باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم! - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

591 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 636 روز

    به نام خداوند جان

    درود به همه عزیزان

    قدم 96

    دقیقا مخاطب این پیام من بودم ، که فکر میکردم که باید بقیه رو به راه بیارم در حالی که خودم باورهام هنوز مشکل داره از چی میخوای بگی ؟

    و اینو کاملا درک کردم وقتی میری به بقیه توضیح بدی ناخوداگاه تمرکزت از روی خودت برداشته میشه و اون ها رو میری چک میکنی که انجام میدن و از خودت غافل میشی و سقوط میکنی.

    که البته همین خودش پاشنه آشیله و نیاز به توجه و حرف دیگران ، عدم عزت نفس ، شرک ، و از باورهای ضعیف میاد .

    و گرنه کسی که روی خودش تمرکز داره راه خودش رو میره و به کسی کاری نداره و سرش تو لاک خودشه.

    خیلی از کارهای ما در زندگی تقلیدی است و خودمان به نتیجه نرسیدیم ، دین را برامون انتخاب کردن و گفتن اینجور باش و نماز بخون و هیچ وقت با قلب به سوی این کار نرفتم چون خودم نفهمیدمش

    دیروز یا پریروز خونه پدر و مادرم داخل کتاب ها ، یک رساله مرجع تقلید پیدا کردم و گفتم خداوند به من عقل و‌ حق انتخاب داده ، اونی رو انتخاب میکنم که خودش اندازه عملش باشه و‌ من هم با همون قوانین نتیجه گرفته باشم.

    با کت شلوار ادم مهندس نمیشه

    میخوام بگم هرکسی خودش باید تصمیم بگیره و به درک برسه حتا توی زمینه خداشناسی.

    یه مثال خوب زد استاد که چرا کرم ها به علف های هرز کاری ندارن؟ یعنی طلایی بود

    تو خونه ما یه درخت انجیر هست ، مدت ها بود که رشد انچنانی نداشت و زمستان بهش رسیدیم و هرس کردیم الان بار خیلی خوبی داده

    ولی اگر دوباره ولش کنیم مثل قبل افت میکنه ، ما هم دقیقا مثل درختیم نه نتایج یهو میان و نه کار کردن یه روز دو روزه.

    توی زمینی که چیزی کشت نشه علف هرز رشد میکنه و برای قایق بدون ناخدا موج ها تصمیم میگیرن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 708 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 17 مهر رو با عشق مینویسم

    +ربّ من دوستت دارم

    *منم دوستت دارم بنده من

    +ربّ من دوستت دارم

    *منم دوستت دارم ممنون که هیچی نگفتی و ساکت بودی

    الان که مینویسم یکم قبلش گریه میکردم و دستامو بوس میکردم و میگفتم دوستت دارم ربّ من

    و میشنیدم که منم دوستت دارم

    ممنونم که آروم بودی و واکنش نشون ندادی

    آخه من همیشه تو این جور مواقع سریع به خواهر زاده ام نصیحت میکردم که میگفتم چرا اینکارو کردی

    در ادامه رد پام مینویسم که چی شد این پیام رو دریافت کردم

    از صبح بسیار زیبای بهشتی شروع میکنم

    با عشق مینویسم

    از صبح که بیدار شدم ،نشستم پای قلاب بافی و دائم در این فکر بودم که من فرصت نکردم به کارای نقاشیم برسم

    و یه جور اضطراب داشتم که چجوری هم قلاب بافی انجام بدم و هم به کارای نقاشیم برسم و هم گل سرارو بچسبونم

    داشتم همینجوری فکر میکردم

    و البته عمیقا دلم میخواست نقاشیامو انجام بدم و عقب نمونم

    داشتم تو اینستاگرام فایلای استاد رو نگاه میکردم دیدم نقاش دیمین هرست رو که داشت نقاشی میکشید و نقاشیاش همه نقطه نقطه ان

    پیش خودم گفتم خدایا من چجوری میتونم که تمام انرژیمو بذارم برای نقاشی و از نقاشیام درآمد بالاتری نسبت به قبل داشته باشم

    چجوری میتونم که تمرکز و توجهم رو به نقاشی بدم ؟

    وقتی فکر میکردم یه حس دلتنگی داشتم برای اینکه دلم میخواد تمرکزم روی نقاشی باشه

    ولی نمیدونستم چطور

    میدونم که خدا کمکم میکنه

    حتی این روز ها دائم بهم گفته میشه کیفیت کارت رو در نظر بگیر تا فروشت بالا باشه

    چند روز پیش بود

    یکی از خانما که برای ما کارای قلاب بافی رو انجام میدن ،به خواهرم گفته بودن که نه تو بلدی و نه خواهرت

    ما بافنده ایم و حتی خواهرت بلد نیست با نقشه توضیح بده

    و خودت هم که بلد نیستی

    این حرف کسی که گفته بود خیلی به خواهرم برخورده بود و دیدم داره باعتنی میبافه و اومد بهم گفت

    طیبه یاد گرفتم بالاخره

    دیگه لازم نیست تو بری به خانمایی که برای من میبافن یاد بدی

    گفتم چی شده گفت یه خانم اینجوری گفت و اومدم یاد بگیرم تا بهش بگم من بلدم و میتونم یاد بگیرم

    جالب بود ، اون لحظه داشتم تو دلم شادی میکردم که خداروشکر خواهرم خودش تصمیم گرفت یاد بگیره

    چون تو رد پاهای قبلیم نوشتم که خواهرم میخواست همه کاراشو من انجام بدم و به خانما یاد بدم و خودش کار خاصی نکنه

    وقتی به یه سری از اتفاقایی که برای خواهرم میفته و من شاهدشم ،فکر میکنم میبینم که استاد عباس منش میگفت یه سریا تا کتک نخورن از جهان هستی تصمیم به تغییر نمیکنن

    درسته خودمم شده اینجوری بودم

    ولی خواهرم اصلا دوست نداشت کاری بکنه و مسئولیت کاراشو به گردن کس دیگه میخواست بندازه و توی این چند ماه خدا آدمایی رو سر راهش قرار داد که بهش بگن تو ضعیفی ،تو نمیتونی کاری انجام بدی و تو عرضه انجام دادن کارای خودتم نداری و این حرفا سبب شد خواهرم به خودش بیاد و شروع کنه خودش مثل من بافتنی رو انجام بده و ببره بفروشه

    و بعد که جریان دیگه رخ داد که من مسئولیت یه سری کارارو نخواستم به عهده بگیرم از من ناراحت شد و گفت اصلا نمیخوام کار کنم و خرفای دیگه

    تا اینکه خانمایی که قلاب بافی برامون انجام میدادن و ما بهشون پول میدادیم یکیش گفته بود که شما بلد نیستین

    و به خواهرم برخورده بود و اون سبب شد که بیاد و یاد بگیره و بهم گفت طیبه دیگه نمیخوام بری به خانمایی که برای من کار میارن یاد بدی

    خودم یاد گرفتم

    وقتی داشت میگفت من اصلا هیچی نگفتم و دیگه اون روزارو یادش نیاوردم که بخوام مثل قبلنا بهش بگم دیدی گفتم اینجوری بود و اونجوری بود

    انگار خیلی آروم تر شدم نسبت به گفتن این حرفا

    و فقط تو دلم شادی میکردم که خدایا شکرت که خودش داره حرکت میکنه

    وقتی شب من شام آش ماست درست کردم و رفتم اتاقم ،خواهر زاده ام اومد گفت خاله آش بردارم ؟ گفتم بردار منم کارم تموم بشه میام

    وقتی رفتم دیدم آش که یه قابلمه بود نصفش نیست و خواهر زاده ام زیاد خورده بود و برای دو نفر کم مونده بود

    خواستم بگم چرا زیاد برداشتی و برای بقیه هم نگه میداشتی ،آدم باید توجه کنه که چقدر برمیداره و از این حرفا که قبلنا خیلی میگفتم

    ولی این بار پاسخم متفاوت بود

    من چی داشتم میدیدم

    یه طیبه آروم که تو دلش گفت اشکالی نداره و یکم آب ریختم تو آش و چون سبزیش زیاد بود بیشتر بشه و من و خواهر و داداشم بخوریم

    وقتی برگشتم اتاق شنیدم که آفرین ممنون که هیچی نگفتی

    و من داشتم فایلای تیکه ای از استاد عباس منش رو گوش میدادم و یهویی گریم گرفت و گفتم دوستت دارم ربّ من

    و من میشنیدم که آفرین منم دوستت دارم بنده من که هیچی نگفتی و آروم کردی خودتو

    وقتی به رفتارام دقت میکنم و میبینم که پاسخی که قبلا در قالب واکنش بود رو میدادم و الان آروم شدم ،خوشحال میشم و میگم داری تغییر میکنی طیبه این یعنی موفقیت

    تو موفق هستی

    خدایا شکرت

    شب وقتی میخواستم بخوابم خدا یه درکی بهم داد و جریانش رو در رد پای روز 18 مهرم نوشتم

    از خدا بی نهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1917 روز

      سلام طیبه جان.

      چقدر لذت بردم از خوندنِ کنترلِ ذهنی که کردی و واکنش نشون ندادی.

      یعنی با اینکه حرف تو آستینت داشتی، میتونستی خواهرزاده تو به دلیلِ منطقی سرزنش کنی، ولی چیزی نگفتی…

      این کار و تمرینِ بزرگیه.

      حقیقتا که تو رفتار، آدم نشون میده شخصیتش بهبود پیدا کرده یا نه.

      من چون خودم جدیدا توجهم اومده روی این تمرین (ذهنیت خالق داشتن یا واکنش گرا بودن)، خیلی تحسینت میکنم که روی ذهنیت مدیریت داری و داری تمرین میکنی.

      خیلی ارزشمند و مهمه که آدم بتونه حرف بزنه، زبونِ حرف زدن داشته باشه، حرف تو استینش آماده داشته باشه، ولی با کنترل ذهن و آرامش بتونه سکوت کنه.

      بسیار بسیار آفرین طیبه جان.

      احسنت به تو و تلاشت.

      و حالا با تو میخوام صحبت کنم سمانه جانم:

      * میدونم ذهنت دایم بهت حمله میکنه چی شد پس، تو که باز واکنش نشون دادی.

      * چی شد پس، تو که باز عصبانی شدی!

      * چی شد پس، تو که باز نتونستی جلوی زبونت رو بگیری و …

      *اما تو که خوب میدونی همیشه اینطوری نیستی.

      * گاهی میتونی و رفتار و زبونت رو مدیریت میکنی.

      * میدونم جواب دادن، واکنش دادن، عادتِ پر تکرارته و بهش چسبیدی، اما همینکه ریز ریز و اگاهانه داری تلاش میکنی برای بهبودت، ارزشمنده.

      * نخواه که سریع عوض شی.

      * یه شبه عوض نمیشی، هر چقدر هم که بخوای سریع بهبود پیدا کنی اتفاقاً کُندتر جلو میری.

      * آفرین بهت برای تلاشت.

      * آفرین برای یه پله بهتر شدن نسبت به گذشته و قبلت.

      * قبلا به یهبود فکر هم نمیکردی، اصلا نمیدونستی مسیر بهبود از کدوم طرفه.

      * الان خوشحالم برات.

      * مرسی عزیزم.

      طیبه جان بهترین ها برات.

      بدرخشی همیشه.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      الهی شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2621 روز

    به نام خدای مهربان

    درود و احترام

    روز 96/ باید شخصیتمان تغییر کند نه اینکه ادا در بیاوریم!

    خدا رو شکر مدت زیادی در پی تغییر کسی نبودم و اتفاقا خیلی هم ارامش بیستری دارم ولی اون اوایل یک لایه ضخیم فیک مانند از ادم مثبت بودن روی صورت خودم زده بودم و همش دنبال زدن حرف های قشنگ به بقیه بودم .. الان مقداری بهتر شدم. ولی بعضی وقت ها یه سری از ادم ها میان راجب این موضوعات با من صحبت میکنند و شروع میکنن به زدن حرف های قشنگ ،، من اونحا کاملا متوجه میشم که طرف داره نقش بازی میکنه و فقط حرف میزنه و خودش عمل نمیکنه ..

    الان خودم خیلی مثل قبل هیجانی عمل نمیکنن که بدویم که این حرف ها رو به بقیه بزنم ،، ولی از یه سری رفتارهای دیگران خوشم نمیاد و البته سعی میکنم به طرف چیزی نگم ، ولی وقتی خودم عصبانی میشم میبینم عههه همون واکنش های عصبی رو خودم هم انجام میدم و احساساتی میشم.. البته خب بهتر شدم.

    ولی یک موضوعی که خیلی برام جالبه اینه که خیلی از ادم ها حاضرن ساعت ها تلاش فیزیکی انجام بدن ولی هیچ کنترلی روی ورودی های ذهنشون ندارن و حتی روزی یک دقیقه هم روی ذهنشون کار نمیکنن و خیلی راحت اجازه میدن که شبکه های مجازی و رسانه ها و اخبار و چرندیات بقیه ذهن اون ها رو جهت دهی کنه !!

    یه مدت از این فایل ها دور شدم و شل و ول شدم. دوباره شروع کردم به خوندن اهرم رنج و لذت در مورد فقر و ثروت ( البته با یک انگیز ه ی ملایم نه خیلی شدید) و احساس میکنم اروم اروم داره اشتیاقم به گوش دادن و رد پا گذاشتن این فایل دازه در من بیشتر میشه..

    یادم باشه تغییر باورها یه رونده ادامه داره که باید هر روز و هر روز باشه و با یک فایل گوش دادن کسی ذهنش عوض نمیشه !!!

    خب اینم از رد پای من از روز 96 ،، خدایا کمکم کن گام ها رو تا انتها بردارم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    امید ویسی گفته:
    مدت عضویت: 2304 روز

    سلام و درود دوستان همراه و استاد عزیز…

    امروز خیلی اتفاقی رفتم کانال استاد با اینکه خیلی وقت بود مطالب کانال رو دنبال نکرده بودم یه حسی بهم گفت اخرین کامنت رو بخونم…در مورد الهامات خداوند بود که اونم من باید روش خیلی کار کنم.(تو همین کامنت نوشته بود که الان تو این لحظه هم فرکانس شدن و خوندن این متن اتفاقی نیست از خدا هدایت بخواه و وارد قسمت به من نشانه ایی بده تامسیر رو برایم واضح تر کند بشم)ی حسی نمیزاشت از کامنت رد بشم از خدا هدایت خواستم و چون با ادرس ایمیلی ک تو سایت ثبت نام کرده بودم یادم نبود مجبورشدم برم سر کامپیوتر وارد پروفایلم شدم و نشانه ی امروز من رو دیدم حالا مردد بودم اینجا رو انتخاب کنم یا قسمت به من نشانه ایی بده که بی اختیار موس روی پروفایلم حرکت کرد و نشانه ی امروزم رودیدم که همین فایل باید شخصیتمان تغییر کند بود الان متوجه میشم که بعد از چندین ماه ک دارم رو خودم کار میکنم دفعات تغییرم از دفعات نمایش و پند و اندرز خیلی کمتر بوده ولی اونجاییم ک باورم تغییر کرده بود براحتی جواب گرفتم.پیش خودم گفتم خدایا الان از کجا بهم الهام کردی؟فایل استاد؟کامنت و نظرات؟یا چی؟همون لحظه داشتم فایل کشف قوانین رو گوش میدادم که استاد فرمودن رو شخصیت خودت کار کن تا نتایجت تغییر کنه(دقیقا صحبت استاد تو همین فایل)واقعا تعجب کردم چقدر راحت خدا بهت الهام میکنه و این مسیر درست و مطمین هست.خدا دقیقا همین جاست بین همه جزوه ها و تمرین هام حتی توی همین کامنت و اومده که به براحتی به فرکانس م.ن ج.اب بده و جایی دیگه نباید دنبالش گشت.وقتی قسمت به من نشانه ایی رو بده باز کردم بازم همین صفحه بود که نمیدونم بگم اینم بازم نشونس که هردو یه صفحه برام باز شد یا نه نشانه ها در هردو قسمت واسم یکی بود!!!جالب تر اینکه چند روز پیش داشتم دفترمو تند تند ورق میزدم دقیقا تمرینات همین فایل ی لحظه مکث کردم(اسم فایل و چیزایی ک یاد میگیرم رو تو دفترم مینویسم و قبلا هم این فایل باید شخصیت مان تغییر کند رو گوش داده بودم)که اینم خودش باز نشونه بوده که من الان متوجش شدم.این الهامات واسه خودم خیلی بزرگ بود این اولین کامنتم هست امیدوارم تونسته باشم حق مطلبو ادا کنم ولی واسه خودم خیلی نشونه های خوبی داشت مثل یاور راحتی باور درک وجود خدا احساس لیاقت و…. رو بهمراه داشت صدرصد که همه اتفاقات خوب و بعد تحقق افکارمون هستن.موفقتر باشید.

    ۹۸.۶.۲۶

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مجتبی گفته:
    مدت عضویت: 2088 روز

    سلام به استاد عزیزم سید عزیز آقای عباس منش

    استاد به خدا هر چی بیشتر مطالعه میکنم هر چی بیشتر جلو میرم بیشتر متوجه میشم که کارت درسته راهت درسته

    بخدا خیلی مردی خیلی بیستی خیلی دلت بزرگه .بخدا هر چی بیشتر میگذره بیشتر عاشقت میشم بیشتر بهت ایمان میارم دلم میخواد بغلت کنم ببوسمت و بگم مرسی بگم دمت گرم

    خیلی جرئت میخواد آدم تمام زندگی شو تو سایتش بزاره برای بچه ها

    خیلی دل بزرگی میخواد آدم این همه آگاهی خوب رو رایگان بزاره تو سایت

    اوایل اصلا ذهنیت خوبی نسبت به شما نداشتم ولی الان میفهمم که اشتباه میکردم.خدایا منو ببخش

    استاد این فایل نشانه دیروز من بود

    وقتی گوش دادم اصلا نابود شدم یعنی دقیقا خودم رو توصیف کردی

    من مجتبی یوسفی اعتراف میکنم دارم ادا در میارم که تغییر کردم

    ادا در میارم که عوض شدم

    حرفهای قشنگ میزنم

    جملات و کلمات قشنگ میگم

    ولی از درون عوض نشدم بقول شما شخصیتم عوض نشده همون آدم قبلی هستم با کلمات جدید

    تازه میخوام بقیه رو همسرم رو … هم تغییر بدم بگم اینجوری باشید یا اینجوری فکر کنید

    غافل از اینکه خودم فقط نقاب قشنگ زدم ولی از درون هیچی

    بخدا اشکم دراومد که خدا چی داره بهم میگه از زبان شما

    از دیروز بارها و بارها گوش دادم و دارم فکر میکنم بهش

    همین یک فایل کلی مطلب داره که باید روزها و ساعتها روش کار کنم گوش بدم

    سبحان الله سبحان االه

    خدایا شکرت

    سپاس از شما استاد عزیزم و تشکر ویژه از سرکار خانم شایسته عزیز بابت بروز رسانی فایل ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    داریوش جهان مهر گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    به نام خالق هستی

    سلام و درود خدمت همگی دوستان عزیزم و استاد بزرگوار و خانم شایسته ی مهربان

    اصلا مبهوت شدم….

    نظرات دوستان رو خوندم اصلا هیچی ندارم برای گفتن.

    یکی از عادت های خوب من اینه که هر روز میرم به نشانه ی امروزم. اون فایل رو یا تصویری یا صوتی ( بستگی به شرایطم داره) گوش میکنم. بعدش میرم کلی از نظرات دوستان رو در مورد اپن فایل میخونم.

    باورتون نمیشه. وقتی بعد از شنیدن صحبت های استاد میرید و نظرات بچه ها هم میخونید انگار که اون فایل رو 300 بار گوش کردید. اصلا حفظ میشید فایل رو

    استاد عزیزم و دوستان گلم: باور کنید من هر موقع هر باوری که در ذهنم ریشه زد برام معجزه میکرد. هنوزم باورهایی که خیلی روی خودم کار کردم و در ذهنم نهادینه شدن دارن نتایجی برام به بار میارن که گاهی اطرافیانم خشکشون میزنه… و میپرسن چطوری شد ؟ منم فقط یه لبخندی میزنم میگم به هرچی باور داشته باشی همون میشه. تمام….

    اصلا دیگه نه توضیح میدم، نه بحث میکنم نه سر درد واس خودم درست میکنم. چون همیشه اون حرف استاد یا م هست که گفتند نیتزی نیست سعی کنی حرفات رو به دیگران بگی و اون ها رو متقاعد کنی که حق با تو و تو داری درست میگی، اصلا نیازی نیست قانون رو بهشون بگی چون اگر باهان هم فرکانس باشن مطمئن باش از یه راهی یه جوری میان توی فرکانست.

    اصلا وقتی در مورد این قانون و تغییرات با دیگران صحبت میکنید مخصوصا اونایی که اصلا نمیدونن قانون چیه و ذهنشون با همون محدودیت های عجیب غریب پر شده. اصلا نتیجه نمیگیری هیچ، باورهای خودت هم سست میشن. وقتی هی بحث میکنی و اونا هم هی بهونه میارن بدتر اعصابت خراب میشه.

    وقتی داری تلاش میکنی که به دیگران بگی من تغییر کردم. از خودت دور میشی… از خودت فاصله میگیری و تمام فکر و ذهنت میره پیش دیگران و نظرشون در مورد خودت.

    در حالی که ما باید در درون خودمون باشید. توی افکار و دیدگاه های خودمون باشیم و نظر خودمون، در مورد خودمون برامون مهم باشه. نه دیگران…

    مثلا من به دیگران بفهمونم که یه تغییراتی کردم… خب!!!! که چی بشه ؟ حالا طرف هم یه تعریفی از من بکنه بگه واوو چه تغییر کردی!!!!

    لذت واقعی اینه که من تغییر بکنم، پیشرقت بکنم، تکامل پیدا کنم، و ابن نتایج خودش گویای همه چی باشه.

    اون موقع است که اگرم توی جمعی بشینی و مثلا یه جمله بگی که: به هرچی باور داشته باشی همون میشی… همه حرفت رو میپذیرن، چرا ؟؟ چون دارن نتایجت رو میبینن.

    پس بهترین کار اینه که، در مورد این قانون و تغییر و این مسائل با کسی بحث نکنیم. اگر گاهی نظر خودمون رو گفتیم عیب نداره. این باور منه، عقیده ی منه، دیدگاه من اینه….

    ولی نیاز نیست در موردش بحث کنیم و عی زور بزنیم به طرفمون بفهمونیم که داستان چیه…

    خدا رو شکر میکنم که من انقدر با تعهد و با پشتکار و ایمان دارم میرم جلو. و خیلی نسبت به آدمی که همین دیروز بودم بهتر شدم.

    من هر روز بهتر از دیروز رو واقعا دارم تحریه میکنم. و تنها دلیلش اینه که : من هر فایل استاد رو بارها گوش میکنم. انقدر گوشش میکنم که دیگه گاهی خودم باهاش هم خوانی میکنم حرف هاش رو …

    و کاملا آگاهانه روی خودم کار میکنم و هر چیزی که از اون فایل یاد گرفتم رو در شخصیت خودم اجرایی کنم. نظر دوستان رو میخونم در مورد اون فایل که بیشتر درک کنم.

    اما مهمترین دلیل حال خوب من، پیشرفت های من ( عمل کردن به دانسته هاست )

    وقتی ما مثلا باد میگیریم نباید اعصابمون خرتب بشه توی هیچ شرایطی، و همیشه سعی کنیم آروم باشیم. باید به این عمل کنیم. انقدر تمرین کنیم که به جایی برسیم واقعا هیچ چیزی و هیچ کسی نتونه آرامش ما رو بهم بریزه… اون وقته که ما یک پله رفتیم بالاتر

    در مورد تک تک دانسته ها و آموزش ها همینه. اول آموزش رو یاد بگیریم و بفهمیم استاد داره چی میگه، درک کنیم… و بعد عمل کنیم بهش و تبدیلش کنیم به شخصیتمون اون وقت شاهد تغییراتی میشیم که گاهی حتی اشک شوق میریزیم.

    موفق و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    مرضیه و حسین گفته:
    مدت عضویت: 1178 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم دوست‌داشتنی

    استاد وقتی گفتین که باید شخصیتتون تغییر کنه و باید هر روز و همیشه روی خودتون کار کنید فهمیدم که چقدر استمرار مهمه مثل آبی که می‌تونه سنگ‌رو سوراخ کنه درسته که سنگ نسبت به آب خیلی سخت تره اما اب با استمراری که داره بالاخره می‌تونه سنگ رو سوراخ کنه و راه خودش رو باز کنه

    تمرین درست، ورودی درست و باور سازی دقیقا مثل همینه باید استمرار داشته باشی تا نتایج بزرگ بگیری

    این رو واقعا درک میکنم میدونید استاد من بعضی روز ها میشینم از صبح تا عصر روی سایتم کار میکنم اما بعضی وقت ها چند روز سراغ سایت نمی‌رم برای همینه که طراحی سایتم هنوز تموم نشده

    چون استمرار ندارم

    اگر این کار رو هر روز یک ساعت انجام بدم خیلی بیشتر نتیجه میگیرم تا اینکه یک روز چندین ساعت کار کنم و چند روز اصلا کار نکنم

    استاد وقتی کامنتهای دوستان رو خوندم و دیدم که تعهدی داشتند در عمل به قانون و عمل به صحبت های شما مصمم شدم که اگر تا الان فقط گوش دادی کافیه الان وقت عمله و این فایل ها دوره ی تو هست باید بهشون عمل کنی .

    تلاش کن برای تغییر شخصیتت

    استاد یا شنیدن این فایل تصمیم گرفتم دیگه غیبت نکنم تحت هیچ شرایطی و این رو آنقدر جدی عمل کنم تا بشه جزو شخصیت من

    وای استاد فقط اونجا که گفتین خودتون رو تربیت کنید اونجا واقعا جای خوردم همیشه شنیدم تربیت فرزند خیلی مهمه و خیلی مسئولیت داره ولی همیشه هم فکر میکردم برای پدر و مادر هاست و کسی تو یک خانواده با یک سری فرهنگ ها و عادت ها و اخلاق ها تربیت شده، آدم ها رو باید پذیرفت

    اما وقتی گفتین خودتون رو تربیت کنید هم امید و هیجان پیدا کردم و هم درک کردم که وقتی میگین من مسئول زندگیم هستم یعنی چی

    دیگه بهانه کافیه، تو یک خانواده رشد کردی که ترسو تربیت شدی اوکی الان خودت تلاش کن، این بار خودت خودتو تربیت کن خودت خودت رو شجاع بار بیار

    خودت رو با ایمان بار بیار

    وقتشه واقعا مسئولیت قول کنی وقتشه خودتو تربیت کنی

    بشین ببین میخوای چه شخصیتی داشته باشی و خودت شخصیت جدیدت رو بساز

    ممنون استاد به خاطر این آگاهی ها

    باید بار ها این فایل ها رو گوش بدم و بهشون فکر کنم و ببینم چطوری میتونم تو زندگیم این حرف ها رو این روش رو پیاده کنم

    خدایا شکرت دوستت دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1595 روز

    به نام خداوندبخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    روز نود وششم، روزشمار تحول زندگی من!

    استاد عزیزم وقتی داشتید کامنت دوست عزیزمون رو می خونید حس میکردم خودم این کامنت رو نوشتم انقدر به حس وحال من نزدیکه که ماههاست دارم با همین حس شوق وذوق وسپاسگزاری وشادی زندگی میکنم شکر الله…

    استاد جانم همیشه حرفهای شما توی سرمه توی ذهنمه توی قلبمه وجزء باورهام شده..

    این حرفتون که همیشه میگید کسیکه داره روخودش کار میکنه کسیکه هدف داره مگه دیگه وقتی داره برای حاشیه؟ برای اینکه ببینه بیرون از خودش ادمها و شرایط چطور داره میگذره…

    من صد در صد حرفتون رو قبول دارم که نقش بازی کردن، ادا در آوردن، یا تقلید کردن سر سوزن هم نمی تونه شرایط ادم رو عوض کنه….

    کلا تغییر شرایط وتغییر شخصیت خود من از روز اولی که با شما هستم تا همین الان اینطوری بود که ماهها شکر خدا شرایطی داشتم که می تونستم شبانه روز فایلهاتون رو گوش کنم، گوش میدادم وبهشون فکر میکردم ونکته برداری میکردم و فایلهای زندگی در بهشت وسفر به دور امریکا و تک تک فایلهای سایت رو می دیدم وگوش میکردم واینکار باعث میشد فایلها مکمل همدیگه باشن وهرجا سوالی برام پیش میومد ویا میخواستم اون اگاهی رو باور کنم توی یه فایل دیگه جواب سوالم رو میگرفتم، بعد بهشون فکر میکردم توی زندگی گذشته وحال خودم، توی زندگی اطرافیانم وتو کل دنیا دنبال قانون میگشتم دنبال اون اصلی که شما اموزش میدادید، تا بتونم آگاهی ها وآموزشهای شما رو با زندگی واقعی وشخص خودم تطابق بدم با اونچه که داره اطرافم اتفاق میفته ، یعنی کل جهان داشت به اون شکل پیش میرفت ولی من درکی نسبت بهش نداشتم و آموزهای شما باعث شد من ریز بشم توی افکار وگفتار واعمال خودم و افرادیکه تو شرایط من بودند اما با تغییر دیدگاهشون وبا تغییر شخصیتشون کل زندگیشون تغییر کرده بود، خیلی کم بودن البته اطرافم، یا می تونم بگم انگشت شمار بودن، اما وقتی کامنت دوستان رو میخوندم می دیدم خب اوکی فلانی توشرایط من بوده یا بدتر بوده اما میگه نتیجه گرفته، نتیجه گرفته از زندگی به سبک و روش شما..

    حالا شالوده وخلاصه واصل مطلبی که شما تو تمام فایلهاتون میگید چی بوده؟ چی هست؟

    اینکه آقا بیا خداتو بشناس، خودتو بشناس، قوانین جهان رو بشناس، به سبک و راه و روشی که من وتعداد زیادی آدم دارن به اون روش زندگی می کنند و نتیجه گرفتند، زندگی کن

    واونم راه درستی وراستی و یکتاپرستی هست…

    میگی بلدش نیستی؟ نمی دونی چه شکلی میشه انجامش داد بیا تا من بهت بگم…

    با تغییر باورهات در مورد خداوند، خودت، و جهان آفرینش…

    نه اینکه بخوای ادای آدمهای مثبت نگر رو در بیاری نه، باید بیای تو مسیر با من باشی تا کم کم به این درک برسی که خداوند تورو خلق کرده ازاد و رها وبهت اختیار تام داده برای خلق شرایط دلخواهت وهمه چیز در اختیارت قرار داده ومسخر توکرده هرچیزی رو که تو بهش نیاز داری، کافیه توی مسیر و فرکانسش قرار بگیری تا بیشتر وبهتر و راحتر ازشون استفاده کنی….

    وصدالبته که من کلی نتیجه تو زندگیم با عمل به آموزهای فایلهای رایگانتون ودیدن فایلهای سفرنامه وسریال زندگی در بهشت گرفتم…

    چطور؟

    با تغییر شخصیتم، شمارو الگو قرار دادم مریم جان رو الگو قرار دادم اوایل تقلیدی ولی کم کم باتمرین وتکرار سبک افکار وگفتار ورفتار شما دوتا عزیز دل، شد سبک زندگی من، یعنی یه وقتی چشم باز کردم دیدم منم دارم ارامش واقعی، شادی واقعی، شرایط مالی خوب و شرایط عاطفی و معنوی خوبی رو تجربه می کنم بدون اینکه کار خیلی واضح و مشخصی از نظر دیگران انجام داده باشم، بلکه کوچولو کوچولو باورهام تغییر کرد عملکردم طبق اون باورها شکل مثبت تری به خودش گرفت و عملکرد مثبت برام پیامدها ونتایج مثبتی رو هم بهمراه اورد شکر خدا….

    الان مدتهاست که انقدر شکر خدا تمرکزم روی اهدافم هست وقت نمی کنم به هر انچه که غیر خودم و زندگیمو هدفم هست حتی فکر کنم چه برسه به اینکه وقت گرانقدرم رو بذارم روی اینکه ببینم بیرون از من چه خبره و دنیا وادمهاش دارن به چه سمت وسویی میرن، حتی تمرکزم از روی نزدیکترین افراد خانوادمم برداشته شده، وحالا مدتهاست همه به این سبک زندگی من عادت کردن وبا دیدن آرامش وشادی ورضایت قلبی که دارم نسبت به همه چیز و ورودیهای مالی که به لطف الله سرازیر هست جاری وساری توی زندگیم، دارن ازم الگو میگیرن و جالبه که به زبون میارن این تغییراتو ومیگن مینا خوب چسبیدی به خودت و زندگیت وماشالله تو این یکسال اندازه چند ساز از هر نظر پیشرفت کردی کاش ماهم مثل تو قوی بشیم!!!!!!!

    این قدرت واین تغییرات مثبت از کجا اومد یه دفعه؟؟؟

    این قدرت همیشه وجود داشته منتهی چون تیکه وپاره شده بوده، توی قضاوتها، گله وشکایتها، غیبت کردنها، دخالتها و فوضولی کردنها و تمرکز گذاشتن توی زندگی این واون و که کی چی میگه کی داره چیکار میکنه، دیگه من قدرتی برام نمونده بود!!!!

    از وقتی دست از اون همه کارهای بیهوده برداشتم و تمرکز کردم روی خودم وتغییر باور و افکار وگفتار ورفتارم وهدفمند زندگی کردن رو تمرین کردم و سعی کردم مهمترین رابطه زندگیم ،رابطه ی بین منو خدای خودم باشه، خب نتیجه هم رضایت بخش شده…..

    نمیشه که شخصیتم مثل گذشته باشه وباهمون سبک و روش قبل که یک عمرباهاشون زندگی کردم زندگی کنم و توقع داشته باشم اوضاع به نفع من تغییر کنه…..

    سخت بود اما شد، وقتی بشه وقتی بیفتی رو غلتک و زندگیت بیفته رو روال، انقدر پاک ومطهر و صاف وصادق میشی که دیگه نمی تونی مثل گذشته باشی، با کوچیکترین غیبت وقضاوت و گله وشکایت و انرژی منفی حالت انقدی دگرگون میشه که سریع از اون فرکانس خودت رو خارج میکنی چون طعم بهشتی زندگی کردن رو چشیدی، چون حال خوب رو تجربه کردی دیگه نمی تونی که بد باشی…..

    خیلی دیر شخصییتم تغییر کرد خیلی باختم خیلی شکستم خیلی آسیب دیدم خیلی از دست دادم اماااا از وقتی تغییر کردم خیلی زود خیلی چیزها برام جبران شد، واین باعث دلگرمی منه که باقی عمرم رو حداقل به لطف الله درست زندگی کنم و خوشبخت وسعادتمند باشم…..

    انشالله که به لطف الله هممون توی این مسیر خودشناسی وخداشناسی هر لحظه وهمیشه ثابت قدم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    mohamad kord گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و همه ی دوستانی که دارند این کامنت رو میخونن

    یک حرف استاد واقعا منو تکون داد ، موقعی که گفتند

    “”من وقتی فهمیدم راه درست رو و به این نتیجه رسیدم که چه باورهایی می‌تونه به من کمک کنه اصلاً دنبال این نبودم که از نظر بقیه آدم باحالی به نظر بیام یا آدم تاثیرگذاری باشم””

    من از موقعی که با استاد آشنا شدم و فایل ها رو گوش میدادم ،یکی از کار هایی که انجام می دادم این بود که می رفتم پیش خانواده ام و این دیدگاه جدید رو به اشتراک میذاشتم

    که هیچ فایده ای نه برای من داشت نه برای خانواده ام

    اصلا وقتی فایل ها رو گوش می دادم و استاد به یک موضوعی اشاره میکرد

    من اون موضوع رو متوجه می شدم

    ولی همش تصور میکردم که دارم به یکنفر این مبحث رو توضیح میدم

    یا وقتی استاد به رفتار نامناسبی اشاره می کردن و میگفتن این رفتار باید عوض بشه

    من توی ذهنم دنبال رفتار ها و باور های نامناسب در افراد دیگه میگشتم

    مثل پدرم ، مادرم ، برادرم ، خواهرم

    به خودم هم فکر میکردم

    اما نه به اندازه ای که توجهم به بقیه بود

    من توی خودم چند تا باور اشتباه رو از همین رفتارم شناسایی میکنم

    1) این کار نشون میده که من فکر میکردم که میتونم با موعظه کردن عملکرد بقیه رو عوض کنم .

    2) باور داشتم که برای تغییر وضعیت من ، باید وضعیت پدرم یا مادرم اول عوض بشه .

    یا اگر شرایط خانواده ام عوض بشه شرایط من هم عوض میشه .

    یا تغییرات من وابسته است به تغییرات خانوادم .

    3) اگر تنها باشم نمیشه . یک پایه ای باید داشته باشم .

    4) عدم باور به اینکه خداوند همه رو هدایت میکنه فقط کافیه اونها بخوان .

    5) عدم باور به اینکه هرکس مسؤل زندگی خودشه . و نمیتونستم مسولیت خودم در برابر زندگی خودم بپذیرم ، دوست داشتم بقیه رو عوض کنم و بقیه هم بیان و منو عوض کنند

    یک کار اشتباه دیگه ای که استاد بهش اشاره کردن تو ی فایل های دیگه و من هم انجام میدادم اما فکرش رو نمیکردم خودم ،که من هم دارم همون کار رو انجام میدم اما به نوبه ی دیگه ای

    استاد میگن “” خیلی از بچه ها فکر میکنند اگر بشینند یه گوشه ی خونه و فکر کنند دارند روی باور هاشون کار میکنند

    و نمیدونم تجسم کنند و تخیل کنند ، قراره زندگیشون تغییر کنه “”

    من خودم رو جزء این افراد نمیدونستم

    اما الان که به عملکردم نگاه میکنم میبینم که الان که نزدیک به دوساله من باسایت عباسمنش و با استاد عباسمنش آشنا شدم تغییرات آنچنانی نداشتم

    چون عمل نمیکردم .

    همش دنبال شنیدن فایل جدید بودم

    از فایل یک شروع کردم و حدودا صدتا فایل اول سایت استاد رو هر روز یکی یا دو تا گوش میدادم و بعد یهو یک توهم یادگیری بهم دست داد و بیشتر از عمل شروع به موعظه کردن بقیه کردم

    البته این رو هم بگم فقط با شنیدن فایل ها کلی حال من خوب میشد و نتایجی رو هم گرفتم اما اون نتیجه ی قابل توجه که خودم از خودم انتظار داشتم رو نگرفتم

    الان متوجه این رفتار غلطم شدم که فقط دنبال شنیدنم

    همش دنبال اینم که یک تایم تنهایی پیدا کنم و فایل های استاد رو گوش کنم

    اما الان میدونم که گوش دادن به فایل های مناسب باید جزئی از روتین زندگیم باشه . نه اینکه منتظر تنهاایی باشم برای شنیدن فایل استاد .

    الان فهمیدم که گوش دادن به یک فایل باید مساوی با عمل کردن به اون فایل باشه

    نه گوش دادن به فایل بعدی و بعدی و بعدی

    اصلا وقتی یک فایل رو با این دیدگاه گوش میدیم که چطوری خودم ازش استفاده کنم ، نکاتی رو متوجه میشیم که قبلا اصلا انگار نمی شنیدیمش

    الان وقتی استاد میگن که من دنبال این نبودم که بقیه رو تحت تاثیر قرار بدم و در تنهایی خودم روی باور هام کار میکردم

    من خیلی بیشتر استاد رو درک میکنم

    چون من هم باید همین کار رو انجام بدم

    قبلا دنبال یجور خودنمایی بودم ،

    الان میخوام بهایی به ادم های دیگه ندم و خودم باشم و نتیجه ی افکار و اعمال خودم

    کار خوبی بکنم خیرش برای خودمه و کار بدی هم بکنم باز هم به خودم بر میگرده

    من اصلا توانایی این رو ندارم که بقیه رو تغییر بدم یا تحت تاثیر قرار بدم

    اما روی خودم کنترل کامل دارم و هرکاری که میکنم مسولیتش با منه .

    استاد عباسمنش ازت بینهایت سپاسگزاری میکنم که باور هاتو داری با ما به اشتراک میگذاری

    قبلا یادمه که از مدرسه که برمیگشتم، وقتی دور فلکه منتظر اتوبوس بودم . ماشین هارو نگاه میکردم

    هر ده تا پراید و پژو یه ماشین خارجی رد میشد.. با خودم میگفتم چی میشد میتونستم ازش بپرسم تو چکار کردی که الان وضعیتت خوبه وبقیه چکار کردند که نتونستند

    الان حس مسکنم اون آدم رو پیدا کردم

    خدایا شکرت و ممنون از شما استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    بهاره راستی گفته:
    مدت عضویت: 1713 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم جانم و دوستان خوبم💛

    چند روزه ذهنم درگیر اینه که چرا من نتیجه ای که میخوام رو نگرفتم! چرا منی که دارم دوره عزت نفس و دوازده قدم رو میگذرونم وضعیت مالیم تغییر نمیکنه! همین‌طور که این نجوا ها تو ذهنم بود سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و تمام موفقیت های کوچیک این یکسال رو یادآوری میکردم. ولی انگار بازم این موضوع تو ذهنم بود چون فکر میکردم یه جای کارم ایراد داره و باید ریشه ای حل بشه، تا اینکه رسیدم به امروز و نشانه روزم! اخه چقدر خدا قشنگ صدای بنده اشو میشنوه و هدایتش میکنه! این فایل رو گوش دادم و گفتم آره همینه! تو شخصیتت عوض نشده بهاره! خیلی جاها میدونی قانون چی میگه ولی باز کار خودتو میکنی! خیلی جاها جسارت نداری حرکت کنی چون ایمانت به اندازه نیست! قشنگ فهمیدم مشکلمو که چرا نتیجه ای که میخوام نگرفتم هنوز! خدایا شکرت، شکرت که انقدر قشتگ هدایتم میکنی🧡

    مرسی استاد بخاطر همه آموزش های ارزشمندتون❤️ امیدوارم هر چی سریعتر تکاملم رو طی کنم و بتونم به درستی از این آموزش ها و دوره های ناب استفاده کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای: