پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 79

1286 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اعظم کارگرنژاد گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    سلام به استاد عزیز و دوستان

    من شدیدترین احساساتم مربوط میشه به همسرم

    بی توجهی اون طرد شدن ناراحت شدن یا اینکه میبینم به کسی زیادی توجه میکنه به شدت حال منو بد میکنه و بدترین روزم میشه

    و حالا رفتارهایی که توی روابط تکرار میشن

    معمولا همشون مشکل مالی دارن ودر مورد اینکه پول کمه و گرونی صحبت میکنن

    و کلا احترام و توجه توی روابطم هس

    و انسانهای مهربون و تقریبا صادق و خوشرو هستن

    و کلا من دوس دارم کمک کنم بهشون یعضی وقتا از نظر مالی اگه بتونم یا کمکای دیگه

    ولی اینکه اونا بخوان از من کمک کنم نه اینجوری نیست بیشتر خودم میخوام و با احترام وتشکر هس

    و اما مشکل من بیشتر با کسایی که فک میکنم از نظر اعتمادبنفس بالاتر هستن از من و میبینم همسرم توجه داره بهشون و من دوس دارم مثل اونا باشم ولی نمیشه ویجورایی حسادت میکنم و بهم میریزم از توجه همسرم

    و همسرم هم از من بزرگتره کلا بهم توجه داره ولی بیشتر با رفیقاشه و موضوعی که تکرار میشه کهمن دوس دارم باهم باشیم و اون بیشتر با اوناس و همیشه تو ذهنمه که دوستاش براش مهمترن و اینکه دوسدارم هرچی اون دوس داره انجام بدم حتی اگه سختمه تا ناراحت نشه وبا دوستاش نباشه

    و تضادی که چندباری تو روابط پیش اومده چیزی بوده که بهش گفتم من خیلی حساسم

    که فک میکنم ریشه اش ترس از بی توجهی و تنهاشدن وطرد شدن هس

    و فک میکنم با اون باید باشم تا خیلی خوش بگذره

    و فک میکنم این مشکل روابطم که مشکل اساسی من هس از وابستگی و عزت نفس پایین هس

    اگه دوستان باور اشتباه دیگه ای از حرفام فهمیدن ممنون میشم راهنماییم کنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 697 روز

    سلام و خسته نباشید این ویدئو نشانه من بود خب بریم سراغ سوال

    من با کمی فک کردن یادم اومد که من سر مسخره کردن از طرف دیگران مخصوصن آشناها ویا کسایی که تقریبا روشون حساب کرده بودم ولی جدیدا خداروشکر دارم تمرین میکنم رو کسی به جز خدا حساب نکنم خب میگفتم. مسخره کردن من یجوری هست که اگه نتونم با اون نفر ارتباط برقرار کنم بعد مسخره کردن (البته بیشتر موقعه ها صحنه رو ترک میکنم) سریع میرم جایی که کسی نباشه بعد با خودم میگم ممد خراب کردی گندت بزنن تو خیلی بدرد نخوری مثل همیشه یا مثل این جمله ها ولی جدیدا دارم رو خودم کار میکنم ک تو این شرایط به خودم انگیزه بدم مورد دوم اینکه نادیده گرفتن هست من کسی هستم که قبلا خیلی کاری میکردم که تو دید باشم یا همه توجه شون بره رو من ولی الان فهمیدم این کار درستی نیست از نظر خودم آدم باید تا حدی شوخ طبع باشه یا سبک وزن الان تو هر جمعی تنها میشینم و به فکر میرم بیشتر فکر ها هم همینه که قانون چجوریه یا مثلن من اون روز چرا تو سرکار اون کار رو خراب کردم سر این موضوع خیلی خودمو سرزنش میکنم ولی هی جلوی خودمو میگیرم دقت کردم من اصن نمیتونم با خودم به چیز های خوب فکر کنم فقط موقعه هایی که فایل ها و گوش میدم حالم خوب میشه و بعد فایل ها تا چند ساعت یا دقیقه این موضوع منو عصبانی کرده ولی دارم رو خودم. کار میکنم هر روز میخوام دیگه با ایمان قوی عمل صالح و با توجه به قانون برم جلو ولی بعد چند وقت بازم به حالت قبل برمیگردم نمیدونم واقعا دگه باید چیکار کنم چجوری باید جلوی خودمو بگیرم خیلی فک تلاش کردم دوره هارو بخرم (پول دوره ها رو خودم درآوردم از اون موقعه ای که تازه آشنا شده بودم) ولی چون سنم یکم پایینه نمیتونم خودم بخرم یعنی میشه ها ولی نمیتونم روم نمیشه به کسی بگم به داداشم گفتم اون اصلن قبول نمیکنه فقط مونده سابکارم که به اون بگم ولی خیلی خجالت میکشم خداروشکر خود سابکارم هم با استاد آشنایی داره و چنتا دوره هاشونو خرید و الان تو وضع خوبی هست ولی خب من نا امید نمیشم چون میدونم این راه درست هست همیشه از خدا کمک خواستم کمشکو از هر طریقی رسونده خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فائزه رستگار گفته:
    مدت عضویت: 765 روز

    سلام خدمت استاد گرامی و مریم جانم این الگو های تکراری خیلی توی زندگی من تاثیر داره من 170 روز که دارم روی باور و ایمانم کار میکنم و نتیجه های بی نظیر دیدم

    اما متاسفانه توی این چند روز نتونستم ذهنم کنترل کنم من یک سال منتظر عمل بودم که کلا خوب بشم اما الان دکتر بد از یکسال به من گفته عمل برات خطرناک که ممکن بتر بشی و عملت نمیکنم و و انگار این پیام داشت که این جا آخر دنیاست آرزوهات رفت به باد با دکتر بحثم شد اما به قول معلم ریاضی ام هر چیزی یک راهی داره اما نه به داد بی داد اما کنترل ذهن از دست دادم و توی این چند احساس کردم که درباره این فایل های با ارزش بینم و ایمانم قوی کنم و دوباره کنترل ذهنم از زیر صفر شروع کنم و دل به امید انسان ها نبندیم به کس که بی نهایت و بی کرانه از اون بخوام

    خدایا من از تو میخوام این عمل انجام بشم جزء تو هیچ کس ندارم به من کمک کن

    کنم میدونم که نباید هیچ ترسی توی دلم داشته باشم چون تو رو دارم

    خدایا کاری بکن که به آروزهام برسم و منم مثل بقیه انسان تن سالم داشته باشم و دوچرخه سواری کنم کفش اسکیت بپوشم کوه برم و دانشگاه و شهری دوست دارم و ازدواج بکنم یک مادر بشم خدا یا جزء توی کسی ندارم کمکم کن به این خواسته ها برسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    مائده عباسی گفته:
    مدت عضویت: 1110 روز

    سلام استاد زیبا و عزیزم

    بعد از گوش دادن به فایل سوم قدم سوم یادم افتاد که یه سری فایل با عنوان الگوهای تکرار شونده دیدم تو سایت که گوش ندادم بهشون و به اینجا هدایت شدم

    یک بار هر یازده تا فایل مربوط به الگوهای تکرارشونده رو گوش دادم میتونم بگم خودش یه دوره کامله و البته تکمیل کننده و توضیحات بیشتر برای تمرین قدم سوم هست . و تصمیم گرفتم علاوه بر اینکه توی دفترم برای خودم نوشتم بیام اینجا هم کامنت بزارم .

    دمتون گرم استاد و دستتون درد نکنه

    + چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما شدیدترین احساسات رو در شما برانگیخته میکند ؟

    بنظرم بیشترش برمیگرده به حرف بقیه .(فامیل و خونواده م)

    وقتی که میفهمم بهم تهمت زدن یا راجبم بد حرف زدن بهم میریزم الان چون رو خودم کار کردم شدتش خیلی کمتر از قبل شده مثلا به بیست از صد رسیده اما بازم درگیرش هستم

    زمانی که اطرافیانم میفهمن من درحال تحصیلم و انتقاد میکنن بهم میریزم

    زمانی که پدرم از عهده هزینه های من و برادرام برنمیاد خیلی دچار استرس و عذاب وجدان میشم

    توی جمع وقتی نظر من مخالف جمع هست و اعلامش میکنم تپش قلب میگریم و برام سخته اما بازم سعی میکنم نظر خودم رو بگم اگه پرسیدن

    وقتی در مورد دانشگاه رفتن و مدرک نگرفتن من صحبت میکنن حس میکنم دارم اذیت میشم و حس بدی بهم دست میده

    زمان هایی که پدرم و مادرم طوری رفتار میکنن یا حرف میزنن که انگار من باید برای همیشه تو این شهر و کنارشون باشم و در حین حال میخوان پیشرفتهایی که اونا میگن رو بکنم که کلا باهم در تضادن بهم میریزم

    زمان هایی که پدرم و مادرم از پوشش و تصمیماتم اعلام نارضایتی میکنن و میگن اگه به حرف ما گوش ندی ضرر میکنی و فلان

    خدارو شکر میکنم دارم ترمز ها و باورهای غلطی رو تو خودم پیدا میکنم که هیچوقت به چشمم نمیومد

    خیلی خوش حالم که به این سری فایل ها هدایت شدم

    و باز هم ازشما تشکر میکنم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1815 روز

    سلام

    چقدر خوشتیپین جناب سفیدپوش

    میخواستم برم سراغ روانشناسی ثروت گفتم قبلش این فایل و گوش بدم چون اشنا بود به موضوعات اخیر زندگیم

    دقیقا امروز صبح که بیدار شدم ذهنم داشت منو میبرد یکم سمت منفی ها اما سریع به خودم اومدم و یاد فایل شکارچی نکات مثبت افتادم و یه عالمه نکات مثبت خوب کشیدم بیرون و حالم اصلا تغییر کرد نکاتی که ظاهری خالمو خوب نمیکنه عمیق بهش فک کردم و منطق ذهنمم پذیرفتش

    استاد عزیزم من بخاطر اشنایی با مباحث شما متوجه شدم که الگوهای تکراری ریشه ش مربوط به خودمه و خودمم که اتفاق و شرایط و برای خودم بوجود میارم اما بین صحبتهاتون یسری مثال ها رو گفتین که من اصلا فکرش و نمیکردم باید به اونها هم توجه کرد مثلا یمدت بود فراموشکاری موقت پیدا کرده بودم خیلی نبودا اما یسری گوشزدها یسری نکاتی که باید یادم میموند خصوصا تو کارم فراموش میکردم فک کردم بخاطر حجم کاری بالا یا عدم تمرکز منه بعدش بمرور کمتر شد چون خیلی بهش توجه نکردم اما محو نشد تا اینکه الان شما بهش اشاره کردین

    سوال اول :

    داشتم راجع بهش فکر میکردم که واقعا چه چیزی خیلی احساسات شدید منو برانکیخته میکنه و مثال هاتون و گوش میدادم خیلی هاش اونقدر شدید منو درگیر نکرد تا اینکه رسیدم به تصمیمات بزرگ اخ اخ همینه استاد دقیقا وقتی میخوام‌تصمیمات مهم و‌بزرگ زندگیمو بگیرم قبلش کلی وقت میزارم کلی بالا پایین میکنم کلی ترس ها میاد سراغم‌ نجواها دیگه نمیتونم رو کاری تمرکز کنم و کارای دیگمو اشتباه انجام‌ میدم چون تمام فکرم میره سمت اون تصمیمه یوقتا ساعتها میشینم تو اتاق یا یه جای خلوت کلی فکر میکنم با خیلی ها مشورت میکنم بعد انتقادات اونا بیشتر عصبیم میکنه خخخ و کلی مشابه اینها

    وای مورد بعدیشم بی توجه ای دقیقا داشتم بهش فکر میکردم که شما باز بیانش کردین من خیلی دوست و اشنا اطرافم زیاد دارم وقتی میبینم برنامه ای میچینن به من نمیگن یا تو جمعشون منو نادیده‌میگرن چون ادمیم که خیلی تو چشمم حالا با شخصیت یا انرژیم یا هرچی این موردم باز خیلی خیلی رو خودم کار کردم اما باز عصبیم میکنه پس معلومه هنوز جای کار داره

    یا حتی وقتی یه ایده یا نظری دارم بنظر خودم خیلی ایده بجا و تاثیرگزاریه اما بقیه رد میکنن حالا یا ساده یا با مسخره کردن که برو بابا میخوای تو نظر نده ها یهمچین مواردی بشدت عصبیم میکنه جوری که تا سالها اگه با اون افراد باشم دیگه برای هیچ موردی نظری نمیدم

    این سوالات مربوط به فایل بود سوالی که تو قسمت کامنتها پرسیده بودین استاد عزیزم که ایا درگیر الگوی تکرار شونده هستین؟

    جوابش بله هست

    من هرچند سال یکبار که تپ شغل خاصی هستم همیشه موقع ترک کار یا در طول زمان کاری با کارفرمام به مشکل مالی برمیخورم با اینکه کارمو درست انجام‌میدم‌ سابقه م‌میره بالا خیلی ها میان استخدام میشن و میرن اما من هنوز هستم مشتری ها رو میشناسم کار و بلدم اما اونا حاضرن به تازه واردها یا همکارای دیگم پول بیشتری بدن اما من که بقول خودشون از اخلاق پوششم‌تو محیط کاری شخصیتم و ادب و .. راضی هستن اما برای پول همیشه ما بحث‌داریم جوری که نه میزارن من بیام بیرون نه میخوان که حقوقمو زیاد کنن اگرم قضیه جدی بشه با وعده وعید که بمون فلان موقع اگه فلان کار و‌انجام بدی هم حقوقت زیاد میکنیم هم پاداش و فلان و این صحبتها یا قراره مجموعه ال بشه بل بشه حقوقتو‌زیاد‌میکنیم‌ ولی تغییری صورت نمیگیره مجموعه ال میشه بل میشه کارم انجام میشه اما اوضاع به همون شکله تو سه یا چهارتا از کارهام که طولانی مدت ا‌ونجا بودم این اتفاق افتاد

    بعد فهمیدم من مشکل صحبت کردن و نه شنیدن دارم با وجود گوش دادن فایل عزت نفس و فایل های مشابه ایرادم برطرف نشد یکی دوبار با کلی ترس انجامش میدادم اما خیلی برام سخت بود و اینکه فکر میکردم اگه راجع به حقوقم زودتر صحبت کنم هم کارمو از دست میدم هم غرورم لگدمال میشه همیشه یجوری رفتار میکردم که من مشکل مالی ندارم برای تفریح میام سرکار یا موارد مشابه این موضوع

    یا اینکه احساس عدم لیاقت دارم احساس کمبود همه رو شناسایی کردم اما هیچ وقت نشستم روشون کار کنم چون بشدت از من انرژی میگیرفت همون پاشنه اشیل ها

    به موضوع دیگه که بسیار تکرار شد این بود که حقوقمو کمتر میدادن یا پس و پیش میکردن چون معمولا هیچ جا قرارداد یا سفته نداشتیم همه رو حساب اشناییت و معرفی بود بخاطر همین برای اینکه یهو وسط کار ول نکنم برم تمام حقوقمو پرداخت نمیکردن و من برای اینکه پولمو بدن و نزنن زیرش یا اگه بیام بیرون قیدش و بزنم میموندم و کار و بدتر میکردم و همیشه هم با دعوا و دلگیری و زور میشستیم پای حساب کتاب اونم هی باید میرفتم و میومدم تا اینکه این سری گفتم این الگوی تکراری رو قطع کنم هم محیط کارم تشنج زا شده بود هم حقوقم بعد سالها تغییر ک نکرد هیچ کمترم میشد با اینکه میدیم همکارام هم بیشتر میگرن هم اینور اونور نمیشه زمان واریزیشون تازه مدیرمون از یکیشون که کلن ناراضی بود پیش من میگفت اما میگفت کارمو داره انجام میده بعد من میدیدم خودم دارم زمان بیشتری میزارم دلسوزی بیشتری میکنم اما تو کارم سوتی میدم حس خوبی بهش ندارم خلاصه تصمیم گرفتم بیام بیرون دو ماه قبل این هم گفته بودم من دیگه نمیام حساب کتابمو انجام بدین گفتن بیا کاراتو تحویل بده صبر کن ما یکی رو جات بیاریم بعد برو مجدد هم بهش اشاره کردم اما هیچ تغییری نکرد تا اینکه گفتم من از فردا دیگه نمیام دوباره همون حرفهای تکراری بیا کاراتو تحویل بده برو بعد دوباره تکرار میشد من میرفتیم و همون روند چون سه بار این تکرار شده بود گفتم هر زمان تسویه کردین من میام کار و به حسابدار جدید تحویل میدم بازم تو کتشون نمیرفت و میخواستن منو بکشونن اونجا در اخر گفتم اگه قرار باشه من به پولم برسم میرسم اگه نه دیگه وقت و انرژیمو تلف نمیکنم این تصمیم بزرگی بود برام و بگم با کلی ترس و نجوا باهاش کنار اومدم اما از دید خودم بهترین تصمیم بود چون حسم بهش اصلا بد نبود و بعدش هم دنبال کلی نکات مثبتش گشتم که نجواها رو ساکت کنم

    حالا الان دیگه تصمیم دارم باورهای محدود کنندم نسبت بهش و پیدا کنم و رو اونا کلی کار کنم با تعهد

    و خدا رو هزاران مرتبه شکر که هدایت شدم به این فایل بینظیر و استاد عزیزم مانند همیشه با عشق برامون وقت گذاشتن ممنونم یک دنیا ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه امیری گفته:
    مدت عضویت: 1046 روز

    سلام و وقت بخیر خداراشکر میکنم بخاطر حضور استاد عباس منش در زندگی ام ک هر روز با فایلهاتون زندگی میکنم من در جواب این سوال میتونم بگم ک قبلاً خیلی واکنش داشتم در مقابل انتقاد دیگران واز وقتی دارم روی خودم کارمیکنم دیگه نظر و انتقاد دیگران برام مهم نیست ولی هنوز عکس العمل نشون میدم در مقابل بی تفاوتی و اهمیت ندادن همسرم ب نظرات و بی توجهی ایشون نسبت ب خودم و بهم میریزم البته سعی میکنم حالم را خوب نگه دارم و سریع ب خودم میگم مهم نیست ک وقت نمیزاره و نمیاد صحبت کنیم من ی خانواده ای دارم ک بامن حرف میزنند اونم حرفهایی ک همش مثبت و انرژی بخش اند ولی ب هر حال در این زمینه مشکل دارم ک گاهی کنترل از دستم خارج میشه و بهم میریزم البته قبلا سریع گریه میکردم ولی الان ب هیچ عنوان دیگه گریه نمیکنم و فقط ناراحت میشم اماسعی میکنم تمرکزم را بزارم یرای شنیدن این فایلها ک هر دفعه ک گوششون میدم انگار درک عمیقتری پیدا میکنم

    البته از وقتی دارم روی خودم تمرکز میکنم این رفتارهاش کمترشده

    و مورد بعدی ک یهم میریزم صحبت کردن در حمع برام سخته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    حسين عبدالله گفته:
    مدت عضویت: 2938 روز

    باسلام بر استاد عزیزم که هر بار با یه فایل جدید میاد وکلی باورهای محدود کننده و ترمزهای ذهنی رو از من میکشه بیرون

    استاد جونم ازت سپاسگزارم که این فایلهای عالی و ارزشمند رو بصورت هدیه و سخاوتمندانه رو سایت میزارین تا ما ازش استفاده کنیم و زندگی خودمون رو بسازیم

    وقتی داشتم این فایل رو گوش میکردم تازه فهمیدم چقدر الگوهای تکرارشونده در زندگی و کسب و کارم دارم و متوجه اش نبودم و ناآگاهانه بهشون قدرت میدادم

    در جواب سوال اول استاد عزیزم

    یکی از چیزایی که منو خیلی بهم میریزه و برآشفته میکنه انتقاد کردن دیگران از منه وقتی یکی ازم انتقاد میکنه یا میخاد بهم بگه کاری که انجام میدم نادرسته فکر میکنم بهم توهین شده به شخصیتم به توانایی هایم توهین شده

    وقتی عمیق بهش فکر کردم متوجه شدم حرف ونظر مردم برام مهمه در حالی که فکر میکردم اصلا اهمیت نمیدم یا یه کمالگرایی تو وجودم هست گه فکر میکنم من درست تر از بقیه فکر میکنم من باهوش تر از بقیه هستم وووو

    یکی دیگه از چیزایی که منو برآشفته میکنه برخوردن به چالش ومشکلات تو زندگی و کسب وکارمه

    وقتی به مسئله ای برمیخورم خیلی بهم میریزم خیلی زود ناامید میشم از حل مسئله و نجواها میاد سراغم و میخاد منو ناامید کنه منو تخریب کنه و گاهی هم موفق میشه

    یکی دیگه از چیزایی که منو برآشفته میکنه مواقعی که باید یه هزینه هایی رو پرداخت کنم که دوست ندارم و ناخواسته است مثل وقتایی که ماشینم خراب میشه و هزینه برام درست میکنه باید برم تعمیرگاه و علاف بشم و مخصوصا وقتایی که تعمیرکارم تو تشخیص عیب ماشین خوب عمل نمیکنه

    یکی دیگه صحبت کردن تو جمع هست مخصوصا توی جمع های غریبه وزیاد

    یکی دیگه وقتی یه بدهی به کسی داشته باشم و طرف بهم زنگ میزنه و یا برعکسش وقتی یکی بهم بدهکاره وبه تعهدش عمل نمیکنه و در زمانی که قول میده بدهی اش رو پرداخت نمیکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    لنا رشيدي زاده گفته:
    مدت عضویت: 617 روز

    با سلام و ممنون از درس های فوق العاده تون،من وقتی می خوام یه تصمیم جدید بگیرم به شدت فکر می کنم و از بقیه می پرسم و این باعث می شه شاید چند سال طول بکشه تا من یه کار رو انجام بدم از اون گذشته برای شروع هر کار جدید که می دونم راه سختی پیش رومه به شدت دچار ترس می شم جوری که انگار فلج می شم و نمی تونم دست به حرکت بزنم ،در مورد دوستان و اشنایان هم تا بتونم بهشون کمک می کنم و مشکلشونو حل می کنم ولی وقتی خودم نیاز دارم و اونا اهمیت نمی دن و براشون مهم نیست با تمام وجود عصبانی می شم و هر دفعه می گم دیگه از دفعه بعد کاری داشتن منم مثل خودشون برخورد می کنم از اون ور کسی که بی چشمداشت کمکم می کنه دیگه ازش بت می سازم که چه ادم خوبیه در حالی که همین ادم بدترین ضربه ها رو بعدا بهم می زنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 2173 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام استاد عزیزم و مریم جانم

    جواب سوال اول :

    1.وقتی که مخصوصا پارتنرم از اشتباهات  من میگه و انتقاد میکنه از درون جوری بهم میریزم که واقعا نمیتونم کنترل کنم خودمو نمیتونم بپذیرمش حتی اگر بگم اره راست میگی فقط بخاطر اینکه بحث نشه

    وگرنه واقعا بهم میریزم و ناراحت میشم اول ازخودم بعد طرف مقابلم که مگه فقط من اشتباه میکنم

    2.وقتی هربار بحث میکنیم و دعوا میکنیم همون اول میریزیم بهم که الان که تموم شه رابطمون اصلا نمیتونم صبر کنم خوب گوش کنم حرفاشو بشنوم تا حلش کنم

    اضطراب میگیرم

    همیشه ترس از دست دادن دارم

    نسبت به بقیه ادمای زندگیمم داشتما

    برای همین ادما رابطشون باهام یجوری میشد گاهی پشتم حرف میزدن سواستفاده میکردن منت میزاشتن بعد که از دستشون دادم یادگرفتم اصلا مهم نیست رفتن اون ادما

    البته نسبت به شریط عاطفیمم وابستگیم کمتر از قبل شده

    3.وقتی که میخوام یک تصمیمی بگیرم مثلا بین دوتا موضوع باید انتخاب کنم مضطرب میشم نمیتونم انتخاب کنم همش حساب کتاب میکنم تا نه سیخ بسوزه نه کباب

    همش حس بد دارم که چرا باید یکیشو انتخاب کنم چرا دوتاش نه و اخر سرهم واقعا اتفاق بد میوفته

    جوری که هر دو گزینه که اگر یکیشو انتخاب میکردم حداقل یه فرصتی داشتم و از دست میدم و گریون و پشیمونم

    4.من از اینکه اشتباهای توی گذشتم افتاده اینکه هی حال و ایندمو تحت تاثیر قرار بده و رابطمو خراب کنه میترسم

    واقعا حس بدی بهم میده احساس میکنم عاجزم نمیتونم تغییرش بدم و در کل گذشتم روی حال و ایندم تاثیر میزاره

    5.من وقتی بهم بی توجهی میشه مخصوصا توسط پارتنرم خیلی بهم میریزم که البته این موضوع الان خیلی بهتراز قبل شده یعنی الان شرایط تغییر کرده درواقع دقت که میکنم بعد گذشت یکسال کارکردن رو خودم پارتنرم توجهش محبتش به من بیشتر شده و این مورد خیلی خیلی کم پیش اومده تو این چند وقت اخیر

    اما خب بی توجهی کلا برام سخت

    6.مثلا اگر ادمی که بهم خیلی اسیب زده باز سر راهم پیدا بشه من دستو پامو گم میکنم تمام اون خاطرات تلخ یادم میوفته یا میخوام دعوا کنم یا فرار کنم ولی از درون یه ترسی دارم که وای دوباره و دوباره داره اون اتفاق میوفته و من چرا نمیتونم کاری کنم

    7.یسری احساسات شدید مثبت هم دارم که خیلی کیف میده چون انتظاری ندارم از کسی برام کاری بکنه حتما و باید و نباید ندارم تو این مورد وقتی پارتنرم برام یه شاخه گل میخره تا در خونمون میاد حالا به هر طریقی کوچیک یا بزرگ خوشحالم میکنه من واقعا خوشحالی غیر قابل وصفی دارم

    که این اتفاقا اخیرا هم خیلی اتفاق افتاده برام هی داره فاصله زمانیاش کمتر میشه

    انگار باهربار من حس لیاقتم باورم تو این مورد بهتر میشه و دقیقا دقیقا تو موارد منفی هم همینطور هی تکرار میشه و انگار مهر تایید میزنه روی باورام و با فاصله زمانی کمتر باز دعوا و بحث و گریه و ترس و ناامیدی و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مصطفی اسپنانی گفته:
    مدت عضویت: 2077 روز

    سلام به همه دوستان

    قطعا همه چیز از خود آدم شروع میشه و زندگی من صفر تا صدش دست خودم از باورهام و اینکه به چی دارم توجه میکنم که از جنس همون وارد زندگیم میشه اینو سعی کردم باورش کنم امیدوارم که تونسته باشم با تمام وجود درکش کرده باشم و اینم میدونم که باید و باید روی خودم کار کنم .

    اتفاقات تکرار شونده

    1. مشتری هایی برام میان که همون موقع پول و پرداخت نمیکنن

    برای پول انگار خیلی ارزش قائل نیستم وقتی مشتری تو مغازم میاد باهاش خیلی تعارف میکنم یا مثلا یکی میخواد پول بده ها ولی میگم حالا بزار بعداً بده اینقدر محکم میگم که پول و بی ارزش میکنم در صورتی که باید این باور رو تو خودم درست کنم که خب این شغلم و اونم درک میکنم که باید پرداخت کنه و همه پول نقد دارن همراهشون و هرکی میاد می‌تونه پرداخت کن

    2. تو رابطه هر کی میاد ی ماه باهام بعد می‌ره البته نسبت به قبل خیلی بهتر شدم چون قبلاً فقط متاهل ها میومدن سراغم که انرژی خیلی منفی ای داشت و خدارو شکر بعد از دیدن دوره 12 قدم واقعا تأثیر داشت برام که البته الان قدم چهارمم

    3. بیماری که خیلی درموردش حرف نمی‌زنم که توجه شما و خودم بهش جذب بشه ولی لامصب هر از چند وقت ی بار ی بیماری بد میگیرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: