ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/02/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-02-15 20:29:492024-02-15 20:34:32ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و سر کار خانم شایسته عزیزم و سلام به همهی دوستان عزیزم
در خانواده ایی که من بزرگ شدم
تغییر =ریسک پرخطر
بود، و خارج شدن از نقطه ی امن، اشتباه محض بود.
خوب، من این باور رو داشتم تا اینکه با استاد عزیزم آشنا شدم اولین تغییری که تصمیم گرفتم انجام بدم
تغییر شخصیتی بود
1:بی تفاوت بودن به نظر دیگران
منی که کل زندگیم واسه دیگران زندگی میکردم تصمیم گرفتم بی خیال مردم بشم
به خودم گفتم من که هر کاری کنم، نمیتونم جلوی نظر دیگران رو بگیرم پس بیخیال بشم
به خودم گفتم یک مدت رو اینجوری زندگی کن، ببین چه فرقی داره
بعد که گذشت دیدم چنان لذتی داره که حاضر نیستم با هیچ چیز عوض کنم
2:شرک نورزیدن
فکر میکردم بنده ی خدا روزی رسان هست
فکر میکردم عزت و ذلت من دست بنده ی خدا هست
وووو
اما الان میتونم بگم تا 80%بهتر شدم و دارم روی باورهام کار میکنم
3:هدایت خداوند رو خواستن
وقتی موضوعی پیش میومد از خداوند هدایت نمیخواستم،روی خودم حساب میکردم، خودم رو عقل کل میدونستم
اما چند روزی هست که جلسه 3 قدم هفتم رو گوش دادم، تا صبح از خواب بیدار میشم میگم خدایااااا من به هر خیری که از تو برسه فقیرم
من رو به بهترینها هدایت کن
انصافا که این چند روز حال و هوای دیگه ایی توی زندگیم برقرار شده
از نظر من، واجب ترین تغییر واسه خودم همین تغییر باورها هست که میتونه خیلی چیزای خوب رو به دنبال داشته باشه.
با توجه به اینکه تغییر در خانواده ی ما خوب نیست اما من و همسرم مرتب این کار رو انجام میدیم و اولش هم با مخالفت
تمسخر
شماتت
مواجه میشیم اما وقتی نتیجه ی کارمون رو میبینند، الگویی میشیم واسه خودشون.
اینم بگم خدا رو شاهد میگیرم که این جرأت و شهامت رو از استاد عزیزم دارم که مثل یک پدر راه رو بهم نشون داد و همراهیم کرد
خدایااااا شکرت
انشاالله که در پناه الله شاد، سالم و ثروتمند باشید
ارادتمند شما :سیما
سلام به روی ماهت استاد جان
سلام به دوستان عشقولیم
خب بریم سراغ سوال این جلسه
وقتی یک تغییری در زندگیتون رخ میده چقد مقاومت میکنید یا چه واکنشی به اون تغییر دارید.. استاد اول اینکه هر وقت شما توی این سری فایلهای ذهنیت قدرتمند کننده یا محدود کننده صحبت کردید من اصلا نمره مناسبی به خودم ندادم و چه بسا اوضاع خیلی جالب نبوده و فهمیدم که چقدر ذهنیت محدود کننده ای دارم …من وقتی تغییری توی زندگیم اتفاق افتاده اولش که مقاومت داشتم و تاجایی که یادم میاد اونهارو به عنوان یک فرصت برای پیشرفت نمیدیدم و بعد از کلی مقاومت کم کم عادت میکردم به شرایط جدید و استفاده ی چندانی نکردم از اون تغییر ..در صورتی که به قول شما استاد عزیزم جهان همیشه در حال تغییره . وای استاد جان زدین به هدف من چقدررررر از تغییر کردن میترسم و تازگیا فهمیدم و در خودم دیدم که این ترس های واهی چه بلاهایی که سرم نیاورده از تمااااام لحاظ های زندگیم .وای استاد هربار که دارم یه سری به درون خودم میزنم به واسطه ی این فایلهای نابتون چقد متوجه میشم که ذهنیتم محدود کنندست اونم از نوع شدیدش
استااااد همین الانش بزرگترین تصمیم که باید میگرفتم و هنوز که هنوزه نتونستم این تصمیم مهم رو بگیرم تنها دلیلش ترسه از اینکه بعدش چی میشه و این شده بزرگترین ترس و ترمز برای من
استاد عزیزم چقد تحسینتون میکنم بخاطر این همه تمایل و استقبالتون از تغییر و از خدا میخام کمکم کنه که شما رو الگوی خودم قرار بدم و من هم تغییر کنم ..استاد چقدر دارم خجالت میکشم و داره برام تداعی میشه اون همه مقاومتی که همیشه نسبت به تغییر داشتم
یکی از تغییراتی که داشتم چند سال پیش ما تو یه شهری زندگی میکردیم که مادر شوهرم یک خونه قدیمی داشتن اونو داده بودن ما توش زندگی کنیم و ما تصمیم گرفتیم که یه خونه مستقل داشته باشیم از اونجایی که به واسطهی شغل شوهرم از اون شهر مهاجرت کردیم و اومدیم به شهر جدید و بعد از مدت کوتاهی تونستیم یه خونه نقلی بگیریم و اینکه اگر ما همونجا میموندیم و توی اون خونه قدیمی بودیم و ممکن بود حالا حالا ها صاحب خونه نمیشدیم و همونجا زندگی میکردیم ولی چون مهاجرت کردیم و مستاجر شدیم باعث شد این تغییر مارو سوق بده به تلاش برای خونه دار شدن و این شد یک تغییر خیلی خوب که نتیجه خوبی به دنبال داشت برامون
مرحله دوم ..از این پس شروع میکنم به یه تغییرات کوچیکی برای خودم .مثل یک غذای جدید و یک راه جدید برای رفتن به باشگاه و مدرسه پسرم و جاهای دیگه خدایا خودت کمکم کن که با تغییرات کوچیک ذهنم رو آماده کنم برای تغییرات بزرگتر و ذهنیتم نسبت به تغییر عوض بشه و فرصتی برای پیشرفت ببینمشون
و قسمت سوم عبارتهای تاکیدی…….
تغییرات همیشه یک فرصته برای پیشرفت من
جهان همیشه در حال تغییر و پیشرفته و من هم همراه با جهان تغییر میکنم و پیشرفت میکنم
از این لحظه خودم به استقبال تغییرات میرم و با آغوش باز میپذیرمشون
اگر از جایی که هستی راضی نیستی جاتو عوض کن چون تو درخت نیستی
تغیرات همیشه به نفع منه پس هیچ مقاومتی نسبت بهشون ندارم
خدای بزرگ و نزدیکم دستم رو بگیر و کمکم کن که بهترین تغیرات رو در زندگیم ایجاد کنم
خدایا من آماده تغییر هستم و آماده ی دریافت نشانه ها و الهاماتت هستم برای حرکت کردن
خدایا قلبم رو باز کن و چشمهایم رو بینا کن برای دریافت نشانه هات
من هم مثل استادم به استقبال تغییرات میرم و اونهارو یک فرصت برای رشد و پیشرفت میبینم
قول میدم که تمام تلاشم رو بکنم که دیگه در مقابل هر تغییری مقاومت نکنم و اونهارو به چشم فرصت ببینم
استاد عزیزممممم سپاسگزارتم با تمام وجودم برای این آگاهی ها و این آموزشهای ناب
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
بنام پرودگار یکتا
سلام
من معمولا از تغییر استقبال میکنم و خودم هم همیشه دنبال تغییر هستم.
هر چه فکر میکنم تغییری در گذشته من نبوده که مقاومت چندانی داشته باشم بلکه بیشتر تغییرات را خودم آگاهانه انجام دادم حال بعضی از آن تغییرات به ضررم تمام شده و خیلی از اوقات به نفعم شده
یادم میاد اولین تغییر بزرگ من ترک تحصیل بود و اولین شغلی که رفتم تعمیررلوازم منزل بود حدود 6ماه در اون کار مشغول بودم و چیزهای زیادی یاد گرفتم اما اون شغل دلخواه من نبود،
و دومین تغییر بزرگ من بیرون اومدن از اون کار ورفتن به کار گچبری ساختمان بود که از همون اول که وارد شغل گچبری شدم عاشقانه اون کار رو دنبال میکردم حدود دوازده سال در اون کار فعالیت داشتم و پیشرفتهای زیادی در زمینه اون کار و از نظر مالی برایم ایجاد شد و بعد تصمیم گرفتم تغییر بزرگ دیگری در کارم ایجاد کنم و وارد کار ساخت و ساز شدم در این کار هم سعی کردم نو آوری هایی رو داشته باشم که اکثرا رضایت بخش بوده
زندگی روتین برای من کسالت آور هست و همیشه دنبال تغییر بوده و هستم
حتی در ساخت و ساز هم مدتی با اینکه همه آپارتمان میساختن من خانه های دوبلکس میساختم و با صرف زمان کمتر سودآوری بیشتری رو تجربه میکردم،
اما به یک تضادی برخورد کردم که مجبور شدم آپارتمان سازی کنم اما در همین مورد هم سعی میکنم تغییرات و نوآوریهایی رو در نما و دکوراسیون داخلی ایجاد کنم، به این شکل آپارتمان های من خوشبختانه همیشه با قیمت بالاتری نسبت به همکارانم به فروش میره و هر وقت تصمیم به فروش میگیرم خیلی سریع واحدها بفروش میرسن
با تشکر
خدانگهدار
به نام خداوندی ک هر چه ک هست ازاوست
سلام به استادم
سلام به مریم قشنگم
سلام به دوستان عزیزدلم
وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ می دهد، چه واکنشی نشان می دهید؟خب من در مقابل تغییرات یه وقتایی خیلی مقاومت کردم یجاهایی هم واقعا خداوند کمک کرده که با اغوش باز والبته مقاومت کم اون ها رو بپذیم ک نقطه ی عطف زندگیمم شده اما اون جاهایی ک تغییرات رو نپذیرفتم مثلا من وقتی وارد دبیرستان شدم سال اول تو ی مدرسه ی بودم ک همه دوستامو میشناختم همه باهم خوش بودیم و سالها تو ی مدرسه بودیم اما وقتی از خونه قبل جابجا شدیم
مدرسه منم عوض شد
دیگه اصلا نتونستم باادمای جدید ارتباط برقرار کنم نتونستم دوستای جدید پیدا کنم
و یجورایی دوره دبیرستان ک همه میگن بهترین دوره ی مدرسس
برامن اصلا اینجوری نبود چون نتونسته بودم خودم رو بااون محیط اداپته کنم
ولی ازون طرف دوستانی رو میدیدم ک مثل من تازه ب اون مدرسه اومدن و سریع با محیط معلما و اون بچه ها اوکی میشدن
انگار ک اصلا سالهاست اونجا درس میخونن
یا مثلا این موضوع خیلی توی شرایط کاری منم تاثیرگذاشته بود مثلا من بار ها رفتم یجای برای استخدام
و یک روزم استخدام شدم ولی چون نمیتونستم بااونجا ارتباط برقرار کنم ازون کار اومدم بیرون
یا حتی نمیتونم باساعتای کاری اونجا خودمو منطبق کنم
و توی برنامه هام انعطاف داشته باشم
وو همیشه میخواستم روتین زندگیم بهم نخوره دقیقا همونجوری ک از قبل برنامه ریزی کردم همونطوری باشه
یا مثلا من اصلا از فضای مجازی و اینستاگرام و کلا انلاین خوشم نمیاد و بلد هم نبودم چطوری ازش استفاده کنم وراستش با خودم ک نمیتونم صادق نباشم از قضاوت ها هم میترسیدم و این باعث شد شغلی ک داشتم توش کم کم پیشرفت میکردم و توی حوزه ارایشگری بود روبذارم کنار
چون میگفتم منک بلد نیستم فیلم ادیت بزنم
منک بلد نیستم عکاسی کنم
منک نمیدونم چجوری باید استوری بذارم یا بقیه چجوری منو قضاوت میکنن و…
و شایدم بخاطر همینه ک از لحاظ کاری و مالی تاالان پیشرفتی نداشتم
ولی عوضش
توی روابط عاطفی من خیلی خوبب تونستم تغییرات رو بپذیرم و نتایج عالی گرفتم
اگ بخوام برگردم ب 5سال پیش
من حدود دوسال ونیم توی یک رابطه عاطفی بودم ک اونم بخاطر مدارخودم جذب کرده بودم
پرازتنش و دعوا غصه و گریه بود
اما چون من همیشه میگفتم منو دوس داره من دیگه نمیتونم کسیو پیدا کنم ک اینطوری دوسم داشته باشه (بنظرم بزرگترین پاشنه اشیل همه اینه ک اگ این اوضاع تغییر کنه بد تر ازالان میشه
هیچوقت ب این فکر نمیکنیم ک صددرصد اوضاع ازالان بهتر میشه اگ اینطوری فک میکردیم بااغوش باز تغییرات رو میپذیرفتیم )
خلاصه من توی اون دوسال کلی تحقیر میشدم
باهام بدرفتاری میشد و اینا ..
تااینک یک روز دیگه خسته شدم
ینی ب چک و لگد رسیده بودم
دست بر قضا همون روزاهم ما میخواستیم ازون محل اسباب کشی کنیم و به ی محله ی خیلی دور تر و بهتر از اونجا بریم
منم باخودم گفتم بیایم همونجوری ک محل زندگیم داره عوض میشه این ادمم اززندگیم بندازم بیرون
وته دلم یجورایی خوشحال بودم ک این جرات بمن داده شده بتونم اینکارو بکنم
ینی یادمممم نمیره استاد
اون روز تک تک کادو ها تک تک خاطرات
همممه ی وسایل رو برداشتم زنگ زدم بهش گفتم بیا اینا رو ببر
و اونم گفت حالاک میخوای بری بیا اخرین بار ببینمت
اون روز من بغلش کردم و کلی گریه کردم (خخ حالا خندم میگیره بابت کارام چی بود اخه اون )
بعد ک وسایلاشو دادم و خواستم پیاده شم
جلوی خودش سیم کارتمو شکستم (اگ دارم با دیتیل توضیح میدم برااینه ک خودم ایمانم قوی بشه و یادم بیاد )
اونم ی پوزخند زد و گفت سیم کارتتو شکستی بعد از ی گوشی دیگ زنگ میزنی
ینی انقد در نظر اون همه چی مسخره بود
چون بارها بهش گفته بودم من کنارت میذارم
اما باز برگشته بودم
خلاصه ما خونمون عوض شد
ذهن منم عوض شد
با ی بشکن زدن نبود
ولی دیگ اروم شده بودم
انگار اون تغییر منو اروم کرده بود
چون از زجر کشیدن خسته شده بودم
گذشت وگذشت
من وارد ی رابطه عاطفی خیلییی عالی شدم
تا قبل ازین رابطه من فکر میکردم پسرا عاشق نمیشن
این فقط دخترا هستن ک عاشق میشن
یا باورای دیگ ک پسرا فقط میخوام دخترارو دست بندازن و هزارتا چیز دیگه اما اون تغییری ک من با ی ادم جدید اشناشدم ن تنها تجربم تجربه ی خیلییی عاشقانه تری بود بلکه این باور در من شکل گرفت ک ببین مییشششه
میششه ی نفر عاشقت باشه
میشه
بعداون رابطه رو تموم کردم وارد ی رابطه ی زیبا تر شدم رابطه ای ک 8ماه تلاش میکردم تااون ادمو بدست بیارم
وقتی باهاش اوکی شدم بعد 4ماه اون ادم کم کم داشت فاصله میگرفت ازمن منم هی میگفتم خدایا من نمیخوام این ادمو از دست بدم من 8ماه برای بدست اوردنش تمرکز کردم و ازین حرفا
(یاد ی فایلی افتادم ک گفتین هرجا فهمیدی مسیر اشتباهه برگرد مهم نیس چقدر براش تلاش و هزینه کردی )باز من رسیدم ب اینجا ک بهتر ازین ادم نیس
این ادم متعهده بمن خیلی خوبه و ازین حرفا
ولی باز هم در برابر تغییرات خیلیییی زود مقاومتمو کنار گذاشتم و بلافاصله بعدازون
ی اتفاق باور نکردنی
ی رابطه ی زیبا
ی رابطه ی عاشقانه
ی عشقییی ک توی افسانه هاهم ندیدم
الان. توی زندگیمه
ما عاااشق همیم
بهترین لحظات زندگیمونو کنار هم داریم
داریم کنار هم پیشرفت
میکنیم و چقدررر من خوشحالم ازینک اون رابطه ها رو گذاشتم کنار ازین ک تغییر کردم
و هربار ک اجازه میدم تغیییرات اتفاق بیفته
ادم های خفن تری رو جذب میکنم
میدونید من توی رابطه عاطفی هم حتی دلیل اینک انقد همه چی خوبه برام،
بازهم دلیلش برمیگرده به تغییر کردن
مثلا من وقتی اولین رابطمو تو اوج وابستگیو حال بدی تموم کردم و دیدم اتفاقا خیلیم بهتر شد
اون همیشه بهم انگیزه میده ک اگ ی رابطه ی خوب نبود و طبق میل من نبود بذارمش کنار ینی منو قوی کرده منو کم تر وابسته میکنه حواسم بیشتر هست
همیشه ب خودم میگم حتی اگر این عشقمم ک خیلییییی دوسش دارم
بخواد یروزی بره من اماده هستم مشکلی ندارم
چون ک قبلا چندین بار این کارو انجام دادم و وایستگیم ب ادم ها بسیار کم تر شده
درواقع ن تنها این پذیرفتن تغییرات
باعث میشه ک تجربیات بهتر داشته باشیم بلکه میتونیم ازش کمک بگیریم در اینده هم ایمانمون قوی تر بشه
و کارای بزرگ تری بکنیم
بنظرم حالا ک فهمیدم دلیل این نتایج عالی ای ک گرفتم توی رابطه عااطفیم پذیرفتن تغییراته
پس بیام توی کسب و کارم
توی ساعات کاریم توی
شیوه کسب و کار
توی غذاهایی ک میخورم شیوه ارتباط باخدا هم انعطاف پذیر باشم هماهنگ شم با تغییرات تا توی این جنبه هاهم موفق بشم
چرا ک. ن
وقتی توی رابطه عاطفی شده توی بقیه ی مواردم میشه
چونک خداوند در هرلحظه داره جهان رو گسترش میده و در حال تغییره پس ماهم اگ خودمون رو بااین تغییرات هماهنگ کنیم صددرصد مورد حمایت پروردگار قرار میگیریم
امیدوارم خداوند این قدرت رو به هممون بده ک باتغییرات همراه بشیم و اونهارو بااغوش باز بپذیریم
چون تغییرات همون هدیه های خداوندی هستن ک در قالب ناشناخته ها ب سمت ما میان و هرکی ازونها استقبال کنه جریااااانی از نعمت های خداوند رو میتونه دریافت کنه
من خودم قبل ازینک این فایل رو گوش بدم امدم برای خودم این طرح رو ریختم ک قرار نیس حتما حتما روزی 8ساعت توی صبح روی باورام کارکنم و عصرها هم حتما 8ساعت روی بیزینسم تمرکز کنم
بیام هروقت ک حسش رو داشتم فایل گوش بدم هروقتم ک حالم خوب بود بیام روی بیزینسم کارکنم ینی جای اینارو بتونم باهم عوض کنم
و انقدر خودمو اذیت نکنم
ک اگر روزی 8ساعتم شد 7ساعت
خودمو اذیت کنم
و این موضوع خیلی حالمو خوب کرده
همین تغییر کوچیک
بمن ارامش داده چون هروقت دلم بخواد میتونم کارامو انجام بدم ن طبق برنامه ی زورکی قبلی
تصمیم گرفتم خوابمو کم تر کنم
کم کم نیم ساعت نیم ساعت زودتر از خواب بیدار شم
تا سحر خیزی روهم به خودم هدیه بدم
سپاسگزارم استاد ممنونم بابت اگاهی های نابتون
چطورررر من از شما تشکر کنم
من عاشق شما هستم
درپناه الله یکتا شاد وثروتمند باشید
استاد من شاید بیشترین درخواستی که از خدا تو این یک سال اخیر کردم همین عدم روزمرگی و اتفاقات جدید بوده که ببینم و تجربه کنم
و تو این یک سال چندین بار محیط کاریم عوض شد و من تلاش کردم که مقاومت نکنم و خیلی خیلی لذت بردم
همیشه وقتی میرفتم تو مکان جدید با افراد جدید ، من خوشحال بودم چون بیشترین چیزی که درخواست میکردم همین بوده
که تو مکان جدید باشم و افراد جدید
من تو دانشگاه کار میکردم که محیطش برام جدید بود واقعا بیشترین استفاده رو بردم و لذت بردم از اون مکان جدید و لذت بردم از اون افراد جدید هرچند که هم تو اون مکان و افراد جدید نازیبایی هایی بود ولی سعی میکردم توجه نکنم
و بعد دو ماه من دیگه دچار روزمرگی شده بودم تو اون دانشگاه و چیزی از افراد جدید و اون مکان جدید یاد نمیگرفتم و داشت تکراری میشد و خواستم تو مکان جدید باشم
و خدا بعدش منو هدایت کرد و من اون رو با آغوش باز پذیرفتم
این نوع تغییرات چند بار اتفاق افتاده و من سعی کردم پذیرا باشم چون خواسته من این بوده که درگیر روزمرگی نشم و مکان های جدید ببینم با افراد جدید
دوست دارم اکتشاف رو
بقیه میگن ریسک پذیری ولی من خندم میگیره از این حرفشون.
خب چون یادم رفته که وقتی روی خدا حساب نکنی، تغییر، ریسک بنظر میاد .
خیلی وقته اصن به ریسک فکر نکردم . خدایاشکرت
با این اوصاف
ترس میاد موقع تغییر کردن
مثل اینکه میخوام برم یک دفتر کاری جدید رو ببینم ، یک ذره ترس هست اما خب اون ایمانه بیشتره با اینکه حتی خواسته منه که تو مکان های جدید باشم و خب خداروشکر کارم فقط به یک اینترنت و لپتاپ نیاز داره بنابراین تقریبا همه جا میتونه محیط کاری من باشه و این یک نعمته و من میخوام اجازه بدم به جهان که منو هدایت کنه به مکان های جدید تر
استاد من از تغییر کردن خیلی چیزهای خوب نصیبم شده
توی شغلی بودم که به معنای واقعی کلمه پنیرش تموم شده بود و من بخاطر اینکه ذهنم عادت کرده بود، از اون کار بیرون نمیومدم اما خداروشکر بالاخره بیرون اومدم و نتیجه اش این شد که با شما آشنا شدم و شرایط خیلی آرام بهتر و بهتر شد
تغییر دیگری که کرده بودم این بود که دانشگاه آزادی من رو داشت میگرفت و خب خیلی نجوا بود برای اینکه انصراف بدم از دانشگاه که اکثر نحواها حرف مردم و مدرک بود
اما آرام آرام رو خودم کار کردم و با مدرک کاردانی انصراف دادم و وقتی من این تغییر رو بزرگ رو انجام دادم، انقدر بعدش احساس آزادی کردم که اصلا فروشی نیست
اصلا قیمت نداره
و کلی نعمت هایی که بعدش نصیبم شد
یکیش این بود که من تماما میتونستم وقتمو بزارم روی کار مورد علاقه ام و دیگه لازم نبود تمرکزم را تکه تکه کنم
و این احساس آزادی انقدر شیرین بود که منو راضیم کرد از این تصمیمی که گرفته بودم
درود بر استاد عزیز
قسمت 4
سوال: وقتی تغییری در روند روتین زندگی شما رخ میدهد چه واکنشی نشان میدهید ؟
الف) آیا در برابر آن تغییر مقاومت میکنی یا با آغوش باز از آن استقبال میکنی ؟؟
پاسخ الف) به نظرم وقتی یک تغییری در روند زندگیم رخ میده بیشتر از اون که ازش استقبال کنم در برابر اون تغییر خیلی گارد میگیرم و مقاومت میکنم و انگار که همش میخوام این تغییره نباشه .. و ممکنه در برابر اون تغییره واکنش بدم و عصبی بشم …
مثلا یه سری موضوعات ساده هست حتی توی خونه که باید تغییر کنه ولی خیلی وقته من از انجام تغییره فراری هستم.. حتی مثلا درست کردن سرپیچ یه لامپ!!!
یا وقتی آشپزی میکنم اگر ایده ی جدیدی به من داده بسه که مثلا این بار بیا این مدلی آشپزی کن ازش استقبال نمیکنم و یا میترسم انجامش بدم چون میترسم اشتباه کنم و کارو خراب کنم …
یا اگر یه وسیله خراب میشه میترسم برم سراغش چون میترسم اشتباه کنم و گند بزنم ..
کلا در برابر حل کردن مسائل خیلی مقاومت میکنم و با شک و تردید خیلی زیاد نسبت به خودم و توانایی هام از اون مسئله استقبال نمیکنم…
ب) آیا آن تغییر را فرصتی برای تجربه های جدید، ورود به دل ناشناخته ها و رشد و پیشرفت میدانی یا به چشم اختلال در زندگی ات به آن نگاه میکنی ؟
پاسخ ب) به چشم اختلال در زندگی ام نگاه میکنم.. و فکر میکنم خدا داره اینجوری مجازاتم میکنه … و اگر اون تغییر قرار باشه به رشد و پیشرفتم کمکم کنه و تحربیات جدیدی رو وارد زندگیم کنه خیلی خیلی در برابراش مقاومت میکنم و میترسم ازش… تا اینکه اینقدر بلا سرم میاد تا با زور و فشار جهان از اون تغییر استقبال کنم که حتی در این وضعیت هم درست و حسابی موفق به انجام تغییر نمیشم.. در نهایت به این باور میرسم که (( لابد سرنوشتم همینه … لابد خدا برام نخواسته خوب زندگی کنم … یه سری چیزا مال از ما بهترونه .. من ادم ناتوانی هستم و نمیتونم تغیبر کنم… من عرضه ی تغیبر ندارم …ووووو )) یه عالمه ازین فکرای اینجوری میاد توی مغزم که مدام من رو تخریب میکنن…
و یکی از مهمترین باورهایی که اجازه ی تغییر به من نمیده و باعث میشه به شدت در برابر یه سری موضوعات مخصوصا مسائل اساسی و مهم زندگی مقاومت کنم و تغییر نکنم این باوره که (( پول دراوردن خیلی سخت و زجر اوره )) …
یعنی به خاطر این باور از تغییر های اساسی زندگیم فراری هستم و دربرابرشون مقاومت میکنم چون فکر میکنم در موقعیت جدید و در فضای جدید و مثلا شهر جدید باید به سختی و زجر و مشقت زیاد پول درارم پس ولش کن نمیخواد این تغییر رو انجام بدم و همین زندگی رو بچسبم و اصن خدا برام نخواسته و اصن سرنوشتم همینه !!!!
یا موضوع بعدی اینه که مثلا خیلی میذارم یه سری موضوعات تلنبار بشه روی هم و بعد من یهو مثلا همت کنم اراده کنم یهو همه رو باهم تغییر بدم …
مثلا خیلی میذارم ظرف های نشسته تلنبار بشه روی هم ..
یا خیلی میذارم کارهای عقب افتاده تلنبار بشه روی هم..
یا مثلا میخوام کتاب بخونم یهو مثلا میام کلی کتاب میریزم دور خودم !!!
……………………………………………………………………
نکته :
قبل از انجام تمرین وقتی صحبت های استاد رو شنیدم میخواستم برم پاسخی که به سوال بالا دادم رو تغییر بدم و به خودم بگم نه بابا دگ اینجوری هم نیستم …
ولی موضوع اینجاست که سوال بالا در مورد اینه که نگرش من در مورد تغییر چیه ؟؟ نه اینکه چه تغییراتی تا الان ایجاد کزدم که !!!
بله من یه سری تغییرات در زندگیم ایجاد کردم ولی با همون نگرش خیلی خیلی محدود کننده قبلی تغییرات رو درخودم ایجاد کردم که اغلبشون به خاطر فشار جهان بوده .. یعنی مجبور شدم اینکارو انجام بدم ..
ولی موضوع اینجاست که با انجام تمرینات نگرش من در مورد تغییر از محدود کننده به قدرتمند کننده تغییر کنه و سپس با نگرش قدرتمند جدید اقدام به تغییر کنم !!
پس پاسخی که به سوال بالا دادم نباید دست بخوره و اون پاسخ یک پاسخ صادقانه تر و واقعی تره که خودم و نحوه ی نگرشم رو بهتر بشناسم .
……………………………………………………………………
تمرین :
مرحله ی اول :
چه تغییراتی در گذشته در زندگی شما رخ داده که در ابتدا در برابر آن تغییر به شدت مقاومت داشتی اما بعد از مدتی که آن شرایط تغییر یافته را تجربه کردی متوجه شدی نه تنها آن تغییر بد نیست بلکه چقدر به نفع شما بوده و چقدر به رشد شما کمک کرده است؟
پاسخ من:
الف) من یک سبک از یوگا رو تمرین میکردم که سبک سنگینی هم بود و خیلی هم به شدت روی این سبک تعصب داشتم و خیلی هم مغرور بودم نسبت به انجام این سبک از تمرینات یوگا … یک سبکی که یک اقایی نمیدونم خیلی سال قبل این رو بنیانگذاری کرده و الان افراد این سبک رو دقیقا کپی پیست میکنن و تمرین میکنن و من از اون افرادی بودم که به شدت متعصبانه به این سبک نگاه میکردم و هر چقدز که این رو تمرین میکردم میدیدم به جای اینکه بدنم سرحال تر شه به شدت دازم اسیب بدنی میبینم و خیلی هی دارم لاغر تر و نحیف تر میشم و توده ی عضلانی از دست میدم ولی همچنان به خاطر اون غرور مزخرف و اون تعصب مزخرفی که داشتم اون تمرینات رو انجام میدادم دقیقا به همون شکل !!!
اخرش به این نتیجه رسیدم بابا این چه تمرینیه اخه .. این چه سبکیه اخه .. و خودم اومدم بعد از کلی بازخورد تغییر ایجاد کزدم توی نحوه ی انجام تمرینات اون سبک.. یه سزی حرکتا رو دیدم اصلا کاربردی نیستن و خیلی قدیمی هستن حذفشون کردم .. یه سری حزکت های دیگه رو سبک شخصی خودم رو درش دخیل کردم و به خودم گفتم به خدا وحی منزل نیست من اون سبک رو دقیقا اونجوری انجام بدم !!! هدف از ورزش اینه که من بدنم خوش فرم تر و قوی تر بشع نه اینکه اینجوری هی نحیف و لاغر مردنی شم که !!! و بعدش تغییراتی رو درش ایجاد کزدم که قبلا خیلی مقاومت داشتم در مقابلش و خیلی هم بهتر و اثر بخش تر شده برام … البته میگم به خاطر اون تعصب مزخرفم کلس یه خودم اسیب زدم …
ب) در مقابل تغییر شغلم به شدت مقاومت داشتم حالا بنا به بازم اون تعصبات و غرورها و حرف مردم ها دگ !!! که مثلا کسب و کار خودته بچسب همینو ادامه بده و ازین حرفا … خب اولش خیلی مقاومت داشتم و بعدش وارد شغل های جدید شدم کلی تجربیات جدید به دست اوردم و بعدش کم کم خودم رو شناختم و وارد مسیر علایقم شدم و الانم شغل مورد علاقم رو دارم و کلی چیزای جدید یاد گرفتم .. البته بازم بعد ازاینکه کلی ضربه خوردم !!!
ج) یه سزی ضعف های شخصیتی داشتم و دارم که توی دوره ی قانون افرینش درموردشون صحبت شده که من هیچ جوره نمیخواستم بپذیرم شخصیتیم ایراد داره و مدام ادعای واهی میکردم که من باور دارم کنترل زندگیم دست خودمه و ازین حرفا ولی از دوره ی قانون افرینش همچنان فراری بودم تا اینکه اینقدر به خاطر اون ضعف های شخصیتی ضربه خوردم و چک و لقد جهان رو خوردم که مجبور شدم اون دوره رو شروع کنم به کار کردن و البته خیلی از درس هاش رو با فشار جهان یاد گرفته بودم تا حدودی ولی بعد که دارم تمرینات اون دوره رو انجام میدم میبینم که چقدر داره اروم اروم اوضاع خوب پیش میره و چقدر خوب شد اصلا که من رفتم سراغ اون دوره !!! کاش همون اول اینکارو میکردم و اجازه نمیدادم اینقدر ضربه چک و لقد بخورم !!!!
د) یه سری ادم ها توی زندگیم بودن که به شدت در مقابل تغییر این ادم ها و حذف این ادم ها مقاومت داشتم ولی بازم اینقدر این افراد شخصیت من رو تخریب کردن و مخصوصا یه دوستی داشتم که به شدت ادم نامناسبی بود و همیسه از من سو استفاده میکردو خیلی ذهنیت خرابی داشت و باز هم با فشار جهان مجبور شدم این افراد رو از زندگیم کنار بذارم و الان میبینم که چقدز خوب شده برام و چقدر ادم های بهتر با فکز های بهتر دارم اروم اروم میام توی زندگیم و چقدر خوب شد برام دور شدن از ادم هایی که مدام بحث های پوچ و بیهوده ی سیاسی ووو چرت و پرت میکردن …
ه) مقاومت داشتم در برابر خارج شدن از شهرستان ولی الان کار مورد علاقم در مرکز استانه و کلی چیز جدید از شهر جدید و موقعیت کاری جدید و شغل جدید یاد گرفتم ..البته فعلا رفت و امد میکنم .. ولی باز نسبت به موقعیت قبلیم راضی ترم .. باید خدا رو شکز کنم ..
و) من خب یه سری از محصولات رو مینویسم صحبت های استاد رو و خب میومدم توی دفتر مینوشتم .. بعد مثلا کلی دفتر دورم جمع میشد و مثلا فلان دوره کلی پخش و پلا میشد توی چند تا دفتر و من هی میومدم دفتر پاره میکزدم و از اول شزوع میکزدم یه جا دگ مینوشتم و کلییی زمانم رو دوباره میذاشتم صرف نوشتن !!! و باز هم دوباره کلی همه چی در هم ور هم میشد و همچنان نمیخواستم این رویه رو تغییر بدم تا اینکه باز هم اینقدر بهم فشار اومد که رفتم برگه ی اچار خریدم و توی اون برگه ها دارم دوره ها رو تفکیک میکنم و قشنگ و مرتب دارم مینویسم و دگ دنبال این نیستم هی بزگه پاره کنم و هی از اول … کار رو اینجوری یکباره کزدم ..
ز) در مقابل دیدن موقعیت های جدید مقاومت داشتم … بعد تصمیم گرقتم اروم اروم وارد ترسم شم و شهرهای اطراف رو بگزدم و چقدز خوب شد بزام و کلی جاهای جدید رو یاد گرقتم ..
نتیجه گیری:
در کل بیشتر از اینکه خودم مشتاق به تغییر باشم با فشار جهان مجبور به تغییر شدم!!!
……………………………………………………………………
مرحله دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
پاسخ من :
1) عکس پروفایلم رو عوض کردم …
2) امروز رفتم یه باشگاه بدنسازی جدید چون همیشه یه باشگاه ثابت میرفتم .
3) چند روز پیش بر ترسم غلبه کردم و رفتم با یک فرد جدیدی برای کار صحبت کردم و درخواست کردم ازشون
4) غذا رو به شیوه ی تقریبا جدیدی پختم .
5) یه کانال یوتیوبی برای خودم درست کردم و حدودا دو سه روز یه بار پست میذارم توش و سعی میکنم ایده های جدید رو اجرا کنم.
6) توی باشگاه بدنسازی تمرین ساق پا رو به روش جدیدی انجام دادم ..
7) ابتدای این کامنتم رو به روش جدیدی شروع کردم.. همیشه مینوشتم سلام… الان نوشتم درود بر استاد عزیز
8) توی یک ظرف جدید زیبا غذا خوردم.
……………………………………………………………………
مرحله سوم :
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود.
پاسخ من :
1) تغییر کردن بسیار لذت بخش و آسان است.
2) من با تغییر کردن پیشرفت میکنم.
3) تغییرات باعث بزرگتر شدن من میشود.
4) جهان در حال تغییره و من هم باید هماهنگ بشم با تغییرات
5) خداوند من را در راستای تغییر و بهبود حمایت میکند.
6) پاداش ها رو افرادی میگرند که تغییر میکنند.
7) تغییرات باعث میشه من همیشه تازه و سرحال باشم .
……………………………………………………………………
مرحله چهارم :
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
پاسخ مورد 1:
الف) تغییر در محل زندگی:
پاسخ الف ) در این زمینه همونطور که قبلا گفتم من محل کارم کرمانشاهه و این تغییر رو همین امسال ایجاد کردم ولی خودم همچنان شهرستان زندگی میکنم و رفت و امد میکنم تا محل کارم… ولی با وجود تلاش فراوانی که انجام دادم بعد از گذشت یکسال من هنوز موفق نشدم توی کرمانشاه ساکن شم و محل زندگیم اونجا باشه..
من پارسال یه شغل خیلی نادلخواه داشتم که طی سال های سال من شغل رو انجام میدادم و خب میدونستم که باید تغییرش بدم ولی پذیرفته بودم که همینه و نمیشه کاریش کرد.. ولی امسال هم شغل موزد علاقم رو دارم و هم اینکه محل کارم یه شهر بزرگتره … ولی بعد از گذشت یکسال هنوز موفق نشدم توی کرمانشاه ساکن شم و واقعا رفت و امد کردن داره کلافم میکنه !!!
شاید این موضوع به این دلیله که من گذاشتم اوضاع خیلی خراب شه و تمام پس اندازم رو سوزوندم و بعد این تغییر رو ایجاد کردم !!!
من چند سال پیش هم برای رهایی از این شغل و این شهر مهاجرت کرده بودم تهران ولی اون موقع توی شرایط نسبتا خوبی دست به تغییر زدم ولی به نظرم اون موقع ایراد کارم این بود که خیلی گام بزرگی برداشتم و یهو از روستا پاشدم با کلی ذهنیت خراب مهاجرت کردم تهران .. یه حرکت خیلی شجاعانه ولی یه گام خیلی بزرگ !!! به همین دلیل قشنگ له و لورده شدم ومجبور شدم عقبگرد کنم شهرستان و خب بعدش تا مدت زیادی خیلی خیلی تحت فشار قرار گرفتم و واقعا اذیت شدم ..
ولی امسال همونجور که گفتم اون تغییرات رو درحال انجام دادن هستم ….
من مثل یه ماهی بودم که توی اکواریوم یا توی یه استخر کوچیک داشت شنا میکرد و خب یهو پریدم توی دریا و خب داشتم غرق میشدم و بعدش مجبور شدم برگردم …
ولی من میتونستم اول از استخر بیام توی برکه شنا کنم !!
و وقتی شنا کردن توی برکه رو یاد گرفتم برم توی رودخونه یا دریاچه شنا کنم … و بعدش تازه اون وقت میتونستم برم توی دریا شنا کنم !!!
چوم یه ماهی قویتر با توانایی های بیشتر بودم… مثل این ماهی دندون تیزا … بعدش که رفتم توی دریا کوسه میشدم !!
الان دارم سعی میکنم روند تکاملی خودم رو اینجوری طی کنم ..
من هدف نهاییم اینه که یه وال خیلی بزرگ شم که توی اقیانوس شنا میکنه…
خب پس اول باید شنا کردن توی برکه و رودخونه و دریاچه و دریا رو یاد بگیرم !!!
فعلا که دارم تلاش میکنم بتونم توی رودخونه یا دریاچه شنا کردن رو یاد بگیرم…
ب) تغییر در روابط:
پاسخ ب) باید رابطه ی عاطفی برقرار کنم ولی میترسیدم ازین کار و همچنین یکسرس روابط رو کمپلت کات کنم که البته تاحدودی کات کردم ولی هنوز رابطه ی عاطفی برقرار نکزدم .. که البته یک مقدار بهتر شدم در برقراری روابط سطحی
ج) تغییر در ضعف های شخصیتم :
پاسخ ج) تمرینات دوزه ی قانون افرینش رو دارم انجام میدم و متوجه شدم خیلی خیلی ضعف دارم و مقاومت زیاد
د) یادگیری زبان انگلیسی:
پاسخ د) با وجودی که مدت هاست میدونم باید روی زبان انگلیسی کار کنم ولی هی دارم پشت گوش میندازم ..
…………………………………………………………………..
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
پاسخ مورد 2:
برای محل زندگی که توضیح رو در بالا دادم و یا میتونم به جای وابسته بودن به مثلا تهران اروم اروم همینجوری برم و بگردم و از شهرهای اطراف دیدن کنم و چیزای جدید تحربه کنم و به چشم یک سفر و ماجراجویی بهش نگاه کنم .. که البته در قسمت های قبلی راجبش توضیح دادم ..
بزای یادگیری زبان انگلیسی میتونم خیلی قدم به قدم و زیزه ریزه حزکت کنم و سعی کنم هر روژ یک چیز کوچیک جدیدی یاد بگیرم ..
……………………………………………………………………
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری؟
پاسخ مورد 3:
استفاده از کلیپ انگیزشی شماره 3
استفاده از عبارات تاکیدی مثبت تغییرات
تحسین موفقیت های گذشتم و مرور همیشه اون ها
نوشتن ترس هایی که قبلا برشون غلبه کزدم
ایجاد تغییر با قدم های کوچک تا مسیر تغییر برام لذت بخش باسه و به نتیجه نچسبم
تکرار بارها و بارهای این سلسله فایل های ذهنیت قدرتمند کننده در برابر محدود کننده
دوره ی حل مسائل
با هر تغییر کوچکی که ایجاد میکنم خودم رو تحسین کنم .
و همچنین کار کزدن همیشگی روی دوره ی قانون افرینش
موفق باشید ..
سلام دوست عزیز و پایه ی سایت آقا رضا دهنوی عزیز
خواستم هم تشکر کنم از کامنت زیبا و شیوا و کاملی که نوشتین، مثالهای خیلی ملموس و به جایی که زدین، تمریناتی که کامل و شفاف نوشتین که به ما هم ایده میده برای انجامِ درست ترِ تمرین،
و هم کلی تحسینتون کنم:) اول به خاطر جرأت و جسارتِ صادق بودن و جواب درست دادن به سوال، بعد به خاطر تغییراتی که انجام دادین، کارهایی که تو مرحله ی دوم گفتین که انجام دادین و برنامه ی هدفمندی که تو مرحله ی چهارم اشاره کردین:)
منم از یه سری هاشون ایده گرفتم و بهم کمک کرد، بازم ممنون
عکس جدید پروفایل هم مبارک:)
به نام خالق زیبایی ها. خدای جهان آفرین .
سلام .
اگه تغییر در زندگی من رخ بده در ابتدا یک ترس کوچولو یا اون هیجان اولیه رو دارم. اگه اون تغییر مثبت باشه یعنی بعد از اتفاق افتادن ببینم با روند زندگی من اکی هست خوب راحت تر میپذیرم. ولی اگه با روند زندگی من جور در نمیاد و بصورت یک تضاد یا ناخواسته باشه در ابتدا ناراحت میشم. ولی بعد از مدتی به دنبال دلیل در خودم می پردازم. و خوب این پروسه مدتی منو به خودش مشغول میکنه. تا اولا بپذیرم اون رو و ثانیا در خودم اون رو حل و فصل کنم. سعی میکنم آرامش و احساس خوبم رو حفظ کنم . بیشتر اوقات به این سایت الهی پناه میارم .
بر یادداشت کردن تغییراتی تمرکز کن که در گذشته در زندگی شما رخ داده و در نهایت نتایج مثبتی برای شما به ارمغان آورده است
وقتی وارد ملبورن شدم اصلا در بدو ورود منتظر یک چیزهای دیگه ای بودم. از اطرافیانم برخورد دیگه ای رو انتظار داشتم. ولی وقتی اون چیز برخلاف تصور من بود سریع خودم رو جمع کردم. سعی کردم خودم اگه زبانم هم خوب نیست ولی وارد اجتماع بشم و سعی کنم خودم رو بالا بکشم. کلا از این که به یکی وابسته باشم تا کارهای منو انجام بده خوشم نمیاد . در ابتدا خیلی بهم فشار اومد. مثل درد اون آمپول بود ولی درنهایت خیلی تونستم پیشرفت کنم و دوستان عالی و قدرتمندی رو پیدا کنم . خدا رو صد هزار مرتبه شکر
مرحه دوم:
برنامه ای قابل اجرا برای ” استقبال از تغییر” بریز و آگاهانه شروع به ایجاد یک سری تغییرات در روند روتین زندگی خود کن.
اگه در روند زندگیم به یک تضادی برخوردم ، به جای ناراحت شدن و سرزنش کردن خود و دیگران اون رو نشانه ای برای پیشرفت خودم بدونم. دارویی که شکل ظاهری اون تلخ هست ولی در مرحله اول بپذیرم اون رو در مرحله بعد به دنبال راه حل باشم. در خودم جستجو کنم چرا جهان این داروی تلخ چرا برای من نسخه پیچیده چرا فکر میکنم اصلا تلخه ؟ باید جسارت به خرج بدم و واردش بشم.
امروز برای بار دوم آزمون رانندگی رو رد شدم. دلیل اون هم یک عجله خیلی کوچک بود. هنوز باید صبوری رو در خودم تقویت کنم. یاد بگیرم حواسم شش دنگ به خودم در زمان حال باشه. هر وقت خواستم عجله کنم و زود کاری رو تموم کنم این آزمون رو به خاطر بیارم و به خودم یادآوری کنم قانون جهان هیچ گونه تقلب و زیر آبی رو نمیپذیرد. به خاطر بسپارم که جهان براساس احساس من بهم پاسخ میده. اونقدر قوی بشم که با تندباد هم دلم نلرزه و استوار باشم.
مرحله سوم:
یک یا چند عبارت تاکیدی مثبت بنویسید که کمک می کند ذهنیت شما در برابر تغییر بهتر شود و باورهای قدرتمند کننده ای در راستای استقبال از تغییرات، در ذهن شما ساخته شود
خداوند منو بیشتر از خودم دوست داره . هر اتفاقی بهم یادآوری میکنه مهربان بودن ،بخشنده بودن خداوند رو. چون مادری دلسوز در دل ناخواسته ها درس های ضروری رو بهم یادآوری میکنه. من این قدرت لایتنهایی رو باور دارم .دوستش دارم و با تمام وجودم در برابرش تسلیم هستم. هر اتفاقی هم بیفته در نهایت به نفع من هست. دنیا دنیای فراوانی و زیبایی هست. سعی کنم فقط به زیباییها توجه کنم . من همه اتفاقات زندگیم رو دوست دارم .چون همه آنها هدیه ای است گرانقدر از مادری دلسوز . آرام هستم و خودم رو در دامنش رها میکنم. خودش منو به بهترین ها هدایت میکنه. من لایق بهترینها هستم. من اشرف مخلوقات الهی هستم .
مرحه چهارم:
به این 3 مورد فکر کن و با دقت پاسخ بده:
مورد 1: در حال حاضر چه تغییری است که می دانی باید در روند زندگی شما ایجاد شود اما به دلایل مختلف انجام آن را به تعویق انداخته ای؟
مورد 2: مورد را یادداشت کن و سپس توضیح بده چه برنامه ای برای اجرایی کردن این تغییر به تعویق افتاده داری؟
مورد 3: با توجه به آگاهی های این فایل، به صورت کلی از این به بعد چه برنامه ای برای ایجاد ذهنیت ” استقبال کننده از تغییرات” در زندگی ات داری
هنوز نیاز دارم برای پذیرفتن تغییرات ایمانم رو به رب قوی کنم. بتونم ندایش رو بشنوم و بهش عمل کنم. تنها اقدام عملی که به ذهنم میرسه و برام منطقی شده موفقیت دوستانی و بخصوص استاد عباسمنش که رابطه عمیقی با قرآن دارند هست. دلم میخواد شروع کنم انس با قرآن و درک عمیق اون رو . کلید خیلی از جوابهایم رو در دل این آگاهی ها حس میکنم.
با دقت و وسواس بیشتری آگاهی های ناب رو در این سایت الهی جستجو کنم . در محصولات بی نظیری که خریداری کردم مثل قانون آفرینش که واقعا فکر میکنم پایه و اساس همه محصولات و فایل های دانلودی ، دوره بینظیر آفرینش هست متعهدانه تر عمل کنم.
الهی به امید تو
خدایا میلیاردرها بار سپاس به خاطر این آگاهی های ناب و ارزشمند که از استادی بینظیر دریافت میکنم .
ممنونم استاد ارجمندم. که دلم با شنیدن این آگاهی ارزشمندت آرام میگیره و میخواد یک تغییر اساسی رو در وجودم به پا کنه . سپاسگزارم .
سلام استاد عزیزم
چقدر صحبت ها مثل همیشه فوق العاده بود،سپاسگزارم
تقریبا همه صحبت هاتون انگار در مورد من در 6 ماهه اخیر یا همین چند روز پیش بود
خب من با برادرم 6 ماه پیش بیزینس خودمونو استارت زدیم
خب من با برادرم خیلی راحت نبودم (هنوز هم نیستم) اما وقتی که با هم کار رو شروع کردیم باید همه خجالت ها و …. کنار میذاشتیم چون ماااااا اومدیممممم موفق بشیممممممم
با هم یکسری صحبت هایی میکردیم برای برنامه ریزی و روند شرکت و اینکه در طول روز باید چیکار کنیم تا شرکت به موفقیت برسه
خب تقریبا 2 هفته ما فقط و فقط درب و دیوار کارگاه رو نگاه میکردیم و خیلی سخت بود وقتی با همسایه ها به علت نداشتن شناخت صحبت نداشتیم و خب وقتی انسان بیکار باشه نجواها خیلی بیشتر میشه براش
خلاصه در کنار اینها ما هرکاری که باید انجام میشد رو انجام دادیم، رفتم خودم و کسب و کارم رو حضورا جلوی مدیران و پرسنلشون معرفی میکردم و اون زمان انجام این کار برام خیلی سخت بود و چون ظاهر خاصی دارم هرجا میرفتم اونا بیشتر در مورد ظاهر من میپرسیدن تا کسب و کار من :)))
یادمه در اون روز خودم رو به بیش از 100 شرکت معرفی کردم و برگشتم شرکت
هر روز با چند ده نفر تماس میگرفتم
هر روز به چند ده نفر پیام میدادم
خلاصه بعد از یک ماه کم کم مشتری ها اومدن و بعد از 2 ماه ما تونستیم اجاره 45 میلیون تومانی کارگاه رو با درآمد کارگاه پرداخت کنیم
خیلیا میگفتن آخه اینا میتونن بدون پدرشون کار پیش ببرن؟
میگفتن شما نهایتا مگه میتونید چقدر در بیارید که اومدید کارگاهی رو اجاره کردید که 45 تومان اجارشه؟؟(من پیش خودم میگفتم انشاالله چند ماه دیگه خیلی راحت میتونیم اجاره 10 ماهه اینجا رو یکجا پرداخت کنیم)
در ماه سوم اجاره کارگاه همون روز اول دراومد:))
و الان درآمد کارگاه به لطف الله به بیش از 400 تومان رسیده
فقط 100 میلیون تومان هزینه کارمند و ….. میدیم
کلی تجهیزات اضافه کردیم
2 تا دستگاه خریدیم
یک مورد دیگه:
چند روز پیش کارمندی که داریم رو میخواستم اخراج کنم با اینکه خیلی با هم اوکی بودیم و دوسش داشتم با اینکه 2 برابر من سنش هست اما خیلی با هم اوکی هستیم و از من حساب میبره چون از اول باهاش رک بودم
ایشون خیلی حرفه ای هستش و باتجریه
با اینکه خیلی با هم اوکی بودیم و خیلی حرفه ای بود به خاطر یه کاری خیلی راحت میخواستم قطع همکاری کنم و میگفتم که مطمئنم هرکس بیاد از این عزیز خیلی بهتر هستش اما با صحبتی که انجام شد یکسری شرایط جدید رو بهشون گفتیم و خیلی راحت پذیرفتن و داریم ادامه میدیم
برای اینکه وضعیتمون بهتر بشه اینستا رو شروع کردم با اینکه 100 درصد آماده اش نبودم و میگفتم من باااااااااید تولید محتوا کنم،باااااااید تمام مردم ایران مارو ببینن و شروع کردم و همه چیز داره عالی پیش میره
با کلیپ اولی که آپلود شد، همه در صنعت منو دیدن و کلی در صنعت وایرال شد:)))))
و همینجوری ایده ها داره خفن تر میشه و نتایج بزرگتر…
هنوز کلی کار داریم
اینا همه اش دست گرمی بود
به قول دوستمون من دوست دارم هزار سال عمر کنم و حتی رکورد نوح رو بزنم و 80 سال و 100 سال افت داره واسه انسان چوووون من فهمیدم این زندگی چقدرررررر لذتبخشه،این زندگی چقدر زیباست
عباسمنشی که در زندگیمون هست
بارانی که میبرد
پدر و مادر عزیزمون
برادر و خواهر گلمون
دوستان فوق العاده ای که داریم
بدن سالمی که داریم
چشمای قشنگی که داریم
موهای قشنگی که داریم
پوست قشنگی که داریم
نفسی که میکشیم، میبینیم،میشنویم،میتونیم عالی صحبت کنیم و بی نهاااااااااااایت مورد دیگه که واقعا بشر توانش رو نداره یک میلیاردمش رو سپاسگزار باشه
الان نتایجی دارم که فکر میکنم در همسن و سالای من به اندازه انگشت دست باشه در ایران، میخوام بزرگترین الگو باشم برای همه جوانان و مردم کشورم
الهی آمین
روی خودمون کار کنیم 99 درصد مردم هیچی حالیشون نیست
عاشق خودمون بشیم 99 درصد مردم عاشق خودشون نیستن
به همین علت 99 درصد مردم میوفتن دنبال اون 1 درصد
من در کامنت قبلی هم عرض کردم که من 3 ماه دیگه 21 ساله میشم و برادرم 24 سالشه
استاد عاشقتم!
شما فوق العاده اید، زمستان سال دیگه تهران یا فلوریدا میبینمت انشاالله
یعنی کمتر از 11 ماه دیگه
تا عید به لطف الله 800 میلیونو میزنیم و برای سال آینده با شروع تولیدمون درآمد بالای 10 میلیارد رو تجربه میکنیم قطعا!!!
هوالله
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو
سلام به استاد عزیزم سلام به همگی همراهان
کودکی من همراه بود با تغییرات فراوان . من در دوران کودکی چندین شهر جا به جا شدم و طبیعتاً چندین مدرسه را امتحان کردم و همین امر باعث شد همیشه به استقبال تغییرات بروم و هیچ مشکلی با تغییرات نداشته باشم در واقع هیچ وقت ترسی از تغییرات نداشتم و تغییرات برایم خوشایند بوده. از تغییرات در منوی سفره خانواده گرفته تا تغییر در محل زندگی و عقاید که الان برایم بارز شد.
سالها قبل از اینکه با قوانین آشنا شوم و قصد تغییر محل زندگی و کسب و کارمان را داشتیم جمله را همسرم خیلی تکرار میکردیم یا بانی تغییر باش یا قربانی تغییر میشوی.
با وجود بافت سنتی و مذهبی خانواده هایمان من و همسرم دوستدار تغییر بودیم . چون آنچه در این سال ها متوجه شدم بر اثر تجربه شخصی ، هر چه افراد مذهبی تر عقاید سفت تر و کم انعطاف پذیر تر .
یکی از تغییرات خوب در زندگی من تغییر در نوع آشپزیم بود به طوری که من غذاهای مرسومه تمام سفرههای ایرانی قیمه ، قورمه …
در خانه نمیپختم و به جایش انواع غذاهای سنتی شهرهای مختلف ایران را امتحان میکردم و این باعث شد بچههای من به همه مدل غذایی عادت کنند و با این مشکل که بد غذایی کنند به اصطلاح،خدا را شکر روبرو نشدم.
تغییر دکوراسیون منزل اتاقها هم که جزو روتین زندگی ما است با همان وسایلی که داریم فقط چیدمان را عوض میکنیم هم برای خودمان تنوع و دلپذیر است هم برای ذهنمان که به یکنواختی عادت نکند.
آب که یکجا بماند راکد میشود مرداب میشود میمیرد ، آب در جریان زنده و قابل شرب است.
اما فعلا آخرین تغییر زندگی من تغییر شغل همسرم بود که به مهاجرت ما انجامید. که خودش یک سلسله تغییرات را به همراه داشت.
چه تغییری در روتین روزانه ام می توانم ایجاد کنم که مثبت باشد ؟ گنجاندن یک برنامه پیاده روی اخر هفته ای هر بار یک جای جدید و یک ساعت متفاوت در روز .
عبارت تاکیدی
الخیر فی ما وقع
تو هر تغییری رشد است اگر بخواهی .
تغییری که باید ایجاد کنم درآمد داشتن و شغل داشتن است قدمی هم که باید براش بر دارم ایجاد باور های مناسب و بخصوص توحیدی است تو این زمینه اگر گیرم را برطرف کنم میدانم که خدا درهای نعمتش را به رو یم باز می کند .
خدایا شکرت برای زندگی امروز ،هدایت به مسیر ، وقتی که دادی برای شنیدن فایل نوشتن کامنت ، ذهنی که باز کردی دستی که نوشت چشمی که دید ، گوشی که بود و کار کرد، اینترنت و کلی عوامل دیگر که ذهنم بهش قد نمی دهد .
یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال559.
سلام و درود به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمامی اعضای خانواده عباس منش خداروشکر که بار دیگه اومدم و دارم کامنت مینویسم و این هم بخاطر ایجاد تغییرات در روند روتین زندگی به عنوان قدم اول بود
جواب سوال این قسمت:
مقاومت میکنم در برابر تغییر شرایط و میترسم که چی میشه
مرحله اول:
بزرگترین تغییر در زندگی که ابتدا خیلی خیلی باهاش مقاومت داشتم و با تغییر کردن درهای بزرگی از نعمت و آرامش در زندگیم باز شد و افکارم آسوده شد و ب قول استاد نشتی های انرژی ام بسته شد
کنار گزاشتن سیگارمشروبگل بوده که خداروشکر توانستم در کنگره 60 با روش dst وارد سفر اول بشم و در طول درمان بسیار بسیار از موارد ضد ارزش و ضد اخلاقی دور شوم و جسمم به تعادل برسه و سیستم بدنم به خوبی راه اندازی بشه و ب حالت عادی روز اول سلامتی ام برسم و این جدیدترین و بزرگترین چیزی بود که ب لطف خدا ب دست آوردم و توصیه میکنم هرکسی از بچه این کامنت رو میخونه و ب اعتیاد دچاره و چ ترک کرده و حالت روحی و روانی مساعدی ندارد و دائم درگیره یه سرچ ساده بزنه و کنگره 60 رو باهاش آشنا بشه و به تعادل برسه چون خیلی از صحبت ها در جهانبینی مطابقت داره با حرف های استاد عزیزم و چون استاد گفته بودن ک چند جلسه رفته بودن NA که آشنا بشن باهاشون پیشنهاد میکنم صحبت های آقای مهندس حسین دژاکام بنیان کنگره 60 رو گوش بدن چون این روش کاملا بهبود گرایانه
و تدریجی و به صورت درمان هستش چون اعتیاد رو یک بیماری فیزیولوژی میدونن
بگذریم این حرف یهویی اومد و من هم هدایتی نوشتم شاید کسی مثل گذشته من باشه که واقعا بخواد خوب بشه ولی نمیتونه و دقیقا هرچقدرم که روی خودت کار بکنی ن تنها هیچ تغییر در زندگی و شخصیت آدم ایجاد نمیشه بلکه هیچ تغییری هم در شرایط فکریت ایجاد نمیشه چون بنا ب فرموده استاد عباس منش عزیز و دوستداشتنی ام همانطور که در اول هر فایل از دوره ها میگویند کسی که میخواد موفق بشه باید از راه راستی و صداقت و پاکی و صراط مستقیم حرکت کنه
تغییر بعدی که در همین چند هفته اخیر انجام شد الهامی بود که بهم شد برو و جنس هایی که تولید میکنی رو در بازار نشون بده و بازاریابی کن و من هم انجام دادم اهرم رنج و ارتش رو نوشتم و در عرض دو هفته جنس هام رو در بهترین نقاط شهر فروختم با بالاترین کیفیت خداروشکر
مرحله دوم:
بعد از غذا خوردن 30 دقیقه صبر کنم بعد آب بخورم روزی یک ساعت سی دی های کنگره را بنویسم روزی یک فایل از دوره 12 قدم را گوش کنم و یک ساعت وقت بزارم برای خواندن کامنت های آن جلسه نوع فعالیت هایم را در پیجم تغییر دهم و مشتری های جدید جذب کنم جنس هام رو فقط به صورت نقدی بفروشم روزی یک ساعت روی نرم افزار طراحی لباس و الگوسازی کار کنم و…..
مرحله سوم:
من باید تغییر کنم تغییرات کمک میکنه من پیشرفت کنم من با تغییر کردن ثروتمند میشوم و بخدا نزدیک تر میشوم تغییر کردن باعث رشد من میشود من با هربار تغییر کردن انبوهی از نعمت و ثروت و رحمت و فراوانی الهی را وارد زندگی ام میکنم و….
مرحله چهارم:
مورد 1:
تغییر در کسب و کارم
مورد 2:
یادگیری و شروع کار کردن با نرم افزار اپتیتکس (طراحی و الگوسازی)
اهرم رنج و لذت براش بنویسم فیلم های آموزشی و دوره های ک دارم را ببینم هفته ای یک قسمت از آن را یاد بگیرم هرروز در پیجم فعالیت کنم روزی نیم ساعت زبان کار کنم_….
مورد 3:
هرروز به دنبال تجربه کردن موقعیت های جدید شرایط و آدم های جدید باشم هربار شیوه های جدید ترس در کسب و کارم تجربه کنم هرزمان که یکنواختی در زندگیم بود ب این معناست که باید تغییر کنم هرروز به دنبال انجام دادن کارهای جدید باشم و کارهای جدید یاد بگیرم هر 21 روز یک اهرم رنج و لذت جدید برای موضوع جدیدی بنویسم و به آن بپردازم
ممنون ک با نگاه زیباتون کامنت من رو مطالعه کردید به امید موفقیت روز افزون همه ما
ممنون از شما استاد عزیزم که این آگاهی های ناب رو در اختیار ما قرار میدید و مسیر پیشرفت و موفقیت آسان و توحیدی را به ما آموزش میدهید دوستتون دارم از صمیم قلب
سلام مجتبی عزیزم خیلی خیلی خوشحال شدم که یک بچه کنگره ای را در سایت عباس منش ببینم
من 14 ساله که عضو کنگره هستم
و13 ساله که اعتیادم را با راهنمایی آقای خدامی درمان کردم تما جایگاه خدمتی که آخریش کمک راهنمایی بد تجربه کردم.
والان هم 4 ساله که با استاد عزیز آشنا شدم.
وبا استفاده از دوره 12 قدم تغییراتی در زندگیم ایجاد شد که برای هر کسی قابل باور نیست
ازت مخام با قدرت این مسیرو ادامه بده.
با ترکیب آموزش های معلم راستین جناب مهندس و استاد عباس منش
زندگی بهشت می شود.
سلام علی جان
خدای منننننن خیلی خیلی خوشحالم از این که درجه کمک راهنمایی رو لمس کردی انشالله که من هم جایگاه خدمتی زیباهایی رو لمس کنم واقعا بینظیر هست این مسیر زیبا من قبل کنگره با استاد کار میکردم اما زمانی که با اون مسیر ترکیب شد احساس فوق العاده ای دارم دقیقا اون احساس قلب باز شدنی که استاد تو قدم یک میگفتند را من تازه تونستم لمس کنم و واقعا که چه احساسی هست واقعا بینظیر هست واقعا انگار این ذوق رو جسم نمیتونه بیانگر باشه خیلی خوشحالم براتون علی جان امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق و پیروز باشید و هرروز موفقیت های بیشترتون رو ببینم و بینهایت از استاد عباس منش عزیزم سپاسگزارم بابت این فضای پر از آگاهی حس خوب پیشرفت توحید و موفقیت آرزوی موفقیت برای تمام بچه های سایت عباس منش و بچه های کنگره 60 دوستتون دارم خدارا هزاران بار شکر شکر شکر
چقدر خوب شد که روزم با این احساس شروع شد
استاد عباس منش عاشقتم ممنونم ازتون