پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
سلام به استاد عزیز و مریم جان شایسته
سلام به همه دوستان گرامی
اینجا استاد دو موضوع را مطرح می کنند
موضوع اول الگوهای تکرار شونده که مثالهای آن چه خوب و چه بد در زندگی من بسیار فراوان هستند ـ
فقط یکی از الگوهای تکرار شونده حال خوب کن زندگیم را اینجا باهاتون در میون می ذارم چرا که فعلا در مرحله اعراض از ناخواسته ها هستم و نمی خواهم از الگوهای ناخواسته تکرار شونده اینجا مطرح کنم. ان شاله بعد از اینکه دیگه تکرار نشدند ازشون خواهم گفت.
به شکل بسیار عجیبی هر وقت من خریدی می کنم ازون جنس را هم به صورت هدیه دریافت می کنم.
مثلا برای منزل میوه می خرم یهو یه آشنایی از همون جنس میوه برامون میاره و می گه از باغمون آوردم.
یا مثلا کفش می خرم، یهو یه نفر می گه این کفشا را برای من سوغات آوردند و اندازه ام نیست و کفشاشو می ده به من.
یا مثلا گل و گیاهای منزل روز به روز دارن زیادتر می شن و من با شوق و انرژی ازشون نگه داری می کنم و یه روز برای اولین بار یه خانم همسایه را دیدم و انقدر هم فرکانس بودیم که در همون برخورد اول دو سه ساعت با هم حرف زدیم در حالیکه هشت ساله همسایه ایم و هیچوقت همدیگه را ندیده بودیم. یه شب دیدم زنگ می زنن و همین خانم همسایه برام گل آورده بودن. گفت خیلی دوسِت داشتم خواستم برات گل بیارم. یعنی دیگه من کلی ذوق کردم.
حتی اینکه در یک شب دو جا عروسی دعوت بودیم هم درین این کارنامه هست که البته یکیشون که نزدیک تر بود را رفتیم.
خلاصه که این داستان خیلی تو زندگیم تکراریه.
خدا را شکر می کنم بابت اینکه اینقدر خدا دوستم داره که همش با این نشانه ها بهم یادآوری می کنه که ببین، من هستم، من اینجام، من همراهتم، دستت تو دست خودمه.
اما سوالی که مطرح کردین:
راستش من کمی بیش از یک ساله که در این سایت هستم اما از مهر 14٠1 به طور جدی تری فایلها را گوش می کنم و سعی در عمل کردن به اونها دارم.
قبل از ورود به این سایت سالهای سال عاشق این مباحث بودم و از بیست و چند سال پیش استاد بسیار عزیزی داشتم و هنوز هم پیگیریشون می کنم ( شاید نباید اسم ببرم ) که بسیاری از مطالبی که از ایشون یاد گرفتم هم راستا بود با مطالبی که استاد عباسمنش آموزش می دهند. البته دیدگاههای ایشون پایه روانشناسی داشت.
به همین دلیل من یاد گرفتم که عواطف و احساساتم تحت کنترل خودم باشه و اینکه استاد می پرسن چه شرایط و اتفاقاتی شما را بسیار برانگیخته می کند؟ واقعیتش اینه که من یاد گرفتم در شرایط و اتفاقات خیلی روی خودم کنترل داشته باشم. و از وقتی که شروع به کار با این سایت بهشتی کردم که خیلی زود نجواهای شیطان را می شناسم و سعی در اعراض از آنها دارم. حالا چند مورد که بیشتر ناراحتم می کنه و بعد از مدتها هنوز نتونستم براشون کاری کنم را اینجا می نویسم. که ردپایی باشه برای آینده خودم و اینکه در آخر به این موضوع برسم که الگوهای ناخواسته تکرار شونده زندگیم از کجا آب می خوره و داستان از چه قراره :
1. یکی از چیزهایی که از درون خیلی منو بهم می ریزه حتی اگر ظاهرم را حفظ کنم اینه که کسی حرف بی منطق و بی پایه و اساسی بزنه و به شدت روی حرفش تاکید داشته باشه و از همه بدتر اینکه بخواد منو هم مجبور کنه که مثل اون فکر کنم.
در ظاهر سکوت می کنم، جوابی نمی دم، می گم حق داره خب چیز دیگه ای بهش یاد ندادن. حتی برای اینکه حال بحث کردن ندارم تاییدشم می کنم. اما از درون نه. همش با خودم می گم چرا اینا یه ذره فکر نمی کنن، چرا هر چیزی دیگران می گن تکرار می کنن، چرا عروسک خیمه شب بازی دیگران هستند و….. .
البته به محض اینکه ازشون جدا می شم این افکار درونی تموم می شه و به تنظیمات خودم برمی گردم.
یا مثلا من دخترم را می برم جایی کلاس و پشت در موسسه می شینم و تو سایت استاد می چرخم تا کلاسش تموم بشه و برگردیم. تو این مدت چون صبح نسبتا زود می ریم من جلوی یک نمایشگاه ماشین پارک می کنم که ساعت 1٠ میان مغازشونو باز می کنند و در حالیکه هیچ جای پارکی نیست به من می گن جلوی مغازه ما پارک نکن و جابجا شو (حرف بی منطق ) در حالیکه خیابون که برای اونا نیست. قبلا اگه بود جابجا می شدم و خودم را به زحمت می انداختم و همچنین دخترم را اما از وقتی دارم رو دوره عزت نفس کار می کنم کسی نمی تونه بهم زور بگه و جلوشون ایستادم و بحث کردم و گفتم تا دخترم نیاد جابجا نمی شم.
کلا اگر کسی حرفی بزنه که منطق درستی نداشته باشه و فقط بخواد زور بگه ناراحتم می کنه. البته که دائما دارم روی مهارت گفتگو کردن کار می کنم و در بیشتر مواقع گفتگو اولین کاریست که انجام می دهم نه ناراحتی و عصبانیت و غیره.
2. مورد آزار دهنده بعدی اینه که ما در محله ای بسیار ساکت زندگی می کنیم که چون نزدیک دو تا از پارک های بزرگ تهران هست همیشه صداهای بی نظیر پرنده ها میاد. و انواع پرندگان آزاد در محلمون هستند. من به شدت از صداشون لذت می برم.
این سکوت لذت بخش چندین و چند بار در روز گاها حتی ده بار در یک روز توسط قراضه چی ها شکسته می شه که واقعا آزار دهنده است.
مدتی یه همسایه داشتیم که زیر هود آشپزخانه سیگار می کشیدند که بوی سیگارشون در منزل ما می پیچید اینم خیلی آزار دهنده بود و من خیلی دنبال این بودم که راه نفوذ بوی سیگار را ببندم اما پیداش نکردم. یا افرادی که در مکانهای سربسته عمومی بدون رعایت دیگران سیگار می کشن.
و ازین قبیل مراعات نکردن های دیگران در این کشور بسیار زیاد می بینیم.
به طور کل کسانی که برای دیگران، وقت دیگران، شخصیت دیگران و حریم خصوصی دیگران احترام قائل نیستند و کار خودشون را می کنند بدون اینکه به این موضوع توجه کنند که آیا این مزاحمت برای دیگران هست یا نه برام ناراحت کننده است و سعی می کنم دنبال راه حلی براش باشم.
البته اینو هم بگم که خودم شاید به طور افراطی دیگران را مراعات می کنم. مثلا اگر بیموقع باشه و بخوام به کسی تلفن بزنم، قبلش بهش پیام می دم الان می تونی صحبت کنی که زنگ بزنم یا بعدا بهت زنگ بزنم.
هر چقدر فکر میکنم که چه مسائل دیگری من را ناراحت میکند چیز دیگری یادم نمیاد
این دو مورد هم که مطرح کردم فقط ناراحتم میکند و دنبال راه حل برای آن هستم و این گونه نیست که بابت آنها عصبانی بشوم یا خود خوری کنم یا چیز دیگری.
با تشکر فراوان از استاد عباسمنش عزیز که سوالهای بسیار خوبی مطرح می کنند و ما را به تفکر و کنکاش درونمون وادار می کنند.
در پناه حق باشید، 5 تیر 14٠2
سلام خدمت استاد و همه عزیزان
واو واقعا تا قبل از این فایل و فکر کردن و جواب سوالات نمیدونستم که انقدر مشکل دارم ولی هرچقدر که بیشتر فکر کردم بیشتر اومد. تقریبا تموم جواب های احتمالی استاد رو منم داشتم.
الگو های تکرار شونده:
1 هر استادکاری که باهاش آشنا بودم تو پول دادن مشکل داشته حالا هر کدوم به یه شکلی
2 آدم هایی رو جذب میکنم که زیاد قول و قرار براشون مهم نیست و براحتی دروغ میگن انگار ن انگار
3 کسانی که انگار میدونن روی چی حساسم و عصبیم میکنن حتی آدم های جدید
4همیشه نوبتم عقب میفته مثلا تو صف بربری چند نفر ازم میزنن جلو
5 زود جیبم خالی میشه چه روزی 200 تومان کار کنم چه 1 میلیون. البته اینجا یه باوری داشتم که خدا همیشه میرسونه و همین طورم بوده ولی خوب بلد نیستم نگهش دارم.
6 با هر دختری آشنا میشم زیادی اجتماعیه میخوام اینطور بگم
7هر جمعی که میرم در مورد بدبختی و چیزهایی که من نمیخوام صحبت میکنن و در کل انگار همه میخوان باهام دردودل کنن
8هر وقت چیزی رومیخوام بفروشم خریدار نداره یا ارزونه ولی وقتی میخوام چیزی بخرم خیلی ارزشمند و قیمتش میره بالا مثلا میخواستم ماشینم رو بفروشم خریدار خاصی نداشت و خیلی کم میدادن منم با یه قیمت کم فروختم بعد چندماه الان دوبرابر قیمتش میارزه.
در مورد برانگیخته گی احساسات
1 وقتی در موردم انتقاد میکنن
2وقتی میشنوم کسی پشت سرم حرفی زده حتی اگه زیاد بد نباشه. این فکر میکنم بزرگترین پاشنه آشیل منه.مورد اول دوم که یکی میشن و من کم کمش تو ذهنم به طرف یه فوش میدم و اون آدم بشدت از چشمم میفته و یکی از خط قرمز های خودم اینه که پشت سر کسی غیبت نکنم.
3نصیحت دیگران(انگار من چیزی نمیفهمم و همه میخوان راه راستو بهم بگن)این چیزیه که تو ذهنمه و منو عصبانی میکنه
4وقتی میخوام به یه خانمی درخواست دوستی بدم که از قبل مردم
5حرف زدن تو جمع که ضربانم رومیبره رو هزار
6 وقتی یه رفتار نادرستی از بقیه با اطرافشون حالا هرچی میبینم(هرچی سرتون بیاد حقتونه)این فکر میاد و جروبحث…
7وقتی کسی یه مردونگی در حقم میکنه یا در فیلم یه مردونگی میبینم خیلی تحت تاثیر قرار میگیرم در حدی که بعضی وقتا گریه ام میگیره
8وقتی کسی در مورد مادرم چیزی بگه آتیش میگیرم
9وقتی یه مقدار بهم فشار بیاد دستپاچه میشم
10وقتی یه مشتری باکلاس برام میاد خیلی هول میشم انگار (مگه من میتونم اینو راضی کنم)
11وقتی قراره بریم سفر تاصبح خوابم نمیبره
12تو تصمیمات جدید که کلا خومو گم میکنم
13 موقع خریدبشدت وسواسی میشم
14وقتی با یه آدم پرو برخورد میکنم
15 وقتی کسی نمیتونه بهم اعتماد کنه
البته در مورد بیشتر اینا سعی کردم کارایی در موردشون انجام بدم و موفق هم بودم تو بعضیا ولی هنوزم هستن
ازتون سپاسگزارم که این فایل رو آماده کردید و مارو به فکر انداختین
از خداوند سپاسگزارم که در زمان مناسبی منو به این فایل هدایت کرد و به دستم رسوند.این یکی از سورپرایز های امروزم بود که ازش خواسته بودم.️
به نام خدای هدایتگر به سمت خواسته ها به اسانی
سلام به استاد عباسمنش عزیز و مریم
باورکنید میخام ساعت ها تحسینتون کنیم یرای این شخصیت عالی که دارین با رسیدن به تمام خاسته ها و هدف ها بازم مسیر ادامه دادید حرکت کردید تو این سطح از داریی زندگی زیبا بازم ادامه هدف جدیدو ساختن این اندام بی نظیر این پوسف شفاف سفید واقعن چقد باید انگیزه داشته باشی همیشه در حال حرکت همیشه قدم برداشتم برای بهتر بهتر شدن هزاران تحسین برای شما چقد اندامتون بی نظیر شده
و خداروشکر ی فایل جدید دیگه و نکات مهمشو مینویسم تا بیشتر یاد بگیرم و در زندگیم به صورت واقعی عمل کنم برای بهتر شدن زندگی و درک خودم و قوانین جهان هستی
الگوهای تکرار شونده زندگی
=وقتی یک اتفاغی در زندگیمون تکرار میشود یعنی یک چیزی در ذهنمون کار میکنه ی سری باورهایی الگوهایی در ذهنمون هست که داره کار میکنه
=تمام اتفاغات زندگی ما با افکار کانون توجهمون شکل میگیره
=یعنی هر انچه در زندگی ما اتفاغ می افته خودم شکل میدیم و عامل بیرونی هیچ تاثیری در زندگی ما نداره
=و واکنش های ما به اون اتفاغ باعث میشه اون جنس اتفاغ در زندگی ما کمتر بشه یا بیشتر بشه
=هر آنچه توجه میکنیم در زندگی ما بیشتر و بیشتر میشه
=در کل کانون توجه ما اتفاغات زندگی مارو رقم میزنه(الگو Pattern )
=اگر ی اتفاغ تکرار شونده در زندگی ما هست یعنی اون افکار و باورها غالب در ذهن ما هست ن که باعث الگوهای تکرار شونده میشون
=ی سری اتفاغاتخاسته یا ناخاسته شرایط در زندگی ما رخ میده که پذیرفتیم در زندگیمون هستن
=اگر یک اتفاغی در زندگی ما داره تکرار میشه اون الگو تمرار شونده هست
=تمام اتفاغات زندگی ما به واسطه باورهای ما شکل میگیره باورها فکر افکاری هستن که زیاد تکرار میشن
=ما باید الگوهای تکرار شونده رو بشناشیم و بدونیم اینا طبیعی نیستن اگر اتفاغ مثبتی می افته یعنی باورهای مناسبی هست که این اتفاغات می افته(خوب nice)بقیه فکر میکنم شانس ولی الگو تکرار شونده هست در تمام موارد مثبت یا منفی
=باید اینو بدنیم که اتفاغاتی که در زندگی ما داره تکرار میشه دلیل داره و باورها و برنامه زندگی ما اونو رقم میزنه
=هر اتفاغی که داره تکرار میشه خودمون داریم خلقش میکنیم
سوال برنامه
چه شرایط اتفاغاتی در زندگی ما شرایط احساسات مارو شدید تر میکنه چه مثبت چه منفی؟
مثل انتقاد شدن..حرف مردم ..ترسیدن از صحبت در جمع ..مظلوم دیدن..برخورد نامناسب افراد با هم یعنی ظلم..گرفتن تصمیمات بزرگ..خوردن به مشکل سخت در زندگی که سخت ذهن کنترل کرد..مشکلی به عزیزامون پیش میاد..بی توجهی بهمون حالا دوستان خانوداه..قدران نبودن کاری که برای کسی انجام میدیم..وقتی به کسی نمیتونیم کمک کنیم..(شریکpartner)
جواب من
من توی کامنت دوستانم خوندم که روابط عاطفی جامعه حرف مردم خانواده نوشتن واقعیت اینه من هدارو شکر این مسائل اصلن تو زندگیم ندارم یعنی میتونم بگم همشون حل شدن و الان واقعن فکر میکردم اصلن تو فکر نمیومد تا اینکه کامنتهارو خوندم
من در دوره ای از تغییر فرکانسم هستم که به شدت ورودی هامو کنترل میکنم کانون توجهم کنترل میکنم یعنی باور کنید برای من الان از کار فیزیکی سخت تر این کار چون در همه زمینه ها رسانه حرف زدن گوش دادن آهنگ خیلی فیلتر دارم و انرژی زیادی میزارم برای کنترل کانون توجهم و بیشتر وقت توجهم به خاستم هم در موردش حرف میزنم مینویسم تجسم دیدن زیبایی ها یعنی بیشتر وقتم توجهم روی خاسته هامه و اصلن وقت ندارم ببین جامعه چیکار میکنه یا چی درمورد من میگن
اصلن اینکه من کسی قضاوت نمیکنم حرف کسی برام مهم این باعث شده روابط ما با همه عالی بشه و هیچتضادی در روابطم چه عاطفی چه جامعه چه خانواده اصلن مشکلی نیست خداروشکر یادم نیس واقعن از کی درست شده ولی میدونم همه چی الان در بهترین حالت و فقط دارم از زندگی بیشتر لذت میبرم
و در مورد ناخاسته ها واقعن حرف نمیزنم حرف گوش نمیدم
تضاد اول اینه دوست دارم تمرکز 100درصدی بزاریم روی موضوعات سایت و دقیق اجرا کنم
اتفاغاتی که برام می افته گمکردم وسایل که هست در زندگیم نمیگم خیلی زیاد ولی هشت در زندگیم که نمیدونم این چجوری باید باورشو عوض کنم
و بودن مو در غذا که بعد 4سال دنبال کردن شما همه زندگیم عوض شده زیر رو شده ولی این مو لامصب هنوز هست هست
(اینو کاش خودتون مثال میزدید که چجوری با چه باورهایی میشه باور قبلی درست کرد)
و از فروش راحت با سود بالا بالاترین لذت میبرم کل ادرنانینم ترشح میشه و ساعت ها در احساس خوبم کلن خیلی وقت خداروشکر در احساس خوب هستم
و از مواقعی که مشکل مالی هست خوب احساسم بد میشه
یعنی بیشتر احساسات من برمیگرده به مسائل مالی چه مثبت چه منفی من در زندگیم این که الان دوست دارم اینقد که تو همه جنبه ها نتایجم عالی بوده دوست دارم مالیم هم اونقد رشد کنه که راحت ماشین بخرم راحت خونه بخرم اینکه مالیم خیلی بالا نیست اینم احساس بدی میده ولی در کل به این که اینقد تا الان مالی پیشرفت کردم به این موضوع نگاه میکنم و احساسمو بهتر میکنم
تنبل هستم و تنبل بودنم باعث شده به خیلی اتفاغات زندگی بی توجه باشیم که با قانون میخونه و این عالیه
نمیدونم در ست فهمیدم فایل و درست جواب دادم با خوندن کامنتهای دوستانم قطعن بهتر یاد خواهم گرفت
سپاسگذارم برای این فایل زیبا
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب وهدایت الله دارم براتون
به نام خداوند مهربان و هدایت گر
ضمن عرض سلام ت
وعرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان
اقا اهنگری سلام عرض میکنم خیلی ارادت دارم
ازت تشکر میکنم که انقدر از زاویه قشنگی این فایلو برسی کردی و موضوعات و الگو هایی که تکرار میشه در زندگی رو چقدر قشنگ ربطش دادی به کانون توجه مرسی واقعا اصلا ذهنم به این جا نرسیده بود خدارو شکر یاد گرفتم یعنی یاد اوری شد برام که بیشتر حواسم رو از همسن الان جمع کنم به نکات مثبت
چون تکرار میکنه خواسته ها و کمتر میشه ناخواسته ها
و به قول استاد که میگه هسته تمام موضوعاتی که تدریس میکنم این توجه هستش که به هر چیزی بیشتر توجه کنی بیشتر میشه به چیزی کمتر توجه کنی کمتر میشه حا انتخاب با خودت روی میز همه چیز هست …..
اقا نکته خوبی رو منشن کردی فیلتر کردن اهنگ ها خب من اهنگ هایی رو که فاز غم داره در کل سعی میکنم گوش ندم اما چقدر خوبه که بجای اهنگ گوش دادن تمرکزم رو بیشتر بزارم روی اموزش ها انشالله
چقدر خوبه که یاد اوری کنم به خودم مشتری های درجه یکم رو چقدر خوبه که چیز هایی که دوستشون دارم رو بیشتر ببینم بیشتر گوش بدم بیشتر بخوام
اقا خلاصه خیلی استفاده کردم واقعا دستمریزاد چقدر خوب درک کردی قانون رو انشالله پر روزی باشی و شاد و سلامت
خدایا شکرت
سلام استاد خوبم خداروشکر که بازم یه فایل زیبا و با ارزش برای ما خلق کردید
یه مدت بود که به خودم میگفتم چطوری باور محدود کننده های خودمو پیدا کنم بیشترشم در مورد پول و ثروت بود
متاسفانه الگو تکرار شونده ای که خیلی. حس منو بد میکنه ودائم منو نگران میکنه اقساطمه
چون مبالغشم بالاس اتفاقات و خرجهای رخ میده که نتونم پولی که برای اقساطم کنار گذاستم فقط برای پرداخت اقساطم خرج کنم و مجبور میشم باز قرض بگیرم. و این سیکل معیوب. ادامه دار میشه جوری که باز. با گرفتن همون وام قرعه فقط میتونم قرضهای که گرفتمو پرداخت کنم. و در اخر باز من همون جایگاهم و حتی شاید به پایینتر برم
ولی باز خداروشکر شما امروز این فایلو از شما شنیدم
و تونستم الگو معیوب خودمو پیدا کنم
فقط مونده درست کردن این سیکل معیوب که با کمک خدا و شما انشالله از پسش برمیام
سلام و درود و سپاس بینهایت به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته گرامی.
راستش این سوالات خیلی ذهن منو درگیر کرد و نتونستم بین سوالی که پرسیدین چه الگوهای تکرار شونده ای در زندگی شما هست، با سوال بعدی که پرسیدین چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما قویترین احساسات رو در شما برانگیخته می کنه، ارتباط پیدا کنم.
بخاطر همین مینویسم تا بهتر درک کنم.
بنظرم بعضی الگوهایی که توی زندگیم تکرار میشن اینا هستن:
1. هر چند وقت یکبار کارهای اداریم خیلی دیر و سخت انجام میشن. و افرادی رو جذب میکنم که دقت کافی ندارن و کارمو درست انجام نمیدن و کارمو راه نمیندازن.
2 هر چند وقت یکبار بحث سنگینی با مادرم یا یک فرد دیگه دارم.
3. هر چند وقت یکبار بیمار میشم.
4. هر چند وقت یکبار وارد یک رابطه میشم و بعد از یک مدت رابطه ام رو تموم میکنم.
5. هر چند وقت یکبار شغلم رو از دست میدم یا رها میکنم. یا یک همکاری رو با فرد یا افرادی شروع میکنم ولی بعد از یک مدت با دلخوری تموم میکنم. یا دچار رکود در کسب و کارم میشم.
6. هر چند وقت یکبار یک خرید احساسی انجام میدم.
7. هر چند وقت یکبار دچار ناامیدی و افسردگی زیاد میشم.
سوال بعد اینه که چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی من قویترین احساسات رو برانگیخته میکنه و بشدت عصبی یا ناراحت میشم؟
1. زمان هایی که یک نفر بهم گیر بده که یک کاری رو انجام بدم یا انجام ندم و ازم انتقاد کنه یا قضاوتم کنه و بخواد نظر خودش رو بهم تحمیل کنه.
2. زمان هایی که یک فرد وظایفی که نسبت به من داره رو درست انجام نده. مثل کارهای اداری.
3. زمان هایی که من یک کاری رو انجام بدم یک لطفی رو در حق دیگری بکنم ولی ازم تشکر نکنه و قدرمو ندونه.
4. زمانهایی که فردی کارهای شخصی خودش رو به من تحمیل کنه.
5. زمانهایی که ببینم کسی به تمیزی خونه یا محیط اهمیتی نمیده.
6. زمانهایی که یک چالش و مسئله ای توی خونه و زندگی رخ بده. مثلا خراب شدن یک وسیله یا قسمتی از خونه.
7. زمانهایی که یک نفر منو به جای اینکه با اسم خودم صدا بزنه با صوت یا ایما اشاره صدام بزنه.
8. زمانهایی که یک فردی توقعات بیجا ازم داشته باشه. مثلا چیزی رو ازم بخواد که وظیفه من نیست.
9. زمانهایی که فردی شوخیای بیجا باهام بکنه یا خیلی زود بخواد باهام صمیمی شه.
10. زمانهایی که با فردی حرف بزنم و فرد گوش نده.
11. زمانهایی که از کارم انتقاد بشه و ایراد گرفته بشه. یا بفهمم که پشت سرم صحبت کردن.
12. زمانهایی که یک تصمیم نسبتا بزرگ میخوام بگیرم.
13. زمانهایی که بفهمم جنسی رو گرون یا بی کیفتی رو خریدم.
14. زمانهایی که خیلی تلاش میکنم ولی کارهام خوب پیش نمیره.
خب حالاچه رابطه ای هست بین سوال اولی و دومی؟
بنظرم هر دو سوال در واقع یکیه.
یعنی الگوهای تکرارای زندگی من درواقع همون شرایط و اتفاقاتی هستن که قویترین احساسات رو در من برانگیخته میکنن.
مثلا هر چند وقت یکبار کارای اداری برام پیش میاد که خیلی سخت انجام میشه و در این شرایط من بشدت احساسات منفی رو تجربه میکنم. در این شرایط من باید دقت کنم ببینم چه باور مخربی دارم که این شرایط رو برای من تکرار میکنه؟
1. باور به سخت انجام شدن همه کارها.
2. باور به اینکه کارمندا اصلا هیچ کاری انجام نمیدن و نمیخوان کار مردم رو راه بندازن.
3. باور بی ارزشی خودم.
باورای جایگزین خوب:
1. من برای اینکه به خواسته ای برسم نیاز نیست زجر بکشم من فقط باید آروم باشم و لذت ببرم و تمرکزمو بذارم روی نکات مثبت اون لحظه و اون آدم و به این شکل حالم رو خوب نگه دارم تا کارام راحت انجام بشه. احساس خوب اتفاقات خوب و احساس بد اتفاقات بد.
همه کارمندا آدمای خوبی هستن تکه ای از خداوند هستن و خداوند بیشتر از من میخواد که من به خواسته ام برسم. همه کارمندا دوست دارن که کارشونو درست انجام بدن و کار مردمو راه بندازن.
3. من انسان ارزشمندی هستم من بینهایت ارزشمندم بی قید و شرط و خداوند کل جهان رو برای من خلق کرده و همه جهان رو به تسخیر من درآورده.
البته اینا فقط جملات قشنگه و باید خیلی کار کنم تا تبدیل بشه به باور.
سلام مجدد
من تقریبا همیشه کارهای خونه رو انجام میدم
تمیزی خونه ،جارو
گرد گیری
ظرفها رو هم من میشورم
مادر گاهی فقط غذا درست میکنن من تهتغاری دخترام و خواهرام همه ازدواج کردن
گاهی فقط کافیه یه کارو انجام ندم
(چون دارم تو اتاق رو خودم کار میکنم)
بعد ازم شاکی میشن چرا تو وظایفتو انجام نمیدی
چرا هیچ کاری انجام نمیدی
و همش نشستی تو اتاق:|
واین همیشه تکرار میشه
وجالبه یکی از خواهرام ک دوسال ازم بزرگتره موقعی ک مجرد بود
همیشه نشسته بود پیش بقیه و راحت از زیر کار در میرفت و بقیه هم میدونستن و چیزی نمیگفتن
اون موقع هم من بیشتر از اجیم کار میکردم و بیشتر ب ایشون توجه میشد
اینم بگم ک آجیم روابطه ش بابقیه خیلی بهتر از من بود
وراحت از خودش تعریف میکرد
و میگفت من چیکاری انجام دادم فلان روز الان تو انجام بده خخخخخ
واینم بگم تو دوره دانشگاه اصلن کنفرانس ندادم چون درتوان خودم نمیدیدم
حتی تو جمع خانواده
ولی الان خداروشکر خیلی بهتر شدم
قبلا دوسداشتم نظر بقیه رو همه جلب کنم تو خانواده و هرکاری میگفتن انجام میدادم بدون اینکه فک کنم ک آیا به ضررم هست یا نه
مخصوصا آجی بزرگه ک مث یک دیکتاتور حکومت میکرد تو خونه حرف حرف ایشون بود به قول خودش چون ازهمه بزرگتره و همیشه الگوی من بود و همه کار بلد بود مث خیاطی
بافندگی
اشپزی
و.. ومن هم همه ی اینا رو ازش یاد گرفتم بعدا ک با قانون آشنا شدم فهمیدم تمام ذهنیت ایشونو داشتم حتی نسبت ب فامیل وپدر مادرم
فکرکن درمورد همه چی از زاویه دید ایشون جهانو میدیم
همین الانم گاهی ک کاری میگه ک من نمیتونم انجام بدم راحت میگم نه
خیلی ناراحت میشه و به همه میگه ولی باز مث قبل حس میکنم گاهی تاثیر میزاره روم عذاب وجدان میگیرم
من تو کل دوره دبیرستان یه دوست داشتم فقط چون همه اکثرا غیبت میکردن برای همین اونو انتخاب کردم ک بعد اشنایی با این مسیر هم باهاش درارتباط بودم ک هرسری خبر بدی میداد و توجهش رونکات منفی بود ک ایشونم حذف کردم
حالا الگوهای مثبت:
جدیدا هرچی و میخوام پیدا کنم ک گم شده چه از وسایل خودم چه مال بقیه توخونه
ازخدا هدایت میخوام
و میگم خدایا بهم بگو کجاست منو ببر اونجا
وراحت و سرراست پیداش میکنم
اخیرا هرچی دلم بخواد حتی فکرش از ذهنم عبور کنه همون روز به دستم میرسه
هدیه میگیرم از اعضای خانواده
هر درخواستی داشته باشم پاسخ داده میشه
خرید باقیمت خییلی مناسب
شنیدن ندای درونم و گوش دادن بهش
و چقد حسم خوب میشه ولذت میبرم
من تو تلگرام خدا یه فرشته گذاشت سرا راهم برای اینکه بیام تو مسیر
یه آقایی ک شاگرد استاد بود
وایشون هم به تضادی شبیه تضاد من خورده بود ویه جورایی درک میکردیم همو
خیلی بهم کمک کردن ایشون
چون همیشه درمورد
قانون صحبت میکردیم ومن هرسوالی داشتم ایشون بادقت تمام از قران از حجاب از روابط از تجربه هاش از جذب هاش
از استاد
از عشق استاد
از رابطه رویایی استاد
از دیدگاهش
جواب میداد چون ایشونم ب تضاد خورده بودن خودش میگفت ک خییلی بهم کمک کرده حضور شما تو زندگیم چون کل قانونو هرروز مرور میکردیم
تقریبا2سال ونیم باهم درارتباط بودیم
متاسفانه من به ایشون وابسته شدم چون متفاوت ترین مردی بود
ک تو زندگیم دیدم
باور کمبود
و فک میکردم فقد از طریق ایشون میتونم آگاهی دریافت کنم
به یکی از دستان خدا وابسته شدم
و از خدا کمک خواستم هدایت خواستم تا منو خودش هدایت کنه به آگاهی های جدید
ودوستان جذبی جدید
ک خدا خیلی قشنگ منو ب این سایت این مکان توحیدی
این دوستان فوق العاده توحیدی
واستاد استادم
واصل آموزش ها
هدایت کرد
الهی صدهزاررر بارشکرت
استاد عزیزم خیییلی ازتون ممنونم بابت اینکه سخاوتمندانه آموزش های بینظیرتونو دراختیار ما به رایگان میزاربن
خیلی دوسدارم تک تک دوره هاتو و تهیه کنم ب امید الله
ک این از مهمترین اهدافم شده
سلام استاد عزیز و مریم جون
خیلی خوشحالم که اینجا تو این حس خوب تو این سایت جادویی و رشد دهنده
استاد یه چیزه خفن یه ترمز سفت دارم پیدا میکنم میدونم با برداشتنش کلی میرررم جلو کلییی به بالا پرت میشم و خیلی خوشحالم
و امدم اینجا بگم درس و بهتره بگم الهام الانم
ترمز کمبود محبت
من شما که گفتیم دیروز یاده دوتا اتفاق افتادم بعد دوتا اتفاقم جدید برام افتاد دیدم اینا چقد شبیه هم دهنم وا مونددددد خدایی اووف
من چع ترمزی داشتم خبر نداشتم
خب حالاا اتفاقات
شماره 1
نزدیک ترین برای دیشبه
من دیشب دندونمو کشیدم و داشتیم میرفتیم دکتر گفت یه چایی برا زنت درس کن بهش بده
که اومدیم من منتظر عشق محبت بودم برام چایی درس کنه و میگفتم این قدر منو نمیدونه این محبت نداره این سرده ینی نگاهم اینجوری بود
شاید ماله پولشه اینجوری میکنه
بعد بله قول استاد همه چی تقصیر خودمونه
پس من خودمم میتونم اوکی کنمش من چیزی که میخاستم محبت عشق بود و سر سنگین شدم و اروم اروم خودمو اروم کردم
شماره 2
تو خونه مادرشوهرم بودم یه لحظه رو دیدم برام یکم سخت بود هضمش اینکه شوهرم انقد با بچه خواهرش انقد شوخی میکنه میگن میخنده
بعدش گفتم میدونی اون بهش نزدیک بوده بلاخره اول اونا بودن بعد من اومدم عروسشون شدم بهونه@
شماره 3 توی باغ شوهرم با یکی دیگه گرم میگرف میگفتن میخندیدن و من هم تو این شرایط یه ترمززز داشتم قشنگ دارم میفهمم بیشترشون سر محبت شوخی ینی همون رابطس
ینی باورهای عشق های قشنگ
باور کنم که زوج هایی مثل استاد همیشه چقد رابطه خوبی دارن با استاد با بقیه همیشه خوبن همیشه شادن همیشه کلی محبت و عشق دارن خداروشکر میکنم خیلی اخلاق استادودوس دارم انقد محبت داره انقد زیبتی میبینه جهانو انقد پر از عشقه و عشق میده ینی انگار خدا استادو وصل کرده به منبع عشق محبت از بس وقتی میبینی خود به خود احساست خوب میشه و عشق زیادی دریافت میکنی و میدونم روی این باورمو اروم اروم بهتر بهتر میکنم و یاد اوری کنم و من چند تا 4یا5 تا اتفاق این تازگی برام افتاد و این ترمز های خفنی هستن و ممنون که فهمیدم و راه برام روشن تر شد و باور به اینکه انقد خدا منبع محبت و شادی داره و من خدا خودش کلی بهم محبت زیاد و راحت میده چون کریمه چون بخشنده هس وهابه و من از محبت و عشق پرررر هستم
سلام مجدد خدمت استاد عزیزم
من هی دلم می خواد در مورد این فایل و سؤالی که مطرح کردید بنویسم . واقعا چراغی توی دلم روشن کرد این سؤال و دلیل اون مفهوم خالق شرایط بودن که در جلسه اول کشف قوانین متعهد شدیم که باورش کنیم را درک کردم . یعنی وقتی ما اتفاق های تکرار شونده را بررسی میکنیم متوجه میشیم پای ترمز یا ترمزهایی در میان هست .
من علاوه بر مواردی که در کامنت قبلی نوشتم چندین مورد دیگه هم به یاد آوردم مثلا در مورد شکرگزاری من اینجوریم که وقتی شکرگزاری میکنم حالا بابت داشتن هر نعمتی که هست یه حسی مثل ترس و دلشوره بهم دست میده بخصوص اگر دیگران اون نعمت را نداشته باشند . بارها اینو تجریه کردم تا جاییکه ترجیح میدم شکرگزاری نکنم و با پاسخ به این سؤال به یاد آوردم که من اون حس دلشوره به همراه شکرگزاری را بارها از سر گذروندم و اذیتم کرده ولی هرگز به چشم یک موضوع تکرار شونده بهش نگاه نکرده بودم و از بس اذیتم میکرد فوری ازش میگذشتم و همیشه به خودم میگفتم چرا میگند شکرگزاری کنید تا احساستون خوب بشه و نعمتهاتون بیشتر بشه . و من نمیدونستم که با هربار شکرگزاری یک عامل بازدارنده و باور غلط در من شروع به فعالیت میکنه . بهش فکر کردم و فهمیدم من خودم را لایق داشتن نعمت نمیدونم که با هر بار به یاد آوردنش حسم بد میشه و یه چیزی مثل احساس گناه یا ترس از دست دادن بهم دست میده . و مسلما همین موضوع باعث میشه نعمتهای جدیدتر و بزرگتری را بدست نیارم و نتونم خالق شرایط و موقعیت های خوب و فرصت های طلایی بشم . فکر می کنم این بزرگترین پاشنه آشیل من تا این لحظه باشه
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
استاد عزیزم ممنونم به خاطر همه فایلها و علی الخصوص این فایل عالی که دقیقا برای من اومد.
این الگوی تکرار شونده چیزی هست که من در موردش چند روز پیش در عقل کل از بچه ها سوال پرسیدم….
من در سال گذشته همبن موقع درگیر بی نظمی قاعدگی شدم و درمان کردم و امسال هم همینطور و این چرقه توی ذهنم خورد که اینکه این مساله تکرار شده چیزی درون من مساله داره…..
در مورد مباحث مالی هم من دو الگوی تکرار شونده برا پیش اومد که دقیق مثله هم بود و باعث از دست دادن کار و قطعی در آمد شد….
سوال اول:
1.اینکه خودم واطرافیان بیمار شویم یا خبر بیماری کسی را بشنوم
2.ارتباط داشتن با افرادی که منو یاد خاطرات نامناسب می اندازند
3.اینکه مرا مجبور به انجام کاری کنند که دوستش ندارم
4.اینکه بخواهم برای اولین بار وارد محیط ناشناخته شوم استرس میگیرم
5. این که عزیزانم درگیر یک سری مسائل باشند
6.بحث و بگو مگو با همسرم
7.شکست مالی واز دست دادن کار.
سلام به دوستان عزیزم و دو استاد گرامی که با جان و دل کار میکنند و بسیار سپاسگزارم.
سوال=چه شرایط و اتفاقاتی قوی ترین احساس را در شما برانگیخته می کند ؟
️اولیش که به شدت باید روش کار کنم مسائل مالی هست ،من چون از بچگی در خانواده ای بزرگ شدم که بیشتر دعواهاش سر پول بوده و به شدت باور فقیرانه داشتن و حتی با وجود پول خوبی هم که در می اوردن برای ما کار خاصی انجام نمیدادن،من از بچگی ترس از فقر داشتم و هیچگاه درخواست هامو نمیگفتم و الانشم نمیگم و امیدوارم خودم ثروت بسازم چون همون طور که گفتین سن عامل ثروت نیست ،و سر این موضوع زمانی که حرف هایی در خانه در مورد پول کم اوردن و .. می شنوم یا زمانی که بیرون میرم و نمیتونم چیزی بخرم به شدت حالم بد میشه و احساس بی مصرفی میکنم از طرفیم میدونم که هر چه ثروتمند تر بشوی به خدا نزدیک تری و این موضوع که من الان ننتونستم ثروت بسازم بهم سیلی ای میزنه که ببین چقدر از خدا دوری ….و حالم رو بد میکنه ،اینکه نمی تونم برم سر کلاس مورد علاقم یا ..
2= یکی از چیز هایی که خودتونم مثالش رو زدین ،انتقاد هست که حالم رو بد میکنه که بیشترم زمانی پیش نیاد که از دهن فردی که دوسش دارم می شنوم یا زمانی که با فردی صحبت میکنم و اون فرد انقدر تمرکزش رو منفیا هست که از زیباترین حرف هامم بدیا شو بهم میگه و حسمو بد میکنه ،که سعی کردم ازش دوری کنم چون اصلا اصلا نمیشه با همچین فردی صحبت کرد درباره قانون … که البته خود استاد گفتن اشتباه صحبت کردن و من چک هاشم خوردم البته و نتونستم احساساتمو کنترل کنم و نگم به کسی ….
3=زمانی که به داداش کوچیکتر زور میگن یا زمانی که بزرگترا دعواش میکنن و میزننش به شدت حالم بد میشه ،احساس میکنم باید یکاری کنم تا کمکش کنم و به شدت دلسوزس میکنم براش جوری که دو دفعه اخر منم وسط دعوا رفتم و کلی گریه زاری شد اما بازم خداوتد کمکم کرد ،روی نسانه من زدم و درباره دلسوزی کردن خوندم که چقدر بده و همه چی سر جای درستشه ….الان خیلی بهتر شدم و میتونم ذهنم کنترل کنم .
4=گرفتن تصمیمات هم برام سخته چون ترس از ایندش رو دارم که این هم نشان از بی ایمانیه …
5=زمانی که دوستای مدرسم بهم بی توجهی میکنن احساسم بد میشه
6=زمانی که با مرد ها ارتباط بر قرار میکنم ،ترس از این رو دارم که دارن گولم میزنن به خاطر الگو های زیادی که ازش دیدم و شنیدم ….
7=گاهی به علاقهام شک میکنم برای همین حالم بد میشه که نکنه دارم راه اشتباه رو میرم و زمانم تموم بشه …
8=چیزه دیگری که حالمو بد میکنه مقایسه خودم با بقیه هست و زمانی که میبینم اونا از من بهترن احساس بی لیاقتی میکنم.
و فکر کنم تمام این داستانا از یک جا دودش بلند میشه اونم عزت نفسه !!!!!!!!!