همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم - صفحه 78
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/11/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-11-08 10:37:442024-06-27 06:35:33همه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز و دوستان هم فرکانسیم
چقدر زیبا توضیح میدید استاد همه چیزو وقتی در مورد باورهای اشتباهمون مارو آگاه میکنید تمام خطاهایی که در مورد اون موضوع داشتم و دارم مثل یه فیلم از جلو چشمم رد میشه.
چقد من تلاش میکردم که دیکران و تغییر بدم چقدر کارهای اشتباهی که انجام میدادم و سعی میکردم بقیه اون کارو نکنن اما فقط انرژی زیادی بود که از دست میدادم و هیچ فایده ای نداشت.
چقدر همش به فکر دیگران بودم و همش میخواستم خوبی کنم میگفتم گناه دارن من وقتی میتونم باید کمک کنم باید اینکارو بکنم.
خودم و میزاشتم تو سختی و فشار برای دیگران همش همسرم بهم میگفت بخدا اگه تو نکنی اینطوری نیست که اونا بمیرن من میگفتم نه تو خیلی بدجنسی.
چقدر به خودم ظلم کردم و نفهمیدم
اما خدارو هزاران بار شاکرم که استاد عزیزو سر راه ما قرار داد و هر روز مارو آگاه تر میکنه.
خدایا شکرت بابت اینهمه آگاهی
استاد عزیزم انشاالله در پناه الله یکتا همیشه سلامت و سلامت و سلامت باشید.
سلام استاد عزیزم مرسی بابت فایل بی نظیرتون
من با دیدن وشنیدن این فایل چیزهای زیادی دستگیرم شد
استاد باور اشتباهی که داشتم اینکه من با سنگ صبور بودن برای دیگران میتوانم درکشان کنم چندین سال پیش مغازه لباس فروشی داشتم وبه خاطر اینکه بتوانم با مشتریهام رابطه ای صمیمانه ایجاد کنم وقتی خانومها میومدن ودر مورد مشکلاتشون در روابط عاطفی-مالی-سلامتی و000صحبت یا به قول معروف درد دل می کردن
مشتاقانه گوش میدادم با اونها همدردی ودر توهم مشاوره دادن زمانی را که در خانه بودم افکارم در تلاش برای بدست آوردن راه حل رفع مشکلاتشان صرف میشد قافل از اینکه طبق قوانین حال بد مساوی با اتفاقات بد ودعوت آنها در زندگی وواقعا خیلی از همون جنس اتفاقات در زندگی خودم پیش اومد
اما من بی خبر از این موضوع همچنان به روند قبلی ادامه میدادم یا مثلا وقتی چیزی میخواستم بخرم احساس گناه که نه خیلی ها نمیتونن حتی یادم هست که فرزند خودم وقتی براش چیزی میخریدم نمیخواستم دیگران ببینن چون شاید نتونن خریداری کنن استاد این دیدگاه زمانی در من شکل گرفت که درست کلاس اول راهنمایی بودم وچون پدرم در وضعیت مالی خوبی قرار داشت ومعمولا از لحاظ خوردوخوراک وپوشش ما در فامیل بهتر از بقیه قرار داشتیم اما به دلیل شاید فقر فرهنگی که در آنجا بود از بچگی خیلی مورد تمسخر فامیل قرار میگرفتیم چون دوست داشتیم حتی توی شب نشینیهایی که آن وقتها زیاد مرسوم بود ما بسیار شیک پوش باشیم واونجا بود که میگفتن مگه عروسیه که اینقدر لباسهای تمیز پوشیدید و……
داشتم میگفتم کلاس اول راهنمایی بودم پدرم برای من یک جفت کفش اسپرت بسیار شیک از اصفهان خریده بود که هنوز الان که من 46 سالمه دقیقا رنگهاش یادمه که توسی کمرنگ با نوارهای بنفش وزرد وسبز آبی بود بچه های مدرسه با یه نگاه حسرت به من نگاه میکردن که نگاهشون منو اذیت میکرد تااینکه یک روز یکیشون با عصبانیت جلو اومد وبا داد به من گفت چطور میتونی اینها را بپوشی خجالت نمیکشی شاید یکی نمیتونه بخره با این که گوش به حرفش ندادم وهمچنان پوشیدم اما در ذهنم احساس گناه را داشتم وخیلی از این موارد واین در من باور اشتباهی را شکل داد با اینکه من وخانواده هرگز به داشتن امکانات هرگز در برابر دیگران فخر فروشی نمیکردیم وخیلی عادی زندگی میکردیم
خلاصه اینها در بزرگسالی منو تبدیل کرد به کسی که باید به دیگران همه جوره کمک کنم ومادرم نیز دقیقا از این اخلاقها که باید به دیگران کمک کرد از هر جهت داشت وهنوز هم داره وبه فامیل به نزدیکان خودش بسیار بسیا کمکهای مختلف ومتاسفانه به شدت آدم بده وبه شدت حتی مورد بی حرمتی از طرف اونها شد زمانی که من بااین قوانین آشنا شدم والان 3سالی هست واقعا زندگیم عالی شده دوباره به داشتن روابط عالی -رشد مالی خلاصه همه چی عالی داره پیش میره دیگه میتونم احساسات خودم را به شکل عالی کنترل کنم سریع تشخیص اینکه الان افراد افتادن توی فاز منفی والان باید یا جمع را ترک یااگر امکانش نیست تمرکزم را روی زیبائیها بزارم
استاد حال دلم هر روز عالیتراز دیروز میشه وزندگی چقدر برایم لذت بخش تر از قبل میشه
استاد مرسی که بهمون یاد دادید هر کسی مسیر خودش را باید طی کنه وسازوکار جهان اینه که هرکسی بایل روند تکاملش طی بشه ومن نمیتونم دیگران را تغییر بدم یا کمکی کنم ویاد گرفتم در زندگی حواسم به دسته ی بازی خودم باشه ودوربینم را از روی زندگی دیگران بردارم وبه راه خودم ادامه بدم روی خودم کار کنم بدون پا گذاشتن روی بقیه ی خودم واجازه بدم نتایج خودشون فریاد بزنن خدا یاشکرت بابت حال خوبم خدایا شکرت بابت آگاهیهای نابی که از طرف دستان خودت بهم تقدیم میکنی خدایاااااااااااااا شکرررررررررررررررت
مررررررررسی استاد عزیز
بنام پروردگارم
سلام ب همه
امروز هفت فروردین 1402 و سیزدهمین روز از سفرنامه من هست
من توی زندگیم بارها از خودم گذشتم و دیگران را اولویت دادم چون اینطوری باور داشتم ک این یعنی خوب بودن و خدا اینطوری دوستم داره اما نتیجه همیشه ی چیز بود اون آدم پیشرفت میکرد و من را دیگه نمیشناخت انگار وظیفم بود ک همه را هول بدم جلو و خودم سرم بی کلاه بمونه تهشم اینطوری خودمو توجیح میکردم ک من برای خدا کردم و خدا جوابمو میده و اون آدم بد بود و فلان بود و غیره
اولین بار اینجا ب این نتیجه رسیدم و خوندم و فهمیدم من فقط مسئول زندگی خودم هستم و بقیه مسئول زندگی خودشون هنوزم کامل برام جا نیفتاده و باورم نشده اما خیلی بهتر از قبل شدم و خیلی این موضوع برام جدید و حتی عجیب بود ک تازه فهمیدم من اولویت خودمم و ترجیح دیگری بر خودم ب معنای خوب بودن نیست، چقدر من سر این موضوع تو زندگیم خودمو اذیت کردم اما گذشته ها بمن تجربه داده و شاید اگر اون تجربه ها نبود من الان اینجا نبودم و دسترسی ب این آگاهیها نداشتم و خدا منو هدایت کرد و در نهایت فکر میکنم خدا جوابمو داد
خدایا ممنونم
استاد ممنونم
دوستتون دارم
خدایا عاااااشقتم
درود بر پروردگارم
وسلام ب استاد عزیزم و مریم مهربون و همه ی دوستان سایت عباسمنشی ها
امروز روز 13 دهم از قدم 13 من هست
خدارو شاکرم که هر روز با عشق منو در آغوش میکشه و منو در مسیر حقیقت هدایتم میکنه
مثل همیشه عالی و کاربردی بود
من از این فایل آموختم که تو زندگیم واقعا نخوام کسی و تغییر بدم چون هم در مورد خانواده ام و هم اطرافیانم بارها اینو تجربه کردم
واین موضوع اصلا پاشنه آشیل من هستش
البته خیلی رو خودم کار کردم خیلی تغییر کردم اما هنوز کمی ناخودآگاه ای رفتار و انجامش میدم
ولی خب نسبت ب این موضوع آگاه شدم و آگاهانه کنترل میکنم
و واقعا هم ب تجربه رسیدم که هیچ فایده ای نداره جز اینکه خودم ضرر دیدم
من در این مورد اینو تجربه کردم که من شاید نتونم کسی و ب زور تغییر بدم و قطعا میتونم تاثییر گذار. باشم
از خدای خودم سپاسگذارم و استاد عزیزم و مریم نازنین و همه همراهانم
ب امید شادی و پیروزی برای همه مون
بنام خدا
روز سیزدهم سفرنامه هست ومن یاد گرفتم که نمیتونم هیچ کسیو تغیر بدم وهرکسی اگر در پی حقیقت باشه از راه های مختلفی دریافتش میکنه و وارد این مسیر میشه ونمیشه کسی رو بزور هلش داد تا وارد این راه بشه .پس دست از تغیر دیگران بر داریم وتمرکزمون روی خودمون باشه .وقتی ما تغیر کنیم شرایط ‘افراد واتفاقات پیرامون ما هم تغیر میکنه .
وقتی تسلیم خداوند باشیم اون موقع است که میفهمیم نمیتونیم زندگی کسی که خودش نمخاد رو تغیر بدیم وسرنوشتشو عوض کنیم.
در اینصورت فقط انرژی خودمون رو از دست میدیم واز هدفمون دور میشیم.
در واقع هر کدوم از ما به یک اندازه به نعمتهای خدا دسترسی داریم واین خود ما هستیم که اجازه ورود این نعمتها به زندگیمون رو میدیم.وقتی تسلیم باشیم وقتی رها باشیم وفقط خواسته هامونو از خدا بخاهیم .به عبارتی پامونو از زندگی خودمون بکشیم بیرون هم چی حل میشه ….یعنی در مورد همه کارهام بسپرم به خدا….
وخوشحال باشم که همه چیز اوکی هست.
واین طبیعی هست.
ورنج ها ومشکلات هستند تا ما راهمون رو پیدا کنیم وقوانین هستی رو بفهمیم وبه طور طبیعی زندگی کنیم.
در پناه حق
سلام استاد عزیز و مریم جان خیلی خوشحالم که به این فایل جادویی و اینجا هدایت شدم کلی بهم احساس خوب منتقل شد و خیلی دوس داشتم حرفاش قشنگ به دلم نشست چیزایی که یاد گرفتم این بود این باور هایی که پیدا کردم
خدا وقتی به یه فایل منتقلمون میکنه اون خداس که مارو میفرسته
وقتی تو توی احساس خوب هستی همه به زبونه خدا باهات حرف میزنن و کلی حالت خوب خوبتر میشه مثلا منکه قانونارو اینجا یاد گرفته بودم بدون اینکه بخام به بقیه چیزی بگم یا من بخام یادشون بدم از خوده اونا دونه دونه حرف های قانون میشنیدم خودشون بهم یاد اوری کردن که سپاس گزاری چقد حالو خوب میکنه چقد ادم میتونه تو نعمت باشه هر چیزیم میخاد میدونه بهش میرسه چون کلی خواسته ها داشته خدا جور کرده خوب مثلا دیگه لختی مو که چیزی نیس ادم میره راحت لخت میکنه خخ
میخام بگم خیلی احساسم خوبه خیلی احساس نزدیکی به خدتی درونم میکنم که خیلی قدرتمنده و هر چی میخام برام میبنم و بهم میرسه
یه چیزه دیگم که برام جالب بود اینکه من اول تو زندگیم یه حالتی داشتم مثله یه معلم مهربون که فقط میخاستم به بقیه چیزی یاد بدم بعد فهمیدم نه تو داری زندگی میکنی خودت چیزی یاد بگیری تو اولین نفر زندگیه خودتی و خدا هس و حواسش به همه جا هس و من میدونم وقتی خودم خدا کمکم میکنه رشد میکنم بزرگ بزرگ تر میشم جهان بزرگتر میشه ینی بقیه هم رشد میکنن به طبیعی رشد میکنن برام خیلی قشنگ بود واقعا شکرت احساس میکنم خدا داره روز به روز بیشتر چشمامو باز میکنه شکرت خداجون واای خداجون الان بیشتر وقتا حالم اوکیه خود به خود احساسم به روش های مختلف با قشنگی های زیادی میبینم که شکر گزارشون هستم واقعا شکرت خداجون تو خونه خودمم سالم تو حاله خوب رابطه عاشقونه شوهرمم خیلی خوبه منو خیلی دوس داره و هرچی میگم گوش میده ومن آزادم هرجا میخام هر وقت برم بهش میگم راحت قبول میکنه میخام برم روستا برو میخام برم کنسرت برو خیلی راحت شکررت خداجون به مرحله ای رسیدم مستقل میتونم بگم خواسته امو و راحت میرم میام یه کار میخام بکنم میکنم و خدا به روش مختلف برام جور میکنه شکررت خداجون من تازگی خیلی بیشتر خودمو دوس دارم وبیشتره لحظه ها حالم اوکیه و دونبال پیشرفته خودمم نه بقیه شکررت خداجون بابت این اگاهی های ناب
به نام الله هدایتگر
سلام برسلسله عباس منشیان
این فایل نشونه من بود
مادرهرلحظه هدایت هستیم وهمه مابه هدایت پروردگاردسترسی داریم
تضادهاباعث خواسته میشه وماروهدایت میکنه به مکان های بهتروادم هاوشرایط بهتر
وقتی درمدارموفقیت وثروت هستی وداری روی خودت کارمیکنی ودنبال موفقیت هستی قطعادستان خداوندبه کمک تومیان تاتوبه اهداف وخواسته هات برسی وخداوندهدایتت میکنه
تونمیتونی کسی روتغییربدی وبراش دلسوزی کنی توفقط میتونی خودتوتغییربدی چه ظربه هاکه نخوردم به خاطردلسوری به دیگران ازهرلحاظ روحی عاطفی مالی والان دارم متوجه میشم که چقدرتغییرکردم باتغییرباورهام واحساس خوبم
این فایل نشونه ای بودبرام که من تومسیرموفقیت ومدارثروت هستم وخداوندمن روبه شرایط وافرادودستان بینظیرش هدایت میکنه برای رسیدن به ثروت ونعمت
ثروت ونعمت زیاده وخداوندماروداره به سمتش هدایت میکنه چون خودمون خواستیم که هدایت بشیم
شادوپیروزوثروتمندباشید
احمدفردوسی
به نام خدای مهربان
سلام به همه عزیزان
برگ سیزدهم سفرنامه
بلهههه قطعا همینطوره من ناتوانم از تغییر دیگران یادمه روزهای اولی که با شما آشنا شدم با شور و شوق صحبت میکردم خانوادم گوش میدادند اما بازهم بعد چند ساعت همون روال عادی خودشون رو میرفتن با دوستام صحبت میکردم و اونایی که ناامید و منفی بودن با دلایل خودشون احساس منم بد میشد وای الان داره یادم میاد هفت هشت ماه پیش چقدر دوست داشتم که به همه اینو بگم که ما خالق زندگیمون هستیم که خداوند قوانینی داره این چیرهایی که سالها بهتون گفتن اشتباهه
و وقتی میگفتم واقعا وقتمو هدر میدادم و بعد از صحبت خسته میشدم انرژی از دست میدادم وقتایی هم که درباره ثروت میگفتم که باید تو مدارش باشی میگفتن پس چرا خودت ثروتمند نیستی
و این ها انقدر تکرار شد که من باور کنم هرکس در هر جایگاهی که هست مناسبشه و من نمیتونم زندگی کسی رو تغییر بدم
استاد از وقتی که این باور در من شکل گرفت دیگه صحبتی درباره ی قوانین نمیکنم هروقت که میشنوم حرف های بقیه رو میبینم که از هر جمله ای که میگن باور مخرب نهفته است ولی هیچی نمیگم هیچ فضارو ترک میکنم و میگم روی خودت کار کن به نتیجه برس بعد خودشون میان ازت سوال میپرسن سکوت کن و تلاش کن که ایمانت رو قوی کنی تلاش کن که بهتر بشی
استاد خداروشکر میکنم که دیگه حرفی نمیزنم و این رو باید تکرار کنم تا یادم نره
و اما اینکه ما به یک اندازه به نعمت ها دسترسی داریم من بیشتر روی این قضیه کار میکنم این باور مخرب احساس لیاقت نداشتن و اینکه یه سری ها از من بهترن ریشه ای هست اما من میتونم تغییرش بدم خداروشکر که ذهنم کمتر مقاومت میکنه و من انقدر تکرار میکنم که باور کنم که من لایقم من ارزشمندم من به همون اندازه ارزشمندم و به نعمت ها دسترسی دارم که یه فرد ثروتمند داره اگه ندارمش بخاطر باورهامه
باورها رفتار های مارا شکل میدهند اگه بخاطر عملکردم ناراضی ام و میگم چرا اینجوری کار نمیکنم بخاطر اینکه هنوز اون باور هارو دارم
(دارم به خودم یادآوری میکنم که فکر نکن تغییر باورها با عمل جداست تو باورهاتو که تغییر بدی رفتارت هم تغییر میکنه )
خدایاشکرت بخاطر آگاهی های امروز
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید
بنام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم که کلمه استاد با شما معنا پیدا میکند
سلام به همه عزیزانم که در این مسیر الهی قدم گذاشتند
من امروز صبح در تمرین ستاره قطبی نوشتم که خدایا هدایتم کن در تمام امور و کارهام
من چند روزی دچار ترمز احساس گناه شدم و این احساس گناه هم دقیقا منشاش از جایی نشات گرفته که من بر خلاف قوانین از اشنایانم سرمایه اولیه گرفته بودم با این نیت که به آنها کمک کنم تا زندگی بهتری داشته باشند اما طبق قانون که تو همین فایل هم اشاره کردید شرایط طوری رقم خورد که من بهای عاطفی و مالی زیادی پرداختم و آدم بده داستان شدم
اما لطف خداوند انقدر گسترده هست که در جایی که خلاف قوانین قدم برمیداریم بازهم نعمت و هدایت خودش را قرارداده
این تضادها هم باعث پیشرفت من و شناخت و درک بهتر قوانین شد که اگر این تضاد نبود شاید به این زودی ها قوانین را درک نمیکردم، این جمله شمارا من الان با تمام وجودم درک میکنم که ما سرنوشت کسی را نمیتوانیم تغییر بدهیم ، دوستان عزیزم این موضوع درک کنید که شما حتی نمیتونید به پدر و مادر و همسر و فرزندتون کمک کنید ، به خدا این توانایی ما نداریم ، منی میگم که بهای بسیار سنگین دادم هم مالی ، هم عاطفی و زمانی اما به قول استاد مهم واکنش ما به اتفاقات هست ، مهم باورهایی که بعد از اون تضادها در ما شکل میگیره ، مهم درس هایی که یادمیگیریم ، من وقتی این قانون درک کنم که توانایی خوشبخت کردن و بدبخت کردن هیچ کس را ندارم دیگه دچار احساس گناه نمیشیم ، حالمون بد نمیشه
اگر توانایی کنترل احساس گناه نداشته باشیم اگر مدام احساس بد داشته باشیم از در و دیوار اتفاقات همسنگ با اون احساس درک میکنیم .
خداوند با ما صحبت میکنه زمانیکه کاری برخلاف قوانین بخواهیم انجام بدیم قلبمون به ما هشدار میده نکنه با صدای ذهنتون صدای قلبتون نادیده بگیرید که عقوبت سخت و دردناکی در پیش خواهید داشت
خداوند هر لحظه در حال هدایت ماست ب شرط اینکه به صدای درونمون گوش بدیم بهش توکل کنیم ، به قول استاد زمانی حرف های استاد با تک تک سلول های بدنمون درک میکنیم که تجربش کرده باشیم چه در جهت + چه در جهت –
استاد هزاران مرتبه شکر که به لطف رب به این مسیر هدایت شدم و هر موقع از خدا میخام هدایتم کنه میام و به سایت شما سر میزنم و جوابم در اکثر مواقع میگیرم
در پناه الله یکتا شاد، پیروز سالم و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید
چه آگاهی های نابی !!!
استاد صادقانه بگم اگر شما خودتون به این حد از موفقیت در تمام جوانب زندگی نرسیده بودین ، من نه تنها زحمت نت برداری از این فایل رو به خودم نمیدادم که حتی تا آخر گوش نمیکردم بهش
چه برسه که بخوام بهش عمل کنم
واقعا درسته که بهترین راه کمک به دیگران اینه که ما خودمون اونقدر خوشبخت و موفق بشیم که الگو بشیم براشون
من از عمل به قانون نتایج خیلی خوبی گرفتم
اما یک پاشته آشیل قوی دارم که هنوزم که هنوزه کاملا نتونستم حلش کنم
من قبلترها که عضو گروههای جذب بودم ، از اونجا که معمولا ادمین بودم
هر فایلی که میشنیدم ، هر مطلبی که مطالعه میکردم ، هر چی یاد میگرفتم ، برای آموزش به دیگران بود
من یاد میگرفتم که به دیگران یاد بدم …
و این نشات میگرفت از دو عامل :
1- اینکه باور نداشتم که همه ما به یه اندازه به نعمات دسترسی داریم
2- کمبود عزت نفس و گرفتن تحسین و تایید دیگران
و اینکه دیگران قبول کنن که من خیلی بیشتر اونها میدونم
من میخواستم هرطور شده دیگران رو آگاه کنم
هم از وجود قانون و این مسیر راحتی که میشه با اون به خواسته ها رسید
و هم از اطلاعات و آگاهی های تحسین برانگیز خودم !!!
و اتفاقی که میفتاد این بود که
99 درصد مواقع این حجم از آگاهی ، باعث حیرت دیگران میشد و تایید وتحسین فراوانی رو برام در پی داشت
اما
اما
اما
اون همه سعی من برای آگاه کردن دیگران ، منو انداخته بود تو دردسر
چون کلللی وقت صرف میکردم تا به دیگران توضیح بدم
اصل قانون چیه و چطور میشه خیلی راحت به خواسته ها رسید
اما باز می دیدم فرداش ، بچه ها مطالب چرت و پرت ارسال کردن تو گروه که نشون میداد اصلا تفکرشون تغییری نکرده
باز سوالایی میپرسیدن که قشنگ مشخص بود که تو در و دیوارن
این منو واقعا رنج میداد
میگفتم : آقااا من این همهههه توضیح دادم ، وقت گذاشتم
یعنی یه بچه پنج ساله اگه بود متوجه میشد
اینا متوجه نشدن
نهایتا یک روز تصمیم گرفتم تمااام گروه هامو پاک کنم
و خودم باشم و خودم
تنها روی خودم کار کنم …
اما غافل بودم از اینکه آشغالا رو زیر مبل پنهان کردم
بجای حل مساله ، بجای اینکه بیام روی این پاشنه آشیلم کار کنم ، فقط صورت سوال رو پاک کردم
بعد از حذف گروه هام
رفته رفته ، تمرکزم رفت روی همسرم
همششش در صدد این بودم که به اون بگم که چی به چیه ؟؟؟
اونم که گریزون ، خخخخ
بارها کارمون به بحث میکشید
که مثلا به همسرم بگم آقا تلویزیون نبین ، اخبار نگاه نکن ، در مورد فلان مساله منفی با دوستات صحبت نکن ووو …
این علاقه من به آموزش
باعث شده بود که اگه فایل گوش میدم تو خونه
طوری صداشو زیاد کنم که همسرمم بشنوه
بلکه متحول بشه !!!
اگه کامنت خوبی تو سایت میخوندم
اونو واسه همسرمم میخوندم
و همسرم یه سری تکون میداد و تایید میکرد ،
اما هیچ تغییری تو هیچ زمینه ای نداشت و همچنان به رفتارهای گذشته اش ادامه میداد
باورهای مثبت رو نوشتم زدم به دیوار نشیمن ، سه تا دفتر شکرگزاری آماده کردم ، خودم ، همسرم و دختر 9ساله ام ،
همسرم هر شب میگفت که باشه مینویسم ولی نمی نوشت ،
اما دخترم که تمرکزی روش نداشتم ، منو الگو قرار داده بود و خیلی با کیفیت تر از خودم ستاره قطبی انجام میداد و شکرگزاریش رو می نوشت و تمرکز بر نکات مثبت داشت
و واقعا به قانون عمل میکرد
رسما چسبیده بودم به اینکه همسرمو بیارم توی مسیر
و به عرش اعلی برسونمش
شرررک !!!
خودمو در حد خداااا برده بودم بالا
خودمو مسئول تغییر سرنوشت ایشون کرده بودم
نمیخواستم ایشون اونطور که دوست داره زندگی کنه
میخواستم آگاهی هایی رو به زور بهش بخورونم که در مدارش نبود
اصلا این اصرار من ، باعث شده بود که ایشون زَده بشه
یعنی اون پاشنه آشیل اولم رو حل نکردم و آشغالا رو زدم زیر مبل
کم کم
شررررک اومد سراغم !!!
و یه بدبختی دیگه ای که سراغ آدم میاد اینه که :
تا کوچکترین اشتباهی میکنی ، طرفت میگه : دیدددی !!! خودت به حرفای خودت عمل نمیکنی
یعنی آدم همش زیر ذربینه
و این آرامش رو از آدم میگیره
خلاصه یک شب که خیلی فشار بهم اومد
تصمیم گرفتم همسرمو تنها بذارم به حال خودش
دقیق یادم نیست
اما فکر میکنم ، کمتر از یک هفته بعد
یک روز همسرم ازم خواست فلش رو پر کنم از فایلهای استاد که تو ماشین گوش بده
اخبار و تلویزیون و روزنامه و … کلا قطع شد
همسرم نتایج خوبی از قانون گرفته و میگیره
الان خیلی اوقات بجای تلویزیون ،
می شینیم خونوادگی فایلهای سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت و لایوهای استاد رو میبینم
درسی که گرفتم این بود که تلاش برای تغییر دیگران پشتش شرررک خوابیده
اینکه بخوام واسه بقیه خدایی کنم
سعی در تغییر افراد ، نه تنها هیچ نتیجه ای نخواهد داشت که تمرکزم رو از روی خودم و هدفم برمیداره و باعث سقوط خودم میشه
بهترین راه کمک به دیگران ، اینه که سرم تو کارِ خودم باشه
تمرکزم فقط روی خودم و اهدافم باشه ، تا با موفقیتم بتونم الگوی انگیزه بخشی برای بقیه باشم …
یاد گرفتم که هروقت به هرررر چی چسبیدم ، اون هدف ازم فرار کرده
و هر وقت رهاش کردم و توکل کردم ، شده هلو برو تو گلو … راحت انجام شده
اینکه اگر اطرافیانمون تغییر نکردن و همون برخوردها و رفتارهای گذشته رو داریم دریافت میکنیم ازشون
دلیلش فقط اینه که ما خودمون به اندازه کافی تغییر نکردیم
وگرنه وقتی تو واقعا تغییر میکنی
یعنی واقعا شخصیتت عوض بشه ، نه اینکه ادا در بیاری
جهان ، افراد ، اتفاقات و شرایط مطابق با تغییر تو تغییر میکنه …
استاد واقعا ازتون ممنونم
یکی از بزرگترین نعمتهای زندگی من هستین …
ثروت و سلامت و عزت ، روزی تون …