باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم! - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2017/05/abasmanesh-6.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2017-05-20 19:05:362024-06-09 14:43:47باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم!شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
من این باور رو در خودم ساختم که آدمایی که زیر پاشون ماشینای خفن هست آدمای بسیار با شرف و با شخصیت و خوبی هستن چندین نفر از مردان و زنانی که مشتری مغازمون بودن میومدن داخل مغازه خیلی خوش برخورد و مودب و با شخصیت و بعد از خرید که میرفتن سمت ماشینشون از تعجب شاخ در میآوردم که چقدر این آدمای ماشین مدل بالا سوار ادمای خاکی هستن
با دو نفر از این افراد که تو کار نمایشگاه ماشین بودن رفیق شدم و تو تمرین سوار شدن در ماشین دلخواه سراغ یکی شون رفتم بسیار انسان شریفی بود خودمو بهش معرفی کردم گفتم فروشنده فلانجام اونم منو یه شوکولات مهمون کرد و وقتی که باهاش در مورد ماشین صحبت میکردم احساس میکردم حرفای منو میفهمه و بهترین راهنمایی که ممکنه رو داره به من میکنه
خیلی احساس راحتی میکردم پیشش
البته ایشون تو کار مشاور املاک هم بودن خلاصه صفر تا صد کارای انتخاب ماشینو معامله و قولنامه و اینا رو برام توضیح داد و منم آگاه شدم نسبت به این قضیه و دیدم که مناسب ترین آدم برای خریدن ماشین رویایی مو پیدا کردم
جالب اینجاست که ماشین صفر هم میفروشه ایشون در صورتیکه من خیلی جاها سوال کردم ولی اونا حرف منو جزو محالات میدونستن میگفتن نمیشه الان هیشکی صفر نمیفروشه و خب این یه نتیجه بود برام هرچند کوچیک ولی اگه آدمای معمولی میخواستن همچین کسی و پیدا کنن بنظرم مدتها باید دنبالش میگشتن یا حتی تجربه تلخ انجام معامله اشتباه رو میچشیدن تا در رویاهاشون با یه همچین فردی برخورد کنن.
به هر حال من ماشین رویایی خودمو در حد صفر از ایشون میخرم و تمکن مالی شو هم بدست میارم به امید خدا
برای همتون آرزوی موفقیت سلامتی ثروت و اتفاقات خوب دارم ان شالله که هر کسی در این دنیا به هر چی که میخواد برسه
الهی آمین
بنام یکتای هستی بخش
روز 96 سفرنامه
باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم.
امروز که داشتم این فایل رو گوش میدادم خیلی به این موضوع فکر کردم که آیا دارم واعا رو خودم کار میکنم و تغییر کردم یا دارم ادا درمیارم.
اولش خیلی با نتایج مالی خودمو میسنجیدم که کو تو که هیچ تغییری نکردی پس یعنی تا حالا داشتی ادا در میاوردی که پول وارد زندگیت نشده.و کم کم نجواها داشت منو به سمت ناامیدی میبرد که ببین این همه سال فقط فکر میکردی که تغییر کردی ولی داشتی خودتو گول میزدی.ولی دیگه نذاشتم نجواهای ذهنم ادامه پیدا کنه.یه فلش بک زدم به دو سه سال پیشم .زمانی که تازه با قانون آشنا شده بودم ولی استاد عباسمنش نه. یه استاد دیگه ای که خیلی عزیزن برام و دوره هاش باعث شد تا حدی مدارم بیاد بالا که با استاد عباسمنش هم فرکانس شم و در مسیر ایشون قرار بگیرم.
اون روزهای اول شاید یک صدم درک الان رو نسبت به قانون نداشتم هرچند که الان نسبت دونسته هام به ندونسته هام تقریبا هیچه.اما اون روزها به شدت داشتم ادا درمیاوردم که تغییر کردم.
حالا چرا میگم ادا در میاوردم؟ چون اصلا درک نمیکردم که باید شخصیتم تغییر کنه ولی خیلی خیلی برام مهم بود که دیگران یعنی اطرافیانم بفهمن که من تغییر کردم. به خاطر همین مدام تو کلامم از اینکه باید چجوری باشی چجوری فکر کنی چجوری چجوری رفتار کنی میگفتم ولی تو عمل هیچ خبری از تغییر رفتارم نبود. مدتها تو این خیال خوشم گیر افتاده بودم که ببین من چقدر خفن شدم چه آگاهی هایی دارم که خیلی ها ازش بی خبرن.تا اینکه اینقدر ادامه دادم به این رفتارم که صدای خونواده ام در اومد.یه چند باری مادرم و خواهرم بهم گفتن که تو خودت این همه داری میگی آدم باید فلان کنه و بیسار کنه چرا خودت به هیچ کدوم عمل نمیکنی.چرا خودت اعصابت رو کنترل نمیکنی.نمیدونید که از این حرفشون چقدررر خشمگین میشدم.
ولی راست میگفتن .من به شدت آدم عصبی و تند خو و غیر قابل تحملی بودم و کوچیکترین چیزی تو محیط منو سخت به واکنش وا میداشت به زمین و زمان گیر میدادم.اون روز واقعا متوجه نبودم که خونواده ام به خاطر اخلاق به شدت تند و مزخرفی که دارم ازم فراری ان.خیلی چیزهارو ازم پنهون میکردن چون میدونستن اگر بفهمم قیامت به پا میکنم و وقتی هم متوجه میشدم که چیزی رو ازم پنهون کردن دیگه ته دنیا بود اینقدر بهم میریختم که اصلا نمیشد تحملم کرد.چون فکر میکردم که دارم به صلاح بقیه حرف میزنم پس چرا بقیه قدر نمیدونن .خلاصه که به قدری اخلاقای بدی داشتم که بابت هر کدومش باید صفحه ها پرکنم.از وسواس بیش از اندازه ام که زندگی رو برام جهنم کرده بود.از احساس مسئولیت شدیدی که نسبت به خونواده ام داشتم که فکر میکردم هر کدومشون یه لیوان آب میخواستن بخورن بایستی با من مشورت کنن.به قدری اخلاقم مزخرف بود که تو خونه همه ازم میترسیدن حتی مادرم.ولی اصلا خودم متوجه نبودم و حتی احساس از خودگذشتگی هم میکردم که ببین من چقدر نگران خونوادمم که به کوچیکترین چیزها حواسم هست.
خلاصه که نمیدونم از کی و چجوری ولی به قدرییی من تغییر کردم که هیچ ربطی به 3 سال پیشم ندارم.به قدری آروم شدم که اصلا نمیفهمم چطور اون آدمه من بودم.حتی خواهرم و مامانم بهم میگن تو چقدرررر تغییر کردی چقدر مادرمو خواهرم دوستم دارن و خواهرم که ازم فراری بود حالا اینقدر برام پیامک میزنه چقدررر من تورو دوست دارم چقدررر حرف زدن باتو بهم آرامش میده .مادرم میگه نا امید ترین آدم دنیام بیاد پیش تو تو براش راه حل داری و کمک میکنی به زندگی امیدوار شه.ولی این روزها اصلا دنبال تایید دیگران نیستم.شاید بهتره بگم که نسبت به گذشته ی خودم دنبال تایید گرفتن نیستم ولی خب قطعا پاشنه های آشیل حالا حالاها از بین نمیره.یادمه تا سه سال پیش هیچ شخصیتی از خودم نداشتم تمام زندگی من روی این مدار میچرخید که چه رفتاری داشته باشم که نظر اطرافیانمو جلب کنم همیشه یه نقاب به چهره داشتم تا کسی از درونم مطلع نشه مثل همون مثالی که استاد زدن که یه زخمی در درونم داشتم که این زخمه عفونت کرده بود و روز به روز داشت منو از درون متلاشی میکرد ولی من در به در دنبال این بودم که فقط بقیه ظاهر منو خوب ببینن.که هیچ وقتم موفق نمیشدم که حتی تحقیر هم میشدم بارها و بارها.
هیچ مهمونی و جمعی رو از دست نمیدادم که مبادا فک و فامیل پشت سرم حرف نزنن.هیچ هدفی برای زندگیم نداشتم.باری به هر جهت بودم.عزت نفسم که صف بود و به شدت ادم خود کم بینی بودم .به شدت با چهره ام مشکل داشتم و نمیتونستم با آینه ارتباط برقرار کنم.به شدت آدم حسودی بودم.و چشم نداشتم تو فک و فامیل کسی سر سوزنی پیشرفت کنه.و شده بود اون طرف رو با حرفهایی که پشت سرش میزدم بکشم پایین ولی حاضر نبودم که خودم تغییر کنم و خودمو بکشم بالا.
خلاصه بگم که به شدت دوران عصف بار تاسف برانگیزی بود به همه لحاظ به همه لحاظ.
ولی انصافا هرچقدر که نجواهای ذهنم بهم حمله کردن که تو هیچ تغییری نکردی گفتم انصافا اگه اینا تغییر نیست پس چیه.من شبی نبود که سرمو رو بالش بزارم و به این فکر نکنم که خب فردا فلان مسئله رو چیکار کنم مسئله ی ماه بعد رو دو ماه بعد رو چیکار کنم و اینقدر این افکار میچرخید که من ساعتها تو جای خودم غلت میزدم و خوابم نمیبرد و حالا با هر مسئله ای که داشته باشم یه امید خیلی زیادی دارم که میخوابم بالاخره یه جوری میشه دیگه.یعنی این برای من مثل یک رویاست خودش.و از روابطم نگم چقدررررر با قدرت آدمهای سمی رو یکی پس از دیگری حذف کردم و الان تقریبا میتونم بگم با هیچ کس با هیچ کس هیچ رفت و آمدی ندارم الا خونواد ه ام و خونواده ی همسرم که اونم خیلی خیلی کنترل شده و دیر به دیره.تقریبا میتونم بگم نصف بیشتر روز رو توی یه محیط کاملا کاملا ایزوله شده هستم که فقط فایل گوش میدم و فرصت زیادی برای کار کردن روی خودم دارم.منی که 2 سال پیش کنار مادر همسرم زندگی میکردیم و خانواده ی خیلی پرجمعیتی داشتن و آرزوم بود که فقط و فقط یک روز کسی نیاد خونمون تا یکم با خودم خلوت کنم الان تو خونه ی خودم ساعتها تنهام .حتی ساعت کاری همسرم جوریه که وقتی از سر کار میرم خونه تقریبا 5 ، 6 ساعت تا اون بیاد وقت دارم که خلوت کنم و رو خودم کار کنم.چیزی که آرزوم بود رو خودم خلقش کردم. برای خودم سالن دارم و دارم تو رشته مورد علاقه ام کار میکنم و مهارت کسب میکنم.کلی باورهای خوب ایجاد کردم نسبت به کارم.هدفم مشخصه و میدونم که از زندگی چی میخوام.روز به روز مسولیت پذیر تر میشم نسبت به خودم نه نسبت به بقیه.دلسوزیم نسبت به خونواده ام خیلی به صفر داره نزدیک میشه.آرامشم خیلی خیلی زیاد شده.چیزی قبلا اصلا لمسش هم نکرده بودم.رابطه ام با خدای خوبم هر روز داره بهتر و بهتر میشه.خودمو بخشیدم.دیگه بابت اشتباهاتم خودمو سرزنش نمیکنم.دارم کم کم باور میکنم که لایق دریافت الهاماتم .اصلا بعد از اینکه یک بار سر یه جریاناتی و افتادن توی یه مسیری که کلا منکر این شده بود که خدایی هم میتونه وجود داشته باشه تازه دارم با آگاهی هایی که از این فایلا میگیرم خدا رو دارم از نو برای خودم خلق میکنم.صفر ِ صفر.آکبندِ آکبند مخصوص خودم.
به قدری هدفای بزرگ دارم که هر کدومش رو تا سه سال پیش اصلا نمیدونستم همچین چیزی اصلا میتونه وجود داشته باشه چه برسه به اینکه من بخوامش چه برسه به اینکه من باور داشته باشم بهش میرسم قطعا.رابطه ام با همسرم از نفرت مطلق به دوست داشتن خیلی زیاد رسیده.نمیگم عشق چون هنوز خیلی جای کار کردن دارم.ولی همه اینا رو گفتم که به ذهنم بگم اگر اینا تغییر نیست پس چیه؟ آیا تنها نداشتن حساب بانکی به این معنیه که من هیچ تغییری نکردم.،؟ آیا الان باید به خودم بگم بی عرضه ببین بعد 3 سال کار کردن رو خودت هنوز حساب بانکیت صفره ؟ و یه کوچولو بدهی داری؟ یا اینکه بگم من به تو افتخار میکنم که ادامه دادی؟ اینکه ناامید شدی ولی ادامه دادی.اینکه نتیجه ها نیومد ولی تو ادامه دامه دادی اینکه دلسرد شدی ولی ادامه دادی.اینکه بارها و بارها و بارها شکستی ولی ادامه دادی.و امروز اینجایی.
استاد عزیزم همه اینارو گفتم که بگم من این سوال رو از خودم پرسیدم که آیا اینهمه مدت ادا درآوردم یا واقعا کار کردم رو خودم.
میدونم که راه دور و درازی در پیش دارم و حتی این فایل برام تلنگری بود که بند کفشامو محکم تر کنم و متعهد تر رو خودم کار کنم و تمرکز بیشتری بزارم روی تغییر باورهام.ولی انصافا تا اینجای کار به خودم افتخار میکنم.
ایمان دارم یه روزی میام زیر همین کامنتم از 107 آرزویی که تا الان تونستنم فقط 85 تاش رو بنویسم در مورد داشتنشون تو زندگیم احساسی که دارم مینویسم براتون.
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که جهان هستی رو با قوانین ثابتش آفریدتا من با درک اون قوانین خالق عامدانه ی خواسته هام باشم
سپاسگزارم از شما استادعباسمنش عزیزم که آگاهی هاتون رو برای ما به اشتراک میگذارید
استاد عزیزم شما فرمودید که اگر سازو کار ،وکارکرد قانون رو درک کنیم دیگه کلا أدا درآوردن بی معنی میشه …..
ومن خیلیییی خیلییییی تأییدش میکنم
من میدونم که جهان عین آینه دقیقا بازتاب افکار قالب منو بهم برمیگردونه اونم به چه شکل؟؟؟؟
به شکل اتفاق،شرایط،ایده ها,و آدمها و….
پس چه أدایی دربیارم؟
ادا دربیارم که نتیجه ای نمیگیرم ….
من شاید بتونم با أدای من خوشحالم ،مردم رو گول بزنم ،اما نتیجه قطعا اتفاق خوب نیست چون جهان اشتباه نمیکنه فقط احساس خوب واقعی ،نتیجش اتفاق خوبه….
فقط تضاد هارو با ارزش دونستن ،وتغییر نگاه از طریق جور دیگر نگریستنِ که میتونه باعث بشه من از تضاد به وضوح برسم و وقتی به وضوح برسم دیگه حال دلم خوبه چون توجهم دراون لحظه به خواسته ی به ضوح رسیدس،اینه که باعث هماهنگ شدنم باجهان میشه و نتایج خوبی برام به همراه میاره
اگه ادا دربیارم فقط چند صباحی میتونم دووم بیارم چون نتیجه ها حاصل نمیشن ،من خسته میشم و کم میارم
پس ازمسیر منحرف میشم و یا ،رهاش میکنم
برای همینکه شما آگاهانه همیشه از نتایج حرف میزنید واز ماهم میخواید نتایج مون رو بنویسم چون فقط نتیجه ها هستند که مشخص میکند که ما داریم به اطلاعاتمون عمل میکنیم و یا أدا در میاریم
من در چند دیدگاه گذشته سراسراز نتایجم ،در حوزه مالی،اعتماد بنفسی،تناسب اندام ،جوانترشدن صورت و کل بدنم ،مدارک های بین المللیم ،خونه و ماشین و شغلم ،براتون نوشتم و نوشتم که از هیچ لحاظ ربطی به ماریای چهار سال پیش(قبل از آشنایی باشما) ندارم
من هزااااران پله بالاتر از اونجام و تازه الان دارم ارتباط بین باورها و نتایج رو میفهمم ،تازه الان رد پای قوانین رو میتونم تو زندگیم ببینم ،الان کنترل ذهن شده تمام دغدغه ی زندگیم، الان با اشتیاق سوزان و وسواس زیاد ورودی هام رو انتخاب میکنم چون میدونم ودرک کردم که ورودی ها ،افکار رو میسازن ،افکار قالب ،باورهارو و باورها تماااااام زندگی منو….
پس چرا هرروز حریص تراز روز قبل به دنبال ورودی های مناسب نباشم ؟!!
وخدارو هزاران بار شکر که این سایت توحیدی وجود داره تا منه تشنه بتونم اینجا سیراب شم
بتونم آگاهی های ناب و زندگی ساز رو دریافت کنم
خدایا شکرت که هدایتم کردی به این سایت توحیدی تا به قول استاد عباسمنش عزیزم ،خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه
دوستتون دارم وعششششششق برای همه ی بچه های سرزمین عباسمنش…
به نام خدا و سلام.
از طریق کامنت زهرا جان رستاخیز، هدایت شدم الان به این صفحه.
خیلی دقیق جریانِ هدایت منو آورد جایی که بهش نیاز دارم و باید تمرینش کنم.
سکوت کردنم و بردن هر مطلب، اگاهی، درک، مثال، چالش، چیزهایی که میشنوم یا میبینم به درونِ خودم…
جالبه این فایل رو چند روز پیش هم شنیدم و الان دوباره رسیدم بهش.
یعنی چی؟
یعنی خوب گوش بده سمانه.
چند وقتی هست تمرینِ سکوتِ با تامل و اگاهانه رو آغاز کردم از تو خونه خودمون در گفتگوهام با همسرم…
و وقتی که میریم خونه مامانم یا مادر شوهرم…
باگم اینه هیجان زده میشم و سریع میپرم وسط مبحث و شروع به صحبت میکنم.
بد صحبت نمیکنم.
اما میخوام تمرین کنم بیشتر بشنوم.
به خودم فرصت بدم بشنوم و تحلیل کنم.
به آدما هم فرصت بدم صحبت کنن و تو حرفشون نپرم از هیجانم…
آدما و صحبتهاشونو سریع اصلاح نکنم، مثل مثال استاد نیام به بقیه راهکار بدم و خودم از خودم غافل شم.
دقت کردم تو جمع های خانوادگی و صحبتهای خودشناسی عطشم برای صحبت به شدت بالاست، چون حس میکنم حرف واسه زدن زیاد دارم.
نمیگم از این به بعد دیگه سایلنت شم ها.
نه.
میخوام بشنوم…
اگاهی های خودمو مرور و تحلیل کنم…
تو خودم باشم بیشتر تا بیرون.
الهی شکر یه ذره تغییر و بهبود دارم تو این تمرین.
خودمو سرزنش نمیکنم فقط میرم جلو.
خب وقتی تمرکزمو میذارم روی درون خودم و تغییر خودم، پامو از تغییر و ارشاد دیگران بیرون میکشم، به عبارتی حرکت خواهم کرد به سمت تغییر شخصیت خودم…
این همه اگاهی منو دانشمند نمیکنه…
وقتی عمل کنم بهشون، میرم به سمتِ بهبود و فرکانس بالاتر.
این افه و نقاب عقل کل رو من دارم تو شخصیتم، یعنی ورودم به مباحث و گفتن چیزهایی که فهمیدم…
اما میخوام اگاهانه سکوتم بیشتر شه…
تاملم بالاتر بره.
تحلیل های درونیم بالاتر بره.
قبلا از خودم ناامید بودم، چون کمالگرایانه خودمو میدیدم و با هر اشتباه سرزنش میکردم خودمو که باز مثل قبل داری رفتار میکنی که، پس چی میگی میخوای عوض کنی رفتارتو…
الان نه دیگه، میفهمم کجاها از دستم در رفته یا میره تو رفتارم، اما تحلیلش میکنم بعدش، و میگم سمانه اینجا خوب بودی افرین، اینجا از دستت در رفت، دقت و تلاش کن برای دفعه بعد…
از وقتی سرزنش رو گرفتم از خودم، مهربون شدم با خودم، انقدر حالم با خودم خوبه، خودمو بیشتر دوست دارم، خودمو دوست داشتنی میدونم، احساسم با سمانه بهتره به لطف خدا.
و نکته ی مثبت تغییرات فعلیم اینه که متوجه شدم بهبود تو هر چیزی، تکاملیه و ادامه دار تا همیشه…
روی بذرِ تغییرات باید همیشه کار کرد.
استاد جان ممنونم برای تک تک فایل هاتون.
جواهرن، الماسن، شمشِ طلا هستن.
هر بار میشنوم تازه هستن.
نقشه ی مسیر میدن بهم هر بار.
ایمان دارم فایل های هدیه، به شدت باعث شدن تعییرات شخصیتیم کم کم پایه ریزی بشن و با فایلهای محصولات، این پایه ها، قوی تر میشن.
در پناه الله یکتا باشیم همه مون.
پیشاپیش سال نو همگی سرشار از خوبی ها باشه.
خدایا ازت ممنونم برای آرامشِ الانم.
با سلام خدمت استاد عزیزم و اعضای خانواده
باید بابت اینکه دور هم جمع شدیم و فضایی فوق العاده برای تغییر باورها ایجاد کرده ایم از همه شما تشکر کنم
از استاد عزیزم بابت این فایل که حاوی نکات ارزشمندی بود و شرح حال زندگی من را می گفت سپاس گزارم..
من در دی ماه 93 با استاد آشنا شدم..همه فایل های رایگان را دانلود کردم و فقط با یکی دوبار گوش دادن و عمل به تمرینات آنهاف زندگی ام به یک بهشت واقعی تبدیل شد…در سال 94 روی خودم کار نکردم خیلی کم فایل گوش می دادم.به جای کار کردن بر روی باورهایم بیشتر به کارهای فیزیکی که برای رسیدن به اهدافم تعیین کرده بودم پرداختم که هیچ نتیجه خاصی از آنها نگرفتم…انگار یک پایم روی گاز و دیگری روی ترمز بود.
در عید95 با برخورد به یک تضاد تصمیم گرفتم دوره عزت نفس را خریداری کنم.با پول لباس عید خودم و برادرم محصول عزت نفس را تهیه کردیم که این کار موجب شد تا متعهدتر شوم.هر روز مرتب فایل های عزت نفس را از ابتدای سال 95 گوش می دادم
هر روز انرژی بیشتری میگرفتم
هر روز احساس بهتری پیدا می کردم
واقعا حرف های استاد به دلم می نشست.
نتایج کم کم شروع شد و هر روز بیشتر می شد.
بعد از سه ماه آنقدر نتایج آن عالی و باب میلم بود که تصمیم گرفتم دوره هدف گزاری را نیز تهیه کنم و به این روند باورسازی ادامه دهم..
سال 95 را کلا صرف ساختن باور های جدید کردم به صورت شبانه روزی…از فایل های رایگان گرفته تا باورهای ضبطی خودم ، دوره عزت نفس،هدف گزاری و فایل های اپلیکیشن ثروت هر روز در هر شراطی گوش می دادم.البته بیش از 200 ساعت مراقبه کردم،روزانه یک ساعت و حتی بیشتر مراقبه میکردم، گاهی باور هایم را به هنگام مراقبه گوش میدادم.این روند تا به امروز و تا به ابد ادامه پیدا خواهد کرد
الان خدارو شکر شخصیتم کاملا تغییر کرده هیچ ربطی به گذشته ندارم.با باور هایی که در خودم ایجاد کردم:
هر روز عشق بی قید و شرط را نسبت به خودم تجربه می کنم
به خودشناسی و خودباوری رسیده ام
به احساس ارزشمندی ، احساس مقدس بودن دست یافته ام
رابطه ام با خدای خودم رابطه ای عاشقانه شده.هر روز حمایت ها و هدایتش را دریافت میکنم.هر روز عشقش را دریافت می کنم. شاید باور نکنید اینقد رابطم با خدا زیبا شده که با من شوخی می کنه D:
ترس هایم از بین رفته
رابطه ام یا دیگران خیلی عالی شده
اخیراً با باورهایی که در خودم ایجاد کردم توانسته ام یک کتاب بنویسم در سن 19 سالگی که برام یک دستاورد بزرگ هست
و البته به ایده های مالی دست یافته ام که انشالله در همین نزدیکی نتایج آن را با شما در میان می گذارم
بهترین ها را برایتان ارزومندم…در پناه خداوند شاد،پیروز، ثروتمند و باشید.
سلام خدمت شما دوست عزیز ???
امیدوارم همیشه خندان و شاد باشید
خیلی خوشحالم کخ من و یا شما در این سن با این مطالب و استاد اشنا شدیم و در مسیر پیشرفت خودمون تلاش میکنید
امیدوارم همیشه موفق باشید
با خدا باش و پادشاهی کن
بی خدا باش و هر چه خواهی کن
دوست عزیز ممنونم از توجهت امیدوارم که در زندگی پیروز و سربلند باشی
باید شخصیتم تغییر کند تا نتایج زندگیم تغییر کند
سعیده راه درست چیه؟ چه باورهایی می تونه بهم کمک کنه؟
بخاطر اتفاقات دیروز به نظرم این فایل نشانه است که بهم بگه باید فقط و فقط روی خودم متمرکز بشم و خودم رو اصلاح کنم. و از این فایل به این باور درست رسیدم که برای تغییر زندگیم فقط و فقط باید خودم تغییر کنم نه همسرم. من همش فکر می کنم که برای تغییر زندگیم باید همسرم عوض بشه. ( برای تغییر شرایط مالیم) از این به بعد کاری به کار همسرم ندارم اون هرجوری که می خواد می تونه زندگی کنه و اون نمی تونه زندگی من رو تحت تاثیر قرار بده. من فقط با نتایجم می تونم اونو بیارم تو مسیر و این که باید تکاملش رو طی کنه و خودش عاشقانه بیاد تو مسیر درست.
برای تغییر زندگیم باید از درونم شروع کنم.
فقط باید روی خودم کار کنم نه روی همسرم. باید خودم رو تربیت کنم. ( چه جمله ی زیبایی خدا)
چه باورهای اشتباهی در مورد پول، سلامتی، ارتباطات و خدا دارم.
این روزها فهمیدم که چه باورهای غلطی دارم. درستش رو اینجا می نویسم.
1- تمام انسانها افراد قابل اعتماد و خوبی هستند و با من به خوبی رفتار می کنند. تمام افراد وجه های متفاوتی دارند و من با باورهایم وجه مثبت آدم هارو بیرون می کشم.
نانوا نون مرغوب میده دست من. این شغل رو انتخاب کرده که پول حلال بدست بیاره وگرنه می رفت دزدی. بقیه آدم ها هم همینطورن
2- من هر چقدر که پول بیشتری خرج کنم پول بیشتری بدست میاورم. چرا ؟ به دو دلیل 1- با رفع نیازم به احساس خوب می رسم. و احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب 2- با ایجاد خلاء باعث میشم که پول بیشتری وارد زندگیم بشه. 3- انفاق می کنم. به نظرم اگه من با احساس خیلی خوبی خرید کنم ی جور انفاق می کنم و دستی از دستان خداوند میشوم برای روزی رساندن به دیگران.
3- هر وقت که خرید می کنم یک سری نجواها میاد سراغم که میگه وای پولت تمام شد و نخر و از این حرفها. منم با این حرفها جلوشو می گیرم. خداوند وعده فزونی و نعمت داده و شیطان وعده فقر می دهد و این نجواها از طرف شیطان است و من به وعده خداوند ایمان دارم.
4- باید بیشتر روی عزت نفسم کار کنم. من انسان بسیار ارزشمندی هستم. من خلیفه خدا روی زمین هستم. من نه حضرت محمد. من مقدس ترین و مهم ترین و ارزشمندترین انسان هستم و با این باور میرم و با دیگران حرف می زنم. من خجالت می کشم برم با دیگران که فکر می کنم از من بالاتر هستند صحبت کنم. هیچ کس از هیچ کس بالاتر نیست.
نباید دیگران رو با ظاهرشون قضاوت کنم.
من برای همه انسان ها ارزش قائلم برای خودم هم همینطور
من نگران هیچ چیز درباره هیچ موضوعی در آینده نیستم . من از الانم لذت می برم و می دونم خداوند جواب تمام سوالهای من رو میدونه و می خواد عاشقانه منو هدایت کنه به سمت خواسته هام.
5- تمرکز بر نکات مثبت آدم ها .
6- با آرامش تمام کارهامو انجام بدم و لذت ببرم و این یعنی زندگی کردن در لحظه اکنون. وقتی من عجله دارم یعنی دارم در آینده زندگی می کنم.
7- برای جلب توجه و تایید دیگران مخصوصا پدر و همسرم حرفی نزنم و یا کاری انجام ندهم.
8- هیچ کس نمی تونه زندگی من رو تحت تاثیر قرار بده . دیگران همون جوری که من دوست دارم باهام رفتار می کنند. اگه من فرکانس هام تغییر کنه لازم نیست کار خاصی انجام بدم خود به خود دیگران از مدار من خارج میشن. قبلا این تجربه رو داشتم . من دوست داشتم مستقل باشم و شد. من دوست داشتم کسی توی زندگیم دخالت نکنه که شد. پس از این به بعد هم میشه.
توجه کردن به ناخواسته ها باعث جلب ناخواسته های بیشتر می شود. همین.
من باید فقط خواسته هام رو مرور کنم و بابتش خدا رو شکر کنم . خداوند ناخواسته ها رو از مسیرم دور می کنه.
اینها دلنوشته های من بود
منم می خوام بنیادی شخصیتم رو تغییر بدم چون می خوام زندگیم اساسا تغییر کنه.
ممنون که مطالعه می کنید.
2-
سلام خدمت استاد عزیییییییز و همکاران عزیزشون در گروه تحقیقاتی و خانواده ی عزیز عباس منش
واقعا منم وقتی این کامنت دوستمون رو خوندم یاد خودم افتادم که دو سال پیش که با استاد آشنا شده بودم خیلی از حرفهاشون خوشم اومد و کیف میکردم ولی واقعا باور نداشتم به حرفاشون و عملی هم نمیکردم خب.یادمه فایل های استاد رو گوش میکردم و با اینکه استاد میگفتند که فلان کارو بکنید فلان چیزو بنویسید من یا نمیشنیدم یا اگه میشنیدم انجام نمیدادم چون باور نداشتم ولی همیشه هم گوش میکردم و ادا در میاوردم و فکر میکردم که با اینکارا به چیزهایی که میخوام میرسم اما تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش.بله منم گوشم نامحرم بود و واقعا تو این فرکانسها نبودم.یادمه هروقت تصمیم میگرفتم که فایلهای استاد رو مدام گوش کنم اصلا نمیشد و نمیکردم.البته میدونم که به خاطر اعتماد به نفس پایینمم هم بوده که کاری رو تمام نمیکردم.یادمه فایلهای صوتی رو با صدای خودم آماده کردم که با کمک کتاب های فلورانس اسکاولشین اینکارو کردم ولی مدام گوششون نمیکردم و سراغشون نمیرفتم.چون فقط میخواستم که ادا در بیارم و یه جورایی بگم منم هستم و منم دارم اینکارارو میکنم و از قافله عقب نمیمونم.
خیلی دنبال این بودم که به بقیه بگم این مطالب رو و بهشون ثابت کنم که من درست میگم و این چیزایی که استاد میگه درسته ولی راهو اشتباه میرفتم.
اولین محصولی که از استاد تهیه کردم کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل اول بود که خریدشم به خاطر این بود که بگم منم دارم برای موفقیتم هزینه میکنم ولی این یکی خیلی به نفعم شد که تهیش کردم.کم کم با اینکه تمرینات این رو هم انجام نمیدادم داشت باورهام عوض میشد ولی کم بود.به جایی رسیدم که 4 فصل از کتاب رو تهیه کردم و کم کم دیگه داشتم تمرینات رو انجام میدادم و نتایجی هم با همین کتاب گرفتم که واقعا بینظیر بود و خودم خیلی کیف کردم.
ولی بازهم یه سری تمرینات استاد تو فایلها رو انجام نمیدادم.به جایی رسیدم که بعد از اینهمه کش و قوس بلاخره تصمیم گرفتم که تمام فایلهای رایگان استاد رو گوش کنم و قسمتهای باورساز رو جدا کنم و هی گوش بدم و واقعا واقعا خواستم که تغییر کنم. اینکارو کردم ولی بازهم اونقدری که باید گوش میدادم ندادم(یعنی صب تا شب) و تمرین هم انجام دادم ایندفعه با ایمان بیشتر و تاثیرشو گذاشت در زندگیم و به لطف خدا تونستم جلسه اول قانون آفرینش رو به راحتی بخرم که واقعا بابتش از خدا سپاسگزارم و اینو هم بگم که من قبل از تهیه این جلسه برای داشتنش سپاسگزاری میکردم و واقعا خدا بهم دادش.الان که اینو نوشتم حس خوبی در من بوجود آمد.من به این شکرگزاری برای چیزهایی که میخواهم بدست بیاورم خیلی اعتقاد پیدا کردم و میدونم برای هرچیزی جواب میده.از بحث دور نشیم.این جلسه رو خریدم و میدونستم که بایدحسابی خودمو با این افکار جدید بمباران کنم و تا جایی که در روز میتونستم فایلهاشو گوش دادم و بیشتر به کنه قضیه پی بردم.
دیگه افتادم تو مسیر.این روزها فایلهای جدیدی هم با صدای خودم ضبط کردم و هرروز از صب تا شب گوش میدم و میدونم که الان که جهان جدیتم رو دیده خودش منو بیشتر هدایت میکنه و شرایط و اتفاقاتی برایم رقم میخورند خود به خود که بیشتر بتونم روی خودم کار کنم و بیشتر رشد کنم از لحاظ ذهنی و به چیزهایی که میخواهم برسم.
واقعا از وقتی که دیگه ادا درنیاوردم و خواستم تغییر کنم و دنبال تغییر خودم بودم نه دیگران به مسیرهایی هدایت شدم که کمکم کرد تو این راه و خدا رو سپاسگزارم که دستی از بینهایت دستش به نام عباس منش رو بر سر راهم قرار داد تا من به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت داده شده و نه گمراهان هدایت بشم.
ازت ممنونم استاد عزیزم بابت اینکه هستی و موفق شدی و اصول موفقیت را به ما هم می آموزی و کمک میکنی به ما تا مثل خودت که جهان رو جای بهتری واسه زندگی کردی ما هم اینکار رو بکنیم.سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم.
همتون رو به الله یکتا میسپارم در پناهش شاد سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
خدانگهدار.
سلام
موفق باشید
عالی بود
شما موفق می شوید چون خدا بنده هایش را دوست دارد و ما هم یکی از بنده های او هستم
خدا یعنی تار و پود وجودم
خدایا شکرت
به نام مهربان پروردگارباسخاوتم که جهان هستی رو باقوانین ثابتش آفرید تامن بادرک اون قوانین خالق عامدانه ی خواسته هام باشم
ردپای ۹۶👣✅✔
باید باورهات تغییرکنه وشخصیتت تغییر کنه تا نتایج تغییر کنه وگرنه اطاعات و ادا درآوردن وحرفای قشنگ زدن ابدا باعث تغییر نخواهد شد
من میفهمم که شخصیتم در حالِ تغییر هست واولین نشانش برای خودم اینکه ابدا راجب آگاهی های عباسمنشی با کسی صحبت نمیکنم چون واقعا به قول استاد ،حرفای استاد و آگاهی هاشون برای همه ی مردم نیست برای اون یک درصدی هست که میخوان زندگی متفاوت داشته باشن
من واقعا به بیرون کار ندارم و حریصانه دنبال تغییر باورهای محدود کننده ی خودم هستم دنبال ساختن باورهای قدرتمند کننده در خودم هستم
من شجاع تر شدم من معنی تعهد رو یاد گرفتم من قوتی تر و راسخ ترشدم من توحیدی ترشدم
وخداروشکر خلق نتایج فوق العاده تاییدیه برای حرفام
،خداروشکر که جهان پراز فراوانیه وتاابد نتایج من میتونه ادامه داشته باشه وبزرگو بزرگ ترشه.
من دنبال راحت ترین کارنیستم من نمیخوام جهان رو با باورهای قبلیم تغییر بدم
من متعهدم که برای شناخت قوانین جهان و تغییر رفتارم بها بپردازم من محیطمو ایزوله کردم تا هرچیزی رو نبینم ،نشنوم وباور نکنم
من باهمین آگاهی هایی نابی که استاد بهمون میدن و کار کردن هرروزه روی باورهام وشخصیتم ،پا رو ترس هام گذاشتم و بعد از ده سال داشتن گواهی نامه، راننده شدم
گوشیم شکست برای لحظه ای هم نتونست حالمو بد کنه چون دارم رو باور فراوانی کارمینم
من حقوقم ده برابر شد و زندگی بسیاااار راحت تر از همه ی عمرم رودارم تجربه میکنم ومیدونم که بخاطر باور فراوانیه که، رو خودم کار کردم و کار میکنم وتاابد هم اینکارو خواهم کرد
من سالی ده بار مسافرت میرم به راحتی بدون ذره ای نگرانی از پرداخت هزینه های سفرم.
ومیدونم ویقین دارم که بخاطر کار هرروزه و ورودی های مناسب دادن به ذهنمه
من هرروز تو سایتم ودارم رو خودم کارمیکنم و نتیجه دستمه ،منی که باورم نمیشد تا ده سال بعدم بتونیم یه ماشین قراضه هم داشته باشیم
الان همسرم خودش ماشین داره و منم ماشین صفرم رو تا کمتراز ۶۰ روز دیگه تحویل میگیرم واونم بخاطر کارکردن همیشگی رو باورهامه
من هزاااران نتیجه دستمه ، با دست خالی و بدون پارتی ،اولین اجرامو تو شهرداری شهرمون رفتم درحالی که مدرکم کاردانیِ و ده ها دکتر نتونستن این کارو کنن
من تو مرکز دانشگاه های استان ده ها اجرا رفتم وسمینار کشوری برگزار کردم درحالی که صدها دکتر نتونستن اینکارو کنن
نتایج زیاده همین چندتا رو تونستم بگم چون باید برم کمی دیرم شده🥰
من در حال رشدم ودرحال کار کردن رو باورهام و تغییر شخصیتم ،وخداروشکر طبق قانون هزاران نتیجه در دستم 👌
مهربان پروردگارباسخاوتم رو سپاسگزارم که منوهدایت کردبه این آگاهی های ناب واین مسیر توحیدی🙏🏿
استاد عباسمنش عزیزززززم رو سپاسگزارم بابت به اشتراک گذاشتن این گاهی ها با ما
ومریم جون در صلح رو سپاسگزارم بابت تدوین این مطالب ،فقط خدا میدونه که این “روز شمار تحول” خودش یک دوره ی چند میلیاردی هست که رایگان دراختیار ما قرار گرفته
وخودم رو سپاس که متعهدانه دراین مسیرم تا هم خودم تغییر کنم وزیبا زندگی کنم و کاری کنم جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشه
عشق برای همتون 💚❤❤❤❤❤
تغییر نتایج جهاد اکبر میخواهد
سلام استاد
من عاااشق این فایل هستم
امروز به خاطره ضعفم در یکی از تصمیماتی که گرفته بودم و انجام ندادم خیلی بهم برخورد و اومدم این فایلو چهار پنج بار گوش کردم
.
وقتی من به خودم نگاه میکنم میبینم خیلی نتایج گرفتم و شخصیتم عوض شده
اماااااا
وقتی ریز میشم میبینم انگار خیلی جای کار داره هنوز و این تغییر اونقدر کافی برای داشتن نتایج دلخواه نبوده
به قولی 100 درصد نبوده
و وقتی صد در صد نباشه کافی نیست
واقعا این مسیریه که خیییلی تعهد میخواد خیییلی کنترل ذهن میخواد
واقعا الان درک میکنم اونجایی که استاد توی این فایل میگن
من خیلی دوست دارم بگم رسیدن به موفقیت کار سخت و پیچیده ای نیست اما واقعا کار کردن روی باورا روی شخصیت خورد کردنه منه درونمون وااااقعا بیشتر از کار کردن فیزیکی زحمت میخواد
من الان استاد واااقعا خیلی بیشتر درک میکنم این جمله رو
هر چند چند وقت دیگه چند ساله دیگه بشنوم میگم من الان هیچی نمیدونستم
اما بعد از چندین سال اشنایی با شما داره دستم میاد اون ریز کارایی که اشکال دارم توش چیه
.
من خیلی خوب تونستم تغییر کنما اما بازم میگم حتی اگه 99 درصد تغییر کنی کافی نیست باید 100 درصد وجودتو بذاری تا نتیجه بگیری
.
امروز احساس میکنم یک درجه خودشناسیه من رفت بالاتر و تونستم به یک لایه عمیق درونم دسترسی پیدا کنم و خودمو بیشتر بشناسم
امروز با خدای درونم خیلی بیشتر اشنا شدم
همانطور که گفتم تصمیمی داشتم چند ماهه ولی این ذهنم اجازه نمیداد انجامش بدم و هر بار گولم میزد
امروز کاملا متوجه وقتی که خدا داره با من حرف میزنه و وقتی که ذهنم ( یا بهتره بگم نجوای شیطان ) با من حرف میزنه فرقش چیه
و از کجا بفهمم کدوم خداس کدوم شیطانه یا همون منه قبلی و ذهنیت و باورای قبلیمه
اون تصمیم مربوط به فست گرفتن تو دوره ی سلامتیه حالا بچه های سلامتی میدونن که فست گرفتن چیه جریانش توضیح نمیدم
ذهن من چندین ماهه میگه تو که داری به دوره ی سلامتی عمل میکنی الان ده ماهه دقیق عمل کردی و نمیخواد فست بگیری
و اینجوری با این حرفاش الان من چند ماهه فست نگرفتم
همیشه ذهنم میاد منو گول میزنه که چون داری فقط گوشت و تخم مرغ میخوری پس اشکالی نداره فست نگیری
و امروز خیلی واضح صدای خدای درونم رو شنیدم
امروز خدا بهم گفت چیزی نخور ولی ذهنم گفت نه فقط امروزه حالا اشکالی نداره حالا فردا نخور ، حالا تخم مرغ که طبق دوره اس دیگه بخور …
دفعه های قبلی خیلی واضح متوجه نمیشدم که این حرفی که از درونم میاد حرفه خداست
و ذهنه نجواگرم حیله های بسیار برای گول زدنم میاره که از ذهنم میاد
.
وقتی خدا باهام حرف زد و بهم میگه چیکار کنم خیلی واضح حرفشو میشنوم
و صداش و منبعش کاااملا فرق داره با صدای نجواهای ذهنم
قشنگ فهمیدم صدای اون خدا از درونم میاد انگار از وسط سینه ام میاد
اما اون نجوا از توی سرم و مغزم میاد
خیلی برام جالبه که اینو امروز فهمیدم
خیلی خیلی خیلی برام جالبه
.
امروز صبح که بیدار شدم یه حالته بی حالی داشتم و یه جورایی اصلا حس کار کردن رو باورامو نداشتم چون همیشه هر وقت صبح بیدار میشم اول میام رو باورام کار میکنم ولی امروز اینجور نبود
و گفتم خب باشه الان چی بهت حس خوبی میده همونو انجام میدم
رفتم زبان اسپانیایی خوندم و اوکی بودم حالم بهتر شد
اما بعدش دوباره نجوا اومد که با اینکه گوشنه ام نبود گفت پاشو یه تخم مرغی یه کلم کاهویی چیزی بخور اینا که طبق دوره سلامتیه اشکالی نداره
من باز تسلیمش شدم و واقعا خسته ام کرده این ذهن
بعدش که تصمیم گرفتم تغییرش بدم حسم گفت برو حمام
( البته همون خدای درونی ام ) و کلی توی حمام فکر کردم و چهار بار این فایلو گوش دادم و کلی حرف خدا باهام زد و من همشونو نوشتم تو موبایلم
توی حمام که بودم زیر اب گرم قشنگ حرفای خدا رو میشنیدم که من نیازه که چه کاری کنم و همشونو نوشتم
.
واقعا خداروسپاسگزارمممممم بابت هدایت هاش
الان میفهمم وقتی توی قران گفته شیطان همیشه نجواهاش رو قاطی حرفای ما میکنه اما ما کلام خدا رو بالا بردیم و کلام شیطان رو پست کردیم یعنی چی و منظورش چیه
چون واقعا وقتی شیطان میاد نجوا میکنه بهم من میفهمم از کجا میاد میفهمم که این کلام از سینه ام نمیاد از سرم و ذهن معیوبم داره میاد
.
میدونید الان توی چه شرایطی ام دقیقا
شرایطی که 99 درصد حرفای استاد رو دارم عمل میکنم ولی فقط یک درصد دیگه ام مشکل داره و امروز خدا توی حمام بهم گفت بااااید همین یک درصد دیگه رو درست کنی
توی حمام بهم گفته شد که
وقتی حرفی از طرف خدا بهت گفته میشه باید انجامش بدی و بتونی مهارت در این پیدا کنی که کلام الله رو بشنوی و عمل بهش بکنی
اینجوری مدارت و فرکانست میاد بالا و جزو انعمت علیهم ها میشی
باید بتونی بر ذهنت غلبه کنی
وقتی خسته میشی ، وقتی کم میاری ، وقتی پولت کم میشه اونجااااهااا دقبقا همونجا باید حالتو خوب کنی و به حرف خدا گوش بدی
یاد گفتوگو با دوستان حرفای سپیده قسمت سوم فک کنم افتادم که درباره ی هدایت با استاد حرف زد
سپیده گفت من میشنوم که این خدا بهم چی میگه و حتی شده باهاش بحث میکنم …
و استاد هم در ادامه گفت این هدایت خداس و ما باااید مهارت خودمونو در شنیدن و عمل به این هدایت ها بهتر کنیم تا هر دفعه قوی تر بشه … و تو با عمل به این هدایت ها که اول کار صداش کمه داری بهش قدرت میدی و هر دفعه با عمل بهش داری قدرتمندتر میکنی خدای درونت رو
و امروز توی حمام همه ی این حرفا داشت برام مرور و الهام میشد
خدا بهم گفت اگه میخوای اون نتایج مالی ، نتایج شغلی ، نتایج رابطه ایده الت ، و … رو بگیری بااااااید بتونی حرف منو بشنوی و عمل کنی
اگر جهاد اکبر میخوای به پا کنی باااااید حرفی که من بهت میزنمو گوووش کنی و عمل کنی بااااید کنترل بر ذهنت رو به دست بیاری تا بتونی کنترل بر زندگیت و نتایج زندگیت رو به دست بیاری
تو باااید کنترل کامل داشته باشی روی خودت و بشناسی خودت رو بشناسی نجوای شیطان و خدا رو و به کلام الله عمل کنی
اگر شخصیت جهاد اکبر میخوای اگر نتایج خیلی بهتر میخوای تنها راهش اینه
شخصیت جهاد اکبر یعنی تغییر و عملکرد 100000%
نه حتی 99.99% هم قبول نیست
.
واقعا از خدا کمک میخوام که بتونم همیشه استانداردای بالامو نگه دارم
من به خدا گفتم خدایا من خونه ی مستقلمو میخوام من اون رابطه ی ایده المو میخوام اون هنرجوهای ایده المو میخوام چرا نمیان چرا الان توی زندگیم نیست
و خدا اینجوری جوابمو داد
.
راستش توی این فایل استاد میگه خیلیا فقط حرف میزنن
خداروشکر من توی این مورد خوب بودم همیشه هیچ وقت حرف نزدم هبییچ وقت که بخوام کسیو نصیحت کنم اصلا
ولی توی ذهنم خیلی قضاوت کردم
و گفتم نگاه کن فلانی نمیتونه مثلا جلو خودشو بگیره فست فود نخوره چه قدر بی اراده اس افرین به من که اینقدر با اراده ام ده ماهه فقط گوشت و تخم مرغ خوردم
بعد صد بار بهم اثبات شد تو بهتر از اون فرد نبودی چون به اندازه ی همون فرد توی فست گرفتن بی اراده بودی …
این حرفی که درونم بهم گفته شد و حرفی که استاد زدن توی فایل که وقتی میخوای غیبت نکنی قضاوت نکنی کاره سختیه … اینا بهم فهموند که من چهههه قدر جای کار دارم
.
درسته همین جایی که هستم اصن ارزوی پارساله الانم بوده
مطمعنا سال دیگه هم به درامد ارزوی الانم برسم برام هیچی نیست و میگم کمه خخخخخخخخخ
اما میدونید دوست دارم اون شخصیتی باشم که همیشه در حال پیشرفته
یه چیزی که باید حواسم بهش باشه اینه که
هر روز صبح با خودم یاداوری کنم
من هنوز هیچی از قانون نفهمیدم
هنوز هیچی نتونستم عمل کنم
و خییلی جای کار دارم خودم پس برای همین نباید هیچ کسیو قضاوت کنم و فک کنم من بهترم
امااااا
در عین حااااال خودمو ارزشمند بدونم و هر روز خودمو تحسین و تشویق کنم برای دستاوردایی که تا به الان داشتم
.
من فکر میکنم شخصیت جهاد اکبر ترکیبی از اینایی هست که گفتم و تعادل برقرار کردن بینشون
هر روز تسلیم باشی ، هر روز بهتر ، هر روز متعهد تر ، و …
.
یکمی احساس میکنم این کامنتمو قاطی گفتم چون هی هزار تا چیز همزمان قلبم داشت میگفت و من فقط تند تند نوشتم …
.
میدونید گاهی احساس میکنم به اون نقطه ی عطف رسیدم و با تک تک سلول هام میخوام تغییر کنم
همون نقطه ی عطفی که استاد توی فصل یک کتاب رویاها میگه
واقعا خداروشکر میکنم چون رسیدن به همین درجه که الان هستم که نگاری باشم که استاندارداش بالاست و هر وقت یک درصد از مسیر کج بشه نمیذاره ادامه پیدا کنه و با تمرکز اون یک درصد رو صاف میکنه هستم
.
اگر من خواسته هامو ندارم یا فقط نشونه هاش هستن ولی خودش عینا نیست یعنی صد در صد من یه ایرادی دارم
یعنی نزدیک شده ام بهش اما همون یک درصد کج بودنه نمیذاره بیاد تو زندگیم
من میخوام 10000% دقیق عمل کنم
و این یعنی جهاد اکبر
این یعنی تمام خواسته هام براورده شدن …
واقعا سپاسگزار خداوندم
واااااقعااااا عاااااشق خودمم که اینقدر فوق العاده و بینظیرم
عاااااشق خودمم
قراره به زودی نتایجی که میخوامو ببینم
چون تا حالا خیلی این نگار بهم خودشو ثابت کرده و تا حالا خیلی کارا انجام داده اینم انجام میده و بهش میرسه مطمعنمممممم .
عااااشقتمممم نگار تو واااقعا فوق العااااده ای
استاد ازتون ممنونم بابت این سایت بی مانندتون
اینجا جاییه که رویاها به حقیقت میپیونده .
در پناه الله یکتا
روز 96 روز شمار تحول زندگی من – فصل 4
.
.
خدایا شکرت استاد عزیز من توی مدتی که باهاتون کار میکردم به لطف خدا زیاد به بقیه نگفتم که با شما کار میکنم دو بار شد که دو نفر خیلی غیر منتظره از من پرسیدند که عباسنمش رو میشناسی و من گفتم بله و نتایجم اینجوری بوده و همین برای من نتیجه داده کار کردن باهاش فقط دونفر که اونهم اشتباه کردم و نباید میگفتم چون بعدا خیلی سوالات چرت و پرت از من پرسیدند و فکر میکنم این باعث شد یکم آسیب به من وارد بشه باید بیشتر این ویژگی خود خواهی رو در خودم پرورش بدم یکم انرژی من اینجوری نشت کرد ولی پوینت مثبتش این بود که من فقط از نتیجه هام هر چقدر کوچک یا بزرگ بهشون گفتم ولی فایده نداره آدمی که در مدار نباشه تو بلند گو بردار تو گوشش فریاد بزن فایده ای نداره که نداره و به خودم قول دادم که به هیچ کس راجب این موضوع حرف نزنم وقتی که نتیجه هایی گرفتم که از نظر بقیه چشمگیر هست اونموقع فک کنم آدم های زیادی میان سمت من حالا اونجا انتخاب میکنم که بگم یا نگم اون زمان خدا هدایتم میکنه نیازی هم نیست از الان ذهنم رو درگیر کنم که اگه کسی اومد چی بهش بگم
.
از وقتی که با شما آشنا شدم فهمیدم که نصیحت کردن دیگران باعث میشه به خودمون آسیب وارد بشه اینهم یه نشتی انرژی هست و یادگرفتم که هروقت که نتیجه خیلی خوبی گرفتم فقط از نتیجه هام بگم اون کسی که در مدارش باشه میفهمه چی میگم اون کسی هم که نباشه نمیفهمه و بعد از اینکه دیدم توی قرآن هم یکی از ویژگی های یا ایهاالناس رو این نوشته که حرفشون با عملشون یکی نیست بیشتر مصمم شدم که فقط راجب نتیجه ها حرف بزنم و هر وقت ذهنم میره سمت نصیحت و… میگم اگر هم بخوای صحبت کنی فقط راجب نتیجه بگو حرف پوچ و الکی نزن حتی راجب چیزهایی هم که میخای برسی و هنوز نرسیدی به بقیه نگو چون برات درد سر میشه
.
استاد راجب اینکه میگید همه چیز از درون ما شکل میگیره خداروشکر من چند وقتی هست با انجام یه تمرین که تو لایو اخر گفتید در روابط من معجزه شده و هر روز داره بهتر و بهتر میشه و بعد اون درک من راجب این موضوع بیشتر شد که همه چیز از دورن ما شکل میگیره چون من مثلا میدیدم که یک نفری که خیلی رفتار خیلی خوبی با من همیشه داره با یه نفر دیگه که با خودش در صلح نیست و توی روابطش کارنکرده رفتارش فرق داره و بعد مینشستم فکر میکردم که دلیلش چیه و بعدش میفهمیدم که دلیلش از درون منه و من این رو خلق کردم یا اینکه یه سری آدم ها خیلی سریع حذف میشن از زندگی من بدون اینکه من ناراحتشون کنم یا کار فیزیکی خاصی انجام بدم یا میدیدم که مثلا یه جایی توی صف بودم یه نفر اومد جلوی من وایستاد بعد اون کارمندی که اونجا بود با نفر جلویی من یه رفتار بدی داشت و سرش فریاد زد و… و وقتی من رفتم با نهایت احترام با من برخورد کرد حتی یه برگه ای نیاز بود من پر کنم اون رو متوجه نشده بودم با کمال احترام گفت این رو یادتون رفته این برگه رو هم پر کنید چی میشه آدم که همون آدمه چرا در عرض کمتر از 5 دقیقه اینجوری رفتارش تغییر میکنه من بعد از همه این تجربیات به اینها فکر کردم یا اینکه من کلی تاکسی اینترنتی سوار شدم ولی یادم نمیاد راننده ای رو که هی راجب مشکلات بگه و غر الکی بزنه به زمین و زمان که این چرا اینجوری هست اون چرا اینجوریه و راجب مسائل سیاسی حرف بزنه انقدر آدم های خوب به پستم خوردند خیلی هاشون توی مسیر هیچ حرفی نزدیم با هم خیلی هاشون هم آدم های بسیار خوش خنده و مهربانی بودند چی میشه که هر جا میشینم مردم راجب وسایلی حرف میزنند که خریدند و قیمت بالایی رو براش پرداخت کردند و در یک کلام چی میشه من راجب فقط فراوانی میشنوم ؟ شما خودتون جو جامعه ایران رو میدونید چی میشه من اینهمه تجربه خوب و هزاران تجربه این چنین خوبی داشتم ؟ من به همه اینها تو خلوت خودم فکر کردم و تهش همش به این رسیدم اینکه من تغییر کردم و یه مقدار کمی شخصیت من از درون تغییر کرده و بیرون من هم عوض شده بدون اینکه من کار خاصی انجام بدهم و چقدر ایمان من رو به خدا بیشتر میکنه که ما شما رو جانشین خدا روی زمین قرار دادیم ما شما رو اشرف مخلوقات قرار دادیم ما همه چیز رو براتون مهیا کردیم و چقدر خدا عادل هست و چقدر قوانینش درسته
.
یه نکته ی دیگه ای که از شما یادگرفتم اینکه در هر لحظه باید مراقب افکارم باشم و همیشه دنبال پیشرفت باشم خصوصا در زمینه ثروت این برای مهم هست که هر چقدر هم بیشتر پول بسازم حتی بیشتر از نیازم باز هم باید به این فکر کنم که چجوری بیشتر پول بسازم چون ما بی نهایت هستیم و خدای ما هم بی نهایت هست و این نکته رو ازتون یاد گرفتم که ما همیشه یا در حال سعود هستیم و پیشرفت یا در حال سقوط چیزی به اسم درجا زدن و یا موندن نداریم چون جهانی که توش زندگی میکنیم پویا هست و باید همیشه سعی کنیم خودمون رو قوی تر از دیروز کنیم
.
استاد و خانوم شایسته عزیز عاشقتونم