رابطه ی ما با انرژی ای که «خدا نامیده‌ایم» - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

2348 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علي هنرمند گفته:
    مدت عضویت: 3528 روز

    بنام الله یکتا که برای من قلم میشود تا دیدگاه خودم رو براتون بنویسم.

    همونطور که میدونیم تنها عاملی که نتیجه رو خلق میکنه باور و فرکانسِ افرادِ

    ورزش کارهایی که باورهای محدود کننده ای درباره ی سن و موفقیت در ورزش دارن وارد مداری میشن که توی سن های بالاتر خداوند به شکل شرایط بد و نامناسب براشون ظاهر میشه و به تمرینات و ایده هایی که اونا رو به پیروزی و قهرمانی میرسونه هدایت نمیشن همینطور انگیزه ی موفقیت هم در اونا از بین میره و به همین سبب همیشه در احساس بد و ناامیدی هستن که نتیجه ی این فرکانس اتفاقات و شرایطیِ که احساس بد و ناامیدیِ بیشتری رو تجربه کنن که میشه شکست در مسابقات و در اخر مثال هایی رو میارم که درک این مسئله براتون بهتر و ملموس تر باشه.

    زمانی که در مدار اتفاقات بد و ناامید کننده هستن

    ١_ هماهنگیِ خودشونو از دست میدن که این به تنهایی باعث میشه که در بدترین زمان در بدترین مکان قرار بگیرن(موقعیت بد در زمین بازی،خوردن غذایی که مسموم بوده، مریضی های بدموقع، درگیری های الکی که ذهنشونو درگیر میکنه و نمیتونن بخوبی روی کارشون تمرکز داشته باشن) و هزاران اتفاق بد ناخواسته ای که ناشی از مدار نامناسبشون هست میفته که روی ورزش حرفه ایشون تاثیر منفی میذاره

    ٢_مربی های نامناسب رو جذب میکنن

    ٣_ تمرینات نامناسب رو جذب میکنن

    4_ توی بازی ها حرکات مناسب بهشون الهام نمیشه و توی شرایط فکری ای قرار میگیرن که بدترین عملکردهارو بروز میدن

    و در اخر باید بگم که همه ی این اتفاقات مثال هایی بود که در مدار نامناسب برای این افراد اتفاق میفته و در نهایت باعث شکست اونا نه ناتوانیِ جسمی.

    Peace

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    Morteza گفته:
    مدت عضویت: 2782 روز

    یاهو

    سلام و درود به استاد عزیز و دوستان عزیز که بنده های او هستند و هرچه داریم از اوست.

    سعی میکنم از تجربه شخصی خودم بگم.

    همیشه میشنیدم از افراد مذهبی جامعه ام،خانواده و و و… که ما نمیتونیم مثل پیامبران باشیم یا مثل ائمه.و همیشه این سؤال بزرگ برام پیش میومد مگه اونا از جنس من نبودند؟مگه خدای اونا کسی دیگس؟مگه خدایی که ازش حرف میزنن عادل نیست؟و بخاطر همین باور که همون تعدادی محدود انسان شریف وجود داشته و دیگه هم بوجود نمیاد هیچوقت تلاشی نکردم برای بهتر بودن و خدایی شدن و راه آسونتر رو دنبال کردم و قانع شدم به همونی که هستم.تازگی فهمیدم چقدر خودمو محدود میکردم بخاطر تنبلی های خودم و هیچوقت تلاش نمیکردم که عظمت و عدالت و زیبایی و قدرت خالقم رو ببینم و به زیبایی،قدرت،عظمت و خدایی بودن خودم پی ببرم.خیلی سؤال های بزرگ دیگه از بدو تولد تو ذهنم بود که یا جرأت پرسیدنش رو نداشتم یا کسی نبود که جوابم رو بده و از اونجایی که من دنبال یه لقمه آماده بودم هیچوقت فعل خواستن رو صرف نکردم که بفهمم.و دقیقا زمانی که فعل خواستن رو به واقع صرف کردم خداوند هم با هر وسیله ای به من آگاهی بیشتری داده.چندتا از سؤالاتی که خیلی بزرگ بود تو ذهنم اینکه خداوند چرا مرا آفرید؟و حالا که آفرید چرا اختیار انجام کارهای خوب و بد به من داد؟چرا فقط خوب و زیبایی نیافرید؟جواب سوال اول اینکه چون خیلی دوستم داشت،خواست چون خودش هست منم باشم و منو آفرید.جواب سوال دوم اینکه منو آفرید که مَثَل خودش باشم و چون اختیار جز ذاتش هست به من هم اختیار داد.و جواب سوم اینکه اگر فقط خوبی می آفرید باز هم مَثَل خودش نمیشدم چون خودش هم میتونه صادق باشه و هم ناصادق ولی صادق هست هم میتونه مهربون باشه و هم نامهربون ولی مهربونه و اینکه درواقع خداوند فقط خوبی و زیبایی رو آفریده و نازیبایی ها و زشتی ها عدم هستند.فکر کنم یه جور دیگه بگم بهتره، هرچیزی در جهان جلوه ای از وجود خداونده و هر نازیبایی میشه عدم وجود خداوند.برعکسِ قبلا که فکر میکردم هرچیزی پاره ای از خداونده و امروز فهمیدم این دیدگاه کاملا اشتباس چون اگر من پاره ای از خدا باشم و هر مخلوق دیگرش پاره ای از او باشه پس خداوند ناقص شده الان…

    بنظر من؛و باز هم تاکید میکنم به نظرمن،خداوند قدرت تخیل رو به من داد که باز هم مَثَل خودش باشم یعنی خالق.ما به هرچیزی که فکر کنیم و اون فکر رو مرتب مرور کنیم و یک احساس به اون اضافه کنیم دیر یا زود اونو خلق خواهیم کرد.دوستان خیلی قشنگ جواب داده بودند در مورد اینکه وقتی یکی میرسه به اون هدفش قانع میشه و از ادامه حرکت سرباز میزنه.مثل اون قطاری که مردم سوار شدند بر قطار که برن پیش خدا و تا به بهشت رسیدند پیاده شدند و خدارو فراموش کردن.من لحظه به لحظه دارم وجودم رو از خداوند میگیرم و خیلی خیلی خیلی وقت ها یادم میره و اتصالم به خداوند قطع میشه و سقوط میکنم وگرنه خداوند بی نهایت است و من اگه همیشه وصل باشم بی نهایت میتونم اوج بگیرم.

    بازهم از خداوند بابت آشناییم با استاد و همچنین وجود شما دوستان عزیز که در طول خداوند هستید و وسیله ای از طرف او برای دادن آگاهی بیشتر به من سپاس گذارم

    به امید بیشتر خدایی شدن??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  3. -
    نیره صادقی گفته:
    مدت عضویت: 2742 روز

    به نام خدا با سلام خدمت استاد محترم و خانواده صمیمی عباس منش در مورد این سوال که چرا بسیاری بر این توافق که دوران طلایی یک ورزشکار بین 20 تا 25 سالگی است باید بگم این هم یک باور است که بسیاری از ورزشکاران دارند چون بصورت یک باور در آمده لذا اکثراً فکر می کنند که بعد از 25 سالگی قادر نیستند توانایی‌های خود را مانند سنین 25سال بروز دهند حالا اگر عکس این قضیه اتفاق می‌افتاد یعنی اگر این فکر بین ورزشکاران به باور تبدیل می شدکه دوران طلایی یک ورزشکار بین سنین 40 تا 45 سالگی است بی‌تردید اکثر ورزشکاران تا آن سن قادر به بروز توانایی های خود بودند یک ورزشکار توانا باید این باور غلط را در خود تغییر دهد و بازده زمانی دوران طلایی را برای خودش بالا ببرد و باور جدید را در خود به وجود بیاورد و دائماً خود را طوری در ذهنش تجسم کند که به راحتی در سنین بالاتر قادر به بروز توانایی‌هایش می باشد تابرایش یک باور شود و با خود بگوید اگر من مثلادر سن 45سالگی در این مسابقه شرکت کنم و برنده شوم به چه صورتی عمل می کنم به چه صورتی توانایی‌هایم را نشان میدهم فیزیک بدنیم به چه صورتی است چه فن هایی را استفاده می کنم و واقعاً خود را در آن حالت تجسم کند. و بعد مسابقه دهد و نتیجه را ببیند.موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  4. -
    وحید خزایی گفته:
    مدت عضویت: 2739 روز

    سلام به استاد عباس منش وهمه شاگردان مؤمنش.

    همه انسانها بر اساس داده هایی که توسط حواس پنج گانه ای که دارند دریافت میکنند دنیای خود را میسازند

    وقتی باور سن پیش میاد تمام داده هایی که درمورد سن دریافت کرده ای شرایط اکنون وآینده تورا رغم میزند

    وقتی یک ورزشکار داده های شرایط سنی وباافزایش سن توان کم میشود،جوان یا نوجوان تجربه نداردو…..

    همین داده ها در دنیای او حکمفرما میشود وچیزی بجز

    این داده های تأیید شده وتکرار شده را نخواهد دید

    به قول استاد عباسمنش ما خالق تمام شرایطی هستیم که الان داریم لمسش میکنیم ما همه چیز را داریم بوجود میاوریم چه میخواهد جهنم باشد چه میخواهد بهشت باشد خودتونو باور کنید خدای نهفته در درونتونو باور کنید

    من تقریبا 1٫5ساله که با استاد آشنا شدم با همین قانونی که به هرطریقی میخواد به همه بفهمونه جواب تمام سوالهای زندگیمو گرفتم همه جنبه های زندگیم برعکس شد ازجهنم اومدم بیرون و وارد بهشت شدم (خودتونو باور کنید که خالق همه چیز هستید) به امید رسیدن به طبقه های بالای بهشت از همتون سپاسگذارم مخصوصأ استاد عباسمنش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  5. -
    سوگل ملک گفته:
    مدت عضویت: 3847 روز

    وای فقط خدا میدونه از دشب که مجدد داشتم بعد از مدت‌ها عقل کّل و نظرات دوستان رو تو سایت می‌خوندم تا همین الان که ساعت 18:20 به وقت آلمان هست اشکام بند نمیاد.چقدر افراد متخصص و فوق‌العاده‌ یی خدا برای هدایتم قرار داده و چقدر بی‌ منت و زیبا از هر مشاور بهتر جواب سوالات رو دادن. خدایا شکرت‌. به درستی‌ که به قول استاد همه اینها همون خداست در هزاران قالب.

    اتفاقی‌ که چند روز پیش افتاد خیلی‌ تضاد طلایی بود که باعث شد برگردم و با یه دید جدیدی تمریناتمو از سر بگیرم. حتا از خانم شایسته عزیز بی‌ نهایت سپاسگزارم که هر موقع که واقعا نیاز داشتم بهترین جواب‌ها رو با ایمیل به سرعت به من دادن . خصوصا از ایمیل آخر که تمام نظام افکارم رو بهم ریخت به سمت مثبت و انقلابی در من ایجاد شده. این مدت با موفقیتای پی‌ در پی‌ و بر آورده شدن هر چی‌ می‌خواستم در این زمان، غرق و سرگرم اون موفقیتها شده بودم و حواسم به این موضوع باور‌ها زیاد نبود.

    الان که در حال گوش کردن دقایق اول این فایل بودم، اشکم همین طور می‌ریخت و این شعر به زبونم اومد :

    آمده‌ام که سر نهم عشق تو را به سر برم

    ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم

    آمده‌ام چو عقل و جان از همه دیده‌ها نهان

    تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

    آمده‌ام که ره زنم بر سر گنج شه زنم

    آمده‌ام که زر برم زر نبرم خبر برم

    گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن

    گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

    اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم

    اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

    آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند

    پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم

    گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود

    تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم

    آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد

    و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

    در هوس خیال او همچو خیال گشته‌ام

    وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

    این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من

    گفت بخور نمی‌خوری پیش کسی دگر برم

    خدایا من کجا بودم تا به امروز! وقتی‌ آقای عباس منش گفت که خدا همه چیزه، آتشی بود به این خرمن.

    خدایا شکرت‌ که بیدار شدم با محبتت.

    در مورد سوال آقای عباس منش من می‌خوام از تصمیم خودم بگم. من مدت هاست که ایده یی دارم که نه تنها خودم بلکه با هر کدوم از افراد تقربا مشهور در زمینه کارآفرینی مطرح کردم همگی‌ ایمان داریم که یک اتفاق بزرگ بعد از نسل فیسبوک خواهد بود. تنها عاملی که این روزا بش برخورد کردم و اینرسی ایجاد کرده یه سری باور‌هایی‌ هست که از طرف همین افراد بسیار موفق و مشهور و کار آفرین برام ایجاد شد. که از اون روز به اینور جهان مثل عین بهم ثابت کرد بیشتر و بیشتر این باور جدید رو. هر چی‌ بیشتر کار کردم نتیجه کمتر شد. حتا راستش به همین دلیل به خانوم شایسته عزیز هم ایمیل زدم ولی‌ تا برخورد به تضاد آخری پریروز شعله این انقلاب بقدر کافی‌ ایجاد نشده بود.

    اول از همه بگم که با کمک خدا یه باور وحشتناکم رو پیدا کردم و الان به این نتیجه رسیدم که که هرچی‌ آدم موفق هست لزوما دو حالت داشتن:

    1- یا از همون اول با ذهن پاک رفتن جلو و به صورت موفق شدن

    2- اون کوه یخ موفقیت ، آزمون خطا‌هاشون و اشتباهاتشون و در یک کلم تکاملش رو طی‌ کرده حالا یکی‌ در عرض چند ماه یکی‌ در عرض چند سال مهم اینه که هر کی‌ همین راه رو بره میرسه بالاخره میرسه و نتایج فعلی‌ رو نباید در معرض قضاوت ذهن منطقی‌ یا دیگران گذشته بشه. این بشدت سمّی هست.

    با قدرت باید رفت جلو و به قول جمله معروف :

    Its not over until I win !!!

    تا زمانی‌ که نتایج تغییر باورم رو ندیدم دست از کار بر نمی‌دارم.

    خلاصه تصمیم گرفتم هیچ ایده دیگه که به ذهنم الان میرسه رو انجام ندم ، هر فکری هر ترسی‌ تو ذهنم میاد رو کلا در مورد این ایده بهش فکر نکنم

    فک می‌کنم جواب این مسابقه هم یه جورایی به این اتفاق من پیوند خورده:

    باور‌هایی‌ که دیگران برای ما میسازن یا ذهن خودمون می‌سازه که بمون قدرت نمیده ، به نظرشون / نظرمون غیر ممکن هست سخت هست یا هر چی‌ ،جهان مثل آینه همین رو به صورت نمود فیزیکی‌ ثابت می‌کنه .

    این تجربه آخر خودم تو این چند روز این درس بزرگ رو به من داد که صبر کن، ایمان نصف و نیمه نساز که تو رو به مسیر‌های سخت هدایت کنه یا ناا امیدت کنه که اصلا نمی‌شه و حق با بقیه هست. من تصمیم گرفتم با شجاعت با تمام مسئولیتی که داشتم نسبت به اینوستر‌ها و اعضای تیم اعلام کنم که تصمیم خودم رو گرفتم . یک مدت بدون این که نگران قضاوت اطرافیان و اعضای تیم باشم به عنوان رهبر گروه ، برنامه‌ام رو برای زمان فشرده تمام قرار ملاقات‌هایی‌ که به سختی تمام جور کرده بودم، افرادی که برای مذاکره از بهترین‌های جهان با کلی‌ سختی جم کرده بودم رو کنسل کردم تا بتونم روی باورم سرمایه گذاری کنم. تا بتونم با قدرت باور‌های جدید خیلی‌ بیشتر از هر زمان دیگه و هر تلاش فیزیکی‌ دیگه که لزوما منجر به نتیجه یی که من می‌خوام نمی‌شه به موفقیت برسم. چون الان با همه وجود درک می‌کنم که استاد چی‌ میگفت. ذهنم هم اینطور ساکت کردم که یا موفق میشم و باور‌های جدید من رو به هر جا که می‌خوام می‌رسونه یا همین جا که هستم برای مدتی‌ هستم. هر چیز دیگه یی که بعد از ساخت اون باور‌ها به من الهام بشه ، اون خدایی که به قول استاد به شکل هر آدم دیگه (یا همین عدم‌ها )هر ایده یی هر راهکاری و هر چیز دیگه یی حتا گار غیر از این ایده من باشه به زندگی‌ و بیزینس من وارد خواهند شد و اونا قطان منو به اهدافم نزدیک تر می‌کنن. الان دیگه نگران این هم نیستم که شاید راهی‌ کاملا متفاوت از مسیر فعلی‌ و ایده فعلی‌ به من الهام بشه.

    امشب بیش از همیشه فهمیدم که من خیلی‌ آگاهی‌ داشتم ولی‌ هنوز به مرحله validation در نظام باور هام نرسیده بود . یعنی‌ ایمان نصف و نیمه یی که تا همین جای کار رو برام میسر کرده بود.

    امان از ورودی‌های ذهن. کسایی که خیلی‌ قبولشون داریم یا خیلی‌ بزرگشون می‌کنیم . کسایی به یک موفقیتی رسیدن و در مورد ایده ما اظهار نظری می‌کنن و حتا فقط یک بار یک حرفی‌ رو میگن و چنان با استدلال و منطق و آمار میگن که همون یک بار برای تبدیل شدن به باور برای خیلی از ما کافیه. من این درس رو از استاد ماه‌ها پیش شنیده بودم ولی‌ این تجربه که عملا دیدم چطور باوری که خودت یا دیگران ساختن به راحتی‌ بدون اون که حتا خود آدم حواسش باشه، باور می‌شه و فرکانسش نتایج رو در تائید همون باور ایجاد می‌کنه. هم مثبت هم منفی‌. مورد اخیر واسه من منفی‌ بود، ولی‌ دوست دارم در پایان به مورد مثبتی هم اشاره کنم که در یکی‌ از جاها که برایPitch کردن ایده رفته بودم در مراسمی، کسایی که اونجا بودن به من می‌گفتن خانوم زاکربرگ. و از اون روز به بعد اینقدر این حرف در عمق وجودم ریشه کرده که هر جا میرم هرکی‌ رو میبینم همه همین اعتقاد رو نسبت به من و ایده‌ام دارن. واقعا ممنون از خداوند به خاطر حضور استاد و تیمش و ارتش عباس منش!

    به امید این که این سفر که به جدّ برام حکم یک هجرت فکری رو داره با کمک آموز‌های استاد و اعضای عزیز سایت و نظرات فوق‌العاده‌ شما دوستان متخصص به سلامت از این مرحله به مدار‌های بالا تر صعود کنم.

    ارادتمند

    سوگل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2837 روز

    سلام به خانواده عزیزم.و تبریک ب اقای حیدری.

    الان حدود ساعت ده و نیمه و میخواستم بخوابم و داشتم به سوال مسابقه فکر میکردم که یه چیزی به ذهنم رسید ک احساس کردم باید حتما بگم اینو.

    دقیقا دو شب پیش با دوستم داشتیم راجب تواناییهای ذهن و تاثیر باورها حرف میزدیم که حرف از انسانهایی شد که دور از اجتماع از کودکی توی جنگل ها و…با حیوانات مختلف بزرگ شدن.کنجکاو شدم و تو نت سرچ کردم.و سرگذشت ده تا از این بچه ها ک مشهورتر بودن رو خوندم.شگفت انگیز بود!!

    کودکی که با گله آهوان وحشی بزرگ شده بود با سرعت 50 کیلومتر در ساعت میدویده ک با ماشین تونسته بودن بگیرنش.کودکی که با گرگ ها بزرگ شده بوده چشماش مثل گرگ ها میدرخشیده با دید فوق العاده در شب! کودکی که با میمونها بزرگ شده بود تنش پر از مو شده بوده و براحتی رو بلندترین درختها میپریده!!

    فقط یه لحظه فکر کنید!! ب توانایی ذهن انسان!! ک میتونه حتی سیستم بدنش رو اینجوری تغییر بده! واقعا شگفت انگیزه.ب این نتیجه رسیدم ما انسانها بی نهایتیم در همه چیز.بقول استاد عزیزمون ما هر کدوم خدا هسنیم.بی انتها.چقدر ناامید کنندس اگه با باورهای محدود کننده دست و پای خودمون رو ببندیم.و چقدر بدتر زمانی که به این آگاهی برسیم اما برای تغییر ،تلاش بنیادین و یک انقلاب درونی رو راه نندازیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    صلاح الدین علایی گفته:
    مدت عضویت: 4038 روز

    سلام خدمت دوستان عزیز و استاد عباس منش عزیز

    به نظر من ما شدیدا تحت تاثیر القائات فرهنگی و بینشی از طرف اجتماع ,رسانه,خانواده و معلمین بوده و هستیم …بعضی از باورهای بسیار قوی و ریشه دارتر در دل اجتماع رسوخ کرده است و مردم به واسطه ی این باورهای اشتباه دارای استدلال و بینش اشتباه شده اند…در مورد دوران طلایی یک ورزشکار صدها سال این باور را در اعماق وجود نسل ها قرار داده اند که از یک دوره ی مشخص به بعد بدن رو به افول می رود و چون این باور و ذهنیت را در اذهان مردم در طول دوران جای داده اند ,مرتب شواهد و مدارک قوی هم در این مورد بدست می آورند .این شواهد می تواند استنادات علمی یا لیست ورزشکارانی باشد که در این دوره ی سنی رو به افول رفته اند…ولی ما آن طرف قضیه را هم بارها دیده ایم مالدینی ..فدرر ..مایکل جردن..علی دایی..شوماخر … بوفون وخیلی های دیگر….شاید دلیل اصلی اینکه این افراد توانسته اند برخلاف جریان فکری رایج حرکت کنند توجه نکردن به آمار و استنادات قبلی به صورت آگاهانه و یا شاید هم ناآگاهانه بوده است…داستان راجر بنیستر در مورد القا کردن باورها در طول دوران میتواند بی شباهت به این مورد نباشد (به نقل از ویکی پدیا):

    راجر گیلبرت بنیستر (به انگلیسی: Roger Gilbert Bannister) (زادهٔ 23 مارس 1929 در هرو، لندن) ورزشکار و پزشک بریتانیایی است. وی نخستین شخصی است که یک مایل را زیر 4 دقیقه دوید.

    راجر بنیستر، درحالی‌که دانشجوی رشتهٔ پزشکی دانشگاه آکسفورد بود، در المپیک 1952 هلسینکی در رشتهٔ 1500 متر شرکت کرد، ولی با وجود ثبت یک رکورد جدید برای بریتانیا در یک رقابت بسیار نزدیک، که در آن هفت نفر اول بهتر از رکورد المپیک دویدند، به مقام چهارم رسید.

    بنیستر پس از این ناکامی تصمیم گرفت تا رکورد زیر 4 دقیقه را برای دو یک مایل به جا بگذارد. از سال 1945 تا آن زمان رکورد 4:01٫4 دقیقهٔ گوندر هاگ سوئدی پابرجا باقی مانده‌بود و دویدن این مسافت در زمانی کمتر از 4 دقیقه جذابیت زیادی برای بسیاری از دوندگان پیدا کرده‌بود. بنیستر در سال 1954 در رقابتی در آکسفورد موفق شد با کمک کریس چاتاوی و کریس براشر، که «آهوی مسابقه» شده‌بودند، رکورد 3:59٫4 ثانیه را برای این مسابقه ثبت کند. امروزه رکورد دو یک مایل 3:43٫13 دقیقه است که هشام الگروج در سال 1999 آن را به ثبت رسانده‌است و رکوردهای زیر 4 دقیقه برای دوندگان نیمه استقامتیِ سطح اول دنیا ضروری است؛ اما راجر بنیستر با تمرینات بسیار کمی در مقایسه با استانداردهای امروز، به این رکورد رسیده‌بود.

    رکورد بنیستر تنها 46 روز دوام آورد و جان لندی استرالیایی، که او نیز همزمان با بنیستر برای شکستن مانع چهار دقیقه تلاش می‌کرد، رکورد 3:57٫9 دقیقه را ثبت کرد. دو ماه بعد، جان لندی و راجر بنیستر در بازی‌های کشورهای مشترک‌المنافع در ونکوور یک رقابت تاریخی را برگزار کردند. در فینال دو یک مایل این مسابقات، که به «مایل جادویی» معروف است، لندی در بیشترِ طول مسابقه پیشتاز بود و در دور سوم نزدیک به 10 متر از بنیستر پیش افتاده‌بود، اما بنیستر در آخرین قوس از او پیشی گرفت و با زمان 3:58 دقیقه برندهٔ مسابقه شد. لحظهٔ تعیین‌کنندهٔ «مایل جادویی» زمانی بود که لندی برای مشاهدهٔ فاصلهٔ خود با بنیستر، سرش را به سمت چپ برگرداند، و درست در همان زمان بود که بنیستر با تمام توان خود از سمت راست او سبقت گرفت.

    بنیستر در همان سال برای مسابقات قهرمانی دو و میدانی اروپا به برن سوئیس رفته و با زمان 3:43٫8 دقیقه برندهٔ مدال طلای 1500 متر شد. وی پس از آن، ورزش را کنار گذاشت و برروی کار خود به‌عنوان دانشجوی پزشکی متمرکز شد و در رشتهٔ عصب‌شناسی (نورولوژی) متخصص شد. بنیستر استاد دانشگاه آکسفورد بود و در سال 1993 بازنشسته شد.

    شکسته شدن شدن بارها و بارهای رکورد بنیستر از آن زمان تاکنون به معنی فرو ریختن و شکستن دیوار عظیم یک باور اجتماعی که پایه و استدلات علمی هم برای آن داشتند بود.برای این تغییر این باور و الگوی اجتماعی هم شاید زمان آن نرسیده باشد

    برای طولانی شدن مطلب عذرخواهی میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2790 روز

      سلام دوست عزیز صلاح الدین علایی امیدوارم که حالت عااالی باشه

      سپاسگزار خداوندم که آگاهی منو در هر لحظه بیشتر میکنه.

      بسیار لذت بردم و آگاه تر شدم مخصوصا در مورد باورهایی که از پدرانمان در طول نسل ها به ما رسیده ولی ما این را می‌دانیم که نیروی حاکم بر جهان نیروی خیر است و اگر فقط بخواهیم این باورهایی که در نسل‌ها به وجود آمده تغییر بدیم با توجه به نیروی خیر مطلق که در جهان حاکم است ما براحتی و خیلی سریع باورهایمان را تغییر می دهیم و این از لطف پروردگار جهانیان است که این سیستم خیر مطلق را در جهان حاکم ساخته است و من بابت این موضوع بسیار خوشحالم و سپاسگزار خداوندم.

      آرزوی عشق الهی براتون دارم ? چراکه با عشق الهی به همه چیز میرسید.

      ? ? ? ? ? ? ? ? ? ? ?

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    حمید جاوید گفته:
    مدت عضویت: 3291 روز

    برای بررسی تاثیر سن بر موفق بودن و ادامه دادن ورزش حرفه ای باید اول ببینیم ایا اصلا میشه در سن بالا هم ورزش کرد

    برای همین تو بخش اول افرادی رو نام میبرم که تا سالها ب ورزش خودشون ادامه دادند و برخیشون هنوز هم شاغلن

    در ادامه باورهای برخی از اونها رو ک تونستم پیدا کنم، بررسی میکنیم. در بخش دوم نقل قول هایی رو از ورزشکارهای موفق قدیمی و جدید رو ارائه میدم و در پایان نظر خودم رو درمورد کلیت عامل سن میگم

    1- اقای پیتون منینگ (Peyton Manning)

    ایشون تا سن 38 سالگی ب ورزش فوتبال امریکایی مشغول بودند (2014) و در فصل اخر هم باعث شد تیمشون چندین رکورد رو بشکنه و همچنین ایشون رکوردار تاچ داون (عبور توپ از خط دروازه حریف) در کل تاریخ فوتبال امریکایی

    2- تیم دانکن (Tim Duncan)

    ایشون فوروارد قدرتی تیم سن انتونیو اسپرس بودند ک تا سال 2016 بازی می کردند (40 سالگی) و 15 بار برنده ال استار ان بی ای شد. تعدادی از نقطه نظرات ایشون رو ارائه میدم.

    وقتی ازشون پرسیده شد بعد از 40 سالگی با چی روبرو میشید (از نظر زندگی): ایشون پاسخ دادند هر وقت از اینجا ( زندگی ورزشی) خارج شدم بهش رسیدگی میکنم. فعلا اینجام. و یا جای دیگه ای در باره ایشون نظری دادند ک تیم دانکن هیچ وقت نگران برد و باخت نبود و خودش میگه من ب بسکتبال و زندگیم باور دارم و این دوتا رو جدا از هم نمیبینم.

    3- کیمو تیمونن (Kimmo Timonen)

    ایشون تا 41 سالگی بازی کردند و باعث شدند ک تیمشون شیکاگو بلاک هاکس در سال 2015 قهرمان بشه. در 16 فصل بازی 7 تا قهرمانی مسابقات جهانی IIHF و 3 تا قهرمانی مسابقات جهانی IIHF (زیر 20 سال) رو کسب کردند. نکته جالب در مورد کیمو اینه ک ایشون در قبل از شروع لیگ 2014-2015 در تاریخ 5 اگوست 2014 دچار بیماری شد و بعد از ی دوره بیماری باز هم برگشت و در سطح حرفه ای بازی کردند و اولین کاپ استنلی خودش رو برد.

    4- سرجی گونچار (Sergei Gonchar)

    ایشون هاکی رو تا 42 سالگی ادامه دادن (2014-15)

    5- بارتولو کولون (43)

    ایشون در بیسبال، ورزشی ک گفته میشه معمولا تا اواسط 30 سالگی میشه بازی کرد تا الان داره بیسبال بازی میکنه و اخرین تیمش رنجرز. و دربارشون میگن نسبت ب سنش جوون بود و ب جای اینکه با افزایش سن قدرت بدنیش کم بشه عملکردش بهتر و بهتر میشد. ایشون در 2016 مسن ترین بازیکنی شد ک تونست ضربه هوم ران رو بزنه (ضربه ای خارج از محوطه زمین یا انقدر دور که میشه تا قبل از برگشت توپ هر 4 نقطه زمین رو طی کرد، پیشنهاد میکنم برای اشنایی با این ورزش عالی و اشنایی با اسطوره این ورزش فیلم 42 رو دانلود کنید) گفتنی که ایشون در فقر تمام ب دنیا اومد اما فقر مانعی برای تبدیل شدنش ب اینچنین ستاره ای نبود.

    6- لتری هاوکینز (Latroy Hawkins)

    ایشون بیسبال رو تا 44 سالگی بازی کردند

    7- دن هندرسون (Dan Henderson )

    ایشون تا 46 سالگی بوکس کار کرد و مسن ترین مبارز در UFC بود.

    8- جان تاوارز (John Tavares)

    ایشون تا 48 سالگی ورزش لاکراس بازی کردند.

    9- کازویوشی میورا (Kazuyoshi Miura)

    ایشون مسن ترین فوتبالیستی که هنوز در 51 سالگی هم داره در لیگ 2 ژاپن بازی میکنه و پستش هم فوروارد. ایشون در نق قولی گفتن من هنوز هم ب راحتی میتونم این فصل هم بازی کنم. من همیشه با تمام تلاش و قدرت فوتبال رو ادامه میدم و امیدوار هستم ب عنوان ی بازیکن همواره پیشرفت کنم.

    جای دیگه ب طنز که البته نشان از اراد و باورشون داره گفتن روزی دست از فوتبال میکشم که دیگه زنده نباشم. و همچنین گفتن من تمام وجودم رو هر روز روی تمرین کردن میذارم.

    10- برنارد هاپکینز ( Bernard Hopkins)

    ایشون تا 51 سالگی بوکس کار کرد. و در سن 46 سالگی عنوان WBC رو کسب کرد.

    11- خولیو فرانکو (Julio Franco)

    ایشون تا 49 سالگی بیسبال رو ب صورت حرفه ای بازی کرد و الان در سن 59 سالگی در ژاپن مربی بازیکنه.

    بخش دوم

    *راجر فدرر

    بطور کلی مصاحبه هایی بعد از بردن اپن استرالیا صورت گرفت. ایشون حرفهایی زد و موفقتش رو بطور ضمنی توضیح داد. ایشون گفتش نمیدونم تا کی میتونم تو این سطح بازی کنم فقط باید ی برنامه درست داشته باشم و عطش موفقیت. بعدش ادامه میده ک فک نمی کنم سن مسئله خاصی باشه. این فقط ی عدد. برنامه ریزی درست داشتن، اهداف و اولویت های مشخص چیزهایی است که میزان موفقیتم رو مشخص میکنه.

    * محمد علی کلی

    اهداف ب من در ادامه دادن موفقیت کمک میکنه.

    اگر کسی جسارت لازم رو نداشته باشه، هیچ چیزی در زندگی کسب نمیکنه.

    نبود ایمان باعث میشه اکثر افراد از روبرو شدن با چالش ها (تضادها) بترسن و من ب خودم ایمان دارم.

    این بالا رفتن از کوهستان نیست ک تو رو خسته میکنه بلکه سنگریزه های تو کفشته ک این کار رو میکنه (همون حرف دیگران و مثل اون)

    تکرار جملات تاکیدی مثبت باعث تبدیل شدنشون ب باور میشه. و وقتی باور عمیقا در درونت شکل بگیره اتفاقات رخ میده.

    من میدونم هدفم چیه و چیو میخوام و مجبور نیستم چیزیو ک تو میخوای بشم. من ازادم ک انچه را ک میخوام بدست بیارم.

    فردی ک تصور و قوه تخیل نداشته باشه بالی برای پرواز نداره

    سن چیزیه که شما فکر میکنید. سن شما ب همون اندازه ای است که فکر میکنید.

    مایکل جوردن

    روزی شما منو میبینید ک تو سن 50 سالگی بازی میکنم. نخندید. هرگز نگید هرگز چون محدودیت هایی مثل ترس اغلب ی توهمه.

    هر وقت من انگیزه لازم و حس ثابت کردن چیزی رو در بسکتبال نداشته باشم، اون اوقت زمانیکه ک باید از زمین خارج شم.

    اگر شما انتظارات دیگران رو بپذیرید خصوصا منفیاشو، اونوقته ک هرگز نتیجه رو تغییر نمیدید.

    کوبی برایانت

    هر چیز منفی؛ فشار، چالش فرصتی برای رشد کردن منه.

    من فقط روی ی چیز متمرکزم و تنها همون، اون هم موفق بودن در بردن جام هاست.

    ایا من میتونم مثل قبل سریع باشم و بپرم. ن!! اما هنوز هم اصول خودم رو دارم و باهوشم. این اون چیزیکه باعث میشه هنوز هم بازیکن تاثیرگذاری باشم.

    مایک تایسون

    خدا هرچیزیو ب دلیلی پیش میاره (تضادهارو). این روند فقط روند یادگیریه و تو فقط باید از ی سطح ب سطح دیگه برید.

    خب امار نشون میده که نه تنها میشه تو سن بالا در رشته های مختلف و در سطح حرفه ای بازی کرد بلکه میشه در سن بالا هم عناوین قهرمانی فردی و گروهی مهم رو کسب کرد.

    و در این بین باورهای این افراد نقش اصلی رو ایفا میکنه و همچنین تمرکز روی هدف و علاقه مفرط.

    مثل اقای دانکن که تا زمانیکه بازی میکرد فقط روی ورزش متمرکز بود و حتی زندگیش رو جدا از اون نمیدونست و البته تو این بین نگران این بود که بقیه در موردش چی میگن و اصلا ب نتیجه نگاه نمیکرد که مثلا ببره و یا ببازه. بلکه فقط داشت لذت میبرد. این مورد تو مصاحبه راجر فدرر هم مشهود بود و ایشون میگفت بعضی ها وقتی ب موفقیت میرسند نگران این میشه که اگر اینجوری یا اونطوری بشه چی. اگه فلان اتفاق بیافته چی، ن ایشون فقط اعتقاد داشت هدف شخص، برنامه مشخص و تمرکز باعث میشه بتونم این روند رو ادامه بدم.

    دیگر شرایطی که میشه ب افزایش سن هم مربوط دونست بیماریه ک اعتقاد و باور بر اینه که با افزایش سن هم عملکرد پایین میاد و هم بیماری باعث میشه ک افراد نتونن مثل قبل ورزش رو در سطح حرفه ای ادامه بدند. در نقض این باورها میشه ب اقای تیمونن اشاره کرد که اولین کاپ استنلیش رو تو سن ب اصطلاح بالا و حتی بعد از بروز بیماری کسب کرد. خب ب قول استاد کی میخواد اینارو توضیح بده

    یا در خصوص کاهش توانایی بی نهایت میشه مثال زد. مثلا اقای کولون که متخصص های ورزش بیسبال گفتن ن تنها افزایش سن قدرتش رو کم نکرد بلکه عملکردش رو هم بهتر کرد. یا اقای فدرر که باور داره سن عدد و میشه با هدفگذاری و برنامه درست این روند رو ب رش رو ادامه داد. یا باور کوبی برایانت که میگه من نمیتونم ب مانند قبل سریع باشم و یا بلند بپر اما هنوز باهوشم و اصولم رو دارم و میتونم بازیکن تاثیرگذاری باشم.

    یا کریس رونالدو ک ی مصحبه ازش دیدم که پرسیدن تو قبلا و اوایل جوونی بیشتر حرکات تکنیکی انجام میدادی و الان کمتر. ک میگه خب اون موقع هم هیجان و هم انرژی و هم تمایل ب نشون دادن توانایی انگیزه این بود که همپای گل زنی تکنیک هم چاشنی کارم کنم،اما الان باید موثر بازیکنم. ب خاطر همین تقریبا ب صورت ی شماره 9 کلاسیک عمل میکنه تا ی بال گوش

    بطور کلی من این عوامل رو در موفقیت این افراد موثر میدونم ک بالاعکسشون در مورد باور اکثر جامعه تاثیر دار.

    1-هدف 2- تمرکز 3- برنامه 4- به خود نگرفتن حرف دیگران 5- ایمان و باور

    *افرادی مثل راجر فدرر، کلی، مایکل جوردن و بقیه افرادی ک مثال زدم تاییدی بر این اصله که هدف داشتن باعث میشه افراد حتی تا 56 سالگی هم هنوز بتونن ن مثل ی ادم 20 ساله اما موثر بازی کنن. ولی چی میشه که ی فرد این باور رو میپذیره ک نمیشه در سن بالا موفق بود. یکیش اینه که اولویت و هدفشون ب هر دلیلی تغییر میکنه. کمم نبودن ستاره هایی که در اوج ناباوری خیلی زود از اون حد بی نظیر درخشش خارج شدند مثل رونالدینیو، اورتگا و …. وقتی شما هدفت برات دیگه مهم نیست دیگه رو میاری ب باورهایی که ب خوردت میدن یا خودت اگاهانه میپذیری.

    *ب نظرم الگو و مثال واضح تمرکز داشتن و درخشیدن دوباره و دوباره کریس رونالدو که ن تنها با افزایش سن تمرکزش رو از دست نمیده بلکه بهترین نتایجش رو در گذر از دهه بیست زندگیش ب دست میاره. البته تو این 12 ماه اخیر فدرر با کسب 3 تا گرند اسلم چیزی کم از رونالد نداره.

    *نداشتن برنامه ریزی درست هم باعث میشه ادم حتی تو سن کم هم از موفقیت دور بمونه چ برسه افرادی باشن که با بالا رفتن سن برنامه ریزی نداشته باشن. همه افراد موفق در طول عمرشون این فاکتور رو رعایت میکنن، فقط این فاکتور با افزایش سن نمود بیشتری پیدا میکنه.

    *به نظرم مهمتر از همه تاثیرپذیری از حرف و باور دیگرانه. وقتی من با ی باد ی هر طرف متمایل بشم و بگم اره تو درس میگی و باید اینجوری باشم و درست میگی دیگه از ما گذشته. خب معلومه نمیشه با افزایش سن ب موفقیت ادامه داد. ی حرف بسیار تامل برانگیز از کریس رونالدو هس ک میگه عشق تو مرا قوی تر میکند، تنفر تو مرا غیر قابل مهار.

    این مورد تو کتاب 4 میثاق هم اشاره شده و البته حرف کلی رو ب یاد داشته باشیم: “من میدونم هدفم چیه و چیو میخوام و مجبور نیستم چیزیو ک تو میخوای بشم. من ازادم ک انچه را ک میخوام بدست بیارم”

    و در اخر چاشنی همه این موارد و سنگ بنای موفقیت ایمان و باور. وقتی شما باور داشته باشی که میتونی حتی تو سن بالا هم ورزش کنی و هم جایزه ببری حتی با وجود بیماری، مصدومیت و یا هر چیزی، اون وقت میتونی بشیر اجر فدرر، کیمو تیمونن و برنارد هاپکینز و …

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      فاروق رحمان نژاد گفته:
      مدت عضویت: 3557 روز

      سلام حمید جان

      بسیار توضیحاتت جالب و عالی بود

      که این همه الگو رو نام بردی که در سنین بالا موفق به حتی قهرمانی شده بودند بسیار سپاسگزارم از این کارتون بسیار زیبا بود

      و اینکه تحلیل دیدگاه بعضی از الگو ها که باور قوی و تمرکز و هدف و برنامه ریزی و … داشتند بسیار عالی بود استفاده کردم

      و اینکه بعضی از ورزشکاران در حین بیماری باز ادامه دادند

      واقعا همه چی باوره

      یه دنیا ممنون از نظر زیبا تون بسبار مفید بود

      سپاسگزارم

      شاد و سالم باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حمید جاوید گفته:
        مدت عضویت: 3291 روز

        با سلام

        دوست عزیز من هم از شما سپاسگزارم که نظرم رو مطالعه کردید و دیدگاهتون رو هم بیان کردید. بسیار خوشحالم که مفید فایده بود.

        هم برای من و هم شما و دیگر دوستان این اگاهی حاصل فضل خداوند. این چند مسابقه باعث شد قدمی بسیار بلند رو در مسیر تکاملم طی کنم و بخاطرش از خداوند و یکی از دستان او استاد عباسمنش و همه دوستانی که در این مسابقات نظرشون رو با ما ب اشتراک میگذارند، بی نهایت سپاسگزارم.

        هذا من فضل ربی

        شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      عباس کشوری گفته:
      مدت عضویت: 2788 روز

      سلام حمیدجاویدعزیزم.بسیارپرمعناوپرازمثالهای زیباوتاثیرگذاربود.امیدست که شماهم دراینطوله مدتی که واردگروه صمیمیی عباس منش شدی نتیجه خوبی گرفته باشی ومن همیشه شمادوستانه پرتلاش راازته موجودم دعامیکنم.وآرزوی سربلندی وشادابی وموفقیعت برای شمادوستان.امیدوارم منودردعای خیرتان بی بهره نزارید.سپاسگزارم??

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حمید جاوید گفته:
        مدت عضویت: 3291 روز

        با سلام

        اقای کشوری عزیز از لطف شما بسیار سپاسگزارم. حضورتان را در جمع صمیمانه این خانواده بزرگ تبریک میگم. چیزی که گر واضح است اینه که هرکس ب قدر تلاش و اراده اش در بکارگیری قانون و توحید عملی رشد خواهد کرد. ان شا… من، شما و تمامی دوستان در این راه هر روز و هرلحظه در تمامی جهات بهتر و بهتر بشیم.

        شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    سعيد دادگر گفته:
    مدت عضویت: 3497 روز

    با سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    سوال مسابقه:

    بسیاری بر این توافق اند که دوران طلایی یک ورزشکار، بین 20 تا 25 سالگی است.

    به نظر شما، چه عاملی باعث شده تا بسیاری از ورزشکاران نتوانند توانایی هایی را که در این سن دارند، در سنین بالاتر از خود بروز دهند؟

    باور های محدود کننده از قبیل :

    _ در سنین بالاتر نفس کم میاورند

    _ عضلات ضعیفتر میشوند

    _ قدرت بدنی رو به کاهش است

    _ از نظر خلاقیت مثل سنین پایینتر نیستند

    _ وقتی در سنین بالاتر مسدوم میشوند زمان بهبود ان بیشتر است

    _ سرعت و استارتشان رو به کاهش است

    _ کمتر میتوانند پا به توپ باشند

    و از این قبیل باور ها و خیلی از باشگاه ها و مربی ها در این باور هستند که نیمار 26 ساله حداقل 4 تا 5 سال میتواند بهترین بازیکن زمین باشد و ارزش ان از رونالدو 33 ساله بیشتر است چرا چون رونالدو رو به افت است ، یادمه من زمانی که پلی استیشن فوتبال بازی میکردم زمانی که میخواستم بازیکنی خریداری کنم یک گزینه ای داشت روی بیوگرافی اون بازیکن که فلاش رو به بالا یعنی در حال اوج و پیشرفت فلاش وسط یعنی نه در حال اوج وه نه افت و فلاش رو به پایین یعنی در حال افت همه این سه گزینه ربط داده بودند به سن بازیکن اوج= سن 18 تا 25 وسط= سن 26 تا 29 افت= 30 به بالا و همه به این باور هستند که بازیکنان سنین 30 به بالا رو به افت هستند و ارزش چندانی ندارند هر لحضه باید از دوران فوتبالی خود خداحافظی کنند ولی من بازیکنانی را میشناسم که همیشه بهترین بودند و هستند در سنین بالا 1- فرانچسکو توتی تا 38 سالگی 2-تیاگو موتا 32 ساله پاری سن ژرمن 3-ژابی الونسو33 ساله از بایرن مونیخ 4- اندره پیرلو 35 ساله و خیلی های دیگه والان جان لوییجی بوفون بهترین دروازبان دنیا از یوونتوس 40 ساله هست که سال پیش در سن 39 سالگی بهترین دروازبان دنیا شد یه چیز جالب این دروازبان که واقعا اسطوره همه دروازبانان فوتبال دنیاست این بود و فهمیدم باور قدرتمندی دارد در مصاحبه ای که با او داشتند و همیشه تیکه کلامش هست این بود که من همچنان باید پیشرفت کنم و چیزهای بیشتری یاد بگیرم و هنوز جا داره که بیشتر پیشرفت کنم ، خیلی خیلی حس خوبی به این باورش داشتم همه میگفتن مگه میشه تو این سن بازم بخوای پیشرفت کنی و تا الان هم بهترین دروازبان تاریخ فوتبال است. با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  10. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2995 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام به استاد ارجمندم ودوستان ارزشمندم

    خداراسپاسگزارم بخاطر این مسیر زیبا ومکان الهی

    روز شمار تحول زندگی من روز 84

    رابطه ما با انرژی که خدا می نامیم

    ,خدا همه چی هست

    هر فرد یه درک مجزا ومتفاوت از خدا داره

    خدا زمانه

    خدامکانه

    خداحسه

    خدا من

    خدا تو

    خدا یه انرژی هست که همه چی را در بر گرفته

    خدا همه چی هست

    خدا زمان هست که هرکسی درک مجزایی داره

    خدامکانه

    خدا یه حشره است

    خداستاره است

    خدا یه تعادل است

    خدا یه نظم هست

    خدا یه قانونه

    نمیشه که خدا را توصیف کرد

    هرچی بگیم شاید اشتباه باشه

    چون هر جوری که بخوای درکش کنی به همان شکل در میاد

    خدا یه انرژی است که تو بهش شکل میدی اصلا خدا تویی ،افکارت هست

    خدا نه عشقه نه نفرت ،نه خوبیه نه بدی

    خدا هم عشقه هم نفرته، هم خوبه وهم بدیه ،هم بالاست وهم پایین

    بقول خودش هم اوله هم آخره

    خدا یه جریان جاری در زمان حال است

    به همین دلیل است که خدا تعریف دقیقی از خودش نداده

    تنها آیه ای که در مورد خدا هست میگه من نزدیکم واجابت میکنم درخواست هر اجابت کننده را

    هرچقدر آگاه تر باشیم به خداوند ، کمتر میتونیم توصیفش کنیم وبیشتر می تونیم حسش کنیم چون در وجود ماست خود ما خداییم

    چه باورهایی بسازیم که قدرت بیشتری داشته باشد

    وقتی باور میکنم همه چی خداست یعنی قدرت همه چی دست خودش هست آنوقت بهت گفته میشه اگر باور داشته باشی

    ثروت سراغت میاد چون خودش هست

    سلامتی خودش هست

    خدا آنجوری میشه که تو میسازیش

    همه چیز باوره ،

    استاد من با اینکه این فایل را چند بار قبلا گوش کردم ولی دیروز وامروز که گوش دادم‌حال وحس دیگری داشت واقعا که همه چی خودشه چقدر دارم این روزها نزدیکی اش رو حس میکنم باوردارم کنارمه ،حس میکنم کنارمه وبه حرفام گوش میده ،

    قدرتش رو من به وضوح حس میکنم چقدر این قانون قشنگه ،چقدر قدرتمنده که من میتونم این چنین زیبا جهان ودنیای بهتری را برای خودم خلق کنم

    هرکسی با توجه به مداری که هست قدم بر می‌دارد واتفاقات را طبق تکاملی که طی کرده وتمرین واستمرار در این مسیر تجربه می‌کند

    در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: