ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 57 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فؤاد گفته:
    مدت عضویت: 3853 روز

    بنام الله، تنها قدرت کیهان

    درود و سلام بر استاد عباس منش بزرگ و سرکار خانم شایسته عزیز، و سلام بر خانواده بزرگ عباس منش.

    این هم یکی از فایل های تفکر برانگیز و آگاهی دهنده، فایلی که ذهن ما را، باورهای ما را به چالش می‌کشد. وقتی که به این فایل باارزش گوش میدادم، فهمیدم که چه باورهایی پشت نگاه من خوابیده و من اصلا خبر ندارم. تازه می فهمم آقا اونجا که از موفقیت یکی از نزدیکان، احساس ناتوانی و بی عرضگی می کردم بخاطر باورهای محدود کننده بود. استاد، عجب به نکته ارزشمندی اشاره کردید: باورها به نحوه ی نگاه ما جهت می دهند. ردپای باورها، پشت طرز نگاه و نگرش ما.

    استاد، از اینکه ما را وادار به فکر کردن و شخم زدن ذهنمان می کنید و از اینکه این آگاهی ها را با ما به اشتراک می گذارید، از شما ممنونیم و خدا را سپاسگزاریم.

    برایتان سلامتی و خوشبختی بیشتر آرزو میکنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1245 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد متوکل و مومن و دارای قلب مطمئن

    استاد اول سپاسگزار خداوند هستم

    بعد سپاسگزار شما هستم از راه دور دستتونو میبوسم از این که با جون و دل خیر مارو میخاهید حتی پولی گردن دوره هاتون هم برای نفع خودمونه

    با صداقت میگم اولین موفقیتی ک در فامیل ب من حس بد میده

    موفقیت پسرهای یکی از اقوام بود که اولین ماشین شاسی بلند در فامیل رو خریدن

    دومیش موفقیت یکی دیگر از پسرها برای راه اندازی کسب و کار خودش ک گویا خیلی هم پربرکته

    همیشه ایم شعارم بوده کهیچ پوقع حسودی نمی گردم و حتی میگفتم ک فامیل پولدار خیلی منو خوشحال تر میکنه تا فقیر

    در واقع الان هم همین نظر رو دارم

    اما چیزی ک احساس بد بهم میده اینه که شاید فک میکنم من خیلی بیشتر از اونا تلاش کردم و هنوز نرسیدم و یا شاید به این فک میکنم ک من عقب افتادم ک این هم همش ب خاطر رفتار نادرست والدینم بوده باهام ک همیشه خواستن در همه چیز من اول باشم

    البته که خداروشکر چون من بهترین والدین دنیارو دارم

    اما خداروشکر با شروع دوره 12 قدم این حس حسادتم خیلی کمتر شده و تبدیل شده به تحسین افراد و فکر به این که من هم میتونم همچین پیشرفتی کنم تازه این که هیچی نیس در مقابل پیشرفت های من در بعدا

    با این باور درستی ک از 12 قدم یادگرفتم که همه ما انسان ها یک سیستم عصبی فکری درایم و این از عدل خداونده

    و این یعنی من هم می‌توانم ب موفقیت هایی ک بقیه افراد رسیدن من هم برسم

    و این باعث میشه ک اون فرد رو تشویق کنم و اینو بدونم ک من نمیدونم اون ج کارهایی کرده ک لایق همچین زندگی شده و دارم سعی میکنم تو کار خدا دخالت نکنم و تمرکزم رو بزارم روی خودم چون من جوری میتونم پیشرفت کنم با کمک خدا ک این موفقیت های کوچک اصن در نظرم نیان

    درس هایی که میتونم بگیرم این که این افراد چقدر پیشرفت کردن کسانی که تا همین چند وقت پیش تو رویاشون هم جرات فکر به ماشین خوب رو نداشتن

    این که چقدر یک انسان ب لطف خدا میتونه تغییر کنه و زندگیش تغییر کنه و من هم از خدا پیشرفت رو بخام

    درس هایی که از موفقیت این افراد میتونم بگیرم

    این ک این افراد از نقطه امنشون بیرون زدن و با این که خیلی سخت بود براشون زندگی دور از خانواده ولی تسلیم نشدن و الان وضع زندگیشون تغییر کرده

    درس دیگر این که این افراد به حرف مردم اهمیت ندادن که واقعا جای تحسین داره این رفتارشون و بهای موفقیت رو پرداخت کردن از این که بهشون میگفتن تو رو مثلا پدر من ب موفقیت رسوند و اون ها ساکت بودن

    این درس ک وقتی یک نفر برای اولین نفر حرکت میکنه و موفق میشه بقیه افراد هم ب این باور و خواسته میرسن ک من هم میتونم و اون ها هم پیشرفت میکنن و این باعث رشد این جهان میشه

    درس این که اگر حرکت کنم حتی اگر هیچی بلد نباشم دست های یاری خدا میان و اونا میشن زبان من دست من پای من و برام همه کاری میکنم بدون هیچ نگرانی خاصی اینجاس ک میگه آیا من برای بنده ام کافی نیستم

    استاد سپاسگزارم واقعا میدونم کلی تغییر میکنم بعد از نوشتن این کامنت

    گل رز آبی کمرنگ ک لبه هاش پر رنگ تره تقدیم وجود پر برکت شما استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    عباس عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 2154 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و ممنون از لطفتون برای این سلسله فایل اموزشی،من بیشتر اوقات ناراحت میشم از اینکه نتونستم به نظر خودم اونقدر که نیازه موفق بشم و با توجه به احساسم تفاوت داره مثال وقتی اطرافیانم زمانی که من در نگرانی هستم موفق میشن ذهنم شروع میکنه از ناتوانایی هام میگه و اینکه نتونستم از پس ذهن نجوا گرم بر بیام و اینکه نتونستم هنوز موفق بشم در صورتی که میدونم باید متحد باشم و باور هامو تغیر بدم در کل مثل این میمونه میدونم موفقیت چه مسیریه ولی نمتونم در اون مسیر ثابت قدم باشم،یه روز از صبح بلند میشم و متحدانه روی ذهنم کار میکنم و شب نا امید که نتونستم از پس نجواها بر بیام میخابم،و یک سوال همیشه تو ذهنم مونده استاد چقدر مهمه که هر لحظه فقط در باره نکات مثب و باور ها توی ذهنم صحبت کنم

    و یه نکته من واقعا خیلی خوب ذهنمو کنترل میکردم واتفاقات رقم میخورد ولی تو این مدت گیج شدم که چرا با وجود اون همه درک خوب العان به سادگی رها میکنم و بر میگردم به شیوه روز مره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مهتاب کلیچ گفته:
    مدت عضویت: 2637 روز

    به نام رب العامین

    سلام و صد سلام به استاد عزیزم و مریم جان شایسته عزیزم

    میخواستم این تمرین رو در دفتر خودم اجرا کنم ولی برای نشان تعهدم به این سلسله آموزش ها در سایت درج میکنم…

    قبل از هر چیز بگم که کاملا منطق این صحبت که می فرمایید اگر ما تمرین و اشتیاق نشون ندیم شما انگیزه ای برای ادامه این برنامه ندارید رو درک میکنم، من مدرس در حوزه نرم افزارهای گرافیکی و اداری هستم وقتی هنرجو و شاگرد تمرین مورد نظر رو انجام میده با همه وجود لذت میبرم که اولا مفهوم رو درک کرده و اشتیاق دارم که همه دانسته های خودم رو بهش منتقل کنم و همیشه در کلاس هام گفتم که انرژی شما برای انجام تمرین داره به من میگه که استاد من آموزش تو رو درک کردم و مایلم که بیشتر یاد بگیرم.

    بریم سراغ پاسخ به سوالات

    سوال اول:

    موفقیت صبا خواهرم در حوزه پیدا کردن شغل و خود سازی و کسب درآمد: از صمیم قلبم خوشحال شدم و خدا رو شکر کردم.

    – موفقیت فاطمه خواهرم در قبول آزمون زبان در ترکیه و ارتباط با افراد موفق و ثروتمند: خیلی خوشحالم از این بابت و بهش افتخار می کنم.

    – موفقیت برادرم محمد در داشتن یک زندگی آرام و شاد در کنار همسر و دو فرزند دخترش: احساس آرامش و آرزوی تداوم این شادی و خوشبختی رو دارم.

    – موفقیت همکارم به ارتقا سمت مدیریت: بی تفاوت بودم و بعضا اصلا این سمت رو هم خیلی مهم نمیدونستم اگر بخوام حقیقت رو بگم حسادت باعث بی تفاوتی در من میشه…

    – موفقیت همکار دیگرم در کسب پاداش از سمت ریاست : حس حسادت و بی تفاوتی

    -موفقیت دختر داییم در داشتن یک زندگی شاد و فرزندان موفق: احساس خوبی دارم و براشون خوشحالم

    -موفقیت زینب در کسب درآمد بالا و گرفتن مدرک دکتری: خوشحالم و براش بهتر از این میخوام

    -موفقیت مریم در پیدا کردن شغل پردرآمد و داشتن تفریحات و امکانات خوب: خوشحالم و از دیدن این وضعیت از نزدیک حس خوب میگیرم

    -موفقیت رئیسم در اضافه کردن شعبات زیاد در حوزه های مختلف و کسب درآمد های بسیار بالا: احساس افسردگی و نا امیدی از تواناییهای خودم

    در کل در حوزه شغل و مهارت خودم نسبت به موفقیت های دیگران: حسادت و افسردگی و از دست دادن اعتماد به نفس در مورد تواناییهای خودم رو به شدت احساس می کنم.

    پاسخ به دو سئوال مرحله سوم واقعا برام سخته: نمیدونم چطور باید الهام بگیرم تا به خود باوری برسم

    نمیدانم چه مسیری رفتند که به این موفقیت رسیدند و اگر شاهد دیدن مسیر موفقیت بعضی از آنها باشم انگیزه لازم برای طی کردن مسیر آنها رو ندارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    Leila گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم

    من وقتی می‌شنوم یکی از اقوام به ثروت یا موفقیت رسیده ناراحت نمیشم همیشه هم میگم دمش گرم زحمت کشیده…

    اما وقتی با کسایی که تو شرایط یکسان هستم مثلا افرادی یه شغل داریم و یه شرایط رو داریم موفقیتشون رو میبینم دلم میخواد منم به اون مرحله برسم ناراحت نمیشم از اینکه اون داره رشد میکنه ولیمه حس سرعت و سریع باش تو هم باید به این نقطه برسی بهم دست میده که باعث میشه استرس بگیرم

    خدا رو سپاسگزارم به خاطر شما و این سایت الهی

    خداروشکر که نظرم رو نوشتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    شهاب گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    به نام خدا ،خدای نزدیک و وهاب

    من قبلاً در مورد موفقیت افراد( یعنی قبل از آشنایی با استاد عباس منش) عواملی مثل خانواده و پارتی و ارث و هدیه‌ها و تفکرات سیاسی خاص و حمایت دیگران رو علت موفقیت افراد می‌دانستند استغفرالله

    اما با وجود اینکه خودم موفقیت مالی و شخصی قابل قبول نسبت به اهداف خودم ندارم الان فهمیدم باورهای خودم و باورهای شخصی و توحید عامل رسیدن افراد به اهداف و موارد مورد نظرشونه مثال

    1_موفقیت و شهرت و ثروت سازی حمید

    2_موفقیت در تشکیل خانواده و مدیریت خانواده عماد

    3_موفقیت‌های مالی و جایگاه محمد

    4_رشد کاری جواد

    5_موفقیت شغلی و ازدواج ندا

    قسمت دوم تمرین

    1_ با اینکه قبلاً عوامل بیرونی رو دخیل می‌دونستم در مورد حمید ولی وقتی تازگی به اون خیلی نزدیک شدم فهمیدم یک نوع از عزت نفس بالا و تجربه فقر در خانواده و عدم موفقیت در شراکت‌های شغلی پدرش و درس گرفتن از اون‌ها باعث شده شخصیت خودش رو بسازه و با هیچکس در مورد کار شوخی و تعارف نداره من حتی الان دارم از راهکار‌های حمید الگوبرداری می‌کنم

    2_ عماد اصلاً به اهداف و آرزوهای بلند فکر نکرد قدم قدم پیش رفت و الان سطح خوبی داره و من نسبت به پیشرفت‌هاش حس خوبی دارم و حتی ازش درس هم گرفتم اینکه پشت کار داشته باشه اینکه به کارم علاقه داشته باشم واقعاً اگر بگم عماد چه نکاتی در مورد شغلش هست که موجب پیشرفت شده باید بگم صداقت پاکدستی و علاقه و من الان تصدیق میکنم روند ارتقای شخصیتش رو

    3_ محمد از همون دوران نوجوونی ما شخصیت درستی داشت با کلاس رفتار می‌کرد با وجود شوخ طبعی ولی توانست جایگاه خوبی برای خودش ایجاد کنه من هم داشتم الان می‌فهمم چه نوع رفتاری که از باورهاست باعث جایگاهش شده و هیچ ربطی به عوامل بیرونی نداره

    4_ جواد از دوستان 15 سال پیش منه موفقیتش در شغلش انقدر زیاده که همه در موردش صحبت می‌کنند اما من واقعاً وقتی با اون تو مهمونی هستم یا شب نشینی داریم متوجه شدم که بسیار تمرکز داره روی کار خودش و واقعاً بیراهه نرفته یه راه مستقیمی رو ادامه داده و به نتایج خوبی هم رسیده وقتی پیشش هستم واقعاً از این نکات شخصیتیش انرژی می‌گیرم

    5_ ندا هدف داشت شغل الانش هدف 10 سال پیشش بود براش رفت دانشگاه براش مطالعه کرد براش بها پرداخت کرد مهمونی کمتر اومد و تونست تو رشته مورد علاقش تو بهترین دانشگاه تحصیل کنه و الان هم نتیجه داره می‌گیره درسی که من از زندگی ندا گرفتم این بود هدف واضح و مشخص پشت کار و تلاش همراه با علاقه مندی

    خدا رو شکر تونستم این تمرین رو انجام بدم

    ولی مهمترین موردی که باید بهش اشاره کنم خودم هستم دوسال پیش که عضو سایت نبودم و با استاد آشنا نشده بودم خیلی تو ذهن خودم خیالبافی‌ها و منفی بافی‌ها می‌کردم و الان من با دو سال پیشم واقعاً قابل مقایسه نیستم ورزش دانشگاه پیشرفت در هنر مورد علاقه‌ام و هدف واضح و روشنی که دارم براش تلاش می‌کنم بسیار خوشحالم من هر روز تقریباً دارم با محتوای سایت کار می‌کنم و از خدا می‌خوام که ظرف منو برای برداشت نعمت‌ها زیادتر کنم

    خدایا شکرت برای استاد عباسمنش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    محمد رضازاده گفته:
    مدت عضویت: 1601 روز

    بسم رب

    سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته و دوستان عزیزم.

    بنده قبلا افکار محدود کننده زیادی در رابطه با این موضوعاتی که فرمودین داشتم و از آنجایی که از فایل های دانلودی زیاد استفاده کردم نگرشم بسیار تغییر کرده ولی اکثر اوقات نجواهای شیطانی میان و من رو از مسیر یکم دور میکنن ولی از مدتی که با خانواده شما هستم با لطف خدا هیچ موقع نشده خیلی دور بشم ، چندتا جمله خیلی عالی که من خیلی ازشون استفاده میکنم و استاد همیشه میگن ، آدم نمیتونه یه بشکه آب بخوره و تا آخر عمرش تشنه نشه یا یه جمله دیگه ای ام بود که میگفتین آدم هر چقد تو باشگاه بره بشینه تاثیر نداره به قدری که زحمت میکشه بدنش عالی میشه و از هر موقع ورزش کردن رو بزاره کنار بدنش شروع به ضعیف تر شدن میکنه ، این یه قانونه. خیلی از این مثال های عالی دارین استاد . منطق شما منو دیوانه میکنه استاد .

    الان هر کسی ببینم پیشرفت کرده سعی میکنم تحسینش کنم نکات مثبتش رو ببینم و سعی میکنم الگو قرار بدم ایشون رو تا خودم هم بتونم پیشرفت کنم این نگرش الان منه ولی قبلا اینجوری نبود حسادت داشتم نسبت به کسایی که پیشرفت میکردن از موفقیتشون خوشحال نمی‌شدم و ……

    میخوام سرتون رو درد بیارم از زندگیم و موفقیت هام بگم البته موفقیت هایی که بواسطه استفاده از فایل های دانلودی بدست آوردم .

    من جوان 20 ساله ای بودم و از شهرستان به تهران آمده بودم و تشنه موفقیت بودم کلاس زبان ،کار سیمانکاری نما در ارتفاع ، باشگاه بدنسازی و دوره های مختلف شرکت میکردم ولی بخاطر باور های محدود کننده ای که اکثر ما از قبل داشتیم ، زیاد پیشرفت نمیکردم از شغلم راضی نبودم فقط ناله میکردم ، صبح تا شب دنبال توجیح و مقایسه خودم با دیگران بودم زیاد مریض میشدم همیشه ناراحت بودم .ولی یه روز در باشگاه بدنسازی بایکی از دوستان عزیزم آشنا شدم که بر عکس من خیلی در صلح بود با خودش ، احساسش خوب بود و رفتارش با بقیه عالی بود و کسب کار عالی داشت ازش رمز موفقیت خواستم و ایشون فایل هایی برای من ارسال کردن و دوسه تا از فایل های توحیدی شما داخل اونا بودن این فایل ها شدن همدم من دیگه فایل های دیگه رو گوش ندادم فقط فایل های شما بعدم ازشون خواستم فایل های دیگه ای از شما برام بفرستن البته این مسیر رو من با پسر عموی عزیزم که شریک کاریم هم هستن باهم پیش بردیم درسته استاد شما میفرمایید آدم های ضعیف دنبال شریک هستن من این رو قبول دارم ولی درک من هم اینجوریه که وقتی هم مدار باشی با شریک کاریت هر دوتای شما هم توی یک مسیر باشید و باهم در یک راستا قدم بردارین خیلی پیشرفت چشم گیر تر میشه من و پسر عموم آقا سعید باهم هر روز در مورد فایل ها صحبت میکردیم درسته مدارمون پایین بود اصلا نمیتونستیم وارد سایت بشیم توی تلگرام گروه هایی بودن که فایل های رایگان شمارو به اشتراک میزاشتن ما از اونا استفاده میکردیم و خیلی روی خودمون کار میکردیم دیگه اخبار حذف شد ، توجه به زیبایی ها زیاد شد و صبح تا شب در مورد زیبایی ها باهم صحبت میکردیم، از کار کردن لذت می‌بردیم ، خیلی بیشتر از قبل شکر گزار بودیم و تو سال اول که روی خودمون کار میکردیم نعمت های الهی به سمتم ن روان شد تونستیم پروژه های زیادی رو خودمون به پیمانکاری بگیریم و با سود پروژه ها دوتا زمین گرفتیم ، سال بعدش یک واحد اپارتمان گرفتیم باهم ، زندگی خیلی خیلی تغیر کرد محل زندگیمون تغییر کرد دوتایی زندگی میکردیم پدر مادرامون شهرستان بودن و ما کل 24 ساعت رو تایم داشتیم که باهم روی خودمون کار کنیم و این خیلی عالی بود پیشرفت ما خیلی خیلی چشمگیر بود اکثرا کسایی که با ما هم مدار نبودن اروم اروم جهان اینارو از اما دور کرد کارفرماهای عالی سر راهمون قرار میگیره ، پرسنل عالی خدا سر راهمون قرار میده و پروژه هایی که داریم همه پر از آرامش و رفاقت هستن امسال حدود 80 نفر پرسنل داشتیم سر پروژه هامون ، الان آقا سعید مشهد هستن و پروژه اونجارو مدیریت میکنن منم پروژه های تهران و دور اطراف ، زندگیمون کم از بهشت نداره آزادی زمانی و مکانی داریم و خدارو شکر همه چی عالی پیش میره .

    من خودم چند سالی میشد که درگیر موضوعی بودم و دوست داشتم با دختری که بهش علاقه داشتم ازدواج کنم ولی نمیشد یا شاید بشه اینجوری گفت که مدار من پایین تر بود بعد از این که بااین آگاهی ها آشنا شدم اون حس فقدان دیگه رفت ، ناراحتش نبودم به خدا توکل کرده بودم و روی خودم کار میکردم به مسیرم ادامه دادم و بعد از چند سال ورق برگشت و همون کسی که بهش علاقه داشتم خدا پله هارو گذاشت و پل هارو چید بغل هم که ما بهم برسیم و یکی از موفقیت های بزرگ من بود به قول شما وقتی این موضوع اینقد راحت اتفاق افتاد دیگه برای من باور پذیر شد که افسار زندگی دست خود آدمه. استاد مراسم های من یکی پس از یکی دیگه چیده میشد با هدایت الله همه چی عالی پیش می‌رفت و الان هم ادامه داره همه چی عالیه ، روابط عالی دارم با همسرم ، هر روز فایل های زیبای شمارو با همسرم دنبال می‌کنیم . خدارو شکر همه چی عالیه درسته هرازگاهی دست انداز هایی هستن ولی مطمعنم هر چقد بیشتر روی خودم کار کنم به یه مسیر صاف و هموار و بدون دست انداز هدایت میشم ، انشاالله نتایج اصلی بعد خرید دوره ها هستن

    اینم بگم که اونقدری فایل های دانلودی عالی و زیاد هستن که تو این مدت ما نتونستیم تمومشون کنیم بریم سمت دوره ها و با هر فایل دانلودی که گوش میکنیم یه در جدیدی برامون باز میشه یا فایل هایی دوسال پیش هر روز گوش میکردیم الان که گوش میدیم یه آگاهی دیگه ای به ما میده .

    یکی دوتا از دوره ها تهیه شده ولی چون شراکتی بوده هم من و هم اقا سعید کنار گذاشتیم وجدانمون قبول نکرد واقعیتش.

    خلاصه که استاد عزیزم خیلی ممنونم بابت این آگاهی های ، نوشته زیاد شد، امیدوارم یک روز بتونم به آغوش بکشم شمارو .

    از ته قلب دوستتون داریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    به نام خدای مهربان و سلام خدمت استاد عزیزم، خانم شایسته و دوستان توحیدی

    اگه بخوام صادقانه به این سوال پاسخ بدم باید بگم

    در مورد افرادی که روی خودشون کار میکنن و به نتایج عالی میرسن من بسیار متواضعانه تحسینشون میکنم و البته اگه

    این کار کردن روی خود از حد تصوراتم بالاتر باشه کمی احساس بی عرضه گی هم بهم دست میده که ببین چقدر فلانی

    روی خودش کار کرده ببین چه ایمانی داشته و یکم حالم بد میشه اولش و از دست خودم عصبانی میشم و خیلی وقتها

    شده که نشستم یه گوشه ای و شروع به گریه کردم که تو چرا متعهدانه تر عمل نمیکنی؟! چرا کوتاهی میکنی؟

    ببین فلانی چه قدر روی خودش کار کرده و البته در اکثر مواقع بعد از گذشت یه مدت زمان کوتاه دوباره عزممو

    جزم میکنم که قوی تر ادامه بدم و انگیزه پیدا میکنم و با خودم حرف میزنم و اون احساس غم اولیه به یه انگیزه

    قوی تر تبدیل میشه…. در مورد حسادت هم باید بگم افرادی هستن که من حتی با همین اندازه کمی

    که روی خودم کار میکنم هنوز بهشون حسادت میکنم و اون افراد خیلی موفقی نیستن بلکه کسانی هستن که در

    دوران کودکی توسط والدین و یا دیگران باهاشون مقایسه شدم و چون اعتماد به نفس بالاتری داشتن به شدت

    نسبت بهشون دچار حسادت بودم و از این نگاه خیلی رنج کشیدم، یعنی این مقایسه که از سوی خانواده من

    انجام میشده (البته والدین من بی تقصیرن چون اون ها هم در کودکی همین رفتار باهاشون میشده و ناآگاهانه

    این رفتار رو انجام میدادن) باعث شده فقط در زندگیم به اون معدود افرادی که در کودکی و نوجوانی باهاشون

    مقایسه شدم حسادت داشته باشم و حتی دوستشون نداشته باشم و البته دارم روی خودم کار میکنم، اما صادقانه

    میگم هیچ انسان موفقی نبوده در زندگیم که نسبت بهش حسادت داشته باشم بلکه قبطه میخورم بهشون، اما

    خیلی وقتها بوده که احساس حقارت و ناتوانی کردم و این احساس که من نمیتونم اون حد از ایمان و توکل رو

    داشته باشم که البته بخشی از این احساس حقارت من ریشه در احساس گناه و عدم اعتماد به نفس داره که

    دارم روش کار میکنم و خدارو شکر خیلی بهتر از قبل شدم… و میدونم که هرچی روی اعتماد به نفسم کار کنم

    باز هم جا داره برای بهتر شدن… و من درک میکنم وقتی استاد میگه توسط پدرش تحقیر میشده یعنی چی؟

    البته پدر من هرگز یک هزارم پدر استاد تحقیر نمیکرد ولی این احساس بی عرضه بودن رو ناآگاهانه به قلبم

    تزریق کرد و من دارم روش کار میکنم و میبینم که چقدر بهتر شدم… اون هم از روابطم و سطح کیفی زندگیم

    ——-

    تا اینجا مطالبی که نوشتم مربوط به بخش اول فایل تصویری بود و من بقیه ویدئو رو ندیده بودم.. در مورد بخش

    آخر که استاد در مورد افراد موفق نزدیک فرمودن… پسر عمه بنده کارمند ایران خودرو هستن، از بچگی عمه بنده

    خیلی بهش اعتماد بنفس میدادن و به قول معروف خیلی قربون صدقش میرفتن و ما همه شاهد بودیم این آدم

    با اینکه به لحاظ توانایی های فنی و ذهنی از خیلی از فامیل پایین تر بودن (یادمه حتی زمانی که میخواستن

    مدرک کاردانی برق بگیرن من تو درسها کمکشون میکردم) اما اینقدر باورهای خوبی داشتن و دارن که تونستن

    در کنار کار مربوط به ایرانخودرو کسب و کار شخصیشو راه بندازه و از اونجایی شروع شد که محصولاتشو در

    ایرانخودرو بین همکاران میفروخت و الان واس خودش انبار داره و پخش عمده میکنه و خودش میگه اگه

    بخاطر بیمه نبود همین اندازه هم تو ایرانخودرو نمیموندم… و من همیشه نسبت به ایشون احساس قبطه

    داشتم و انگیزه بود واسم که وقتی این آدم که هیچ برتری خاصی نسبت به من نداره به این حد از موفقیت

    رسیده من هم میرسم… مورد بعدی یکی از اقوام هستن که الان از روسای یه شرکت معروف در حوزه

    آمار هستن و ایشون از روستا به شهر اومدن و در خونه یکی از اقوام مستاجر بودن و با اینکه پدرشون

    از دست دادن و حمایت خاصی هم از جانب خانواده نداشتن با اتکای به خداوند شروع به تحصیل کردن

    یادمه حتی شنیده بودم که ایشون سر زمین کشاورزی کار میکردن و همونجا میشستن کنار زمین و درس

    میخوندن…بعدها به تهران اومدن و در دانشگاه دولتی قبول شدن و نکته برجسته ای که در ایشون دیدم

    این بود که مدام ادامه دادن و دست از تلاش برنداشتن… احساس لیاقتی که در خودشون ساخته بودن

    باعث شد با دختر خاله من که بسیار خانواده متمولی داشتن و ساکن بام تهران بودن علی رغم مخالفت

    شوهرخاله بنده ازدواج کنن و الان بسیار ثروتمند و خوشبخت هستن… ایشون هم برای من بسیار موجب

    تحسین بودن و اینکه این احساس لیاقت رو در خودشون ساختن با اینکه هیچ کدوم از اون مولفه های ظاهری

    ذهنی و پوچ رو در مورد احساس لیاقت نداشتن برام خیلی جالب بود… دختر خاله بنده الان در کانادا و آمریکا

    خونه و زمین دارن و ایشون استاد دانشگاه هستن و همسرشون هم در یک شرکت خودروسازی مشغول هستن

    دختر خاله بنده هم خیلی برای من نگاه تحسین برانگیزی رو داشتن که ایشون وقتی کوچیک بودن به مادرشون

    گفته بودن مامان من میخوام اینقدر درس بخونم که وقتی بزرگ شدم برای تو و بابا خدمتکار استخدام کنم و

    الان که شوهر خاله بنده آلزایمر گرفته براشون از آمریکا پول میفرستن و خدمتکار استخدام کردن… دختر خاله

    بنده از همون دوران کودکی طبق قانون رفتار کردن (یادمه حتی یه دوره در کلاسهای استاد آزمندیان هم شرکت

    میکردن و اون موقع ها به من مدام میگفتن بیا این فایل ها رو گوش کن و زندگیتو تغییر بده و من اون موقع

    20 سالم بود و در مدارش نبودم) و من همیشه به ایشون قبطه میخورم و از تلاش و ایمانشون الگو میگیرم

    در پناه خداوند در سلامت و سعادت روز افزون باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و درود

    اگر شخصی از نزدیکان موفق شود حس و حال من؛

    خیلی خوشحال میشم و از صمیم قلب بهش تبریک میگم و سعی میکنم ببینم چه روشی استفاده کرده تا من هم اون مسیر رو برم و به خواسته هام برسم ولی قبلاً اگر شخصی بود که در جایی باعث رنجش من شده بود ناراحت میشدم ولی اکنون متوجه هستم اگه رنجشی هم هست از درون و باور خودم هست ولی الان با آگاهی الآنم در هر صورت خوشحال میشم و ذوق میکنم و حتی اگر شرایطی نباشه که بهش بگم تو ذهنم تحسینش میکنم چون می‌دونم ذوق کردن و تحسین کردن همراه با احساس خوب و توجه به نکات مثبت باعث میشه زندگی خودم رو غلطک بیفته و اگر برا اون شخص شده یعنی منم میتونم و ازش راهنمایی میخواهم .

    با توجه به اینکه هر چه شخصیت انسان عوض بشه دنیا بیرون هم عوض میشود از موفقیت یک شخص خوشحال میشم و الهام بخش برام و الهام میگیرم .

    احساس ناراحتی از موفقیت شخص دیگر ناشی از باور محدوده که من نمیتونم موفق باشم یا من ضعیف دیده میشم و من ناتوان نشان داده میشم یا من نمیتونم به آنها برسم یا من تحصیلات یا مثلاقیافه و ایده و..ندارم

    یا اصلا آنها شانسی موفق شدند ،یا این باور که اگر من موفقیت خاصی نرسیدم تقدیرم این بوده و خیلی باورهای دیگه و…

    این افکار و باورها باعث میشه که احساس بدی داشته باشی وقتی شما اعتقاد داشته باشی که موفقیت محدوده و شانسیه و حسادت می‌کنیم عملا داریم خودمان را از موفقیت دور میکنیم

    ولی اگر موفقیت را به عنوان یک الگو ببینیم که اگر برا اون شده برا من هم میشه افراد موفق الهام گرفتند از بقیه افراد و باور پذیر شده که می‌توانند موفق باشند

    موفقیت یه شخصی برای ما میتونه الهام بخش باشه یامیشه با باور محدود کننده بشینی خودت رو سرزنش کنی و بگی برا اون شده برا من نمیشه و…

    بنابراین خیلی خوب مشخص می‌کند اگر ذهن قدرتمندی داشته باشیم از موفقیت دیگران خوشحال میشم و سعی میکنیم که ازش یاد بگیریم و الهام بگیرم

    ولی اگر ذهن با باور محدود داشته باشیم شروع میکنیم به برچسب زدن به دیگران و توجیه و خراب کردن دیگران وحسادت کردن

    تمرین دوم

    موفقیت شگفت انگیز استاد عباسمنش در همه زمینه های زندگی ،درتوحید و معنویت ،روابط عاشقانه، ثروت و سلامتی و…

    اوایل با این دید نگاه میکردم چگونه با اینکه از نظر سنی تفاوتی چندانی با استاد ندارم استاد به اینهمه موفقیت رسیده ولی من دنبال درس خواندن و…،وچطور میتونم اینقدر موفق باشم دیگه دیره تاکی مگه عمر میکنم و بعدشم جوانی رفته انرژی کمتره و….

    اکنون احساس شگفت انگیز و شوق و ذوق دارم و کار این روزهای این شده اگر حضوری هم نمیشه استاد رو دید کلی فایل و آموزش از استاد دارم تمرین کنم و تکرار و باورهایم را درست کنم تا موفق شوم

    اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود به خودباوری برسم

    الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    در تمام زمینه من تمام تمرکزم روی موفقیت استاد هست و مدام به خودم یاد آوری میکنم وقتی استاد از راننده تاکسی تونسته به این همه موفقیت برسه چرا من نتونم باید از استاد قانون و اجرای قانون را یاد بگیرم

    وقتی استاد تونسته از خونه‌ی شصت متری به پرادایس زیبا برسه پس من هم میتوانم

    وقتی استاد چنان رابطه ی عاشقانه ای را ساخته من هم میتوانم

    وقتی استاد تونسته چنان ثروتی بیافریند که هفت نسلش هم نیاز به کار نداشته باشند پس من هم میتوانم

    وقتی استاد توانسته سلامتی کامل روحی و روانی و جسمی و اعتماد به نفس عالی و عزت نفس عالی بدست بیاورد پس من هم میتوانم وقتی استاد توانسته در روابط بهترین روابط را داشته باشه من هم میتوانم

    وقتی استاد توانسته در زمینه ی توحید و یگانگی خداوند چنان موفقیتی بدست بیاورد که میفرمایند توحید داشته باشی دیگه انگار همه چی داری پس من هم میتوانم

    با توجه به اینکه به قول استاد حال روز الان من نسبت به حال روز اولیه استاد خیلی بهتر و عالیتر است خدا رو هزاران بار شکر ،پس عذر و بهانه ای نیست و من میتوانم

    وقتی استاد تونسته با آزادی زمانی و مکانی کیف دنیا را ببره کلی مسافرت بره و کلی ثروت بسازه پس من هم میتوانم

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است

    آنچه که من درک کردم از استاد در وهله اول توحید و یگانگی خداوند به عنوان اصل در زندگیشون هست

    و در عمل هم نشان دادند وقتی با یه چمدان مهاجرت کردند وقتی برای خرید ملکی و…این باور را دارند پولش ساخته میشه و هیچوقت چیزی را نمی فروشند که چیز دیگر خرید کنند حالا من چطور باور توحید خداوندرا برای خودم بسازم ؟با ساختن باور درست و تکرار و عمل

    هر کس به من یاری میرساند دستانی از خداوندا هست که مامور شده به من کمک کند ،از دیگران تشکر میکنم ولی اصل خداونده که همه جوره حواسش بهم هست در آرامش باشم در تضادها و بدان اگر الان ناخواسته ای دارم نهایتا به نفع من هست آرامش ،ارامش داشته باشم و ایمان به خدایم ،خدایی که از وقتی من بدنیا اومدم تا همیشه همه جوره حواسش به من هست و اگر تضاد هست از خود من است باید بدانم زندگی ام صد در صد دست من و افکار من و باور من است و خدایی دارم که در این مسیر مرا یاری میرساند

    از استاد تداوم در مسیرو تکرار قوانین و زندگی با قوانین را میتوانم یاد بگیرم از استاد مهربانی و عشق و بخشندگی که در تمام فایلهای استاد و زندگی در بهشت و فایلهای سفرنامه و فایلهای دانلودی و فایلهای آموزشی که هر دفعه که میبینی اینقدر پر محتوا و عالی هستند هر دفعه بیشتر متوجه میشی که دفعه قبلی خیلی خوب فایل و درک نکردی

    از استاد عشق و رابطه عالی با انسانها را یاد میگیرم وقتی با تموم وجود به مریم بانو میگویند من عاشقتم

    از استاد تعهد را یاد میگیرم وقتی برای سلامتی چنین تعهد را رعایت کردند و قانون سلامتی را رعایت میکنند که هر روز جوانتر و شاداب تر و سالمتر میشوند

    از استاد ساختن رابطه های عالی با انسانها،وقتی استاد در روابط به نکات مثبت طرف توجه میکند و بیان میکنند و تحسین میکنند وقتی استاد تعهد می‌دهند اگر قرار در مورد کسی صحبت بشه فقط خوبیش گفته بشه و شنونده غیبت هم نباشه

    از استاد تکرار قوانین وقتی استاد بیان میکنند من دارم این قانون را زندگی میکنم شما من رو یکی دو ساعت در فایل می‌بینید و لی من همه زندگیم همینه با مریم بانو روز ی هفت و هشت ساعت صحبت میکنیم و تحسین میکنیم و عمل میکنیم زندگیم این هست

    از استاد آزادی زمانی مکانی را یاد بگیرم استاد در حال مسافرت و لذت بردن وثروت ساختن و تحسین کردن

    جهان انعکاس افکار و باورهای ما است ومن هستم که صد در صد زندگیم را میسازم من و فقط من

    در پناه خداوند یکتا شاد و سلامت و پیروز و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    استادعزیزم مهربانم ازتون سپاسگزارم که کنار دورهای بی نظیروعالیتون اینهمه فایل پراز آگهی والبته به صورت رایگان وهدیه در اختیار تک تکمون قرار میدید تا هم ما با به روز کردن خودمون وبا به یاد آوری مدام قوانین بتونیم توی این مسیر ثابت قدم بمونیم وهم اینکه این سایت معنوی وزندگی ساز زنده و پویا باشه همیشه برامون…

    منه گذشته خب معلومه دیگه با اون باورهای محدود کننده و غلط واشتباه همیشه وهمیشه با دیدن موفقییت های دیگران سریع حسادتش گل میکرد اگه می تونست توی رفتار وگفتار واگه نمی تونست توی ذهنش شروع میکرد طرف رو قضاوت کردن ،برچسب بد زدن و کلی حرف وحدیث پشت طرف در آوردن که آقا اگه فلانی الان تواین شرایط هست سر فلانی رو کلاه گذاشته، خب مثلا ارث پدری بهش رسیده، پارتی داشته، اختلاس کرده، مخ فلانی رو زده، اصلا از مسیر وراه نادرست به اینجا رسیده!!!!!!

    یا مثلا میومدم اگه عیبی ایرادی توطرف میدیدم همون رو بولد میکردم پیش خودم یا دیگران میگفتم حالا الان این به اینجا رسیده گذشته اش رو خبر دارید چی بوده؟

    یا مثلا فلان جا میدونی چه حرکتی ازش سر زده بود، یا …..

    خلاصه که یا حسادت بود، یا غبطه ….یا اینکه در نهایت وقتی طرف رو قشنگ پیش کسی یا خودم خراب میکردم با کلی برچسب بد زدن بهش، بعدش میشستم کلی حرص میخوردم واز عالم وآدم وخدا گله که خب منم می تونستم به چنین موقعییتی برسم اماااااااا پدر ومادری مثل پدر ومادر فلانی نداشتم، تا تو فلان شرایط مثل اون بزرگ نشدم، یا فلان پارتی و فلان آشنا رو مثل اون شخص نداشتم که….

    یا توفلان شهر و فلان موقعییت نبودم که مثل فلانی وگرنه منم الان تو اون جایگاه بودم…

    اماااااا اصل قضیه این بود که من نمی خواستم که واقعییت رو قبول کنم، من انقدر بهانه هام زیاااااد بود که دیگه توی وجودم جایی برای فکر درست و منطق وجود نداشت…

    نهایتش اگه اون حرفها رو هم نمیزدم و اون قضاوت هارو هم نمیکردم پیش خودم میگفتم خب حالا که چی؟؟؟

    خودش رو زجر داده به خاطر اسم و رسم و مال دنیا وشهرت ؟؟؟..

    اینهمه درس خونده، اینهمه کار کرده که چی بشه، حالا کجای دنیارو میخواسته بگیره اخه؟؟؟؟

    اخرش همه ی اینهارو باید بذاریم وبریم دیگه..

    یه لقمه غذا و یه لباس برای پوشیدن یه سقف بالای سرو یه آب باریکه باشه برای گذران زندگی باقیشو میخوایم چیکار؟؟؟

    حالا مثلا تو خانواده ی ما کی دنبال این چیزاست اخه؟؟ کی به کجا رسیده اخه؟

    فلانیو ببین پولداره ولی نتونسته زندگی کنه جدا شده، فلانی رو ببین همش یه پاش دادگاه پاسگاهه یه پاش برا دوا دکتر، بچش فلان مریضیو داره چه فایده مثلا هنرمنده، مشهوره، پولداره، سری تو سرا داره؟

    اخرش همه ی اینهارو باید بذاریم وبریم دیگه….

    وهربار با همین افکار با همین منطق های درونی با همین توصیفات، کلی دلیل وبرهان داشتم که نذاره سر سوزن تغییر کنم…

    تا اینکه توی زندگیم به جایی رسیدم که دیدم ای بابا عمرم داره میگذره هنوز اندر خم یه کوچه نشستم به تماشای موفقییت زندگی دیگران و خودم هیچ کار مثبت و درست حسابی نکردم برای دل خودم وبرای زندگی خودم که حداقل توی وجود خودم از خودم واز دست آوردم راضی باشم و انقدر بهم فشار اومد این مرداب بودنه خودم، این راکت بودن خودم، این بی هدف وبی انگیزه بودن خودم که شروع کردم روی خودم کار کردن واین پروسه یه 10 و12 سالی طول کشید ومن از طریق مطالعه کتابهای مختلف و دنبال کردن مجله های موفقییت و سمینارهای رواشناسی و دوره ها وکلاسهای موفقییت و خودسازی اومدم اومدم تا رسیدم به سید حسین عباسمنش عزیزم….

    وجهانم دگرگون شد!!!!!!!

    ومن انگار از پیله ی خودم در اومد و تلاش کردم که پرواز رو تجربه کنم وسطحی بالاتر به خودم وزندگی وجهان نگاه کنم….

    حالا الانم ادعایی ندارمااااا، هنوزم ذهن قضاوتگر من گاهی در صدد اینکه که بگرده کلی اما واگر و دلیل ومدرک جور کنه و یه سری بزنه به همون باورهای قدیمی و مخرب وبیاد بهم ثابت کنه که خب حالا که چی؟ دنبال چی هستی؟

    مگه داری مسابقه میدی که میخوای از فلانی سرتر باشی؟ یا مثلا برتر از دیروزت؟؟

    میخوااااای چیکار اینهمه دوندگی رو؟؟؟؟؟؟

    اماااا از اون یک درصدیکه گاهی ذهنم باز منفی و بی حوصله میشه و نجواها میان اگر بگذریم، الان مدتهاست که بار همین درک اندکی که از خداوند وقوانین جهان هستی پیدا کردم، از همین یه کم درک وشناختی که از خودم پیدا کردم ، می تونم ادعا کنم که وقتی کسی رو می بینم که به جایگاه خوبی توی زندگیش رسیده فقط وفقط تحسینش میکنم اصلا ذوق میکنم و کلی توی دلم و یا اگه آشنا باشه از نزدیک بهش تبریک میگم و براش آرزوی موفقییت وپیشرفت روز افزون میکنم و از ته قلبم خداوند رو شکر میکنم که اشخاصی مثل فلان شخص هستند که با خلق ارزش با نشون دادن ایمان وتوکلشون به اطرافیان، باعث میشن هم خودشون خوب زندگی کنند وهم الگوی خوبی برای امثال من باشند وهم کاری میکنند که جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشه….

    اتفاقا داشتم دیشب وامروز صبح فایل جلسه یک قدم 4 رو که موضوع بحث در مورد ثروت بود رو گوش میدادم….

    اینکه چطور با الگو برداری از افراد موفق می تونیم باور قدرتمند کننده ای برای خودمون بسازیم برای داشتن وبدست اوردن ثروت توی زندگیمون…

    قبلنا توی گذشته های نه چندان دور، ثروت از نظر من فقط پول ومال واموالی بود که به چشم میومد، مثلا فلانی یا خودم چقدر پول وطلا وسکه و خونه وماشین ومغازه و…..داریم…

    اما از وقتی چشم وگوش وقلبم به روی قوانین جهان هستی و به روی شناخت خداوند باز شد، الان درک دیگه ای در مورد ثروت دارم، ثروت برای من یعنی بنده ی یکتاپرست بودن، ثروت برای من یعنی انسان با ایمان ومتوکلی بودن، ثروت وسرمایه برای من یعنی درستکار وصادق و امین بودن، ثروت برای من صلح درونی ورضایت درونی خودم هست، ثروت برای من ارامشی هست که درونی وبیرونی هست، ثروت برای من شادیهای طولانی و همیشگی و احساس خوشبختی هست ….

    ثروت برای من موفقییت برای من داشتن رابطه ای بر پایه عشق ودلدادگی و دوستی و محبتی هست که بین من وخدای خودم برقرار باشه همیشه….

    جدای اینکه هرکسی به این حد برسه توی زندگی لاجرم، عزت و افتخار ونام نیک وشهرت و ثروت و روزیهای بی حدو حساب وپاک وحلال وآماده ی جاری وساری وهمیشگی وامنیت هم نسیبش میشه بدون ترس از دست دادنشون….

    چقدر حسش خوبه که ببینی یکی چیزی داره که تو الان ودر حال حاضر نداریش اما بتونی تحسینش کنی وبه خودت بگی ببین اون شخص چه ایمان وباوری داشته چقدر به خداوند وخودش وتواناییهاش ایمان واعتماد داشته که تونسته الان توی این شرایط عالی باشه، پس منم باید بتونم به این حد از توکل وایمان واعتماد به خداوند وخودم برسم….

    اصلا مدتهاست که توی ذهن من یه باور قدرتمند شکل گرفته که با همین یه باور من کلی تغییرات مثبت توی زندگیم داشتم ودام، واز اولش هم از ایمان وتوکل ویکتاپرستی وتوحیدی زندگی کردن شما استادقشنگم الهام گرفتم وحالا دیگه در همه ی افراد موفق این الگو برای من یه اصل هست، اینکه اگر کسی الان در یک موفقییت و شادی وصلح و ثروت وسلامتی وارامش و در نهایت در یک موقعییت عالی از هر نظر هست داره نون ایمانش رو میخوره، نون توکل و صداقت ودرستی و توحیدی زندگی کردنش رو میخوره…

    واصلا هیچ راه دیگه ای وجود نداشته ونداره جز این…

    چه بسا دیدیم یا خومون تجربه کردیم که چه روابط عالی، چه موقعییت های پولساز چه شادی وسلامتی ، چه موقعییت های اجتماعی وچه موفقییت های عالی یه زمانهایی یه دوره هایی توی زندگیمون داشتیم که انگار مثل یه بارون بهاری اومدن وسریع رفتند از زندگیمون جوریکه انگار هیچوقت وجود نداشتند و پایدار نبودند….

    واین نشون میده که نتایج عالی وموفقییت های پی در پی وهمیشگی یک شخص توی همه ی جنبه های زندگیش، نشون از یه باور قدرتمند کننده داره، نشون از ایمان وتعهد وشوق وانگیزه ای داره، که اون شخص به طور مداوم در خودش پرورشش داده، خب چرا من اینطوری نباشم؟؟؟؟

    چرا مگه من با اون شخص چه فرقی می کنم؟

    مگه غیر اینه که به قول شما استاد عزیزم همه ی ما آدمها از یک نوع سیستم مغزی عصبی داریم بهره می بریم؟؟؟

    مگر غیر اینه که خداوند بهمون ازادی واختیاروقدرت داده که توی هر شرایطی که هستیم بتونیم از همونجا دوباره شروع کنیم وزندگیمون رو انطور که میخوایم بسازیم؟؟

    من مدتهاست که سر اینکه ایمانم از فلانی بیشتر باشه، ایمانم به خداوند از دیروز واز یه لحظه قبلم بیشتر باشه دارم مسابقه میدم با خودم….

    من مدتهاست که ایمان به خداوند وایمان به توانایی ها واستعدادهای خودم رو، سرلوحه خودم، هدف اصلی زندگیم قرار دادم، وهر لحظه با خودم تکرار میکنم ایمان همه چیز، وقتی ایمان داری یعنی متوکل هستی وقتی متوکل هستی قدم برمیداری، وقتی قدم برداری راه ومسیر برات روشن میشه وقتی حرکت میکنی خیر وخوشی به سمتت حرکت میکنه واین مسیر، همین یه راه رو داره وهیچ راه میانبر دیگه ای نداره…

    ایمان به خدا وعمل صلح…..

    که اگه بخوایم این ایمان به خدا وعمل صالح رو بازش کنیم و توضیحش بدیم میشه عمل به کل قوانین جهان هستی…

    میشه عمل به 12 قدم، عمل به کل آموزه های شما استاد عزیز وبزرگوارم…..

    میشه بودن هر لحظه در این مسیر وثابت قدم بودن در این مسیر….

    کم کم کوچولو،کوچولو اتفاق میفته، کم کم شکل میگیره، تغییر شخصییت اما وقتی به یه ثباتی برسه دیگه ریشه دار میشه، دیگه می تونی حسش کنی وبعد به شکل شرایط وموقعییت های عالی، به شکل سلامتی پایدار، رزق وروزی پایدار،به شکل روابط عالی، به شکل ارامش وامنیت دایمی وایمان قلبی خودش رو نشون میده…

    به این جا که رسیدی دیگه باید حفظش کنی، باید گسترشش بدی، تا نتایجت پایدار بمونه وگرنه شاید در یک چشم هم زدن همه چیز مثل قبل بد نشه ولی یه اگه اینجا نباشی ورو خودت کار نکنی، قدرتی که در بیرون از تو هست در اطرافت هست همون باورهای محدود کننده که یه روزی ریختیشون دور ، دوباره توسط اکثرییت جامعه که دور وبیرون از این مسیر صراط مستقیم هستند تورو میکشه به بیراهه و میبردت جایی بدتر از جایگاهی که تو گذشته داشتی…

    ویکی از قوی ترین ابزار برای امتداد مسیر موفقییت وپیشرفتت، تحسین موفقییت دیگران ودیدن موفقییت های خودت هر چند کوچیک و قدردان وسپاسگزار بودن بابتش هست…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: