پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 24
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عزیز و همه دوستانم
چیزایی که احساسات منو شدید میکنه
1 من همبشه وارد رابطه با ادم های اشتباهی میشم مخصوصا اینکه در بدترین شرایط اونا من باهاشون اشنا میشم و همیشه بعد از مدتی که اونا خواستار ازدواج با من میشن ولی من دیگه میلی ندارم و راضی نیستم
2.تو پیدا کردن شغل همیشه شغل رو پیدا میکنم ولی یه اتفاقی می افته و من نمیتونم ادامش بدم
3 رفتار مادرم با من و حرفایی که میزنه واقعا اعصاب منو بهم مبریزه
و هرکاری میکنم که بهش توجه نکنم اصا نمیتونم
4 بی احترامی بهم و بی توجهی هم باعث ازار من میشه
5 و وقتی ک خودمو مقایسه میکنم یا اینکه کسی از موفقیت های دیگران میگه
به نام خداوند بخشنده مهربان
الگوهای تکرار شونده زندگی من:
هر چندمدت یکبار ورودی مالیم صفر میشه و خیلی بهم سخت میگذره
تو هر کاری که وارد میشم بعد از مدتی دلمو میزنه و دیگه مایل نیستم ادامه بدمش
هرچندوقت یکبار بحث های بی نتیجه با مادرم پیش میاد.
هربار وارد رابطه عاشقانه ای میشم وابستگی شدید برام پیش میاد
هربار که خاستم سرمایه گذاری کنم شکست خوردم
هربار در روابط عاطفی ام یک مدل آدم جذب کردم با یکسری خصوصیاتی که خاسته ام نبوده
از نظر سلامتی هر از گاهی دندون درد میاد سراغم و ی مشکل دیگه موقتی پیش میاد
هر از گاهی خیلی بی انگیزه و کسل و ناامید میشم
هرچندمدت یکبار با یکی از افراد نزدیک زندگیم بحث و قهر پیش میاد مثلا یکبار خواهرم،یکبار خواهرزادم و….
سلام خدمت استاد عزیزم
ودوستان گرامی
وقتی صاحب خونم گفت امسال هم می تونم توی خونش بشینم با همون مبلغ قبلی واین در حالی بود که کل خانوادش مخالف بودند ومی گفتند که مفت نشسته وباید ازش فلان مقدار کرایه هم بگیری ولی اون گفت طبق قولی که قبلا دادم با همون مقدار می تونی امسال هم بشینی
ویکی از خانمهای فامیل رو گفت که به من زنگ بزنه (فکر کرده بود که من از شنیدن حرفهای خانوادش ناراحت شدم)نکنه که ناراحت باشه
ومن از اینکه اون توی خونه خوشحال هست خوشحالم ومن چندین برابر این پول رو به دیگران کمک می کنم چرا باید به این زن فشار بیارم که اینقدر کرایه بده!
اینجا از خوشحالی اشکم سرازیر شد که خدایا تو اینا رو سر راه من قرار دادی
وخدا رو شکر کردم به خاطر وجود همچین بنده ای
وقتی مورد حمایت قرار میگیرم حس خوبی دارم(وسیله سنگینی هست کمکم می کنند.مریض باشم کمک فیزیکی بهم بشه)
البته حمایت اونجایی دوست دارم که بدونم خودم از عهده کارم برنمیام.
برعکس جایی که بدونم خودم از عهدش برمیام ومی خوان حمایتم کنن کلا بهم می ریزم
مثال قبضم رو داداشم پرداخت کنه(این بهمم می ریزه )ولی وقتی پول بهم هدیه میده خیلی خوشحال میشم
وقتی کسی از قبل برای روزهای آینده من برنامه بریزه(بهم می ریزم البته همون موقع هم کلا میگم نه من نمیام)(چون همه کارم در لحظه تصمیم میگیرم که انجام بدم)
وقتی از قبل برنامه می ریزم همش تو فکر برنامه اون روزم انگار زمان حالم کلا فراموش میشه ونمی تونم تمرکزم رو کارای دیگم بزارم
از اینکه کنترل بشمعصبانی میشم (باعث شده از خانواده دور بشم)
از اینکه سیوال جوابم کنن واز زندگی شخصیم بپرسن بهم می ریزم(از همه مخصوصا همسایه ها دوری می کنم هر چند هم که تا می بین تا میگی سلام دوسه تا سیوال ازم می پرسن)
مریضی که الان پشت سر هم برام اتفاق افتاده
فلج نصف صورت که قبلا هم برام اتفاق افتاده بود والان خیلی شدیدتر که الان یکسال هست هنوز بهبود کامل پیدا نکردم
هر چند وقت یکبار کمر درد واینبار شدیدتر که دیسکم زده بود بیرون
واحساسات منفی که داره سنم میره بالا وتوان فیزیکم کم شده
واین فکر که تنها هستم وهیچ دوستی نیست
گاهی چنان ترسی رو برام به وجود میاره که می تونم ازش به عنوان بزرگترین ترس زندگیم نام ببرم
پولدار بودن برام یه ارزش هست ودوست دارم
پولدار باشم وقتی جایی معلوم میشه که اینقدرها هم پولدار نیستم(عصبانی میشم)اینو چند هفته پیش در ماجرایی که برام به وجود اومد متوجه شدم
وقتی در مطب منشی بهم گفت که لیزر هم آزاد حساب میشه بهم ریختم وشروع کردم با منشی بحث کردن که شما از قبل نگفتید وغیره
واین در حالی بود که قبلش به خیال خودم پول زیادی به منشی داده بودم واحساس پولدار بودن داشتم بعد که منشی این حرف زدکلا بهم ریختم همون موقع دکتر اومد وگفت لازم نیست هزینه لیزر پرداخت کنه و من با خیال راحت رفتم خونه
ولی گفتم چرا من اینقدر بهم ریختم؟!منشی که حرف درستی زده بود
فهمیدم چون من نمی تونستم دوباره مقدار پول زیادی بهش بدم اونوقت چیزی برای خودم نمی موند این باعث اینهمه رنجش من شده بود واینکه بادکنک خیالی ثروتمند بودنم ترکیده بود وفقیر بودنم معلوم شده بود
از اینکه رفتم کلاس رانندگی وهنوز نتونستم رانندگی کنم(ترس )
از اینکه هیچ کاری نمی کنم(شغل)
وییی فکر کنم تا همین جا بس باشه
دلم خوشه یعنی دارم رو خودم کار می کنم
ممنونم استاد مثلایی که زدید باعث شد بهتر بدونیم چی بنویسیم
بنام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش
سوال 1:چه اتفاقات وشرایطی بیشترین احساس را در من برانگیخته کرده؟
اتفاقا وخدایا شکرت وتشکر از استاد عزیز چقدر به موقع این فایل گذاشتی
از روزی که با شما اشنا شدم چقدر اتفاقات خوب برام افتاد اما چند وقتیه بعد از این همه تلاش فراوان نتوانستم تشخیص بدم چرا یکسری اتفاقات مشابه علی الرغم تمام تلاش وتعهد برای تغییر انها نتوانستم حلش کنم واونم اینکه واقعا من راخسته ومستعصل میکرد
والبته بهترین راهکار همان تشخیص ان الگوی بد وپیدا کردن نقطه مقابلش ونیز اینکه اهرم رنج ولذت میتواند ان را کم رنگ کند
1.خوش قول نبودن
2.کار وتعمیرات منزل را به تعویق انداختن
3.تمایل به ارتباط با ادم های لااوبالی در کل ناتو ومناطق پایین شهر
4.نسبت به مشکلات خانواده پدری حساس بودن ودر فکر فرو رفتن
5.فرار از کادو دادن به دیگران
6.سواستفاده از کسی که یکبار کارم را راه بندازد مخصوصا استفاده پولی ومالی
7.در حساب وکتاب همیشه امانتدار خوبی نیستم
8.پول قرضی را به سختی پس میدم اینم بگم از قرض خوشم نمیاد ولی وقتی انجامش بدم کاری میکنم طرف دیگه نخواد منو رو ببینه یا کلا سخت میتونم پسش بدم
9.نسبت به زیر دست رفتاری که ابهتم را میشکند ونسبت به بلا دست سواستفاده گر بطوری که شخصیتی بد شناخته میشوم
10.علی رغم همه تلاش ها ظرف م از لحاظ مالی سوراخ ودر این چهار سال سخت تر هم شده
11.کارهای دیگران را به کارهای خانواده ترجیح دادن
12.خرج همیشگی ماشین
13.شلختگی در مرتب کردن وسایل
14.قدر زحمتم را ندانستن
15.سردی در روابط کمرنگ شده
16.عدم دریافت کمک از خانواده
17.سخت بیدار شدن
18عدم قدرت وسرعت در تصمیم گیری کارهای بزرگ
19.عدم تشخیص واجرای الهامات
20.علی رغم این همه که رو خودم کار کردم نتایج راضی کننده نیست
21.مرغ همسایه غازه
22.بعد از من ابادانی میاید
23.زود محکوم میشوم واز حقم میگذرم
24.زود باج میدم وصلح گرا هستم
25.اجازه دخالت به دیگران در امور زندگیم
26.دیگران را زود بخشیدن
27.وقتی تیم لیدر میشم کار بقیه هم به گردن میگیرم
28.تایید طلب وقضاوت گر م
30 .در شخصیت دیگران اول به ضعف هایش توجه میکنم که اورا پایین بیارم
31.نسبت به کمک دیگران که باید جبران کنم فرمانبردار میشم
32.خیلی به افراد حق میدم واهمیت میزارم
بنام خالق جهان هستی ، که من میپرستمش با عیش مستی ،گر نباشد خالق این جهان هستی ،خدای باورهای من شک میکنم به این هستی
سلام به استادعزیزم ومریم خانم وهمه دوستان
استاد سپاسگزام بخاطر این فایل پراز اگاهی که منو مجبور به فکر کردن درمورد موضوعاتی میکنه که پاشنه اشیلم هستن و مشکل دارم
یکی از پاشنه های که من همیشه مشکل داشتم و دارم شروع یک کسب کار هست که سالهاست که میخوام شروع کنم و نتونستم و باورهای مخربی درموردش دارم و تا الان نتونستم کسب کار شخصی خودمو شروع کنم و ترسهای دارم برای شروع
استادجان من طی این مدت که باشما اشنا شدم و هدایت شدم به سمت این فایلها این قشنگیا و این اگاهی های ناب و پراز نعمت ثروت سلامتی و معنویت اشنا شدم نتیجه های بی نظیری گرفتم وروز به روز بزرگتر میشن
استاد من در هر زمینه که بگم در این یک سال که کنار شما بودم پیشرفتای بی نظیر نسبت سالهای زندگی خودم گرفتم در همه ابعاد زندگیم در زمینه ثروت پیشرفت خوبی داشتم در زمینه احساس خوب و ارامش و سلامتی روابطم بهتر شده
و استاد یک چیز بی نظیر و باورنکردنی میخوام بگم که سالهاست من به یک سفر به شمال و شهرهای داخلی ایران فکر میکنم که هر سال به سال بعد موکول میشه حالا به طور شگفت انگیزی مهاجرتم به کشور ترکیه جور شده که باور نکردنی هست همه این نشانه ها هدایتم به این مهاجرت ظرف همین ده روز اتفاق افتاده که الان برای گرفتن پاسپورت اقدام کردم و به محض اومدنش عازم سفر هستم به امید الله اما یک ترس های به من میگن میری اونجا چکار میکنی زبان یاد نداری و اما من ایمان دارم که خدای که برای من این مهاجرت محیا کرده خودش بقیشو هم درست میکنه
به قول استاد تو قدم اول بردار تا قدم دوم بهت گفته بشه
به امید الله کامنت بعدی من از کشور ترکیه باشه
درپناه الله یکتاشاد سلامت ثروتمندوسعادتمند
درود بر استاد عباسمنش و بانو شایسته
دقیقا الله یکتا منتظره من سوال کنم و سریع از زبان گویای استاد عباسمنش برام رمزگشایی کنه!
هفته قبل داشتم به یه موضوع فکر می کردم که چرا من هرچه تلاش می کنم باز بر می کردم سر خونه اول و توی یه دور باطل افتادم. الله اکبر از اون دو تا قایل جادویی که استاد گذاشتند و خداوند به من پاسخ داد.
دیروز داشتم به این موضوع فکر می کردم که چه باورها و کارهایی رو من بصورت دوره ای و خلاف جهت خواسته هام دارم انجام میدم و تو این حال و هوا بودم که صبح از خواب بیدار شدم و طبق معمول سری به سایت صمیمی استاد عباسمنش زدم و دیدم خدایاااااا از این واضح تر میشه پاسخ گرفت.
بگذریم جریان هدایت من هم برای خودم داستان شده و ،،،،
اگه بخوام به سوال استاد پاسخ بدم چیزهای زیادی هست که درصورت مواجه شدن با اونا بهم میریزم که به ترتیب میگم :
_ مقایسه کردنم با دیگران
_ انتقاد کردن حتی انتقاد سازنده
_ گوشزد کردن نقاط ضعفم
_ بقول استاد نصیحت کردن
_ راه کار دادن افراد اندر خم یک کوچه
_ نادیده گرفتن تلاش صادقانه ام
_ سو استفاده از ابزار صداقت من
و در جهت مثبت موارد زیر می تواند مرا به وجد بیاورد و باعث تحریک و ادامه کارم شوند :
_ تمجید و ستایش از کارم
_ دیده شدن فعالیتم در جمع
_ منحصرا من فلان کار را بلد باشم
_ دیدن نشانه هایی از رو راستی
_ اجرای پیشنهاد و راهکار من
و خدا می داند که در لحظه و با توجه به موضوعی که پیش می آید چه واکنش های دیگری دارم. ولی موارد فوق در اکثر موضوعات برایم بدیهی به نظر می رسد.
سپاسگزارم از استاد عباسمنش که دستی زرین از دستان خداوند است که در مسیرم چراغ هدایتگر است.
سپاسگزارم از هدایت الله یکتا که پاسخ همه سوالات را می داند و راه حل همه مسایل.
در پناه الله یکتا باشید.
سلام سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی دوستانِ جان
خدارو هزار بار شکر برای یه فایل دیگه:)
صبح سر قهوه ی صبحانه با خواهرم این فایل رو دیدیم و یه جاهایی پاز میکردیم نظر میدادیم… مثل همیشه خیـــــــــــــلی فایل خوبی بود
واقعا این فایل ها خودشون یه دوره ان، دو تا فایل قبلی و این، با این سوالات و کنکاش ها و تمرین ها… خییییلی خوبن واقعا ممنون استاد
اما درباره الگوهای تکرار شونده
فکر کنم خدارو شکر اتفاق منفی خاصی به صورت الگویی و تکرار شونده دیگه حداقل تو این یکی دوسال اخیر برام اتفاق نمیفته
ولی یه سری رفتارها و عادتهای اشتباه دارم که میدونم باید رفع کنم ولی هنوز درست و کامل روشون کار نکردم
– مثل تاخیر انداختن کارها و لحظه آخری انجام دادن، که اولا کلی استرس و نگرانی و حس بار اضافی به آدم میده، و بعدم ممکنه یه سری چیزا، فرصتا رو آدم از دست بده لحظه ی آخر
– و اینکه اون درآمد زیادی که همیشه دوست داشتم هیچوقت و هنوزم بهش نرسیدم، البته این به نظرم اتفاق و الگو نیست، این یه خواسته ست که بهش نرسیدم، تو بعضی زمینه ها واقعا تلاش هم کردم و نرسیدم، که تا حدزیادی ایراد از باورامه، تو زمینه ی کار و پیج شخصی هم واقعا تلاش کافی نکردم، ولی اونقدری هم که کردم بازم نتیجه ی مناسب رو نگرفتم اونم باز به خاطر باورامه…
آها الان که اینو نوشتم یه الگوی تکرار شونده رو پیدا کردم که برام اتفاق میفته، هرازگاهی پیش میاد و چند مدت بعد هم دوباره تکرار میشه که من یه مدت پیام و فیدبک و درخواست اولیه کاری از پیجم میگیرم، ولی یا به موقع پیام هام رو جواب نمیدم به بهانه ی کار زیاد و وقت کم (ولی خودم میدونم در واقع ترس دارم تو ذهنم، میدونم این یه جور پُتنشال کلاینته بعد با این پیش داوری که اینم مثل بقیه به خرید و قرارداد ختم نمیشه، یا از ترس این که نشه، اصلا پیامشو تا چند روز باز نمیکنم بخونم… و طبیعتا آخرشم میپره) یا در حد چندتا سواله که میخوان رایگان جوابشو بگیرن و فقط وقت منو بگیرن، یا واقعا مشاوره میخواد مثلا برای تشکیل پروفایل ولی با اینکه قیمت وااااااااااقعا مناسبی میگم به نتیجه نمیرسه… خلاصه این الگو برای من خیلی وقتا تکرار میشه
یا اینکه یکی دوبار پیش اومده یه پروسه ای رو قرار شده مشاوره ای انجام بدیم، قیمت هم گفتم اوکی هم دادن، اما خودم به صورت محکم و رسمی نمیگم که مثلا فلان روز فلان مبلغ رو واریز کنین تا پروسه رو شروع کنیم، هی اونا سوال میپرسن منم جواب میدم، بعدم حس میکنم خب اینکه پولی نمیده و همینجوری رایگان فقط داره از من اطلاعات میگیره و کم کم ولش میکنم و اونم دیگه سراغشو نمیگیره
بخوام دقیق بشم تو ریشه ی اینا و کنکاش کنم تو خودم فکر کنم ریشه ی همشون باورای منه
برای بهبود و حل این روند به نظرم باید
*اول مرتب و مداوم باورامو تقویت کنم به شکلهای مختلف، چه تکرار کردن این باورها باشه که من اطلاعات لازم و درواقع خیلی بیشتر از لازم در زمینه کارم دارم و واقعا حرفه ای هستم، هرکسی هم که باهام مشاوره میکنه این رو متوجه میشه و تصدیق میکنه، پس لیاقت کسب درامد از این کار هم هستم، و باید برای وقتی که میذارم و اطلاعاتی که میدم پول بگیرم
مردم هم نیازمند این اطلاعات هستند، و کم نیستند افرادی که به راحتی این پول رو پرداخت کنن، فقط تا الان من تو اون مدار نبودم که به اینجور افراد برخورد کنم، ازین به بعد هستم به لطف خدا و این باورها و فرکانس های جدید
اصلا هم چیز عجیبی نیست که یه شخص (نه شرکت) به صورت شخصی بخاطر تخصصش پول دربیاره تازه خیلی هم پول های کلان درمیارن از این راه
برای من هم ممکن و امکان پذیره این اتفاق، اصلا قرار نیست موجود خاصی باشی، برای از ما بهترون هم نیست، اگرم باشه خود من یکی از بهترین از ما بهترون هستم:)))) والا… دیگه قاطی کردم از دست خودمD)
پس لطفا این رو بپذیر و بدون و مطمئن باش که تو هم از این بعد از همین هفته پیام ها و درخواست های خوب دریافت میکنی، به موقع و حرفه ای بهشون جواب بده، برای خودت و کارت و تخصصت ارزش و لیاقت قائل باش و با هزینه ای در خور خودت کارها رو انجام بده و هم تو از ثروت بهره مند شو هم دیگران از خدمات خوب و ارزشمند تو، سود است و سود
*دوم هم اینکه نا امید و خسته نشم، نترسم و با پشتکار و ایمان ادامه بدم، وقتی یه موردی پیش میاد، محکم و با ایمان و با اعتماد به نفس قیمت بگم و یه روز مشخص برای واریز ، با اطمینان از اینکه خوب و درست پیش میره
خدایا شکرت چقدر حتی نوشتن اینا حس خوبی بهم داد
در مورد کار فول تایم ینی کار کارمندی هم من یه جورایی این الگو رو دارم که سنگ تمام میذارم و جوری کار میکنم انگار کار خودمه شرکت خودمه، ولی اون درامد کافی مناسب با تلاش و تعهدم رو نمیگیرم، درواقع اکثر اوقات حتی درخواستشم نمیکنم
تو این شرکت فعلی هم اولش با این باور که خب کار رسمیِ اولم هست تو کانادا، کار اول همینه، همه جا حداقل حقوق میدن، یا اینکه خب حالا اگر اینو قبول نکنم کارای دیگه که تو صف نیستن، به این راحتی که کار دیگه پیدا نمیشه… خلاصه اینجور باورای معیوب، باورای کمبود
ولی بعد یه کوچولو پیشرفت کردم و اون حداقلِ حداقل رو قبول نکردم و خودم رو آماده کرده بودم برای رفتن از اون شرکت که با کمال تعجب دیدم خود مدیر شرکت بهم گفت درخواستمو قبول میکنه و نرم ازونجا.
ولی بعد هی کارا بیشتر شد، خیلی بیشتر از ظرفیت یک نفر آدم، اولش قرار شد که با اضافه کاری حل کنیم، خود مدیرمون گفت فعلا بخاطر حجم کار یه کم زمان بیشتری رو کار کنیم با دریافت حق الزحمه البته مبلغی که برای ساعتای اضافه کاری میگرفتم به اندازه همون حقوق ساعتی عادی بود نه بیشتر و تو دلم هم راضی نبودم از این وضع که همش فکر و ذکرم کار شرکت بود و وقتای شخصیم و چند ساعت از روز تعطیل آخر هفته و اینا هم باید مشغول کار میبودم، تا اینکه ماه بعد گفت باید بتونیم این تعداد پرونده رو تو زمان عادی انجام بدیم و درواقع اضافه کاری نداریم! ینی زمان بذاریم و کار کنیم ولی درامد بیشتری بابت ساعتای اضافه کاری نداریم
من خیلی تعجب کردم، اون لحظه واقعا نمیدونستم چی بگم، کار درست چیه، مطمئنا اینکه احساسی و سریع تصمیم بگیرم و مثلا بگم من اینجوری دیگه کار نمیکنم درست نبود، ازونور هم با خودم گفتم نمیدونم شایدم من واقعا یواش کار میکنم، شاید بتونم سرعت بیشتری به کارام بدم، هرچند که کار ما خیلی کار قابل سنجش در واحد زمان نیست، مثلا صرفا فرم پرکردن نیست که بگم خب تو یه ساعت به جای 8 تا فرم 10 تا پرکنم، بهرحال گفتم باشه من این ماه رو اینجوری امتحان میکنم، البته تاکید کردم که من تمام توانم رو دارم میذارم و کاری بیشتر از این دیگه اصلا قبول نمیکنم و این حالت رو هم فعلا برای این ماه امتحان میکنیم ببینیم چجوری پیش میره، که خب الان که بیست و پنجم ماهه دارم میبینم که حتی خیلی بیشتر از ماه قبل نیاز به اضافه کاری بود، کارم رو عالی انجام میدم، ولی حجم کار بالاست، البته خیلی سعی کردم حالت تعارض و نارضایتی و تحمل کردن و اینا نداشته باشم، چون خودِ نفس کارم رو دوست دارم سعی میکردم تمرکزم همش رو این باشه که کاری که دوست دارم رو دارم انجام میدم، و خیلی هم خوب کارم رو انجام میدم و همیشه از کلاینت ها ، یا مشاوره ها کلی تعریف و تحسین میشنوم و از طرف دیگه دنبال کار جای دیگه هم باشم و یکی دوجا اپلای کردم، اتفاق خوب و مثبتی هم که افتاد این بود که مدیرمون هم انگار قبول کرده بود که این کار یک نفر نیست و آگهی استخدام گذاشت. که من خیلی از این اتفاق خوشحال شدم و گفتم پس من تو مسیر درستم. اما خب تا الان حتی یک نفر رو هم دعوت به مصاحبه نکرده. و یک هفته بیشتر از این ماه نمونده
من درباره این قضیه خیلی فکر کردم، و همیشه از خدا هدایت و الهام میخوام
چیزی که خودم به ذهنم اومد این بود که دو سه روز قبل از تموم شدن این ماه، با مدیرمون صحبت کنم و بگم من این ماه تمام تلاشم رو کردم و الان مطمئنم این حجم کار از عهده ی یک نفر تو زمان کاری بر نمیاد، تا زماینکه که نیروی اضافی نگرفته من همین کارها رو میکنم ولی با حقوق بیشتر، که اونجوری بله راضیم که یه حجم کاری کلا انجام بشه حالا صرف نظر از اینکه من روزی چند ساعت کار کنم
زیاد مطمئنن نبودم و نیستم راجع به تصمیمم، راجع به این قضیه هم با کسی، با خواهرام یا مامانم صحبت نکرده بودم چون در واقع صحبت کردن از یک ناخواسته است، نمیدونم اینجا گفتنش هم حتی درست بود یا نه، اما واقعیت اینه که قصد نداشتم اینجا اینا رو بگم، یه جورایی بحث اینجوری پیش رفت و در واقع خودش اومد.. پس من هم بنا رو بر این میذارم که بهتر اینه که اینجا گفته بشه، شاید هدایت خدا از این طریق بهم برسه
من که همیشه از نوشتن، نتیجه های خوب گرفتم، انشالا به لطف خدا در این مورد هم خدا خودش هدایتم میکنه کار درست رو بکنم یا اصلا به مسیر درست هدایت بشم، کار درست خودش برای من اتفاق بیفته:)
نوشته م خیلی طولانی شد اما هنوز اصل مطلب رو که جواب سوال بود نگفتم.. اونم سریع و کوچولو میگم و تموم
راجع به اتفاقاتی که به شدت احساسات منو برانگیخته میکنه
اولیش همین بی انصافی و ناحقی هست، مثل همین حالتی که تو کارم مثال زدم وقتایی که حس میکنم حالا این حرف یا این حقوق یا این نتیجه گیری یا این قضاوت در حق من بی انصافیه خییییییلی احساس منفی شدیدی تجربه میکنم خیلی
دومیش هم وقتی حس کنم به من توجه نمیکنن، یه جورایی انگار تحویلم نمیگیرن یا منو حساب نمیکنن، مخصوصا ینی درواقع فقط اگر از طرف اطرافیانم، نزدیکانم باشه، که خیلی وقتا هم این احساس رو تجربه میکنم، اینم درواقع منشاءش و دلیلش خودم و اعتماد به نفس پایینمه، قبلنا انقدر پایین نبودا… ینی خیلی قبلنا پایین بود، بعد یه کم رو خودم کار کردم و خییییلی بهتر شدم، ولی بعد از مهاجرت خب به خاطر اون حالت ترس و تازه واردی و چلنج های مهاجرت دوباره خیلی اومد پایین اعتماد به نفسم. حالا دوباره دارم روش کار میکنم، مواقعی هم که اون احساس حساب نشدن برام اتفاق میفته با منطق به ذهنم ثابت میکنم که نه اصلا به این معنی و به این شکل نیست و دارم بهتر میشم خداروشکر
خدایا یه دنیا ممنون که خدای مایی و انقدر خوبی
استاد یه دنیا ممنون که هستی و انقدر خوبی
و از همه دوستان هم ممنون و سپاسگزار
یکشنبه 6 عصر تورنتوی کانادا
سلام نسیم جان دوست خوبم
خیلی از کامنتت لذت بردم چقد عالی همه چی رو بیان کرده بودی
کلی تحسینت کردم به خاطر شجاعتت به خاطر مهاجرتت بدون وابستگی
واقعا خیلی عالی عمل کردی
سری به پروفایلت زدم خیلی لذت بردم ازاتفاقهای عالی که برات افتاده
ازاینکه درجایی مشغول به کارهستی در یک کشور عالی بهت افتخار میکنم
واقعا چهره ی زیبایی داری و کم سن وسال هستی
من به نظرم رسید که این جمله روبهت بگم که اگر باورهای ما تغییر نکنه حتی اگر جاتو عوض کنی دوباره هم همین لتفاق تکرار میشه و دوباره با یه رییس شرکت دیگه به این مسئله میخوری
پس همینجا ریشه یابی کن و باورهاتو تغییر بده و میتونی همینجا راحت پول درآوردن رو تجربه کنی و کارها برات براحتی انجام میشه
دوست خوبم درپناه الله یکتا شاد موفق و پیروز باشی
سلام زهرای عزیزم
اگر بدونی کامنتت و پاسخت چه حس خوبی بهم داد:)
بینهایت ازت ممنونم که وقت گذاشتی برام پاسخ نوشتی و از خدا سپاسگزارم بابت این هدایتش
دقیقا درست میگی، صرف عوض کردن جا یا شخص، نتیجه رو تغییر نمیده مادامیکه باور من تغییر نکرده… یک دنیا ممنون از یادآوری این فکت
از لطفت و نظر قشنگت هم ممنونم، ولی زیادم کم سن و سال نیستم;) این عکس مال دو سال پیشه که 42 سالم بود:)) ولی خداروشکر کاملا از سنم و حس و حال جوونیم راضیم:)
روزت و هفته ت سرشار از موفقیت و هدایت الهی باشه دوست خوبم*)
نسیم جان
ممنونم از لطفت
ولی امروز که فایل جدید استاد رو گوش دادم چقد آگاهی فوق العاده ای رو دریافت کردم واقعا خوشحالم که دراین سایت ودرجمع شما عزیزان هستم
خوشحال میشم از اتفاقهایی که درآینده برات میوفته برام بنویسی ازموفقیت هات وپیشرفت هات
درپناه الله یکتا باشی
سلام عرض میکنم به استاد عزیزم
اولش نمیتونستم جوابی برای این سوال پیدا کنم ولی با مثال های مختلفی که استاد زدند کم کن به جواب نزدیک شدم
هم احساس مثبت و هم احساس منفی شدید من سر مسائل مالی هست
به طوری که چند روز پیش سر پیگیری یک پروژه کاری موقعی که 1 درصد احتمال دادم امکان داره به واسطه من اون کار انجام بشه به حدی خوشحال شدم که نمیتونستم بشینم و شاید باورتون نشه ولی کمر درد چند ماهه من از اون روز خوب شد کلا
چون واقعا خیلی برای مسائل مالی تلاش کردم و منتظر نتیجه هستم
و همینطور به خاطر نداشتن پول یا کم داشتن و خودنمایی باور کمبود درونم خیلی حالم بد میشه، یعنی هر موقع با شرایط مختلف موجودیم کم میشه واقعا کنترلش سخته
انشاالله بتونم این موضوع رو به تعادل برسونم
ممنون
به نام خداوندی که قوانین ثابتی دارد
سلام استاد عزیزم و مریم بانو و دوستان گلم
در جواب سوالی که استاد مطرح کردن باید بگم من وقتی بفهمم کسی به من دروغ گفته و مدت های زیادی همین کار را ادامه میداده بسیار عصبانی میشم و یا وقتی که رازی را با کسی درمیان میزارم و اون فرد خیلی سریع آن راز را به دیگران انتقال میدهد بسیار عصبانی میشم و یا در مواردی که دارم در حق کسی خوبی می کنم ولی آن فرد پشت سر من دست به کارهایی میزند که برعلیه من هستن و به ضرر من هست بسیار عصبانی میشم و یا وقتی که در جمع هستم کسی بیاد و منو مسخره کنه یا به خانواده من توهین بکنه به شدت عصبانی میشم و دست و پام رو گم می کنم و وقتی که مانده حسابم پایین بیاد و از نظر مالی تحت فشار قرار بگیرم به شدت ناراحت میشم و احساس خوبی ندارم
از استاد عزیزم بابت راهنمایی های عالی شون تشکر میکنم
خدایا شکرت
به نام خدا
بعد کلی کشمکش تصمیم گرفتم بنویسم ،بنویسم تا خودم را با نوشته های عالی مقایسه نکنم ،بنویسم تا نظر بقیه را برای خودم را کم اهمیت کنم، بنویسم تا یاد بگیریم ایمان بدون عمل حرف مفت است، بنویسم تا عملگرا باشم ،بنویسم تا اجازه دهم خودم را بهتر بشناسم و ذهنم را کنکاش کنم .
تو تمام تست های روانشناسی کا تا به حال دادم جزو یکی از نتیجه های تست :انسان منطقی بودم بود که همیشه خوشحال بودم بابتش اما الان دوست دارم بیشتر صدای خدا راهنمایی ام کند
الهامی، شهودی ،قلبی، یا هر چیز دیگری که اسمش را می گذاریم بهم بگه من گوش کنم .
چه چیزی منو خیلی بهم میریزد ؟
میتونم بگم قبلاً همه چیز ،از مسایل سیاسی اقتصادی کلان تا در جای مناسب قرار نداشتن قاشق چنگال ها، از دیدن و شنیدن پول و موفقیت بقیه تا جواب سلام سرد همسایه اگر بخواهم کامل بنویسم یک طومار بلند بالا میشه که جز توجه به نازیبایی ها چیزی نیست
اما الان به لطف خدای بیهمتای من ،خیلی آرام تر از قبل شدم گرچه کلی راه هست تا توحیدی شدن اما کرور کرور خدارو شاکرم از آن تشنج ها نجاتم داد ،و حتی وقتی بهم میریزم آگاهانه سعی در کم توجهی به آن یا حواس پرتی کردن خودم به موضوع دیگر می کنم .
الان موضوع تکرار شونده که بهم میریزد منو مسئله مالی است ، در مورد بی پولی یا از دست دادن همان پولی که دارم اضطراب میگیرم ، که این نشان از باور های عدم فراوانی باور کمبود یا سخت به دست آوردن پول است بخصوص برای من که شغلی ندارم و کاملا وابسته همسرم هستم .باور غالب خانواده خودم ،همسرم و حتی دوستانم و خانواده هاشون این بوده و هست که مرد باید خرج زندگی را بدهد و زن زندگی با صرفهجویی و نادیده گرفتن خودش ، یک قران یک قران زندگی را جمع کند.خدایا در ها را برای ایجاد باور درست برام باز کن.
وقتی بکن نکن می شنوم در مورد کاری را به نظر خودم خوب انجام دادم، بهم میریزم . این هم ناشی از حس کمبود عزت نفس و ارزشمندی است برای رفع این مورد به خودم یادآوری میکنم شجاعت انجام کار را داشتم جسارت قدم برداشتن و اقدام کردن یا یاد آوری توانایی های قبلی خیلی بهم کمک میکند که آرام بشم .
اما در هر حالی که باشم به هر خیری که از سمت تو بیاد خدایا محتاجم، خداجون درهای آسمانی نعمت و رحمتت را برویم یگشا ،دستم و بگیر ببر تو راه مستقیم راه کسانی که نعمت دادی