پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1 - صفحه 88
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-25 09:26:272024-02-14 06:20:18پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای مهربان
سلام خدمت همگی و یه راست برم سر سوال
اولین چیزی که خیلی احساسات من رو بر انگیخته میکنه همان انتقاد از من هست که تقریبا کنترل خودم رو از دست میدم و با عزیزترین نزدیکانم حتی مادرم برخورد بی ادبانه ای میکنم.
دومین چیز که من رو تا مرز افسردگی و ناامیدی سوق میده و ازش خیلی میترسم همین به چالش کشیدن باورهای قدیمیم هست
به نام خدا
.
وقتی در خانواده ام خواهرم را خیلی تحویل می گیرند و دوستش دارند
خیلی منو آزار می دهد
من خدا را شکر با آموزه های شما استاد بزرگوار خیلی عوض شدم
ولی این باگ را هنوز دارم و باید درستش کنم برای همیشه نه یه بار نه برای دو سه روز برای همیشه
گفتم وقتی خانواده ام خواهرم را دوست دارند و برایش دلسوزی می کنند من خیلی بهم می ریزم
و رفعش اینکه من باید خوشحال شوم و شاید در درجه ی اول سخت باشه چون اون از من کوچکترها بقیه چی میگن بقیه چه نگاهی به من دارند پشت سر من چه حرف هایی که نزنند
و اینها همه اینکه هنوز این ترمز هست که من دنبال تایید دیگران هستم
حرف مردم . حرف های دیگران برام مهمه چه درست و چه نادرست
من نباید منکر قانون شوم چون نتیجه نمی گیرم از من عذاب و از بقیه موفقیت و این درستش نیست
باید حل کنم باید درست شوند
باید باگ کم کم حل شود و باور ساخته البته به یاری الله مهربانم.
.
وقتی من دیدم داره محبتی به کسی یا کسانی میشه من باید خوشحال باشم حالا اگر موقعیتش هست بروز بدهم و اگر هم نیست که در دلم در درون خودم برای خودم و خودم را کم کم به احساس خوب برسونم
می توانم تحسین شون کنم و بگم خدایا شکرت چه رابطه های قشنگی را دارم با چشمان زیبا بینم می بینم
امیدوارم هر روز و هر لحظه روابط شون بهتر عالیتر و مفید تر شود
می تونم خودم را جای اون فرد یا افراد بزارم که ببین چه رابطه های عالی هست خدا را شکر . ببین چه رابطه های با هم دارند که خدا را شکر
می تونم الگو های خوبی برای من باشند و مدام برای خودم تکرارشون کنم و برای خودم تاییدشون کنم
و همین روند را ادامه بدهم به جای حسادت که خودم عقب می مونم
که خودم نتیجه نمی گیرم
و بقیه تقصیری ندارند
اونها رشد خودشون را دارند
پس من باید به فکر بهبود خودم باشم
هر روز رابطه ها بهتر میشه
اگر رابطه ای بین مادر شوهر و عروس بد هست به من مربوط نیست . من چی رو می خواهم ؟؟؟
من به کدوم باید توجه کنم ؟؟؟
.
من در کامنت ها دیدم بچه ها نوشتند و دیدم خودم هم درگیر هستم و گفتم چه بهتر که من بیام رفعشون کنم با قانون
و الان دوباره چند دقیقه پیش به تضاد همین جوری برام پیش اومد و یه کم حالمو بد کرد
ولی من باید آگاه تر از قبل باشم
و خدایم به اون فرکانس ارسالی به جهان باشه چون دوباره جهان همون فرکانس را به من بر می گردونه
باید ببینم من چی را می خواهم ؟؟
الهی به امید تو
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می خواهم
به نام خدا
الگوی تکرار شونده ای که خیلی من را آزار می دهد و به شکرانه ی این سایت الهی بهتر شده ولی باز تکرار میشود و من یادم می رود که رفعش کنم
این بود که حدود سالی یک بار با یه نفر حالا یا آشنا یا از فامیل و یا افراد غریبه یه بحث در حد آبرو ریزی و شاید هم به دعوا و ناسزا کشیده میشد
خدا را شکر کوتاه بود
و اصلا من یادم نبود که من این الگوی مزخرف و بد و زشت تکرار شونده را دارم تا اینکه دوباره دیشب در خیابون آب هویج می دادند و من هم ایستاده بودم یه دفعه یه خانمی که آب هویج هم دستش بود از صف بیرون اومد و تمام ای هویج را روی لباس من خالی کرد
تا من رفتم بهشون بگم که چرا اینکار را کردید با تهدید و ناسزا می گفتند جلو بیایی زدمت ؟؟!!!
یه کم اولش من ناراحت شدم ولی با کنترل ذهن و تکرار نکردن این موضوع فراموش کردم
ولی بعد در تنهایی و خلوت خودم گفتم : نباید این موضوع باشه !!!؟؟؟
من خوب دارم روی خودم کار می کنم و نکات مثبت آدمها را میگم و الحق و الانصاف هم می بینم
ولی این نباید این رفتار را می کرد
و الان متوجه شدم این موضوع چند وقت یه بار برای من تکرار میشود
چند وقت پیش هم با به فرد دیگه سر یه موضوعی دیگه
مثلا یه بار فامیل همسرم در سالن عروسی با لحن بد و توهین آمیز به من صحبت کرد و خیلی جالبه همه نکته می کنند هیچ کس هیچی نمیگه مثل اینکه همه میگن بهش بگو حقش هست ؟!؟!؟!!!!!
وووووووو
من اومدم فکر کردم و گفتم این موضوع باید درست شود چون این جوری درستش نیست . حالا بحث آبرو که کنار بزارم بحث سر این هست که چرا و برای چی و چرا من ؟!؟!!
رفع : من در ناخودآگاه خودم شاید دوست دارم و می خواهم احساس ترحم و دلسوزی بقیه را جلب کنم و در واقع اینطور نیست و
نباید من دوست داشته باشم چون واقعا برای من سنگین تموم میشه این طرز برخورد و چرا اصلا باید باشه .
بیشتر با خودم دوست باشم رفیق باشم
.
اگر در مورد دیگران من خودم به شخصه این برخورد را دارم باید رفعش کنم درستش کنم چون برای خودم بده و دوستش ندارم .
.
این همه قانون با احساس خوب را استاد عزیزم به من یاد داده پس با توکل بر الله مهربانم می توانم با استفاده با قانون هر باکس را رفعش کنم درستش کنم و با تکامل درست تر شود
.
من دیشب با برخورد با این تضاد خیلی بزرگتر شدم از این لحاظ که این خودم هستم که دارم اتفاقات چه خوب و چه با را به سمت خودم جذب می کنم و هر چه پیش آید خیر هستش
من دیشب با هدایت الله به سمت اون صف و اون خانم هدایت شدم چون از خداوند خودم هدایت خواسته بودم و کمک و رشد کردن
و خداوند این باگ این ترمز را نشون من داد تا من پی به این ترمز بزرگ در درون خودم ببرم درستش کنم تا رشدهای مضاعف خودم را بیشتر و بی نهایت کنم إن شاالله
.
بنام تنها رب که خودشو کافی معرفی کرد
سلام و عرض ادب به استاد و ملکه شون
سلام به روی ماه تو درین خانواده بهشتی
استاد گفت بخونید و بنویسید
بنویس چه الگوی تکرار شونده داری و کجاها بشدت احساساتت تحریک میشه
و گفت بخونید کامنت های بچه ها رو تا از زوایای مختلف زندگی سر دربیارید و نگاه وسیع تری به این موضوع حاصل کنید
الگوی تکرار شونده من اینه که کار گیرم نمیاد
خوب این موضوع باعث شده که سالها غم بخورم و ناراحتی رو تجربه کنم
3 سال پیش شاگردی استاد عزیزمون رو شروع و الان از لحاظ روحی حالم خوبه شادتر و آرامترم
ولی هنوز که هنوزه کار و درآمد جن شده و من بسم الله
خوب من وقتی فکر میکنم در گذشته در بعضی موضوعات بشدت احساساتم تحریک میشد و حال بد رو زیاد تجربه میکردم اما از وقتی شروع کردم فایل گوش کردن و کامنت خوندن حال بد به ندرت پیش میاد اونم با فاصله های زیاد اکثر اوقات حالم نورمال یا بهتره
خوب به جواب سوال استاد بگم که:
مشکلات و اختلافات خانوادگی به شدت منو به هم میریخت
نشخوارهای ذهنی راجع به واقعات تلخ گذشته حالم رو بشدت بد میکرد
مقایسه خودم با دیگران که اونها سالهاست کار میکنن و خونه و ماشین دارن اما من هنوز پول نون خشک ندارم منو بشدت بهم میریخت
جیغ بلند بچه ها بشدت عصبیم میکرد
اگر به کاری دست میزدم و ضرر میکردم بشدت بهم میریختم
ازینکه میدیدم هیچ دستاوردی ندارم بشدت بهم میریختم
از انتقاد والدینم حالم بد میشد
اگر بدونم به عزیزانم مشکلی پیش اومده حالم خیلی بد میشد
نگران حرف دیگران بودم راجع به کار و زندگی من
غرور داشتم و فکر کنم هنوز دارم و بخاطر کارهای کوچیک پیش کسی خم نمیشم
بی احترامی دیگران حالم رو بد میکرد
ازینکه بعد از 3 سال فایل و کامنت و تغییر دیدگاهم نسبت به زندگی و حتی متفاوت شدن طرز تفکر و زندگیم نسبت به مردم جامعه هنوز نتونستم یه دوره ارزون از استاد بخرم از درون اذیتم میکنه
من دوبار حال بد خیلی خیلی طولانی تجربه کردم
یکی وقتی بورسیه ام رو از دست دادم و دوسال زحمتم صفر شد و یکی هم وقتی بخاطر رفتار بد خانواده همسرم که بعدش کلا ازشون بریدم
و جستجو ادامه دارد…
دیگه جونم براتون بگه حالا مثل گذشته نیستم بقول سهیل سنگرزاده حال دلم خوبه به برکت فایل های توحیدی استادمون
من از فایل های ثروتساز شروع کردم بعد اومدم سر فایل های توحیدی حالا اومدم سراغ فایل های الگوهای تکرار شونده
دیگه اینبار اگر مشکلم حل نشد برم مثل روباه یک گودال حفر کنم بخوابم تا قیامت
بزرگترین آرزوم اینه که مثل بچه های سایت که میان از نتایج خوب زندگی شون مینویسن منم بیام بنویسم
اگر حرفی بدرد بخور داری برام بنویس خوشحال میشم نظر زیبات رو بخونم
دوستت دارم
درود به شما دوست عزیز
سپاس از کامنتی که گذاشتین
شما چند بار به خوب بودن حالتون در این کامنت اشاره کردین:
“الان از لحاظ روحی حالم خوبه شادتر و آرامترم” و
“حال بد به ندرت پیش میاد اونم با فاصله های زیاد اکثر اوقات حالم نورمال یا بهتره” و
“تغییر دیدگاهم نسبت به زندگی و حتی متفاوت شدن طرز تفکر و زندگیم نسبت به مردم جامعه” و
“حالا مثل گذشته نیستم بقول سهیل سنگرزاده حال دلم خوبه”
شما از دستاورد خوب دیگران گفتین و اینکه آرزومندین که روزی همانند دیگر همسایتی های عزیز، از نتایج خوب خودتون بگید.
من بسیار کنجکاو شدم بدانم دقیقا چه تغییراتی داشتید که میگید الان بهترید. و مشتاق شنیدن این دستاورد درخشان شما هستم.
در پناه رب بلند مرتبه
سلام آبجی
ممنون که برام نوشتید
شما گفتید “کنجکاو شدم دقیقا چه تغیراتی داشتید که میگید الان بهترید”
راستش تغییرات در حالت درونی من است چون مثل گذشته با حال بد زندگی نمیکنم
یعنی ایجوری نیست که حال بد نباشه، هست اما به ندرت
منظورم اینه که آرام تر هستم و مقداری شادی هم باهاش و مثل گذشته با غمگین و ترس دائمی زندگی نمیکنم
البته اینم به لطف خدا و برکت فایل های توحیدی استاد هست
اینکه گفتم آرزو دارم مثل بچه های سایت بیام از نتایجم بنویسم منظورم اینه که به حداقل یکی از آرزوهام برسم مثلا کار پیدا کنم
بچه ها مینویسن که با استفاده از فایل های رایگان الان کار دارن درآمدشون چند برابر شده و ماشین و خونه و همسر و آبرو دارن
اگه تو خونه بهم بگن برو نون بخر دستم دیگه رنگ نداره که با سیلی صورتمو سرخ کنم
من از روزی که درین سایت اومدم به این فکر نمیکردم که حالم خوب بشه اصلا برام حالم مهم نبود چون گیر کارم در موضوعات مالی بود
برای همین میگم آرزو دارم از بدست آوردن نتایج فیزیکی در زندگیم بنویسم
درسته اون وقت نمیدونستم حال خوب یعنی اتفاقات خوب یا حال خوب یعنی هماهنگ بودن با خدا
اما الان بیشتر درک میکنم که حال خوب یعنی خوب زندگی کردن و آرامش و شادی نعمت بزرگ خداست
حال بهترم نسبت به قبل، خودش یک دستاورد هست اما همونطور که گفتم برام مهم تغییر وضعیت مالی من است و من به این هدف تلاش میکنم
امیدوارم اون روز نزدیک باشه که بیام از دستاوردهام بنویسم که چطور رحمت خدا شامل حالم شد و رو غلطک افتادم
امیدوارم حال دلت خوب باشه آبجی و جیبت پر پول
درود دوباره به شما آقا سعید
آخ که چقدر نیازمند حال خوبم!!
دوست عزیز، بله شما یه دستاورد ارزنده دارید که درخواست قلبی همین الان منه.
مهم نیست نتیجه فیزیکی باشه یا معنوی. رسیدن به هر نتیجهای یعنی شما یه پله ارتقا داشتی.
سوال من راجع به تغییرات شما بود. اینکه چه کارهایی کردید، چه تمرکزی کردید، چه راهی رو در پیش گرفتید که به این حال خوب رسیدین؟ شما اشاره کردین با گوش کردن به فایلهای توحیدی استاد. باز چه عملی انجام دادین؟!
فکر کن. فکر کن و بارها از خودت بپرس.
خب دوست من، راه رسیدن به خواسته های مختلف تقریبا یکسانه.
شما یک بار این راه رو رفتین. پس حتما باز هم میتونید.
از راه قبلی که رفتین و به نتیجهی ارزشمند “حال خوب” رسیدین، برا خودتون الگو بسازین.
شاید مشکل شما هم مشابه شرایط فعلی من باشه که:
رسیدن به خواستههام رو مرور نمیکنم و بزرگشون نمیکنم اما نرسیدن به خواستههام رو مرور میکنم و بزرگشون میکنم و این باعث میشه حالم بدتر و بدتر میشه.
دوست من، همه میگن به نیمه خالی لیوان توجه نکن و نیمه پر لیوان رو ببین. اما ما که دانشجوی این دانشگاهیم، حتما میتونیم یه نگاه متفاوتتر داشته باشیم، اینکه:
“حتی اگر کل لیوانم هم خالی بود، بیشتر غصهدار نباشم. بلکه بگم وای خدایا شکرت که به اندازهی کل لیوان ظرفیت داشتن آب تازه رو دارم”
امید دارم لیوان همه ما پر نعمت گردد.
بدرود
سلام و درود آبجی ونوشه
چقدر خوب کردید که برام نوشتید
راستش ازین زاویه نگاه نکرده بودم چون هدفم حال خوب نه بلکه تغییری در وضعیت مالیم بود
آره من تمرکزم روی نرسیدن به خواسته است برای همین گاهی فشار روحی سراغم میاد
شما راست میگید من چه راهی رو رفتم که به دستاورد حال خوب رسیدم همین راه رو برای بدست آوردن ظرفیت مالی باید طی کنم
چقدر نکته ظریفی اشاره کردید که من چه راه هایی رفتم چه تمرکزی گذاشتم و چه کارهایی کردم که به حال خوب رسیدم
من تنها کاری که کردم هربار زمین خوردم دوباره بلند شدم و ادامه دادم یعنی در ابتدا چند روزی این مسیر رو ادامه دادم بعد به شدت حال بد منو زمینگیر میکرد و من در دلم میگفتم حتما یک چیزی هست که عباسمنش بهش رسیده بچه ها راجع بهش مینویسن، دوباره درین مسیر پیش میرفتم یعنی هی فایل گوش میکردم و هی کامنت میخوندم تا اون فایل رو درک کنم و باز فشارات ناشی از مشکلات مالی منو بهم میریخت و بعد از چندی دوباره بلند میشدم و ادامه میدادم حتی اگر لازم بود گریه کنم من مینشستم و گریه میکردم و دوباره اشکامو خودم پاک میکردم و بلند میشدم و ادامه میدادم
ابتدا شاید هر روز زمین گیر میشدم بعدش دو روزی یکبار بعدش سه روزی یکبار بعدش هفته ای یکبار و الان شاید ماهی یکبار اما این مسیر رو رها نکردم
بارها و بارها نجواهای شیطان قناعتم دادند که این برای تو نیست اگه میبود الان خدا حداقل یک شغل بهت میداد
من وقتی فکر میکنم میبینم یکی از درس های بزرگی که از استاد یاد گرفتم اینه که تمام عمرم از خدا شاکی بودم اما الان میگم نه خدایا تو پاک و منزه هستی من با اعمال و افکار و فرکانس های خودم خودمو از این نعمت ها محروم کردم
بنظرم این خوش گمانی نسبت به خدا یک موهبتی هست که خیلی از افراد جامعه ندارن
الان که اینو براتون مینویسم گوشیم رو به وای فای تلفن برادرم وصل کردم و حتی پول اینترنت ندارم بماند خرج زنو بچم
دیگه عمق فاجعه رو شما درک کنید
نمیدونم یجورایی نوری از امید نمیبینم اما ادامه میدم حداقل فشارات عصبی رو کم میکنه برام
من وقتی اینترنت دارم همش کامنت میخونم تا بیشتر موضوع رو درک کنم و وقتی اینترنت ندارم فایل هایی که دانلود کردم رو گوش میکنم چون اگر این کار رو نکنم یک خلأ ایجاد میشه که اون خلأ رو شیطان حتما پر میکنه و لحظه ای منو راحت نمیگذاره و با نجواهاش منو خیلی بهم میریزه پس تا میتونم ذهنم رو با فایل ها یا کامنت ها مشغول میکنم
و راستی یک چیز دیگه ایکه واقعا برای خوب کردن حالم کمکم کرده شکر گذاری هست که صبح و شب مینویسم واقعا حال دل رو خوب میکنه
فقط کافیه کلمه “کتاب معجزه شکرگذاری” رو در تلگرام بنویسید و کتاب صوتی 28 روز با شکرگذاری از راندا برن رو دنبال کنید
حالت خوب و جیبت پر پول باشه
سلام به استاد عزیز و خانواده صمیمی عباس منش.
وقتی که پول کمی دارم،احساس نگرانی زیادی دارم و کم صبر میشوم و برای به دست آوردن پول به این در و آن در میزنم و تصمیمات احساسی میگیرم برای به دست آوردن پول که نهایتا منجر به آشفتگی در زندگی ام می شود.
گذر عمر و عقب افتادگی ها که احساس میکنم دارم باعث میشه یاس و نا امیدی وجودم رو فرا بگیره و از دست خودم عصبانی و ناراحت بشم که چه فرصت هایی رو از دست دادم.
وقتی که اوضاع مالی ام به هم میریزد از موفقیت و پول داشتن اطرافیان نزدیک ناراحت می شوم.
چنانچه به کسی بدهکاری داشته باشم و نتوانم سر موعدش پرداخت کنم از برخورد احتمالی فرد مورد نظر ترس دارم و اگر برخورد بدی بکند بسیار از دستش ناراحت میشوم.
در زمان سختی ها بسیار پر توقع میشوم و اگر اطرافیان نزدیکم کمکم نکنند و یا بی تفاوت باشند مدت ها روی این موضوع متمرکز میشوم که البته بسیار هم برایم رنجش آور است.
هنگام رانندگی در خیابان اگر کسی بوق بزند به شدت به هم میریزم.
بد غذا خوردن دیگران،باعث میشود که پیوسته غذا خوردنشان را کنترل کنم،طوری که خودم از غذا خوردنم هیچ لذتی نبرم.
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته زیبا
این جلسه مربوط به الگوهای تکرار شونده بود و کاملا درک کردم که باور ماست که اتفاقات رو رقم میزنه و ما از جنس همون باورها وارد زندگیمون میشه
تو این مدت چون روی خودم بیشتر کار کردم و از آموزه هاتون استفاده کردم الگوهایی که تکرار شدن تو مسیر درست بودن بیشتر تا نادرست
یعنی با تکرارشون بیشتر باعث حال خوبم شدن
مثال : ورود مشتری جدید به کسب و کارم … و دوری کردن از ادمایی که همفرکانس من نبودن …
که این قبلا خیلی اتفاق میفتاد ، ادمای ضعیف و کسایی که مثل گذشته من دچار مشکل بودن وارد زندگیم میشدن که به لطف خدا خیلی خیلی کمرنگ شدن
مریض شدنم تو تایمی خیلی زیاد بود و مدام تکرار میشد … ولی الان به لطف خدا سلامتی کامل دارم
در یک مورد تازگیا خیلی به چالش میخورم و تکرار میشه اونم وجود خانواده ام که هم فرکانس نیستن و شنیدن اخبار و صحبتای این چنینی که مدام از سمتشون تکرار میشد و من مقاومت داشتم برا گوش نکردن که سعی کردم تا حدودی تمرکز و توجهم کنترل کنم ولی بازم تکرار میشن هنوز و هربار تکرار میشه باعث میشه من به شدت اذیت بشم
و مورد بعدی که از لحاظ مالی اگر ورودی مالی کمتری داشته باشم هم به شدت میترسم و هر بار فرکانسم کمی میاد پایین این مساله تکرار میشه و ورودی مالیم میاد پایین
ترس بعدی هم از روابط هست که چندین ماه پیش جذب کردم افرادی که از لحاظ مالی دچار مشکل بودن و تکرار شد این قضیه که متوجه شدم هر آنچه باور من هست رخ میده
تو باورام این بود که طرف مقابل از لحاظ رفتاری اوکی باشه فقط مالی مهم نیست دقیقا افرادی سر راهم قرار میگرفتن که رفتاری مناسب و مهربون ولی از لحاظ مالی ضعیف بودن
و خداروشکر به لطف خدا ی اتفاقای این چنین کمتر تکرار میشن واسم الان و البته که نیاز به تمرین و تکرار بیشتری هست
ولی هر بار با تکرار هر کدوم تلنگری واسم هست که داری جذب میکنی توجه نکن بهشون ، هر چی بیشتر فکر کنی بیشتر سراغت میان
سپاس فراوان از شما استاد عزیز و من چقدر خوشحال و خوشبختم که دانشجوی شما هستم
دوستون دارم زیاد
سلام استاد
من این روزا درگیر یه موضوعی هستم که بنظر خودم از یه الگوی تکرارشونده تبعیت میکنه و خیلی ذهنمو درگیر کرده چون من به شدت از اتفاقات تکراری بدم میاد و اینجوریم که زود تجربه کنیم که دیگه تکرار نشه ولی خب این موضوع به خصوص تکرار میشه داشتم تو گوگل دنبال یه مطلب دیگه میگشتم که انگار شما یقمو گرفتی و گفتی بیا تو سایت خودمون جای دیگه دنبال راه حل نباش
اومدم تو سایت و هدایت شدم به این فایل که بشدت برام کارامد میتونه باشه.
راستش این مسائلی که تکرار میشه مسائل کاری و مالی همسرم هست ولی خب منم چون درگیرم تو ذهنم دنبال باور مخرب میگردم.
در مورد مسائلی که احساسات منو بشدت برانگیخته میکنه باید بگم منم مثل خیلی از بچه ها حساب بانکیم کم بشه استرس شدید میشم.
کسی تو جمع راجب ظاهرم کامنت بده یا شوخی کنه خوشم نمیاد و گارد میگیرم.
مامانم کمکی بخاد و نتونم یا حتی دلم نخاد کمک کنم عذاب وجدان میگیرم.
طرد شدن ناراحتم میکنه(البته قبلا شدید بود ولی خب روی خودم کار کردم کمتر شده)
یه ادمی خودشو بروز بده و راجب خودش حرف بزنه احساس کمبود میکنم.
اطرافیانم کسی تو موضوعی که برام مهمه رشد کنه حسودیم میشه.
با فامیل ارتباط ندارم ولی حالا اگه وقتی ببینمشون جوونای هم سن خودم تو فامیل دستاوردی داشته باشن که من ندارم حسودیم میشه.
این مسائلی که اول کامنت گفتم هی گره میخوره و تکرار شوندست هروقت تو ذهنم میبینم که انجام میشه اولین تصویر اطرافیانم هستند که دارن تشویقم میکنن و من تونستم که خودمو ثابت کنم(ادم مینویسه چقدر مسئله خنده دار میشه)
وقتی انجام نمیشه بیشتر ناراحتیم احساس کمبودیه که در برابر اطرافیان بهم دست میده
دلم میخاد از همه بهتر باشم.
انتقاد رو خیلی دوس ندارم.
از نادیده گرفته شدن خوشم نمیاد.
بی پولی اذیتم میکنه.
محل زندگیم اذیتم میکنه.
عجب!من چقدر به ادما اهمیت میدم!
به نام خداوند هدایت گر
سلام خدمت استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز
الگوهای تکرار شونده
1.من به شدت از انتقاد کردن متنفرم و سریع گارد میگیریم جلوی فرد مقابل حالا چه درست باشه چه غلط
2.تو روابط همیشه انتظار دارم بقیه بیان با من حرف بزنن و ی غرور وحشتناک زیادی دارم که خیلی توی روابط بهم ضربه زده و تقریبا بخاطر این غرور خیلی از فرصت های که میتونستم ارتباط حالا چه عاطفی چه کاری خوبی برقرار کنم رو برقرار نشد
3.همیشه وقتی مریض میشم کلی ترس میاد سراغم و خیلی ترس از مریضی دارم و با اینکه خداروشکر هم استیایل و اندام فوق ابعاد ایی دارم و هم از نظر بدنی سلامتم ولی نمیدونم چرا همش تر از بیماری دارم
4 هر موقع رابطه عاطفی برقرار میکنم بیشتر 3 ماه یا چهارماه طول نمیکشه حالا چه ادن رابطه خوب باشه چه بد باشه
5.این الگو روابط مالی که چند وقت ی بار وظعیت مالیم خیلی کم میشه و حساب بانکییم خالی میشه برام تکراری شده و از این موضوع خیلی منو بهم میریزه و کنترل ذهنمو خیلی کار سختی میکنه
6.این الگو که هر چند وقت ی بار شغلمو عوض میکنم برام تکراری شده میرم توی کاری بعد چند ماه دلسرد میشم از اون کار و میام بیرون و این منو خیلی اذیت میکنه
7.ترس از آینده دارم که وای اگه اون شرایط که دوس دارم اتفاق نیوفته چی اگه اون دختر که مناسب منه گیر نیاد چی نکنه تنها بمونم و ترس از آینده نمیزاره از مسیر که الان دارم میرم لذت ببرم و همش نگران آیندم
خدارو 100 هزار مرتبه شکر از موقعی که وارد سایت استاد شدم خیلی این ترسها در من کمتر شده ولی هنوز خیلی کار دارم تا بتونم به حداقل برسدنمشون
به نام خدا
سلام مجدد استاد ذهنم خیلی نجواهاش جلوممیگیرن که با اسم پروفایل خودت اینکامنت نگذار اگر دیگران ببینن چی اگر قضاوتت کننچی و…
ولی می نویسم.
استاد من از بچگی وقتی 6 سالم بود هیچ رابطه خوبی با مادرم نداشتم هرچقدر فکر می کنم هرچقدر تلاش می کنم روی نکات مثبتش تمرکز کنم چیز جز اینکه مثلا یه ناهار شام پخته پیدا نمی کنم .شایدم خیلی خوبی ها کرده ولی ذهنم به خاطر نمیاره ولی من روی کاراش حساس شدم .
همیشه حسرت می خوردم به دخترایی که مادری دارن که دوستشون داره و باهاشون رفیقه . هیچ وقت این حس تجربه نکردم که. وقتی یه مشکل خیلی بزرگ دارم از مادرم کمکم بخوام و اونم من راهنمایی کنه من در آغوش بگیرهه .
شایدآخرین باری که مادرم من در آغوش خودش گرفته باشه برگردی به بچگی هام وقتی 10 سال یا کمتر داشتم .
هیچ وقت تا الان نشده مادرم دونفره با من بریم یه بستنی بخوریم حسرت شده به دلم .
وقتایی که می رفتم مدرسه مادرها با شوق ذوق می امدن بچه هاشون بغل می کردن من نه نداشتم این محبت .سنم که کمتر بود این قدر مثل الان دنبال محبت نبودم ولی استاد الان دلم یه نفر می خواهد که بتونم یکبار بغلش کنم
پدر ومادرم کنارمن ولی انگار نیستن باهم تو یه خانه نفس می کشیم ولی انگار دشمن خونی هم دیگه هستیم..
همیشه حسرت خوردم یکبار از مدرسه راهنمایی دبیرستان دانشگاه و سرکار بیام خانه مادرم بیاد کیفم بگیره باهام صحبت کنه بغلم کنه یکبار ببوسم
بگه روزت چطور بود
همیشه من با هیجان شوق ذوق اتفاقات روزم تعریف می کردم ولی هیچ توجه ای نبود بهش استاد.
یادم دوستام با مادرشون باشگاه برو تفریح برو .من درسم به شدت عالیه همیشه مادرهایی بقیه میی امدن بهم جملات خوب می گفتن ازم درخواست می کردن به دخترشون درس بدهم
برای دختراشون به شدت ارزش قائل بودن .ولی من رتبه برتر میشدم شاگرد اول میشدم می رفتم خانه نهایت یا تبریک خشک خالی بود یا اخرش جنگ دعوا با مادرم که خواهش می کنم سروصدا نکن بزار من درس بخونم .
استاد ارزوم بود یکبار یکی یه لقمه اماده کنه بده من صبح بخورم برم مدرسه همیشه پول بابام میداد شب بهم خودت یه چی تو راه بخور
هیچ وقت تو سال هایی که مدرسه دانشگاه و.. کسی یه لیوان جایی دست من نداده صبحانه نخورده رفتم .بعدشم تا ساعت 15 مدرسه بودم یا دانشگاه و…می رفتم خانه می دیدم مادرم هنوز خوابه و توقع داره من خودم یه تخم مرغ چیزی بخورم اعتراضم که می کردم اخرش بحثمون میشد و من مقصر شکمو و…شناخته می شدم
روزی 4 ساعت شایدم کمتر تو کل 4 سال دبیرستانم خوابیدم ساعت ها درس بخون توقع داشتن گرسنه ام نشم اعتراضم نکنم .
خانه ما خانه ای مشترک بود با یکی از اقوام نزدیک همون خودش شده بود هزارتا چالش برای من .
استاد التماس خانوادم می کردم اجازه بدهید من کنکور دارم درس بخونم تا الان کسی دیدید التماس گریه کنه بزارن درس بخونه چون امتحان داره ؟
وجودم سرشار از عقده هاست .
روزایی که آبمیوه دوستام مادرشون میکرد تو حلقون که فقط تک نششن .من با گریه التماس درس می خوندم شیمی فیزیک نهایی 20 میشدم .قطعا لطف خدا بوده ولی منم خیلی تلاش کردم .
استاد ما اتاق خواب شخصی نداشتیم حریم خصوصی هیچ وقت نداشتیم ..من هیچ وقت تو خانواده با برنامه با مدیریتی بزرگ نشدم
مثلا من فرداش امتحان نهایی دانشگاه داشنم اینا تصمیم می گرفتن برن مشهد بعد اگر هم من اعتراضی می کردم می گفتن تو آسایش ارامش خانواده گرفتی با درس خوندنت.
من کتک میزدن به زور ببرن پارک که درس نخون شاید باور نکنید به قران قسم شب های امتحان من که می رسید با مشت لگد فحش جیغ ما ببر بیرون که تو ضد حال مایی ..هیچ وقت قدر من دونسته نشده .
با التماس خواهش می کردم یه کتابخانه برم استاد نمیزاشتن می گفتن دختر خوب نیست بره بیرون مگه خرابی ..
توخانه هم همیشه 500 نفر مهمان بود من تو سرمای زمستان مثل چی یخ می زدم می رفتم تو حمام درس خوندن حمام ما توحیاط خونمونه .
تا الان دیدی پدر مادری از قصد صدا ضبط بزارن 500 بچشون درس نخونه .
من میزاشتم درسام 12 شب به بعد می خوندم که ساکت باشه خانه بتونم درس بخونم .
تو درس خوندم که همیشه تنها حامیم خودم خدا بودیم .شهریه دانشگاهم دادن انقدر مادرم هر سری تکرارش می کنه که من دیگه خونم به جوش میاد کافی یکبار بگی شما تو درس من حمایتم نکردی. شروع می کنن من شهربه ات دادم .
همیشه حسرت خوردم تو یه خانواده ارام کم جمعیت بودم .این تضاد درونی من
تا الان یکبار مادرم موهای من شانه نکرده بهم عشقم دخترم از ته دل نگفته هیچ وقت نیامده دست من بگیره یه مسافرت خانوادگی ما ببره.
کل زندگیمون فدای خانوادش کردن همه زندگی مادرم خواهراش برادرش هستن .
حسرت خوردم یکبار مثل همه منم یه خانواده ساکت ارام داشته باشم .
حسرت خوردم یکبار مادرم مثل همه مادرها به بچشون کیک پزی آشپزی یاد بده
همیشه یه ادم عصبی بوده که فقط با فحش داد بیداد باهم حرف زدیم .
درسته ادم نباید بیرون از خودش دنبال محبت باشه ولی گاهی ادم با یه سری چیزهای کوچیک خیلی خوشحال میشه .
من گریه می کنم از رنج من حس می کنم شاد میشه .
وفقط هم با من این مدلی رفتار می کنه برادرم خیلی دوست داره همیشه به اون عشق می ده می بوسش نازش می کشه
خواهرمم خیلی دوست داره
فقط با منی که دختر بزرگشم اینطوریه
خدا نکنه من کوچیک ترین حرفی بزنم همون پتک می کنه تو سر من .
توقع همه چی داره از من ولی خودش هیچی هیچ کاری نمی کنه .
پدرمم باز بهتره ولی هیچ وقت اونم رابطه خوبی باهم نداشتیم همیشه بحث بحث و…
برادرم باز بدتر از مادر پدرم هرچقدر سعی می کنم باهاش مهربان باشم و خوب رفتار کنم ولی دست درازی میکنع به من
و مادرمم چون اون پسره حق میده به اون .
هیچ دوست رفیقی ندارم .
خواهرم که کوچیکتر بود و تنها همدمم بود اونم ازدواج کرده رفته عملا همیشه تنهام .نه دوستی نه رفیقی
بدترین الگو تکراری تمام زندگی من توجه بوده اینکه دوست داشنم عشقی دریافت کنم که نکردم
اینکه یکبار مادرم با عشق کنار من دراز بکشه من بغل کنه پیش من بخوابه
جالب این من از همه مهربان تر دلسوز ترم و کاری تر هرکاری بتونم برای همه می کنم ولی هیج فایده ایی نداره .
هرچی بیشتر محبت کردم بیشتر دور شدن .
استاد الگوی تکراریم این بوده دوست داشتم احترام توجه محبت دریافت کنم نکردم .
اینکه احساس میکنم وقتی خوبی ای در حق دیگران میکنم ازم قدردانی نمیشه در اکثر مواقع و این موضوع رو سالهاست که دارم تجربه میکنم تو زندگیم از طریق افراد مختلف ….
و اینکه گفتین وقتی احساس بی توجهی می کنید خیلی اذیت میشم
من طرحواره ایثار گری دارم همیشه خودم فدای همه کردم ولی خسته شدم از این خوبی مهربانی .
همیشه من تو رابطه باهمه دوست رفیق خانواده فامیل و… داشتم محبت می کردم توجه می کردم خوبی می کردم ولی هیچ دریافتی نداشتم .
انگار من سنگ صبور بقیه ام.
همیشه حق خودم لباس خودم جای خودم کار خودم بخشیدم به دیگران..
هرکس هرچی گفت گذشت کردم.
بسته خسته شدم از خوبی زیاد از ادم بودن زیادم .
به نام سیستم هدایتگر بشر
سلام
آیا شما هر چند وقت یکبار درگیر مسائل تکرار شونده هستی؟ سلام استادجان و مریم قشنگم
بله استادیکی از الگو های تکراری زندگی من درگیری خیلی شدید در روابطم هست .رابطه با خانواده و پارتنر بی دلیل هی یه الگو تکراری داره .
من مثلا هر دوهفته یک هفته یکبار بحث خیلی خیلی شدیدی با مادرو پدرم یا خواهر برادرم می کنم.
من هیچ تقصیری از نظر خودم ندارم و بیگناهم ولی این روتین 14 و15 سال تو زندگی من هی تکرار میشه .
یه روتین تکراری دیگه هم داریم اینکه خیلی خیلی مهمان می آید خونمون .
همیشه ما مهمان زیاد داریم و این مسئله برای من مشکل خیلی زیادی به وجود می اورد .از جمله یک میان تو مسائل شخصی من دخالت می کنن مثلا چرا ازدواج نکردی چرا درس میخونی چرا اینطوری می کنی اونطوری می کنی و میره تو مخم.
یا اینکه با من شوخی میکنن و من بدم میاد باهاش به مشکل میخورم بعدش که میرن مادرم به پشتی اونا دعوا خیلی شدید با من میکنه .دقیقا من پذیرفتم این اتفاقات عادی است .
این الگو آرامش از من گرفته استاد .دخالت های دیگران در کارم. بحث خیلی شدید با مادر پدرم
و اینکه مهمان های خیلی زیاد خانوادم ارامش گرفته ازم همش تمیز کاری و….
یکی دیگه از الگو ها دقیقا افرادی جذب می کنم که مثل خانوادم هستن عصبی سو استفاده چی هستن ..می خواهند از ادم بیگاری بکشن.
الگو تکراری 1بحث خیلی شدید همیشه با مادر وپدرم و فامیلام اونم بی دلیل همیشه دیگران به من گیر میدن تومخم میرن ومن گریه و….
2 مهمانی خیلی زیاد اصلا حریم خصوصی ندارم اصلا ارامش ندارم اصلا فضای شخصی ندارم و حتی یک لباس راحت نمیشه پوشید
3 جذب ادم های سو استفاده چی و ضعیف و مشکل دار .
اصلا تا الان حتی یکبار نشده من توسط خانوادم دوست داشته بشم .یا مادرم به من محبت کنه .و دائم بی احترامی و…..
و این الگو 14 سال زندگی من که توسط مادرم و اقوامش همش دارم بحث شدید می کنم
بعنوان مثال:
آیا هرچند وقت یکبار رابطه شما به مشکل می خورد و پس از کلی دردسر برای رفع آن موضوع، چند وقت بعد دوباره درگیر همان مسئله از زاویه ی دیگری می شوی؟ بله استاد من درگیر این موضوع هستم .قیافه اسم های ادم ها فرق می کند ولی رفتارشون همونه.
آیا هرچند وقت یکبار، درگیر آدمهایی می شوی که به شدت نیاز به توجه شما دارند و مسئولیت حل مسائل آنها به عهده ی شما می افتد؟ همیشه تقریبا ادم هایی جذب می کنم که مشکل دار و سو استفاده چی و خود شیفته هستن
آیا هرچند وقت یکبار درگیر هزینه های غیر مترقبه می شوی؟خیر
آیا هرچند وقت یکبار، ورشکست می شوی؟خیر
آیا هر چند وقت یکبار بدهکار می شوی؟خیر
آیا هرچند وقت یکبار شغل خود را از دست می دهی و بیکار می شوی؟مدت یکسال خورده ایی بیکارم
آیا هرچند وقت یکبار درگیر بیماری می شوی؟نه خداروشکر من اعتقاد دارم اصلا مریض نمی شوم
این الگوی تکراری از مسائل تکرار شونده یک پیام است که می گوید:
شما درباره آن موضوع باورهای محدودکننده ای داری و آن باورها ذهن شما را به گونه ای برنامه نویسی کرده و شما را در مداری قرار داده که مرتبا از این مشکل به مشکل بعدی برخورد کنی و به این شکل درگیر چرخه ای از مسائل تکرار شونده بمانی.
به این معنا که تا زمانی ریشه ی این مسئله را نشناسی و حل نکنی، همچنان در مدار آن مشکلات می مانی و دوباره درگیر اساس آن مشکل از زاویه ی دیگری می شوی.
خداوندا هدایتم کن چه باوری من اینطوری کرده که هیچ رابطه خوبی ندارم
سوال اول:
چه شرایط و اتفاقاتی در زندگی شما، شدیدترین احساسات را در شما برانگیخته می کند؟
1_وقتی فردی از من انتقاد می کند یا مرا مسخره می کند، به شدت عصبانی می شوم؛من اصلا نمی تونم تحمل کنم خانوادم به من انتقاد کنن چون انتقاد نیست استاد یه جورایی انتقام جوری صحبت می کنن با کنایه ادم دیوانه میشه.؛
2 وقتی دیگران باهام شوخی می کنن
3 وقتی بقیه بهم تیکه می اندازن
4 وقتی بهم امرونهی می کنن
5 وقتی بهم زخم زبون می زنن
6 وقتی من مظلوم گیرمیارن چند نفری باهام شوخی میی کنن
7 وقتی مادرم به دیگران بیشتر از من محبت می کنه
سلام خانم کاهه پور
وقت بخیر
بنظر من به این دلیل شما این موارد را دارید که احساس خود ارزشمندی(احساس لیاقت)نمیکنید مواردی چون مقایسه کردن…احساس کمبود…دوست نداشتن بی قید وشرط خود و موارد دیگه…امیدوارم این موردسرنخ خوبی باشه برای رفع مشکل خود و میتونید راجب این موضوعات تحقیق کنید
امیدوارم موفق و پیروز باشید
خدایا شکرت
سلام عرض ادب
بله کاملا درسته من خودم لایق و ارزشمند نمی دانستم و کم کم دارم روی خودم وقت می گذارم و از پایه تمام نواقص شخصیتی خودم می پذیرم و سعی در برطرف کردن آنها دارم ممنون بابت پاسخ گویی شما سلامت باشید️.من مرضیه وجودم خیلی اذیت کردم هیچ وقتself loveنداشتم همیشه در جایی بیرون از خودم دنبال عشق گشتم که در نهایت من با شکست منجر کرده .
و اینکه بازم ممنون بابت پاسخ گویی
به نام خداوند بخشنده مهربان.
سلام به دوست عزیز و هم فرکانسی ام .
عزیزم منم یک مادرم.. یک دختر 14 ساله و یک پسر 7 ساله دارم .
کامنت شما رو یک خط درمیون خوندم .
چون تمام زندگی شما از نکات منفی نوشته شده اما به رغم اینکه در یک کلاس با یک استاد هستیم .
ازتون مادرانه خواهش میکنم دیگه کلامی حتی کامنت هم در مورد این موضوعات نگذارید. و اگه شرایطش رو هنوز دارید روی درستون بیشتر تمرکز کنید .اگه ادامه بدید به نشر این موضوعات بیشتر براتون اتفاق میفته .
اومدن به این سایت و به فال نیک بگیرید و بدونید خداوند چقدر دوستتون داره که به اینجا هدایتون کرده .
و با عرض پوزش ازتون میخوام از دوستی با جنس مخالف تون هم دست بکشید چون در مداری هستید که همجنس خودتون رو جذب کردید و این آدم شاید بتونه برای چند ساعت حال شما رو خوب کنه اما در آخر سودی برای دختر عالی مثل شما نداره .
و در آخر تمرکز شما رو از کار کردن روی قوانینی که استاد عزیز میگن میگیره .
به عنوان دوستتون عرض میکنم.
دختر قشنگم وقتی به هدف هات رسیدی وقتی تونستی شرایط ت رو تغییر بدی ،حتما پسری پیدا میشه که قدر شما رو میدونه و شما رو به خواسته هاتون که آرامش هست نزدیک میکنه .
به نظر من فایلهای رایگان رو بیشتر از قبل دنبال کنید .
مخصوصا الان که مدارس تعطیله و خیلی خیلی از دیدن و دادن ورودی های بد به ذهنتون جلوگیری کنید .
ازتون میخوام یه هدف انتخاب کنید و اونو دنبال کنید .
شما حتی می تونید رفتار و پدر و مادرتون رو هم تغییر بدید لازمه خودتون تغییر کنید اونها خودشون تغییر میکنن .
مطمئن باشید که قانونی که استاد آموزش میده شما رو به آزدای میرسونه .
لطفا در مسیر بمونید و به نکات کمی بهتر توجه کنید .
خیلی خوشحالم که شما دختر نازنین و خوب در اینجا عضو هستید .و منتظرم بازم کامنت های رو به پیشرفت شما رو بخونم .عزیزم
امیدوار به لطف خداوند باش
سلام سلام سلام
سمیرا عزیزم
من تازه عضو سایت شدهم شما تقریبا بالای 2 و3 سال عضو هستید و من فقط دو هفته هستم و طبق فایل استاد کامنت گذاشتم عزیزم پس باید واقعیت می نوشتم وقتی استاد فرمودند الگو تکراری بنویسید منم نوشتم.دوما من اصلا در رابطه عاطفی نیستم عزیزم
سوما بنده خیلی وقت دبیرستانم تمام کردم مدرسه نمی روم بنده ترم آخر ارشد هستم.
ممنونم سمیراعزیز از توجه شما ولی کاش کامل کامنتم می خوندید چون بنده منظورم از این که اسم آدم ها عوض میشه رفتارشون همین این نبود که من دم به دقیقه دوست پسر عوض می کنم که منظورم مثلا هم کلاسی همکار بود 90 درصد هم جنس های خودم منظورم بودن .بنده رابطه عاطفی خاصی تا به حال نداشتم و منظورم از پارتنر خواستگارانم هستن نه کسانی که باهاشون رفیق هستم
ممنون از توجه شما و لطفا دفعه بعد سعی کنید یا از یک کامنت بگذرید اگر منفی هست یا لطف کنید با دقت بخونید ممنونم