ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود به استاد و همه بچه ها
راستش حرف های استاد از این که بهای دوره پرداخت بشه یادگیری ادم ها بهتره من تکون داد چرا باید این باور داشته باشیم که هر چیز رایگان شد ارزش نداره یا کم ارزشه حالا بعدا گوش میکنم در صورتی که طرف مقابل باشهود قلبی این دوره رایگان گذاشته یعنی باحال و فرکانس بالاتر
والا تا حالا کامتت ننوشته بودم اما تصمیم گرفتم تو این سینرژی جمعی شرکت کنم و یک بار هم به نوشتم و جواب دادن تمرین ایمان بیارم راستش همش فکر میکنم گوش دادم کافیه .
راجع به سوال ،من دو گانگی دارم چون اگاهی خودم رو بالا بردم خوشحال میشم ولی با یه لحنی خاص که عهههههه….حسادتم پنهون میکنم ضعف خودم و تنبلی خودم بیشتر از این که تا کی میگی از فردا شروع میکنم زود باش همه پیروز شدن بردن رفتن بالاتر تو موندی ….
مثلا برادرم خانه سازمانی بهش دادن…گفتم من عمرا نمیرم تو همچین جایی
دوستم با من شروع کرد کار و درامد خودش داره …..من گفتم من شرایطم بد بود
……
اگه بخام دیگاه دیگه نگاه کنم
میتونم بگم خود من با کارو درامد خودم خانه کرایه میکنم هر جور و هر طوری که دلم بخاد اون هم اون مسیر نظام با محدودیت قبول کرده چرا خودم نابود میکنم
و برای دوستم که پشتکار داره من فقط میگم از فردا از فردا
خیلی ممنون از سوال چالشی استاد جان
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عزیزم
درمورد سوال اول
میتونم بگم در اکثر مواقع نسبت به موفقیت های عزیزانم یا دوستانم یا افرادی که بهم نزدیک هستند خیلییی خوشحال میشم اگر بیشتر از آنها نباشه کمتر نیست چون وقتی این چیزها رو میبینم و به این باورم کمک میکنه که موفقیت اون شخص نشانه ای برای منه که منی که در حال حاضر شاهد این موفقیت هستم خودمم نیز در مدار هستم که این امر رو شنیدم و توجه کردن و تحسین کردن این امر بی شک باعث میشه که بیشتر ببینم و منو به حرکت وا داره که آره حرکت کنی میتونی موفق بشی و میپرسم که چطوری کار کردی ؟! چه باوری داشتی که موفق شدی؟! سعی میکنم که از روشها ایده بگیرم و حرکت کنم .
اما در مواقعی پیش میاد که ذهنیت منفی باف غالب میشه و هجوم افکار که ببین بقیه تونستن تو چته ، تو چه کمبودی داری که تاحالا برات نشده ، حس کمبود داشتن حس کم ارزش بودن بهم میدن
درمورد تمرین
صمیمی ترین دوستم: موفقیت در روابط و دریافت اون چیزی که همیشه از یک رابطه عاطفی میخواست و رسیدن به خواسته های که همیشه دربارشون میگفت _بعد از شنیدن اتفاق های بینظیر و عالی که براش افتاد خیلی تحسینش کردم و بشدت براش خوشحال بودم و خیلی کنجکاو بودم که چطور حرکت کرده که تونسته این مسیر رو طی کنه و به این موفقیت برسه ، ایده ای که با توجه به شناخت عمیقی که نسبت به ایشون دارم ، و صحبت های رد بدل شده ، متوجه شدم این فرد خیلی تونسته با خودش به صلح برسه و خودشو پذیرفته بود و مقاومت هاشو شناخته بود و آدمی هست با آغوشی باز به سمت تغییرات میره مقاومت نمیکنه نسبت به تغییر و تونسته حسشو عالی نگهداره و دراون دوره تونسته ایمانش رو به عمل دربیاره که تجربه های عالی که میخواسته رسیده ، ایده که میتونم بگیرم اینکه رها باشم خودمو بپذیر و انقدر مقاومت نکنم برای تغییر. درسی که میتونم بگیرم اینکه هرچقدر بتونی با خودت آشنا باشی و تک تک وجودتو بدون اینکه مردم چی میگن بقیه چی میگن قبول کنی و بپذیری که این تویی بااین خصوصیات و لازم نیست از خودت بودن خجالت بکشی و مقاومت کنی که نه من این نیستم و فرار کنم از چیزی که هستم واین امر باعث میشه که خیلی از ترمزها و باور هامو نتونم بشناسم
برادرم: موفقیت های مالی عالی_همیشه برای این موفقیتش خوشحالم که فردی در خانواده منه انقدر خوب و عالی میتونه به موفقیت مالی برسه پس منم میتونم و همیش در صحبتهاش در مکالمه های که باهم داریم دنبال باور های که ثروت سازش میگردم . ایده ای که میتونم از این فرد بگیرم و اینکه به این باور برسم که همیشه و هروقت که میخوای میتونی ثروت بسازی فارق از هر شرایطی که توش هستی ، درسی که این فرد همیشه بهم میده اراده و
برای ادامه دادن واینکه ثروت و فراوانی جریان داره کافیه خودت بخوای و در اون مسیر قدم بزاری(بااینکه تحصیل انچنانی نداره، ولی از بچگی دنبال این بود که پول داشته باشه پول دربیاره )
پسر عموم: موفقیت های عالی شغلی_ همیشه برای اینکه انقدر مغز خلاقی داره برای کار آفرینی تحسینش میکنم و خیلی خوشحال میشم برای موفقیت های مالی و شغلیش، اینکه برو دنبال چیزی که دوست داری و بااون میتونی ثروت خلق کنی و کار آفرین باشی ، درسی که میتونم بگیرم اینه که مهم نیست بقیه چی میگن چه فکری درموردت میکنن تو میتونی خلق کنی موقعیتهای شغلی که میخوای و کار آفرین باشی ( این فرد از بچگی بش میگفتن رضا بی مخ ، اونم برا اینکه همیشه رها بود کارایی که دوست داشت میکرد طبق چیزی که بقیه میگفتن رفتار نمیکرد)
با این سوال های که استاد پرسیدن تازه دارم توجه میکنم به اینکه افرادی هستند در خانواده من که این موفقیت هارو کسب کردند هیچوقت از این بعد به اینکه اینها موفقیت هستند نگاه نکردم و همیشه مث دیدگاه بقیه افراد خانواده از نظرم خیلی امر طبیعی هست و توجه نکرده بودم الان که نشستم فک کنم به این سوال ها مغزم باز تر شد و تونستم از جنبه دیگه ای بهش نگاه کنم ، خیلی سپاس گذارم که استاد عزیزم بااین سوال ها مغز ما رو ازجنبه دیگه به چالش میکشه .
ممنون و خیلی سپاس گذارم که خدا شما استاد عزیزم رو هدایت کرد که این فایل که فوق العاده رو ضبط کنید تا جنبه ی جدیدی از خودمون رو به چالش بکشه .
همیشه شاد و تندرست و در پناه الله باشید.
به نام خداوند جبران کننده
سلام به استاد عزیزتر از جانم و خانم شایسته عزیز
امیدوارم همیشه و در هر لحظه زندگیتون طمع خوش آرامش و آسایش رو بچشید.️
خیلی سپاسگزارم بابت این فایل های بی نهایت ارزشمند و قدرتمند که نوری است برای ما در این مسیر زندگی
جواب من به این سوال اینه که مثل اکثریت بچه ها منم وقتی موفقیت دوستام و آشناهامو میبینم و میشنوم اولین کاری که میکنم احساس خوشحالی میکنم که این احساس کمرنگ تر است نسبت به احساس بدی که پیدا میکنم حس میکنم از این پیشرفتی که دوستام میکنن عقب تر میمونم و یا هیچوقت نمیتونم به پای اونا برسم همیشه شانس و خوش اقبالی و داشتن خانواده پولدار رو ملاک موفقیتشون میدونستم و خودمو با این افکار راضی میکردم .
برای مثال دوستی دارم به اسم حجت اون تو یه شرکتی کار میکنه که هم حقوق بالایی داره هم امتیازات شرکت خیلی زیاده و تو سن 36 سالگی تونسته دوتا خونه داشته باشه و یکی هم مشغول ساختنش هست کلی پول و سرمایه داره و همیشه هم در مسیر موفقیت هست
خب احساس من این بود که چون خانواده پولدار و موفقی داره و شانس و اقبال خوبی داره بخاطر همین تا این حد موفق شده وقتی موفقیتش رو میدیدم خودمو تحقیر میکردم و ناراحت میشدم که چرا من با اینکه این همه مراقبه میکنم و تو مسیر رشد و آگاهی هستم به زیبایی ها توجه میکنم ذهن و افکارمو کنترل میکنم غر نمیزنم شکایت نمیکنم همیشه نکات مثبت رو میبینم و … اتفاق نمیفته …
اعتماد بنفس و عزت نفسمو نادیده میگرفتم و کلی با خودم کلنجار میرفتم …
( نگو ترمز های مخفی ذهنمو نشناختم و شناسایی نکردم)
ولی با همه این ها میتونم نکات مثبت دوستمو پیدا کنم و ببینم اصلا ربطی به شانس و داشتن پدر پولدار نیست
چون حجت واقعا خیلی تو مسیر موفقیت هست
بیشتر وقتشو تو بنگاه و خرید و فروش زمین و شناسایی شون میگذرونه .اکثرا در حال خوندن زندگی افراد ثروتمند هست.بیشتر اقدام میکنه در مسیر خواسته هاش دقبقا برعکس من…
و تونستم به لطف شما استاد عزیزم درسای بزرگی از زندگی این دوستم بگیرم که منم میتونم در راستای اهدافم قدم بردارم و نشینم تا همه چی برام جور بشه میتونم بیشتر تلاش کنم و در مسیر خواسته هام باشم.
سلام خدمت استاد عزیزم
اولش یک نکته که از اول حرفتون شنیدمو میگم، این که باور کنیم «اتفاقاتمون توسط باور هامون رقم می خورن» و همچنین باور کنیم که «خودمون میتونیم باورهامون رو تغییر بدیم»
یک وقتایی هست که یک اتفاق منفی برامون میوفته و ما میدونیم که توسط باورهامون رقم خورده اما بازم احساسمون بده؛
ریشه این احساس بد اینه که ایمان نداریم که میتونیم باورامونو با ارده خودمون تغییر بدیم.
یکسری از وقتا با تلاش اندک سعی کردیم ورودی مناسب بدیم به خودمون ولی اگه یکم تحت فشار قرارمون بدن همون شخصیت قبلی درمیاد، بعد میگیم من که روی باورام کار کردم و در ناخودآگاه این تفسیر میشه که خب تو در تغییر باورهات ناتوانی، یا این تغییر اینقدر سخته که باید پدرت دربیاد؛ اما این کار صبر و استقامت و کنترل ورودی میخواد؛
پس تمام اتفاقات زندگیمان به واسطه باورهایمان رقم می خورد و تمام باورهایمان بواسطه افکارمان؛
پس من میتونم در هر لحظه که اراده کنم شروع به تغییر باورهام کنم.
و پاسخ به سوال:
جدیدا خیلی ویدیو های لیست باورهای ثروت سازو می بینم و به همین دلیل هروقت یک موفقیت از دیگران رو می بینم، اولش ناخودآگاه احساس بدی بهم میده چون همیشه فکر می کردم زندگی زمین مسابقه هست و من باید توش اول باشم، و به همین دلیل هنوز اون احساس رقابت توی موفقیت بهم دست میده، اما آگاهانه سریع به خودم میگم اگه این تونسته به این موفقیت برسه، منم میتونم، یعنی داشتن این خواسته اینقدر بدیهی شده که مثلا یکی از دوستانم به اون خواسته رسیده پس منم میتونم به این خواسته برسم، اینجوری خودمو به احساس نسبتا خوبی میروسنم.
و این باز هم خیلی نسبت به قبل بهتر شده چون قبل از آشنایی با قانون، میومدم کلی حسرت می خوردم که فلانیو ببین به چه چیزایی رسیده اما من کجا هستم؟ هنوز همون شرایط پارسال، با این که من هزاران برابر اون تلاش کردم و بهش نرسیدم، اون با خیال راحت بهش رسید (که این هم بازتاب قانونه که با زجر و رنج به چیزی نمی رسی)، و کلی خودمو سرزنش می کردم اما الان میگم اگه این موفقیت برای یکی از نزدیکانت افتاده یعنی توهم نزدیک اون فرکانس موفقیت هستی.
تمرین:
راجع به تمرین من همه این مواردو توی دفترم نوشتم اما میخوام ویژگی هایی که این افراد داشتن رو بنویسم؛
یکی از دوستانم هر سال موبایل و لپ تاپ و وسایل الکتریکی جدید میخره؛ افکاری که توی ذهن من میچرخه هنگام این لحظات اینه که ببین جهان به چه آدمایی هدیه میده، من با این که کلی کار فیزیکی کردم و از لحاظ کاربری که از اون وسایل دارم هزاران برابر بیشتر نیاز دارم به این وسایل و سخت افزار، اما جهان به فردی که نیازش یک وبگردی ساده و فیلم دیدنه چه وسایلی میده، من خیلی خوب میتونم احساس و تصویری که ذهنم هنگام موفقیت یا حتی شنیدن جملات موفقیت آمیز ببینم، وقتی که درمورد یک موفقیت صحبت میشه، آگاهانه میگم من میرسم بهش و همه چیز دست خودمه اما پترنی که توی ذهنم تکرار میشه، فرکانس عدم لیاقته، ذهنم گذشته سخت و شرایط ناجورمو به یادم میاره و این شرایطو ربط میده به خودم و میگه تو آدم بی ارزشی هستی، تو آدم فقیری هستی، تو آدم بدبختی هستی، همه اینا به صورت ناخودآگاه میاد تو ذهنم و یجورایی احساس لیاقتو ازم می گیره
به همین صورت اگه یک فردی به موفقیتی برسه، من حس می کنم که در درونم یچیز میگه اون از تو لیاقتش خیلی بیشتر بوده یا بهتر بگم اون خیلی از من ارزشمند تره؛
به همین صورت اگه به شخصیت دوستم نگاه کنم، این احساس لیاقت و راحت صحبت کردن درمورد موفقیت رو در اون می بینم، یعنی اون برای خودش خیلی ارزش قائله
یکی دیگه از ویژگی های شخصیتی این دوستم اینه که خیلی وابسته نیست به خواسته هاش، اصلا بی خیاله راجع به این چیزا ولی من وابستم به خواسته هام و وقتی یک پولی قراره توی حسابم بیاد، هزاران برنامه و تصورات براش می چینم که یجورایی بهش وابسته میشم، و دقیقا این لحظاته که اون خواسته ازم دور میشه، حالا اگه قرارداده، اون قرارداد فسخ میشه، اگه یک سفر هست، اون سفر کنسل میشه و…
یکی دیگه از دوستام هم دقیقا به همین موفقیت ها رسیده، یعنی تجهیزات سخت افزاری قوی داره درصورتی که ته استفادش از اون تجهیزات وب گردیه و اگه شخصیت این دوستمو بررسی کنید، به این نتیجه میرسید که خیلی با اعتماد به نفسه، همیشه از موفقیت هاش صحبت می کنه ولی من اگه بخوام این کارو انجام بدم به خودم میگم که تو مغروری، نباید از موفقیت هات صحبت کنی، اگه صحبت کنی همه مسخرت می کنن و…
مثلا این دوست من با یک برنامه بازی ساز که خیلی آماده و بدون کد نویسی میتونی یک بازی بسازی، یک بازی ساده ساخته بود که حتی تصاویر درون بازی رو هم تغییر نداده بود خلاصه 4 تا دکمه نکست زده بود تا فایل بازیو تحویل بگیره، بعدش اینو اونقدر نشر داده بود و گفته بود و همه میگفتن بابا تو چه آدم خفنی هستی ولی من خودم با این که برنامه نویس و طراح گرافیکم و سیستمم پر شده از پروژه های خفن، حتی یک دونشو هم برای کسی نفرستادم تا مبادا فکر کنن من آدمیم که مغرورم یا هرچی
اینجا فرق من و اون مشخص میشه، اون برای کوچکترین و بدیهی ترین موفقیت هاش میاد و کنفرانس میره و در مقابل همه مردم تحسینش می کنن ولی من حتی جرئت اینو ندارم که یک پروژه خیلی خفنو که خودم همش رو نوشتم، برای یک نفر بفرستم
خیلی جالبه برای تمرین چندتا از نمونه کارامو برای دوستام فرستادم اما بازم همون باور که اونا فکر می کنن تو مغروری توی ذهنم بود و این باعث شد تا توجه خاصی نکنه به اون پروژه ولی دوستم بدون این که اصلا نظر دیگران براش مهم باشه، همیشه از موفقیت هاش صحبت می کنه.
پس:
-وابسته نباش، فقط لذت ببر از کارت و هیچوقت برای بیشتر پاداش گرفتن و رسیدن به یک خواسته ای زجر نکش
-تو لایق هر موفقیتی هستی و اگه بهش نرسیدی، یعنی خودتو لایق اون نمیدونی، لیاقت با نیاز فرق داره و همیچ ربطی به همدیگه ندارن، تو حتی اگه هیچ نیازی به وسیله ای نداشته باشی ولی اونو بخوای، لایق داشتن اونی پس لیاقتو با نیاز قاتی نکن
-موفقیت های تو همیشه میتونه برای دیگران جذاب باشه و اونی که مسخرت می کنه، شخصیت ضعیفی داره ولی اگه نظر دیگران برات مهم نباشه و فقط برای این که به خودت بگی من با اعتماد به نفسم و موفقیت هام برای دیگران تحسین برانگیزه، بری و با اعتماد به نفس درمورد کوچکترین موفقیت هات صحبت کنی، اونوقته که میتونی به موفقیت های بالاتر برسی
همه چیزایی که بالا نوشتم، بازتاب صادقانه ای از افکارم بود که خودکار از ذهنم به کیبورد میومد و خودم همین الان فهمیدم که مشکلم کجاست و یجورایی صحبت افکارم با خودم بود.
استاد ممنونم ازت
همین الان کلی چیز یاد گرفتم و مطمئنم دوستانم هم اینجور مشکلاتو دارن و اگه این برنامه ادامه دار باشه خیلی خوب میتونیم ترمزهامونو بشناسیم.
خداروشکر
سلام خدمت استاد جانم و مریم جان عزیز و دوستان گلم
استاد اول من یک سپاسگزاری ویژه از شماو مریم جون بکنم بخاطر این فایلای سفر دور آمریکا. من با دیدن فایلای سفر به دور آمریکا با این دید جدید که گفتین با احساس لیاقت ببینید طوری ک با همین توجه و تحسین من هدایت شدم به دوبار تفریح، و اونجا تو اون مناطق داشتم برای چند دقیقه فیلم میگرفتم برای مادرم، وای چ سخت بود تو مناطق کوهستانی فیلم گرفتن وراه رفتن، اونجا یاد شما و مریم جون افتادم ک تو چ صحنه و لوکشن هایی برای ما فیلم گرفتین با عشق.
استاد سپاسگزارم برای این سلسه فایلای جدید خیلی داره کمک میکنه به خودشناسی تو مسیر رسیدن به خواسته. یعنی همونجاهایی تو مسیر که گیج میشی و نمیدونی که مشکل کجاست اینا مث چراغ راه میشن.
این فایل قطعا پاسخ خداوند به درخواست هدایت و کمک منه.
استاد جان من قبلا فقط فایلا رو گوش میکردم حسم خوب میشد زیاد فکرنمیکردم بهشون که تو ذهنم تثبیت کنم و یا با خودم گفتگو کنم.
من از گفتگو با خودم ترس داشتم، اولین بار تو سوالات جلسه دوم شیوه ی حل مسایل مریم جان خیلی حرفه ای سوال پرسیدن و یک جوری انگار مغزت رو لخت میکردن، اونجا تازه اول این بود که شروع کنم با خودم رو راست بودن.
ولی حسم بد میشد و نمفهمیدم ک از کجا داره حسم بد میشه، تا تو دوره احساس لیاقت شما منو با مفهوم خود ارزشی آشنا کردین ،اینکه من خودم ارزشمندم فارغ از نتایج و دستاوردهام. این یک جرات داد به من یک پشتوانه که نترسم و بیام صادق باشم و پای صحبت های خودم با خودم بشینم بدون سرزنش خودم یا گره زدن آگاهی هام و عملکردهام به احساس لیاقتم.
و فایل قبلی که راجع به قدرت اراده در برابر عملکرد مغز بود ،خیلی روشنگر بود، خیلی میتونه کمک کنه به راحتی ب خواسته ها برسیم اگر درست اجراش کنیم.
من توی رسیدن به خواسته هام نمیومدم قدم اول اهرم رنج و للذت رو جاشو درست کنم، هی سعی میکردم زور بزنم و از نیروی اراده کمک بگیرم و تا چند روزی خوب جواب میداد بعدش شل میشدم و بدتر از اون بعد از اون خودسرزنشی و برچسب بی اراده بودن به خودم میزدمو ویک جنگ درونی و هر روز ضعیفتر میکرد منو در مسبر رسبدن به خواسته م.
باید بفهمم که ذهنم مث یک بچه ی لجباز اما باهوشه که نمیشه به زور وادارش کرد ک کاری بکنه ،باید بشینی باهاش حرف بزنی تا راضی بشه ، پاداش بدی، وعده بدی، منطق بیاری
با فایل قبل برام یادآوری شد که اول اهرم رنج و لدت رو درست کنم، و یادم باشه شما تو دوره ی احساس لیاقت بارها گفتین فکر نکنید این شیوه ی تنبیه که وفتی کاری رو اشتباه انجام میدین سرزنش میکنید خودتون رو، جواب میده،این برعکس جواب میده باعث میشه ارزش خودتون رو بیارین پایینتر و هی در مسبر اشتباه بیشتر فرو برین.
من در جواب به این سوال که از موفقیت افراد چ حسی دست میده
در قدم اول اگر که اون موفقیت، هدف حال حاضر من باشه و اون فرد از نزدیکان باشه حسم بد میشه، بیشتر هول میشم و حسم بد میشه ، که الان میفهمم بخاطر مقایسه هست که فکر میکنم دیر شد،یا من کارمو درست انجام ندادم، یا خودم الکی تو ذهنم شروع میشه ک اونا الان این موفقیت رو دارن و چون من ندارم فکرمیکنن من بی ارزشم، البته این افکار رو با دوره احساس لیاقت فهمیدم که چی میگذره تو ذهنم
اگر موفقیت هدف حاضر من نباشه تفاوت زیادی برام نداره،
اگر هدف حاضر من باشه و از افراد دور باشه میتونم به عنوان نشانه ببینم و حسم بد نمیشه، اینکه چرا از افراد نزدیک حسم بد میشه از افراد دور نه، فکرمیکنم بخاطر اینه ک من ارزشمندیمو گره زدم به اون موفقیت ، چون با افراد دور معاشرت ندارم ،تاثیری بر من نداره ،ولی افراد نزدیک چون میدونم در ارتباطیم و ارزشمندیمو گره زدم به رسبدن به اون هدف،اونا که رسیدن ذهنم اونا رو ارزشمند میدونه و خودم ک نرسیدم هنوز رو بی ارزش.خودم میام خودمو قضاوت میکنم از نگاه اونا.
و ترمزی ک من دارم از موفقیت های بقیه برا خودم درست میکنم اینه ک من نمیام فقط ب امکان پذیر بودن اون هدف نگاه کنم و باور کنم پس میشود، ب این نگاه میکنم ک ک چجوری رسیدن و اون شرایط و توانایی هایی ک دارن و من ندارم رو ترمز میکنم برای خودم.
من برای تمرین این فایل اومدم موفقیت اخیر دو سه نفر از نزدیکترین هامو نوشتم ،که اون موفقیت هدف حال حاضر من هست و چندتا ترمز و نکته فهمیدم، و دوتا از وجه مشترکی که در اونها دیدم یکی تمرکز صد در صد بود و اون یکی نپذیرفتن اون شرایط و تلاش برای پیدا کردن راه حل با باور اینکه راه حل وجود داره و خیلی مصمم بودن که اون مساله باید حل بشه، با اینکه اون دونفر خبری از قوانین نداشتن و ناخوداگاه عمل میکردن ولی از منی که از قوانین خبر داشتم بهتر و سریعتر نتیجه گرفتن چون تمام وجودشون رو گذاشته بودن.
من عاشق این خدام با این سلسه هدایت هاش
من چند روز پیش که از خدا هدایت خواستم فهمیدم که مشکل من تمرکز هست و صد در صد وجود من نیست روی هدف با وجود اینکه خواسته رو خیلی مخام و دارم با تمام وجود تضادهاشو زندگی میکنم، خداوند چ دقیق هدایت میکنه استاد، من و خواهرم دوره ی راهنمای عملی رو کار کرده بودیم، هدایت شدم به فایل چهارم راهنمای عملی و مصاحبه یا استاد قسمت 37 که هر دو درباره ی نقش تمرکز هستن و بعدش فایل قدرت اراده در مقابل نحوه ی عملکرد مغز اومد
و هدایت ها مثل پازل چیده شد، خب باید صدمو بذارم، اومدم فکر کردم من چرا نمیتونم صدمو بذارم به سه تا دلیل رسیدم،
اول فهمیدم ک زور اراده به اهرم رنج و لذت نمیرسه ، من درسته تضادهایی رو تحمل میکنم ولی اهرم لذت رو اونقدرا در ذهنم قوی نکردم که ذهنم ناخوداگاه هی دوست داشته باشه بره سمتش ،تجسم کنه وقت و بی وقت، دیگه بهانه ی وقت و جای خلوت رو نکنه برای تجسم ، دیدین وقتی وارد یک رابطه ی عاشقانه میشیم اون آدم انقدر عزیز میشه که ناخوداگاه تو اکثر لحظات داریم بهش فکرمیکنیم ،غزق میشیم حتی تو شلوغی، باید بولد کنم لذت های رسبدن به هدف
دوم اینکه باور کنم مسیر همینه،راه همینه ،جواب میدهد وقتی که من واقعا باور کنم ک این راه جواب میدهد، و اینم هدفم روهم عاشقانه میخام دیگع مغز خودش میره سمت کار کردن روی هدف، چون باور کرده ام که این راه جواب میده، تغییر فرکانس راه حله.
سوم اینکه ذهن اکثزا میره سمت چرت پرت و حاشیه ها، دو تا راه پیدا کردم ،اول اینکه ورودی ندم و بعد بیشتر این سمت چرت پرت و حاشیه رفتن از خلا میاد، از عدم لیاقت .من بزای این کار هدایت شدم به فایل12 احساس لیاقت، بقول استاد من وقتی بیام یاد بگیرم که به دنبال تایید بیرون از خود نباشم، خودم به خوذ تایید بودم،خودم کسی باشم ک ب خودم انگیزه میدم،امید میدم،تشویق میکنم،حمایت میکنم تحسین و تایید میکنم در مسیر رسیدن به هدفم دیگه خیلی تمرکزم میره روی خودم و حسم خوب میشه، چون من فهمیدم من همش دنبال تایید و تحسین بیرون از خودمم تا انگیزه بگیرم و این خیلی تمرکز منو میگیره
باید ریشه ی اینو درست کنم ک چرا تمرکز ندارم، نه اینکه زور بزنم،
استاد جان من این درسا رو از این فایلای اخیر گرفتم و خیلی کمک کردم بازنگری داشته باشم از درونم و افکارم و اصلاح مسیر کنم
و استاد نکته ای که باز از این فایل گرفتم که جا داره بارها مرور کنم و فکر کنم تا باور کنم، از این اختیاری که خداوند در اختیار ما گذاشته،تا این حد جهان مسخر ماست، اینکه یک موضوعی رو میبینیم میتونیم برای خودمون باورای محدود کننده درست کنیم و بگوییم نمیشود وجهان تمام امکاناتش رو به خدمت ما بیاره و ثابت کنه نمیشود، یا بیام و باورسازی کنم وبگویم میشود و جهان اینو بهم ثابت کنه،دوتا دیدگاه متفاوت ولی با جهانی تفاوت و مسیری متفاوت. چقدر همه چیز در اختیار منه،
سپاسگزارم ازتون بهتزین استاد دنیا،بهتزین ها و براتون میخام با عشق
به نام خدایی که همیشه هواموداره
سلام به استادان عزیزم وسلام به دوستان عزیزم
استاد سپاسگزارم ازتون بابت این فایل پرازاگاهی
الان بعد ازاین همه مدت ک دارم روی باورهام کارمیکنم و ازتحسین موفقیت های بقیه کلی نتیجه گرفتم فرقی نمیکنه ک چه کسی باشه من فقط تحسینش میکنم دوستم باشه فامیل باشه یاغریبه به هرموفقیتی ک برسه تحسینش میکنم وبراش آرزوی موفقیت های بیشتری رو دارم وتوی دفترم هم مینویسم وتحسینش میکنم وسعی میکنم الگوقرارش بدم ک اگر برای اون ها شده پس واسه منم میشه و اینطوری سعی میکنم واسه ذهنم منطقی کنم و خودم رو سرزنش نمیکنم.
من وقتی میشنوم ک مثلا فلان ادم (به خصوص اینکه ازفامیل و اشنانباشن)مهاجرت کرده کلی سوال میپرسم درموردش ک چیشد چیکار کرد چه مهارتهایی بلده الان تو اون کشورچه کاری انجام میده و کلی سوال میپرسم وتحسینش میکنم ک تونسته مهاجرت کنه.ولی اینکه بخوام مثلا ازدوستم ک مهاجرت کرده ومن قبلا بهش حسادت میورزیدم بپرسم ک چه مسیری رو رفته راستش نمیتونم احساس میکنم الان نگاه ازبالابه پایین داره نسبت بهم و خیلی خودشو میگیره موقع جواب دادن بهم به همین دلیل سعی نمیکنم برم جلو و ازش بپرسم.
دوستم زهرا. درروستازندگی میکردازدواج کرد وبه تهران مهاجرت کرد،وقتی شنیدم ازدواج کرده به تهران اولش جا خوردم که یک دخترروستایی چطور میشه بره تهران زندگی کنه بعد چون شوهرش تهرانی بود ذهنم میگفت بافامیل ازدواج کرده دیگه غریبه نبوده که بیاد اینو بگیره حسادت میورزیدم اونموقع، ولی بعد ازیه مدت کوتاهی گفتم خب اگراین تونسته بره تهران من که تو شهر دارم زندگی میکنم واسه من ک پروسه مهاجرت به تهران باید اسون ترباشه و سعی کردم الگو قرارش بدم .خیلی ادم صاف وساده واهل گردشی بود اصلا استرس هیچ چیزی رو نداشت روابط اجتماعی بالایی داشت توکلش به خداهمیشه زیاد بود تمرکز داشت تو کارش و باخودش درصلح بود وارامش داشت.و درزمان دانشگاهم وقتی نمره بالاتری ازمن میگرفت من احساس ناتوانی و خودکم بینی داشتم و غرورم نمیذاشت ک ازش بپرسم چجوری درس میخونی،الهام بخش این بود واسم ک باتکرار وچندین بار دوره کردن درس ها میشه نمره بالایی گرفت.
درس هایی ک میتونم ازش بگیرم تمرکز،پشتکار،ارام بودن،نترسیدن ازاینده وتوکل همیشگی به خدا.
دخترعمم. خونه خریده ماشین داره کلی طلا داره کلی لباس های متنوع داره سفرهای مجردی باتورزیادمیره ،به خونه داشتن و ماشین داشتنتش حس حسادت نداشتم ولی لباس ها و طلاهاش چرا اوایل حسادت میکردم ولی بعد تحسینش کردم.الهام بخش این بود برام که منم میتونم واسه خودم خونه و ماشین و طلا و کلی لباس های عالی ومتنوع بخرم و لذت ببرم ازهردفعه یک جور تیپ زدن و اینکه میتونم منم باتور سفرهای زیادی برم و ازمجردیم لذت ببرم،درس هایی ک میتونم بگیرم پشتکار داشتن و تمرکز داشتن.
غزاله دوستم. ازدواج کرد بایک پسر نسبتا پولدار ک ماشین شاسی بلند سوزوکی داشت اون موقع،خونه داشت،درزمان نامزدی کلی مسافرت میرفتن داخل ایران و ترکیه،کلی تفریحات عالی داشتن ،اوایل احساسم اینطوری بود ک این عجب دختر خفنیه ک همچین پسری رو تور کرده چقدر سرتره ازبقیه چقدر پولدارن ک همچین پسری رفته خواستگاریش،الهام بخش این بود برام ک اگر این تونسته پس منم میتونم همچین رابطه ای داشته باشم ک طرف ازنظر مالی حتی خیلی بهترازاینهاباشه واینکه دوستم ظاهر و حتی قیافه ی انچنانی نداشت ولی حس لیاقتش بالا بود.
درس هایی ک برام داشت: روابط گذشته هرچی ک بوده نچسبم بهشون و رهاشون کنم،مهم الان خودم وطرف مقابلم هست(حتی به گذشته ی طرفم هم کار نداشته باشم ک باچند نفر دررابطه بوده)احساس لیاقتم رو بالاترببرم.
یکی ازاعضای خانواده م مهاجرت کرده وشغل خوبی داره روزبه روز هم داره وضعشون بهترمیشه من اصلا به این حسادت نمیکنم چون داره تو ی کشور دیگه اززندگیش لذت میبره منم دارم اینجا اززندگیم لذت میبرم(شاید دلیل اینکه حسادت نمیکنم این باشه ک رابطه ی خوبی هیچ وقت بینمون نبوده) والهام بخش این بوده برام که اگر برای این فرد شده که اینقدر راحت مهاجرت کنه پس برای منم میشود،منم میتونم مثل این فرد چندین خونه داشته باشم و شغلم انلاین باشه جوری که باهمسرم دوتایی کارکنیم و اززندگیمون لذت ببریم،این فرد جسارت داشت گاهی اوقات یه کارهایی میکرد ک شاید ازنظر من بی مغزی محض بود ولی واسه خودش رفتن تو دل ناشناخته هابوده و اینکه عزت نفس بالایی داشت و خودش رو لایق بهترین ها میدونست
من این درس رو ازاین فرد گرفتم ک تمرکزم روی خودم باشه و سعی کنم هرروز بهترازدیروز روی خودم کارکنم.
به نام رب العالمین
سلام استاد عزیزم
خدا رو شاکرم که توفیق گوش دادن و درک آگاهیهای این فایل را به من عطا فرمود انشاالله با عمل به آگاهی هاش سپاسگزار خواهم بود انشاالله
قبل از هر چیز بسیار بسیار از شما استاد عزیزم بابت تمام فایلها سپاسگزارم جالبه من جلسه 28 ثروتم و عجیب مطالب این فایل در راستای اون مطالبه و خدا میخواد من ذهنم رو بهتر بشناسم
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
خوب من اگه آدم قبل بودم رو راست باشم چند ثانیه اول حسم حسادت بود با این که من از کودکی حسادت رو خیلی خوب کنترل میکردم چون در ذهنم جاش درست ساخته شده بود از طرف دیگه از کودکی این موضوع که سد راه کسی نباشم یا اینکه بخوام کسی رو بکشم پایین به هر شکلی در وجودم نبوده و نیست اما تا دلتون بخواد حسرت بوده اینکه اگه اون فرد موفقه به هزار و یک دلیله که من اونو ندارم هر چند همیشه متوجه بودم و با خودم میگفتم می دونم اونها یه کاری کردن که من انجام ندادم
الان حسرت چند ثانیه اولشه بعد آگاهانه میام مسیرش رو میبینم و با خودم مرور میکنم شخصیتش و کارهایی که انجام داده رو تحسین میکنم تازه به خودم میگم که اگه اون الان اینجاست من هم میتونم چون یه روزی از یه جایی شروع کرده و باور درستی داشته و اندازه همون نتیجه گرفته
من هم میتونم موفق بشم اگه باور کنم و عمل کنم
برادرم انسان موفقی در حوزه کاریشه البته ثروت هم ساخته با خودم مرور کردم مسیرش رو و چون از کودکی رفتار ها و شخصیتش رو دیدم میتونم بگم چه ویژگی های بهش کمک کرده ،،از همون بچگی اعتماد به نفس خوبی داشت احساس لیاقتش خوب بود آدم خودخواهی بود منظورم اینه که خودش رو دوست داشت تابستانها سر کار میرفت با اینکه بابام همه چی میخرید و ما کمبودی نداشتیم ولی خودش دوست داشت کار کنه و شخصیت مستقلی داشت پولهاش رو الکی خرج نمیکرد و از همون ابتدا با پول دوست بود بابام همیشه تشویقش میکرد به درس خواندن و باورهای خوبی داشت در مورد خیلی مسایل خیلی راحت کنکور قبول شد و همونطور که درس میخواند کار هم میکرد وقتی لیسانس گرفت یه روز به من گفت به من 15 سال وقت بدید بار خودم رو میبندم این یعنی باور داشته اگه مسیر درست رو بره موفق میشه و تکامل رو خوب رعایت میکرد هیچ وقت ندیدم کاری کنه که در توانش نباشه همیشه اندازه توانش رفت جلو ولی شجاعت و جسارت رو داشت بی توجه بود به قضاوت دیگران سرش تو کار خودش بود در مورد مسائل شخصی و کاریش با کسی صحبت نمیکرد جالبه ما هم هیچ وقت ازش سوال نمیکردیم کاری به حرف و نظر کسی نداشت تصمیمی که خودش فکر میکرد درسته رو انجام میداد چون در مداری بود که رفتار متناسب با باورهاش رو جذب میکرد و مسیرش رو ادامه داد یکسری ارزشها و خط قرمزهایی برا خودش داشت و هیچ وقت زیر پا نگذاشت با اینکه موقعیت های بسیار عالی داشت در یک شرکت وقتی دید با ارزشهاش در تضاده بیرون اومد با اینکه کلی مزیت براش داشت و کلی به ظاهر براش خوب بود ولی تردید نکرد و اومد بیرون و مسیر درستی و راستی رو همیشه طی کرده و خدا پاداش این تعهدش رو داده و میده همیشه پشتکار داشت یعنی برای هر پیشرفتی در کارش تمام تلاشش رو میکرد و میکنه کلی هم لذت میبرد از مسیرش وقتی مسیرش رو نگاه میکنم میبینم زجر خاصی نکشید شکست خاصی نخورد حتی دانشگاه قبول شدنش به خاطر باورهای خوبش خیلی راحت اتفاق افتاد فقط همون دو ماه بعد امتحانات مدرسه برا کنکور خوند ولی با جدیت و قبول شد وقتی دانشگاه قبول شد بابام براش یه ماشین خرید و کارش خیلی راحت شد این هم به خاطر باور درست خودش بود باورهای خوبی داشت بعد دانشگاه به راحتی یه خونه خرید در کارهاش منظم بود که نشون میده ذهنش رو خوب مدیریت میکرد الان قشنگ متوجه میشم مدارش بالا رفته چون آدمهای ثروتمند بهش پیشنهاد همکاری میدن حتی یکی از آشناها که ثروتمنده و رفت و آمد خاصی با کسی نداره هر بار دعوتش میکنه وقتی نگاش میکنم لذت میبرم و تحسینش میکنم مخصوصا وقتی نگاه پدرم رو بهش میبینم که واقعا افتخار میکنه به پسرش من اون عشق و لذت رو در چشمان پدرم میبینم و بیشتر داداشم رو تحسین میکنم انشاالله هر روز موفقتر باشه
وقتی خانمهای موفق رو میبینم متوجه میشم وجه اشتراک موفقیت چه خانم چه آقا کنترل ذهن داشتن باورهای درست اعتماد به نفس و یه جسارت و شجاعت خاصیه که ایمانشون رو نشون میده
تفاوت من با خانم های موفق اینه که درونشون یه جسارت و شجاعتی که حاصل ایمانه هست ولی من تا اون اندازه اون جسارت رو نداشتم و همیشه با باورهای محدود کننده خودم رو محدود میکردم ولی الان آگاهانه دارم باور میسازم و عمل میکنم با این تمرینها بیشتر متوجه باورهای محدود خودم میشم و متوجه میشم عامل اصلی باوره
استاد عزیزم بسیار بسیار سپاسگزارم از توضیحات عالی شما و تمرینی که باعث شد بهتر خودم رو بشناسم
دوستتون دارم و از رب العالمین براتون سلامتی شادی ثروت موفقیت و سعادت در دنیا و آخرت را خواستارم.
سلام برای اولین بار میخوام متعهدانه شروع کنم و کامنت بذارم.
جواب سوال قسمت اول:
من رو به حسادت و ناتوانی میرساند
مرحله اول:
1.رشد مالی دوتا از اقوام نزدیکم:احساس حسادت دارم که چرا من نمیتونم به رشد مالی برسم که اینا دیگه نیان به پدرم و خودم فخر بفروشن و سرکوفت بزنن
2.استقلال مالی دختر خاله و دختر دایی ام:حس عقب موندگی و بی عرضگی دارم که با اینکه من بزرگ ترم اما شغلی ندارم و بیکارم و هنوز پول توجیبی میگیرم اونم در حد ماهی یک میلیون تومان
3.سینیور شدن خانم ب:حس حسادت دارم که خوشبحالش اون با اینکه ده سال از من کوچیکتره اما تو خیلی از زمینه ها از من موفق تره و خیلی پشتکار زیاد داره و …
4.مورد توجه بودن و دوست داشته شدن خانم ب و س و د: حس حسادت که وقتی نیستن بقیه دلشون براشون تنگ میشه و روابط دوستانه خیلی خوبی باهاشون دارن
داشتن سه تا کسب و کار خانم سین : حس حسادت دارم که از 5 سال پیش یه مشاور خیلی زبده و خفن و باهوشه و کار تجارت میکنه و تو هرکاری وارد بشه موفقه
زاویه مثبت:
1.منم بجای این شاخه اون شاخه پریدن اگر مثل اون تمرکزی روی یک حوزه و حتی دوره های استاد کار کنم میتونم به موفقیت مالی برسم بشرطی که نا امید نشم بشرطی که امروز و فردا نکنم و همش نگم امروز مثلا دیر بیدار شدم پس فرصت نیست و از فردا شروع میکنم و ….
(روی خودم سرمایه گذاری کنم و برای پیشرفت خودم متعهد باشم)
2.اون ها از هم شروع کردن و پله پله رفتن بالا.وقتی اونها سرکار رفتن و کارگری کردن رو شروع کردن من میخوابیدم و پی وقت تلف کنی بودم ولی اونا برای وقتشون ارزش قایل بودن و رفتن سرکار و منتظر یه روز خوب برای شروع نبودن(پس منم هر روز باید یه قدم در جهت پیشرفت بردارم حتی شده اندک اما متوقف نشم)
3.شبکه های مجازی رو دنبال نمیکنه و اینستاگرام نداره.تمرکزی روی یک کاری که شروع میکنه فوکوس میکنه.خودش گفت که اگر روند یادگیری دوستاش روزی دو ساعت بوده این روزی 4 تا 6 ساعت برای یادگیری وقت میذاشته تا زودتر به اون نقطه برسه(بقول استاد تکامل الزاما صرف زمان زیاد نیست و به تعداد تجربیات زیاد هست و ایشون خیلی فوکوس لیزر تکاملش رو طی میکنه بطوری که بین 60 نفر در 5 ماه بالاترین شده و حتی نسبت به اموزشی که هنوز اموزشش شروع هم نشده اگاهی و تسلط نسبی پیدا کرده بصورت خودخوان)
4.دوست داشته شدن اونها برای این هست که برای خودشون ارزش قایل هستن و خیلی راحت احساساتشون رو بیان میکنن و نقش بازی نمیکنن برخلاف من که همیشه میخوام نقش دختر خوبه و مهربونه رو بازی کنم (پس روی احساس ارزشمندیم و خود دوستیم باید کار کنم و من حتی خودمم خودم رو دوست ندارم و لایق و ارزشمند دوستی و دوست داشته شدن نمیبینم پس نباید انتظار دوست داشته شدن از طرف بقیه بکنم پس اول خودم باید خودم رو دوست داشته باشم بعد جهان همون رو بهم برمیگردونه)
5.این خانم تلاش میکنه.کاری که میخواد انجام بده رو با برنامه ریزی انجام میده و همچنین دربارش تحقیق میکنه و اموزش میبینه و … براش بها پرداخت میکنه و تمرکزی روش کار میکنه.به خدا توکل میکنه و از غیر خدا نمیخواد برخلاف من که همیشه اول از همه از غیرخدا میخوام همه چیز رو و بعد که کلا به در بسته میخورم یادم میاد خدایی هست و باید از خدا بخوام که خواستن از خدا بهترینه
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و عزیز دلشون خانم شایسته
سوال اول : اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
من در وهله اول خوشحال میشم و تحسین میکنم ولی بعد این افکار توی ذهنم میاد که چرا اون تونسته و من نمیتونم؟ و احساس ترس و کمبود به سراغم میاد که داره زمان میگذره و دارم از بقیه عقب میفتم… ببین فلانی به موفقیت رسید و من هنوز اندر خم یک کوچه ام
فلانی مهاجرت کرد و داره سفر های خارجی میره و من نتونستم برم و کلا ذهنم میره به این سمت که انگار زندگی یک مسابقه هست و حالا که فلانی جلو افتاده من هم باید زودتر به اون برسم.
یاهمش این این افکار میاد که فلانی از چه کسب و کار و از چه راهی تونست این موفقیت مالی رو بدست بیاره؟ و ذهنم درگیر نوع کار و چگونگی موفقیت اون فرد میشه
مثلا وقتی یکی از اقواممون که واقعا هیچی تو زندگیش نداشت و پدر و مادرش خرج خونه و زن و بچه اش رو میدادن بعد از چند ماه به موفقیت های مالی رسید و دوتا ماشین خارجی خرید،خونه خرید،مسافرت های خارج از ایران هر ماه میرفت و من به شدت ذهنم مقاومت میکرد و برم سوال بود که این همه موفقیت چطور توی چند ماه براش اتفاق افتاده.لابد چیزی پیدا کرده(البته این رو هم بگم تو منطقه ما چون نزدیک آثار باستانی هست تا یکی پولدار میشه همه میگن این گنج پیدا کرده)
لابد کسی کمکش کرده.چه کسب و کاری راه انداخته؟ این کی تکامل رو طی کرد؟
بعضی وقت ها هم به خاطراینکه ذهنم رو آروم کنم میگم این اولشه ،این نمیتونه نتایج پایدار داشته باشه حالا چند روز پول ها رو خرج میکنه برمیگرده سر خونه اول
یعنی یک جور حسادت و احساس ناتوانی در لایه لایه های ذهنم هست و هر چند در ظاهر تحسینش میکردم و میگفتم آفرین اگه اون تونسته من هم میتونم ولی باورهای محدود کننده من و احساسات بد من مثل آتیش زیر خاکستر احساس کمبود و ناتوانی بهم میده.
این احساس که من باید یه کاری کنم ، چرا من نتونم ، من که با قانون آشنا شدم من هم باید به موفقیت مالی برسم و باید سریع پولدار بشم
در مورد موفقیت مالی بچه های سایت خیلی موقع ها احساس عجله بهم میداد که سریع یه کاری کنم تا من هم مثل اونا وضعیت مالیم خوب بشه ولی با کار کردن رو دوره های دوازده قدم که شما گفتید مسابقه نیست و ما نباید خودمون رو با بقیه مقایسه کنیم هر کدوممون از یه جایی شروع کردیم و باورهای ما بستگی به شرایطی که توی اون رشد کردیم متفاوته یه کم ذهنم آروم تره و موفقیت های بچه ها رو تحسین میکنم هر چند هنوز در مورد بچه هایی که سنشون خیلی پایین هست و موفقیت مالی کسب کردن احساس سرزنش خودم رو پیدا میکنم که چرا من زودتر شروع نکردم یا چرا زودتر با قانون آشنا نشدم.
تمرین
موفقیت های کسب شده توسط نزدیکان و دوستان
بورسیه تحصیلی برای مقطع دکترا و ادامه تحصیل در خارج از کشورتوسط چندین نفر از دوستانم
من فقط تحسینشون کردم چون خودم قصد ادامه تحصیل نداشتم
این درس رو گرفتم که هر کس هدف داشته باشه و در جهت هدفش تلاش کنه حتما به مقصد مورد نظرش میرسه
موفقیت مالی حسین
احساس اینکه اگه اون تونسته من هم باید بتونم راهی دیگه ندارم
درس هدف داشتن،پشتکار و تلاش و باورهای ثروت ساز داشتن
موفقیت مالی احمد
احساس عجله برای پولدار شدن
درس اینکه من هم باید مثل اون تکاملم رو طی کنم
ممنونم از شما استاد عزیز به خاطر این سلسله از فایلها که ذهنمون رو باهاش شخم میزنیم.
سلام به استاد عزیزم و سپاس بابت این فایل گرانبها
چون دقیقا زمانی روی سایت قرار گرفت که بهش نیاز داشتم و درحال کارکردن روی عزت نفسم بودم
سپاس خداوند بابت نظم و هدایت بی نظیر و لطف زیادش نسبت به من اشرف مخلوقات.
تقریبا 3شب پیش این فایل رو گوش دادم..اصلا شُک بودم و مونده بودم و میگفتم خب مگه این حسا عادی نیست؟چون من همون کرکتر دوم هستم بیشتر.
و از همون شب.تمریناتش رو انجام دادم
مقاومت داشتم برای کامنت گذاشتن پس شروع کردم هرشب دوباره فایل رو گوش دادن و درآوردن باورهای محدود کننده ام.
و امشب تصمیم گرفتم قبل از خوابم.حتما کامنتم رو به عنوان هم ردپا هم شکوندن این کمالگراییم.روی سایت بگذارم.
از اونجایی که تمرینات رو به صورت دقیق تر داخل دفترم نوشتم.اینجا میخوام فقط یه سری باورهای محدود کننده ام که کشفش کردم ب کمک صحبت های شما و خوندن کامنت های دوستان رو بنویسم..به نیت اینکه اراده کنم برای تغییر دادنشون..به علاوه درس ها و الهاماتی که گرفتم
قبل از هرچیزی..متاسفانه من چقدر همزاد پنداری کردم با شخصیت دوم و خب این یه ذره تحسینی هم که گاها میکنم..به لطف اموزش ها و اگاهی هاییه که به دست اوردم.اما خوشحالم برای اینکه پیدا کردم ایراداتم رو.
کلا اینجای کار فهمیدم که مخصوصا واس افرادی که هم سن من هستن و به یک موفقیت میرسن. دو حالت برای ذهن من وجود داره.یا شروع میکنه به سرزنش کردن من و گفتن جملاتی مثل اینکه..پس تو این همه مدت چیکار میکردی.من بااید بهتر از اون میبودم..چرا نبودم..تو به اندازه اون باهوش و خفن نیستی و خودم رو پایین تر اون دیدن و ترسهایی که اون جلو زده و من عقب افتادم و الان میشد بقیه راجب من حرف بزننا..اما ببین دارن راجب اون حرف میزنن(همون توجه جلب کردنه که گفتین) و مقایسه کردن خیلی زیاد تا به نتیجه رسیدن
و یا شروع میکنه به پایین تر جلوه دان موفقیت یا دستاورد اون فرد..مثل اینکه..خب حالا بابا ..اونقدر کار شاقی هم نکرده
یا شرایطی که توش بزرگ شد و خانوادش خیلی بهتر بودن شاید اگ منم جای اون بودم همین اتفاق برام میوفتاد و غیره
یعنی شانسی تلقی نمیکنم اما فهمیدم که هنوزم با اینکه لفظی میگم همه چی درون ماست..اما گاها اینو خیلی میگم که(ب عنوان گف و گوی ذهنی)که شرایطش مناسب تر بود.از بچگی تو خانواده شاد و… بود.پول داشت و..
و خب از اوجایی که شرایط خانوادگی من خیلی افتضاحه و دوران بچگی خیلی عالی هم نداشتم..این گاهی خیلی بولد میشه برام و حتی ممکنه به یک مسافرت خانوادگی که دوستم با خانوادش میره هم حسودی کنم.
نقطه مقابلی که برای این قسمت پیدا کردم اینه که..بوده و به چشم هم دیدم که خونواده.شرایط و همه چییی اوکی بوده ولی طرف درونی خوشحال نبوده یا هرچی
در نتیجه تمامی این هارو هم.خود ما برای خودمون به وجود میاریم
دومین باور غلطی که بهش رسیدم که باورم نمیشد باور غلطیه ولی متوجه بدیاش شدم.اینه که خوشی و خوش گذرونی با موفقیت تضاد داره..و هرچی امکانات بیشتر..تلاشه کمتر میشه و تنبلی و بی خیالی بیشتر میشه
میتونم باهاش لیلا رو مثال نقض کنم.چون همزمان چند تا کارو باهم جلو میبره..موفقه..تمرکز داره و تقریبا هفته ای 2ای3بار هم به طور کامل برای خوش گذروندن و بیرون رفتن خودش استفاده میکنه و خب مثلا سطح زبان ما یکی بود اما اون کم کم شروع کرد و حتی یه سری تفریحاشم در این جهته.مثل فیلم و موسیقی و یوتیوب و..
مورد بعدی کمالگراییی فوق منفی که دارم
که واقعا نمیذاره به کارام برسم..و احساس وقت تلفی عمرم رو داره بهم میده(یکی از درسهایی هست که گرفتم)
برای راه حلش ایده خاصی ندارم اما بنظرم همین که دارم ایراداتم رو پیدا میکنم..قطعا به جواب ها هم هدایت میشوم
به هیچ چیز اولیه ای نیاز نیست.نه شرایط و وضعیت مناسب و نه هزینه انچنانی..نه تایمم زیاد و خالی کردن قسمتی از روز
چون بقیه هم از همین جاها شروع کردن و تونستن و اتفاقا مابین کارهای زیادشون هم تونستن..پس من هم میتونم از پسش بربیام.
شل بگیر قضیه ارو..عملگرا باش و از زندگیت لذت ببر..موفقیت با لذت بردن و خوش گذروندن در زندگی هیچ منافاتی نداره چون با هم یه ارتباط زنجیر واری دارن. البت بازهم نیاز به دلایل منطقی برای باور پذیر کردنش برای ذهنم نیاز دارم.
یکی دیگه از باورهان اینه که همیشه با اینکه واقعا تلاش کردم حرفی که به خودم میزنم این بوده که:من که اینهمهه تلاش کردم..پس چرا اون؟ من که کارم بهتر بود و اون خوب نبود اصلا.
و این واسه یک موضوع مشترک برای من و دوستم هست.
اما..ما بالاتر از بقیه نیستیم بقیه هم بالاتر از ما نیستن.ما همه متفاوت هستیم..این جمله ایه که باید همیشه به خودم یاداوریش کنم و خیلیی درکش کنم
باورهای محدود کنننده دیگم:موفقیت سخت به دست میاد
ترس از خراب کردن آینده و نتونستن و همزمان بازهم به فکر به پایین بودن و موندن از بقیه
و ارزش گذاری کردن جایگاه ها و شغل ها و..
درکل.شرک_ارزش های خود را ندیدن و خود را پایین دیدن-کمالگرایی مسایل بولد من هستن که حتی فکر میکنم همینا هستن که جلوی حرکت کردن من رو میگیرن
پس تصمیم گرفتم که به جای راه انداختن جنگ درونی با خودم.با درک اینکه این ذهنیت محدود کننده مانع موفقیت خودم میشه..سعی در تغییر نگاهم داشته باشم..و هر کسی که یک پله از من موفق تر بود رو تحسین کنم..و با خودم بگم ایول این تونسته پس منم میتونم و قطعاا در مدارش هستم که این آدم جلوی چشم من.به این موفقیت دست پیدا کرده..و این یک نشانست که موفقیت منم در اون حوزه..نزدیکه و درحال وقوعه..فقط باید قدردان بود
سپاسگزارم استاد عزیزم