ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 35
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام رهبر و راهنمای هر لحظه ی من
کلی عشق و انرژی مثبت نثار آدمای مثبت این سایت
حال دلتون خوب باشه همیشه
بریم سراغ تمرین:
سوال اول: اشتباهی که اخیرا مرتکب شدی راستش استاد این فایلی که گذاشتین رو من از همون روز اول دیدم و چون نقص من در این بحث بود خیلی بهش فکر کردم تمرین انجام دادم تصمیم گرفتم عمل کردم و این قضیه رو که میخوام تعریف کنم یادم نمیاد دقیقا قبل این جلسه بوده یا بعدش.
ولی الان اتفاقی اومد به ذهنم و جالب اینکه تا قبل اون هیچی به ذهنم نمیومد که بنویسم به دلم نمی نشست و رها کردم تمرین رو تا امروز.
خب خلاصه اشتباه من این بود که خواستم به همسرم بگم نه ببین داری به این قضیه اشتباه نگاه میکنی درستش اینه بذار من بهت بگم راهنماییت کنم و در واقع خودمم چندان تجربه ای نداشتم از حرفایی که از شما شنیدم و اونم یه کم حالت تدافعی گرفت که این حرفا چیه میزنی تا کی میخوای با این حرفا پیش بری من تجربه دارم من زندگیش کردم دارم میگم همینطوره.
آقا من اولش انقدر ناراحت شدم ه و غصه خوردم اما بعد نیم ساعت نمیدونم یک ساعت چقدر گفتم به خودت بیا خییییلی وقت بود که باید این درسو میگرفتی که تو زندگی هیچ احدی دخالت نکنی نظر ندی راه خودتو بری کسی رو نخوای تغییر بدی حتی اگه همسرت باشه حتی اگه عزیزترینت باشه.
و هی گفتم خدایا شکرت من باید این درسو میگرفتم داری بهم میگی این درسو بگیر.
جملات تاکیدی استفاده کردم تصمیمات جدید گرفتم عملیش کردم خیلی کارها کردم هی قانون رو مرور کردم و به خودم گفتم بااااید یادش بگیری باید عمل کنی مگه نمیخوای از هر چی غم و غصه اس رها بشی. و خدای مهربون و حامی من یه فایل از شما برام بالا آورد خیلی اتفاقی که اصلا موضوعش درباره قانون سلامتی بود ولی داشتین به این اصل اشاره می کردین و برام تو ذهنم تثبیت شد دارم رو خودم کار میکنم خیلی خیلی بهتر شدم خوشبختانه آروم تر شدم رابطه م باز بهتر شده.
در واقع استاد من عمل میکردم به این آگاهی ولی نه به صورت ممتد نه جدی الان جدی ترش گرفتم و به امید خدا اینم در خودم حل میکنم.
بقیه ی سوالایی که پرسیدین چه درس هایی میتونم بگیرم خییلی مفصله اینکه فکر نکنم حلال مشکلات بقیه من هستم یا فکر نکنم همسر من مشکلش حل بشه من بی مشکل میشم. خیلی خیلی درس داشت برام اینکه احترام بذارم به خودم به کلامم و در جایی که ارزش داره خرجش کنم اینکه تمرکزم. و بذارم روی خودم و اجازه بدم خودم که رسیدم نتایجم به راحتی بی صرف انرژی من با افراد صحبت کنه قانعشون کنه.
چجوری به این اشتباه نگاه کنم که بهم قدرت بده.
اینکه من باید این اشتباه رو میکردم همونجا غصه میخوردم حس تحقیر بهم دست میداد که بفهمم آقا این مرزه این آتیشه دست بزنی میسوزی با هیچ کسم شوخی نداره حالا بذار یه لمس بکنم نداره میسوزونه و تمام.
سپاسگذار خدای حمایتگرم
حتما باید این تجربه رو بیان میکردم و به درد بچه های سایت میخوره چون اصلا با قصد قبلی نیومدم بنویسمش.
الهی شکرت
سلام به شما استاد عزیزم
در جواب سوال طرح شده در ابتدای فایل:
وقتی که اون طور که باید عمل نمیکنم یا حتی خیلی بدتر اگر اشتباه کنم ، من احساسم بد میشه احساس ناتوانی میکنم احساس بی کفایتی و به طبع به خاطر داشتن این ا8ساس درونی از طرف بقیه 6م سرزنش میشم و این احساس شک به خودم بارها بر اثر این سرزنشی که شدم بیشتر میشه
و زمانی که در یه موضوع من بارها بارها اشتباه کنم کلا ناامید میشم خودم سرزنش میکنم و اجساس بی ارزشی و بی عرضه بودن دارم
در این بین میتونم رد پای تلیید طلبی و نیازمند تحسین شدن توسط دیگران رو ببینم
وقتی حرفی میزنم که نباید میزدم یا باید میزدمدو نزدم ، این باعث میشه من احساس ناکافی بودن کنم و منتظر وهکمش بقیه باشم که اونا حرفم تایید میکنن یا نه ؟ وقتی مورد تهاجم انتقاد ها قرار میگیرم یه جورایی میترسم و فورا میل دارم عقب نشینی کنم
در مواجه شدن با سرزنشی که به صورت تهاجمی باشه من به خودم شک میکنم ، به خودم میگم نکنه این حرفم درست تبود کاش نمیزدم و خراب کردم
ولی اگه حرفی به ظاهر نادرست بزنم مثلا باکسی تندی کنم یا تو پرش بزنم اگر واکنشی از کسی نباشه یه جورایی اسوده خاطر میشم
در کل انگار برای من درست یا غلط بودن حرفم بستگی به واکنش شدید دیگران داره
هرچند این اواحر سعی میکنم بیشتر کنترلش کنم و از تمرین های دوره احساس لیاقت استفاده میکنم و یه مقداز بهبود رو دارم میبینمو بیشتر حس میکنم انگار برای بعضی کارها و حرفام دلیل دارم و چون دلیل دارم حتی اگر بگن درست نیست من خیلی راحت ار میتونم کنترلش کنم
نمونه اش همین دیشب که دوستم بهم گفت که تو اومدی توانایی هات نوشتی و ضبط کردی وگوش میدب این کار واسه کسیه که از خودش متتفره نمبتونه تو ایینه نگاه کنه و… این واسه او جواب نمیده تو که از خودت متنفر نیستی و این کار برای تو جواب نمیده او باید ضعف هات رو بنویسی باید ترس هات بنویسی و ضبط کنی و باهاش روبه رو بشی
خب واکنش من چی بود؟ یه چیز کاملا متفاوت با قبل ، سریع تو ذهنم اوردم که به اندازه کافی روی ضعف هام تمرکز کردم و نتیجه مشخصه بعدشم من دوره شرکت کردم و ابن تمرین منه و باید انجامش بدم در نتیجه هیییچ واکنشی در جواب دوستم ندادم ، کاملا اگاهانه ندید گرفتم اعراض کردم و ادامه مکالمه بردم به سمت دیگه ای
شابد واکنش عالی من در گذشته این بود که حداقل دلیل خودمو بیارم ولی این بار کلا هیچ کاری نکردم و انگار اطمینان داشتم به کارم و این بهبوده
وقتی توی درسام اشتباه میکنم دو حالت داره ، اون درسی که نسبتا توش خوبم این اشتباه کردن ها ناامیدم میکنه احساس ناتوانی بهم میده ولی در اون حد نیست بیخیالش بشم و دوباره حالا بعد ار فروکش کردن احساساتم دوباره ادامه میدم
اما در درسی که از همون اول قوی نبودم من 6مون اول تار از اشتباه کردن وحشت دارم حتی اگرم سمتش برم با این حسه که وااای من نمیتونم و به محض اولبن برخورد با نامفهومی یا سوالی که نیاز به مهارت های ویگه ای هم داره که متاسفانه که من بلد تیستم به کل احساس ناتوانی میکنم
و میدونم باید براش یه فکری کنم باید با ترسم مواجه بشم توی جلسه قبل بازم به همون ترمز برخوردم ولی حتی فکر کردن بهش هم بهم احسلس تاتوانی میده و باز میخوام از چالش فرار کنم و فرار کنم و نباشه
اینا یه سری مثال های نختصر هستن و در کل واکنش من به اشتباهاتم این نیست که خب شد دیگه تجربه اش و فرصتی برای پیشرفت و یادگیری
تا پیش از دوره احساس لیاقت من فکر میکردم اشتباه یعنی کمبود و کاستی و یه ایراده و برای اولین بار داشتم بهش به چشم تجربه نگاه میکردم
الان بعضی وقتا این سوال اگاهانه از خودم میپرسم که خب اشتباه کردی ولش کن چی میتونی ازش یاد بگیری ؟ چه درسی هست که بخوای ازش یاد بگیری؟ دیگه گذشته و شده و الان چطور میتونی جنع و جورش کنی؟
و سعی میکنم کمتر تو حال بد و خودسرزنشی قرار بگیرم
اما هنوزم حقیقتا هیچ علاقه ای به حضور اشتباهات ندارم خصوصا خصوصا اونایی که سرزنش دیگران رو با خودش برام همراه میکنه
این جواب من به سوال هست و میرم ادامه فایل گوش کنم
سلام به استاد عزیز و مریم جان و دوستان گرامی
در مورد اشتباه کردن ، من قبلا کلی خودم رو سرزنش می کردم و خیلی ناراحت میشدم و این ناراحتی ممکن بود طولانی بشه و بقیه روز و شبم رو هم درگیر کنه… ولی بعد از گوش دادن به فایل ها و دوره ها سرزنش ها به حداقل رسید و خیلی توی ناراحتی نمی مونم،
در مورد اشتباهم و اینکه چکار کنم دیگه اتفاق نیفته فکر می کنم و براش راه حل پیدا می کنم و این باعث میشه اون اشتباه یا مشابه اون
دیگه تکرار نشه و
این خودش باعث میشه به حس خوبی برسی و در نتیجه به راههای بهتری هدایت بشی که باعث پیشرفتت نه تنها در اون زمینه بلکه در بقیه جنبه های زندگیت بشه
با سلام
کلا من با کلمه اشتباه مشکل دارم ، من معتقدم هیچ انسانی تو زندگیش اشتباه نکرده ، البته اشتباه با آن مفهوم که ای وای خراب کردی ، زندگیت خراب میشه فرصتها رفت ، خوردی زمین موقعیت و از دست دادی و…..
اصلا در ساختار جهان هستی چنین چیزی تعریف نشده
نشونه اش هم اینه شما هر چه اشتباهات به اصطلاح بزرگتری داشتی یه رشد کلی و بزرگتری و تجربه کردی
اصلا من یادم نمیاد کاری کرده باشم که بعدا بگم ای وای مثلا چرا اینجوری شد من همیشه این درک و دارم که اگه اوضاع خراب شد همه چیز خورد بهم بدون داره خداوند روت کار میکنه چون میخان ببرنت بالا چون میخان بسازن خراب میکنن
تا خرابم نکنند ، کی دهند آن جام به من
( سعدی )
باسلام و خداقوت
خدمت بزرگان دین خدا
من سجاد بوستانی اقرار میکنم تو زندگیم خیلی اشتباه کردم
اما هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم
هروقت اشتباه کردم به خدم گفتم الان دیگه هرچقدر زجر بدی خدتو نمیتونی اون اشتباه رو برگردونی
اما اگرذهنتو کنترل کنی میتونی اون اشتباه رو هم کنترل کنی
چون حتی یک کار بد هم میتونه نتیجه خوب داشته باشه اگر ما ذهنمون رو کنترل کنیم
چون در حقیقت اون کار اشتباه نیست که تاثیر گذاره اون احساس بد ما از اون اشتباهه که تاثیر گذاره
قبلا خیلی اشتباه داشتم و همیشه هم ذهنم بهم میگفت دیدی بی عرضه ای
دیدی گفتم تو هیچی نمیشی
حالا تو براخدت یه مدت گفتی من قدرتمندم من هدایت میشم و اوضاع روی رواله
ولی دیدی که الکی بود دیدی یه حباب بود
حالا برگشتی به خدت واقعیت
باورتون میشه ذهنم رو اینارو به من میگفت
میخام همیشه رو به پیشرفت باشم تا این چرندیات ذهنم رو کمتر و کمتر بشنوم
چون خد واقعی من
یه مرد قدرتمنده که زندگیشو دقیقا طبق خواسته هاش خلق میکنه
یه بنده درستکار که خداش بهش افتخار میکنه
خداش مسیرو براش میچینه و اصلا مگه میشه خدا بد بچینه؟
وقتی پای خدا وسطه اصلا هر فکر بد و هر نتیجه بد بی معنیه
چون بقول خدش هرآنچه در آسمان ها و زمین هستند به پاکی و منزه بودن خداوند شهادت می دهند
من به او سپردم و غصه دار چیزی نیستم
اره حالا یجورایی هم اشتباهاتم کمتر شده هم واقعا خیلی هم نگران اشتباه کردن نیستم
باخدم میگم برای خدا هیچ کاری سخت نیست
هروقت اشتباه کردم خدش درست میکنه
راستش اصلا به اینکه اشتباه کنم زیاد فکر هم نمیکنم
و هروقتم اشتباه کردم مثلا همین اخرین باری که تو محل کارم یه اشتباهیی انجام دادم با خدم گفتم خب فداسرم
من که از قصد نکردم حالا هم جبرانش میکنم هیچ چیزی تو دنیا ارزش حس بد تو رو نداره
و خداروشکر همه چیز تویه ارامش خاصی داره اتفاق میافته
و من خشحالم و میتونم به خیلی کارهای جزئی که هیچ وقت نمیرسیدم انجام بدم بپردازم مثل ضبط دکلمه با صدای خدم
مثل انجام پروژه های شخصی
بنظرم هیچ وقت نمیاد که تو چند روز برای اینکارا وقت خالی داشته باشی باید اونقدر ارامش داشته باشی که زمانت برکت کنه و به قول انیشتین زمان برات کش بیاد(دقیقا نمیدونم انیشتین گفته) ولی میدونم همچین چیزی امکان داره
خداروشکر بابت هرچیزی که دارم
ممنون بابت فایل ها بی نظیرتون استاد
ممنون بابت اینکه کامنتم رو مطالعه کردین
شکر
تشکر
استاد عزیزم و مریم جانم سلام.
چقدراین ویدیو که دیدم از شما استاد برام جالب بود چندین ماهه درگیر این قضیه هستم احساس کردم کلام خدا رو دارید انتقال میدید به من.
استاد من نزدیک به 2ساله که در رشته میکروبلیدینگ در حال آموزش هستم و همچنان هنوز در انجام مدل زنده مشکل دارم بسیار حالم بد میشه از خراب کار کردن روی مدل اشتباهاتمو هم متوجه میشم بعد از کار میام عکسها رو چک میکنم و به خودم یه عالمه بد و بیراه میگم که آخه ندای خنگ بفهم آخه تا الان 20تا مدل زدی بسه دیگه چندبار خطا چندبار اشتباه آخه.استاد من یه مشکلی که دارم اینه تا بالای سر مدل قرار میگیرم تمام افکارم بهم میریزه انگار اصول کار از دستم خارج میشه و فراموش میکنم که قراره اشتباهات قبلمو دیگه الان برای این مدل تکرار نکنم انقدر استرس ذهنم بالاست که خطا پشت خطا و دوباره بعد کار یه آدم عصبی و از دست خودم ناراحت هستم.
به هیچ وجه به این فکر نمیکنم که نمیتونم چون تواناییهای وجودمو کامل میشناسم اما این استرس و هول شدن داره زندگی منو بهم میریزه متاسفانه و راندمان در هر کاری و داره میاره برام پایین اگر از بچه های اینجا کسی میتونه منو راهنمایی کنه خواهش میکنم کمکم کنید️
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربون و خانواده بزرگ عباسمنش
تا قبل از آشنایی با شما باید بگم در برخورد با مشکل همیشه احساس سرخوردگی میکردم و همیشه خودم رو مقصر میدونستم اما الان که دوره های شمارو ( چه رایگان و چه محصولات ) گوش میدم و تمرین میکنم به جرات میتونم بگم که در برخورد با هر اشتباه و مشکلی، اون رو هدیه ای از طرف خداوند میدونم برای اینکه ظرف وجودیم رو بزرگتر کنه.
مثلا همین چند روز پیش مشکلی که برام به وجود اومده بود و من بدون توجه به قوانین و صحبت های استاد عزیزم و بدون اینکه ذهنم رو کنترل کنم عصبانی شدم بابت اینکه چرا طرف مقابلم به ناحق داره منو قضاوت میکنه و از اینکه می دیدم کسی که خیلی دوستش دارم، داره مورد سوءاستفاده قرار میگیره به شدت به هم ریختم و خیلی سعی کردم که روشنش کنم و بهش بفهمونم که مسیرش اشتباه هست ولی ایشون با مقاومت کردن و توجیه کردن اصلا متوجه نمیشد و خیلی راحت من افسار ذهنم رو دادم دست ایشون و به راحتی تخلیه انرژی شدم. و از حس بدم تازه فهمیدم که دارم از مسیر خارج میشم . استاد، تنها صدایی که تو اون شرایط تونست منو آروم کنه صدای شما بود گفته های شما که من مطمئن هستم از طرف خداوند هست. و تا چند ساعت تو سکوت مطلق فقط داشتم به گفته های شما فکر میکردم و درسی که گرفتم این بود:
اولین چیزی که به ذهنم رسید کلمه اعراض بود. با خودم فکر کردم که اگر از قران فقط و فقط کلمه اعراض رو تو زندگیمون پیاده کنیم چه معجزاتی که برامون اتفاق نمیوفته. با استفاده از کلمه اعراض میتونیم جلوی نشتی انرژیمون رو بگیریم و تمام انرژِ خودمون رو بذاریم برای رسیدن به اهدافمون و دیگه درگیر حاشیه نمیشیم و یاد گرفتم که به زور نمیتونیم کسی رو بیاریم تو مسیر درست. کسی که خودش رو زده به خواب بیدار کردنش خیلی سختر تا کسی که خوابیده.
این شعار استاد همیشه تو ذهنم هست که :
هم خوب زندگی کنیم و هم جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنیم
امیدوارم تو این دوره همی توحیدی با کمک استاد عزیزمون و خانم شایسته مهربون درسهای زیادی از هم یاد بگیریم و اهرمی بشیم برای حرکت همدیگه به سوی موفقیت
الهی آمین
به امید روزهای بهتر و روشنتر همه رو به خدای بزرگ میسپارم
روزتون پر از لبخند خداوند
با نام خداوند مهربا نی ها.با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان آگاه. در خصوص صحبت های استاد من تجربه ای دارم که خواستم با شما به اشتراک بذارم.من از اول زندگی منظورم دوران کودکی تا چند سال پیش چاق بودم و به وزن صد و چهار کیلو هم رسیدم.بعد تونستم با توکل بخدا رژیم غذایی مناسب و ورزش بیشتر دویدن به وزن مناسب هفتاد و دو کیلو رسیدم.وقتی می دویدم با خودم فکر کردم من که وقت میذارم پس بهتره همون وقت رو علمی کار کنم و البته بیشتر بحث هدایت الهی بود و من چون قبلش با استاد آشنا نبودم از این بحث هدایت اطلاع نداشتم.تمرین و تمرین کردم و علاوه بر تثبیت وزن تمرین رو زیر نظر مربی دومیدانی انجام دادم و سه سال پشت سر هم توی کشور و در اداره ی خودم دوم سوم و سوم شدم.شما ببینید یه نفر چاق صد و چهار کیلویی بعد از مدتی میرم رشته ی دقیقا مقابل مثل دومیدانی و تونستم حتی مقام بیارم که چیزی جز کمک خداوند و هدایت الهی نبود و البته دست های بیشمار خداوند که کمکم کردن.همین امروز هم هشت کیلومتر دویدم.با آرزوی سلامتی سعادتمندی و موفقیت برای شما
سلام به استاد و دوستان عزیزم در مورد اشتباهی که اخیرا انجام دادم یکیش این بود که من قرار بود امتحان آیین نامه رانندگی بدم و چون کاردکسم و دیر تحویل دادم اسم من نرفته بود توی لیست و اون روز نتونستم امتحان بدم و گفتن ماه بعد برم…
وقتی که از محله امتحان اومدم بیرون پدرم شروع کرد به کلی گله و شکایت اینکه چرا یادت رفت و چرا زودتر نیومدی این کارو انجام بدی مگه نمی دونستی که باید زودتر تحویل میدادی؟و…
یه کم ناراحت شدم حقیقتش
چون با یه لحن عصبی داشت با من صحبت می کرد و من خودم اصلا ناراحت نشدم از چیزی که پیش اومد بیشتر بخاطر حرف های پدرم یکم بهم ریختم…
خلاصه اون لحظه تو دلم تا خواستم خودمو سرزنش کنم ، بعد سریع یاد دوره عزت نفس و ویژگی های افراد بی اعتماد بنفس افتادم که در مورد این موضوع شما زیاد صحبت کردین و وقتی که رفتم خونه به خودم گفتم که اتفاقا بهتر که نشده امتحان بدم چون آمادگی کافی رو برای امتحان نداشتم و اینجوری من بیشتر می خونم و منم از خدا خواسته بودم که قبول بشم و حالا که این اتفاق افتاده فرصت بیشتری برای مطالعه دارم ،اینجوری شد که حالمو بهتر کردم و اصلا دیگه بهش فکر نکردم
مورد بعدییم همین یکی دو هفته پیش بود که داشتیم با یکی از این فامیل هامون فوتبال دستی بازی می کردیم خب من تا حالا توی زندگیم چهار پنج بار بیشتر فوتبال دستی بازی نکردم و با اینکه اون فامیلمون سنش از من خیلی کمتر بود گلای خیلی بیشتری به من زدش و تازه دو سه دستم بازی کردیم و همه دستا رو من باختم و علاوه بر اون قبل تر از اون هم با مادرم داشتیم منچ بازی می کردیم و منچ هم باختم همه اینا روی هم تلنبار شد اون لحظه خیلی عصبی شده بودم اما خودمو سرزنش نکردم و همون لحظه
به خودم گفتم که ، درسته که من توی بازی کردن زیاد خوب نیستم ولی عوضش من شناگر خیلی خوبی هستم و هنر و خلاقیتمم خوبه زبان انگلیسیم هم تو سطح خیلی خوبی هستش خلاصه اون لحظه مهارتامو یادآوری کردم به خودم و خیلی حالم بهتر شد و آروم تر شدم و اصلا دیگه برد و باخت دیگه واسم مهم نبودش و به خودم یادآوری کردم که من باید از بازی کردن و از تک تک لحظات زندگیم سعی کنم که لذت ببرم مگه این همه سال که مثلا تو هر بازی بردم یا باختم چه سود و ضرری به حال من داشتش پس بذار از بازی کردنم لذت ببرم و همون لحظه شدش که دیگه اصلا قضیه رو فراموش کردم و همه اینها بخاطر دوره عزت نفس و فایل های شما تو مدت خیلی کمتری برام طول کشید شاید اگر گذشتم بود تا یک هفته مغزم دیر این مسئله میشد ولی اینبار به نیم ساعت نکشید که حالمو بهتر کردم
نتایجی که از این چند اشتباه اخیرم گرفتم ،
اولیش این بودش که همیشه مسئولیت اشتباه خودمو قبول بکنم چون تا زمانی که نپذیرمش اصلا کاری نمیتونم بکنم و تغییرش نمیتونم بدم…
2ام اینکه به جای اینکه بیام اشتباهات خودمو با کارای درست بقیه مقایسه بکنم و به خودم احساس کمبود اعتماد به نفس و ناتوانی بدم بیام از کارای درست اون افراد برای خودم انگیزه ایجاد بکنم اینجوری که اگه اون میتونه انقدر این کار رو خوب انجام بده پس منم تواناییشو دارم و میتونم این کارو به اندازه اون و حتی بهتر انجام بدم
3 اشتباه کردن بهتر از هیچ کاری نکردنه! اگر هیچ کاری نکنیم همون چیزهایی که داریم آرام آرام شروع به ازبین رفتن میکنن و به بی انگیزگی و احساس پوچی میرسیم ، ما به این دنیا اومدیم که تجربه کنیم و لذت ببریم نه اینکه بی نقص باشیم !
درواقع زمانی که درگیر رشد کردن و انجام یکسری کار ها هستیم حتی اگر خراب کنیم و کارای اشتباه آزمون سر بزنه بالاخره جهان از راه های مختلف ما رو به مسیر بهتر و نعمت های بیشتر هدایتمون میکنه (اگر باروها و واکنش درست نشون بدیم)
4حواسم باشه که تو اشتباهم دارم به چی توجه میکنم؟
به اینکه وای چقد خنگ و بی استعدادم! چرا نمیتونم؟ اصن منو چه به فلان کار….
یا اینکه اشتباه کردنم کاملا طبیعیه و من اگر بخوام میتونم خیلی تو اینکار پیشرفت کنم و به خودم موفقیت های گذشتم رو یاد آوری کنم…
یعنی هرچقدر تمرکزمون روی اشتباه کردن و ناتوانی باشه اون کار برامون سخت تر و ممکنه آزار دهنده بشه و دیگه نخوایم ادامه بدیم ، پس هر چقدر اینجا بتونیم ذهنمون رو کنترول کنیم بهتر هم میتونیم عمل کنیم…
و درباره عمل کردن به چیزایی که یاد گرفتم:
1 این تصمیمو گرفتم که هر وقتی که اشتباه کردم تواناییامو به یاد خودم بیارم چون وقتی این کارو می کنم خیلی خیلی آروم میشم و تو فرکانس بهتری قرار می گیرم و باعث میشه که تصمیماتمم درست تر باشه…
2 اون لحظه سعی کنم اینجوری به اون کار نگاه کنم و از خداوند سپاسگزار باشم بابت این فرد توانا و قوی که سر راهم قرار داده و باعث میشه که انگیزه های من بیشتر بشه برای اینکه بخوام آدم بهتری بشم و از این زاویه بهش نگاه کنم
چون فکرشو بکنین شما تواناترین انسان رو کره زمین تو هر مسئله ای بودین و هیچ آدمی تو هیچ موضوعی بهتر از شما نبود چقدر زندگی کسل کننده میشد …
چقدر بی انگیزه میشدین …
چقدر به احساس پوچی میرسید…
و اینکه همیشه یکسری افرادی هستن که از ما بهتر باشن خیلی نعمت خوب و بزرگیه چون باعث میشه که ما هم بخوایم پیشرفت بکنیم و همیشه بخوایم که یکم بهتر از دیروزمون باشیم.
و راه حل آخر که به ذهنم رسید این بودش که این غرورمو بذارم کنار و به جای اینکه بهم بریزم و ترش بکنم که چرا اون آدم بهتر از منه توی این کار ازش برم درخواست بکنم که تو چیکار کردی که انقدر توی این کار مهارت داری؟ خیلی خوشحال میشم به منم یکسری تمرینات و راه حلا بدی که بتونم تو اینکار بهتر بشم…
این روش باعث می شه که اعتماد به نفسم بالاتر بره و هم مهارت های ارتباطیم بهتر بشه و اینکه درصد اشتباه کردنم پایین بیاد!
خدایا شکرت…
با سپاس از زحمات شما استاد و مریم جون عزیز و آرزوی بهترین تجربیات در همه جنبه های زندگی…
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرامی ام
اشتباهی که من چندسال پیش مرتکب شدم و باعث شد چندین سال سختی بکشم تا جبرانش کنم این بود که :
بواسطه باورهای اشتباهی که از پدرم در ذهنم سالها مثل یک دیوار بتنی محکم شده بود عادت کرده بودیم به جای توکل بخدا و توانایی های خودم هربار که چک داشتیم یا پول لازم داشتیم مستقیم به سراغ پولهای نزولی میرفتیم که اطرافمون پر بودند،بعد از مدتی آنچنان آلوده بودم که فهمیدم هیچی که نداریم کلی هم بدهکاریم ،این خطا باعث شد آنچنان خودم رو ببازم و ناامید از پرداخت یک میلیاردو سیصد میلیون بدهی دوازده سال پیش بشم که فقط مرگم رو چاره میدیدم،در همین حد که توضیح خسته کننده نباشه بعد از گذشت دوسال یک معجزه از طریق یک کتاب باعث شد خودم رو پیدا کنم ،توانایی هایم رو درک کنم و بفهمم اگر این اتفاق نمی افتادو من همچنان مشغول گرفتن پول بودم چه بسا تا دوسال دیگه این بدهی سر به چندین میلیارد میزد پس خودش میتونست یه نقطه قوت باشه که حالا فقط 1.3 میلیارد بود،بجای هرکس و هرچیزی چسبیدم به خدای بزرگ خودم رو متعهد کردم که روزی 10 دقیقه تحت هرشرایطی صبحها با خدا صحبت کنم و سپاسگزاری کنم،یاد گرفتم که تحت هیچ شرایطی دنبال گرفتن پول از کسی و دادن سود نباشم و با سرمایه خودم هرچند کم شروع کنم تا جایی که وقتی دوباره بعد از گذشت سالها اوضاع مرتب شد دوباره خیلی پیشنهاد سرمایه دادن از طرف دوستان و اقوام داشتم اما از هیچکسی پولی نگرفتم و چون فقط از خدا میخواستم دربها پشت سرهم برام باز میشد، اون خطا برای من درس بزرگی تو کار و ارتباطم حتی با همسرم داشت چون فهمیدم در دوران سختیهایی که داشتم بهتر از حتی پدرو مادرم که مدتی ترکمان کرده بودند درکنارم بود و کار کرد و دوباره همه چیزو ساختیم ،شاید الان خونه ای که از دست دادم رو ندارم اما به لطف پروردگار طلاهای همسرم رو دوباره براش خریدم ،ماشینی که فروخته بودم بهترش رو خریدم خونه ام میدونم به لطف خدا خواهم خرید،
صدای استاد عباسمنش تو این مدت شبیه نصیحتهای یک ادم موفق که از شرایطی بدتر از خودم بلند شده بود کمکم میکرد که نیرو بگیرم،شهودم کمکم میکرد که جلو برم و ترسم کم بشه البته هنوزم ایراداتی دارم ولی اینها هم درست میشن ،
معمولا عادت کردم تمرینهای استاد رو در یک دفتر انجام بدم و راستش تایپ کردن از طریق گوشی برام سخته ولی برای اینکه استاد عزیزم بدونِ که چقدر این فایلها مهم هستند و ما حتما پیگیر انجام تمرینها هستیم این تمرینهارو تصمیم دارم در بخش کامنتها تایپ کنم
بازم ممنون از وقتی که برای توسعه و پیشرفت ما میزارید استاد عزیزم ،آرزو دارم پر رزق،روزی و سلامتی در دنیا و آخرت باشید