ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 (به ترتیب امتیاز)

کلید: توضیحات ابتدای فایل را تا زمان طرح سوال گوش کنید. سپس فایل را متوقف کنید، به سوال مطرح شده فکر کنید، پاسخ های خود را بنویسید و سپس ادامه ی فایل را گوش دهید.

سوال این قسمت:

به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

آیا احساس شما این بود که:

” اشتباهی است که رخ داده و اشکالی ندارد. ببینم چه درسی برایم دارد؛ ببینم چه تغییر یا بهبودی ایجاد کنم که در آینده این اشتباه تکرار نشود؛ ببینم چطور می توانم در این موضوع بهتر شوم”؛

آیا به شدت خود را سرزنش کردی!

آیا آن اشتباه را به شخصیت خود وصل کردی و به احساس ناتوانی رسیدی؟!

آیا به این نتیجه رسیدی که کلا به در این کار نمی خوری؟!


تمرین این قسمت:

نکته مهم: قبل از انجام تمرین، لازم است ابتدا سوال این قسمت را جواب داده باشی. سپس با دقت توضیحات فایل را گوش بده، نکته برداری کن و در پایان، به عنوان تمرین در بخش نظرات این قسمت، مراحل تمرین را به شکل زیر انجام بده:

مرحله اول:

به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده. 

مرحله دوم:

توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟

آیا خودت را سرزنش کردی؛

آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؛

یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟

مرحله سوم:

با توجه به توضیحات استاد عباس منش درباره ذهنیت قدرتمند کننده و محدود کننده در برخورد با اشتباه، به این موضوعات فکر کن که:

  • چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
  • این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
  • از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟

مرحله چهارم:

پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟


از میان تمریناتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با توضیحات این تمرین داشته باشد، به عنوان تمرین انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نظرات و تمرینات تأثیرگذار شما در بخش نظرات این قسمت هستیم.


منابع کامل درباره محتوای این فایل:

دوره شیوه حل مسائل زندگی


سایر قسمت های این مجموعه

 

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    306MB
    32 دقیقه
  • فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3
    31MB
    32 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

569 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شایسته جعفری گفته:
    مدت عضویت: 2276 روز

    به نام یکتا قدرت هستی

    سلام استاد عزیزم، مریم جان و دوستان گلم.

    استاد امروز با پاسخ به این سوال شگفت زده شدم از اینکه پاسخ من به سوالات در این جلسه و دو جلسه ی قبل مربوط به مسئله روابط میشه و تا به حال خودم رو اینگونه رصد نکرده بودم!

    و نمیدونستم این مسئله میتونه پاشنه ی آشیل من باشه و به امید خدا با نگاه ویژه تری باید در این حوزه روی خودم کار کنم…

    مرحله ی اول

    اول از همه خبر خوب اینکه آخرین باری که میتونستم مرتکب اشتباه بشم، به مقدار زیادی به احساساتم مسلط بودم و احساس خودم رو خوب نگه داشتم و مباحثه ای با در ک متقابل رو پشت سر گذاشتم.

    اما پیش تر اشتباهی که مرتکب شدم این بود که در برابر اختلاف نظری که با یکی از عزیزانم داشتم صدایم رو بالا بردم.

    و دلیلش هم این بود که در احساس قضاوت و عصبانیت قرار گرفته بودم.

    مرحله ی دوم

    وقتی مرتکب این اشتباه شدم

    دراولین نگاه از دست خودم ناراحت شدم،

    اما به سرعت تونستم به احساساتم آگاه بشم و احساساتم رو کنترل کنم

    احساسم رو هدایت کردم به این سمت که کسی که باهام داره حرف میزنه دوستم داره و برام اهمیت قائله و خیلی سریعتر تونستم به احساس بهتر برسم.

    و این آگاهی وکنترل احساسم، حس خیلی خوبی بهم داد و تونستم این احساس بهترم رو به طرف مقابلم هم انتقال بدم و هر دو با احساس بهتری به صحبتمون خاتمه بدیم.

    و از طرفی خوشحال شدم از اینکه برای اولین بار تونستم احساسم رو به حس بهتری در همون دقایق برسونم و اشتباهم رو جبران کنم

    مرحله ی سوم

    خب یکی از ضعف های من این بوده که وقتی با کسی اختلاف نظر داشتم دچار عصبانیت و خشم میشدم اما اکثرا این احساس خودم رو بروز نمیدادم و در خودم میریختم که البته حدودا سالی یک الی دوبار منفجر میشد و بیرون میریخت که از این موضوع بسیار ناراحت میشدم و خودم رو سرزنش میکردم.

    اما مدتی است که در زمینه روابط پیشرفت و فرکانس جدیدی رو در خودم احساس میکنم و میبینم.

    متوجه شدم که من میتوانم روی احساساتم کنترل داشته باشم به این صورت که،

    اگر فرد مقابل من در فرکانس قضاوت قرار دارد اجباری نیست که من هم در فرکانس قضاوت قرار بگیرم!

    اگر آن فرد در فرکانس خشم قرار دارد اجباری نیست که من هم به فرکانس خشم بروم!

    اگر شخصی ایده ها و نظریاتش را برایم بیان میکند، اجباری وجود ندارد که آنها را بپذیرم و من میتوانم ایده ها و نظرات خودم را داشته باشم و اصلا نیازی نیست از شنیدن آنها عصبانی بشوم.

    واگر بتوانم در این لحظات به یاد داشته باشم که فرد مقابل من تنها به دلیل اینکه مرا دوست دارد و برایش مهم هستم بامن در حال بحث است میتوانم احساسم را خوب نگه دارم و خشمگین نشوم و اشتباهم را تکرار نکنم که در آخرین مورد کاملا بر احساس خودم تسلط داشتم و توانستم جاهایی که میتوانستم حرف های طرف مقابل را تایید کنم و گویی طرف مقابلم هم بهتر میتوانست مرا درک کند و صحبت ما با یک درک متقابل به پایان رسید.

    مرحله چهارم

    ایده ها و راهکار های من در این مرحله این میباشد که:

    وقتی با فردی در حال صحبت هستم که با هم همنظر نیستیم،

    _ توجه کنم به اینکه چه نکاتی را از صحبت های شخص میتوانم استخراج کنم که هر دو بر آنها اتفاق نظر داریم و حتما آنها را تایید کنم و به آنها اشاره کنم و سعی کنم صحبتمان را بر مواردی که اتفاق نظر داریم هدایت کنم

    _ در احساس خوب بمانم و یکی از بهانه هایی که میتوند من را در احساس خوب نگه دارد این است که طرف مقابلم دوستدار من است یا اینکه این فرد برایم بسیار ارزشمند.

    و نتایج جالب این است که وقتی من با این نوع احساس با طرف مقابلم صحبت میکنم، خیلی راحتتر میتواند درکم کند و به صحبتهایم گوش دهد.

    و در حین صحبت حتما میگویم که برایم فرد ارزشمندی است و برای نظراتش احترام قائل هستم.

    استاد عزیزم ازتون تشکر میکنم بابت این جلسه های ارزشمند و خوشحالم که یکی از اعضای خانوادهی صمیمی عباسمنش هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    عقیل جهانبازی گفته:
    مدت عضویت: 878 روز

    بنام خدا

    با سلام خدمت استاد عزیزم

    خدا رو شکر میکنم و سپاسگذارم که خداوند من رو به سمت شما هدایت کرد

    اشتباه بزرگی که انجام دادم که قبلا هم این اشتباه از من سر زده بود

    به این شکل بود که داخل جمع آشنایی نشسته بودیم

    در حال صحبت کردن ( صحبت در مورد ی شخصی بود )من در حال تشکر کردن و گفتم خوبی‌های این فرد و همه افراد هم به همین نحو صحبت میکردن تا جایی که صحبت به سمت اعضایی خانواده این فرد رفت. و باعث شد من ی حرفی بزنم که اصلا از خودم توقع گفتن این حرف رو نداشتم

    خیلی خودم رو او روز و شب. سرزنش کردم ولی از آن جایی که دارم روی افکارم کار میکنم. خودم رو نصبت به این حرفی که زده بودم داخل جمع تبرعه کردم و به نتیجه ای که رسیدم این بودم. جایی که حرف مفیدی زده نمی‌شود اصلا نیاز به حرف زدن من نیست

    از موقع به بعد. ترجیح دادم. جایی که اصلا به صلاح نیست حرفی نزنم که بعدا بخام خودم رو سرزنش کنم

    چون خیلی حس بدی به آدم دست میده

    و با این نحوه فکر کردن تونستم حس خوبی نصبت به خودم بعد از این موضوع داشته باشم

    و این رو اول از خداوند بعد هم از استاد عزیزم که دست از دستان خداوند می‌باشد میدانم

    خداروشکر میکنم که چنین استاد عالی رو دارم ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    Amineh amiri گفته:
    مدت عضویت: 840 روز

    به نام خدای بخشنده مهربان

    سلااام خدمت استاد عزیزم و همه فرشتگان این سایت الهی

    اول از همه ی خسته نباشید جانانه به خودم میگم بابت تموم شدن موفقیت امیز امتحانات دانشگاه

    از مرحله ترمکی گذشتن و وارد ترم دو شدن(:

    خدایا شکرت بابت این ترمی گذشت کلی دوست شاد و پر انرژی پیدا کردم

    با کلی ادم باسواد و هدفمند اشنا شدم

    خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت فضای ارومی که این مدت برام ایجاد کردی

    خدایا شکرت بابت دیدن الگو های فوق العاده ای ک از درس سختی که مال ترم پنج بود و گذاشته بودنش برای ما ترم اولیا و من بر این باور بودم شاهکار کنیم بتونیم با نمره 10 12 پاسش کنیم و خب من طبق باورهایی ک داشتم با نمره 11 پاسش کردم‌ من به خودم افتخار میکنم تونستم از پسش بربیام ولی افتخار بزرگ تر من دیدن الگوهایی بود که تونسته بودن از این درسی که سختیش زبان زد همس 18 بگیرن!!!!!

    جالبه اون افراد کسایی بودن ک تمرکزشون روی رشد خو‌دشون و درسشون بود و اهل حاشیه و گله و شکایت نبودن

    و این ی درس خیلی مهمی بهم داد استاد که هرچیزی ممکنه این جهان بر طبق باور های تو رقم میخوره درسته درس سختی بوده ولی من میتونم با تغییر باورهام و ایمان داشتن به توانایی هام اون درس نقطه قوت من بشه درسی که با وجود سختیش من خیلی راحت یاد میگیرمش و خیلی خوب توش عمل میکنم

    و فارغ بودن از کسایی که معترض سختی اون درسن

    و واینستادن و گوش‌نکردن به اعتراضات و گله و شکایت ها چون در نهایت من همون نتیجه ای میگیرم ک اونا میگیرن

    ی جمله از کامنت سید علی خوشدل عزیز که دیشب بهش برخوردم و منو خیلی بفکر فرو برد این بود که:

    خدا خیلی عادله(: همچی درستتت سر جای خودشه .

    یک حقیقت تلخ میتونه باشه که الان هرچی که هست هرچه که تجربه میکنی درسته(:

    هیچ خطایی از طرف قوانین و خدا رخ نداده

    خدای مهربونم خیلی عادله((:

    درسته این جملات ما خیلی تو سایت بهش برمیخوریم ولی گاهی اوقات ی جمله تکراری چنان طوفانی تو ذهن ایجاد میکنه که انگار برای اولین بار بهش برخورد کرده و ادمو به خودش میاره!

    من هرچی که تو زندگیم تجربه میکنم فقط بازخوردی از افکار و باورهای خودمه و نه هیچ عامل دیگه ای .

    درسته ربطی به این فایل نداشت حرفام ولی خیلی دوست داشتم نوشتنم باعث مرور درسایی که گرفتم بشه

    بریم سراغ سوال اول این فایل ارزشمند :

    اخرین بار که اشتباه کردم دیشب بود

    دیشب ساعتا 2/5 بود خیلی خسته بودم از صبح داشتم سیستم فوق العاده شگفت انگیز جنینو میخوندم تصمیم گرفتم بخوابم و صبح زود دوباره پاشم همینجوری که پاشدم برم برقا خاموش کنم چشمم افتاد به قرصا چون از صبح حس سرماخوردگی داشتم کسالت و تب داشتم نمیدونم چیشد یهو تصمیم گرفتم برم ی نوافن بخورم تا شب تب نداشته باشم خواب ارومی داشته باشم نگو که همین دوساعت پیش یکی ازش خورده بودم خوردن من همانا معده درد و اذیت شدن تا خود صبح همانا

    ینی تا خود ساعت 7 ک قرار بود پاشم ی دقیقه هم خواب نرفتم اخرا ساعت 6 هم یکم خوابم اومد ترسیدم بخوابم دگ خواب بیفتم نرسم به امتحان!

    ذهن سرزنش گر من شروع کرد بهم گفت خیر سرت میخای دکتر بشی و داری با سیستم بدنت کم کم اشنا میشی میفهمی‌ ک خدا با چ دقتتت و نظمییی جز به جز بدن ترو خلق کرده و بعد تو با دونستن این موضوع شروع کردی به خراش انداختن و اسیب زدن به بدنی که اینقدر خدا با دقت فراوان خلقش کرده ؟!

    ‌داری به امانتی خدا اسیب میرسونی و مراقب خودت نیستی و توقع داری خدا نعمت های ببشتریو در اختیارت بزاره ک اونا هم نابود کنی؟!؟

    قطعا خدا نعمت هاش به افرادی میده ک قدر اونو میدونن و از اون نعمت لذت میبرن و سپاسگزارن

    این گفتگو هی تو ذهنم ادامه داشت تا به خودم اومدم گفتم اوکی من اشتباه کردم ولی میتونم درسشو بگیرم و دفعه بعد بیشتر مراقب وجود ارزشمندی که خدا در اختیارم گذاشته باشم

    و هر ورودی نامناسبی بهش ندم باور کنم خدایی که قدرت خلق همچین بدنی داشته قطعا قدرت حل کردن مشکلاتی که براش پیش میاد هم داره و بسپرم به خودش‌ و با باورهای درست به سلامتی کامل برسم

    استاد من عاشقتونم بابت این فایلای ارزشمند و این فضایی که ایجاد کردید که ما صادقانه اعتراف کنیم و سعی کنیم باورهای قدرت مند کننده راجب اون موضوع بسازیم و تمرکزمون بزاریم روی این مسیر رویایی

    سپاسگزارم از دوستانی که اینقدر زیبا مینویسن و متعهدانه عمل میکنن

    سپاسگزارم از خدایی که این فرصت ازاد توی اتوبوس بهم داد تا فارغ از شکایت های اطرافیان راحب مملکت ذهنمو کنترل کنم و باورهای ذهنیم بشکافم و درس بگیرم

    ی نکته اینکه خدا چقدر قشنگ افراد هم باور هم فرکانس کنار هم میاره (: فقط یکم دقت لازمه خیلی واضح میتونیم تو اطرافمون ببینیمش

    سپاسگزارم از خدایی که این هنزفری زیبا بهم بخشید تا راحت تر ذهنمو کنترل کنم

    سپاسگزار خدای مهربونمم ک این غروب بی نظیر به چشمانم هدیه داد

    عاشقتونم من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    زینب ندرلو گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    zeinab:

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیزم خاتم شایسته نازنینم ک دوستان عزیزم

    چقدر کامنت های این فایل به من کمک کرد این موضوع رو بهتر درک کنم چقدر دوستان کامل و با جزئیات توضیح دادن

    به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.

    وقتی این دوره شروع شد من ایده ای در سر داشتم ولی میخواستم ازش فرار کنم

    جلسه اولداین دوره بهم شهامت داد که اقدام کنم

    ایده ای که دو سال پشت گوش مینداختم

    ولی گفتم این به عنوان یه چالش

    چون من فکر میکردم م از عهده اش بر نمیام

    ولی با خودم گفتم میتونم میرم تو دلش و انجامش میدم

    با همون چیزی که داشتم شروع کردم روز اول خوب بود

    همون روز اول یه مشتری داشتم

    ولی ازش بیعانه نگرفتم

    خیلی خوشحال بودم بی نهایت از ذوقم به دوستم سریع گفتم

    و بعد دو تا مشتری دیگه ام هم داشتم که باز این اشتباه رو تکرار کردم و بیعانه نگرفتم

    شروع کردم به آماده کردن سفارش هاشون

    و از هیچ کدومشون خبری نشد

    سرزنش کردن های من شروع شد

    چرا تو آنقدر ساده‌ای

    تو به درد این کار نمیخوری

    کو مشتری

    تو اقدام کردی ولی خبری نشد

    چرارو حساب یه حرف پا میشی سفارش آماده میکنی

    در حدی رفت این گفتگو ها که کلا از ادامه دادن پشیمون شدم

    خیلی حسم بد شد

    پسرم که 11 سالشه و این آموزش ها رو بعصی وقتا براش تکرار میکنم

    بهم یه حرفی زد که برام تلنگر شد

    گفت مامان نگران نباش

    بالاخره خدا مشتری رو برات می‌فرسته چرا تا کار سخت میشه کم میاری ادامه بده

    به تمام کارهایی که امتحانشون کرده بودم دقت کردم دیدم همین اشتباه رو تکرار کردم

    با اولین چالش و اشتباه شروع کردم به خود سرزنشی

    که تو به درد این کار نمیخوری

    و اجرای این ایده یکم برام سخت بود

    مدام ذهنم میگفت اینهمه رو خودت کار کردی اونوقت این ایده سطح پایین

    این چه کار سختیه تو قرار بود کار راحت داشته باشی

    ولی من دلم میگفت باید این ایده اجرا بشه

    وقتی این اتفاق افتاد و با دیدن این فایل و خوندن کامت های دوستان

    یه درس مهم یاد گرفتم البته که بابد تکرارش کنم و الان فقط در حد دانسته است

    ولی وقتی یه همچین اشتباهی کردم تجربه کسب کردم

    من الان بعد این هر مشتری داشته باشم حتما میگم اگر کاری میخاد بیعانه بزنه برام

    با اقدام کردن فهمیدم چقدر موااد اولیه نیاز دارم و چقدر برام سود داره

    فهمیدم من تو این کار دل بسته بودم به مشتری و امیدم به اون بود

    من اولش به خدا گفتم تقسیم کار

    کار از من مشتری از تو

    پس جرا آنقدر دل نگرون مشتری هستم

    باید رو این زمینه هم بیشتر کار کنم

    توی کارم هی ایده های بهتر اومد ک کار برام ساده تر شد و با خودم گفتم فک کن به هفته دیگه ادامه بدی

    چقدر این کار برات ساده تر خواهد شد فقط تو این دوروز تو چقدر پیشرفت کردی

    و یادد گرفتم با خودم یکم مهربون تر باشم

    من تازه وارد این کار شدم تجربه ای ندارم

    قرار نیست خودم رو آنقدر سرزنش کنم

    من با تمرین میتونم بهتر وبهتر بشم

    استاد وقتی اقدام کردم تازه فهمیدم چقدر از این آموزش هایی که اینهمه مدت دیدم رو میتونم اجرا کنم

    این دوره عالی ممنونم که به صورت هدیه قرار دادید و من تمام تلاشم رو میکنم آنچه ا که درک کردم با. تمام وجودم اجرا کنم

    نجواهای ذهنم هستن ولی این آگاهی خیلی قدرتمند کننده تر هست

    خدایا شکرت من این روزا در مدار دریافت این آگاهی هستم تا خودم رو بیشتر دوستدداشته باشم و با خودم مهربون تر باشم

    و یه دزس دیگه ام که یاد گرفتم و ازکامنت دوستان متوجه شدم کنترل احساساتم هست

    وقتی اولین مشتری اومد به حدی خوشحال بودم که نتونستم خوشحالیم رو کنترل کنم و تا وقتی خبی ازش نشد نتونستم ناراحتی ام و کنترل کنم

    من باید بیشتر رو این زمینه کار کنم و شکر خدا دوره عزت نفس رو دارم. میرم دوباره اون قسمت ها رو گوش می‌کنم

    باید بتونم خودم و موقع خوشحالی و ناراحتی کنترل کنم و اینکه مشتری میاد طبیعی چون خد داره کارشو درست انجام میده

    درس دیگه هم برام این بود که رو فروانی بیشتر کار کنم

    نچسبم به یه مشتری

    این نشد هزار تا دیکه

    به خدا و زمانبندی خدا اعتماد کنم

    اون کارشو درست انجام میده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مری گفته:
    مدت عضویت: 2284 روز

    روز بخیر ^-^.

    من اصولا این شکلی واکنش نشون نمی‌دم که مثلا «من اشتباه کردم» تقریبا همیشه (از وقتی درست باورهام رو تغییر دادم) وقتی یه کاری به اون خوبی که انتظار داشتم پیش نمی‌ره، مثلا یه بخشی از نقاشی اون چیزی نشده که من می‌خواستم یا غذا رو گذاشتم رو گاز گرم کنم و سوخته، یا درس جدیدی رو که خوندم تسلط کامل پیدا نکرده‌م و موقع استفاده ازش گیر می‌کنم، تو این جور شرایط نمی‌گم اشتباه کردم می‌گم دارم تجربه کسب می‌کنم.

    این چیزیه که من به طور بنیادی باور دارم. هیچ کس از موقع تولد که با مهارت به دنیا نیومده. هر کسی هر مهارتی رو بلده و یادگرفته با تمرین و تکرار و تمرکز و تجربه به‌ش رسیده.

    این جوری هم نیستم که وقتی یه اشتباهی می‌کنم مثل بز به‌ش نگاه کنم و ادامه‌ش بدم. می‌گم راه حلش یا روش درستش رو یاد می‌گیرم یا با خلاقیت‌ خودم پیدا می‌کنم و به طور تکاملی توی اون موضوع بهتر می‌شم.

    مثلا توی نقاشی متوجه شدم بعضی از طرح‌ها یا اشیا درست در نیومده و نمای نقاشی رو بهم ریخته. از این اتفاق نتیجه نگرفتم که من استعدادش رو ندارم یا … فقط فهمیدم توی پرسپکتیو تمرین بیش‌تری نیاز دارم و رفتم آموزشش رو دیدم.

    یا من می‌خواستم توی تایپ سرعت پیدا کنم و اولین بار که رفتم تایپ ده انگشتی رو یاد گرفتم حدودا 10 تا 20 کلمه در دقیقه می‌تونستم تایپ کنم با کلی خطا. الان بین 40 تا 50 کلمه اس.

    یکی دیگه از چیزهایی که قبلا زیاد اشتباه می‌کردم توی listening زبان بود. وقتی یه فایلی رو گوش می‌دادم چیز زیادی زو نمی‌فهمیدم. ولی این شکلی به‌ش نگاه کردم که من می‌تونم یادش بگیرم و مشکل عجیب و غریب و خاص و غیرقابل حلی نیست. شروع کردم به گوش دادن پادکست‌های مختلف و نوشتنشون و الان اکثر پادکست‌ها رو تا 80-90 درصد می‌فهمم حتی لهجه‌ی بریتیش رو.

    مشتاقانه منتظر قسمت بعدی هستم⁠.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    علی عابدینی گفته:
    مدت عضویت: 2950 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد عزیز و همه بچه ها

    به اشتباه مهمی که اخیرا انجام دادی فکر کن. در آن زمان چه واکنشی داشتی و چطور با خودت برخورد کردی؟

    اشتباه مهمی که انجام دادم این بود که با همسر و بچه ها داشتیم میرفتیم جایی و من پشت فرمون نشسته بودم و با عجله و بی دقت و پشت ماشین جلویی چسبیده حرکت میکردم و همسرم هم از این بابت شاکی شد و این شد شروع دعوا که چرا اینجوری میری و چرا فلان و بهمان و من هم زیر بار نمیرفتم و میگفتم رانندگی من اینطوریه و ایراد میگیری و به جای حل مساله مخفی میکردم و میگفتم من مشکلی ندارم و تو دنبال چیزی واسه دعوا و هی دعوا و بحث کشیده شد از این ور از اون ور و و وو رسید به یه دعوا حسابی..

    نگاه که میکنی دعوا ها از یه مساله کوچیک تر شروع میشه مثل هواس پرتی و یا اشتباه کوچیک و به جای اینکه مسولیت رو بپذیریم و قبول کنیم من مقصرم زیر بار نمیریم و میگیم طرف مقصره و باعث اختلاف های بیشتر و بیشتر میشه

    درس هایی که گرفتم این بود که جلوی بچه ها بحث و دعوا نکنم

    با آرامش و با فاصله و با ترافیک حرکت کنم . درست پارک کنم

    با دقت بیشتر و با کیفیت تر رانندگی کنم

    در دعوا ها و بگو مگو ها سعی کنم خودم رو کنترل کنم و هر حرفی رو نزنم و آرامش رو حفظ کنم .الکی دنبال بهونه نباشم .از حل مسائلم فرار نکنم

    با آغوش باز دنبال راه حل بگردم .

    اگر اشتباهی سر زد ازش درس بگیرم و سعی کنم تکرار نکنم و دنبال اینکه دیگران رو مقصر جلوه بدم نباشم .

    بازخورد هامو ببینم و رفتار های غلط رو اصلاح کنم مثل رانندگی یا مثل اینکه دعوا و بحثی شروع میشه اون رو مدیریت کنم و سعی بر آروم کردن و توآرامش حل کردن مشکل باشم

    با این کارها کلی از مسائل نا دلخواه جلوگیری میشه.

    ممنون استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: