ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 5 - صفحه 36

520 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 994 روز

    سلام ودرود به استاعباسمنش وخانووم شایسته عزیز

    استاد راجبه سوالتون من خیلی این شرایط برام پیش اومده که خیلی کارارو بلد نبودم اما الان توش عالی م به لطف خداوند

    من خیلی به حفظ قرآن علاقه داشتم ودارم

    وقتی وارد موسسه شدم برای حفظ اصلا بلد نبودم یه آیه روبازبان عربی بخونم

    اما الان خدا رو شکر حافظ پنج جز ازقرآنم وکاملا مسلط به زبان عربی

    تنهاچیزی که باعث شد هرروز بهتر بشم تو این کار استمرار من بود که هرروز تمرین کردم

    بدون یه روز تعطیلی

    والان بینهایت خوشحالم وخداروشکرمیکنم

    وازشما استادعزیز تشکرمیکنم

    درپناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته وتمام دوستان خوب سایت

    من هیچوقت تدریس رو دوست نداشتم وارائه کنفرانس هم برام خیلی سخت بود توی دوران مدرسه.

    ولی خوب به واسطه ی شغلم یکی از وظایفم در زمان کار تدریس به پرسنل محل کارم بود .خیلی این کار برام سخت بود.

    خیلی مقاومت داشتم یادمه حدود دو سه ماهی بود که وارد محل کارم در بیمارستان شده بودم باید برای پرسنل بیمارستان کلاس آموزشی می زاشتم اولش خیلی مقاومت داشتم و گفتم کسی رو از بیرون بیارن تا به پرسنل آموزش بده ولی خودم تازه وارد مجموعه شده بودم و نمی تونستم بیشتر از این مقاومت کنم.ودر نهایت قبول کردم. بیمارستان به خاطر نزدیک شدن به زمان اعتباربخشی ،سریعا یک سالن اجاره کرد و بیشتر از 200 نفر از پرسنل رو اونجا جمع کرد تا همه رو یکجا آموزش بدیم.

    تمام مطالبم رو آماده کردم وپاورپوینت درست کردم برام خیلی سخت بود .بارها تمرین کردم ولی اونقدر استرس داشتم اصلا دلم میخواست می مردم و تو این موقعیت نبودم داشتم دیوانه می شدم. یکی از دوستانم بهم پیشنهاد کرد پروپرانول فکر می کنم بود بخورم تا ضربان قلبم کنترل بشه وبتونم کلاس رو برگزارکنم .خداروشکر کلاسم به خوبی برگزار شد و بعد مسئولمون به من گفت تو که خوب ارائه کردی پس چرا اینطور مقاومت داشتی.

    بعد از اون هم بارها کلاس آموزشی برگزار کردم البته تعداد دیگه اونقدر نبود در حد 20 الی 30 نفر بودن. و هیچ وقت این کار رو دوست نداشتم. برام خیلی سخت بود. البته به خاطر اعتماد به نفس پایین و روابط اجتماعی ضعیف بود.

    تا اینکه حالا اومدم سراغ شغل مورد علاقم.و یک ایده ،تدریس توی این حیطه است .وقتی خواستم یک فایل آموزشی درست کنم مدام مقاومت داشتم ذهنم می گفت صدای تو اصلا قشنگ نیست. البته دیگران این نظر رو ندارن.

    کلی با خودم حرف زدم مدام مرور کردم اون دوره های آموزشی ای رو که برگزار کرده بودم هرچقدر مرور کردم و بازخوردهای بچه ها رو یاداوری کردم تونستم نقاط قوت خودم رو پیدا کنم .اینکه مطالبم رو خیلی مفید آماده می کردم .به حاشیه نمی رفتم. چیزی رو می گفتم که حتما خودم قبولش داشته باشم .پاور پوینت هام عالی بودن. ودر نهایت بچه ها می گفتن تو اون چیزی رو که تدریس می کنی ما می فهمیم چی میگی.

    و البته اون مقاومت هام هم به خاطر اعتماد به نفس پایینم بود تمام تمرکزم روی نقاط ضعفم بود واگر 99 تا کار درست انجام می دادم نمی دیدم و 1 کار رو نمی تونستم انجام بدم میدیدم برام بزرگ میشد و حتی جلوی کارفرما هم بازگو می کردم .

    خلاصه الان که می خواستم فایل آموزشی ضبط کنم مدام این مقاومت رو داشتم که صدام خوب نیست.

    ولی مدام این کلام استاد رو با خودم تکرار می کردم که هر جایی که بیشترین مقاومت رو دارید اگر تغییرش بدید بیشترین رشد رو خواهید داشت.

    من هم با همه ی مقاومت ها فایلم رو درست کردم و صدا گزاری کردم .زیاد دلچسب نبود وقتی به دخترم نشون دادم گفت مامان تو باید بری کلاس فن بیان.

    بعد هم من چند تا فایل از یوتیوب دیدم در مورد فن بیان. در یکی از ویدئوها که مربوط میشد به یکی از اساتید بزرگ گویندگی در ایران که صدای فوق العاده ای هم دارن گفت در هنر گویندگی ودر هنر سخنوری اصلا صدا مهم نیست مهارت ودانش هست که مهمه تمرین و ممارست هست که مهمه. وای اگر بدونید چه باوری در من ایجاد کرد .

    تا حالا داشتم زور میزدم که حرف استاد رو باور کنم که استعداد اصلا مهم نیست به خاطر موقعیتی که درش قرار گرفته بودم باورش برام سخت بود ولی همین که قدم برداشتم خداوند هدایتم کرد به فایلی که بتونم این حرف رو بشنوم و باورش کنم. اون روز انگار دنیارو به من دادن.

    در حال حاضر دارم با فایل های یو تیوبی روی خودم کار می کنم تا ببینم خداوند در ادامه چطور هدایتم می کنه.

    این هارو اینجا نوشتم تا شاید بتونم به کس دیگه ای کمک کنم تا این حرف رو باور کنه و قدم برداره.

    خدایا سپاسگزارم به خاطر هدایت هات به خاطر فرصتی که فراهم شده تا بتونم این کامنت رو بنویسم.

    استاد از شما هم بینهایت سپاسگزارم.سلامت وتندرست باشید .و براتون عمری طولانی رو آرزو می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    پروین گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    با سلام و عرض ادب به استاد

    سوال جلسه 5 :

    1. آیا فکر می کنی با تمرین، تلاش و مداومت می توانی در مواردی پیشرفت کنی که اکنون درباره آن مهارت خاصی نداری یا به اصطلاح با استعداد نیستی؟

    2. یا اینکه معتقدی اگر در زمینه ای استعداد نداشته باشی، تلاش و تمرین نمی تواند باعث پیشرفت و مهارت در آن موضوع شود؟

    پاسخ : بله فکر می کنم با تمرین، تلاش و مداومت می توانم در مواردی پیشرفت کنم که اکنون درباره آن مهارت خاصی ندارم یا به اصطلاح با استعداد نیستم .

    تمرین :

    مرحله اول:

    مهارتی که فکر می کنی در آن استعدادی نداری یا متقاعد شده ای که به درد انجام آن کار نمیخوری را انتخاب کن.

    ” فن بیان (بطوریکه منجر به متقاعد کردن مشتری برای خرید یک محصول شود. ) ”

    سپس :

    1. دستورالعمل : یک هدف قابل دستیابی و معقول برای بهبود در آن مهارت را در نظر بگیر .

    اجرای عمل : ” هدف ” : متقاعد کردن یک مشتری برای اجاره ی یک محصول .

    2. دستورالعمل : پیرامون آن موضوع مطالعه و تحقیق کن .

    اجرای عمل : سایت های مختلفی را سرچ کردم از جمله شرکتی که تا 1 هفته ی پیش مشغول به کار بودم و اطاعات در مورد ” محصولات، نحوه کارکرد آنها، تفاوت آنها با یکدیگر، انواع برندهای محصولات موجود در شرکت، هزینه اجاره هر محصول و چک کردن محصولات موجود در شرکت ” را جمع آوری کردم که باعث شد، از نظر اطلاعات کافی برای کمک به مشتری برای انتخاب یک محصول غنی باشم.

    3. دستورالعمل : ایده های قابل اجرا برای شروع کار را یادداشت کن .

    اجرای عمل : ارسال نکته های ریز و مطالب خلاصه شده به همراه تصویر انواع برندهای محصولات شرکت به قسمت سیومسیج شبکه اجتماعی شرکت، در مواقعی که در خانه هستم تا در وقت های اضافه ای که در شرکت پیش میاید مرور کنم که موقع مشاوره دادن به مشتری و راهنمایی ایشان برای انتخاب یک محصول مسلط تر باشم و محصول مناسب با شرایط مشتری را پیشنهاد دهم.

    4. دستورالعمل : و قدم اول را در آن راستا بردار.

    اجرای عمل : تقریبا هرشب که میرفتم خونه یسری مطلب تازه ارسال میکردم .

    مرحله دوم:

    دستورالعمل : در طی برداشتن هر قدم در راستای این هدف، بهبودهایی که در این روند ایجاد می کنی را ببین و در یک دفترچه یاد داشت کن. خیلی سخاوتمندانه این کار را انجام بده و حتی کوچکترین بهبودها را ببین و یادداشت کن. حتی بهبودهایی که ذهن شما می خواهد آنها را بی ارزش جلوه دهد را نیز جدی بگیر.

    اجرای عمل :

    1. برام راحت تر شده بود که در پاسخگویی به تلفن با صدای بلند و شمرده و واضح صحبت کنم .

    2. بعضی اطلاعات مورد نیاز را که باید از مشتری میپرسیدم را از حفظ میپرسیدم و نیازی به نگاه کردن یادداشت هایم نبود .

    3. 2 روز در طی این مدت کوتاه تونستم به موقع کارهایم را انجام بدم و طبق ساعت اداری از شرکت خارج شدم.

    4. پیگیری کردن بدهکاران را برای تسویه و تحویل محصول یا تمدید اجاره محصول بهتر شده بود . لحن کلامم محکم تر و قاطعانه تر شده بود . ( بطوریکه تحویل محصول و یا تمدید اجاره محصول سریعتر مشخص می شد . )

    5. بالاخره تونستم 1 یا 2 تا مشتری رو راهنمایی کنم و ارسال محصول برایشان انجام شود.

    مرحله سوم:

    1. دستورالعمل : در طی روند پیشرفت، لیست بهبودهای خود را مرور کن و با استفاده از این شواهد، مرتباً این نکته را به ذهن خود یادآوری کن که : حتی در مواردی که فکر می کردی به درد انجام آن کار نمی خوری و استعداد نداری، ببین چقدر پیشرفت داشته ای!

    اجرای عمل : تقریبا هر روز این مورد را در ذهنم مرور میکنم و زمانیکه فراموش میکنم دوباره حس این موفقیت را در ذهنم یادآوری میکنم.

    2. دستورالعمل : آگاهانه به ذهنت ثابت کن که تمرین و تکرار به اندازه کافی، قطعاً نتیجه می دهد و مهارت را ایجاد می کند. در نتیجه بر طبق این تجربه ها، استعداد اصلا مهم نیست بلکه مهم حرکت کردن، قدم برداشتن و مداومت در مسیر است.

    اجرای عمل : در طی این دوره کوتاه کاری، این مورد برام ملموس شد . اما هنوز باید بیشتر روی این مورد کار کنم . چون هنوز مقاومت هایی در این زمینه دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    بیژن امینی گفته:
    مدت عضویت: 729 روز

    با سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    من در دوران تحصیل یه دانش آموز در حد متوسط بودم و در درس ریاضی به سختی قبول می شدم.

    تجدید میشدم و تابستان مجبور بودم کلاس برم.

    تا رسیدم به کنکور، برای کنکور خیلی تلاش کردم روزانه 8 تا 10 ساعت حتی ماه های آخر بیشتر درس میخوندم،

    باز هم قبول نشدم و مجبور شدم برم سربازی.

    واقعا خیلی تلاش کرده بودم ، قبول کردنش که با این همه خواندن کنکور قبول نشده بودم ،واسم سخت بود!نا امید نبودم ، آخر خدمت سربازی امتحان دادم با دوری یک ساله از درس .

    دانشگاه قبول شدم.

    مهمتر از همه چون خودم خواستم و تلاش کردم در کل دوران تحصیل در دانشگاه که تمام دروس هم فرمول و ریاضی بود نمره الف دانشگاه بودم.

    نا امید نبودم که بگم ریاضی ضعیف بودم و چرا برم رشته مکانیک که تمام دروس ریاضی هستن.

    پس اونجا ثابت شد تلاش و خواستن ربطی به استعداد داشتن نداره.

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    رستا بانو 717 گفته:
    مدت عضویت: 772 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    درمورد وجود استعداد

    باید بگم بنظرم استعدادی وجود نداره همش تلاش و تمرینه که می تونه منجر به موفقیت بشه

    ولی باورهای که داریم خیلی سازندس اینکه باور داشته باشیم و در کنارش تلاش کنیم 99درصد راه رفیتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    اسرا عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 818 روز

    به نام خدای که هرانچه دارم از آن اوست

    سلام استاد عزیزم

    امروز بیست روز شد که دارم روی هدفم کار میکنم و هر روز قدمی براش برمیدارم

    اولش سخت بود ،همش به اخر راه فکر میکردم خب که چی مثلا ،این استعدادو دارم خب خیلیا هستن از من حرفه ای ترن

    باشم نباشم فرق نداره .

    ولی با کمک فایلای 12قدم فهمیدم که من هم باید به گسترش جهان کمک کنم

    و هم اینکه خلاقیت کودک درونمو به شکلی نشون بدم و به راه خوشبختی و مفید بودن هدایتش کنم ،که رها باشم و خوشبخت

    خوشحالم که بلاخر تونستم 20 روز قدم بردارم

    و بنویسم

    نوشتن خیلی کمک میکنه بم که ببینم و منطقی کنم برا خودم ،اره منم میتونم

    خوشبحالم ،خوشحالم از این که وجود دارم و میتونم تجربه کنم

    به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حسن موسوی گفته:
    مدت عضویت: 676 روز

    سلام .

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی .

    این فایل نشونه امروزم بود که همین الان گرفتمش .

    من چند ماهه پیش دقیقا رو این موضوع با کارفرمام برای یکی از نیروهام وارد یه چالش اشتباه شدم برای اینکه بهشون اثبات کنم که برای انجام دادن یک کار استعداد شرط نیست بلکه خواستن و قدم برداشتن در اون راه مهمترین گزینه است .

    ولی خب اون دوستان با آوردن دکتر روانشناس و یه سری ادله و هزار و یه راهکار گفتن که هر کسی نمیتونه هر کاری رو انجام بده .

    ولی من همچنان تا امروز فکر میکردم اگر یه نفر تونسته یه کاری رو انجام بده یه نفر دیگه هم با مطالعه و قدم گذاشتن در مسیر درست می‌تونه اون کار رو انجام بده البته اینم بگم ها از بس اون دوستان ادله علمی و منطق آوردن گهگاهی ذهنم می‌رفت به سمت اونا .

    خدا رو شکر که با خوندن متن اول این صفحه و بدون اینکه هنوز فایل رو گوش کنم قلبم مطمئن شد که چیزی که فکر میکردم درست بوده .

    خدا رو شکر خداروشکر خداروشکر.

    استاد عزیزم از شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 460 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیزم .

    این دومین کامنت من در این فایل هستش … میخوام ردپایی از خودم بزارم تا ببینم چی بودم و به کجا میرسم در اینده …

    استعدادی وجود نداره …

    همش تمرین ممارست ادامه دادنه !

    شاید ما یک چیزو دیرتر از دیگری یاد بگیریم اما اگر یاد بگیریم پیشرفتی برامون اتفاق میفته که حتی ممکنه از دیگری هم جلو بزنیم به شرط ادامه دادن !

    فاطمه: استعدادی وجود نداره .

    همه ادما یک مغز دارن تفاوت در ادامه دادنه تفاوت در ایمان داشتنه !

    یکی از باگ های بزرگی که دارم اینه که :

    در همین زمینه خودشناسی باور ندارم که بتونم ادامه اش بدم و منم بتونم نتیجه بگیرم .

    فکر میکنم من از پسش برنمیام و سخته !

    اولین قدمو از همین موضوع برمیدارم .

    دومین باگ از لحاظ روابط و معاشرت با مردمه !

    من فک میکنم چون شخصیت درونگرایی دارم نمیتونم با کسی دوست بشم صمیمی بشم دیگران دوستم ندارن و من نمیتونم ارتباط بگیرم .

    به امید خدا برم تا این اشتباهاتمو اصلاح کنم !

    سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مفرد گفته:
    مدت عضویت: 2275 روز

    بنام خداوند زیبائیها که هر چه دارم از اوست.

    سلام به خانواده بینظیرم در سایت ،استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان

    من حدود 2 ساله روی هدفی متمرکز شده ام که رمز موفقیت در اون استمرار و ناامید نشدن و توکل کردن است. که خداوند رو شاکرم علارغم اینکه بارها در این مسیر با انجام یک خطا ذهنم شروع به خالی کردنم جهت تسلیم شدن و اینکه من بدرد اینکار نمیخورم ؛ تلاشت فایده نداره؛ دیگه سنت برا این کار خوب نیست؛ تو استعداد نداری، تا کی میخوای زمانت رو اینکار بزاری ، هیچوقت به نتیجه نمیرسی و ….. که باعث میشد در اوائل برا چند روز ادامه ندم. ولی بعد از چند روز استراحت و کاهش بار روانی مجددا از نو شروع میکردم. بعد از مدتی قدرت نجواهای ذهنی کمتر شد بطوریکه با برخورد به شکست دیگه قدرت ذهن منفی ام کم شده بود و اون شکست ها رو با دید تجربه نگاه میکنم و اثرات منفی تنها برای چند ساعت میمونه و مجددا با ریکاوری ذهنی با درس گرفتن از اون نتیجه اشتباه سعی در اصلاح اون روش و بهتر شدن در اون زمینه میکنم.

    خداوند رو هزاران هزار بار شکر که الان به حدی رسیدم که نتایج اولیه هرچند کوچک دارند ظاهر میشن و اینقدر خوشحالم حتی برای کوچکترین نشونه موفقیت که تو پوست خود نمیگنجم.

    در خصوص هدفم بگم که هدفی است که 95 درصد رفع مشکلات ذهنی و روانشناسی هست و تنها کمتر از 5 درصد مسائل تئوری و یادگیری علم اون و همانطور که گفتم رمز موفقیت در این هدف ماندگار ، استمرار و تسلیم نشدن هست که نتایجی را که میده کمترینش نتایج مالی هست که آزادی زمانی مکانی و مالی رو میده و بزرگترین دستاوردش موجب ساختن شخصیتی بینظیره

    من همین الان هم کاملا حس دستیابی به هدفم رو دارم و مطمعنم در آینده ای نه چندان دور به هدفم خواهم رسید و باعث تکاملم در همه ابعاد زندگی از جمله ذهنمم خواهد شد .

    تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس که خود راه بگویدت که چون باید کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فاطمه محسنی گفته:
    مدت عضویت: 460 روز

    سلام به دوستان عزیزم …

    هر چقدر که بیشتر وجودمو نگاه میکنم بیشتر میفهمم که من چقدر ضعف دارم و چقدر روان و باورم ایراد داره .

    من فایلو هنوز نگاه نکردم ولی به محض اینکه سوالارو خوندم گفتم بیام یکمی روانمو شخم بزنم ببینیم داخلش چه خبره !

    من دختری هستم که باور ندارم یک کاری رو میتونم انجام بدم و تا اخر ادامه هم بدم و همیشه حتی توی ساده ترین کارها نیمه و نصفه کارارو رها میکنم و اخرش سرخورده و بی عزت نفس و احساس بی ارزشی میکنم .

    من بهره هوشی دارم همیشه نمرات بالایی داشتم همیشه شاگرد اول بودم اما به این ایمان ندارم که میتونم یک کاری رو یاد بگیرم و تا اخر ادامش بدم .

    این توی ذهن من ثبت شده که ادامه دادن سخت ترین کار دنیاست ‌.و من نمیتوانم .

    این باعث شده که من حتی شروع هم نکنم که برم سمت کاری و شروع کنمش و انجامش بدم .

    و انجام دادن کارهایی که قراره طول بکشه یا مدت زمانی رو میبره برام خیلی سخته .

    من از لحاظ اعتماد به نفسی واقعا مشکل دارم .

    و باید اینارو اصلاح کنم . :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: