پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 30
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم و مریم خانم مهربان و دوستان خوبم.
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
من توی موضوعات عزت نفسی خیلی احساساتم برانگیخته میشود به طوری که واقعا کنترل ذهنم برام غیر ممکن هست.
مثل بی توجهی و بی احترامی:من اصلا روابط خوبی با مردم ندارم و هیچ وقت اون احترام و رابطه ای رو که دوست دارم رو از آدمها ندیدم و همیشه احساس بی توجهی و مهم نبودن در من هست حتی برای این موضوع بیشتر مواقع من توی خونه هستم و فقط برای کارهای ضروری بیرون میروم
و حتی توی هیچ جمعی شرکت نمیکنم چون وقتی هستم توی جمع هیچ توجهی به خودم نمیبینم و انگار که نیستم اصلا.
روبرو شدن با مسائل و چیزهای جدید: وقتی با مسئله یا موضوعی روبرو میشم همون اول یک نگاه جزعی میکنم و میگم اصلا ولش کن من نمیتونم و نمیفهمم که باید چیکار کنم پس بیخیالش میشم و بعدش احساس خیلی بدی دارم که چرا نتونستم حلش کنم و اون خود سرزنشی ها شروع میشه
یا اشتباه کردن،خدا نکنه که من جلوی کسی یا کسانی اشتباهی کنم دیگه احساس خیلی بد و سرزنش دارم که دیگه نمیفهمم دارم چیکار میکنم اینقدر حالم بدمیشه.
حضور داشتن در جمع:واقعا از حضور داشتن توی جمع بیزارم ،چون وقتی وارد یک مجلس یا جمعی میشم اون افکار شروع میکنند به تخریب من و استرس میگیره منُ اگر بخام حرفی بزنم و تا زمانی که توی اون جمع هستم به این فکر میکنم که اونا در مورد من چی فکر میکنند، در مورد ظاهرم وقیافم یا حرف زدنم
احساس تنهایی:در مواقع تنهایی واقعا احساس خوبی ندارم حتی زمانی که توی یک جمعی باشم، همیشه دوست دارم یکی کنارم باشه و دوست دارم که یک رابطه عاطفی داشته باشم توی اون لحظه، چون میدونم که خلا دارم و این اصلا خوب نیست
نه گفتن به کسی: خیلی پیش میاد که افراد یک کاری رو ازم میخان و توان نه گفتن ندارم و بعد خیلی عصبانی میشم که چرا قبول کردم و اینقدر دارم رنج میکش و بعضی ها هم سواستفاده میکنند از این نه نگفتنم ، و چقدر بعدش احساس حزن و عصبانیت دارم که چرا حرفمو نزدم ،چرا حقمو نگرفتم ،چرا زبون ندارم که قبول نکنم و بسیار ناراحت میشم که چرا اینقدر من ساده هستم.
خیلی دوست دارم که یک رابطه عاطفی خوبی داشته باشم ولی هر وقت که یک دختر خوب وزیبایی رو میبینم حالم بد میشه احساسم خیلی بد میشه به طوری که توی اون لحظه حس خودکشی بهم دست میده یک حال افسردگی شدید و میدونم چرا این احساس برانگیخته میشود
چون من خودمو لایق اون دختر خوب و اون رابطه نمیدونم
در کل هر موضوعی که خیلی احساسات منفی بهم دست میده که واقعا نمیتونم ذهنمو کنترل کنم و احساس افسردگی بهم دست میده موضوعاتی هستند که همشون به عزت نفس ربط دارن.
و جالب اینکه من همه این موارد رو میدونم و دوره عزت نفس رو هم دارم ولی بازهم کار نمیکنم و این یک مسئلهای شده برام که چرا با وجود این همه تضاد من روی خودم کار نمیکنم و چند بار تا جلسه 2 و3 عزت نفس رفتم ولی دوباره رها کردم و خودمم نمیدونم چرا حاظر نیستم روی خودم کار کنم.
سلام استاد خوبم
سومین کامنتم
یک خبر خوب دارم درباره خودم
بعد از حدود 5ماه تلاش
و بهادادنها
باورساختن ها
جهاداکبر داشتن ها
تونستم از مدار خیلی از الگوهای تکرار شوندم رها بشم
تکاملمو طی کردم
باورایی که برام بیماری شده بود رو پیدا کردم
بد و خوب کردنهام جدا کردن خودم از این جهان
شده بود برام محدودیت در جسمم
موسیقی رقص شهوت پوشش نامحرم عبادت
باور مسئول بودن
اینا بود که یافتم
خداروشکر
خداروشکر که تونستم برسم به این مدار
انگار گره هااز روح و جسمم باز شده
خدایا بینهایت شکرت میکنم
اما نمیگم جامعه و خانواده مقصرن که این باورا رو بمن بدن بلکه میفهمم اینا درستن سر جای خودشون
تو مدار خودشون
من برای آزادشدنم باید بهامیدادم رشد میکردم خدمت میکردم تا از زیر دین این هاخارج بشم
افرادی که بهشون مدیون بودم تااین سن
و بابهادادنم بارشد کردنم با جهاد اکبر کردنم با خودسازی با خودشناسی با رسالتم
تونستم بیام بیرون از دین ها و برسم مدار بالاتر
شکرت خداجونم
امروز سه ساعت رقصیدم و دیدم که تموم این مواد رسوب کرده تو بدنم دارن کنده میشن
قبل از 19سالگی زیاد میرقصیدم
ولی بعد افتادم تو پروسه تکامل
خدایا ممنونم ازت
ممنونم که اجازه دادی اصولی و تکاملی رشد کنم
عاشق خودمم
از خودم ممنونم که تونستم برسم این نقطه
ممنونم حدیث عزیزم که استقامت کردی جا نزدی ادامه دادی صبر کردی افتادی پاشدی گریه کردی و اما بالطف الله رسیدی این مدار
مداری که گناه نمیدونی دیگه …خیلی چیزا رو
گره های جسمت باز شد
تحسینت میکنم عزیزم حدیث عزیزم عاشقتم
استاد عزیزم عاشقتم
مریم جونم عاشقتم
سلام
یکی از چیزایی که منو خیلی اذیت میکنه اینه که کسی از من انتظار داشته باشه و احساس کنم که داره اینطوری فکر میکنه که من وظیفمه که براش اینکارو بکنم.
مثلا تو رابطم این الگو داره هر از گاهی تکرار میشه که میاد ازم میخواد که باهاش یه جوری حرف بزنم که حالش خوب شه یا ازم درخواست میشه که چرا براش فلان کارو نمیکنم یا چرا اینشکلی حرف نمیزنم و ازم انتقاد میشه و من درون خودم همش خودخوری میکنم که چرا اینجوری فکر میکنه چرا فک میکنه من وظیفمه،و قبلا هی کات میکردیم و بعد از چند وقت دوباره آشتی و این ماجرا بهتر شده خیلی،اما حس میکنم هنوز از ریشه درست نشده.
یه مورد دیگه که خیلی احساسم رو به هم میریزونه اینه که احساس کنم یکی میخواد ازم محافظت کنه،اونجا احساس پوچی میده بهم احساس اسارت میده بهم و این حسمم خیلی به همم میرزه.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته مهربان سلام خدمت دوستان عزیزم در این سایت الهی
من اولین باری هست که میخام کامنت بزارم یه حسی بعد اینکه داشتم کامنت های این فایل رو مطالعه میکردم بهم گفت که کامنت بزار و من هم دارم به اون حس عمل میکنم چون هروقت بهش عمل کردم نتیجه خیلی خوبی ازش گرفتم من به اون حس میگم (خدا) چون خیلی جاها بوده و بهم گفته و من انجام دادم و خیلی عالی جواب گرفتم چون این حسه همراه با احساس خوبه
در مورد موضوع این فایل که الگو های تکرار شونده هست و سوالی که پرسیدن استاد من خیلی باور های مخربی دارم چن موردش رو الان فک کردم بهش و یادم اومد این موارده:
1.وقتی کسی بهم قولی بده و بهش عمل نکنه من به شدت عصبانی میشم و خیلی بهم میریزم هرچند از موقعی که دارم رو خودم کار میکنم یکم بهتر شدم ولی این موضوع بارها برام اتفاق افتاده که افراد نزدیک بهم که حتی میشه گفت خانواده من هستن قولی بهم دادن که حتی قسم خورده که به قولش عمل میکنه و بعد عمل نکرده و من به شدت ناراحت شدم و الان میفهمم که ریشه این باور چیه ریشش اینجاس که من با اینکه خیلی کار کردم روی خودم که به هیچ وجه روی دیگران حساب باز نکنم ولی بازم ته ذهنم و باورم روی آدما حساب باز میکنم چون اگه من روی هیچکس غیر از خداوند حساب باز نکنم بعد از اینکه طرف به قولش عمل نکنه من ناراحت نمیشم چون روش حساب باز نکردم…
2. دومین مورد اینه که از کسی جواب نه بشنوم ینی واقعا این مورد هم خیلی منو بهم میریزه و واقعا نمیتونم تحمل کنم که از کسی درخواستی داشته باشم و اون بهم نه بگه و روی خودم دارم کار میکنم که این موضوع رو هم در وجودم حل بکنم که واقعا به لطف اموزه های استاد تو این مورد هم خیلی بهتر شدم
3. سومین مورد اینکه اگه از کسی بخوام برام کاری انجام بده و اون درست اون کار و انجام نده یا بزنه زیره حرفش من به شدت بهم میریزم و عصبانی میشم از دستش که چرا زده زیره حرفش و یا اون کاری که ازش خواستم رو به شدت تاکید کردم که درست انجام بده و درست انجام نداده و این بخاطرع اینکه توقعم از دیگران خیلی بالاس اگه توقعم رو از دیگران کم کنم و توقعم فقط از خداوند باشه هیچوقت در این حد بهم نمیریزم که بخاد حالم بد بشه…
خداروشکر میکنم که این فرصت رو داشتم که برای اولین بار کامنت بزارم در سایت بعد از یک سال که دارم روی خودم کار میکنم بسیار راضیم از این مسیر زیبا واقعا به این درک رسیدم که درک قوانین خداوند یک تکامل میخواد و حتی شناخت خوده خداوند هم یک تکامل میخاد حتی کامنت گذاشتن توی سایت هم به نظرم یک تکامل میخاد که شما باید توی فرکانسش قرار بگیری که بتونی کامنت بزاری توی سایت، توی این یک سال واقعا نتایج خیلی خوبی گرفتم بعد از مدت ها از زندگیم احساس رضایت میکنم احساس میکنم که راضیم احساس میکنم که خوب دارم پیش میرم فارق از حرفای دیگران که بخوان در موردم چی بگن یا برام مهم باشه نظرشون به این درک رسیدم که زندگی همون حال خوبه همون احساس خوبه هرچقد که بتونی احساست رو خوب نگه داری زندگی روی خوشش رو بهت نشون میده و این قانون خداونده که احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب احساس بد مساوی است با اتفاقات بد.
از خداوند سپاسگذارم که فرصتی بهم داد که بتونم برای اولین بار کامنت بزارم از شما استاد عزیزم سپاسگذارم برای این فایل عالی که واقعا منو به خودشناسی رسوند که چرا این الگو ها در زندگیم هی تکرار میشن واقعا دنبال جواب این سوال بودم که خداوند جواب من رو از طریق استاد عزیزم بهم داد. خدایا شکرتتتتت به خودم قول میدم در این مسیر زیبا ثابت قدم بمونم و نتایج عالی در زندگیم بگیرم چون من لایق بهترن ها هستم. خدایاشکرت.
سلام ب همگی
شدیدا ب این فایل نیاز داشتم و دارم
اتفاقا داشتم ب ی سری اتفاقات تکراری فکر میکردم و این ک ای بابا چرا تموم نمیشن اینا چرا همش این ادمهای داغون دور منو گرفتن
چرا هرکی ناله میکنه میاد سراغ من
چرا من همیشه پول کم میارم
چرا من هرچند وقت یکبار با قیافه خودم مشکل پیدا میکنم و اعتناد ب نفسمو از دست میدم
و…
وقتی یکی ک من همیشه براش با عشق کار انجام دادم یک کار اضافه ازم میخاد ک انگار وظیفمه امپر میچسبونم واقعا
وقتی یکی بعد عمری ی کاری برام انجام داده و منت میزاره یعنی انقد این موضوع مغزمو داغ میکنه
وقتی واسه یکی دونفر از اعضای خانوادم مخصوصا داداش کوچیکم مشکلی پیش میاد خیلی فکرم درگیر میشه و ب شدت میخام ک حل بشه چون من کل ذهنم تو اون زمان مختل میشه
پدر من همیشه خواسته ک ما مث کنیز کاراشو انجام بدیم البته وقتی کوچکتر بودم خیلی بیشتر الان ک بزرگ شدیم و زورش بهمون نمیرسه از ترفند قهر کردن استفاده میکنه و حرف نمیزنه این موضوع انقد میره رو مخ من
وقتی برای ی دوستی من کلی کار انجام دادم و اون از ی کار ساده برا من امتناع میکنه
و وقتی ک تو مسایل مالی کم میارم و دستم خالی میشه به شدت به هم میریزم .
وقتی تو جمع غریبه ای قرار میگیرم ک زیادی شوخی میکنن من البته خودم هم خیلی شوخی میکنم ولی وقتی توی جمع غریبه باشم یکم اعتماد ب نفسمو از دست میدم و همه چیو ب خودم میگیرم ک حس میکنم دارم مسخره میشم
وقتی ک کسی وارد حریم شخصیم میشه ی سوال خصوصی میکنه یا هرچیزی تو این موضوع حالمو بد میکنه
من هرچند وقت یکبار شغلمو عوض میکنم و نمیتونم تو ی شغل تکراری یا محل کار تکراری بیشتر از سه چار ماه بمونم انگار بعد از سه چار ماه دارن خفم میکنن و قلبم تنگ میشه و ازونجا میام بیرون و مدتی بیکارم و بی پولم اینم از یک طرف حالمو خراب میکنه
اینکه وقتی ازادیم گرفته میشه یا کسی فک میکنه میتونه برای من تصمیم بگیره ب خاطر این من اصن تا حالا تو هیچ ارگان و اداره و شرکتی کار نکردم ی جورایی اقا بالاسری رو مخمه.
سلام به استاد و خانوم شایسته
استاد خیلی سپاس گذارم ازت بابت این فایل جدیدی که روی سایت گذاشتی فکر کنم من تنها نفری هستم که به شدت به حل این مسئله احتیاج دارم
استاد من به طور روتینگ هر 3 ماه یکبار بیکار میشم من اصلا به این موضوع دقت نکرده بود که چرا من همش دارم هر 3 ماه یکبار بیکار میشم وقتی که من فایل شمارو دیشب دیدم یکم فکر کردم دیدم اره این مسئله توی زندگیه من هست من بهش دقت نکرده بودم هرچقدر هم فکر میکنم که چه باوری دارم که این مسئله برای من پیش میاد نمیفهمم الانم که دارم این کامنتو مینویسم دوباره از پیش کسی که کار میکردم در آمدم دقیقا توی 3 ماه کار کردن بعد بعضی موقعها پیش میاد که حق منو میخورن حقوقمو کامل نمیدن اکثر جاها که کار میکنم اون حقوقی که من دلم میخواد نمیدن استاد من خیلی توانایی دارم توی هر زمینه ای منو هرجا بزارن میتوانم از پس هر مسئله ی کاری بربیام بعد استاد چیزی که منو خیلی از نظر ذهنی اذیت میکنه بی پولیه وقتی که بی پول میشم میزنم زیر کاسه ی همه چی میگم ولش کن بابا نمیخواد اصلا سایتم نمیخواد سر بزنی دوباره میرم سراغ کارهایی که کنار گذاشته بودم و شروع به سرزنش تو نمیتونی تو فلان وکلی حرفای دیگه دوباره بعد از 3 روز یکم که آروم شدم میام سر خونه ی اولم استاد این مسئله یکبار دوبار اتفاق نیوفتاده حداقل 100 بار اتفاق افتاده
از شما استاد از میخوام که باورهایی که توی ذهن من پولادین شدن بگین تا من این مسئله را حل کنم که واقعا یک رنج همیشه درکنار منه و همینطور دوستان عزیزم
با سلام و احترام به استاد عزیزم، مریم دوست داشتنی ام و تمام دوستان هم فرکانسی ام…پاسخ این سوال که چه موضوعات ناخوشایندی است که احساسات شما را به شدت برانگیخته می کند؟
اولین موردی که در ذهن دارم بگم این است که ،استاد من از کودکی شدیداً دختر آروم و ترسو بوده ام و به شدت از دعوا و داد و این چیزها فراری و به شدت می ترسم. البته با آموزه های شما بسیار بهتر شده ام، اگر با همچین مواردی روبرو بشم. مثلاً اگر جایی در خیابانی دعوای بدی بین آدم ها مخصوصا آقایان ببینم، تا مدت ها نمیتونم از اون مکان رد بشوم و می ترسم از اون مکان … متاسفانه من با این افکار، دقیقا در زندگی زناشویی ام همین مورد را جذب کرده ام که همسرم شخصیتی تا حدودی در شرایطی به شدت ناآرام و عصبی می شوند و البته با کارکردن آموزه های شما بسیار بسیار من کمتر این ویژگی همسرم را برانگیخته می کنم و ایشون هم تا حدود زیادی رو خودشون کار کرده اند و کمتر شده … خدا رو سپاااااس
اما استاد من در چنین موقعیت هایی که ایشون به شدت عصبی باشند، من به شدت حالم بد میشه و دست و پاهام می لرزه و اصلا یه حال عجیبی میشم …. و حتی جاهایی به التماس طرف می رفتم که خواهشاً فقط داد نزن و این کار رو نکن …. بعد از خودم بدم میاد که چرا این رفتار رو در اون موفقیت کرده ام و یا چرا می ترسم …
دومین موقعیتی که به ذهنم میاد که بگم، این است که در مورد افرادی که از مواد مخدر یا حتی سیگار و قلیان استفاده میکنند به شدت حال و احوالم بد میشود و تا مدت ها اذیت میشم از فکر کردن به اون موضوع … مثلاً اگر دختر جوانی ببینم که داره سیگار میکشه خالم بد میشه و غصه میخورم و یا جایی باشم که فردی داره سیگار میکشه، بوی دودش به شدت آزارم میده و اگر از نزدیکان باشه که بشنوم اهل چیزی است یا …. من به شدت بهم میریزم. البته میدونم این موضوع ریشه از کودکی داره … ولی متاسفانه تحت احساسات شدیدی قرار میگیرم …
استاد واقعا ممنون که با این فایل ها کلی به ما کمک میکین که شخصیت واقعی خودمون رو بشناسیم و پاشنه های آشیل خودمون رو پیدا کنیم … ممنون استاد عزیزم
در پناه خدای مهربونم ها
شیما
سلاااام، عاشقتونم
دمت گرم استاد! اینقدر تو پیدا کردن پاشنه های آشیل در قدم سوم دوازده قدم ایراد داشتم! هنوز هم دارم! پاشنه آشیلمه دیگه، اگه بلد بودم چطور پیداش کنم و حذفش کنم که نمیشد پاشنه آشیل! خیییییییییییلی ممنونم، عاشقتم مرد!
من تو بی پولی، بدجور دست و پامو گم میکنم.تو تمام سالهای کارمندیم نتونستم پول ذخیره کنم….از این وام، به اون وام اسباب کشی کردم تا بازنشسته شدم! به خاطر همین که واکنشهای مرگباری به بی پولی نشان میدادم، تیکه تیکه تمام طلاهای خانمم رو فروختم و بعدش هم ماشین و زمین و خانه! الان مستاجرم و هنوز داستان ترس از بی پولی تمام نشده….
سخت ترین واکنشهای عصبی را به ناراحتیها و بی محلی کردن های خانمم نشان میدهم. دلم میخواهد زمین دهن باز کند و من را زنده نگذارد، وقتی خانمم ناراحت است…
خب، غالب اوقات، مشکلات ما از بی پولی نشات میگیرد. از اولش در زمان بی پولی، صبر و توکل نداشتیم. این اتفاق، هر ماه در زمان حقوق بگیر بودنم تکرار شد و تکرار شد و چاره ای برایش پیدا نکردیم، جز فروش طلا و ملک…تا الان که در زمان بازنشستگی، به فکر کار دوم و سوم افتاده ام و داستان همان است.
درسته.
ترس از بی پولی و ناراحتیهای خانمم به این خاطر.
به نام خدا
سلام استاد جون
اول اینو بگم که هرچی فکر کردم دیدم من کلا آدم احساساتی نیستم و شاید خیییلی از جاهایی که بقیه مشوش و به هم ریخته اند من شاید اصا عین خیالمم نباشه و اینو به عنوان یه نکته مثبت میبینم
ولی خب اگه نسبت بگیریم اگه مسائلی پیش بیان که بتونن ذهنمو درگیر کنن ، مثل اینه که آدمای احساساتی تو اون لحظه کاملا داغون و از همه جا بریده باشن و حالشون افتضاح باشه.
حالا اینم مقدمه من بود
اولین موردی که توی ذهنم میاد و شما اشاره کردید بهش توی فایل، همین احساس طرد شدگیه، خیلی پیش اومده که مثلا خانواده بدون من وقتی که من کار داشتم و دستم بند بوده، شاید مثلا نیم ساعت قبل از اینکه من فارغ بشم پاشدن رفتن گردش و خرید و رستوران در حالی که من اومدم خونه و دیدم هیشکی نیست، آخر روزه و حتی به من نگفتن که میخوام بیام یا نه. همونطور که گفتم خیلی به هم نمیریزم، حالم گرفته میشه ولی سعی میکنم از تنهایی استفاده کنم، کارای عقب افتادمو انجام بدم، مثلا حال داشتم یه فیلم ببینم. با دوستای خوبم حرف بزنم و اینطوری اتفاقی که افتاده برام کم اهمیت میشه
مورد دوم وقتیه که من دارم کارمو به خوبی انجام میدم و یه نفر که از کارم اطلاعی نداره میاد دخالت میکنه و دستور به من میده که چیکار کنم در حالی که خودم میدونم. خیلی این عصبانیم میکنه ولی خب مدتش کوتاهه سعی میکنم زود یادم بره و روال عادی کارو ادامه بدم
مورد سوم وقتیه که یه نفر بخواد سین جیمم کنه وقتی که من خودم نمیخوام حرفی بزنم این یه ذره فشار بیشتری روم میاره چون میخوام در عین حال که آرومم یه جورایی دست به سر کنم طرفو بره و برام سخته
مورد چهارم مال زمانیه که کسی بخواد از وسایلم استفاده کنه و اونجوری که من مراقب وسایلم هستم مراقبشون نباشه. قشنگ هرثانیه که اون شخص داره باهاشون کار میکنه اگر مراقبشون نباشه دارم حرص میخورم.
مورد پنجم وقتی میبینم اطرافیانم علایق به چیزا یا کسایی دارن که آسیب میزنه بهشون ولی بازم ولش نمیکنن. البته احساس ناراحتیم کوتاه مدته و بعدش سریع به خودم میگم منکه نمیتونم تا وقتی خودشون نخوان تغییرشون بدم پس به من چه. ضررشو خودشون میبینن. و اینطوری سعی میکنم اهمیتی ندم.
مورد ششم. همین الان یادم اومد. وقتیه که من تعهدی نسبت به انجام دادن کار شخصی ندارم ولی اون طلبکارانه میخواد که کارشو انجام بدم. تو همون بار اول کلی دری وری تو دلم بهش میگم و دیگه ازش خوشم نمیاد. چون تو پولتو میدی به یکی دیگه حق نداری از من طلبکار باشی
یه مورد هفتمم الان به ذهنم رسید. وقتی یه آدم بی ارزش یه امکانات خیلی با ارزشی داره که بلند نیست ازش استفاده کنه ولی من ندارم اونجا نجواهای ذهنی خیلی میرن رو مخم و احساس عصبانیت بهم دست میده که البته به خودم میگم حسادت بی حسادت!!! اگه اون داره پس منم میتونم داشته باشم و من ازش درست استفاده میکنم. خیلی تیغ باریک و دولبه اییه واقعا. سریع میتونه آدمو ببره تو فاز حسادت.
مورد هشتم مال جاییه که من دارم کارمو بهتر از بقیه انجام میدم یه جایی، ولی چیزی که اونا دریافت میکنن چندین برابر منه، با اینکه من هم علمم بیشتره، هم کارم بهتره، هم کلی از طرف شاگردا و به طور کلی مشتریا به طور مستقیم از من تعریف میشه هم جلوی خودم و هم پیش بقیه. یه ذره مایوس میشم و احساس نارضایتی بهم دست میده که البته صد در صد به خاطر وجود ترمز تو باورهای خودمه.
همینا فعلا یادم میاد ولی همیناشم فکر نمیکردم دربیاد خداروشکر که تونستم این چند تا ترمزو الان به لطف خدا شناسایی کنم. خدایاشکرت بعضیاش همینطور یه دفعه ای میومد تو ذهنم
عاشقتونم استاد عزیزم
دستتون در دست الله یکتا
با سلام و عرض ادب
خدمت استاد عباس منش عزیز
یکی از بی نهایت دستان هدایتگر خدای نزدیکم
جهت پاسخ گویی به این فایل من باید به این موارد اشاره کنم
1- احساس شدید بسیار منفی در صورت عدم توجه دیگران یا عدم تایید من
2- از دست دادن روابط اعم از روابط با جنس موافق یا مخالف
3-جذب پارتنرهای از نظر من بی کفایت و بی ارزش که قابلیت و توانایی خاصی ندارند.
4- کسب درآمد مالی کم به علت عدم توانایی هایم
5- عدم لیاقت و کفایت دلیل اصلی نرسیدن به اهداف و آرزوهایم
6- محدود بودن منابع و افراد مناسب من در جهان
7-عدم زیبایی و جذابیت ظاهری کافی من دلیل روابط بسیار کم و محدود با جنس مخالف
8- من زمانی به عادت های نامطلوب خود باز می گردم که از طرف دیگران تایید و پذیرفته نمی شود و سرزنش ها تمام ذهنم را فرا می گیرند
9- باور بسیار آزار دهنده ی فقط با تلاش های فیزیکی زیاد نتایج مطلوب حاصل می شوند
10-نبودن راههای آسان و سریع عالی درمان بیماری های ذهنی و جسمی به ویژه درمان نظام باورها و پاشنه های آشیل فراوانم
و همیشه بایستی خیلی زمان+هزینه+تلاش انجام بشود تا انسان به اهدافش برسد.
استاد عزیز لطفاً به این نکته مهم اشاره و راهنمایی بفرمایید که چرا اینقدر من دیر و سخت به اهدافم می رسم درست است که ریشه در باورهایم دارد ولی گاهی جهت تغییر این همه پاشنه آشیل خسته و ناامید می شوم….
سپاس از پاسخ های بسیار عالی دوستان و استاد عزیزم