پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 18
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استادی که هر موقع فایلی میگذاره دقیقا حرفایی توش میزنه که توی اون زمان احتیاج دارم بشنوم
چه مواقعی احساسات شدید رو تجربه میکنی؟
1 مواقعی که یه نفر سعی میکنه منو کنترل کنه و طبق خواسته هاش پیش ببره
2 مواقعی که در معاملاتم ضرر میکنم
3 مواقعی که بقیه منو قضاوت میکنند و واسم تصمیم میگیرن و همش کار های منو کنکاش میکنن و فکر میکنند خیلی حالیشونه
4 مواقعی که بی پول میشم و نمیتونم مایهتاجمو تهیه کنم
5 مهمتر از همه وقتی به خودم و راهم شک میکنم و حس میکنم نمیتونم به خواسته هام برسم اینجور مواقع بسیار افسرده میشم و اعصابم خورد میشه
6 مواقعی که بقیه به حرف من توجه نمیکنند و حرف های منو نادیده میگیرند و تردم میکنند و اصلا اهمیت نمیدهند به حرف های من و یا توی حرف های من میپرن
خدایا شکرت برای این فایل جدید و این اگاهی های بیشتر برای بهبود زندگی ام
استاد عزیزم سلام
امیدوارم مثل همیشه عالی باشین و چقدر که ذوق کردم از دیدن فایل جدیدی که رو سایت قرار دادین و چقدر خداوند دقیق من رو هدایت میکنه که مشکلی که مدت ها دارم بتونم توی این فایل بشنوم و ان شا الله هدایت بشم به حل کردن اصلی ترین تضاد زندگیم
و اما الگو تکراری
مدت هاست پی بردم که نباید چیزی نامناسب تو زندگی ما تکرار بشه و اگه تکرار بشه یعنی یه باور ریشه ای مخربی داریم که باید درستش کنیم
مدت هاست دارم روی خودم کار میکنم بعضی مواقع بیشتر و بعضی مواقع کمتر و به اندازه ای که کار کردم تو زندگیم نتیجه های فوق العاده دیدم از زیاد شدن درآمدم و پس اندازم گرفته تا اومدن ادم های فوق العاده تو زندگیم از تغییر قشنگ شغلم و بهبود خوبی که تو عزت نفسم داشتم و البته آرامش بیشتری که وقتی تو این مسیر هستم و روی خودم کار میکنم دارم تجربه میکنم
ولی یک چیزی هنوز درست نشده و اون الگو تکراری هست که هنوز داره تو وجود من اتفاق میوفته و اون چیزی نیست جز بیماری
فکر میکنم الان حدود 3-4 سالی هست که من هر چند ماه یکبار درگیر یه بیماری بودم از معده درد گرفته تا سردرد و الان هم کمردرد و خیلی چیزای دیگه که البته خداروشکر موضوعات جدی نبودن ولی خیلی عجیب که این موضوعات پیش پا افتاده علاوه بر اینکه هر چند وقت یکبار برام پیش میومد به شدت هم طول میکشید خوب شه مثلا معده دردم یه رفلاکس ساده بود ولی من نزدیک دو سال درگیرش بودم یا الان کمردردم یه چیز عادیه که خیلیا دارن و با دوبار فیزیوتراپی خوب میشن ولی من نزدیک یک ساله کمر درد شدیدی تحمل میکنم و هزار تا دکتر رفتم و هنوز که هنوزه بهتر نشدم با وجود تمام پیشرفت هایی که در خیلی از جنبه های زندگیم داشتم ولی هنوز این پاشنه اشیلمو این مسئله اصلی که واقعیت همون دو سال پیش برای حل کردن این موضوع شروع کردم به کار کردن خودم و آموزش هارو دنبال میکردم نتونستم تغییری ایجاد کنم
و
اما در مورد سوال استاد من وقتی یک مسئله کوچیک در مورد سلامتی خودم و نزدیکانم به وجود میاد بیشترین حد از احساسات منفی تجربه میکنم احساس ترس شدید ،حتی با اینکه میدونم خیلی اوقات بوده چیزی پیش اومده و هیچی هم نبوده و راحت خوب شده ولی من بازم این موضوع خیلی منو بهم میریزه یعنی مثلا شده تعهد میدم تا سه ماه آینده دوره عزت نفس کار کنم تموم کنم یهو این وسط یه موضوع مریضی پیش میاد کلا همه چیو رها میکنم و میچسبم به اون که اون چی بود چرا اینجوری شد داستانش چیه در واقع به شدت ترس از دست دادن سلامتی خودم و نزدیکانمو دارم
استاد با آموزش های شما تا جایی که روی خودم کار کردم نتایج فوق العاده ای دیدم چیزهایی که اگه دو سال پیش بهم میگفتن آیدا تو توی این دو سال این تجربه های فوق العاده قشنگ تو زندگیت میاد میگفتم اخه چطور ممکنه ولی همش خیلی راحت شد امیدوارم و مطمئن هستم میتونم این مسئلمم حل کنم و با توکل به خدا به ایمان به اینکه خداوند بیشتر از خودم میخواد که من تو سلامتی مطلق باشم حتما منو هدایت میکنه به راه حل این مسئله و کشف اینکه چه باوری باید جایگزین کنم که بدنم در سلامت کامل باشه
استاد جان عاشقتم خداروشکر که تو این مسیر زیبا هستم و میدونم که میتونم زندگیمو اونجوری که دوست دارم خلق کنم
سلام دوست عزیز
چقدر جنس کامنتتون متفاوته،ینی کامل مشخصه که این کامنت واس کسی هست ک داره روخودش کارمیکنه واز محصولات استفاده کرده،علتش هم این هست ک جواب سوال شما ب وضوح درخودسوال مشخصه چون مچ خودتون رو گرفتید و خیلی واضح بدون هیچ تردیدی فهمیدین ک ایراد کار از کجاست تبریک میگم شما 90درصد مسئله روحل کردین(مثلاً خود من دقیق نمیدونم کجاس ک بیشتر برانگیخته میشم یا اینک دقیقاً پاشنه آشیلم چیه…) بنظرمن اینکه شما پی درپی درگیر بیماری میشید تنها علتش اینه ک بشدت رواین مسئله زوم دارید(طبق گفته خودتون)ینی دارید بهش توجه میکنید ،بزرگش میکنید درنتیجه فرکانس میفرستید ک من بیماری بیشتر و طولانیتری میخام !
شما باید در مرحله اول سعی کنید ک بهنگام بیماری اصلن راجبش باکسی حرف نزنید تحقیق نکنید بلکه خودتون رو مشغول ی موضوع کاملا متفاوت کنید ،دوم بیشتر رو باور انالله واناالیه راجعون تمرکز وفکر کنید ک ما هیچ قدرتی نداریم همه چیز تحت قدرت پروردگار هست و درنهایت همه همه همه بسوی خداوند باز میگردیم (سوره بقره :بشارت ده ب صابرین کسانیک بهنگام مصیبت صبر میکنند ومیگویند بازگشت همه بسوی اوست پروردگارشان ب آنها درود و رحمت میفرستد وقطعا هدایت میشوند ) ینی اگر فقط همین باور توحیدی درون ما شکل بگیره دیگ هیچوقت از هیچ چیزی نمیترسیم مثلآ شماهم دیگ از بیماری نمیترسید درآخر باید توجه کنید ب سلامتی قسمتهای دیگ خودتون و سلامتی تندرستی وحال خوب دیگران و الگوهای درستوبجایی واس خودتون پیدا کنین مثلأ خود استاد بهترین الگو واس سلامتیه یاحتی من میتونم ی الگو باشم تواین زمینه واستون چراکه من کاملأ ب اینجور مسایل بی توجهم هیچوخ یادم نمیادک نگران سلامتیم باشم یا کار خاصی انجام داده باشم واس سلامتیم اما بینهایت سیستم ایمنی قوی ای دارم نهایت سرماخوردگی من یک یادو روزه معمولأ،شاید باورتون نشه اما دوران بیماری همه گیر من اصلأ جدی نگرفتم و حتی اهل استرلیزه کردن همه چیزو….ایناهم نبو دم ،وقتی همسرم توقرنطینه بودومن پرستارش من خودم نگرفتم شکر خدا چون اصلن برام مهم نیود هر روز ورزش میکنم اما راستش علتش فقط هیکلمه کدهمیشه روفرم باشه
زهرا جان سلام
ممنونم بابت کامنتی که نوشتین
و بسیار سپاس گزار خداوند هستم که با یک استاد بی نظیر تو این سایت فوق العاده کنار انسان های فوق العاده دارم روی خودم کار میکنم
کاملا با شما موافقم من به دلیل تمرکزم روی این موضوع دارم بیشتر اینو تو زندگیم میبینم در واقع خود ترس یعنی تمرکز گذاشتن روی ناخواسته و اینکه میگین من به طور کامل متوجه پاشنه اشیلم شدم باید بگم بیشترشو بعد از شرکت در دوره حل مسائل زندگی که به تازگی شروع کردم بهش پی بردم سوالاتی که مریم جان شایسته( که البته بگم الگو تمام عیار من برای زندگی هستن و امیدوارم روزی بتونم مثل مریم عزیزم صلح با خود داشته باشم و مثل ایشون تو زندگیم عمل کنم) تو این دوره طرح کردن که فوق العاده است و ادم قشنگ خودشو میشناسه و من بعد اون سوالا واضح پی بردم که ترس از دست دادن دارم اونم فقط تو موضوع سلامتی و با یه فایل دیگه ای هدایت شدم که برای بهبود شخصیتم و برای غلبه به ترس روی دو مورد خیلی باید کار کنم عزت نفس و باور توحیدی و ان شا الله به امید خداوند مهربان و هدایتگر تصمیم جدی دارم برای کار کردن روی این دو مورد
امیدوارم هممون به زندگی که دوست داریم و خواسته هامون هدایت بشیم با راحت ترین و لذت بخش ترین راه
شاد و سلامت و موفق باشین
سلام به استاد و خانوم شایسته و تمام دوستان
یکی از شرایطی که منو واقعا عصبانی میکنه مسخره شدن در جمع توسط خانوادم که خیلی برام سخته(این اتفاق کم رخ میده اما از زمانی که تصمیم گرفتم برم دنباله کاری که دوست دارم بیشتر شده)
چیز دیگهای که منو واقعا عصبانی میکنه و بهم احساس ضعف و عقب افتادگی میده مقایسه شدنه که اونم هم توسط خانواده و هم توسط خودم(مخصوصاخودم)انجام میشه،البته خیلی کم شده.
چیز دیگه ای که منو واقعا عصبانی میکنه و صدها بار هم در زندگیم رخ داده اینه که اهدافم رها میکنم و بعد از چند مدت خودمو سرزنش میکنم و حتی میزنم،که چرا این زمانو از دست دادی.
اتفاقات سال گذشته کشور به شدت منو آزار داد،تا جایی که وقتی عکس کشته شدگان،امارشون،و….میدیدم تا مرز گریه میرفتم.
قبلا بی توجهی توسط خانواده و دوستان واقعا ناراحتم میکرد تا جایی که هر بار به خودم میگفتم فرهاد دیگه باهاشون رفت و آمد نکن.
بی احترامی بهم واقعا آزارم میده حالا از سمت هر کی که میخواد باشه.
اگر قبلا به کسی کمک کرده باشم ولی اون موقع نیاز من اونطور که باید کمکم نکنه عصبانیم میکنه
موارد زیادی هست که روم تاثیر میزاره،،،
ولی چیزی که بیشترین تاثیرو روم میزاره اینه که خودم یا خانوادم به دلیل بی پولی نتونیم کاری که میخوایم انجام بدیم که متاسفانه زیاد رخ داده و رخ میده.
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز و بانو شایسته نازنین و همه دوستان خوبم در این خانواده فوقالعاده
این دوره باعث شده من منظور خدا رو خیلی بهتر متوجه بشم و حرفهای استاد و کجفهمیهای خودم رو از قانون خیلی بهبود ببخشم. دیگه اگه شرایط طبق خواسته من پیش نمیره از کسی شاکی نمیشم، میگردم دنبالش تا پیداش کنم و این خیلی نعمت بزرگیه برای من که تو این دوره بیشتر از همه باهاش دارم آشنا میشم.
وقتی سوال این جلسه مطرح شد اولش ذهنم داشت از مکتوب کردنش به خصوص در اینجا طفره میرفت و میگفت اینا خیلی شخصیه به کسی ربطی نداره و فکر کردم که واقعاً یه سری مسائل داره تو زندگی من تکرار میشه که من توجهی بهشون نمیکنم از مسائل مالی گرفته تا روابط که خوب تقریباً هر چند وقت یکبار یک روند سینوسی احساسی رو برام بوجود میاره، هرچند که نسبت به گذشته خیلی خیلی کمتر شده اما در مورد چند مورد اساسی همچنان داره تکرار میشه، یه جورایی انگار این تایمش به عقب افتاده اما همچنان هست. حس میکنم این هم خودش نشان دهنده تکامله. اما تصمیم گرفتم بیام و از دو شکل مثبت و منفیش بنویسم و به یاد بیارم که خودم هستم که دارم زندگیم رو خلق میکنم. مثلاً من بارها شده که از نظر مالی به صفره صفر رسیدم اما دوباره همه چیز خوب شده یا حس میکنم گاهی افراد احترام و ارزش لازم را برای من قائل نیستند. یه وقتایی ناخودآگاه از مقایسه خودم با دیگران و پیشرفتهایی که دیگران داشتند و من مثلاً تغییر خاصی نداشتم به شدت احساسم بد میشه و حس عقب ماندن دارم. یه وقتایی از اینکه میبینم با وجود تلاشهای زیادی که انجام دادم برای کارم اما نتیجه مورد نظرم نیمده خیلی خیلی احساسم بد میشه یا مثلاً احساس کمبود را در روابط عاطفی خودم به خوبی حس میکنم. از اینکه رفتار بعضی آدمها چجوریه هنوز برام مهمه و گاهی فکر میکنم بعضیها از خوبی من سوءاستفاده میکنند و به اندازهای که من براشون ارزش قائلم اونها نیستند. یه وقتایی کارام خیلی خیلی سخت پیش میره و بعضیها بهم میگن بدشانسی تو چقدر. از همه بدتر و مهمتر احساس گناهم درباره خودمه. بیخود و بیجهت فشارهایی به خودم میارم که وقتی عمیق بهش فکر میکنم میبینم اصلاً اهمیتی نداره.
همیشه وقتی استاد میگفت به بازخورد جهان به خودتون نگاه کنید متعجب میشدم که بابا من این همه دارم خوبی میکنم این چرا نتیجه برعکسه، غافل از اینکه تو خودت رو نمیبخشی، با خودت مهربون نیستی بعد انتظار داری جهان چی بهت نشان بده؟
همینجور که داشتم مینوشتم متوجه ترمزهای خودم شدم. به خودم گفتم مگه تو باور نداری که جهان داره به فرکانسهای هر کس جواب میده؟ پس چرا برات مهمه که دیگران چطور رفتار میکنند و چه نتیجهای میگیرند؟ و مهمتر از همه چرا فکر میکنی چیزی که داری تجربه میکنی چیزی جدای از فرکانسها و افکار توعه.
خیلی جالبه که این فایل درست در زمانی اومد که من متوجه یه الگوی تکراری در خودم و خانوادم شدم. قبل از اینکه بیام این کامنت رو بنویسم داشتم درباره یه موضوعی باهاشون صحبت میکردم و هی دوباره تو ذهنم دنبال راهکار بودم بعد همون موقع به خودم گفتم که بابا تو از تغییر دیگران عاجز هستی. تو نمیتونی کاری کنی تغییری تو زندگی کسی ایجاد کنی. تنها راهش اینکه خودت جوری زندگی کنی که الگو بشی. چرا برات مهمه که دیگران چجوری فکر میکنند چجوری زندگی میکنند چجوری حرف میزنند یا اصلاً کجای زندگیشون هستند؟ بعد دیدم این الگو توی کار هم داره به من ضربه میزنه. من نباید کاری کنم طوری حرف بزنم طوری ایدهپردازی کمک که دیگران از من خوششون بیاد بیان کارهام رو دنبال کنند. یا کسی از من خوشش بیاد باهاش ارتباط برقرار کنم. من باید خودم باشم. من باید خودم رو دوست داشته باشم. خودم رو دوست نداشتم که این رفتارها رو از جهان به عناوین مختلف دیدم. چه تو بحث روابط و چه تو بحث کاری. این هم تو ذهنم خیلی ریز داشت کارش رو میکرد به خصوص در زمینه کاری که در قالب مشورت داشت اهمیت نظر دیگران و زندگی به سبک دلخواه دیگران رو به من تحمیل میکرد.
یه ترمز خیلی مهمه دیگه که احساسم رو به شدت بد میکنه هنوز هم ترس از اشتباه کردنه. یعنی من میترسم که اشتباه کنم و احساس گناه پیدا میکنم نسبت به این قضیه که آقا تو اشتباه کردیا، یعنی انقدر رو این اشتباهه زوم میکنه که به چشمش نمیاد کارهای خوب.
اما این داستان سمت دیگهای هم داره. من خیلی بهتر شدم از نظر مالی، یعنی وقتی به یاد میارم که کی بودم و الان دارم چی میشم خیلی خیلی احساسم خوب میشه. من آدمی بودم که خیلی کم برای چیزهایی که بهشون علاق داشتم انرژی و هزینه میکردم اما حالا الویتم شده چیزهایی که دوست دارم. ذهن من برای اتفاقات بزرگ شده یعنی میتونم خیلی بزرگتر به همه چیز نگاه کنم، به عبارت بهتر محدودیتها دارند تو ذهنم کمرنگتر میشن و دیگه واکنشی و هیجانی نسبت به موضوعی رفتار نمیکنم. خیلی اعتمادبهنفسم در بروز خودم بیشتر شده و این خیلی حس خوبی بهم میده. خیلی نگرانیهام در مورد مسائل مختلف کمتر شده و تواناییم در شناخت خودم خیلی بالاتر رفته که واقعاً احساس خوبی بهم میده. خیلی بیشتر از گذشته خودم رو تحویل میگیرم و وقت بیشتری برای خودم میگذارم و این خیلی حالم رو خوب میکنه. مثلاً وقتی صحبت از یه خواستهای میشه من همیشه به بهترین حالتش فکر میکنم و خودم را لایق بهترینش میدونم و این خیلی خوبه برام، نه اینکه بگم دیگران چقدر احمق و کوته فکرند، میگم خداروشکر که چقدر بهتر قدرت و عظمت خدا و لیاقت خودم را دارم درک میکنم و چقدر ذهنم بازتر شده نسبت به همه چیز.
واقعاً این پرسش برش تازهای رو در خط فکریم ایجاد کرد و از اساتید بزرگوار خودم بینهایت سپاسگزارم برای این فایل گرانبها.
بنام فرمانروای کل جهان
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته وتمام دوستان
استاد از شما سپاسگزارم برای این فایل زیبا وچقدر من نیاز داشتم به چنین فضایی که بیام و کامنت بزارم .
الگوی تکرارشونده در زندگی ام مسئله سلامتی ام هست . از وقتی که یادم میاد من درگیر حل یک مسئله ای درجسم ام بودم . ووقتی برطرف میشه ، سر وکله ی یه مسئله ی دیگه در جسم ام ظاهر میشه . بیشتر وقت و انرژی و حتی هزینه هایم صرف سلامت جسمانی ام میشه .
خود این موضوع خیلی باعث ناراحتی و عصبانیت من میشه واصلا نمی تونم ذهنم را کنترل کنم چون اجازه نمیده من باانرژی و حال خوب سراغ اهدافم برم و تمرکزی روی آنها کارکنم و یه حس عقب ماندگی به من دست میده .
یکی از مواردی که باعث عصبانیت من و از کوره در رفتن من میشه :
اینکه وقتی خیلی پول خرج میکنم حالم بد میشه و عصبانی میشم .البته فهمیدم که باید روی باور فراوانی خیلی کار کنم .
مورد بعدی که باعث میشه من خیلی ناراحت بشم و از کوره در برم ، برخورو و نوع حرف زدن و رفتار مادرم نسبت به من هست .
اصلا نمی توانم یکسری رفتارهای مادرم را بپدیرم و ذهنم را کنترل کنم و تا مدتها از نطر ذهنی هم در گیرش می شوم و از نظر احساسی خیلی ناراحت و عصبانی ، طوری که تا مدتها دوست ندارم مادرم را ببینم .
خیلی جالب استاد با اینکه من با قوانین آشنا هستم و نسبت به تکامل ام درک اش کردم و
مدام به خودم می گویم به هرچه توجه کنی اصل و اساس اش وارد زندگی ا ت میشود ، باز هم راه را اشنباهی میروم . بازهم مثل گذشنه رفتار میکنم . باز هم به رفتارهای مادرم توجه میکنم و نمی تونم ذهنم را کنترل کنم.
از خداوند هدایت میخواهم تا مرا به درک و آگاهی برسونه که بتونم ترمزهای مخفی ام را پیداکنم.
در پناه الله یکتا شادو سلامت و ثروتمند باشید.
به نام خالق هدایتگر سلام
دوست عزیزم متشکرم برای به اشتراک گذاشتن این کامنت نشتی هایی که شما نوشتید من یاد خودم انداخت این که درگیر مریضی هرچند کوچک در جسمم میشم و دیدم وقتی این اتفاق میافته که من سردرگم میشوم در تصمیم گیری و احساسم بد میشود اما وقتی خوش حالم لذت میبرم از لحظه حالم و کارهای روزمره را بت شورو شوق انجام میدهم کاملا سالم هستم .
و مورد دیگری که گفتید نوع برخورد مادر با شما باز هم این ترمز من بود که شکر خدا بسیار کم تر شده من فهمیدم ریشه این ناراحتی در من عدم احساس لیاقت و نگران اسیب دیدن از سوی دیگران یعنی هنوز نپذیرفتم خودم خالق شرایطم و برخورد هایم هستم و دیدم بخ خاطرات من از دوران کودکی برمیگردد پس تصمیم گرفتم خودم دوست داشته باشم و تک تک کارهام باارزش بدونم و از ربم در این زمینه کمک خواستم میشود وقتی که ناراحت میشوم اما دارم یادمیگیرم برخورد و کلام مادرم یا هر فرد دیگر را در ذهنم مدام مرور نکنم تحلیل نکنم اصلا تلاش نکنم بلکه به آنچه دوست دارم فکرکنم اولش آسان نیست اما میشود و الان این رفتار ها کم شده و راحت تر میتوانم ذهنم را کنترل کنم وقتی کاملا ذهنم منطقی میشود و میدانم دیگر احساسی نگاه نمیکند رفتارخودم را نه مادرم یا فرد دیگر را مورد بررسی قرار میدهم و متوجه میشوم لحن من برخورد من و افکاری که قبل و یا هنگام گفت و گو با فرد داشتم باعث این نوع از واکنش افراد شده هست پس میشود به راحتی اصلاحش کرد
امیدوارم تجربه هایم برایتان مفید واقع شود .
متشکرم از ربم که به یادم آورد روابط الانم برایم روزی مثل یک آرزو بود که آن را زندگی مکنم و میتوانم بهتر از آن را هم تجربه کنم
یارب العالمین متشکرم
هر جا هستید در پناه رب العالمین غرق در تجربه عشق و محبت در تمام روابطتان و ثروت و فراوانی و شادکامی باشید .
یاحق
Elham Amirian:
Elham Amirian:
به نام تنها معبود جهانیان که هر چه دارم از اوست
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و تنها الگوی زندگی من
من تقریبا یکساله که عضو گروه هستم و زندگی من به دو بخش قبل از عضو شدن و بعداز عضو شدن تقسیم شده
از آرامشی که تو زندگیم دارم از روابط فوق العاده ای که با خدای خودم دارم و هر روز سعی میکنم بیشتر به الهاماتم گوش بدم و هدایت های خداوند رو دریافت کنم و….
من پاشنه ی آشیلی که دارم اینه که نمیتونم زیاد کامنت بذارم فک کنم یکی دوتا بیشتر تاحالا نذاشتم و این بر میگرده به عزت نفسم که دارم روش کار میکنم و نسبت به قبل خیییییلی بهتر شدم ولی این فایل جدید منو مجبور کرد که بیام و کامنت خودمو بذارم و این الگویی که هر روز داره برام تکرار میشه و منو خیییلی عصبانی میکنه ریشش از کجاست .من از وقتی چشمامو باز کردم و پا به این دنیا گذاشتم تو یه خانواده ای بزرگ شدم که پدرم و دوتا از داداشا و دامادامون معتاد بودن و من هر روز این صحنه رو دیدم و به شدت از این شخصیت آدمای معتاد بیذارم و از بوی سیکار هم متنفرم و حالا همسرمم معتاد شدن و بر عکس تو خونه جلوی ما اینکارو انجام میده و من خیلی دارم رو خودم کار میکنم تا بهش توجه نکنم ولی بعضی وقتا واقعا نمیتونم جلوی خودمو بگیرم بشدت عصبانی میشم ولی تا بتونم جلوی نجواهارو میگیرم که واکنشی نشون ندم و خودمو از راه بدر میکنم هرشب نکات مثبت همسرم رومینویسم و از خداوند سپاسگذاری میکنم و با احساس خوب میخوابم الان نزدیک پنج شش ماهه که خیلی دارم بیخیالترش میشم ولی برعکس تعداد دفعات مصرفش بیشتر شده و دارم ناامید میشم که من هر چی بیخیالتر میشم چرا داره بیشتر تکرار میشه و نمیدونم دیگه باید چیکار کنم
و الگوی بعدی که داره برام تکرار میشه اینه که هر چن روزی در میون نسبت به همسرم خیییلی سرد میشم که حتی به بحث و جدل کشیده میشه که چرا من بهش بی میلم و همش میخاد بهش توجه کنم یا اینکه چرا بهش میلی ندارم و خودمم واقعا موندم که چرا اینجوری میشم و چرا هی این الگو داره برام تکرار میشه
واین فایل باعث شد که بیام کامنت بذارم و شاید راه حلی برام داشته باشین
خییلی خییلی سپاسگزارم از خداوندم که شمارو سرراه من قرار داد️️️ و من هرو روزمو با شما زندگی میکنم ان شالله هم در دنیا و آخرت سعادت مند و ثرتمند و سلامت باشین در پناه الله یکتا و مهربان
با سلام و ادب فروان خدمت یکایک هم مداری های خودم
بنده از خیلی از جهات زندگیم روی دور مناسب هست
الا شغل و منبع درامد که قفل شدم و نمیتونم این گره مثلا ساده رووحل کنم و به یه درامد قابل برنامه ریزی برسم و باعث عدم اعتماد بنفسم شده و تاحدودی ایمانم را تضعیف کرده
الان 7 ساله ازدواج کردم و بیشتر از6تا شغل رو تجربه کردم در صنف های مختلف
و هربار به شغلی وارد میشم که عمیقا دوستش ندارم ولی مجبورم به علت نیاز مالی فعلا انجامش بدم
وهربار که وقت میزارم واسه بهبود افکارم در تله نامیدی گرفتار میشم
علت اینکه هربار شغلمو عوض میکنم دلیلش این هست که منو حتی با باتوجه به قانون تکامل هم به منبع درامد ثابت نمیرسونه
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و دوستان عزیزم
استاد جان به لطف استفاده از دوره های بسیار ارزشمندی که این روزها لایق شدم داشته باشم و خداوند عزتمندانه برام خریده که از جمله دوره دوازده قدم و دوره هایی که از سالهای قبل داشتم و فایلهای دانلودی چنان نرم واروم و آهسته و البته پیوسته شخصیت من تغییر کرده و باورهای عالی در وجودم بنیادین و نهادینه شده که من شاهد الگوهای تکرار شونده از اتفاقات خوب هستم که منو به درستی مسیرم مطمئن میکنه و تعهد من رو برای کار کردن روی خودم بیشتر وبیشتر کرده
الگوهای تکرار شونده مثبتی که با باورهای قدرتمند کننده در وجودم ایجاد شده که دوست دارم از این الگوها بگم و لذت ببرم
باور قدرتمند کننده که من توانایی رشد و تجربه کردن و ارزش خلق کردن رو دارم و هرروز تو ستاره قطبی از خداوند این رشد و گسترش رو خواستم هدایت شدم در آزادی و آرامش هرروز یه رشد وبهبودی ایجاد کنم حتی بهبودی در لباسهام ایجاد کنم واقعا از احساس خوبی که این رشد و تجربه کردن در من ایجاد میکنه قلبم رو از شادی باز ووسیع میکنه هرروز این الگو ی رشد با هدایت خداوند با ایده هایی که کاملا قابل اجراست و با شرایط کنونی من هماهنگی داره تکرار شونده هست و با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم
باور قدرتمند کننده که من آسان شدم برای اسانیها و همه مسائل قابل حل هستند و راه حل ساده ای دارند به زیبایی و راحتی و سادگی به راه حل مسائل هدایت میشم و این الگو تکرار شونده هست و با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم
با باور قدرتمند کننده مهم نبودن حرف و نظر و قضاوت دیگران که در من ساخته شده من هرروز بدون نگرانی از نظر دیگران هر کاری رو که بهش هدایت میشم که کاملا با نظر اکثریت مردم در تضاد هست من با عشق انجام میدم و این فرکانس رضایت از انجام اون ایده به سبک شخصی خودم باعث شده دیگران هم این فرکانس رو بگیرند و من هیچ واکنش منفی دریافت نمیکنم این الگوی تکرار شونده هست با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم
با باور قدرتمند کننده من توانایی مدیریت هر شرایطی رو دارم باعث شده تو هر شرایطی که مسائل سختی هست به راهکار و ایده و یا رفتار و گفتاری هدایت بشم که کاملا شرایط استیبل و مناسب بشه این الگو تکرار شونده هست با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم
با باور قدرتمند کننده احساس خوب مساوی اتفاقات خوب که در من نهادینه شده باعث شده احساسم در طول روز خوب باشه و به اتفاقات ،شرایط افراد مناسب ،زمان ومکان مناسب هدایت بشم این الگو تکرار شونده هست با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم
با باور قدرتمند کننده توحیدی و ایمان داشتن به هدایت شدن من توسط خداوند در هر لحظه باعث شده تصمیمات بزرگ رو راحت و بدون نگرانی بگیرم این الگو تکرار شونده هست با تمام وجودم سپاسگزار خداوندم
استاد جان این مثال هایی که در این فایل زدید که در مورد واکنش احساسی درباره مسائل بود واقعا با اومدن تو این سایت و کار کردن روی خودم به شکل خیلی خوبی در من تغییر کرده و واکنش احساس خوب رو در خیلی از موارد که مثال زدید دارم اما با تمام وجود روی خودم کار میکنم تا این روند بهتر شدن مستمر و دائمی شخصیتم متعهد باشم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی
به نام خدای هدایتگرم و سلام به سودای عزیز
بسیار ممنونم و سپاسگذارم که کامنتی متفاوتگذاشتید
یعنی برعکس همه ما که به سوال استاد در مورد احساسات منفی تکرار شونده پاسخ دادیم، شما اومدید و نوشتید و تاکید کردید که میشه با کار کردن درست و اصولی و با باور سازی درست، الگوهای تکرار شونده بی نهایت داشت در زندگی، چیزی که استادمون سالها هست که داره تجربه میکنه و شما هم به زیبایی بهشون اشاره کردید
قطعا همه ما الگوهای تکرار شونده مثبت هم داریم حالا کم یا زیاد و چقدر خوبه که آگاهانه بهشون توجه کنیم و به خودمون یادآوری کنیم که این من هستم که با تغییر درست درونم، این اتفاقات مثبت را خلق کردم و میتونم موفق تر و خوشبخت تر هم باشم و این انتهایی نداره
درود بر شما و حال و احساس عالی شما
تحسینتون میکنم و دنیا دنیا شادی سلامتی آرامش حال خوب و خوشبختی واقعی رو برای هممون آرزو دارم
درود بر شما سودا جان
آفرین بر تو که اینهمه تغییرات مثبت رقم زدی و ار اون مهمتر اونها رو می بینی بهش اهمیت میدی برای خودت تکرار می کنی و از خودت تشکر می کنی. از خدا بابتش سپاسگزاری می کنی و اینجوری به خودت نیروی بیشتر میدی. درسته همین درسته.
من با خوندن کامنتت متوجه شدم تقریبا تمام تغییراتی که در مورد خودت نام بردی واسه منم اتفاق افتاده که ازش غافل بودم. انقدر به قول شما نرم و مخملی تغییر کردم که به چشمم نیومده بنابراین به ذهنم نرسیده که بنویسمش و خودم رو تحسین کنم.
کار شما درسته و حرکتت قطعا سرعت بیشتری می گیره. منم از شما یاد گرفتم که به خودم اینجوری جایزه بدم تا ذهنم بیشتر جهت دهی بشه و قوت مضاعف بگیره برای ادامه مسیر.
مرسی که اینقدر قشنگ نوشتی.
سلام سودای عزیز
تبریک میگم بهت بابت این تغییرات و ایجاد این باورها
خدا رو شکر میکنم که مسیرم با دوستانی مثل شما پربرکت شده
چقدر باورهای خوبی ساختی
اصلا جملاتت در من ایجاد باور کرد
احساس و فرکانست رو از نوشتههات دریافت کردم
خیلی لذت بردم از اینکه گفتی هر روز و روزانه روی بهبود شرایطط کار میکنی
و این خیلی رو من تاثیر گذاشت
بهت تبریک میگم
برات برکت و سلامتی و خوشبختی آرزو میکنم
در پناه الله رحمن باشی دوست خوبم
سلام نظرتون رو خیلی دوست داشتم خیلی عالی بود من هنوز اول کارم اما این حرفهای خیلی مثبت و در عین حال به صورت عمل هم دراومده چون که گفتین شخصیتتون تغییر کرده اینکه میگین الگوهای تکرار شونده در جهتی که دوست دارین اتوماتیک وار تکرار میشه خیلی عالیه منم یه جورایی به این نگاه رسیدم اماامیدوارم با عمل به مقیاس بالاتری از این باورهای عالی که تبدیل میشه به الگوهای تکرار شونده عالی و حال خوب و تصمیمات عالی و بدون نگرانی و خلق شرایط دلخواه استقلال و آزادی فردی و بدون وابستگی باشه
بنام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام و درود فراوان بر سودای عزیز
کامنت شما رو خوندم و لذت بردم.
و نشون دادید که آگه روی خودمون کار کنیم .شاد بهترینا می شویم .
البته ناگفته همیشه کامنت های قشنگ و تاثیر گذار می نویسید . خدا رو شکر که اینقدر متعهدو دقیق و ریز بینانه مسائل رو درک میکنید و هر لحظه خداوند را شاکری …
قطعا وقتی درون تغییر میکنه بیرون خود به خود اصلاح میشه و ما باید تمرکز کنیم روی خودمان
مرسی که نوشتید
مرسی که هستید
زندگی زیباست
دقت کن ، آرام رد شو ،
حس کن و نفس بکش
همه چیز نعمت است.
با امید به این که همواره،
توفیق رفیق ، طریق سعادت، سیادت و سلامتی شما باشد.
پروفایلتون بسیار زیباست و تحسین میکنم شما رو ای سودای بی نهایت
امضای الله مهربان پایای تمام آرزوهات …
سلام به سودا عزیز
واقعا ممنونم ازت ؛کامنت زیبای تو به من فهموند که چقدر خودم نتیجه گرفتم و ازش غافل بودم؛ مخصوصا در مورد احساس خوب مساوی اتفاق خوب که عملا چند شب پیش اتفاقی برای من افتاد که من اگاهانه سعی کردم که عصبی نشم و احساسم رو خوب نگه دارم تا شرایط درست بشه و ماجرا این بود که ما ساعت 12 شب در رستوران بودیم و خواهر من در ماشین بود به همراه دوستش و من سفارش دادم و اونها گفتن غذا که اماده شد به ما هم بگو تا بیایم و وقتی غذا رو اوردن من صداشون کردم و چند دقیقه زمان برد تا بیان و وقتی اومدن دیدن من دارم خوشحال غذا رو شروع میکنم … خواهرم با یه حالت ترس گفت داداش غذاتو بخور قشنگ که بعد یه خبر بد بهت بدم و گفتم چی شده ؟؟گفت سوئیچ تو ماشین مونده و در هم قفل شده و همون موقع صاحب رستوران گفت 20 دقیقه دیگه اینجا تعطیله سریع تر میز رو ترک کنید … خلاصه اونها داشتن به من نگاه میکردن که الان چه واکنشی نشون میدم و من فقط در درون خودم گفتم باید احساسم رو خوب نگه دارم تا اتفاق خوب برام رقم بخوره و بعدش گفتم حالا شام تون رو بخورید یه فکری میکنیم و آخرش درست میشه نگران نباشید و بعد شام هم چند تا پک هم به قلیونی که سفارش داده بودم زدم که اصلا همه شون داشتن شاخ در میاوردن از خونسردی من و اینکه برام مهم نیست و در واقع من در ذهنم بدترین سناریو رو تصور کردم که ماشین رو میزاریم اینجا نهایتش و با تاکسی میریم و صبح با قفل ساز میام دیگه …. خلاصه رفتیم بیرون و دیدم همه ماشینا رفتن و یک شاسی بلند مونده و نگهبان ماشین ها که یه پیرمرد مهربون بود که میخواست سریع بره خونه که اونهم تا فهمید داستان ما رو سریع رفت یه سیخ جیگر از دوستش قرض گرفت و گفت هر طور شده من در این ماشین رو امشب براتون باز میکنم !!!!!و شاسی بلنده بنده خدا تا فهمید اومد جلو در ماشین پارک کرد و نور چراغش رو گرفت که این چشماش ببینه تا اینجا 2 تا کمک از جانب خدا … اقا یک ربع ور رفت نشد و شاسی بلنده گفت در ال 90 به این راحتیا باز نمیشه خسته نکنید خودتون رو و لفظ منفی داد و رفت که من باز هم گفتم باید ذهننت رو کنترل کنی بعد یه ال90 رد میشد و گفتم تو که انقدر رو خودت کار کردی که نترسی از درخواست کردن حالا وقتشه پریدم جلوش رو گرفتم و گفتم با کلیدت بده یه امتحان بکنیم و اومد زد کنار و امتحان کرد و نشد ولی دست خدا اینجا باز هم کمک کرد و راننده ال 90 گفت من در ال نود رو قبلا با سیخ باز کردم و اینکه میگن باز نمیشه حرف مفته و ما رو کلی امیدوار کرد و به پیرمرده گفت حدودا باید اینجا ها رو
روش کار کنی و چند دقیقه بعد در ماشین باز شد!!! و من هم خدا رو شکر کردم که دستانش رو برای کمک به من و خانوادم فرستاد و یه انعام هم به پیرمرد مهربون دادم ولی با این حس که زشته و من زیر دینش هستم و اینا …
که باید رو خودم کار کنم وقتی خدا دستانش رو برای کمک میفرسته من باید مبدا اون کمک رو فقط از خدا بدونم نه بنده ش شاید بخواد رایگان در خدمت من باشه و من بزرگش میکنم و اگرم میخوام انعام بدم بخاطر احساس خوب خودم و باور به فراوانی این کار رو بکنم نه بیرون اومدن از زیر دین طرف .
خداراشکر روز به روز ایمانی که عمل بیاورد رو در ما زیاد میکنه و هر لحظه هدایتمون میکنه .
به نام خدای مهربان
سلام امیر عزیز
به به عجب شب خاطره سازی داشتی …
کل داستانی که تعریف کردی انگار اونجا بودم و میدیدم خوشحالم که به این خوبی تمرکزتو روی احساس خوب گذاشتی و همون باعث شده که دستان خداوند به یاریت بیاد
الگوی آخری هم که گفتی خیلی خوب واسه منم جا افتاد که هروقتی شخصی در زمان ومکانی مناسب به کمک ما میاد از طرف خداست و فقط شکر گذار باشیم و نخواهیم که حتما جبران کنیم
بازم به رستوران برو از غذاهای خوشمزه و گرون قیمت بخور و در کنارش از موقیتهاتم کامنت کن
عاشق همتونم
بنام خدایی که در هر لحظه بنده هاشو هدایت می کنه
سلام به سودای گلم دوست خوبم چقدر از خوندن کامنتت و باورهای قوی که در خودت نهادینه کردی لذت بردم مخصوصا باور این که آسان شدی برای آسانی ها
دوست عزیزم این باورها نشان از پشتکار و تلاشت در این راه هست و چقدر کامنتت بهم آرامش داد انگار اون احساسات خوبن در کامنتت جاری هست امیدوارم هر روز بهتر و بهتر بشی در زمینه قانون
به نام خدای مهربان
سلام سودای عزیز
کامنتت قطعا پر از انرژی و انگیزه و نکات مثبت که علاوه بر اون باعث شد چند تا نکته ی مهم را یاد بگیرم …
_در ستاره ی قطبی میتونم حرفه ای تر بشم و هر روز یک چیزی را بخوام که تمام وجودم بشه و در ناخودآگاهم بمونه مثل همون رشد وخلق کردن
_اتفاقات و پیشرفت و تکاملی که به دست آوردم را واسه خودم بنویسم ،تعریف کنم و از خودم تشکر کنم و به وخودم نیروی بیشتری بدم
منتظر موفقیت بعدیت هستم
ب نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت شما استاد عزیز و مریم عزیز
در مورد این الگوهای تکرار شونده آره خیلی از موارد برام پیش اومده مثلا تو کارهای اداری همیشه کارم عقب میوفته یا کارمند نیستش یا اینترنت قطع شده یا وقت نماز میشه کارمندا نیستن یا تو جلسه ست یا برگه اشتباه بهم میده …همیشه با خودم میگم آره تو همیشه کارای اداریت عقب میوفته ی چیزی باید ازش در بیاد واقعا این باور قبول کردم
یا حتی چیزای ساده ک فک نمیکنیم ک این قدرت باور ماست ک اتفاق میوفته مثلا من خودم قبول کردم مرغ خیلی خوب و تمیز خورد میکنم و خونه فامیل میرم خونه خواهر همشون میگن تو مرغ خوب خورد میکنی مرغ میدن من خورد کنم خخخ
و همین سوال ک قوی ترین احساساتی ک منو برانگیخته کرد
واقعا وقتی غم یا مشکلی یا نارحتی واسه خانوادم پیش میاد واقعا روم تاثیر میزاره و منو ب شدت داغون میکنه طوری ک تا زمانی نارحتی اونا برطرف نشه من همش با ذهنم درگیرم همش دوس دارم کمکشون کنم مشکلشونو حل کنم ک این باعث شده رو زندگی مشترکم تاثیر بزاره و وقتی شوهرم باهام حرف میزنه اصلا متوجه نمیشم چی میگه ازبس ذهنم درگیر نارحتی و مشکل خانوادمه درکل وقتی خانوادم حالشون بده ب شدت رو من تاثیر میزاره .
با تشکر از شما استاد عزیز
سلام من روپذیراباشیداستادنازنینم ومریم بانوجان وخانواده عزیزم
درپاسخ به سوال مطرح شده:
چه شرایط واتفاقاتی قویترین احساسات رو،درشمابرانگیخته میکنه؟
بایدعرض کنم خدمتتون که،من هنگامی که خطایی درمحیط کارانجام میدم ومورد انتقادوسرزنش مدیرقرارمیگیرم به شدت ترس واسترس به سراغم میادواشک توی چشام جمع میشه وبه قدری ناامیدمیشم که تصمیم میگیرم استعفابدم ولی خب تحمل میکنم.وگاهی ام عصبانی میشم ولی اعتراضی نمیکنم واین اذیتم میکنه.واین باعث شده ناخواسته دست وپاموگم کنم وخطا کنم مجددا.
موردبعدی کارهای اشتباه دیگران وخصوصا خانوادم یاهمکارانم باعث عصبانیت ویاغرزدن من میشه.حالا یاباهاشون مطرح میکنم یاخودخوری میکنم وچیزی نمیگم.
موردبعدی اگراتفاق بدی برای مادرم بیفته(مثلا ی نمونه زمین خوردن وسرشون شکست)ازشدت ترس واضطراب عصبانی وغرغرومیشم.همیشه بعداون اتفاق نگرانم نکنه دوباره ی اتفاق بددیگه یاهمون اتفاق قبل برای مادرم بیفته.
وموردآخرزمانی که دررابطه عاطفی شخصی رو که دوستش داشتم ازدست دادم ترس عصبانیت وناامیدی ودل شکستگی اذیتم کرد.ولی خیلی زودبه زندگی عادی برمیگردم.
این چهارمدل اتفاق شدیدترین احساسات روبرای من بوجودمیاره.