پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 41
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
((به نام خداوندبخشنده ومهربان))
عرضه سلام واحترام دارم خدمت استاد عزیزم جناب آقای عباسمنش وبانو گل مریم شایسته ودوستان عزیزم درسایت .
سوال اول:
1. چه الگوهای تکرار شونده ای دارید؟
من به نظم وترتیب بسیار اهمیت میدهم وبرایم اهمیت دارد که همیشه همه جا مرتب باشد ولی همیشه اطرافیانم انسان های بی نظمی هستند وهمیشه با آنها بحث دارم بر سر این موضوع ودر قدم هشتم دوره دوازده قدم کاملا برایم مسجل شد که خودم این شرایط را خلق میکنم وباید اعراض کنم از آن ولی ذهنم به شدت مقاومت دارد وهمین باعث شده که این موضوع همیشه تکرار شود.
الگوی بعدی گم کردن کلیدهایم توسط فرزندانم است من خودم همیشه عادت دارم کلیدهایم را در جا کلیدی منزل آویزان کنم وهمیشه به فرزندانم تذکر میدهم کلید من را برندارید گم میشود ولی هربار آنها درشرایطی کلید های مرا برمیدارند وگم میکنند وباز هم میدانم که خالق آن خودم هستم.
ولی واقعا نمیدانم چگونه از آن اعراض کنم.
الگوی بعدی خراب شدن ماشینم است که هر چند وقت یکبار بدجور خراب میشود وبااینکه من هربار سوار آن میشوم شکرگزاری میکنم به خاطر داشتنش ولی باز تکرار میشود.
الگوی بعدی خالی شدن کارت بانکی ام است که هربار سعی میکنم که مقداری پول در آن بماند وخرج نکنم ولی خرجهایی پیش میآید که مجبورم تا ته آن خرج کنم ووقتی تا ته تمام میشوددوباره پر میشود واین هرماه تکرار میشود .
سوال دوم:
2.در چه مواردی به شدت احساساتی میشوید؟
اولین ومهمترین پاشنه آشیل من فرزندانم هستند که وقتی مشکلی داشته باشند یا خطایی مرتکب شوند به شدت غمگین وناراحت میشوم واصلا نمیتوانم بی خیال باشم در حالی که مرتب با خودم تکرار میکنم الخیر فی ماوقع ولی احساسم ناراحتی وغم است ومیدانم احساس است که فرکانس میسازد.
دومین نقطه ضعفم نگاه کردن همسرم به زنان زیباست که این موضوع مرا شدیدا عصبانی میکند وهرکاری میکنم که به رویش نیاورم نمیتوانم وبعد خودم را سرزنش میکنم که چقدر بی عزت نفسی .
با اینکه خودم از دیده دیگران زیبا هستم ولی احساس میکنم مرا تحقیر کرده با این رفتارش.
سومین احساسات بد رو وقتی تجربه میکنم که از،طرف دیگران بی توجهی ببینم واین را دلیل غرور زیاد میدانم واهمیت دادن به نظرات دیگران .
چهارمین حال بدم زمانی است که به خاطر موضوعی به دیگران نه بگویم وبعد از آن به شدت عذاب وجدان میگیرم هر چند که بسیار سختم است که نه بگویم ودربیشتر موارد نمیتوانم بگویم.
اینها مواردی بودند که
مرا به فرکانس پایین میآورند ونمیتوانم از آنها رها شوم.
سپاسگزارم از خداوند منان که مرا هدایت کرد به این فایل وسپاسگزارم از همه شما عزیزانی که دیدگاه مرا خواندید وسپاسگزارم از استاد عباسمنش و بانوگل مریم
که این فایل رو برای ما تدارک دیدند.
آرزوی حال خوب واحساسات عالی دارم برای تمامی اعضای سایت عباسمنش.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و.دوستان بی نظیر
سوال 1: چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
1-بیشترین.چیزی که خیلی احساستم برانگیخته می کنه دخالت بقیه توی زندگیمه که خیلی عصبیم می کنه.
2- یکی دیگه این.که بخوام یک کاری انجام بدم.نشه انجامش بدم به ویژه اگر اون.کار مثلا کار مشتریم باشه و قرار بود امروز تحویلش بدمـ
3- یک چیز دیگه این که مثلا توی محیطی باشم.مثلا باشگاهی چیزی بعد بیان ازم.خواستگاری کنند یاشماره بخوان اینم به شدت حالم بد می کنه..
4-این که کسی سوال بی ربط ازم بپرسه
5-این که کاری هم واسه کسی بکنم تشکر نکنه وخیلی بی تفاوت باشه عصبیم می کنه و احساس بدی بهم دست میده.
6-وقتی توی جمعی چیزی بگم و هیچ که توجه نکنه یا سوالی بپرسم، یا مثلا درخواستی کنم و کسی جوابش نده خیلی حس بدی بهم دست میده …
7-این که کسی چیزهای ساده رو هم بلد نباشه و.تلاش هم.نکنه یاد بگیره عصبیم می کنهـ
8-این که کسی ضعیف باشه هم خیلی عصبیم می کنه ادمهای ضعیف عصبیم می کنند و ادم هایی که خودشون قربانی می کنند که ترحم جلب کنندـ.
9-این که ببینم کسی اویزون بقیه اس هم بدم میاد ، حالم بد می کنه.
10-کسی به خانوادم بی احترامی کنه هم حالم بد می کنه.
11- ادم های غر غرو هم خیلی عصبیم می کنندـ
سلام استاد عزیزم
امروز واسه من روز بسیارپرباری به لطف الله بود
خدا دو تا کد رو که قبلا هم داده بود بهم
باز جدی تر بهم گفت
هر آنچه در این جهان هست وقتی بد میدونی گناه نیدونی بدت میاد حست بد میشه این میشه انسداد در جسمت و مانع جریان انرژی است
مثلا من مشروب ، رقص جلوی جمع ، و مدل لباس بودن و یسری چیزای دیگه بد میدونم
خوب باید بردارم ترمزمو
حس بد به چیزی نداشته باشم
قشنگ امروز فهمیدم باورای مذهبی منه که باعث مشکل مالی بیماری و روابط درب داغونم شده
کد دوم
موثر دونستن هر عاملی غیرازباورام
شرک
و نابود کننده ست
به نام فرمانروای کل جهان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
سلام به دوستان عزیزم
1- من این الگوی اشتباه رو دارم که وقتی سرکار هستم و افراد خانواده یا دوستان به من زنگ میزنن که کی میایی خونه و من میگم یک ساعت دیگه میگن باشه پس سه ساعت دیگه انشالله اینجایی و این حرف آنها روی من تاثیر میزاره و یه شرایطی ناخواسته بوجود میاد که واقعا دو یا سه ساعت دیگه میرسم خونه اوضاع جوری شده که وقتی با خانواده میخواییم بریم بیرون ساعت قرار رو به من دو ساعت زودتر میگن که تا اون موقع برسم
2- من مدتی هستش که از خداوند خواستم و هدف گذاری کردم که تا آخر امسال ماشینم رو بفروشم و یک پرشیا صفر کیلومتر بخرم و دارم روی باورهام کار میکنم و باور های درست رو ویس گرفتم و هرروز گوش میکنم و چند شب پیش خواب دیدم که خریدمش و دارم باهاش رانندگی میکنم و لذت میبرم اما تو خواب هی نجوا میومد که تو لیاقتشو نداری و نکنه چشمت بزنن و چون تو فایل های رایگان شما استاد عزیز شنیده بودم که میگفتید چشم وجود نداره و این شرک هستش که فکر کنی انسان ها میتونن تو زندگی تو تاثیر بزارن به مقداری درک و باورش کردهام و نتایج خوبی گرفتم و همون تو خواب به خودم میگفتم چشم زدن وجود نداره این شرکه که فکر کنی کسی میتونه تورو چشم بزنه و با خودم میگفتم چرا میگی من لیاقت ندارم من که دارم روی باورهام کار میکنم و همش میگم من روح پاک خداوند هستم و لایق بهترین ها هستم و میدونم که وقتی احساس عدم لیاقت داشته باشم باعث میشم اون چیزی هم که الان دارم رو از دستش بدم
3- من این الگوی اشتباه رو هم دارم که تعهد ندارم
من تو تعطیلات عید امسال هدف گذاری کردم که امسال دوره 12 قدم رو ببینم و به آموزه ها عمل کنم و تا دو ماه اول سال خوب بود صبح ها ساعت 5 صبح بیدار میشدم و تا 7:30 فایل های دوره رو میدیدم و بعدش میرفتم باشگاه و تا ساعت 9 باشگاه بودم و ورزش میکردم و بعدش پر انرژی میرفتم سرکار و داشتم از زندگیم لذت میبردم و مصرف قلیون رو کلا گذاشته بودم کنار اما خرداد ماه رفتم مسافرت و از وقتی اومدم تهران انگیزم کم شد و دوباره دوره 12 قدم رو رها کردم والان صبح ها به زور ساعت 7 یا 8 از خواب بیدار میشم
4- من این الگوی اشتباه رو هم دارم که وقتی با دوست هام هستم به راحتی صحبت میکنم اما تو بعضی از جمع ها که میخوام صحبت کنم به سختی صحبت میکنم و بعضی اوقات خیلی کم کلمات رو اشتباه تلفظ میکنم و باید روی عزت نفس و یا همان اعتماد به نفسم کارکنم کلا من اعتماد به نفسم خیلی کمه مخصوصا تو ارتباط با جنس مخالف حتی خجالت میکشم که نگاه کنم به صورت اون فرد که جنس مخالف من هستش و پاشنه آشیل من عزت نفس هستش که به امید الله یکتا این ماه میخوام بخرم دوره عزت نفس رو و روی خودم کار کنم که مهارت هامو افزایش بدم و سرمایه گذاری کنم روی مهارت هام
5- من یک الگوی اشتباه دیگه هم که دارم اینه که وقتی میخوام تصمیمات بزرگ بگیرم میترسم و با خیلی از آدمها صحبت میکنم و مشورت میگیرم ازشون که چیکار کنم و خودم شهامت شو ندارم که خودم تصمیم بگیرم و پاش وایستم مثلا الان صاحبکارم برای هر یک واحد کاری که میزنم مبلغ 25٫000 تومان بهم میده و لابراتوار های دندان سازی منطقه های بالاتر مبلغ 40٫000 تومان برای هر یک واحد پرداخت میکنن و الان من یک تصمیمی رو مدتی هستش که میخوام بگیرم اما اقدامی نکردم اینکه از اینجا برم یا فعلا وایسم همینجا که مهارت هامو افزایش بدم بعدش برم این فکر هم ریشه اش از این اومده که بقیه میگن تو چند سال اینجا خاک این کار رو خوردی و اگر بری جای دیگه امکان داره بهت کار یاد ندن و توی همین سطح بمونی که اینم خودم فکر میکنم که باور اشتباهی هستش چون دیدم افرادی رو که تو همین سطح من بودن محل کارشون رو عوض کردن و جای جدید بهشون کار هم یاد داده البته اون فرد دختر بود و همکار هام میگن اون چون دختر بوده بهش یاد دادن به پسر درست و حسابی یاد نمیدن و یک باور غلطی هم که دارم اینه که اگر من برم جای دیگه کار منو قبول میکنن نکنه از اینجا برم و جای دیگه برام کار پیدا نشه که طبق گفته همکار هام میگن کار تو خیلی عالی هستش و سلیقه بخرج میدی برای کارت و اینم از کمبود اعتماد به نفس میاد که من توانایی ها مو باور ندارم و شرک دارم و به این ایمان ندارم که روزی من رو خداوند میده و دارم روی باورم کار میکنم طبق گفته های شما استاد عزیز و بزرگوار که تو یکی از فایل ها میگفتید زمانی که بندر عباس بودم گفتم امروز میرم و میگم دیگه نمیام و دیگه باج نمیدم و ایمان داشتم که بار من روی زمین نمیمونه و وقتی عمل کردم درهایی از نعمت به روم باز شد
سپاسگزارم استاد عزیز که باعث شدید این خانوادهی عالی و صمیمی کنار هم دیگه باشیم و آگاه بشیم نسبت به شناخت قوانین جهان و خداوند و پیشرفت کنیم و باعث پیشرفت جهان بشیم
انشالله خداوند همهی ما رو به راه درست و راه کسانی که به آنها نعمت داده و راهی که در آن غم و ترس وجود ندارد هدایت و حمایتمون کنه
️️️
سلام به استاد عباسمنش، خانم شایسته و دوستان عزیزم
الگوهای تکرار شونده من: 1_ من از کودکی به صورت حرفه ای ورزش میکنم و همیشه توی تمرینات عالی و بهترین هستم ولی موقع مسابقه عملکردم افت میکنه و استرس تمام وجودمو میگیره البته از زمان آشنایی با استاد عباسمنش بهتر شدم ولی بازم موقع مسابقه افت میکنم.
2_ از صحبت کردن توی جمع به شدت ترس دارم.
3_ زمانی که مشکل مالی واسه خانواده ام به وجود میاد خیلی ناراحت میشم.
4_ مشتریانم خوش حساب نیست و تمایل به پرداخت قسطی دارند.
سلام خدمت استاد عزیزدوست داشتنی و مریم جون
استاد مثل همیشه شاهکار دیگه ای روی سایت گذاشتید
من خیلی وقت توی سایت شما هستم مدام فایل ها گوش میدم خیلی تغییر کردم اما بازم هم نیاز به تغییرات خیلی زیادی هستم
استاد امروز شما سوال زیبایی پرسیدید چه شرایط و اتفاقات در زندگی قویترین احساسات رو در ما برانگیخته کرده ؟
استاد اگه بخوام نقاب بزنم بگم من الان خیلی دختر مثبت اندیشی شدم دروغ محض چون با اینکه روی خودم کار میکنم باز خیلی جاها ضعیف عمل میکنم
1- اولین مورد من دختر بسیار مسئولیت پذیریم نسبت به خانواده و برادرزاده ای که مادرش از دست داده و من مسئول بزرگ کردن دختر ده ساله ام
هروقت خواستم کمی از مسئولیتم کم کنم ی اتفاق میفته که از شدت ترس اون اتفاق دوباره خودم محکمتر پای مسئول بودنم میمونم
2_در ارتباط مردهای نیازمند ,ضعیف ،و…. به سمت من میاد و برای اونها نقش حامیم
3- عاشق ثروتمند همیشه تلاش میکنم هرگز به ثروت نمیرسم موجودی من تغییر نمیکنه انگار می دوید من می دویدم
4-من همیشه روی اهدافم تمرکز میکنم ایده های عالی به ذهنم میرسه جلو میرم همیشه تمام کارهام نیمه رها میشه من میمونم ی دنیا حسرت این باعث شده قبل از شروع کار خودم میگم تهش مگه معجزه بشه
5-توی محیط کارم با جون و دل کار میکنم اما همکارم وقتی از زیرکار در میرن من به شدت حرص میخورم و این هر روز برای من اتفاق میفته
6-چون از برادرزاده ام نگهداری میکنم هرازگاهی کارهای که براش انجام میدم نادیده میگیره غصه میخورم با اینکه دختر ده ساله اس اما من متوقع ام چون حتی بیشتر از یک مادر برای تلاش میکنم ازش انتظار دارم
7-کسی با من بد حرف بزنه خیلی زود برخورد تند میکنم ، یا احساس کنم کسی به من تیکه ای بنداز یا توی کارم دخالت کنه یا الکی ایراد بگیره تبدیل به دختری میشم که حق ب جانب و هرجور بخوام میتونم جواب بدم و هروقت آروم شدم کوتاه میام این اخلاق بدم شدم دختر عصبی تلاش کردم خوب بشم اما همیشه موقت
استاد من خیلی اخلاق بدی دیگه ای داشتم که سالهاست روی خودم کار میکنم خیلی خوب شدم اما روی این ها هنوز گیر دارم
آرزو دارم دختری آروم ، منطقی ،پر تلاش ، ثروتمند و رها باشم از بار مسئولیت اضافه
استاد درسته حرفهای من منفی بود اما واقعیت شخصیت الان من بود و من اینجام که این ها رو اصلاح کنم
من ی نمونه از تلاش بگم خانواده من عاشق پسر بودن من دو برادر دارم و خودم تک دختر و فرزند ارشد خانواده مدام منو محدود میکردند و از برادر هام حمایت لباس های ک من میپوشیدم کاملا پسر ،کفش پسرونه تا هجده سالگی مد از دختر بودنم ناراحت و آرزو پسر بودن تا اینکه رفتن سرکار ی دختر تند ، با کفش های پسرونه
ی مدتی گذاشت ی اتفاق جالبی افتاد با خانمی هم نام خودم اشنا شدم اون وقتی رفتار و برخورد من میدیدهمش میگفت تو چرا مثل پس از بر خورد میکنی اول توجهی نمیکردم چون برام عادی بود اما رفته رفته من به خودم اومدم دیدم واقعا مثل اون خانم با مردها و خانم حرف نمیزنم ایشون خیلی زیباتر رفتار. میکنه و… به ایشون نزدیکتر شدم آنقدر دختر بودن برام جذاب تر شده. بود دلم میخواستم برای همیشه دختر بمونم با هم رفتیم خرید لباس های دخترونه ،کتاب های ارتباط و… از این لحاظ شدم ی دختری با روابط اجتماعی عالی و همیشه با حرف هام و صحبت هام توی محیط کار و دوستام مورد تعریف وتمجیدم عزیزانم و حتی تربیت برادرزاده از نظر ادب و برخورد دخترونه اون هم زبانزده مدرسه ، فامیل و… شده
استاد مشکل من پیدا کردن باور های مخرب کنکاش میکنم بعضی اوقات پیدا میکنم اما شرایط پیش میاد از لحاظ کار ،اجتماع ، خانواده به خودم میام میبینم یک هفته است از برنامه دور شدم دوبار از اول و…ولی وقتی میام دوباره شروع میکنم زندگیم پر میشه از اتفاقات خوب اما موقت
سلام استاد عزیزم روز و شبتون بخیر…
من چندین اتفاق جالب و هم زمانی برام پیش اومده که دوست دارم از خودم اینجا اثر بذارم تا وقتی حل شد برگردم و بخونم و درس بیشتری بگریم…
چند وقتیه که درگیر کار های ازدواج هستیم و با این با طرف مقابلم هیچ مشکلی نداریم ولی شرایط به گونه ای پیش رفت ک رابطمون تیک نمیخوره.. بارهای اول ک زمان جلسات خانوادگی به تعویق می افتاد توجه کمی میکردم ولی این توجه قوی و قوی تر شد تا جایی که هر بار قرار ها کنسل میشد و کار من شده بود گریه از کوره در رفتن عصبی شدن گله کردن و کلی حسو حال بد…من دچار شرک شده بودم و الگوی تکرار شونده زندگی ام شده بود عقب افتادن زمان اون هم چندین بار با اینکه هیچ مشکلی در بین ما نیست و نبوده… چند روز پیش ک دیگ با زور زدن های بیخودی زمان قرارهامون داشت اوکی میشد دوباره یه مشکلی از اسمون افتاد وسط رابطمون ک باید صبر کنید و ماهم شاکی شده بودیم و حس و حال خیلی بد تا اینکه به خودم اومدم و گفتم چرا یادت رفته چرا فراموش کردی قدرت اصلیو چرا داری به عوامل بیرونی قدرت میدی همون موقع تماس گرفتم به همسرم و بهش گفتم ک ما که قانون رو میدونیم ما ک میدونیم مقصر خودمونیم چرا داریم خودمونو بازی میدیم چرا داریم اشغتلارو زیر مبل پنهان میکنیم یکم صحبت کردیم و ارامشمون برگشت و من سر کار شروع کردم به گوش کردن فایل ها… زدم نشونه یه فایلی اومد ک شما تو اون فایل اشاره کردید به فایل فقط روی خدا حساب باز کن.. استاد شاید تا اون روز بار ها و بارها این فایل رو گوش کرده بودم ولی اون روز خیلی درکش کردم انگار نشسته بودید جلوم و با من حرف میزدید((وقتی رو دیگران حساب باز میکنی داری خودتو از خوشبختی دور میکنی…قدرت خداست… خدا از بی نهایت دستانش بهت کمک میکنه دستشو بهش نگاه نکن یه روز با دست این بهت کمک میکنه یه روز با یکی دیگ..من بارها و بارها یاد گرفتم روی ادم ها حساب نکنم)) بلد از اون دو تا فایل میکس دارم ازتون ک چقدر قشنگن و هر بار ک گوش میکنم حس و حالم دگرگون میشه یکی اونی ک میگید من نمیدونم تو میدونی تو جواب تمام مسائل رو میدونی من به هر خیری از سمت تو برسه فقیرم… تو باورش کن اون همه چی بهت میده تو مثل موسی باورش کن تو مثل ابراهیم باورش کن… اینارو گوش کردم و دگرگون شدم ارامش پیدا کردم و اون لحظه هیچ عامل بیرونی مهم نبود به خودم مگفتم اسما کی رابطه بهت داد کی بهت شغل داد کی بهت عزت داد چرا فراموشش کردی دوباره.. استاد واقعا فایل هاتون رو باید هزاران هزاران هزاران بار گوش کرد و بازم ک فراموش میشه… بعد از این موضوع هدایت شدم به مقاله توحید و شرک و رابطش با قوانین جهان مه خانم شایسته عزیز نوشته که چقدر بی نظیره چقدر کامله اینقدر دگرگونم کرد که وقتی زدم از شرکت بیرون حالم بهترین حالت بود انگار ن انگار اتفاقی افتاده شبش به پیشنهاد همسرم سوالات جلسه سوم کشف قوانین رو که ایشون دارن جواب دادیم و ترمز ها یکی یکی پیدا شدن و ما متحیر شدیم از این همه ترمز با خودم گفتم خدایا شکرت بخاطر این تضاد ها که منو به تو برگردوند… استاد روز بعد دوباره شروع کردم فایل روی خدا حساب باز کن رو گوش کردن و مدام مینوشتم شاید این چند گقت صفحه ها نوشتم از صحبتاتون و دوباره یه اتفاق قشنگ:با خودم گفتم اره درسته باگ من شرکه من عوامل بیرونی رو مقصر میدونم ولی تا من میام رو خودم کار کنم زمان میبره و بازم به تعویق میوفته ولی خب این حالت بهترین حالته حداقل و بعد به صورت خیلیییی عجیب هدایت شدم به فایلی که شما از قوانین جهان میگید اون فایلی که میگید همه چیز قانون داره زندگی ماهم قاقنون داره و ما حالا که این قوانین رو میدونیم باید تمرین کنیم تا از این قوانین استفاده کنیم این فایل پلی شده بود توی ماشین و در حالی که داشتم با دوستم صحبت میکردم شما گفتید خداوند سریع الاجابه خدا به دعا سریع پاسخ میده و در ذهن من تیک خورد ک قرار نیست زمان زیادی ببره تو باورش کن و حالا مبخوامعنتیجه فقط دو روز کار کردن رو بگم که یه نشونه اومد برامون که یکی از کارامون انجام بشه شاید نشونه باشه شاید انجام بشه ولی من امروز احساسم مهرکه بود بی نظیر بودم و اشکم داشت میریخت خدایا تو واقعا هستی تو همون جایی هستی که من تنهام و روی نیازم به توست و نه غیر تو…
استاد عزیزم ما در حال برداشتن این الگو تکراز شونده هستیم و من نتیجه رو مینویسم و قراره مه بیشتر روی قوانین کار کنیم این هم مواهب وجود این مسئلس که مارو توانا تر میکنه….
حالا جواب به سوال شما
من که احساس شدیدی پیدا میکنم
وقتی شرایط اونجور ک میخوام پیش نره
کافیه زمانی دیر برسم کافیه یکم عجله بشه در کارم و کافیه یکی از وعده هایی ک به خودم دادم عملی نشه این حالت همونجاییه ک من گریم میگیره و نمیتونم قوی باشم
حالت بعدی وقتی احساس کنم ک داره ازم سواستفاده میسه یا به نحوی بهم ظلم میسه(البته که پاشنه اشیلمه احساس قربانی شدن) وقتایی ک بحث دختر پسری میشه من شدیدا عصبی میشم و مدام دارم زورمو میزنم که ما حقوق برابر نداریم زن کمتر نیست زن قویه و فلان…
وقتایی ک خوبی کنم به دیگران و احساس کنم داره تبدیل به وظیفه میشه اونجا قشنگ میتونم احیای اتیشی شدن کلمو بفهمم
یا حتی وقتایی ک احساس کنم یکی داره از اعتمادم سواستفاده میکنه مثلا من باهاش روراستم ولی اون نه اینجاها خیلیی بام برمیخوره هیچی نمیگم ولی رابطم با اون طرف سرد میشه
…
منتظر جلسه دوم شما استاد عزیزم هستم
1402.4.5:)
به نام خالق فراوانی وثروت
سلام به استادعزیزوخانم شایسته عزیز
سلام به خانواده عباسمنش
هدایت امروزم خدایاشکرت یک درس جدید ازاستادم
استاد،،بنده سالهاست که بخاطرباورهای مخربی که داشتم دربیشترزمینه ها وپاشنه های آشیل فراوانم بشدت زندگی داغونی داشتم حالا چند نمونه اش را مثال میزنم ازتضادهایی که درزندگی گذشته ام داشتم
ازلحاظ عاطفی ام اینقدر وابسته بودم که بشدت همیشه استرس اینو داشتم که مبادا در رفتارم خطایی ازم سربزنه که همسرم ازم ناراحت بشه و…
وهمین احساس بدی که نسبت به این موضوع داشتم بسیار باعث آزارم میشد چونکه همیشه بایک ترسی زندگی میکردم که نکنه روزی همسرم ترکم بکنه ومن تنها بمونم ومن نابود بشوم و متاسفانه همینطورهم شد
ازلحاظ توقع از دیگران اینکه بسیار از اطرافیانم وخانواده م توقع داشتم که در شرایط بد زندگیم کمکم باشند چونکه من درزمانهایی که ازدستم برمیامد بهشان کمک کردم وبسیار نارحت میشدم وقتیکه ازمردم جوابی نمیگرفتم
یا مثلا بارها شده بودکه اخرشبها که باماشینم ازمحل کارم میرفتم خونه توی مسیر میدیدم افرادی باخانواده درکنار خیابان باخانواده بخاطرتموم شدن بنزین موندن با وسیله نقلیه شون ومن کمکشون میکردم وکارشونو راه می انداختم وبعضی اوقات پیش میامدخودم ماشینم بنزین تموم میکرد وکنارخیابون میموندم وکسی به کمکم نمیامد ومن به قدری عصبانی میشدم که به زمین وزمان فحش میدادم وبه خودم قول میدادم که دیگه کار کسیرو راه نمی اندازم
من خودم روبشدت دوست نداشتم اصلا وقتی گاهی خودمو توی آینه نگاه میکردم حالم ازخودم بدمیشد اینقدر ازخودم ایراد میگرفتم ویابخودم میگفتم توالان چی داری وبه چه امیدی زنده ای نه خوشکلی نه قدبلندی داری نه هیکل درستی داری فقط بدرد مردن میخوری وتا ساعتها بعد ازخودم وخدای خودم عصبانی وباخودم درجنگ بودم
خلاصه خونه مستاجری و بدهکاری و هرجایی که کارمیکردم پولمو نمیدادن وووووو
متاسفانه این داستانها تمومی نداشت وهمچنان پشت سر هم توی زندگیم بصورت تکرار ادامه داشت ومن هم همیشه عوامل بیرونی را مقصر مساعل زندگیم میدیدم وخودمو بسیار هم عالی
خدایاشکرت خدایاشکرت
ازوقتی استادباشماآشناشدم وباسایت عباسمنش بلطف خداهمچنان درحل تمامی این مسائل برآمدم وازهمه مهمتر مقصراینهمه مسائل درزندگیمو یافتم که جزخودم نبودم وجزخودم هم کسی نیست که به کمکم بیاید وازوقتی دیگه خودمو توی آینه نگاه میکنم وخودمو دوست دارم وباخودم به صلح رسیدم بسیاربه آرامش رسیدم
وزندگیم رنگ زیبایی به خود گرفته
شادوپیروز باشیددرتمام مراحل زندگیتون
ممنونم اززحمات شما استاد ومریم خانم
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم سلام به مریم خانم عزیز و سلام به همه بچه های سایت
استاد من تا الان تا صفحه 30 کامنت همه بچه ها رو خوندم خیلی خوب بود
من قبل از آشنا شدن با قوانین انواع و اقسام اتفاقات نازیبا ، آدم هایی که رفتار و گفتار نامناسب داشتن ، …. و کلی اتفاقات نامناسب رخ میداد رو تجربه میکردم
اما
بعد از اشنا شدن با قوانین و بعد از ورودم به سایت شما و گوش دادن کلی از فایل های دانلودی و بعدش تهیه بعضی از دوره های شما و کار کردن روی خودم ، ورق برگشت
دیگه خبری از اون اتفاق ها و آدم های نامناسب و مریضی و…نیست
من بیشتر وقت ها در زمان مناسب در مکان مناسب هستم
اینقدر قشنگ هدایت میشم که خودم لذت میبرم
درخواست هایی که توی ستاره قطبی مینویسم اجابت شدنش از یکی دو هفته رسیده به یکی دو روز و گاها فقط چند ساعت
اصلا من یه آدم دیگه شدم وقتی به مریم قبلی فکر میکنم بعضی وقت ها باورم نمیشه من واقعا یه زمانی اون شکلی بودم!!!!!
هر چی فکر کردم ببینم چیا دارن تکرار میشن که خوب نیستن فقط یه چیز یادم اومد اینکه وقتی وارد جمعی میشم که توی اون جمع اکثر دختر ها ازدواج کردند حالم یه کم بد میشه، استرس میگرم مخصوصا اگر اون دختر خانم ها از من کوچکتر باشند دیگه بدتر
با خودم فکر میکنم الان بقیه در مورد من چی فکر میکنن : چرا مریم ازدواج نمیکنه_ نکنه خواستگار نداره
راستش بعضی وقت ها هم دیگران یه حرفایی رو با تیکه و طعنه میگن
من نتایج خیلی خیلی خوبی گرفتم و دارم میگرم
اما در مورد ازدواجم هنوز اتفاق نیفتاده
از وقتی این فایل رو گذاشتین روی سایت ، دارم با خودم فکر میکنم خب من چه باور محدود کننده توی ذهنم دارم که نمیتونم ازدواج کنم؟!
چیزی که تا الان بهش رسیدم فک میکنم این باشه که من یه جورایی دوس دارم قربانی باشم
یعنی دیگران هی من رو قضاوت کنند که چرا مریم ازدواج نمیکنه نکنه اصلا براش خواستگار نمیاد و فلان بعد من با یک مرد فوق العاده ازدواج کنم و بهشون در عمل نشون بدم دیدید من چقدر لایقم و چقدر خواستگار خوبی داشتم
این مورد من توی عید بهش رسیدم و تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم اما اینکه باز هم الان دارم همین مشکل رو مطرح میکنم یعنی به اندازه کافی روی خودم کار نکردم که هنوزم این باور محدود کننده ،احساس قربانی شدن هی تو ذهنم به عنوان جواب سوال میاد
البته راستش زیاد مطمئن نیستم که این باشه
همین الان روی دکمه نشانه من زدم و از خدا کمکم خواستم که خدایا همین حرف مردم و تایید شدن توسط اونها پاشنه آشیل منه
دوره قانون آفرینش بخش دوم اومد
من دوره قانون آفرینش رو ندارم اما متن زیر فایل خیلی جالب بود
توی اون متن در مورد احساس لیاقت و عزت نفس هم صحبت شده بود واینکه پیامبران از خدا درخواست های بزرگ داشتند و اجابت میشده فکر میکنم استاد توی اون دوره در مورد باورهای که پیامبرها داشتند صحبت کردند و جواب این سوال رو دادند که چرا به خواسته هامون نمیرسیم
فک میکنم این بحث لیاقت و اهمیت ندادن به حرف مردم و دنبال توجه و تایید دیگران و به به و چه چه شون نبودن میتونه کلید حل مسئله من باشه
خیلی دوس دارم بشینم روی این موضوع کارکنم و حتما انشاا… انجامش میدم
استاد عزیزم ازتون خیلی خیلی سپاس گزارم
مریم خانم عزیزم از شما هم خیلی خیلی سپاس گزارم من شما رو خیلی دوس دارم
سلام به استاد عزیزم
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات منفی را در شما برانگیخته می کند؟
اولین چیزی که به شدت منو به هم میریزه اینکه یکی منو نصیحت کنه مخصوصاً در زمینه کاری، از سمت همسرم و مادرم،« بیا برای شروع کارت وام بگیر, هرکاری به سرمایه اولیه نیاز داره ,این کارو بکن, اون کارو بکن »واقعاً خیلی خودم رو کنترل می کنم که فقط سکوت کنم و احترام شون رو نگه دارم ،چون دوست دارم مطابق با آموزش های شما پیش برم عجلهای و تکامل طی نشده ،سنگ بزرگ برندارم و اصلاً دوست ندارم بدهکارکسی باشم
دومین چیزی که خیلی منو به هم میریزه و خیلی تو زندگیم داره تکرار میشه اینه که وقتی دارم یه مطلبی رو یا یه کامنتی که خیلی فوق العاده است رو مثلاً با همسرم مطرح میکنم و تو گوشیشو صرفاً فقط سرش رو به نشانه تایید تکون میده ،یا گوش میده و اون بازخورد ی که میخوام رو نمیگیرم ،خیلی به هم میریزم و خیلی پشیمون میشم که چرا دارم در مورد این مباحث که اینقدر ارزشمند ان با ایشون صحبت میکنم ،فک میکردم دیگه دست از تغییر دادن همسر م برداشتم اما نه ،به صورت نامحسوس و از طریق دیگه ای دارم توجه اش رو به آموزش های شما جلب میکنم
باید بتونم هیجانات و احساساتم رو کنترل کنم ودر مورد نتایج دوستان با کسی صحبت نکنم و فقط خودم ذوق کنم ،تمام
یکی از چیزای دیگه احساسات منو در جهت منفی برانگیخته میکنه اینکه پسرم زیادی درونگراست و با هر کسی ارتباط برقرار نمیکنه و تعداد دوستاش محدوده ،وقتی برای من تعریف میکنه که مثلاً فلان جا تنها مونده یا کسی نبوده بازی کنه من خیلی ناراحت میشم، در حالی که خودش شاید اینقدر براش مهم نباشه ،اصلا خودم هم همینطوری هستم و از تنهایی خودم کلی لذت میبرم ،ولی برا پسرم قضیه فرق داره
یکی دیگه اینه که یکی جلوی من با بچهاش بد برخورد کنه یا کتکش بزنه ی به هم میریزم و و احساسم خیلی شدید بد میشه ،کلاً رو بچهها خیلی حساسم،بنظرم واقعا نعمت هستن ،
کامنت های دوستان رو که خوندم در مورد اینکه اگر کسی منو تحویل نگیره منو مهمونی دعوت نکنه یادش بره ناراحت میشن من هم اینطوری بودم و اتفاقا این آخرین بار یکی از اقوام که دخترشون پزشکی قبول شد و منو مهمونی دعوت نکرد
به همسرم خیلی برخورده بود ولی من ناراحت نشدم ،کوچکترین گلایه ای نکردم، برام اصلا مهم نیست، ولی در گذشته برعکس به شدت،توجه طلب و طالب رفتن به هر نوع مهمونی و دور همی و کمک از صفر تا صد بودم ،الان حس میکنم زمانم خیلی با ارزشتر از اینه که بخوام کاری که اولویتش بالاتره رو رها کنم مثل کار کردن رو فایلها و برم مهمونی ، تنهایی خودم بیشتر به من خوش میگذره و در این زمینه کاملا تغییر کردم
یه چیز دیگه ای که این چند وقت داره تکرار میشه اینکه اگر که دیر از خواب بیدار شم مخصوصاً روزهایی که صبح باشگاه نمیرم 6من بشه 7,حسم بد میشه ، یه حس عجله ،وای دیر شد، بهم دست میده و خودمو سرزنش می کنم و حس میکنم جدیداً زمان خیلی کم میارم با اینکه از لحظه لحظه استفاده مفید می کنم،اما باز هم خیلی به خودم سخت میگیرم و میدونم که دیر بیدار شدم از سر تنبلی نیست واقعا طی روز از فکرم ،بدنم خیلی کار میکشم
اما انتظار م داشتن انرژی خیلی بیشتری هست،
وقتی میبینم بابام با سن بالا هنوز داره کار میکنه با اینکه انقدر داره که دو نسل بعدش بخورن به خودش خیلی سخت میگیره و خیلی کار (کشاورزی )میکنه خیلی احساسم بد میشه در حدی که اشکم در میاد و خیلی براش ناراحت میشم,در حالی که خودش میگه از کارش لذت میبره
الگوی تکرار شونده دیگه که خوشبختانه متوجه ریشهاش شدم و از اون موقع دیگه تکرار نشده ،این بود که من خیلی حس قربانی بودن در زندگی داشتم، از اینکه چرا تو روستا به دنیا اومدم و از اول کلاس زبان نرفتم بگیر تا اینکه چرا دیر با این قوانین آشنا شدم، تازگی متوجه شدم که حتی وقتی دارم خودم را با کسی مقایسه می کنم یعنی حس قربانی بودن دارم،در حالی که فکر میکردم این مقایسه باعث انگیزه دادن بهم میشه « این آگاهی را قبلا نداشتم» از وقتی که متوجه اثرات مخرب این باور در زندگیم شدم اصلا دیگه از داشتن این حس نه تنها لذت نبردم بلکه به شدت متنفرم که حتی در خیال خودم هم حس قربانی بودن داشته باشند و یک سری اتفاقات تکرار شونده در روابطم با خانوادهام با کسانی که برای من کار میکنند به صورت کامل قطع شد و برطرف شد
وقتی توی یه کاری تلاشم رو میکنم و به در بسته میخورم و راه حل رو پیدا نمیکنم ،کلافه میشم بیابون باشه یا خیابون ،میشینم گریه میکنم تا یکم آروم بشم، که این یکی رو میدونم ریشش در 1,لیاقت و ارزشمندیه ،که خودم رو و لیاقت خودم رو گره زدم به نتایج نه به تلاش خودم
2,کمال گرایی و عجله بردن و لذت نبردن از مسیر هست
خودم خیلی آدم صادقی هستم کلاً یه باوری دارم ما کردها ادمهای صادقی هستیم و به شدت از دروغ از اینکه دور زده بشم، بهم خیانت بشه متنفرم و خیلی منو بهم میریزه در حدی که در مواقعی که برام پیش اومده ، بدنم شروع به لرزیدن میکنه و خودم میدونم که چقدر دچاراسترس و تنش و خشم شدم و چقدر حالم بد شده
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات مثبت را در شما برانگیخته می کند
یکی از شرایطی که خیلی تو زندگی برای من تکرار میشه و خیلی حالم رو خوب میکنه اینکه همه از ظاهرم تعریف میکنن ، هرجا میرم مورد توجه واقع میشم مخصوصاً مورد توجه بچههای کوچیک ،«چند روز پیش یک خانمی تو پارک بهم گفت،خانم دخترم میگه مامان این خانمه چقدر خوشگله »
یه الگوی تکرار شونده دیگهای که چند وقت برام داره تکرار میشه خیلی دارم ازش لذت میبرم اینکه خیلی انرژی مثبت و با هرکسی در ارتباط م میگه چقدر دوست دارم با تو ارتباط داشته باشم و احساس خیلی خوبی بهم دست میده وقتی با هم هستیم ،در حالیه که تا همین 5 سال پیش من تنهاترین آدم تو دانشگاهمون بودم ,یه دوست داشتم که اگر اون نمیاومد دیگه هیچکس نبود باهاش قدم بزنم ,توی خوابگاهم تنهاترین آدم بودم و همه به عنوان یه دختر مغرور نچسب از من یاد میکردند
الگوی تکرار شونده دیگه اینه که همیشه کارهای اداری من راحت انجام میشه اصلاً این فکر که من برم و منو تحویل نگیرن و کارم رو انجام ندن، رو ندارم ،بعکس فکر میکنم خدا با منه ,دلها رو برای من نرم و مهربان میکنه و همه کارهای من راحت انجام میشه و تقریباً تو همه موارد همینطوری میشه
سلام و درود خانم محمدی
برام خیلی جالب بود وقتی متوجه شدم شما هم کرد هستید. و این ویژگی صادق بودن واقعا از ویژگی های منحصر بفرد اکثر کردها است.با این که بگفته استاد آدم خوب و بد همه جا وجود داره و این باورهای ماست که جهان آنرا تائید می کنه و افراد و شرایطی و آدم هایی رو وارد زندگیمون میکنه که باور ما را تائید و تقویت می کنند.
من با اینکه خودم ایلام زندگی میکنم ولی در میان شهر های کرد نشین، مردم سنندج رو ازین بابت صادق تر دیدم و تجربه دو سال خدمت من در این شهر این باور و برام همواره تائید می کنه.
خوشحال شدم که هدایت شدم به خواندن کامنتتون و دوست داشتم احساس خوبم رو که احساسی شبیه دیدن دو نفر همشهری در شهری غریبه است رو باهاتون به اشتراک بگذارم.هر چند این مثال برای این مکان الهی مصداق نداره و همه اعضا برام مثل خانواده ام هستند. ولی از قدیم گفتند در مثل مناقشه نیست. برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.هر بژی کورد