https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2019/02/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2019-02-26 22:54:292024-07-24 10:42:34ایمانی که عمل نیاورد، حرف مفت است!!
1135نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلا خدمت استاد عزیزم و همه دوستانی که این پیامو میخونن
داستان از اونجایی شروع شد که من به صورت خیلی اتفاقی با دوره قانون افرینش استاد اشنا شدم من مشاور املاکم و یادم هست من و. دوستم به حمایش استاد عزیز دعوت شدیم و استارت تحقیقاته توحیدی من از همون دوره شروع شد
اون سالها من تنها چیزی که با تمام اشتیاق میخواستم یک همسر ایده ال بود و یادم هست در هر هفته دوتا خودکار بیک تمام میکردم از بس که تمرین میکردن و صبح تا شب فقط مینوشتم و با تمام اشتیاق منتظر هدیه خداوند بودم بعد از گذشت یک سال من به همسره ایده ال خودم رسیدم
ولی بعد از اینکه به خواسته ام رسیدم غرور گرفت منو و فکر کردم دیگر به درجه استادی رسیدم و از تمرین کردن دست ورداشتم نه به دلیل اینکه نخوام این قانون و استفاده کنم بلکه به این دلیل که غرور وجوده منو ورداشته بود و فکر میکردم دیگه احتیاجی به تمرین ندارم و فقط کافی حالم خوب باشه دوستان شرکه این غرور نمیتونم بهتون توضیح بدم فقط همینو میگم که خیلی شرک مخفی بود
روزها گذشت و مشکلاته مالی من روز به روز بیشتر شد تا جایی که افتادم تویه سایتها گشتن به دنباله دوره مجانی روانشناسی ثروت و بعد از چند وقت از طریقه جذبم بسته روانشناسی ثروت ١ استاد را به صورت رایگان گیر اوردم و کلی احساس غرور میکردم که تونستم چند میلیون پولو تو این بی پولی به صورت مجانی گیر اوردم
قسمت اوله فایلو گوش دادم قسمت دوم را گوش دادم ولی یه شب خدا به کمک من اومد و این شرک مخفی که چند سال درونه من قدرت پیدا کرده بود را به من نشان داد و همون لحضه با اینکه خیلی جسمم مقاومت داشت این بسترو که به صورت مجانی به دستم رسیده بود پاک کردم و این شرکو نابود کردم دوستان شرکی که من داشتم هی تویه گوشم خیلی صمیمی و دوستانه میگفت رامین از این بسته استفاده کن و هر وقت پول در اوردی پوله استادو میدی دیگه من همه این حرفارو زدم که بهتون بگم دوستان شرکی که درونه ما هست با این خوده شما میدونید برای رسیدن به اهدافتون باید تمرین کنید و ذهنتونو پاک و سفید کنید ولی همون لخضه این شرک میاد در گوشتون میگه لازم به عمل کردن نیست مهم این هست که شما این کارو کنید اصلا ول کن برو فلان کارو کن پوله بسترو الان نده برو تو اینترنت مجانیشو پیدا کن دوستان من گوش به. این شرک دادم و به مدت چند وقت به گمراهی کشیده شدم امیدوارم و مطمئنم استاد منو ببخشه راستی همون شبی که اون فایلو پاک کردم چند روز بعد استاد به من فصل یک کتاب رویا هایی که رویا نیستن رو جایزه داد الان دارم با تمام دقت و تمرکز میخونم امیدوارم بتونم با راه کار های استاد و خداوند مهربان و کلام های قران به راه راست هدایت شویم نه راه گمراهان و کمک کنیم دنیا جای بهتری برای زندگی شود مرسی از این که کامنت پر غلط املایی منو مطالعه کردین دوستان شرک درونه ما خیلی مخفیانه زمزمه میکنه ولی همیشه خداوند دسته شرک را برای ما رو میکند امیدوارم خیلی زود بتونم بسته های استاد را با پوله حلالی که داخل سطل خودم ریخته شده خریداری کنم و بتونم با کمک بسته های استاد به تمامی اهدافم برسم اگر شما هم بسته ای از بسته های پولی استاد حالا به هر دلیلی به صورت رایگان به دستتان رسیده پاک کنید و از خدا بخاین که ثروتمندتون منه و با افتخار این بسته هارو خریداری کنن دوستان تا پوله این بسته هارو خودتون ندید واقعا متوجه کلام داخل بسته ها نمیشین بدرود یا حق????????????????
دوست عزیز خیلی عالی گفتید که شرک به همین اندازه مخفیه .آره آره وقتی میگه تو انجامش دادی دیگه بسه این همون گمراهیه این همون نجوای شیطانیه که میگه یادش گرفتی اما به حرف استاد که میرسم میگه تاززززه من نتونستم به اون یه دهم درصدی هم به قانون عمل کنم چه برسه ادعایی داشته باشم یادش گرفتم کامل .
خیلی عالی آفرین به اینکه به هدایت خدا گوش دادین و راهتون و دوباره عوض کردین .این نشانه عزت نفسه باید خیلی بیشتر کار کنید وکنیم همه ی ما مهم ترین اولویت هامون کار روی باورها مو ن وذهنمونه همین و بتونیم انجام بدهیم باقی راه برامون هر بار راحت میشه .
سپاسگزارم برای نظرات ارزشمندتان آقای سلطانی عزیز .
مرسی از اینکه نظرتون را به دیدگاه من دادین مطمئنم خداوندی که این همه اتفاق های زیبا را دارد رقم میزند راهنمایه همه ما خواهد بود فقط منتظر درخواسته ماست و منتظر سپاسگذاری ما وای که این سپاس گذاری چه قدرتی داره که هروقت مشغولش میشم احساس میکنم روحم به قوله قران دارد بزرگ تر میشود??????????????????
سلام استاد واقعا دست مریزادبهت میگم بااین فایل خوش امدگوییت و فایل ایمانی که عمل نیاورد.حرف مفت است!!
بازم میخوام بگم مازندگی نامه استاددرنظربگیریم اینهمه درکل فایلاش داره اززندگیش میگه ازخدای خودش میگه .بعداومدم دیدم استاد بعدازاون سختی زندگیش دربندرعباس همه چیزشو گذاشت اومدتهران هیچی باخودش نبرد وسپس هجرت کردبه امریکا وبه ثروت رسید .اما استادکه نه شغل داشت نه خونه داشت نه ماشین ونه ملک وهیچی نداشت که باخودش ببره حتی فرع خودشو هم نبرد باتمام شرک وپلیدی جاش گذاشنت هیچکدوم ازاینارونبرد حتی همسرشم جاگذاشت پس اینارو چطوری بدست اورد؟؟؟؟؟رفتم سراغ این معما ?
منی که کل فایلاشو خوب گوش کردم چرا نفهمیدم تاحالا .من ازاین دوتا فایلی که ذکرکردم یه چیزی کفش کردم که استادهدفش پول نبود خونه وماشین نبود امریکا نبود تنها یک هدف داشت از اولیکه شروع کرد به تغییرمسیر ازدل قران یک چیزی روکشف کرداونم یک باور بنام( ایمان )این ایمان اونو سوق دادبه سمت خودساختگی دردرونش ورسیدبه چیزی فراترایمان بنام (یقین)که رسیدن به تمام انچه که میخواست.اینجا فهمید رسیدن به ثروت نیازبه سرمایه اولیه نداره نیاز به تلاش واصراروتقلا نداره چون یک هدف داشت فقط یک هدف اونم درفایل خوش امدگویی وفایل ایمانی که عمل نیاورد وتمام فایلای دیگه فریادمیزنه که بابا من ازراه توحید ویکتاپرستی به اینجارسیدم وقتی خودشو جاگذاشت اصلشو با یقین کامل برداشتو رفت خداواسش امریکاشد.کاربدون تلاش وزحمت شد.همسرشد.خونه .ماشین .ارامش .پول .روابط .خوشبختی .زندگی زیبا .ملک بی نظیر.سلامتی .معنویت .شدکل پکیج ثروتش .جهان براش مسخرشد .جواب این معما این بودکه استادبا ایمانی قوی به اینجارسید این نتیجه باورشه (که میشود )
امیدشو ازهمه جا قطع کردفقط روی خداحساب کرد ازهمه جابرید چسپید به یک باور به یک ایمان به غیب به یک اصل به یک منبع که خودخداست اصلا خدا خوداستاده به وجودخودش ایمان اورد به قدرتی که خدادردرونش قرادداده ایمان اورد به توانایی خلق زندگیش ایمان اورد که میشود به هرانچه میخوای رسید .فقط هدفش رسیدن به قله بود نه چطوری عبورازمسیراون فقط اون نوک تیزاون قله رومیدید نه چیزی به غیراین.والان شده زندگیش این (شادباشیددرپناه خداوند?
سلامبر استادعزیز و همکاران زحمت کش ایشان و تمامی دوستان عضو این سایت.
من دیروز محصول جدید رو خریداری کردم و خواستم یک چند کلمه ای از نتایجم براتون بگم. همه دوستان تقریبا نظرات مشابهی دادند و گفتند که ما تا زمانی که تمریناتمون رو دنبال میکردیم و به جد پیگیر بودیم نتایج ادامه داشت ولی بعد از رها کردن و عدم کنترل وروردی مغز نتایج قطع شد. خب برای من همینطور بوده. نتایجی گرفتم که واقعا خودم هم باور نمیکردم در جنبه های مختلف پیشرفت داشتم. مثلا سرمایه گذاری در بورس داشتم که ظرف مدت ۴ ماه به بیش از ۳ برابر تبدیل شد. اونم من که حتی ذره ای اطلاعات از بورس نداشته و ندارم. یا تقریبا درآمدم که از ماهی ۳ میلیون تومان به ماهی ۱۵ میلیون تومان رسید. یا جا به جایی از محیطی که واقعا دوست نداشتم و حتی نمیدونم اصلا چطوری شد که جا به جا شدم. فقط وقتی وارد محیط دلخواه شده بودم یک هو متوجه شدم شرایط به کلی تغییر کرده و دیگه از اون محیط قبلی هیچ اثری نیست. یا از کسی که ارتباط خوبی باهاش نداشتم فرسنگ ها فاصله گرفتم البته با دوستی و خوبی و خوشی. نه با جنگ و دعوا. چون الان فرد مورد اعتماد همون ادم هستم و شاید بگم تمام زندگی خودش رو به من سپرده و رفته خارج از کشور. اینم بگم که چون در حرفه وکالت کار میکنم استادی مهربان و بسیار اگاه و بسیار دوس داشتنی را جذب کردم و علاوه بر این که در مسایل اجتماعی و فکری و روانشناسی به من کمک میکنه در مسایل کاری هم راهنمای بسیار عالی و بی نظیری هستند. من در دفتر ایشان کار میکنم و علاوه بر این که هزینه ای بابت اجاره دریافت نمیکند بلکه از نظر کاری کمک های بی شماری نیز به من کرده است.
خلاصه نتایج بسیار زیاد بوده و فعلا از زندگی فقط لذت میبرم. دنیا برام بهشت شده و درک این موضوع که خودم زندگی خودم رو خلق میکنم بهم انرژی میده و نگرانی رو به کل در من از بین برده.
از استاد سید حسین عزیز متشکر و سپاس گذارم.
نکته اخر این که درسته که بعضی وقت ها دچار شک میشیم و ذهن ما برمیگرده به حالت های قبلش اما این شک هم به نظر من درجه ای از ایمان هستش. چون وقتی نتایجت از بین میره و دیگه پیشرفت نمیکنی با تمام وجودت مطمین میشی که راهت درست بوده و ایمانت قوی تر از قبل میشه. عین القضات همدانی جمله ای داره که میگه:
تا پیر خرابات فرمان ندهد، کس را زهره آن نباشد که عروسِ خراباتِ خانه «قل الروح من امر ربّی» را توان دیدن. شمع و شاهد را در خراباتِ خانه کفر نهاده اند؛ تا این کفر واپس نگذاری، مومن ایمان احمدی نشوی.
عین القضات همدانی
از دید عین القضات ما کفرها داریم، همانگونه که ایمانها داریم. هر کفر ،ما را به مقامی از ایمان میبرد. اگر به آن کفر نرسیم، از مقامی از ایمان باز میمانیم. «کفرها بسیار است زیرا منزلهای سالک بسیار است. کفر و ایمان هر ساعت رونده را شرط و لازم باشد»
امروز داشتم با خواهرم راجب پیامبرا صحبت میکردم، بهش گفتم: همه میتونن پیامبر باشن، فقط کافیه مثل اونا ایمان و عمل داشته باشن، مثلا اگه یکی بهم بگه کدوم پیامبرو قبول داری؟ من تو دلم میگم خدا پیامبر امروزشو واسم فرستاده، فقط فرقش با بقیه پیامبرا اینه که از تکنولوژی استفاده میکنه و لایک سبز به همه میده و کامنت میخونه و ویدیو شیر میکنه. مهم اینه که ایمان داره، اون ایمانو داشت پاشه از بندرعباس بره تهران بدون هیچ چیزی!؟ کی میتونه اینکارو کنه؟ کسی که تمام وجودش خداست، کسی که تمام فکر و ذکرش خداست. تو وجود همه ما اون خدا هست و میتونه نورش رو روشن کنه فقط کافیه باور کنیم همچین نوری هست که روشن بشه، وگرنه ما که با پیامبرا فرقی نداریم، کافیه باور کنیم، ما هم اشرف مخلوقاتیم، خدا که همه بنده هاشو به یه اندازه دوست داره…
این ارامشی که تو قلب منه نشونه از خداست دیگه!! این که نگران هیچی نیستم نشونه از خداست. اینکه میدونم اون بالا بالاها جای منه، اینکه ایمان دارم نشونه و رد پا از خداست دیگه. این که بین اینننن همه آدمای دور و اطرافم فقط منم که به این مسیر الهی هدایت شدم؛ اینکه همه دارن نق میزنن غر میزنن، تهمت میزنن و غیبت میکنن ولی من که نمیشینم اینارو گوش بدم و فرو کنم تو مغزم، این نشونه از خداست دیگه!! اینکه هوای مورد علاقمو، غذای مورد علاقمو، خبر مورد علاقمو خودم انتخاب میکنم نشونه از خداست دیگه!!!!
اگه نشونه از خدا نیست پس چیه؟ اسمشو چی میزاری؟ میگی شانسیه؟ به خدا نیست
اینکه میگم خدایا من امروز حال میکنم هوا آفتابی باشه و میشه، خدایا امروز حال میکنم هوا سرد باشه و میشه، خدایا امروز با بارون حال میکنم و میبارد، امروز آرامش میخوام و میدهد، امروز خبر خوب میخوام و به گوشم میرساند!!!! اینا نشونست دیگه!!
اگه دارم خلق نمیکنم پس اسمشو میزاری شانس؟ میزاری مصلحت؟ میزاری انتخاب خدا؟ نه اینا انتخاب منه، من بندگی خدارو میکنم و خدا خداییشو میکنه، فرمانرواییشو میکنه، من انتخاب میکنم از تو مِنوی دنیا، خدا سفارشو آماده میکنه با پست پیشتاز واسم میفرسته، از پست پیشتازم سریع تر عمل میکنه حتی، گاهی به یک ساعتم نمیرسه.
خدایا سرعتِ پُستتو شکر.
من صبح بیدار میشم زنگ میزنم به خدا، خدایا امروز میخوام فلانی و فلانی رو ببینم اصلا حال میکنم امروز با اونا وقت بگذرونم، راستی خدایا، امروز سیوُمین روز رژیممه، امروز هوس یه چیز چرب و خوشمزه کردم، خدا میاد و خودشو به شکل خاله و دخترخاله در میاره، با دست اونا زنگ میزنه خونه ما و مارو واسه شام دعوت میکنن، به همین سادگی و خوشمزگی، بدون خرج کردن یه قرون، بدون زحمت، خدا خودشو به نیرو تبدیل میکنه میره تو بازوهای خالم و واسمون سمبوسه خوشمزه درست میکنه، خودشو به شکل لبخند اعضای خانواده در میاره که من دلم شاد شه اخه خدایاااا تو به فکر همه چی هستی دیگه!! عاشقتم من
صبح بیدار میشم میرم پیش خواهرم بغلش میکنم میگم خدای درونت چطورههههه، خدا داره از راه تو بغلم میکنههه، اونم میزنه رو شونم و میگه: خدای درونم عالیه امروز، خدای درون تو چطوره خواهرکمممم، عزیزکم، میبینم که امروز خداهای درونمون خیلی میخوان به هم عشق بورزن!
بله خانوم، آقا، خدا همه چیه، خدا همه کسه، خدا خواهر منه، خدا مادر منه، خدا قورمه سبزی میشه سیرم میکنه، خدا صدای سکوتِ زندگیه، خدا این هوای بهاریهههههه، خدا این اشکه شوقه رو گونه های منه، خدا نسیمِ آرامشِ تو قلب مننننننی که ویرانه بود…
قلب من یه خونه گِلی ترک ترک شده و خرد شده بود ولی من خونه قلبمو از نو ساختممم، الان یه خونه با تمام امکانات دارم و این لطف خداییه که منو هدایت کرد، به استاد جونی، که مثل پدرید برای من، یه پدر مهربون و دلسوز که حرفای خداشو واسم میاره، من واقعااا مثل پدر عاشقتونم، حس محبت و عشقتونو دریافت میکنم، و یه روز میام و خیلی سفت بغلت میکنم بابای قشنگم، بابا حسین عباس منشِ من.
دیدین اونقد ارامش دارید که دیوونه میشین؟?من به اون حد رسیدم، انقد این مدت لبخند رو لبمه فک کنم تو اوج جوونیم داره خط لبخند میاد رو پوستم و خوشحاااالم چروکای صورتم از شادی و آرامش داره ایجاد میشه نه از غم و حسرت و نگرانی و غصه. خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت.
استاد، پدر من، عاشقتونم
و عاشق تمام خواهر برادرای قشنگم تو سایت
داشتم کامنتای این صفحه رو میخوندم که حسم گفت بنویسم و تشکر کنم ازتون استاد که چقد آرومم و نتایج دارن از سر و کولم بالا میرن، کلی بغل میفرستم براتون
خداروشکر که هم فرکانسیم و چشمت به کامنتای من میخوره و میخونیشون؛ چون منم همش کامنتا و دیدگاهاتون رو میخونم آبجی عزیزم
این روزها حال و هوام خیلی فرق داره بخاطر همین نوشته هام اینجورین، گاهاً اشک خودم بخاطر نوشته هام در میاد وقتی دوباره میخونمشون، حالا بماند در طول نوشتن چقدر از شوق اشک میریزم.
خب چی میشه گفت غیر از اینکه از تک تکت جملاتتون عشق خداوند میبارید. واقعا ادم یعضی وقتا میمونه که این کلمات ساده وقتی با فرکانش مبدا کنار هم میشینن چه قدرتی دارن. اونم از فاصله به این دوری. شهرهای مختلف ایران، کشورهای مختلف ی قاره و قاره های مختلف.
تفاوت اینکه میگیم فعلیت فیزیکی نیست که تفاوت ها رو ایجاد میکنه بلکه این فرکانسه رو ادم قشنگ اینجا میفهمه.
میفهمه که نیازی نیست عجله کنی، نیازی نیست کار یدی انجام بده، فقط باید با درون خودش هماهنگ بشه.
به خیلی از بچه هایی که میان میگن من ی همسر دارم، ی برادر دارم، ی دوست، ی خواهر، ی همراه دارم که باهم داریم پیش میریم، گفتم خداوند رو به خاطر این ثروت هر لحظه سپاسگزار باشید.
خیلی این لحظه ای که توضیح دادید و عشق بین خودتون و خواهرتون رو بیان کردید، احساس خوبی رو در من ایجاد کرد.
منم از خداوند به خاطر این خانواده که میتونم باهاشون پیش برم اشون یاد بگیرم و تجربیات عالی رو بدست بیارم، سپاسگزارم
سپاسگزارم دوست عزیزشکیباخانوم واقعا چی بگم همه چی رو گفتی واقعا خیلی تاثیرگزاربود همینکه قلبم روروشن کردی .قلب ما اگه باهاش کارنکنیم هی انرژی منفی هدرمیده وخاموش میشه عین یک صفحه گوشی شب تاصبح روشن باشه قطعا شارژش بیهوده هدرمیدره وخاموش میشه من کلی انرژی گرفتم این خودش یک موهبت الهیه که یک قلب خاموش رو شارژکنی ودوباره اول صبحی روشن شه موتورش شروع به کارکنه وحس سپاسگزاری درش ایجادشه اونم ازته قلب نه باذکرزبان ومنم باید یادبگیرم اول صبح پامیشم اولین کاریکه میکنم قلبمو شارژش کنم با خواندن کامنت زیبای دوستان یا گوش دادن به فایلی ازاستاد یا با ایات قرانی خلاصه این قلب باید شارژشه تاصدای خدارو بده بیرون .دوست عزیزازخدابهترینهارو واست ارزومندم خیلی زیبا بود
واای چه متنی نوشتی شکیبا خانم از دیروزه دارم همه ی کامنت هاتون رو میخونم و واقعا عشق میکنم واقعا لذت میبرم شما شدین الگوی من یجورایی و خدای مهربونم توی قلب شماست و داره هدایتتون میکنه
وقتی چندروزپیش یکی ازکامنتاتو خوندم وقسم خوردم که این ناب ترین پیامی بودکه تاحالا توسایت خونده بودم مشخصه درست گفته بودم.این همه عشق وذوب شدن درکائنات بی نظیره.حرفات زمینی نیست.خدااززبونت داره با ماحرف میزنه.چه خلوص. وشفافیتی داری..
سلام شکیبای عزیز؛ امیدوارم خط لبخندت پررنگ تر شده باشه
وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم این شعر مولانا توی ذهنم اومد:
یکی تیشه بگیرید، پی حفره ی زندان؛ چو زندان بشکستید، همه شاه و امیرید …
وسط اینهمه دلمشغولی این دنیا حرفات کاملا درسته و یه جورایی همون تیشه ست که میشه باهاش زندان رو شکست اما به شرط باور کردن، به شرط رهرو بودن و آهسته و پیوسته رفتن؛ قدم برداشتن و نترسیدن، چون به قول استاد توی فایل چه کسی مالک توست؛ ترس از شرک میاد و شرک رو از هر طرف نگاه کنیم؛ میرسیم به بدبختی و فلاکت ….
و چقدر این رهرو بودن مهمه، صحبتهات توی فایل گفتگو با دوستان رو شنیدم و دقیقا منم مثل تو یه مدت فراموش کردم چرا به یه سری چیزی رسیدم، یه جاهایی فکر کردم استاد همه چی دونم و دیگه تهشه! ولی خب این ته دونستن، دقیقا شبیه این بود که توی یه سربالایی، وقتی هنوز وسط راهی، فکر کنی رسیدی به قله و ماشین و خاموش کنی و بگی دیگه از اینجا به بعد سرپایینیه و ماشین خودش میره؛ ولی خب یه قدم جلو نمیری که هیچ، با یه سرعت خوب و عالی برمیگردی به نقطه شروع …
و اینجاست که تفاوت ایمان داشتن و نداشتن مشخص میشه، تفاوت بودن تو آغوش خدا یا تکیه کردن به خودت مشخص میشه و من حداقل تو این لحظه این رو درک کردم، امیدوارم که بعد از این فراموش نکنم چون به قول مولانا: گر سجده کنان آید در امن و امان آید ؛ ور بیادبی آرد سیلی و ادب بیند…
من از کامنت جلسه دو قدم اول هدایت شدم اینجا واقعا مرجبا
چه کردی با روح و روان ما
دگرگونمون کردی
چه حس وحالی به قابمون دادی
خداوند همه چیزه
چقدر ساده و راحت خدارو برامون توصیف کردی
این رابطه ودرکتو از خداوند دوست دارم وتبریک بهت میگم به این ایمان درونت
من اون شب که با استاد هم کلام شدید به صورت زنده گوش میکردیم به همسرم کلی لذت بردیم و اشک ها ریخیم و هزاران بار شما و عادله و سید علی عزیز رو تحسین کردیم، نوش جونت تمام نعمت ها، ما از شماها داریم یاد میگیریم درک و فهم و عمل گرا بودن رو، دمتون گرم که رشد وپیشرفت کردید، ارزوی بهترین خبرها رو برات دارم
من اشک ریختم دقایق طولانی سجده ی شکر بجا آوردم ؛ چرا ؟؟؟ بخاطر اینکه من فرق کردم،
بخاطر اینکه آگاهی های زیادی به من داده شده،
بخاطر اینکه خداوند توسط سید حسین عباس منش
به من یاد داد نترسم ، نگران نباشم ، شاد باشم ، غصه نخورم منی که فکر میکردم باید با گریه به خواسته هام برسم ، یه زمانی اونقدر با خودم کلنجار رفتم و به خودم ثابت کردم که وقتی نمیشه خداوند رو با متافیزیک ثابتش کرد پس وجود نداره
من این انرژی رو نادیده میگرفتم .
من اونو پس میزدم اون بیشتر به سمت من میومد
و بقول خانم زدکارتیست عزیزم که گفت میتونست مچمو بگیره اما دستمو گرفت
بجای اینکه جونمو بگیره ، به من جون داد زندگی داد
منی که هر لحظه داشتم سعی میکردم خودمو بُکشم…
شاید بخونی این جمله رو سر سری ازش رد شی
اما اینکه یه شخصی از مرگ از جهنم به بهشت رسیده یه انسان کاملا متفاوتیه …
من نوشته هامو دارم از سن ۱۶ سالگی که تو خط به خط خاطرات گذشتم گریه کردم و گله کردم شکایت کردم و به خدا میگفتم تو چرا تو قرآنت انقدر از خودت تعریف میکنی میگی من این قدرتو دارم فلان کارو میتونم بکنم اما نمیتونی یه کاری که من ازت میخوام و اون فقط سه حرفه رو عملی کنی یعنی “مرگ “چرا نمیدیش بهم من از رگ زدن میترسم …
من اولش با استاد شهبازی آشنا شدم ، تفسیر اشعار مولانارو درس میدادند من بو کشیدم این مسیرو وقتی شنیدم که انسان از جنس شادیه گفتم این چی داره میگه ؟ من تا گریه نکنم که خدا دلش برام نمیسوزه ، بعد با راز آشنا شدم کتابشو خریدم کتابای برایان تریسی رو پدرم همشو خرید خوندیم من نتیجه ندیدم فقط مدارم یکم تغییر کرد …
بعد از چند وقت با استاد عباس منش آشنا شدم
من از بیماری های شدید به سلامتی کامل رسیدم
سر سری از این جمله رد نشو
چنگ زدن فرش از درد رو ندیدید و الهی هیچوقت نبینید …
بخاطر بیماری غذا نخوردن رو نچشیدید
نمیخوام در موردش بنویسم چون کلمات انرژی دارن…
من کسی بودم که هیچی نداشتم ، فایلای رایگان استاد منو شاغل کرد به درامد رسیدم
و درامدم خرج میشد جوری نبود که محصول بخرم البته اگرم پولشو داشتم نمیخریدم چون من حسااابی با فایلای رایگان کار کردم رو خودم،اشک شوق ریختم،پاز کردم سجده کردم ، گوش دادم نتیجه گرفتم ، ذهنمو کنترل کردم به شادی رسیدم.
من بعد از کار کردن روی خودم تکاملمو طی کردم
خداوند این نیروی دقیق و منظم هزینه ی محصول رو نه کمتر نه بیشتر برای من تو پاکت به مدت دو هفته کنار گذاشت …
وقتی کامنتای دوستان رو تو مقدمه ی دوره خوندم اون گلایه ها و شکایت هارو، اولش میخندیدم
بعدش گریه کردم گریه کردم خدارو سجده کردم
گفتم خدااایاااا
تو توهمین مسیرم باز آدمارو گروه گروه تقسیم میکنی
من از یه جامعه ی پوچ کنده شدم
من از یه گروهی که با باورای پوسیده بودن کنده شدم به مسیری که فقط شادیه ، لذته ، آرامشه ، سلامتیه ، احترامه
بیا اینارو بگو پیش یکی بخدا مسخرت میکنن
بخدا میخندن بهت
میگن چی ؟؟؟طبق فلان چیز تو حتما مریض میشی مگه میشه آخه مثلا من آنفلونزا داشته باشم تورو ماچت کنم تو مریض نشی
برات دلایل علمی میارن
جرات دارید پیش بقیه بگید میشه تو شهر خیلی کوچیک درامد زیاد داشت .
دیدم خدای من خدای من
تو همین سایتی که من هدایت شدم ، من نتیجه دیدم، به هرچه خواستم رسیدم اما باز هستند کسایی که
” میشنون حرفهارووو ها اما نمیشنون ”
“گنج دستشونه هاااا اما لمسش نمیکنن ”
چون گوششون فعلا کَرِ برای شنیدن این حرفها
چون دستشون فلجه برای لمس کردن این گنجها
من ۱۶ سالم بود بو کشیدم این مسیرو
سه دسته تقسیم میشن آدما
دسته ی اول نمیشنون این چیزارو
دسته ی دوم بو میکشن
دسته ی سوم درکش میکنن وارد مسیر میشن به نتیجه میرسن بهشتو خلق میکنن .
من همیشه آقای عباس منش رو پیامبر مدرن خودم میدونم ، مگه پیامبرای دیگه چی میگفتن ؟ غیر از اشاعه ی توحید ؟ غیر از اینکه دعوت کنند مردم رو به مهمانی خداوند ؟
این سایت منو یاد امام حسین (ع) و یاراش میندازه
وقتی امام میخواست جنگ کنه ، گفت آتیشارو خاموش کنید و هرکسی خواست بره ، چند نفر بودن ؟؟؟ چند نفر موندن ؟؟؟ ۷۲ نفر ، از اون همه آدم ۷۲ نفر ایمان راسخ داشتند .
وقتی شکایات رو میبینم میگم همه که نمیتونن جز ۷۲ نفر باشن !!!
من به آرامش رسیدم
یعنی چی ؟؟؟؟
یعنی اون عجله هایی که تو ذهنم بود قبلا، که عادله سنت بالا رفتاااا هنوز فلان دوره رو تموم نکردی بجنب دیر شداااا بجنب به ثروت نرسیدیا فلان تحصیلو نکردیا فلان مدرکو نگرفتیا ، آبروت رفتا ،
اینا جز غم برای من چیزی نبود
ببینید چند هزار نفر هروز بخاطر این منیت ذهنی گریه میکنند نگران آیندشونن ؟؟؟
یکی از آرامشام اینه که نگران آینده نیستم و این باعث شده از جوونیم لذت ببرم
چقدر آدما ترسای عجیبی دارن؟؟؟
من نه دیگه تهمتی میشنوم، نه غیبتی میشنوم
یه تنهایی فوق العاده دارم با خودم و خدای خودم
من قبلا غرق شبکه های اجتماعی بودم اصا شب و روزو نمیفهمیدم میگفتم یعنی چی آخه چقدر مسخره اس هعی شب میشه هعی صب میشه باید غذا بخورم ،درس بخونم، …
چه نگاه کثیفی داشتم به زندگی قشنگم
چقدر تغییر
من دوسال پیش حرفهای استاد رو یه جور دیگه میشنیدم ، الان اصا فرق میکنه ، نحوه ی دریافت من فرق کرده ، اگر شما یک ماهه عضو سایتی باید بهت بگم که خیلی کار داری خیلی کار دارم
خیلی باید تمرین کنم . ولی خداروشکر الان راضی ام ، من با اینکه استاد تو زندگیم بود رو خودم کار میکردم اما بازم تضاد داشتم گریه میکردم، مریض میشدم اما متعهد بودم و هستم . قانون مذرعه رو رعایت کردم کوچولو کوچولو تغییر کردم
شما برید قانون تکامل رو تو موسسات زبان ببینید
برید قانون مذرعه رو تو آموزشگهای نقاشی ببینید
برید قانون جبران رو تو باشگها ببینید
کدوم شخصی اولین روز ثبت نام زبانش میتونه به زبان خارجه صحبت کنه ؟ چند ترم لازمه کلاس بره چند ساعت باید تمرین کنه ؟؟؟ چقدر باید شهریه پرداخت کنه ؟؟؟
برید دست به قلم شید پرتره بکشید چی از آب در میاد ؟
برید باشگاه ۱۸۰ بشینید
چه اتفاقی میوفته ؟؟؟؟
تمرینایی که استاد میده چه فرقی میکنه ؟ چه فرقی میکنه ؟” کنترل کردن ذهن کار آسونی نیست “، کنترل کردن این انرژی کار آسونی نیست .
اما با تمرین هرچیزی ممکنه هرچیزی ممکنه
الان من سفالگر زندگیم هستم ?
من دارم لحظه لحظه زندگیمو شکل میدم
چند روز گذشته از شروع دوره ؟
تمرین ستاره ی قطبی منو دیوانه کرد .
من قبل از اینکه بهای محصول رو بدم تمرین فانوس دریایی رو یاد گرفته بودم انجام میدادم اما کو نتیجه اش ؟؟؟ من بهای محصول رو دادم طبیعتا نتایجشم وارد زندگیم میشه …
چقدر این قانون دقیقه ؟!!
یکی از عذابای روحیم بی هدفیم بود
اینکه نمیدونم به چی علاقه دارم
وقتی شروع کردم رو کار کردن خودم
دیدم این فکر آرومم نمیزاره گفتم باید یه هدفی داشته باشم اولین هدفم که بهم آرامش داد این بود که تصمیم گرفتم جز شاگرادای برتر استاد عباس منش باشم . و این تصمیم منو هل داد بعدش پشت اون کلی هدف بخاطر ارامشی که داشتم بوجود اومد و تلاش و انگیزه ایی که صبح زود منو بیدار میکنه منی که معروف بودم به کسی که همیشه عاجزِ خوابِ الان به عشق خوندن کامنتای سایت صبح زود بیداره و مشغول زندگیه بی نظیرشه .
من یه دختر ۲۳ سالمه ام که بدجور عاشق لباسم
من همیشه گیر این بودم چی بپوشم
دغدغه ی خیلی از خانوماس ، اصا یکی از اتفاقای شیرین امسالم اینه که من از جمله ی ” چی بپوشم” به “کدوم لباس قشنگمو بپوشم” منتقل شدم و اونم خودبه خود …از بس هدیه دریافت کردم این مدت
سوای نتایج بزرگ زندگیم که تو دیدگاه های دیگه ام نوشتم یه نتیجه ی خیلی شیرین امروز دیدم که خدا خیلی بهم حال داد این بود که من دیروز در مورد یه بیسکویتی صحبت میکردم که تو دوران بچگیم بود پدرم همیشه برام میخرید و گرونم بود سالها بود اون بیسکوییت رو نخورده بودم و دیگه ندیده بودمش امروز تو محل کارم ، خوردم …
الان با خودتون میگید ، خوب بیسکوییته دیگه ؟!
من دارم میگم بیسکوییتی که من سالها ندیدمش ، فکر میکردم دیگه تولید نمیشه فقط در موردش حرف زدم و اتفاقا به خواهرم گفتم فک کنم دیگه تولید نمیشه اما امروز خوردمش …
خیلی جاها ذهنم منو به شک میندازه
اما دفتر نتایجمو باز میکنم و میگم نیگا کن
خواسته هایی رو که پشت هم تیک زدی …
خدایا شکرت خدایا شکرت
صبح که بیدار میشم میگم خوب ، یه فرصت دیگه دارم ،بهم داده شد سپاسگزارم باید تجربه کنم لذت ببرم و چیزای جدید یاد بگیرم …
مثلا دیروز لذت چیدن سبزی خوردن تو باغچه ی عزیز فرنگیس بدجوری بهم حال داد، آفتاب ملایم صورتمو نوازش میکرد ، سبزی های محلی و معطر رو میچیدم بوی خوش نعنا و سیر روانیم کرد .
لذت دیدن اتاق مرتب و تمیزم بعد خونه تکونی بهم لذت داد
گرفتن هدیه اونم وقتی که صبح همینجوری برا خودم اینکه یه چیزی نوشته باشم ، گفتم خدایا هدیه میخوام امروز نمیدونم از کی اما میخوام دیگه… و چند ساعت بعد آره خواستمو هشت و نیم صبح نوشتم قبل دوازده محقق شد
اصلا چی از این لذت بخش تره که من خالق زندگیم هستم ؟؟
اینکه آدمی زنگ میزنه به من به من عشق میده بلامیسر بلامیسر میگه که تا یه سال پیش دشمن آشکار من بود و همه میدونستن و بحث و دعواهامون تمومی نداشت . یعنی عادله بیین از کی داری عشق میگیری ؟
بعضی موقع به خدا میگم میدونم فدات شم میخوای بهم عشق بدی دیگه با دشمنای گذشتم آخه ؟؟؟ سختشون میشه ? ولی خوب چه کنیم خدا دوس داره از همه کس از همه چیز به ما عشق بده …
?عاشقی کردی ، دیوانگی کردی
هوش زِ عقل بردی دیگر نیاوری?
اینجا سرزمین عجایبه ، از لحظه لحظه اش استفاده کنید .
عادله عزیزم عزیز دل من وخدا چه زیبا گفتی خانومم که خدا در درون شما عجب صفایی دارد .
وقتی نوشته هایت را خواندم انگار به ریشه های شرک درونم بیشتر پی میبردم .عزیزم انکار کنارت بودم که آن تجربیات را برایم میگفتی .
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این همه نتایج عالی واین همه هدایت واگاهی .آره عادله جان تو این همه آدم من هدایت شدم به این مسیر دلم بدجور میلرزه خدایی که منو هیچ وقت تنها نداشته ونمیذاره خدایی که عاشقه عاشقی که زیباییش ومهربانیش منو مدهوش کرده .
چی بگم از روزی که فهمیدم کلمه عشق خودشه .
من از کلمه عشق گریزان بودم و عشق گریبانم را گرفت .عاشقم کرد عااااادله عاشقم کرده خدا عطر عشقش را به من زده که هرکسی مرا میبیند عاشقم میشود .نمیدونم از حس این لحظه م چطوری برات بنویسم که فقط اشک و احساس منقلب شده ی درونمه که فقط سکوت وامهایی لذت بخش این لحظاتمه.
عطر و رنگ خدا شدن وتو آغوشش نفس کشیدن وبه هیچ چیزی نمیدم .چون من تازه دارم طعم این عشق و میچشم .
مولانا خوش گفتی دیووانه تو هر دو جهان را چه کند ؟؟؟؟؟
خدایا سپاسگزارم بخاطر بودنت وحضورم تو این جمع وبا این آدمهای باصفا وخوش صحبت .خدایا شکرت که هدایتم کردی به این مسیر زیبا .
سپاسگزارم آبجی قشنگم برات از تنها معبود ومعشوق بهترین ها را آرزو دارم .زندگیتون همیشه رو روال وبرقرار پر شااادی ونعمت وخیر الهی .??????????????
چقدر قشنگ این خدا رو توصیف میکنی همون خدایی که منو هر لحظه عاشق ترم میکنه .
یادمه روزی رو که بهش گفتم خدااا جون میخوام معشوق من تو باشی عشق من تو باشی نمیخوام وابسته ی آدمات باشم میخوام سرگشته ی عشق تو باشم
هر حس وابستگی که داشتم ریشه اش خشک شد من الان نه به شهرم حس مالکیت دارم نه به کشورم احساس خاصی
من متعلق به تمام این جهانم و تمام جهان برای من ساخته شده ، وقتی بهم میگن چطور دلت میاد خانوادتو تنها بزاری چطور میتونی از شهر و دیارت دل بکنی بری یه کشور دیگه ؟
خیلی راحت جوابشونو میدم که من وابستگی ندارم ، من متعلق به جای خاصی نیستم
من همه جارو دوست دارم تجربه کنم .
همین خدایی که انقدر قشنگ باهاش عشق بازی میکنی
منو دیوانه کرده طیبه جان
با شروع دوره اتفاقایی داره برام میوفته که من فقط میتونم نگاه کنم به نتایج و اشک بریزم و سجده کنم جز این کاری نمیتونم بکنم .
هر روز صبح صداش مییزنم میگممم صبح بخیرررر خداااابزرگههههه
این همه حس خوب رو هر روز و هر لحظه تجربه میکنیم (از طریق تکه هایی از وجود خداوند) چجوری بند بند وجودمون از هم باز نمیشه؟؟؟؟؟
هرچند چرا باید از هم گسسته بشه. ما هممون مثل قطرات ی اقیانوس میمونیم که در کنار هم میشیمخدا. ما جزئی از کل هستیم اما واقعا نمیتونم تصور کنم که این عشق ناب وقتی ی جا جمع بشه چه حجمی از نیروی خلاق رو رقم میزنه. هرچند باز میشه تصور کرد.
خدایی که این عظمت رو خلق کرده همون کلیه که دارم ازش میگم. پس فک کنم همینجا مدارم داره افزایش پیدا میکنه.
وقتی میبینم ی تکه از وجود خداوند انقدر قشنگ داره زندگیش رو خلق و مدیریت میکنه، خیلی راحت تر میتونم درک کنم خب اون کل که همه چیز چطور داره این جهان رو خلق و مدیریت میکنه.
و فک کنم اینجوری باورهام قوی تر میشه.
خانم کیانی فر اگر درست یادم باشه یبار دیگه هم تو کامنتتون خوندم که از واژه بلامیسر استفاده میکنه. و این نشون میده فک کنم شما گیلانی باشی.
همین که میبینم از هم استانی ها و احتمالا همشهری های خودم (رشت) دوستانی هستن که تو این مسیر قدم برداشتن، حس فوق العاده ایه.
اینجوری میتونم به غریبه ها با حس بهتری نگاه کنم و بگم حمید این خانم، این اقا، این بچه هم ممکنه از دوستانی باشن که باهات تو اتوبوس جهان بینی توحیدی همسر هستن. و فک کردن به این حس خودش ی دنیا شادی رو برام به وجود میاره.
امیدوارم استاد به همین زودیا همه بچه یجا دور هم جمع بشیم و فقط اون حس قوی و مثبت خدایی رو تجربه کنیم. فک میکنم اون لحظه اول، اون سکوت اول، اون هیجان چشم در چشم شدن با اعضای خانواده حقیقیمون، بدون شک بی نظیر ترین لحظه عمرمون تا اون موقع باشه
بخاطر متن قشنگی که نوشتید و به عشق من اضافه کردید ازتون به انتها ممنونم
چرا که یکی از خواسته های قشنگم این بود که کامنتی که میزارم رو استاد مطالعه کنه و لایک سبز رنگ بگیره و کامنت قشنگ پشتش بیاد
و همینم یکی دیگه از خلق کردنام بود ?
هر روز صبح از خدای خودم میخوام و میگم
خدااااا بزرگهههه
یاد بده خلق کردنو
به خدااا کوچیکه
من خیلی از این دیدگاهتون خوشم اومد که ما همه یکی هستیم
دقیقا منم دیگران رو جدا از خودم نمیبینم ، همه ی ما قطره قطره شدیم و باید به دریا برگردیم …
اینکه همشهری میاد برای من مینویسه این حسو به من میده که ما هم فرکانسی ها چقدر بهم نزدیکیم و چقدر زود همدیگرو پیدا میکنیم ?
از اینکه با شما دوستان همسفرم بسیار خرسند و شادم
آرزو میکنم امروز براتون آقای جاوید که یه نتیجه ی فوق العاده بزرگ تو زندگیتون رخ بده و اونقدر هیجان زده بشید و برای من بله برای من که امروز براتون آرزو کردم و تمام انرژی های خوب رو براتون فرستادم بنویسید که به یکی از خواسته های بزرگم رسیدم …
سلام دوست عزیز عادله جون کامنتتون عالی بود خیلی حس آرومی بهم داد خیلی خوب احساستون رودرک میکنم انگار داشتم یه رومان آرامبخش میخوندم واقعا لذت بردم بابت نتایج قشنگتون و این قلم زیباتون بهتون تبریک میگم منم اززمان آشنایی با استاد دوستداشتنیمون خیلی نتایج عالی گرفتم ولی قلمی به خوبی شما ندارم ولی جسته گریخته بعضی جاها اومدم مختصری نوشتم ولی نتایج شمابااین بیان احساستون احسنت داره انشالله روزبه روز موفقتر و شادتر باشید
الان برات مینویسم که چرا اسمتون منو انقدر به وجد آورد
ازت ممنونم که پیام قشنگی برای دیدگاه من تایپ کردی و اعتماد به نفس منو افزایش دادی .
دوست قشنگ ترینم
این متنو من ننوشتم
من فقط تایپ کردم
وقت حالت خوبه وقتی با خودت آشتی میکنی وقتی تو تمام مسائل زندگیت خداوند رو میبینی وقتی با خودت تعهد میکنی که خدا تمام هدفم اینه رو خودم کار کنم
نتیجه اش این میشه که این انرژی بسیار واضح با کلام شما صحبت میکنه
با صدای بلند تو گوشت فریاد میزنه
منی که همیشه از یه نونوایی نون میگرفتم ، چون خلوت بود همیشه اما اون روز بعد از کارم با اینکه خسته بودم این خدای درون این انرژی پاک با صدای بلند بلند به من میگفت برو اونور خیابون نون بگیر
میگفتم الله اکبر همینجا میگیرم دیگه چه کاریه پاشم برم اونور کلی ام باید راه برم تازه
گف نه باید بری اونور
بسم الله
عجب یه دنده ایی هستی خدا جون
هیچی دیگه رفتم
چند دقیقه منتظر موندم نونوایی به قدری شلوغ شد که نمیتونستم باور کنم
گفتم خدااایااا استاد راست میگه
میگه برید تو شهرتون نیگا کنید مغازه هارو ، یه محصول تو یه خیابون انقدر تفاوت ؟؟ یکی مگس میپرونه یکی نمیدونه چطوری همه رو راهی کنه
من نونو گرفتم و تا خونه داشتم تایید میکردم فراوانیو،ثروتو،کلام استادُ
و اینکه خدایا دم خودم گرم که دارم بچه ی حرف گوش کنی میشم
من هفت سال بود که با یکی از بهترین دوستام مشکل داشتم من عاشقانه محبت میکردم و اما اون بنا به شرایطی که داشت زخم میزد اما همین دیشب بعد از هفت سال ازم حلالیت گرفت و اشک ریخت
منم اشک ریختم بخاطر اینکه از زمانی که دفتر جدیدی تو زندگیم باز کردم و دوره رو شروع کردم زندگیم متحول داره میشه و اون آدم که مثل خواهرم عاشقشم ازم با جون و دل معذرت خواهی کرد و ما دوباره باهم رفیق شدیم و خداوند رفیقمو بهم بخشید.
و یه دوست دیگه داشتم که دشب اتفاقا درموردش بهش گفتم ، گفتم تو زندگیم من دوتا دوست داشتم یکی تو که بینمون شکراب شد یکی ام مریم که بعد از اون همه سال الکی بینمون فاصله انداخت .
امروز صبح وقتی چشمامو باز کردم پیام محبت آمیز شمارو دیدم مریم عزیز تر از جان
دوستی که از جانب خداوند برای من فرستاد که دقیقا همون نام اما با فرکانس بهتر
دوست فرکانسی من
تو هم عالی مینویسی و به خودت ایمان داشته باش و بیا و برامون بیشتر بنویس از نتایجت تا سوختمون هروز بیشتر شه برای پرواز
سلام عادله عزیزکامنتت روخوندم خیلی زیبابود وخوشحالم به این اگاهی رسیدی ?داشتم میخوندم اول متنت ازبیماری گفتی من بیماری خودم یادم اومد واقعا شبیه جوک بودیکماه پیش رفتم شیرازپیش دکتربابت بیماری پسرم بهش گفتم منم دیابت داشتم انسولین میزدم دوساله خودم قطعش کردم الان سالمم ????گفت این باعقل من جوردرنمیاد خندم گرفت باخودم گفتم این منم رازی راکشف کردم به نام قانون و درکش کردم جواب گرفتم بادرک قانون توانایی درمان خودموداشتم واقعا سپاسگزارم ازشما دوست عزیز وسپاسگزارخداوندم که اینقدزیباماروهدایت میکنه موفق باشی دوست عزیز
اینکه بعد از آشنایی با استاد به سلامتیه کامل رسیدم اولش برای خودمم عجیب بود اما الان میدونم که سالم بودن ثروتمند بودن موفق بودن طبیعیه و باید اینا باشه تو زندگیمون
اما برای اطرافیانم خیلی عجیبه که من چرا مریض نمیشم
و همین دیشب ازم پرسیدن
مهمون داشتیم و هرکدوم با یه دردی داشتن دست و پنجه نرم میکردن یکی میگیرن یکی کمر درد یکی …
بعد ازم پرسیدن گفتن تو چرا هیچوقت سردرد نمیکنی ؟؟
سکوت کردم
چی میگفتم اون لحظه ؟
جالب اینجاست همشون استاد عباس منش رو میشناسن و حرفاشو مسخره میکنن
بخاطر همین سکوت رو ترجیح دادم .
بهتون افتخار میکنم که الان سالم سالمید و این بزرگترین موفقیت زندگیه ?
آرزو میکنم هم خودتون هم خانواده ی خوبتون همیشه سالم سالم باشید و از زندگیتون بی حد و اندازه لذت ببرید
من به این حرفایی که نوشتی خیلی احتیاج داشتم.چند روزی بود به مسیری که اومدم شک کرده بودم و از خدا خواستم که شک منو برطرف کنه.خیلی جالبه از جاهایی که فکرش رو نمیکردم یه حرفایی شنیدم راجب قانون که همون لحظه به خودم میگفتم این دیگه اصلا خود خداس…
خدا هر لحظه داره با ما حرف میزنه اونم خیلی واضح و شفاف.من تازه وارد این مسیر شدم با یه عالمه شک و سوال… و من از خدا پرسیدم خدایا این مسیری (آشنایی با قوانین و استاد عباس منش عزیزم)که میرم درسته؟
از زمین و آسمون داره نشانه میباره برام… خیلی خوشحالم که اینجا هستم
باعث خوشحالیمه که بعد از مدتها باز این کامنتها این رد پاها تاثیر گزار هستند.
دوست خوبم نمیدونم چند سالته، اما اگه سی سال چهل سال با دیدگاه رسانه، پدر مادر، معلمای دینیمون زندگی کردیم قبول این حرفا کمی سخت میشه، هرچی سن بالاتر باشه شکوندن این بتن من ذهنی سخت تره، دوست من بهت قول میدم که همین مسیر رو بری جلو اونقد اتفاقای خفن برات میوفته که ذهنت میگه اینا شانسیه میگه عادی برات اتفاق میوفتاد، بدون پرسیدن هیچ سوال و کنجکاوی به حرفهای استاد گوش کنید، کلام الله بدونیدش، اونقدر زندگیتون از هر جهت تغییر کنه که انگشت به دهن بمونید. با تمام پیش داوری ها و قضاوت های ذهنی فایلهای رایگان رو گوش بدید بتن ها بالاخره شکسته میشن، کم کم محصولات استاد را با کمک حستون خریداری کنید.
سلام عادله عزیز سپاسگزارم بینهایت که اینقدر عالی با انرژی مطلق خدای مهربان ارتباط برقرار میکنی چقدر کامنتت انرژی داره امروز تو تمرین ستاره قطبی از خدا هدایت خواسته بودم که امروز واقعا با خوندن کامنتهای شما عزیزان اگاهیهایی دریافت کردم کهبینهایت نیاز داشتم اصلا اینگار برای من نوشتید خدا رو شکر که به جمع شما عزیزان هدایت شدم دوستون دارم به امید موفقیت هرچه بیشتر هممون😍😍😍😍
امشب دوازدهم اسفند ماه۹۷ بعد از یک هفته کلنجار رفتن با افکار و باورهایم،بالاخره محصول ۱۲قدم را خریدم و استارت این دانشگاه دوست داشتنی را برای خودم زدم.روز چهارشنبه گذشته به خاطر درگیری های ذهنی زیادم خیلی حس خوبی نداشتم و در خودم فرو رفته و ناامید بودم چرا که از طرفی واقعا دلم میخواست این دوره را شرکت کنم و از طرفی هیچ پولی نداشتم،واقعا هیچ پولی!!!
در چند وقت اخیر تمام فایلهای رایگان را دانلود کردم و اکثر شبها تا ساعت ۲یا۳ مشغول دیدن و یادداشت این فایلها بودم و روزها نیز کتاب صوتی،، بخواهید تا به شما داده شود«اثر استر هیکس»را گوش میدادم و کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید «اثر ناپلئون هیل» را میخواندم،آموزه هایم از این فایلها و کتابها در آن چهارشنبه کذایی به کمکم آمدند.بعد از اینکه با انجام تعدادی از تمرینات سطح ارتعاشی خود را بالا بردم،از خودم پرسیدم من واقعا چه چیزی میخواهم؟؟؟؟؟
روحم با قاطعیتی مثال زدنی جواب داد:میخواهم با داشتن دوره ۱۲ قدم،برنامه ای برای حرکت به سوی سعادت داشته باشم.!!!!
بعد به خودم گفتم:خوب پس من لیاقت دارم که تا روز یکشنبه یا حتی بعد از فرصت تخفیف پول کافی برای خرید این محصول را داشته باشم…*
همین گفتگو آنقدر آرامم کرد که مطمئن شدم خالق هستی خواسته ام را متوجه شده و …..
صبح روز بعد هنوز خواب بودم که یک مشتری تماس گرفت و درخواست خدمات کرد و بعد از آمدنم به مغازه نیز چندین مشتری به من مراجعه کردند و تا ساعت ۱۰ صبح رکورد فروشم را شکستم.روز شنبه و یکشنبه(روزی که گذشت) هم فروش و سفارش خوبی داشتم و…
در آخرین لحظه محصول را خریداری کردم*
از دقایق آخر ،قبل از خرید برایتان بگویم:
ذهن فقیرم با ترس ها و دلایل و تردیدهای همیشگی خودش سراغم آمد«هزینه های شب عید،قسط وام،بدهی هاو….»
طوری که تا حدودی منصرف شده بودم اما در یک لحظه توانستم ذهنم را خاموش کنم،بعد تصمیم گرفتم دوش بگیرم تا آرامش بیشتری پیدا کنم.پس از دوش کسی از درون دعوتم کرد تا قرآن را باز کنم:
از مضمون آیات تازه فهمیدم دلیل اینهمه مقاومت ذهنم برای پرداخت تنها ۸۰۰هزار تومان برای محصولی که اصلا قابل قیمت گذاری نیست را فهمیدم……
خداوندا* شاکرم که اینطور توان خاموش کردن ذهنم را به من دادی و به این زیبایی با آیاتت با من صحبت کردی.
واقعا عالی بود بهروز حسینی منم شرایط خرید نداشتم ولی میدونم میتونم خلقش کنم این ۱۲قدم با ایمان به قدرتی که خدادروجودهممون گذاشته.ازخدا میخوام دراین راه به بهترینها برسی
زندگی زیباست ای زیبا پسند?ساده اندیشان به زیبایی رسند….سلام استادخوبم وخانم شایسته عزیزوسلام به تک تک اعضای خانواده عباسمنش
میخوام بگم من ازاین فایل ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است!!
به کشفیات بزرگی دست پیداکردم که واقعا باید عمل کننده باشم .
بله اینهمه استاددرتمام فایلاش دادمیزنه فقط روی خدا حساب کنیم ومیگه ماپرشرکیم ما به همه چیزچسپیدیم وابسته ایم همه چیزرو پول میبینیم . من میبینم استاددرزندگی نامه اش همیشه میگه که درچه جهنمی بوده بعدش بجایی رسیده ازهمه جاوهمه چیز بریده رفته سراغ قران وازدل اون کتاب به یه کشفی رسید وفهمید برای رسیدن به ثروت نیازبه سرمایه اولیه نیست ثروتیکه پکیج کاملی هست که محتواش .سلامتی ه .ارامش .عشق .لذت.خوشبختی .روابط بی نظیره……این کل پکیجی که میخواست وفهمیدبرای رسیدن به اینها نیازبه دویدن به دنبال شغل نیست که بخوادسرمایه اولیه داشته باشه فهمیدرسیدن به ثروت تلاش فیزیکی نمیخوادثروت خودخداست سرمایه اولیه خودخداست فهمید سرمایه اولیه یک باورنابه بنام ایمان بیاییم شغل وتلاشها وتقلاهای قبل استادبا این شغل الانش مقایسه کنیم کدومش تلاشو زحمت داشت؟؟؟؟
پس بااین باورسیدن به خدا نیازبه سرمایه اولیه نیست فهمید بی نیازه خدا همه چیزه واسش هم دنیاشه هم اخرت دنیا واخرتی که درش پرازشکلهاورنگهای مختلف فهمیداین شکلهای مختلف رزقه .سلامتیه عشقه ومعنویته .خوشبختیه .ارامشه.روابطه فهمیدبا اینها باید ازاین دنیای مادی عبورکردتا به سعادت اخرت رسید
اگراستادبه اینجارسیده هدفش پول نبود هدفش توحیدویکتاپرستی بود امیدشو ازهمه جا وهمه چیز وهمه کس قطع کردفقط روی خداحساب کردخودشو رها کردبا باوری بنام ایمان ایمان به غیب .شروع کرد به خودسازی خودسازی که مهر ارزش ولیاقت رابه خودش زد تا جهان راگسترش دهدوجهان هم بی منت به خدمتش دراُمد چون خودشولایق بهترینها دانست وبه درون خودرفت ازدرونش خلق کردملکی رو بنام بهشت واسه خودش درهمین جهان مادی مثل سلیمان نبی .و شدآغابالاسر خودش .شدخالق خواسته هاش خواسته هایی ازجنس خدا کارمندورئیس کسی نشد واسه کسی کارنکرد من همینجا بخودم متعهد میشوم که کتاب خدا وحرفای استادروالگو بگیرم و اراده کنم عمل کننده باشم نه فقط شنوده.. خدا ازطریق ماداره این جهان مادی رو تجربه میکنه همه چی خودشه پس ظرف وجودموبزرگ میکنم .چشمم به وجودخودمه نه به دست دیگران. بخودم مُهربا ارزش بودن ولیاقت رومیکوبم ومیدونم هیچوقت خداجداازمن نیست خودمو آزادورهاکردم خودموازچسبندگی ها جداکردم اجازه میدم خداعاشقانه واردزندگیم شه.بله اول واخر کل داستان استاداینه که فریادمیزنه درتمام فایلاش دراین ترانه تعبیرمیشه?(من ازبی نیازی به ثروت رسیدم ،،که ازبی نیازان غنی ترندیدم
برای رسیدن به ارامش دل،،من ازمال دنیاچه اسان بریدم ،،
این فایل عالی بود و بی نظیر.من دوره کشف قوانین و گرفتم و گوش کردم.به اندازه باورم هم تاثیراتشو دیدم ولی یک موضوعی تو این فایل خیلی تکونم داد و اون هم این بود که من هنووووز کامل باور نکردم که خودم زندگی مو مسازم.با افکارو احساساتم.قراری که تو شروع کشف قوانین گذاشته میشه.
اگر باور کرده بودم حتما زندگیم خیلی بیشتر قشنگ میشد.داشتم فکر میکردم که اگر واقعا ما باور کنیم که زندگی مون تو دستهای خودمونه چقدر اجازه میدیم که حالمون بد باشه؟اصلا اجازه میدیم چیزی حالمون و بد کنه؟چقدر فکرمون و آزاد میزاریم که خودش به انتخاب خودش یه سری مسائل و مرور کنه؟اصلا اجازه میدیم؟چقدر به دیگران و نگاهشون در مورد زندگی مون به خاطر ترسی که ناشی از شرکه اهمیت و بها میدیم؟اصلا بها میدیم به کسی؟چقدر دیگران و بزرگ میکنیم و خودمون و خدا رو کوچیک؟میشنویم ولی پای عمل که میرسه اصلا حواسمون نیست.
خیلی به این فکر کردم.گرچه واقعا از زمانی که یکم باور کردم که خودم زندگی مو میسازم خداییش خیلی از وابستگی هام کمتر شده،ولی ای کاش ریشه ای این موضوع و باور کنم که زندگیم گلستان بشه.
این فایل خیلی بیدارم کرد.چون فهمیدم اگر تو تمرینهام کوتاهی کردم یعنی باورم هنوز کامل نیست.خداروشکر میکنم بابت اشنایی با استاد عباس منش که خیلی از ما رو بیدار کرد از خواب.
واقعا اگر هر کدوم از ما این موضوع و باور کنه دیگه نمیزاره لحظه های زندگیش بدون برنامه ریزی بگذره.برنامه ریزی برای داشتن بهترین زندگی،یعنی افکار و احساسات خوب و مثبت،محدود کردن معاشرت ها،کنترل ورودی ها و عمل به دانسته ها…
به قول استاد عباس منش که میگن اگر کسی بخواد به حرفای من عمل کنه از فایل های رایگان میتونه کلی نتیجه بگیره.
من فعلا این دوره رو نگرفتم و با خودم عهد کردم که اگر نتایج بیشتر میخوام باید به اموزه های دوره کشف قوانین بیشتر فکر و عمل کنم.
چون اگر از اون نتیجه نگیرم از هزار تا دوره دبگه هم نتیجه ایده آلمو نمیگیرم.چون بیس همه حرفای استاد یکی هست.باور باور باور…
باید نتایج بزرگتری بگیرم.چون من نتیجه رو دیدم و اگر باورم قوی تر شه حتما نتایجم عالی تر میشه.
به به سلاام عرض شد ببخشید من یکی دوروزی رو نتونستم کامنت بذارم اماا سفرنامه مو انجاام دادم
واقعاا براامن درس هاای زیاادی دااشت این این آموزش استاد من این اموزش رو زیااد گوش کردم ولی دو س روزه انگاار ی انقلابی در من ایجااد شده ک بعد دیدن فاایل ایمان بدون عمل حرف مفت است توووم بوجود اومد انگااار بهم برخورده بر خوردنی ک اعصابم ازش خورد نمیشه بنزین بااکم میشه قوی میشم قویتر از تماام روزایی ک بودم کلی باعشق کااراامو انجاام میدم و تمریناایی براخودم انجاام میدم خدااروشکر نشونه ی بزرگی هم براام دااشت و توی روز دوتا واریزی دااشتم ک یکیشو هنوزم نمیدونم کی ب حساابم زده انگاار خود خداا بدون دخالت دادن هیچکی اینکاارو کرده هرچی هس خلاصه براام خیلی خووب بود و جاالبه وقتی اتفااق افتاد براام ک بااورهای ماالیم رو تقویت کردم حالا میفهمم استاد وقتی میگ پاشنه های اشیل خودتون رو پیدا کنید و روش کاار کنید یا همون مفهموم ترمز ینی چیه من دیشب تو یحاالی بودم و ب خودم گفتم من باید یکاری بکنم چیکاار کنم انگاار بهم الهام شد اولین پااشنه اشیلم این بود ک تو ایران تو این وضعیت کسی نمیتونه با دست بااز خرج کنه و این مساائل میدونین فرق ایمان دااشتن باا دونستن اینجااها معلوم میشه من میدونستم ک تاثیر عوامل بیرونی صفره اما دااشتم بر عکس عمل میکردم تا اونجاا ک استاد ی تلنگر بهم زد و ایشون تو فایل توضیح دادند ک خونه هایی تو تهراان از 55 میلیون تومن متری شروع میشه مگ تو همون اقتصااد نیستن مگ همین اوضاع برااونااهم نیس واقعاا چشممو بااز کرد و خودمو پیدا کردم البته ک خیلی این بااورو بااید تقویت کنم بخااطر همین چن تاا باور ک حس کردم پااشنه اشیلمه انتخااب کردم و فقط رو هموناا کاار میکنم فعلا بااور دیگم این بود ک پول بااعث کثیف شدن و حیواانی شدن خوی ادم میشه همون چیزی ک تو فیلماادیدیم هرکی پولدااره مهمترین ویژگیش اینه ک ادم کلک بااز و از خداا دوریه پس باوری براای خودم سااختم و گفتم پول معنوی ترین کاار دنیااس برگه های اسکنااس ب انداازه خانه خداا ب انداازه ایه های قران تقدس دااره و سومین بااورم اینه ک هرچی پولداار تر میشم روابطم بهترمیشه مخصوصاا رابطه عااشقاانم من این س تاا باورو روش کاار کردم و امروز نشونه بزرگی دیدم خداامو شکر میکنم تعهد دادم ب خودم ک 80درصد روز هاا بیام کامنت بذاارم و حی خووبم رو بااشما شریک شم براا عیدم کلی برناامه ریختم و برااخودم پیک بهااری داارم درس میکنم رااستی یاادم رف بگم ک یک نشونه دیگ هم خداابهم نشون داد براا هدیه روز ماادر دنباال ی چیز متفاوت میگشتم (هدیه روز مادر رو بخااطر اینک از خونواده دورم هنوزندادم)ک خداا خودش ی چیز فوق العاده و واقعاا متفاوت رو بهم نشون داد و کاملا رایگاان بهم داد ک اگ میخااستم بخرمش فک میکنم حداقل70،80تومنی بااید پولشو میدادم اماا من بهااشو باا فکرم دادم خداایا شکرت کمکم کن تو این رااه ثابت قدم بمونم و هرروز زبان نشاانه هاتوبهتر درک کنم.
سلا خدمت استاد عزیزم و همه دوستانی که این پیامو میخونن
داستان از اونجایی شروع شد که من به صورت خیلی اتفاقی با دوره قانون افرینش استاد اشنا شدم من مشاور املاکم و یادم هست من و. دوستم به حمایش استاد عزیز دعوت شدیم و استارت تحقیقاته توحیدی من از همون دوره شروع شد
اون سالها من تنها چیزی که با تمام اشتیاق میخواستم یک همسر ایده ال بود و یادم هست در هر هفته دوتا خودکار بیک تمام میکردم از بس که تمرین میکردن و صبح تا شب فقط مینوشتم و با تمام اشتیاق منتظر هدیه خداوند بودم بعد از گذشت یک سال من به همسره ایده ال خودم رسیدم
ولی بعد از اینکه به خواسته ام رسیدم غرور گرفت منو و فکر کردم دیگر به درجه استادی رسیدم و از تمرین کردن دست ورداشتم نه به دلیل اینکه نخوام این قانون و استفاده کنم بلکه به این دلیل که غرور وجوده منو ورداشته بود و فکر میکردم دیگه احتیاجی به تمرین ندارم و فقط کافی حالم خوب باشه دوستان شرکه این غرور نمیتونم بهتون توضیح بدم فقط همینو میگم که خیلی شرک مخفی بود
روزها گذشت و مشکلاته مالی من روز به روز بیشتر شد تا جایی که افتادم تویه سایتها گشتن به دنباله دوره مجانی روانشناسی ثروت و بعد از چند وقت از طریقه جذبم بسته روانشناسی ثروت ١ استاد را به صورت رایگان گیر اوردم و کلی احساس غرور میکردم که تونستم چند میلیون پولو تو این بی پولی به صورت مجانی گیر اوردم
قسمت اوله فایلو گوش دادم قسمت دوم را گوش دادم ولی یه شب خدا به کمک من اومد و این شرک مخفی که چند سال درونه من قدرت پیدا کرده بود را به من نشان داد و همون لحضه با اینکه خیلی جسمم مقاومت داشت این بسترو که به صورت مجانی به دستم رسیده بود پاک کردم و این شرکو نابود کردم دوستان شرکی که من داشتم هی تویه گوشم خیلی صمیمی و دوستانه میگفت رامین از این بسته استفاده کن و هر وقت پول در اوردی پوله استادو میدی دیگه من همه این حرفارو زدم که بهتون بگم دوستان شرکی که درونه ما هست با این خوده شما میدونید برای رسیدن به اهدافتون باید تمرین کنید و ذهنتونو پاک و سفید کنید ولی همون لخضه این شرک میاد در گوشتون میگه لازم به عمل کردن نیست مهم این هست که شما این کارو کنید اصلا ول کن برو فلان کارو کن پوله بسترو الان نده برو تو اینترنت مجانیشو پیدا کن دوستان من گوش به. این شرک دادم و به مدت چند وقت به گمراهی کشیده شدم امیدوارم و مطمئنم استاد منو ببخشه راستی همون شبی که اون فایلو پاک کردم چند روز بعد استاد به من فصل یک کتاب رویا هایی که رویا نیستن رو جایزه داد الان دارم با تمام دقت و تمرکز میخونم امیدوارم بتونم با راه کار های استاد و خداوند مهربان و کلام های قران به راه راست هدایت شویم نه راه گمراهان و کمک کنیم دنیا جای بهتری برای زندگی شود مرسی از این که کامنت پر غلط املایی منو مطالعه کردین دوستان شرک درونه ما خیلی مخفیانه زمزمه میکنه ولی همیشه خداوند دسته شرک را برای ما رو میکند امیدوارم خیلی زود بتونم بسته های استاد را با پوله حلالی که داخل سطل خودم ریخته شده خریداری کنم و بتونم با کمک بسته های استاد به تمامی اهدافم برسم اگر شما هم بسته ای از بسته های پولی استاد حالا به هر دلیلی به صورت رایگان به دستتان رسیده پاک کنید و از خدا بخاین که ثروتمندتون منه و با افتخار این بسته هارو خریداری کنن دوستان تا پوله این بسته هارو خودتون ندید واقعا متوجه کلام داخل بسته ها نمیشین بدرود یا حق????????????????
به نام خالق زیبایی
دوست عزیز خیلی عالی گفتید که شرک به همین اندازه مخفیه .آره آره وقتی میگه تو انجامش دادی دیگه بسه این همون گمراهیه این همون نجوای شیطانیه که میگه یادش گرفتی اما به حرف استاد که میرسم میگه تاززززه من نتونستم به اون یه دهم درصدی هم به قانون عمل کنم چه برسه ادعایی داشته باشم یادش گرفتم کامل .
خیلی عالی آفرین به اینکه به هدایت خدا گوش دادین و راهتون و دوباره عوض کردین .این نشانه عزت نفسه باید خیلی بیشتر کار کنید وکنیم همه ی ما مهم ترین اولویت هامون کار روی باورها مو ن وذهنمونه همین و بتونیم انجام بدهیم باقی راه برامون هر بار راحت میشه .
سپاسگزارم برای نظرات ارزشمندتان آقای سلطانی عزیز .
در پناه رب العالمینم همیشه شاااد خوشحال ودر آرامش باشید ?
سلام و درود فراوان به شما دوست عزیز
مرسی از اینکه نظرتون را به دیدگاه من دادین مطمئنم خداوندی که این همه اتفاق های زیبا را دارد رقم میزند راهنمایه همه ما خواهد بود فقط منتظر درخواسته ماست و منتظر سپاسگذاری ما وای که این سپاس گذاری چه قدرتی داره که هروقت مشغولش میشم احساس میکنم روحم به قوله قران دارد بزرگ تر میشود??????????????????
سلام استاد واقعا دست مریزادبهت میگم بااین فایل خوش امدگوییت و فایل ایمانی که عمل نیاورد.حرف مفت است!!
بازم میخوام بگم مازندگی نامه استاددرنظربگیریم اینهمه درکل فایلاش داره اززندگیش میگه ازخدای خودش میگه .بعداومدم دیدم استاد بعدازاون سختی زندگیش دربندرعباس همه چیزشو گذاشت اومدتهران هیچی باخودش نبرد وسپس هجرت کردبه امریکا وبه ثروت رسید .اما استادکه نه شغل داشت نه خونه داشت نه ماشین ونه ملک وهیچی نداشت که باخودش ببره حتی فرع خودشو هم نبرد باتمام شرک وپلیدی جاش گذاشنت هیچکدوم ازاینارونبرد حتی همسرشم جاگذاشت پس اینارو چطوری بدست اورد؟؟؟؟؟رفتم سراغ این معما ?
منی که کل فایلاشو خوب گوش کردم چرا نفهمیدم تاحالا .من ازاین دوتا فایلی که ذکرکردم یه چیزی کفش کردم که استادهدفش پول نبود خونه وماشین نبود امریکا نبود تنها یک هدف داشت از اولیکه شروع کرد به تغییرمسیر ازدل قران یک چیزی روکشف کرداونم یک باور بنام( ایمان )این ایمان اونو سوق دادبه سمت خودساختگی دردرونش ورسیدبه چیزی فراترایمان بنام (یقین)که رسیدن به تمام انچه که میخواست.اینجا فهمید رسیدن به ثروت نیازبه سرمایه اولیه نداره نیاز به تلاش واصراروتقلا نداره چون یک هدف داشت فقط یک هدف اونم درفایل خوش امدگویی وفایل ایمانی که عمل نیاورد وتمام فایلای دیگه فریادمیزنه که بابا من ازراه توحید ویکتاپرستی به اینجارسیدم وقتی خودشو جاگذاشت اصلشو با یقین کامل برداشتو رفت خداواسش امریکاشد.کاربدون تلاش وزحمت شد.همسرشد.خونه .ماشین .ارامش .پول .روابط .خوشبختی .زندگی زیبا .ملک بی نظیر.سلامتی .معنویت .شدکل پکیج ثروتش .جهان براش مسخرشد .جواب این معما این بودکه استادبا ایمانی قوی به اینجارسید این نتیجه باورشه (که میشود )
امیدشو ازهمه جا قطع کردفقط روی خداحساب کرد ازهمه جابرید چسپید به یک باور به یک ایمان به غیب به یک اصل به یک منبع که خودخداست اصلا خدا خوداستاده به وجودخودش ایمان اورد به قدرتی که خدادردرونش قرادداده ایمان اورد به توانایی خلق زندگیش ایمان اورد که میشود به هرانچه میخوای رسید .فقط هدفش رسیدن به قله بود نه چطوری عبورازمسیراون فقط اون نوک تیزاون قله رومیدید نه چیزی به غیراین.والان شده زندگیش این (شادباشیددرپناه خداوند?
)
درودبه شما
چه ورود طوفانی وبابصیرتی به سایت دارید.انگاراستادسالها میشناسی.چه زیبا وپرمفهموم ارزش گذاری کردی استاد رو.وچه خوب تعریف کردی مسیر موفقیتشو.وراه ورازموفقیت هرانسانی راروشن کردی.ایمان.باور.یقین
به نام خدای عزیز
چه اسم زیبای من نشنیده بودم مروا ??
خانم امیری جان چه خوب آگاهی که درک کردی را نوشتی لذت بردم ومن هم فکر کردم به نوشته هایتان به چیزی که آگاهی در شما جا گذاشته تا بنویسید .
سپاسگزارم از حضور خوبتان که من هم سهمی برداشتم .
برایتان بهترین ها را از خدا وندم آرزو دارم .با لبخند وشاد
نظرلطف شماست خانم مرادی عزیزان ان شاالله هممون اینجا ظرف وجودمونو با باورهای فراوان بزرگ کنیم وشاهدنتایج هاو موفقیتهای روزافزون باشیم
به نام خدا
سلامبر استادعزیز و همکاران زحمت کش ایشان و تمامی دوستان عضو این سایت.
من دیروز محصول جدید رو خریداری کردم و خواستم یک چند کلمه ای از نتایجم براتون بگم. همه دوستان تقریبا نظرات مشابهی دادند و گفتند که ما تا زمانی که تمریناتمون رو دنبال میکردیم و به جد پیگیر بودیم نتایج ادامه داشت ولی بعد از رها کردن و عدم کنترل وروردی مغز نتایج قطع شد. خب برای من همینطور بوده. نتایجی گرفتم که واقعا خودم هم باور نمیکردم در جنبه های مختلف پیشرفت داشتم. مثلا سرمایه گذاری در بورس داشتم که ظرف مدت ۴ ماه به بیش از ۳ برابر تبدیل شد. اونم من که حتی ذره ای اطلاعات از بورس نداشته و ندارم. یا تقریبا درآمدم که از ماهی ۳ میلیون تومان به ماهی ۱۵ میلیون تومان رسید. یا جا به جایی از محیطی که واقعا دوست نداشتم و حتی نمیدونم اصلا چطوری شد که جا به جا شدم. فقط وقتی وارد محیط دلخواه شده بودم یک هو متوجه شدم شرایط به کلی تغییر کرده و دیگه از اون محیط قبلی هیچ اثری نیست. یا از کسی که ارتباط خوبی باهاش نداشتم فرسنگ ها فاصله گرفتم البته با دوستی و خوبی و خوشی. نه با جنگ و دعوا. چون الان فرد مورد اعتماد همون ادم هستم و شاید بگم تمام زندگی خودش رو به من سپرده و رفته خارج از کشور. اینم بگم که چون در حرفه وکالت کار میکنم استادی مهربان و بسیار اگاه و بسیار دوس داشتنی را جذب کردم و علاوه بر این که در مسایل اجتماعی و فکری و روانشناسی به من کمک میکنه در مسایل کاری هم راهنمای بسیار عالی و بی نظیری هستند. من در دفتر ایشان کار میکنم و علاوه بر این که هزینه ای بابت اجاره دریافت نمیکند بلکه از نظر کاری کمک های بی شماری نیز به من کرده است.
خلاصه نتایج بسیار زیاد بوده و فعلا از زندگی فقط لذت میبرم. دنیا برام بهشت شده و درک این موضوع که خودم زندگی خودم رو خلق میکنم بهم انرژی میده و نگرانی رو به کل در من از بین برده.
از استاد سید حسین عزیز متشکر و سپاس گذارم.
نکته اخر این که درسته که بعضی وقت ها دچار شک میشیم و ذهن ما برمیگرده به حالت های قبلش اما این شک هم به نظر من درجه ای از ایمان هستش. چون وقتی نتایجت از بین میره و دیگه پیشرفت نمیکنی با تمام وجودت مطمین میشی که راهت درست بوده و ایمانت قوی تر از قبل میشه. عین القضات همدانی جمله ای داره که میگه:
تا پیر خرابات فرمان ندهد، کس را زهره آن نباشد که عروسِ خراباتِ خانه «قل الروح من امر ربّی» را توان دیدن. شمع و شاهد را در خراباتِ خانه کفر نهاده اند؛ تا این کفر واپس نگذاری، مومن ایمان احمدی نشوی.
عین القضات همدانی
از دید عین القضات ما کفرها داریم، همانگونه که ایمانها داریم. هر کفر ،ما را به مقامی از ایمان میبرد. اگر به آن کفر نرسیم، از مقامی از ایمان باز میمانیم. «کفرها بسیار است زیرا منزلهای سالک بسیار است. کفر و ایمان هر ساعت رونده را شرط و لازم باشد»
تمهیدات
سلام استاد
امروز داشتم با خواهرم راجب پیامبرا صحبت میکردم، بهش گفتم: همه میتونن پیامبر باشن، فقط کافیه مثل اونا ایمان و عمل داشته باشن، مثلا اگه یکی بهم بگه کدوم پیامبرو قبول داری؟ من تو دلم میگم خدا پیامبر امروزشو واسم فرستاده، فقط فرقش با بقیه پیامبرا اینه که از تکنولوژی استفاده میکنه و لایک سبز به همه میده و کامنت میخونه و ویدیو شیر میکنه. مهم اینه که ایمان داره، اون ایمانو داشت پاشه از بندرعباس بره تهران بدون هیچ چیزی!؟ کی میتونه اینکارو کنه؟ کسی که تمام وجودش خداست، کسی که تمام فکر و ذکرش خداست. تو وجود همه ما اون خدا هست و میتونه نورش رو روشن کنه فقط کافیه باور کنیم همچین نوری هست که روشن بشه، وگرنه ما که با پیامبرا فرقی نداریم، کافیه باور کنیم، ما هم اشرف مخلوقاتیم، خدا که همه بنده هاشو به یه اندازه دوست داره…
این ارامشی که تو قلب منه نشونه از خداست دیگه!! این که نگران هیچی نیستم نشونه از خداست. اینکه میدونم اون بالا بالاها جای منه، اینکه ایمان دارم نشونه و رد پا از خداست دیگه. این که بین اینننن همه آدمای دور و اطرافم فقط منم که به این مسیر الهی هدایت شدم؛ اینکه همه دارن نق میزنن غر میزنن، تهمت میزنن و غیبت میکنن ولی من که نمیشینم اینارو گوش بدم و فرو کنم تو مغزم، این نشونه از خداست دیگه!! اینکه هوای مورد علاقمو، غذای مورد علاقمو، خبر مورد علاقمو خودم انتخاب میکنم نشونه از خداست دیگه!!!!
اگه نشونه از خدا نیست پس چیه؟ اسمشو چی میزاری؟ میگی شانسیه؟ به خدا نیست
اینکه میگم خدایا من امروز حال میکنم هوا آفتابی باشه و میشه، خدایا امروز حال میکنم هوا سرد باشه و میشه، خدایا امروز با بارون حال میکنم و میبارد، امروز آرامش میخوام و میدهد، امروز خبر خوب میخوام و به گوشم میرساند!!!! اینا نشونست دیگه!!
اگه دارم خلق نمیکنم پس اسمشو میزاری شانس؟ میزاری مصلحت؟ میزاری انتخاب خدا؟ نه اینا انتخاب منه، من بندگی خدارو میکنم و خدا خداییشو میکنه، فرمانرواییشو میکنه، من انتخاب میکنم از تو مِنوی دنیا، خدا سفارشو آماده میکنه با پست پیشتاز واسم میفرسته، از پست پیشتازم سریع تر عمل میکنه حتی، گاهی به یک ساعتم نمیرسه.
خدایا سرعتِ پُستتو شکر.
من صبح بیدار میشم زنگ میزنم به خدا، خدایا امروز میخوام فلانی و فلانی رو ببینم اصلا حال میکنم امروز با اونا وقت بگذرونم، راستی خدایا، امروز سیوُمین روز رژیممه، امروز هوس یه چیز چرب و خوشمزه کردم، خدا میاد و خودشو به شکل خاله و دخترخاله در میاره، با دست اونا زنگ میزنه خونه ما و مارو واسه شام دعوت میکنن، به همین سادگی و خوشمزگی، بدون خرج کردن یه قرون، بدون زحمت، خدا خودشو به نیرو تبدیل میکنه میره تو بازوهای خالم و واسمون سمبوسه خوشمزه درست میکنه، خودشو به شکل لبخند اعضای خانواده در میاره که من دلم شاد شه اخه خدایاااا تو به فکر همه چی هستی دیگه!! عاشقتم من
صبح بیدار میشم میرم پیش خواهرم بغلش میکنم میگم خدای درونت چطورههههه، خدا داره از راه تو بغلم میکنههه، اونم میزنه رو شونم و میگه: خدای درونم عالیه امروز، خدای درون تو چطوره خواهرکمممم، عزیزکم، میبینم که امروز خداهای درونمون خیلی میخوان به هم عشق بورزن!
بله خانوم، آقا، خدا همه چیه، خدا همه کسه، خدا خواهر منه، خدا مادر منه، خدا قورمه سبزی میشه سیرم میکنه، خدا صدای سکوتِ زندگیه، خدا این هوای بهاریهههههه، خدا این اشکه شوقه رو گونه های منه، خدا نسیمِ آرامشِ تو قلب مننننننی که ویرانه بود…
قلب من یه خونه گِلی ترک ترک شده و خرد شده بود ولی من خونه قلبمو از نو ساختممم، الان یه خونه با تمام امکانات دارم و این لطف خداییه که منو هدایت کرد، به استاد جونی، که مثل پدرید برای من، یه پدر مهربون و دلسوز که حرفای خداشو واسم میاره، من واقعااا مثل پدر عاشقتونم، حس محبت و عشقتونو دریافت میکنم، و یه روز میام و خیلی سفت بغلت میکنم بابای قشنگم، بابا حسین عباس منشِ من.
دیدین اونقد ارامش دارید که دیوونه میشین؟?من به اون حد رسیدم، انقد این مدت لبخند رو لبمه فک کنم تو اوج جوونیم داره خط لبخند میاد رو پوستم و خوشحاااالم چروکای صورتم از شادی و آرامش داره ایجاد میشه نه از غم و حسرت و نگرانی و غصه. خدایا شکرت شکرت شکرت شکرت.
استاد، پدر من، عاشقتونم
و عاشق تمام خواهر برادرای قشنگم تو سایت
داشتم کامنتای این صفحه رو میخوندم که حسم گفت بنویسم و تشکر کنم ازتون استاد که چقد آرومم و نتایج دارن از سر و کولم بالا میرن، کلی بغل میفرستم براتون
مهربون و در صلح باشید، شکوفه دلتون بهاری???
به نام خدای عاشق
شکیبا شکیبا شکیبا جان چه نوشته خدای درونت چه ها کرده برای تو من او ???????به بزرگیست تمام بدنم ارتعاشی عجیبی گرفته عزیز دلم .
این نوشته های تو فقط احساس ناب وپاک درونت را متجلی کرده نفست مسیحایی شکیبای زیبای مهربان .
تمام نوشته هایت را با اشک و احساس عجیبم خواندم وبا اشک نوشتم .انگار خیال آرام نشدن ندارن دریای طوفانی چشمانم .
برایت خوشحالم عزیزم برای تو عادله زیبا ومهربانم که به حق جلوه جمال خدایم را در شما میبینم .
سپاسگزارم برای اینکه حس وحال بهاری دلت از نور عشق را برایمان باز تر مردی تا من هم نسیم خوش این آگاهی وعشق را بچشم .
برایت از تنها عشق دلم خدای عزیزم بهترین ها را آرزو دارم .همیشه شااد وخوشبخت وثروتمندباشید ????????????البته بگم دوستت دارم خواهری قشنگم آبجی جونم ??????
سلام خواهر نازم، زیبای من، مهربون من
خداروشکر که هم فرکانسیم و چشمت به کامنتای من میخوره و میخونیشون؛ چون منم همش کامنتا و دیدگاهاتون رو میخونم آبجی عزیزم
این روزها حال و هوام خیلی فرق داره بخاطر همین نوشته هام اینجورین، گاهاً اشک خودم بخاطر نوشته هام در میاد وقتی دوباره میخونمشون، حالا بماند در طول نوشتن چقدر از شوق اشک میریزم.
برات صلح و آرامش الهی آرزو میکنم خواهر مهربان من، کلی ماچ میفرستم برات خواهر جان??
دوست عزیز
با سلام
خب چی میشه گفت غیر از اینکه از تک تکت جملاتتون عشق خداوند میبارید. واقعا ادم یعضی وقتا میمونه که این کلمات ساده وقتی با فرکانش مبدا کنار هم میشینن چه قدرتی دارن. اونم از فاصله به این دوری. شهرهای مختلف ایران، کشورهای مختلف ی قاره و قاره های مختلف.
تفاوت اینکه میگیم فعلیت فیزیکی نیست که تفاوت ها رو ایجاد میکنه بلکه این فرکانسه رو ادم قشنگ اینجا میفهمه.
میفهمه که نیازی نیست عجله کنی، نیازی نیست کار یدی انجام بده، فقط باید با درون خودش هماهنگ بشه.
به خیلی از بچه هایی که میان میگن من ی همسر دارم، ی برادر دارم، ی دوست، ی خواهر، ی همراه دارم که باهم داریم پیش میریم، گفتم خداوند رو به خاطر این ثروت هر لحظه سپاسگزار باشید.
خیلی این لحظه ای که توضیح دادید و عشق بین خودتون و خواهرتون رو بیان کردید، احساس خوبی رو در من ایجاد کرد.
منم از خداوند به خاطر این خانواده که میتونم باهاشون پیش برم اشون یاد بگیرم و تجربیات عالی رو بدست بیارم، سپاسگزارم
شاد باشید….(:
سپاسگزارم دوست عزیزشکیباخانوم واقعا چی بگم همه چی رو گفتی واقعا خیلی تاثیرگزاربود همینکه قلبم روروشن کردی .قلب ما اگه باهاش کارنکنیم هی انرژی منفی هدرمیده وخاموش میشه عین یک صفحه گوشی شب تاصبح روشن باشه قطعا شارژش بیهوده هدرمیدره وخاموش میشه من کلی انرژی گرفتم این خودش یک موهبت الهیه که یک قلب خاموش رو شارژکنی ودوباره اول صبحی روشن شه موتورش شروع به کارکنه وحس سپاسگزاری درش ایجادشه اونم ازته قلب نه باذکرزبان ومنم باید یادبگیرم اول صبح پامیشم اولین کاریکه میکنم قلبمو شارژش کنم با خواندن کامنت زیبای دوستان یا گوش دادن به فایلی ازاستاد یا با ایات قرانی خلاصه این قلب باید شارژشه تاصدای خدارو بده بیرون .دوست عزیزازخدابهترینهارو واست ارزومندم خیلی زیبا بود
واای چه متنی نوشتی شکیبا خانم از دیروزه دارم همه ی کامنت هاتون رو میخونم و واقعا عشق میکنم واقعا لذت میبرم شما شدین الگوی من یجورایی و خدای مهربونم توی قلب شماست و داره هدایتتون میکنه
دوستون دارم?
واااااااای دختر تو بی نظیری? دست مریزاد.. خیییییلی زیبا نوشتی.. بخدا کللللی با کامنتت حال کردم و اشکام سرازیر شدن. دمت گرم شکیبا جون
وقتی چندروزپیش یکی ازکامنتاتو خوندم وقسم خوردم که این ناب ترین پیامی بودکه تاحالا توسایت خونده بودم مشخصه درست گفته بودم.این همه عشق وذوب شدن درکائنات بی نظیره.حرفات زمینی نیست.خدااززبونت داره با ماحرف میزنه.چه خلوص. وشفافیتی داری..
این استاد چه شاگردایه بی نظیری تربیت میکنه…..
چقد از خوندن کامنتتون لذت بردم و اشک ریختم، الله اکبر که خدا چقد واضح باهامون صحبت میکنه، الله اکبر
ممنونم دوست عزیز😘
سلام شکیبای عزیز؛ امیدوارم خط لبخندت پررنگ تر شده باشه
وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم این شعر مولانا توی ذهنم اومد:
یکی تیشه بگیرید، پی حفره ی زندان؛ چو زندان بشکستید، همه شاه و امیرید …
وسط اینهمه دلمشغولی این دنیا حرفات کاملا درسته و یه جورایی همون تیشه ست که میشه باهاش زندان رو شکست اما به شرط باور کردن، به شرط رهرو بودن و آهسته و پیوسته رفتن؛ قدم برداشتن و نترسیدن، چون به قول استاد توی فایل چه کسی مالک توست؛ ترس از شرک میاد و شرک رو از هر طرف نگاه کنیم؛ میرسیم به بدبختی و فلاکت ….
و چقدر این رهرو بودن مهمه، صحبتهات توی فایل گفتگو با دوستان رو شنیدم و دقیقا منم مثل تو یه مدت فراموش کردم چرا به یه سری چیزی رسیدم، یه جاهایی فکر کردم استاد همه چی دونم و دیگه تهشه! ولی خب این ته دونستن، دقیقا شبیه این بود که توی یه سربالایی، وقتی هنوز وسط راهی، فکر کنی رسیدی به قله و ماشین و خاموش کنی و بگی دیگه از اینجا به بعد سرپایینیه و ماشین خودش میره؛ ولی خب یه قدم جلو نمیری که هیچ، با یه سرعت خوب و عالی برمیگردی به نقطه شروع …
و اینجاست که تفاوت ایمان داشتن و نداشتن مشخص میشه، تفاوت بودن تو آغوش خدا یا تکیه کردن به خودت مشخص میشه و من حداقل تو این لحظه این رو درک کردم، امیدوارم که بعد از این فراموش نکنم چون به قول مولانا: گر سجده کنان آید در امن و امان آید ؛ ور بیادبی آرد سیلی و ادب بیند…
در آخر رویاهات و دنبال کن؛ اونا راه رو بلدن :)
سلام و درود خدمت شکیبای عزیز و خوش، قلب
من از کامنت جلسه دو قدم اول هدایت شدم اینجا واقعا مرجبا
چه کردی با روح و روان ما
دگرگونمون کردی
چه حس وحالی به قابمون دادی
خداوند همه چیزه
چقدر ساده و راحت خدارو برامون توصیف کردی
این رابطه ودرکتو از خداوند دوست دارم وتبریک بهت میگم به این ایمان درونت
من اون شب که با استاد هم کلام شدید به صورت زنده گوش میکردیم به همسرم کلی لذت بردیم و اشک ها ریخیم و هزاران بار شما و عادله و سید علی عزیز رو تحسین کردیم، نوش جونت تمام نعمت ها، ما از شماها داریم یاد میگیریم درک و فهم و عمل گرا بودن رو، دمتون گرم که رشد وپیشرفت کردید، ارزوی بهترین خبرها رو برات دارم
من عاشق تو لیلا، تو ای ماه زیبا
من اینجا، تو آنجا ،من ابرم، تو دریا
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی
منم مست تو ای یار، عجب حال خرابی
دلبر و دلدار
عاشقم ای یار
تویی مرهم به تن خسته ی این بیمار
وای از این حالم
به دل زارم
من به پیچ و خم موی تو گرفتارم
منم آواره و بیچاره ی چشمانت
منم آن در به در گوش به فرمانت
سرمه چشم تو این قلب مرا برده
چه شود گر بشوم مهمانت
تو آن جام شرابی عجب باده ی نابی
من مست تو ای یار عجب حال خرابی
من اشک ریختم دقایق طولانی سجده ی شکر بجا آوردم ؛ چرا ؟؟؟ بخاطر اینکه من فرق کردم،
بخاطر اینکه آگاهی های زیادی به من داده شده،
بخاطر اینکه خداوند توسط سید حسین عباس منش
به من یاد داد نترسم ، نگران نباشم ، شاد باشم ، غصه نخورم منی که فکر میکردم باید با گریه به خواسته هام برسم ، یه زمانی اونقدر با خودم کلنجار رفتم و به خودم ثابت کردم که وقتی نمیشه خداوند رو با متافیزیک ثابتش کرد پس وجود نداره
من این انرژی رو نادیده میگرفتم .
من اونو پس میزدم اون بیشتر به سمت من میومد
و بقول خانم زدکارتیست عزیزم که گفت میتونست مچمو بگیره اما دستمو گرفت
بجای اینکه جونمو بگیره ، به من جون داد زندگی داد
منی که هر لحظه داشتم سعی میکردم خودمو بُکشم…
شاید بخونی این جمله رو سر سری ازش رد شی
اما اینکه یه شخصی از مرگ از جهنم به بهشت رسیده یه انسان کاملا متفاوتیه …
من نوشته هامو دارم از سن ۱۶ سالگی که تو خط به خط خاطرات گذشتم گریه کردم و گله کردم شکایت کردم و به خدا میگفتم تو چرا تو قرآنت انقدر از خودت تعریف میکنی میگی من این قدرتو دارم فلان کارو میتونم بکنم اما نمیتونی یه کاری که من ازت میخوام و اون فقط سه حرفه رو عملی کنی یعنی “مرگ “چرا نمیدیش بهم من از رگ زدن میترسم …
من اولش با استاد شهبازی آشنا شدم ، تفسیر اشعار مولانارو درس میدادند من بو کشیدم این مسیرو وقتی شنیدم که انسان از جنس شادیه گفتم این چی داره میگه ؟ من تا گریه نکنم که خدا دلش برام نمیسوزه ، بعد با راز آشنا شدم کتابشو خریدم کتابای برایان تریسی رو پدرم همشو خرید خوندیم من نتیجه ندیدم فقط مدارم یکم تغییر کرد …
بعد از چند وقت با استاد عباس منش آشنا شدم
من از بیماری های شدید به سلامتی کامل رسیدم
سر سری از این جمله رد نشو
چنگ زدن فرش از درد رو ندیدید و الهی هیچوقت نبینید …
بخاطر بیماری غذا نخوردن رو نچشیدید
نمیخوام در موردش بنویسم چون کلمات انرژی دارن…
من کسی بودم که هیچی نداشتم ، فایلای رایگان استاد منو شاغل کرد به درامد رسیدم
و درامدم خرج میشد جوری نبود که محصول بخرم البته اگرم پولشو داشتم نمیخریدم چون من حسااابی با فایلای رایگان کار کردم رو خودم،اشک شوق ریختم،پاز کردم سجده کردم ، گوش دادم نتیجه گرفتم ، ذهنمو کنترل کردم به شادی رسیدم.
من بعد از کار کردن روی خودم تکاملمو طی کردم
خداوند این نیروی دقیق و منظم هزینه ی محصول رو نه کمتر نه بیشتر برای من تو پاکت به مدت دو هفته کنار گذاشت …
وقتی کامنتای دوستان رو تو مقدمه ی دوره خوندم اون گلایه ها و شکایت هارو، اولش میخندیدم
بعدش گریه کردم گریه کردم خدارو سجده کردم
گفتم خدااایاااا
تو توهمین مسیرم باز آدمارو گروه گروه تقسیم میکنی
من از یه جامعه ی پوچ کنده شدم
من از یه گروهی که با باورای پوسیده بودن کنده شدم به مسیری که فقط شادیه ، لذته ، آرامشه ، سلامتیه ، احترامه
بیا اینارو بگو پیش یکی بخدا مسخرت میکنن
بخدا میخندن بهت
میگن چی ؟؟؟طبق فلان چیز تو حتما مریض میشی مگه میشه آخه مثلا من آنفلونزا داشته باشم تورو ماچت کنم تو مریض نشی
برات دلایل علمی میارن
جرات دارید پیش بقیه بگید میشه تو شهر خیلی کوچیک درامد زیاد داشت .
دیدم خدای من خدای من
تو همین سایتی که من هدایت شدم ، من نتیجه دیدم، به هرچه خواستم رسیدم اما باز هستند کسایی که
” میشنون حرفهارووو ها اما نمیشنون ”
“گنج دستشونه هاااا اما لمسش نمیکنن ”
چون گوششون فعلا کَرِ برای شنیدن این حرفها
چون دستشون فلجه برای لمس کردن این گنجها
من ۱۶ سالم بود بو کشیدم این مسیرو
سه دسته تقسیم میشن آدما
دسته ی اول نمیشنون این چیزارو
دسته ی دوم بو میکشن
دسته ی سوم درکش میکنن وارد مسیر میشن به نتیجه میرسن بهشتو خلق میکنن .
من همیشه آقای عباس منش رو پیامبر مدرن خودم میدونم ، مگه پیامبرای دیگه چی میگفتن ؟ غیر از اشاعه ی توحید ؟ غیر از اینکه دعوت کنند مردم رو به مهمانی خداوند ؟
این سایت منو یاد امام حسین (ع) و یاراش میندازه
وقتی امام میخواست جنگ کنه ، گفت آتیشارو خاموش کنید و هرکسی خواست بره ، چند نفر بودن ؟؟؟ چند نفر موندن ؟؟؟ ۷۲ نفر ، از اون همه آدم ۷۲ نفر ایمان راسخ داشتند .
وقتی شکایات رو میبینم میگم همه که نمیتونن جز ۷۲ نفر باشن !!!
من به آرامش رسیدم
یعنی چی ؟؟؟؟
یعنی اون عجله هایی که تو ذهنم بود قبلا، که عادله سنت بالا رفتاااا هنوز فلان دوره رو تموم نکردی بجنب دیر شداااا بجنب به ثروت نرسیدیا فلان تحصیلو نکردیا فلان مدرکو نگرفتیا ، آبروت رفتا ،
اینا جز غم برای من چیزی نبود
ببینید چند هزار نفر هروز بخاطر این منیت ذهنی گریه میکنند نگران آیندشونن ؟؟؟
یکی از آرامشام اینه که نگران آینده نیستم و این باعث شده از جوونیم لذت ببرم
چقدر آدما ترسای عجیبی دارن؟؟؟
من نه دیگه تهمتی میشنوم، نه غیبتی میشنوم
یه تنهایی فوق العاده دارم با خودم و خدای خودم
من قبلا غرق شبکه های اجتماعی بودم اصا شب و روزو نمیفهمیدم میگفتم یعنی چی آخه چقدر مسخره اس هعی شب میشه هعی صب میشه باید غذا بخورم ،درس بخونم، …
چه نگاه کثیفی داشتم به زندگی قشنگم
چقدر تغییر
من دوسال پیش حرفهای استاد رو یه جور دیگه میشنیدم ، الان اصا فرق میکنه ، نحوه ی دریافت من فرق کرده ، اگر شما یک ماهه عضو سایتی باید بهت بگم که خیلی کار داری خیلی کار دارم
خیلی باید تمرین کنم . ولی خداروشکر الان راضی ام ، من با اینکه استاد تو زندگیم بود رو خودم کار میکردم اما بازم تضاد داشتم گریه میکردم، مریض میشدم اما متعهد بودم و هستم . قانون مذرعه رو رعایت کردم کوچولو کوچولو تغییر کردم
شما برید قانون تکامل رو تو موسسات زبان ببینید
برید قانون مذرعه رو تو آموزشگهای نقاشی ببینید
برید قانون جبران رو تو باشگها ببینید
کدوم شخصی اولین روز ثبت نام زبانش میتونه به زبان خارجه صحبت کنه ؟ چند ترم لازمه کلاس بره چند ساعت باید تمرین کنه ؟؟؟ چقدر باید شهریه پرداخت کنه ؟؟؟
برید دست به قلم شید پرتره بکشید چی از آب در میاد ؟
برید باشگاه ۱۸۰ بشینید
چه اتفاقی میوفته ؟؟؟؟
تمرینایی که استاد میده چه فرقی میکنه ؟ چه فرقی میکنه ؟” کنترل کردن ذهن کار آسونی نیست “، کنترل کردن این انرژی کار آسونی نیست .
اما با تمرین هرچیزی ممکنه هرچیزی ممکنه
الان من سفالگر زندگیم هستم ?
من دارم لحظه لحظه زندگیمو شکل میدم
چند روز گذشته از شروع دوره ؟
تمرین ستاره ی قطبی منو دیوانه کرد .
من قبل از اینکه بهای محصول رو بدم تمرین فانوس دریایی رو یاد گرفته بودم انجام میدادم اما کو نتیجه اش ؟؟؟ من بهای محصول رو دادم طبیعتا نتایجشم وارد زندگیم میشه …
چقدر این قانون دقیقه ؟!!
یکی از عذابای روحیم بی هدفیم بود
اینکه نمیدونم به چی علاقه دارم
وقتی شروع کردم رو کار کردن خودم
دیدم این فکر آرومم نمیزاره گفتم باید یه هدفی داشته باشم اولین هدفم که بهم آرامش داد این بود که تصمیم گرفتم جز شاگرادای برتر استاد عباس منش باشم . و این تصمیم منو هل داد بعدش پشت اون کلی هدف بخاطر ارامشی که داشتم بوجود اومد و تلاش و انگیزه ایی که صبح زود منو بیدار میکنه منی که معروف بودم به کسی که همیشه عاجزِ خوابِ الان به عشق خوندن کامنتای سایت صبح زود بیداره و مشغول زندگیه بی نظیرشه .
من یه دختر ۲۳ سالمه ام که بدجور عاشق لباسم
من همیشه گیر این بودم چی بپوشم
دغدغه ی خیلی از خانوماس ، اصا یکی از اتفاقای شیرین امسالم اینه که من از جمله ی ” چی بپوشم” به “کدوم لباس قشنگمو بپوشم” منتقل شدم و اونم خودبه خود …از بس هدیه دریافت کردم این مدت
سوای نتایج بزرگ زندگیم که تو دیدگاه های دیگه ام نوشتم یه نتیجه ی خیلی شیرین امروز دیدم که خدا خیلی بهم حال داد این بود که من دیروز در مورد یه بیسکویتی صحبت میکردم که تو دوران بچگیم بود پدرم همیشه برام میخرید و گرونم بود سالها بود اون بیسکوییت رو نخورده بودم و دیگه ندیده بودمش امروز تو محل کارم ، خوردم …
الان با خودتون میگید ، خوب بیسکوییته دیگه ؟!
من دارم میگم بیسکوییتی که من سالها ندیدمش ، فکر میکردم دیگه تولید نمیشه فقط در موردش حرف زدم و اتفاقا به خواهرم گفتم فک کنم دیگه تولید نمیشه اما امروز خوردمش …
خیلی جاها ذهنم منو به شک میندازه
اما دفتر نتایجمو باز میکنم و میگم نیگا کن
خواسته هایی رو که پشت هم تیک زدی …
خدایا شکرت خدایا شکرت
صبح که بیدار میشم میگم خوب ، یه فرصت دیگه دارم ،بهم داده شد سپاسگزارم باید تجربه کنم لذت ببرم و چیزای جدید یاد بگیرم …
مثلا دیروز لذت چیدن سبزی خوردن تو باغچه ی عزیز فرنگیس بدجوری بهم حال داد، آفتاب ملایم صورتمو نوازش میکرد ، سبزی های محلی و معطر رو میچیدم بوی خوش نعنا و سیر روانیم کرد .
لذت دیدن اتاق مرتب و تمیزم بعد خونه تکونی بهم لذت داد
گرفتن هدیه اونم وقتی که صبح همینجوری برا خودم اینکه یه چیزی نوشته باشم ، گفتم خدایا هدیه میخوام امروز نمیدونم از کی اما میخوام دیگه… و چند ساعت بعد آره خواستمو هشت و نیم صبح نوشتم قبل دوازده محقق شد
اصلا چی از این لذت بخش تره که من خالق زندگیم هستم ؟؟
اینکه آدمی زنگ میزنه به من به من عشق میده بلامیسر بلامیسر میگه که تا یه سال پیش دشمن آشکار من بود و همه میدونستن و بحث و دعواهامون تمومی نداشت . یعنی عادله بیین از کی داری عشق میگیری ؟
بعضی موقع به خدا میگم میدونم فدات شم میخوای بهم عشق بدی دیگه با دشمنای گذشتم آخه ؟؟؟ سختشون میشه ? ولی خوب چه کنیم خدا دوس داره از همه کس از همه چیز به ما عشق بده …
?عاشقی کردی ، دیوانگی کردی
هوش زِ عقل بردی دیگر نیاوری?
اینجا سرزمین عجایبه ، از لحظه لحظه اش استفاده کنید .
عادله کیانی فر
زمستان زیبای ۹۷_۱۳اسفند ?
به نام خدای عاشق
عادله عزیزم عزیز دل من وخدا چه زیبا گفتی خانومم که خدا در درون شما عجب صفایی دارد .
وقتی نوشته هایت را خواندم انگار به ریشه های شرک درونم بیشتر پی میبردم .عزیزم انکار کنارت بودم که آن تجربیات را برایم میگفتی .
خدایا هزاران بار شکرت بخاطر این همه نتایج عالی واین همه هدایت واگاهی .آره عادله جان تو این همه آدم من هدایت شدم به این مسیر دلم بدجور میلرزه خدایی که منو هیچ وقت تنها نداشته ونمیذاره خدایی که عاشقه عاشقی که زیباییش ومهربانیش منو مدهوش کرده .
چی بگم از روزی که فهمیدم کلمه عشق خودشه .
من از کلمه عشق گریزان بودم و عشق گریبانم را گرفت .عاشقم کرد عااااادله عاشقم کرده خدا عطر عشقش را به من زده که هرکسی مرا میبیند عاشقم میشود .نمیدونم از حس این لحظه م چطوری برات بنویسم که فقط اشک و احساس منقلب شده ی درونمه که فقط سکوت وامهایی لذت بخش این لحظاتمه.
عطر و رنگ خدا شدن وتو آغوشش نفس کشیدن وبه هیچ چیزی نمیدم .چون من تازه دارم طعم این عشق و میچشم .
مولانا خوش گفتی دیووانه تو هر دو جهان را چه کند ؟؟؟؟؟
خدایا سپاسگزارم بخاطر بودنت وحضورم تو این جمع وبا این آدمهای باصفا وخوش صحبت .خدایا شکرت که هدایتم کردی به این مسیر زیبا .
سپاسگزارم آبجی قشنگم برات از تنها معبود ومعشوق بهترین ها را آرزو دارم .زندگیتون همیشه رو روال وبرقرار پر شااادی ونعمت وخیر الهی .??????????????
سلام طیبه ی مهربانم
سلام طیبه ی ثروتمند و آگاه و نویسنده ی من
هنرمنددددددد چقدر قشنگ مینویسی دست و پنجت طلا
چقدر قشنگ این خدا رو توصیف میکنی همون خدایی که منو هر لحظه عاشق ترم میکنه .
یادمه روزی رو که بهش گفتم خدااا جون میخوام معشوق من تو باشی عشق من تو باشی نمیخوام وابسته ی آدمات باشم میخوام سرگشته ی عشق تو باشم
هر حس وابستگی که داشتم ریشه اش خشک شد من الان نه به شهرم حس مالکیت دارم نه به کشورم احساس خاصی
من متعلق به تمام این جهانم و تمام جهان برای من ساخته شده ، وقتی بهم میگن چطور دلت میاد خانوادتو تنها بزاری چطور میتونی از شهر و دیارت دل بکنی بری یه کشور دیگه ؟
خیلی راحت جوابشونو میدم که من وابستگی ندارم ، من متعلق به جای خاصی نیستم
من همه جارو دوست دارم تجربه کنم .
همین خدایی که انقدر قشنگ باهاش عشق بازی میکنی
منو دیوانه کرده طیبه جان
با شروع دوره اتفاقایی داره برام میوفته که من فقط میتونم نگاه کنم به نتایج و اشک بریزم و سجده کنم جز این کاری نمیتونم بکنم .
هر روز صبح صداش مییزنم میگممم صبح بخیرررر خداااابزرگههههه
یاد بده خلق کردنو به
خدااااا کوچیکه .
بخاطر آرزوی قشنگی که کردی( تهش بغض سفت بغلم کرد)ازت ممنونم
خوشحالم که تو یه مسیریم
سلام طیبه ی نازنینم
اشک من دراومد ،چه زیبا گفتی ،
چی مگه ادم میخواد وقتی توی اغوش خدا نفس بکشه
خیلی لذت بردم موفق باشی عزیزم
با سلام
استاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این همه حس خوب رو هر روز و هر لحظه تجربه میکنیم (از طریق تکه هایی از وجود خداوند) چجوری بند بند وجودمون از هم باز نمیشه؟؟؟؟؟
هرچند چرا باید از هم گسسته بشه. ما هممون مثل قطرات ی اقیانوس میمونیم که در کنار هم میشیمخدا. ما جزئی از کل هستیم اما واقعا نمیتونم تصور کنم که این عشق ناب وقتی ی جا جمع بشه چه حجمی از نیروی خلاق رو رقم میزنه. هرچند باز میشه تصور کرد.
خدایی که این عظمت رو خلق کرده همون کلیه که دارم ازش میگم. پس فک کنم همینجا مدارم داره افزایش پیدا میکنه.
وقتی میبینم ی تکه از وجود خداوند انقدر قشنگ داره زندگیش رو خلق و مدیریت میکنه، خیلی راحت تر میتونم درک کنم خب اون کل که همه چیز چطور داره این جهان رو خلق و مدیریت میکنه.
و فک کنم اینجوری باورهام قوی تر میشه.
خانم کیانی فر اگر درست یادم باشه یبار دیگه هم تو کامنتتون خوندم که از واژه بلامیسر استفاده میکنه. و این نشون میده فک کنم شما گیلانی باشی.
همین که میبینم از هم استانی ها و احتمالا همشهری های خودم (رشت) دوستانی هستن که تو این مسیر قدم برداشتن، حس فوق العاده ایه.
اینجوری میتونم به غریبه ها با حس بهتری نگاه کنم و بگم حمید این خانم، این اقا، این بچه هم ممکنه از دوستانی باشن که باهات تو اتوبوس جهان بینی توحیدی همسر هستن. و فک کردن به این حس خودش ی دنیا شادی رو برام به وجود میاره.
امیدوارم استاد به همین زودیا همه بچه یجا دور هم جمع بشیم و فقط اون حس قوی و مثبت خدایی رو تجربه کنیم. فک میکنم اون لحظه اول، اون سکوت اول، اون هیجان چشم در چشم شدن با اعضای خانواده حقیقیمون، بدون شک بی نظیر ترین لحظه عمرمون تا اون موقع باشه
شاد باشید….(:
سلام دوست هم فرکانسی و ثروتمند من
سلام آقای جاوید مهربان
بخاطر متن قشنگی که نوشتید و به عشق من اضافه کردید ازتون به انتها ممنونم
چرا که یکی از خواسته های قشنگم این بود که کامنتی که میزارم رو استاد مطالعه کنه و لایک سبز رنگ بگیره و کامنت قشنگ پشتش بیاد
و همینم یکی دیگه از خلق کردنام بود ?
هر روز صبح از خدای خودم میخوام و میگم
خدااااا بزرگهههه
یاد بده خلق کردنو
به خدااا کوچیکه
من خیلی از این دیدگاهتون خوشم اومد که ما همه یکی هستیم
دقیقا منم دیگران رو جدا از خودم نمیبینم ، همه ی ما قطره قطره شدیم و باید به دریا برگردیم …
اینکه همشهری میاد برای من مینویسه این حسو به من میده که ما هم فرکانسی ها چقدر بهم نزدیکیم و چقدر زود همدیگرو پیدا میکنیم ?
از اینکه با شما دوستان همسفرم بسیار خرسند و شادم
آرزو میکنم امروز براتون آقای جاوید که یه نتیجه ی فوق العاده بزرگ تو زندگیتون رخ بده و اونقدر هیجان زده بشید و برای من بله برای من که امروز براتون آرزو کردم و تمام انرژی های خوب رو براتون فرستادم بنویسید که به یکی از خواسته های بزرگم رسیدم …
سلام دوست عزیز عادله جون کامنتتون عالی بود خیلی حس آرومی بهم داد خیلی خوب احساستون رودرک میکنم انگار داشتم یه رومان آرامبخش میخوندم واقعا لذت بردم بابت نتایج قشنگتون و این قلم زیباتون بهتون تبریک میگم منم اززمان آشنایی با استاد دوستداشتنیمون خیلی نتایج عالی گرفتم ولی قلمی به خوبی شما ندارم ولی جسته گریخته بعضی جاها اومدم مختصری نوشتم ولی نتایج شمابااین بیان احساستون احسنت داره انشالله روزبه روز موفقتر و شادتر باشید
پاینده باشید?
دوست قشنگ من
من فدای اسمت بشم
الان برات مینویسم که چرا اسمتون منو انقدر به وجد آورد
ازت ممنونم که پیام قشنگی برای دیدگاه من تایپ کردی و اعتماد به نفس منو افزایش دادی .
دوست قشنگ ترینم
این متنو من ننوشتم
من فقط تایپ کردم
وقت حالت خوبه وقتی با خودت آشتی میکنی وقتی تو تمام مسائل زندگیت خداوند رو میبینی وقتی با خودت تعهد میکنی که خدا تمام هدفم اینه رو خودم کار کنم
نتیجه اش این میشه که این انرژی بسیار واضح با کلام شما صحبت میکنه
با صدای بلند تو گوشت فریاد میزنه
منی که همیشه از یه نونوایی نون میگرفتم ، چون خلوت بود همیشه اما اون روز بعد از کارم با اینکه خسته بودم این خدای درون این انرژی پاک با صدای بلند بلند به من میگفت برو اونور خیابون نون بگیر
میگفتم الله اکبر همینجا میگیرم دیگه چه کاریه پاشم برم اونور کلی ام باید راه برم تازه
گف نه باید بری اونور
بسم الله
عجب یه دنده ایی هستی خدا جون
هیچی دیگه رفتم
چند دقیقه منتظر موندم نونوایی به قدری شلوغ شد که نمیتونستم باور کنم
گفتم خدااایااا استاد راست میگه
میگه برید تو شهرتون نیگا کنید مغازه هارو ، یه محصول تو یه خیابون انقدر تفاوت ؟؟ یکی مگس میپرونه یکی نمیدونه چطوری همه رو راهی کنه
من نونو گرفتم و تا خونه داشتم تایید میکردم فراوانیو،ثروتو،کلام استادُ
و اینکه خدایا دم خودم گرم که دارم بچه ی حرف گوش کنی میشم
با تمام خستگیم گوش دادم به حرفت
میخوام بگم وقتی باهاش دوست میشی اون رفیق جون جونیت میشه
انقدر عاشقمونه که اصلا حد و اندازه نداره
همین خدا دیشب اشک منو دراورد
من هفت سال بود که با یکی از بهترین دوستام مشکل داشتم من عاشقانه محبت میکردم و اما اون بنا به شرایطی که داشت زخم میزد اما همین دیشب بعد از هفت سال ازم حلالیت گرفت و اشک ریخت
منم اشک ریختم بخاطر اینکه از زمانی که دفتر جدیدی تو زندگیم باز کردم و دوره رو شروع کردم زندگیم متحول داره میشه و اون آدم که مثل خواهرم عاشقشم ازم با جون و دل معذرت خواهی کرد و ما دوباره باهم رفیق شدیم و خداوند رفیقمو بهم بخشید.
و یه دوست دیگه داشتم که دشب اتفاقا درموردش بهش گفتم ، گفتم تو زندگیم من دوتا دوست داشتم یکی تو که بینمون شکراب شد یکی ام مریم که بعد از اون همه سال الکی بینمون فاصله انداخت .
امروز صبح وقتی چشمامو باز کردم پیام محبت آمیز شمارو دیدم مریم عزیز تر از جان
دوستی که از جانب خداوند برای من فرستاد که دقیقا همون نام اما با فرکانس بهتر
دوست فرکانسی من
تو هم عالی مینویسی و به خودت ایمان داشته باش و بیا و برامون بیشتر بنویس از نتایجت تا سوختمون هروز بیشتر شه برای پرواز
سلام عادله عزیزکامنتت روخوندم خیلی زیبابود وخوشحالم به این اگاهی رسیدی ?داشتم میخوندم اول متنت ازبیماری گفتی من بیماری خودم یادم اومد واقعا شبیه جوک بودیکماه پیش رفتم شیرازپیش دکتربابت بیماری پسرم بهش گفتم منم دیابت داشتم انسولین میزدم دوساله خودم قطعش کردم الان سالمم ????گفت این باعقل من جوردرنمیاد خندم گرفت باخودم گفتم این منم رازی راکشف کردم به نام قانون و درکش کردم جواب گرفتم بادرک قانون توانایی درمان خودموداشتم واقعا سپاسگزارم ازشما دوست عزیز وسپاسگزارخداوندم که اینقدزیباماروهدایت میکنه موفق باشی دوست عزیز
دوست عزیزم
مروا جان سلام
چه اسم قشنگی ?
اینکه بعد از آشنایی با استاد به سلامتیه کامل رسیدم اولش برای خودمم عجیب بود اما الان میدونم که سالم بودن ثروتمند بودن موفق بودن طبیعیه و باید اینا باشه تو زندگیمون
اما برای اطرافیانم خیلی عجیبه که من چرا مریض نمیشم
و همین دیشب ازم پرسیدن
مهمون داشتیم و هرکدوم با یه دردی داشتن دست و پنجه نرم میکردن یکی میگیرن یکی کمر درد یکی …
بعد ازم پرسیدن گفتن تو چرا هیچوقت سردرد نمیکنی ؟؟
سکوت کردم
چی میگفتم اون لحظه ؟
جالب اینجاست همشون استاد عباس منش رو میشناسن و حرفاشو مسخره میکنن
بخاطر همین سکوت رو ترجیح دادم .
بهتون افتخار میکنم که الان سالم سالمید و این بزرگترین موفقیت زندگیه ?
آرزو میکنم هم خودتون هم خانواده ی خوبتون همیشه سالم سالم باشید و از زندگیتون بی حد و اندازه لذت ببرید
سلام عادله عزیزم
من به این حرفایی که نوشتی خیلی احتیاج داشتم.چند روزی بود به مسیری که اومدم شک کرده بودم و از خدا خواستم که شک منو برطرف کنه.خیلی جالبه از جاهایی که فکرش رو نمیکردم یه حرفایی شنیدم راجب قانون که همون لحظه به خودم میگفتم این دیگه اصلا خود خداس…
خدا هر لحظه داره با ما حرف میزنه اونم خیلی واضح و شفاف.من تازه وارد این مسیر شدم با یه عالمه شک و سوال… و من از خدا پرسیدم خدایا این مسیری (آشنایی با قوانین و استاد عباس منش عزیزم)که میرم درسته؟
از زمین و آسمون داره نشانه میباره برام… خیلی خوشحالم که اینجا هستم
آهاااااااااااااااااااااااااای خدا خوش بحالت با این عاشقات.
خدایا شکرت خدایا بی نهایت شکرت به خاطر این همه نعمت
واقعا آرامش پیدا کردم با خواندن کامنت تون خدا بهتون خیر بده و پاسخ هایی دوستان
باور کن خدا خواست کامنت شما رو ببینمم خدایا شکرت
ازتون خیلی ممنونمم بی نهایت سپاس گذارممممم
سلام خانم کیانی فر
این نظرتون واقعا برای من تاثیر گذار و تکان دهنده بود
چهار سال پیش از طریق برادرم با استاد آشنا شدم
جز دست آدمهایی بودم که این حرفها رو گوش میکردم اما نمیشنیدم
بقول استاد نگاه فانتزی به این قوانین کیهانی داشتم
کلی افکارم بالا پایین شد تا بالاخره بعد از چهار سال تکامل رو طی کردم و تونستم این حرفها رو باور کنم و بهشون ایمان بیارم
ایمانی که منجر به عمل بشه
تونستم روی یکی از بزرگترین ترسهام پا بذارم
بی هدفی هم یکی از عذاب های روحی من بود
ولی الان بعد از دوسه ماه نگاه کردن فایلهای استاد (یه مدتی کلا بیخیال این حرفها شده بودم) چیزهایی رو درک کردم که قبلا نفهمیدم بودم.
و از همین الان دارم نشانه های تغییر رو میبینم
واقعیت اینه که من یکروزه که با استاد آشنا شدم و بقول شما هنوز خیلییییییییییی باید روی خودم کار کنم تا نتیجه بگیرم
امیدوارم هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد باشید سلامت ثروتمند خوشبخت و سعادتمند در دنیا و آخرت
دوست خوبم سلام
باعث خوشحالیمه که بعد از مدتها باز این کامنتها این رد پاها تاثیر گزار هستند.
دوست خوبم نمیدونم چند سالته، اما اگه سی سال چهل سال با دیدگاه رسانه، پدر مادر، معلمای دینیمون زندگی کردیم قبول این حرفا کمی سخت میشه، هرچی سن بالاتر باشه شکوندن این بتن من ذهنی سخت تره، دوست من بهت قول میدم که همین مسیر رو بری جلو اونقد اتفاقای خفن برات میوفته که ذهنت میگه اینا شانسیه میگه عادی برات اتفاق میوفتاد، بدون پرسیدن هیچ سوال و کنجکاوی به حرفهای استاد گوش کنید، کلام الله بدونیدش، اونقدر زندگیتون از هر جهت تغییر کنه که انگشت به دهن بمونید. با تمام پیش داوری ها و قضاوت های ذهنی فایلهای رایگان رو گوش بدید بتن ها بالاخره شکسته میشن، کم کم محصولات استاد را با کمک حستون خریداری کنید.
بهتون تبریک میگم بدلیل شجاعتتون
انشالله در این مسیر ثابت قدم بمونید.
سلام بر عشق
سلام بر روح نازنینت
سلام بر این ایمانت براین عشقت
بر این قلب خدایی ات…من مردم…من نیست شدم از این همه زیبایی
از این همه عشق این همه تسلیم بودن
عادله ی قشنگم
من عاشقتممممممم…دوست دارم تا خود خود صبح فقط تحسینت کنم و عشق کنم با جودت
چقدر ازت خدا را میگیرم ///توحید را همانی که اکنون آنچنان غرقش هستی که دیگه عادله ایی نمانده
چشمانت چشمان او شده … کلماتت کلمات او
عاشقتم عادله ی نازنینم
من بهت افتخار میکنم دردانه ی ربم…
ربم
ربم…
برایت از اینم غرق تر شدن در دریای توحیدش را خواستارم هم روح من …
الای نازنیم
هر بار که اسمت رو میبینم قلبم سرشار از عشق میشه، تو تک تک کلماتت عشق و محبت و تحسینه
تماما تمرکز کردی روی زیبایی ها و چقدر زیبا خداوند تورو هدایت میکنه به سمت زیبایی ها
بخاطر این کامنت فوق العاده، که پر از احساس و انرژی پاک خدایی بود خیلی ممنونم
ازت سپاسگزارم که انقدر بی آلایش تحسین میکنی، خیلی لذت بردم
ازت ممنونم قشنگ من
خیلی ممنونم
سلام عادله عزیزم
و بالاخره بعد از مدت ها یافتمت
دقیقا زمانی که تصمیم گرفتم دوباره اصولیتر رو خودم کار کنم از طریق خواهرم هدایت شدم
خداوند هدایتگر منه در هر لحظه ای
کامنتای پروفایلتو خوندم
کلا زیر و رو کردم
و اصلا نمیدونم چی بگم فقط من عمل کردن رو دیدم
من قدرت شگفت انگیر کنترل ذهن رو در نتایجی که گفتین دیدم
من ایمان واقعی رو دیدم
من شجاع بودن رو دیدم
از اولی که شروع کردم به خوندت شوق و حس عجیبی درونم زنده شد دقیقا مثل زمانی که تازه شروع کرده بودم کار کردن و خیلی جدی تمرکزی کار میکردم
و ی بغضی از شوق داشتم که بالاخره شکست و دارم اشک میریزم
اشک خوشحالی و تبریک به خودم بخاطر حس نابم
عادله جان تبریک میگم بخاطر ثانیه ثانیه ارامشی که با ایمانت خلق کردی
بخاطر عشقی که درونته
بخاطر عزیزدلت
عاشقتم دختر
تو فوق العاده ای
خدایا بخاطر این مسیر سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلام عادله عزیز سپاسگزارم بینهایت که اینقدر عالی با انرژی مطلق خدای مهربان ارتباط برقرار میکنی چقدر کامنتت انرژی داره امروز تو تمرین ستاره قطبی از خدا هدایت خواسته بودم که امروز واقعا با خوندن کامنتهای شما عزیزان اگاهیهایی دریافت کردم کهبینهایت نیاز داشتم اصلا اینگار برای من نوشتید خدا رو شکر که به جمع شما عزیزان هدایت شدم دوستون دارم به امید موفقیت هرچه بیشتر هممون😍😍😍😍
سلام دوست و هم خانواده عزیزم.
چقدر قدرتمندانه،چقدر با احساس فوقالعاده زیبا ،چقدر دلنشین بود این کانت.
خانم عادل عزیز از شما سپاسگزارم
از استاد عزیزم سپاسگزارم برای هدایت کردن این شاگردان بی نظیر.
خدایا سپاسگزارم منو هدایت کردی به این مسیر
خدایا حسم خیلی عالی شد،خدایا خیلی خیلی ازت سپاسگزارم.
سلام استاد عزیزم
امشب دوازدهم اسفند ماه۹۷ بعد از یک هفته کلنجار رفتن با افکار و باورهایم،بالاخره محصول ۱۲قدم را خریدم و استارت این دانشگاه دوست داشتنی را برای خودم زدم.روز چهارشنبه گذشته به خاطر درگیری های ذهنی زیادم خیلی حس خوبی نداشتم و در خودم فرو رفته و ناامید بودم چرا که از طرفی واقعا دلم میخواست این دوره را شرکت کنم و از طرفی هیچ پولی نداشتم،واقعا هیچ پولی!!!
در چند وقت اخیر تمام فایلهای رایگان را دانلود کردم و اکثر شبها تا ساعت ۲یا۳ مشغول دیدن و یادداشت این فایلها بودم و روزها نیز کتاب صوتی،، بخواهید تا به شما داده شود«اثر استر هیکس»را گوش میدادم و کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید «اثر ناپلئون هیل» را میخواندم،آموزه هایم از این فایلها و کتابها در آن چهارشنبه کذایی به کمکم آمدند.بعد از اینکه با انجام تعدادی از تمرینات سطح ارتعاشی خود را بالا بردم،از خودم پرسیدم من واقعا چه چیزی میخواهم؟؟؟؟؟
روحم با قاطعیتی مثال زدنی جواب داد:میخواهم با داشتن دوره ۱۲ قدم،برنامه ای برای حرکت به سوی سعادت داشته باشم.!!!!
بعد به خودم گفتم:خوب پس من لیاقت دارم که تا روز یکشنبه یا حتی بعد از فرصت تخفیف پول کافی برای خرید این محصول را داشته باشم…*
همین گفتگو آنقدر آرامم کرد که مطمئن شدم خالق هستی خواسته ام را متوجه شده و …..
صبح روز بعد هنوز خواب بودم که یک مشتری تماس گرفت و درخواست خدمات کرد و بعد از آمدنم به مغازه نیز چندین مشتری به من مراجعه کردند و تا ساعت ۱۰ صبح رکورد فروشم را شکستم.روز شنبه و یکشنبه(روزی که گذشت) هم فروش و سفارش خوبی داشتم و…
در آخرین لحظه محصول را خریداری کردم*
از دقایق آخر ،قبل از خرید برایتان بگویم:
ذهن فقیرم با ترس ها و دلایل و تردیدهای همیشگی خودش سراغم آمد«هزینه های شب عید،قسط وام،بدهی هاو….»
طوری که تا حدودی منصرف شده بودم اما در یک لحظه توانستم ذهنم را خاموش کنم،بعد تصمیم گرفتم دوش بگیرم تا آرامش بیشتری پیدا کنم.پس از دوش کسی از درون دعوتم کرد تا قرآن را باز کنم:
از مضمون آیات تازه فهمیدم دلیل اینهمه مقاومت ذهنم برای پرداخت تنها ۸۰۰هزار تومان برای محصولی که اصلا قابل قیمت گذاری نیست را فهمیدم……
خداوندا* شاکرم که اینطور توان خاموش کردن ذهنم را به من دادی و به این زیبایی با آیاتت با من صحبت کردی.
واقعا عالی بود بهروز حسینی منم شرایط خرید نداشتم ولی میدونم میتونم خلقش کنم این ۱۲قدم با ایمان به قدرتی که خدادروجودهممون گذاشته.ازخدا میخوام دراین راه به بهترینها برسی
زندگی زیباست ای زیبا پسند?ساده اندیشان به زیبایی رسند….سلام استادخوبم وخانم شایسته عزیزوسلام به تک تک اعضای خانواده عباسمنش
میخوام بگم من ازاین فایل ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است!!
به کشفیات بزرگی دست پیداکردم که واقعا باید عمل کننده باشم .
بله اینهمه استاددرتمام فایلاش دادمیزنه فقط روی خدا حساب کنیم ومیگه ماپرشرکیم ما به همه چیزچسپیدیم وابسته ایم همه چیزرو پول میبینیم . من میبینم استاددرزندگی نامه اش همیشه میگه که درچه جهنمی بوده بعدش بجایی رسیده ازهمه جاوهمه چیز بریده رفته سراغ قران وازدل اون کتاب به یه کشفی رسید وفهمید برای رسیدن به ثروت نیازبه سرمایه اولیه نیست ثروتیکه پکیج کاملی هست که محتواش .سلامتی ه .ارامش .عشق .لذت.خوشبختی .روابط بی نظیره……این کل پکیجی که میخواست وفهمیدبرای رسیدن به اینها نیازبه دویدن به دنبال شغل نیست که بخوادسرمایه اولیه داشته باشه فهمیدرسیدن به ثروت تلاش فیزیکی نمیخوادثروت خودخداست سرمایه اولیه خودخداست فهمید سرمایه اولیه یک باورنابه بنام ایمان بیاییم شغل وتلاشها وتقلاهای قبل استادبا این شغل الانش مقایسه کنیم کدومش تلاشو زحمت داشت؟؟؟؟
پس بااین باورسیدن به خدا نیازبه سرمایه اولیه نیست فهمید بی نیازه خدا همه چیزه واسش هم دنیاشه هم اخرت دنیا واخرتی که درش پرازشکلهاورنگهای مختلف فهمیداین شکلهای مختلف رزقه .سلامتیه عشقه ومعنویته .خوشبختیه .ارامشه.روابطه فهمیدبا اینها باید ازاین دنیای مادی عبورکردتا به سعادت اخرت رسید
اگراستادبه اینجارسیده هدفش پول نبود هدفش توحیدویکتاپرستی بود امیدشو ازهمه جا وهمه چیز وهمه کس قطع کردفقط روی خداحساب کردخودشو رها کردبا باوری بنام ایمان ایمان به غیب .شروع کرد به خودسازی خودسازی که مهر ارزش ولیاقت رابه خودش زد تا جهان راگسترش دهدوجهان هم بی منت به خدمتش دراُمد چون خودشولایق بهترینها دانست وبه درون خودرفت ازدرونش خلق کردملکی رو بنام بهشت واسه خودش درهمین جهان مادی مثل سلیمان نبی .و شدآغابالاسر خودش .شدخالق خواسته هاش خواسته هایی ازجنس خدا کارمندورئیس کسی نشد واسه کسی کارنکرد من همینجا بخودم متعهد میشوم که کتاب خدا وحرفای استادروالگو بگیرم و اراده کنم عمل کننده باشم نه فقط شنوده.. خدا ازطریق ماداره این جهان مادی رو تجربه میکنه همه چی خودشه پس ظرف وجودموبزرگ میکنم .چشمم به وجودخودمه نه به دست دیگران. بخودم مُهربا ارزش بودن ولیاقت رومیکوبم ومیدونم هیچوقت خداجداازمن نیست خودمو آزادورهاکردم خودموازچسبندگی ها جداکردم اجازه میدم خداعاشقانه واردزندگیم شه.بله اول واخر کل داستان استاداینه که فریادمیزنه درتمام فایلاش دراین ترانه تعبیرمیشه?(من ازبی نیازی به ثروت رسیدم ،،که ازبی نیازان غنی ترندیدم
برای رسیدن به ارامش دل،،من ازمال دنیاچه اسان بریدم ،،
خدایامن ازتودولت نمیخواهم،،متاع دنیارو شوکت نمیخواهم..
فقط ززلف بیکرانت بمن عطاکن،،
ارامش خاطرای خالق قادر) (چیزی که جدا ازمن است نه میبینم .نه میشنوم .ونه میشناسم) ?درپناه الله بیکران شادباشید?
سلام.شب همگی به خیر
این فایل عالی بود و بی نظیر.من دوره کشف قوانین و گرفتم و گوش کردم.به اندازه باورم هم تاثیراتشو دیدم ولی یک موضوعی تو این فایل خیلی تکونم داد و اون هم این بود که من هنووووز کامل باور نکردم که خودم زندگی مو مسازم.با افکارو احساساتم.قراری که تو شروع کشف قوانین گذاشته میشه.
اگر باور کرده بودم حتما زندگیم خیلی بیشتر قشنگ میشد.داشتم فکر میکردم که اگر واقعا ما باور کنیم که زندگی مون تو دستهای خودمونه چقدر اجازه میدیم که حالمون بد باشه؟اصلا اجازه میدیم چیزی حالمون و بد کنه؟چقدر فکرمون و آزاد میزاریم که خودش به انتخاب خودش یه سری مسائل و مرور کنه؟اصلا اجازه میدیم؟چقدر به دیگران و نگاهشون در مورد زندگی مون به خاطر ترسی که ناشی از شرکه اهمیت و بها میدیم؟اصلا بها میدیم به کسی؟چقدر دیگران و بزرگ میکنیم و خودمون و خدا رو کوچیک؟میشنویم ولی پای عمل که میرسه اصلا حواسمون نیست.
خیلی به این فکر کردم.گرچه واقعا از زمانی که یکم باور کردم که خودم زندگی مو میسازم خداییش خیلی از وابستگی هام کمتر شده،ولی ای کاش ریشه ای این موضوع و باور کنم که زندگیم گلستان بشه.
این فایل خیلی بیدارم کرد.چون فهمیدم اگر تو تمرینهام کوتاهی کردم یعنی باورم هنوز کامل نیست.خداروشکر میکنم بابت اشنایی با استاد عباس منش که خیلی از ما رو بیدار کرد از خواب.
واقعا اگر هر کدوم از ما این موضوع و باور کنه دیگه نمیزاره لحظه های زندگیش بدون برنامه ریزی بگذره.برنامه ریزی برای داشتن بهترین زندگی،یعنی افکار و احساسات خوب و مثبت،محدود کردن معاشرت ها،کنترل ورودی ها و عمل به دانسته ها…
به قول استاد عباس منش که میگن اگر کسی بخواد به حرفای من عمل کنه از فایل های رایگان میتونه کلی نتیجه بگیره.
من فعلا این دوره رو نگرفتم و با خودم عهد کردم که اگر نتایج بیشتر میخوام باید به اموزه های دوره کشف قوانین بیشتر فکر و عمل کنم.
چون اگر از اون نتیجه نگیرم از هزار تا دوره دبگه هم نتیجه ایده آلمو نمیگیرم.چون بیس همه حرفای استاد یکی هست.باور باور باور…
باید نتایج بزرگتری بگیرم.چون من نتیجه رو دیدم و اگر باورم قوی تر شه حتما نتایجم عالی تر میشه.
به به سلاام عرض شد ببخشید من یکی دوروزی رو نتونستم کامنت بذارم اماا سفرنامه مو انجاام دادم
واقعاا براامن درس هاای زیاادی دااشت این این آموزش استاد من این اموزش رو زیااد گوش کردم ولی دو س روزه انگاار ی انقلابی در من ایجااد شده ک بعد دیدن فاایل ایمان بدون عمل حرف مفت است توووم بوجود اومد انگااار بهم برخورده بر خوردنی ک اعصابم ازش خورد نمیشه بنزین بااکم میشه قوی میشم قویتر از تماام روزایی ک بودم کلی باعشق کااراامو انجاام میدم و تمریناایی براخودم انجاام میدم خدااروشکر نشونه ی بزرگی هم براام دااشت و توی روز دوتا واریزی دااشتم ک یکیشو هنوزم نمیدونم کی ب حساابم زده انگاار خود خداا بدون دخالت دادن هیچکی اینکاارو کرده هرچی هس خلاصه براام خیلی خووب بود و جاالبه وقتی اتفااق افتاد براام ک بااورهای ماالیم رو تقویت کردم حالا میفهمم استاد وقتی میگ پاشنه های اشیل خودتون رو پیدا کنید و روش کاار کنید یا همون مفهموم ترمز ینی چیه من دیشب تو یحاالی بودم و ب خودم گفتم من باید یکاری بکنم چیکاار کنم انگاار بهم الهام شد اولین پااشنه اشیلم این بود ک تو ایران تو این وضعیت کسی نمیتونه با دست بااز خرج کنه و این مساائل میدونین فرق ایمان دااشتن باا دونستن اینجااها معلوم میشه من میدونستم ک تاثیر عوامل بیرونی صفره اما دااشتم بر عکس عمل میکردم تا اونجاا ک استاد ی تلنگر بهم زد و ایشون تو فایل توضیح دادند ک خونه هایی تو تهراان از 55 میلیون تومن متری شروع میشه مگ تو همون اقتصااد نیستن مگ همین اوضاع برااونااهم نیس واقعاا چشممو بااز کرد و خودمو پیدا کردم البته ک خیلی این بااورو بااید تقویت کنم بخااطر همین چن تاا باور ک حس کردم پااشنه اشیلمه انتخااب کردم و فقط رو هموناا کاار میکنم فعلا بااور دیگم این بود ک پول بااعث کثیف شدن و حیواانی شدن خوی ادم میشه همون چیزی ک تو فیلماادیدیم هرکی پولدااره مهمترین ویژگیش اینه ک ادم کلک بااز و از خداا دوریه پس باوری براای خودم سااختم و گفتم پول معنوی ترین کاار دنیااس برگه های اسکنااس ب انداازه خانه خداا ب انداازه ایه های قران تقدس دااره و سومین بااورم اینه ک هرچی پولداار تر میشم روابطم بهترمیشه مخصوصاا رابطه عااشقاانم من این س تاا باورو روش کاار کردم و امروز نشونه بزرگی دیدم خداامو شکر میکنم تعهد دادم ب خودم ک 80درصد روز هاا بیام کامنت بذاارم و حی خووبم رو بااشما شریک شم براا عیدم کلی برناامه ریختم و برااخودم پیک بهااری داارم درس میکنم رااستی یاادم رف بگم ک یک نشونه دیگ هم خداابهم نشون داد براا هدیه روز ماادر دنباال ی چیز متفاوت میگشتم (هدیه روز مادر رو بخااطر اینک از خونواده دورم هنوزندادم)ک خداا خودش ی چیز فوق العاده و واقعاا متفاوت رو بهم نشون داد و کاملا رایگاان بهم داد ک اگ میخااستم بخرمش فک میکنم حداقل70،80تومنی بااید پولشو میدادم اماا من بهااشو باا فکرم دادم خداایا شکرت کمکم کن تو این رااه ثابت قدم بمونم و هرروز زبان نشاانه هاتوبهتر درک کنم.