پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز خیلی خوشحالم که در زمان ومکان مناسب قرار گرفتم یعنی کل زندگی احاطه شده بود دقیقا از آدمهایی که شما مثال زدید یعنی استاد خوشم میاد از این ویژگی شما که مو رو از ماست میکشید بیرون البته من دوره سلامتی رو تهیه کردم و تمرکزم ری ماست نیست که بخواد بو داشته باشه یا نه من خودم توی خانواده ای بزرگ شدم که کمک کردن به دیگران وسنگ صبور حمایت سفت ومحکم جز شخصیتشون بوده وطبیعتا ای باور درون من شکل گرفت وبا اینکه دوسه ساله به سایت عباسمنش هدایت شدم وتا خیلی رو خودم وشخصیت وقوانین کارکردم ولی انگار این کمک به دیگران برام زینت داده شده بود و میگفتم آدم باید ثواب کنه و از این حرفا ومن تو ارطبات چه با جنس مخالف وموافق همیشه افرادی رو جذب میکردم که احتیاج به کمک فیزیکی و حل مسائل و توجه و درباره مشکلات صحبت کردن بودن والان تعجب میکنم چرا متوجه ای قضیه نشده بودم با اینکه بعضی وقتها احساس میکردم دارم آزادی و احساس و مدار خودمو پایین میارم ولی بازم تکرار میکردم توی بحث رابطه با جنس مخالف هم یا طرف کم سن وسال رو جذب میکنم یا سنش از من بیشتره انگار تعادل نداشتم .بازم تشکر از شما استاد بخاطر آگاهیهای نابی که باعث رفع موانع وحرکت رو به جلو زندگی همه ما شده .خدا یار ونگهدار
به نام خدای مهربان
سلام ب استاد دلها و مریم جان
چ الگوی تکرار شونده ای در روابط من هست
استاد در مورد روابط دوستی،چ جنس موافق و چ جنس مخالف بیشتر اوقات افرادی سر راهم قرار میگیرند ک از لحاظ سنی از من کو چکتر هستن
و حتی اصرار دارند ک چ اشکالی داره ،سن ک مهم نیست ،
حتی در مورد خواستگار هایی ک برایم می آیند و یا معرفی میکنن 60 در صد چند سال از من کوچکتر هستن اما گاهی فکر میکنم ک افرادی ک هم سن یا چند سال بزرگتر از من ،کم هستن یا ب دلیل جسه کوچکم جذب این افراد نمیشوم و افراد کوچکتر بیشتر دوست دارن با من رابطه برقرار کنن
از لحاظ ارتباطی خیلی ب من وابسته میشوند ولی من دوست دارم ک با هم سن و سال خودم ارتباط بگیرم ،واین رو هم میدونم ک بخاطر باورهایی هست ک دارم و افکاری ک در ناخودآگاه من هست ،استاد واقعا ب دلیل عدم لیاقت هم ممکنه ک من جذب افراد کوچکتر میشوم ممنون میشم اینو تو فایلهایتان پاسخ بدید
استاد ازتون ممنونم بابت این فایلها ک کمک زیادی ب من و ب ما جمع دوستان میکنه
خدایا شکرت
سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان
من از وقتی که این دو فایل استاد رو گوش دادم به خیلی از الگوهای تکرار شونده در زندگیم برخوردم
اما این سوالی که استاد انتهای فایل پرسیدن الگو من در مورد ارتباطات این بوده که بیشتر افراد که باهاشون ارتباط بیشتر ورزانه پیدا میکنم خواه خواهر شوهرام باشن یا زن داداش باشه یا همسایه باشه اینه که قدرشناس وسواستفاده گر میشن ولطف ومهربانی رو به پای سادگی میزارن والبته دارم بهتر میشم یا ارتباطم رو کم کردم با اطرافیان که بیشتر همچین احساسی بهم میدادن یا خودم دارم بیشتر احساس با ارزش بودن وعزت نفس میکنم که همیشه ودر همه حال از خودم نزنم یا نکنه اونا ناراحت نشن خودم مهمتر نه ناراحتی اونا البته منظورم بی احترامی نیست یا بی تفاوت بودن بلکه به اندازه بودن است
ممنون استاد عزیزم که با تمام وجودم براتون احترام قائل هستم وخانم شایسته خوب ومهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و همه دوستان گلم الگوی تکرارشونده در روابط عاطفی من در مجردی : اول رابطه شور و اشتیاق فراوان از طرف مقابل برای شروع روابط عاطفی بود اصرار و عشق زیاد که از طرف مقابل دریافت میکردم ولی بعد از شروع رابطه عاطفی همه چیز برعکس میشد و یه رابطه پرتنش و من که آماج بدترین رفتار و توهینها و تحقیرها می شدم و طرف مقابلم فقط میخواست رابطه تموم بشه و من به هر قیمتی میخواستم رابطه رو حفظ کنم و یه چیز دیگه که الان برام روشن شده من بخاطر بقیه میخواستم رابطه رو حفظ کنم که الان دوستام چی میگن الان همکارام چی میگن که طرف مقابل ولش کرده
و همیشه این الگو تو رابطه بعدی هم ادامه داشت تااینکه 12سال پیش کتاب بنویس تا اتفاق بیفته به دستم رسید و من تمریناشو انجام دادم و همه ویژگیهای همسری که میخواستم رو نوشتم و دقیقا 3هفته بعد با یکی از همکارام که تمام ویژگیهای که نوشته بودم رو داشت در کمال ناباوری بقیه ازدواج کردم و البته قبلش من و همسرم رابطه ای نداشتیم و همسرم یه مرد فوق العاده اس خوش اخلاق ، باادب و مهربون ،محترم خوش قیافه …. و هرچی که همه خوبان دارن البته در رابطه با بقیه و الگوی که در رابطه با من تکرار میشه میشه دقیقا همون الگوی هست که در زمان مجردی من بود البته با شدت کمتر چون شخصیتش اجازه نمیده
و البته این الگو 99درصد مواقع زمانی خودشو نشون میده بقیه هم هستن یعنی وقتی خودمون هستیم اکثرا همه چیز نرماله
یعنی بدترین رفتاری که میشه ازش انتظار داشت رو نشون میده
مثلا ما هفته پیش مهمان غریبه داشتیم و مت همش استرس داشتم که همسرم یه رفتاری نشون بده که من خجالت بکشم بقیه تو دلشون بگن ببین چه همسری داره
و سرناهار بالاخره نشون داد یهو از سرسفره کنار رفت و ینفر گفت که نمیخوری با اخم و ناراحتی گفت نه من این خورشت رو دوست ندارم و لپه اش اینجوریه و فلانش اونجوریه فکر کنید صاحبخونه این حرفارو زده و با اینکه مرغ هم سرسفره بود و من اون لحظه باید تیک میزدم که دیدی بازم کاری کرد که تو جلوی بقیه خجالت بکشی
خلاصه اینکه بعد از اینکه مهمونا رفتن من مثل آتشفشان منفجر شدم و همه ماجراهای مشابهی که تو این 11سال اتفاق افتاده بود با دعوا گفتم و اون بنده خدا هم فقط تو سکوت گوش میکرد فکر کنم خودش هم باورش نمیشد
و البته میدونم خودم باعث میشم چنین رفتاری داشته باشه
البته فکر میکنم این الگو مربوط به بچگی من هم میشه چون دقیقا یادمه مادرم هم در مورد پدرم همین نگرانیهارو جلوی خانواده اش داشت و این الگو به من منتقل شد و من همیشه نگران بودم پدرم و برادرام وقتی همبازیام میان دنبالم حرفی بزنن که من جلوشون خجالت بکشم
خلاصه اینکه من دو هفته اس دوره کشف قوانین رو خریدم و هنوز روی جلسه اول کار میکنم
مطمئنم در جلسات بعد استاد در مورد تغییر الگوها تمرین دادن
دوستتون دارم موفق باشید
سلام دوستان (◍•ᴗ•◍)
اگه بخوام در باره روابطم بگم کلا با دوستام مشکلی ندارم . فقط تنها مسئله ای که هست کلا تمام دوستام همش به فکر اینن دولت براشون کاری کنه و یه جا کار ثابت دولتی داشته باشن . هیچ کدوم
هدفی ندارند به اون صورت. و منم کاری به اونها ندارم البته .
بیشتر مسئله من در خانوادس . رفتاری که اطرافم زیاده اینه که همه می خوان برام تصمیم بگیرم و می خوان ازم کاری که خودشون فک میکنن درسته انجام بدم .
اونجوری که اونا میگن لباس بپوشم ، مدل مو بزارم ، مثل خودشون حرف بزنم ، من برم دنبال کار دولتی و کلی چیز دیگه که خیلی ناراحتم میکنه.
درباره این موضوع هم بنظرم باید با اونا بحث نکنم تا کمکم از مدارش خارج بشم و مسیر خودمو برم تا اونا خودشون بفهمن که من هم برا زندگی خودم تصمیم میگیرم . و بنظرم اگه من برا خودم تصمیم نگیرم بقیه برام تصمیم میگیرن . من دنبال اهدافم میرم و خیلی راحت اون ها هم میپذیرن . من فقط باید مسیر خودمو برم .
در پناه الله باشید دوستان (◍•ᴗ•◍)
سلام خدمت استاد عزیز
امروز وقت گذاشتم بااینکه این فایل گوش داده بودم و تمرینشو انجام داده بودم توی دفترم ولی امروز خواستم کامنتشو بنویسم تا دوستان هم استفاده کنن و راحتتر بتونن الگو های تکراریشونو پیدا کنن شاید شبیه الگو های من باشن
سوال استاد از ما این بود ک چه نوع افرادی رو در ارتباطات مون جذب میکنیم
اغلب آدمای اطراف من چه خونواده همسرم و چه خانواده خودم ذهن فقیری دارن از نظر مالی ضعیفن ،زندگی کامل معمولی روی فقر دارن ،سخت خرج میکنن به پول اندکی ک دارن چسبیدن ک کم نشه قرض نمیدن و در کل پولشون در جریان نیست ،درمورد خرید کردن همیشه دنبال تخفیف و ارزون گرفتن هستن حتی اگر کیفیت خوبی نداشته باشه،بلد نیستم سرمایه گذاری کنن و پولشونو زیاد کنن ،وسایل و لباسهای ارزون و بی کیفیت میخرن برای ویرایش مفت و ارزون ذوق میکنن پول درآوردن بنظرشون کار سختیه ،اینکه زندگی عالی و با کیفیت و با امکانات عالی داشته باشن دور از ذهن و زبانشون هست .خودشونو بدشانس میدونن اکثرا رشد و پیشرفت مالی ندارن و پول لازمن،همیشه چه زن هاشون و چ مردهاشون درگیری مالی وپولی دارن،8شون گرو 9شونه، اگر هم ریسک کنن از روی طمع بخوان پولشونو زیاد کنن از راه غلط سرمایه شونو از دست میدم.
این ها ویژگی های غالب اطرافیان من هست البته خودم هم اینجوریم حالا ویژگی های خودمو میگم و بعد باور غلطی ک دارم باز میکنم.من خودم فکر میکنم پول سخت به دستم میرسه باید همیشه حساب کتاب کنم ،برای لباس ارزون و تخفیف خورده ذوق میکنم برام داشتن چیزی ارزون مهمه و ن کیفیتش.اکثرا بدهی دارم و میترسم ک نتونم پرداخت کنم و به سختی و عذاب پرداخت میکنم ،ب اینکه خدا منو نمیبیه و من توی این دنیا رها شدم .به ثروت و فراوانی دنیا ایمان ندارم
اما الان ک با این استاد آشنا شدم دارم روی باورهام کار میکنم و فهمیدم ک زندگی الآنم نتیجه باورهای کهنه و زنگ زده ذهنمه و میتونم رنگش کنم با رنگ سفید باور های درست و حسابی.عشق خدا به خودم رو هر لحظه احساس میکنم روی عزت نفسم هرروز کار میکنم و روی باور هام در مورد ثروت هرروز مینویسم با خودم حرف میزنم و خودمو قانع کنم که لیاقت زندگی بهتری رو دارم و ارزش سرمایه گذاری روی خودم و توانای هامو دارم.
الان دارم روی باور فراوانی جهان هستی و بخشندگی خدا کار میکنم و مینویسم بار ها ک خدا از خود من بیشتر میخواد ک من ثروتمند بشم و خوشحال و خوشبخت.سعی میکنم آگاهانه کنترل کنم خودمو که دنبال چیزهای با کیفیت باشم دنبال تخفیف و ارزانی و نسیه نباشم ،بهای موفقیتمو بپردازم برای خودم زمان بذارم و با کنترل ذهنم و تغییر باور هام زندگیمو بسازم، سخت خرج کردن بذارم کنار ،سعی کنم همون جوری زندگی کنم فکر کنم و خرج کنم و رفتار کنم، ک در آینده میخوام با اون درآمد با اون ثروت و فراوانی در اون شرایط خوب رفتار کنم ،انگار همین الان ثزوتمندم حسابم پر از پوله بدهی ندارم و هر چیزی رو بخوام میتونم داشته باشمش.سعی کردم با آدمای با ذهن فقیر فاصله بگیرم و بهشون توجه نکنم ،و تا جایی ک امکانش هست درست رفتار کنم مثل کسی ک ثروتمنده.در کنار این ها روی رابطه م با خدا دارم کار میکنم هرروز از خودش هدایت میخوام ،همه چی. ها رو از خودش میخوام و نه بنده هاش ،سعی میکنم توکلم تماما به خدا باشه خواسته هامو از خودش میخوام و میدونم ک خدا من حمایت و محافظت میکنه خدا و جهان هستی منو به سمت خواسته هام کمک میکنن و خدا عاشق منه و خودش خواسته و آرزو ها رو در دلم قرار داده پس خودش ایده ها و فرصت ها و ابزار رسیدن بهش رو هم بهم میده .
خدارو هرروز شاکرم و سپاسگزارم که منو هدایت میکنه و هر لحظه کمکم میکنه .خدارو شکر خداروشکر خداروشکر خداروشکر
برای همه دوستان آرزوی سلامتی و خوشبختی وثروت دارم
یه شتباهی که من انجام دادم تودوره کشف قوانین این بود که من خیلی گیردادم به ترمز هام همون نقاط ضعفم که ای وای حالا من این همه ضعف وچی کار کنم و باعث شد به شدت از لحاظ روحی ضعیف بشم بهجای اینکه یه دوره بهم احساس خوبی بده خودم با دست خودم مسیر و اشتباه رفتم
الان دیگه این کار و نمیکنم این فایل نشانه روزانه ام بود.میدونم خیلی ایراد دارم ولی فقط بهش اشارره میکنم
وجه مشترک تماااااام ارتباطات منچه دوستای دخترم چه مردها همکار و غیره اینکه بعد از یه مدت انقدر ایرادای بد شخصیتی داشتن که به شدت منزجر میشدم ازشون و فقط میخواستم از دستشون فرار کنم وخیلی بدم میومد ازشون.یعنی وقتی میدیدم یه سری ویژگی های نادلخواه رو تحمل میکردم.حدومرزی نداشتم.
دلیلش این بود که من خیلی حمایتگر بودم فکرمیکردم من باید معرفت داشته باشم همیشه باشم برای رفیقام حال بدم بهشون
اصلا دوستی یعنی همین دیگه توتمام شرایط کنار هم باشین.بعد الان فکرمیکنمچرا روابطی نباشه که انقدر همه جیز عالی باشه که اصلا مشکلی نباشه که من بخوام حل کنم یا اونا بخوان حل کنن چرا از اول همه چیز خوب نباشه یعنی تو ذهنم این بود که بلاخره این چیزا هم هست دیگه تودوستیا باید تحمل کنی باشی پیششون.
حالا الان یه چند وقتی هست که از حمایتگری اومدم بیرون خودخواه تر شدم.دلسوزی واقعا خیلی خیلی کم دارم بهدیگران.
و همش دارم برای خودم عبارات تاکیدی درست میکنم و میگم که من لایق روابط عالی در همه زمینه ها هستم
من جذب میکنم افراد عالی شاد قوی مستقل ثروتمند و لیاقتمند رو.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
از ان جا که قانون احساس خوب برابر با اتفاقات خوب است هر توجهی باعث می شود که احساس ما در گیر شود و اگر طبق قانون به نکات مثبت توجه کنیم می توانیم از زندگی لذت ببریم و با خود در صلح بیشتری باشیم. من شخصا بسیار سعی می کنم که با خود در صلح باشم و این مسیله برای من بسیار مهم است. تا جهار روز پیش برنامه لذت بردن از زندگی طبق قوانینی که از استاد می شنیدم و سعی می کردم به ان عمل کنم و طبق برنامه ریزی پیش می رفتم تا این که مهمان ناخوانده ای به منزل ما امد با این که بسیار بسیار رابطه نزدیکی با این شخص داریم ولی از انجا که برای من مسیولیت زیادی بود هم پذیرایی و خوش گذشتن به ایشان را وظیفه خود می دانستم به همین جهت تمامی وقت من بر سر این مسیله و عملی نشدن هیچ یک از برنامه های اموزشیم بود و متاسفانه اجباری که در دیدن فیلم و سریال برای من پیش امد و در گیر شدن با انها بسیار سخت و دشوار شد این چند روز تمامی کنترل خودم را از دست دادم و متاسفانه فهمیدم که من چقدر هنوز در گیر همان انسانهایی هستم که نیاز به توجه و محبت و حمایت دارند که من مبنای انتخاب دوستانم قبل از دانستن این قوانین را نا دانسته قرار می دادم و من در طی این یکسال و خرده ای تصور می کردم که تغییر کرده ام ولی فقط در طی چهار روز فهمیدم که من هنوز همان باورهای اشتباه و همان روابط قبل خود را دارم به دلیل این که نتوانستم برنامه روزانه ای را که در قبل داشتم لااقل در لحظاتی که امکان داشت را اجرا کنم و بتوانم ارامش درستی را برای خودم ایجاد کنم. دانستم که شاید چند ماهی تمام زمان خودم را به یادگیری اموزه های استاد کرده بودم ولی در این چهار روز به نقطه صفر برگشتم و حتی به قدری این توجه به نکات ناجالب و شنیدن مسایلی که ماه ها بود از یاد برده بودم ذهن مرا در گیر کرد که روز اخری که مهمان ما رفت من نتوانستم با روی باز با او صحبت و یا خداحافظی کنم به قدری با خودم در گیر شده بودم که مشرکی به تمام معنا برازنده من بود و دانستم که من روابطی بر اساس حمایت و کمک و بحث کردن را خصلیتهایی که در تمام دوستانم برای انتخاب دارم را هنوز دارم و نمی توانم به درستی از پس درست مدیریت کردن و طی تکامل به مسیر درستی برایم و هنوز بسیار جاهل هستم هنوز احساسات من بر منطقم برتری دارد هنوز نمی توانم با خودم در صلح باشم و اگر قرار باشد با امدن عزیزی که دوستش داری و خودت نتوانی قوانینی را که اموخته بودی به کار ببری و در لحظات حساس درست فوانین را مورد استفاده قرار دهی باز هم در روابط دچار مشکلاتی خواهی شد که به تو ثابت می کند که هنوز نه تنها تکامل خودت را طی نکرده ای نه تنها جاهل هستی بلکه مشرک هم هستی کسی که می بیند الگوهای تکرار شوندهایی که در زندگیش بدون تغییر بزرگی هنوز اتفاق می افتد و هنوز در گیر همان دخالتها و بحث کردنها است برای خوش ایند هر کسی به جز خودت و اثار سوء ان را هم می دانی به یکباره همه چیز تو را به هم میریزد.
در واقع این مهمان نا خوانده فرستاده ای از طرف خداوند بود که به من اشکالات در روابطم و عمل نکردن به قوانین و از یاد بردن خودت که به مهمان خوش بگذرد و از تمام وجودت مایه بگذاری تو را به کجا خواهد کشاند را نشان داد.
تمامی دوستان و حتی عزیزانی که از خانواده ام هستند و من بر مبنای حمایت و بحث و محبت و حل مشکلات و یا کمک برای انجام کارها دارای باور کمبود و نسبت دادن موفقیت به عوامل بیرونی مثل تحصیلات سن جنسیت …..هستند همچنین دارای احساس حقارت که دیگران به انها برتری داشته و انها می توانند ولی من نمی توانم. تمام این افراد روحیه کارمندی و بدون ریسک دارند و ریتم زندگی انها تکراری و رو به پایین است اما مهربان و دلسوز هستند و اگر بتوانند کمکی و یا کاری انجام دهند حتما دریغ نخواهند کرد
تمامی کسانی که با انها رابطه دارم نه تنها مقصر نیستند بلکه راه درست را به من نشان می دهند و باید بدانم که فقط و فقط خودم تمام زندگیم را در دست دارم و هیچ کس دیگری به غیر از خداوند قدرتی در زندگی من ندارد.امیدوارم که بدانم چگونه باید از اموزه های استاد به درستی در زندگیم استفاده کنم مشرک و جاهل نباشم و باید بدانم که نشانه هایی که خداوند در این چند روز برای من به شکل مهمان ناخوانده فرستاد تا باورها و ترمزها و اشتباهاتم را بدانم از او سپاسگذاری کنم و از این که هنوز با خودم در جنگم و باید اساسا بر گردم و تمامی قوانین را مو به مو عمل کنم خوشحالم و این بار با دیدی اگاهانه تر.
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام خدمت استادعباسمنش عزیز ودوستان
ممنونم استاد بابت فایلها ومطالبی که به رایگان میزارین وهمچنین بروزرسانی دوره ها ماشاءالله اینقدرسایت پویا وفعاله که اصلا فرصت نمیشه کامنت بخونیم یاچندباره فایلا روگوش کنیم من دوره کشف قوانین رودارم ولی تا جلسه سه بیشتر نتونستم هنوز جلو بیام،ولی ازتمرین ستاره قطبی که گذاشتین خیلی عالیه روزهایی که مینویسم ،
درمورد الگوهای تکرارشونده تو روابط،من وهمسرم چند وقت بود که هرکسی نیازمالی داشت اولین گزینه توخانواده پرجمعیت همسرم(7تا برادر 3تا خواهر)وبعضی دیگه ازفامیلها خانواده ما بود وماهم بخاطر یه سری از باورای مذهبی واینکه وظیفه ما کمک کردنه و…گاهی ازالویتهای خودمون میگذشتیم،واین فکرومیکردیم خداروشکر که میتونیم کمک کنیم مثلا بعد ازدواجمونحدود22_3سال پیش که منو همسرم دوتایی دانشجو بودیم ووضع مالی خانواده ها چندان خوب نبود ،بعد عروسی ماتنها سکه ای که کادوی همکارهای شوهرم بودرو برا تحصیل خواهرشون دادیم که شبانه درس بخونه درحالیکه خودمون واقعا اونموقع نیاز داشتیم،وجالبترازهمه اینکه ایشونم یکی دوماه رفت وادامه ندادو…هزاران مورد دیگه،هرچندالان هروقت یادم میاد میگم مابا باورهای اونموقع سعی کردیم بهترین تصمیم روبگیریم واون هم یه مرحله رشد وتکاملمون بوده
،اگه مهمونی داشتم یه جوری بود که همه باید هم میخوردن،هم میبردن،..
یایه مورد دیگه که یکی دیگه از فامیلها،به من میگفت من گوشیم خرابه اگه گوشی دارین،یا کمکم کنید ،یهو یه چیزی گفت که اره من گفتم به زنداداشم بگم اون عذاب وجدان میگیره ،زودتربرام گوشی میگیره،ومن اینجااااا دوزاریم افتادویکی ازنشتی های خودم روکشف کردم
…اگه خودمون تومساله ای میموندیم جزخداکسی نبود کمک کنه البته این قسمت توحیدیش خوبه وعالی مثلا خونه خریدیم یه قسمت از مبلغ رو مونده بودیم واقعاااا، ولی خداازجایی که فکرشو نمیکردیم جور کرد
درصورتیکه خواهرم وشوهرشون رومیدیدم که همیشه خداروصدهزارمرتبه شکر ،باوجودی که داشتن،ولی همیشه دستان روزی رسان خدا توزندگیشون زیاد بود،
بعدها صحبت که میکردیم خواهرم میگفت همیشه شوهرم دعا میکنه خداکنه اطرافیانمون همیشه سیر باشن وپولدار درصورتیکه ما دیدگاهمون ازجنبه دیگه بود وکمک کردن رو الهی وثواب میدونستیم حتی به بهای گذشتن از خواسته های خودمون
واااای چقد باورمحدودگننده پشت اینقضیه هست ،من گاهی کادوهایی روکه واسه خودم دلم نمیومد بخرم واسه اطرافیان میخریدم،اگه مسافرت میرفتیم باید براهمههههه سوغاتی میاوردیم،درصورتیکه مثلا خواهرم میرفت واسه تنها بچه من نمیاورد،احساس عدم لیاقت،عذاب وجدانی که من میرم مسافرت،پس باید حتما واسه بقیه که نیومدن سوغات ببرم،این اونجا اسیب زننده بود که گاهی اونقدزمان میزاشتم واسه خرید سوغاتی که همسرم ناراحت میشد،و…
الان خیلی بهترشدیم ورسیدیم به این که خدکنه اطرافیانمون سیروپولدار باشن ورفتارامون روسعی کردیم اصلاح کنیم
خدایا شکرت بابت این اموزشها وسپاسگزارم استاد
به نام خداوند جان
استاد در جواب به سوالتون باید بگم تنها روابط من با جنس مخالف ازدواج و زندگی با همسرم هست اما الگوی تکراری در روابط کنترل گری شدید ایشون هست
خیلی دوست دارم بدونم چرا البته کم و بیش از وقتی دارم دوره ی 12 قدم رو کار میکنم و البته فایل های رایگان هم خیلی کمک کرد جواب سوالم رو درک کردم ولی نه کامل
من برای هرچیزی باید اجازه بگیرم حتی رفتن به آرایشگاه،رنگ لباس نوع پوشش رفت و آمد با خانواده و دوستام سرکار رفتنم حساب و کتاب های مالیم و کلا همه چیز زندگی شخصی منو همسرم کنترل میکنه و از فیلتر اون رد میشه
الگوی بعدی اینه که هربار هربار بعد از هر بحثی که مطابق نظر ایشون نباشه به شدت عصبانی میشه و روی من دست بلند میکنه
میدونم ریشه ی این الگوها باور منه،عدم حس لیاقت،وابستگی،ترس،باورهای مخرب توحیدی
ولی اگه دوستان هم نظر بدن و بمن کمک کنن چطوری میتونم به خودم کمک کنم ممنون میشم.