ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 72

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد صادق ملاباقر گفته:
    مدت عضویت: 1296 روز

    باعرض سلام ودرود خدمت استاد عزیز ودوستان صمیمی این خانواده

    من دو روزه دارم باخودم فکر میکنم که واقعا چه احساسی پیدا میکنم اگه یکی از نزدیکانم به موفقیتهای بزرگ برسه

    خوب قبل ازاینکه با استاد آشنا بشم که تکلیفم مشخصه چه حالی داشتم

    (طرف پارتی داره،باباش بهش داده،درست کار نمیکنه،به جایی وصله و…..)

    ولی ازوقتی که با استاد آشنا شدم وتمرینها روانجام دادم دراین حدود دوسال آنقدر خودم درحال پیشرفت ورشد هستم وبه سرعت دارم بالا میرم ونتایج عالی میگیرم واتفاقات ومعجزه هایی در زندگیم پیش میاد وحال خوب دارم واحساس خوب و یاد گرفتم که سرم فقط توزندگی خودم باشه وبه کسی هم کاری نداشته باشم ودارم باتمام توان سعی میکنم که اینطوری باشم رشد اطرافیانم به نظرم نمیاد

    انگار جهان هم داره به من کمک میکنه که چیزی از دیگران نشنوم وحتی اگه رشدی هم داشته باشن من متوجه اون نشم

    نمیدونم ولی فکر میکنم اگه بخواهم که زندگی اطرافیانم رو دائما چک کنم ولحظه به لحظه دنبال این باشم که فلانی چیکار کرد و…

    قطعا نمیتونم ذهنم روکنترل کنم واحساس حسادت واحساس بد میگیرم والان دارم به خودم میگم که این هم باید درست بشه ومن میتونم با تمرین وساختن باورهای درست این موردرو هم حل کنم

    سپاسگذار خداوندم که درهرلحظه به من راههای درست رو نشون میده ووقتی تلاش میکنم که به مسیر درست برم دستان پرقدرتش رو میاره سر راهم که من درهرلحظه مسیرم تصحیح بشه واگه مواردی هم اون زیر. زیرا

    پنهان شده بیاد بالا وحل بشه والان هم ازاستاد سپاسگذارم که باطرح این موضوع به من کمک کرد که چند تا از این علفهای هرز پنهان شده روبشناسم وقطعشون کنم

    خدایا شکرت که درهرلحظه درکنارمن هستی ودرهرلحظه درمعرض کامل هدایتها وحمایتهایت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    حسین نیساری گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و دوستان همیشه همراه سایت

    من قبلا به این شکل نبودم که بتوانم موفقیت کسی رو ببینم همش دنبال توجیه کردن خودم بودم چون باباش فلانی بود چون اون ابزار رو داشت چون چون چون همش بهانه و بهانه و بهانه و هیچ وقت هم تغییری در من ایجاد نمی شد چون نمی خواستم ایجاد بشه یا بلد نبودم که ایجادش کنم تا اینکه وارد بازار کار حرفه ای شدم و با آدم های موفق صنعت خودم برخود کردم و هم کلام شدم باهاشون دیدم اصلا نه ارث رسیده بهشون نه تیز هوش بودن نه خلاقیت خاصی داشتن فقط یه کاری رو شروع کردن و صفر تا صد ذهنشون رو بستن رو اون کار و تکامل رو طی کردن و نتیجه گرفتن البته تمرکز و تکامل رو هم از بعد آشنایت با استاد یاد گرفتم ولی به لطف الله و آموزهای استاد عزیزم الان وقتی می بینم کسی موفق میشه ذوق می کنم و تحسین می کنم و تمام تلاشم رو می کنم که بهش ابراز کنم حالا ابراز هم نکردم حالم رو بد نمی کنم میگم اگه اون تونسته منم می تونم

    خداروشکر خدارو شکر که با استاد آشنا شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    بسم الله النور

    سلام استاد جانم سلام مریم جانم عااااااشتونم

    استاد عاشقتم با این فایل بینظیر

    چقدر به جا و به موقع بود درست زمانی که داشتم باگ ها و پاشنه آشیل هامو میدا میکردم شما دقیقا همون جیزی رو گفتید که تو این مسیر لازمه بدونم

    منم یه لیست از موفقیت آدم های نزدیکم دارم که خوب بعضی هارو خوشحال میشدم واقعا اما اکثرا رو اولین حسی که در من شکل میگرفت حس حسادت و خشم و حس حقارت و عقب افتادن از اون ها و حس اینکه دیگه دیرشد و من وقتم تموم شد و احساس فربانی بودن که چرا اونا موفق شدن و چرا من نه در من به وجود اومد

    یه لیست بلند بالا دارم از افراد که خوب اینجا نام نمیبرم

    اما وقتی یک فردی تونست بعد سالها کسب و کار خودشو راه اندازی کرد و کلی طلا خرید و با وجود همسر بد دلی که داشت رانندگی کرد و آزادی داره من اولین حسم حسادت و خشم بود و بعد احستس حقارت و اینکه عقب افتادم

    و درس هایی که از این آدم گرفتم البته با نگاه الانم به این ماجرا اینکه این آدم خیلی سپاسگزاره از هرچیزی حتی یک لیوان آب بهش بدی حتی یه غذا ساده که خونه من میخورد جوری با لذت این غذا رو میخورد و تشکر میکرد که انگار بهترین غذای دنیاست و همیشه میخنده و اینکه در سکوت حرکت کرد بدون اینکه به کسی بگه داره چیکار میکنه بدون اینکه از مسیرش حرف بزنه فقط حرکت کرد و خودشو باور کرد خیلی شنونده خوبی هست هروقت کسی حرف میزنه راجب هرچی این بنده خدا با دقت گوش میکنه من که تا حالا ندیدم عصبانی بشه با کلامش همیشه حس خوب رو انتقال میده

    چه باور هایی میتونم بسازم از این داستان موفقیت اینکه من هم میتونم هرکاری انجام بدم اینکه منم یاد بگیرم از هر جیز ساده ای بیشتر لذت ببرم و سپاسگزار باشم اینکه یاد بگیرم در سکوت حرکت کنم و باور کنم اگر من بخوام حتی آدم ها تغییر میکنن و جهان برای من راه رو باز میکنه

    استاد جان این کامنت رو فقط نمونه بود اونم برای سپاسگزاری از شما بابت این فایل و ادامه این جریان و سلسه فایل ها که با عشق برای ما آماده میکنید

    استاد جانم بازم ممنونم که چشم منو به خودم باز کردید و خودمو دارم توی فایل های شما میشناسم

    استاد فایل های شما برکت رو به زندگی

    من جاری کرد نگاه من رو به خودم وخداا و جهان تغییر داد انشالله برکت و نور باشه برای مسیر خودتون

    استاد چند روز پیش داشتم به یکی از عزیزانم میگفتم که شما باعث شدید من خدارو بشناسم خودم رو بشناسم تک تک فایل هاتون برام پر از برکت و نور بوده و من کار دیگه ای جز گوش دادن فایل های شما ندارم و این باارزشترین کار زندگی من

    استاد جان عاشقتونم عاشقتونم و به زودی آمریکای زیبا میبنمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    آوا مختاری نیا گفته:
    مدت عضویت: 2704 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم نازنینم ،

    من زهرا هستم.

    خدا رو شکر میکنم برای داشتن استادی آگاه و سخاوتمند در آموزش ،

    تمرینم رو مختصراً اینجا مینویسم، بعدا می‌خوام مفصل تر بهش برگردم.

    اولین واکنش ذهنی من نسبت به موفقیت افراد، ترکیبی از حسادت و غبطه و احساس ناراحتی به علت ناتوانی خودم تو اون زمینه هست.

    با وجود اینکه سعی میکنم الگو بگیرم ولی میفهمم که دلم واسه خودم می سوزه که پس چرا واسه من نمیشه.

    نهایتش اینکه خودمو قانع می کنم به شرایط موجود.

    و باورهای محدود کننده ی بزرگی برای من نمودار میشه.

    1_ ناتوانی

    2- تو کار من نمیشه، کار اون پرطرفداره. کار من مشتری زیادی نداره.

    3_ شاید نشه، چرا به خودم زحمت شروع دوباره بدم./ ناامیدی

    4_ اون حامی داره، من ندارم

    5_من سه تا بچه دارم، فلانی که موفق شده اصن مجرده، وقتش دست خودشه.

    ولی با تغییر زاویه دید میشه از موفقیت افراد الهام گرفت برای اصلاح مسیر.

    موفقیت رو باورپذیر می‌کنه.

    میشه با مشاوره گرفتن از فرد موفق ایده گرفت تا مسیر آسان تر طی بشه.

    ++++++

    واقعا الهام بخش و دلگرم کننده س که استاد انقد عالی آگانی ها رو انتشار میدن و دوستانی که انقد عالی مشارکت می‌کنند.

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    اسما میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 2658 روز

    استاد عزیزم ، گاهی ازتون دور میشم و کمتر میام سایت ولی وقتی میام اونقدر نور و انرژی دارین ک به خودم میگم دیگه هرگز رها نمیکنم تمرینها و فایلهای استاد رو .

    اول از همه ازتون خیلی ممنونم که همچین چالش بزرگی برامون گذاشتین که در ازای تمرین هامون و اشتیاقمون این دوره رو بیشتر برامون ضبط میکنید ، این موضوع یه اهرم شد برای من که بیام و اینجا بنویسم براتون .

    خیلی جالبه که این اتفاق ی مدت پیش برای من افتاد که یکی از اشناهام به یه موفقیت خیلی خوب رسید و من لحظه ای ک فهمیدم یه کم حس بدی پیدا کردم و گفتم چرا من نه ، چرا اون قبل از من به همچین چیزی رسید و حقیقتش اولش نتونستم خوشحالی خودم رو نشون بدم ، سختم بود .

    اما شاید باورتون نشه همون لحظه باز به خودم اومدم و گفتم چه جالب پس از این روش هم میشه به این خواسته رسید ، پس منم میتونم همینکارو بکنم .

    ذهنم دیگه شروع کرد به اینکه منم میتونم پس میشه پس نیاز نیست کار خیلی زیادی انجام بدم اونطوری که همیشه تو ذهنم بوده تا اینکه به همچین خواسته ای برسم. و از اون روز باورم واقعا قوی تر شده.

    و البته دارم افرادی رو ک اگر ب جایی برسن یه مقدار حالم گرفته بشه اونم از این باور محدود کنندم میاد که من ناتوانم و شما این رو توی این فایل خیلی خوب بهم یاداوری کردین.

    من کل این فایل رو برای خودم نوشتم و تمرین هم در مورد افرادی نوشتم .

    و تلاش میکنم به بهترین شکل ممکن از این فایل استفاده کنم .

    بازم خیلی ممنون و سپاسگزارم از خدای بزرگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 3356 روز

    سلام ودرود بر استاد هدایتگر

    اگر یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟

    آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!

    آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!

    یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند؟!

    زهره دختر خاله ام من از اون کمی بزرگترم از بچگی همیشه مقایسه شدم . دیدی چه رشته خوبی قبول شد . دیدی تو بانک استخدام شد ولی تو هنوز بیکاری . الانم مادرش می گه چند تا خونه و چند تا ماشین داره ولی تو یک خونه ویک ماشین داری . سالها پیش بهش حسادت می کردم وناراحت می شدم . کاری نداشتم اون شب وروز داره تلاش می کنه خودم رو قانع می کردم اون مامان و باباش تحصیل کرده است .اون ذهنش خوبه ریاضی می خونه ولی تو نمی تونی و… همیشه خودم رو سرکوب می کردم ولی الان سالهاست که هر چه بیشتر از موفقیت ها وپولدارشدنش می شنوم بخودم می گم ثروت نامحدود . خدا رو شکر .دیگران می گن عقب موندی ولی من می گم ایمان دارم این کارها رو که من انجام می دم یک روزی من لایحتسب بدست می یارم …اون چند سال دیگه بازنشسته و لی من با این همه انگیزه وپیگیری تازه شروع کارمه وبه موفقیت های بزرگ می رسم . و دنیا رو جای بهتری می کنم .

    مینوش یک دختر باهوش بود نمره الف مدرسه ودانشگاه محبوب همه همکارام بود .در ظاهر می خندیدم ولی در باطن ازش متنفر بودم ودلم می خواست نباشه همکار من . وسالها کنارش فقط حسودیم می شه ویک روز خدا رو شکر کردم از شرکت ما رفت ولی حالا می فهمم چه اشتباه فکر می کردم.

    همکار : بعضی از همکارام که با هم شروع کردم الان به مقامها و درامد های بزرگ رسیدند ولی من هیچ وقت دنبال درامد نبودم . فکر می کردم مقامامت بالا من نمی تونم . مسئولیت زیادی داره ومن در اون حد نیستم فقط من کارمند خوبی باشم بودم ولی الان دیدگاهم فرق کرده .. گذشته ها ناراحت می شدم .. می گفتم مرد هستند خیلی شرایطشون فرق می کنه . لابی می کنن . باهم قرار می زارن و مافیا تشکیل دادند .به یکی گروهی می چسبند و هزار برچسب دیگه… ولی الان دیگه نمی گم چون روی خودم کار کردم از دیدن موفقیت اونها احساس عالی دارم و به همه می گم اینا همکارای من بودم من فقط با مدیر عاملها کار کردم .افتخار می کنم بهشون … در گذشته من نمی خواستم ولی الان دلم می خواد به بزرگترین رده سازمانی برسم . موفقیت نامحدود و اقدام کردم و برای اون دارم تمام تلاشم رو می کنم و می دونم خیلی زود برای من اتفاق می افته . ومن موفق می شم با لذت

    کلا چون فکرم عوض شده هر چه موفقت مالی . درسی و .رزشی می بینم تحسین می کنم

    اعضای خانواده فرقی نمی کنه هر موفقیتی که خانوادهام بدست بیارن لذت می برم

    الان فقط همکارهایی که لیاقت ندارن رشد می کنن تو ذهنم ناراحت می شم ومی گم این ها لیاقت ندارند ولی در ظاهر تبریک می گم . نمی دونم چطوری با ذهنم مقابله کنم؟؟؟؟؟؟؟؟

    ذهنم می گه اینا لیاقت ندارند متاسفم برای سازمان … اینها از نظر اخلاقی . پوشس . برخورد در حد تو نیستند . یکسره غر می زنند ولی اونا رشد می کنند…………..عععع

    از ته دل می خوام خوشحال بشم درونی درونی ……… چطوری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فاطمه قمری فرزاد گفته:
    مدت عضویت: 1358 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    خانم شایسته مهربون

    و همه دوستان هم فرکانسی

    من نزدیک به 12 ساله تو حوزه صدور مجوزها کار میکنم که بخش خصوصی حساب میشه.یکی از همکارهای ما اخیرا تو سازمان ما استخدام شد.ایشون قبل از استخدام شدن به عنوان کارشناس بودن که من بهشون کار ارجاع میدادم.وقتی که خبر استخدام شدنشون رو شنیدم به زور بهشون تبریک گفتم و خیلی حس حسادت داشتم بهشون.مخصوصا وقتی به این مساله فکر میکردم که هر کس در جایگاهی که هست لیاقتش رو داره پیش خودم میگفتم یعنی من لیاقت ندارم.یعنی من چه فرکانسی فرستادم که الان باید در مرتبه ای پایین‌تر از اون آقا باشم و ازشون دستور بگیرم و هزار یک دلیل دیگه برای نفرت از اون آقا.

    ولی من از شما یاد گرفته بودم که موفقیت افراد رو تحسین کنم.به نکات مثبت هر کسی توجه کنم.درسته من خیلی بهشون حسادت میکردم البته نمیشه گفت حسادت.خیلی غبطه میخوردم که کاش من هم موقعیت اون آقا رو داشتم‌.دیگه مجبور نبودم تا دیر وقت سر کار باشم و کلی مسئولیت داشته باشم.

    ولی استاد وقتی ایشون رو تحسین کردم و گفتم حتما لیاقت داشته که به اینجا رسیده شروع کردم به توجه به نکات مثبت و بارز اون اقا.

    چون دوست نداشتم تو حالت ناراحتی و عصبانیت باقی بمونم.

    نکات مثبتی که داشتن اینا بودن که :مثلا همیشه وقتی برای اولین بار با یه مساله ای روبرو میشد اصلا ترسی نداشت و خیلی راحت سعی میکرد که راه و روش اون کار رو یاد بگیره.

    اعتماد به نفس خیلی بالایی داره.برای کار خودش ارزش قائله.تو جلسات با تمرکز بالا گوش میکنه و با تسلط کامل جواب میده.بدون اینکه در مقابل بقیه احساس خود کم بینی داشته باشه.خیلی خوب مطالب رو جمع بندی میکنه.از کوچکترین کاری که من بهش ارجاع میدادم چند تا کار جانبی برای خودش درست میکرد.مثلا برای یه بازدید معمولی میرفت

    ولی در کنار اون مثلا واکسیناسیون و ویزیت دام و جیره نویسی و …هم انجام می‌داد که درآمدش خیلی بیشتر از کاری بود که من بهشون ارجاع میدادم .

    پس من تصمیم گرفتم که اولین کاری که میکنم برای خودم ‌و کارم ارزش قائل باشم.محیط کارم رو تمیز و مرتب و شیک نگه دارم و به آینده فکر نکنم که قراره چه اتفاقی توی کار برام بیوفته‌.چون بخش خصوصیه.من با آرامش باید سرم تو لاک خودم باشه تا آروم آروم به مقصد برسم.باید از تمام لحظات لذت ببرم و در هر لحظه به خاطر همون لحظه خاص و زیبایی که دارم خداروشکر کنم.

    الان میبینم محدودیت‌هایی که ایشون دارند من ندارم.برای مرخصی و …

    درآمدی که من میتونم داشته باشم خیلی بیشتر از درآمد اون آقاست.

    من هیچ محدودیتی برای ارجاع کار ندارم البته بعد از دوسال دیروز تونستم مشکل ارجاع کارم رو رفع کنم.خدارو شکر

    یه چیز خیلی مهمی که یاد گرفتم این بود که از یه موضوع جدید نترسم و برم جلو.الان با این ارجاع کارها که بهم انجام میشه باید تلاش کنم چیزهای جدید یاد بگیرم تا بتونم موفق تر باشم و درآمدم رو ببرم بالا.

    شاید اگر چند وقت پیش این قضیه ارجاع کارم درست میشد خیلی راحت از پذیرفتن کارهای جدید انصراف میدادم ولی الان یاد گرفتم که باید تجربه های جدید کسب کنم .

    استاد انشالله این موضوع ارجاع کارها براتون بعدا تعریف میکنم.

    وقتی خدا جونم برام برنامه ریزی میکنه بهترین ها در انتظارمه.پس باید آرام باشیم و خودمون رو به آغوش مهربانترین مهربانانه بسپاریم.

    باید در همین قسمتی که الان هستم بهترین باشم تا بتونم به بالاتر از این برسم.

    خدارو شکر میکنم که شما هستید و ما رو وارد یه مسیری کردید که بدون شک به سمت بهترینهاست.

    خدارو شکر

    خدارو شکر

    خدارو شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    نسرين خالقي گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    سلام بر استاد عزیز و دلبر زیبا رویش ، سلام به همه دوستان

    قبل از پاسخ به سؤالات چند مورد را با اجازتون بنویسم :

    ١-صفحه کامنت های این سایت توحیدی از همه جا امن تر و شما و همه دوستان از همه محرم تر هستید من هر جای دیگه بنویسم هر کسی ممکنه دسترسی داشته باشه و بگه این چرت و پرت ها چیه ، فقط اینجا که همه حرف هم را متوجه میشن

    ٢- برای من به شخصه هیچ فرقی بین دوره ها و فایل های هدیه وجود ندارد همه دُر و گو هر و همه ارزشمند، ولی مشکل در تفاوت سرعت ما ( خودم به شخصه ) با شما ست شما با سرعت جت میرید جلو و فایل میذارید من با دو چرخه دارم حرکت می کنم و کامنت میذارم در دوره احساس لیاقت جا موندم از کامنت نوشتن ، مطالب اینقدر زیاد و سریع پشت هم می اومد که من جا موندم از نوشتن کامنت گفتم حالا گوش کنم بعد دوباره بیام از اول. که الان دارم انجام میدم

    ٣- با اجازتون با اطمئنان میگم که ٩٩ درصد بلکه هم ١٠٠ درصد همه ما در این سایت توحیدی اون حس حسادت را نسبت به پیشرفت مالی بقیه داریم . شاید برای بقیه موارد اوکی باشه ولی در مورد پول نیست و با رجوع به درسها و قایلهایی که تا حالا گوش کردم این حس دو علت داره یکی هنوز از ته ته ذهن باور نکردیم ما خالق هستیم ، هنوز مشرکیم و قدرت را به بیرون میدیم ، اینکه من بد إقبال هستم ، فلانی شانس داره یا بابا ی پولدر داره ، همش یک قدرت را به همه دادن جز خود ، قدرت را به ریس و معلم و دولت و رئیس جمهور و … میدیم که ما زور مون بهش نمی. رسه ، اخرش میگیم درسته من خالقم آخه اون رئیس ابتکار را کرد و موقعیت تموم شد آخه آخه ….

    مورد دوم باور کمبود هنوز ته ذهن ما جا خوش کرده و تکون بخور هم نیست به این سادگی ها ، هنوز میگیم تموم میشه ، داره گرون میشه , دیگه به من نمی رسه ،….

    من دارم می بینم هر سال چقدر همه چی بهتر و بیشتر و مدرن تر میشه باز از گرون شدن خونه میترسم از اینکه من عقب موندم همه خونه دار شدن هنوز من بی خونه ام ، بعد دوباره یادم میاد من خالق زندگی خودم هستم ، هر جا هستم جای درسته ، دنیا پر از ثروت و فراوانی هست ، همه به یک اندازه به ثروت دسترسی داریم دوباره با یک صحبت و یک قیمت بالا ذهن شروع می کنه برو بابا همه چی را بردند و تموم شد دلت خوشه ها ، حالا هی من بکش هی ذهن بکش خلاصه نمی دونم هنوز برایند این دو نیرو کدوم طرفه …….

    هنوز باور نکردم این طرز فکر های منفی به من ضرر میزنه و باید درست بشه

    در مورد جواب سوال در موردی پیشرفت و موفقیت اطرافیان أصلا احتیاج به فکر و نگه داشتن فایل نیست صد در صد حسادت می کنم و احساس عقب موندن می کنم می تونم با اطمئنان صد در صد أعتراف کنم من به جز پدر و مادرم از موفقیت همه حس حسادت بهم دست میده .

    – همکارم أوا چند سال بعد از من وارد شرکت شد ولی از نظر موقعیت شغلی و درامد خیلی بیشتر از من رشد کرده و ترفیع گرفته

    – دوستم مژده خونه دوم را هم خریده و من هنوز دارم دنبال خونه می گردم

    سوال اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:

    به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛

    در مورد اوا دوستم می بینم که بسیار ارام و متین است بسیار با خود در صلح است همیشه از موفقیت های بقیه خوشحال است پی حاشیه نیست ، در هر شرایطی می تونه اون حس ارامش را داشته باشه همیشه خوشحاله هیچ وقت غر نمی زنه و همه دوستش دارن

    در مورد مژده بسیار فرد دوست داشتی با مدیریت بالا در شرایط مختلف این دوست من یک شرایط سخت را پیشت سر گذاشته و موفق شده همین حتما براش ثابت کرده که چیزی امکان پذیره تازه من باورهای اون را نسبت به پول نمی دونم من هنوز از پول خرج کردن می ترسم ولی اون شاید خیلی با پول دوست باشه

    سوال دوم: چه درس هایی می توانم از مسیری بگیرم که منتهی به موفقیت این افراد شده است؟

    – در مورد أوا یاد گرفتم همیشه اروم باشم تلاش کنم آروم باشه همیشه بهترین ها در راه است سرم به کار خودم باشه اگر کسی هر کاری می کنه که نظر من موافق نیست و عجیب و غریبه به خودم بگم به تو چه ، سرت به کار خودت باشه همه قرار نیست مثل تو فکر کنند ، نه تو در زندگی اونها اثر داری نه اونها در زندگی تو پس سرت تو کار خودت باشه

    – در مورد مژده باید مدیریت شرایط مختلف را یاد بگیرم درست رفتار کنم با درست رفیق باشم باور کنم دنیا پر از فراوانی است از کسی متوقع نباشم . دنبال تائید و تحسین دوست و همکار و همسر نباشم با خودم در هر شرایط خوش باشم

    من خودم می دونم که بزرگترین ایراد من این است که هنوز ذهن باور نکرده که صد در صد خالق زندگی خود من هستم هیچ کسی تاثیری نداره و هنوز از کمبود می ترسم . هنوز اون حس احساس گناه و کم کاری نسبت به اطرافیان را دارم ، باید یاد بگیرم فقط خودم را ببینم انگار در یک بیابان تنهام .

    استاد جان خیلی مردی و با سخاوت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    وحید ربانی گفته:
    مدت عضویت: 1472 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان تنها قدرت هستی

    سلام به شما استاد عزیز

    این سومین کامنت من زیر این فایل هست

    در‌مورد تحسین‌دیگران اگر این تحسین به تحسین خالق این زیبایی و‌توانایی این شخص که خداوند یکتا است منجر بشه باعث احساس خوب میشه اگر این تحسین به خود شخص برگرده باعث احساس بد میشه چون‌نوعی شرک هست و وقتی ما شرک‌میورزیم‌احساسمون بد میشه تحسین باید با دید توحیدی انجام شود تا احساس عالی بده

    خدایا شکرت که تو این قدر توانایی که همچین بنده زیبایی خلق کردی خدایا شکرت که قوانینی داری که انسانها میتونند زندگیشون خلق کنند

    مایه تحسین باید تحسین خداوند باشد در عمق ذهنمون باید خداوند ببینیم نه این شخصی که نتایج داره یا نداره به ظاهر تشکر میکنیم از ادم ها و خدماتشون ولی در عمق ذهن ما باید توحید و خدا باشه در غیر این صورت حالمون بد میشه

    همه چیز قدرت بلامنازع خداوند یکتا است و بس در‌همه چیز و‌همه کس باید خداوند را تحسین کرد خداوندی که خالق ما انسان ها است خداوندی که عباس منش یک کوچولو ایمانش را بهش ثابت کرده و یک فایل میزاره 800 تا کامنت نوشته میشه این قدرت خداوند است نه توانایی عباس منش اگر هم عباس منش توانایی داره از هدایت خداوند بوده توانایی که منم میتونم داشته باشم و‌دارم توانایی که‌تو هم داری دوست عزیزم

    همه ما داریم قدرت خداوند در دسترس همه ما هست به میزان ایمانمونم باورمون به اون قدرت توانمند میشیم قوی میشیم ثروت مند میشیم دوست داشتنی میشیم عزیز میشیم

    همه چیز اون هست و بس و‌تمام

    در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1908 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلام.

    دوباره اومدم اینجا، میدونستم که میام…

    صحبت از افکار قدرتمند و محدود هست تو این فایل، حس من نسبت به موفقیت ها یا رشدهای بقیه، اینکه چه افکاری دارم و …

    مثال:

    – خواهرم و دامادمون برای اتاق خواهرزاده های نازنینم سرویس چوب جدید طراحی کردن و یکی از دوستانِ شوهر خواهرم براشون ساخت، همونطوری که خودشون میخواستن و عالی شد.

    دو طبقه، با امکانات و کمد لباس و کتابخانه و میز تحریر عالی، پکیجی عالی از هر امکاناتی.

    من و همسرم رفتیم دیدیم، خیلی کیف کردم، چون دقیقا عین این مدل هایی بود که قبلا تو اینستاگرام میدیدم، یا نمونه های خارجی شو دیده بودم…

    لذت بردم از سلیقه و طراحیِ این سرویس، چون ایده خانواده شون بود این ترکیب بندی مخصوصا شوهر خواهر خلاقم.

    قبل از اتمام پروژه شون هم به ما این ایده رو دادن که سرویس چوبِ نی نی رو بسازیم به جای خریدِ اماده، کاملا متناسب با اندازه های اتاق مون.

    ما هم موازی تصمیم گرفتیم اینکار رو بکنیم، سرچ کردم، ایده در آوردم از اینترنت.

    بعد از مدتی متوجه شدم چیزی که انتخاب کردم با اون سبک مورد دلخواه خودم نیست از اتاق کودک…

    همسرم هم، هم عقیده بود باهام.

    پس تصمیم گرفتیم پروژه و ایده شو عوض کنیم به سمتِ ایده های خودمون.

    سرچ کردم و موارد زیبا پیدا کردم و یکی از همون طراحی ها رو انتخاب کردیم برای تخت و کمدِ نی نی جون.

    مطابق با خواست خودمون.

    چرا اینو گفتم.

    چون در خلالِ این پروژه متوجه شدم داریم به سمتی میریم که سبک خودمون نیست، شاید تحت تاثیر خانواده و سبک اونا جلو میرفتیم، و قبل از سفارش دادن، افکارمون اصلاح شد به اینکه مامان بابای نی نی، به سبک خودتون زندگی کنین.

    پروژه ی خواهرم کاملا تموم شده و عالیه.

    پروژه ی ما هم یه هفته است آغاز شده و به لطف خدا در حال انجامه.

    و من مطمینم از خروجیِ کار.

    چون سپردمش به خدا، از همه لحاظ، هم زیبایی هم کیفیت هم هزینه و …

    یه ترمز این وسط شکل گرفت برام از لحاظِ مالی…

    که هزینه اش چقدر میشه؟

    ما یه مبلغی رو کنار گذاشتیم و ایا این کفافِ کل هزینه رو میده؟

    براورد قیمت توسط سازنده، صورت گرفت و متوجهش شدیم.

    و برام تولید نگرانی کرد!

    همسرم حرف قشنگی زد که توحید رو برام یاداوری کرد.

    گفت ما الان دقیقا نصف مبلغ رو نقد داریم و پرداخت میکنیم به صورت پیش پرداخت، باید سپاس گزار داشته مون باشیم که نقد هست.

    باقیش هم خدا بزرگه و حرف های چند روز پیش خودمو که به ایشون میزدم بهم زد و تکرار کرد:

    گفت خودت گفتی که:

    – ما شروع میکنیم، خدا خودش بلده چیدمان و مدیریت کنه.

    – خدا به شجاعان پاسخ میده.

    – فقط روی خدا حساب می کنیم ولاغیر.

    – تو کار خدا دخالت نمیکنیم، سکوت میکنیم و چشم میگیم.

    و یهو به خودم اومدم که ترسیدم برای ساعتی و بعد دوباره هدایت شدم به توحید…

    من عادت کردم سریع خودم دخالت کنم در امور مالیِ خانواده.

    که سریع یه راه حل پیدا کنم…

    گاهی روشم درست بوده شاید، گاهی هم نه.

    چرا؟

    چون قبل از حساب کردن روی خدا، میخوام خودم حل کنم مسایل مالی رو.

    چون کمبود مالی منو میترسونه (ترمز شدیدمه)، برای همین میخوام سریع حل شه با اولین روشِ مد نظر خودم که لزوما شاید بهترین هم نباشه، ولی عادت کردم بهش.

    اما مخصوصا اینبار با اینکه اول دوباره روش قبلی برای حل این مسیله به ذهنم رسید، اما می خوام دخالت نکنم.

    روی خودم و افکارم و راه حل های ذهنیم حساب نکنم.

    سکوت کنم.

    روی خدا حساب کنم فقط ولاغیر…

    الان هم میدونم همه چیز در بهترین حالت خودش جلو میره، شک ندارم.

    بارها و بارها سپردم به خدا.

    تسلیم بودم، دخالت نکردم، روی خدا فقط حساب کردم و بهترین چیدمان رو دیدم، بهترین کیفیت رو دیدم…

    کیفیتی فراتر از چیزی که من تو ذهنم بوده یا خواستم…

    تمرین میکنم ترمزهای ذهنی مو بردارم.

    اینکه همیشه همه چیز باید به روش من و راه های من جلو بره تا کیفیتش خوب باشه.

    گاهی ذهن من، پول و رفاه مالی رو بزرگ میکنه و منو به کمبود و ترس نزدیک میکنه.

    اینو دارم روش کار میکنم.

    مثل دیشب که داشت از یه دریچه ای اینو باز واسم فعال میکرد.

    جلوشو گرفتم، بی تربیتِ پُر رو از هر روزنه ای استفاده میکنه تا باورهای محدود کننده ی کمبود رو بیاره جلوی چشمم، اما من میتونم و از پسش بر میام که با باورهای قوی مانعش بشم و برای خودم شرایط رو عوض کنم…

    به چشم دیدم بارها وقتی افکارمو درست میکنم، شرایطم عوض میشه رو به بهبود…

    این یه شعار یا جمله تاکییدی نیست فقط…

    این یه حقیقته که لمسش کردم و باعث شده ترمزهام ریز ریز شکسته بشن‌.

    درسته سرعتشون آروم هست ولی خوشحالم شروع به شکستن کردن.

    یه درسِ بزرگی گرفتم که این روزها داره بولدتر میشه برام.

    اونم چرخه ی هدایته.

    جالبه که من از همون اول (فروردین 99 به بعد) عجیب علاقه مند این مبحث شدم و به درک خودم آزمون و خطا روش انجام دادم، کشفش کردم، کنکاش کردم روش…

    جمله ی کلیدی خانم شایسته جان، مریم جان، که عینِ یه کلید دایم تو ذهنم روشن میشه:

    دکمه ذهن که خاموش شه، دکمه هدایت روشن میشه.

    این جمله شده باور قویِ من…

    مخصوصا وقتی به خودم میام و میبینم روی موضوعی قفل کردم، یهو این چراغ تو ذهنم روشن میشه که سمانه داری با افکارت جلو میری، خاموشش کن تا هدایت بر تو آشکار بشه.

    و معجزه اتفاق میوفته.

    اولیش اینه من آروم میشم.

    دست از تکاپو و شلوغ گاری های ذهنم بر میدارم.

    و بعد میبینم مسیر کم کم عوض میشه.

    – یه عزیزی از خانواده، ملک خرید و فروش میکنن، بسیار شخصِ با ایمان و سالمی هستن، من همیشه ارزو میکنم رزق و روزی شون بهتر و بیشتر بشه.

    چون شناختم از این فرد تقریبا بالاست انقدر براشون خوشحال میشم یا نسبت به هر فرد دیگه ای که تو حیطه مالی موفقیت کسب کنه حسم همینه؟

    جواب صادقانه اش اینه وقتی طرف رو میشناسم، اعتمادم بهش بیشتره.

    اما اگه شناختم کم باشه یا اصلا نشناسم، نسبت به صحتِ درامد و موفقیتش شک دارم، اینکه از روش پاک به دست اورده یا نه.

    نمیدونم این فکرم درسته یا غلط، خوبه یا بده.

    ولی به همون میزان میدونم ممکنه من درست فکر کنم یا اشتباه کنم.

    چون من که به باطن کسی اگاه نیستم و ابداً حقِ قضاوتش رو ندارم…

    پس نگاه سالم تر اینه که تحسین کنم موفقیتش رو فارغ از هر قضاوتِ ذهنیِ خودم که ممکنه درست باشه یا غلط…

    به عبارتی متوجه شدم من وقتی شناخت یا اعتمادی از لحاظِ ذهن خودم (که همزمان میتونه درست بگه یا غلط) به فردی و عملکردش ندارم، برچسب میزنم روش که ممکنه تایید شده نباشه…

    یعنی من تو این مسیر گاهی قضاوت میکنم آدمها و موفقیت هاشونو.

    به نظر میاد کشفِ انگیزه های یه فرد و هدفش از موفقیتهاش برای من نباید مهم باشه، چون شخصیه و به اون فرد ربط داره فقط.

    چیزی که به درد من میخوره اگه برام مهم باشه، اینه که بفهمم مسیرش چی بوده تا منم بتونم به روش خودم اون مسیر رو طی کنم تا موفق شم و به نتیجه مطلوب برسم…

    اینا رو نوشتم تا بتونم بهتر بهشون فکر کنم.

    متوجهم مسیر داره تا از فکر به درک رسید و بعد عمل…

    – میخوام از موفقیت کاهش وزن بنویسم:

    وقتی خودم چاقم و فرد لاغری رو میبینم، در دلم مقداری حسادت میکنم که به به ببین چه هیکلی داره.

    منم میخوام ولی الان ندارم.

    وقتی خودم تو مسیر تناسب اندامم، تحسین میکنم هر کسی رو که تو این مسیره.

    وقتی خودم لاغر میشم، عادی میشه برام، و گاهی لب به نکوهشِ چاق ها هم بر میدارم.

    یعنی تو این مورد حالات و افکارم متفاوته.

    اما هر بار واسم یاداوری میشه سمانه قضاوت نکن هیکل هیچ کسی رو…

    تو که چیزی نمیدونی از اون ادم.

    چاقه یا لاغر مهم نیست حقیقتا.

    میزان ارزشمندی اون ادم رو به چاقی یا لاغریش گره نزن…

    همونه چیزی که روی خودم اجرا کردم رو روی دیگری هم پیاده سازی میکنم گاهی…

    بعد دوره لیاقت تازه تونستم این باگِ خودم رو برای خودم شفاف تر کنم…

    که چقدر برچسب زدن روی خود و دیگری خطاست.

    ناراحت کننده است.

    آزاردهنده است…

    الان کمی بهتر شدم.

    دارم یاد میگیرم تحسین کنم افرادی که تناسب اندام دارن، رژیم گرفتن و … فارغ از اینکه خودم چه وضعیتی دارم، اینکه بعضیا میگن فلانی تپل بود قشنگتر بود حالا بد شده برای من تایید نشده است، مثالش تحسین میکنم اقای سالار عقیلی و اقای محسن کیایی رو برای کاهش وزن و تناسب اندامشون.

    پشتِ رسیدن به هر موفقیتی و نتیجه ای، تلاش و پشتکار اون آدم هست.

    من باید یاد بگیرم اینو ببینم فقط نه حرف ها و افکار حاشیه ای رو.

    خدای مهربانم ازت ممنونم برای این دو تا کامنتی که بامداد امروز نوشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: