ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 48
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-02 01:26:012024-02-14 06:06:52ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خالق زیبایی ها
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه دوستای خوبم توی این دانشگاه توحیدی…
چقدر موضوع این فایل میتونه به روند پیشرفت همه ماها توی همه جنبه ها کمک کنه طوری که اگر بتونیم جهادی اکبر راه بندازیم و ذهنیت های محدود کننده رو به ذهنیت های قدرتمند کننده تبدیل کنیم دیگه واضح تر و راحت تر میتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم و با تقواتر از قبلمون بشیم…
کنترل ذهن خیلی خیلی مهمه و حیاتی حتی برای افرادی که مثل استاد به درجه استادی میرسن و اینطور نیست که یه بار قله رو فتح کنی دیگه بی خیالش بشی چون اگر فنرش در بره دوباره میتونه تو رو به پائین قله پرت کنه …
پس برای این کار باید اول به خودشناسی برسیم…
باید بدونیم راجب موضوعات مختلفی که پیش میاد چه ذهنیتی رو واقعا داریم و راجبش آگاه تر بشیم که آیا این طرز تفکر و این نوع ذهنیت باعث رشد من میشه یا نه??? و بعد از رسیدن به جواب سوالمون باید بتونیم ذهنیت فعلی که داریم رو به سمت ذهنیت قدرتمند کننده تر سوق بدیم و رشد کنیم…
راجب سوال این بخش
سوال قسمت اول:
اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!
در مورد موفقیت مالی و کاری یا هر چیز دیگه ای که دیگران کسب کردن
من به شخصه خداوند رو سپاسگذارم که از بچگی یکی از خصوصیات خوبی که داشتم و هنوزم دارم این بود که هیچ وقت حس حسادتی نداشتم و از بچگی حسادت رو برای خودم گناه فرض میکردم و از ترس اینکه گناه نکنم حسادت نمیکردم حالا واکنش های من راجب دستاوردهای اطرافیان و دیگران یکمی متفاوت بوده
و خدا رو شکر جوری نبودم که بخوام حسادتی بکنم که حالم بد بشه و منکر دستاورد خوب طرف مقابل بشم
فقط یه جاهایی یادم هست که در مقابل افرادی که افرادی که فکر میکردم غرور داشتن ( عزت نفسشون بالا بوده ) که مثلا طرف یه کاری کرده که موفقیت حساب میشده و اون فرد دیگه بیش از حد گنده اش میکرده و به قول خودمون نوشابه باز میکرده برا خودش اونجاها من در افکار خودم بخاطر باورهای نادرست مذهبی برداشتم از رفتار اون فرد رفتاری پر از غرور بودو من اینجوری مبدبدم چون باورم این بود و به این خاطر نسبت به اون فرد حسم بد میشد و کمی ازش فاصله میگرفتم چرا?
چونکه من باورم ابن بود که آدم اصلا نباید از خودش تعریف کنه و این یعنی خضوع و خشوع و این باور اینقدر توی وجود من قوی شده بود که یادمه وقتی که دانشگاه ملی قبول شدم و یا حتی کلی رفتارهای جامعه پسند انجام میدادم و داشتم بر اساس سلیقه ی مذهبیون درست رفتار میکردم جوری که اونها قبول داشتن و لذت میبردن همیشه با مادرم درگیر بودم که اصلا از من تعریف نکن جلوی کسی چون مادرم من که تک پسر بودم رو خیلی بهم توجه میکرد و همه ی نگاه ها رو به سمت من سوق میداد و منم حسم بد میشد و سریع گارد میگرفتم که اصلا تعریف نکنید از من شاید یه روزی من برعکس بشم و از راه به در بشم و …. الان یادم میاد کلی دارم میخخخخخخندم …
شاید باورتون نشه که الان بالای 15 ساله که اون حس ها رو خدا روشکر به اون شدت ندارم و الان اتفاقا با خرید دوره ی عزت نفس و کار کردن روی اون کللللللی حفره توی وجودم پیدا کردم و دارم روشون کار میکنم و خدااااااارو هزااااااران بار شاکرم که این دوره رو به ماها هدیه داده با یه مبلغ خیییییلی کم که به نظرم میلیاردها تومن می ارزه دوره عزت نفس…
آره اون رفتار بخاطر عزت نفس پائین من بوده و علاوه بر اون عدم احساس لیاقت وااااای وااااای که چقدر ما ها با احساس عدم لیاقت به خودمون ظلم کردیم و خدا رو شاکرم که ابن دانشگاه یه ویترین داره که میتونی هر جا ایراد داری رو باهاش اصلاح کنی و تا بی نهایت توی اون زمینه پیشرفت کنی…
خدایااااا شکرت…
ممنونم از شما استاد عزیزم که هر فابلی که آماده مبکنید اگر ما در مدارش باشیم و آماده باشیم دریچه هایی از دنیای مخفی درونمون رو باز میکنه برامون و به خودشناسی بیشتر میرسیم و هر چی جلوتر میریم باورمون قوبتر میشه که کمال گرایی برای انسان اصلا معنایی نداره چون تا حس میکنی دیگه خوب شدی یهویی یه چیزی میشه که میبینی اووووه اوووووه کلی حفره دبگه اون ور قضیه داریم و تا سرحد مررررگ فقط باید دنبال بهتر شدن باشیم نه بهترین …
اصلا همین یه دونه فایل رو من اگر جای شما بودم اصلا رایگان نمیذاشتم …
و به صورت دوره میذاشتم که بابتش هزینه پرداخت بشه تا کسایی میخوان جدی کار کنن وارد بشن و یه اکیپ جدی روی این موضوع فوکوس کنن تا نتایج فوق العاده تری داشته باشه…
من توی زندگیم
تا قبل از 12 سال پیش که کسب و کارم رو راه بندازم یعنی توی سن 21 سالگی افکارم دقیقا مساوی با باورهای محدود کننده ی مذهبی بود و خیلی مراقب بودم که اونقدر اعتماد به نفسم بالا نره که باعث بشه مغرور بشم و میترسیدم از این موضوع ولی بعد ازینکه وارد کسب و کارم شدم و دیدم نسبت به آدمها و جماعه یکمی تغییر کرد و کم کم افراد موفق بیشتری رو میدیدم چون خودمم به کارم علاقه داشتم و دیگه تا حدودی از لاک پوچی و بیهودگی در اومده بودم و همین تعامل با مشتری ها و افراد مختلف یه پله من رو بهتر کرد از قبلنم چون هی آدمای مختلف و عقاید متفاوت و نتبجه های متفاوت تر رو میدیدم و سوال برام پیش میومد ولی باورهای مذهبی نمیذاشت تسلیم بشم و میگفتم عیسی به دین خود و موسی به دین خود … و فقط در حدی بود که موفقیت هاشون رو تحسین میکردم ولی احساس عدم لیاقت بود کع جلوی انگیزه گرفتن منو میگرفت و یا برای سرپوش گذاشتن میگفتم اون عقاید مذهبی نداره و خدا یه جایی یقشو میگیره بالاخره …
مثلا اون کسی که قبل از من توی شهرمون آکواریوم فروشی باز کرده بود و اون موقع که من شروع کردم اون 15 سال سابقه کار داشت و 3 تا شعبه داشت و یه گردش مالی خیلی زیاد نسبت به من و باعث شد که من با توجه به باورهای مخربی که داشتم و عدم احساس لیاقت همش با خودم میگفتم که :
خب اون 15 سال پیش شروع کرده
اون 100 برابر من سرمایه داره
و من نمیتونم در کمتر از 15 سال به این سرمایه برسم و بعد میومدم با باور داااااغون قناعت خودم رو آروم میکردم و میگفتم در همین حد بخور و نمیر خوبه …
(خداوند همه ماها رو ببخشه بخاطر این باورها و افکارب که فقط باعث ظلم به خودمون میشده … )
ولی یکمی که میگذشت نشانه هایی خداوند بهم میداد که بیدار بشم ازین خواب غفلت اونم اینا بود
بهم میگفت ببین اون طرف اصلا سوادش و علمش راجب این شغل یک هزارم تو هم نیست …
میگفتم درسته ولی اون سرمایه اش زیادتره …
میگفت ببین هر روز کلی آدم میاد پیش تو و از اون طرف گله و شکایت میکنن که اون کلاه گذاشته سرشون و …
بازم میگفتم اون جاش خوبه و سر گردنه است و هر جور دلش بخواد میفروشه …
در کل هرچی برام دلیل و منطق میاورد ذهنم دنبال یه چیزی بود که بگه اون شرایطش بهتره …
قبل از آشنایی با استاد و سایت همیشه وقتی توی این شرایط قرار میگرفتم همونجا میگفتم خدایا یه معجزه ای بکن و به من بگو من چکار کنم چی درسه و چی غلط???
ولی باز هم عقاید مذهبی و تعصباتم نمیذاشت چشمام بهتر ببینه …
و خدا رو هزززززار بار شاکرم که منو به دانشگاه توحیدی خودش هدایت کرده و وااااااای که چقدر حال دلم خوبه …. واااااای که چقدر زندگی با آگاهی شیرینه ….
من به این باور رسیدم که تو ابن دنیا و زندگی مادی :
زندگی در جهالت یعنی جهنم
زندگی در سردرگمی یعنی برزخ
زندگی با آگاهی یعنی بههههشت
و خدا من دو از جهنم به برزخ و از برزخ به بهشت هدایت کردههههه
خدایا شککککککرت…
و در کل کلی مثال دیگه دیدم و دیدم و دیدم تا دیگه یک سال پیش تسلیم خوووود خووووود خدا شدم و دستامو بردم بالا…
و دقیقا وفتی جوابمو خدا داد و هدایتم کرد که این سوال رو صد بار توی خلوتم ازش پرسیدم
تو بگوووووو مشکل من کجاست خدای من???
برای همه شما عزیزان آرزوی
خوشبختی
ثروت
سلامتی
شادی
و سعادت
در این دنیا و در آخرت دارم
خدا نگهدارتون …
و الان اینجام توی بهشت…
درود برشما استاد عزیز
در گذشته وقتی شخصی از اطرافیانم به موفقیت میرسید،احساس بی عرضگی،بد شنانسی حقارت و ضعیف بودن میکردم،احساس میکردم دیگه کسی منو نمیبینه منو باور نداره و کلی احساسات تلخ تجربه میکردم
از وقتی شروع کردم آموزش های شمارو دیدن(روانشناسی123،دوره عشق و مودت،قانون آفرینش،باور توحیدی و کلی فایل های رایگان)و کار کردن روی باورهام
امروز با شنیدن خبر موفقیت نزدیکانم به خودم میگم ببین اینم نشونه ای از فراوانی،چند وقت پیش چنتا از دوستام خونه خریدن،ماشین،طلا،خرید خانه در دبی
یه آیتم مشترک بین همشون پشتکاری بود که داشتن و دوری از حواشی و این برای من الهام بود.
امروز خوشحال میشم چون به قول شما اونهارو خطشکن میبینم که راه رو برای من باز کردن و باعث شدن باور من تقویت بشه
این ها نشونه های مسیر رشد و پیشرفت من هستند.
سلام استاد عزیزم وقتتون بخیر من یکی از شاگرداتون هستم و تازه رفتم در 20 سالگی
استاد عزیز اول اینو بگم که واقعا خیلی ممنون که چینین دوره ای رو شروع کردید همین اولش فهمیدم که من کلی باورهای محدود کننده دارم که همش پسرفت میکنم
برای من اینجور هست که هردو احساس رو دارم ولی اول احساس خوشحالی میکنم و ذوق میکنم و تحسینش میکنم حتی چون میگم اگه اون تونسته پس منم میتونم و میگم حتی میتونم بهتراز اونم بشم و بهم انرژی هم میده ، ولی چندساعت یا چندروز یا چند ماه بعدش احساس حسادت بهم دست میده و احساس میکنم که اون از من خیلی قدرتمندتره از نظر عملکردی و ذهنی و من چقدر بی عرضه و بی اراده هستم که نتوانستم حتی مثل اون برای هدفم فکر کنم چه برسه براش بجنگم .
احساس میکنم اونا همیشه پیشرفت خواهند کرد و من همش درجا میزنم البته به گفته شما ما درجا نداریم یا پسرفت میکنیم یا پیشرفت که میشه پسرفت و هرچی میگذره من رو بی عرضه تر می بینند بقیه و اونو بالاتر ، چون اون زودتر به اون هدف مشترکی که داشتیم رسیده .
حتی بیشتر اوقات بدی و ناسزا میگم بهشون هم داخل جمع و هم داخل ذهنم و حتی درون ذهنم چنین تصور میکنم که منم به هدفم برسم زودتر و با موفقیتم اونا و بقیه رو تحقیر و کوچک کنم بااینکه اونا اصلا چنین ذهنیتی درمورد من ممکنه نداشته باشن یا حتی اصلا ندارن .
واز احساس خوشحالی و حسادت اونارو کنار بزنم و اونارو زشت جلوه بدم و خودم رو عالی و مثل گل بی عیب نشون بدم و همه فقط از من حرف بزنن .
ولی میخوام به کمک شما خودم و ذهنیتمو عوض کنم چون نتیجه این افکار پلید و زشت رو هرروز دارم میبینم..
سلام استاد عزیز و مریم خانم
استاد باور کنید هر فایل رایگان شما هر کلمش
گفتار خداونده و ملیون ها تومان ارزش داره
من به نوبه خودم روزی چند صد بار از خداوند بابت
سایت استاد عباسمنش خود استاد خانم شایسته و تمام محتواها مخصوصا رایگان ها تشکر میکنم
استاد من چند وقتی از محتواهای استادهای دیگه استفاده میکردم و وقتی به سایت شما هدایت شدم
باور کنید چقدر نتیجه فقط وفقط از محصولات هدیه شما گرفتم و واقعا ممنونم از شما البته الان منتظر هدایت خداوندم که ببینم از کدام محصولات پولی شما استفاده کنم
در کل از شما خدای شما ومریمخانم عزیز تشکر میکنم
به نام خدای مهربان
سلام به استادسخاوتمندم و مریم جان و تمومی دوستان ارزشمندم
استاد طبق این فایل میخوام دلیل کم کاریم رو توی سایت بنویسم
من وقتی شروع به خوندن کامنتهای باارزش دوستان عزیزم میکنم،قشنگ میفهمم اون حس بی اعتمادبنفسی و عجزوناتوانی در نوشتن وعدم درک درست یک فایل سراغم میاد،و یجورایی میخوام خیلی کمالگرایانه تو نوشتن کامنت عمل کنم
بخاطرهمین خیلی وقتها این ذهن نجواگر چنان قدرت پیدامیکنه که اجازه ی نوشتن کامنت به من نمیده وهمش این نجوا رو میکنه که اون نفر توی سایت بهترتونسته درک کنه،هنوز مونده تاتو خوب درک کنی وخوبی بنویسی،ببین ازستاره هاش معلومه چقدر فعاله وچقدر خوب مینویسه
توچی،همیشه درگیر کارهای روزانتی
همیشه کاارشستن و پختن تو اولویتته
بیشتروقتها کارت شده، مدیریت کردن مغازه ی همسرت
نمیخواد همین چارتا جمله هم بنویسی اینجا شاگرداول سایت مشخص شده
وووو کلی ازین نجواها که همشون آبشخورش از حسادت،کمالگرایی،بی اعتمادبنفسی،بی عزت نفسی هست
همین یک مورد منو خیلی به فکر فرو میبره که چقدر من هنوز راه دارم تا روی احساس لیاقت خودم و اعتمادبنفسم بیشترکارکنم،واین اجازه رو به خودم بدم که ازهمین درک کوچیکی که دارم شروع کنم به نوشت،نه اینکه حتما پرفکت باشم وبعد شروع به نوشتن کنم
وقتی دوستان عزیزم رو میبینم که بادرک عالی ازایه های قران دیدگاه بسیار تأثیرگذاری مینویسن واقعا به اینهمه تلاش ذهنیشون غبطه میخورم و هزاران بار اون فرد رو تحسین میکنم.
امامیفهمم که یه چیزی از درون من رو هم از نوشتن باز میداره،و اجازه نمیده که به اندازه ی درکم بنویسم
یک حس قضاوت شدن هم بهم دست میده،که نکنه کسی منو قضاوت کنه و بگهبااینهمه مدت عضویت هنوز نمیتونه دوتا جمله ی درست حسابی بیان کنه
یاخیلی وقتها جام دستاورد بعضی ازدوستان رو که میبینم دوباره یک حس ناامیدی به من دست میده،که بسیار کم کاری میکنم تو فعالیتم در قسمتهای مختلف سایت
و گاهی اوقات شرمنده ی خودم واین آگاهی های ناب میشم،که چرا هنوزنتونستم خیلی از شاخوبرگای زندگیمو به دلیل خوب دیده شدنم و خوب قضاوت شدنم قطع کنم
چون واقعا زندگیم پره از شاخوبرگایی که واقعامیفهمم هیچکدومشون برای سایبونی به دردم نمیخوره و باید بی رحمانه قطعشون کنم
ولی اون حس بدقضاوت شدن اونقدر درمن ریشه ها دوونده،اون هم بخاطر این مدلی تربیت شدنم بوده،،که دستوپای منوغلو زنجیر کرده که دست به به اره بشم
اونقدر غرق در قضاوت وتأییددیگران شدم،که تا یک زنگی میخوره ومیگن فلانی تصادف کرده بریم به عیادتش،قدرت نه گفتن هم ازم گرفته شده
استاد بیشتر درمورد قدرت نه گفتن،و مهم نبودن قضاوت دیگران صحبت کنید
واقعا هرچی فایل بذارید تشششنه ی درک این آگاهی هاتونم
استادجان عذرمن را بخاطر فعال نبودنم توی سایت پذیراباشید
بخداگاهی وقتا از دست نجواهای ذهنم امانم بریده میشه و اجازه ی نوشتن نمیده
ان شالله بتونم باخوندن دیدگاه هایاین قسمت ازفایل این رو بپذیرم که هرانسانی لایق تجربه ی بهترین نعمتهاست،فارغ ازینکه الان در چه جایگاهی قرارگرفته و قبلا چه شرایطی رو تجربه کرده
و ازهمین درکی که دارم توی سایت فعال باشم و تکاملی خودم رو بهبود بدم
شاید اون دوست عزیزی که اینقدر عالی دیدگاهش رو مینویسه،جایگاهش از الانی که من هستم بهتره،و نباید خودم رو بااون مقایسه کنم،چون این فقط مانع پیشرفت من میشه،اگه بخوام دائم خودم رو بادیگران مقایسه کنم
…..
جواب سوال اول:
هر چقدر فکر میکنم به این نتیجه میرسم که من ترکیبی از هردو ذهنیت محدود و قدرتمندکننده رو دارم. اگر بخوام دقیق تر بگم، در مورد هر موضوعی که به مسائل مالی مربوط میشه ذهنیتم خیلی محدودکننده هست و این احتمالا به این دلیل هست که الان از نظر مالی در شرایط مساعدی نیستم. دانشجوام و انقدر دانشگاه وقت گیر هست که فرصت کار کردن ندارم. از طرفی دونستن همین مسئله و فکرکردن بیشتر بهش باعث شده که همون چندجایی هم که برای کار اقدام کردم اول خیلی استقبال کنن ولی تا متوجه میشن که دانشجوام رد کنن! ینی خودم دارم خودمو از کار کردن منع میکنم و خودم کاملا متوجه این موضوع هستم. ولی انقدر پرونده ی باز ذهنی مربوط به دانشگاه و موارد مختلف توی ذهنم هست که باعث این موضوع میشه.
حالا چرا این تحلیل رو گفتم؟
من یاد ندارم هیچوقت از موفقیت کسی ناراحت شده باشم. با این عنوان که مثلا فلانی چرا به این جا رسیده یا این اتفاق خوب واسش افتاده، برعکس خیلی هم برای اون ادم خوشحال میشم. اگر اون فرد به من نزدیک باشه یا موضوعی باشه که من بهش علاقمند باشم، حتما در مورد مراحلی که طی کرده ازش میپرسم و در هر صورت واسش ارزوی موفقیت بیشتر میکنم. خیلی مواقع حتی اگر بدونم کمکی از دست من برمیاد که بتونم از این طریق به اطرافیانم کمک کنم، حتما این کارو انجام میدم. اما با خودم درگیرم :)
مثلا من چندین سال هست که خیلی در فکر مهاجرت هستم و فعلا باید ارشدم تموم بشه تا بعد اقدام کنم. در این بین هر چی ادم های مختلف رو دیدم که رفتن، اونایی که نزدیک نبودن رو در موردشون خیلی حس خاصی نداشتم فقط واسشون ارزوی موفقیت کردم. اما یکی دو نفر که خیلی هم به من نزدیک بودن و مهاجرت کردن در یکسال اخیر رو خیلی باهاشون صحبت کردم. از فرایندها پرسیدم، حتی توی فرآیندهاشون شرکت کردم، باهم رفتیم سفارت، واسشون در کشور مقصد دنبال خونه گشتم و .. بعد از اینکه رفتند هم خیلی باهاشون در ارتباط بودم و از اونجاییکه دیدگاه های نزدیکی داریم و اتفاقا اونها هم از بچه های عباسمنشی هستن، هر مرتبه که باهم صحبت میکردیم هر دو از کلی اتفاقای خوب و درهایی که پیش رومون باز میشد و .. حرف میزدیم. اما! من خیلی همش ته ذهنم این بوده که خب اینا پول داشتن که رفتن! منم که ندارم! قصد هم ندارم از خونوادم بگیرم، پس باید اول اینجا برم سر کار! پس اول ارشد تموم شه تا بعد برم سر کار و الی اخر!
به یه جایی میرسم که میگم ادم هرجا که باشه همونطوره. اگه طرز فکرت عوض نشه هرجا بری شرایطت مثل همینجاست. پس اول باید سعی کنیم اینجا به بهترین حالت خودمون برسیم. مهاجرت زمانی منطقیه که هنوز کلی پتانسیل داری ولی همینجا با همین شرایط کار بیشتری نمیتونی انجام بدی. ولی از طرفی هم خیلی دلم میخواد زندگی در جاهای دیگه رو تجربه کنم، مخصوصا گاهی که اصول و قوانین یا رفتارهای غیرمنطقی (که البته بنظر بعضیا درسته) فقط میشن یه سد بزرگ جلوی راه ادم یا محدودیت های بی دلیلی که وجود داره.
این یک مثال بود. بازهم مثال های این چنینی هست و اکثرشون به همین صورت به شرایط مالی و کار ختم میشن و چرخه وار ادامه پیدا میکنن.
استاد عزیز، مریم جان و تمام دوستان هم دوره ام، سلام و صد سلام. خدا را سپاس به خاطر این دوره و گوش کردن به آن و انجام تمرین ها …. خدا را سپاس فراوان ….
استاد جانم من که بعد از آشنایی با شما و آموزه هاتون، وقتی در فایل هاتون بیان کردین که وقتی تونستین از اعماق وجودتون خوشحال بشین از موفقیت و خوشحالی افراد دیگه، اونوقت هست که موفقیت ها و خوشحالی های بسیاری وارد زندگی خودتون میشه و این راز رسیدن به خواسته هاتون است … من هم خیلی خیلی تغییر کردم و این باور را کاملا اجرا کردم و رسیدم به جایی که وقتی موفقیت کسی از دوستان و نزدیکان را میدیدم و میشنیدم، از اعماق وجودم خوشحال میشدم و آنها را به خاطر کسب موفقیتشان، تحسین میکردم. با گذشت زمان که کمی از مسیر منحرف شدم و باورهایم دوباره کمی، خدشه دار شد …. دوباره احساس حسادت، اندکی درونم رخنه کرد و الان هم با شنیدن این موضوع از دوستان و آشنایانی نزدیک، در ابتدا کمی احساس حسادت خفیف میاد سراغم و اما ….. چون با آموزه های شما آشنا هستم و نتیجه کار را میدانم, سریع مسیرم را تغییر میدهم و سعی بر تحسین اون فرد و نتیجه گیری از اینکه چگونه به اون موفقیت رسیده را دارم. ولی خوب الان این حس خفیف درونم است …. و خیلی دوست دارم که دوباره بتونم این احساس را به احساس دیگر مثل قبل تر ها تبدیل کنم و بسیار بسیار بسیار خوشحالم از برگزاری این دوره استاد جانم …
البته استاد جان، من در اکثر اوقات در مواردی حسادت دارم که خودم دوست داشتم به موفقیت برسم و آنچنان نتونستم به موفقیت برسم در اون موضوع و صد البته دلیلش را کاملا میدونم که خودم با رعایت نکردن قانون ، به اون نتایج دلخواه نرسیده ام و به خاطر باورهای نادرست … و اینجا هستم که بتونم با کمک های شما، باورهای نادرستم را شناسایی کنم و بتونم باورهای درست جایگزینش کنم. به امید خدا جون
خوب بریم سراغ پاسخ به سوال ها:
1. خواهرم که میبینم با وجود تضاد بزرگ عاطفی که داشت، چقدر خوب تونست اون رو جمع و جور کنه و حداقل در ظاهر ، روابطش خوب است و گاهی با اینکه عاشقش هستم، حس حسادت بهم دست میده که آخه شیما تو چرا با وجود اینکه کلی کار رو خودت کرده ای، نتونستی …. ولی عمیقأ من میدونم که ظاهر زندگی هیچ کس را نمیشه قضاوت کرد و من هم اگر بشینم با دقت بررسی کنم، به چه موفقیت هایی که در زمینه روابط نرسیده ام ….
2. دوست همسرم که مهاجرت کردند و اولش حس حسادت بهم دست داد و بعدش خودم رو جمع و جور کردم و آرزوی موفقیت کردم براشون و حتی شماره وکیلشون رو گرفتم و کلی اطلاعات کسب کردیم و ما هم مسیر را شبیه به اون ها البته با توجه به شرایط خودمون، گذراندیم و اما ما ریجکت شدیم و میدونستیم که ما تلاشمون رو کردیم، ولی الان موقع اش نبوده که ریجکت شدیم. خیلی راحت پذیرفتیم.
3. خرید مسکن توسط دوستم که اولش کمی حسادت کردم، وقتی شنیدم، اما باز از اعماق وجودم آرزوی موفقیت کردم براش و سعی در اینکه پیدا کنم چطور این دوستم با وجود اینکه شرایط سختی را میگذراند، اینقدر قشنگ حساب کتاب میکنه و به موفقیت مالی میرسه ….
4. دوست صمیمی ام که از لحاظ روابط عاطفی اش ، بسیار بسیار عالی است و گاهی اینقدر از خوبی های همسرش برام میگه که من دیگه نمیتونم بشنوم و سعی میکنم کمتر باهاش صحبت کنم که کمتر بشنوم و یا گاهی به خودم میگم که حتما چاخان میگه …. مگه آخه میشه اینقدر دیگه ….
خلاصه اینکه استاد جانم خیلی دوست دارم که در مورد این پاشنه آشیل هایم بیشتر بنویسم و کنکاش کنم این ها را …..
ممنون از شما
خدا قوت
در پناه خودش باشین
شیما
استاد جانم سلام. با خواندن کامنت دوستان، متوجه شدم که بخشی از تمرین را انجام نداده ام. قسمت آخر.
از این مثالهایی که در کامنت نوشتم، متوجه میشوم که من یکسری باورهای محدود کننده مثل:
1. از نقطه امن زندگی ام در نیام، چون دردسر داره
2. اینکه با پول دوست نباشم و خرج های بی دلیل زیادی برم پیش میاد
را دارم. خودم رو لایق پول جمع کردن ندانم.
3. لایق نتونستم برای یک زندگی زناشویی عالی و مورد پسند خودم.
البته این باورها، میتونه بیشتر از این ها باشه، ولی الان با این مثال ها، این ها را به ذهنم اومد.
حالا میتونم با این دید به این مثال ها و دستاوردهای دوستان نگاه کنم که :
1.خواهرم و دوستم مطمینا خودشون رو لایق همچین زندگی زناشویی میدانند که من فرسنگ ها فاصله دارم. من که اینجوری تو ذهنم نقش بسته که قهرمان زندگی باید خودم باشم، باز انتظار دارم که طرف هم برام مایع بزاره و فلان خدمات را بهم بده ….
2. اینکه اصلا با پول دوست نیستم و خیلی خرج ها میکنم که به حدودی بی دلیل هستند و نشتی مالی دارم به نسبت ورودی مالی بیشتر از اطرافیان.
3. اینکه هی میگم مهاجرت، مهاجرت و اصلا به این راحتی، جسارت بیرون اومدن از نقطه امن زندگی ام را ندارم. خوب تقصیر خودته عزیزم. اون کسی که میبینی رفته، حاضر شده یکسری سختی ها را قبول کنه ….
حالا به امید خدا، با انجام این تمرین ها و ا این سلسله فایل های استاد، به خودشناسی بیشتر و حال عاااالی تر برسم. البته که من در حال گذراندن دوره 12 قدم، قدم دوم هم هستم و اینها در کنار هم چه شود.
خیلی ممنون استاد جانم.
خدا قوت
در پناه پروردگار عااااالم
شیما
سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان
استاد سپاسگزارخداوند و شما هستم بابت این فایل و آگاهی هایی که خداوند از طریق شما به ما می رسونه
دوستان خواهش می کنم مشارکت کنین چون استاد حجت رو بر ما تموم کردن و من خودم تعداد کامنت هایی که تو مدت عضویتم گذاشتم به سالی یه دونه کامنتم نمیرسه و نتایجام هم به همون اندازه هست. باید بفهمم که سود مشارکت به جیب خودم واریز میشه.
جواب سوال اول:
دو دسته برخورد دارم
دسته اول کسانی هستند که رابطه ی خوبی با آنها دارم. معمولا ابتدا خوشحال می شوم و انرژی می گیرم البته همزمان این حس در من شکل گیره که من می تونستم از اون فرد موفق تر باشم، و دست به حرکت هایی میزنم اما ادامه دار نیست. و دلایل توقفم هم معمولا اینه که ابتدا باید خیلی مهارت پیدا کنم بعد حرکت کنم و کلی وقت می ذارم برای اطلاعات جمع کردن و هیچ استفاده ای از اطلاعات هم نمی کنم.
دسته دوم افرادی هستند که رابطه ی خوبی با آنها ندارم. معمولا راه رسیدن این افراد به موفقیت رو نمی پسندم و حتی موفقیت اونا رو موفقیت نمیدونم و با دلایل مختلف این ناراحتی وحس حسادتم رو توجیه می کنم.
دلایلی مثل:
به خاطر جنسیتش بهش توجه بیشتری شده. پسر خوش قیافه و خوش تیپی بوده . خانواده ی پولداری داشته حمایتش کردن. سرمایه اولیه ی زیادی داشته. خلاف کرده. پارتی داشته.و و و ….همیشه یه دلیل پیدا میشه.
وقتی ناراحتی من بیشتر هست که معمولا توسط خودم یا دیگران مقایسه انجام و ناتوانی من بیشتر دیده میشه.
تمرین:مرحله اول-
1- عنایت دوست عزیزم: به اسرالیا مهاجرت کرده اقامت گرفته یک خونه بزرگ ویلایی داره مدیر فنی یک هتل ازمجموعه هتل های فرانسوی در استرالیا هست و از لحاظ مالی موفق هست.
مرحله دوم-خیلی خوشحال شدم، دست به اقدام برای مهاجرت زدم، اما از اونجایی که تکاملم رو طی نکردم و به جای خداوند روی دیگران حساب کردم و قرض کردم موفق نشدم و بدهی بالا اوردم و برگشتم.
مرحله سوم-
جواب سوال اول: از این زاویه میتونم نگاه کنم که یک فرد با جایگاه مشابه من تونسته مهاجرت موفقی داشته باشه و من با آگاهی هایی که بدست آوردم از آموزش های استاد خیلی بهتر می تونم به این دستاورد برسم.
جواب سوال دوم: من در جریان مهاجرت این دوستم بودم و دیدم که برای هدفش پشتکار داشت و متمرکز بود و از تجربه ی اون می تونم استفاده کنم چون به گفته ی خودش هزینه و زمان زیادی برای پیدا کردن مسیر درست صرف کرده.
2-خواهر زن یکی از آشناها: تو زمینه کپی و فروش نقاشی کلاسیک اونقدری موفق شد که از زیرزمین خونه پدری تو شهرستان مهاجرت کرده تهران و یکی دو سالی هست که یک جای مناسب خونه رهن کرده و درآمد مناسبی هم داره.
مرحله دوم- ناراحت شدم. چون مسیرش رو درست نمیدونستم و دلایل زیادی برای موفق ندونستنش برای خودم و اطرافیانی که از لحاظ مالی ما رو مقایسه می کردن می آوردم.(که البته همه ی این دلایل از سر حسادت بوده).
مرحله سوم-جواب سوال اول: از این زاویه می تونم نگاه کنم که اونقدر خواهان آثار نقاشی زیاد هست که یک نفر تونسته به همچین موفقیتهایی برسه.جواب سوال دوم:پشتکار و ادامه دادن و اطمینان داشتن به خود.
3- مسعود قره باغی دوست عزیزم: تصویر سازی کتاب برای انتشاراتی های اروپایی انجام میده درآمد ارزی از این راه داره که مناسبه. همسرش از طریق تحصیل به کانادا مهاجرت کرده و خودش هم ان شاءالله به زودی میره. مرحله دوم: خیلی خوشحال شدم از موفقیت هاش. و خودم هم چند بار سعی کردم تمرکزم رو بگزارم روی تصویر سازی کتاب اما ادامه ندادم.
مرحله سوم-جواب سوال اول: از این زاویه که از ایران هم میشه اونقدر تو زمینه هنری موفق باشی که از کشورهای دیگه جهان مشتاق همکاری با تو باشن. جواب سوال دوم: درسی که از مسعود گرفتم این بود که تمرکز باید روی یک چیز باشه و در اون متخصص شد. زمانی که چند سال پیش من به خاطر درآمد نقاشی دکوراتیو کار می کردم به مسعود پیشنهاد دادم اونم همین کارو انجام بده ولی اون با این که درآمد خاصی اون موقع نداشت گفت که می خواد فقط روی تصویر سازی کتاب متمرکز باشه و دوم اینکه اهل اطلاعات جمع کردن های بیخود نبود.
در مجموع تمرکز، تعهد و پشتکار این افراد باعث موفقیتشون شده.
این نکته رو برای خودم اینجا مینویسم تا متوجه باشم این فایل وانجام تمرینات آن نه تنها کمک میکنه که من خودم رو بهتر بشناسم و ذهنیت قدرتمند تری داشته باشم بلکه گنجینه ای از فراوانی افرادی رو میتونم ببینم که در این تمرینات دوستان به موفقیت های اونها اشاره کردن. تا این لحظه 60 صفحه و 632 دیدگاه که به طور میانگین 3 فرد موفق معرفی شدن. حدود 1896 موفقیت که شاید تو هیچ کدوم از فایل ها دوستان به اونها اشاره نمیکردن یا به صورت یکجا نوشته نشده. این فایل و کامنتها گنجینه هستن. خدایا سپاسگزارم
خب بعد از گذاشتن کامنت اول و انجام تمرین اومدم با این سوال مهمممممم!
چطور ازین آگاهی ها در عمل استفاده کنم؟
چیزی که میدونم استاد دنبالشه و خودم همیشه سعی میکنم به نفع خودم /در عمل/ ازین آگاهیهای ارزشمند استفاده کنم
یه کامنت داشتم مینوشتم که دستم خورد و کلا صفحه رفت! گفتم عب نداره بازم مینویسم
خب من اقدام عملی خودم رو انجام دادم و اتفاقا با موفقیت اجرا شد
استاد من تمام سعیم رو میکنم توی این سلسله فایلها سمت خودم رو عالی انجام بدم و میدونم که قراره اتفاقات مهم و اساسی توی ذهنم رخ بده….
تصمیم جدیدی که من گرفتم خارج شدن از فضای امن شغلیم بود در واقع این فضای به ظاهر ایده آل که با کمک قانون خلقش کرده بودم نیاز داشت به یه حرکت طوفانی ….
طوفانی منظورم یه ایمان و شجاعتی میخواست که تو فکرم بود اما هنوز اجرا نشده بود
یه فرصتی رو خداوند برام فرستاد و این فایل و این تمرین فوق العاده بمن کمک کرد تا در راستای این فرصت قدمی اساسی بردارم و اتفاقا همین چند دقیقه پیش عمل کردم و تموم!
هیچ راه برگشتی نیست و لزومی هم نداره باشه و هیچ نجوایی هم نیست چون تمرینی که انجام دادم یه منطق قوی ساخت از اینکه شجاعت و ایمان درهارو باز میکنه (درسی که گرفتم)
با اینکه بار ها این تجربه رو داشتم اما موفقیت دیگران الهامی قوی تر برای من شد تا بتونم تصمیم جدیدی رو اجرا کنم
این تصمیم قراره فضای شغلی من رو کلا تغییر بده تایم کاری رو کلا کمتر کنه و نیاز به کسب یه سری مهارت ها داره که این تصمیم من رو مستقیم به خواسته های اساسیم میرسونه
منطقِ قوی برای من رسیدن به این بود که موفقیت؛موفقیت میاره!
یعنی بعد از انجام این تمرین این دیدگاه بهم الهام شد و چقدر کمک کننده بود
منطق این باور چیه؟ اینه که توی جهان روز به روز تعداد موفق ها بیشتر و بیشتر میشه، پیشرفت ها بیشتر و بیشتر میشه،مسیر جهان به سمت بهبود و پیشرفته مثل کسانیکه اصلا کارشون اینه که رکورد بقیه رو بشکنن مثل وجود کتابی مثل کتاب گینس هر بااااررر یکی از یکی موفق تر یکی از یکی سرریعتر باهوش تر قوی تر عجیب تر ….
اصن وجوده این کتاب یعنی اگر فلانی تونسته منم میتونم این حقیقت اینجا توی ذهن من تصویب شد که آقا میشود میشود میشود،میتوانم میتوانم میتوانم
یعنی ممکنه یعنی قابل اجراست…
یکی میاد ی رکورد میزنه بعد شاید منه انسان فک کنم دیگه بهتر ازین نمیشه دیگه نمیشه رکورد بیشتری زد بعد از مدتی میبینیم عه!!!! رکورد قبلی شکسته شد !
در واقع کورد شکسته شد چون باور محدود کننده شکسته شد
منم گفتم بیام ببینم اونا چطور عمل کردن اون افراد موفق چطوری فکر کردن و این اقدامی که انجام دادم الهامی از زندگی داییم بود که گرفتم
گفتم آقا اینا همه آدم موفق چرا باید محدود فکر کنم؟ چرا اینا همه آدم باید بتونن بعد من فقط بخاطر افکار خودم وایسم تماشا کنم؟! ذهنا که یکیه پس داستان چیه؟
اوکی درسته کلی پیشرفت کردی بیا رکورد خودتو بزن چطور بهتر؟ ایمان داری؟ حرکت کن و این تمرین مثل بمب حرکتم داد انگیزه هام دو چندان شد و مثل مووووشک انجامش دادم
انقد احساس خوبی دارم چون میدونم قراره کلی چیزای جدید یاد بگیرم
فاکتور مشترک تمام افراد موفق بین آشنایان تنها و تنها ایمان بود البته این ایمان منجر به خیلی چیز ها میشه اما آیا اگر ایمان نداشته باشی اصلا ادامه میدی؟ اصلا کاری رو شروع میکنی؟ اصلا تو دل ترساات میری؟ ایمان به خدا ایمان به توانمندی ها ایمان به موفقیت ایمان به نتیجه ایمان به فراوانی ایمان به وجودِ فرصت ها
ایمان حرکت میاره و حرکت نتایج رو رقم میزنه
نتایج ایمان رو قوی تر میکنه باز حرکت میاره شجاعت میاره و بازم نتایج بزرگ تری رو رقم میزنه اما کی؟
ایمان یعنی حرکتی رو انجام بدی که منطقی نیست عموم مردم ازش میترسن …
وقتی باور کنم موفقیت موفقیت میاره نه اینکه بگم عهههههه فلانی موفق شد دیگ تموم!! دیگ من نمیتونم دیگه جا نیست دیگه همه جاهارو گرفتن واسه موفقیت آقاااااا کجای کاری؟؟؟؟؟ یه نگاهی به اطرافت بنداز ببین دنیا چخبرههههه
وای استاد چقد خوشحالم نمیدونم دیگه چی بگم فقط میتونم بگم فایل بی نهایت فوق العادست هربار گوشش میکنم یه دنیای جدیدی به روم باز میشه
خدارو بار ها و بارها شاکرم بخاطر وجود استاد عزیزم
شاکرم بخاطر اینکه من رو هدایت کرد و چقدر مشتاقم برای قدم بعدی چقدر ذوق و شوق دارم ببینم چطور این خدا قراره برام قشششنگگگ بسازه
خدایا شکرت
آیدااا جااان سلامم
وقتی دیدم کامنت اولت به عنوان تمرین انتخابی برای متن این قسمت انتخاب شده خوندمش و چقدر تحسین ات کردم و بعدش اومدم سراغ این کامنت ازت
آیدای عزیزم وقتی دیدم این جنس از تمرکز رو گذاشتی روی این فایل حسابی تحسینت کردم چون خود منم همین تمرکز رو دارم میزارم روش خود منم کلی ایده و تصمیم جدید گرفتم و جقدر خوشحال شدم که یکی مثل خودم اینطوری داره تمرکزی کار میکنه، اینطوری ارزش قائل شده و انرژی بهم دادی تا قوی تر ادامه بدم
دوست خوبم منم دقیقا به صورت عملی دوست دارم از اگاهی ها استفاده کنم و خیلی دارم توی اینکار خوب میشم و بازم کامنت تو کمکم کرد که من عمل گرا تر بشم
حتی اینکه دارم الان تحسینت میکنم بعد از دیدن این فایل ها اتفاق افتاد
باور کن اگر سینای قبلی بود حسادت میکرد که کامنت تو منتخب شده و حس میکرد که مثلا یکی از اون بهتره و… اما الان چنان تغییر شخصیتی رخ داده که هر جمله ازت میخوندم داشتم تحسینت میکردم و گفتم بیام اصلا برا بنویسم
وایی واقعا تحسین منو برانگیخته میکنه بچه هایی که اینطوری به فایل ها نگاه میکنن دمت گرم ایدا جان خیلی خوشم اومد
آیدا جان درسی که من از این کامنت دومت گرفتم این بود که بعد از اینکه درس هات رو مرور کردی و درس گرفتی تصمیم بگیر یعنی بلافاصله تصمیم بگیر و همونو اجرایی کن
این باعث میشه پاتو تا ته بزاری رو گاز و با سرعت هرچی تمام تر تکاملت رو طی کنی ایدا جان شاید من قبلا توی این موضوع ضعیف بودم اما الان چقدر خوب شدم وسریع. واقعا تصمیم میگیرم و با کامنتت دوباره این برام مرور شد حالا طبق همین کامنت خودت تصمیمی که بعد از این کامنت گرفتم اینه که برم یکسری افراد موفق خیلی قدرتمند رو توی گوگل کیپم بنویسم (اینکار رو زیاد میکنم بعد از این سلسله فایل ها) و بعد از نوشتن درموردشون و درس هایی که ازشون میگیرم “تصمیمات خودم” رو هم بنویسم
مثلا من استاد رو توی تمرکز لیزری که داره به شدت تحسین میکنم یادمه وقتی استاد توی فایل زندگی در بهشت 253 میگفتند که توی تمپا هستند و دارن روی قانون سلامتی با اون جنس تمرکز کار میکنن چه تحسین منو برمی انگیخت
و خب الام فهمیدم که وقتی تحسین کردم و وقتی این درس رو از استاد و تمرکزش گرفتم که
1. اقا یک همچین تمرکزی امکان پذیره
2.اگر یک همچین تمرکزی روی هرچیزی بزاری خیلی سرعت رشدت میره بالا
3.این درس که استاد تا جایی که تونست تمرکزش رو از چیزایی که مربوط به ویژنش نیست برداشت و صبح تا شب فقط فکر. قانون سلامتی بود و عمل میکرد تا اونو اجرایی کنه
4.بهایی که استاد داد برای این کار
و کلی درس دیگه
خب حالا تصمیمی که برای من باید داشته باشه چیه؟
اینه که:
ویژن خودم رو مشخص کنم و تا حایی که میتونم تمرکزم رو از هرچیز دیگه ایی بردارم و بزارم روی اون موضوع و تمام توجهم. رث اختصاص بدم به یک موضوع خاص و تا جایی که. میتونم توی کاری که دارم میکنم عمیق بشم. و این تصمیم رو با الهام گرفتن از استاد میتونم بگیرم
و اتفاقا خیلی جالبه چند دقیقه قبل از اینکه بیام به کامنتت هدایت بشم داشتم تمرین انجام. میدادم و یکی از درس هایی که توی تمرینم گرفتم این بود که سریع تصمیم بگیر و. عمل کن و این الگو رو مم توی استاد هم دیدم
و الان ترکیبش با این چیزی که از شما خوندم حیلی جالب بود که اوکی الان من این تصمیم رو گرفتم از همین الان برنامه اش رو بریزم تا شروع کنم اون تمرکز لیزری که میگم
یعنی استاد اینجور کارارو هیچوقت به تعویق نمینداخت همینکه میفهمید باید تمرکز بزاره روی بحث مالی دیگه شروع کرد
همینکه فهمید باید تمرکز بزاره روی بحث روابط شروع کرد
و آیدای عزیزم کامنتت اینارو برای من مرور کرد
منم کامنت زیاد نوشتم توی این سلسله فایل ها و از نتایج تغییر شخصیتیم زیاد گفتم که میتونی بری توی پروفایلم بخونیشون اگه دوست داشتی
ایول بهت دوست خوبم که این تصمیم رو شجاعانه گرفتی واییییی خیلی تحسینت میکنم. واقعا ایول منم میخوام همچین شجاعانه تصمیم بگیرم و درس هایی که گرفتم رو اجرایی کنم “سریع و بدون معطلی”
آیدا جان خیلی خوشحالم که هدایت شدم به کامنت هات
از این به بعد کامنت هات رو میخونم و باهم خیلی عالی این مسیر رو پیش میریم=)
سلاااام دوست عزیز…
امیدوارم حالت عالی باشه خوشحالم که تاثیرگذار بودم و تونستم با کمک به خودم به دیگران هم کمکی کرده باشم
بله دقیقا همینه که باید در عمل ازین آگاهیا استفاده کرد چون بلافاصله که قدم اول رو برمیداریم معجزات یکی بعد از یکی دیگه خودشونو نشون میدن…
من بعد اقدام عملی که انجام دادم یه فرصتی ایجاد شد که در حال انجامه… و باعث رشد توی کسب و کار و افزایش درآمدم میشه
و دارم روش کار میکنم و این فرصت و این دستان خداوند زمانی ظاهر شدن که من قدم برداشتم ….
آگاهی باوراقدام
اینا در راستای همدیگه هستن
به هرحال ویژگی شخصیتی که فایل اول ایجاد میکنه تحسین کردنه
اگر بتونیم دیگران رو تحسین کنیم و به احساس خوب برسیم یعنی مسیری که داریم میریم مسیر درستیه
آفرین به شما که انقدر متعهدانه دارید روی خودتون کار میکنید
با آرزوی بهترین ها منتظر نتایج بی نظیرت هستم
سلام و درود خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت دوستان گرامی
خیلی ممنونم استاد بابت تولید این برنامه.
من در دوران مدرسه ، وقتی دوست یا هم کلاسی خودم رو میدیدم که نمرات بالاتری و یا موفقیت بیشتری نسبت به من داره ، اول اینکه اونو تحسین میکردم و دوم به خودم میگفتم مصطفی تو ام میتونی این موفقیت رو بدست بیاری و تلاشمو میکردم و میشد.چیزی که مسئولین مدرسه به والدینم میگفتن این بود که منو بچه ای با هوشی خاص نمیدونستن بلکه میگفتن مصطفی پشتکار خیلی زیادی داره و با نگاه کردن به موفقیت دیگران موفقیت خودشو بیشتر میکنه این برنامه شما باعث شد این موضوع رو متوجه بشم.بعد ها بزرگتر که شدم و بدنبال هدفی توی زندگیم گشتم این بود که تضادی توی ،ندگیم دیدم که برای حل اون سعی کردم الگویی موفق پیدا کنم و سعی کنم مسیری که اون شخص رفته رو تو زندگیم پیاده کنم.همین چند روز پیش دوست صمیمی من از یک موفقیتی از خودش یاد کرد که من تا چند روز لبخند روی لبم بود از شدت خوشحال و تحسین اون فرد و اینکه موفقیت برای من هم نزدیکه قابل لمسه و خیلی زود اتفاق میوفته.دیدن ثمر بخش بودن تلاش های دوست صمیمی من خیلی دلنشین بود و هر بار با یاد کردن اون تحسینش میکردم و کلی ذوق زده میشدم.
واقعیت اینه موفقیت افراد اطرافمون و یا هر انسانی که به یک پیشرفتی میرسه ، یک امکان رو در ذهن من تعریف میکنه که من هم توان انجام اون رو دارم.
و این واقعیت زیبایی هست که ما بتونیم در جهت رشد خودمون ازین باور ها استفاده کنمو اون هارو نعمت بدونیم و ازش یاد کنیم.
ممنونم استاد عزیز و ازتون درخواست دارم حتما تولید این برنامه رو ادامه بدید میدونم زحمت زیادی میبره هم برای خودتون هم برای خانم شایسته، که من و دیگر دوستان با انجام تمرین ها و فرستادن انرژی و دعای خیر سعی میکنیم براتون جبران کنیم ، هرچند ناچیز.
در پناه حق