ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 48 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-04 20:39:222024-02-14 06:06:02ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدا
سلام به همه عزیزان
سوال اول:
واکنش من موقع چالش ها:
خب حدود 50 درصد مواقع کمی بهم میریزم.
خیلی دقت کردم دلیل اصلییش هم بخاطر اینه که خیلی از چالش ها و مسائل بخاطر نداشتن موقعیت مالی بهتره ، یعنی اگر چالش ها رو به دو دسته مالی و غیر مالی تقسیم کنم:
اون مواردی که شرایط مالی درس دخیل هست منو بیشتر بهم میریزه
اما موارد دیگه رو بهتر میتونم کنترل کنم
مرحله اول:
چالش های که ازش فرار میکنم:
1 :
یک موضوع مهم رو میگم
یک مسئله ای هست راجب ارث و میراث خانواده پدری که سالهاست حل نشده
و من با این نگرش که :
_یک آدم موحد دنبال ارث نیست و نگاهش به خداست
_ نه من باید خودم بتونم موقعیت مالی خوبی رو بوجود بیارم و نگاهم به ارث نباشه
_ استاد در دوره ثروت گفته: نباید دنبال ارث و میراث باشی
و….
با این تفکرات ازش فرار میکردم
اما همین چند روز پیش بود که دوباره این موضوع بین خانواده پدری مطرح شد و از اونجایی که بعضی ها مخالف و تعدادی موافق هستند کار به توافقی نمیرسه و باید جور دیگه ای حل بشه….
خب از اونجایی که من ناخودآگاه از این موضوع فراز میکردم و ترس داشتم که نکنه اونا ناراحت بشن از اینکه من طلبم رو طلب کنم ، با اون نگرش ها که بالا توضیح دادم ازش فرار میکردم و خودمو میکشیدم کنار ….
اما بلاخره آدم یه جایی به خودش میاد
و من چند روز دارم کار ها رو به شکل قانونی انجام میدم و قراره یک سفر کاری برای همین موضوع داشته باشم …
خدا هم یک وکیل مهربان سر راهمون قرار داده که راحت پیش بریم و دیگه خودمون حلش کنیم …
میخوام اینو بگم کج فهمی ها آدمو عقب میندازه
کی گفته نباید ارثت رو طلب کنی؟؟؟؟
من از بس شنیدن آدم باید موحد باشه و از اینجور حرف ها سالها به این قضیه ورود نکردم
همش میگفتم
نه من باید نگاهم به خدا باشه مشرک نشم
من نباید دنبال کار ارثیه برم و نباید دخالتی کنم ….
اما نتیجه چی شد؟؟
فشار های مالی بیشتر به خودم و محرومیت خودم از رفاه بیشتر
البته این مقدارش خیلی نیست
اما موضوع اینه که یک مرز باریکی هست بین عزت نفس و شرک
یعنی یه جاهایی فکر میکنی راهت درسته و نمیخوای مشرک باشی
اما نه
تو عزت نفس نداری
دقیقا همین مصداق خودمه
و یکی از مهم ترین موانع هم این بود که فکر میکردم راهی نیست
و نمیشه حلش کرد
اما وقتی با وکیل صحبت کردم متوجه شدم چقدررر اشتباه فکر میکردم
و فقط بخاطر اینکه یه سری ها بخاطر منافع خودشون به دزوغ گفته بودن حل شدنی نیست، حرفشون رو باور کردم و نرفتم خودم پیگیر کارم بشم….
واقعا عزت نفس همه چیزه
عزت نفس باعث میشه هرکی هرچی گفت نپذیری و خودت بخوای به حقیقت برسی
هیچ کدوم از دوستان راجب مسائل ارث و میراث توضیحاتی ندادم که الگو بگیرم ازشون که راهم اشتباه نرم
خواهش میکنم دوستان این کامنت رو بخونن به درد خیلیا میخوره
کج فهمی ها رو باید بگیم که بهم کمک کنیم که توهم نزنیم و فقط طوطی وار حرف های قشنگ نزنیم
چالش دوم:
علاقه و ثروت هست
خب من علاقم ورزشه
از طرفی هم پول رو میخوام
وقتی میخوام به درآمد داشتن از علاقم فکر کنم اولین چیزی که به ذهنم میرسه اینه که باید خیلیییی متخصص باشی تا بتونی درآمد پایدار داشته باشی مثلاً:
باید متخصص علوم ورزشی مورد علاقم بشم
و از اونجایی که متخصص شدن انتهایی نداره ما امید میشم
یعنی ممکنه خیلی زمان بر باشه
یا مثلاً باید فلان مدرک رو داشته باشی تا بهت اعتماد کنن و….
این چالشی هست که هنوز راه حلی براش ندارم
و خیلییی منو به چالش کشیده …
خدا کمکم کنه
وقتی چالشی پیش میاد من فرار میکنم از مسئله و اگه هم فرار نکنه خیلی برام سخته حل کردنش
چالش: یادگرفتن ادیت و درآمد کسب کردن ازش،
اعتماد ب نفسم زیاد میشه دستم تو جیب خودم میره و اعتبار پیدا میکنم ، مهارت ارتباط بیشتر میشه و میتونم مهارت پروژه زندگی پیدا میکنم
قدم اول: روزی یه ساعت تمرین کردن و دیدن ادیت های دیگه و ایده گرفتن
قدم دوم درست کردن پیج اینستا و گرفتن فیدبک ها
قدم سوم : درست گردن پیج یوتیوب
قدم 4 : تمرین و تمیز روزانه
سلام به استاد مهربانم
اخ که چه کنترل ذهنی از من میبره اومدن اینجا و کامنت گذاشتن و انجام تمرین ها
توی کامنت قبلی یکی از درسهام این بود که کمالگراییم رو کنترل کنم و نوشته بودم که نمیدونم چطوری باید انجامش میدم اما مینویسم تا هدایت شم به مسیرش
دقیقا توی فایل دوم که این فایل باشه من حس کردم تمامی چیزهایی که میگید برای کنترل کماگرایی من هست
و جالبیش این هست 2بار این فایلو گوش داده بودم نکات فایل قبلیو مرور کرده بودم و..اما مقاومت داشتم برای انجام تمرینش و از زیر اونم درمیرفتم
خداروشکر امروز خیلی عالی تمرینم رو انجام دادم داخل دفترم
فقط یه سری نکات هست که اومدم اینجا برای خودم بنویسم
چالش های من 2دسته شدن..یه سری هاشون راهکار داشتن که نوشتم و اتفاقا به صورت روزانه ای تبدیل کردم کارهارو(مثل اموزش زبانم که غول بود برام انجامش و نتیجع گرا بودم سرش و هربار با ناامیدی بیخیالش میشدممثل پیشرفت مالی نداشتنم که با اگاهی از این که نیازه به کارکردن روی باورهای ثروت سازه اما همیشه تعویقش انداختم بی دلیل و ترسیدم از اینکه نکنه شروعش کنم و ول کنم و..و همچنین اموزش دیدن در حیطه ی کاریم هست که قرار شد نیم ساعت اموزش ببینم برای تولید محتوا و اینستاگرام در کنار کار کردن روی باورهای ثروت ساز و اقداماتم رو بالا ببرم(البته اینارو تماما با دلایل قانع کننده برای خودم نوشتم که دقیق بدونم با انجامش چقدر بهتر میشم و..)
دسته ی دوم از چالش هام اونایی هستن که اومدن جدی جدی بهم درس یاد بدن و بهبودم بدن که چندتاشون رو فعلا نمیدونم چطور باید حلشون کنم و چه درسی باید ازشون بگیرم( مثل جای نامناسبی که مدتیه مجبوریم زندگی کنیم توش یا تنها موندن خواهرم تو خونه و…) که سپردمش به خدا پاسخ رو و فقط میخوام توی همین شرایط هم تمام سختی هام رو از بالا بهشون نگاه کنم..خودم رو بهبود بدم..و سپاسگزار همین وضعیت هم باشم و نکات مثبتش رو ببینم که البته کار بسیار سختیه اما انجامش من رو از بدنه ی جامعه جدا میکنه و میشم بنده ی محبوب خدا( همین الان این رو هم فهمیدم که یه کوچولو هم دارم امتحان خدا میبینم اینارو..نمیدونم)
و چالش هایی دیگه از قبیل اینکه مدام دست و پاهام سردن.متوجه شدم گردش خونم مناسب نیست و این بخاطر پوسچر غلط بدنمم هست که برنامم اینه امشب برم یک سری تمرین برای خودم بچینم تا انجامشون بدم..هم برای پاسچر بدنم و هم پوستم که از درون باید درست بشه
و خب همین پاسچر غلط و خون رسانی درست نشدن به بعضی جاهاهم باعث میشه انرژی های منفی اونجا جمع بشن و میخوام کامل برطرفش کنم
اینجوری خود به خود 2تا چالش دیگمم حل میشن..مورد اول تمایل زیادم به خوابه و مورد دوم انرژی کم داشتن برای انجام دادن همه کارهام
که اینها کم کم درست میشن و نباید انتظار یهویی نتیجه دیدن داشته باشم..فقط سعی کنم لذت ببرم از این اقدامات کوچیک روزانه
و چالش آخر هم که نیاز به باورهای منطقی برام داره..چند بعدی نبودنه..اینکه هیچ وقت نتونستم به صورت مداوم چندتا کارم رو باهم جلو ببرم..مثال میزنم..کار کردن همزمان گیتارزبانپول دراوردنورزش کردنکار کردن روی خودم_کار کردن روی خودم و اموزش دیدن و کتاب خوندن
که باورم اینه نه..فقط کسایی میتونن تمامی این هارو هندل کنن که از بچگی چند تاکارو باهم انجام دادن
میدونم که با بهبود کمالگراییم و افزایش انرژی جسمانیم تو این زمینه هم بهتر خواهم شد اما هیچ باور منطقی پیدا نکردم برای ذهنم که من هم میتوانم
و میگم شاید اشتباهه اصلا..و بهتره 2الی3تا کا رو تمرکزی انجام بدم
خوشحال میشم اگر راهکاری دارید برام بنویسید و بگین کدوم دیدگاه درسته و اگر درسته چطور برای ذهنم منطقیش کنم
عاشقتونم
سلام،ببین تو موقعی که میخوای یک کار رو انجام بدی باید تمام تمرکزت رو روی همون کار بگذاری یه مثال میزنم به خودت جواب بده و میفهمی آیا تو میتونی هم تلوزیون نگاه کنی و هم سرت تو گوشی باشه ،وقتی که تمرکزت رو روی یک کار میگذاری نتایج بی نظیری میگیری. موفق باشی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته ، من هروقت به مسئله بر میخورم به جای اینکه بشینم ناراحت بشم و اعصاب خودمو خورد کنم میگم این به من کمک میکنه که خواسته های خودم رو بهتر مشخص کنم ، مثلا اگه کسی به بی پولی بخوره دقیق به خدا میگه که من ثروت میخوام یا اگه کسی ماشین نداشته باشه میفهمه که ماشین میخواد پس مشکلات و سختی ها برای ما بد نیست بلکه خیلی خوبه اگه مشکلات و سختی ها نباشن ما هدفی نخواهیم داشت و از بین میریم پس تضاد ها به ما کمک میکنه که ما خواسته هامون رو پیدا کنیم
سلام و درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته دوستان هم فرکانسم
خدا چقدر جالب که من دارم برای حل مسائلم تلاش می کنم ولی سر مسئله اصلی که کسب و کار م هست و به لطف پروردگارم فهمیدم پاشنه آشیل بزرگ من فرار از حل مسائل کسب و کارم هست و دو هفته هست هر روز دارم اقدامات کوچیک رو توی محل کارم انجام می دهم و وقتی می یام خانه چون عادت جدید دارم می سازم و خسته هستم نجواهای ذهنم که می خواهد بهم بگه نتیجه که نگرفتی خداروشکر سریع موچ خودم رو میگیرم و با شناختی که از خودم پیدا کردم میگم الان کمی استراحت کن به موضوعات فکر نکن و وقتی آروم تر شدم شروع می کنم توجه کنم به اتفاقات و کارها و معجزاتی که توی روز داشتم و واقعا آروم میشم و یادم می یاد که خداوند به صابرین ش پاداش میده به اونهای که در هر صورتی چه خسته باشن چه حتی راه رو واضح نمی دونند و… ولی یه ایمان قلبی یه یقین دارند که یه خدایی بزرگی پشتشون هست و من واقعا الان می دونم که خدا داره برام اتفاقات رو طوری می چینه که خودم نمی دونم و نمی تونم ولی خودش زیبا می چینه و من رو هر روز قوی تر و توانمند تر برای حل مسائلم می کنه و من خوشحال تر ،سلامتتر،پرتوانتر،باایمانتر ،راحتر،باعشق تر از لحظه به لحظه زندگی ام لذت می برم و به خودم یاد آوری میکنم مسیر انتخاب خودم هست برای رسیدن به سعادت و خوشبختی و هر روز دارم تکاملم رو طی می کنم .چقدر این حس ها دوباره به من قدرت می ده خدارو شکر که دارم خودم رو میشناسم و با توکل به خدایم و یاری خودش پشت خودم ایستادم برای اینکه به جهان در حال رشد خداوند من هم سهم بیشتری داشته باشم که خدایم بهم بباله و بگه عجب بنده ای دارم و ممنونم ازش که دستان خوبش رو هر روز به زندگی ام هدایت میکنه و من هم چشم و درک دیدنشون رو دارم ممنونم از اساتید ی توی زندگیم برای هدایتم فرستادی .
خدا جون م من از هر چی از سمت تو بهم برسه فقیرم.
سلام استاد عزیز. سلام مریم جون شایسته. سلام به همه.
من متعهد شدم که همه ی این فایل سریالی رو گوش کنم، به سوالاتش جواب بدم و تمریناتشو حل کنم. تا انشالله بتونم نتایجش رو بصورت ملموس توی زندگیم ببینم.
در جواب سوالات این فایل باید بگم که، واکنش من در مواجه با چالش ها، بسته به نوع اون چالش هست. من قدرت مدیریت شرایط خیلی خوبی دارم. از هندل کردن یه مهمونی بگیر تا جمع کردن یه طراحی و راه انداختن مشتری، تا حتی اتفاقات و مسائل خانوادگی یا رفاقتی. در مواجه با چالش هایی که گفتم، من اول یکم استرسی میشم یا دچار خشم آنی میشم، اما به سرعت خودم رو جمع میکنم و توی ذهنم براش حل مسئله میکنم. بعد که توی ذهنم به نتیجه رسیدم ذهنیاتم رو عملی میکنم. من حتی سفارشای طراحیم رو هم اول تو ذهنم اتود میزنم بعد اجرا میکنم. یا میز یه مهمونی رو اول تو ذهنم میچینم و بعد اجرا میکنم. و تا 90% هم همیشه این راه برای من موثر است.
اماااا…
اما نقطه ضعف من توی هندل کردن مسائل و مشکلات مالی هست. خصوصا اگر به سرسید پرداخت خاصی نزدیک باشم. یا موعد تسویه حساب خاصی باشه… قشنگ فلج میشم. فلج ذهنی، فکری، حرکتی… بشدت ضعیف میشم. و در طول روز حتی تپش قلب رو هم تجربه می کنم. با خدا یکم بحثم میشه. شبا که دیگه هزاران برابر طول روز دچار درگیری ذهنی میشم. من تو مسائل مالی ضعیف میشم خصوصا اگه شرایط جوری باشه که شخص یا اشخاص دیگه ای هم متوجه مشکل مالی من بشن… مفصل تر رو توی دفترم نوشتم…
فقط اینم بگم که تنها و تنها دلیل این ناتوانی در برابر چالش های مالی این هست که من فکر میکنم دست من نیست! نمیتونم آنی پول بسازم که! از کجا مشتری بیارم؟ چیکار کنم همین الان پول بیاد؟ توی قسمت اول هم گفتم من خیلی درگیر چگونگی هستم…
و یه نکته دیگه اضافه کنم که تو همین مسائل مالی هم اگه قرار نباشه چیزی به کسی پرداخت کنم یا کسی متوجه مشکل من نشه، میتونم با اون قضیه راحت تر کنار بیام و حداقل کمی مدیریت کنم.
.
تمرین 1 ( چالش های حال حاضر من ) :
باورسازی درست در مورد ثروت. تقسیم کار با خدا. عدم ایمان به اینکه 100% اتفاقات زندگی من، خلق شده توسط خود من هستند. و مهم تر از همه تصور مهربونیه خدا نسبت به خودم!
.
تمرین 2:
_ ورود به چالش و به ارمغان آمدن نعمت ها:
قطعا همه چی عالی میشه. زمانی که من بتونم باورهامو در مورد ثروت و نعمت عوض کنم و رسیدن بهشون اینقدر تو ذهنم سخت نباشه، خب انعکاسش و هم توی زندگیم خواهم داشت. یا زمانی که اطمینان داشته باشم فقط و فقط باید سمت خودم رو انجام بدم و منتطر باشم خدا هم سمت خودش انجام بده، خب به آرامش بیشتری میرسم و با اطمینان بیشتری قدم هامو برمیدارم… من با عبور ازین چالش میتونم خدای مهربون و رئوفی رو وارد زندگیم کنم. به همون قشنگی که هست و من از درکش عاجزم. و در نهایت ثروت و نعمت بی شمار که خودم خلق میکنم.
_ غلبه بر چه ترس هایی؟
ترس از نشدن ها. نرسیدن ها. اطمینان و آرامش قلبی به توانایی دریافت پاسخ خدا. نگران نبودن از رسیدن نتایج…
_ بیشتر شدن توکل:
اونقدر که هیچ وقت توی زندگیم چیزی به اسم روز موعود نداشته باشم. در واقع ترس از رسیدن روز موعود نداشته باشم. با اطمینان توکل میکنم و دیگه روزها رو نمیشمارم. ساعت ها رو چک نمیکنم. اتفاق خوبه میوفته. کاره انجام میشه. رسیدنیه میرسه. پرداخت شدنیه انجام میشه…
_ کسب مهارت در برخورد با این چالش:
مهارت کنترل ذهن، آروم بودن در ساعات بیشتری از روز، مهارت ایمان و اطمینان به خدا، … زمانی که من ازین چالش بگذرم، قطعا خدای بسیار قدرتمند و شخصیت بسیار آرومی خواهم داشت.
_ چه مهارتهایی در من بیدار می شود؟
من با گذر از این چالش فرصت میکنم که قدمایی بردارم که همیشه ازشون میترسیدم. در واقع از نتیجه دادن یا ندادنشون… همه ی فعالیت های در راستای مهارت و کسب و کارم که از سر ترس و نداشتن باورهای صحیح فقط و فقط توی ذهنم موندن و جرأت عملی شدنشون رو نداشتم…
_ نعمت هایی که به من داده میشود:
آخه چه نعمت هایی به من داده نمیشود؟؟؟ به ثروت میرسم. مادی، معنوی. ثروت درک قشنگیه خدا. نعمت اعتماد و توکل به خدا. ثروت آرامش، نعمت لمس حضور خدا…
_ پیشرفت ها:
همه ی مواردی که من بعنوان چالش نوشتم، برطرف شدنشون پیشرفت چشم گیری توی سبک زندگیم و حتی کسب و کارم بوجود میاره. رشد صعودی توانایی دریافت پاسخ های خدا. رشد صعودی مالی. رشد صعودی ارزشمندی در برابر خدا. رشد صعودی آرامش و نعمت توی زندگیم…
.
تمرین 3 ( مدیریت چالش و تقسیم اون به قسمت های کوچک قابل اجرا ):
_ مرور موفقیت هایی که فقط و فقط با داشتن آرامش و کنترل ذهن داشتم.
_ مرور دیدن معجزات خدا توی زندگیم. که کم هم نیستن.
_ مرور زمان هایی که حالم خوب بوده و نشونه ها رو مستقیم میدیدم. اما اونقدر به نشونه چسبیدم که از اصل دور شدم…
_ هرروز حال خوبم رو نسبت به دیروز بیشتر کنم و توی ذهنم خدای قوی و رحیمی رو تصویر سازی کنم.
* خودم از سر ترس تصمیمی نگیرم که بعد همه ی توکل و آرامشم مبتنی بشه بر اون تصمیم ته ذهنم. (که اکثرا هم تصمیم های از روی ترس غلط هستن. اینجوری خیلی هم منتظر جواب خدا نمیمونم. میگم حالا نداد هم خودم حلش می کنم. یا اگه اینسری هم نتونستم کنترل ذهن کنم و از پسش بر بیام، خودم یکاریش میکنم دیگه!!!!!)
.
این جوابای من به این فایل و این تمرین ها بود. در طول نوشتنشون به کلی نکته ی دیگه هم رسیدم که توی دفترم نوشتم.
ممنون استاد از این فضای با کیفیتی که در اختیار ما قرار دارید.
سلام به استاد عزیز ودوستان هم فرکانسی
من در مقابل چالش ها یا مسائل ناخواسته معمولا در لحظه ی اول سردرگم و مضطرب هستم اما از وقتی قانون و یاد گرفتم و به لطف خداوند و آموزشهای شما بعد ازچند دقیقه سریع سعی خودم و میکنم که ذهنم رو به جای دیگه مشغول کنم یا اینکه دلیل منطقی برای ذهنم بیارم تا بتونه با اون مسئله جور دیگه نگاه کنه و همیشه این جمله ی شما تو این موقعیتها تو ذهنم تدایی میشه که من میدونم هر چی پیش بیاد آخرش برام خیره و به نفع من تمام میشود البته بگم که هنوز نمیدونم در مقابل چالشهای خیلی بزرگم میتونم همینجور برخورد کنم یا نه ولی همیشه سعی خودم و کردم
چالش مهمی که تو زندگیه من هست و دو ساله باهاش درگیرم و خیلی هم برام مهمه انجام دادنش یعنی خیلی علاقه دارم که اینکارو انجام رانندگی هست که چون چندبار امتحان دادم و قبول نشدم دیگه گذاشتمش کنار اما ذهنم همش باهاش درگیره و باکلی تضاد در این مورد تو زندگیم باهاش برخوردمیکنم و تضادها هی این مسئله رو تو صورتم میزنن که کاری بکنم اما اینقدر ناامید شدم که همش ازش فرار میکنم هی به بهانه ی مختلف زمان میخرم واون و به یه وقت دیگه موکول میکنم باورتون نمیشه این دختری که درون منه اینقدر مقاومت داره که از وقتی فهمیده دارم این برنامه رو نگاه میکنم وداره رومن تاثیر میزاره دائم داره گریه زاری میکنه جوری که اشک رو صورتم میاد
صدردصد اگه من اینکارو انجام بدم یکی از بزرگترین کارایی هست که واسه من خیلی فایده داره و مطمئنم کلی اعتماد به نفس به من میده و غولی هست تو ذهن من که کشته میشه و من شکستش میدم دقیقا فکر میکنم مثل همون مسئله برطرف کردن اضافه وزن شما که وقتی برطرف شد زندگی شما به دوقسمت تقسیم شد واسه منم همینطوره خیلی واضح میتونم این و ببینم که این کار میتونه با انجام شدنش من و به عاطفه ی قبل از انجام دادن و بعداز انجام دادنش تبدیل کنه و پلی بزرگ بشه واسه من برای کارهای بزرگتر بعدی شاید واسه بقیه خیلی عادی باشه اما من خیلی دوست دارم بتونم و اینکار و انجام بده تا بتونم استارتی بزنم واسه کارهای بزرگتر و ترسام بریزه البته به شرط اینکه بعداز انجام دادنش فراموش نکنم و هی بهش فک کنم که منی که اینکار اینقدر برام ترس داشت و انجام دادم بازم میتونم
امیدوارم بتونم این چالش و انجام بدم و نتیجه رو اعلام کنم
بازهم ممنون از استادعزیز
سلام بر استاد عزیز و دوست داشتنی
الان که به گذشته م نگاه می کنم ،می بینم من همیشه از مواجه شدن با موقعیت جدید وچالش ها ترس دارم وازشون فرار می کنم.
درحال حاضر دوتا مسیله هست که مدام ازشون فرار می کنم:
1-شروع کارم که دوساله براش مهارت کسب کردم
2_رانندگی کردن
بااینکه علم ومهارتم توی هردو مورد کافیه
اما ترس وجودم رو پر می کنه
وباورهای محدود کننده ی زیادی دارم
می ترسم نتونم موفق بشم وهمه منو مسخره کنن
ومی ترسم ضرر کنم .
احساس می کنم توانایی انجام اینکار رو ندارم ،درحالیکه میدونم بسیار یادگیریم عالیه .
ونتیجه ش هم اینه که اعتماد بنفسم کم شده
چون از یه طرف یه احساس قوی مدام بهم میگه شروع کن تو می تونی
ویه ذهنیت منفی قوی هم میگه تو تمی تونی موفق بشی
کار تو نیست
بقیه اگه تونستن اینکار رو انجام بدن زودتر شروع کردن
سن شون کمتر از توکمتره و شروع کردن
تو به اندازه ی کافی لایق کار ودرامد نیستی
سرمایه ی اولیه از کجا میاری؟
یعنی برام سخته از محدوده ی امنم خارج بشم ومدتهاس شروع را به تعویق میندازم.
با حل این مسأله وچالش چه پیشرفت هایی می کنم؟
1_اعتماد بنفسم عالی میشه
2_به درآمد میرسم و می تونم زندگی رویایی ام رو خلق کنم
3_حالم عالی میشه واز شر این حسی که مدام منو ناکافی میدونه و حسی که مرتب بهم میگه چون شروع نکردی پس بیعرضه ای ،راحت میشم
4_به اهدافم میرسم
5_زندگیم زیبا ورویاایی میشه
6_احساس مفید وکافی بودن پیدا می کنم و بیشتر به خودم عشق می ورزم
7_مهارتم بسیار زیاد میشه و از این نقطه ی شروع وامن خارج میشم
8_بیشتر خودمو تحویل می گیرم ،
9_از شر ترس هام راحت میشم
10_پیشرفت می کنم
چه قدم های کوچک وقایل انجامی باید برای حل این مسأله بردارم؟؟
از رانندگی از مسیر های نزدیک وکوتاه شروع کنم
و با سرمایه ی اولیه حداقلی کارم رو شروع کنم
در حین کار مهارتمو افزایش دهم
سرمایه ی اولیه رو خدا برام جور می کنه
این قدم اوله
قدم اول غلبه بر ترس ووارد کار شدنه
قدم های بعدی در حین کار به من الهام میشه
وهمزمان روی باورهام کار کنم .
وبخاطر کوچکترین پیشرفت در کارم خودمو تشویق کنم
چون اگه شروع نکنم یعنی ایمان ندارم
من توانایی حل مسئله دارم و برای حل مسئله به دنیا امدم
توانایی واستعداد پیشرفت وحل مسایل رو دارم
چون بخاطر به تعویق انداختن اعتماد بنفسمو از دست دادم وباید خیلی زودتر شروع می کردم
هیچ چالشی نیست که از پسش برنیام
وتمام منابع علم و دانش واگاهی وسلامتی درون منه
وخداوند درطول مسیر منو هدایت می کنه.
ومن فقط گام اول رو بردارم ،همین قدم اوله که برداشتنش سخته
چون من قبلن مسائل زیادی رو در طول زندگیم حل کردم .
وراه جذب سرمایه ی اولیه به من الهام خواهد شد
وجهان به شجاعان پاداش می دهد
کسانی که با وجود ترس قدم برمی دارند.
ژنتیک من واستعداد من با تمام انسانها یکیه و اگه افرادی مثل ایلان ماسک توانسته کارهای بسیار بزرگی بکنن،من هم می توانم و با اقدام درهایی از برکت وثروت وارد زندگیم می شود
ممنونم استاد
درود بر بانو فاطمه گرامی
من هم میترسم ولی تلاش میکنم که به خودم بگم: آیا از این کار تو چه کسانی سود میبرند؟ و چه کسانی از پول درآوردن تو خشنود میشن؟ خوب مشخصه دیگه! اول خودم و بعدش هم خانوادم! پس میرم و انجامش میدم!
یادم میاد تو بخش سوم سریال ارباب حلقهها وقتی سپاه انسانهای خوب میخواستند به قلعهی انسانهای پلید حمله کنند، فرمانده رو به لشکر کرد و گفت: در چهرههای شما ترسی را میبینم که در قلب من است! من از این جمله این را برداشت کردم که همه، حتا انسانهای بسیار موفق و بزرگ هم همیشه در برخورد با یک چالش میترسند! ولی آنچه سبب میشود که آنها به رویارویی با چالشها برخیزند این است که؛ انگیزههایی بسیار قویتر از ترسهایشان دارند و من هم میدانم که همهی ما که در این مسیر زیبای هدایت و آگاهی گذاشته شدهایم، چنین هستیم و در نتیجه بدون تردید پیش خواهیم رفت. بالاخره، شکست هم بخشی از مسیر است و ما راهی این مسیر زیبا هستیم!!!
ارادتمند شما
سلام اقا فریبرز
این مدت که واقعا جهادی اکبر برای غلبه بر ترس هام بپا کردم ،حسم روزبروز داره عالی تر میشه.
من فکر می کردم فقط من از مواجه شدن با موقعیت جدید می ترسم
اما همانطور که شما گفتین انسان های بزرگ هم ترس دارند و این حس جزئی از خلقت انسانه و نمیشه اونو از بین برد
اما میشه باایمان بر ترس غلبه کرد.
کاری که این روزها واقعا دارم انجامش میدم
استاد همیشه میگن:(خداوند به شجاعان پاداش میده)
من تعهدی غیر قابل مذاکره به خودم دادم که تمام الهامات رو اجرا کنم و به ترسم اهمیت ندم .
مثل ترس از خرج کردن
ترس از شروع کار جدید
ترس از برخورد با افراد جدید ….
خداروشکر بابت استاد واین سایت و دوستانی چون شما .
ممنونم
درود بر بانو فاطمه گرامی
سپاس از پاسخی که نوشتهاید. و البته باید به خودم بگم و میگم که یکی از بزرگترین ترسهای هر انسانی، ترس جدا شدن از وابستگیها است. به راستی اگر من تلاش کنم که خودم را از وابستگی به هر چیزی غیر خدا( همسر، فرزندان، خانواده، شغل، محل زندگی، کسب و کار، دوستان و غیره) برهانم، هیچ چیزی نیست که بتواند جلوی پیشرفتم را بگیرد!
برای شما و همهی عزیزان این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت، بهترینها را از درگاه خداوند یگانه آرزومندم.
ارادتمند شما
سلام و احترام استاد جان بشما و کسای که این متن ره میخانید 🩷خب وختی مه استاد جانم به چالشی بر میخورم حالا دگه اولش حالمه میگیره بعد بر میگردم بخودم و میگم ای مشکل بر ای هست تا درس لازمه ره بگیرم و بزرگتر شوم و ازش سکوی پرواز بسازم
چند روز قبل استاد چون مه قبلش قرآن درس میدادم یک شاگرد داشتم که از لحاظ مالی خیلی وضعش خوب نبود مه هم برش دلسوزی کردم و با تخفیف درسش میدادم البته بعدش دگه درس ندادم و رهایش کدم و برش گفتم که دگه درس نمیدم اما استاد جان هر چند روز ای دختر خانم خانه ما میآمد و بی هیچ هدفی مثل یک بت چند لحظه می نوشت و میرفت خیلی از آمدنش خوش نمیشدم استاد اما بدلیل دلسوزی و دلرحمی جواب صریح داده نمیتوانستم چون میگفتم دلش نشکنه درحالیکه بخودم ضربه میزدم چون اینگونه آدما در محدودیت اند و باعث پس رفت من میشن
بعد چند روز با پولیس وارد خانه مان شدن استاد حالا مه افغانستان زندگی میکنم استاد با پلیسهای طالب بعد ای دختر خانم وارد اتاق مه شد و به پولیس ها گفت مه مه خاهرش هستم پولیس پرسید شما واقعا خاهر ایشان هستین خب خلاصه استاد پلیسهای خانم و آقا بودن خیلی عالی به کمک و ایمان بخداوند برشان جواب دادم که ایشان قرابتی با مع ندارن و استاد جان جالب ای بود که هر حرفی میزدم با احترام تمام پلیسهای گوش میدادن و قضیه ای بوده که ای دختر از خانه شان فرار کرده بود کل داستان ره نمیدانم چرا فرار کرده بود نمخایم بدانم استادم چون تمرکزم میخایم به زیبای ها باشه ای مسله ره به راحتی حل کرد خداوند همرایم استاد چون مسله ناموسی خیلی درد سر سازه حالا برای افغانها که فرهنگهای و باورهای خیلی جالب و خنده آوری داریم بعد نشستم با خود فکر کردم که ای مسله چی درسی داشت و خدواند چی پیامی داره بوسیلیش فهمیدم استاد جانم کع به تنها کسی که دل بسوزانم خودم باشم خدا بر همه بنده هاش کافی هست مه فقد مسوول زندگی خودم هستم و کسای که میفامم باعث پس رفتم میشه ره واضح و یا با کار کردن روی باورهایم از خودم دور کنم اگه میخایم نتیجه بگیرم و درک کردم استاد جان که واقعا خداوند در همه همه چیز و همه کس هست و هر مشکل بر ای هست تا بزرگتر شوم قویتر و پخته تر
و یک تضادی که کمی بعد تر از اشنای شما برخوردم که شکست عاطفی بود خیلی برمه انگیزه داد تا زنگدیمه متعهدانه زیبا خلق کنم بقول شما استاد جانم نقطه شروع پیش رفت من بود و قبلش بخودم ارزش احترام و عشق انچنانی که الان دارم ره نداشتم مهم ترین رابطه مه با ادما بود برم اما الان میدانم مهمترین رابطه زنده گی مه ارتباط با خدایم هست خیلی ازاد تر عاشقتر و خوشحالترم و هر جا برم خوشحال چون خداوند از بی نهایت طریق عشق میده ای تضاد بزرگترین موهبت الهی بمن بود چون ای مسایل اساسی ره درک و باور کردم اگر این شکست نبود اینقدر پیش رفت نمیکردم و اعتماد بنفسی که الان دارم ره نداشتم و حالا از روابطم لذت بیشتری میبرم و میدانم همه از دورن من میجوشه بیرون انعکاس دورن منه حالا در بحث روابط استاد بازم جای کار دارم و وختای که از طرف مقابلل هر کسی باشه عمل یا حرفی که خوش ایند نباشه ره بشنوم سریع بخودم میگم که باید روی احساس ارزشمندیم رابطه ام با خدا احساس لیاقت و عشق بخودم بیشتر کار کنم استادم بابت بازم باعشق آمدید و صحبت کردید ازتان سپاسگزارم
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
اولین چالشی ک یادم میاد سفرم ب کشور عراق بود ک بسیار ب خاطر هوای گرم و خشکش چالش برانگیز بود برام همیشه و هیچ نتونستم بیشتر از 5 روز در شرایط سختش دووم بیارم
پارسال ک رفتم همون روز اول میخاستم برگردم اما جنگی در رونم بود و یکی میگفت بمون و پیشرفت کن و یکی هم میگفت برو و راحتی رو انتخاب کن و اما من ب لطف خدا موندن رو انتخاب کردم بسیار سخت بود بسیار
14 روز تقریبا تونستم بمونم در روز آخر شرایطم جوری بود ک از مریضی و ضعف با خودم میگفتم یعنی میتونم یکبار دیگه هوای کشورم رو تنفس کنم میتونم ی بار دیگه خونمون رو ببینم از کم طاقتی نبود ها از بدی حالم بود ب قدری حالم بد بود ک فکر میکردم دارم میمیرم دو تا سرم تزریق کردم تا تونستم برگردم ب زور
پاداش حل اون چالش خورد دوره 12 قدم بود ک بسیار شوق داشتم بابتش و شکرگزار بودم و اگر باز هم برگردم ب عقب برای رسیدم ب اون پاداش اون چالش رو قبول میکنم
درس هایی ک تونستم ازش بگیرم ک باید هر بار بهتر از قبل بشم و بیشتر از آستانه تحملم صبر داشته باشم تا انسان پخته تری بشم
چالش بعدی در کار بود در جایی ک کار میکردم مصادف بود با شروع دوره 12 قدم موقع نوشتن چکاپ فرکانسی دیدم در محل کارم تقریبا هیچ دوستی ندارم و افراد اونجا در تلاش بودند تا زیرآب منو بزنن تا من از اونجا برم شرایط سختی بود متنفر بودم از کار چون یک کار روتین روزانه داشت و هیچ تغییری وجود نداشت و من با حداقل حقوق کار میکردم و حتی ب خودم تعهد داده بودم ک جوری کار کنم ک دوست دارم کس دیگری برایم اونجور کار کند اکثر اوقات تا 2 ساعت بیشتر از ساعت کاری میموندم تا بتونم کارمو عالی انجام بدم نتیجه این کارها این بود ک کارفرما ک با افراد قبل از من در آنجا هر هفته باید میلیونی جریمه میداد ب کارشناسان بازرسی اما خداروشکر موقعی ک من رفتم حتی یکبار هم جریمه نشد
یادمه یک شب ک ب اوج خستگی رسیدم و موقع برگشت ب خانه اشک میریختم با خودم میگفتم ک من جرا دارم تحمل میکنم همین امشب میرم ی پیشنهاد حقوق بالایی ب کارفرما میدم ک قبول نکنه و بکم از فردا نمیام
باز هم ی صدایی در گوشم میگفت از خدا هدایت بخواه اون موقع احساس لیاقت برای دریافت هدایت کم بود و باور نداشتم ب هدایت الله
همون لحظه ی هندزفری گذاشتم در گوشم یک فایل از استاد باز شد و استاد گفت و بشر الصابرین
اینو ک گفت فهمیدم ک خدا میگه باز هم صبر کن بیشتر از آستانه تحملت صبر کن فقط برای پیشرفت خودت
با این ک خیلی سخت بود وته خط بودم باز هم تحمل کردم
شرایط جوری پیش رفت ک وقتی از کار اومدم بیرون اون افرادی ک اونجا ی روزی دنبال زیر آب زدن من بودند موقع رفتنم گریه میکردن و میگفتن توروخدا بمون
اونوسختی ها باعث شد ک بفهمم ک علاقه من در صنعت غذایی نیس و لذت نمیبرم از کار روتین و روست دارم آدمهای متفاوت و راه های متفاوت رو تست کنم و مدام در حال تغییر باشم
نتیجه صبر در اون چالش قوی تر شدنم و بالاتر رفتن عزت نفسم بود ک من میتونم ب کمک خدا شرایط رو تغییر بدم ب طوری ک از این رو ب اون رو بشه
خدایا میدونم ک تو لطف کردی و بهم نیرو دادی تا بتونم تحمل کنم سختی ها و چالش هارو تا قوی تر بشم انشان های ضعیف ازربین میروند
استاد جونم جوری زا تو سپاسگزاری میکنم ب اندازه ارزش ای فایل ک خودتون میدونین چقدر باارزشه
در حین این ک خیلی مشتاق تغییر ما هستین در همین حین هم جوری رفتار میکنین ک نمیخاین کسی رو ب زور تغییر بدین این واقعا یک هنره
فقط عشقتون رو دنبال میکنی فقط لذت میبرین ن حرص میزنین ن نگرانی چون قانون رو میدونین