ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 56

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    به نام خدای هدایتگر

    خدایی که من و همه ی بنده هاشو هدایت میکنه

    تو خیلی از فایل ها از استاد شنیده بودم که احساس بد مساوی با اتفاقات بد ،

    و این احساس بد نشانه وجود یه باورهای محدود کننده ای در من هست

    ولی به این ریز بینی این کارو انجام نداده بودم

    خودم میدونستم نسبت به موفقیت بعصی از نزدیکانم حسم خوب نیست ولی اتقدر موشکافانه خودم رو بررسی نکرده بودم استاد ممنونم

    بابت اجرای این ایده

    حالا بهتر متوجه شدم چرا وقتی موفقیت یکی رو میبینم این گفتگو ی منفی شروع میکنه با اینکه این کار خیلی حسم رو بد میکنه و دوست دارم از موفقیت شون خوشحال بشم و بعدش به خاطر حسادت خودمو سرزنش میکنم که مگه آدم به نزدیکانش حسادت میکنه ،ولی حالا فهمیدم

    من بخاطر این باورها این گفتگو تو سرم میپیچه و اگر من دنبال نتایج بزرگ هستم باید بتونم باورهامو تغییر بدم

    لیست موفقیت نزدیکانم

    الهام موفقیت مالی خوب ،خرید ماشین خودش

    حس حسادت و ناتوانی و بی عرضگی دارم که اون با اینکه سنش از من کوچیکتر و بچه هم داره ولی تونسته موفقیت کسب کنه

    سمیه رانندگی خوبش وضعیت مالی خوبش

    حس میکنم استعداد خاصی داره و اون شجاع و نترس و من خیلی ترسو هستم در این زمینه

    و حسم نسبت به وضعیت مالیش اینه که اون خیلی شانس آورد

    اصغر. وضعیت مالی خوب ،پیشرفت توی کارش بهترین خونه و ماشین

    حس خاصی ندارم ولی فکر می‌کنم نمیتونم به اون موفقیت برسم استعداد اون رو ندارم

    یه جورایی حس ناتوانی دارم

    آقای m کار مناسب درآمد خوب

    شانس زیاد داره

    یه پارتی پولدار داشته وگرنه استعداد خاصی نداره

    خاله ام پیشرفت توی کارش و راه انداختن کسب و کارش

    برای خاله ام حس خنثی دارم

    چون تو حوزه ای که من دوست ندارم فعالیت میکنه برام خیلی مهم نیست

    چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم

    خوب الهام به من نشون داد که با بچه کوچیک و بودت تو ایران و یه خانواده معمولی هم میشه مو فقیت شد

    سمیه بهم نشون داد زن ها هم میتونن رانندگی توبی داشته باشن طوری که تحسینش کنن

    اصغر بهم نشون داد مهم نیست تو پایین شهر زندگی کنی یا وضعیت خوبی مالی پدرت نداشته باشه خودت میتونی تو چند سال زندگیتو بسازی و بشی پله رشد برای خیلی ها

    آقای ام بهم نشون داد شاید اولش فک کنی تلاش هات نتیجه نمیده ولی در نهایت تو نتیجه رو میگیری

    چون چندین سال درس میخوند و نتیجه وی نداشت ولی امید داشت و درآخر خدا از یکی از دستاش کارش رو راه انداخت

    الان که از قانون آگاه هستم میدونم اگر اون شخص یا به نطر ما پارتی نبود از راه دیکه ای به این موفقیت می‌رسید

    چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    وقتی موفقیت همه ی این افراد رو بررسی کردم دیدم همشون کم نیاوردن ادامه دارن

    همشون شرایط شابد براشون اولشون باب میل نبود

    خیلی ها رفتن تو همون حوزه ای که اینارفتن ولی از وسطاش کشیدن کنار

    ولی اینا ادامه دادن والان نتایجی گرفتن که نوش حون همشون باشه

    منم باید امید و ایمانم رو حفط کنم و کم نیارم با اولین چالش عقب نکشم

    توانایی خودم رو باور کنم

    این افراد تو حوزه ای که بهش علاقه داشتن شروع کردن و همیشه اون شرایط ایده آل رو تو ذهنشون تصور میکردن

    خودشون رو کم نمیدونستن

    هر کسی هر جایی هست حای درستشه

    یکی از باورهایی که موقع حسادت از استاد یاد گرفتم که به خودم بگم

    خدا روشکر میکنم تو این مسیر قرار گرفتم

    و دارم این آگاهی ها رو دریافت میکنم

    قبلا وقتی موفقیت یکی رو میدیدم

    حسادت میکردم الان شاید اولش ناخودآگاه حسادت کنم ولی آگاهی های جدید وارد میشه و با خودم میگم این نشانه است این صحبت خدا با من که بگه زینب اینا رو دارم بهت نشون میدم که بهت بگم برای تو هم میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1114 روز

    به نام الله

    سلام استاد عزیز

    من امروز فهمیدم وقتی میبینم یه خانم خانه دار کسب و‌کار برای خودش راه انداخته و درامد زایی کرده واسه خودش حالم بد میشه و در اعماق وجودم خودمو باهاش مقایسه میکنم

    امروز داشت تلوزیون یه خانم خانه دار و بچه دار رو نشون میداد میگفت من از همه هنر ها بلد شدم ولی رزین رو دارم حرفه ای انجام میدم و پیج دارم اولش در حد دو سه ثانیه ناخود اگاه حالم بد شد و وقتی به درونم نگاه کردم دیدم ذهنم داره میگه اینهمه هنر بلدی نتونستی ازشون پول بسازی، نتونستی واسه خودت در امد درست کنی،همش از این شاخه به اون شاخه پریدی و‌چیزی رو ادامه ندادی، حیف اینهمه هنر و استعداد که خدا به تو داده اگر کسی یکیشو داشت الان پول پارو میکرد، الکی بهونه میاری و تنبلی میکنی، داره دیر میشه به فکر کسب و‌کار خودت باش، الکی وقت و زمانتو داری هدر میکنی

    و اینا چیزایی بود که اون زیر داشت گفته میشد و من دیدم وقتی یه خانم از هنر خودش داره پول در میاره من اینارو میگم به خودم

    ولی مثلا کاری که نیاز به هنر نداره اینطوری نیستم مثلا ببینم کسی از فروشندگی و نت ورک به درامد رسیده برام مهم نیست

    خب من باید برام منطقی بشه یه خانم خانه دار با بچه و مشغله چطوری تونسته کسب و کارشو ایجاد کنه و بگم که الکی بهونه نیار که بچه و کار خونه هست بیا شروع کن

    اما مشکلم اینه خودمم نمیدونم از کجا شروع کنم کلی هنر و ایده دارم که نمیدونم کدوم اصلیه از کدوم باید شغلمو بکشم بیرون

    خدایا خودت هدایتم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    سینا سبزواری گفته:
    مدت عضویت: 1259 روز

    استاد جان سلام

    میخوام از نتایج شخصیتی خودم از دو روز تمرکز گذاشتن برروی همین فایل صحبت کنم من در اول که این فایل رو گوش دادم و متوجه شدم درمورد چه موضوعی صحبت شده کاملا به این موضوع پی بردم که این همون چیزیه که من باید اساسی روش کار کنم و تغییرش بدم

    احساس بد من همیشه در دیدن موفقیت دیگران غالب بود اما من این جمله شما رو در اول فایل که میگفتین که باور داشتم که میتونم ذهنیت و نگرشم رو تغییر بدم بارها به خودم مرور کردم و شروع کردم،، تمرکزی شروع کردم کلی درموردش توی گوگل کیپ نوشتم سه چهارتا کامنت منتشر کردم، شروع کردم به درس گرفتن از افراد موفق دور و ورم و هر ساعت داشت احساس من بهتر و بهتر میشد

    استاد امروز این ایده بهم گفته شد که توی سایت هر کامنت از نتیجه میخونم حسابی تحسین کنم و برای خیلی هاشون نوشتم و کامنت گذاشتم و هعی تحسین میکردم، توی نوشته هام از درس هایی که ازشون گرفتم نوشتم و تشکر کردم ازشون و قشنگ احساس میکردم که مسیر خودم داره هموار میشه استاد چقدر حس خوبی داره وقتی که یاد بگیریم بجای اینکه حسادت بورزیم درس بگیریم و دیدم چقدر میتونه همین درس گرفتن از موفقیت افراد، همین الهام بخش بودن، همین خودباوری چقدر سرعت تغییر رو ببره بالا استاد دوروزه که این فایل روی سایت قرار داده شده و تحولات من بینظیر بوده

    چه نتایج بچه هارو دیگه عاشقانه میخونم

    منی که فرار میکردم از خوندن نتایج منی که حسم بد میشد کسی که هم سن و سال خودمه از من بیشتز نتیجه گرفته باشه الان اینقدر عاشقانه تحسین میکنم که واقعا متوجه میشم که اینا ادا نیست شخصیت مم داره تغییر میکنه

    حتی ویژگی های شخصیتی مثبت رو دارم در خودم کم کم. به وجود میارم که از افراد موفق دارم میبینم و انگار ذهنم رو اماده کردم تا فقط موفقیت ببینه و هعی دارم هدایت میشم توی سایت به بچه هایی که از نتایجشون گفتن

    حتی من توی سایت هرکامنتی که میزارم سعی میکنم اگاهی های این فایل رو مرور کنم چون هم توی کامنت نوشتن تمرکز ام خیلی بالاست هم طبق اصل بهبود گرایی یاد گرفتم از هرفرصتی برای رشد استفاده کنم، چقدر یادمه قبلا من توی این موضوع قضاوت خودم با دیگران استاد پاشنه اشیل داشتم

    اصلی ترین ترمز من این بود که موفقیت اونا باعث میشه که من دیده نشم باعث میشه از ارزش های من کم بشه و همچنین گفتگو های ناتوان بودن که توی ذهنم پلی میشد منو ازار میداد و چشمم رو به درس ها و خود باوری که که میتونستم از اون افراد بهشون برسم میبست

    اما الان یاد گرفتم به محض دیدن افراد موفق به محض دیدن نتایج اون سوال خوب رو از خودم بپرسم،، یادگرفتم تحسینش کنم، و میبینم این موضوع چقدر مسیر خود منو داره هموار تر میکنه،، چه باور های خوبی توی همین چندروز بهش هدایت شدم که افراد دارن و منم ایده گرفتم ازشون که اون باور هارو بسازم در خودم

    چقدر احساس میکنم وقتی خدا این تمرکز و تعهد منو دیده منو هدایت میکنه تا بیشتر و بیشتر افراد رو ببینم و تحسین کنم

    همچنین یادگرفتم به میزانی که بیشتر این کار رو بکنم این توی ذهن من تقویت میشه و تبدیل به عادت میشه پس یاد گرفتم با اصل بهبود گرایی عمل کنم یعنی هرفرصتی رو برای تحسین کردن استفاده کنم، از هر فرصتی برای برداشتن ترمز های قضاوت کردن خودم با دیگران استفاده کنم، از هر فرصتی برای مرور اگاهی های این فایل استفاده کنم و چقدر این تمرکز فوق العادست.

    احساس لیاقتم رو به شدت برده بالا چون با هر بار تحسین کردن بچه های سایت و افراد موفق به خودم گفتم ما همه انسانیم و برابر تو هم به اندازه هرکس دیگه ای تو این جهان لایق هستی هر انچیزی که میخوای رو تجربه کنی

    استاد دارم به این موضوع پی میبرم که باید یادبگیرم با کسانی که ضعیف از خودمم هستند خودم رو مقایسه نکنم چون همین باعث عادت بدی در من میشه که بیشتر و بیشتر این کار رو با دیگران بکنم و بارها گفتگو های احساس لیاقت رو در ذهنم شروع میکنم اگاهانه که کم کم داره دیگه عادت میشه چون خیلی زیاد دارم اینکار رو میکنم تازه افتادم توی مومنتوم هنوز میخوام خیلی قوی تر هم ادامه بدم و بگم این جنس نتایج بخاطر این جنس تعهد و تمرکز به وجود اومده پس اگر تو بازم تعهد و تمرکزت رو بیشتر کن تا سرعت ببخشی به نتایجت

    حتی من با دیدن نتایج بچه های سایت به یکسری الگو ها رسیدم که افراد چطوری از فایل ها استفاده میکنن که بیشتر نتیجه میگیرن و باز به من توی این مسیر کمک کرد

    استاد عاشقتونم

    روز به روز میبینم ذهنیت من داره قدرتمند کننده تر میشه

    من متوجه شدم که چقدر کامنت گذاشتن و نوشتن با تمرکز سبب این میشه که چیزایی رو از ذهنم در بیارم که نمیدونستم اصلا داشتم یک همچین چیزایی رو

    همچنین توی همین مسیر دوروزه ایی که استاد شروع کردم فهمیدم که اگر یادبگیرم این پیشرفت ها و بهبود هارو ببینم و بیام بنویسم اینطوری درموردشون چقدر انگیزم بیشتر میشه و چقدر روی احساس لیاقتم داره تاثیر میزاره

    من بازم ادامه میدم چقدر عشق میکنم وقتی برای بچه ها مینویسم

    تصمیم گرفتم که زود رها نکنم یک نتیجه رو وقتی میبینم یک موفقیت رو وقتی میبینم و بشینم قشنگ درموردش بنویسم و فکر کنم و درس هارو مرور کنم و باور های مناسبی که برام داره رو مرور کنم

    چقدر استاد تحسین کردن وقتی ترمز های ذهنی رو برمیداری راحت و لذت بخش میشه و چقدر واقعا کیف میده به ادم

    وقتی میبینی یک انسان دیگه مثل تو اینقدر قویه اینقدر خوشگل برای خودش نتیجه رقم زده خیلی حس خوبی بهم میده

    استاد من دیگه برام فرقی نداره اون فرد کیه قشنگ دارم میبینم که سوال های خوبی داره ذهنم جنریت میکنه.

    حتی میبینم مغزم داره بیشتر درمورد شخصیت شما استاد فکر میکنه و داره شخصیت خودش رو هم میسازه چون توجهم جای درستیه و این توجه من داره خلق میکنه شخصیتم و زندگیم رو

    امروز در حین اینکه داشتم تحسین میکردم یکی از بچه ها رو و مینوشتم به این موضوع پی بردم که خیلی مهمه که احساس رشد و پیشرفت به خودمون بدیم به همین دلیل گفتم بیام این کامنت رو بنویسم و هرچی مینویسم بیشتر دارم میبینم چه تغییرات خوبی کردم و بازم مینویسم و اینطوری ظرف من برای نتایج بزرگ و بزرگ تر میشه

    یاد گرفتم از یک جایی به این دلیل روند نتایج بد میشه چون دیدگاه کمال گرایانه میاد و دیگه پیشرفت هامون رو چیز خاصی نمیدونیم و این فرکانس عدم رشد رو ارسال میکنه

    ولی رشدی که کردیم فارغ از اینکه اندازش چقدره جوری بهش نگاه کنیم که احساس رشد و پیشرفت و ارزشمندی به ما بده ما اماده میشیم برای رشد بیشتر فارغ از اینکه اون نتیجه چقدر کوچیکه یاد گرفتم تاکید من و توجه من به اون رشد داره مسیر رشد های اینده منو رقم میزنه

    استاد بینهایت ازتون سپاسگزارم مشتاق قسمت های بعدی و ساختن بیشتر و بیشتر ذهنیت قدرتمند کننده هستم =)

    خداوند یار و نگهدارمون توی این مسیر قشنگ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فاطمه کیاستی گفته:
    مدت عضویت: 2020 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی گل

    یه فایل فوق العاده و نشون دهنده اینکه قانون بدون تغییر خداوند همیشه برای همه جیت جواب داره و همیشه تورو هدایت میکنه خدایی ک وظیفه هدایت منو بر عهده گرفته

    از اول مهر امسال تصمیم گرفتم تمرکزی روی هدفی ک توی جلسه 6 قدم 1 انتخاب کردم کار کنم اونم روابط و از مهر دارم روی این کار میکنم باگ هامو پیدا میکنم باورهای درست مینویسم نشونه هارو تایید میکنم منفیات و حاشیه هارو دارم سعی میکنم پیدا شناسایی و حذف کنم خلاصه ک دارم روی روابطم کار میکنم تا جایی ک رسیدم به جایی ک دیدم توی روابطم یه جای کار من خیلی میلنگه اونم بر میگرده به چی؟؟؟ (((حسادت)))

    چیزی ک یه عمر با من بوده و هرجا ک کسی موفق میشده ذهن من شروع میکرد به خودتخریبیم احساس بد دادن بهم تو ذهنم دنبال تخریب بقیه و …… هزاران چیز دیگه

    همیشه به خودم میگم مطمئنم از من حسود تر تو جهان نیست یعنی مطمئنم اگه یه مورچه ببینم ک رابطه عاشقانه داره من بهش حسادت میکنم چ برسه به یکی ک نزدیک ترین آدم زندگیم باشه یا آشنا باشه

    شروع کردم سرچ توی سایت و مقاله عالی مریم جان درمورد حسادت ک برمیگرده به اینکه این ریشه حسادت از کجاست و دیدم بعله درسته.

    آره استاد من نسبت به کسی ک میشناسم اگه موفقیتی کسب کنه حسادت میکنم شاید تو رو تحسین کنم ها اما مطمئنم حسادتم هست چون ریشه کن نشده این پاشنه آشیل شاید تو رو بگم دمت گرم ایول گل کاشتی

    اما امااااااااا کافیه بشینم 10 دقیقه تو خلوت ببینم این چیزی ک گفتم واقعی بوده یا نه بعد ک آشغالا از زیر مبل میاد بیرون میبینم نععععع داشتم توهم میزدم کجا دمش گرم .

    تو روی طرف میگم دپت گرم تو ذهنم میگم ببین ببین اون تونسته تو عرضه نداری ک

    و این حسادت برای من هم شده پاشنه آشیل هم یدی طولانی داره در 28 سال زندگیم و من ردپاشو در تک تک زندگیم میدیدم و میبینم و میخام ک از بین بره.

    من تمرینات رو توی دفترم انجام دادم لیستی از کسایی ک میشناختم نوشتم دیدم نسبت به همه و موفقیتی ک کسب کردن ناخودآکاه حسادت کردم و نتایج خودمم دارم میبینم دیگه

    درسته میگفتم اگه اون تونسته منم میتونم اما انگار از رو بوده و تغییر نکرده

    انگار من باور ندارم اون تونسته منم میتونم واقعا فاطمه تو هم میتونی اگه از اون حسادتت کم کنی در عوض بیایی تشویق رو جایگزین کنی تو ک میدکنی قانون چیه

    روزی هزار بارم این قانون رو برای خودم بگم انگار کمه من باید هربار برای خودم مثال بزنم این قانون رو .

    دو تا سوال آخری ک مرسیدین خیلی قشنگ بود. از چه زاویه ایی بیام نگا کنم ک به خودباوری برسم؟؟ از زاویه ایی ک قانون جهان بدون تغییره و اگه یکی به یک موفقین رسیده لیاقتش رو کسب کرده تو هم بیا و لیاقت کسب کن تو هم بیا و تحسین کن تلاش کن و مولفه های رسیدن به خواسته ات رو یکی یکی بنویس انجام بده مطمئن باش میرسی چرا نرسی

    خدا گفته من نزدیکم و اجابت میکنم خوب فرقی نداره وقتی به اون نزدیک به تو هم نزدیک

    وقتی با این دید نگاه کنم ک واقعا ما آدما به یک اندازه به نعمت و ثروت دسترسی داریم و موفقیت یکی نه تنها باعث تموم شدن نمیشه بلکه منو مجاب تر میکنه ک خوب ببین شد برای اون شد برای تو هم میشه خوب خیلی قشنگ تره تا اینکه بیام حسادت کنم کلا خودمو بکشم کنار هیچ کار نکنم یه عمر حسادت کردم خودمو کسیدم کنار به هیچی نرسیدم اما دیگه نمیخام و تلاش میکنم برای تغییر زاویه دیدم و از این به بعد شروع میکنم توی دفترم نوشتن موفقیت افراد و تحسینشون .

    درسهای خیلی زیادی میشه از این گرفت ک یک فرد به موفقیت رسیده

    مهم ترین درس اینه ک من نیومدم توی این جهان تا شروع کنم رقابت کنم با بقیه تا نشون بدم از بقیه بهترم یا بالاترم نه

    من اومدم اینجا رشد کنم پیشرفت کنم و لذت ببرم

    پس بیام و کارو از مقایسه نکردن خودم شروع کنم و کم کم پیش برم تا ببینم خدا چ ایده هایی میده برای از بین بردن این حسادت نسبت به موفقیت های دیگران.

    خدایا شکرت

    سپاس گزارم استاد جان برای این فایل فوق العاده

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1547 روز

    درود و سپاس فراوان خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم ️️

    استاد عزیزم فایل شما را شنیدم مثل همیشه عالی بود.

    در پایان صحبت های شما، به نکته مهمی اشاره کردید که می‌خوام راهنمایی م کنید.

    اینکه: وقتی فایلی رایگان است خیلی متعهد نیستیم و بالعکس.

    استاد عزیز من ایراد بزرگی دارم متاسفانه نتونستم علتش را پیدا کنم. نحوه آشنایی من با شما از طریق خواهرم بوده که همیشه سپاسگزار او و خدای عزیزم هستم.

    میتونم بگم بیشتر فایل های رایگان شما را گوش کردم و هدایت شدم به محصولات شما که خریداری کردم، مثل قانون آفرینش ، پاسخ به مسائل زندگی ، عزت نفس و 6 قدم از 12 قدم.

    ولی متاسفانه حتی این فایل های خریداری شده را هم کامل گوش نکردم.

    با وجود اینکه ایمان 100 درصد دارم به گفته های شما، ولی این مشکل نمی‌دونم چیه؟

    مثلاً قانون آفرینش را که عاشق ش بودم را خریدم فقط 7 جلسه گوش دادم دیگه تمام.

    ذهن من خیلی خیلی منطقی است. برای هر خواسته ای ، انگار ذهنم همه صحبت های شما را فراموش می‌کنه بعد دوباره باید شروع کنم از اول، فایل های شما را گوش بدهم، انگار نه انگار که دو ساله دارم گوش میکنم، انگار نه انگار این همه نتیجه گرفتم.

    خلاصه کلام با هر خواسته جدید ، عذابی برای من در ذهنم شروع میشه.

    دارم خسته میشم از اینکه ذهنم مثل آدم های احمق رفتار می‌کنه،

    از خودم بیزار شدم و ناامید.

    کلافه و سردرگم شدم.

    شاید باور نکنید ذهنم لحظه‌ای شده، یکساعت آنقدر شور و هیجان دارم نسبت به اینکه خداوند داره قدم به قدم کارهای ما را انجام میده، ولی یکساعت دیگر کلا ناامید…

    شاید باور نکنید بیس ذهنم شده : بله قوانین جهان هستی وجود داره ولی تو هنوز نتونستی قانون رو درک کنی پس خیلی کار داری و با حسرت کامنت ها را میخونم و میگم درسته من هنوز قانون را درک نکردم وگرنه منم باید الان بتونم با آرامش و با ایمان بیشتری زندگی کنم.

    به لطف خداوند، 9 ماه پیش مهاجرت کردیم به کانادا، که اینم فقط معجزه بود. امیدوارم بتونم یه روزی از نتایج و معجزات براتون بگم. خیلی دوست دارم از نتایج م بگم ولی همش ذهنم میگه بی خیال، دیگران آنقدر نتیجه نوشتن که دیگه نیازی نیست تو بنویسی یا اینکه کدام نتیجه!! تو هنوز به اصلی ترین خواسته ت نرسیدی و معلوم نیست برسی. (آخه بزرگترین خواسته من مهاجرت به آمریکا و زندگی در کنار فرزندان و نوه عزیزم است که هنوز نتیجه نگرفتم, چون چندین ساله که فرزندان م مهاجرت کردن و من و همسرم هنوز نتونستیم بریم اونجا یا اینکه بتونیم زمین پدری مون را که متاسفانه توسط شهرداری گرفته شده بتونیم پس بگیریم.)

    آخه چند تا از دوستان و نزدیکان مون که شرایط یکسانی با ما دارند، براحتی ویزای توریستی آمریکا را گرفتند ولی ما هنوز نه.

    بهرحال استاد عزیز و خانم شایسته عزیزم، لطفاً راهنمایی م کنید.

    با سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    نرگس خدائی گفته:
    مدت عضویت: 1452 روز

    سلام استادعزیزم نظرخودم رودرباره این فایل

    برادرمن دوسال ازمن وچهارسال ازهمسرم کوچکتره توکارساخت وسازه هرسال خداروشکرملکهای زیادی میگیره ومیسازه وکلی ازلحاظ مالی ازهمسرم جلوتره هربارکه زنگ میزنه باشوروشوق میگه من فلان زمینوخزیدم وساختم وخلاصه تواون شادیش منوشریک میکنه وباهیجان ازپیشرفتش حرف میزنه تولحظه اول من یکم حسودیم میشه بهش میگم ببین هم ازهمسرم کوچیکتره هم زتدکیش ازهمه لحاظ ازماحلوتره وخانوم وبچه هاش تورفاه بیشتری ازماهستن شایدیکی دوساعت حسم همینه بعدمیگم خوب دخترخوب اون حتی زمانی که همه خوابن داره کارمیکنه مطالعه میکنه تحقیق میکنه کجابراساخت وسازخوبه کحازودبه سودمیرسه وخلاصه اگه گوشی دستشع همش ساختمونهاومعماریهای بروزرودنبال میکنه اماهمسرمن فقط برقکاری ساختمون وموقع استراحت فقط فان نگاه میکنه رژیم قبلی خوب بوداین رژیم اخوندی بده وخلاصه همشومیندازه گردن دولت و….امابرادرم میگه خودت بایدکاری کنی ازهیجکس انتظاری نداره

    بعدتودلم تحسبنش میکنم براش ارزوی موفقیت بیشترمیکنم وباخودم میگم ببین میشه براهمه میشع داداش خواسته وراه ورودبه نعمت وایده به زندگیش بازه وکافیه همسرم هم بخواد…..ناگفته نمونه که برادرم خیلی به همسرم ایده میده ولی همسرم ازنقطه امنش بیرون نمیره وفقططط به همینکه برقکاری ساختمون باشه قناعت میکنه

    حالاسوال من اینه من چطوری میتونم این وضعیت روتعقیربدم؟؟؟؟؟؟

    پسرعمه شوعرم هم برقکاره واونم باهمسرم تهران کارمیکنه درآمددوتاشون اندازه همه

    جفتشونم توتهران کارمیکنن اون خونه خریده چندده میلیاردولی همسرم نه من همش پسرعمشوتحسین میکنم میگم ببین باهمین برقکاری هم میشه خونه وزندگی داشت اینم نمونه بارزش ولی همسرم میگه نه جاله وچوله زندگی زیاده وتوروم وخلاصه…‌

    به قول خودتون تاکسی نخوادمانمیتوتیم روش تاثیری بزاریم…الان من بایدچطوری بخودم وزندگیم کمک کنم؟؟؟؟؟

    همه حرف من اینه که اگه برااون شده براماهم میشع

    اماتولخظه اول که موفقیت کسی رومیبینم یامیشنوم خسودیم میشه امافورا تحسینش میکنم وخداروشکرمیکنم که دوروبرم آدمهای موفق هستن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    رقیه خانمرادی گفته:
    مدت عضویت: 526 روز

    سلام استادعزیز من تازه عضو شدم نوپا هستم

    تمرینات من از ذهنیت محدود

    موفقیت

    سمیرا. شغل خوب درآمد خوب حسم نسبت بهش حسادت بودچون پدرش حامیش بوده

    ایده ایی که در من ایجاد می‌کنه پایند بودن برای هدفش

    شیوا همسر خوب و خانواده ی پول دار منظورم سن ازدواجشه حسم بهش خدا دوسش داشته

    ایده ای که در من ایجاد شده بها ندادن به حرف اطرافیان

    لیلا شغل عالی حسم پارتی بازی

    ایده ای که ایجاد کرده با بدترین شرایط خودشو بالا کشید خواسته ی خودش مهمتر از بقیه بود تو زندگی خودش

    نتیجه ای که تو ذهن من میاد فقط اینکه که برای رسیدن به هر چیزی یا هر هدفی فقط خودتی وخودت تلاش خودت باور خودت خودتو دست کم نگیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سحر خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    سلام به استاد و خانوم شایسته عزیزم

    من دو روز پیش وقتی رفتم مهمونی ،دیدم که میزبان پاسپورت گرفتن و اون لحظه یکم احساس ضعف کردم که چرا من با این که رو خودم کار میکنم ،نتایج اونا بهتر از من هست اگه قبلا بود منم به شوهرم میگفتم پس ما هم پاسپورت بگیریم ولی نگفتم و با خودم گفتم که گرفتن پاسپورت دلیل بر اینکه مسافرت عالی داشته باشم نیست خدا من رو به یه مسافرت عالی هدایت میکنه و اومدم سفر به دور امریکا رو نگاه کردید که تو هاوایی بودید و به دایموند هد رفته بودید و کلا احساس میکردم اونجام و هوای بهاری و نوروزی رو احساس میکردم و خیلی خوشحال شدم با دیدن او تضاد من به فکر مسافرت باشم

    وقتی به گذشته خودم نگاه میکنم تو دوران کنکور میخواستم پزشکی قبول شم چون خواهرام رشته های پیراپزشکی بودند و من هم این اطمینان رو داشتم که من هم میتونم

    من هیچوقت به خواهر و برادرهام هیچ حس حسودی نداشتم و بهشون افتخار میکردم و همیشه جوری نگاه میکردم که اگه اونا تونستن پس من هم میتونم بوده ،ولی با دادن ازمون های قلم چی و بزرگ کردن کنکور در ذهن خودم و اومدن نتایج هفتگی از ازمون ها کم کم به این باور رسیدم که کنکور خیلی سخته و من دارم با یه ملیون دانش اموز در داخل کشور رقابت میکنم این عدد ها خیلی تو ذهنم بزرگ بودن و من خودم رو ناتوان در برابر این همه رقیب .

    وقتی حجم کتاب های کمک درسی و تنوع سوالات نگاه میکردم به این باور رسیدم که کنکور خیلی سخته و دوران سختی برام بود و اون نتیجه هم نرسیدم ولی وقتی درس خوندن خواهر بزرگم رو به یاد میارم اون خیلی رو کتاباش تمرکز داشت و میخوند و درگیر ازمون و‌ کارهای خونه و اطرافیان نبود و همیشه دوست داشت سریع بخونه و تموم کنه

    یادمه وقتی تازه مغازه ام رو زدم وقتی افراد ثروتمند رو میدیدم همیشه میگفتم منم موفق میشم ولی بعد از یه سال با دیدن نتایجم به این باور رسیدم که هر چی زور بزنی نمیشه دوباره مثل کنکور شد

    ولی این بار چون رو خودم کار میکردم و رو دوره ها کار میکردم فهمیدم که ایراد از باورهامه فهمیدم این احساس عجز ناتوانی از کجا میاد فهمیدم با این باورهایی که دارم به هیچ جا نمیرسم و کارمو رها کردم و نشستم رو خودم کار کردن دوره ه کشف قوانین کمک زیادی بهم کرده و هر بار موفقیتی ببینم خدا رو شکر میکنم الگوی مناسبی بهم نشون داده

    من فقط لازمه رو خودم کار کنم تا جهان من روبه شرایط مناسب ،ایده های عالی و افراد مناسب هدایت کنه از تمام الگوهایی که دیدم همشون رو خودشون تمرکز داشتند و به هیچ چیزی کار نداشتند

    از خداوند میخوام هدایتم کنه که بیشتر رو باورهام کنم

    سپاسگزارم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2206 روز

    فتبارک الله احسن الخالقین

    سلام استاد عزیزم

    تفاوت میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی افراد است.

    سوال اول :در مقابل موفقیت دیگران چه احساسی داری؟من شاید قبلنااااااا یعنی خیلی خیلی در زمان دورترررر یعنی حتی قبل از ورشکستگی های پولی و مالی و دیگر تضادهایی که بتدریج در زندگیم بوجود آمد همیشه فرد خوش خنده و خوش اخلاق و بقول معروف چشم و دل سیری بودم انگار همه چی برام عادی بود و یا شاید هم فکر می کردم باید قانع باشم و همچنان برای آن داشته هام هم راضی باشم و هم قانع بودم… یعنی بعبارتی تا میومدم حرفی بزنم و بگم من از این بیشتر و قشنگتر و راحت تر و زیباتر رو می خوام فوری سیر نگاهی مسخره آمیز بسمت من حمله ور بود .. توی پرانتز بگم اصلا اون موقع ها قانون رو نمی‌دونستم و ناآگاهانه این درخواست ها رو داشتم .. اینکه به همینی که داری قانع باش . شکر خدا رو بکن .برو مردم رو ببین در چه وضعیتی زندگی میکنند و مردم ندارند بخورند آنوقت تو قانع نیستی و خلاصه یواش یواش انگار باورم شده بود که باید به فکر فقرا باشم . باید بفکر صرفه جویی باشم و همش باید بفکر اینو اون باشم و همینطور یواش یواش افتادم توی سیکل معیوب یک نگاه از پایین به بالا … درون من شکل گرفت و احساس کردم من عقب موندم و دیگه جایگاه مو از دست دادم .. تازه گیها خیلی خیلی بیشتر به گذشته ام فکر می کنم یعنی وقتی فایل های استاد رو میبینم یک مقایسه ای با گذشته ی خودم در وجودم بوجود میاد و شکر خدا الان توی مسیر آگاهی هستم و خودم رو با هیچکس بصورت منفی نگاه نمی کنم و مقایسه نمی کنم . در واقع یک نگاه مثبت اندیش و آزاد اندیشی در وجودم شکل گرفته ….یعنی… داشتم فکر می کردم که چی شد من قبلنا توی تضادهای مالی افتادم و نشونه ها رو ندیدم و متوجه ی درس هایش نشده بودم .. اصلا چرا این خصلت زشت احساس حسادت که ناشی از کمبود عزت نفس و احساس عدم لیاقت و محدویت های افکار بود برام بوجود آمد…

    خدا رو شکر از وقتی با استاد عزیزم آشنا شدم توی این چند سال خیلی خیلی نگرش هام نسبت به گذشته ام فوق العاده تغییر کرده و دوباره دارم به اصل واقعی الهی خودم بر می گردم و فهمیدم که من در گذشته آرام آرام بسمت مسایل منفی سرازیر و تمایل داشتم من قدرت تحسین دیگران رو نداشتم

    یعنی بجای اینکه از اون فرصت های طلایی استفاده میکردمم و به اون اشخاصی که ثروتمند بودند و مدام دور و برم بودند به اصطلاح در مدارشون بودم تحسین می کردم و خوشحال میشدم و به نکات مثبت شون توجه می کردم و یا مسیر موفقیت هاشون رو دنبال می کردم و تحسین شون می کرد ….ولی افسوس درک درستی از آگاهی ها ی قوانین نداشتم و احساس خود کم ارزشمندی و حسادت رو در خودم تقویت کردم و این بزرگترین ضربه و خودزنی بود میان دو ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده” و بازتاب این ذهنیت ها در زندگی شخصیتیم که اصلا متوجه ی این ذغال داغ در وجود خودم نشده بودم که من رو نه تنها به فقر و تنگدستی و محدویت کشانده بود بلکه در تمام زمینه ها و جنبه های دیگر ابعاد زندگیم به زیر صفر کشانده بود .. یعنی تمام ابعاد از روابط و سلامتی و آرامش و فقر و تنگدستی و شرک و غیره……واقعا حسادت بقول خانم شایسته عزیزم خانمان سوز است که بنیاد آدم رو زیر و رو می کنه ..و من تمام آنها رو تجربه کردم …

    از وقتی وارد این سایت شدم آرام تر شده ام بیشتر از زندگی لذت میبرم و با فایل های توحیدی استاد به آرامش روز افزونی هدایت شدم که این اولین قدم من برای خودسازی و خودشناسی من بود و حتی چیزهای کوچک مثل راه رفتن روی برف ها و شنیدن صدای برف در زیر پایم صدای آواز پرندگان . صدای بارون و باد و صدای شادی و گریه کودکان و دیدن آسمان و ماه و ستارگان و خورشید. سحر خیز بودن صبح گاهی ام و همچنین شکرگذار بودن برای اینکه خداوند یک روز معجزه آسای دیگری رو آکبند و تر و تمیز و نو به من هدیه داده من را بی نهایت به وجد می آورد و برایم لذت بخش شده . تنفس در هوای آزاد رو بیشتر درک کردم و از خلوت گزینی ام نهایت لذت رو میبرم .. اینکه از همه چی سپاسگذار باشم برای داشته هایم خوشحال باشم و شکرگذار باشم و افق نگرش من رو از محدودیت ذهنی خارج کرده .. خدا رو شکرت که منو رها نکردی که در اعماق قهقراه فرو برم هر چند توی همان اعماق دره های تاریکی بازم رهام نکردی و نور چراغ هدایت استاد عباسمنش رو بسمت من تاباندی و هدایتم کردی تا با ریسمان الهی چراغ هدایت دوباره برخیزم و از پله های موفقیت بالا بیام خدایا چطوری تشکر و قدردانی کنم خودت میدانی که بنده ی ضعیف تو بخاطر نجواهای منفی ذهن به چه روزی افتاده بودم پس دستانم رو محکم تر از همیشه به دستان خودت گره بزن تا قدرت تحسین و تمجید بیشتری رو داشته باشم تا به عزت و احترام و ارزشمندی بیشتری هدایت شوم برای بلند آوازگی با اعتبار نیک..

    دوستان می خوام یک داستان جالبی رو از خودم اینجا تعریف کنم که باورها مون قوی تر بشه..روز گذشته یعنی 13 / بهمن تولد دخترم بود .. یک برف فوق العاده عالی و قشنگی در شهر عزیزم پردیس بارید و لطف خداوند شامل حالم شد که هر چقدر از زیبایی و قشنگی این برف زیاد و درشت و خوشکل بگم کم گفتم ..خدایاا شکرت که من اینقدر رررررر برف دوست دارم …

    امید دارم تمام سوالات استاد رو در این کامنتم واضح توضیح داده باشم که اگر اینگونه باشد از هدایت شدگان هستم..

    خلاصه اصلا قصد هیچ تدارکاتی رو برای تولد نداشتیم .. ولی طبق عادت همیشگی ام یک کیک خوشکل تولدی توی خانه درست کردم. ..

    از یک طرف روز قبل ترش با خواهرم تماس تلفنی داشتم بخاطر تبریکات تولد. بعدش دیدم رفته بودند برای دخترم خرید کردند (بهمراه دختر و پسرش) بخاطر همین بهشون گفتم اگه هوا خوب بود و جاده و خیابان ها مساعد بود بیان دور هم باشیم .(اونها مهرشهر کرج هستند) خلاصه با تمام باریدن این برف های خوشکل و سنگین خودشون رو رسوندن پردیس .. بعدش یکی از دوستان خانوادگی که خیلی شخصیت محترمی هم هست کلی در مواردی خاص بهم کمک کرده بود بقصد اینکه کاری در پردیس داره تماس گرفت و میخواست بیاد یک سری بهمون بزنه .. منم کلی تعارفش کردم و موضوع تولد رو گفتم که انگار کلی هم خوشحال شد .. خلاصه ایشون هم اومد .. ایشون کلی در این مهمانی منزلمون راجب موفقیت های گذشته اش تعریف کرد البته هنوز هم شخص موفق و مثبت اندیشی هست و مدام از فراوانی مشتری هاش صحبت می کنه اینکه خیلی جاها مشتری کم داره ولی کسب کار من همش مشتری های پولدار هستند و کلی از این حرف های سنگ قشنگ در ضمن اهل تفریح کوه و ماهیگیری و ورزش هم هستند و اتفاقا یکبار اون سری از فایل های سفر بدور آمریکا که خانم شایسته رفتند اونجا پوتین خریدن رو نگاه کردند چون ایشون هم در کسب و کار چرم و لوازم کیف و کفش هستند خیلی خیلی از اون فایل و استاد استقبال کرد .خیلی ذهن ثروتمندو مثبتی داره خدارو شکر از آنجایی که در مسیر آگاهی هستم کلی تحسین و تمجید کردم و کلی از این فرصت استفاده کردم خدا رو شکر . این تولد سبب خیر برکت های پولی و مالی و مادی و معنوی برام بود

    بعدش خلاصه مراسم تمام شد و داشتند می‌رفتند که باهاشون همراهی کردم تا پارکینگ خونمون .. آخه دو تا از واحد هامون خالیه و بهم اجازه دادن که از پارکینگ شون در مواقع ضروری استفاده کنم .. وقتی رفتم داخل پارکینگ بازم از خداوند تشکر قدردانی کردم که خدا رو شکر خواهرم اینا با دوتا ماشین اومده بودند و منم بلطف همسایه های سخاوتمند وفور و فراوانی پارکینگ رو احساس کردم خخخخخخ .. اون دوستمون چون ماشینش شاسی بلند بود دیگه بیرون پارکینگ کنار خیابون گذاشت .. خلاصه ی اینها جزیی از نعمت های یک روزم بود

    …می‌دونم کامنتم خیلی طولانی شد و خارج از حوصله ی دوستان هست ولی باور کنید با خواندن این کامنت و یا دیگر دوستان در مدار دریافت وفور و فراوانی نعمت ها قرار می گیریم و منم با مثل استاد عزیزمون با عشق به خواندن کامنت های دوستان در مدار باورهای قدرتمند بیشتری قرار می گیرم

    از وقتی این باور تحسین و تمجید رو در خودم تقویت کردم به احساس خوب و بهتری رسیدم نمی‌گم اصلا این خصلت نامناسب رو ندارم ولی سعی کردم که همیشه به اون ذغال داغی فکر میکنم که توی دستانم نگه داشتم و بعد بلافاصله می فهمم که داره منو می سوزونه و می‌بره به سمت آن درها ..پس باید فوری آن کنترل ذهنم رو در دست بگیرم ..

    مثلا چند ماه پیش بود که بخاطر کارهای اداری خاله جانم رفته بودم پیشیش.. چون گویا با تافق دیگر همسایگان شون قراره که آن واحد های قدیمی رو بکوبند و دوباره بسازند و کلی کارهای دیگر . و من با عشق بدنبال کارهاشون رفتم و کلی هم خوشحال شدم چون احساس کردم اینها نشونه های خداوند هست که به من الهام شده اگر برای آنها شده پس برای منم میشود که برای سند خانه و ساخت و ساز خانه ی رویایی خودم این اتفاق خوب بیوفته پس بیشتر از همیشه تحسین شون کردم و از اعماق قلبم خوشحال شدم و با عشق دنبال این کارها رفتم تا با کانون توجه ام در مدار خوبی قرار بگیرم و سبب خیر و برکت برام خودم و آنها باشه..

    باز هم مثل همیشه این باور رو آویزه ی گوشم می کنم و تکرار و تمرین روزانه ی من شده برای پله های موفقیت من برای آگاهی بیشتر در این قسمت بوده است ممنون و شکر گذارم خدایا ترا تحسین می کنم که این خصلت خداگونه ام را طلب می کنم که هر روز در مدار تحسین های روز افزون بیشتری هدایتم کنی همانطور که خودت انسان را تحسین کرده ای و گفتی تبارک الله و الحسنین الخالقین….

    .تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه

    به  هر  آنچه  که  توجه  می کنیم  از  ریشه  و  اساس  همون  موضوع  وارد  زندگی مون میشه

    پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم

    اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم به چه چیزی توجه می کنیم

    اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم به چه چیزی فکر می کنیم …

    اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم

    پس باید همیشه روی باورها مون کار کنیم

    خدایااا خودت کمکم کن که مدارم بالاتر بره

    خدایاا خودت کمکم کن که بسمت مرحله ی بعدی زندگیم هدایت شوم تا مدارم بالاتر. بره

    خدایاا خودت منو بسمت زندگی جدیدم هدایتم کن تا مدارم بالاتر بره

    خدایاا منو بسمت تغییر و تحول فوق العاده معجزه آسای بینظیرم هدایتم کن تا قدرت تحسین دیگران و خودم رو بیشتر از همیشه داشته باشم تا مدارم بالاتر بره

    خدایاا می خوام با بهترین ها با موفقیت ترین ها و با ثروتمندترین ها با مردمان مثبت اندیش و آزاد آندیش و با سخاوتمند بیشتری دیده بشم

    خدایاا کمکم کن که مدارم بالاتر بره تا در مدار دریافت خواسته ها و تغییر و تحولات بالاتری هدایت شوم

    خدایاا شکرت که من در هماهنگی کامل با خواسته و آرزوهایم هستم

    خدایا شکرت که من در مدار دریافت خواسته ام هستم

    خدایا شکرت من در مدار تکامل تصاعدی برای تحسین دیگران و خودم هستم ..

    خدایا خودت زیبای های بیشتر این جهان را بر من آشکار کن تا بتونم تحسین برانگیز باشم و در مدار تحسین و تمجید زیبایی ها و موفقیت های دیگران و این جهانم باشم و بذر خواسته هام را در دلم بذارم و رشد کند و شکوفا شود و وارد تجربه ی زندگیم شود که رسیدن به هر خواسته ای امکان پذیر است آمین

    خدایا مارو بخاطر تموم ویژگی های انسانیمون ببخش…

    و از در رحمت و نور و مغفرتت بر ما ببار…

    و به ما قدرت سپاسگزاری و چشم دیدن و تحسین و بیشتر و بیشتر دیگران رو عطا کن …

    خدایاااا شکرت ممنون و سپاس

    خدایاااا تنها ترا می پرستم و تنها از تو یاری می جوییم

    خدایاااااا ما را هدایت کن به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت و پول و ثروت و برکت و سلامتی و تندرستی و دل خوش و شادی و شادمانی را داده ای و امنیت و آزادی آگاهانه در انجام دادن و جهت دهی درست و مناسب افکار و باورهایمان را داشته باشیم.

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    محمد علی کیا کجوری گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    نمسته

    سارا هستم همسر علی جانم

    قبل از اینکه تجربه خودمو از این فایل بنویسم دوست دارم از استاد عزیزم و مریم جانم نهایت سپاسگزاری رو بکنم و یک خدا قوت به شما عزیزانم و همه دوستانی که به جد دارن روی خودشون کار میکنن بگم.

    برای من جالبه که من نسبت به بعضی افراد حس حسادت دارم و بعضی افراد نه…

    همیشه هم برام سوال بوده که چرا اینطوری میشه…

    گاهی موفقیت اون فردی که بهش حسادت میکنم از اون فردی که موفق شده و من حسادتی ندارم بسیار کوچک تره ولی من حس خوبی نسبت بهش نمیگیرم.

    بعضی اوقات میگم نکنه که اون فرد نسبت به من حس حسادت داره که من هم اینو ازش دریافت میکنم ( اما فکر میکنم این توجیح ذهنمه که نخواد من از ریشه مسیله رو حل کنم)

    همه این صحبت هایی که کردم برای سارا ی شاید یک سال پیش بود. من توی این یک سال که البته هر روز داره کار کردن روی خودم جدی تر میشه خیلی زیاد تغییر کردم ..

    نسبت به یکی از اقوام حسادت داشتم به شدت طوری که هر بار که میدیم ایشون رو واقعا احساس بدی بهم دست میداد نسبت به خودم به شدت احساس کوچیک بودم عدم اعتماد به نفس احساس نالایق بودن و سرزنش و کلا تا یک هفته قبل و بعد زندگی برام جهنم میشد کلی ذهنم منو تخریب میکرد. و برای جبران این حس میرفتم سراغ اینکه مثلا اگر با اون فرد در مهمونی دعوت هستم لباسی برم بخرم که خیلی شیک و گرون باشه بلکه از طریق اینها بتونم احساس خود ارزشمندی رو در خودم ایجاد کنم جالبه که اغلب مواقع سر لباس خریدن بلا سرم میومد…تا اینکه یه روز واقعا عاجزانه از خداوند خواستم که این همه حس بد رو کمک کنه که از وجودم ببرم و به فصل 6 کتاب رویاهایی که رویا نیستند هدایت شدم. اون فصل نوع نگاه من رو به کل تغییر داد و از اونجایی که استاد همیشه میگن پاشن های آشیل هیچ وقت از بین نمیرن و باید همیشه روی اونها کار کنی من هم هر از گاهی این فصل رو میخونم و به خودم یادآوری میکنم…

    من با تقویت باورهای توحیدی تونستم به این حسم غلبه کنم تا جایی که در حال حاضر رابطه ایی بسیار عالی با هم داریم و اون شخص به من میگه که سارا تو چه قدر شخصیت قدرتمندی داری و من باید از تو یاد بگیرم. مدام تحسینش میکنم. مدام بهش بابت تمام موفقیت هایی که کسب میکنه تبریک میگم. حتی یکبار ازش خواستم که بهم بگه چه جوری موفق شده و چه نگاهی رو داشته .. جالب بود میگفت من خودم رو لایق ترین فرد تو جهان میدونم و خودم و توانییهامو خیلی باور دارم و اصلا به کم قانع نیستم و دوست دارم بهترین نعمت های خدا برای من باشه.. اون میگفت که من همیشه نکات مثبت هر چیزی رو میبینم و سعی میکنم که بیشتر شکر گزار باشم… خلاصه کلی با هم دوست هستیم و ازش یاد میگیرم و همیشه با خودم میگم اگر اون تونسته پس منم میتونم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: