ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 39
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام بر استاد عزیز
استاد جان سوالتون درباره تغییرات میتونم بگم که زودی به اون تغییر عادت میکنم چه معلممون تغییر کرده باشه تو مدرسه چه غذا های جدید که عاشق اینم تا غذا های جدید و متنوع و بچشم و راستش استاد جان کارمم دارم عوض میکنم و کار قبلیم رو برداشتم و دارم مغازه باز میکنم و از این تغییرمم خیلی خوشحالم و احساس میکنم دارم یه تغییر عالی میکنم که منو به سمت پیشرفت میبره از کار قبلیم راضی نبودم و همیشه همچین کاری رو میخواستم و به فکرش بودم و آنقدر خوشحالم که احساس خیلی خوبی نسبت به این تغییر دارم ولی درباره غذا پختن چون از سرزنش های همسرم که میگه غذا رو حیف میکنی از خراب کردنش ترس دارم و همچین حرکتی نمیکنم و ترجیح میدم همون غذا های قبلی رو بپزم .
استاد جان به گفته خودتون بهترین تغییری که داشتم در مواجه شدن مدرسه ام بوده مدرسه قبلیم دوستانی واقعا عالی که همشون منو دوس داشتن دارای چند تا دوس صمیمی بودم که منو خیلی دوس داشتن و خیلی هم دبیر های عالی داشتم که در مرحله ی تغییر مدرسه اولش از این که دوست های صمیمیم رو از دست دادم خیلی ناراحت بودم و تو دار بودم یعنی استاد جوری که من تا 1سال اصلا نتونستم به اون جا عادت کنم و سال دومش خیلی بهتر شدم و این اتفاق باعث شد اجتماعی تر بشم و با ارتباط برقرار کردن با دیگران بهتر عمل کنم و این رو بگم که استاد دوستانی بسیار شجاع داشتم که این دوستان خودشون باعث شدن من هم شجاع بشم و کمی نصبت به دنیا دیدم بهتر بشه از دختری تنبل که واقعا استاد خیلی تنبل بودم به یه دختری که ورزش میکرد به درساش اهمیت میداد و ارتباطم خیلی بهتر بود واقعا که یکی از بهترین تغییراتم بود.
شجاعت اینو پیدا کردم که درخواست هام رو بگم و درخواست هام رو به نتیجه برسونم واقعا که چقدر شجاع شدم .
مرحله دوم :
استاد جان به گفته تون میخوام عمل کنم و اولین قدم غذا های جدیدی رو امتحان کنم و شجاعت این رو داشته باشم که حرف های همسرم به بشنوم و میدونم که در راهی که طی میکنم غذا های جدید و خوشمزه تری رو یاد خواهم گرفت و تنوع غذای ام زیاد میشه و این که میدونم که دست پختم خیلی بهتر خواهد شد با تمرین و میدونم که غذا پختن یواش یواش برام یه تفرح هم حساب بشه شاید اولاش با قضاوت های همسرم رو به رو شدم ولی میدونم که به مرور زمان همسرم هم از این قضیه احساس بهتری پیدا خواهد کرد .
مرحله سوم :
به قول استاد جان :در دل تغییر پیشرفت هایی هست برای یادگیری .
روبه روشدن با ترس ها باعث میشه که بفهمم اون ترسم هیچ بوده و اون چیز بزرگ کوچک بشه
این تغییرات یه خیر و برکتی داره حتما واسم و یه فرصت هایی رو ایجاد میکنه برای یاد گیری
مقاومتم درباره رفتار هام هستش که میخوام بگم اره من خوبم و در بعضی از رفتار هام باعث رنجش طرف میشم که تصمیم گرفتم که بهتر عمل کنم در این مورد و بدون فکر چیزی رو نگم و طرف مقابلم همیشه تمرکز داشته باشم روی خوبی هاش .
سوال قسمت چهارم : تاریخ : 1403.05.07
( واکنش ما نسبت به تغییراتی که توی زندگیمون رخ میده چگونه است )
سوال این قسمت : وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میده چ واکنشی نشان میدهید ؟
همین که این سوال پرسیده شد و با موضوع این قسمت آشنا شدم ، آب سردی بود روی وجودم و منو با بزرگترین باگ و پاشنه آشیلم تو زندگی مواجه کرد !! همیشه نسبت به تغییر مقاومت داشتم و چه کوچیک و چه بزرگش منو به هم میریخته . اگر دکوراسیون و نظم خونه و بالاخص لوازم شخصیم به هم بریزه که شدیدا واکنش نشون میدم و اگرم این واکنش بیرونی نباشه ، درونم رو حسابی متلاطم خواهد کرد و قیامتی در درونم به پا خواهد شد . به نظر خودم اگر توجیه هم نباشه ، مهمترین دلیل و باوری هم که دارم و باعث این برانگیختگی میشه ، اینه که تصور میکنم اون چالش و تغییر قراره منو به زحمت بندازه و منو از مسیر و ریل روتین زندگی منحرف کنه و قطعا در روند زندگی من اختلال ایجاد میکنه !!
تمرین مرحله اول :
1- تو دوران آموزشی و خدمت ، بعد از 15-20 روز عادت کردن به آسایشگاه و گروهانمون و دوستایی که پیدا کرده بودم ، یه دفعه ای 10 نفر از گروهانمون جابجا شدن به گروهان و گردان جدید و دورتر از گروهان و گردان اولمون که من هم یکی از اونها بودم !! اولش خیلی ناراحت بودم که چرا من رو از منطقه عادتم جابجا کردن ؟! محیط جدید و ناشناس و دوباره با یه شرایط جدید خو گرفتن !
اما از برکاتش اینکه نظافت دسشویی که به نظرم مزخرف ترین قسمت تو مسئولیت های محوله به سربازان بود و توی نیمه ی دوم آموزشی به گروهی که منم توش بودم میرسید ، از گردنم ساقط شد و نظافت پیلوت و محوطه و کوریدور که خیلی راحت تر بود نصیبم میشد که اونم اکثرا میپیچوندم و یا خیلی سبک بودش .
بعدا مشخص شد که فرمانده گروهان قبلیمون خیلی بی اخلاق و سخت گیر بوده ! فرمانده جدیدمون هم ظاهر خشک و بی اخلاق و مقرراتی و شدیدا جدی داشت اما به مرور زمان مشخص شد نسبت به همه سربازها صدق نمیکنه این خصوصیاتش و از هر لحاظ عالیه . در نهایت توی اون مرکز آموزشی فوق العاده بزرگ ، گروهان ما تنها گروهانی شد که توی رژه پایان دوره ، با آرایش متفاوت و خاصی که برای رژه ی خودش تدارک دیده بود ، بهترین عملکرد رو داشته باشه و 2 تا خیلی خوب از سردار بگیره و کلی از این نمایش خوشحال شدیم و رسما ترکوندیم و نمونه شدیم . به علاوه حدود 4-5 روز هم مرخصی تشویقی به مرخصی پایان دورمون اضافه کردن که رسما خیلی شیرین و لذت بخش میکرد اون بخش از خدمت رو …
2- نرم افزار ویندوزم سالها ورژن 7 بود و بهش حسابی عادت داشتم . بعد از اینکه یه مشکلی برای ویندوزم پیش اومد که مجبور شدم عوضش کنم ، ویندوز 10 رو برام ریختن که اولش مقاومت کردم ولی یه جورایی مجبور شدم چون باید به روزش میکردم . و سریعا رفتم سراغش و کلی بررسیش کردم و یادش گرفتم و به مرور دیدم چقدر باهاش راحت ترم و چقدر بهتر و عالی تر و با امکانات بیشتریه نسبت به قبلی ..
تمرین مرحله دوم :
همین امروز صبح که پیاده روی معمولم توی پارک رو میخواستم انجام بدم، بر خلاف همیشه که از روی عادت دور پارک رو از راست قدم میزدم ، امروز آگاهانه تصمیم گرفتم که از چپ این محیط رو بچرخم و برای خودم قرار دادم که با کاراهای کوچیک تر و قابل اجرا ، ذهنم رو آماده و هوشیار کنم برای استقبال از تغییرات دیگر .
در زمینه توجه و اهمیت بیش از اندازه به نظم و تمیزی و استقرار هر چیزی در جای خودش ( علی الخصوص وسایل شخصی خودم ) هم آگاهانه دارم روی ذهنم کار میکنم که قرار نیست تا زمانیکه این موارد منجر به شلختگی نشده باشن ، شما واکنش نشون بدی یا برآشفته بشی ! و توی چند مورد کوچیک این رو کاملا آگاهانه دارم انجام میدم و قشنگ متوجه عکس العمل های ذهن و واکنش هاش هستم و میبینم که چطور متعجب شده و این برام جالب بود !
تمرین مرحله سوم :
– جهان هستی شاکله اش داره به ما میفهمونه که باید تغییر کرد و باید هم تغییر رو دوست داشت . روز و شب . فصل ها . سرد و گرم … باید من هم خودمو بعنوان جزعی از این هستی با این مکانیزم هماهنگ کنم .
– تغییرات همیشه کمک میکنن که من پیشرفت کنم و قراره به آگاهی و بلوغ من کمک کنن .
– من تسلیم هستم در برابر اتفاقاتی که قراره در طول مسیر زندگیم سر راهم قرار بگیرن ، چون من نمیدونم اون اتفاقات قراره چه پیغامی برای من داشته باشن . اما این رو میدونم که چون خداوند ، تنها خیر و صلاح من رو میخواد و از اونجاییکه خداوند فقط و فقط منبع خیر و برکت هست ، اون اتفاقات نمیتونن ماهیتی جز خوبی برای من داشته باشن و مطمئنم که اومدن تا من رو رشد بدن و بزرگ کنن تا در مراحل پیش رو و کلاس درس بالاتر با آمادگی بهتر ظاهر بشم و سربلند ازشون بیرون بیام و همینطور سلسله وار این اتفاقات شکل بگیرن تا من رو ساخته و پرداخته کنن برای تجربه فردی ایده آل در زندگیم شدن . و به خداوند اعتماد کامل داشته باشم .
( چونکه : چه داند جزء راهِ کّلِ خود را . مگر هم کل فرستد رهنمونم . بِکِش ای عشقِ کلی جزءِ خود را . که اینجا در کشاکش ها زبونم )
تمرین مرحله چهارم :
تغییراتی که خودم میدانم باید در روند زندگی ام ایجاد کنم :
تغییرات شخصیتی و خودسازی :
زمین و زمان دارن فریاد میزنن که من باید روی احساس لیاقت و ارزشمندی خودم کار کنم و با اینکه این دوره ارزشمند از محصولات استاد رو از سایت تهیه کردم، ولی همش به تعویق میندازم تا زمان مناسب و کافی براش ایجاد بشه ( کمالگرایی ) که اتفاقا بیشتر هم هی داره شرایط سخت میشه و چپ و راست میشم و زمانشم ایجاد نمیشه
راه کار من :
برنامه ریزی و اولویت بندی های روزانم رو طوری چیدمان کردم که این دوره های بسیار حیاطی که باید برای تغییر شخصیت و خودسازیم بگذرونم رو روزانه و مستمر ، حتی با اختصاص زمانی کم هم که شده انجام بدم
تغییر در مسائل شغلی و مالیم :
نتایج کاملا گویاست و استرس و نگرانی های مالی نشون میدن که من باید عملکردم تو این قسمت رو بهبود ببخشم و نجات بدم خودم رو از این شرایط . ولی ترس از ناشناخته ها و کمالگرایی ، این رو هم شدیدا تحت تاثیر قرار داده و هر روز له تر میشم و هر روز سخت تر پیش میره اوضاع
راه کار من :
مدتی هست که با توکل بر نیروی هدایتگرم ، بر ترس هام غلبه میکنم و روی مهارت خودم در زمینه شغلیم دارم هر روز و مدون کار میکنم و به مسیری که خداوند من رو بهش هدایت میکنه خوش بین هستم و یقین دارم که قطعا من رو به خیر و خوبی و نعمت و برکت و ثروت فراوان هدایت خواهد کرد
تغییر در روابطم با عزیزانم و خودم و روابط عاطفی و راهکارهای من در این راستا :
به دلیل اهمیت دادن های خودم به موضوعات بسیار کم اهمیت و پیش پا افتاده ، رنجش هایی پنهانی از خانوادم پیدا کردم که خودشو موقع برخورد با اونها زمانیکه تضادی بینمن بوجود میاد نشون میده ( با اینکه بسیار عاشقشونم ) . و این نشون میده که من باید خودم و رفتارمو اصلاح کنم و توی موضوعات سطحی اولا من هستم که باید روح خودم رو بزرگ کنم و پرورشش بدم تا صبر و تحمل بیشتری پیدا کنم چون اون رفتارها و تضادها دارن نقاط ضعف و تاریک و باگ های وجود من رو بهم نشون میده که بگه علی جان با این باگ ها جلوتر گیر میکنی تو زندگیت اگر از این مسائل سطحی و … گذر نکنی هااا . ثانیا اینها رو بعنوان یه کارگاه آموزشی و حریف تمرینی برای خودم در نظر بگیرم تا بیشتر و بهتر هر لحظه روی خودم کار کنم تا از این ضعف ها گذر کنم …
بنام انرژی بی پایان خالق یکتا
سلام وادب خدمت همه عزیزان دل وهمچنین استادعزیزدلم
من برعکس خیلی ها عاشق تغییرکردن هستم /من درکوچ کردن بی نظیرهستم درتغییرات زندگی وکاری عالیم و
درتغییرات باورهاعالیم خداراشکر// استادعزیزم یکی ازعاملهای پیشرفتم درزندگی همین بوده که درتغییرات زندگیم انعطاف پذیری م بی نظیرهست وهمیشه خودم روتشویق میکنم…ودرآخراین جمله روبگم به دوستان گلم هرکس باتغییرات زندگیش دوست نباشدوحال نکند{لذت نبرد}قطعا به مشکل برمیخوره باورکنیداینوازتمام وجودم میگم پس باروی بازباتغییرات زندگیتون رفتارکنیدوبرای خودتون جذابیت ایجادکنیدباهرتغییری درزنگیتون…
امیدوارم همیشه درتمامی مراحل زنگیتون :شاد/سلامت/جیب پورازپول/ارامش/باعشق زندگی کنید..
استادعزیزم روی زیباتونومیبوسم “”یاحق
سلام خدمت استاد عزیز
من همیشه نبست به تغییر مقاومت داشتم هنوز هم دارم بخاطر دهنت و افکار منفی بینی که داشتم همیشه از تغییر و اتفاق جدید یا انتخاب جدید می ترسیدم و مقاومت داشتم الان که چند وقته که روی خودشناسی خودم کار میکنم و متوجه شدم بیشتر دهنت من منفی بوده و بیشترش هم حاصل دوران کودکی و محیط اون موقع بوده . الان متوجهش هستم و دارم روش کار میکنم ولی لین همون پاشنه آشیل من هست منفی بینی
تو هررر اتفاقی سریع دهن من براش تصویرسازی منفی میکنه و ی سناریو منفی میسازه همش بخاطر این دهنت من هست که عادت کرده به منفی دیدن
الان سعی میکنم تغییر بدم از زاویه مثبت ببینم بعضی موقع که سناریو منفی شروع به کار میکنه به خودم میگم آها باز این شروع کرد الان دیگه روش زوم نمیکنم و قطعش میکنم میگم چیزی نیست این فقط عادت ذهنی توجه
الان بیشتر از تغییر استقبال میکنم پیشنهاد جدید میاد میگم اوکی نباید بترسم حتی بترسم میگم باید برم تو دلش و رفتم دیدم هیچی نشد همچی بخوبی گذشته الان شجاع تر و جسورتر شدم حتی طبق گفته شما سعی دارم تغیرات کوچک خودم ایجاد کنم
بعصی جاها میدونم باید تغییر کنم لی هن ز تنبلی میکنم ولی اینجا قول میدم زود شروع کنم حتی این تغییرات کوچک و شجاعانه باعث اعتماد به نفس و حس خوب در من شدهمیشع بخاطر دید ضعفیم میترسیدم و خجالت میکشیدم برم باشگاه الان میرم یوگا و حس خیلی خوبی دارم و از اینکه دهنم تغییر کرده و شجاعت بیشتر شده خیلی خوشحالم و این دید بهم داده که ببین شد ببین تونستی پس تو کارای دیگه هم میتونی پس تلاش کن و حرکت کن
خدایا شکرت
ممنون استا از بودنتون
سلام استاد عزیزم امیدوارم که حالتون عالی باشه
من دوست داشتم در مورد خودم بگم توی این موضوع که من به شدت دنبال تغییر بودم همیشه و این روحیه رو داشتم و خب از وقتی هم که با فایل های شما آشنا شدم من مطمئن شدم که آقا خوبه باید اینجوری باشه اصلا برعکس بقیه که دوست دارن به همون شیوه قبلی زندگی کنن و…
من با آشنا شذن با فایل ها شما این ویژگی در من رشد کرد و تونستم با دونستن قوانین و اگاهی ها از زبون شما این ویژگی رو بیشتر محکم ترش کنم و بخشی از وجودم شده بود و ادامه داشت داره و هنوز …
نمیدونم از چیز های کوچیک مثلا چمیدونم موهامو که بلند بودن سالیان سال کوتاه کنم از همین تغییرات کوچیک ظاهری یا مثلا از مسیر جدید بری
من عاشق این ویژگی بودم و هستم و خب ادامه داره دیگه همیشه ما درحال تغییر هستیم
بعد ولی توی یه مرحله از زندگیم متوجه شدم آقا من دیگه توی تغییر دارم زیاده روی میکنم
یعنی چی؟
نمیدونم ولی اینجوری بود که دیدم من توی موضوع که همون اولش متوجه شدم به محض اینکه اقدام عملی از خودم دیدم مثلا دیدم الکی موهامو کوتاه کردم نمیدونم توی تغییر وسایل خونه و یا لباسام یه کوچولو وسواس گرفتم
اونجا بود گفتم ببین حالا وقت نشستنه دیگه بسه
به اندازه کافی هر چقدر تونستی تغییر دادی حالا توی این بحث اگاهانه خودت رو قرار بدی توی این شرایط من خیلی جا ها دوست داشتم و عاشقانه تغییر میدادم ولی یه جاهای انگاری آسیب زننده است و به نظرم بخاطر اینکه نمیدونم ادم یا ذهن ادم فکر میکنه عاملی که باعث شده این همه اتفاق خوب بیوفته این عمله بود و بعضی وقتا ذهن تشخیص نمیده که آقا تو یه اقدام بزرگتر انجام دادی یعنی اومدی ریشه ای یه کاریو انجام دادی که هر کسی نمیتونه انجام بده
اول که تو علاقه داشتی به این موضوع حالا توی مثال تغییر ظاهری من علاقه داشتم واقعا موهامو کوتاه کنم و لذت میبردم از این موضوع و دوسش داشتم
بعد اینکه رفتم توی دل ترسام
این خیلی متفاوته با اینکه بخواهیی بخاطر اینکه حالا توجه بگیری
یا نمیدونم تایید بخواهیی بشی و بخوای به بقیه نشون بدی که من چقدر ادم بزرگیم ببینین منو و فلان اینااا
فرق داره اینا با هم
1.اینکه تو پا گذاشتی توی دل ترسات
و پاداشش رو دریافت کردی
2.اینکه از ریشه احساس خوب = اتفاقات خوب
احساس بد = اتفاقات بد
تو با حس خوب رفتی اینکارو کردی از ریشه
نه از روی فرار از چیزی بوده
نه از روی حس تایید طلبی بوده و..
اون حس خوبه غالب بوده به همه اون ها و تو پا گذاشتی توی دل ترسات
خیلی دوست داشتم که بنویسم اینو اول
و بعد اللن که نوشتم توی ذل همین کامنت چقدر خوبه که من ریشه این موضوع رو متوجه شدم و براش منطق ساختم که برای ذهنم کار درست منطقژ بشه …
و این نوشتنم هم خیل کمک میکنه که توی زندگی روزمره بتونم با آدم ها خیلی راحت تر صحبت کنم
و خیلی راحت خواسته ها و ناخواسته هام رو بیان کنم
مخصوصا منی که توی این موضوع مشکل دارم
و توی شغل آیندم کلیی کمک میکنه …
و بعد بچه هایی که توی مسیرن میتونن استفاده کنن
خیلی دوستون دارم
خداحافظ
تغییری که در حال تجربه اش هستم مهاجرت به کشور آمریکاست. داشتم فکر میکردم چجوری میتونم این تجربه رو برای خودم دلچسب تر کنم، به جای افکار منفی و درگیر استرس شدن میخوام اینطور نگاه کنم که در مسیر آرزوی همیشگیم هستم، هر چالشی هم ایجاد بشه من توان حلش رو دارم و با حل کردنش رشد میکنم. این بازه ای که وقت دارم رو میخوام هم مهارت های مورد نیاز رو یاد بگیرم هم اقدامات لازم رو انجام بدم. مطمئنم برام بهترین ها پیش میاد.
سلام ب استاد عزیزم و تمامی یاران استادم
امروز وقتی این فایل رو گوش میدادم و در اواخر حرف های استاد ک میگفت تمرین کنید و سعی کنید ی تغییراتی در زندگیتون بدین ک تا مغزتون عادت یا لذت ببره.
وقتی گوشیمو گذاشتم کنار تو فکر فرو رفتم و ب خودم گفتم خب الان باید از کجا شروع کنم و چ چیزی رو تغییر بدم ،چند دقیقه ای نگذشته بود ک یکی از دوستام زنگ زد و گفت محمد بیا بریم ی گوشی ایفون بخریم گفتم بابا معلومه پشتت گرمه من پولم کجا بود گوشی ب این گرونی رو بخرم و الانم واجب نکرده.
اصلا انگار این حرفای من هیچ اثری ب دوستم نداشت و گفت تو چکار ب این حرفا داری تو بیا بریم بخریم من پولشو میدم و تو هروقت داشتی ب من بده، گفتم اصلا میدونی چی میگی خب الان باید 100میلیون هزینه کنی ، دوستم گفت خب میدونم اشکال نداره من میدم . بله عزیزان خدا همینه دیگه اگه بخواد کار نداره پول داری یا نداری
کسی رو میفرسته ک برات بخره٫
الانم با گوشی ایفونم دارم مینویسم
خدایا شکرت
اینم از اولین تغییرم و مطمئن هستم اومدن این گوشی در زندگی من بی دلیل نبوده و منم منتظر و مشتاق دیدار اتفاق های بعدیش هستم٫
یا حق
سلام ودرودبه استادعزیز خیلی خیلی خداروشاکرم که باشمااشناشدم باگوش دادن فایلهاتون وتمریناتی که داشتم اتفاقای خوبی توی زندگیم افتاد میخاستم بگم که من یک مادر هستم دوفرزندکوچک دارم ماپدرمادرها وقتی بچه دارهستیم هرروزمون پرازچالشه هرروزباید رفتارهاوکارهامون روتغییربدیم روندزندگیمون تغییرمیکنه گفتارمون تغییرمیکنه روزبه روزکه بچه هابزرگ ترمیشن چالش هامون بیشترمیشه بامطالعه وکسب تجربه بااین چالش هاروبرومیشیم وبه بهترین شکل حلش میکنیم جوری که خیلی لذت بخش تر میشه زندگی هرچی بزرگ ترمیشن ماهم بایدبااونها تغییرکنیم طبق سنشون رفتارکنیم جوری که کسی آسیب نبینه وبتونیم بهترین زندگی وبهترین اتفاقات روتجربه کنیم وازخداوازشماسپاس گزارم که باراهنماییهاتون بافایلهای عالیتون باعث میشیدکه ما چیزهای عالی یادبگیریم وباتمرین وبااراده قوی بهترینهاروبرای خودمون رقم بزنیم بازهم سپاسگزارم ازتون
بنام خدای مهربان ،سلام استاد عزیزم ودوستای گلم
یه سوال دیگه یه درس دیگه یه چالش جدید
ازاونجا که من عاشق تغییرو تحولم واز یکنواختی وتکرار بدم میاد،عاشق رفتن به جاهای جدید،ادمهای جدید،وخریدن وسایل جدیدم،من به استقبال تغییر میرم از تغییر ظاهری خودم مثل مدل مو ،رنگ مو،ولباس جدید گرفته ،تا رفتن به شهر جدید ،خریدن وسایل نو ودور انداختن همه چیزهایی که بعضیا میگن یه روزی لازم میشه ،یا واسم خاطره داره ومن میگم اگر اینو دور نندازی جدید نمیاد،من از تغییر نمیترسم ،ویادمه زمانی که خونه نداشتیم هرسال به جای جدید میرفتم وسه تا شهر مهاجرت کردم ووابسته نیستم این نقطه قوت منه خیلی خوشحالم وزندگیم پرازریسک کردنه،اگر سختم بود همونجایی که بود میموندم وهرگز پیشرفت نمیکردم هرگز دوست نداشتم مجبور باشم برای تغییر همیشه باآغوش باز رفتم دنبالش ،تغییرات اگاهانه خیلی قشنگه استاد،وقتی توی مسیر باشی خیلی قشنگ هدایتی بدون مقاومت ذهنی میری جلو ،وقتی استاد حرف میزنه ومن هربار که فایلارو میبینم توذهنم اگاهی جرقه میزنه چون به قول استاد همه ما درون ما پرازآگاهی که دفن شده تووجودمون ،شهامت عوض شدن عنوان کتابی بود که من قبلاً خوندم واقعا شهامت میخاد غلبه بر ترس میخاد فقط اگر خدارو کنارت حس کنی نه غمگین میشوی ونه میترسی لاخوف علیهم ولا هم یخزنون ،باگ بزرگ ذهنی ما فقط شیطانه ،واگر توکل کنی ونترسی وموحد باشی یه عالمه کار بزرگ میکنی کارایی که خودت شگفت زده میشی،ممنونم استاد عزیزم ،برای همه دوستان بهترینها رو ارزو میکنم
سلام
استاد جان سلام دوستان سلام
من از موقعی که از محصولات و فایل های شما دارم استفاده میکنم
کلی از باورهایی که داشتم را تغییر دادم
وبا هر تغییر باور ویا افکارم
کلی اتفاقات خوب وارد زندگی ام شده
یکی همین باوری که اگر کاری بخواهی شروع کنی باید یک سرمایه هنگفتی باشه تا بتونم کارم را شروع کنم
دوستان کار من یک کاری هست که هر چه سرمایه بیشتر داشته باشی بهتر میتونیم پول بسازی
ودرآمد کسب کنی
من شرکت داربستی دارم
اول که کارم را شروع کردم
هیچی پول نداشتم
ولی به لطف الله من صاحب بهترین درآمد
وصاحب یک شرکت موفق در زمینه کاری خودم شدم این از زمانی بود که من باورم را عوض کردم
من به فراوانی جهان پی بردم .برای من یک وام جور شد که 60میلیون بابت فرزند آوری بهم میدادند
من گفتم که به خدایی من ایمان دارم که همه چیز و بهم نقد میدهد یعنی اول پولش و میده بعد خودشو
واین که نخواستم وگفتم نمیخواهم
وباورتون نمیشه چنان حس خوبی بهم دست داده که در آن باور رسیدم که جهان و میتونم به تسخیر خودم در بیاورم نمیدونم این احساس من هست
واین که همه این ها را از دوره ها و فایل های استاد یاد گرفتم
والان باورم به این دارم تغییر میدهم که من هر چه را بخواهم به آسانی آنطور که حتی فکرش را میکنم آسانتر هم بدست می آورم
واین و در خودم دارم میسازم که من نیاز به استعداد ندارم میتونم آسان هدایت بشوم چون خدا در وجود کنه منو دوست داره و عاشقانه دوست داره من موفق بشوم
دوستان عاشقتونم