ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

1433 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1179 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ذهن واقعا در همه زندگی ما بسیار مهم است و نقش اساسی را ایفا می کند

    خیلی از جاها من حسادت کرده ام

    خیلی از جاها من خودم را ندیده ام

    خیلی از جاها من فخر فروختم

    و چه شبهایی ذهن من درگیر افکاری بوده است که واقعا من را خسته کرده است و افکار بی خودی به من وارد می کرده است که آرامش را از من می گرفت

    نسبت به موفقیت افراد زندگی خودم

    خیلی اوقات من حسادت می کردم

    با خودم اینگونه فکر می کردم که چرا او توانسته است ولی من نمی توانم

    چرا در خودم این را نمی بینم که من هم می توانم موفق بشوم

    گاهی اوقات با خودم اینگونه فکر می کنم که من هم باید مثل او بشوم

    اما این حسادت بیشتر در مورد مسائل مالی است و در مورد بعضی از مسائل مثل رفتن به مسافرت و یا خرید آنها نیست

    گاهی اوقات خودم را پشت سر موفقیت آنها پنهان می کنم

    دوست دارم که با آنها کار کنم و آنها بجای من حرف بزنند

    یک جورایی خودم را می خوام مثل آنها بکنم

    اما

    خیلی اوقات هم خودم را با موفقیت دیگران مقایسه می کنم

    امروز خودم را با گذشته چندین و چند ساله آنها مقایسه می کنم

    در مورد تمرین استاد اینگونه می توانم بنویسم که خیلی از اوقات نسبت به موفقیت های همسر خودم خوشحال می شوم

    درسی که از او یاد می گیرم این است که او خیلی توکل دارد

    خیلی دلش قرص و محکم است

    دوستم امیر خیلی در کارهای خودش و در قرار ملاقات ها خیلی قاطع و صریح است و من نسبت به او حسادت می کنم که چرا من آنگونه نیستم

    البته در حال کار کردن روی خودم هستم و از امیر هم در حال کمک گرفتن هستم تا بتوانم از چهارچوب و قفسی که در ذهن خودم ساخته ام خارج بشوم و به راحتی بتوانم ذهن خودم را آزاد و باز بگذارم تا بهتر و بیشتر بتوانم به آزادی عمل در کارهیا خودم برسم

    کارفرمایی دارم که در کارهای خودش خیلی راحت و ریلکس است

    این هم دوست دارم که من هم مثل او بشوم و بتوانم از این همه شور زدن ها و عصبی شدن های خودم خارج بشوم و بتوانم براحتی و آسانی من هم مثل او در کارهای خودم ریلکس و راحت باشم

    خیلی دوست دارم که از احساس بد و شک و دودلی خارج بشوم

    برای فردا و روزهای نیامده فکر نکنم

    ذهنم فقط برای اکنون و برای حالا باشد

    می دانم که باید بیشتر بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم و خودم را به آرامش برسانم

    ممنونم استاد عزیز

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2081 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان…

    بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

    ﺁﺭﻱ ، ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺧﺪﺍ ﻛﻨﻨﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﻧﺪ ، ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺍﺳﺖ ، ﻧﻪ ﺑﻴﻤﻰ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺍﻧﺪﻭﻫﮕﻴﻦ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ .(١١٢البقره)

    سلام به عزیزانم…

    اگر عزیزی در اطرافیان من به موفقیت میرسه و من احساس ناراحتی میکنم، مثل غم، خشم، عصبانیت ناراحتی و یا هر احساس بد دیگه ای به این معنیه که من باورهای محدود کننده ای دارم…

    باورهای محدود کننده ایی که می‌تونه دلیل این رفتارهای نادرست باشه:

    1- اگر افراد زیادی موفق بشن، شانس من برای موفقیت کمتر میشه

    2- موفقیت اونا باعث میشه من بد دیده بشم، من ضعیف دیده بشم

    3- من هیچوقت نمیتونم به موفقیت اونا برسم بخاطر اینکه من ناتوانم، من قابلیتشو ندارم در تمام ابعاد.مثلا: استعدادشو ، قیافشو، تحصیلاتشو، شانسشو ندارم.

    4- این آدم شانسی موفق شده، دری به تخته خورده، مثلاً بابای پولدار داشته و موفق شده..

    5- اگر به موفقیت خاصی نرسیدم حتما تقدیر من نیست، سرنوشت من اینه که این جایگاه رو داشته باشم حتما.( خدا اینجور برای من خواسته )

    جالبیش اینه که این 5 مورد فقط قسمتی از باورهای محدود کننده ایی هست که میتونیم داشته باشیم…

    حالا بیاییم بررسی کنیم هر کدوم از این باورهای محدود کننده ریشه اش چیه؟؟!!

    مورد اول: ریشه این باور در « باور کمبوده » ..من تو ذهن خودم این کمبود فرصت ها رو باور کردم، اینکه فرصت و موقعیت برای کسب درآمد کمه..ایده کمه، موقعیت پولساز کمه، و این افکار و تکرارشون باعث شده باور محدود کننده کمبود در من شکل بگیره . و باور به کمبود، کمبودهای بیشتر رو به زندگیم دعوت می‌کنه.

    مورد دوم و سوم: در این موارد ریشه این باور محدود کننده در باور احساس عدم لیاقته، تو دوره احساس لیاقت، استاد یه جمله ایی رو خیلی بهش تاکید داشتن و تو هر جلسه تکرار میشد. اون جمله این بود :

    ما به خودی خود ارزشمندیم، بی قید و شرط ارزشمندیم، فقط به این دلیل که به این دنیا اومدیم ارزشمندیم و لایق

    اینکه بیام ارزشمندی خودم رو گره بزنم به عوامل بیرونی، به تحصیلاتم، قیافه ام، ثروتم و یا هر عامل دیگه این نادرسته…

    مورد چهارم : در این مورد هم باز رد پای عوامل بیرونی مثل شانس به چشم میخوره، در صورتی که شانسی وجود نداره..جهان قانونمنده و طبق قانون کار می‌کنه. ما در یک جهان قانونمند داریم زندگی میکنیم…وقتی قوانین جهان هستی رو درک کنیم دیگه موفقیت آدمها رو ربط نمیدیم به عواملی مثل شانسی…

    هیچ چیزی در این جهان شانسی اتفاق نمی‌افته

    مورد پنجم : اینجا هم با این باور داریم میگردیم دنبال یا عاملی که موفق نشدنمون رو توجیه کنیم و میرسیم به سرنوشت، تقدیر…نه اینطور نیست…

    خداوند بیشتر از هرکس، میخاد که ما موفق و ثروتمند بشیم

    اینقدر دنبال عوامل بیرونی نباشیم…هر چه هست در درون منه، نیرویی در درون منه که منو هدایت میکنه، منو به مسیر خواسته هام هدایت میکنه، اونم خیلی راحت…از راههای آسون…چرا نگرانم؟

    همچنان پر قدرت ادامه میدیم…

    مراقب زیبایی هامون باشیم…

    عاشقتووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    مونا ترحمی گفته:
    مدت عضویت: 2122 روز

    به نام خداوند هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان خوبم

    کامنت دوم من

    با اینکه کم کم داشتم میخوابیدم ولی انقدر داشتم به سوالات فکر می‌کردم وچیزهایی به قلبم اومد که گفتم همین الان بنویسم

    وقتی دارم به اتفاقات یک ماه پیش تا الان فکر میکنم میبینم از در و دیوار خبر موفقیت نزدیکانم رو شنیدم

    خبر موفقیت مالی ، راه اندازی یه کسب و کار ، یه ازدواج موفق، خرید ماشین و خونه، سفرهای خارجی، خرید طلا و مهاجرت و……

    اولا که الان یادم افتاد من خودم هرروز تو تمرین ستاره قطبی مینوشتم خدایا بهم خبرهای خوب بده و هرروز خبرهای خوب از افراد مختلف شنیدم

    دوما با تمام وجودم سپاسگزار خداوند شدم که این مدت همیشه خبرهای خوب شنیدم خبر موفقیت شنیدم و این واقعا جای سپاسگزاری داره

    اصلا استاد از صبح تا الان پاسخ به سوالات این فایل باعث شده من دوباره به صلح درونی برسم

    من مدتها بود که با هیچ کدوم از فامیل ارتباطی نداشتم و از هیچ کس خبر نداشتم ولی تو این یک ماه یه اتفاقاتی افتاد که من به طریقی چه با اطرافیان خودم چه اطرافیان همسرم ارتباط داشتم بعد از سالها

    و همه به نحوی به یه موفقیتی رسیده بودن و من احساسم بد شد از اینکه همه به یه چیزی رسیدن ولی من نه

    وقتی خوب فکر میکنم میبینم منم تو این سالها از نظر خودم به خیلی از موفقیتها رسیدم

    مثلا من رابطه عاطفی عالی و عاشقانه رو ساختم ، خلقش کردم

    در صورتی که این قبلا وجود نداشت

    آرامشی که تو زندگیم دارم رو با هیچ چیز عوض نمیکنم

    یا مثلا من خیلی از ضعف های شخصیتیم رو بهبود دادم و خیلی جاها به ترس هام غلبه کردم و خیلی جاها اعتماد به نفسم رو ساختم که میتونم برای خودم دست بزنم و به خودم تبریک بگم

    من شخصیتم رو از نو ساختم

    ولی وقتی با خودم فکر میکنم میبینم اینا رو فقط خودم میبینم

    و کسی نمیدونه من از درون چقدر تغییر کردم

    کسی نمیدونه من کجاها به ترس هام غلبه کردم و هزار برابر بزرگتر شدم

    کسی نمیدونه من با تغییر باورهام وابستگی هام کمتر شده

    کسی نمیدونه من بعضی وقتا اشک میریزم از اینکه رابطه عاطفیم هیچ ربطی به گذشته نداره

    هیچ کسی نمیدونه من چقدر تو کارم مهارت هام رو تقویت کردم طوری که خودم به خودم افتخار میکنم

    و هزارتا موفقیت دیگه که فقط خودم میدونم

    این موفقیت ها رو کسی نمیبینه

    ولی پول و خونه و ماشین و ثروت و موفقیت مالی رو دیگران میبینن

    پس من دارم تلاش می‌کنم خودم و به دیگران ثابت کنم و هرچی دست و پا میزنم بدتر میشه و از مسیر دورتر میشم

    اینا نشون میده حرف مردم برای من مهمه

    اینا نشون میده من میخوام خودم و به بقیه ثابت کنم و بگم فلانی ببین من تونستم

    بعد یاد حرف استاد افتادم که گفتن با اینکه پدرم همیشه به من می‌گفت تو هیچی نمیشی ولی من هرگز نخواستم بهش بگم که الان به چه موفقیت‌هایی رسیدم

    از این لحظه تعهد میدم بیشتر با خودم به صلح برسم و بیشتر رو خودم کار کنم و اصلا فکر کنم من تو یه جزیره تنها زندگی میکنم

    اونوقت چطوری زندگی میکنم؟

    بازم باید بیشتر به این موضوع برسم که به قول استاد آیا حاضری یه ماشین آخرین مدل داشته باشی ولی کسی ندونه؟

    ولی وقتی سوار ماشین میشی چهره ات عوض بشه و کسی تو رو نشناسه؟

    آیا حاضری؟

    باید بیشتر رو این موضوع کار کنم

    باید این همه دستاوردهایی که داشتم رو برای خودم مرور کنم و اونا رو بولد کنم و خودم و تحسین کنم

    باید به خودم بگم بخدا اینا هم نتیجه هست اینا هم پیشرفت. موفقیت هست چرا من فقط فکر میکنم نتایج مالی مهمه

    خدایا ازت سپاسگزارم که هیچ چیزی اتفاقی نیست

    حتما این آگاهی ها قراره یه جهش بزرگ تو زندگی من ایجاد کنه

    خدایا ازت سپاسگزارم که همواره هدایتم میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    نرگس و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 786 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم و شایسته

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    خدایا شکرت بخاطر سلسله برنامه ی جدیدی که استاد در نظر گرفتن خدا میدونه چه تغییرات عظیمی قراره برامون رقم بخوره با یاری خدا

    من فایل رو اونجایی که گفتین پوز کنید پوز کردم اومدم دیدگاه خودم رو در این مورد بنویسم که از موفقیت افراد چه احساسی بهم دست میده

    راستش استاد من توی اطرافیانم افراد خیلی زیادی که موفق بشن توی کارشون زیاد نیستن توی دخترا که بخواد کار مورد علاقه اش رو شروع کنه اصلا نیست در اطرافم و اولین دختری یا اصلا اولین نفری که توی اینجا بزرگ شدم و اطرافیانم رو دیدم اولین نفری هستم که کار شخصی خودم رو شروع کردم و دارم روش با عشق کار میکنم تنها الگویی که داشتم و دیدم شما بودین استاد ولی تا پارسال جدی نگرفته بودم کارم رو امسال با مسائلی که بهش برخوردم فوکوس کردم روی کارم که جای پای شما پا گذاشتم

    الگویی که برای کارم دیدم و انتخاب کردم آقای رضا عطار روشن بودن که توی سایت وقتی فایلهای ایشون رو شنیدم از نتایجشون دیوانه شدم

    بهم گفته شد که مثل این آدم منم با همین چیزی که الان دارم میتونم کارم رو استارت بزنم حتی اگر توی شروع کسی نباشه دقیقا مثل ایشون کانال و گروه تلگرام زدم اول هیچکس نبود بعد یکی یکی اومدن تا چند ماه فقط 5 نفر بودن و من همچنان داشتم روی خودم کار میکردم و فایلهای آقای عطار روشن هم گوش میدادم میگفتم اگر این آدم از آموزه های استاد این همه نتیجه گرفته پس منم میتونم ادامه، ادامه دادم استاد وقتی من کارم رو شروع کردم فقط داشتم برای دل خودم فایل ضبط میکردم میذاشتم، برای دل خودم توی سایت مینوشتم برای دل خودم از زیبایی ها فیلم میگرفتم توی کانالم اینقدر ادامه دادم تا بالاخره رشد آروم آروم شروع شد و نتایج خودشون رو نمایان کردن

    استاد من سپاسگزارم از شما که آدرس کانالم رو توی یکی از کامنتها گذاشتم و شما لطف کردین و منتشرش کردین از سایت بچهایی که باهام هم فرکانس بودن وارد شدن از جاهای مختلف دیگه ای اومدن به لطف خدا هر روز داره رشد میکنه

    بعد ایده ی دوره ی عزت نفس اومد با تمریناتی که خودم انجام داده بودم با آموزه های شما انجام دادم و نتیجه گرفتم دوره ی عزت نفس رو شروع کردم

    استاد مسخره میشدم ولی توجهی نکردم، یکی از بچها پیام داده بود بهم که وقتی دوره ای برگذار میکنی سعی کن از خودت باشه اصلا اسم دوره ات رو عوض کن که نگن از روی عباسمنش تقلب کرده استاد من خودم مهمم که بدونم دارم کارم رو درست انجام میدم و نمیام حرفهای شما رو کپی کنم برای دوره ای که راه اندازی کردم من از نتایج خودم دوره میذارم و افرادی که توی دوره ی عزت نفس شرکت کردن واقعا هر روز دارن با شنیدن نتایج شگفت انگیزی که با انجام تمرینات میگیرن دیوانه میشم چنان با ذوق میان برام تعریف میکنن که نرگس جان با انجام این تمرینی که گفتی من این نتیجه رو گرفتم

    چون من از تلگرام شروع کردم با همون چیزی که داشتم کارم رو استارت زدم بچها هم میتونن صوتی هم تصویری پیام بذارن توی دوره برام اون صدایی که با عشق با لذت با شوق و اشک شوق میان و از نتایجشون میگن و میشنوم خدا شاهده بارها شده که منم اشک ریختم و احساس شما رو در این مسیر درک کردم

    استاد هر کسی به اندازه ای که روی خودش زمان میذاره کار میکنه به همون اندازه نتیجه میگیره نه کمتر و نه بیشتر به اندازه ی ظرفی که برای خودش ساخته نتیجه میگیره

    واقعا این مسیر زیباست خدایا شکرت

    استاد میخوام از یه معجزه ای که حدود یکماهی شده برام رقم خورده براتون تعریف کنم چون الان دیگه قشنگ میتونم درک کنم که شما با شنیدن نتایج ما چه ذوقی میکنید چون الان خودم در مسیر هستم دقیقا میتونم درکتون کنم

    یادتون هست که یه رابطه ای رو با مهدی محمدی شروع کرده بودم؟

    مطمئنا خیلی از بچها یادشونه سفر به بندرعباسمون کلی کامنت گذاشتیم از اون سفر

    پارسال وقتی از سفر برگشتیم بخاطر اینکه داشتیم برای مسیر و برای رابطه زور میزدیم که خودمون بخوایم درستش کنیم یک غرور کاذب داشتیم هر دومون که سد راهمون شده بود و میخواستیم از پله ی اول بیکباره بپریم به پله ی صد با مخ خوردیم زمین یه فاصله ی فیزیکی شکل گرفت بینمون که کلا ارتباطمون قطع شد ولی چون قانون رو میدونستم و عشقی که بینمون بود عشق واقعی بود وابستگی نبود سریع خودم رو جمع و جور کردم و به مسیرم ادامه دادم چون احساس خوب مساوی اتفاقات خوب رو درک کرده بودم میدونستم که نباید گیواپ کنم باید ادامه بدم حتما خیری هست

    من با شنیدن فایلهای آقای عطار از تیرماه امسال استارت کارم رو زدم و همونی که اول کامنتم نوشتم فقط داشتم ادامه میدادم با احساس خوب گفته بودم با خودم که اگر یک نفرهم بیاد من ادامه میدم چیزی که از شما یاد گرفته بودم که توی سالن سمینار 1000نفره فقط یک نفر اومده بود ولی شما ادامه دادی و این عشق به کاره منم ادامه دادم گفتم اصلا مهم نیست الان کجا هستم اگر استاد عباسمنش تونسته، اگر آقای عطار تونسته منم میتونم تنها راهش ادامه دادنه من با احساس عالی داشتم کارم رو انجام میدادم و از عشقم هم خبری نداشتم تا حدود یک ماه پیش یک اتفاقی رخ داد که یکی از بچهای گروه گفت خیلی دوست دارم دوره ی تندخوانی استاد عباسمنش رو داشته باشم ازم پرسیدن که نمیدونید چطور میشه تهیه اش کرد گفتم نه والا استاد تندخوانی رو که برداشته اگر هم کسی داره میفروشه استاد راضی نیست به این کار پس بهتره انجامش ندی، ولی گفتم یکی از شاگردان استاد که قبلا من کلاس تندخوانی رو آموزش دادن هست که فکر کنم دیگه انجام نمیدن این آقا گفت ای بابا انگار قرار نیست من این تندخوانی رو یاد بگیرم حسم گفت برو به مهدی پیام بده در مورد کلاس تندخوانی ازش بپرس،(اینم بگم با چیزهایی که از کلاس تندخوانی یاد گرفته بودم با خودم گفتم میتونم آموزش بدم ولی چون داشتم روی دوره ی عزت نفس کارمیکردم گفتم من نمیتونم انجامش بدم) پیام دادم به ایشون و ایشونم گفتن قبوله و اجراش میکنیم

    هدایت خداوند دوباره ما رو در مسیر هم قرار داد و ما دوباره وارد رابطه شدیم و اینبار کاملا با اون آدمهایی که پارسال بودیم فرق کردیم بیشتر به درک قوانین رسیدیم چون منم تمرکزی داشتم روی خودم کار میکردم ایشونم

    و الان جفتمون داریم فعلا توی تلگرام فعالیت میکنیم ایشون دوره ی تندخوانی رو مدیریت میکنه و منم دوره ی عزت نفس رو

    و بچهایی که توی گروه هستن انسانهای فوقالعاده ای هستن یکی از یکی بهتر انرژیا بالا مثل بمب میترکونن خدا رو شکر

    الان یک رابطه ی فوقالعاده دوباره شکل گرفته به لطف خدای مهربان

    کارمون هم که فوقالعاده داره خداوند حمایتمون میکنه

    استاد ان شاءالله قراره بعد از اتمام دوره ی تندخوانی استارت دوره ی ریشه یابی قرآنی رو بزنیم خداوند کمکمون کنه که به بهترین شکل ممکن پیش بریم

    خیلی وقت بود کامنت ننوشته بودم چون تمام تمرکزم روی کارمه ولی هر روز فایلها رو گوش میکنم و آموزش میبینم از فایلهای شما استاد نازنینم و الان دوباره با عشقم قدمها رو شروع کردم ان شاءالله که نتایج فوقالعاده ای در انتظارمون هست من هیچی نمیدونم با تمام وجودم تسلیم پروردگارم هستم و دستم رو دادم به خداوند میخوام خودش ببره منو همون جایی که باید برم

    استاد همه ی اینا رو گفتم و در آخر بگم که احساسم در مورد موفقیت دیگران عالیه کلی تحسینشون میکنم تمجیدشون میکنم تشویقشون میکنم اینقدر ذوق میکنم که فکر میکنم خودم به اون نتیجه رسیدم هر کسی که بخواد کاری انجام بده برای خودش کلی با حرف زدن انگیزه میدم بهشون کلی امیدواری میدم بهشون و کلی لذت میبرم

    راستی استاد چند از بچهای گروه با دیدن کارم و عشقی که به کار دارم ازم ایده گرفتن و در مورد کارشون باهام حرف زدن و استارت کارشون رو با همون چیزی که فعلا در دسترسشون هست زدن

    یه گوشی، اینترنت، و تلگرام که بعدا ان شاءالله به سایت هدایت میشن

    استاد ما الان سایت داریم ولی باید تکاملمون رو طی کنیم که بفهمیم چطور روی سایت کار کنیم و نتیجه بگیریم

    عاشقتم استاد عزیزم بینهایت عاشقتم استاد که دستی از دستان ارزشمند خداوند هستین در زندگیم و به خودم افتخار میکنم که شاگرد مکتب عشق و توحید شما هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مهرک الهی گفته:
      مدت عضویت: 1679 روز

      سلام نرگس جان

      ازرشد وپیشرفت وشناختت توی این سن خیلی خوشحال شدم.ازاینکه چقدرعاشق کاری که کردی بودم ولی حس خجالت وترس ازحرف مردم اجازه نداد که ادامه بدم

      ولی باکی نیست،بعدا فهمیدم هرچیزی احتیاج به تکامل داره.

      دوست خوبم میخوام منو به گروهی که تندخوانی اموزش میده ،هدایت کنی .چون خیلی تندخوانی رو دوست دارم.

      برات ارزوی موفقیت وخوشبختی وثروت میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نرگس و مهدی گفته:
        مدت عضویت: 786 روز

        سلام دوست عزیزم

        امیدوارم حالتون عالی باشه

        سپاسگزارم از کامنت زیبایی که برام نوشتین

        این هدایت پروردگارمه

        مهرک عزیز میتونید از کامنت این دوست عزیزمون سمیه جان ایده ی ملحق شدن به ما رو بگیرید

        abasmanesh.com

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهرا ولایتی گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    سلام استاد عزیز و دوستان عزیزم

    دیدن این فایل باعث شد به موضوعی فکر کنم که قبلاً هم چندین بار خیلی گذرا از ذهنم عبور کرده بود ولی هیچ وقت اون موضوع رو بررسی نکرده بودم.

    اون هم مربوط به سوال اول این فایل هست.

    اگر یکی از افراد نزدیک به شما به یک موفقیتی برسه ، چه احساسی خواهی داشت؟

    راستش استاد اگر یک نفر از نزدیکان(مهم نیست کی باشه) توی یک موضوعی که هیچ ربطی به اهداف و خواسته های من نداشته باشه به موفقیت برسه ، فقط می تونم بگم دمش گرم و هیچ احساسی خاصی نخواهم داشت.

    ولی اگر یک نفر از نزدیکان یا حتی یک نفر که خیلی نمی شناسمش ، مثلاً عضو تیم ملی والیبال بشه یا توی والیبال به یک موفقیتی برسه ، واقعا جا می خورم و احساس ناامیدی می کنم.

    احساس محدودیت می کنم و احساس اینکه چرا برای من نشده و واقعا بی انگیزه می‌شم.

    الان هم خداروشکر می کنم که خودم رو می شناسم و با خودم تعارف ندارم و اینها رو خیلی رو راست می نویسم ولی می دونم که باید خیلی خیلی بیشتر روی باور ها و افکارم کار کنم و می دونم که با این احساسات اکنون در دسته ذهنیت محدود کننده هستم.

    ولی من می تونم با شناسایی باورها و تغییر اونها ذهنیتم رو به یک ذهنیت قدرتمند کننده تغییر بدم.

    من می تونم با موفقیت یک فرد انگیزه ام رو تقویت کنم و خیلی برام رسیدن به اهدافم باورپذیر تر و دست‌یافتنی تر بشه.

    می تونم اونقدر روی ذهنم کار کنم و اونقدر این ذهن رو قدرتمند کنم که با دیدن موفقیت یک فرد ، من هم بتونم یه جامپ بزرگ داشته باشم و به قدری انگیزه بگیرم که خیلی خیلی به هدفم نزدیک تر بشم.

    الهی شکرررررررت

    استاد عزیزم بابت تمام فایل هاتون ، چه رایگان و چه محصولات واقعا سپاسگزارم

    عاااااااشقتوووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    پریسا کرد گفته:
    مدت عضویت: 3265 روز

    سلام استاد جان ببینید من از وقتیکه یادم میاد روی دورها بهخصوص دوازده قدم کار کردم واقعااا حسادتم کم شد رفته رفته یعنی یه روندی طول کشید تا جایی که از ته قلب خوشحال میشدم از دیدن ادم های موفق ومیگفتم ای ول این یعنی من تو این فرکانس هستم که دارم این چیزا رو میبینم و یهو دیدم که خودمم اون موفقیت ها رو خلق کردم به راحتی.چون یادمه که مقایسه رو به صورت ناخوداگاه گذاشته بودم کنار و تمرکزم روی بهبود خودم بود.راستش الان چون به چندین موفقیت بزرگ و ارزوهام رسیدم خودم برای خودم شدم الگو و اون روند رو همش مرور میکنم .چون من اتفاقا این اخلاق و خیلییی داشتم که میرفتم میپرسیدم که تو به این موفقیت رسیدی چه نگاهی داشتی و دلیلش فکر میکنی چی بوده . بعد من یادمه که سعی میکردم هی زور بزنم تا منم مثل اونا فکرکنموعمل کنم و از خود طبیعیم خارج میشدم.راستش من این کار و الان به ندرت دیگه انجام میدم.چون بیشتر دوست دارم همین اگاهی های دوره ها برام باشه و خودم پیش برم اینجوری احساس بهتری دارم. حالا این فکر الانه منه شاید بعدا تغییر کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  7. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 843 روز

    به نام خدای مهربان و بزرگ

    به نام خدای که همیشه میبیند و میشنود

    به نام خدای که از رگ گردن نزدیکتر

    خدای که همه چیز میشود همه کس را

    سلامم استاد عزیزم سلام به همه دوست های عزیزم سلام به مریم شایسته گل ما

    استاد دیشب یک فایل می دیدم از یکی از استاد های موفقیت بود فقط همین قدر گفتم چند دقیقه اولش گوش کنم چی میگوید کار به قضاوت و اینا ندارم چنان قانون سخت میگفت انگار چیز عجیب و غریبی هست

    یعنی هر فایل شما الماس هست

    استاد زمانی که من محصول شما را نخریده بودم می دیدم بچه ها در کمنت ها نوشته میکنند که استاد بخدا فرق بین محصولات و فایل های هدیه شما نیست

    زهنم میگفت اینا چی میگوید چرا نیست ؟

    پس چرا استاد پول می‌گیرد از اونا

    فکر میکردم در محصولات ورد خاصی میگویید

    ولی زمانی که دوره احساس لیاقت را به لطف خدا گرفتم دیدم حرف شان حق هست

    خدا شاهد هست با جان و دل هم به محصولات هم فایل های دانلودی تان را گوش میدهم

    استاد عزیزم اینجا یک شاگرد تان هست که با جان و دل گوش میدهد و واقعا متعهد هست به تغییر به رشد به پیشرفت به عمل کردن و نتیجه گرفتن

    یعنی خدا شاهد هست استاد که چقدرررر بخاطر وجود تان از خدا سپاسگذاری کردم بخاطر آشنای با شما میدانن به خودم گفتم بیبیبین پاکیزه دمت گرم باور داشتی که تو لایق بهترین ها هستی از همین خاطر خداوند به سمت بهترین استاد هدایتت کرد

    و خودش واضح برایت گفت با همین انسان باش تغییر میکنی

    تغییر هم کردیم از دوست داشتن خود شروع تا ارامش واحساس خوب سلامتی وووو

    استاد عزیزم با تمام وجودم سپاسگذارت هستم شما من را بیدار کردین استاد عزیزم انقدرر شما ساده و زیبا قوانین آموزش میدهید که واقعا آدم ذوق میکند آدم آگاه میشود

    استاد اعتراف میکنم بیشتر اوقات در حرف زدن عالی عمل میکنم همین چند روز پیش با خود گفتم پاکیزه بس هست باید دیگر با نتیجه صحبت کنی و خودم را متعهد کردم که زمانی نتیجه مدنظر گرفتم حرف بزنم نی اینکه که فقط زیبا حرف زدن را بلد باشم اعتراف میکنم بیشتر اوقات که کمنت نوشته میکنم یک قسمت از وجودم دوست دارد زیبا نوشته کند دیده شود توجه جمع کند لایک جمع کند ولی گفتم بس هست دیگر نمیگذارم چنین فکر داشته باشم من آمدیم زنده گیم را بسازم نتیجه بیگرم زیبا زنده گی کنم

    شما میگوید ایمانی که عمل نیارد حرف چرت هست

    من میگویم دانستنی که به توانستن و عمل کردن تبدیل نشود بی فایده هست

    قول میدهم از نتایجم حرف بزنم خدا شاهد هست اصلا دیگر دوست نداشتم کمنت بگذارم تا نتیجه درست حسابی نگیرم اون زمان بیام از نتایجم بنویسم ولی قلبم گفت بنویس بابت این قلب بزرگ استادت بنویس

    استاد من با تمام وجودم از شما سپاسگذار هستم

    در باره این فایل تان بگویم من شخصی هستم که باور های محدود کننده اش در این باره بیشتر هست

    اگر دوست نزدیکم موفق شود خوش هم میشوم ولی یک قسمت زهنم دلش به حال خودش میسوزد من این را تجربه کردیم همین پنج ماه قبل

    با دوستم که در امریکا هست صحبت داشتم خوب او در امریکا در دانشگاه عالی درس میخواند کار عالی دارد درآمد دارد زنده گی عالی دارد شکر خدا

    و این را هم میدانم که خداوند عادل هست جهان اشتباه نمیکند جای درست اش هست

    من در افغانستان هستم نی کار نی درسی هیچی

    منم جای درست خودم هستم

    باید تغییر کنم باید دیدگاهم را تغییر بدهم باید درست شوم

    میدانم ولی ولی ولی زهنم چنان وضعیت را برایم نشان داد که قشنگ حس کردم چقدرررررررررررر دلم به حال خودم سوخت و با دوستم حسادت کردم انگار موفقیت برای من نمیرسد خلاص شد

    یا دختر های خاله ام که در امریکا هستن درآمد دارند لباس های شیک استایل های شیک ویدیو های شان که در تلیفون مادرم یا خواهر هایم هست دیده نمیتوانم چون زهنم سریع خودش را مقایسه میکند یا حسادت میکند خیلییی حسادت میکند با اینکه اصلا خدا شاهد هست من آنگونه زنده گی را دوست ندارم میدانم آرامشی که من دارم احساس خوب که من دارم حال خوشی که من دارم ذره اونا ندارد در همان امریکا

    اصلا ولی حسادت میکنم انگار فقط من باید به همه چی برسم

    یا چند روز پیش برای اینکه به درآمد برسم دنبال الگو های بودم که فعلا در کشورم درآمد دارند کار میکنند اون هم کار دلخواه من را

    زهنم حسادت میکرد با اینکه من رفته بودم بیبیبینم که بیبیبین برای او شده برای توهم میشود بیبیبین تو هم میتوانی ولی نه حس کردم حسادت دارد انگار همه چیز شانسی هست برای اونا شده و از از این حرفا

    یا میبینم فامیلم در باره انسان های موفق به خصوص دختر های موفق صحبت میکنند میدانن انگار نمیتوانم بشنوم چون زود خودم را مقایسه میکنم و میگم بیبیبین به تو نشده

    واااای چقدررر در نوشتن آدم خودش را بهتر میشناسد

    به گفته شما فکر میکنم موفقیت محدود هست برای بعضی ها شده

    یا فکر میکنم برای اونا شانسی هست شانسی شده

    حسادت زیاد بد هست واقعا حس آدم را بد میسازد

    تشکرررر میکنم استاد عزیزم

    ادامه بدهید من با جان و دل به تک تک حرف های تان گوش میدهم متعهد میشوم این فایل های تان را صد بار گوش بکنم و دقیق تمرین را انجام بدهم

    من واقعا واقعا میخواهم پیشرفت کنم رشد کنم موفق شوم مثل اینکه آدم به آخرین خط می‌رسد و مجبور هست پیشرفت کند دقیقا اونجا هستم

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  8. -
    سانا گفته:
    مدت عضویت: 1430 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من زمان هایی بوده که یکی از اطرافیانم یا اشنا و نزدیکم یه مرحله رشد کرده و حسی که من داشتم این بود که چرا من عقب موندم . تو ذهنم مدام خودمو باهاش مقایسه میکنم و درحال جنگم یا اینکه فکر میکنم بقیه اگه ما دوتا رو مقایسه کنن صددرصد میگن اون ادم بهتریه .یا اینکه اگ دفعه بعد باهاش روبرو شدم چجوری رفتار کنم که سطح بالاتر از اون به نظر برسم و بقیه و خود اون ادم فکر نکنه ازش کمترم و مدام در حال مقایسه و مقایسه و مقایس….

    ———————————————————————————————–

    مرحله اول:

    ملیکا : حس ضعف دارم و دوس ندارم زیاد باهاش روبرو بشم

    فائزه: حس میکنم نباید ازش عقب بمونم و هرکاری کرد منم بکنم

    ملیکا:حس میکنم نمیتونم مهارتی که اون داره رو مثل اون بفهمم و یاد بگیرم

    ———————————————————————————————

    مرحله دوم: برای ملیکا میتونم از این زاویه نگاه کنم با اینکه شرایط مالی خوبی داره بازم خودش داره کار میکنه تا خودش درامد داشته باشه و یه دختر مستقل باشه و تکیه و وابستگی به خانوادش نداشته باشه

    برای فائزه میتونم بگم که وقتی هم درس میخونه و هم یه مهارت یادگرفته یعنی اینکه یه برنامه ریزی خیلی خوبیتو زندگیش داره که میتونه چیزهایی که دوس داره رو انجام بده و موفق بشه و هم اینکه یه دختر مستقل باشه و بدون اینکه برای مستقل شدن و کسب درامد هزینه ای داده باشه صرفا یک مهارت رو یادگرفته و داره پول در میاره

    و مجدد برای ملیکا اینکه اینقدر راحت میتونه زبان رو بفهمه و یادبگیره در صورتی که ما در شرایط یکسانی هستیم و در یک کشوریم پس منم میتونم یاد بگیرم و خودمو بکشم بالا

    ————————————————————————————-

    درسی که میتونم بگیرم اینکه

    اول سعی کنم با هر شرایطی که دارم تلاش کنم مستقل باشم و متکی به خودم و زنجیر وابستگی رو قطع کنم

    دوم اینکه اگه دوس دارم چندتا کار رو همزمان انجام بدم باید براش برنامه ریزی کنم تا هم لذت ببرم و هم درست انجام بدم اون هارو

    و سوم اینکه برای کسب یه مهارت باید تکاملشو طی کنم و نخام از صفر بپرم روی 100 ، باید بدونم همه از یه نوع توانایی برخوردارند و میتونن کاری که بقیه انجام دادن انجام بدم فقط باید علاقه داشته باشم و تلاش کنم براش

    ————————————————————-

    حقیقتا استاد الان برای هر سه نفری که نوشتم حس خیلی بهتری بهشون دارم و حس میکنم اونا مثل من انسان معمولی هستن و تازه اتفاقا حس میکنم به عنوان یه دختر افتخار می کنم .الان که بهشون فکر میکنم میبینم ذهنم واکنش بدی بهشون نشون نمیده و نمیخاد بجنگه و مدام مقایسه کنه و درکل الان که دارم اینارو مینویسم حس خیلی خوبی دارم هم به خودم و هم به اون ادما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  9. -
    مرضیه کهندانی گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    وااای یعنی من اولین کامنت این فایل هستم هیجان زدم

    مرسی از استاد عزیزم بابت این هدیه های قشنگ

    سعی میکنم با تمام وجودم قدرشون و بدونم

    الان که به اطرافیانم نگاه میکنم اونجور موفقیت های چشم گیری پیدا نمیکنم که خودم و بسنجنم ولی وقتی خیال پردازی میکنم که مثلا فلانی همچین موفقیت و بدست بیاره اون حس حسادت شاید درونم بجوشه و به این شکل میتونم تغییرش بدم که وقتی اون تونسته قطعا تو هم میتونی و روم و به خدا کنم که ای خدا بیشترش و برام بساز بزرگترش و برام بساز چون من لایقشم و هیچ وقت جا نمیزنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  10. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    با سلام خدمت استاد خودم و مریم خانم

    الان ک در حال نوشتن هستم زیر بارش برف بسیار زیا و قشنگ هستم داخل ماشین اینقدر خدا زیبایی برف رو به رخ کشیده ک من فقط داشتم شکر گذاری میکردم . بپردازیم به موضوع

    پدر خانمم در سن 45 یا بیشتر شروع کرد به استارت کار جدید خودم به شخصه فک نمی‌کردم بتونه کاری بکنه یا کارش خیلی خوب بگیره فک میکردم فقط برا سرگرمی و … زده اما بعد دو یا سه سال ماشاالله درآمدش چند برابر درآمد من شده و همیشه در لابه‌لای حرفاش به من میگه به خدا توکل کن امیدت به خدا باشه تمرکز کن روکار بها پرداخت کن و من الان درحال فک کردن هستم که چی میتونم از این مرد یاد بگیرم ایناست

    عکس العملم نسبت به پیشرفت و موفقیت پدرخانمم یک مقدار حس حسادت رو در من برانگیخت اما گفتم دمش گرم تونسته الگوی خیلی خوبیه برای اینک بتونم بیشتر پیشرفت یکنم

    و اما نکاتی ک تونستم ازش یاد بگیرم

    توکل به خدا

    تمام کارها دست خداست

    از خدا بخواهیم نه از خلق خدا

    تمرکز صد در صدی روی کار

    شریک برای کار نگیریم

    خیلی خوش بین به کارها و اتفاقات

    خیلی آرامش درون زیادی داره خیلی با خودش در صلحه

    نقد میفروشه نقد میخره

    تخفیف نمیده

    همیشه حالش خوبه همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: