ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3 - صفحه 37 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-07 20:36:482024-02-14 06:04:58ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند بخشنده ومهربان سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان
آخرین اشتباهم برمیگرده به همین رفتار چند ساعت قبلم تو باشگاه،یه حرکتی رو میخاسم بزنم و نشد
بعد شروع کردم به سرزنش کردنِ خودم
که تو الان دوساله داری میای باشگاه ولی نمیتونی این حرکتو بزنی
داری درجا میزنی
این چه وضعشه و….
بارها هم شده مربیم بهم گفته این یه چیز عادی هس و باید فقط تلاشت رو بیشتر کنی
وقتی این فایلو گوش دادم
متوجه شدم من خیلی جاها میترسم از اشتباه کردن
خیلی جاها هم که اشتباه میکنم فک میکنم منم ک ناتوان هستم
مثلا وقتی کسی اشتباهم رو بهم گوشزد میکنه،سریع دلخور میشم چون فک میکنم داره بهم توهین میشه
در صورتی که میتونم راحت بپذیرم اشتباهم رو و دفعه بد دقتم رو ببرم بالا
البته بعد دوره عزت نفس تونستم بپذیرم اشتباهای کوچیکم رو
مثلا یجایی یه حرفی زدم که جاش نبود بجای اینکه همش خودمو سرزنش کنم،به خودم میگم اشکال نداره سری بعد این حرفو نزن یا به این شکل حرفتو بگو تا بقیه منظورت رو متوجه بشن
.
.
.
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم
درپناه خدای مهربان باشین
با سلام
کلا من با کلمه اشتباه مشکل دارم ، من معتقدم هیچ انسانی تو زندگیش اشتباه نکرده ، البته اشتباه با آن مفهوم که ای وای خراب کردی ، زندگیت خراب میشه فرصتها رفت ، خوردی زمین موقعیت و از دست دادی و…..
اصلا در ساختار جهان هستی چنین چیزی تعریف نشده
نشونه اش هم اینه شما هر چه اشتباهات به اصطلاح بزرگتری داشتی یه رشد کلی و بزرگتری و تجربه کردی
اصلا من یادم نمیاد کاری کرده باشم که بعدا بگم ای وای مثلا چرا اینجوری شد من همیشه این درک و دارم که اگه اوضاع خراب شد همه چیز خورد بهم بدون داره خداوند روت کار میکنه چون میخان ببرنت بالا چون میخان بسازن خراب میکنن
تا خرابم نکنند ، کی دهند آن جام به من
( سعدی )
سلام به استاد عزیز و مریم جان و دوستان گرامی
در مورد اشتباه کردن ، من قبلا کلی خودم رو سرزنش می کردم و خیلی ناراحت میشدم و این ناراحتی ممکن بود طولانی بشه و بقیه روز و شبم رو هم درگیر کنه… ولی بعد از گوش دادن به فایل ها و دوره ها سرزنش ها به حداقل رسید و خیلی توی ناراحتی نمی مونم،
در مورد اشتباهم و اینکه چکار کنم دیگه اتفاق نیفته فکر می کنم و براش راه حل پیدا می کنم و این باعث میشه اون اشتباه یا مشابه اون
دیگه تکرار نشه و
این خودش باعث میشه به حس خوبی برسی و در نتیجه به راههای بهتری هدایت بشی که باعث پیشرفتت نه تنها در اون زمینه بلکه در بقیه جنبه های زندگیت بشه
به نام خداوندی که عاشق منه
سلام استاد عزیزم و دوستان همفرکانسی
بعضی وقتا پیش میاد اشتباهی مرتکب میشم شاید کمی عصبانی بشم یا ناراحت
درونی یکم غر بزنم اما تلاش میکنم که بزبون نیارم و بازهم به لطف خدا و آموزش های استاد عباسمنش خیلی زود به خودم میام آگاهی ها رو به یاد میارم
منم انسانم و در مسیر تکامل ، میدونم که یک شبه حرفه ایی نمیشم باید در مسیر رشد حرکت کنم تحقیق کنم تلاش کنم یاد بگیرم تمرین کنم تا رشد کنم
یاد گرفتم که باید امیدوار باشم به لطف خداوند و توکل کنم
اگه چند سال پیش بود احتمالا خودمو سرزنش میکردم یا …
اما الان به لطف خدا سریع کنترل ذهن میکنم و توجهم رو میبرم به سمتی که چطور میتونم توی اون موضوع بهتر عمل کنم و حال خوب رو در اولویت گذاشتم
خدا رو هزار مرتبه شکر برای آرامشم برای حال خوبم که بعد از این کامنت حالم بهتر هم شد
درود خدا بر همه شما
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستان خوبم
با اینکه سری فایلهای ذهنیت قدرتمندکننده در برابر محدودکننده رو گوش کردم و تمام سوالات هربخش رو تو دفترم نوشتم دوست داشتم اول بیام و به سوال این قسمت جواب بدم و کامنت بزارم
اشتباهی که اخیرا مرتکب شدم و چه برخوردی باهاش داشتم
من میخوام اشتباهی که مدام توی کسب و کارم تکرار میکردم رو بگم اشتباهی که نمیدونستم اشتباهه یعنی آگاهیشو نداشتم و در واقع بعدش یکسری باورها و مسائلی رو بفهمم که دست به دست هم داده بود تا من توی این سیکل معیوب بیفتم و درسهای ارزشمندی که گرفتم
من حدود سه سال پیش که تصمیم گرفتم کسب و کار خودم رو شروع کنم از اونجایی که از بچگی به من گفته بودند تو نقاشیت خیلی خوبه و استعداد داری تصمیم گرفتم وارد حوزه نقاشی بشم و کار خودمو شروع کنم خب من شروع کردم و همه چیز خوب پیش میرفت و به درامد رسیده بودم و من روی سفال نقاشی میکشیدم کم کم توی این سیکل معیوب افتادم که مثلا هر روز میرفتم سمت یک روش یک تکنیک توی نقاشی خب نقاشی دنیای گسترده ایه من اینکارو میکردم مثل پرنده ای که هر لحظه مپیره روی یک شاخه یک روز نقاشی روی سفال یک روز میرفتم سمت نقاشی روم بوم باز میرفتم سمت نقاشی روی چوب و سبک های نقاشیو رو هم عوض میکردم مثلا یک روز سبک مدرن باز بعد یه مدت رئال و….خلاصه هر از مدتی اینکار رو میکردم و درآمدم داشتم ولی مشکل اینجا بود هر پولی از نقاشی در میوردم بعلاوه هر پولی که از جایی دیگه دستم میومد رو فقط خرج کار میکردم جوریکه حتی واسه ضروریاتم پولی نمیموند و خیلی وقتها حتی وسایلی میخریدم که بعد خرید میدیدم همش الکی بوده و فقط پولام رفته در واقع
اینم بگم مابین یک مدت کوتاه سمت کیف سازی هم رفتم ولی برگشتم دوباره سمت نقاشی
گذشتت تا چند ماه پیش که تصمیم گرفتم کلا از نقاشی بیام بیرون و خب از این تصمیم الانم پشیمون نیستم دلیلشو جلوتر میگم
چندماه پیش اومدم هرچی پول داشتم دیگه تا جایی امکان بود حتی یه هزار تومان رو جمع کردم دقیقا مثل اون دونده ای که لحظات قبل شروع مسابقه داره تمام توانشو برای یه حمله همه جانبه جمع میکنه (ایموجی خنده) چون واقعا خندم گرفته این قسمتش از کار خودم
چرا همه دار و ندارمو جمع کردم؟ چون چند وقت قبلش یکی بهم پیشنهاد کاری داد که بیا من سنگ مصنوعی تولید میکنم تو بفروش و… بعد من کنجکاو شدم اینکار چیه رفتم تحقیق کردم و باخودم گفتم دیگه اینکار واسه منه چقدر پتانسیل خوبی داره من میتونم توی روز کلی محصول تولید کنم حالا میگم دلیل این تفکر اشتباهم چی بود خلاصه وارد اینکار شدم و هر چی پول داشتمو مواد و متریال کارو خریدم دیگه اعتقادم این بود توی اینکار قراره خیلی موفق بشم و… ولی دوباره افتادم توی همون سیکل معیوب توی اینکارم و چندتومن پولم رو از دست دادم و خب با کلی زحمت تونستم چندتا سفارش عمده بگیرم و حداقل ی مقدار از پولم رو برگردونم
اینو بگم واقعا حس کردم به بن بست رسیدم و از این ماجرا هنوز یک ماهم نمیگذره تصمیم گرفتم کلا کار رو ول کنم و همون شب مامانم باهام شروع کرد به دعوا و گفت تو خودتو و همه ما رو مسخره کردی و شروع کرد منو سرزنش کردن و گفت مشکل از کارا نیست از بی عرضگی خودته و خب وقتی این حرفو زد من برگشتم گفتم اره شایدم حق باتویه من بی عرضم اگه واقعا عرضه داشتم الان اینجا نبودم یجورایی پذیرفتم اره شاید من تواناییشو ندارم تصمیم گرفتم برم مشهد و تو پاساژی که دخترداییم سرکار میره منم یکار پیدا کنم و برم باخودم گفتم میره تا ببینم اینده چی میشه
و دقیقا همون شبی که وسایلمو جمع کرده بودم که صبحش برم مشهد تو سکوت اتاقم نشسته بودم و باخودم فکر میکردم چرا اینجوری شد و واقعا یه حجم سنگینی از فشار رو روی قلبم حس میکردم
باخودم گفتم تو مدتهاست که با قوانین ذهن اشنایی فایل گوش میدی کتاب میخونی و نتایجی هم گرفتی هدفت چیبود که این همه فایل گوش کردی کتاب خوندی هدفت این بود که تهش تسلیم این احساس ضعف بشی واقعا اونقدر این شدت درد زیاد بود و فشار سنگینی روی خودم حس میکردم اون لحظه باخودم گفتم من باید بشینم تمرکزی دوباره از اول همه فایل هارو گوش کنم باید بفهمم ایراداتم کجا بوده من نمیخام فرار کنم نمیخام بپذیرم نمیتونم در عوضش میپذیرم حتما یچیزایی هست من بهشون عمل نکردم حتما باورهایی دارم که درست نکردم و میخام تمرکزی بررسی کنم و اینا رو اصلاح کنم حالا میگم چه چیزایی رو فهمیدم و این اشتباه واسم چه درس هایی داشت
در واقع چیزایی که بهشون رسیدم مطالبی بود بارها شنیده بودم ولی نمیدونم چجوریه که شاید هزاربار یچیزیو بشنوی ولی تو یک زمان خاصیه که انگار تو حالیدونت میفته انگار یجوری درکش میکنی که تا قبلش به نظر میاد با اینکه هزاربار شنیدی ولی نمیدونستیش
من شروع کردم به گوش کردن فایل ها از لایوها تا مهم ترین عامل موفقیت در کسب و کار و… حتی یک فایل از تی هارو وایکر نویسنده کتاب اسرار ذهن ثروتمند داشتم که چندتا اصول ثروتمند شدن رو میگفت اونم چند بار گوش کردم اینجوری بگم شاید میشد 10 ساعت فایل گوش میکردم الانم دارم ادامه میدم و روزی حداقل 5 ساعت به بالا فایل گوش میکنم
من فهمیدم که مهم ترین قانون که قانون تمرکزه رو رعایت نمیکردم من اصلا تمرکزی نداشتم اون تمرکزی که استاد عباسمنش ازش حرف میزنه اون حد از تمرکزی که تی هارو وایکر میگه من اصلا نداشتم اون کل تمرکزی که بزارم روی یک کار نبود پس طبیعیه نتیجه نگرفتم. باخودم گفتم ببین سحر اصلا اشکالی نداره مهم اینه الان اینو درک کردی و تو دفترم نوشتم من تمرکز نداشتم اما چه باورهایی چه چیزهایی باعث میشد که من نتونم تمرکز کنم ؟ مثلا تو لایو شماره 22 زمانیکه استاد تصمیم گرفتن تمرکزی روی سایت کار کنن باورهای محدوده کننده ای بوده که استاد حل کرده یا الگوهای دیگه ای که گشتم و پیدا کردم باخودم گفتم پس بیام اون باورها اون چیزایی که تمرکزم رو داره بهم میزنه پیدا کنم و روشون کار کنم چون اشتباه من این بود روی یک کار تمرکز نداشتم و شاخه به شاخه میپریدم
فهمیدم که اصلا من با یک باور اشتباه وارد عرصه نقاشی شدم اونم بخاطر اینکه همیشه بهم گفته بودند تو استعداد نقاشی داری و منم فکر میکردم که خب من توانمندیم دیگه تو همین زمینه هست و باید راهمو همینجا پیدا کنم در حالی که اگه باخودم صادق باشم فقط یک مدت کوتاهی از نقاشی لذت بردم و بعدش انگار تلقین میکردم مدام ب خودم و نمیخاستم به حسم توجه کنم
من مدام بدون اینکه متوجه باشم نگاهم به کار دیگران بود اره ببین مثلا فلانی داره سبک مدرن کار میکنه چه درامدی داره منم برم انجامش بدم و… دقیقا همون حرفی که استاد توی فایل مهم ترین عامل موفقیت توی کسب و کار میزنه این باور که درامد ربطی به نوع کار داره یه چیز دیگم که باعث میشد اینکارو بکنم این بود که بعد یه مدت حرفای بقیه شروع شد مخصوصا مامانم و اینکه گاهی ی حرفایی میزد که من دچار حس عذاب وجدان میشدم و خودمو سرزنش میکردم و واسه اینکه ثابت کنم من میتونم یا اینکه زود به یه درآمد خوب برسم تا بتونم واسه مامانم بچه ی خوبی باشم مدام دنبال این بودم چی درامدش تو نقاشی بهتره برم سراغش تا زود موفق بشم دیگه مامانم این حرفارو به من نزنه بقیه نگن تو اینجوری و اونجوری
در واقع اینا رو الان فهمیدم که این باورا این اهمیت دادن به حرف بقیه مخصوصا حساسیت روی حرفای مامانم باعث شده هی این اشتباهو تکرار کنم نمیخام بگم تقصیر مامانمه نه واقعا اصلا اصلا این فکرو نمیکنم من باید ذهنمو کنترل میکردم من باید یه راهی پیدا میکردم که تحت تاثیر قرار نگیرم و دچار حس سرزنش نشم ولی اگه پدر و مادر هستید و این کامنت رو میخونید لطفا هیچوقت به فرزندتون نگید بچه های بقیه به مادر پدرشون کمک میکنن ولی بچه های من بجای باری بردارن باری شدن رو دوش من
خب شنیدن این حرفا بارها بارها سخته ولی با این وجود من نمیخام خانوادمو مقصر بدونم مامانمو مقصر بدونم و اصلا هم ناراحتی ندارم از کسی و این ضعف درونی منه که اینقدر حرفای بقیه روم تاثیر داشته و باید اینو حلش کنم
این نگاهی که درامد به نوع کار ربط داره و بیشتر حس سرزنش تو وجودم و تلاشم برای اثبات خودم به دیگران منو تو این سیکل معیوب انداخته بود
و اینم فهمیدم واقعا باورهای توحیدیم ضعیفه
این اشتباه باعث شد نگاه عمیق تری به درون خودم و قوانین ذهن و مطالبی که گوش میکردم داشته باشم و به درک بهتری برسم
به این اشتباه از این زاویه نگاه کردم که من اگه اشتباهم کردم حداقل یکاری انجام دادم چون اشتباه کردن بهتر از حرکت نکردنه اینکه اشتباه کردم یعنی حرکت کردم حداقل جرئت اینو داشتم کار خودمو شروع کنم کاری که خیلیا جرئتشو ندارن و الانم این اشتباه باعث شد کلی درس کسب کنم تجربه کسب و کنم و با اصلاحشون رشد کنم پیشرفت کنم
من تصمیم گرفتم یکاریو که سالهاست از سن کم تو اوقات فراغتم انجام میدم رو ازش یه کسب و کار بسازم این یکی از راهکارهای منه که تو عمل باورهامو درست کنم چون کار ساده ایه هیچوقت این نگاهو بهش نداشتم که بشه ازش کسب و کار ساخت ولی خب بهش علاقه دارم و کاریم نیست الان مثلا بگم واو چه درامدی میشه ازش ساخت ولی میخوام کل تمرکزم رو بزارم روش و همه باورهای محدود کننده ای که باهاش مواجهم رو میخام درست کنم این کار فرصت خوبیه چون منو میبره تو دل چالش ها میخام به خودم ثابت کنم که درامد ربطی به نوع کار نداره چرا که اگه من روی خودم و باورهام کار کنم میتونم از حتی از یک کار ساده هم ثروت بسازم و دارم در اینباره الگوهایی پیدا میکنم یچیز دیگه که فهمیدم اینه همونجور که بین نوع کار و درامد یه پیوندی تو ذهن ماها هست یه ارتباط هم بین نوع کار و میزان ارزشی که به خودمون میدیم هم هست چون وقتی تصمیم به انجام اینکار گرفتم فهمیدم ذهنم مقاومت داره که تو باید حتما یکار خاص انجام بدی که ارزشمند باشی ببین مثلا فلانی کارش چیه تو میخای بگی به بقیه من کارم اینه و میخام با انجام اینکار ثابت کنم این کارم نیست که به من ارزش میده بلکه منم به کارم ارزش میدم یعنی من هرچقدر از درون به حس لیاقت بیشتری برسم و عزت نفسم بالاتر بره کارمم ارزشمندتر میشه این نیست که بخام اون ارزشمندی رو در یک عامل خارجی مثل نوع کار یا شغل خاصی جستجو کنم و میخام روی باورهای توحیدیم کار کنم و اجازه بدم خداوند کار خودشو انجام بده چرا که خداوندی که روزی رسان منه من در هر کاری باشم واسش فرقی نداره و اگه جلوشو نگیرم منو به بهترین مسیرها هدایت میکنه
انشالله در اینده ای نه چندان دور در پاسخ این کامنت خودم مینویسم کاری که شروع کردم چیه
ممنون از شما استاد عزیز برای این فایلها و اگاهی های ارزشمند
سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته و همه دوستان گرامی
سوال این جلسه: به اشتباهی که اخیرا کردی فکر کن و ببین چه واکنشی نسبت به اشتباهت داشتی؟ برخوردت چجوری بوده؟
خب من اشتباهی که اخیرا کردم این بوده که اون تعهد و تمرکز کافی رو برای کار کردن روی خودم ندارم و این فکر مثل خوره میفته به جونم که تو ناتوانی تو نمیتونی خودتو تغییر بدی تو بدرد این کار نمیخوری و همچین فکرایی تو ذهنم میگذره و خیلی احساسمو بد میکنه و مخصوصا ناامیدم میکنه و برگشتن به مسیر برام سخت میشه ولی سعی میکنم طبق آموزش ها به خودم بگم اگه نمیتونم خوب عمل کنم یه ایرادی تو کارم هست که باید اینو درستش کنم باید اون ترمز مخفی رو پیدا کنم اصلاح کنم نمیتونم ادعا کنم این کارو عالی انجام میدم ولی سعی میکنم ذهنمو به این سمت ببرم و میدونم خیلی باید رو این موضوع تمرکز کنم تا درستش کنم.
حالا من باید از این اشتباهم این درسا رو بگیرم که مشخصه من خوب پیش نمیرم این حرکت من برای موفقیت کافی نیست تمرکز من پراکندس خب وقتی متوجه این ایراد از دل اشتباهم شدم پس این فرصتو دارم ایرادمو درست کنم اگه برام مهمه درست کنم اگه دوس دارم موفق بشم به خواسته هام برسم باید خوب عمل کنم باید به اندازه کافی وقت بزارم پس این اشتباه من باعث شد که خودمو بشناسم ترمزمو بشناسم حالا اگه درسشم بگیرمو اصلاح کنم برای دفعات بعدی چه موهبتی میشه برای من
نبایدم به توانایی هام شک کنم چرا که مشکل از خودمه من یه ایرادی دارم وگرنه توانایی های من که سرجاشه من ازشون استفاده درست نکردم من تمرکزمو برعکس صرف کردم واس چیزایی که هیچ نتیجه ای برام نداره پس توانایی دارم ولی به نفع خودم استفاده نمیکنم.
حالا من بیام این ایده رو اجرا کنم که روزانه یه قدم رو به جلو یه گام یه حرکت یه بهبود کوچیک انجام بدم نیاز نیست و نمیتونم همه پله ها رو یه روزه برم بالا و روی این رعایت نکردن قانون تکامل و کمالگرایی هم خیلی کلیک کنم.
بعضی وقتا هم آدم اشتباه میکنه کارو به درستی انجام نمیده تو هر جنبه ای هیچ اشکالیم نداره چون ما آدمیم و اشتباه میکنیم چیز بدی نیست ولی ایرادشو بدونه و دفعه بعد بهتر عمل کنه نه اینکه ناامید بشه پس به امید خدا سعی میکنم این ایده رو عملی کنم.
تشکر میکنم از استاد بخاطر این سلسله فایلهای ارزشمند که باعث میشه به خودشناسی برسیم و همچنین از همه دوستان بخاطر کامنتهای قشنگشون
انشالله هممون بتونیم خوب عمل کنیم
در پناه خدا باشید.
سلام به همه ی دوستان عزیز
جواب سوال یک: بخاطر اشتباهاتی که مرتکب شدم همون لحظه خودمو سرزنش کردم احساسمو نتونستم کنترل کنم و خیلی وقتا هم دیگران رو مسؤل و مقصر اشتباهاتم دونستم و به احساس ناتوانی رسیدم
وقت هایی هم که از اون اتفاق مدتی گذشته و
احساس خجل بودن و خود سرزنشی دارم ولی تو این مواقع که از اتفاق گذشته خیلی سعی میکنم ذهنمو آروم کنم و احساسمو جهت دهی کنم و اتفاق رو به دست فراموشی بسپارم
درس هایی که از اتفاقات اخیر میتونم بگیرم اینه که اون اتفاق هم تجربه بود اون اتفاق چه خوب چه بد افتاد که من رشد کنم من ایراد کارمو بفهمم این اتفاق افتاد که من مهارت حل مسئلمو افزایش بدم
این مسئله فرصت بزرگ شدن و رشد کردن رو بهم داد باعث شد از دیروزم بزرگتر بشم از دیروزم آگاه تر بشم این اشتباه باعث شد که بفهمم از اون مسئله ای که باعث اشتباهم شده چی میخوام و ازش چه انتظاری دارم
زاویه ی قدرتمند کننده :اشتباهات من برای بزرگ شدنم لازم بود من برای یادگرفتن باید اشتباه میکردم تا اصلو از فرع تشخیص بدم اشتباهاتم باعث شد که من مسئولیت زندگیمو خواسته هامو بهتر بپذیرم و نردبون موفقیتو محکمتر بسازم
راهکار ایده ی من برای بهبود و اجرایی درس ها:راهکار من برای بهبود زندگیم خودمو بهتر بشناسم با خودم رفیق باشم دقیقا مثل وقتایی که دوستم ناراحته میاد پیشم بخاطر اشتباهش سرزنشش نمیکنم اتفاقای مثبتشو بهش یادآوری میکنم بهش اعتماد بنفس میدم همینطور که به دوستم اعتماد و آسوده خاطری میدم باید به خودمم این اطمینان رو بدم که هر اتفاقی میوفته از ارزشمندی من کم نمیشه
سپاس فراوان از استاد که از این دسته از فایل هارو روس سایت قرار میدن که من خودمو بهتر بشناسم
سلام بر خانواده عزیز عباس منش
مرحله اول )به اشتباه اخیری که مرتکب شدی فکر کن و با جزئیات آن را توضیح بده.
اشتباه بزرگی که اخیرا مرتکب شدم و به شدت حال روحی منو بد و فشار روانی بر من وارد کرد ناسپاسی از وضعیت الان و دوری از تمرین سپاسگزاری بابت نعمات و زیبایی های زندگی ام بود . اخیرا از رعایت قانون و یادآوری آن به خودم دور شدم و اقدامات عملی جهت تحقق اهدافم را به تاخیر انداخته ام . طوری که ذهن و نجواهای آن بر من غلبه کرده و از منی که فردی باهوش و عملگرا و کسی که اراده کنه هرچیزی را خلق میکنه شخصی منفعل و وابسته ساخته است و به شدت از این اعمال خود ناراضی و احساس پشیمانی میکنم .
مرحله دوم)توضیح بده وقتی آن اشتباه رخ داد، چه احساسی داشتی؟ چطور واکنش نشان دادی و چه برخوردی با خودت داشتی؟
وقتی که به اشتباه خودم پی بردم فهمیدم که از اتفاقی در زندگی ام رخ دهد باعثش من و مسولیت آن نیز با من است حتی من انتخاب میکنم که دیگران با من چگونه برخورد و رفتار کنند ، خودم را با ارتکاب این اشتباه سرزنش کردم و از خودم بابت اینکه کوتاهی در رعایت ذهن و کنترل آن داشتم به شدت مورد تهاجم قراردادم .
آیا خودت را سرزنش کردی؟! بله
آیا به توانایی هایت شک کردی و از ادامه کار نا امید شدی؟! بله طوری که انگیزه ادامه دادن را از دست دادم .
یا اینکه تمرکز خود را بر درس ها و بهبودهایی گذاشتی که آن اشتباه می تواند برایت داشته باشد؟
با مرتکب شدن آن اشتباه بجای شکرگزاری از اینکه خدا منو دوست داره و به مسیر بر میگردونه ، ناسپاسی کردم و از خدا گله و شکایت یعنی کفر در حالی که فقط کوتاهی از من بوده و خداوند همیشه بخشنده و مهربانه .
مرحله سوم ) چه درس هایی می توانی از اشتباه اخیر خود بگیری تا در موقعیت های مشابه آینده، عملکرد بهتری داشته باشی؟
می توانم بجای اینکه بابت چالش ها و مسایل زندگی گله و شکایت یا کفر کنم ، بجاش دنبال راه حل و از آن انگیزه برای پیشرفت فردی و اهدافم بسازم ، بجای این یاد موفقیت ها و نتیجه توکل کردن هایی بیوفتم که خدا همیشه پاسخگو و نتایج اعمالم را داده و عدالت آن ستودنی است .
این اشتباه چه فرصت هایی برای بهتر شدن برایت دارد؟
این اشتباه فرصت ایمان مجدد و توبه کردن و بازگشتن قبل دیرشدن و همچنین فهمیدن و درک کردن قدرت احساس خوب در خلق زندگیم و قانون بی تغییر و بی نقص خداوند یعنی قانون جذب شده است . اینکه واقعا احساس خوب توکل و ایمان برابر با اتفاقات عالی و خبرهای خوب و خوشبختی و آرامش در زندگی من .
از چه زاویه قدرتمندکننده ای باید به این اشتباه نگاه کنی تا نه تنها به توانایی هایت شک نکنی بلکه برای بهتر شدن، انگیزه بگیری؟
اینکه من انسانم و فراموشکار و این طبیعی است که گاهی لغزش کنم و مهم این است که در حس بد و فرکانس بد نمانم و حال خود و ایمان خود را با توکل بر او تقویت و بهتر و بهتر کنم و اینکه اگر مثل قدیم به شدت بر او توکل و برنامه ریزی کنم قطعا جواب مثبت میگیرم و زندگی هم رو روال و بهبود خواهد بود .
مرحله چهارم)پس از تفکر و پاسخ به سوالات مرحله قبل، بنویس چه ایده ها و راهکارهایی داری تا آن درس ها و بهبودها را در عمل اجرا کنی؟
ایده ای که به ذهنم رسیده است این است که روتین درست و منظم جهت تحقق اهدافم ایجاد کنم و همچنین برنامه ریزی اصولی و درست با رعایت قانون تکامل برای خودم بنویسم وحتما در ادامه صبور و با حوصله و با ایمان قدم بردارم .
ضمنا تمرین مهم سپاسگزاری را روز و شب انجام دهم و صبحت زود بیدار شوم و ورزش را نیز جزو جداناشدنی از زندگی بدانم و همچنین سعی کنم نکات مثبت زندگی را ببینم و قدردان و سپاسگزار آن باشم .
خدایا شکرت که هستی و برایمان خدایی میکنی.
یا رب به امید تو
سپاسگزار استاد و خانم شایسته و اعضای سایت بابت این جو توحیدی و خدا پسندانه
به نام خدا
سلام به استادان عزیزم ودوستان گرامی
اشتباه اخیر: دادن مقداری پول( البته قبل از بدست اوردن اگاهی کامل)به یه اشنا ،باهاش کاز میکرد ویه سودی از اون خرید وفروش را به من میداد
دربرخورد بااشتباه چه درسی گرفتی :
البته این از اون دسته اشتباهاتی بود که ادم همون موقع نمیفهمه ،زمان میبره ،یا چک ولگدش را میخوره،یا با کمی اگاهی میفهمه ،البته من در برخورد بعضی از ناخواسته ها واگاهی های که بدست اوردم سعی کردم جلوی این کار را بگیرم البته که اذیت شدم احساسم بد شد وپشیمان ازاین کاری که کردم اما از خدا کمک خواستم تا بتونم این پول را پس بگیرم و خودم با هدایت الله بیشتر وبیشترش کنم
چه درسی گرفتی ؟
اینکه همه قدرت پول ساختن دارن ،خودم را دست کم نگیرم ،درهر کاری بهتره اول وبیشتر با خدامشورت کنم (که پولم را کجا وچه جوری سرمایه گذاری کنم)،روی عزت نفس واعتماد به نفسم کارکنم،به خداتوکل میکنم و هدایت ازش میخوام که در هرکاری راهنماییم کنه که بهترین تصمیم را بگیرم والبته من همیشه باخودم میگم یدالله فوق ایدیهم ودست خدا را از هرکسی بالاترمیدونم،هیچ کسی به دیگری ومن برتری نداره فقط کافیه به توانایی هام اعتمادکنم ،هیچ کس بیشتر از خودم نمیتونه به من کمک کنه
درود بر استاد بزرگوارم جناب عباسمنش گرامی و بانو شایستهی عزیز و یکایک شما همفرکانسیهای گلم
در حدود یک ماه پیش بود که که همسرم بانویی و همسرشان را برای معرفی محصولات و کسب و کارمان به یک کافیشاپ دعوت کرده بودند.
ایشان از محصولات و کسب و کار ما که به شکل بازاریابی چند سطحی انجام میشود، استقبال کردند. جلسه به پایان رسید و پس از آن با پافشاری من برای افزودن آن بانو به کسب و کار و گروهمان، همسرم اطلاعات ایشان را برای ثبتنام از آن بانو دریافت کردند.
پس از دو سه روز، نخستین خرید ایشان انجام شد. پس از چند روز من باز هم پافشاری کردم که آن بانوی گرامی باقی خرید خود را برای ورود به لول بعدی انجام دهند و ایشان گفتند که نمیتوانند به دلیل تنگنای مالی انجامش نشد.
راستش این بود که من خرید نخست ایشان را نباید در نزدیکی ماه میلادی پیش انجام میدادم و باید شکیبایی میکردم تا ماه جدید آغاز شود که طبق توافقی که بین آن بانو و همسرم صورت گرفته بود، ایشان بتوانند در دو ماه بعدی خریدهای خود برای رفتن به رتبهی بعدی و دریافت تخفیفات سی درصدی انجام دهند. ولی، من عجله کرده بودم و در نزدیکی پایان ماه خرید ایشان را ثبت کرده بودم درصورتیکه میتوانستم در ماه بعد هم خرید ایشان را ثبت کنم.
به همین دلیل و برای از دست نرفتن فرصت بانوی مورد نظر و برای ورود به لول دریافت سود سی درصدی از فروش محصولات، ناچار شدم تا خرید باقیمانده را با پول خودم انجام دهم.
من در آغاز در برابر سخن منطقی همسرم برای اینکه میبایست صبر میکردم و اوردر ایشان را برای ماه بعدش انجام میدادم مقاومت میکردم. ولی پس از مدت کوتاهی به خودم گفتم که؛ یقین داشته باش که خداوند بهت کمک میکند و پول را به جای ایشان پرداختم و یقین داشتم که خدا بهم کمک میکند و همین هم شد. اصلا هم خودم را سرزنش نکردم! پیوسته به خودم میگفتم که، اشکالی ندارد و جبران این این اشتباه، به من درسهای خوبی میده. به من یاد میده که از این به بعد عجله نکنم و سفارشها را با توجه به تواناییهای اعضای جدید ثبت کنم و هم اینکه، نباید برای عضوگیری پافشاری کنم زیرا که کسی که با پافشاری من به عضویت دربیاد، در بیشتر موارد خوب هم کار نمیکنه. البته نمیخوام قضاوت کنم ولی در اصل همینه.
خوب، اولش تازه کمی هم نگران بودم که وقتی من به جای این عضو جدید دارم پول میپردازم، اگر بعداً نپرداخت چی؟ چرا من باید این کار را جبران کنم؟ چرا همسرم به من اصرار میکنه که باید به جای این عضو جدید خرید کنم تا ماه بعد ایشان پولش را بپردازد؟ اگه همسرم پول را به من نداد چی؟ ولی بعد از یه زمان کوتاه به خودم اومدم و به خودم گفتم که؛ اگه خدا و رب را بهعنوان تنها قدرت هستی قبول کردهای، پس دیگه نباید نگران باشی! و واقعا از نگرانی بیرون آمدم. الان هم کارهام داره بسیار خوب پیش میره و یقین دارم که خدا خودش نتایج بسیار خوب چی را برای من رقم میزنند!!! در همین راستا، شب گذشته و شبهای پیش از آن هم مشتریان عزیزانمان محصولاتی را سفارش دادند که نشان از یاری پروردگار یگانه جهانیان است و بس!
خدایا شکرت که این کار به من آموخت که نباید شتابزده عمل کنم و دیگه تمام تلاشم را میکنم که کار را با حساب و کتاب انجام بدم و هرگز هم خودم را سرزنش نمیکنم و به قول استاد که؛ خودم را بدون قید و شرط دوست دارم!!!
خدایا از اینکه مرا در این مسیر زیبای آگاهی و شناخت و هدایت گذاشتی از شما سپاس بیکران دارم و برای وجود دستان شما که سبب راهنمایی من میشوند و مرا به سوی درستی و پاکی و درستکاری و تکامل و نعمات و برکات و ثروتهای روزافزون شما هدایت میکنند، سپاسگزارم.
ارادتمند شما