پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 86
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
چه اتفاقاتی قوی ترین احساس رو در شما بر انگیخته؟
مثبت ها:
1.قرار بود ازدواج کنم چقدرررر حالم خوب بود چقدر هیجان خوب داشتم چقدر خوش شانسی می اوردم تو زندگیم
2.خدا به یه درخواستم که همون ازدواجم بود خیلییی زود جواب داد و من عالی شده بود احساسمچون قرار بود ازدواج کنم
3.رابطه احساسی و عاطفی با پسر مورد علاقم حتی فکر بهش هم منو برانگیخته میکنه و دد کسی این قدر احساس خوش یک جا ندیدم راجع ب چیزی
4.تایید شدن و کامنت خوب گرفتن از دیگران تعزیف کردن از من
5.بیشتر رو جنس مخالف خیلی حساسم
منفی ها:
1.اگر کسی پشت سرم غیبت کنه خیلی حسم بد میشه
2.اگر بگن درمورد تو فلان شخص این کامنت منفی رو داد شدیدا حالم بد میشه
3.اگر بگن تو بدرد نمیخوری
4.اگر اشتباهی بکنم
5.اگر جلوی پسری کاری بکنم ک ابروم بره
6.اگر پسری بهم نگاه کنه توی خیابون شدیدا احساسم بهم میریزه یا هر کسی بهم نگاه کنه و حواسش بهم باشه حالم بد میشه
7.اگر کسی نقاط ضعقمو ب روم بیاره و از عمد بهش توجه کنه و مسخرم کنه شدیدا جوش میارم)foo elah
8.اگر کسی راحت ازدواج کنه و من هنوز نتونستم کاری کنم با پسر دلخاهم اشنا بشم اعصایم بهم میریزه
9.اگر کسی پشت سرم حرف بزنه از من ناراحت بشه بهم توجه نکنه یا درموردم فکر بدی بکنه حالم خیلی خراب میشه
10.اگر کسی قشنگ باهام برخورد نکنه حالم بد میشه
در ادامه کامنت شما
اگر در جمع همه با هم صحبت می کنند ولی با من اصلا صحبت نمی کنند خیلی حالم بد میشه
اگر کسی در جمع چند نفر را تحسین کنه و از زیبایی هاشون بگه ولی منو نادیده بگیره بهم می ریزم
اگر کسی ازم تعریف نکنه
اگر مهمونی دارم و خیلی هم برایش زحمت کشیدم ولی مهمونی که تموم شد هیچ کس از افراد در اون مهمونی از خودم از غذام از کارهام تعریف نکنه دیگه تمومه
اگر فروش نداشته باشم
اگر درخواستی از شوهرم بکنم و جواب رد بدهد قاطی قاطی می کنم
….
ولی خدا را بی نهایت سپاسگزارم برای ««««قانون کنترل ذهن »»»»
با سلام خدمت همگی
یکی از مواردی که زیاد برای من تکرار میشه اینه که وقتی با کسی ارتباط برقرار میکنم و دوست میشم یا ارتباط کاری میگیرم طرف دنبال سواستفاده ست و خیلی از مواقع دنبال اینه که همه چیزرو به نفع خودش تموم کنه و همه شرایط به نفع خودش باشه.
من هر موقع که کسی ازم انتقاد میکنه خیلی ناراحت میشم و احساساتم برانگیخته میشه
یا زمانی که نادیده گرفته میشم نارحت میشم مثلا حرفی به کسی میزنم و طرف کلا به حرف من توجه نمیکنه انگاری که با دیوار حرف زدم و انگار نه انگار که من حرف زدم و نظر دادم
یا زمانی که کاری واسه کسی انجام میدم و طرف هیچ تشکری نمیکنه و انگار که اون کار وظیفه من بوده و هیچ بازخوردی نمیده
یا وقتی که کسی آداب اجتماعی رو رعایت نمیکنه مثلا آشغال میریزه توی خیابون یا قوانین رانندگی رو رعایت نمیکنه و حق بقیه رو ضایع میکنه
البته توی این موارد قبلا شدت ناراحتیم خیلی زیاد بود ولی الان داخل بعضی هاش کمتر شده ولی هنوز از انتقاد و نادیده گرفتن زیاد ناراحت میشم
سلام به استاد عزیزمممم و مریم قشنگممم و همه دوستان خوبمممم
استاد حقیقتش من ذهنم مقاومت میکرد نسبت ب این موضوع و میگفتم کافیه توجهت ب زیبایی ها باشه ،و اونوقت میبینی خود ب خود مسائل حل میشه
اما با وجود مقاومت ذهنی ،میخوام انجامش بدم چون من تعهد دادم ب صحبت هاتون عمل کنم و احساس میکنم با انجام این کار به صورت تصاعدی رشد میکنم
سوال : چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما ،شدیدترین و قوی ترین احساسات رو در شما برانگیخته میکنه؟
1_وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم ،وقتی کسی عیب هامو بهم گوشزد میکنه یا نصیحت میکنه خیلی عصبی میشم ،طوری ک بحثم میشه با طرف و سریع از اون جمع خارج میشم ،البته استاد این قضیه تو گذشته من بود ،چون الان کمتر ب نظر بقیه اهمیت میدم ،و کلا از وقتی اینجوری شدم حالم خیلی بهتره،انتقادا کمتره ،و میدونم باید رو خودم کار کنم هنوز و ادامه بدم
2_وقتی تو روابطم دروغ میشنوم،واقعا عصبی میشم،و این الگو برام تکرار شده استاد (3 بار کلا ولی من محکومم به خوشبختی و باید درستش کنم و همینقدر کم هم نباشه)،دوست صمیمی 7 ساله ام بهم یه سری چیزا رو نمیگفت و بخاطر همین بدون اینکه بهش بگم کلا رابطه ام رو کات کردم ،چون اونموقع باورم این بود ک تو رابطه ای ک صداقت نیست،لزومی نداره ادامه پیدا کنه ،این ادم با من راحت نیس پس خودمو حذف میکنم (ولی الان میدونم باید فرکانسم رو تغییر بدم و باورهامو درست کنم و میدونم با حذف اون ادم و پاک کردن صورت مسئله چیزی حل نمیشه،این منم ک باید تغییر کنم)
این موضوع امروز هم تو یکی از روابط دیگه ام تکرار شد،و اصلا بخاطر همین قضیه عصبانی شدم و اومدم تو سایت و دنبال جواب بودم و بین فایلها ک نگاه میکردم احساس کردم جوابم اینجاس ،مطمئنم درستش میکنم،مطمئنم خدایی ک تا اینجا هدایتم کرده باز هم هدایتم میکنه
(چیزی ک حس میکنم مسئله رو برام حل میکنه اینه ک فقط توجهمو بدم ب خودم،فقط رو باورهام کار کنم،من ادم لایق و ارزشمندی هستم ،و هرچی ک بوده برا گذشته هس ،من اونقدر روی احساس لیاقت و ارزشمندیم و عزت نفسم کار میکنم و تو رفتارم هم بروزش میدم ک ببینم خدا چجوری ادمهای لایق و ارزشمند و باصداقت و شجاع رو سر راهم قرار میده،یعنی استاد دیگه شاگرد خودتونم ،همه چیز رو میذارم تو فیلتر قوانین ،و با اون حلش میکنم ،قانون میگه احساس خوب = اتفاقات خوب ،خب من خودم این قضیه رو خلق کردم ،بس ک توجه کردم ک فلانی راست میگه یا دروغ!!!!و ضمن اینکه خواستم اون ادم رو کنترل کنم،کمکش کنم تغییر کنه و درستش کنم ،و این رفتار تو وجودش برانگیخته شد همین ،جالبه این ادم اینجوری نبودا من با توجهم خلق کردم و تامام ،من به اندازه پشیزی در زندگی دیگران نقش ندارم،من فقط میتونم با تغییر فرکانسم زندگی خودم رو تغییر بدم،من در تغییر افراد ناتوانم،هرکس خودش بخواد تغییر میکنه،من ناجی کسی نیستم،من باید توجهم به بقیه خوبیا باشه ک چقدر دوستای خوب و باصداقتی دارم،تو این یه مورد فقط ب تضاد خوردم بعد از چندین سال چون تمرکزم و توجهم رو این قضیه بود،همین،و الان ب لطف خدا توجهم رو برمیدارم و آزاد میشم از هر آنچه ک مناسب روح من نیست
همونطور ک خداوند من رو هدایت کرده،بقیه رو هم هدایت میکنه،وقتی اون ادم تو فرکانس تو نباشه،حتی متوجه حرفهایی ک میزنی نمیشه،پس انرژیتو سیو کن برای رشد خودت
شاید بهتره اجازه بدی همه چیز همونطور ک هست باشه،چون هرچیزی درنهایت مسیر خودشو پیدا میکنه و به رشد جهان منجر میشه
استاد من عاشقتونم خب ؟
و الان توجهم ب خودمه،ب حال خوبمه ،توجهم ب خدا و قوانینیه ک بی عیب و نقصه ،توجهم ب رویاهامه ،توجهم ب bmw 735i مشکیم ،ویلای لوکس 500متریم ،خدایااااا شکرت ،شکرت شکرت ،همین ک حالم خوبه و ایمان دارم ب این مسیر و انقدر مصمم شدم ک حواسم باشه چ فکری میکنم و چ باوریو دارم رد میکنم از ذهنم کافیه ،عاشقتونمممم :)
3_وقتی بهم بی توجهی میشه ناراحت میشم،یعنی این قضیه توجه و تایید گرفتنه انگار مهمه برام،حالا چ بین دوستام باشه چ بقیه ادما،دلم میخواد تو جمع فقط ب من توجه شه و وقتی این اتفاق نمیوفته نا امید میشم
(و باز هم نسبت ب قبل خیلی بهتر شدم ،و جالبه استاد ب محض اینکه اهمیت نمیدی و جوری ک دلت میخواد رفتار میکنی،لباس میپوشی و …. بقیه هم بیشتر دوست دارن ولی این مورد 1 و 3 رو نوشتم چون قبلا خیلی اذیت شدم بخاطرش و میخوام بیشتر کار کنم تا نتایجم بهتر شه )
4_اصلا خوشم نمیاد کسی برام دلسوزی کنه،و برا همین همیشه خودمو قوی نشون میدم حتی جاهایی ک ناراحت باشم ،و سعی میکنم خودم مسائلم رو حل کنم (یعنی یکی تو ناراحتی بخواد بهم راه حل بده عصبی میشم ،بخاطر همین تنهایی رو انتخاب میکنم و بعدش راحت حلش میکنم و شاید این یکی خوب باشه چون باعث شده همیشه خودم حل کنم همه چیو و وصل کسی نباشم)
امیدوارم همگی باگ های ذهنی رو بشناسیم و حلشون کنیم
به محض اینکه به هدایت شدن فکر میکنی،هدایت شده هستی
5_قبلا اینطوری بودم ک خیلی زیاد احساس میکردم باید کمک کنم ب بقیه ،و چقدر دردسر درست کرده بودم برا خودم با همین فکر ،یعنی استاد خندم میگیره :)))هرکی تو روابطش مشکل داشت فاطمه باید حل میکرد ،ولی ب کل خودمو کشیدم کنار از این قضیه
و خداروشکر اون ادمها ب طرز عجیبی حذف شدن
استاد میدونستم به نفعم پیش میره ک این کامنت رو بنویسم ،متوجه شدم کجا باور اشتباه داشتم و همین الان حل شد برام
خیلی دوستون دارم :)
خدایا تو آگاهی به قلبم ک من تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
عاشقتونم
به لطف خدای مهربان و دستان پر مهر استادان عزیزم
دوره کشف قوانین زندگی دارد ریشه ای تمام ترمزهای محدود کننده را از ذهن اون آشغال های ذهنی را از ذهن خارج می کند که واقعا باید سجده شکر به جا آورد خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
و باورهای درست . باورهای منطقی را دارد براحتی جایگزین ترمزها می کند
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
یعنی ذهن من دایم دارد منطقی می کند من را که چقدر خوبه که فلانی را رها کردی چون به این دلیل به این دلیل من و اون در فرکانس همدیگه نبودیم
قدم نهم هم که خیلی عالیه
باورهایی را در ذهن داره درست می کنه که به قول استاد عباس منش عزیزم در هیچ کتابی یافت نمیشه
هیچ سرنخی ازش در هیچ جا نیست
برای من تمام فایل ها عالی هستند
من نمی تونم گزینش کنم و بگم این فایل یا اون فایل
تمامی فایل ها . فایل های آگاهی دهنده و سرنوشت ساز هستند
خدایا عاشقتم
خدایا عاشق قوانین بدون تغییر تو هستم
الهی شکر
الهی شکر
الهی شکر
بنام خدا
سلام به استاد عزیزم و مریم قشنگم:) و همه ی هم فرکانسی های دوست داشتنی م که دارن کامنت منو میخونن
. اتفاق هایی که شدید ترین احساس منو بر انگیخته کرده، پیدا کردن دوست های فوق العاده و بی نظیره. ینی حتی نمیتونم بگم مناسب!باید بگم فوق العاده و بی نظیر!!!!یعنی هروقت آدم فوق العاده ای رو میبینم به شدتتتتتت برانگیخته میشم و تحسینش میکنم ناخودآگاه و خداروشکر میکنم که این آدم سرراهمه و باهام دوست شده و کلا واسه اینکه توی زندگیم این آدمو میبینم خداروشکر میکنم و به پدر و مادرم هم میگم که همچین دوست خوبی پیدا کردم و به همه میگم و کلا خیلی بهش گیر میدم و همش درباره ش صحبت میکنم که اره فلان دوست من اینجوریه و اینقدر خوبه!
این عادتم بوده از چندسال پیش قبل از دونستن قانون و آشنایی با شما!واقعا قانون چقدر درسته…
براتون هم کامل توضیح میدم که اصلا چطور شکل گرفت…موقع گوش دادن فایل خیلی داشتم بهش فکر میکردم و هر لحظه عمیق تر درون ذهنم کند و کاو میکردم تا بالاخره متوجه شدم چجوری شروع شد…
من یک دختر شونزده ساله هستم و وقتی بچه تر بودم، دوستای جالبی نداشتم. وقتی که کرونا اومد و همه جا تعطیل شد، ارتباط منم با دوستای مزخرف قبلیم کمتر شد، منم تصمیم گرفتم جور دیگه ای ارتباط های جدید بسازم.
از داخل روبیکا شروع کردم و بعدش تلگرام و واتساپ و بعدش که مدارس باز شد، توی مدرسه دوست های فوق العاده ای پیدا کردم.
من وقتی روبیکا رو نصب کردم، با یه اکیپ از بچه های خیلییی باحال آشنا شدم که هردفعه باهاشون حرف میزدم بی نهایت لذت میبردم و هردفعه با خودم میگفتم مگه میشه آدم اینقدر دوست داشتنی و مهربون باشه؟ چرا قبلا نمی دیدم؟چقدر این آدم هایی که باهاشون دوست هستم مهربون و فوق العاده ن و…
دوستی با اونا خیلی مزیت ها برای من داشت، یکیش این بود که من حوصله م خیلی توی خونه سر میرفت و با اون دوستام برنامه میریختیم و هرچند از راه دور دوست بودیم و همو نمی دیدیم ولی از پشت گوشی واسه ی هم تولد میگرفتیم، باهم فیلم میدیدیم و سریال های باحال رو بهم معرفی میکردیم و اون سال من کلی خوش گذروندم، فقط از پشت گوشی!
من با اونا یکسال دوست بودم و یک سالِ عالی رو سپری کردم. بعدش به دلایلی گروه بهم ریخت و دوباره من رفتم که دوست جدید پیدا کنم…
من با یکی از بچه های گپ روبیکامون خیلی صمیمی شده بودم و تا همین پارسال هم باهاش دوست بودم. ایشون بهم لینک یه گروهی داخل واتسپ رو داد و من دوباره با کلی آدم های باحال که اتفاقا سلیقه موسیقی شون با من یکی بود(به اصطلاح هممون تو یه فندوم بودیم و فن یه گروه موسیقی بودیم)آشنا شدم. با اونا هم سال خیلی قشنگ و باحالی رو گذروندم و خیلی بچه های دوست داشتنی و باحال و مهربونی بودن…
اونموقع من سال هفتم بودم، که مدارس کم کم داشت حضوری میشد. همزمان با داشتن دوستای مجازیم، من توی مدرسه کلی دوست پیدا کردم و وارد یه اکیپ خفن شدم که رسما باحال ترین بچه های مدرسه مون بودن و جالب اینجاست که، همشون هم میخواستن با من دوست بشن! و بدون اینکه من تلاشی بکنم زیباترین دوستی ها شکل میگرفت و روابط خیلی قوی ای من اون سال ایجاد کردم. و باهاشون هنوز هم دوستم.
بنا به دلایلی من مدرسه مو عوض کردم و بازهم توی مدرسه جدید همون اتفاق…کلی دوست های جدید، و جالب اینجاست که از طریق راه های خیلی جالبی این دوست هارو پیدا میکردم! و چون خودم نوازنده هستم(هدفم موسیقیه و آهنگسازی)با بچه های خیلی هنرمند و باحالی دوست شدم که خودمم اصلا فکر نمیکردم این همه هنرمند و نوازنده و خواننده های باحال و دوست داشتنی مدرسه مون داشته باشه!!!!و با همشونیدون استثنا، همشووووناجرا های فوق العاده ای داشتم و باهم در مسابقه شرکت کردیم و خیلیییی تجربه های قشنگی خلق کردیم در کنار هم و از بهترین خاطرات عمرم تا به الانه!
و نکته جالب اینجاست که، اول سال من فکر میکردم مدرسه م خیلی مزخرفه و هیچکدوم ازینا رو دریافت نمیکردم. سال دوم که نظرم نسبت به مدرسه ی جدیدم عوض شد انگار یه رگبار از آدمای باحال روی سرم میبارید!!! هربار با روش های مختلف با آدم های باحال و دوست داشتنی و با شعور و واقعاااا با فرهنگ و ثروتمندی دوست میشدم و به طور کلی، من از سال هفتم تا نهمم، با کلییییی آدم با فرهنگ و با شخصیت و هنرمند(چون خودم هم هنرمند هستم)و مهربووووووون، واقعا مهربون و دوست داشتنی و ثروتمند دوست شدم.
و نکته جالبتر: من از وقتی طرز فکرم نسبت به ثروت عوض شد(اینم ماجراش خیلی جالبه)کلی آدم های باشخصیت و دوست داشتنی ثروتمند جلوی چشمم دیدم. الان هم باورم این شده که هرچی آدم ثروتمند تر باشه، مهربون تر و با شخصیت تر و دوست داشتنی تره و جالب اینجاست که همش هم همین آدم هارو میبینم.
جوری که باورم عوض شد: من سال پنجم دقیقا قبل از کرونا، توی کلاس موسیقیم، به ارکستر ملحق شدم. و بچه های ارکستر همشون به شدت ثروتمند بودن و به شدتتتتت مهربون و خوش اخلاق و با شخصیت. هرچی بگم از شخصیت و خاکی بودن و روراست بودن شون کم گفتم. اینقدر که این ها آدم های دوست داشتنی و فوق العاده ای بودن. همون اول که من وارد ارکستر شدم چنان استقبال گرمی ازم کردن که هیچوقت فکرش رو نمیکردم و به راحتی باهام دوست شدن و نکته خیلی جالب: وضع مالی م اصلا براشون مهم نبود و با اینکه ثروتمندتر از من بودن هرگز به من از بالا نگاه نکردن و منو از خودشون دونستن…
و از همون موقع من اونقدر جذب اینجور آدم ها(آدمای ثروتمند و باشخصیت)شدم که ناخودآگاه توی ذهنم این باور شکل گرفت که هرچی آدم ثروتمند تر باشه، با شخصیت تر و دوست داشتنی تر و مهربون تره! از همون موقع هم که این باور در من به لطف خدا شکل گرفت هم خودم دارم ثروتمند تر میشم و خیلیییی از قدیم ها باشعور تر و با شخصیت تر و دوست داشتنی تر شدم، هم بیشتر و بیشتر هرروز با اینجور آدم ها دوست میشم. این یه الگوی تکرار شونده از منه که همش با آدم های ثروتمند و دوست داشتنی و باشخصیت دوست میشم.
و یه الگوی دیگه اینکه من هردفعه با آدم های دوست داشتنی دوست میشم. همششششش فکر میکنم که خدایا چقدر این آدم فوق العاده ست و به همین ترتیب بود که از روبیکا اینقدر دوست های فوق العاده ای پیدا کردم و بعدش از واتسپ و بعدش از توی مدرسه مون اینقدر دوست های عالی پیدا کردم. چون همش تحسین شون میکردم. و میکنم!
یجورایی باور دارم که آدم های فوق العاده جذبِ من میشن و باهام دوست میشن. و هردفعهههه هم که این دوست های عالی رو پیدا میکنم بازم ناخودآگاه از تکنیک برانگیختگی در روابط استفاده میکنم و همش تحسین میکنم این آدم های دوست داشتنی و باشعور و فوق العاده رو، و همش هم بیشتر ازشون میبینم!
نکته خیلی جالب اینکه بدون تلاش هم این آدم ها میان سمتم. من تحسین میکنم، اون ها میان به سمتم و خودشون مایلن که باهام رابطه برقرار کنن و دوستِ من باشن. واقعا خدایا شکرت، تازه امروز فهمیدم چه نعمت های فوق العاده ای رو دارم که همش هم بخاطر باور های خوب و تحسین ها و دیدن زیبایی هاس!!!خدایا شکرت!
نکته: دیروز هم اتفاقا داشتم فکر میکردم که خدایا به من نشونه واضح بده از حقیقتِ قانون که بیشتر به قانون ایمان بیارم، امروز بهم نشونه رو داد، توی وجود خودم:)))))
به نام خدا
.
سلام خانم آناهیتا
.
من از خداوند هدایت خواستم
در کامنتم نوشتم که من حسادت می کردم به کسانی که با هم رابطه ی خوبی دارند و باید الگوهای خوبی را برای خودم داشته باشم
و خداوند هدایتم کرد به کامنت شما که اینقدر دوستان فوق العاده دارید
حتی ازشون جدا هم که شدید باز دوباره با هم ارتباط دارید
خیلی ممنون دست خداوند خواهر عزیزم که گوش به هدایت خداوند دادید و نوشتید
خدایا شکرت
و این نشانه ی خوبی بود برای من
من الان از قصد براتون نوشتم تا مهر تاییدی زده باشم روی باوری که درست کردم و هر روز می توانم با کمک الله مهربانم بهترش کنم
اصلا جهان قانون هم مداری را خوب بلده اگر من درکش کنم
من تصور این را هم نباید بکنم که حالا من بیام روی خودم کار کنم حالا کجا هستند آدمهای خوب من که نمی بینم ؟؟؟؟ این باگ من هست و الحمدلله رب العالمین دارم درستش می کنم ولی باز هم باید تکرارش کنم
تا یادم بمونه
خدایا شکرت
.
خیلی نکات طلایی را در کامنت شما من دریافت کردم
الهی الحمدلله
ممنون دست خدا
و دوست دارم بیشتر توضیح بدهی عزیزم چون من خودم خیلی در مورد روابط باگ دارم
به لطف آموزشهای استاد با گروه های خوب آشنا شدم و یه مدت فعالیت خوب بود ولی دوباره بر می گردم
قانون برانگیختگی را خیلی تکرار می کنم
ولی باز هم سقوط می کنم و این جور موقع ها ذهن هم خاموش نمیشه
.
ممنون می شوم عزیزم آناهیتای مهربونم باز هم از باورهای درونی و ذهنیت در روابط بگی برای من و برای آنهایی که در این سایت هستند
چون برای من به شخصه خیلی مهمه
و همیشه در صدد رشد باید باشم
امید بهترینها برات دارم
عزیزمی
عزیز دلمی
یه کتابی هست به نام «بازی ها»
اسم نویسنده ش اینه: اریک برن
.
اونو بخونید جالبه
کتاب کم حجم و راحتیه
.
یه بخش کوچیکی از الگوهای تکرار شونده هست که نویسنده تحت عنوان بازیها از اونها یاد میکنه
و من برداشتم این بود که
باید بازیهای هر آدم و هر رابطهای رو یاد گرفت و درک کرد
اونوقت دیگه ناراحت نخواهی شد
یا انتخاب میکنی که بازی نکنی
یا اگر وارد بازی شدی طبق اصولش پیش میری و چون میشناسی روند و نتیجه بازی چیه
اذیت نمیشی حداقل
.
باحاله.. یه نگا بهش بندازین
نتیجەی پاسخ بە این تمرین:
*سلام بە دوستان گل و استاد وخانم شایستە عزیز
*من بیش از یک ساعت با دقت کامل روی این سوال فکر کردم و کلی نوشتم در تمام جنبەهای زندگیم این سوال رو از خودم پرسیدم کە در این قسمت شدیدترین احساساتی کە تجربە میکنم چیست و خیلی برام شگفت انگیز بود نتایج این فکر کردن و گفت و گو کردن با خود و نوشتن پاسخ این سوال،و نتایج اون رو در پنج قسمت خلاصه کردم برای خودم و فک کردم کە بهتر باشە در قسمت نظرات هم اون رو قرار بدم شاید فردی با دیدن اون انگیزە بگیرە و نشانەای باشە براش،چون واقعا من فکرشم نمیکردم اینقد برام نتیجە داشتە باشە این تمرین و فکر کردن بهش،خدا رو شکر میکنم بابت این اگاهی های ناب و این انسان خودساختەای کە برای ما خلق کردە است..
*نتیجە اول
*فهمیدم کە خیلی عمیق در حال تجربە کردن احساسات ناخوشایندم و احساسات خوشایند رو خیلی کم تجربە میکنم و علتشم کانون توجهمە من دارم رو ناخواستەها تمرکز میکنم و همونا هم حالم رو بد میکنند و منو وارد مدار ناخواستەهام میکنن واسە همین در طول شبانەروز بدون اینکە حواسم باشە و بدونم دارم با کانون توجهم روی ناخواستەها حال و روحیەم رو خراب میکنم و ناخواستەهای بیشتری وارد زندگیم میکنم دارم با مسکن های جوراجور فقط بە زور روحیەم و احساساتم رو اروم میکنم..و همیشە برام سوال بودە چرا من بدون دلیل اینقد حال و روحیەم در بیشتر مواقە بدە و حالم خوش نیست حتی اگە همە چی اوکی باشە بازم من حال و روحیەم خوب نیست…اخیش تا اینجا کە کلی حالم خوب شد.انگار اولین بارمە دارم میفهمم کە احساساتم دارن بهم میگن کە تو تمرکزت روی خواستەهاست یا ناخواستەها وای خدای من چقد حالم خوب شد انگار اتشی در درونم بودە و ابی روی اتش ریختە شدە از درون احساس ازادی و شادی و راحتی میکنم خدایا شکرت..
*نتیجە دوم:
*فهمیدم کە من خیلی بیشتر از اون چیزی کە فکر میکنم حرف و دیدگاە مردم در مورد خودم و زندگیم برام مهمە و همین منو در قفسی زندانی کردە کە مدام ناخوش احوال باشم و هر انسانی برایم منبعی از انتقال دهندەی احساسات ناخوشایند باشە برام خیلی این اگاهی ها رو دوست دارم حس میکنم دارم از درون متولد و اگاە میشم..و نور عشق و امید و ایمان در وجودم شعلەور میشە…
*نتیجە سوم:
*فهمیدم کە بیشترین شدیدترین احساسات ناخوشایندی کە تجربە میکنم بخاطر وضعیت مالیم است و وقتی حرف هام رو هم در اون قسمت میبینم متوجە شدم در این قسمت هم کامل توجهم روی ناخواستەهای مالیم است نە هدف ها و خواستەهای ارزشمندم..و این اگاهی سبب شد خیلی بە خودم بیام و بفهمم دارم مخالف قانون زندگی بازی میکنم زندگی رو واسە همین مدام دارم میبازم خدایا شکرت.
*نتیجە چهارم:
*فهمیدم اون تایید درونی و ارزشمند دیدن خودی کە لازم دارم از خودم نگرفتم واسە همین یک زنجیرەای بی انتها از مسائل ریز و درشت برام ایجاد کردە..
*نتیجە پنجم:
*حس میکنم مهم ترین نتیجەش این بود کە احساس میکنم کنترل و مدیریت کانون توجە و ورودی هام بازگشت و احساس قدرت و شادی میکنم و خیلی جدی و مصمم شدم برای خودشناسی و خودسازی خدایا شکرت…
این تمرین رو من لازم دارم بارها و بارها دوبارە روش فکر کنم تا قسمت های بیشتری از پیام های احساساتم برای کشف الگوهای ذهنم رو پیدا کنم
بی نهایت سپاسگزارم استاد خودساز و الگوی علمی و عملی…جان یافتە از هستی بخشی کە توانی بە این راحتی شوی هستی بخش
سلام به زیبایی های زندگی
بسیار فایل گرانقدری بود واقعا متشکرم
الگو های تکرار شونده ی زندگی من :
افراد خانواده ام مسائل مهم و سکرت خودشون رو از من پنهان میدارند.
افراد عموما در کنار من از خودشون تعریف میکنند و در اصطلاح از خودشون بت میسازند. در صورتی که تمایل به تخریب و انتقاد بی جا ندارم.
همیشه توسط دیگران به اتهام خطا در فهم موقعیت و مسائل دیگران هستم. با اینکه بسیار به ابعاد قضایا دقت میکنم جوری که احساس وسواس فکری به من دست میده.
همیشه مورد سرزنش اطرافیان واقع میشوم در مورد نحوه عملکردم. با اینکه میبینم بعضا بسیار وقت میگذارم تا کاری رو انجام بدم و زحمت بسیار متحمل میشم..
بسیار نادیده گرفته میشوم و اصطلاحا دستم نمک ندارد.
در مواردی که دچار احساسات شدید میشوم:
وقتی کسی در جمع از من تعریف کنه و مخصوصا وقتی پر و بال بگیره صحبتش من بسیار احساس شرم و خشم پیدا میکنم
وقتی همسرم از خانواده و دوستان و هرچیز که منتسب به من هست انتقاد کنه.
وقتی کسی در مقابلم فخر بفروشد.
وقتی کسی به من شکایت کند که چرا توقعش را اجرا نکردم.
وقتی خانواده ام در مورد همسرم انتقاد کنند.
وقتی کسی موضوعی را از من مخفی کند…
با سلام خدمت استاد عباس منش
الگوی های تکرار شونده من که به ذهنم میرسه
دیر رسیدن به قرارهایم
قول دادن و عمل نکردن
که این مورد از وقتی عضو سایت شدم کمتر و کمتر شده اما هنوز کمی تکرار میشه
رفتارهای غیر متعارف
و چیزهایی که احساساتم باهاش شدت میگیره
بی احترامی
وقتی کسی بهم بی احترامی میکنه هم از کوره در میرم و عصبانی میشم
وقتی کسی بهم دروغ میگه عصبانی میشم
باسلام به استاد عباس منش و مریم جانم
بسیار بحث عالی هستش این الگوهای تکرار شونده که همگی درگیرش هستیم
الگوهای تکرار شونده ی من
همیشه توی رابطه مورد سواستفاده قرار گرفتم
همیشه ادمهای دروغ گو به پستم خوردن
رابطه هام با شکست مواجه شده
حالا جه چیزهایی احساساتم شدت میگیره
وقتی پیش من از کسی دیگه تعریف شده ناراحت شدم حس کردم من خوب نیستم
وقتی نادیده گرقته شدم به شدت ناراحت شدم
وقتیکه عدالت رعایت نشه خیلی عصبی میشم
وقتیکه مورد توجه قرار نگیرم خیلی ناراحت میشم
وقتیکه اعضای خانوادم مریض بشن به شدت ترس میگیرم
وقتیکه به 1 مشکل برمیخورم دویاره برمیگردم خونه اول ناامید میشم
وقتیکه افرادی که نزدیکم هستن نظر من رو نمیپرسن خیلی ناراحت میشم
درود بر شما
ممنون از فایل عالیتون