ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 43

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اندیشه افشین گفته:
    مدت عضویت: 2992 روز

    سلام استاد عزیزم

    در پاسخ به سؤال برنامه ، واقعیتش اینه که اگر به صورت ناگهانی و بدون اطلاع قبلی و بدون اینکه در جریان باشم ، خبر موفقیت کسی را بشنوم در اون لحظه نمیتونم ذهنم را کنترل کنم و حسادت میکنم . درسته که سعی میکنم در اون لحظه خودم را یعنی ذهنم را کنترل کنم و شروع به استفاده از قانون میکنم مثلا سپاسگزاری میکنم اما خودم میفهمم که شعله حسادت درونم روشن شده و من دارم آگاهانه خاموشش میکنم گاهی هم نمیتونم خاموشش کنم و شروع میکنم توی ذهنم به معایب اون کار یا اون موفقیتی که اون شخص بهش دست پیدا کرده مثلا پارسال بود که یکی از اقوام با خانواده به دانمارک رفتند خب من خیلی وقت بود که اونها را ندیده بودم اما در گذشته های دور باهم ارتباط داشتیم . من وقتی خبر مهاجرت اونها را شنیدم خیلی زورم اومد . از اینکه آدمهای خیلی عادی بودند ولی خیلی پز می‌دادند و حالا اونجا بچه هاش را مدرسه بهتری نسبت به ایران می‌فرسته ، از اینکه به کشوری با آب و هوای تمیز رفته ، از اینکه از لحاظ مالی جوری بوده که بتونه مهاجرت کنه و بستر بهتری برای پز دادن پیدا کرده . تا اینکه چند وقت پیش متوجه شدم دلتنگ مامانش اینا شده و اونجا بهشون خیلی سخت گذشته و پستی و بلندی های زیادی داشتند و اینکه بعد از بازنشستگی که توی ایران داشتند مجبور شدند زن و شوهر دوباره اونجا مشغول به کار در بیمارستان بشند و هزینه های زندگی بهشون فشار آورده و من وقتی اینا را شنیدم انگار دلم خنک شد و یاد پز دادن ها و فخر فروختن هاشون افتادم و از اینکه سرشون یه جورایی به سنگ خورده بود خوشحال بودم و البته این حس شیطانی خیلی کوتاه بود و کنترلش کردم ولی مهم اینه که این حسادت ها و خوشحال شدن های موذیانه ریشه در جاهای بدی داره و من باید درستش کنم .

    در مورد همه آدم ها اینطور نیستم . صرفا در مورد افرادی دچار این قبیل احساسات میشم که فخرفروشی می‌کنند و خودشون را به رخ دیگران می‌کشند و وقتی سرشون به سنگ میخوره لذت میبرم .

    یا مثلا وقتی من شغلم را کنار گذاشتم یکی دوتا از افراد نزدیک گفتند آره اون کار ، کار هرکسی نبود و حالا که خودش کارش را کنار گذاشته و شرکت زده و استرس آینده را داره بازهم احساس اینکه دلم‌ خنک شده بهم دست داد ولی خب چون این فرد از اعضای خانواده م محسوب میشه راضی به شکست خوردنش نیستم ولی از اینکه در شرایط اون موقع من قرار گرفت لذت بردم .

    و اینکه اگر در جریان روند کار کسی باشم و موفق بشه اصلا دچار اون احساس حسادته نمیشم ولی اگر بطور ناگهانی و یهویی بهم بگند شعلهه روشن میشه . یعنی احتمالا وقتی زمان داشته باشم آرام آرام اون حسادت و حس‌های منفی را کنترلشون میکنم و نمیذارم روشن بشند ولی وقتی یهو میشنوم و غافلگیر میشم و فرصتی برای کنترل احساسم ندارم شعله حسادت و اون‌ حس‌های منفی روشن میشه و خب دیگه مجبورم آرام آرام خاموشش کنم

    حالا در مورد اون موضوع اول که گفتم اگر بخوام از زاویه بهتری به مساله نگاه کنم که حالم بد نشه ، میتونم اینطور نگاه کنم که اولا مهاجرت به کشور دلخواه کار عجیبی نیست و خیلی راحت میشه کل اعضای خانواده باهم مهاجرت کنند و اینکه من میتونم با باورهای بهتر به شکل راحت تری در کشور جدید زندگی کنم به نحویکه انقدر سختی نکشم و میتونم با اینهمه آگاهی که از قانون و از دوره ها بدست آوردم ، دلتنگ وابستگی های قبلیم نشم و به جذابیت های کشور جدید توجه کنم و به دنبال کشف زیباییها برم

    در مورد موضوع دوم من میتونم اینطور به خودم بگم که من اون الگویی بودم که شهامت داشت و از شغلش بیرون اومد و به دنبال علاقه ش رفت و باعث شد یکی از افراد نزدیک خانواده ش هم جرأت و جسارت پیدا کنه و از کار دولتی بیرون بیاد و شرکت تأسیس کنه پس من تونستم الگوی مثبت ایجاد کنم .

    یعنی باید من نوع فکر و زاویه نگاهم را تغییر بدم به نحویکه اگر خبر ناگهانی موفقیت کسی را شنیدم بارها خوشحال بشم بخاطرش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  2. -
    سمیرا بیات گفته:
    مدت عضویت: 1872 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان.

    سلام به استاد عزیزم و خانم مهربان سایت.

    استاد عزیز من تقریبا کل زندگیم تا قبل از آشنایی با صدای دلنشین شما در شرک و حسادت و کینه میسوختم و برای عادی سازی از دیگران بشدت فاصله میگرفتم .در برقراری ارتباط آنقدر لطف میکردم که در آخر همه ی آوارها روی سرم خراب میشد .

    الگو های تکراری داشتم.

    و متکی به تائید دیگران بودم .در دوران کودکی و نوجوانی وقتی در تعطیلات تابستان به شهرستان میرفتیم .با دختر دایی ها و دختر خاله ام بشدت به تضاد بر میخوردم و اونها تقریبا نصف مدتی که در کنار من بودند .من مسخره میکردند یا در بازیهای آن زمان برای اینکه تایید اونها رو به دست بیارم باید در جهت مخالف ذهنم قدم برمیداشتم و کارهایی که اونها میخواستند رو انجام بدم و جالب اینجا بود که اغلب هم با برآورده کردن تمامی اون درخواست ها ترد میشدم .و این کم کم مثل یک الگو در زندگی من تکرار شد و ادامه دار بود به شکلهای مختلف .

    و مهم تر از همه حس حسادت که در من ریشه میکرد.

    اونها به دانشگاه رفتن و موفق شدن و سر کار و زندگیشون در رفاه بود .

    و من به خاطر اشتباهاتم و باورهای نادرستم به یک ازدواج تن دادم که تا مدتها در فقر و نداری سوختم و اینها همه ریشه های حسادت و کناره گیری در منو بیشتر کرد .و من تقریبا به همه چیز و همه کس حسادت میکردم .حتی با خواهرها و بردارهام هم به خاطر پیشرفت هاشون لجبازی میکردم و حس بی تفاوتی داشتم .و تنها راه حل برام گوشه گیری بود.

    در خانواده ی همسرم اوضاع خیلی بد تر شد و اونها از من انتظار داشتند که من یک ساله با درآمد کم و بی پولی های متعدد شوهرم صاحب خانه شوم و ماشین هم بخرم و بشدت و هر بار از طرف آنها مورد سرکوفت قرار میگرفتم و انتظار اونها هر روز بیشتر میشد .

    اونها دایم برای من مثال میزدند و من با چشم خودم میدیدم که اونها و مثال های واقعی گاهی درست هستند و اونها صاحب زندگی میشوند بعضا کسانی که دیر تر از من ازدواج کرده بودند .

    اما هیچ وقت کنجکاو در مسائل زندگی آنها نمیشوم .زیرا همان موقع هم زندگی اونها بنا به شرایط استاندار نبود و اونها فراتر از تصور من زندگی میکردند.

    اونها بشدت قناعت میکردند و از صد تا تک تومنی هم به سادگی نمیگدشتند.و آنقدر خودشون رو در مضیغه و گرسنگی قرارمیدادند تا به هدف خودشون برسن .من هبچ وقت نتونستم اونها رو درک کنم یا از زندگی شون الگو یا الهام بگیرم چون با طرز فکر من در تضاد بود و من هیچ وقت نمیتونستم مثل اونها غذا بخورم یا رفتار کنم به طرزی که از همه زرنگ تر باشم. مثلا یادمه وقتی تازه عروس بودم به خانه ی فامیل شوهرم دعوت شدیم .من و مادر شوهرم برای ناهار .

    و اون صاحب خانه برای من خورشت قیمه درست کرده بود .و سیب زمینی کنار خورشت که جمعا یه دونه بیشتر نبود در سایز کوچکتر از یک کف دست .اگر جمع خلالی های برش خورده رو کنار هم میزاشتی .

    و فقط در بشقاب من و مادر شوهرم بود .و صاحب خانه و عروسش در خورشت چیزی به اسم سیب زمینی نداشتند و من برای ذهنم این طرز زندگی بسیار پر فشار بود در حالیکه که النگوهای دست اون خانم ها تا آرنج میرفت .

    و من هنوز هم تشخیص نمیدم چه الگویی میتونم از این خانواده ها بگیرم.

    اما استاد عزیز بعد از آشنایی با سایت شما همه چیز در من تغییر کرد .

    من که روزها در خانه از اطرافیان و خانواده ام دور بودم .حالا صاحب یک شغل در دفتر فنی مهندسی یک شرکت هستم و در دانشگاه ادامه ی تحصیل میدم و شرایطم به لطف خداوندگار مهربان رو به رشد است .و هر روز از شیشه ی سرویس به تحسین ماشینهای مدل بالا میشینم و دارم از تک تک صحبتهای شما استفاده میکنم تا بتونم نقاط قوت دیگران رو الگو کنم .البته اطرافیان من بیشتر با وام به درجه ای از پیشرفت رسیدند .اما من میخوام شما و مسیر سوت زنان شما رو الگو کنم .

    چون طبق گفته های شما نه وام میتونه منو به خواستهام برسونه و نه مسیر ی که اقوام میرن .

    امیدوارم درست تشخیص بدم. و مسیر درست رو برم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1556 روز

    با عرض سلام و خداقوت خدمت استاد عزیز، خانم شایسته و تمامی دوستان گلم

    من از موفقیت پدر و مادر و برادر و همسر و فرزند خودم خیلی خوشحال میشم ولی در درجه های دورتر خیلی احساس حسادت دارم ولی حسادتی که جنسش فرق میکنه.

    مثلاً دوستی که فلان جا استخدام میشه که منم خیلی دوستداشتم استخدام بشم باعث میشه رغبت من برای استخدام اونجا کم بشه که بعد از کلی کنکاش متوجه شدم به این دلیل هست که من دوست دارم تایید بشم و مورد توجه قرار بگیرم که من اولین نفری بودم که فلان کار رو کردم و اینکه من خیلی خوبم و بهترینم و هیچکس غیر من نمیتونه و …

    البته این قضیه خیلی پنهان هست و خودمم به سختی متوجهش شدم و باعث شده که فشار زیادی توی جنبه های مختلف زندگی به من وارد کنه.

    امیدوارم بتونم از این حسادت پنهان نجات پیدا کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    عرفان ملاباقر گفته:
    مدت عضویت: 1036 روز

    سلام و درود

    دقیقا چند روز قبل از این ک من این فایل رو گوش بدم پسر دایی من ب یک موفقیتی رسید و من خیلی. از این موفقیتش احساس. حسادت کردم و قبل تر هم بوده ک این احساسو بخاطر موفق شدن حتی برادر 16 سالم. داشتم ولی همیشه روراست باشم خودمو گول میزدم ک ن من خوشحالم این فکر و احساس من حسادت نیست

    تا وقتی ک رسید. ب موفقیت پسرداییم بعد از احساس حسادت ب موفقیت پسرداییم دیگه خواستار این شدم ک باید این داستانو درست کنم

    انگار نیمی از خودم با اون یکی نیم از خودم میجنگید سعی میکردم با کلام مثبت اون حسادت و برگردونم ولی موفق نمیشدم چون از درونم با خبر بودم تا این ک دو سه روز بعد شما این فایل و گزاشتید و دقیقا اولین قسمت از این دوره درمورد بزرگ ترین ایراد منه ایرادی ک مطمنم رفع بشه تبدیل میشه ب سوخت موشک برام و جالب برا خودم این هست ک اون باوری که باعث حسادت ب موفقیت این افراد نزدیک من میشه همین الان تو نوشتن این کامنت برام باز شد ک اون اصلیه اینه ک من میخواهم بهترین باشم میخوام از همه بهتر باشم و وقتی میبینم یکی بیشتر از من نتیجه میگیره احساس خطر میکنم ک داره از من جلو میزنه داره جای منو میگیره داره از من بهتر میشه و دلیل حسادتم همینه

    کاملا مشتاقم که با کمک شما با این دوره های فوق العاده ک هر جلسه ازش دست میزاره رو سنگین ترین ایرادا ک ادم فکر میکنه خیلی طبیعی هستش این ایراد بزرگ من هم تبدیل بشه ب سوخت موشک در جهت پیشرفتم

    راستشو بگم این اولین باری هستس ک من کامنت مینویسم برای شما استاد عزیزم همیشه احساس این ک نکنه یچیزی بنویسم مربوط نباشه یا… ولی الان تصمیم گرفتم ک متعهد باشم و پا گزاشتم رو ترسم و نوشتم

    سپاس گزارم بابت این همه درس هایی ک به من دادید تا بتونم قدم قدم رو ب پیشرفت حرکت کنم به امید روزی ک ببینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2551 روز

    به نام خالق هستی و هستی بخش

    سلام استاد و مریم جان وای خدای من

    چقدر باور محدود کننده دارم من

    وقتی خوندم متن اول فایل

    چون مدتی هست جدی تر دارم فکر میکنم

    حس بدی اومد سراغم و اصلا نمیدونم چطور بگم

    حس بد از اینکه چرا نتونستم پیشرفت کنم

    استاد صحبت کرد و من کامنتها رو میخوندم

    تعدادی افراد میومدن در نظرم

    اسم نمیبرم و در دفتر مینویسم

    ولی پر از باور محدود هستم

    وقتی فایلها تمرین انجام میشه تازه میفهمیم چقدر خودمون رو نشناختیم

    من تا دوهفته پیش خیلی از خواسته هام رو حتی نمی تونستم تصور کنم تو صفحه آرزوهایم بود جزو اهدافم بود

    دیم حتی نمیتونم تصور کنم پس چطور باور کنم که میرسم خیلی رو خودم و باور اینکه میتونم کار کردم که تازه دارم تصور میکنم

    اما این فایل تکمیل کرد

    نجوادمیاد ننویس دیگران چی میگن

    ولی میخوام بنویسم و میدونم همانطور که استاد میگه بنویسید تا دیگران هم الهام بگیرند

    و خودتون رو قضاوت نکنید مینویسم

    خانم فهیمه وقتی نوشت که چه باور در مورد سلامتیداشت تازه منم همون باور رو داشتم و دیگه خجالت نکشیدم گفتم باید حل کنم نه خجالت بکشم

    احساس من در مورد موفقیت دیگران

    اینکه تونست چون باباش داره کمکش نکنه

    میتونه بخره و بده مسافرت چون اجاره خونه نداره

    اره میتونه چون همیشه خانواده کمکش کردن و او موقع پس انداز طلا خریده و حالا داره

    اره میتونه بخره چون درآمد همسرش بالاست

    اره میتونه بخره اگه منم بجای اجاره بدم پولم پس انداز میکردم و طلا می خریدم الان از او جلوتر بودم

    اره میتونه بخره چون همسرش جرات داره و درآمدش بالاست

    اره میتونه بخره چون قرض و بدهی ندارن و …

    اره میتونه بخره چون چند تا منبع درآمد دارن

    اره میتونه داشته باشه چون سرمایشون جوری که با تورم چندین برابر بیشتر میشه

    اره میتونه چون خودش سر کارش هست و میتونه به موقع خرج کنه و هزینه هاش رو بده و محصول برداشت کنه

    اره میتونه چون کسی دلش برای تو نسوخته هر کس،باید بفکر خودش باشه

    اره میتونه چون ….

    وای خدای من چی به خودم بگم

    همیشه دلیل داشته هاشون رو بیرون از خودشون دیدم

    و همیشه خودم رو کم دیدم

    میشینم دونه دونه مینویسم و میخوام خدا یاری کنه و هدایتم کنه تا باورهای درست رو جایگزین کنم

    خدایا بابت لحظه ای که مینویسم این باور رو درست کردم و این اتفاق افتاد سپاسگزارم

    خیلی باور محدود دارم

    وای سرم نه قلبم درد گرفت و نفسم بند میاد

    مدتی رو این باور که خدا به همسرم میده و من نگران خرج روز مره نیستم همسرم برای خریدهای خونه پول داره کار کردم

    و خدایی یه موقعیتی پیش اومد که همسرم با اضافه کاری

    خیلی بهتر تونست از پس مخارج بر بیاد با وجودی که گرانی بود بهتر خرید کرد

    ولی در مورد اینکه غیر از مخارج خونه میتونه مسافرت بره برای خودمون و بچه ها خرید کنه

    هنوز جا داره کار کنم

    و حالا فهمیدم همش خودم مقصرم که موفقیت رو خارج از محدوده درون خودم میدونم

    و امروز جدی تر کار میکنم

    در مورد درآمد و کار خودم هر زمان خواستم مشتری هست و روز بروز بیشتر میشه ولی اینکه من اندازه زمان و کاری که میکنم دراند دارم نه بیشتر

    و درآمد همیشه کمتر از هزینه های و قسطها و اجاره ماه من است خودم رو کم میبینم

    درمورد روابط و حس دوست داشتن

    من همیشه خوب بودم ونتیجههای عالی دارم

    درمورد صاحب خونه و دوستان و اینکه احترام و احترام خانواده خودم همسرم همیشه اوکی بودن

    ولی در مورد ثروت خیلی باورهای محدود دارم

    خدایا کمک کن تا بتونم خودم رو بیشتر بشناسم و تو رو بیشتر درک کنم

    خدایا کمکم کن

    تا تک تک نتیجه ها رو بیارم و بتونم خودم رو از این باورهای محدود نجات بدم و لذت با تو بودن را بچشم

    شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1301 روز

    به نام خدای مهربان

    وقتی داشتم به اگاهی های این فایل فکر میکردم و میخواستم ذهنیت خودم رو بسنجم احساس کردم که این باور که همه ما به یک اندازه به نعمات و خداوند دسترسی داریم

    خیلی بیشتر میتونه توی ذهن من تقویت بشه و دوست داشتم که این موضوع رو برای خودم منطقی کنم تا بیشتر برام باور پذیر بشه که اقا همه ما به یک اندازه به تمام نعمت ها دسترسی داریم اگر داری یک موفقیت یک فردی رو میبینی این رو بارها به خودت یاداوری من و اتفاقا بگو این موفقیت باعث شده خواسته من هم واضح بشه و منم برای خودم توی دنیای خودم کدنویسی کنم و تنها چیزی که نیاز هست تا به اون موفقیت برسم قابلیت ارسال فرکانس هست که خدا این رو به همه ما داده پس همه ما به یک اندازع قدرت خلق داریم و منم میتونم به اون خواسته برسم

    اتفاقا موفقیت افراد باید بهم این انرژی رو بده و توی ذهنم این پلی بشه که: عه چه قشنگ منم یک همچین چیزی میخوام و تحسین کردن اون افراد کمک میکنه که اون رو برای خودم رقم بزنم

    یکی از ترمز های دیگه که باز دوباره باعث میشه که بجای تحسین حسادت کنیم باور کمبود هست که توی ذهن یک همچین شکلی داره که خب توی دنیایی که کمبود هست اگر یکی موفق شده پس از فرصت های تو کم شده و تحسین کردن از فراوانی نشات میگیره ما تحسین میکنیم چون توی گفتگو های ذهنیمون اینطوریه که عهه دمت گرم تو از این فرصت اینطوری استفاده کردی دم فلانی گرم از اون فرصت اینطوری استفاده کرد و بعد یک نگاه به زندگی خودمون میکنیم میبینیم سرشار از این فرصت هاست و فقط ایده میگیریم از موفقیت اون افراد و خودمون هم فرصت هامون رو اونجوری که باید ازش استفاده میکنیم

    خدا گفته هرگاه بندگانم از تو پرسیدند بگو من نزدیکم و اجابت میکنم خدا گفته من از رگ گردن به شما نزدیک ترم از طرفی خدا انرژی هست که توی همه چیز و همه جا هست یعنی همه چیز رو شکل داده همه چیز خودشه: قل هو الله احد

    این انرژی واحد نه از بین میره و نه به وجود اومده و فقط از شکلی بخ شکل دیگه در میاد

    خب مگه ما نمیگیم این انرژی نزدیکه و از رگ گردن هم به ما نزدیک تره خب این یعنی ما داای یک انرژی در زندگیمون هستیم که میتونیم به هر شکلی درش بیاریم همین انرژی که در نفس من جاریه قلب من رو داره میزنه میتونه به شکل هر موفقیتی توی زندگیم در بیاد چون همش یکیه کل انرژی های جهان واحد هستند با فرکانس های متفاوت و من اگر در یک راستا قرار بگیرم با فرکانسی که میخوام اون انرژی میاد به سمت من و منم میرم به سمت اون به همین راحتی حالا من به عنوان انسان که خالق زندگیم هستم میتونم هر انرژی که میخوام رو داشته باشم و هرجوری که دوست دارم بهش شکل بدم، خدا گفته که من تورو خالق افریدم

    توی قران وقتی به انسان میرسه میگه فتبارک الله احسن خالقین یعنی از صفت خالق بودن خودش میگه این نشون میده که من انسان هم خالق زندگیم هستم به صورت کامل من از جنس خدا هستم و توی این دنیا جانشینی خدا رو میکنم خیلی قشنگه واقعا این قدرت و من بارها و بارها درموردش دوست دارم بنویسم تا بیشتر باورش کنم.

    چون اگر باور داشته باشم که من میتونم خلق کنم دیگه موفقیت افراد اذیتم نمیکنه بلکه خوشحال میشم چون میگم اوکی منم میخوام پس خلق میکنم و البته تحسین میکنم چون میدونم این تحسین کردن من رو نزدیک میکنه به اون چیزی که میخوام وگرنه تحسین یا حسادت که هیچ فرقی برای اون نداره اون خودش خلق میکنه من باید تمرکز ام رو بزارم روی خودم و فقط و فقط موفقیت افراد دور ورم رو فرصتی ببینم برای خلق کردن زندگی خودم برای استفاده از قدرت خلاقیتم…

    سیستم عصبی همه ما یکی هست اگر هرکسی توی هر طرف جهان به یک موفقیت رسیده منم میتونم اگررر منم باور های اونو بسازم،، اگرر منم ورودی هام رو کنترل کنم مثل همون دیگه مهم نیست اون چه موفقیتی باشه میخواد توی ریاضی باشه توی پیانو باشه توی سخنرانی باشه توی کنکور باشه توی هرچی میخواد باشه.

    صد در صد من هم لیاقت دریافتش رو دارم چون همه ما به یک اندازه به همه چیز دسترسی داریم اگر من یک نعمتی رو میبینم خوشم میاد همینکه خوشم میاد یعنی من لایق دریافتش هستم خدا منو افرید و همه چیز رو مسخر من کرد همه چیز رو گوش به فرمان من کرد و فقط کل اجزای جهان دارن به این نگاه میکنن که اقا من الان چی دوست دارم چی میخوام دارم هچ فرکانسی میفرستم و بلافاصله در زندگی من شروع میکنه به شکل گرفتن

    الان قشنک حس میکنم به میزانی که دارم مینویسم مشتاق تر میشم از این قدرت خودم استفاده کنم و دوست دارم بیشتر و بیشتر بنویسم چون داره اگاهی هایی بهم داده میشه که حسم رو به شدت خوب کرده.

    این الگو برداری و دیدن موفقیت افراد از این دیدگاه دقیقا چیزیه که ذهنیت قدرتمند اون رو داره از این دید نگاه میکنه که ایول پس یک همچین موفقیتی هم میشه رقم زد

    مثل رکورد هایی که افراد میزنن که تاحالا کسی نزده و بعدش دیگه برای بقیه بدیهی میشه و کلی افراد دیگه هم با فاصله کم اونو میزنن چون دیدن عهه پس همچین چیزی هم میشه پس امکان پذیره

    یا مثل مثالی که استاد زدند توی این فایل که اقا یکی از هند میره فلان جا و بیزینس میزنه افراد قبیله اشون باور میکنن و میرن سراغش

    میدونی این به این دلیل براشون اتفاق میفته چون میگن اون هندیه منم هندیم پس باهم برابریم و منم میتونم به یک همچین چیزی برسم

    اما یک دیدگاه بهتری هم هست که خیلی دیگه معجزه میکنه اونم اینه که

    اون انسانه منم انسانم پس منم میتونم دقیقا به همون چیزی که طرف رسیده برسم نه صرفا دقیقا از همون مسیر ولی همون نتیجه رو میتونم بگیرم اینکه از چه مسیری دیگه ربطی به من نداره من ترجیحم اینه تو وطیفه خدا دخالت نکنم همینطوری که اون توی کار من دخالت نمیکنه و میزاره خودم فرکانس بفرستم منم تو کار اون دخالت نمیکنم و مسئولیت جواب دادنش رو به خود خدا میدم

    پس دوباره این درس مرور شد که اقا تمرکزت روی نتیجه بجای مسیر یا به جای روشی که طرف به موفقیت رسیده چون وقتی به شیوه و امکانات طرف نگاه کنی اتفاقا نه تنها الگو برداری بهت کمکی نمیکنه بلکه باعث بیشتر بهونه اوردن برای حرکت نکردن تو میشه و برعکس کاری که باید سازنده باشه باعث بدتر شدن مسیر تو میشه اما اگر با این منطق هایی که گفتم بیام روی نتیجه تاکید کنم و بگم خب من انسانم اونم انسانه منم همچین چیزی میخوام، خدای ما هم یکیه، همه ما هم به یک اندازه دسترسی داریم به این خدا پس برای منم اتفاق میفته و بارها و بارهااینو تکرار کنم و بعد به ایمان میرسم از طرفی ایمان برای من حرکت میاره و منم میفتم توی مسیر و اون اتفاق رخ میده اگر هم توی مسیر یک جایی متوجه شدم مسیر ناهموار شده متوجه این میشم که بازم بیشتر باید روی باور هام کار کنم و اینقدر کار میکنم و حسم رو خوب میکنم تا این فاصله فرکانسی کم بشه کل کار ما همینه

    وقتی میگیم احساس نشون میده فاصله فرکانسی مارو با اون خواسته یعنی همین یعنی وقتی که شما یک فردی رو میبینی که به موفقیت رسیده و حست بد میشه این حس بد داره این الارم رو میده که افکار تو و باور های تو حسابی دور از این خواسته است و ما به این دلیل روی باور هامون کار میکنیم تا این احساس خوب رو به ارمغان بیاریم

    یک جورایی نقشه راه ما توی هر مسیری توی هر مقطعی از زندگی همین احساس هست. با یک نگاه اگر از بالا نگاه کنیم به خودمون خیلی میتونه کمک کنه بهمون که اقا اوکی من نسبت به این موضوع احساس بد دارم و از طرفی میدونم این نشون میده که من باید بیشتر هماهنگ بشم با این خواسته و الان خیلی ناهماهنگ هستم کاری که باید بکنم تینه که هماهنگ بشم یعنی کل این قضیه باور ها و کدنویسی و همه اینا داره فرمول هایی به ما میده برای:ایجاد این احساس وگرنه کلمات و تمرین ها به خودی خود که معنی ندارند و میتونن برای افراد مختلف تاثیر های مختلفی داشته باشن با توجه به شکلی ذهنیتشون شکل گرفته و من باید خودم رو بشناسم تا اون نقاطی رو از خودم پیدا کنم که اگر روش کار کنم بیشترین تاثیر رو برای من داره و کل سوال های خودشناسی هم میخواد به این برسه که اقا اون قسمت که باید در درون تو بیشتر روش کار بشه که منجر به احساس خوب بیشتر و دائمی بشه رو پیدا کن و روش کار کن.

    توی هرلحظه ما باید با تمام وجودمون هر فکری به سرمون میزنه اجرایی کنیم تا توی هر زمینه ایی به این احساس خوبه برسیم

    حالا توی این مثال ها من پس فهمیدم که اقا با احساس بد من با تحقیر کردن افراد و حسادت ورزیدن من خودم رو دارم از موفقیت دور میکنم و اگر نگاه سیستمی داشته باشم به خدا متوجه میشم که مهم نیست چه دلیلی دارم برای اینکه احساسم بد باشه من باید احساسم رو خوب کنم اگر میخوام شرایط بهتر بشه و این چیزیه که باید همواره به خودم یاداوری کنم مخصوصا توی این دیدن موفقیت افراد و اگر این رو جدی بگیرم و بسازم در خودم صد در صد اتفاقات عالی برام رخ میده اونم به صورت رگباری چون یاد میگیرم ثانیه به ثانیه احساسم رو خوب کنم

    هرلحظه خودم رو دیگه تحسین میکنم تشویق میکنم هر لحظه دیگه توانایی هام رو میبینم دیگه به خودم برچسب نمیزنم و یاد میگیرم به هرچیزی از جنبه ایی نگاه کنم که لذت ببرم از مسیرم

    یکی از مواردی که باعث میشه افراد هرچی بیشترین دوره رو پیش میبرن نتیجه معکوس بگیرن درک نکردن همین موضوع هست اونا با پیدا کردن ترمز هاشون و تغییر هایی که لازمه بدن میان احساس خودشون رو بد میکنن درصورتی که اون ترمز کشف شده تا احساسشون بیشتر بهتر بشه اما اونا بخاطر کشف یک ایراد در خودشون احساسشون رو بد میکنن اینجا دوبارع برمیگردیم به همون تغییر دیدگاه که اقا وقتی هم که یک ترمزی پیدا میکنم از جنبه ایی بهش نگاه کنم که احساسم رو بهتر کنه و خوشحال باشم و احساسم رو نسبت بهش خوب کنم خدایا شکرت

    این موصوع رو من صد بار هم درموردش بنویسم کمه چون خیلی احساس میکنم خیلی وقت ها این موضوع یادم میشه که سینا مهم نیست چه بهونه ایی داری برای اینکه احساست رو بد کنی تو باید راهی پیدا کنی برای احساس خوب تو باید راهی پیدا کنی برای احساس پیشرفت، احساس توانمندی و فقط و فقط اینارو تقویت کنی

    خداروشکر میکنم که اینقدر خوب دارم روی این قضایا کار میکنم این نشون میدت که اتفاقات خوبی در انتظارم هست این احساس من نشون میده اتفاقات خوبی در انتظارم هست الان حس میکنم ترمز هایی از ذهنم برداشته شد و راحت تر میتونم خودم رو تحسین کنم تشویق کنم راحتتر میتونم احساس خوب رو در خودم به وجود بیارم

    یک مثال دیگه میخوام بزنم خیلی وقت ها امکان داره ترس یا نگرانی از اینده بیاد سراغمون خب من قانون رو فهمیدم فهمیدم که احساسات من هست که داره نشون میده چقدر هماهنگ هستم و داره افکاری رو نشونم میده که زندگی منو رقم میزنه پس حالا که قانون رو میدونم این رو میدونم که این ترس و این نگرانی کمکی قرار نیست به من بکنه بلکه بدتر میکنه ایندم رو و اونجا دیگه هرکاری میکنم تا این احساس رو به احساس امید تبدیل کنم دیگه برام مهم نیست چه بهونه ایی دارم باید بتونم احساسم رو خوب کنم اگر میخوام ایندم اونجوری که میخوام رقم بخوره

    من خیلی خیلی دوست دارم بیشتر درمورد این موضوعات بنویسم تا هم عمل گرایی من رو بیشتر کنه و هم درکم رو بیشتر کنه

    همین اول کامنت که میخواستم بنویسم نمیدونستم قراره اینچنین اگاهی هایی بهم داده بشه واقعا نوشتن معجزه میکنه چون تمرکز ما بیشتره و این تمرکز بیشتر میره توی ذهن چیزایی رو در میاره که توی حالت تمرکز کم ما نمیتونستیم بهش برسیم و پازل هارو کنار هم بچینیم

    خب پس یاد گرفتم که اقا همه ما به یک انذازه به نعمات دسترسی داریم

    من خالق صد در صد زندگیم هستم

    احساس من هست که نشون میده من هماهنگ هستم یا نه

    توی هرموقعیت کار من وظیغه من اینه که احساسم رو بسنجم و سعی کنم تقوین کنم احساس خوب رو

    اتفاقا استاد این سلسله فایل ها همزمان شد با تمرکز من روی جلسه یازده کشف قوانین که دقیقا درمورد همین موضوع حهت دهی کنترل کانون توجه گفتین

    اونجا میگین که ما توی هر لحظه از زندگیمون باید بسنجیم ببینیم چه احساسی داریم و اینطوری میتونیم بفهمیم داریم چی برای خودمون خلق میکنیم

    خب حالا من میخوام عمل کنم به این موضوع میخوام به صورت کاربردی در زندگی خودم بهش عمل کنم برای همین بارها مثال میزنم برای خودم و البته کمال گرایی نداشتن نسبت به عمل کردنش خیلی کمکم کرده که بیشتر بهش عمل کنم و این بیشتر عمل کردن باز خودش باعث شده که من بیشتر درک کنم که چطوری باید عمل کنم چون بازخورد میگیرم

    دوست دارم این کامنت خودم رو دوباره و دوباره بارها و بارها بخونم چون احساس میکنم این جنس از تمرکزی که برای نوشتنش داشتم اگاهی هایی بهم گفته شد که هربار این کامنت رو بخونم خودم چیزای جدیدی رو دریافت میکنم

    پس همینجا این کامنت رو تموم میکنم و بازم اگر خواستم درمورد چیزی صحبت کنم یا روی باوری کار کنم حتما کامنت میزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      پونه زرگرزاده گفته:
      مدت عضویت: 1751 روز

      سلام سینای عزیز

      نمیدونم چند بار کامنت شما رو خوندم،

      تو شرایطی که به تضاد هایی تو زندگیم رسیدم،این فایل اومد روی سایت و من دو روز تمام از اول فایل رو گوش میدادم و مینوشتم،انگار سالها یه چیزهایی دفن شده بود تو لایه های عمقی وجودم و دنبال بیرون کشیدن ترمزها و مثبت کردن اون موارد برای خودم بودم

      تو کامنت ها،رسیدم به کامنت شما

      نمیدونید چقدر چقدر به جووووونم نشست مطالب شما

      چقدر به این اگاهی ها نیاز داشتم،مطالبی که بارها و بارها تو سایت شنیده بودم و خونده بودم ولی این کامنت انگار حرفهای خدا بود با من

      هر جمله ی کامنت شما ،پاسخ خدا بود به نجواهای ذهنم

      چه جمله قشنگ و مهمی رو هایلایت کردید اول کامنت:

      همه ما به یک اندازه به نعمات و خداوند دسترسی داریم

      انگار تمام نگرانی ها،بدو بدو ها،ترس ها ،حسادت ها رو پایان داد تو وجودم

      یه جوری اروم گرفتم و خدا رو حس کردم تو وجودم با این جمله…

      یاد ایه ی قران افتادم که: چنانچه بندگان من،درباره من از تو پرسیدند،به انها بگو من نزدیکم

      گفته بودید اولش نمیدونستید چی قراره بنویسید ولی بهتون الهام شد،اگاهی ها اومد

      عالی بود این اگاهی ها و بسیار بهم کمک کرد

      شاد پیروز سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سینا سبزواری گفته:
        مدت عضویت: 1301 روز

        سلام به پونه عزیزم

        چقدر من لذت میبرم از این عشقی که توی سایت جاریه یعنی یکی از بهترین جاها برای همین تحسین کردن برای همین درس گرفتن از افراد، برای خود باور و ایمان همین سایته

        یعنی اینقدر فرصت های تحسین زیاده توی این سایت که بسیار زیاد سرعت مارو توی مسیر خودمون میبره بالا اگر تحسین کردن رو یاد بگیریم.

        پونه جان بینهایت ازت سپاسگزارم که نوشتی، باعث شد کامنت خودم رو دوباره بخونم و خودم بازم برام یکسری چیزا مرور بشه و لذت ببرم

        ممنونم ازت و تحسینت میکنم

        خدا یار و نگهدارت دوست خوبم:)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    محمود سفلایی گفته:
    مدت عضویت: 1975 روز

    با سلام و درود بر شما خوبان و استاد عزیز

    – در خصوص سئوال اول :

    هر دو مورد برایم اتفاق افتاده که موفقیتی باعث خوشحالی و گاها با شدت و ضعف سبب احساس بد من شده است ولی از زمانیکه با آگاهی های استاد به این باور رسیدم که :

    ️همه چیز باوره

    ️من هستم که با کانون توجه، افکار و باورهای خود، مدار و در نهایت فرکانس ارسالی خود را تنظیم میکنم و از انجایییکه من در یک جهان فرکانسی (پاسخگو) زندگی میکنم که به فرکانسهای من پاسخ میده و نه به سخنان من …

    میزان احساس بدم کمتر و در عوض میزان احساس خوبم بیشتر شده است که میشه گفت:

    برای موارد موفقیتهای خانوادگی: 20 تا 25٪ احساسم را بد کرده

    برای موفقیتهای کاری و بیرونی: 10 تا 15٪ احساسم بد شده

    با توجه به اینکه سخته ادم تمام تمرکز را کنترل(بواسطه وجود شیطان…)و باورهای صدرصد خوب داشته باشد، گاها احساسم بد میشه ولی خدا را شکر ، این توانایی در من بواسطه آگاهی های استاد ایجاد شده که در اغلب موارد سریع متوجه میشم و سعی میکنم سریع از احساس بد فاصله بگیرم.

    به امید اینکه به جایی برسم که باور دارم میشه، تا حد زیادی این آگاهی به قبل از انجام کار برسه و اصلا انجام ندم که بخوام احساس خوبم را بد کرده و تلاش کنم که آنرا مجددا خوب کنم.

    البته مواردی هم برایم پیش آمده که بواسطه اتفاقی که برای نزدیکم و دوستم پیش آمده 100 ٪ احساسم خوب شده

    خلاصه:

    از زمانیکه با دانسته های ارزشمند استاد، باورم به آگاهی های ذیل بیشتر شده و میشود، کمتر احساسم بد میشه و کمتر در این احساس بد میمونم و جالب تر از همه اینکه جدیدا بلافاصله که حسم بد میشه، هدایت میشم به اینکه داری از مسیر میری بیرون(عدم رعایت قانون:

    احساس خوب=اتفاقات خوب)

    ️هدف خداوند از خلقت جهان هستی، گسترش و توسعه جهان مادی در تمام جهات

    ️ ما آفریده شده ایم تا خالق زندگی و شرایط مان باشیم، ما آمده ایم تا شرایط دلخواه‌مان را خلق و تجربه کنیم؛ نه شرایط موجود را.

    ️خداوند بیشتر از هر کسی دوست داره که ما ثروتمند(مالی، روابط، سلامت..)باشیم

    ️ تمامی تغییراتی که در جهان ایجاد شده، از تکنولوژی های پیشرفته تا انجام کارهایی که حتی همین چند سال پیش غیر ممکن می نمود، حاصل این دیدگاه است که :

    ” ما خودمان خالق شرایط هستیم”

    ️ ایجاد این ایمان که :

    خداوند توانایی تغییر شرایط را در من آفریده و برای بهبود شرایطم‌، حتی از من هم مشتاق تر است وهمواره در این مسیر،هدایتگرمن است.

    ️وقتی فضل خداوند و فراوانی جهان را باور می کنیم و ایمان می آوریم که ما قدرت ایجاد و تجربه شرایط دلخواهمان را داریم،  آنگاه دیگر هیچ محدودیتی را نمی پذیریم. دیگر نمی گوییم ببینیم چه می شود!

    ️احساس لیاقت بدون قید و شرط، بیاد بیارم(از جنس خدا، خالق، اشرف مخلوقات، نماینده تمام توانمندی‌های خدا در روی زمین، خداوند جهان را مسخر ما کرده…)

    ( – ارزش یک کتاب ارزشمند بستگی نداره که کجاست، جلد دارد یانه، زیر خام یا زیر آب، پاره یا جلد گرفته…. – ارزشمندی بچه ها: بی قید و شرطه که همه دوستشان دارن، هر چه میبینن طلب میکنن…)

    (نسخه خدایی که با باورهای محدود کننده احاطه کرده ام🫠)،

    ️قوانین ثابت و بدون تغییر خداوند:

    (احساسخوب=اتفاقاتخوب)

    ️آگاهی اینکه، من نمی تونم کسی را تغییر دهم و قادرم با کنترل کانون توجه، افکار و باورهایم، هر چیزی را برای خودم خلق کنم(جهان، جهان ارتعاشی و پاسخگو )

    ️باور فراوانی و اینکه ثروت از اکسیژن هم بیشتره و برای دست آوردن آن هم نیاز به کار خاصی ندارد، کافیست دست جلو دهانمان نگیریم.

    بیش از اندازه نیاز هر فرد، در جهان ثروت وجود دارد

    طبیعی (طبیعت جهان) اینه که من ثروتمند باشم

    ️ما و جهان(خداوند)بینهایت هستیم، محدودیت فقط در ذهن ماست و عوامل بیرونی، عامل اصلی برای ثروتمند شدن نمی باشند(عدالت خدا)

    کنترل ذهن=کنترل زندگی

    ️احساس لیاقت و ارزشمندی بی قید و شرط(ما خلق شدیم کپی مطابق با اصل خدا، قادریم همانند خداوند خلق کنیم، کمک کنیم به گسترش جهان هستی، شاد باشیم، …ولی با باورهای محدود کننده خودمان رااحاطه محدود کرده)

    مرحله اول ، دوم و سوم :.

    موفقیت یکی از اقوام در کنکور پزشکی: احساسم کمی بد شد و سعی کردم سریع از آن خارج شوم

    اقامت یکی از اقوام در یکی از کشورهای خارجی: ابتدا اذیتم می کرد ولی به مرور که آگاهی هایم بالا رفته ، خدا را شکر نه تنها حسم بهتر شده بلکه این آگاهی را برایم تایید کرده که:

    اکه یکی تونسته من هم می تونم، حتی در زمینه های دیگر.

    ارتقای یکی از همگاران در سازمان : خیلی حسم خوب شد

    خرید ماشین شاسی بلند توسط یکی از همکارانم: این انگیزه را در من تشدید کرد که من هم می توانم و با احساس خوب، من هم موفق به خرید نمونه آن شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سحرکیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2752 روز

    سلام استاد و سلام مریم گلی

    بابت فایل بی نظیرتون سپاسگزارم.

    سوال قسمت اول:

    وقتی راجب این سوال فکر کردم من نسبت به موفقیت های که اطرافیانم بدست میارن خیلی کمتر احساسم بد میشه، قبلا خیلی بودم اما الان کمتر شده و وقتی کسیو میبینم که به موفقیتی رسیده سعی میکنم تحسینش کنم و ازش الهام بگیرم.

    اما نسبت به خواهرم که با هم داریم روی باورهامون کار می کنیم همچین احساسی نداریم تا می بینم اون به یه موفقیت به یک خواسته رسیده حسم بد میشه، نجوای ذهنم شروع میشه و حسادت می کنم هرچند سعی می کنم که جلوی این حسادت رو بگیرم ولی باز با یه چیز جدید شروع میشه تنها در مورد خواهرم اینطوری هستم.

    انجام تمرین :

    مرحله اول:

    1_ پسر عمو مامانم که هم سن وسالای خودمه دو ماه پیش مهاجرت کرد به تایلند وقتی شنیدم بالاخره به خواسته اش و هدفش رسیده خیلی تحسینش کردم و همش به ذهنم می گفت ببین اون رسید اون تونست پس منم میتونم ، پس برای منم میشه.

    2_ دوستم، چهار سال پیش دوستم داشت دوره های مربیگری تندخوانی رو میرفت و شاگرد هم میگرفت خودمم یکی از شاگرداش بودم. دقیقا تا دو سالی ازش خبر نداشتم یه روز بهم زنگ زد و گفت میخواد تو دفترش منو ببینه وقتی گفت بیا دفترم گفتم خدای من کسب و کار خودت رو راه انداختی؟؟؟!!! واقعا خوشحال شدم و چقد بهش تبریک گفتم.

    3_ خواهرم که الان داره روی باورهای روابطش کار میکنه ، نتایج خوبی هم گرفته ، حالا ذهن من که در مورد افراد نزدیکم بیشتر حسم رو بد میکنه ، همش میگفت اون جلو افتاد،اون روابطش خوب شد هیچی با تو دوست نمیشه، بلد نیستی دوست پیدا کنی،و این نجواها.

    4_ دوست دیگم که مربی باشگامم هست ، چند وقت پیش گفت سحر این دست بندم ببین بعد عکسش رو بهم نشون داد که گفت من همش تجسمش میکردم حتی به چند نفر نشون دادم گفتن این طلاش نیست اما دقیقا تونستم طلاش رو پیدا کنم و الان تو دستمه در حالی که از قانون و اینا چیزی نمیدونه‌.. من واقعا الهام گرفتم و به خودم گفتم ببین اون با تجسم تونست چیزی رو که میخواست بهش برسه اونم در همچین شهر کوچیکی.. و تا یه مدت همش به خودم یادآوری می کردم.

    مرحله سوم:

    وقتی این موفقیت هارو میدیم ، اونی که تجسم میکردم و میرسید بیشتر قانون تجسم برام باور پذیر تر میشد و هروقت می خواستم تجسم کنم دقیقا این نمونه و الگوهارو برای خودم میاوردم تا ذهنم کمی آروم کنم‌.چون اون باور داشت و همیشه هم میگه من به هرچی بخوام میرسم. من میتونم بیام همین باور رو در خودمم ایجاد کنم که منم به هرآنچه که می خوام میرسم.

    یا دوستم که کسب و کار خودش رو زده ، میتونم از زاویه بهش نگاه کنم و برای خودم باور پذیرتر کنم که سحر اون توی سه سال تونست انقد پیشرفت کنه چرا چون من علاقه اش به اینکار رو میدیم حتی در طول این مدت اصلا کم نیاورد و ادامه داد و تلاش کرد. چون برام تعریف میکرد که من عاشق کتاب و کارهای که در حوزه کتاب دوست دارم پس برای علاقه ام هرکاری انجام میدم و الان موفق شده و رسیده به چیزی که میخواسته ، منم باید یاد بگیرم که بهونه و ناامیدی توی رسیدن به خواسته ها و اهدافم جای نداره وقتی کسی تونسته پس میشه و منم میتونم.

    حتی خواهرم ، اومدم از این دیدگاه نگاه کردم که ببین قانون جواب میده ببین وقتی داری روی یه موضوع تمرکزی کار میکنی جهان تورو هدایت میکنه تورو حمایت میکنه ، و حتی بیام از روابطی که خواهرم ایجاد کرده به خودم بگم ببین پس دوستانی هستند مثل خودمون ، پس کسانی هستند که دنبال موفقیتن و دنبال حاشیه و چیزهای چرت و پرت نیستن و تو میتونی ساعتها در مورد مسائلی که دوست داری باهاش صحبت کنی.

    درسهای که می تونم بگیرم:

    1_ بجای حسودی کردن ، تحسین کنم

    2_ میتونم قانون ‌رو برای خودم باور پذیرتر کنم.

    3_ اینو باور در خودم ایجاد کنم که واقعا میشه برای منم اتفاق میفته، فقط کافیه بخوام و شروع کنم.

    4_ ذهنم رو تربیت کنم هیچی بهانه ای پذیرفتنی نیست.چون وقتی برای یکی شده برای منم میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    بهاره صرام گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    بسم الله الحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزتر از جانم

    شگفتی این سایت میدونی چیه ؟؟

    دیشب که جمعه بود من هرچقدر تلاش کردم نتونستم سایت و باز کنم و سرور ارور میداد ، نتونستم فایل جدید و ببینم این شد که صبح شنبه اومدم باز رفرش کردم و متوجه شدم چرا سایت باز نمیشد !!!

    با این زمان کمی که از آپلود شدن ویدیو گذشته این حجم از کامنت واقعا جالب و شگفت انگیزه ،

    الان هموز فایل و ندیدم اما 3تا دونه از کامنت هاشو در صفحه ی 39 خوندم و میتونم قسم بخورم که چقدر درس داشت واسم و این فایل مطمعنم یکی از اون فایل هاییه که باید چندین بار ببینم و گوشش کنم ،

    وااااای استاد جان من این روزا دارم تغییرات و محکم شدن خودم و میبینم و چقدر خوشحالمممممم خداروشکرررررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمد مهدی رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 1466 روز

    سلام خدمت استاد عزیز

    خدا را سپاسگزارم که من را در مسیر هدایت قرار داد و با شما آشنا کرد ، امیدوارم که بتوانم با تمام وجودم از مباحث این دوره استفاده کنم ،

    من سعی می کنم تمرین ها را در دفتر جدا بنویسم اما نکته و تصمیم عملی من در رابطه با این موضوع فقط و فقط نگاه کردن به اتفاقات (موفقیت های افراد) زندگیم با باور قدرتمند کننده است .

    یعنی اولاً به دنبال دیدن موفقیت بیشتر افراد باشم ،

    دوم از هر موفقیت یک باور قدرتمند کننده ایجاد کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: