ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود استاد خداقوت!
استاد اول کار وقتی پرسیدید که اون چالشی که دارید ازش فرار میکنید چیه، با خودم فکر کردم که من والا از چیزی فرار نمیکنم، اتفاقا کنار کارم دارم با اینکه زبان انگلیسیم هم بهتر میکنم، دارم ژاپنی هم یاد میگیرم! تا اینکه شما درباره نویسنده بودن و 10 دقیقه برای یک موضوع وقت گذاشتن صحبت کردید!
استاد من یک ذهن خارق العاده خلاق برای داستان سازی دارم ولی چون از آن طرف علاقه وحشتناکی به گیم زدن دارم، رفتم سراغ علاقه اولم و آن را کارم قرار دادم! ولی خب همیشه دوست داشتم این داستان هایی که به طرز معجزه آسا زیبا و خارق العاده که خدا وارد ذهنم میکنه رو بنویسم و کتاب رو منتشر کنم! ولی از آنجایی که باورم همیشه این بود که: نه بابا، اگه من بخوام داستان بنویسم، باید بشینم دیگه بلند نشم تا چند ساعت و به غیر از اینم فایده نداره، مثلا 10 دقیقه تمرکز چیکار میخواد بکنه؟
بعد که شما گفتید فقط 10 دقیقه بزارید و بعد در طولانی مدت، نتیجه واقعا خارق العاده خواهد بود! با خودم فکر کردم که اگر من واقعا فقط 10 دقیقه وقت بزارم هر روز برای اینکه این داستان خارق العادم که تنها یکی از داستان های خارق العادم هست، حداقل یکروزی کامل میشه و میتوانم منتشرش کنم، بهتر از اینه که هیچوقت اصلا کامل نشه! که واقعا یک انرژی و انگیزه خارق العاده در من ایجاد کرده از امروز روزی 10 دقیقه میخواهم برایش وقت بزارم!
و دیگر تصمیمم به طور کلی اینه که برای هر چیزی که به این شکل بهش علاقه دارم، میخواهم روزی تنها 10 دقیقه، اگر خواستم بیشتر، روش وقت بزارم و در طولانی مدت نتیجش را برداشت کنم، بماند که اصلا فرآیند انجامش هم انقدر خارق العاده و خفن هست که اصلا نیازی به نتیجه نهایی نباشه!
خدا را هزاران مرتبه شکر، امیدوارم همه ثروتمند و سعادتمند باشید در این دنیا و آخرت، به قول استاد عزیز
استاد عزیزم عجب سلسله فایلای خفن و پرمحتوا و واقعا اموزنده ای دارین تولید میکنین این فایل انگلر واسه من ساخته شده ! خب من دوره حل مسائل رو همون موقع که داشت اپدیت میشد تو اردیبهشت اینا بود اگه اشتباه نکنم گرفتم و تعهدم خوب بوده که نتیجه گرفتم ولی هنوز باید بهتر روش کار کنم . تا قبل از وارد شدن به این دوره استاد میدونین تو فکر من چی بود ؟ خب اگه قانون درسته و همه چی میتونه انقدر خوب پیش بره مثل مال استاد پس زندگی بینقص باید باشه ولی چرا بعضیا مسئله دارن ؟ خب اگه من خلق میکنم پس یجوری یکاری میکنم که هیچ مشکلی تو زندگیم نیاد به هیچ مسئله ای نخورم ولی روی خودم که کار کردم دیدم زندگی بدون مسئله ارزشی نداره ! این مسائل و چالشا هستن که من عزت خودمو میفهمم این چالشا هستن که میفهمن چقدر ایمان دارم و با حل هرمسئله بارها قوی تر میشم و پیشرفت میکنم ! در نگاه اول یکم بهمم میریزه مث همین مسئله ای که الان باهاش درگیرم و مطمئنم درهایی از پیشرفت قراره روم باز بشه ؛ ولی خیلی زود خودمو جمع میکنم و از اولین ایده ای که میاد قدمامو شروع میکنم و یکم که ادامه میدم اصن موقعیت ها شرایط همه چی بهم کمک میکنن که سرعت حل مسئله بره بالا . هرچی بیشتر میگزره بیشتر میفهمم هیچ چیز صفر و صدی نیس که یکنفر هیچ نگرانی ای نداشته باشه یا کاملا نگران باشه این انتظار یه انتظار بیهوده و سخت گیریه که ما از خودمون داریم ؛ منم همینم و انسانم و ممکنه با مسائلم بهم بریزم ولی به هیچ وجه اجازه نمیدم تو این شرایط بمونم و میرم جلو تا حل بشه همون خدایی که نفس منو میکشه منو از وقتی یه طفل بودم ناتوان ناتوان کمکم کرده با دستانش ، همون خدا اینجا هم بهم کمک میکنه مسائلمو حل کنم .
تمرین این جلسه :
چیزی که الان منم درگیر کرده ، اینه که من چرا پول کافی ندارم . امشب نشستم با خودم فکر کردم و دیدم من همش تمرکزم روی کمبود پوله و شرک زیادی هم دارم . همش دارم میگم اه چرا بابام بهم پول نمیده من که توانایی ندارم پول بسازم خودم اه چرا مامانم فلان چیزو میگیره درحالی که من پول میخوام و صد ها اه و اه دیگه . این نشون میده چقدر ذهن من باور های محدود کننده داره راجب پول . توی جلسه قبلی به دوستم اشاره کردم که خودش پول میسازه با اینکه بسیار ثروتمندن و خانوادش اصلا کمکش نمیکنن و خودش سکه میگیره دلار میگیره اصن یکسر تو نخ ایده هاشه ولی من دارم غر میزنم . الهی شکرت که دلبر جانم منو به ضعفا و فرصت هایی برای رشد اگاه کردی !
اگه من برم تو دل حل این مسئله ، اول از همه ایمانم به خدا خیلی خیلی بیشتر میشه ! وقتی من پول میسازم ادم ارام و مهربان تری ام و ازادی دارم . دقیقا یک هفته پیش بود که از تدریس کلاس خصوصی زبان یه پول عالی ساختم و اصن این باور توم پررنگ شد که دیدی خدا روزیتو داد نگاهت فقط به خدا باشه نه دست پدر یا مادر یا هر عامل بیرونی دیگه ! من با حل این مسئله خیلی عزت نفسم بالا میره و این عزت نفس تو همه زاویه های زندگی باعث ترکوندن من میشه . استاد انقدر کلامتون به قلب و ذهنم همزمان میشینه که میگم اره بابا خدا داره حال میده بهت با این چالشا ببین استاد چی داره میگه گوش کن با دقت گوش کن ماهان .
ایده من فعلا اینه که یک : یه تایم اختصاص بدم واسه سکوت با خودم و انتخاب اولویت هام و تمرکز لیزری روی اون ایده های محدودم چون خیلی علایق مختلفی دارم که سردرگمم میکنن . دو اینکه برم فایلای مربوط به ثروت رو جدا کنم تا جای ممکن و هرروز گوش بدم و صدالبته که هرروز یک الگو پیدا کنم واسه این باور ها . یعنی من میخوام از کار روی ذهنم شروع کنم . درونم هم بهم میگه اقا انقدر دنبال عامل بیرونی نباش ! من فکر میکنم خب پول ارایشگاه مامانم پول کفش بابام رو اصن دادن به من ایا من مسئلم واقعی حل میشه ؟! من ذهنم ایراد داره من هزار میلیاردتومنم بزارن جلوم با باورام نابودش میکنم مسئله عدد نیس مسئله اون شخصیت منه . پس بعد از انتشار این کامنت میرم سراغ این فایل های هدیه روی سایت . اقا نمیدونم چی میشه و انتظارم ندارم یهو یه گونی پول بیاد ولی میدونم باید برم تو دل مسیر هدایت میشم.
استاد یچی راجب تجربه یادم اومد خب من همیشه میترسیدم نکنه به یه دختری پیشنهاد بدم بگه نه با اینکه خیلی خوشتیپ و مهربون و جنتلمن هم هستم و واقعا رابطم با جنس مخالف خوبه ولی این کمالگرایی این سم مهلک اذیتم میکرد و همین باعث شده بود تا یجا استاپ کنم و همش روابط کاملا سطحی تجربه کنم ولی همین اذر ماه امسال به یه دخدری فقط گفتم با وجود همه نقص ها و اشتباهاتم و اونم قبول نکرد بعد من خیلی خیلی خوشحال شدم ! گفتم اخیش اگه میکرد که من از کار و زندگیم میفتادم وابسته میشدم . بعد فهمیدم ذهن من اصن ایراد داره ناخوداگاهش من خوداگاه دوست دارم رابطه رو ولی ناخوداگاهم میگه نه از خدا و موفقیت دور میشی و بعد دیدم این باور در مورد ثروتم هست و اصن به یه حدی از خودشناسی رسیدم که بیا و ببین ! اونم همش با پنج دقیقه پروسه درخواست کردن از یه دختر ! من باورم مناسب بود و انسان قوی ای بودم که الان اینجام و روی خودم کار میکنم و قصد دارم دوره بینظیر عشق و مودتم بخرم وگرنه میتونستم نابود شم ! الهی شکر همش کار خدامه و ازش میخوام هدایتم کنه چون اون فقط یار و یاورمه بقیه خیلی راحت میتونن برن اونه که باهام تا لحظه مرگ میمونه و بعد مرگم ترکم نمیکنه …
از همین پروسه خلق خواسته هام و حل مسائل میخوام کیف کنم با بشکن و سوت برم جلو ! الهی به امید تو !
با سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی و خانم شایسته و همه دوستان و عزیزان بزرگوار
در مورد سول اول فیل باید بگوییم قبلا از مسائل یه جورایی فراری بودم و ز برخورد با آنها احساس ترس می کردم اما حالا نه چون میدانم این مسائل باید حل شوند و هر بار که هر مسئله ای را حل میکنم اطمینان دارم که رشد خواهم کرد و کل چالشهایی که دارم در 3 مورد خلاصه میشن در حال حاضر :
1- دفاع فوق لیسانسم 2- برنامه نویسی و کد نویسی 3- بهبود وضع مالی و معیشتی خودم و خانوادم
1- در این مورد حقیقتا نمیدانم چرا ولی همش یه جورایی ازش فراری هستم با اینکه میدانم باید حتما انجام شود و کل کارهای لازم را هم در این خصوص انجام دادم
2- در مورد چالش دومی که دارم چون یکه و تنها یک سایت بزرگ را استارت زدم برای همین باید خیلی چیزها را باید یاد بگیرم و چون یه جورایی به برنامه نویسی و کد نویسی علاقه دارم اصلا ازش فراری نیستم و هر مسئله ای که به وجود میاد میدانم این مسئله باید حل بشه و با حل شدن اون مورد من می توانم هر روز خودم و کارم را بیشتر و بهتر گسترش بدم و هر روز خودم را می توانم بهتر بهبود دهم و فرصتی بریم به وجود میاد که باید مطالب بهتر و بیشتری را بید یاد بگیرم که در کارم استفاده کنم و حقیقت هیچ وقت احساس نا امیدی در کارم نکردم چون میدونم خیلی جا دره برای رشد و گسترش
3- در مورد چالش سوم باید بگوییم که من هر چقدر سایتم و خودم را بهتر کنم و فوت و فن برنامکه نویسی و کد نویسی را بهتر و عالی تر یاد بگیرم می توانم به بی نیازی مالی کامل برسم و با این کار خیلی راحت سایتم به راحترین شکل ممکن به درآمد و سود آوری برسه
باسلام خدمت استاد بزرگوارم وخانم شایسته مهربانم. پاسخ به سوالات قسمت اول:قبل از آشنایی با سایت بسیار بهم میریختم فقط میخواستم فرارکنم فحش به زمین و زمان میدادم گریه میکردم همه اطرافیانم رو مقصر میدونستم با همه جنگ ودعوا داشتم ولی بعد از آشنایی بااستاد عزیزم شاید اولش بهم بریزم امابعد به خدا توکل میکنم ( توحید عملی) با خودم خلوت میکنم خودمو آروم میکنم وشروع به حله چالشم میکنم کماکان همین چند ماه قبل من با خواهرزاده ام زندگی میکردم واون از پیش من رفت وخونه خالی از اسباب و اثاثیه شد ومن موندم و خونه خالی و کرایه کامل که باید میدادم با توجه به آموزه های استاد اول توکل به خدا کردم وبدون هیچ نگرانی و آرامش واحساس خوب وار جایی که گمان نمیکردم درمدت کوتاهی وسایل خونه ام فراهم شد خونه پر از وسایل شیک وعالی شدواین چالش فرصتی برای یادگیری پیشرفت و استقلالم شد. پاسخ به مرحله اول3 تا چالش دارم 1- استقلال مالی 2-رسیدن به وزن دلخواهم 3- مهاجرت
اگر استقلال مالی برسم به آرامش واسایش میرسم دیگه دغدغه چکنم چکنم ندارم حال خوبی دارم راحت مهاجرت میکنم و اگر به وزن دلخواهم برسم سلامت میشم وپر از انرژی و مهاجرت کنم با دنیای جدیدی آشنا میشم پیشرفت میکنم . بر ترسهام غلبه میکنم وقتی با شجاعت به درون چالشام برم. توکل من به خدا بااشنایی با سایت بسیار عالی شده و عالی تر میشود رمز موفقیتام درحال حاضر اول توکل به خداست. من مهارتهایی که برای این چالشها دارم یاد میگیرم : کارکردن روی خودم روی باورهام روی ترمزام روی احساس لیاقت گام دوم خریدن قانون سلامتی. نعمتهایی که به من داده مشود دراین چالشهااول توکل به خدا شکرگزاری احساس خوب استقلال مالی مستقل شدن اعتما د بنفس احساس لیاقت طبق قانون زندگی کردن . پیشرفت در تمام مراحل زندگیم در روابطم در ثروت سلامتی معنویت. خداروشکر برای اینهمه آگاهی و توانایی که ما شاگردان استاد با عمل به آموزه های استاد بدست میاوریم و یک نکته آیی در آخر بگم که من پیشرفتم فقط درحال حاضر در تغییر باورهام تغییر در شخصیتم کنترل ذهنم میبینم و برای همین فقط هر روز روی خودم دارم کارمیکنم که اگر بتونم این تغییراتوانجام بدم با توجه به دوره های استاد و فایلها و کل سایت به طور مستمر مطمئنم به هر آنچه میخوام میرسم. واز عهده تمام چالشهای زندگیم برمیام.
به نام الله یکتا
استاد جان من کلا آدمیم که اگر یه کاری رو انجام ندم دردم میگیره خیلییی دردم میگیره
ممکنه یه جاهایی مسئله یا اون چالش بترسونه منو ولی یادم نمیاد توی یه مسئله ای جا زده باشم
شایدم خیلی جاها خوب عمل نکردم حالا بخاطر باور هام ولی بیخیال هم نشدم تسلیم هم نشدم و تلاشم رو کردم
من همین الان با یک چالش روبه رو هستم و اون چالش هم شغلم هست
مطمئنم که این شغلی که الان دارم دیگه به کارم نمیاد دوسش ندارم ازش لذت نمیبرم و دارم به زور انجامش میدم ولی مطمئن نیستم که اون بیرون چی خبره
ولی از اینکه توی این شرایط هم بمونم خیلییییی دردم میاد
من تمام آنچه که ساختم توی این کار رو دارم میبخشم تمام پل های پشت سرم رو دارم خراب میکنم و دارم با ایمان و باور اینکه من میتوانم از کرج مهاجرت میکنم به تهران و توی یک حوزه جدید که فکر میکنم بهش علاقه دارم فعالیت کنم
من نمیدونم اونجا چه خبره ولی اینو میدونم که اینجا دیگه برای من خبری نیست و اینو یک فرصت خوب میدونم برای محک زدن خودم برای نشون دادن ایمانم برای بکار گیری این آگاهی هایی که تا اینجای مسیر یادگرفتم
آرزو شادی و سعادت دارم براتون
و من یتوکل علی الله فهو حسبه
سلام به استاد عزیزم راهنمای زندگیم
سوال:
به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟
تقریبا در بیشتر مسائل زندگیم از اونها فرار کردم و یه جورایی سعی کردم پاکشون کنم وهمس حس اینکه من خیلی ضعیفم و نمیتونم این مسئله رو حل کنم وفکر میکردم اگه ازش فرار کنم ونسبت بهش بیخیالی رفتار کنم اون حل میشه ولی هروقت نشونه ای ازش میومد برام ، انگار که بزرگتر از قبل میشد برام
یکی از مسائل بزرگ زندگیم رابطه ام با پدرم بود که از کودکی درگیرش بودم بین ما4فرزند فقط من با پدر مشکل شدید داشتم و همش فکر میکردم که من فرزند این خانواده نیستم شاید ولی به لطف الله و شروع به خرید دوره 12 قدم خیلی شرایطم بهتر شد و بعد از اون دوره لیاقت این اخیر خیلی رابطه ام با پدرم رو بهتر کرد واین رو اول از لطف خدا میدونم و بعد شما استاد عزیزم
مرحله اول:
بنویس در حال حاضر چه چالشی در زندگی شماست که سعی می کنی با آن روبرو نشوی یا از آن فرار می کنی با اینکه می دانی باید حل شود؟
چیزیکه الان باید تو زندگیم حلش کنم ویک مسائل بزرگی شده برام درس خواندنم هستش و ادامه تحصیلم که همیشه ازش فرار کردم و فرار میکنم و همیشه به سختی نمره گرفتم و بعد از تقریبا 8سال دوباره سعی کردم ادامه بدم و درسم رو دوباره بخونم ولی به خودم گفتم تو که نمیتونی موفق بشی تو که از پس این درس ها بر نمیای تو که تواناییش رو نداری شکوفه پس برای چی تلاش میکنی چرا به خودت سخت میگیری چرا وقتت رو هدر میدی تو که آخرش به جایی نمیرسی (اینجا بگم که من رشته ام تجربی بود و مدرک بهیاری گرفته بودم و بینهایت علاقه دارم به پزشکی و جراحی و… واستاد عاشق اینم که تو اتاق عمل برم و توی بدن انسان هارو ببینم خیلی دوست دارم بیییینهایت) ولی با وجود این ها نجوا های ذهنی انقدر قوی بودن و چالش درس خوندن برام سخت و بزرگ بود که باز هم بیخیالش شدم البته بگم که من با دخترم دارم زندگی میکنم و از لحاظ روحی خیلی شرایط هارو پشت سر گذاشتم و درحال حاظر پرستار خصوصی هستم وخیلی در شب و روز مشغله دارم و مسئولیت به عهده ام هست ولی خودم فکر میکنم بعد از اینکه دوره قانون سلامتی رو پیاده کنم تو زندگیم حتما این ذهنم قوی تر خواهد شد و موفق تر خواهم بود به امید الله
ومیدونم که باید درسم و بخونم و تلاشم و بکنم حتی شده با قدم های کوچیک
مرحله دوم:
برای تغییر ذهنیت محدود کننده به قدرتمند کننده در برخورد با این چالش، سعی کن به جای تمرکز بر نتیجه نهایی، بر سفر شگفت انگیزی تمرکز کنی که برای حل این چالش، طی می کنی.
جدایی از اینکه من دکتر بشم شا نه اگه من شروع کنم به درس خوندن ،کتاب هایی رو که میخونم خیلی برام لذت بخشه و خیلی به کارم کمک میکنه
باعث میشه اعتماد به نفسم بیشتر بشه
باعث میشه که بیشتر در مورد بدن انسان بدونم
باعث میشه بیشتر به عکس العمل های بدن دقت کنم
باعث میشه کمتر ترس داشته باشم از اینکه دیگه نمیتونم پیشرفت کنم و از همه جا موندم
باعث میشه از اینکه قدمی برای پیشرفتم برداشتم بیشتر از زندگی لذت ببرم و حس شادی و نشاط داشته باشم
ودرکل بیشتر از قبل به آگاهی هام اضافه میشه
وهمینکه کتابی که درمورد بدن هست رو میخونم خیلی حس خوبی بهم میده
مرحله سوم:
کارهایی که برای مدیریت و حل این چالش باید انجام شود را لیست کن و هر کار را به قسمت هایی کوچک، قابل مدیریت و قابل اجرا با امکانات این لحظه تقسیم کن.
باید ثبت نام کنم و درس هام و بخونم.
اول میتونم همین هفته برم برای ثبت نامم
و هر روز هفته اول صبح زود تر بیدار بشم ویکی از کتاب هام رو در بیارم و بخونم حتی اگه شده 2صفحه و شب هم همون درس رو که صبح خونم دوباره مرور کنم قبل خواب وتاجایی که کامل یاد نگرفتم نخوابم و تلاشم رو کنم برای بهتر شدن نسبت به قبل به امید الله
استاد عزیزم این نوشتن خیلی بهم کمک کرد بفهمم که چه چیزی رو باید حل کنم و چه کاری باید انجام بدم و خیلی مسیر رو برام واضح کرد . خدارو شکر میکنم که هدایت شدم به این فایل و یه ندایی که بهم میگفت این بار بیا و این تمرین رو بنویس و انجامش بده
اخه من خیلی به ندرت کامنت میزارم و در کل با نوشتن زیاد مییونه خوبی ندارم ولی یه ندایی و یه چیزی انگار منو هول میداد برای نوشتن این کامنت
وخدا میدونه که الان چند ماهه از خدا میخوام راه زندگیم برای پیشرفت رو بهم نشون بده
واین فایل و مخصوصا نوشتن این کامنت انگار دری به روی من باز کرد و راهم رو برام واضح و شفاف کرد امیدوارم که با همین قدرت وانگیزه رو به جلو حرکت کنم به امید خدا انشاالله
استاد عزیزم از شما بینهایت سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد بزرگوارم
سپاسگزارم که با این آگاهی ها و توضیحات خوب شما درکم به نحوه چالش های زندگیم و درکم به اینکه چالش های زندگی هدیه ای از طرف خداوند برای من بوده امیدوارتر و شادتر و قوی تر و توحیدی تر زندگی میکنم خدایاشکرت.
جواب به سوال این جلسه که میخواهم با یاد آوری چالش هایم و موهبت های که از آنها دریافت کردم بنویسم.
چالش اول
1_من در سن بسیار کم یک رابطه عاطفی را شروع کردم که متوجه اشتباهم شدم که این رابطه بدرد من نمیخورد و با چالش بسیار بزرگ جدایی روبرو شدم که برای خانواده ام بسیار سخت و مشکل بود چون حرف مردم و آبرو در کار بود اما من با قدرت وارد این چالش شدم که جدا شدم و موهبتی که برای من به ارمغان آورد این بود که خداوند در مدت بسیار کوتاه یک فرد بسیار عالی و فوق العاده را به من هدایت کرد که الان 12 ساله که با او دارم زندگی میکنم و این سالها فقط عشق بوده و محبت و لذت و در کنار هم رشد و پیشرفت که در فامیل و اطرافیان ما الگوی خوبی برای روابط شده ایم که البته آنها میگویند که ما الگوی آنها هستیم بدون اینکه ما حرفی بزنیم یا اینکه بخواهیم کسی را امر و نهی کنیم فقط زندگی خوب خودمان مهم است و با هیچ کس کاری نداریم و این یک مثبت بزرگ الهی برای من است .
2-چالش بعدی من خبر نازا بودنم توسط دکتر زنان بود که یک چالش بزرگ برای من بود که نمیتوانم مادر بشوم اما به لطف خدای مهربانم من نا امید نشدم و نپذیرفتم بلکه با قدرت این خواسته در من شکل گرفت که با یک درمان کوچک من در مدت زمان یکسال بعدش صاحب یک دختر زیبا و سالم و باهوش و زیرو زرنگ شدم خدایا شکرت و این هم از هدیه ی خداوند با دادن این چالش برای من .
3_ خبر جدا شدن شریک همسرم و ورشکستگی مالی ما و در وضعیت بسیار بد مالی قرار گرفتیم که باعث شد بسیار ناراحت بشویم اما این هم یک هدیه بسیار بزرگی به همراهش داشت که من بی خبر بودم اما با حل کردن این چالش که من اقدام کردم با قدرت که میخواهم مهاجرت کنم به شهر دیگه با اینکه اطرافیانم و همسرم بشدت مخالفت میکردن اما من یادمه که دقیقا این حرف را زدم که من باید حرکت کنم و این مسئله را حل کنم و از لحاظ مالی رشد کنم یا میمیرم و این محکم حرف زدنم و در اقدام عملی هم جمع کردن وسایل خونه ام باعث شد که همه تسلیم شدن و جهان به جدیت من واکنش نشون داد و همه دست به دست هم دادن و به من کمک کردن که من مهاجرت کردم و در همون سال بود که من اول از همه بدهی هایمان را دادیم و آرامش گرفته بودم و فقط از خدا طلب کمک میکردم که خداوند در سال 1399 مرا با استاد سید حسین عباسمنش بزرگوار آشنا کرد و هدایتم کرد به این سایت ویژه توحیدی که رشد کنم و پیشرفت کنم و ما در این سالها که با استاد هستیم سه برابر گذشته ابزار کار خریدیم و کلی رشد مالی داشتیم که براحتی از پس خرج و مخارج و اجاره دادن بر می آیم به لطف خدای مهربان و این هم هدیه ما بعد از این چالش که چقدر ما را بزرگ کرد که تا بینهایت ادامه دارد.
4_ آسمانی شدن مادر عزیزم که من همان شب باهاش کلی حرف زدم بدون اینکه بدانم آخرین بار است که دارم صدای زیبایش را میشنوم که همان شب که به رختخواب میرود برای خواب آسمانی شد و بعد از فقط چند ساعت من خبر آسمانی و بهشتی شدن مادرم را شنیدم خیلی چالش بزرگی بود و من فقط میگفتم خدایا شکرت که من به قدرت تو پی بردم که این روزهای که به من هدیه میدهی فضل و محبت بزرگ است که من خودم را بهتر بشناسم و قدرت تو را بهتر درک کنم و هدیه ی که برای من داشت صبر بود آرام بودن بود استفاده درست از روزم و ساعات زندگیم را برایم دارد که سخت نگیرم که کمالگرا تباشم و فقط برای امروز زندگی کنم و این یکسالی که از این چالش داره میگذره من تک تک روزهایم راستی کردم که در لحظه باشم و هر روز که خواب بیدار میشوم به خودم تبریک میگویم که خدا به من فرصت دوباره داده تا توحیدی تر باشم و خودم را بهبود دهم و یک دریچه ای باز شد برای من که خودم را بهتر بشناسم که این راه تا وقتی که زنده هستم هر روز بهتر و بهتر میشود و از خدا میخواهم که تا آخر عمرم مرا هدایت کند که یادم بماند اگر امروز بیدار شدم هدیه و فرصتی است برای رشد و بهبود خودم .
5_با چالش بیماری ژنتیکی روبرو بودم و بی انرژی بودم که دوست داشتم تغییر کنم که خداوند با وارد کردن من به این چالش ها هدایتم کردم به قانون سلامتی که با تغییر سبک و شیوه ی زندگیم من بینهایت سرحال پر انرژی و کاملا سلامت و شاداب شدم با ذهنی باز تر و هوشیار تر دارم روی خودم کار میکنم که هدیه اش بینهایت با ارزش تر از این گفته های من است که تا ابد بیشتر وبیشتر خواهد بود خدایا شکرت.
6_چالشی که جدید و تازه است در همین 10 روزه اخیر برایم رخ داد که من به ضعف ها و باور های محدود شخصیتی خودم پی بردم نتوانستم به درخواست نابجایی صاحب خونمون نه بگویم و ترس از قضاوت شدن داشتم که باعث شد قضاوت بشوم و بسیار توهین شد به من و اولش من ناراحت شدم گریه کردم و بعد ترسیدم نا امید شدم و احساس قربانی شدن داشتم اما چون داشتم روی خودم کار میکردم و باور داشتم که تمام اتفاقات و شرایطی که برایم رخ داده بازتاب باور های خودم به خودم است و این ایراد ها را پذیرفتم و به قول استاد آشغال ها و ضعف ها و باورهای اشتباهم را انکار نکردم و زیر مبل مخفی نکردم و امدم روی این ضعف ها کار کردم اول با گوش کردن فایل دانلودی فقط روی خدا حساب فهمیدم که ترس من از شرک من و ساختن بت از صاحب خانه در من ایجاد شده که بار ها و بارها گوشش دادم و روی خودم کار کردم که هیچ کس در زندگی من قدرتی نداره و مالک آسمانها و زمین و فرمانروا و صاحب اختیار کل خداوند است و من باید خودم را بهبود دهم و ایراد از من است و بعد هدایت شدم به جلسه دوم عزت نفس که نخواهم قربانی باشم که در مدار بلا ها و ناخواسته های زیادی قرار میگیرم و هدایت شدم به جلسه اول کشف قوانین زندگی که باور کنم من خالق زندگیم هستم و ترمز هایم را که باورهای محدودم هست را شناختم و بعد هدایتم شدم به گوش کردم فایل های احساس لیاقت که من ارزشمندم و لایق نعمت های خوب خدا هستم و جلسه دوم احساس لیاقت که بهتر درکش کردم مرز و محدوده هایم را نوشتم و هر روز دارم میخونم که یادم باشه که راحتی و آسایش من در اولویت است و به راحتی به درخواست های بی جایی دیگران با احترام نه بگویم و برای خودم از دیگران بت نسازم و شرک نورزم و باز به گفتگو های مثبت و باز هم به اینکه برای ارزشمند بودن من نیازی به هیچ یک از عوامل بیرونی ندارم و شناختن کلی شرک از وجودم و بهبود آنها و همینطور کار کردن روی خودم و این روند باعث شد که جهان به من پاداش داد و شرایط و موقعیت مکانی مرا تغییر داد به راحتی دستانش رابرای من فرستاد که من در حال حاضر دارم اسباب کشی میکنم به یک خانه زیبا و نو ساز با پنجره های قدی و دو خوابه با کمد دیواری های زیاد با امکانات عالی که امروز دارن شیرآلات خانه را نصب میکنند من در حال جمع کردن وسایلم هستم که تا چند روز آیند نقل مکان میکنم به یک خانه نو وتازه که من اولین نفر هستم که از این خانه و امکانات عالی وشیک و تازه اش استفاده میکنم و خداوند نعمت های بهتر و بیشترش را در اختیارم گذاشت و این چالش هدیه ی بود از طرف خداوند که من هم خودم را بهتر بشناسم و هم ظرفی بزرگتر شد برای دریافت نعمت های خوب خداوند خدایا شکرت و من با ایمان و باور قلبی میگویم که شرایط و اتفاقات فقط و فقط بخاطر باورها و افکار و نوع نگرش من هستند که باید خودم را و باور هایم را تغییر دهم و متعهدترم برای تغییر بهتر و اینکه صددرصد چالش ها هدیه ی هستند از طرف خداوند که من رشد کنم پیشرفت کنم و به خداوند و نعمات خوب خداوند نزدیکتر شوم خدایاشکرت که درکم نصبت به قوانین و عمل به آنها برای من بهتر شده .
بی نهایت از شما استاد خوبم سپاسگزارم و دوستتون دارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم
من زمانهایی که به چالشی برخورد میکنم خیلی نگران میشوم و غمگین احساس ناتوانی میکنم
البته اخیرا بعد از یک مدت کوتاهی بهتر میتونم برخورد کنم
منظورم از یک مدت کوتاه یعنی در موقعی که چالشی برام بوجود می یاد یک زمان کوتاهی حالم بد میشه و نا امید میشم بعد کمی با خودم صحبت میکنم هدایتهای خداوند را که به من داشته یا آوری میکنم بعد اگر بتوانم اقدامی کنم انجام میدهم اگر نتوانم صبر میکنم تا بتوانم راه حلی پیدا کنم و از خداوند هم هدایت میخواهم
استاد عزیزم اون قسمت از صحبتهاتون که فرمودید بعضی ها آنقدر به دنبال پیشرفت هستند که خودشون به دنبال چالش میروند و اون را یه هدیه در زندگی شون میدانند
واقعا این افراد مورد تحسین هستند
من که تا کنون اینطور نبودم
استاد واقعا تمام مثالهایی که یاد آوری کردید خیلی خوب بود
و این متالها همه برای ما تجربه و درس بود
امیدوارم از این توضیحات و درسهای شما استفاده کنیم و به نفع خودمون استفاده کنیم
استاد من درس گرفتم در این فایل که چالشها جزئی از زندگی هستند
در مورد سوال مرحله اول
من یک چالشی که از اون فرار میکنم
حد و محدوده هایم هست که در دوره احساس لیاقت هنوز نتوانسته ام به افراد نزدیک زندگی ام عنوان کنم
در مورد بقیه افراد انجامش دادم و برام راحتتر بود ولی در مورد افراد درجه یک زندگی ام این یک چالش بزرگه برام
حالا من میخواهم همان طور که استاد گفتند را در دفترم مرحله به مرحله انجام میدهم و این چالش را برای خودم به هدفهای کوچکتر تقسیم میکنم و انجامش میدهم
استاد خیلی سگاسگزارم برای این فابل بینظیر
حتما بعدا بعد از انجام تمرین کامنت مینویسم و روند انجام تمرین را توضیح میدهم
در پناه الله یکتا باشید
به نام الله یکتا
سلام استاد عزیزم
چقدر این تیشرت طوسی و جذب بهتون میاد
واندام فوقالعاده زیبایی که درست کردین رو داره نشون میده
ای کاش میشد من هم اونجا پیشتون بودم و ی چند دقیقه روی اون ماساژور مینشستم و حسابی این بدن رو ی حال اساسی بهش میدادم
خوب خدارو شکر هربار ما ویدیویی از شما میبینیم پی میبرم که شما ی چیزی جدید اضافه کردین و این یعنی این هم میتونه باشه و از این بهتر هم هست
اما موضوع جلسه که خیلی دوست دارم در موردش حرف بزنم و خدا شاهده همین دیشب یسری کار عقب افتاده که واقعا اونقدر سخت نبود رو عقب انداخته بودم ناخوداگاه و بدون پلی کردن فایل بهم الهام شد که انجام بده
استاد بدون پلی کردن فایل دارم مینویسم چون دیشب این کار ها ذهن من ازشون ی اژدها درست کرده بود که آقا چی میشه
ولی صبح گفتم این کارها رو باید انجام بدی
یکی از این کارها پرونده مالیاتی بود که به لطف خدا امثال با وجود این پرونده فهمیدم که درآمد من چقدر رشد داشته و چقدر ظرفم بزرگ شده
خوب پیگیری نکرده بودم و رفتم پیش مامور محترم اداره مالیات و دیدم چقدر انسان آرام و شریفیه
و در همین حین بهم گفته شد که نکو دفعه قبل هم اومدی و نگفتم ساکت موندم در عرض پنج دقیقه کارم انجام شد
و خیلی جالب بود برام که پرونده مالیاتی پدرم هم اونجا بود گفت نصبتی دارین گفتم آره پدرم هستن گفتن ما دسترسی یا شماره تلفنی نداریم لطف کنید بهشون برسونید و دیدم ی بنده خدایی ی شیطنتی خواسته بکنه که به لطف الله یکتا من در زمان مناسب در مکان مناسب بودم و فیش مالیاتی پدر رو هم آوردم بهش دادم و در جریان کارگذاشتمش و به لطف خداوند انجام شد و دیگه امان ندادم
همه اون کارهایی که دیشب گفت انجام بده رو پشت سر هم انجام دادم و نذاشتم اون نجوای ذهنی این فرصت رو بگیره از من
هنوز فایل رو پلی نکردم
ی کاری دیگه که میخواستم بکنم پیگیری چند تا خرید بود از یکی از چند نفر
که اولی اونطور که من خواستم معامله نکرد به بعدی زنگ زدم و پیگیرش شدم
اما یدچیزی اینجا یاد گرفتم که اکه من کارهای روتینم رو انجام ندم اونقدر این ذهن منفی قدرت میگیره که حتی کارهایی واجب رو هم نمیتونم انجام بدم
و برعکسش هم هست اگه من کارهام رو به تعویق نندازم اونقدر انرژی میگیرم که در آن واحد میتونم چند کار همزمان انجام بدم و انرژی کافی برای انجام کارهای دیگه هم داشته باشم .
یاد ی کاری افتادم که توی کار خودم انجام دادم با حالی که هیچ آگاهی ازش نداشتم و اون این کار بود که ی مشتری اومد گفت میتونید جی پی است نصب کنید
و من ی مکثی کردم و گفتم آره
حالا من هیچ درکی از جی پی است نداشتم
و به خودم گفتم اکه خدا راه رو نشون میده این رو هم نشون میده من یاد میگیرم و باید وارد ترس هام بشم
خلاصه ی کاتالوگ داشت نگاهش کردم انکار. از قبل من این کار رو هزار بار انجام داده بودم
خلاصه بعدازظهر همون روز اون بنده خدا اومد و ماشین رو آورد و دست به کارش شدم همه چیش اوکی بود فقط دوتا سیم رو اشتباهی وصل کرده بودم یعنی مسیرش درست بود ولی به جای ی سیمی که وصل کرده بودم
باید دوتا سیم وصل میکردم
که اون هم خود اون مشتری زنگ زد به اون نصابی که ازش خریده بود قشنگ برام توضیح داد و وصلش کردم
آقا منو میگی انکار موشک اییلان ماسک رو من طراحی و وارد مدار زمین کرده بودم
و اینقدر این باور تقویت شد در وجود من که همه کارها رو میتونم انجام بدم
همه کارها از بدو تولد درون من بوده
خداوند بهترین راهنما و بهترین معلم برای من هست
خدا میدونه چقدر از این راه من درآمد داشتم مه از راه جی پی اس بلکه از راه خدا
از راه ورود به ترس ها
یا اینکه چراغ فروش بودم و چراغ ها رو میدادم باطریساز ببنده
گفتم چرا خودم انجام ندم خودم با کیفیت بالا انجام میدادم و مشتری راضی خداشاهده از کسی نپرسیدم که چطور
انجام دادم و بعدش این ایده اومد که میتونی لامپ هم بیاری برای چراغ ها که میفروشی لامپ هم بفروشی
بعدش این ایده اومد که میتونی دستمزد نصب چراغ رو هم بگیری
همیشه و خود الان از دیدگاه مثبتی برخوردارم همیشه هر چالشی میاد به خودم میگم من بزرگتر از اینم
این اومده تا منو بزرگتر کنه
توانایی حل مسأله رو درمن بالا ببره
و همین که خودم رو بزرگتر دیدم از اون مسأله نه تنها اون مسأله حل شده بلکه پلی بوده برای حل مسأله های بعدی
و استاد واقعا واقعا سپاسگذارم برای توضیح ابتدای فایل و این کلمه شگفت انگیز که به جای تمرکز بر نقطه پایانی به سفر شگفت انگیز فکر کنم
که این ی سفر عالیه
ی ساختمون داشتم درست میکردم همین چند ماه پیش خوب اولش چون تجربه ای نداشتم و چون نجواهای ذهنی میومد خیلی سخته بود شروع کنم واقعا اشکم درومد تا شروع کردم تا تونستم خودم رو راضی کنم برای انجامش ولی همین که تصمیم گرفتم خداوند دستانش رو فرستاد برای یاری من
داشتم قهوه میخوردم
که ی آشنایی که مار برقکاری انجام میداد رو دیدم که بهش گفتم میخوای برقکاری کنی گفت آره آقا این ی اکیپی داشت فوقالعاده از سرامیک کار از
گچکار از لوله کش و واقعا کار من با بهترین کیفیت و در کمترین زمان ممکن انجام شد و حوری شد که دیگه حالا سخنم شده بود برگردم در مغازه
شما فکر کن کار ساختمون که خودت هم کمک بدی توی خاک و سیمان و گچ من دیگه عادت کرده بودم
یعنی ذهن من اینقدر سختش کرده بود و واقعا بدون دیدن نقطه پایانی که ذهن همش میگه آقا چکار میخوای بکنی تو نمیتونی و غیره رسیدم به جایی که خدا شاهده خودم تنها ی نیسان ماسه رو میبردم داخل برای استاد کار و زمان استراحتم در و پنجره رو رنگ میکردم
و لذت میبردم
که مار یاد گرفتم
چقدر تجربه کسب کردم از لوله کشی
از برقکاری
از کابینت
از سرامیک چه جنسی خوبه
از دستمزد استادها چطوریه
از روش برخورد با کارگرهای ساختمانی
و چیزی که خیلی با ارزش بود و خیلی کمک کرد بهم این روش استاد بود که باعث شد کارم خیلی راحت تر سریع تر و با رضایت کارگرها انجام بشه و اون هم این موضوع بود که نقد دستمزد میدادم نقد مصالح میگرفتم جوری که اینا دهنشون باز میمون. یعنی کاشی فروش گفت هفتاد میلیون میشه گفتم خدمت شما ی حوری بهم نگاه کرد و چند بار پرسید که کارت چیه که من موندم که مگه طبیعی نیست
حالا نکو که بقیه جورایی دیگه کار میکنن
خوب اینها رو گفتم که تکرار خیلی خوبی بود برای من خیلی لذت بردم از تکرار این مسیر زیبا شاید اینا یادم رفته بود و ذهن میگفت که بابا این چیه ولی مرورش کلی انگیزه داد
اینم بگم استاد روزی که فایل های شما شروع کردم به ساخت باورهای که جا داره خیلی خیلی بیشتر کارکنم پول نداشتم جنس بخرم برای مغازه و زنگ میزدم و میگفتم این صورت رو برام کنار بزارین تا وقتی که کم کم پولشو واریز کردم جنس رو بفرستین این ایده من بود حالا مبالغ ده میلیون و دوازده میلیون و اینا بود
و الان بعد چند سال میبینم ی صورتم که نقد میخرم دویست میلیون سیصد میلیونه و خدارو شکر که این فایل موجب یاد آوری خیلی چیزابود
سلام به استاد عزیزم و اعضای سایت
من هم مثل همه انسان ها تو زندگیم به خیلی از مسائل برخورد کردم من تو زندگیم تا جایی که یادم میاد دوتا چالش خیلی بزرگ داشتم که کلی ازم زمان و انرژی گرفت و دقیقا به محض حل کردن چالش اول چالش دوم هم شروع شد.
چالش اول یک مسئله ای بود ک باید یک روندی رو طی میکرد و این مستلزم این بود ک من ناامید نشم و ادامه بدم و من هیچ وقت نا امید نشدم خسته میشدم و شاید یکی دوماه به خودم زمان میدادم ولی دوباره شروع میکردم ک بالاخره بعد از حدود 2 سال به چیزی که میخواستم رسیدم سر اون چالش خیلی به در های بسته خوردم خیلی از راه ها رو امتحان کردم تا راه درستی ک نتیجه ای ک من میخوام رو بهم بده پیدا کردم من برای اولین بار اون روز ک به خواستم رسیدم معنی اشک شوق رو با تک تک سلول هام درک کردم.
ولی چالش دومو هنوز نتونستم کامل حل کنم احساس میکنم اندازش از اندازه وجودی خودم خیلی بزرگ تره ولی دارم تلاشمو میکنم.
صحبتهای استاد تو این فایل خیلی باعث قوت قلبم شد وقتی که گفتن اون چالش مهم نیس دیدگاه ما به اون چالشه که مهمه. و من دقیقا همون جا بود ک فهمیدم چرا این چالش اینقدر برام بزرگ شده چون دیدگاه من نسبت بهش این بود ک تو دیگ نمیتونی موفق بشی تو با چیزی که از دست دادی زندگی برات تموم شد و اینا خب از باور کمبود هم نشات میگیره.
چالش ها مثل یه شمشیر دولبه هستن و این دیدگاه آدم ها هست ک میتونه تعیین کننده نتیجه باشه و داشتن عزت نفس در حل کردن چالش های زندگی خیلی خیلی تاثیر گزاره.
از خداوند میخوام ما رو از چالش هامون بزرگ تر کنه تا چالش ها برامون آسون تر بشن.