ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 2 - صفحه 53 (به ترتیب امتیاز)

822 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ابوالفضل مله گفته:
    مدت عضویت: 753 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته و همه ی هم دوره ای های من در این دوره

    خدایا شکرت بابت این فایل ها و این آگاهی ها

    استاد این فایل ها در بهترین زمان خودش داره روی سایت گذاشته میشه دقیقا زمانی که من نیاز دارم به این آگاهی ها زمانی که من دارم با یک چالش دست و پنجه نرم می کنم زمانی داشتم مسائلی که داشت پیش می اومد که نجوا ها به خودشون اجازه داده بودنند که بیان و نظریه های باطل و نا امید کننده شون رو توی ذهنم جا کنند شما فایل گذاشتید دقیقا ذهن منطقی اطرافیان همه و همه میگفتند که تنها راه پیشرفت وام است و لا غیر در اوضاعی که من داشتم و گیر بودم و هستم گیر پول این درصورتی بود که نماینده مجلس وام کم درصد میداد با اقساط بلند مدت انواع جاها وام های عالی برای بیزینس من می دادند بانک هایی که باهاشون کار میکردم قبلا وام می دادند ولی من به تعهدی که به خدا داده بودم پایبند بودم این در حالی بود که برای بیزینسی که دارم بهترین وام ها رو میدادن اتفاقی که افتاد قبل از این مجموعه فایل های ذهنیت قدرتمند یک فایلی رو گذاشتید که از تاثیر شیرینی بر روی مغز می گفتید که یهویی برگشتید تو اون فایل جدی گفتید هر چیز مخربی که ذهن تو از اون خوشش میاد و اشاره مستقیم به وام داشتید دیگه مساله رو کلا برای من تموم کرد استاد و چه چالشی بود برای منی که سال ها وام درمانی کرده بودم وام برنداشتن اما به لطف الله یکتا با فیل های بینظیرتون این چالش حل شد بعد اون چالش قرض نگرفتن برای اینکه من در یک تنگنا قرار داشتم محصولم هم اونطوری که می خواستم فروش نرفت که خود این چالش بود رفتم کارگری برای ذهن نجوا گرم که پول داره تموم میشه میوه نداری و…. و اطرافیان که این وضعیت رو دیدن خودشون هی میگفتند پول قرض بهت میدیم هر وقت داشتی بهمون بده ولی این چالش جدیدی بود که با اون رو برو بودم وقرض نگرفتم خودتون می گفتین لنگ هزار تومن پول بودم ولی قرض نگرفتم منم گفتم راه استاد رو می خوام برم چون نتیجه گرفته

    چالش بعدی که توی این بیزینس داشتم و دارم چون من تولیدی لباس دارم فروختن بود که اول تک فروشی داشتم اونم چالش بود که حل شد بعد ایده الهام شد که عمده بفروش منی که قبل از این فکر می کردم راحت ترین کار جهان فروختن و بازاریابی هستش داشت تن و بدنم می لرزید گاهی اوقات عرق سرد روی پیشونی مینشست این در حالی بود که بهترین جنس با بالاترین کیفیت دوخت رو داشتم عرضه می کردم اولین مغازه رفتم جواب نداد ولی ناامید نشدم رفتم ورفتم تا اینکه لباس ها فروخته شد بعد فروخته شدن دوباره همون نفر تماس گرفت که جنس می خوام ما هم خوشحال گفتیم در حال تولید هستیم گفت هر وقت آماده شد من می خوام و این جا بود که تله شیطان بود امید از خدا رفت رو غیر از خدا که اون بر بر میداره ولی بردیم و برنداشت و داشت اشکمون درمیومد رفتیم شهر دیگه که اونام برنداشتند ولی خودمونو آروم می کردیم و توکل به خودش داشتیم داریم ببینم این چالش برای ما چه تاثیری داره ولی اگر در حین چالش حالمون خوب باشه در های رحمت الهی یکی یکی برومون باز میشه این سنت الهی است

    به یاد این شعر افتادم که میگه:

    تو پای در ره بنه و هیچ مگو

    راه خود بگویدت که چون باید کرد

    واقعا همین است وهیچ به قبل که نگاه می کنم می بینم که رو چالش ها مقاومت داشتم ولی انجامشون دادم و هر چالشی که انجام می دم درهای رحمت به روم باز میشه دوست دارم تا صبح بنویسم چه حال خوبی به آدم میده چه فرکانس خوبی داره

    خدایا ما رو به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده ای هدایت کن فرمون زندگی دست توست تو مارا به بهترین مسیر ها ببر

    در پناه رب العالمین شاد و پیروز وثروتمند وسعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    ممنونم از شما استاد بی نظیر که به عالی ترین شکل ممکن قوانین رو به ما میگین سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    Blue canvas گفته:
    مدت عضویت: 1602 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    دو تا چالش داغ و تازه از تنور دراومده این چند روز تجربه کردم( تقریبا همزماااان)

    به خودم گفتم باید قوی باشم و درس هاشو بگیرم

    چالش اول:

    بیماری مادرم که یهویی سروکله اش پیدا شدو حالش خیلی بد شد، تاحدی که با امبولانس به بیمارستان منتقلش کردیم..

    رفته رفته اوضاعش بهتر شد، و به نوعی من دیگران رو دلداری و امید می دادم، منی که برای خودم یه شوک بزرگ بود، اینجا قدرت توکل و استمداد از خدا رو دیدم و بخاطر همین توانستم خیلی زود اطرافیانم رو هم اروم کنم، حتی اون زمان که هنوز بهتر نشده بود صحبتهای منفی پزشک رو ١٨٠ درجه برعکس مثبت به خانواده اعلام می کردم

    چالش دوم:

    که در مورد شناخت یه دوست عزیزتر از جان بود که بارهااااا جهان نشونه های زیادی رو بهم نشون داده بود ولی زیرسبیلی و با توجیهاااات بسیار زیاد ازش عبور می کردم

    تا ایندفعه که یکبار برا همیشه تصمیم گرفتم اون پرده ضخیمی که قلبم جلوی عقلم رو میگرفت بزنم کنار و راست و حسینی با حقیقت روبرو بشم، اینکه ببینم ایا افکار نامناسب ذهنم در این موضوع، حاصل نجواها و تزیینات بی اساس شیطانه

    ( وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً

    دلیلی بر ادعایشان ندارند و فقط دنباله‌روِ خیالات‌اند! ولی خیال‌بافی اصلاً به‌درد شناخت حقیقت نمی‌خورد.

    نجم – 28)

    یا نه موضوع واقعی هست:

    وقتی دوستم ازم درخواست کرد ماشینم رو مدتی بهش قرض بدم تا ماشین خودش رو ببره تعمیرگاه

    در عرض چند ساعت تصمیم گرفتم یه ردیاب شنود توی ماشینم قرار بدم( اینکار قانونی هست)

    دو سه روز اول اوکی بود فقط شاهد رفت و امدهای مشکوکی به یه کوچه حوالی شرق تهران بودم که ماشین چند ساعت متوقف می شد، قبل یا بعد سرکار رفتن دوست عزیزتر از جانم!!

    گفتم شاید واحدی منفک مربوط به محل کارش باشه، ولی باز گفتم ایشون که محل کارش اکباتانه، اما اینجا مجیدیه، دو سر مخالف شهر، هیچ ربطی به هم ندارن!

    اما درست یه روز مونده بود به اینکه ماشین رو تحویلم بده بعد از اینکه از سرکار تعطیل شد وویس داد بیا اینور خیابون، گفتم یاخدا به کی اینو گفت؟

    بعد ماشینم توقف کرد دونفر از همکارهاش سوار شدند و صدای قهقهه های شادی که فضای ماشینم رو پر کرد، بوی تعفنی که کل فضای ماشینم رو پر کرده بود از فاصله چند ده کیلومتری حس می کردم، بعد یکساعت و نیم رانندگی توی ترافیک سنگین، یکیشون حوالی سیدخندان پیاده شد، طولی نکشید دوستم و اون نفر دوم درست توی همون کوچه مشکوک متوقف شدن…

    من برای ایشان چ کارها و ازخودگذشتگیهایی که تابحال نکردم!! میلیاردها تومن زمینهام به نام ایشونه!!! از سر ساده لوحی و اعتماد بیجا

    جالبه دو سه سال پیش هم شاهد رفت و امدهای مشکوکی به ویلایم شده بودم که کلید اونجا رو من، دوستم و یه باغبون داشت، و اونجا باز دوربین جاسوسی کار گذاشتم و دیدم اووووه چقدر ادم رفت و امد میکنه به ملک شخصی من،

    یکیش هم دوست عزیزتر از جان و بقیه اش رو نگم

    و باز همه چیو سکرت گذاشتم بمونه، و درسش رو نگرفتم( مشت و لگد جهان)

    بقول استاد جهان اول سنگریزه میزنه تا بیدار بشیم

    بعد لگد و بعد اگه هنوز خودمون رو به خواب زده باشیم اون سنگ بزرگ رو میزنه که قشنگ له بشیم

    چالش ها و تضادها میان تا درسش رو بگیریم

    بزرگ بشیم و رشد کنیم

    پس از مواجهه شدنم با این چالش دوم بارها توی نُت گوشیم تصمیم های مختلفی رو نوشتم که چ درسی میتونم از این تضاد بگیرم، از این رخداد به ظاهر تلخ و لجن و گنداب

    اون نمیدونه که من چهره واقعیش رو دیگه کامل شناختم و دیگه نمیخوام توجیه کنم خودم رو

    اون نمیدونه که جهان هدایتم کرد تا اگاهانه پرده جهالتم رو کنار بزنم

    اون نمیدونه که تصمیم دارم با یاری خدا اول اموالم رو ازش پس بگیرم، و بعد اونو با دنیای رنگی رنگیش تنها بزارم

    من نمیدونم چجوری خدا یاریم میکنه تا حقوقم رو پس بگیرم ولی درخواستم رو فرستادم و به چجوریش کاری ندارم، چون میدونم خدا حامی من هست، همون خدایی که این همه نشونه واسم اورد همون خدا واسم کافیه و هدایتگرم خواهد بود

    ان شالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مرتضی دیندار گفته:
    مدت عضویت: 1077 روز

    بنام رب العالمین

    سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و همه همراهان

    چالشها و واکنش‌های من

    قبلا یه چالش کوچک شیرازه وجودم رو بهم میزد

    اما حالا دیگه با توجه به عمق چالشها چن روز، یا چن ساعته

    چون دارم آگاهانه ذهنمو کنترل میکنم وسعی دارم از جملات زیبای استاد استفاده کنم مثل الخیر فی ما وقع

    منطق من همیشه کمک حالم هست اگه چالشی باشد خیر متلقه چون این تجربیات گذشته در من منطقی قوی ساخته

    البته که این فایل منطقم رو قوی تر کرد در زمانی که به ی چالش بزرگی رو داشتم ودارم این خدا مهربون چه هدایتی کرد منو ،درست وبه موقع

    الحمدلله رب العالمین

    استاد خدارو شاهد میگیرم اولین روزی که رفتم سر کار و الان که پروژه تمام شده من همون حس و حال رو دارم که اولین روز کاریم داشتم، همه از من بخاطر این روحیم تحسین میکنن و بعضی ها هم میگن چقدر خون سردی مگه کار دیگه ای سراغ داری

    اما من خودم میدونم که احساس لیاقتم رفته بالا و خداوند منو ی پله ویا چندین پله می‌بره بالاتر دیگه این کار در شان من نیست من باید برم جایگاه اصلی خودم اینو منطق من میگه چرا، چون من دارم روی خودم کار میکنم شب‌های که همکارانم میرفتن بخوابن من تازه شروع میکردم به

    نوشتن تمریناتم وگوش دادن به محصولاتی که از سایت استاد عباس منش تهیه وخرید کرده بودم

    یه شب ساعت 3صبح بود ریئس یه قسمت اومد به من گفت مرتضی تو پسر خوبی هستی و هوای همکارانتو داری چون اونا همش خوابن اما تو بیداری

    من بهش گفتم نه اونا همکاران خوبی هستن دوربر منو خلوت میکنن ومیرن خواب غفلت تامن با تمرکز بیشتری مطالعه کنم تا خودمو رشد بدم

    خندید دستی به شونم زد و رفت

    الانم با اینکه پیش نهاد رسمی شدنو دارم اما میخوام برم خارج وخودمو به چالش بکشم هزینشم دوری از خانواده است چرا، چون برای بدست آوردن باید قربانی بدیم واین دوری رو تحمل کنم تا زمانی که اونا بیان پیشم نه من برگردم باید پیشرفتی حاصل شود.

    تمرین:

    چالش فعلی من یاد گیری زبان انگلیسی است که که از خیلی وقت پیش تصمیم گرفتم اما بخاطر اینکه فکر می‌کرد برام سخته میگم تو یه فرصت دیگه.

    بدجوری دارم ازش فرار میکنم

    با توجه به راهنمایی ک استاد کردن اگه بتونم از یه زاویه دیگه بهش نگاه کنم خیلی خوبه، چون از خیلی وقته میخوام تولید محتوا کنم‌ اگه زبان انگلیسی ام هم خوب باشه میتونم به فراتر از خواسته هام برسم.

    مثلآ مهاجرتی که دارم چ قدر راحتر میشم یا تولید محتوا تو کشوری ک هستم واینکه نوشتن برام یکم سخته اما حرف زدن میتونم تو حوزه خودم ساعتها کنفرانس بدم.

    این برام یه فرصت طلایی هست وبا توجه به اینکه پسرم تافل داره داره می‌تونم ازش کمک بگیرم

    حالا چ خوب میشه من تو خونه خودم به پسرم میگم روز چند تا کلمه بهم یاد بده ویا اینکه زمانی که داره ب شاگرداش زبان یاد میده منم یاد بگیرم

    واین طور شاخ این غوله روبشکونم

    الهی شکرت

    الحمدلله رب العالمین

    استاد عزیزم از این که این دوره خودشناسی رو استارت زدید ان هم درست در زمانی که خیلی از ماها به این دوره فوق العاده زیبا نیاز داشتیم یه مکمل برای دوره های ک داشتیم حداقل برای من اینطور هست

    چه هم زمانی ها داره اتفاق میافته

    ساعت 4 صبح شد

    خدا نگهدار هممون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مصطفی کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    سلام به خانواده عباس منش در این سایت

    خداروشکر که من لیاقت دریافت این فایل رو دارم و سپاسگزارم استاد به خاطر زحمات شما.

    من در کل دوست دارم با مثال در مورد مسائل صحبت کنم .

    خوب در مورد برخورد با چالش‌ها میتونم بگم که اگه چالش در مورد یه کار یا هدفی باشه که به پیشرفت من کمک میکنه حتمن با اغوش باز قبول میکنم و خوشحال میشم .

    چون وقتی به گذشته نگاه میکنم همیشه در مسائل کوچک و بزرگ اینطور بوده.

    برخورد با چالش‌ها برای من تا قبل از آشنایی با استاد همونطور که گفتم اگه برای پیشرف بود خوشحال میشدم که هلشون کنم .

    واگه به صورت تضاد بود میتونم بگم ناراحت میشدم و بهم میخوردم ولی خداراشکر سعی می‌کردم باز بتونم به بهترین شکل هل کنم اون مسئله رو در حد توانم .و البته بوده که نتوستم یک مسئله ای رو به موقعه حل کنم و تجربه کسب کنم و درسش رو بگیرم که این تا آخر زندگی با ما خواهد بود که رشد کنیم.

    ولی از وقتی که با آموزش‌های استاد آشنا شدم سعی میکنم که هر چیزی رو در زندگی با دید مثبت نگاه کنم و با خودم فکر کنم که این مسئله در زندگی من در حال حاظر اومده که چه درسی رو به من هدیه کنه .

    و اما در مورد چالش

    چند ماه پیش دوستم یه قایقی داشت که تو شرایطی قرار گرفت که می‌خواست بفروشه ولی خوب از قبل نیتش این بود که قایق رو تعمیر کنه و یه سودی براش داشته باشه .

    خلاصه که شرایطش رو نداشت به خاطر همین میخواست با همون تغیرات جزعی بفروشه .

    به من هم بهش پیشنهاد دادکه اگه پول داری خودت یا برادرت قایق رو بخر. من هم پیشنهاد دادم که میتونم باهات شریک بشم تا بتونی سر فرصت روش کار کنی.میخواستم که به هدفش برسه چون اون هم خیلی موقعها من رو کمک میکنه تو مسائل.

    و اون قبول کرد.حالا اگه بخوام به آموزه های استاد اشاره کنم میتونم بگم میدونم ما مسئول مشکلات دیگران نیستیم و ما نباید دیگران رو بر خودمون ترجیح بدیم و کلی از این داستان‌ها.

    ولی از آنجا که اشاره کردم من با چالش‌ها ی که به پیشرفتم کمک کنه خوشحال میشم.

    و اونجا بود که گفتم با این شراکت خودم رو در داشتن یه قایق به چالش میکشم .

    با این کار هم به اون کمک میکنم هم خودم رو محک میزنم .

    چرا میگم محک. چون در جریان خرید قایق دوستم بودم که از قبل کمکش کرده بودم یک سری کارها رو باهاش انجام دادم مثلآ صندلیهاش مشکل داشت از من کمک خواست و انجام دادیم چون میدونه که من دست به آچار هستم.

    خلاصه با توجه به اون تغیرات تصمیم گرفتم که ادامه کار رو باهاش شریک بشم .

    ظمن اینکه بدم هم نمیومد که یه سودی کرده باشم.

    حالا بریم برای چالش. دوستم میگفت اگه چسبی که روی قایق هست عوض کنیم و یه تغیرات کوچک دیگه. میشه با قیمت خوب فروخت.

    من اول گفتم بابا این چسب اوکیه چرا میخوای عوض کنی فوقش یکی دیگه روش بکش یا اینکه اگه میخوای رنگش کنیم.

    از دهنم در رفت که رنگش کنینم. من که فقط یک بار به صورت جزعی با یه کسی دیگه چند سال پیش کمک کرده بودم یه قایق کوچک رو رنگ کردم اون هم نه کامل.

    اصلا به این فکر نکردم من که هیچ تجربه ای در رنگ کردن قایق ندارم چطوری و با چه وسیله ای و چطور و کجا .حالا قایق 7 متری توی خیابان.

    دوستم هم گیر داد که مصطفی ینی میشه رنگ بشه ؟ کلی ذوق کرد و ول کن نبود .من هم گفتم حالا که اینقدر اسرار داری برو که بریم چالش.

    آقا نشون به اون نشون که از 3 یا 4 ماه پیش تا الان درگیر اون تجربه هستیم ولی خبر خوب اینه که تو این کار بینهایت کارها و تجربه ها و چالش‌ها رو پشت سر گذاشتیم با دوستم.

    که برای هرکدام کلی خودمان رو تشویق میکنیم.

    اگه بخوام داستان‌های سر راه رو براتون بنویسم خیلی طولانی میشه .

    اینکه جایی نداشتیم و مجبور شدیم تو خیابان کارهاشو انجام بدیم .اینکه تو هوای بیرون و در هرزمانی نمیشد رنگ کرد چون رنگش خیلی خاص و حساس بود.اینکه باید 5 صبح میرفتیم برای رنگ که هوا بادی نباشه .بارانی نباشه و اینکه به موقعه سر کار اصلیمون برسیم اینکه می‌خواستیم طرحهای خاصی هم روی قایق پیاده کنیم و ضبط و باند و چوبهای زیر قایق و کلی تعمیرات که فکرش هم نمی‌کردیم تو مسیر مواجه شدیم .

    و الان بعد از چند ماه وقتی نگاه می‌کنیم کلی یاد گرفتیم کلی تجربه کردیم کلی ناامید شدیم و ادامه دادیم و خودمان رو تحسین کردیم و با حس خوب که ما خواستیم و تونستیم و قوی‌تر شدیم ..

    وقتی مردم ما رو تو خیابون میدیند که این تعمیرات رو انجام میدیم شاخ در می‌آوردن.

    ولی حالا که قایق رنگ شده و خشکلتر از قبل هرچقدر نگاهش میکنیم خسته نمیشیم و چقدر مردم از قایق خوششان میاد .

    کاشکی میتونستم عکسهای قبل و بعد از جراحی رو براتون اینجا بزارم که ببینید در مورد چی صحبت میکنم.

    چند روز پیش قایق رو بردیم تو آب خدا میدونه چقدر حسش خوب بود و چقدر سپاسگزاری میکردم بابت موفقیت‌هایی که حاصل شد و نتیجه‌اش که همون میوه‌هایی هست که استاد می‌گفتند رو دیدیم و کلی لذت می‌بردیم.

    انشااله به زودی آماده فروش هست و کلی سود هم خواهیم کرد .

    سودش هم میشه پاداش اون زحمات چالش و یا تضادهایی که تو کار بهشون برخورد کردیم.

    و برطرف کردیم .

    آره این داستان من و دوستم رو کلی بزرگتر کرد .حالا که دیدیم می‌شود و میتونیم تصمیم گرفتیم که کنار شغل‌ اصلی به صورت پاره وقت برای تجربه و کسب درآمد هم دوباره قایقهای بزرگتر رو بخریم و راست و ریست کنیم و بفروشیم .

    در مورد فایلهای استاد کلی میشه صحبت کرد و از خاطرات و تجربیات صحبت کنیم .

    من هم این داستان به ذهنم اومد که در موردش بنویسم و با مرور کردنش هم برای خودم هم برای دوستان بتونم الگو بسازم که میشه چالش‌ها رو با دید اینکه من این مسئله رو از چه زاویه‌ای نگاه کنم بهتره و هلش کنم رشد کنم و خدای خودم رو سپاسگزار باشم که به من فرصت داد که بزرگتر و توانمند تر به تواناییهایم پی ببرم و خوشحال باشم .

    من هم خیلی چالش‌ها در زندگیم پشت سر گذاشتم اتفاقا”چند روز پیش با یه مشتری که کارش فیلمسازی بود صحبت میکردم در مورد کتاب زندگی من که دیدم استاد در این فایل اشاره کرده که برام خیلی جالب بود .انشااله در آینده تصمیم دارم خودم رو به این چالش دعوت کنم و شروع کنم به نوشتنش..

    خدارو شکر در حال حاظر چالش سختی در زندگی ندارم ولی خوب میدونم همیشه میشه که پیشرفت کرد و کلی نقاط ضعف در زندگی و شخصیت و روش کار هست که باید بهتر بشه .

    همیشه باید این سوال رو پرسید که چگونه می‌شود بهتر از این باشیم و ما هیچ وقت کامل نیستیم.همیشه باید یاد بگیریم قبل از اینکه به چالش بر بخوریم اگه هم برخورد کردیم با آغوش باز قبول کنیم و رشد کنیم در اون مسئله یا کار و یا هرچیز دیگه.

    استاد عزیزم تشکر فراوان بابت این فایل. من سعی کردم درکم رو به اندازه خودم از این فایل با این مثال از زندگیم کامنت کنم

    و امیدوارم که همگی ما در چالش‌های زندگی سربلندباشیم.

    یک دنیا سپاسگزارم بابت حظور شما در زندگیم.از راه دور میبوسمت

    خدا یارو یاورتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    مهناز اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 2207 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم

    سوال: به طور کلی، با مسائل یا چالش هایی که در زندگی برایت بوجود می آید، چه برخوردی داری؟

    آیا نگاه شما این است که: این چالش فرصتی برای بهبود، یادگیری و پیشرفتم است؟!

    یا احساس نا امیدی و ناتوانی می کنی و سعی می کنی از مواجه شدن با چالش ها و مسائل خود فرار کنی؟!

    برخورد من با چالش بستگی به نوع چالش داره من و همسرم تا الان دو بار مهاجرت کردیم مهاجرت اولمون قبل از آشنایی با استاد بود که اون زمان من فقط اسم استاد رو شنیده بودم و عضو سایت عباس منش نبودم و فایل ها رو دنبال نمی کردم اون زمان همسرم از کارمندی بیرون اومد و ما به شهرستان خودمون مهاجرت کردیم واقعیتش ترس بود از اینکه اگه اوضاع خوب پیش نره ولی ما این چالش رو به سلامت انجام دادیم و بعدش با استاد عباس منش آشنا شدیم و شرایط خیلی خوب پیش رفت و ما دوباره بعد از 6 سال زندگی در شهرستان خودمون تصمیم به مهاجرت گرفتیم علی رغم تعجب همه و مخالفت خانواده هامون ما با سه تا بچه به تهران مهاجرت کردیم در صورتی که ما در شهرستان واقعاً وضعمون خوب بود این مهاجرت ترسش کمتر از اولی بود چون این دفعه روی خودمون کار کردیم.

    اما یه سری چالش هایی دارم که اونها رو درست و حسابی حلشون نکردم و به قولی ازشون فرار میکنم: 1_ رانندگی : من چندین ساله که گواهینامه دارم اولش که ماشین نداشتیم و بعدش که ماشین خریدیم پشت فرمون نشستم و در شهرستان رانندگی میکردم ولی از وقتی که اومدیم تهران رانندگی نکردم هم خودم ترس دارم و هم همسرم به رانندگی من اعتماد نداره البته این عدم اعتماد همسرم باز به خودم برمیگرده چون من خودمو باور ندارم و می‌خوام که پرفکت باشم ( کمالگرایی)

    2_ ترس از تاریکی و تنهایی : دارم روشون کار میکنم ولی جای کار دارم

    3_ رفتار درست با بچه‌هام البته اینم میدونم که من باید روی خودم کار کنم اونها هم خودشون هدایت میشن ولی گاهی اوقات کنترلمو از دست میدم .

    4_ افزایش درآمدمون که درآمد الان ما به اندازه شهرستان هست و ما می‌خواهیم که بیشترش کنیم

    در لحظه اول برخورد با چالش ها یکم بهم می ریزم ولی بعدش به خودم یادآوری میکنم که الخیر فی ما وقع هر اتفاقی بیفته به نفع منه، سعی میکنم قانون و حرف های استاد رو به یاد بیارم .

    اگر من این چالش ها رو حل کنم در وهله‌ی اول آرامشم در زندگی بیشتر میشه ، اون بخش از ذهن و فکرم که درگیر این چالش هاست آزاد میشه و برای اهداف بعدیم برنامه ریزی میکنم و اعتماد به نفسم بالا می‌ره ، مستقل تر میشم برای انجام کارهام ، آزادی بیشتری خواهم داشت

    و در آخر باید شروع کنم مثلاً برای رانندگی از همین محله خودمون شروع کنم و برای ترس از تنهایی و تاریکی ابتدا در زمان های کوتاهی خودمو در این شرایط قرار بدم و بعد این زمان ها رو بیشتر کنم.

    در مورد افزایش درآمد باید هر روز در سایت مون یک کوچولو پیشرفت کنیم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    بهاره زارع گفته:
    مدت عضویت: 535 روز

    سلام به استاد بزرگوارم

    وای وای استاد من وقتی این فایلتون رو گوش دادم همون روز چالش مالیات رو بعد از 10 سال قبول کردم و وقتی قبول کردم یه ارامش یه حال خوبی بدست اوردم و اشحاصی بهم گفتن برو جلو ما کنارت هستیم که باورم نمیشد اصلا استاد نمیدونید چه چیزی رو پشت سر گذاشتم

    و چالش بعدیم قبول دو قلوهام بود

    که بعد ازدوسال قبولشون کردم چون همش با خودم میگفتم خدابهم داده پس چرا هیچ کمکی بهم نمیکنه چرا اصلا داد که پشتش رو بهم بکنه حالا دیدم رو هم باز کرد چون با اومدن دوقلوها همه چیم عالی شده بودارامش عشق محبت دوستی همکاری درک غیر از ثروتم و چون تو این زمینه بالا نرفته بودم همش فکر میکردم خدا بهم ظلم کرده ووقتی فایلتونو گوش دادم چالشون رو قبول کردم حالا به آرامش وعشق بیشتری رسیدم

    وواقعا خیلی ازتون ممنونم و من اولین بار براتون پیام میزارم مسیر دید من رو نسبت به مسایل عوض کرد حال من رو عالی کرد با حال خیلی خوبی سرکار میرم به خونه میرم وواقعا ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    مهدی رستمی گفته:
    مدت عضویت: 2039 روز

    استاد الاساتید سلام

    عرض ادب و احترام

    این دوره به جرات چکیده ای از تمام دوره های شماست

    به شرط اینکه کسی این فایل ها را گوش میکنه ، تو مدار باشه

    زمانی که من این فایل را گوش دادم

    اتفاقی هدایت شدم به سمت یه مستند

    که دقیقا تمام حرف های (قوانین) شما را این آقا رعایت میکرده

    به نظر من ثانیه به ثانیه این دوره شما را باید pase کرد و نکته برداری کرد.

    چقدر شما صادقانه خود افشایی میکنید و این نشان از شهامتو احساس لیاقت شماست.

    استاد و خانم شایسته عزیز

    اگر براتون مقدوره

    تو گوگول این مستند را هم شما یه سرچ کنید

    و ببنید شما دقیقا قوانین را توضیح دادید که از قدیم جواب می‌داده و قطعا در حال و آینده هم جواب میده .

    مستند “خودکار بیک”

    این مستند در مورد شخصی که خودکار بیک را تو سال 1342

    وارد ایران میکنه

    و خودش شروع به ساخت میکنه

    این آقا(علی اکبر تحریریان) در مورد چالش های خط تولیدش حرف میزنه

    و چگونگی حلش این چالش ها

    وقتی این مستند را می‌دیدم

    انگار صدای استاد عباس منش روی این مستند ادیت شده بود

    واقعا زیبا بود

    من تحت تاثیر قرار گرفتم

    و شاید اگر شما ببینید در کنار

    خیلی مثال هاتون

    ایلان ماسک و آقای فتاحی امرسان،ریچارد برانسون و….

    ازش یادکنید.

    خوشحال میشم عنایت کنید و یه نگاهی به این مستند که سال 95 تولید شده بکنید

    منتظر ادامه قسمت بعدی این دوره جادویی شما هستم

    در پناه حق شاد باشید ناپلئون هیل ایران ما استاد الاساتید عباس منش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    خدیجه کبیریان نوید گفته:
    مدت عضویت: 1219 روز

    سلام استاد عزیزم وقتتون بخیر، خداقوت

    اول به رسم ادب سپاسگزارم از شما بابت وجود ارزشمندتون و سایت بینظیر و تیم قدرتمند عباس منش که کلی آگاهی به ما میدید و چشمانمون رو به حقیقت های ناب زندگی باز میکنید که مسیر زندگی رو با تموم فراز و فرودهاش ، نقاط ضعف و قوتمون و پیروزی ها و شکست‌هاش عالی طی کنیم و از همه جوانبش لذت ببریم و هر لحظه مون با رشد و تکامل همراه باشه و تبدیل شدن به نسخه ی منحصر به فرد از خودمون در طی این مسیر زیبا

    تمرین این جلسه:

    استاد من قبلاً هم گفتم خانم خانه دار هستم و چون همش دوست دارم فعال باشم و در حال رشد و یادگیری مهارتهای جدید دوست داشتم که کسب و کار شخصیم رو راه بندازم و من طبق کلی تحقیق تو وجود خودم فهمیدم من فعالیت تو زمینه توسعه فردی رو خیلی دوست دارم (چون شما گفته بودید برید سراغ کاری که خیلی دوست دارید که از انجامش خسته نشید و تفریحتون باشه ،من فعالیت‌های زیادی رو دوست دارم اما متوجه شدم توسعه فردی مهارتیه که اگر من در قبالش درآمدی هم نداشته باشم با عشق انجامش میدم) و واقعیت نمی دونستم چه جوری انجامش بدم و میترسیدم میگفتم چکار کنم چطور انجامش بدم بقیه چه دیدگاهی در موردم دارن و … ولی از خدا هدایت خواستم یک به یک قدم‌ها به من گفته شد و گفته میشه اول اومدم تو پیج شخصیم پستهای انگیزشی و توسعه فردی گذاشتم بعد ایده اومد پیج کاری بزنم بعد در مورد اینکه چه محتواهایی بذارم و چطور ایده اومد که همه پستهام متنی بودن و تعداد تعامل مخاطبینم کم بود ولی من به خودم گفتم پیش میرم نا امید نمیشم چون انرژی در جهان هستی از بین نمیره، همین طور آموزش دیدم، دوره شرکت کردم، صبحهای زود که نمیتونستم از خواب پاشم بیدار میشم مطالعه میکنم و فایل‌های شما رو گوش میدم و تو این زمینه تولید محتوا میکنم و چند وقت پیش یه ایده برام اومد که ویدئو ها تو اینستاگرام بازدید بیشتری میخوره و جذابترن بیام محتوا تولید کنم و روش صدای خودم رو بگذارم اولش میترسیدم (یا شاید خجالت می‌کشیدم) میگفتم چطور ولی چون قدم برداشتم، ترسم ریخت،

    اولین پست رو اینطور گذاشتم بعد متوجه شدم واقعا موثره و از اون روز به همین سبک فعالیت میکنم و خدا رو شکر بازدیدهام بالاتر رفته، پستهام جذابتر شدن و خیلی خوشحالم و تو فکرش هستم و دارم روی خودم کار میکنم که کم‌کم با ضبط ویدئو از خودم پست بذارم و خیلی حس خوبیه استاد به قول شما وقتی میری تو دل ترسهات رشد می‌کنی قبلا شاید تو جمع بازیهای گروهی مثلا پانتومیم انجام میدادن من قبول نمی‌کردم چون خجالت می‌کشیدم یا عزت نفسم پایین بود ولی بعد گفتم من باید این کار رو انجام بدم که قوی بشم و انجامش دادم

    حتی تو جمع صحبت کردنم خیلی بهتر و مسلطتر شده

    و دیگه این رویه ی زندگیم شده هر جا احساس میکنم که دارم میترسم میگم باید انجامش بدم و برم تو دلش و بعد انجامش میدم میبینم چقدر حس خوبی دارم حس رشد، قدرت گرفتن، شجاعت، اعتماد به نفس و عزت نفس بالاتر ، شادی بیشتر، باسوادتر شدن،آرامش،حس تأثیرگذاری بیشتر و هزاران حس عالی دیگر که تو این مسیر دارم تجربه میکنم خدایا شکرت برای هر لحظه آگاه شدنم و حال خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    ابوالفضل گفته:
    مدت عضویت: 1123 روز

    سلام و عرض ادب

    دیروز ب طور خیلی عجیبی یاد دورانی از زندگیم افتادم که همیشه اون شاگرد بهترین و زرنگه بودم

    یاد اون زمان هایی که خیلی موفق بودم

    تفاوت رو با این زمان نگاه کردم دیدم ک اون زمان خیلی روی انجام تمریناتی ک توسط استاد اون موقع داده می‌شد تمرکز میکردم و سعی می‌کردم حلشون کنم و این باعث می‌شد من بهترین باشم

    همیشه هر حرفی که برای بهتر شدن افراد گفته می‌شد و من فقط و فقط ب خودم میگرفتم فک نمی کردم ک دیگری باید اون کلروفیل انجام بده یا این صحبت ها ب درد اون میخوره کاش بود و گوش میداد

    اما الان میخام دوباره بشم پسر زرنگ اون زمان و فقط و فقط به خودم بگیرم

    به خاطر همین میخام ب سوالات حواب بدم

    اگر من به چالشی برمی‌خوریم احساس ناامیدی و ترس بهم دست می‌داد

    فک میکردم حتما ی جا ی کار بدی کردم ک دچار این چالش شدم شروع میکردم به استغفار و ترس از عذاب الهی

    فک میکردم حتما آدم خوبی نبودم ک این چالش پیش اومده

    چالش امروزم در حوزه کاری است من تو صنف مشاور املاکی هستم

    کلی ملک دارم برای فروش ک دیدگاهم رو تغییر دادم این ها همش ثروته این قدم اولم

    قدم دوم که نمیدونم درست هست یا نه

    نمیدونم که چیکار باید انجام بدم برای فروش این ملکهای ارزشمند میدونم ب لطف خدا این حتما نعمتی هس برای من که وقتی ب لطف و هدایت خودش این چالش رو تبدیل میکنم ب یک فرصت که مطمئنن ثروت و نعمات زیادی در تمام وزه ها برایم خواهد داشت اینم میدونم ک خودش حل میکنه اینو و پاسخ سوالات رو میدونه خودش

    خدایا شکرت میکنم بابت حلش این حس آرامش رو هم خودت بهم لطف کردی

    شاید قدم دوم اینه که هنوز باور نکردم ک کلی مشتری وجود داره و به دنبال ملک های من برای سرمایه گزاری زیاد هستند

    از خدا میخام که برام خدایی کنه و این چالش رو خیلی زود حلش کنم. چون میدونم خودش هم میخاد که من زودتر از این مرحله گذر کنم

    میدونم آخرش خودش بهم کمک میکنم اول و آخر خودشه

    و خودش بهم گفته که هرگز دیر نمیکنه و من فقط باید از زندگیم لذت ببرم

    راه های حل این چالش هم این ک ب ذهنم میرسه این ک ذره ذره باور کنم که مشتری ها و افرادی که به شدت تشنه و دنبال ملک های ارزشمند من هستند خیلی زیادند

    و خداوند وظیفه خودش میدونه هدایت انسان هارا

    و از خودش میخام که خدایی کنه برام و اونارو ب سمتم هدایت کنه تا هم من ب سود برسم هم اونا در معامله ها سود کنند

    خداروشکر پیشاپیش

    میدونم حل میشه

    خدا خودش بهم وعده داده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    رضا احمدخانی گفته:
    مدت عضویت: 1588 روز

    سلام خدمت همه دوستان و استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز

    راجع به سوال اول اگه بخوام صحبت کنم که من چه چالش هایی داشتم و ازش فرار میکردم چالش پولسازی و کسب و کارم هست

    همیشه من ایده ای که به ذهنم می‌رسید و میخواستم ازش پول بسازم میگفتم اگه شکست بخورم و به نتیجه نرسم چی یا اینکه میگفتم اگه کسی استقبال نکنه چی یا اینکه در ذهنم میگفتم اگه این مسیر مسیر رسالتم نباشه چی یا اینکه اینقدر این صداها در ذهنم بود که دیگه از همون اول کار بیخیال میشدم و دیگه ادامه نمی دادم

    و سال ها من تو مسیر افکار و باور های محدودکننده و ترمز های ذهنی خودم گیر کرده بودم

    حتی از کار کارمندی هم اومدم بیرون و یکسال هم گذشت ولی نتونستم کار شخصی خودم رو شروع کنم

    به حدی درد و رنج زیاد شد که دیگه گفتم من نمیتونم من دیگه بدرد کار شخصی نمی‌خورم و باید برگردم به همون کار کارمندی

    دوباره برگشتم ولی بعد از چند ماه دوباره دیدم احساسم خوب نیست و اومدم بیرون

    و فهمیدم تا زمانی که این باور های محدود کننده هست من نمیتونم شروع کنم و من فقط دارم به مقصد و نتیجه نهایی نگاه میکنم و باید دیدم رو بگذارم رو مسیر

    خب من اگه بخوام جواب سوال دوم رو بدم که چه دستاوردها و نعمت هایی نصیبم میشه بگم این هست که

    اول میتونم واسه خودم کار کنم و دیگه آقا بالا سر نداشته باشم

    آزادی زمانی آزادی مکانی و آزادی مالی در نهایت بهش میرسم

    با دختری که دوست دارم ازدواج کنم

    مطابق ارزش های خودم زندگی میکنم و پایبند هستم نه ارزش های دیگران

    بیشتر میتونم به دیگران کمک کنم چون

    در کارم خلق ارزش میتونم بکنم و حس رضایت بیشتری از خودم دارم

    مهارت های زیادی رو یاد میگیرم و این باعث رشدو پیشرفت من میشه و توانمندی های من رو بیشتر می‌کنه

    شخصیتم متعالی تر و شخصیت قوی تری برای خودم می‌سازم

    میتونم الگوی دیگران تو زندگی و کسب و کارم باشم و انسانی تاثیرگذارتری باشم

    میتونم به جاهای مختلف سفر کنم و تجربیات بیشتری بدست بیارم

    به عنوان حسرت به زندگی نگاه نکنم و از نعمتی که خداوند به من داده استفاده بیشتری ببرم و هیچ وقت نگم من پشیمونم که چرا نتونستم و چرا اینکار انجام ندادم

    به خودشناسی عمیق تری نسبت به خودم دست پیدا کنم

    شور و شوق زیستن و آموختن در من بیشتر میشه و ارتباط بهتری با خداوند پیدا میکنم

    به معنویات و اتصال به منبع میتونم بیشتر تمرکز کنم چون تونستم از لحاظ مادی خودم رو قوی تر کنم

    موتور سوخت و انگیزه ای میشه که بتونم اگه چالش دیگه ای هم دارم اونا رو تو اولویت بگذارم و شروع کنم و ادامه بدم با قدرت

    به خودم ثابت میکنم که منم خواستم و تونستم

    ایمان و توکل بیشتری نسبت به خودم و خداوند پیدا میکنم

    با پولسازی میتونم به ماشین و خانه دلخواهم دست پیدا کنم

    حتی ارتباطاتم قوی تر میشود

    میتونم به انسان های بیشتری از لحاظ مالی بخشش کنم

    کسب و کارم بزرگترین تفریح من میشه

    زندگی رو زندگی میکنم و جوشش بیشتری از درون من نمود پیدا می‌کنه

    همه این موارد بخشی از نتابج و دستاورد ها و نعمت هایی هست که خداوند به من عطا می‌کنه

    من به خودم گفتم آیا حاضری به این همه دستاورد و نعمت پشت کنی و حاضر نشی حرکت کنی و ادامه ندی و همیشه تو حسرت بمونی

    حتی اگه چالش ها زیاد باشه ولی اینا فرصت هایی هست که من رو به سمت یه زندگی بهتر هدایت می‌کنه

    به خودم گفتم استاد عباسمنش رو ببین از کجا به کجا رسیده اگه تو بهانه داری استاد عباسمنش واسه انجام ندادنش 10برابر بیشتر از تو دلیل داشت که نخواد کاری رو انجام بده

    ولی حرکت کرد و چالش ها را حل کرد و نتیجه ها اومد حتی فراتر از حد انتظارش

    فقط باید حرکت کنی تو مسیر باشی و از مسیر لذت ببری

    شروع کردم الان دارم آموزش میبینم تا مهارت های کسب و کارم بیشتر بشه و الان هم دارم کارای اجرایی کسب و کارم رو انجام میدم و آماده میکنم

    ممنون از استاد عباسمنش به خاطر فایل زیبا و آموزنده که همواره الگوی من در زندگیم بوده

    با آرزوی سعادت و خوشبختی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: