساس “سر به زیر” بودن میکردم و شاید منم اون وسط یه کاری میکردم که مورد تحسین قرار بگیرم. این موارد رو زیاد دارم. دلیلشم اینه که من “محتاج تحسین و توجه بقیه”بودم و بیشتر مواقع واقعیت این بود که نه بخاطر اینکه اون موفقیت رو از خودم دور ببینم یا فکر کنم برا من نمیشه و برا از ما بهترونه و …. یعنی در مورد خود موفقیت و نتیجه من مقاومتی نداشتم در مورد اینکه اون فرد یا افراد موفق توجه بقیه رو به خودشون جلب میکردن من حسم بد میشد. بعد اینکه شما تو چند تا فایل از جمله فایل “ترمز مخفی انکار دستاوردهای دیگران” توضیح دادین که با انکار موفقیت های دیگران فقط خودتون رو از خوشبختی و موفقیت دور میکنید؛ فهمیدم من اگر میخوام موفق بشم باید موفقیت های بقیه رو تحسین کنم و اصلا تمرین برا خودم گذاشتم که هر کی تو یه زمینه ای موفق میشه زنگ بزنم بهش تبریک بگم.
یادم میاد برای شام خونه یکی از دوستام دعوت بودم. این دوستم همسن من بود و دوره لیسانس همکلاسی من بود و لیسانسش طول کشیده بود و من مقطع ارشد رفتم و شدم استاد ایشون تو دو تا درس ازمایشگاه. خلاصه خونشون که بودیم جلو مامانش و خواهرش و دوتا خالش منو معرفی کرد و کلی تعریف کرد و حتی گفت که زهرا قبلا همکلاسیم بوده الان شده استادم!!! اون موقع یه صدایی تو مخم زنگ زد که چطوریه که این دوست من؛ منو معرفی میکنه و اصلا فکر نمیکنه که ممکنه پیش بقیه؛ خودش “ناتوان و ناموفق” به نظر برسه و تازه بعد دوره احساس لیاقت دلیلشو فهمیدم و کلی تحسینش کردم.
استاد ولی به لطف آموزشهای شما؛ هیچوقت فکر نکردم موفقیت های بقیه رو نمیتونم داشته باشم. چون همیشه یه جملتون تو گوشم زنگ میخوره که ::: “” اگر کسی تونسته موفق بشه ما هم میتونیم به شرطی که باورهامونو شبیه اون فرد کنیم و مثل اون فرد “عمل” کنیم.”” قربونت برم استاد مهربون و فوق العادم که بی نظیری…
مواردی بوده که ببینم کسی نتیجه ای گرفته و باور پذیر بشه برام که منم میتونم اما خیلی کم بوده این موارد. چون: باز برگردیم به آگاهی دوره احساس لیاقت؛ من اصلا احساس ارزشمندی نمیکردم و فکر میکردم وقتی ارزشمندم که مشکلات بقیه رو حل کنم؛ برا همین ادم های مشکل دار و ناموفق دورم جمع بودن. که بعد دوره احساس لیاقت اینقدر کم شدن یا کمرنگ شدن که خودم متعجبم.
بعد از دوره احساس لیاقت من شروع کردم به تحسین موفقیت های خودم. به ارزشمند دونستن خودم بی قید و شرط و هرچقدر ادامه دادم نیازم به تایید دیگران کمتر و کمتر شده و باعث شده راحت تر ؛ خیلی راحت تر بتونم موفقیت های بقیه رو ببینم و تحسین کنم و چقدر این مدت ادم های موفق بیشتری رو باهاشون آشنا شدم. استاد شما بی نظیرید. خیلی دوستون دارم و همیشه بابت این آگاهیا ازتون سپاسگزارم. بهترین استاد منید قربونتون برم…
استاد؛ من الان 12 ساله که سوخت و موتورانرژیم تضادهای زندگیم بودن. یعنی وقتی به تضاد میخوردم انگیزه میگرفتم و باقدرت حرکت میکردم. چهارماهی که روی دوره احساس لیاقت کار میکردیم و شما گفتین بچه ها افتخارتون به این باشه که به اسونی به هدفهاتون برسید نه اینکه از مسیر لذت نبرید و سختی بکشید و این حرفتون باعث شد من بیفتم دنبال عواملی که باعث شدن این دوازده سال سختی بکشم. اولش افتادم به جون “قانون تکامل” گفتم من دیگه نمیخوام سختی بکشم پس باید قانون تکامل رو بیارم توی تک تک بخش های زندگیم اعمال کنم و صبور باشم و دنبال نتایج ناگهانی نباشم (ریوارد های آنی). دوباره فکر کردم یادم اومد که من با اولین هشدارهای جهان به خودم نمیومدم و اجازه میدادم جهان بهم فشار بیاره. بعد دوره احساس لیاقت گفتم اگر من بخوام بذارم فشار بیاد بهم و بعد حرکت کنم همه زندگیم سختی خواهد بود. و اومدم گفتم اقا همیشه باید حرکت کنم و همیشه باید بدونم قدم بعدیم و هدف بعدیم چیه نه اینکه تو یه نقطه ثابت بمونم تا جهان هلم بده. و خدا رو شکر این مدت خیلی از باورهای محدود کننده م رو پیدا کردم. یه نکته دیگه که فهمیدم برای سختی نکشیدن تو زندگی جز واجباته؛ اینه که باید برم تو دل ترسهام. باید لیست داشته باشم از ترسهام و هر بار یکیشو برم تو دلش تا بفهمم که ترس ها توهم ذهن هستند و نه واقعیت. همیشه خانم شایسته تو فایلا میگفتن دوست دارم برم تو ترسهام ولی متوجه نمیشدم که این موضوع چقدر اهمیت داره. وقتی خودم رو بررسی کردم دیدم هر چی نتیجه تو زندگیم دارم بخاطر تصمیمات شجاعانه ای بود که گرفتم و حالا بعد دوره احساس لیاقت و موشکافی خودم فهمیدم مدتهاست دارم ترسهام رو با خودم حمل میکنم و این ترسها باعث شدن احساس ناتوانی کنم و سختی بکشم.
استاد خیلی دوست دارم نیاز به تایید دیگران رو در خودم صفر کنم و فقط برای دل خودم زندگی کنم. بعد از دوره احساس لیاقت که یادمون دادید گفت و گوهای ذهنیمون رو رصد کنیم و ببینیم چه خبره تو این ذهن! من بارها مچ خودمو گرفتم که داشتم ارزوهامو تجسم میکردم و تصور میکردم بقیه دارن بخاطر اون موفقیت ها منو تحسین میکنن. و هر بار با خودم آه میکشم که کاش رویاهامو برای خودم، خود خودم و لذت بردن و رشد کردن بخوام نه برای تحسین بقیه.
خب الان دارم ادامه فایل رو گوش میدم و نکاتی که به ذهنم میرسه رو اضافه میکنم.
بله استاد درسته. من به موفقیت همه حسادت نمیکردم. کلا شاید پنج نفر باشن که من بهشون حسادت کنم و اونا هم اقوام هستن نه افراد غریبه. منم برای شروع تحسین موفقیت افراد از غریبه ها شروع کردم تا این عادت رو در خودم بسازم. چون برام آسونتر بود. استاد؛ این میزان حسادت من؛ میتونم بگم از 99 درصد نسبت به این اقوام بعد از دوره احساس لیاقت رسیده به 1 درصد. دلیلشم اینه که شما گفتین مهم نیست بقیه در مورد شما چه فکری میکنند. مهمه که خودت، خودت رو چطوری میبینی. من سعی کردم موفقیت هامو به یاد بیارم و خودم رو تحسین کنم و نسبت به خودم شکور باشم و این باعث شد حسادت در من خیلی کمرنگ بشه.
استاد من دقیقا این مدت به چند تا از دوستام پیام دادم و موفقیتاشون رو تبریک گفتم و حتی با یکیشون که رفته بود هاروارد مصاحبه کردم و باورهاشو کشیدم بیرون و دقیقا رسیدم به همون عزت نفس و باورهای توحیدی. و کلی هم ازش ایده گرفتم.
استاد؛ یه موردی که اخیرا اتفاق افتاد این بود که جاری من بچه دار شدن و خدارا شکر یه پسر سالم و تپل به دنیا آوردن. اقا اینا زنگ میزدن بمن فکر میکردن من حسودیم میشه هی بمن میگفتن” انشالله تو هم سال دیگه یکی میاری! غصه نخور!!!”. من خندم گرفته بود. چون ادم به خودش که نمیتونه دروغ بگه. من هیچ حس حسادتی نداشتم چون تا حالا لحظه ای به داشتن بچه فکر نکرده بودم یا شایدم مطمئنم که هر وقت بخوام خدا بهم میده. یا نمیدونم چه دلیلی. ولی حس حسادتم نسبت به این اتفاق صفر مطلق بود و تونستم به خودم افتخار کنم اون لحظه. اینا همش نتایج دوره احساس لیاقته.
وای استاد عزیزم. چقدر درست میگین. که اشغالها رو نزنید زیر مبل. دقیقا یادم میاد که من روزهایی که حسادت میکردم نمیتونستم اون حس رو تحمل کنم و مثل مرغ پر کنده و سرکنده بودم و میگفتم زهرا از تو بعیده! و نمیتونستم اصلا حس بد حسادت رو درون خودم بپذیرم و احساس میکردم دارم از خود الهیم دور میشم با این حس بد و هی سایت رو زیر و رو میکردم از مقالات و فایلهای شما و کامنت ها تا ریشه های حسادت رو بسوزونم و خیلی موفق هم بودم. روی باور کمبود کار کردم و الان میدونم جا برای موفقیت همه انسانها هست و خدا همه رو حمایت میکنه. و اخر سر رسیدم به اینکه ریشه حسادت من همین نیاز به تحسین بقیه س که امیدوارم با تمرینات عملی شما بتونم این پاشنه اشیل رو هم نابود کنم.
تمرین دوم: نوشتن موفقیت افراد نزدیک
برادر همسرم سه واحد آپارتمان خریده با وجودیکه تحصیلات ندارند. واقعا تحسین برانگیزه. همیشه خودش و خانمش حالشون عالیه و هرگز ندیدم بخاطر سواد نداشتن یا عوامل بیرونی احساس بی ارزشی کنند. من وقتی خبر خونه سومشون رو شنیدم احساس حسادت نکردم. که فکر میکنم دلیلش اینه که سنم ازشون پایین تره و شاید ناخوداگاه میگم منم میرسم به همه اینها.
خواهرهای همسرم هر دو رانندگیشون عالیه و خونه و ماشینهای خودشون رو دارن و خیلی برای خودشون ارزش قایل هستند و من تحسینشون میکنم.
مادر همسرم خیلی خانم شجاعیه و همیشه بدون اینکه نظر بقیه براش مهم باشه؛ کار خودش رو میکنه.
خواهر همسرم مهاجرت کرده به اروپا تنهایی و واقعا احسنت داره. من وقتی شنیدم با وجودیکه خودم آمریکا هستم یه حس شبیه حسرت داشتم. که چرا روی باورهام بیشتر کار نکردم تا با شرایط بهتری بیام آمریکا. که میشه مقایسه باطن خودم با ظاهر بقیه که آتشیست بر خرمن به قول استاد.
برادرم تو سال گذشته دو تا ماشین و زمین خریده و داره خونه میسازه و پیشرفتش قابل تحسینه. وقتی خبرشو شنیدم تحسینش کردم و گفتم پس برای من هم امکان پذیره.
همسرم تو سال گذشته درآمدش سه برابر شد و پیشرفت مالیش واقعا عالی بود. من وقتی حساب کردم با خودم رسیدم به یه سر نخ! که من کل امسال دلم برای همسرم میسوخت که درآمدش کمتر از منه و این احساس بد باعث شد درامد من فقط 500 دلار بره بالا ولی اون درامد خودشو سه برابر کرد. دلسوزی از اون پاشنه اشیل های نابود کننده من هست که هزار بار ضربشو خوردم.
دوستم تونسته بیاد کانادا و ادامه تحصیل بده. و چقدر تحسینش کردم. وقتی شنیدم لذت بردم از اینکه توانایی مالیشون انقدر بالا بود که پدر و مادر و دختر بلند شن بیان کانادا تا دخترشون درسشو بخونه.
خیلی تمرین خوبی بود استاد عزیزم. ممنونم ازتون… ممنون بابت این آگاهی های عالی…
استاد راستی بعد از دوره احساس لیاقت با چشم باز از فرصت هایی که خدا در اختیارم میذاره استقبال میکنم. قبلا خیلی از نه گفتن میترسیدم ولی این مدت که تصمیم گرفتم تو این مورد بهتر بشم دوبار شرایطش پیش اومد و ذهنم شروع کرد به نجوا که اینکارو برام سخت کنه و نتونم خواستمو بیان کنم و بعدشم خودخوری کنم. برای همین اومدم شیرجه زدم توش. این دو مورد هر دوتاش تو پیام تلگرام بودن. با وجود نجواهای ذهنی که الان طرف بزرگتره و ناراحت میشه مودبانه درخواست رو رد کردم و پیامو ارسال کردم. تازه بعد از دوره احساس لیاقت دارم صدای شما رو میشنوم. استاد چند روز پیش دستم خورد 60 گیگ فایلای دوره هایی که کار میکنم از پوشه ostad همه با هم شیفت دلیت شدن. یک ساعت تمام منگ بودم. که دوباره باید یکی یکی از سایت دانلودشون کنم. تازه هم صوتی هم تصویری مرتب پوشه بندی کرده بودم. بعد یک ساعت که گذشت من فهمیدم این نشونه بوده که هرچی دوره از شما کار کردم تا حالا، انگار کور و کر بودم و مهر بوده گوشام و باید از صفر شروع کنم و جهاد اکبر کنم. چون این دفعه دوتا بار سنگین رو دوشم نیستن: “یکی بار همانند انسان بودن خداوند” و یکی بار “احساس بی ارزشی” خدا میدونه اگر من دوباره، دوره هاتون رو کار کنم با نداشتن این دو شاه مقاومت! چه نتایجی میگیرم.ممنونم ازتون استاد بی نظیرم…
استاد و خانم شایسته عزیزم خیلی دوستون دارم….
در پناه خدا باشید.
سلام ب استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
وقتی موفقیت یکی را میبینم ب لطف آموزش های شما تحسین میکنم خداراشکر و این در ذهنم مرور میشود اگه اون تونسته من هم حتما میتونم برای اون شده برا من هم میشه
احساس خوبی بهم دست میده چند وقت پیش پسر همسن خودم رو دیدم تو محلمون ک ماشین خارجی سوار بود با پارتنرش دیدمش و لذت بردم تحسین کردم و البته این هم بگم ک ته دلم میگفتم خدایا منم میخوام
و چون این رو میدونم ک هر کسی داره نتیجه افکار و باور هاشو میگیره بهم انگیزه میده ک بیشتر روی باورهام و با تمرکز. بیشتر روی دوره ها کار کنم و دیدن موفقیت دیگران و شما استاد بهم قدرت میده ک میشود فقط باید باورهام رو تغییر بدم
و یاد گرفتم ک تحسین کنم و باور پذیر بشه برام ک میشود خصوصا وقتی آدم هایی رو میبینم ک شرایط بیرونیمون مثل هم هست
بهم انگیزه میده ک میشود و تفاوت فقط در باورهاست
انگیزه میگیرم قضاوت نمیکنم ب نکات مثبتش توجه میکنم و اصلا خودم رو مقایسه نمیکنم
چون من از اون هیچ چیز نمیدونم من موفقیت اون رو ک میبینم باور پذیر تر میشه برام ک میشود
استاد عباس منش و خانم شایسته:
اجرای قوانین جهان در عمل
اجرای درست قانون سلامتی
آزادی زمانی مکانی و مالی
رسیدن به خواسته های خود
دوره های بینظیر در حوزه کاری
دوستم حسین:مغازه پدرش دستشه و میچرخونه. خریدن موتور جدید.وضعیت مالی خوب . از دین این دوستم از موفقیت هاش تحسینش میکنم و باور پذیر میشه ک میشود من هم میتونم یا دستاوردهای استاد در همه زمینه ها استادی ک در اون شرایط بودن و الان در این شرایط این نشان میدهد که میشود تفاوت در باورهای هر فرد است
سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم: وقتی استاد را میبینم ک در همه زمینه ایی ب بهترین شکل رسیده است باور میکنم ک میشود و من هم باید در مسیر درست حرکت کنم باور هام رو تغییر بدهم ورودی ها و کانون توجه را کنترل کنم در هر لحظه احساسم را خوب نگه دارم و با تغییر باورها در هر موضوعی هدایت میشم ب مسیر های بهتر
مثلا در مورد قانون سلامتی دقیق ب دوره عمل کنم بدون ذره ایی تقلب
دوره ثروت را بارها و بارها گوش کنم
همیشه تمرینات دوره عزت نفس را انجام بدهم تا جزعی از شخصیت من شود
در کل من هم اگه میخوام ب خواسته ها و اهداف خودم برسم مسیری را ک استاد در دوره هایشان گفتن را با ایمانی ک میشود اقدام کنم
سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟ در مسیر تغییر باورها اقدام کنم حرکت کنم
ورودی ها را ب شدت کنترل کنم همین طور کانون توجه ام را
روی هیچ کس حساب نکنم
فایل ها را بار ها و بارها گوش کنم یاداشت برداری کنم در ذهن خودم مرور کنم
و خودم را با قبل خودم مقایسه کنم
همیشه در احساس خوب باشم
تمام حرف های استاد در دوره های ایشان را در عمل اجرا کنم و در لحظه زندگی کنم
سپاس گذارم از استاد و خانم شایسته
و صبح زیبای دوستان عزیز سایت بخیر شادی باشه
در پناه الله یکتا
به نام خدا
اول اینکه واقعااا سپاسگذار خداوندم که به این مسیر توحیدی هدایت شدم وبینهایت از استاد عزیزمم وخانوم شایسته ی عزیز سپاسگذارم که اینقدر وقت میزارین واین مطالب ارزشمند رو برامون تهیه میکنینن و واقعا برای من خیلی نتیجه بخش بوده الان با وجود اینکه هنوز میشه گفت نخوابیدم وواقعا نمیدونم چی دارم مینویسم ولی یه حسی بهم قدرت داد که بتونم بنویسم وبهم گفته شد وبه لطف خدا نوشتم ومطمئنم نتایج فوق العاده ای رو دربر داره چون سخت بودم اما گفته شد …وانجامش دادم خدایا شکرت
درپاسخ به قسمت دوم سوال استاد عزیزم
مرحله اول: موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان خود را به یاد بیاور و لیستی از آنها تهیه کن.
موفقیت خواهرم وهمسرشون
یکی اینکه درزمینه کسب وکار ایشون کاروحرفه ی مورد علاقه ی ایشون خیاطی بود به این صورت که اول به صورت شخصی دوزی ومغازه وتک فروشی بود وبعد کم کم شروع کردن به تولیدی و نوع کارشون رو گسترش دادن از شلوار به کت وشلوار و…الان خداروشکر ارسال به شهرهای اطراف دارن و کلی زندگیشون از لحاظ درامد وعوض کردن خونه ومهاجرت به خونه ی بزگتر وشیکتر وخرید ماشین مدل بالا وهمچنین برای پسرشون وخیلی تغییرات دیگه درامدی ومالی که خیلی خیلی براشون خوشحال شدم درمقابل موفقیت که کسب کردن چون هم زمان که تغییر مکان دادن پسرشونم ازدواج کرد کلی خوشحال شدم براشون وکلی هزینه کردن برای ایشون از طلا و…هم اینکه تو ذهنم کلی تشویقشون کردم ونگاه کردم به اینکه ناامید نشدن وادامه دادن وپا روی خیلی از ترسها وایدهها گذاشتن واز تغییر نترسیدن وحرکت کردن با توکل به خدا درصورتی که از قانون هیچ نمیدونن واز دید الان من کلی ترمز دارن از لحاظ مذهبی بودنشون در بعضی از دید گاهها که اگه قوانین و بدونن خدا میدونه که چطور مثل جت بنظر من پیشرفت کنن واز همینجا براشون ارزوی پیشرفت وثروت وموفقیت وهمچنین هدایت پروردگار و میخوام
موفقیت داییم… که درابتدا از دست فروشی شروع کرد اما در حوضه ی کاری خودش…وپا گذاشتن رو خیلی از ترسها ونگاهها و حرکت کردن وتوجه نکردن به حرف مردم ونگاهها وبعد کم کم تولیدی زد وشروع کرد به پیشرفت وموفقیتهای مالی وپشتکار فراوان وامید بخدا وبدون سرمایه از صفر شروع کرد والان به لطف خدا فروش انلاین به شهرستانها رو داره و به موفقیت ازادی مالی وزمانی رسیده کلی ملک خریده وماشینهای لاکچری ورفتن به سفرهای زیاد بدون دغدغه مالی خداروشکر براشون خیلییی خوشحالم وارزوی موفقیت وسربلندی درتمام زندگیشون رو دارم…
یا مثلا برادرم مدام برا خودش چاله میکنه واز هیچ حرکتی ترسی نداره وتمام تمرکزش روی هدف وهمون کار وشغلش هست وخداروشکر به کلی موفقیتهای مالی و روابط عالی باهمسرش رسیده واقعا براشون خوشحالم واز صمیم قلب براشون ارزوی پیشرفت وثروت وسلامتی رو دارم
واما نگاهی که به موفقیت عزیزانم رو دارم ومیشه ازش درس گرفت اینه که همشون حرکت کردن با توکل به خدا وطی مسیر ناامید نشدن اگه جایی زمین میخوردن و درامدی اگه نداشتن دراون موقع یا نه میشنیدن دوباره ادامه میدادن وناامید نمیشدن و حرکت میکردن هدف داشتن وتمرکز روی شغلشون بود شدیداا ذهنشون رو درگیر ناخواستها نمیکردن یا ذهنشون رو درگیر کارهای دیگه که مثلا این ایده جواب نمیده برم فلان کارو بکنم وببین فلانی چیکار کرد پیشرفت کرد نه.. همون شغل مورد علاقه اشون رو ادامه دادن واقعااا هم پیشرفت قابل تحسینی دارن
یا مثلا برادر دیگه ام که مهندس بود حقوق نسبتا ناچیز بقول خودش در حوضه ی کار قبلیش داشت اما الان به لطف خدا پا روی ترسهاش گذاشت واز اون کار اومد بیرون بدون گفتن ادیفای من بهم میخوره و ….شروع کرد به انجام دادن کار مورد علاقه اش در زمینه ی تاسیسات به صورت حرفه ای وپروژههای بزرگ الان بعد چند سال خداروشکر درامد ومغازه وچندین خونه و..وشاگردان زیادی در زمینه کارش داره واقعا براشون خوشحالم وارزوی موفقیت وثروت وسلامتی رو دارم
واقعا بخودم میگم که اگه اونا تونستن پس منم میتونم اگه اونا حرکت کردن ونترسیدن وناامید نشدن منم میتونم وخدا وسیستم اگه بخواستهای اونا پاسخ داده پس بمنم پاسخ میده وفراوانی رو بیشتر باور کردم ودرست بودن قانون رو بیشتر باور کردم تازه من با خودم میگم خونواده ی من از قوانین چیزی نمیدونن واینقدر پیشرفت کردن طی این مدت کوتاه اگه بدونن مطمئنم مثل جت پیشرفتهای چشم گیری دارن منم به امید خدا با داشتن باور فراوانی وایدههای ناب والهام بخشم بزودی به موفقیتهای بیشتری میرسم ومیام واز نتایجم براتون میگم
به امید الله مهربان همتون رو میسپرم به دستان پر مهر خدای رزاق
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
و سلام به خانواده عباس منش در سایت.
خیلی خوشحال شدم که این فایل بسیار ارزشمند رو دیدم و شنیدم.سپاسگزارم از شما عزیز دل که با خلوص نیت این زحمتها رو برای آگاهی بیشتر ما شاگردان انجام میدید
دوست دارم اینطور شروع کنم که من به عنوان یکی از اعضای این خانواده که خداروشکر تونستم خیلی از محصولات رو خریداری کنم .
به اون دسته از عزیزانی که هنوز موفق به خرید هیچ محصولی در این سایت با ارزش نشدهاند و یا تعداد کمی محصول رو خریداری کرند .پیشنهاد کنم که با دل و جون این فرصت رو غنیمت بشمارند و با این دوره خود را محک بزنند.یعنی میشه گفت این گوی و این میدان.
چون من بعضی وقتها در کامنتها مشاهده کردم که دوستانی یه جورهایی در مورد خرید محصولات سایت فکر میکنند که اینگار استاد در اون فایل ها یه جادو و یا خیلی کلیدهای خاص رو میگه که تو فایلهای رایگان نمیگه.بله که استاد در همه فایلهاش این آگاهیها رو بدون هیچ چشم داشتی ارائه میکنند.
ولی خوب همونطور که خودشان کامل در این فایل اشاره کردن به فرق خرید یعنی پرداخت بها و متعهد کردن شاگردان به انجام تمرینهاست. نه چیز دیگری.
وقتی که فایل رو دیدم از همون اول گفتم که جنس صحبتهای استاد در حد محصولات هست انشااله دوستان جدید بتونند این موضوع رو درک کنند و تو مدارش باشند.بعد که بیشتر فایل رو گوش کردم بیشتر متوجه شدم که بله همونطور که فکر میکردم حدسم درست بود.
اینکه استاد دوست داره این فایل رو هدیه در نظر بگیره نشان از معرفت و بزرگیشون هست و گرنه خودشان بر این واقف هستند که میتونستتند این فایل رو جزئ از محصولات سایت در نظر گرفته بشه.
به هر حال من خیلی از شما سپاسگزارم سپاسگزارم که این محبت رو به ما شاگردان داشته ای و خواهی داشت.
اما در مورد باورهای محدود کننده و باورهای قدرتمندکننده
من فکر کنم که خداروشکر شخصیتی دارم که حسادت نمیکنم به دوستان و اطرافیانم همیشه سعی کردم لذت ببرم از پیشرفت دوستان و اظرافیانم و سعی کردم اگه تجربه ای حتی کم اگه دارم در اختیارشون بزارم.
و همیشه دیگران رو تشویق کنم که به هدفشون زودتر برسند و خودم رو خوشحال کنم از مشارکت به آرزوها و یا هدفهایی که دارند.
خیلی مثالها میشه زد .
ولی دوست دارم یک مثال در مورد خودم بزنم.
باورهای قدرتمندکننده
من چند سال پیش به خاطر شغل خانمم که آرایشگری هست تصمیم گرفتم که این شغل رو شروع کنم بیشتر به خاطر اینکه بتونم مسیر رو برای خانواده هموار کنم.یعنی اینکه خلاصه اش این بود که چون من اقدام کرده بودم که خانواده رو به استرالیا بیارم فکر کردم که بهتر تو این مسیر باشم که وقتی خانمم اومد بتونه تو بیزنس خودش کار کنه تا برای دیگران.و البته من هم این شغل رو دوست داشتم ولی بیشتر میخواستم که یک منبع درآمد برای خاتواده شروع کنم و بعد خودم مسیر علاقه شخصی که خوانندگی هست رو ببرم جلو.
این موضوع مربوط به 7 یا 8 سال پیشه .
خوشبختانه دوستهایی داشتم که در یکی از بهترین ارایشگاههای سیدنی در جای عالی کار میکردند .
از اونها خواستم که اگه میشه با صاحب کارشون صحبت کنند که به من فرصت بده که اونجا شروع به کار کنم.
این هم اشاره کنم که خیلی برام سخت بود که شغلی که چند سال داشتم توش فعالیت میکردم رو قربانی کنم (هندی من یا تعمیرات ساختمان) در حد متوسط. و برم توی این کار آرایشگری.
خلاصه صحبت شد و خوشبختانه قبول کردند به شرطی که هیچ حقوقی پرداخت نمی کنند.
و من هم با وجود باورهایی قدرتمندی که ذاتا تو وجودم هست که شناختی روشون نداشتم قبول کردم.
حالا چی شد باورتون نمیشه من تو هفته اول اینقدر خوب تونستم که 8 صندلی پر از مشتری رو بدون هیچ تجربهای مدیریتکنم . ینی از یه طرف کار رو یاد میگرفتم از یه طرف نظافت و منیجری و هر کاری که از دستم بر میومد البته گفته بودند که فقط باید نگاه کنم فعلن.
ومن هم قبول کردم . بدون اینکه به دوستام کاوه و امید حسادت کنم . بهشون هم افتخار میکردم که همشهری من هستند و اینکه چند ماه بعد اون مغازه رو خریدند و من کلی خوشحال شدم .
داستان تو هفته اول اینطور پیش رفت که صاحب مغازه بدون اینکه حظور داشته باشه ظاهرا تعریف من رو شنیده بود و خودش حقوق برام در نطر گرفته بود و پرداخت کرد.
دوستام شاخ درآوردند که این اتفاق افتاده .میگفتند معمولا 3 ماه طول میکشه که به کسی حقوق بدند.
ولی من از آنجا که هیچ ترمزی نداشتم و بهش فکر نمیکردم و حتی خیلی جاها اینقدر خوب عمل میکردم که مشتریهای فکر میکردند که آرایشگاه برای من هست .
اینقدر این موضوع برای منیجر اصلی سخت بود که نتونست من رو نگه داره بدون هیچ مشکلی من رو بعد از یک ماه بیشتر نتونستند نگه دارند.گفت که شما باید بری فنی حرفه ای یاد بگیری بعد بیای اینجا کار کنی .
من هم که خیلی اعتماد به نفسم بالا رفته بود استقبال کردم .
چون میدونستم جاهای دیگر هست که من رو بخواهند .
باور کنید بدون اینکه هیچ دستم به قیچی یا ماشین خورده باشه .به ویدئو هایی که از یوتیوب همزبان با رفتن سر کار تو خونه میدیدم اکتفا کردم و رفتم یه آرایشگاه دیگه گفتم نیرو میخواید گفت بیا سر این مرد رو کوتاه کن با ماشین.یه لحظه گفتم چه غلطی کردم بابا شوخی کردم فرار کنم الان سر یارو رو کچل میکنم …
ولی به خودم گفتم من میتونم برو تو دل ترستهات .
خداروشکر مدل موهاش ساده بود و تونستم برای اولین بار خوب بزنم و طرف خوشش اومد.
گفت بیا بشین صحبت کنیم ببینم چقدر حقوق میخوای من هم یه مبلغی بیشتر از کار قبلی رو گفتم و قبول کرد و از فرداش رفتم سر کار .
خلاصه در زمان خیلی کوتاه شاید ا سال من تونستم مغازه خودم رو بزنم تا الان که تو مغازه هستم و این کامت رو براتون نوشتم.
اینکه من به دوستام حسادت نکردم بلکه تحسینشون کردم همین الان هم اونها یه مغازه دیگه خریدند و من براشون خوشحالم و خودم هم که تونستم به خواستههای که میدونستم رسیدن بهشون ساده هست رسیدم و خاتواده رو تو این چند سال تونستم بیارم استرالیا که باور اون هم برای دوستان و حتی وکیلها سخته که من چطور تونستم 3 نفر رو به استرالیا بیارم و ویزای پرمننت براشون بگیرم.این هم خودش یه داستان طولانی داره که الان بهش فکر میکنم باز به باور فدرتمند کننده ربط داره که من تونستم خانواده رو به استرالیا بیار.م در صورتی که همه میگفتند نمیشه سخته فراموشش کن چیزی که من اصلا بهش فکر ننیکردم و خدار صد هزار مرتبه شکر که شد چون وقتی خدا بخواهد تو رو به بالا بکشه هیچ قدرتی نمیتونه پاین بیاره .و خودم رو نیز تحسین میکنم که من خالق هستم و هرآنچه را که اراده کنم میتونم داشته باشم و اگه دوست نداشتم تغیر بدم و چیزهای دیگر رووتجربه کنم .
جالا جالبه از دیروز تصمیم گرفتم که مغازه رو بفروشم که انشااله بعدن در موردش صحبت میکنم.
من این فایل رو 2 بار نگاه کردم و چیزی که به ذهنم رسید نوشتم امیدوارم یه کوچولو تونسته باشم به این موضوع مهم اشاره کرده باشم.
خیلی مثالها رو میتونم بزنم ولی به قول استاد دوست داشتم از تجربه ها و نتایج خودم گفته باشم .
درسهایی که من از زندگیم گرفتم که به این فایل مربوط بشه.
این هست که من سالها پیش دیدم که دوستهام به استرالیا مهاجرت کردند و موفت شدن من هم باور کردم و از موفقیت آنها خوشحال بودم و تحسینشون کردم که منجر به مهاجرت من شد.
و خانوادهام من رو دیدند اونها هم باور کردند برای اونها هم اتفاق افتاد.
در مورد آرایشگاه هم که دوستهام رو دیدم که تونستند و از موفقیت انها خوشحال شدم و تحسین کردم برای خودم هم اتفاق افتاد.و خیلی مثالهای دیگه که امیدوارم تونسته باشم به بعضی از دوستان در سایت کمک کرده باشم که میشود فقط باید باورهای قدرتمندکننده رو بیشتر برای خودمان مثال بزنیم.
استاد مهربانم خیلی از شما سپاسگزارم برای درسهایی که در همه فایلها چه رایگان و چه خریداری شده که با رضایت کامل پرداخت کردم یاد گرفتم و سعی میکنم در زندگی انجام دهم.
خداوند سایه شما رو حفظ کنه برای این سایت و ما.
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
﷽
بهنام خداوند بسیار بخشنده ومهربان
سلام به شما استاد عزیزم وهمه دوستان عزیز
تبریک میگم وروودشمابه اینمبحثبسیار مفید ذهنیت قدرتمند کننده وذهنیت محدود کننده
من تمرین را میخواهم همین جا انجام بدهم
شخص A در باشگاه هیکل بسیار زیبایی داره و من میبینیم که اون به این موفقیت رسیده که هیکلش خیلی زیبا شده اولش احساس خوبی دارم ولی بعد احساسم خوب نیست چون سریع ذهنم میگه اون مکمل میخوره و در درجه رفاهی بسیار بالا است و خوراک اون بسیار عالی هست و اون اصلا استرس کاری نداره چون پدرش خیلی ثروت منده و اون چون پیش پدرش کار میکنه زیاد درگیر مسایل نمیشه بنابر این میتونه حیکلش متفاوت از من باشه در اصل نوعی توجیه میکنه ذهن من که دلیل موفقیت اون شرایط متفاوتش با من هست از انگیزه من برای تلاش کم نمیشه حتی در بیشتر موارد انگیزه من بیشتر میشه که من در تداوم مسیر بهتر هم میشم و سعی میکنم مدام به خودم بگم که من فقط با خودم رقابت دارم و من باید از دیروز خودم بهتر باشم و به دیگران و موفقیتشون توجه نکنم چون من نمیدونم اونها از چه مسیری به این موفقیت رسیدن و در مواردی هم که کمی تحقیق میکنم متوجه میشم مسیری که اون شخص رفته با مسیر باورهای که من دارم میرم منطبق نیست بنابر این نمیتونم زیاد تحسین کنم
نمیدونم تونستم مطلب را برسونم یا نه
در اکثر مواردی که من افراد موفق نزدیکانم میبینم بلافاصله ذهن من شروع میکنه به اینکه مقایسه کنه روشت دستیابی اون شخص به موفقیت را بفهمه
مثلا در مورد شخص A سریع ذهنم میگه
اکی این شخص وضعیت مالی بسیار خوبی داره به دلیل اینکه پیش پدرش هست وخودش از خودش بیزنس تنها نداره پس پیشرفتش وابسته به پدرش هست
یا این شخص از چند نوع مکمل استفاده میکنه
یا این شخص ممکنه الان موفقیتی پیدا کرده ولی در ادامه مسیر وقتی مثلا از پدرش جدا بشه تازه شروع مشکلاتش هست و اون موقع باید ببینیم ایا بازهم میتونه هیکلش مثل الان باشه یا نه
یا این هرگز نتونسته طعم بیزنس تنهایی را بچشه و اگر زمانی تنها بشه تازه اون وقت هست که میفهمه باید چکار کنه و شاید دیگه این نتایجی که الان داره را نداشته باشه
خوب من همه این موارد را با باور ها وشرایط خودم مقایسه میکنم
من ادمی هستم که تنها دارم پیش میرم تو شغلم
من ادمی هستم که اصلا مکمل مصرف نمیکنم
من ادمی هستم که یک عالمه مساله در زندگیم تا الان حل کردم بدون اینکه کسی حمایتم کنه جز خداوند بزرگ
وقتی شرایط خودم را با اون شخص A موفق کنار هم میزارم یک جورایی ترمز میشه برام که بخواهم زیاد وعمیق تحسینش کنم چون از یک طرف کل شرایط اون را مثل خودم نمیدونم و میگم این مقایسه اصلا درست نیست وکلا دست از تحسین بر میدارم
از یک طرف هم میگم اصلا من نباید مقایسه کنم خودم را با اون چون اون در یک شرایطی رشد کرده که کاملا متفاوته
مثلا مثل این هست که دونوع گل متفاوت را بخواهیم باهم مقایسه کنیم
میدونید من میرم سر مقایسه من اولین چیزی که در دیدن افراد موفق میاد به ذهنم مقایسه اون شخص با خودم هست وقتی وارد مقایسه میشم به تفاوت برخورد میکنم وقتی به تفاوت برخورد میکنم دیگه زیاد نمیتونم تحسین کنم یا اگر هم تحسین میکنم ظاهری هست هرچقدر اون شخص که موفق شده را شرایط موفقیتش را نزدیک به شرایط خودم ببینم بیشتر خوشحال میشم و بیشتر تو ذهنم میتونم تحسین کنم
مثلا شخص شماره B از دوستان نزدیک من در زمان بسیار کوتاهی خیلی ثروت مند شد من همواره تحسینش کردم چون شرایطش خیلی نزدیک به من هست ولی بازهم ذهن من میگرده تا باورهای اشتباهی در اون پیدا کنه که بگه اقا اگر اون این موفقیت را الان داره فردا به مشکل میخوره ها من دونوع احساس دارم در مقابل افراد موفق اول خوب و بعد بد
اولش میگمدمش گرم عالیه
بعد ذهنم که روش اون را با روش خودم مقایسه میکنه میگه نه اوندر مواردی ایراد داره واحتمال زیاد بعد دچار مشکل میشه وموفقیتش پایدار نیست وقتی به اینجا میرسم اون تحسین دیگه ادامه پیدا نمیکنه یا ظاهری میشه
این مورد را استاد توضیح بدید لطفا که چکارکنیم شما یکبار در یکی از فایلهاتون گفتید شما افراد موفق را تحسین میکنید وکاری به اینکه چجوری به اینجا رسیدن ندارید فقط اینکه رسیدن دمشون گرم تمام
و حتی کاری به نوع موفقیتشونم ندارید چجوری میشه کاری به نوع موفقیتشون نداشته باشیمو بتونیم تحسین کنیم !؟؟
مثلا یک نفر یک دزد حرفه ای هست من نمیتونم تحسینش کنم !!!
من در اینجای کار مشکل دارم
ممنون میشم در این مورد توضیح بدید
خیلی خیلی از شما سپاسگزارم این موضوعی که بیان کردید واقعا پاشنه آشیل من هست
حتی در مورد خود شما که اینقدر لاغر شدید وقتی عکس قبل وبعد شما را میبینیم اولش میگمدمش گرم افرین عجب کاری کرده ولی بعد بلافاصله ذهنم میگه این از روش لاغری متد کتوژنیک استفاده کرده وقطعا عواقب واثاری داره براشون و یا در بهترین حالت میگم باید منتظر عواقب این لاغری سریع باشیم بعد قضاوت کنیم
این موضوع دقیقا پاشنه اشیل من هست در مشاهده افراد موفق ولی مثلا در مورد بحثثروتواقعا تحسینتون میکنم چون میگمدمش گرم این واقعا تونسته با تغییر ذهنش نتایجش ارام ارام بزرگ کنه و به اینجا برسه چون مسیر شمارا مثل مسیر خودم میبینم
همه چیز بستگی به این داره که اون فرد موفق با چه با باورهایی به این موفقیت رسیده اگر باورهاش نزدیک به باورهای من باشه من میتونم تحسینش کنم ولی اگر باورهاش از باورهای مندور باشه نمیتونم تحسینش کنم یا ظاهری هست
و یک مثال دیگه من زبان اسپانیایی بصورت انلاین میخونم خودنرم افزار همیشه 30 نفر را بهمدت یک هفته در یک لیگ قرار میده 10 نفر اول لیگ به مرحله بعدی صعود میکنند نرم افزار یک قابلیت پولی داره که با خرید اون قابلیت به شما لقب super میده ویکسری قلب برای شما نامحدود میشه و زمان هایی که یک درس را میبازید بازهم به شما امکان ادامه دادن میده ولی افرادی که مثل من قابلیت عادی دارند حتما باید قلب با عبور از یکدرس بدون ایراد بدست بیارن تازه یکسری با کپی نسخه حکشده نرم افزار حتی بدون دادن پول دروضعیت super قرار میگیرند و علامت super کنار اسمشونمیاد در بیشتر موارد نفرات اول ودوم سوپر هستن من دارمتلاش میکنم ولی میشم نفر پنجم وقتی نفر اول میبینم بجای اینکه بگم دمش گرم میگم اینکه سوپر هست معلومه اول میشه چون بینهایت قلب داره اگه راست میگه با شرایط من بیاد مسابقه بده من هر روز از این مثال ها دارم
از بک جایی تصمیم گرفتم کلا بیخیال دیگران بشم و فقط کار خودم را بکنم چون این ریز شدن در روش موفقیت افراد احساس منا خراب میکنه
بازهم از شما ممنونم که توضیح میدید این مورد را
در پناه رب العالمین باشید
سلام به شما دوسته عزیز وحید جان
از کامنتتون و صداقتی که داشتید خیلی لذت بردم افرین بهتون
میخواستم درمورد اون اپلیکشین که من هم استفاده میکنم و اتفاقا خیلی جالب که من هم دارم اسپانیایی میخونم باتون صحبت کنم
خیلی خوشحال شدم دیدم یک عباسمنشی مثل من داره زبان اسپانیایی باش یاد میگیره
من واااقعا دیوانه ی زبان اسپانیایی ام
خب در مورد لیگ برتر من میخواستم تجربه خودمم بهتون بگم
من اوایل خییییلی برام مهم بود که اولین نفر یا جزو سه نفر اول بشم
اما بعدش چون خیلی مشغله داشتم دیدم خیلی داره این تلاشم اذیتم میکنه و از یه جایی به بعد دیگه گفتم هدف من عشق و لذت بردنه
و اصلا برام مهم نیست حتی اگر از برند هم نزول کنم به یک برند پایین تر … مهم نیست فریز بگیرم … مهم نیست هر چی بشه هدف من لذت بردنه
و خیلی جالب بیشتر وقتا یا توی یک برند میمونم یا صعود میکنم به برند بعدی
من یاد گرفتم برم پروفایل خودمو ببینم و خودمو تحسین کنم از اینکه 147 روزه استریک دارممممم
از مدال هایی که به دست اوردم فقط میرم میبینم عشق میکنم
از تعداد تاپ سه نفرهایی که شدم که میشه ده تا فکر کنم میبینم و تحسین میکنم خودمو
و میگم نگار باریکلا بهت باریکلا به تعهدت
و اصلا دیگه برام مهم نیست از لیگ بیوفتم پایین یا بمونم یا برم بالا
حتی اگر بیوفتم هم خودمو تحسین میکنم
اگه بمونم هم خودمو تحسین میکنم
برم بالا خودمو تحسین میکنم
در هر صورت فقط لذت میبرم از این اپ و فقط تحسین میکنم خودمو
و الان چه قدر شیرین تر شده یادگیری ام
من هم مثل شما سوپر نیستم
اما اینقدر این لذت رو هدف قرار دادم که خیلی راحت میتونم تاپ سه نفر لیگ بشم
من قبلا اگه بهم جایزه دابل اکس پی میداد تا دقیقه ی اخرررر ازش استفاده میکردم حتی اگه به زور و زجر باشه
اما دیگه اینکارو نکردم
حتی اگر دابل اکس پی بهم هدیه میداد اگه حالشو نداشتم یه درسم حل نمیکردم
همین امروز یه ساعت پیش داشتم میخوندم و برای اولین بار سه بار دابل اکس پی جایزه بهم داد و تا 45 دیقه هر درسم دابل میشد
اما رب ساعت لذت بردم استفاده کردم بقیه اش رو دیگه ول کردم
وقتی لذت بردن رو هدف قرار دادم خیلی راحت تر هم صعود کردم
خیلی شیرین تر شد زبان اسپانیایی برام خیییلی زیادتر
حتی از همون سوپر ها هم صعود کردم
خداروشکر
خداروشکر
خداروشکر
اصل لذت از مسیره
من حتی از اینکه قلبام تموم میشه و باید درس حل کنم لذت میبرم
باورت میشه داشتم امروز فکر میکردم که الکی درسارو اشتباه بزنم که همه قلبام بره و درسای قلب گرفتنو حل کنم ؟؟؟
یعنی کلی لذت میبرم از درس های قلب گرفتن و میگم خدایا شکرت چههه قدر خوب و عالی مرور میکنه درسارو برا من
و اینجوریه که احساس میکنم از یک سوپر هم بیشتر دارم لذت میبرم و یاد میگیرم
انشالله که همیشه سالم و سلامت و در مسیر توحید و ثروتمند باشید
زنده باد اسپانیا
Estoy muy feliz porque disfruto tu comment
Yo creo que la vida es muy bonita Con nuestro maestro
سلام استاد عزیزم
سپاسگزارم بابت تهیه ی این فایلها
وقتی متن اول فایل رو خوندم فهمیدم این فایل واقعا واقعا جدیه جدی یه دوره اس فقط به صورت هدیه از طرف استاد و اگر قدر ندونم این هدیه ازم گرفته میشه برای همین چشم استاد ما قدر هدیه هاتونو میدونیم و تمرینارو انجام میدیم تا هدایای بیشتر از نتیجه ی سپاسگزاری عملیمون بگیریم
از شما سپاسگزارم بابت زحمات و هدایای ارزشمندتون
من تمام سعی ام رو میکنم که اونچه واقعی و حقیقت هست رو بنویسم در جواب سوالها
چون بعد از این سالها دنبال کردنه شما خوب فهمیدم فرق باور و اطلاعات چیه
فهمیدم فرق اینکه من چیزی رو که شنیدم و به زبون میارم با چیزی که واقعا باورمه فرسنگ ها فاصله داره
من سالهاست میشنوم شما میگید ثروتمند شدن ربطی به عوامل بیرونی نداره و اینو در زبونم جاری میکنم
اما حقیقتا هنوز نتونستم باورش کنم و اینو از نتایجم و میزان ارامش و ایمان دائمی طولانی مدت که دارم کاملا مشخصه
برای همین سعی میکنم صادقانه جواب بدم و از طرفی هم این با این کامنت صداقت و عزت نفس رو تمرین میکنم برای اینکه یاد بگیرم خودم باشم و از اینکه دیگرانی که کامنتامو میخونن درباره ی من چی فکر میکنن نگران نباشم …
پاسخ سوال اول : ( واکنشم به موفقیت دیگران )
حقیقتا من اگر بخوام درصدی حساب کنم
بین 30_40% خوشحال میشم و تحسین میکنم
اما
بین 60_70% احساس خودکم بینی و مقایسه کردن خودم رو دارم
یعنی نصفه بیشتر احساسم بده چون خودمو مقایشه میکنم که چرا من نتونستم و حالت سرزنش به خودم میگیرم که فلانی عباسمنشی نیست و اصلا رو باوراش کار نمیکنه مثل تو که روزانه پنج شیش ساعت داری کار میکنی اما جلوتر از توعه
چرا جلوتر از توعه ؟؟ و سوالات سرزنشی دیگه که ته ندارن
.
مثال بزنم از موفقیت های دیگران مثلا
میبینم یکی مربیه مثل من ولی مهارتش و کارش نصفه منم نیست اما ده برابر من هنرجو و درامد و شهرت داره
بازم دقیق به نسبت همون درصدی که نوشتم میگم اگه اون تونسته منم میتونم اما درصد بیشتری اونو تحقیر میکنم تو ذهنم که اخه تو با این مهارت کمت چجوری این شرایطو داری مهارتت ارزشش رو نداره چطور اخه ؟؟ و … یا خودمو سرزنش میکنم که چرا تو نرسیدی …
یا میگم خب اون تبلیغ کرده برا همین شرایطش بهتره تو که نکردی
.
مثلا خاله ام خونه ی خیلی خوبی مرکز شهر گرفت
خوشحال شدم گفتم اون تونسته منم میتونم خودمو تجسم کردم که منم خونه خوبی گرفتم و دارم توش زندگی میکنم اما حس مقایسه هم داشتم که اون عباسمنشی نیست تازه از صبح تا شب کلی غر میزنه کلی به منفی ها توجه میکنه و درباره منفی ها حرف میزنه اما چه قدر زندگیش اوکیه ( مالی)… خب چرا مشکل از توعه یا قانونه ؟؟؟ نکنه تو مشکلی داری ؟؟
یا مثلا میگم خب اون دوست پسرش حتما کمکش کرده تو که دوست پسر پولدار نداری … خخخخخخخخخ
.
سوال بعد من از چه زاویه ی بهتری میتونم نگاه کنم ؟
خب توی اون دو تا مثال مثال اولی
من وقتی از این زاویه نگاه کنم که
ثروت و نعمت و شاگرد خیییلی زیادن اونقدر زیاد که حتی کسی که نصفه مهارت منو داره اینهمه هنرجو داره پس منی که اینقدر کارم خوبه میتونم خیلی خیلی خیلی بیشتر از این داشته باشم که خدایا شکرت
اینکه این افراد برام الگو و نمونه شدن که ثروتمند شدن و موفق شدن و درامد بالا داشن
وااااقعااااا هییییچ ربطی به میزان مهارت فیزیکی تو نداره بلکه فقط باورهاست
من خودم الانم واقعا یه نمونه ی عینی واضح هستم از واقعیت داشتن این قانون
من و تقریبا همه ی مردم جهان اینجور فکر میکنیم که اگه توی کارمون مهارت و تخصص بیشتری داشته باشیم درامدمون بهتره و بالاتر میره
اما این اشتباست
من خودمو میگم به خدا از نظر مهارت کارم وااااقعا بهترینم توی اصفهان خودمم نمیگم چون خودم خودمو باور نداشتم توی این یکی دو سال از بس بقیه مربی ها گفتن بهم فهمیدم مگه نه همینم نمیدونستم و باور نداشتم مهارتمو هزار بار که از سمت بقیه تکرار شد فهمیدم
و الان با اینکه اینقدر مهارتم عالیه و خیلی خیلی حرفه ای تر از بقیه مربی هام اما درامدم خیییلی کمتر از مربی هاییه که نصف منم مهارت و تخصص ندارن
البتهههههه
البتههه
من نمیگم ادم نباید تخصص اش رو بیشتر کنه من میگم کدوم عامل اصلی تره
اگر هر دو عامل با هم باشن دیگه کن فیکون میشه و موفقیت به سطح جهانی و بین المللی و ثروتمندی میرسه نه فقط در حد چند تا محله و شهری و درامد متوسط
در مثال دومی هم :
از این زاویه نگاه کنم که
یک زن چه قدر میتونه با اراده باشه که به تنهایی به چنین موفقیت مالی برسه
این باورو داشته باشم که وقتی یک فردی واقعا هدفی رو بخواد و باور داشته باشه که میتونه بهش برسه خداوند یعنی جهان از بی نهایت طریق بهت اون نعمتا رو میرسونه
مثلا در مورد خاله ام اون باور داشت که لیاقت یک خونه ی بهتر بزرگتر شیکتر وسط شهرو داره
که لیاقت یک ماشین شیک خارجی داره
با اینکه خودش به تنهایی اصلا اصلا توانایی اش رو نداشت که اینارو داشته باشه
اماااا خودش رو لایق میدونست و باور داشت که میشه و سخت نیست داشتنش
پس
جهان براش از طریق فرشته ای این نعمات رو وارد زندگیش کرد
این نشون میده خداوند راه های بسیار و فراوانی داره برای دادن نعمت ها به تو
این نشون میده از بییییی نهااااایت طریق نعمت ها میتونن وارد زندگیت بشن اگرررررر
تو خودتو لایق بدونی اگر تو خودتو باور داشته باشی
به خدا همه اش همینه
این نشون میده همه چیز باوره
اگر اون دوست پسرش هم نبود به خاطر این باورش به شکل دیگه ای این نعمتها بهش داده میشد چون لیاقتش رو کسب کرده مثلا فردی پیدا میشد که با مقدار کرایه خیلی کم که خودش میتونه اون خونه رو بهش بده ، مثلا بهش هدیه داده بشه و … واقعا من مغزم نمیکشه فقط این واقعیت داره که اگر تو لایقش بشی تو باور داشته باشی میشه واااااقعا از هزاران طریق به راااااحتی وارد زندگیت میشه و خاله ی عزیزه من نمونه ای بینظیر از این قانون شده
اون به خاطر دوست پسر پولدارش به ماشین خارجی و خونه نرسیده
به خاطر باااااااور و احساس لیاقتش بهش رسیده که اون شرایط فقط یکی از هزاران روش و راه جهان بود برای دادن بهش نه عامل
خدایا شکرت واقعا نمیدونستم نوشتن و فکر کردن به این سوال میتونست اینقدر حالمو خوب کنه اینقدر بهم انرژی مثبت و باور قدرتمند کننده بده استاد جونم خیییلی جالبه واقعا اگر ننوشته بودمش بهش اصلا توجه نمیکردم و اینا نمیومد و همچنان در اون حس بد میموندم اما الان خیلی حسم واقعا خوب شد استاد جونم مرسی تشکر
استاد جونم روی ماهتونو میبووووسممممم عااشقتونم
الان فقطططط این مونده که هر روز این متنو بخونم
هر روزدر جنبه های مختلف چک کنم خودمو و به همین شکل از خودم سوال بپرسم
مگه نه هیییچ اتفاقی نمیوفته
به والله بدون تکرار تکرار تکرار تکرار تکرار هر روزه ی تمرین ها
واقعا هیچ تغییری رخ نمیده چون همه ی اینها در مغز اطلاعاتی کوتاه مدت منه هنوز باورم نشده
برای همین یه حس خوب گذرا میگیرم
اگر ادامه اش بده هر روز اروم اروم میشه باور و حس خوب دائمی
الهی شکرت
الهی کمکم کن که من واقعا عاجزم و واقعا خواهان تغییر و رشد و پیشرفت
قربونت برم استاااادممم
در پناه الله یکتا
﷽
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به شما دوست عزیز نگار عزیز
ممنونم از پاسخ شما hola hola
buenas dias
tu eres muy inteligente
خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم که یکدوست خوب مثل شما که عاشق اسپانیش هست پیدا کردم چقدر جالب
ماشا الله به شما احسنت 147 روز استریکواقعا محشره من 50 روز هستم البته یکبار پارسال دقیقا حالمبد میشد و فقط دنبال امتیاز بودمو از یک حایی رهاش کردم و ادامهندادم ولی الان این 50 روز را واقعا با لذت پیش میریم و به قول شما یا در لیگ وسط قرار میگیرم یا صعود میکنم اصلا عجله ندارم ومیگم هدف من یاد گرفتن هست حتی اگر سفوط کنم من اومدم که زبانم خوب بشه نه اینکه اسمم جزو لیست اولی ها باشه معمولا هم اسونو راحت با حداکثر 1000 ایکس پی عبور میکنم اصلا زور نمیزنم وخیلی راحت عبور میکنم یا همون جا میمونم اصلا عجله ندارم من این باور را در زندگیم هم ساختم که اصلا عجله نکنم خیلی وقتها میگم بزار اونهایی که عجله دارن برن من هیچ عجله ندارم و خدا به وقتش باد را در بادبانهای کشتی من چنان می اندازه که سرعت عالی میگیره خیلی جالبه که این نرم افزار از خیلی چیزها شبیه زندگیروز مره خودم هست
منم تحسین میکنم شما را بخاطر صداقتتون من اصلا به روشی که دارم میرم شک نمیکنم چون این روش دارم در قران هم مورد برسی قرار میدم اطمینانم خیلی زیاد تر از قبل شده قران به من خیلی کمک کرده دقیقا وقتی قران را میخونم انگار دارم یک کتاب عالی موفقیت میخونم برای همین اصلا به مسیری کهمیرم شک نمیکنم هر زمان همایننجا بیاد که دیگران از تو جلو هستند من میگموحیدتو الان دقیق یکسال نیست باورهات اصلاح شده و حتی شش ماهمنیست و قبل خودم را میبینم و خیلی ازوم میشم میگم اگر فلانی الان ماشین 3 ملیاردی خریده 12 سال هست این باورهای قوی را در خودش داره تقویت میکنه ومیاممحاسن خودم را تقویت میکنم میبینم من از همونی که ماشین 2 ملیاردیداره در خیلی موارد عالی تر عمل کردم خلاصه به خودم انرژی میدم
و در این مسیر فقط و فقط وفقط و فقط توحید هست که کمک میکنه
من همه را تحقیق کردم
نه کیفیت مهمه نه تلاش فیزیکی مهمه نه از صبح تا شب دویدن مهمه هیچی مهم نیست فقط یک چیز مهمه واون فقط و فقط و فقط باور به یگانگی خداوند داشتن هست به خدا فقط همینه و هیچس دیگه نیست من کارخانه نساجی دارم ولی دوتا نخ را بلد نیستم گره بزنم بخدا ادم هایی میان برام کار میکنند از خودم بهتر من فقط روی یک اصل کار میکنم و اونتوحیده
الباقی چیزها را خود خدا درست میکنه
خدایی کهموجودی حساب بانکی من را در عرض 6 روز 300 برابر میکنه همیشه میتونه این کار را بکنه فقط باید قدرت خدا را باور کنیم به میزانی که شرک را کم کنیم قدرت ما زیاد میشه از اتصال به اون منبع الهی همه چیز خداونده
حرفهای من این میست که بخوابیم خونه دقیقا همونمثال اسپانیش هست شما زجر نمیکشی حال میکنی ونفر اول میشی دوست خوبم لذت میبری ونفر اول میشی عشق میکنی وحسابت 9 صفر مید جلوی عدد حال میکنی
میدونی همه مسیر موفقیت از بینرفتن ترس ونگرانی هست کل داستان از بین رفتن ترس و غم هست و فقط خدا استاد این کاره الباقی همش حاشیه است فقط خدا فقط خدا فقط ایمان به خدا داشتن هست و این با کلامخالینیست باید بری تو دل ترس ها من تو این مسیر از خیلی ترس ها عبور کردم که میتونم کناب ها بنویسم و در زمان مناسب مینویسم حتی شاید فیلم ساختم نمیدونم ترس از کشته شدن ترس از زندان ترس از دارایی ترس از بس پولی ترس از هر جیزی تا از این ترس ها عبور نشه موفقیت wooooow بدست نمیاد چیزی که الان هستیم موفقیتی که الان داریم به میزان مقدار عبوری هست که از ترسهامونکرذیم اگر خیلی میخواهیم موفق بشیم باید خیلی از ترس ها عبور کنیم کار من فقط همینه و در اینمسیر فقط خدا میتونه به تو قوت قلب بده فقط خدا فقط خدا فقط خدا فقط رب
امیدوارم تونسته باشم منطورم برسونم
وقتی از سقوط در دولینگو نترسیدی موفق شدی تاوقتی میترسیدی نمیشد
در پناه رب العالمین باشید دوست خوبم امیدوارم یک روزی در میامی شما را مهمان کنم در یک کافه زیبا در خیابان ocean drive و از شنیدن موزیک enrque اشکبریزیم و لذت ببریم که میشود اره میشود می شووووووووود
ببخشید من غلط املایی زیاد دارم حال اینکه اصلاحش کنم ندارم خودتون بفهمید چی میگم هاهاهاها
در پناه تنها قدرت هستی باشید
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ذهن واقعا در همه زندگی ما بسیار مهم است و نقش اساسی را ایفا می کند
خیلی از جاها من حسادت کرده ام
خیلی از جاها من خودم را ندیده ام
خیلی از جاها من فخر فروختم
و چه شبهایی ذهن من درگیر افکاری بوده است که واقعا من را خسته کرده است و افکار بی خودی به من وارد می کرده است که آرامش را از من می گرفت
نسبت به موفقیت افراد زندگی خودم
خیلی اوقات من حسادت می کردم
با خودم اینگونه فکر می کردم که چرا او توانسته است ولی من نمی توانم
چرا در خودم این را نمی بینم که من هم می توانم موفق بشوم
گاهی اوقات با خودم اینگونه فکر می کنم که من هم باید مثل او بشوم
اما این حسادت بیشتر در مورد مسائل مالی است و در مورد بعضی از مسائل مثل رفتن به مسافرت و یا خرید آنها نیست
گاهی اوقات خودم را پشت سر موفقیت آنها پنهان می کنم
دوست دارم که با آنها کار کنم و آنها بجای من حرف بزنند
یک جورایی خودم را می خوام مثل آنها بکنم
اما
خیلی اوقات هم خودم را با موفقیت دیگران مقایسه می کنم
امروز خودم را با گذشته چندین و چند ساله آنها مقایسه می کنم
در مورد تمرین استاد اینگونه می توانم بنویسم که خیلی از اوقات نسبت به موفقیت های همسر خودم خوشحال می شوم
درسی که از او یاد می گیرم این است که او خیلی توکل دارد
خیلی دلش قرص و محکم است
دوستم امیر خیلی در کارهای خودش و در قرار ملاقات ها خیلی قاطع و صریح است و من نسبت به او حسادت می کنم که چرا من آنگونه نیستم
البته در حال کار کردن روی خودم هستم و از امیر هم در حال کمک گرفتن هستم تا بتوانم از چهارچوب و قفسی که در ذهن خودم ساخته ام خارج بشوم و به راحتی بتوانم ذهن خودم را آزاد و باز بگذارم تا بهتر و بیشتر بتوانم به آزادی عمل در کارهیا خودم برسم
کارفرمایی دارم که در کارهای خودش خیلی راحت و ریلکس است
این هم دوست دارم که من هم مثل او بشوم و بتوانم از این همه شور زدن ها و عصبی شدن های خودم خارج بشوم و بتوانم براحتی و آسانی من هم مثل او در کارهای خودم ریلکس و راحت باشم
خیلی دوست دارم که از احساس بد و شک و دودلی خارج بشوم
برای فردا و روزهای نیامده فکر نکنم
ذهنم فقط برای اکنون و برای حالا باشد
می دانم که باید بیشتر بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم و خودم را به آرامش برسانم
ممنونم استاد عزیز
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام به استاد گرامی و خانم شایسته یار و همراه همیشه استاد. من واقعا لذت میبرم از زندگی استاد که از پایین ترین سطح زندگی با تلاش و مطالعه های بسیار و عمل به نکات مثبت آن بدون در نظر گرفتن حرف مردم اینقدر پیشرفت کرده اند و علاقه زیاد ایشان را برای پیشرفت دیگران تحسین میکنم و مطمئنم که با عمل به آموزش های استاد و توکل به خدای وهاب به بهترین وضعیت در تمام ابعاد زندگی میرسم. بعد از گوش دادن به این فایل با خودم گفتم خیلی جالبه که من موفقیت پسر عمم رو میبینم که از لحاظ علمی و مالی خیلی پیشرفت کرده و همیشه او را تحسین میکنم و از خدا میخوام که این افراد عمر طولانی داشته باشند و من هم سعی میکنم که مثل او حداکثر تلاشم را کنم و به قول استاد نتیجه را به خدا با اطمینان واگذار کنم. ولی یکی از نزدیکان هست که پیشرفت معمولی داشته ولی فکر میکنم حقهای دیگری را ضایع کرده و شانس هم البته اگر قبولی در لاتاری راست باشد و از طریق هزینههای دیگر به آمریکا نرفته باشد من به او حسادت میکنم و فقط با این گفته استاد خودم رو آروم میکنم که میگن اولین قدم برای پیشرفت این است که قبول کنی هر کسی در هر جایگاهی هست جای درستش همون جاست.و در آخر هم از استاد ممنون که نگاه قشنگی و آرامش بیشتری به زندگی من داده و میدهد