پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 60

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    میلاد آمای گفته:
    مدت عضویت: 2152 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    .

    سلام به استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته مهربان

    .

    وقتی این فایل رو گوش دادم برای بار اول قشنگ خیلی از الگو های تکراری در ذهنم رژه رفتن و من فقط نظاره گرشون بودم و خیلی حرصم داشت در میومد ازینکه چرا این الگو ها هستن و بعد این همه مدت از بین نرفتن

    تا اینکه امروز قبل ازینکه این کامنت رو بنویسم

    خداوند بهم گفت بشین کامنت های بچه ها رو بخون و حدود 10 صفحه از کامنت ها رو خوندم و توی همون حین به یه خواب 15 دقیقه رفتم و توی خواب خدا بهم گفت که این الگو ها برای هیچکسی ازبین نمیره بلکه فقط کمرنگ میشه و جمله ی استاد رو به یادم آورد از رنگ زدن کشتی که یه تعداد آدم بودن که وظیفشون این بود که از اول کشتی شروع کنن رنگ زدن تا اخر و دوباره اینو تکرار کنن

    و دیدم همینه

    ما ها خیلی وقتا فکر میکنیم کار کردن روی یک دوره یا فایل مثل پاس کردن واحد در دانشگاه هستش که به خیال خودمون میگیم خوب من که اینو خوب انجام دادم و نمره خودمم گرفتم حالا برم سراغ واحد یا درس بعدی یا ترم بعدی ولی در تغییر افکار و کم رنگ شدن الگو ها اصلا اینگونه نیست اصلا این آگاهی ها هیچوقت تمام نمیشن که

    ولی، ما خیلی وقتا در دام میفتیم که خب من که دوره ها رو دارم و فایل ها رو گوش دادم دیگه حله

    ولی ما باید هر روز مثل همان رنگکار های کشتی

    ذهنمون رو رنگ کاری کنیم با باور درست و هر روز گرد و غبار باور ها رو بگیریم

    چون هر روز و هر لحظه داریم ارتعاش میفرستیم و فرکانس ارسال میکنیم و اگه مداوم کار نکنیم به هیچ پیشرفت بزرگی نمیرسیم

    و خب واقعا برای همینه که افرادی که به موفقیت های بزرگی رسیدن تعدادشون کمه

    پس باید در این مسیر هر روز فرکانسمونو جهت بدیم و ادامه بدیم و متهد بمونیم به این مسیر

    واقعا گاهی وقتا خلوت کردن با خود و توی تنهایی خودت رفتن خیلی کمک میکنه تا بهتر خودتو بشناسی و بهتر خودتو درک کنی و بهتر و نرم تر با خودت برخورد کنی

    و

    الگو های رفتاری رو بفهمی که چرا برات رخ داده و برات عادی شده و بگی خب طبیعیه که همینطوری باشه

    من اگه چند روز زمان برد که بخوام کامنت بذارم برای این فایل، فقط. فقط بخاطره این بود که داشتم به این قضیه فکر میکردم که همه ما بخاطره تضاد های مالی به این مسیر هدایت شدیم ولی چرا رشد نداشتیم یا رشدمون کم بود؟؟

    فقط بخاطره اینکه رشد و موفقیت مالی ما در جهت تغییر شخصیت ما در خیلی از موارد هستش و این دوتا بهم گره خورده

    و امکان نداره به موفقیت مالی برسی ولی رفتارت تغییر نکنه و این الگو های تکراری کمرنگ و ضعیف نشده باشه

    و فقط صرف کار کردن روی باور های ثروت نیست بلکه

    این الگوها خیلی جا ها شیره ما رو داره میمکه که نمیذاره خیلی طبیعی به موفقیت برسیم و آنقدر با ما خو گرفته که فکر میکنیم این طبیعی ترین حالت برای ماست

    ولی،

    خداوند مهربان باز دست به کار میشه و از طریق بنده خودش

    استاد عباسمنش میاد میگه بنده های من دارن راه رو کج میرن بیا اینگونه بهشون آموزش بده تا گمراه نشن

    واقعا خداروشکر میکنم بخاطره این سطح از آگاهی که خداوند در اختیارمون بی منت قرار میده و چشم و گوش و قلبمون باز بود برای دریافت این آگاهی ها….

    .

    .

    .

    خب بریم سراغ سؤالات:

    • آیا شما هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکرار شونده هستی؟

    بله هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکراری میشوم و بسیار کلافه ام میکنه.

    • آیا هرچند وقت یکبار رابطه شما به مشکل می خورد و پس از کلی دردسر برای رفع آن موضوع، چند وقت بعد دوباره درگیر همان مسئله از زاویه ی دیگری می شوی؟

    بله دقیقاً رابطه ام به مشکل میخوره حالا نه با جنس مخالف بلکه با جنس موافق و همکار و مدیر در محل کارم

    • آیا هرچند وقت یکبار، درگیر آدمهایی می شوی که به شدت نیاز به توجه شما دارند و مسئولیت حل مسائل آنها به عهده ی شما می افتد؟

    بله درگیر آدم های غریبه نمیشوم بلکه درگیر خانواده بخصوص پدر و مادر میشوم که نیاز به توجه من دارند و حل کارهای آنها به گردن من میفته و وقت و تایم و همه چی رو از من میگیرن و انرژی و زمان و تمرکزم میره روی مسائل آنها.

    • آیا هرچند وقت یکبار درگیر هزینه های غیر مترقبه می شوی؟

    کم و بیش بله رخ میده

    • آیا هرچند وقت یکبار، ورشکست می شوی؟

    خدارو شکر ورشکست نشدم بعد از سال 1398 که به خودم قول دادم که هیچوقت سراغ وام و قرق و قسط نرم تا الان خداروشکر به سمتش اصلا نرفتم

    • آیا هر چند وقت یکبار بدهکار می شوی؟

    بازم میتونم بگم که نه واقعا خداروشکر بدهکار هم از سال1398 نشدم و قول دادم حتی اگه پول هم نداشتم از کسی قرض نگیرم و خودم پول بسازم و دور وام و بدهی و قرض رو برای همیشه یه خط قرمز کشیدم و ممنوعیات منه

    •آیا هرچند وقت یکبار شغل خود را از دست می دهی و بیکار می شوی؟

    واقعیت شغل خودمو از دست نمیدم بلکه یجای ثابت در املاک نمیتونم بمونم و هر 6 ماه یکبار و چند ماه یبار سر یه قضیه الکی میام بیرون و میرم یه املاک دیگن

    ولی اینبار به خودم قول دادم که هر چی شد تو باید یکسال بمونی یکجا و بگذرونی اون تایم رو و ادامه بدی این روند رو و باید درست کنی این افکار رو در ذهنت

    • آیا هرچند وقت یکبار درگیر بیماری می شوی؟

    خداروشکر درگیر بیماری نشدم الان چند ساله و این اواخر فقط یه سرماخوردگی جزیی داشتم که آبریزش بینی بود فقط.

    خب بریم سراغ اصلی ترین سؤال استاد عباس منش:

    (چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟؟؟)

    قبل ازینکه به این سؤال جواب بدم

    واقعا از ذکاوت استاد برای طرح این سؤال خیلی خوشحالم که استاد با یک برنامه ریزی ذهنی دقیق داره افکار ما رو به سمتی جهت دهی میکنه که بفهمیم اولاً فرکانس های ما به خودی خود ارتعاش نداره بلکه با احساسات ما ارتعاش پیدا میکنه و در ادامه ما رو برای دوره جدید لیاقت آماده میکنه

    چون تمام پاسخ های بچه ها که به این سؤال دادن رو من خوندم همش حول باور عدم لیاقت میچرخه و ما با پرسیدن این سؤال از ذهنمون به این پذیرش برسیم که ما در باتلاق باور عدم لیاقت گیر افتادیم و تموم نتیجه نگرفتن های ما بخاطر این باور محدود کننده هستش و برای از بین بردن اون باور ما نیاز به خودشناسی عمیق داریم که دقیقاً داره ازینجا شروع میشه،

    واقعاً سپاسگزارم استاد

    من یکی که خیلی واضح میدونم تمام نتیجه نگرفتن هام بخاطره عدم لیاقته و تازگی ها هدایت شدم به باور های لیاقتی که قبلا از قرآن درآورده بودم و یادم رفته بود و خدا بهم گفت برو سراغ آن باور ها و روی اون ها کار کن

    و الان که فکر میکنم میبینم که چقد بخاطره عدم باور لیاقت چقدر نعمت ها رو از خودم دور کردم

    و چقد پشت پا زدم به رابطه های عالی و زیبایی که با دختران فوق العاده عالی در مسیر زندگیم داشتم که هر پسری آرزوی بودن با اون دخترا ها رو داشت ولی به دلیل عدم لیاقت همشون رفتن

    و

    حتی دختری که باهاش در رابطه بودم فقط بخاطر فرکانس عدم لیاقت من، برای همیشه رفت و…

    خلاصه

    من میدونم مشکلم کجاست استاد جان و میدونمم که دارم به سمت حل کردنش میرم و میسازم و من باید دوباره از نو برای ساخت باور لیاقت دست به عمل بشوم و روی این مورد آنقدر قوی عمل کنم که بدون هیچ اذیت شدنی به سادگی همه چی رو بدست بیارم

    آه خدای من شکرت که میدونی درد ما چیه و استاد عزیزم رو به اون سمت داری هدایت میکنی که بحث لیاقت رو بسیار عالی برامون آموزش بده و همه ما مشتاقانه منتظر این دوره هستیم

    ولی قبلش باید آماده بشیم با این سؤالات و خودشناسی ها…

    خب جواب به سؤال:

    1)مسائل و مشکلات خانواده به شدت احساسات منو جریحه دار کرد و در دام دلسوزی کردن و پسر خوب بودن انداخت و باید من کاری برای خانواده کنم و بالاخره حقی بر گردن من میباشد و وظیفه من است.

    2)وقتی در محل کارم، کاری که انجام میدهم به چشمان کسی دیده نمیشود احساسم به شدت جریحه دار میشود

    و جالبی این بود که حتی مدیرمون چند روز پیش بامن شروع کرد صحبت کردن و بهم پر واضح گفت میلاد تو برای خودت و این موقعیتی که در اختیارته و کل دفتر به تو سپرده شده ارزش قائل نیستی و بعد میخوای بقیه بهت ارزش قائل باشن و خواهشا برای خودت و کار خودت ارزش قائل باش

    ودقیقا همون چیزی که گفتم باور عدم لیاقت خیلی ریشه ای هستش.

    3)وقتی روی فایل دارم کار میکنم و لحظه آخر قرارداد میترکد و نمیشود احساسم به شدت جریحه دار میشود و در این یکماه اخیر چند بار پیش امد.

    4)وقتی به مشتری ملک را نشان میدم ولی میرود از یه نفر دیگه ملک را میگیرد احساسم به شدت جریحه دار میشود.

    5)وقتی پول در حسابم کم و کم تر میشود احساسم به شدت جریحه دار میشود

    6) وقتی به اون قولی و قراری که گذاشته بودم و نرسیدم احساسم به شدت جریحه دار میشود

    7)وقتی پدرم مسخره میکند من را احساسم به شدت جریحه دار میشود ولی الان باز خیلی کمرنگ شده ولی بازهم وجود داره

    8)وقتی کسی در رانندگی بخواد بد رانندگی کنه احساسم به شدت جریحه دار میشود و تا بهش ثابت نکنم که فقط تو نیستی که رانندگی بلدی بلکه همه بلدن ول کن نیستم ولی الان نزدیک یک هفته هستش اصلا ارام تر شدم و نمیدونم چگونه ولی خیلی ارام شدم مثلا قبلا به کسی راه نمیدادم و عجله میکردم ولی الان نه خیلی راحت رانندگی میکنم، البته میتونم بگم از کجا بهتر شدم، یه روز داشتم میومدم از سرکار به خانه تو حین رانندگی از خودم سوال کردم اگه پشت یه ماشین بنز کلاس نشسته بودی آیا اینگونه رانندگی میکردی؟؟

    و پشت بندش این سؤال رو پرسیدم اگه استاد عباسمنش بود چگونه رانندگی میکرد؟؟

    بخدا استاد پرسیدن همین دوتا سؤال باعث شد که اصلا خیلی راحت و بدون عجله و بدون اعتراض رانندگی کنم و ذهنم قانع شده

    و این قدرت سؤال هستش که باید بهش بها بدیم.

    استاد سپاسگزارم ازت بخاطره این سؤالات هوشمندانه و عاشقتم

    خدایا شکرتتتت بخاطره این کامنتی که نوشتم.

    .

    عاشقتونم رفقا…

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    (پروردگارا!) تنها تو را می‌پرستیم؛ و تنها از تو یاری می‌جوییم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    مصطفی محبی گفته:
    مدت عضویت: 1848 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز خانم شایسته گرامی و تمام همراهان

    چند وقتی میشد که از سایت به دور بودم ولی تمام وقت در حال جستجو درون خودم بودم تا امروز که دلم دیدن فایلها و خواندن کامنتها رو طلب میکرد؛ استاد جان در مورد سوالی که فرمودین من با 2مورد شدیدترین احساسات و واکنشها رو درون خودم مشاهده میکنم:

    1-زمانی که به لحاظ مالی جیبم از پول خالی میشه،مخصوصا زمانیکه نتونم به خانوادم از جنبه‌ی مالی کمکی کنم،تمام حالت آگاهانه،تمرکز و کانون توجهم نابود میشه و به شدت ناامید و عصبی میشم؛ضمن اینکه این حالت ضعف مالی خودش یکی از پترنهای تکرار شونده‌ی زندگیم هست؛اینجوریه که از در و دیوار پول سرازیر میشه و بعد از مدتی به شدت به مشکلات مالی میخورم و این موضوع مرتبا در زندگیم تکرار میشه.

    2-زمانیکه قضاوت بیجا بشم یا بهم تهمتی زده بشه؛ با اینکه مدت طولانی هست که دارم روش کار میکنم و خیلی خیلی بهترم نسبت به گذشته(تا جاییکه اطرافیانم هم اینو بهم گفتن)ولی بازم میتونم در این زمینه بهتر بشم.

    مورد دوم رو خیلی پیشرفت داشتم در حل کردنش و ریشه در عزت نفس و احساس لیاقت داشت(طبق فرمایشتون در همین فایل مشکلم در اهمیت دادن نسبت به نظر دیگران در مورد خودم بود که این رو از زمانیکه دوره عزت نفس رو تهیه کردم در خودم پیدا کردم و عالی بودم در زمینه‌ی برطرف کردنش و تقریبا میشه گفت از هر 10بار شاید 2بار رفلکس شدید نشون بدم که خیلی زمانش کوتاه هست و به محض اینکه آگاه میشم در لحظه رفتار و ذهنیتم رو تغییر میدم)

    اما پاشنه‌ی آشیلم در زمینه‌ی مالی هست که عین امواج دریا مرتبا در حال بالا و پایین شدن هستم و حقیقتا هم با اینکه تایم زیادی رو صرف پیدا کردن ترمزها و باورهای مخربم کردم پیشرفت کمی در این زمینه داشتم و این پترن موجی همچنان در زندگیم هست.

    از جنبه‌ی روابط چه عاشقانه چه دوستان زندگیم بینظیره و مثال زدنیه و اونهم به لطف آموز‌ه‌های گرانبهای جنابعالی در فایلهای دانلودی بوده.

    امیدوارم با ثبت این کامنتها و تلاش مستمر در زمینه‌ی کشف باورهامون بتونیم به آرامش در تمام جنبه‌های زندگیمون برسیم.

    براتون تندرستی و آرامش بیشتری رو آرزومندم؛

    شادتر باشید/.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فرشته بختکی گفته:
    مدت عضویت: 2373 روز

    بنام خدای منان که هرلحطه هدایت می‌کنه به مسیرهای بهتر برای پیداکردن ترمزهای زندگیم

    سلام بر همه دوستان و سلام براستاد مهربانم وخانم شایسته عزیزم

    .

    یکی از الگوهای تکرار شوند در زندگیمان خراب شدن ماشین که پسر بزرگم سه سال خریده و همیشه خراب ومن فقط دارم تمام هزینه های پرداخت میکنم که الان دقیقا 3 ماه روغن میده و بالای 15 بار با کردن هر دفعه یه قطعه خراب کردند وبالای 20 تومن هزینه بیخود کردند و اتفاقا دیروز دیگه عصبانی شد که من بد شانسم

    البته به من میگه تقصیر توهست ..

    شایدم بیراه نمیگه زمانی که با این ماشین اومد من گریه کردم گفتم ماشین نازنین وعرپسکمون با سطل اشغال عوض کردی …

    خیلی تلاش کردم این جمله سطل اشغال از ذهنم پاک کنم وحسم بهش خوب کنم ولی نشد

    فکر میکنم این مشکل ترمزی که من در درونم دارد چون کلا من با ماشین های قدیمی مشکل دارم ونظرم اینکه سطل اشغال از طلاهم کنند بازم سطل اشغالی. ..

    لطفا راهنماییم کنید. شدیداً نیاز دارم به جمله های قدرتمد کننده

    ( پراید 88 بود تمیز مرتب کرد وبا یک شورت نوا 72 میلادی عوض کرد البته 200 هزینه کرد وخیلی خوشگل درستش کرد صفر تا صد ولی همیشه خدا خرابه هر جای درست می‌کنه ی جای دیگه اش خراب میشه)

    البته اینقدر خوشگل شده هر جا نیزه همه دورش جمع میشن ولی ترمز من ……

    2_ الگوی دیگر تکرار شونده اینکه بحث ودعوا در مورد اشتباهات گذشته با پسر بزرگم

    3_ از کوره در رفتن پسر بزرگم با یک کلمه معمولی

    4_ضرر های مکرر پسرام در سرمایه گذاریهاشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1808 روز

    به نام خدایی که عاشقانه منو دوس داره و در مسیر هدایتش همیشه کنارم هست

    استاد عزیزم و همه دوستان سلام

    استاد عزیز بعضی موقع ها میشینم توی این سه سالی که گذشته نگاه میکنم میگم ایا واقعا تغییر کردم ؟ چون تغییرات طوری شکل میگیره که ادم خودش متوجه تغییرات نیست این بازیه ذهنه طوری نشون میده که ما حس میکنیم چیزی تغییر نکرده.

    ولی استاد با بعضی یادداشتها بعضی واقعیت ها بعضی خصوصیاتی که داشتم که بقیه میگفتن میفهمم چقدر تغییر کردم و چقدر باورهای قدرتمند کننده ای رو توی خودم شکل دادم . درسته شاید بازهم ایرادها و به قول این فایل مسائل تکرار شونده دارم در زندگیم و حالا برای بهتر شدن و درست کردن باورهای ذهنی و تکرار شونده باید برای حل اینها با توکل به خدا و هدایت الهی قدم بردارم و هربار بهتر از دیروز باشم .

    بعضی باورهایی که در خودم ساختم و نتایجشو مقایسه میکنم با گذشتم میبینم در باور هایی که بصورت مثبت تکرارشونده شکل گرفته خیلی پیشرفت داشتم . در سلامتی در روابط در درامدم که بیشتر روی باور فراوانی بود در توانایی هایم در شخصیتم و در راحت خرج کردنم . روی باور لیاقتم که که باعث شده دیگه عادت کنم به انتخابهای بهترین برای خودم و جذب اتفاقات عالی که خودمو لایق دونستم . روی باور اینکه هراتفاقی بیدلیل نیست و وقتی درمسیر درست باشیم اتفاق به ظاهر بد فقط برای پیشرفت ما و در مسیر درست ما اتفاق افتاده و این باور چنان حالمو خوب میکنه که این اتفاق به ظاهر بد سریع طوری رقم میخوره که من بیشتر میفهمم در هر سختی اسانیست . و اصلا اتفاق بدی برای اونی که در مسیر درست هست نمیفته فقط ظاهر اتفاق بده تا اتفاقا توی این مسیر درست هست و بعد میبینیم اون اتفاق به ظاهر بد همون مسیر درسته هست .

    خدایا شکرت که هرچقدر بیشتر این مسیرو میرم بیشتر لذت میبرم که هدایت شده هستم .

    وچقدر لذتبخش هست وقتی از قلب حس میکنی یکی هست که همه جا حواسش بهته و اون دستتو گرفته و کمکت میکنه .

    بریم سراغ سوآلی که از ما پرسیدین

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟

    من روی خانوادم و مخصوصا مادرم خیلی حساسم دوس دارم به بهترین شکل بتونم شاد کنم و این خانواده همیشه شاد و خوشحال باشن هرچند که بازم میدونم من مسئول کسی نیستم و اینم باور کمی سخته توی وجودم ولی خب تا حرفی از مادرم و ببینم کسی ناراحتش و دلخورش کرده خیلی شدید عصبی و اذیت میشم .

    من وقتی کسی برام تعیین تکلیف کنه هم شدیدا دلخور میشم و شاید نزارم دیگه در زندگیم نظر بده به جای من . خب من شرایط زندگی خودمو خودم مدیریت میکنم و از کسی که نظر بده به جای من در زندگی خصوصیم شدیدا بیزارم و دلخور میشم .

    قبلا از رقابت در هرچیزی هم ترسو استرس داشتم که به لطف خدا این باورم بهتر شده ولی باز هم ته وجودم حس میکنم بازم حرف رقابت میشه در هرچیزیباز استرس و نگرانی سراغم میاد .

    مورد بعدی بحث کردنه . واقعا بحث کردنو دوس ندارم خیلی اذیت میشم ولی باز بخاطرموضوعاتی وقتی با کسی بحث میکنم کلا انرژیمو میاره پایین که باز خیلی بهتر شدم نسبت به 3 سال گزشته . تا میبینم کسی بحث میکنه باهام تا جایی که بتونم سعی میکنم جایی دیگه بحثو ادامه ندم و سراغ چیز دیگه ای برم .

    خب استاد باز هم مثل همیشه ممنون بخاطر فایلهای خوبت

    اینکه شاگرد خوب شما هستم و اینکه استادم شمایین اینکه خدا منو دوس داره و اینکه عشقم به خدا بیشتر شده خداروشکر میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    جواد جوانشيري گفته:
    مدت عضویت: 1773 روز

    سلام استاد عزیز. چند مورد از الگوهای تکرار شونده خودم و همسرم را مینویسم.

    1- یک مورد صحبت کردن در جمع های جدید و با افراد جدید هست که استرس می گیرم و خیلی مواقع بخاطر این مشکل صحبت نکردم و راه حل هایی که داشتم رو نتونستم بگم. مثلا سر کلاس خیلی مواقع جواب مسائل رو بلد بودم ولی نمیتونستم دستم رو بلند کنم و پاسخ بدم یا برم جلوی تخته.

    2- یک مورد دیگه در رابطم با پدرم بود که اصلا نمی تونستم حتی باهاش صحبت در حد معمول و روزانه داشته باشم و سر هر چیزی از حرفاش ناراحت میشدم که خداروشکر به میزان خیلی زیادی این مسئله با پدرم حل شده و بسیار دوستش دارم و با حس خیلی بهتری باهاشون ارتباط دارم. همین الگو به میزان خیلی خفیف تری الان با یک فرد دیگه از نزدیکانم داره تکرار میشه که هر چند هفته یک صحبتی میکنن که ناراحتم میکنه با اینکه من همیشه احترام میزارم و محبت میکنم بهشون.

    3- در مورد تصمیمات اساسی مثل خرید و فروش ماشین یا خونه و … هم بسیار نگران میشم، ذهنم بهم میریزه، تمرکزم صفر میشه.

    4- موقعی که با مشکل به ظاهر پیچیده ای رو به رو میشم هم خیلی میترسم، نگران و مضطرب میشم، ذهنم دیگه کار نمیکنه.

    5- یک باوری که من برای خوم ساختم و الگوش تقریبا همیشه برام تکرار میشه اینه که من باوری ساختم که همیشه برای من جای پارک کردن ماشین هست حتی در شلوغ ترین خیابان های شهر و این حس خوبی که نسبت به این موضوع دارم باعث میشه که حتی در شلوغ ترین جاها که خیلیا واردش هم نمیشن چون میگن امکان نداره جای پارک باشه، من میرم و تقریبا همیشه برام جای پارک هست یا همون لحظه یک نفر از جای پارک در میاد و من پارک میکنم.

    چند مورد از زبان همسرم:

    1- من در مورد انتقاد کردن دیگران نسبت به تابلوهای نقاشیم، که از نظر خودم غیر منطقی باشه ، بسیار واکنش شدید و حتی گریه هم میکنم یا کسی در مورد تابلوهای نقاشیم بگه بفروششون یا ازت میخرم، ناراحت و عصبی میشم.

    2- اگر کسی در مورد همسرم انتقاد کنه واکنش بدی دارم و ناراحت میشم و قبول نمیکنم.

    3- من در روابط با دوستانم همیشه مدتی باهاشون دوست هستم و بعد از چند مدت ارتباطمون تقریبا صفر میشه.

    4- یک الگوی دیگه که برام تکرار میشه اینه که وقتی میریم رستوران، کافی شاپ ، بستنی یا … اکثرا انتخاب های من خوش مزه نبودن ولی انتخاب های همسرم خیلی خوش مزه ان (در منو هایی که اسم های عجیب غریب دارند)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    مهدی مهربخش گفته:
    مدت عضویت: 1164 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و تمامی دوستان هم فرکانسی ام

    من وقتی که کسی ازم انتقادکنه و یا نصیحتم کنه و از همه بدتر کافیه کسی درمورد ظاهر من چیزی بگه مثلا مسخره کنه یعنی میشم مثل اتش فشانی که اماده فوران کردنه تا کل اطرافیانش رو نابود کنه

    اینقدر بهم میریزم که حد و حساب نداره و خب این بخاطر کمبود عزت نفس منه که باید خیلی روی خودم کارکنم

    و دوم اینکه من روی خانواده ام خیلی حساسم و اگه اونا به مشکلی بربخورن بشدت ذهنم درگیر میشه که کاری بکنم و اینم بخاطر عدم اعتماد به سیستم دقیق جهانه

    و سوم اینکه وقتی بفهمم کسی پشت سرم حرفی زده خیلی ناراحت میشم و بدجوری ذهنم درگیرمیشه

    در کل میتونم بگم نظر دیگران روی احساسات من تاثیر زیادی داره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    امیر صمدی گفته:
    مدت عضویت: 922 روز

    سلام.به تمام دوستانی که از هرکجای این جهان هستی این کامنت رو میخونن….

    وسلام به استاد و همسر بی نهایت آگاه و با شعوری که انقدر درکنار هم زندگی لذت بخشی رو تجربه میکنن..‌

    واقعا از دیدن زندگی عاطفی و از دیدن زندگی شما لذت میبرم….

    تو این روزها خیلی پیش میاد که از خدا کمک میخوام که منو راهنمایی کنه منو هدایت کنه که بتونم یک زندگی شیرین و همراه آرامش و آسایش را تجربه کنم….

    و بتونم زندگی عاطفی عالی رو شروع کنم….

    تو این روز ها وارد یک چالش دردناک شده بودم و در حال حاضر که دارم مینوسم همچنان درونش هستم…و به همین خاطر خیلی از خداوند کمک خواستم منو راهنمایی کنه….

    احساس میکنم در این لحظه‌.انگاری خداوند من رو وارد این خانواده وارد این جمع و به طورهدایتی به این فایل که در باره پیدا کردن الگو های تکرار شونده هست هدایت شدم تا کمی درون خودم برم و کنکاش کنم فکر به رفتار های خودم..که شاید من باعث همه این اتفاقات هستم…

    برام خییییللللیییی جالب بود تا قبل ازاینکه وارد سایت بشم و با همچین فایلی با همچین مضمونی روبه رو بشم کتاب قدرت عادات رو شروع به خوندن کرده بودم…و پس از خوندن پیش گفتارش که خیییییییللللللی مرتبط با حرفهای شماست.نا خودآگاه گوشی رو برداشتم..و وارد سایت شدم و این فایل عالی و فوقلعاده رو گوش دادم و این سوال بی نظیر و حرفهایی که تا مغز استخوان من اثر گذاشت و منو عمیقا به فکر فرو برد که چرا من دارم انقدر کارت عابر بانکم رو گم میکنم که چرا باید هرچند وقت یک بار هنسویریم خراب بشه و دوباره هزینه کنم و دوباره و دوباره و دوباره بخرم.‌‌..که چرا هرچند وقت یکبار مساعلی پیش میاد که من باید از یک شخص پول قرض کنم و بدهکارش بشم..‌که چرا یک نفری که باهم کار میکنیم بعد از مدتی رفتارش با من عوض میشه و من احساس کنم منو داره قضادت میکنه منو نمیفهمه.‌‌‌..چرا…واقعا چرا…..

    چرا من باید این احساس را داشته باشم که دیگران از پیشرفت من خوشحال نمیشن و جشم دیدن پیشرفت من را ندارن….

    چرا یک سری مشکلات و الگو تکرار شونده همیشه سر راه من هست…..

    به این چیزا خیلی فکر میکنم خیلی….

    و امیدوارم که بتونم ب خودم کمک کنم.‌‌‌..

    و سوال فوقلعاده شما….

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما قوی ترین احساسات را در شما بر انگیخته میکند……

    1_از اونجایی که خیلی پیش اومده که من کارت بانکی خودمو گم کنم…وقتی چیزی رو گم میکنم به مرحله جنون میرسم به طوری که خودم بدجوری میزنم و نا سزا میگم ب خودم‌….

    2_از اونجایی که خیلی وسایلم یا حالا هنسویریم خراب شده یک وسیله من خراب بشه خیییییلللللی عصبی و ناراحت میشم.‌بطوری که شاید اون وسیله باارزش باشه..

    وقتی خراب میشه ب طرزی بی قرار و نا آرام میشم که اون وسیله شاید کلا خراب و ازبین ببرم…

    3_از اونجایی که در زندگی کودکی خیلی مورد تمسخر و تحقیر تو جمع قرار گرفتم وقتی مورد تحقیر و تمسخر قرار میگیرم به شدت احساس خشم و عصبانیت میکنم….

    4_از اونجایی که خیلی سرزنش شدم وقتی کسی منو سرزنش میکنه خیلی ناراحت و عصبی میشم…

    5_از اونجایی از کودکی عزت نفس و اعتماد بنفسم خرد شده و بنا به دلایلی نمیتونم پر قدرت ونترس صحبت کنم خیلی احساس بدی نسبت به خودم پیدا میکنم…

    6_مواقع که بخوام تصمیمات مهم بگیرم خیلی میترسم

    7_وقتی دچار یک اتفاق و مساعلی میشم کنترل خودمو از دست میدم…

    8_وقتی وقتی که میتونستم به کسی کمک کنم ولی نکردم یا نتونستم ناراحت میشم….

    9_وقتی میبینم کسی کسی دیگری سرزنش میکنه ناراحت میشم….

    و بسیازی از مساعل دیگه که نمیخام زیاد بشه‌‌‌

    فقط از خداوند میخوام بتونم با کمک خودش و استاد بی نهایت گرانقدر به خودم کمک کنم..

    ممنونم بابت همه چیز….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    حامد محمدنیا گفته:
    مدت عضویت: 3779 روز

    سلام عرض می کنم خدمت استاد عزیز و بچه های سایت خدارو هزار بار شکر میکنم که همچین استاد راهنمایی دارم

    در ارتباط با سوال استاد …

    1- زمانی که می خواهم با افرادی که موقیت اجتماعی آنها از من بالاتر اند و یا در جمعی هستم نمی توانم به خوبی با آنها ارتباط بگیرم و از خودم تعریف کنم و یا حتی حق خودم رو بگیرم

    2 – زمانی که با کسی آشنا می شوم بعد از گذشت مدتی رویشان باز می شودو احساس زرنگی می کنن و سیاست به خرج میدهند و از اخلاق کاری و مسئولیت پذیری من سو استفاده میکنن و و همه کارهاشون چه مربوط و غیر مربوط به من می سپارن و البته با حقوقی که اصلا حقم نیست

    3 – من وقتی در موقیت کاری قرار می گیرم مخصوصا در جمع که کار رو من باید مدیریت کنم به شدت استرس می گیرم و هول میشوم و عجله میکنم

    4 – زمانی که یک ایده کاری دارم و باید انجام دهم خیلی دست دست می کنم و در صورتی که میدانم کار خوبی است ولی چون نمی دانم چه طور و چگونه باید اون رو انجام بدهم و توی اون کار همه جوانبش رو بلد نیستم و میترسم ضایع شوم هی مدام امروز و فردا میکنم

    5 – زمانی که میخواهم با یک دختر ارتباط بگبرم و صحبت کنم و دوست شوم خیلی استرس میگیرم و فکرهای جورواجور توی ذهنم میچرخه و در نهایط ارتباط راضی کننده نیست برام و به دوری می انجامد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    معصومه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 1155 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی من میفته که شدید ترین احساسات رو در من برانگیخته میکنه؟

    از اون روزی که شما فایل رو در سایت گذاشتید همش به خودم میگم امروز جواب میدم یا فردا سر فرصت جواب میدم و همینطور جواب دادن به این سوال رو به روز بعد موکول میکنم

    اما بلاخره امروز به خودم گفتم بشین و فکر کن و بنویس انچه باعث در جا زدنت شده..

    یکی از مواردی که منو خیلی عصبانی میکنه اینه که وقتی بچه هام به حرفام گوش نمیکنن خیلی عصبی میشم .به نظرم به حرفام گوش نمیکنن یکم کلی در مورد موضوع گفتم .به صورت جزیی تر به موضوع نگاه میکنم:پسر کوچیکم وقتی غذاشو نمیخوره و شروع میکنه به بهونه گیری من عصبی میشم با خودم میگم خب چرا سر وقت غذاتو نمیخوری که بعدش بهونه گیری میکنی؟!

    یا اینکه وقتی دختر9ساله ام و پسر5ساله ام باهم بازی میکنن و به یه مشکل میخورن و با هم بحث و دعوا میکنن من واکنش نشون میدم

    وقتی زاویه ی دیدم رو عوض میکنم و به موضوع از یه دید جدید نگاه میکنم در اون صورت چند روزی میتونم خودمو کنترل کنم ولی اگر فراموش کنم دیدگاهمو عوض کنم دوباره بهم میریزم و واکنش احساسی نشون میدم.

    یکی از موارد دیگه که واکنش نشون میدم اینه که وقتی کسی ازم ایراد میگیره خیلی بهم میریزم و به نظرم ریشه ی این باورم در عدم لیاقت و احساس ارزشمندیه،شدیدا نیاز دارم که روی عزت نفسم به طور کامل کار کنم.

    من خیلی باید ازتون یاد بگیرم استاد جان شما فرشته ی نجات زندگی من هستید

    از روزی که باهاتون آشنا شدم خیلی تغییر کردم خیلی احساس خوشبختی میکنم

    من همیشه دوست داشتم همسرم بهم ابراز محبت کنه و همیشه خودم پیش قدم میشدم تا اینو ازش بگیرم ولی چند وقتیه که همسرم خودش بدون اینکه من انتظار داشته باشم این کار رو برام انجام میده و چقدر حس خوبی دارم .سعی کردم زیاد بهش نچسبم سعی کردم خودمو اولویت قرار بدم و تا اونجایی که تونستم عمل کنم دارم نتیجه میگیرم.واقعا ازتون ممنونم استاد شما یکی از افرادی هستید که بخاطرش تو زندگیم از خدا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    الهام گفته:
    مدت عضویت: 2501 روز

    به نام خدایی که همواره هدایتگر ماست…

    سلام به استاد و مریم عزیز و سپاس فراوان بابت این سوالای خوب که حسابی ذهن ما روشخم میزنه و زیر و رو میکنه

    سوال:

    چه شرایط و اتفاقاتی توی زندگیت قوی ترین احساسات تورو برانگیخته میکنه؟(مثبت یا منفی)

    منفی:

    1)تردیددر تصمیم گیری ها

    من برای تصمیم گیری هام خیلی دچار تنش و اضطراب و استرس میشم حتی شاید برای تصمیم های خیلی کوچیک مثلا شرکت توی یه برنامه طبیعتگردی و کوهنوردی،یا رفتن سفر یا انجام یه خرید

    جوری که چندروز قبل از انجام اون کار بارها و بارها مراحلشو تو ذهنم مرور میکنم، و اینکه چه خریدایی باید بکنم،چه وسایلی بذارم،هر کاری رو کی انجام بدم که زمان کم نیارم و اینقدر قبل از اون برنامه تو ذهنم مرور میکنم و هر چیزی رو صدبار تکرار میکنم که ذهنم خیلی خسته میشه و به خودم سخت میگیرم که بارها میگم اصلا دیگه نمیرم،من به درد اینجور برنامه ها نمیخورم،خیلی همه چی رو سخت میگیرم

    با اینکه وقتی میرم و برمیگردم اینقدر بهم خوش میگذره که باز هم‌میرم ولی این موضوع سخت گیری و کمال گرایی تو انجام کارها برام خیلی خسته کننده میشه و عذاب میکشم و دچار بیخوابی های شبانه و استرس ودلهره میشم

    یا مثلا موقع خرید مخصوصا جنس هایی که قیمتش گرونتره،چقدر دل دل میکنم تا چیزی رو بخرم و وقتی اون جنس میاد روزی صدبار نگاش میکنم،میپوشمش و اینقدر باهاش کلنجار میرم که آخر یه عیب روش بذارم و از خریدم ناراضی باشم و بابت این موارد حتی شده که شب تا صبح از فکر و درگیری ذهنی خوابم نبرده ،انگار ذهنم عادت کرده و قبول کرده که بار اول از خریدم حتما باید ناراضی باشم و تا تعویض نکنم یا خیاطی نبرم که اصلاحش کنم این ذهن چموش آروم نمیگیره

    2) دلخوری و ناراحتی موقع صحبت با مامانم

    یه الگوی تکراری دیگه اینه که هر بار سرهرموضوعی با مامانم صحبت میکنم آخرش بحث به جایی کشیده میشه که از حرفام دلخور میشه و ناراحتی پیش میاد جوریکه تا کلی وقت حالم گرفته اس، هر چند که تلاش میکنم این اتفاق نیفته،به همین خاطر خیلی کم با مامانم حرف میزنم

    3) ناراحت شدن و کم شدن اعتماد بنفسم وقتی تایید دیگران رو نمیگیرم یا بهم اونجور که میخوام توجه نمیکنن

    وقتی با دیگران صحبت میکنم دوست دارم همه بهم توجه کنن و از حرفایی که میزنم خوششون بیاد و حتما حرفام براشون بامزه باشه و اگر اون عکس العملی که مد نظرم هست رو نشون ندن یا یه درصد حس کنم که حرفام براشون جالب نبوده تو لاک خودم فرو میرم وحس بی ارزشی میکنم و اعتماد بنفسم کاملا افت میکنه و همش با خودم فکر میکنم چه کار اشتباهی کردم که اونجور که باید تحویلم نگرفتن یا فکر میکنم شاید بخاطر ظاهرم و قدم که کوتاهه منو زیاد دوست ندارن

    4) وقتی مهمون میاد و مدت طولانی تری باید توی جمع باشم و نمیتونم خلوت و تنهاییم رو با خودم داشته باشم.

    کلا اسم مهمون که میاد تنم میلرزه و از مهمون اومدن فراری ام خصوصا طولانی مدت، وواقعا کلافه و عصبانی میشم وقتی برای مدت طولانی مجبورم تظاهر به خوش و بش کنم و توی جمع باشم و مجبور باشم کاری که دوست ندارم روانجام بدم. هربار میگم این دفعه سعی میکنم طاقت بیارم و بهم نریزم ولی بعداز مدتی عصبی میشم و دوست دارم فقط وفقط یه جای خلوت و سکوت و تنهایی و آرامشم رو داشته باشم و همین موضوع روی خلق و خوم هم تاثیر میذاره وقتی مهمونا هستن

    و هربار سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم ولی هنوز تو این موارد نتونستم از تکرار این الگوهای منفی جلوگیری کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      امیرحسین ترکمان گفته:
      مدت عضویت: 2069 روز

      سلام دوست عزیز من

      امید دارم هر جای این جهان زیبا هستی در حال رشد و طی کردن تکاملت برای ساخت شخصیت و زندگی دلخواهت باشی

      فقط در باب یک مورد هدابت شدم به اینکه پاسخی به دیدگاه زیبات که به خودت جسارت دادی و خودت رو با خودت روبرو کردی بدم اون هم قسمتی بود که در مورد قدت صحبت داشتی خواستم بهت بگم که اتفاقا 50 درصد زیبایی و دلنشینی یک خانم به قدشه که باید کوتاه تو دلبرو باشه

      و از این به بعد این مورد رو توی وجود زیبایی خودت یه خلقت شگفت انگیز بدون

      سعادتمند و ثروتمند باشی دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: