پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 73
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خداونده بخشنده و مهربانم
بنام جان جانان رب العامین
سلام استاد سلام بانو شایسته
سلام به تمام بچه های پاک خانواده عباسمنشیم..
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا أُولَٰئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّهِ ۖ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿4٢﴾
و کسانی که ایمان آوردند و [به اندازه طاقت خود] کارهای شایسته انجام دادند، اهل بهشت اند و در آن جاودانه اند، [چرا که] ما هیچ کس را جز به اندازه طاقتش تکلیف نمی کنیم. (42)
خداجون سپاس گزارتممم ممنونمازت رب نازنیین من
استاد باید اعتراف کنم که من شاگرد دوره کشف قوانین زندگی هستم…بعد از ماها هنوز جلسه دو هستم دارم تلاش میکنم روی باورهام و روی افکارم و روی کانون توجه ام…خدارو شکرررر که هر لحظه دارم بهتر و بهتر میشم هر لحظه کنترل ذهنم داره عالی تر و عالیتر میشه نسبت به روزهای قبل به لطف الله و اموزهای شما و بانو شایست در دوره کشف قوانین…
خیلی برام قشنگ که مشینم و فایلهارو استپ میکنم و مینویسم و باورهامو قوی میکنم هر روز برای خودم کدهایی منویسم و اونهایی که ران نمیشن رو قبل از خواب مرور میکنم و کدهای مخربشون رو پیدا میکنم و تلاش میکنم برای اصلاح این کدها .
چقدر خوبه که تعهد نسبت به دوره کشف قوانین زیاد شده و اصن مثل دورهای قبل جوری نیستم که بخوام فقد گوش بدم و برم جلووو تمرکز میکنم و انگیزم بینهایت زیاد .
به لطف رب دیشب رفتم تبلت خریدم…چند وقت پیش درخواست کردمم از خدا و زمان مناسبش بهم هدیه داد و الان خیلی خوشحالم که با صفحه بزرگ و عالی همجا همراهم میتونه باشه و لذت ببرم از خوندن کامنتها(من با لب تاب میام تو سایت و گوشی معمولی)ولی دوست داشتم تبلت داشت باشم هم برای سایت هم برای درس خوندنم خدارو شکرررررر.
باورهارم دارن جواب میدنو لذت میبرم از این همه اگاهی که در دوره کشف قوانین دارم درک میکنم و میدونم با تمرین و با تایید و با تلاش روی باورهام وروی افکارم به بهترین شکل تویه مسیر رب سربلندم الهی امین…
…
درمورد سواللاها نسبت به قبل خیلی عالی شدم و بنهایت قشنگ ولی باز هم یه ترمزهایی دارم که باید تویه شرایط پیداشون کنم موقع عمل بهشون عمل کنم چون میدونم در عمل خیلی وقتا ضعیفم که روی این موضوع هم کار میکنم اساسی..
در مورد برخورد نامناسب خدارو شکر از موقعی که مدارم عوض شده زیاد با چنیناتفاقتی روبرو نمیشم به لطف رب خدارو صد هزار بار شکر ولی قبلا واویلا میکردم در مورد کسی که میخواست با کسی برخورد نامناسب داشت باشه…
که همه بهم میگفتن اقا مرد خخخخخخخ
به به به به
عجب سوالی چیزی که همیشه ازش میترسم و هیچ وقت نتونستم به راحتی چنین تصمیماتی بگیرم…
ولی باورهایی دارم میسازم که من ایده ها و هدایتهایی میاد واسم که به سادگی کارم انجام میشه و همیشه از خدا میخوام که من رو به سمت ایده ها افراد و شرایطی هدایت کنه که از تک تکلحظات زندگیم لذت ببرممممم
استاد ازتون ممنونم برای دوره دوازده قدم و دوره کشف قوانینن زندگی
که این دوره با ارزش رو بینهایت هدایتی گرفتم زمانی که اومد روی سایت اپدیتش البته نگرفتم تا هدایت شدم به سمت کامنت سید علی که نوشت بود این دوره میتونه شاهکار باشه چون واس اون موقع استاد که میتونه با مدار الان من هماهنگ باشه و منم به لطف رب گرفتم این دوره رو و به امید خدا برام پراز نتایج فوق العاده است الهی صد هزار بار شکر برای تک تک لحظاتم
در پناه جان جان رب العامین شاد سلامت و ثروتمدباشید.
با عشق
حسین عبادی (از بندگان من))
سلام به کل خانواده استاد عباشمنس من
مهدی بهجتی هستم و از زمانی که از خدمت برگشتم حدودا یک سال نیم پیش به شدت هر روز نظری افسرده و خشمگین هستم در صورتی که قدرت تغییر هر شرایطی را در زندگی با با داشتن دوره دستیابی عملی به رویاها را دارم
اما در وهله اول باید با شرایط فعلی ام به سازگاری برسم و این کاری هست که من از آن عاجز مانده ام و نتونستم به پیشرفت بزرگی در کسب و کارم برسم
فقط به خاطر همین که نمی توانم احساسات آن را کنترل کنم و خودمم میدونم باید با این شرایط به صلح برسم خودم و جایگاه ام را در جهان هستی بشناسم
من به شدت با خودم خیلی خیلی بد صحبت میکنم همش در حال فحش دادن به خودم هستم
با هر کار کوچکی که نمی تونم انجام بدهم به خودم توهین میکنم تا چند روز
مثلاً من الان درآمد از یوتیوب میخوام ولی هر روز دارم خودم به خاطر اینکه چرا الان در اون شرایط موقعیت نیستم سرزنش میکنم
یا میخوام پروژه های بزرگی در نقشه برداری بگیرم در شهر و استان خودمون ولی خودم خودم به خاطر اینکه چرا الان در اون موقعیت سرزنش میکنم
و دلیل اش را به طور کامل واضح میدونم من حدود 40کیلو کرم وزن کم کردم با دوره قانون سلامتی ولی در آمد ام الان اونجوری نیست که 500هزار تومان هزینه گوشت بدهم و اینکه دوباره برگردم به وزن قبلی منو افسرده خاطر کرده است و فکر به این که برگشتم به اون شرایط قبل من به شدت ناراحت میکنم
چه برسه که واقعا برگردم
منو مریضی ها خیلی خیلی ناراحت میکنه و سریع به خودم میگم اگر اون مریضی را بگیرم دیگر نمی تونی درآمد داشته باشی دیگه نمی تونی برای اهداف تلاش کنی
الان که دارم مینویسم دارم میفهمم داشتن مشکل مالی برای خرید های روز مره و یا عدم توانایی ام در پرداخت هزینه های زندگی ام به شدت منو عصبی میکنه
و چون تو رژیمم هم درگیر مسائل خاصی داشتم ولی پول برای رفتن به بیمارستان نداشتم تو رژیمم یعنی هر چه کار میکردم و با یه کمکی از خانواده میگذاشتم روی درآمد برای خرید گوشت حالا منی که تازه از خدمت سربازی برگشتم تازه اول کسب و کارم هست نمی تونستم درآمد بالایی را داشته باشم چون تکامل داره افزایش درآمد
و این موضوعات به شدت منو عصبی کردن و ناراحت کردن الان میخوام پول قرض کردم دوره ثروت 1را بخرم ولی تردید دارم نه خاطر اینکه دوره نتیجه دار هست یا نه به خاطر این که به خودم میگم تو هنوز نتونستی به احساس خوب در این شرایط برسی چجوری میخواهی از اون دوره استفاده کنی
سلام به استاد عزیزم و مریم جان زیبا که مطمئنم هردوتون این کامنتو میخونید.امروز اولین روزی هست که من خودم رو متعهد کردم حداقل روزی یک فایل هدیه گوش کنم و نکاتشو بنویسم و مرور کنم و توی اون روز تمام توجهم روی اصلی که توی اون فایل یاد گرفتم باشه و سعی کنم اجرا و مرورش کنم.هدایت و جذب شدم به فایل الگو های تکرار شونده که خیلی خیلی زیاد توجهم رو جلب کرده بود از قبل، چون هر وقت وارد سایت میشدم بنر هاش رو اون بالا میدیدم….
جونم براتون بگه که حدود چهار پنج روز پیش خیلی اتفاقی فکری به سرم زد و سوالی توی ذهنم شکل گرفت که چرا من هر چندوقت یکبار با مامانم بحثای شدید میکنم و دو سه روزی باهم سر سنگینیم و دوباره خوب میشه رابطمون؟این سوال خیلی ذهن منو درگیر کرده بود و همش دنبال این بودم که توی رابطه با مادرم چه رفتار یا اشتباهی دارم که باعث این اتفاقات متشنج کننده میشه؟خلاصه که به نتیجه خاص و مورد توجهی نرسیدم و از خدا خواستم هدایتم کنه…دیگه به این موضوع فکر نکردم تا اینکه امروز هدایت شدم از این فایل شروع کنم.
به الگو های تکرار شونده خیلی فکر کردم و توی اطرافیانم چند مثال پیدا کردم که اینجا ثبتشون میکنم:
-من توی دوران دبیرستانم دوستی داشتم که به شدت خوش سیما و زیبا بود اما اخلاقای خاصی داشت، این دوست من همیشه دچار یه مشکل میشد و مدام توی زندگیش اتفاقات مشابه تکرار میشد.هر چقدر که وارد رابطه با جنس مخالف میشد کمتر از 3 ماه از هم جدا میشدن و پارتنرش یه خطایی میکرد که به عقل جنم نمیرسید.در حدی این اتفاق زیاد میوفتاد که دوستم به سراحت میومد بهم میگفت کیمی نمیدونم چرا هر آدمی وارد زندگی من میشه انقدر نامناسبه و عذابم میده؟…
-یا تا چند ماه پیش که توی کافیشاپ کار میکردم یکی از بچه های پای ثابت که همیشه اونجا میومد مدام مریض بود … همیشه هم به شوخی میگفت من بدنم خیلی خیلی مهمان نوازه و اصلا دلش نمیاد به ویروسا جواب رد بده..این دوست ما انقدری سرما میخورد که یا صداش در نمیومد یا خش داشت همیشه..در حدی که الان توی چهله تابستون باز متوجه شدم سرمای شدیدی خورده…
-چرا راه دور بریم اصلا، مادر خودم خیلی اعتقاد داره که با پس انداز کردن زیاد و وام گرفتنه که میتونه به اهداف مالیش برسه..از حق نگذریم چون باورش اینه واقعا هم بهش جواب داده این کار اما هر دو سه سال یک بار توی شرایطی قرار میگیره که باید یه وامی بگیره، و چیزی از حقوقش برای خرج کردن و رسیدن به خودش نمونه…تا یه قسط تموم میشه باید بره سراغ تسویه قسط بعدی و این شرایط خیلی ساله که تکرار میشه
-چند سال پیش که توی شرکت کار میکردم و اونجا معامله انجام میدادیم . توی بازار فارکس کار میکردیم.یه اقایی اونجا بود که به شدت مطمئن بود هر معامله ای که میکنه مارکت عکس اون قراره حرکت کنه.خیلی اوقات هم به شوخی میگفت خب بچه ها من sell زدم همتون اماده باشین برای buy زدن چون الان قیمت میره بالا…و واقعا هم این اتفاق اکثر اوقات میوفتاد :)
فکر کنم خیلی طولانی شد و خارج از حوصله.بریم سراغ سوالی که استاد قشنگم پرسیدن
پاسخ من:
استاد وقتی که من توی شرایطی قرار میگیرم که کسی بهم زور میگه یا میگه کاریو انجام بدم که دلم نمیخواد، به شدت عصبانی میشم و اعصابم بهم میریزه
وقتی که توی ذهنم برنامه ریزی میکنم مثلا امروز سه تا فایل گوش بدم اما به هر دلیلی انجامش نمیدم خیلی خیلی عصبی میشم و از درون همش خود خوری میکنم و خودمو سرزنش میکنم .اکثر اوقات وقتی همه چیز طبق برنامه ریزی و انتظارم پیش نمیره به شدت عصبی و ناراحت میشم.
و یه چیزی هست که فقط در مورد مادرم صدق میکنه. وقتی بهم تیکه میندازه یا منو با کسی مقایسه میکنه یا میگه همونطوری که قبلا فلان کارو قرار بود انجام بدی اما گند زدی الانم حتما گند خواهی زد …من واقعا عصبی میشم …انقدری عصبی میشم که صدامو میبرم بالا.دعوا میکنم.حرص میخورم و خیلی متشنج میشه ذهنم…
خیلی موارد زیادی هست اما این سه تا موضوع حس میکنم بیشترین احساساتو در من برانگیخته میکنه.
خیلی خیلی خیییییییلی بابت فایل بی نظیرتون و اگاهی های فوق العاده ای که دادین سپاسگزارم استاد مهربونم.انشالله که همیشه و در هر لحظه و هر شرایطی حال دلتون عالب عااالی باشه.
در پناه خداوند وهاب ثروتمند و سلامت باشید
سلام خدمت استاد عزیز و مریم جان ودوستای عزیزم
چقدر این فایل و این سوالات مورد نیاز این روزای من بود
به لطف خدا از وقتی شروع کردم به تغییر کردن خیلی ار جنبه های زندگیم تغییر کرد که شباهتی به گذشته نداره اما یک قسمت هست که همیشه احساسات من را درگیر میکنه واون هم در مودر همسرمه
من خودم میدونم ادم وابسته ای هستم و هر چی احساس شدید ومنفی هست را هم از همین موضوع تجربه میکنم
مثلا :
فکر کردن به اینکه همسرم به من بی وفایی کنه میتونه منو از پا در بیاره
یا فکر کردن به اینکه منو طرد کنه هم خیلی عذابم میده
من میون تمام دوستانم و تمام جمعایی که میرم عزت نفس بالایی دارم و همه جا برای داشتن من تلاش میکنند و روابطم عالیه اما در این مورد دقیقا برعکسه و یه جوری هستم که انگار تمام تلاشم برای نگه داشتن همسرم برای خودمه
هرروز این موضوع شدید تر و پیامدهای ان بیشتر و تاثیرگذاری منفی بالاتری را در زندگی من داشته
یکی دیگه از مواردیکه گاها باعث تجربه احساسات شدید در من میشه صحبت شدن در مورد چاقی ولاغری منه
اگه بقیه بگن کمتر واگه همسرم بگه خیلی شدیده
یکی دیگه اینه که فکر اینکه کسی داره از من چیزی را مخفی میکنه در حالیکه ادعا میکنه داره راستشو میگه هم برام سخته
این الگو را بیشتر در مودر همسرم و در مورد یکی از دوستانم هست که میتونه خیلی روی من تاثیر داشته باشه
ودر کل هرچی به روابط من وهمسرم مربوط میشه میتونه شدیدا احساس منو درگیر کنه
سوال : چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
موقعیت های زیادی هست که احساسات منفیمو به شدت برانگیخته میکنه، اگه بخوام دقیق نام ببرم میتونم این شرایطو بگم:
وقتی احساس طرد شدن یا کمبود توجه مخصوصا در خصوص دوستام بهم دست میده (که این حس با ظاهر متفاوت به صورت تکرار شونده برام اتفاق افتاد)یا اینکه کسی دیگه نخواد رابطشو باهام به عنوان دوست یا هر چیز دیگه ادامه بده به شدت احساس ضعف و ناراحتی و تنهایی و کم ارزشی و افسردگی میکنم و یه جورایی انگار کمیت ادمای دور و برم در اولویت قرار داره تا کیفیتیش جوری که دوستای نزدیک خیلی زیادی دارم اما دوست صمیمی اونطوری با رابطه دو طرفه نه!
حرف دیگران، علی رغم اینکه شاید وانمود کنم برام مهم نیست اما مهمه و وقتی نظر منفی ای راجبم پارن به شدت احساس ناراحتی و ترس از قضاوت و طرد شدن بهم دست میده به طوری که سناریو های منفی تو ذهنم میچینم و خود خوری میکنم و شاید یه جورایی برای تسکین دادن خودم این کارو میکنم چون احساس میکنم اگه بگم نه چیزی نیست بعضا بدتر میشه چون همیشه برام اتفاقات غیر منتظره و مخالف تصوراتم میوفته پس یه جورایی منفی فکر کردن، شده امید دادن به خودم!!
وقتی محبتی که در حق بقیه کردم در حقم انجام نمیشه و اونقدر که ارزش و اهمیت میدم به بقیه بهم ارزش و اهمیت داده نمیشه، احساس ناراحتی شدیدی بهم دست میده و یه جورایی پر توقع شدم انگار که ظلمی در حقم صورت گرفته
وقتی راجب اتفاق یا مکانی نظرات منفی یا خاطرات و شرح وقایع منفی و ترسناک میشنوم یا یه بار میبینم، تو نظرم منفی و خراب میشه و به شدت اونجا احساس ترس میکنم دیگه
وقتی تاریک باشه یا توی جنگل و طبیعت باشم یا تنها باشم علی رغم چیزی که تو ظاهر نشون میدم، حس نا امنی بهم دست میده مخصوصا درخصوص مار، همش تصور میکنم الان ماری یا موجود خطرناکی یا جن و پری ای چیزی ممکنه پیدا بشه و در این مواقع سعی میکنم تصوراتمو مثلا با گربه جا به جا کنم! اما در کل این ترس در من هست مخصوصا بعد شنیدن داستنایی در این خصوص که خب به خاطر همین ترس هام یا به قول بعضیا جنبه پایین تو این موضوع، معمولا حدالامکان سعی میکنم فیلم ترسناکی نبینم یا داستان ترسناکی نشنوم ولی خب داستان قبلیا یا اتفاقاتی که بعضیا تعریف کردن و تصورات منفی ذهنم که ناشی از اینا بوده تاثیرشو گذاشته
هرموقع جوش زیاد میزنم یا یه تغییر ناخوشایندی توی صورتم دست میده به شدت احساس زشت بودن بهم دست میده مخصوصا وقتی به قبل فکر میکنم (بینیمو عمل کردم و دوتا خال که تو صورتم بود رو برداشتم) به اون موقع که فکر میکنم حس میکنم خیلی زشت و کم ارزش بودم و الان اگه اون بینی و اون خال قبلو داشتم ارزشی نداشتم یا نمیتونستم مثل الان با بقیه رابطه خوبی برقرار کنم و خلاصه اینطور مواقع حس کم ارزشی و ترس از نظر بقیه و تمسخر و طرد شدن و اینا دست میده بهم انگار که دوست داشتنی نیستم یا نه لایق دوست داشته شدن نیستم چون وقتی خودمم کسی با این شرایط میبینم، سعی میکنم خیلی خوب برخورد و رفتار کنم و جلوی افکار زشت و مزخرف و مخرب ذهنمو بگیرم اما خب گاهی وقتا هم از دستم در میره و هم شرمنده میشم هم ناراحت از دست خودم چرا باید برام مهم باشه الان ظاهر اینی که جلومه چه شکلیه؟ یا چرا بترسم از اینکه دوستام بخوان ظاهر یه دوست دیگم که شاید چندان مطلوب نباشه رو مسخره کنن؟ ترسای این چنینی
وقتی دوستام با هم دعوت میکنن، چون نمیخوام انگار هیچکدومو از دست بدم، از اینکه بخوام حرفی بزنم، یا اونا منو دخالت بدن به شدت میترسم، این اتفاق وقتی که مخالف اونا میخوام عمل کنم (مثلا وقتی اونا میخوان تقلب کنن تو فلان امتحان ولی من نمیخوام) هم این حس ترسه بهم دست میده
وقتی چیزی که بقیه میفهمنو متوجه نمیشم یا چیزی که دوست دارمو اون دوست ندارن یا نکنه کاری که دارم انجام میدم براشون مطلوبشون نباشه و فلان حرفو بهم بزنن سا الان من اینو معطل خودم کردم حالا بهش بگم نه نمیخوام روم نمیشه و اینا و خلاصه از قضاوتا و فکری که راجبم میکنن میترسم و یعدش که کاری دلم میخواد و فکر میکنم درسته رو انجام میدم، چون حرف اونا برام مهمه کلی خودخوری میکنم و اظهار ناراحتی و شرمندگی میکنم پیش اونا
و اینکه انگار دوست دارم کسیو مثلا نصیحت کنم یا به قول استاد انگار دوست دارم مشکل کسیو حل کنم و به درد و دلاش گوش بدم و اینا برای همین علی رغم اینکه دوست دارم شخص قوی ای رو به عنوان دوست ملاقات کنم، کسایی رو میبینم که باورهایی دارن که میدونم اینا باورای مخرب و محدود کننده ان و درخواست هایی دارن یا کارایی ازشون سر میزنه که میدونم اینا درست نیستن و انگار هی میخوام نصیحت کنم ولی بعضی وقتام نمیشه چون میدونی عکس العمل طرف مقایل اصلا جالب نیست… چون خودم خواستم مشکل بقیه رو حل کنم یا کسی باشه که انگار مثلا پیش خودم بگم من بیشتر حالیمه! انگار بیشتر همیشه دنبال یاد دادن بودم تا یادگرفتن که چی؟ که فکر کنم من خیلی خفنم و حالیمه یا سر ترم؟ یا اینجوری اعتماد به نفسمو ببرم بالاتر و بگم اره حالا که من لینو میفهمم بقیه متوجه نیستن من ارزشمند ترم و بخوام با دیدن کسی که مشکلی داره یا باوری داره که بنظر من محدود کنندس با نصیحت کردن بهش احساس خودم نسبت به خودم بهتر بشه؟
و یا بعضی کارامو میترسم بقیه با اون قضاوتاشون بو ببرن
با خونوادمم وقتی دعوا میکنم و یا قضاوتم میکنن خیلی احساس منفی شدیدی بهم دست میدهاز نوع عصبانیت شدید از بچگی هم وضعم همین بود برای همین نسبت به ری اکشناسون و درکشون از خودم و صحبتا و نصیحتاشون گارد دارم و جالبه سر خونوادم و کسایی که بهم نزدیکترن خیلی راحت تر عصبانیت و خشم و نارضایتی و ناراحتیمو ابراز میکنم تا غریبه .. از دعوا با غریبه ها و ابراز نا رصایتیم (حتی بابت خدمات نادرست اون غریبه که مثلا من مشتری بودم بهم خدمات نا درستی ارائه داده) از دعوا و بحث با اینا بیشتر میترسم و جلوگیری میکنم مگه اینکه کار از کار بگذره و مجبور شم
یا وقتی چیز ارزشمندی که تازه به دستم رسیده رو از دست میدم به شددددت احساس خشم و ناراحتی بهم دست میده
کلا مهم بودن حرف مردم باعث شده تو موقعیتای مختلف زیادی، میخواد مراسم خوشحالی باشه، یا غم و عزا، یا اتفاقات روزمره زندگی، تو همه اینا باعث شده احساساتی نظیر ترس، افسردگی، خشم، کم ارزشی، نارضایتی و ناراحتی و نگران بودن بهم دست بده
از درد کشیدن جسمانی هم به شدت میترسم و ضعف دارم نسبت بهش
راجب پول درآوردن و کار پیدا کردن هم میترسم و نمیدونم مثلا چطوری باید از صفر شروع کنم به جذب کردن ادما و در این خصوص هم حس ترس و نگرانی بهم دست میده
جالبه حتی الان هم یه لحظه راجب اینکه بعد خوندن اینا اعضای سایت چه فکری راجب من ممکنه کنن به ذهنم زد چقدر جالب ادم میتونه اینطوری پاشنه آشیلا رو به قولا پیدا کنه
اینا احساساتی بودن که بعضا سعی میکردم سرکوب کنم یا خیلی واضح بروز دادم خب البته مطمئنن خیلیای دیگم هستن باید برای خودم لیست کنم اینا چیزایی بودن که الان به ذهنم رسید و خیلیاشونم منشا های مشترک دارن… ممنونم که کمک میکنین اینا رو بکشیم بیرون و شناسایی کنیم تا بتونیم از ریشه بررسی و حذفشون کنیم و بهشون غلبه کنیم
حس کردم اینایی که الان به ذهنم رسیدو اینجا بنویسمبهتره چون ممکنه بعدا راجب حل همینا دوباره فایلی تهیه بشه که بهم کمک کنه…
ممنونم ازتون
سلام به همه ی دوستان عزیزم، امیدوارم حالتون عالی و فوق العاده باشه. چیزایی که شدیدا احساسات منو در زندگی برانگیخته می کنه: وقتی که در مقابل خواسته ای تو رو در وایسی گیر می کنم و نه نمی تونم بگم به شدت احساس سرخوردگی و بی عرضگی و ناامیدی به من دست میده خصوصا که طرف از همکاران و دوستانی باشه که خیلی نزدیکن. در سربازی وقتی که بعضی از سربازها با بی احترامی به من میگفتن برو فلان کار رو بکن و من از ترس مجبور بودم برای اینکه به من بددهنی نکنن و بیشتر از این باهام بد رفتار نکنن برم اون کارها رو انجام بدم خیلی احساس بی ارزشی می کردم. وقتایی که برای کمک به کسی وسیله ای قرض میدم و اون میزنه گمش می کنه اون وسیله رو و یا خسارت میزنه به اون وسیله و بهم تحویلش میده و حتی به روی خودش هم نمیاره خیلی احساس بی عرضگی می کنم از اینکه نتونستم حقمو پس بگیرم. در زندگیم هیچ چیزی بیشتر از این احساسمو برانگیخته نمی کنه که نتونم نه بگم و حقمو پس بگیرم.
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
خیلی خوشحالم که استاد این سلسله فایل های “پیدا کردن الگوهای تکرار شونده”رو در سایت قرار دادند و به نظرم خود این سلسله فایل ها یک دوره ی بسیار عالی هست برای تغییر باورها و تغییر زندگی سپاسگزارم استاد.
من همیشه یک سری اتفاقات برام تکرار میشه که همیشه برام جای سوال بود که خدایا چرا این اتفاقات داره در زندگی من تکرار میشه و هیچوقت هم به جواب درستی نمیرسیدم و این بیشتر حال من رو بد میکرد اما الان خداروشکر میکنم که با این فایل ها میتونم به صحیح ترین شکل ممکن نتنها جواب سوالم رو پیدا کنم بلکه میتونم مانع تکرار اون ها بشم و اون اتفاقات رو با اتفاقات دیگه جایگزین کنم،خداروشکر
در زندگی من معمولا اتفاقاتی که مربوط به حوزه مالی میشه شدیدترین احساسات چه مثبت چه منفی رو در من برانگیخته میکنه مثلا مواقعی که ماشینم یا موتورم خراب میشه من شدیدا بهم میریزم و حالم دگرگون میشه ناامید میشم خسته میشم تمریناتم رو انجام نمیدم بیخیال همه چی میشم منکر قانون میشم میگم اینا همش الکیه یا اگرهم واقعی باشه برای من جواب نمیده تغییر مسیر میدم تغییر استاد میدم تغییر تمرین میدم شاخه به شاخه میکنم در آموزش و همین کار بدتر من رو عقب میندازه و از مسیر دور میکنه،مثلا یه موقع هایی میشه که من درآمدم میره بالا مشتریانم از در و دیوار بهم زنگ میزنن و روزانه کلی درآمد دارم
و اینجور وقتا خیلی خوشحالم خیلی حالم خوبه خیلی شادم خیلی دست و دلبازم خیلی پدر خوب و باحوصله ای میشم با دخترم کلی بازی میکنم کلی اسباب بازی براش میخرم خیلی همسر خوبی میشم کلی برای خونه خرید میکنم برای همسرم گل میخرم بیرون و رستوران میریم ولی با این احساسات توامان ته دلم همیشه یه حس ترسی هست که میگه اینا همش موقتیه و پایدار نیست و این حس کل روزم رو خراب میکنه و مثلا با همسر و دخترم تو رستوران یا وسط شهربازی هستیم و داره کلی بهمون خوش میگذره یهو سروکله این حس ترس پیدا میشه و من کاملا فس میشم و غمگین طوری که بارها خانمم بهم گفته یکدفعه ای چی شد تو که تا الان داشتی میگفتی و می خندیدی و بازی میکردی چرا یهو اینقدر بی حال شدی و من هیچ جوابی برای این سوال ندارم و برای اینکه از جواب دادن به این سوالات حتی به خودم طفره برم از همسرم میخوام که سکوت کنه و چیزی نپرسه که معمولا اون هم قبول نمیکنه و ادامه میده و اونقدر بحث بالا میگیره که دعوامون میشه و روزی که قراربود تبدیل به لذت و عشق و حال بشه به یک روز تیره وتار تبدیل میشه و بارها و بارها این اتفاقات تکرار شده که به شدت حس ترس و تنفر حتی از پولدار شدن به من دست داده و همیشه هم تا چند میلیون پول توی حسابم جمع میشه و کلی براش نقشه میکشم که برم مسافرت یا فلان وسیله رو بخرم یهو یا ماشینم خراب میشه یا موتورم خراب میشه یا خودم یا دخترم یا همسرم مریض میشیم و باعث میشه کل اون چند میلیون پول به سادگی از زندگی ام خارج بشه و من میمونم و حسرت اون فکرها و مسافرت هایی که نرفتم و اون لباس هایی که نخریدم و اون وسایل آشپزخونه هایی که قولش رو به همسرم داده بودم و الان نمیتونم دیگه بخرم و من میمونم و صفر شدن حسابم و دوباره میام با تمرکز روی خودم کار میکنم و دوباره به موفقیت های مالی میرسم و دوباره دقیقا این چرخه معیوب عینا تکرار میشه.
معمولا وقتایی که با آدم های موفق تر از خودم برخورد میکنم یا به واسطه شغلم(من کمک پرستار هستم و در شمال شهر تهران به مریض های خانواده های پولدار خدمات درمانی ارائه میدم)از نزدیک زندگی اون ها رو میبینم مثلا نحوه برخوردشون با همدیگه یا با بچه ها و…خیلی ناامید میشم و از خودم بدم میاد که چرا من مثل اینا زندگی نکردم و نمیکنم چرا پدرومادر من مثل برخورد این آدما با بچه هاشون با من رفتار نکردند و این افکار اونقدر در سرم گفتگو میکنن که من میرم خونه اصلا رمقی برام نمی مونه و همسرم همیشه ازم شاکیه که چرا اینقدر بی انرژی وارد خونه میشم اینم یکی دیگه از جاهایی بود که شدیدا احساسات غم و ترس و اندوه رو تجربه میکنم.
مواقعی که آدم های ضعیف تر از خودم چه از نظر مالی چه از نظر طرز تفکر میبینم خیلی حالم خوب میشه و اگر از من سوالی بپرسن ساعت ها باعشق و علاقه میشینم براشون توضیحات مفصل میدم این مورد هم بسیار بسیار زیاد در زندگی من تکرار میشه و همیشه آدم هایی که وارد زندگیم میشن چه به عنوان دوست چه به عنوان همکار سطح زندگی شون از من پایین تره و همیشه به حرف های انگیزشی من نیاز مبرم دارن.
در حوزه مالی هم همیشه من وضعیت سینوسی دارم یک ماه درآمد عالی دوماه بدون درآمد و البته در اون یک ماه که من درآمد عالی دارم طبق توضیحاتی که دادم معمولا هم درآمدم خرج چیزایی میشه که ناراحتم میکنه نه خرج عشق و حال و سفر و…اینم چندین و چندساله که در زندگی من تکرار میشه و به شدت احساس عصبانیت،غم،ترس استرس رو در من ایجاد میکنه.
توی زندگیم مواقعی که دیگران از من انتقاد میکنن به شدت بهم می ریزم و دوست دارم فقط از من تعریف و تمجید بشه و اگر کسی ازم انتقاد کنه خیلی ناراحت میشم اگر موقعیتش باشه شدیدا اعتراض میکنم و اگه جایی باشه که نتونم اعتراض کنم اونقدر با خودم کلنجار میرم که همه انرژی ام مصرف میشه و درنهایت ناراحت و غمگین یه گوشه کز میکنم.
من معمولا طبق یک سبک غذایی خاص غذا میخورم که باعث میشه همیشه در وزن دلخواهم بمونم(توضیحش رو در پروفایلم دادم) ولی وقتی یه اتفاقی برام میفته و جالبه که مثبت و منفی هم نداره رژیمم رو کنار میزارم و اونقدر غذا میخورم که حالم بد میشه و معمولا از وزن دل خواهم خارج میشم بعد باید کلی اذیت بشم تا دوباره به وضعیت دل خواهم برسم این الگو هم خیلی برام تکرار میشه و کلی احساساتم رو درگیر میکنه.
وقتی میفهمم کسی از دوستان و فامیل رشد کرده مثلا ویلا خریده،خونه خریده،ماشین خریده یا کسب و کارش رونق گرفته اونقدر حس حسادت بهم دست میده که حد نداره و احساس پوچی و عقب ماندگی،استرس،ناامیدی بهم دست میده.
وقتی همسرم میگه پول بده برم خرید کنم برای خونه هم کلی حالم بد میشه که باز این مورد زیرمجموعه همون حوزه مالی میشه که توضیحاتش رو نوشتم.
یکی دیگه از جاهایی که من احساس بدی بهم دست میده اینجاست که من نمیتونم کمک دیگران به خودم رو بپذیرم حالا این کمک از هر جنبه ای میخواد باشه بارها شده که پدرم خواسته بهم پول بده و من با عصبانیت اون رو رد کردم و از اینکه دیگران حس ترحم بهم داشته باشن متنفرم و حس میکنم با اون کمک ها داره به من ترحم میشه به این دلیل از پذیرفتنشون فراری ام و یادمه با همسرم دوست داشتیم پلو پز داشته باشیم پدرم به عنوان کادو برام خرید(دست حق را دیدی و نشناختی!!!) و من اونقدر ناراحت شدم که حاضر نبودم قبولش کنم و تا مدت ها از بسته بندی خارجش نکردم چون حس میکردم ترحم بهم شده بعد یه جاهایی زندگیم دچار مشکل میشه و همسرم میگه تو که اینقدر مغروری و غرور بیجا داری و فکر میکنی به جایی رسیدی پس چرا الان توی این مسئله گیر افتادی و اینجاست که من مثل باروت منفجر میشم.
وای خدای من عجب تمرینی بود تا حالا اینقدر خودافشایی نکرده بودم حس عجیبی دارم کلی کد و باور مخرب با جواب دادن به این سوال پیدا کردم…
ممنونم استاد.
سلام و درود خدمت احمد عزیزم چقدر کامنت خوبی نوشتی و واقعا با شهامت و جسارت باور های مخرب در ذهنت رو دقیق نوشتی یکی از مقاومت های ذهن ما همیشه فرار از خودافشایی و نوشتنه وقتی این سد بشکنه دیگه برای موضوع های بعدی کار اسون تر میشه…
برات آرزوی سلامتی و آرامش و ثروت روزافزون میکنم در پناه حق
سلام امید جان پسر خوشتیپ دوست داشتنی ممنونم بابت نظر ارزشمندت.
من خیلی از خود افشایی میترسیدم ولی کم کم و با کارکردن روی خودم دارم این توانایی رو در خودم ایجاد میکنم و الحق که درست گفتی هرچی بیشتر خودافشایی کنی در مراحل بعدی کار راحت تر میشه.
دوستت دارم.
سلام احمد عزیز
چقدر لذت بردم از این کامنت فوق العاده
که انقدر خودتو خوب میشناسی و انقدر خوب تونستی ترمزهای خودتو پیدا کنی
وقتی که کامنتتو خوندم احساس کردم که این متن داره درباره من صحبت میکنه حتی موقع خوندنش اینکه بیام خودم رو مواجه کنم بااین ویژگیها و بگم تو هم این ویژگیها رو داری اون مقاومت درونم که دوست نداره تغییر کن بهمن این اجازه رو نمیداد ولی با کامنت فوق العادهات تونستم اون من درونو بیرون بکشم بهش واقعیتها رو نشون بدم
در پناه حق پیروز و موفق باشید
سلام آیسو جان
ممنونم بابت کامنتت خوشحالم که کامنتم به تو کمک کرده و یکی از اعجاب این سایت همین کامنت هاست من که خودم خیلی از نظرات دوستان استفاده میکنم به قول استاد کامنت ها گنج واقعا همینطوره.
نظرت بسیار برام ارزشمنده امیدوارم به زودی خبرهای خوبی ازت بشنوم
موفق باشی
بنام الله مهربان و هدایتگر به نعمتها به آسانی با لذت
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته بزرگوار و دوستان همراه
با دیدن فایل توی سه روز تونستم بالای 300 الگوی تکرار شونده منفی رو پیدا کنم… مثبت هم داشتم ولی چون این الگوهای منفی بیشتر بودند وانرژی و فرکانسی که میفرستادند غلبه میکردند بر خوب ها منم منفی هارو نوشتم چون فکرکردم اگه حرکت و مسیر جهان به سمت خوبی هست و اگه من پام رو از روی ترمز ها بردارم خود بخود نعمت وارد زندگیم میشه.. ولی با وجود این الگوهای منفی، هرچند مسیر جهان به سمت خوبی هاست ولی من تجربه های منفی دارم و آزار میبینم.. اولش که شروع کردم هنوز تیتر گذاری نکردم و نوشتم الگوهای تکرار شونده منفی…ولی کم کم دیدم میشه دسته بندی کرد.
تاریخ هم زدم بالای دفتر که روند رو زیر نظرم داشته باشم
تاریخ پیدا کردن این الگوها شد 19/4/1402
مثلا
الگوهای تکرار شونده شغلی
روابط( خانواده، اجتماعی، کاری و.. )
الگوهای تکرار شونده خانه، ماشین، تحصیل
(مثلا هنوز بعد سی و سه سال توی خانواده ما برای بچه اتاق خواب کم هست.. یا هرخونه که اجازه میکنیم دقیقا مثل خونه اولمون هست با یکم جزئیات کمتر و بیشتر.. ولی خودم به تنهایی که یه زمانی مستقل بودم، روندم خیلی بهتر بود ولی چون با خانواده الان زندگی میکنم انگار منم قاطی الگوهای اونا شدم یا الگوهام رنگ اونارو گرفته)
الگوهای تکرار شونده ازدواج
سلامتی
رابطه با خدا
( چون از بچگی توی مسجد بودم نوع نگاهم به خدا هنوزم مثل بچگیامه، مثلا نوع درخواست کردن یا احساسی برخورد کردن با خدا و پاداش و عقوبتش چون نگاه هم محله ای هام هنوز اونجوریه.. ولی خدارو شکر از وقتی با مباحث استاد آشنا شدم خیلی بهتر دارم خدای اصلی و واقعی رو میشناسم و باهاش ارتباط میگیرم)
الگوی تکرار شونده رابطه با خودم
( اینم طبق آگاهی های عزت نفس، چون استاد میگفت ما با خودمون همونجوری رفتار میکنیم که دیگران باهامون رفتار میکردند مثل پدر و مادر و خانواده و دوستان.. باید یک شخصیت و واقعیت خوب و درست از طریق ساخت عزت نفس و باورهای اون، برای خودم خلق کنم)
الگوهای تکرار شونده مسافرت
( برای مسافرت چه تنهایی چه با خانواده، با این دوتا سفری که تابستون داشتم، و خدارو ممنونم چون چشمم رو باز کرد که جور دیگه ای به این قضایا و اتفاقات نگاه کنم.. تقریبا 80مورد نوشتم..مثلا یه موردش که همین هفته قبل فهمیدم،رفتارها امکانات توجه ها با جنوبی ها یجور خاص و رنج دهنده و آزار دهنده ست ولی با شهرای دیگه متفاوته.. اینو توی فرق ترمینال جنوب و غرب هم فهمیدم..
یا توی اتوبوس اغلب بچه ای هست که شبا گریه میکنه..
یا مثلا توی مسافرت های خانوادگی هربار یه ماشین مسیرو اشتباه میره و بقیه منتطر میمونن و کلا از برنامه عقب میمونیم..
یا قبل مسافرت، شبش تا صبح بیداریم و با چشمای قرمز مسافرت رو شروع میکنیم.. هنوز خانواده متوجه این داستانا و الگوها نشدند)
الگوهای تکرار شونده محل سکونت
( قبلنا همسایه ها وضعیت مالی خوبی نداشتن ولی الان اکثریت ثروتمندند.. یا فشار آب محله کمه یا آنتن دهی عذاب اوره.. یا استانمون گرماش زیاده.. فقیر زیاد رفت و آمد میکنه.. )
الگوهای تکرار شونده مهاجرت
راه انداختن کسب و کار شخصی
دوستی با جنس مخالف و موافق و دوست پیدا کردن
الگوهای تکرار شونده برای باور سازی
درخواست کردن و رسیدن به خواسته ها
( بنظرم الگوهای اشتباه برای این دومورد دارم که ریشه مذهبی هم داره که گاهی وقتا جواب میده گاهی وقتا نه.. برای همینه که من اومدم توی این جمع تا الگوهای درست رو داشته باشم و استاد الگوی مناسب منه و هرکسی که میخاد سعادت رو در تمام جنبه ها در دنیا و آخرت تجربه کنه)
الگوهای تکرار شونده غذایی
( که این الگوها و روش ها میتونه توی دوره سلامتی باشه )
الگوهای تکرار شونده مهمانی رفتن و مهمانی دادن
( چیزی که استاد توی سریال زندگی در بهشت بخوبی نشون میده و آدم لذت میبره از نوع رفتارش با مهمونای ایرانی و خارجی.. )
الگوهای تکرار شونده فرزند( همونطور که استاد با مایک رفتار میکرد )، با دیگران، و آدم های غریبه
الگوهای تکرار شونده کاهش وزن یا افزایش
الگوهای تکرار شونده برای یادگیری زبان انگلیسی
الگوهای زندگی در خارج از ایران
الگوهای تکرار شونده پول ساختن.. بخشیدن..
الگوهای تکرار شونده گفت و گو
من اینارو یادم آمد چون یجورایی توی زندگیم بنحوی باهاشون درگیرم و کم یا زیاد به شکل ناراحتی یا رنج یا نتونستن با ترمز عمل میکنن..
چون دوره استاد رو ندارم، کامنت بچه هارو خوندم و فکرکردم بشه اینجوری باور مناسب رو بسازم.. اینم طبق الگو تکرار شونده ممکنه باشهوچون فعلا دنبال کارم، گفتم از شغل شروع کنم
الگوهای تکرار شونده شغلی
و پیدا کردن باورهای مناسب الانم
مورد اول:
فاصله زمانی بین بیماری و شاغل شدنم از چند سال به چند ماه رسیده، و این باید به صفر برسه و من مداوم مشغول بکار باشم
باورها:
“من همیشه میتونم شاغل باشم”
دلیلش؟
چون هزاران نفر هستند در شهرم توی خانواده و فامیل حتی همکلاسی هام و دوستام حتی توی استان های دیگه و حتی خارج از ایران که میبینم و حتی افرادی که استاد میگفت که یه مرد نود هشت سالشه و بازنشسته ست ولی داره کار میکنه چه با حقوق چه داوطلبانه یا توی وال مارت کار میکنه وحتی بچه های سایت که نتایج رو میگفتند
“پس منم میتونم مثل هزاران نفر دیگه در هر شهر و منطقه ای هم شغل دائمی داشته باشم و هم همیشه مشغول بکار باشم”
“همیشه و در همه جا شغل مناسب، فضای مناسب و موقعیت ها و شرایط توانایی ها و علایق و استعداد من وجود داره
چطور؟
چون نمونه های فراوانی رو شاهد هستم هم توی جم تی وی هم توی خانواده ام هم توی دوستان و اطرافیانم هم خود استاد عباسمنش که چه در بندرعباس و چه در قم چه در تهران یا الان که آمریکا هست داره درآمد کسب میکنه و هم اون کاره از علایق ش هست.. و هم توش توانایی هایی رو کسب کرده و هم استعداد داره.
چون هروز آگهی هایی میبینم که نشان میده چقدر خدمات و شغل ها فراوان و گسترده هستند و هرکس توی علاقه ای که داره، ازش درآمد کسب میکنه حتی نمونه هم شهری آقای عطار روشن که یک نمونه واضح خوب هست که جزو همین سایت و دوره هست و تونست با انجام و عمل و تعهد دادن از کجا به کجا برسه
“پس منم میتونم از طریق علایقم و کسب توانایی بیشتر، درآمد کسب کنم و پول و ثروت خلق کنم و آزادی مالی زمانی مکانی و روابط برای خودم بوجود بیارم”
دلیل این بیماری های مداوم و شغل داشتن های مقطعی بخاطر نداشتن این باورهاست و با ساختن باورهای درست، شرایط کم کم تغیر میکنه و بهتر میشه
” منِ انسان دارای علایق و استعداد و توانایی هستم و ثروت و نعمت و آزادی بدنبال کسی میاد که دنبال علایقش رفته”
چطور؟
نمونه بخوام اسم بیارم میلیون ها نفر هستند از جمله خود استاد، آقای عطار روشن، مثل آدم های ثروتمند جهان که توی زندگی نامه شون گفته اند که اول یا نمی دوستند چه علایقی داشته اند که ازش ثروت خلق کنند، از همون جایی که بودند با همون امکانات از یجایی شروع کرده اند و کم کم علایقی در وجودشون پیدا شد و دنبال همون علایق رفتند و مداومت کردند و بدون عجله که نشان از فراوانی نعمت ها و فرصت ها هست، بعد از چند سال جزو میلیاردهای جهان شدند و هستند و طبق گفته استاد که هرکس الان بخواد به خواسته هاش برسه و ثروتمند بشه چون آگاهی ها بیشتر بشه و من خیلی های دیگه با استفاده از همون آگاهی ها میتونیم راحتر و صرف مدت زمان کمتری به بیشتر از اون موفقیت ها و نعمت ها و ثروت ها دست پیدا کرد.
و همین علایق و سلایق متفاوت در جهان هست که زیبایی را تنوع بخشیده و هم یکجور نیستند..
و به یک اندازه ثروت و نعمت ندارند بلکه هرکس بیشتر تونسته باورهای مناسب با علایقش بسازه و روی تعهدش بمونه و روتین کاراشو انجام بده، جهان نتیج بیشتر رو بهش میده و وجود فراوان آدم های ثروتمند نشان از طبیعی بودن و همگانی شامل شدن از نعمت ها و این قانون برای تک به تک انسان های کره زمین چه الان و در آینده هست..
“کمتر شدن فاصله زمانی، نشان میده که باورهام دارن کار میکنند و هرچقدر بیشتر روی باورهام کار کنم نتایج بهتر میشوند و هرکس باور بهتری داشته باشه بیشتر شامل نعمت ها میشه و این عدالت جهان هست که نه رنگ و نژاد میشناسه نه دین و مذهب و ملیت”
“با داشتن کسب و کار خودم و تولید محصول خودم، همیشه درهمه جا و از همه جا به شکل راحت مشتری برای محصولم پیدا میشه و بدون تبلیغات و صرف هزینه، جهان آدم های درست و مناسب رو به سمت خرید محصولات من هدایت میکنه و این روند فروش و تولید میتونه هربار راحتر و یک روند رو به رشد باشه”
چطور؟
نمونه ش محصولات کوکا کولا کنتاکی محصولات شرکت ایلان ماسکماکروسافتسامسونگ اپلالجیسونیمحصولات غذایی که از کشورهای خارجی وارد یا صادر میشه که همین کشاورزان تولید میکنندهمین کیف و کفش و لباسی که از خارج میاد و توی کارگاه تولید میشه و بدست من و میلیون ها نفر میرسندهمین محصولات استاد عباس منش که از علایقش به کشف و درک قوانین بوده و اون هارو به شکل دوره دسته بندی کرده و با کیفیت بهتری نسبت به قبل داره عرضه میکنه وهروز هم داره مشتری ها بیشتر میشه و صرف زمان یک دقیقه محصول خرید میشه و بدست مشتری میرسه..
چه اون موقع که توی ایران بود چه الان که توی آمریکا هست.. چه توی خواب یا وقتی بیداره.. توی خونه یا مسافرت.. توی کار مزرعه یا زمانی که داره چراغ های خونه رو نصب میکنه.. همیشه داره محصول تولید میکنه و هرزمان مشتری براش هست.
چرا؟
چون محصولش از علایقش بوده و هرزمان و در هر حالی داشته ایده هارو اجرا میکرده و مشتری های اون هم آدم هایی هستند که ارزش محصول و اثر بخشی اون رو توی زندگیشون رو میدونند.
الگوی تکرار شونده دوم:
برای انجام کار یا شروع کار نیاز داشتم پول قرض بگیرم یا پولی رو برنده بشم یا برای رفتن به کاری یا استخدام پول کافی نداشتم
باورها:
“برای شروع و راهاندازی کسب وکار یا شغل، لازم نیست حتما که سرمایه زیاد داشته باشم.. هرزمان که اراده کنم و حرکت کنم، جایی قرار میگیرم که شرایط و اسباب و وسایل کارم فراهم میشه مثل درب های سنسوری، درحالی که نمیدونم، همه چیز مناسب پیدا و ظاهر میشن چون حرکت کردم”
چطور؟
نمونه ش همون آمازون یا کنتاکی یا افرادی که توی جم فود نشون میداد.. حتی خود بچه های سایت که توی کلاب هاوس میگفتن که از کم شروع کردند و کم کم شرایط بهتر شد و ایده ها آمد آدم های مناسب رو ملاقات کردند و هربار که اراده میکردند و حرکت میکردند باز نعمت ها وجود داشت فرصت های مناسب وجود داشت ایده ها آمدند آدم های مناسب رو ملاقات کردند.
“تکامل برای رشد برای ثروتمند شدن، موفقیت و کسب خواسته ای و رسیدن به هدفی لازم و ضروری و یک قانونه”
چطور؟
نمونه ش آمازون که جف بزوس که میگفت من برنامه ریزی بیست ساله کردم و عجله ای هم ندارم.. نه یک شبه و یک هفته ای به اهداف برسه.
خود استاد هم از بندر عباس که شروع کرد از همون داشته هاش از فروش زمینی که داشت تکامل رو طی کرد و قدم اول رو برداشت و این جایگاهی که داره تجربه میکنه بخاطر اصل تکامل هست که برای همه باید طی بشه چه پیغمبر باشی چه عباسمنش و این تکامل هست که نتایج رو گسترده و پایدار میکنه.
“با اقدام و عمل کردن فوری به تصمیماتی که میگیرم، نتایج به نفع من میشود”
چطور؟
یکی از دوستان سایت برای استاد تعریف میکرد که چون این باور رو داشته و توی یک معامله ای که استاد بهش پیشنهاد داده وفوری به تصمیم عمل کرده و اقدام کرده، اون کارش نتایج مالی و عزت نفس و روابط عالی و خیلی خوب و آزادی های چند برابری رو در چند روز براش بوجود آورد.
خود استاد هم توی جلسه عزت نفس میگفت که هرکجا اقدام کرده نتیجه ها گرفته و این باور رو داشته که الان نتایجش روه به وضوح میشه دید.
“تصمیم گرفتن و اقدام کردن یعنی میدونم که شرایط بهتر برام وجود داره و این من هستم که خالق شرایط هستم و منتظر تصمیم کسی نمی مانم و اقدام میکنم و این نشان دهنده عزت نفس و قدرتمندی فردی هست که اینجور عمل میکنه”
“این تصمیم گرفتن و عمل کردن یعنی من قبول دارم نیرویی در منه که هر حرکتی هر اقدامی در جهت رشد خودم و بهبود شرایطم انجام میدم، منو میبینه و هدایت میکنه و پاداش هرحرکت و اقدامم رو میده”
” این تصمیم گرفتن و اقدام و عمل کردن فوری یعنی قبول دارم ایده های مناسب ِ من وجود داره و این ایده ها و فرصت ها هم جهت با حرکت جهان و رشد جهان به سمت زیبایی ها هست ، و به این دلیل که من هم هم جهت با این نیرو قدم بر میدارم، خیّر و برکات و مزایای اون هم خود به خود شامل حال من میشه ”
” در این جهان از هرکجا که شروع کنم با هرمقدار پول و امکانات، میتونم نتایج موردنظرم رو خلق کنم و رشدم پیوسته باشه”
چطور؟
مثل هزاران نفری که توی سایت نتایجشون رو میخونم که دقیقا از همون جایی که بودند شروع کردند.. نه اینکه منتظر شرایط بهتر موندند یا رئیس جمهور عوض شه یا فلان وزیر یا قانون تغییر کنه یا فلان حکومت عوض بشه، یا وقتی فلان مدرک رو که گرفتم شروع میکنم..
خود استاد هم توی بندرعباس یک روز بعد شروع به فروش جوراب کرد و الان اینجاست..
الگوی تکرار شونده سوم:
میخام اول کار با کسی شریک بشم چون این باور دارم که تنهایی از پسش بر نمیام
باورها:
“من میتونم خودم شروع بکنم کسب و کارم رو بدون حتی یک شریک یا همراه و توی مسیر یاد میگیرم”
چطور؟
مثل هزاران نفر شبیه استاد که هروقت با کسی شریک شدند، اوضاعشون بدتر شد و اون نتایج دلخواه رو کسب نکردند و استاد از وقتی که تنها و مستقل کار خودش رو و ایده هاش رو اجرا کرد و پیش برد و کم کم تواتنایی هاشو بالا برد، نتایج دلخواه و حتی بزرگتر رو کسب کرد.
مثل همون دوستی که توی مصاحبه با استاد تعریف میکرد از سن 15سالگی تونست تنها حرمت کنه و بخارج بره و علاقه شو دنبال کنه و تنها و تنها برای خودش کار کنه و الان محصولاتش رو جهانی کرده و 6تا کارمند داره توی فیلیپین و ترکیه و چقدر حالا داره ارزش خلق میکنه اول برای خودش بعد خانواده ش بعد جهان و حالا هرکسی میتونه این رو نشانه ببینه که میتونه شدنیه..
مثل خالق آیفون که تنها شروع کرد، مثل جف بزوس، مثل خالق ماکروسافت، مثل خالق فیس بوک، مثل خالق محصولات مجید که هم استانی هست که در بچگی از فروش محصولات خانگی توی سینی به اینجا رسید و تنها و تنها شروع کرد و منتظر کمک کسی نموند.
مثل آقای عطار روشن همشهری من هست که تونست و نشان داد که میشه.
مثل ایلام ماسک که تنها توی آپارتمان قدم های اول رو برداشت و الان خودش صاحب شرکت خودش هست.
“همونطور که ایده ها و هدایت از طرف نیروی الهی به استاد و هزاران هزار نفر داده شد که در مسیر موفقیت قرار بگیرند، همون نیرو هم که در من هست به من کمک میکنه تا راه رو پیداکنم و مسیرو دنبال کنم”
چطور؟
چون همه ی ما انسان هستیم و چون انسان خلق شدیم لیاقت و شایستگی در ما نهاده شده و باید در درون پیداش کنیم و همه از یک نوع سیستم عصبی و فرکانسی برخورداریم و در یک جهان و قوانین ثابت آن زندگی میکنیم و دلیل نتایج متفاوت، تفاوت در باورهاست..
” همونطور که استاد و هزاران نفر تنهایی شروع کردند و اقدام به حرکت کردند و شرایط به نفع شون تغییر کرد و حالا کسب و کار خودشون دارند، برای من هم امکانش هست که شرایط به همین شکل و بهتر تغییر کنه”
“نیرویی که در منه، قدرت این رو داره که در تمامی شرایط و وضعیت ها کمکم کنه و هرآنچه که نیازم هست رو بهم عرضه کنه و راه برطرف شدن نیازم رو هم میدونه و هدایت میشم و همین نیرو تنها مالک و صاحب جهان هست و فقط این نیرو میتونه منو هدایت کنه و کمکم کنه و راه درست رو به من بگه”
” این نیرویی که در منه و با من حرکت میکنه، در همه جا آگاهی و علمش بیشتر از هر کس و موجودی هست و این نیرو بیشتر از من میخواد که من در مسیر خواسته ها علایق و اهدافم حرکت کنم و بدستشون بیارم و این نیرو احساسی عمل نمیکنه پس منم نباید احساسی عمل کنم و همه چیز طبق قانون و اصول پیش میره و هرکجا من همراه و هماهنگ با این نیرو و قدرت باشم، من به خواسته هام میرسم و چون خواسته های من در جهت زیبا شدن و گسترش جهان هست، به شکل طبیعی و خود به خود محقق میشن”
تا الان هشتاد الگو رو نوشتم و میخوام تک به تک باورهای مناسب رو هم در کنارش بنویسم و صوتی ش کنم و همین تکرار کردنه خیلی کمک میکنه به رشدم..
خداروشکر تا اینجا تونستم بنویسم
خدایا شکرت
سلام
از خوندن کامنت پر محتواتون لذت بردم .
بیان این همه جزئیات هم شجاعت میخواد و هم تحسین فراوان …
چه مثال های واضحی زدید اون هم با جزئیات که دیگه ذهن نجواگر بهونه ای نداشته باشه!
این قسمت از متن تون خیلی برام لذت بخش و عالی بود «این نیرویی که در منه و با من حرکت میکنه، در همه جا آگاهی و علمش بیشتر از هر کس و موجودی هست و این نیرو بیشتر از من میخواد که من در مسیر خواسته ها علایق و اهدافم حرکت کنم و بدستشون بیارم و این نیرو احساسی عمل نمیکنه پس منم نباید احساسی عمل کنم و همه چیز طبق قانون و اصول پیش میره و هرکجا من همراه و هماهنگ با این نیرو و قدرت باشم، من به خواسته هام میرسم و چون خواسته های من در جهت زیبا شدن و گسترش جهان هست، به شکل طبیعی و خود به خود محقق میشن”
این تیکه متن خودش به تنهایی باور قوی هست که باید هر روز به طرق مختلف مرور بشه .
از پاسختون به این سوال ممنون و سپاس گزارم .
همه اینها نشانه ایست که نشون میده شما تو مسیر درست هستید .
ادامه بدید تا نتایج بزرگ و بزرگتر بشه …
بهترینها رو براتون خواهانم در تمام مراحل زندگی ….
سلام به دوست هم فرکانسی ام.. خوشحال و سپاسگزارم از توجه تون به فایل استاد و خوندن کامنتم.. تاریخ کامنتتون برای من مصادف بود با دادن خبر خوبی بهم و خوشحالیم دوچندان شد.. این هم نشانه ای هست بر کارکردن قانون و خدارو بابت داشتن استاد و دوست خوبی مثل شما در این مسیر الهی از صمیم قلب سپاسگزارم.. برای شما هم آروزی خوشبختی و سعادت و ثروت و سلامتی رو دارم.. ممنونم
من آدمایی که زود عصبی میشن
آدمایی که بی پول هستن
آدمایی که اهل خرج کردن نیستن
آدمای با خانواد بد
آدمایی که احتیاج به توجه دارن
آدمایی که خیلی بهم اهمیت نمیدن
آدمایی که اهل رفیق بازی هستن
آدمایی که وابستگی زیاد به خانوادشون دارن
آدمایی که خیلی زیاد تحت تاثیر حرف دیگران قرار میگیرن
آدمای دو قطبی
آدمای کنترل گر
ادمایی که خیلی نظر و حرف مردم براشون مهمه
آدمایی تحت سلطه مادرشون هستن
اینجور آدمایی متاسفانه وارد زندگی من میشن و میخام که اونقد رو خودم کار کنم تمام باورهای اشتباه درونم و تغییر بدم
نمیدونم باید چکار کنم از کجا شروع کنم و چجور این باورها و تغییر بدم
ممنون میشم از دوستان منو راهنمایی کنن
سلام خدمت استاد عزیز و خانوم شایسته مرسی از این فایل که گزاشتین چون من هی برام سوال بود که چرا اتفاقاتی مشابه هر چند وقت یکبار برام میفته و همیشه دنبال جواب بودم که این مسئله بسیار اذیتم میکرد مثلا من هر یکسال یه بار یه مبلغ پولی رو از دست میدم حالا هر بار همونطور که استاد گفتن به طرق مختلف ولی اتفاق یکی هستش یا مثلا در زمینه روابط هم همینطور در زمانهای مشخصی دچار مشکل میشم و باید این باور مخرب رو پیدا کنم تا این مسئله رو حل کنم