پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوندی که تمام جهان رو براساس قوانین بدون تغییر و ثابت خلق کرده و سپاسگزار هستم که به این سایت هدایت شدم تا با این قوانین آشنا بشم و یاد بگیرم شرایط دلخواه زندگی خودم رو خلق کنم اون هم به راحتترین و دلخواه ترین شکل ممکن
سلام به استاد عزیز که خداوند کلام شما رو برای صحبت با ما انتخاب کرد
من خیلی سال هستش که به این نکته باور داشتم و دارم و در هر لحظه از زندگیم حواسم به نشونه ها و صحبتهای خداوند با خودم بود چون اعتقاد دارم خدا زبان ندارد اما از زبان بندگانش با ما سخن میگوید، خدا دست ندارد اما با دستان بندگانش راه را برای زندگی راحتتر برای ما باز میکند و در تمام لحظات تنهاییم که باهاش صحبت میکردم این ندا در گوش و درونم بود تا اینکه 9 ماه پیش به این سایت رویایی هدایت شدم و الان شما دارین قوانین رو بیان میکنین
امروز صبح که بیدار شدم بخاطر بازرسی که فردا صبح از عملکرد دو سال کاری گذشته ام قرار بشه دچار حال اضطرابی وحشتناکی بودم، یاد گرفتم اول حالم رو خوب کنم تا با فرکانس خوب فاصله ام با خواسته ام کوتاه کنم تا با کمترین کار فیزیکی بیشترین نتیجه رو بگیرم اومدم داخل سایت و این فایل زیبا رو دیدم و خدایا خدایا چه چیزهایی که از درونم نجوشید از خاطراتی که در اونها همین حس اضطراب رو بخاطر همین شرایط مشابه بارها تجربه کردم یادم اومد…
فهمیدم باورهای بدی در مورد کار دارم و باید به دل طبیعت برم و بنویسم تا به باورهای خوب برسم
اما سوالی که پرسیدین:
جوابش بی ربط به آگاهی در مورد باورهای نادرست کاریم نیست
فهمیدم من مداوم با انسانهایی برخورد میکنم چه همکار چه صاحبکار چه اعضای خانواده و فامیل و دوست که این افراد دو دسته هستند یا افرادی هستند که به شدت نیاز به همراهی محبت صحبت دارن و مداوم زمان من و اشغال فعالیت خودشون میکنن و یا به شدت مستقل و قوی هستن و اصلا زمانی برای من ندارن و از من هم انتظار به شدت قوی بودن دارن
اما در هر دو گروه چیزی مشترک هست هر دو گروه به شدت از قبول مسئولیت شونه خالی میکنن و از من انتظار کار فراوانتر از توان چه ذهنی چه روحی و چه بدنی دارن و من تمام مدت روز دنبال زمانی برای انجام کارهای دلخواه خودم هستم که معمولا هم یا این زمان بسیار کوتاه هست یا اصلا وجود نداره
نمیدونم ریشه چه باوری در من هست که منتهی به این نتایج شده این رابطه های نادلخواه باعث نارضایتی من از شرایطم میشن و من همیشه یا عصبانی هستم یا مضطرب یا افسرده و ناراحت و این سیکل ادامه داره مگر زمانهایی که اون رو میشکنم و شروع میکنم میگم همه با من مهربان هستند و از من حمایت میکنن و شرایط کمی بهتر میشه اما دوباره شرایط تغییر میکنه این اوضاع اینقدر در زندگیم تکرار شده که تمایلی به ازدواج کردن و یا حتی دوست شدن با افراد جدید رو بخاطر قبول یکسری مسئولیت جدید رو ندارم و همیشه ترجیح میدم تنهایی فعالیت کنم از زندگی تا کار و تفریح
از دوستانی که دوره کشف قوانین رو تهیه کردن ممنون میشم راهنماییم کنین
سلام به همه دوستان و استاد عزیزم من توی روابط این الگو رو دارم که افرادی که میان به هر دلیلی موندنی نیستن یاقصد ازدواج ندارن ، و افرادی هم هستن که میخوان با من ازدواج کنن اما من اونارو نمیپذیرم همیشه توی زندگی من این تکرار شده افرادی رو قبول دارم که از لحاظ وفاداری تعهد صداقت و درستی واقعا خیلی خوبن اما خب یا شرایط ازدواج رو ندارن یا نمیخوان ازدواج کنن و من دنبال اینم واقعا باورهامو درست کنم در این مورد ، یا این الگو هست که همیشه با افراد پایین تر از سن خودم آشنا میشم ، این الگو ها همیشه برای من تکرار شده ، یا فرد اصلا تصمیم نداره ایران بمونه و میخواد بره ، همیشه هرکی اومده رفتتی بوده و نخواسته بمونه .
با سلام و احترام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان خوبم
قبل از آشنایی با این آگاهیها خانوادم و دوستایی که تو زندگی من بودن همه بدون استثناء مسائل و مشکلات مالی و عاطفی ناراحت کننده داشتند و همیشه هم من رو وارد مسائل و مشکلاتشون می کردن اگر وام می خواستن من باید ضمانت می کردم اگر پول قرض می خواستن حتی اگه خودم نداشتم تمام سعیم و می کردم که پول رو جور کنم اکه برای کار خیر می خواستن پول جمع کنن باز من بودم اگه خونه می خواستن رهن کنن من بودم که دنبال خونه می گشتم و خلاصه همه جا من بودم اگه دعوا و بحث و جدل بود باید من حلش می کردم که همه اینها باعث می شد آرامشم بهم بریزه و هیچ وقت برا خودم زندگی نمی کردم و این برمی گرده به دوران بچگی ام که پدرو مادرم همیشه از من توقع داشتن که کمک کننده باشم و این باور در من نهادینه شده بود که انسانیت حکم می کنه به دیگران کمک کنیم وگرنه خدا قهرش میاد.
خدا روشکر بعد از آشنایی با استاد این باور در من شکسته شد و با باور به اینکه هرکسی مسئول زندگی خودش و من نمی تونم زندگی افراد رو تغییر بدم و همه به یک اندازه به خدا نزدیکند و اینکه از من کمک بخوان در واقع دچار شرک شدن.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر 99 درصد این آدمها از زندگی من حذف شدن و نزدیکترین افراد خانوادم هم بندرت در مورد این مسائل به من زنگ می زنند.
اما یه موردی که 2 سالی هست در زندگیم داره تکرار میشه اینه که افرادی جذب زندگی ام می شن و باهاشون روابط دوستی داریم اهل مشروب و سیگار هستن که البته اکثرشون زن و شوهر هستند و آخر هقته میان باغ ما و به قول خودشون می خوان چند ساعتی خوش باشن و بزنن برقصن در صورتی که من از بچگی از سیگار و مشروب و …. متنفر بودم و هستم.و سر این قضیه من همیشه با همسرم بحث دارم که چرا بدون هماهنگی با من درخواستشون و قبول می کنی.متاسفانه این قضیه ظاهرا خیلی عمومیت پیدا کرده حتی خانمها هم گرایش پیدا کردن به این مسایل وقتی ازشون می پرسم چرا؟ می گن می خوایم چند ساعتی خوش باشیم و از غم و غصه ها فارغ. و من باز این حرف استاد توی گوشم زنگ می زنه که مسیری که اکثریت مردم می رن مسیر اشتباهه.
بی نهایت سپاسگزار خداوندم که من و به این مسیر زیبا هدایت کرد.
و بی نهایت سپاسگزار استاد سخاوتمندم هستم که این آگاهیها رو با ما به اشتراک می ذارند.
سلام به استاد عزیز و مریم بانو و همه دوستان که با یخلون تمام گوهرهای وجود و کلمات ناب را در اختیار ما ق وارد می دهند تا از ان درس بگیریم ،
دانستن و یاد گرفتن هیچ انتهائی ندارد هر چه بیشتر فایل گوش می کنم متوجه می شوم هیچ نمی دانم و هیچ نمی شناسم خودم را ، یعنی اینکه من خالق خودم را نمی شناسم و یک ذره هم به قدرت و توانایی او درک ندارم .
در این دو فایلی که مربوط به الگوهای تکرار شونده هست هر چه فکر می کنم می بینم همیشه دوستان خیلی خوب ، همکاران خیلی خوب داشته ام هیچ وقت درگیر مشکلات و وابستگی و … با دوستان نبودم همیشه بابت این شکر گذار بودم که همیشه خدا ادمهای بسیار خوب را در مسیر من قرار داده ، البته اون موقع قوانین را نمی دانستم و شاید این نعمت که نصیب من شده برای خودخواهی خودم بوده ، من قبلا این باور را داشتم که با هر کسی مشابه با رفتار خودش برخورد کنم. من همیشه این جمله را که ” هر چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند ” را سر لوحه کار خودم قرار می دادم . البته الان طور دیگر برخورد می کنم و طبق تعالیم ناخواسته ها را سریع فراموش می کنم و به زیبایی و خوبیها توجه می کنم.
من تا به اینجا که به یاد دارم اگر برخورد نامناسب یا ناخواسته از دوستی می دیدم سریع کنار ان شخص می گذاشتم ، برای همین خیلی جاها خود خواهانه رفتار کردم ،و برای همین دوستانی که الان دارم یکی از دیگر بهتر هستند ، البته دوستان محدودی دارم و خیلی مواقع تنهایی را به جمع ترجیح می دهم .
الگوی تکرار شونده در رابطه ، بعد از ازدواج با همسر جان أست که هر چند وقت یک بار با هم بحث داریم اون هم وقتی ریشه ان را نگاه می کنم بیشتر مواقع از خوبی طرف مقابلم هست که از بابت نگران بودن برای من و بی خیال بودن من ( از نظر ایشان بیخیال بودن ) أست.
مورد دیگر در مورد دوستان ( باز هم بعد از ازدواج ) أست ، از انجابی که همسر جان بسیار بخشنده و مهمان نواز أست برای دوستان حتی کسی که تازه اشنا شده بسیار حاتم تایی وار خرج می کند و این در صورتی أست که دیگران با ما جنین رفتاری ندارند چند بار هم من معترض شدم که البته به حساب خسیس بودن من گذاشته شد .الگوی تکراری در مورد بیشتر انها این بود که سر موردی جزئی یا نا مشخص این رابطه تمام می شد و این چند بار تکرار شده، البته منزله حساب هم مدار نبود ن گذاشتم وای باید ریشه دیگر هم داشته باشد که هنوز کامل نمی دانم . در مورد خواسته ها هم همسر محترم خیلی خیلی به خواسته های من اهمیت می دهد ولی در خیلی از مواقع هم تصمیمات خودش را انجام می دهد یعنی نظر می پرسد ولی در نهایت کاری که خودش دوست دارد انجام می دهد ، مثلا در مورد خرید وسایل خانه ویا سفر رفتن یا دعوت کردن یا نکردن کسی و … ولی به طور کلی بخواهم نظر بدهم اکثر نظراتش و کار هایش برای خانه و خانواده أست احترام بسیار بالایی برای خانواده قائل أست و دور اندیش أست ( البته درصد بالا نیمه خالی لیوان را در مورد اینده می بیند )
اکثر مواقع اگر مشکلی أست از جانب من و به خاطر عدم عزت نفس و احساس لیاقت خودم أست ، با تمام وجود حس می کنم این دو چقدر مهم و اساسی أست .
سپاس از بابت تمام فایل ها و سؤالات که سبب می شود درون خود را بازرسی کنیم و نکات منفی و مشکلات را بیرون بکشیم . در دوره حل مسایل هم عنوان کردم که بزرگترین مشکل من از همین کمبود عزت نفس أست که سبب شده من هفته ها در جلسه ٢ گیر کنم ، مشکلی که باید از ریشه و اساسی حل شود .
در پناه الله شاد و ثروتمند باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدارو سپاسگزارم بابت هدایتم به سمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربون و شما دوستان خوش فکر و زیبا اندیش…
حدود4 ماهی میشه که با سپاس از خدواند هدایت شدم به سایت استاد عباس منش،خیلی متعهد به تغییر باورها و افکارم شدم به قول استاد دارم خودمو بمباران میکنم از نظر ورودی شدیدا دارم همه چیز رو کنترل میکنم.شب و روزم شده فایلهای دانلودی استاد و صدم رو گذاشتم بروی تعهداتم…
از بچگی بر خلاف جامعه فکر و حرکت میکردم کارامو خودم انجام میدادم و با خدا در گفت و گو بودم و کارهام به صورت شگفت انگیزی خوب پیش میرفت معمولی ولی راضی بودم ی غرور خواست داشتم طوری که از پدرم چند بار درخواستی داشتم و اوکی نمیشد دیگه تکرار نمیکردم و خودم اقدام میکردم…و هیچ وقت خودم رو با دیگران مقایسه نمیکردم که فلانی فلان چیزو داره و ازش درخواست کنم که منم باید داشته باشم!
خدارو شکر همیشه 80 درصددوستام پولدار و خاص بودن و من هیچ وقت به داشته هاشون زیاد فکر نمیکردم،طی این چند سال
همه چیز معمولی و خوب بودخدا روشکر…اماااااا
چند سالی است که الگوهای تکرار شونده در مورد مسائل مالی برای من تکرار میشود هرچند سال ور شکست میشوم بیشتر مواقع بی پولم طوری که الان یکسال است بخاطر نداشتن پول پیش خونه بعد از 10سال زندگی مشترک مجبور شدم جدا از زن و بچه هام زندگی کنم یعنی همسر نازنینم با 2پسر عزیزم خونه مادرش زندگی میکنند ومن هم خونه پدرم. باور اشتباهم این بودکه همیشه میگفتم باید انقدری داشته باشم که محتاج نباشم و همین قدر که روز و شب کنیم کافیه به کم قانع بودم( و این یکی ازهمون باور های بود که پدرم واطرافیان تو گوشم زمزمه کرده بودن) در صورتی که ساعت کارم بیشتر شده بود و در گیر افکار جامعه شده بودم و بعدش هی با مقایسه عشقم روبه رو میشدم که فلانیا بعد ما ازدواج کردن خونه و ماشین خریدن ما داریم در جا میزنیم
و همین طور اختلافات بیشترو بیشتر ودر گیر روزمره شدم و به قول معروف هر جاشو میگرفتم ی جا دیگش در میرفت.
خداروشکر به قول معروف فرصت برای ماهی تازه گرفتن همیشه هست تو فقط از رب بخواه…
به لطف خدای مهربان اگر فکر میکنی میتوانی پس میتوانی…
خدا رو شکر میکنم که بینهایت فرصت و ثروت در این دنیا وجود دارد و براحتی و آسانی هر چه تمام تر گذشته ام رو جبران و حال وآینده ام رو آنطوری که دوست دارم میسازم…
خدارو سپاسگزارم بابت نعمتی همچون خانواده عباس منش ودوستان گرم و دوستاشتنی
و…
با سلام خدمت استاد عزیزم
ممنون بابت اینکه این فایل های گرانبها برای ما تهیه میکنید که مارو به عمق وجودمون میبره تا باورهای قدرتمند کننده ای برای خودمون ایجاد کنیم تا بتونیم اتفاقات بسیار عالی برای خودمون ایجاد کنیم
من الگوهای پر تکرار روابط در زمینه های مختلف بررسی کردم. این الگوها منفی قبلاً خیلی بیشتر بوده که به لطف اموزشات شما بهتر بهتر شده ولی نمیدونستم اونا ترمز من هستن و خیلی اساسی براشون تلاش نکردم فقط اومدم به خواسته هام توجه کردم و مدار تغییر دادم و کم کم این الگوها کمرنگ تر شدن ولی این سری فایل ها قاعدتاً بهم کمک میکنه که ریشه یابی کنم و باورهای قدرتمند کننده جایگزین کنم چون جهان بیرون من بازتابی از درون من است
الگوهای منفی که اصطلاحا ترمز من هستند در روابط:
روابط دوستانه و خانوادگی:
افرادی که همیشه به حمایت نیاز دارن و کسانی دور و بر من بودن و الانم هستن ولی کمتر شده که به شدت نیاز داشتن به یک حامی که توقع دارن ازت که در همه زمینه ها از خودت بزنی و به اونا کمک کنی و درک نمیکنن که تو زندگی خودت داری
روابط بیزینس:
من مدیر فروش محصولات ارایشی هستم که افرادی با من همکاری میکردند خصوصیاتی داشتن که همیشه به خودم میگفتم هر چی سنگه مال پای لنگه و بعدها از اموزشات شما به این درک رسیدم که همه اونا بازتابی از خودم هستن و اومدم خودم بهتر کردم و این ویژگی ها خیلی کمتر شد و الان با این فایل های عالی امین که بهترین ها رقم بزنم و ویژگی های قدرتمند کننده ای هم درون خودم ایجاد کنم تا بهترین ها جذب کنم
افرادی با من همکاری می کردن که خودشون به تنهایی از پس هیچ موضوعی برنمیومدن و فقط نیازمند به کمک حتی در ساده ترین کارهاشون بودن ( چون خودم تو ذهنم همش این بود که باید حامی خوبی باشم)
افراد دنبال رشد نبودن و هدفی برای خودشون نداشتن که باعث بشه با جدیت تمام قدم بردارن و کار مال خودشون بدونند ( چون خودم دنبال افرادی بودم که حرفمو با هر میزان قدرتی که دارم گوش کنند و چون خودم رشد نکرده بودم قاعدتاً جهان انسان های ضعیف تر از خودم به سمت میاورد)
افرادی که اهمال کاری زیادی داشتند و کار سر موعد انجام نمیدادند ( چون خودم انسان کمالگرایی بودم و البته هستم ولی کمتر شده و چون همش منتظر بودم به بهترین شکل یک کاری انجام بدم و هیچ موقع اون شرایط نمیومد و خوب جهان افرادی سر راه من اورده بود که همه خوب پشت گوش مینداختن)
افرادی که ترس از اقدام بیزینس داشتن و از حاشیه امن خودشون فراتر نمیرفتند ( چون خودم سمت خودم هیچ موقع انجام نمیدادم و فکر میکردم چون مدیرم نباید کاری کنم و فقط وظیفه من اینه که رهبری کنم ولی دیدم نه باید استین بزنم بالا و خودم هم فعالیت کنم و چون اولش عشق نبود و فقط پول بود قاعدتاً افرادی میومدن که عشقی نداشتن و ایمانی نداشتن و برای همین براشون مهم نبود خودشون ببرن تو دل چالش ها)
افرادی که با چالش ها بهم میریختند ( اره درسته چون خودم سریع نقطه جوش میرسیدم و الانم هنوز در بعضی شرایط همینطوری هستم ولی خیلی روی خودم کار کردم که قدرت از ان خداست برای همین کمتر شده تا احساسم بهم میریزد یادم میاد ما اومدیم تو این دنیا تا خودمون تجربه کنیم )
افرادی که اصلا تمرکز روی کار و وظایف خودشون نداشتن و فقط تو کار بقیه سرک میکشیدن ( دقیقا چون خودم انسان رقابت طلبی بودم و میخواستم از همه بهتر باشم ولی یاد گرفتم من باید از خودم بهتر باشم و کاری به بقیه نداشته باشم)
در مجموع من تو بیزینس هیچ موقع هدایت افراد قوی به عهده نداشتم چون به نظرم خودم فقط ظاهری قوی بودم و اینکه به شدت احساس بدی در زمان و شرایط مختلف داشتم و چون ویژگی قدرتمندانهای نداشتم نمیتونستم افراد قدرتمند جذب کنم و الان با دیدن اموزشات و این سری فایل ها به این درک رسیدم که من باید ویژگی های که میخوام تو قالب افراد با من همکاری کنند جذب کنم و در خودم ایجاد کنم تا در مدار اون افراد قرار بگیرم
حالا بریم سراغ ویژگی های و الگوهای مثبت که تو روابط من وجود داره:
رابطه خانوادگی و دوستانه:
افراد مهربون که دوست دارند باهم دیگه ارتباط زیادتری داشته باشیم و هر موقع همو میبینیم نهایت لطف برای من قائل هستن و همه کاری برای من انجام میدهند
افرادی که دوستم دارن و بهم عشق میدن و با تمام وجودشون خاطر من براشون عزیزه
افرادی که از همه لحاظ انسان محترمی هستند و بهم و همیشه با احترام باهام برخورد میکنند
افرادی که جایگاه اجتماعی خوبی دارند
رابطه های بیزینسی:
من با مشتریان در ارتباط هستم که این ویژگی زیاد درون اونا میبینم البته به مرور زمان این ویژگی ها ایجاد شده و از اول نبود
مشتریان دست به نقد و خوش حسابی که به راحتی ازم خرید محصول انجام میدهند
مشتریانی که خرید های بسیار خوبی که احساس بسیار خوبی درونم ایجاد میکنه انجام میدهند
مشتریان که با احترام و دوستانه باهام ارتباط میگیرند
مشتریان با شخصیت و از سطوح بالای اجتماعی برخوردار هستن
مشتریان که خیلی تو فروش محصولات بهم کمک کردند و خودشون کلی برام مشتری اوردن
مشتریانی که اصلا دنبال تخفیف نیستن مگه اینکه خودم بهشون تخفیف بدم
مشتریان که هر موقع باهاشون تماس میگیرم یا دیدار میکنم با نهایت خوش رویی باهام ارتباط میگیرن
خداروشکر برای این فایل که هر لحظه دارم درک میکنم چکار باید برای رشدم بکنم
ممنون استاد گرانقدر
خداوند عزیزم را شاکرم که امروز هم دارم در سایت کامنت می نویسم.
چه نوع افرادی را من در ارتباطاتم جذب می کنم؟
با این که خودم خیلی مذهبی نیستم افرادی را جذب می کنم که یا خیلی مذهبی هستند و یا آن اصلا اعتقادی به آن ندارند، حس می کنم که اخیرا در ذهنم با مردم درگیر می شوم و کم و بیش از اعتقادات مردم ایراد میگیرم، در اعماق دلم حس میکنم که به جای اینکه روی باور های خودم کار کنم از باور های دیگران ایراد میگیرم، شاید جذب اینگونه افراد به این مسئله ربط دارد.
و افرادی را جذب می کنم که با این که توانایی های بسیار زیادی دارند و اشتیاق زیادی به موفقیت دارند به دلیل شرایط خانوادگی که در آن بزرگ شده اند از تغییر می ترسند و یا می ترسند روی حرف خانواده شان حرفی بزنند و تابع حرف آن ها هستند. این مشکل دقیقا در خودم هم وجود دارد و منشا آن را به خوبی می توانم حس کنم.
با اینکه روزانه بارها به خودم می گویم کسی که عزت نفس ندارد و همش در حال منفی بازی است را به زندگی ام راه نمی دهم افراد بسیار زیادی را جذب می کنم که معمولا از مشکلات روابطشان، مخصوصا روابط خانوادگی شان پیش من حرف میزنند و من هر چقدر هم به آن ها توضیح می دهم که درد و دل با من چیزی را درست نخواهد کرد باز هم حرف خودشان را می زنند، این مسئله تا حدی برایم مشکل شده که اخیرا اطرافیانم به من می گویند محمدرضا دلش از سنگ است و احساسات ندارد. من هم مثل استاد و بقیه دوستان خیلی خوب می دانم که احساسات چه بلایی می تواند سر ما بیاورد، سعی می کنم به دیگران در مورد تاثیر احساسات بر زندگی مان چیزی نگویم، چون وقتی اینگونه حرف ها را می زنم فکر می کنند من دیوانه شده ام در حالی که شاید دیوانه همان کسی است که احساساتش کنترل زندگی اش را به دست گرفته و خودش هیچ کاره است(اگر به کسی بر خورد معذرت می خوهم).
خداوند عزیزم را شاکرم که با نوشتن این دیدگاه خودم را بهتر شناختم و با شناخت خودم می توانم باور هایم را تغییر دهم تا زندگی ام زیبا تر شود، خدایا شکرت.
خیلی خیلی خوشحالم که امروز در سایت فعالیت کردم چون با هر لحظه فعالیت، زندگی ام تا چندین روز پر از نعمت و زیبایی می شود، خدایا شکرت، خدایا شکرت.
چند روزپیش که این دیدگاه را نوشتم، به نوشته های خودم توجه کردم و متوجه شدم که چرا همچین آدم هایی به زندگی ام وارد می شوند.
“به هر چیزی توجه کنیم بیشتر از آن وارد زندگی مان می شود”
پس اگر من نمی خواهم در زندگی ام افراد منفی وجود داشته باشند باید به انسان های مثبت و خوشبین توجه کنم. اشتباه من این است که بیش از حد تلاش می کنم منفی ها را در اطرافم پیدا کنم و از آن ها دور شوم، پس توجه من روی افراد منفی است.
دیروز هم نوشته ای را دیدم که متن آن این بود:
“حذف کن، آنفالو کن، مسدود کن و قطع رابطه کن از هر نفر و هر چیزی که آرامش را از تو لب می کند”
این نوشته ی بسیار خوبی است و توصیه مفیدی به ما می کند، آن قدر توجه ام را جلب کرد که می خواستم آن را روی عکس پروفایلم بزرام. کمی بعد یاد نوشته هایم در کامنت این فایل افتادم، کمی درباره خودم فکر کردم و دیدم که به طور ناخوداگاه، هدف من از گذاشتن آن متن در پروفایل این است که به افراد منفی این پیام را برسانم که نمی خواهم در زندگی ام با آن ها ارتباط داشته باشم. این یعنی توجه بیشتر به افراد منفی.
این اولین باری است که من در زیر کامنت خودم، کامنت می گذارم و نتیجه ای که از حرف های خودم زده ام را متوجه می شوم. در حقیقت دارم خودم را بهتر می شناسم و با این کار ارتعاشاتم را کنترل می کنم، خداوند را هزاران بار شاکرم که این فایل کمک بسیاری به من کرد.
به نام خدای مهربان سلام به همه
الگوی های تکرارشونده درروابط:انتظارزیادی،بی توجهی ومهم نبودن من ویژگی مشترک آدمای که باهاشون درارتباطم،مشکل اصلی من روابط عاطفی هستش که البته فقط چندموردبودن روابطی که داشتم اصلاشبیه چیزی نبودکه میخواستم آدمای اومدن توزندگیم که صددرصدمتضادباکیس موردنظرم بودن (ظاهرناجالب،سطح تحصیلی وشغلی پایین،روابط ووضعیت خانوادگی ناجالب،مغرور،،)ایناویژگی مشترک همشون بود،البته الان کلارابطه ای ندارم استادشماکاملادرست میگیدکه خودافشای کارسختیه من واسه نوشتن این کامنت گریه کردم ولی بایدمینوشتم چون خسته شدم ونمیتونم اینجوری ادامه بدم حالادیگه میدونم بایدتغییرکنم خیلی فکرکردم ریشه اصلی مشکلاتم کمبودعزت نفسمه وکارکردن روعزت نفسنو شروع کردم ،ممنون بابت فایلهای خوبتون
به نام یگانه خالق هستی
سلام به همه
در طی چند سال اخیر متوجه شدم که تمام اون دوستانی که من باهاشون ارتباطی صمیمی داشتم رو ، حدوداً دو یا سه سال باهم صمیمی بودیم و بعد … کم کم مدارمون از هم جدا شده و از خیلی هاشون دیگه خبر هم ندارم
البته خیلی هاشون رو با صلح و دوستی یعنی به صورت نرمال جدا شدیم ، این نبوده که بحث و اعصاب خوردی بین ما بوده باشه ولی ، من الان دوستی ندارم که بگم اوکی پنج ساله یا حتی بیشتر که من با فلانی رفیق صمیمی هستم …
نمی دونم ، شاید هم این درسته و باید همینجوری می بوده ، شاید به خاطر اینه که من هر بار دارم رشد می کنم و مدارم تغییر می کنه و اون آدم از مدار من خارج میشه
ولی این اتفاق بارها تکرار شده و دوست داشتم اینجا در این تاریخ ثبتش کنم که بعدا بدونم قبل از شرکت در دورهی کشف قوانین تو چه مداری بودم
بعضی از آدم هایی که من باهاشون دوستی بر قرار می کنم آدم های به شدت دورو و دروغ گویی هستن ، البته اولش اینطوری نشون نمی دهند ولی وقتی ارتباط عمیق تر میشه این رو می فهمم و دیگه بهشون حسم بد میشه و میل و رغبتی برای ادامهی دوستی ندارم
چون خودم جز اصولم حرف درست و عمل درسته و دو رو نیستم
بعضی از آدم هایی هم که باهاشون دوستی برقرار می کنم آدم های شفاف و سالم و صاف و صادقی هستن ولی اغلب دوستیمون ادامه پیدا نمی کنه !! به صورت کاملاً طبیعی و بدون هیچ مسئلهای مسیر ما از هم جدا میشه و اون آدمه میره تو یک شغل دیگه یا شهر دیگه و خلاصه دیگه دسترسی بهش ندارم
همکار های من اغلب آدم سالم و با شخصیت و با ادبی هستن ولی مدل فکریشون ، موضوعاتی که بهش علاقه دارند ، سبک شوخی کردن ها و کلاً اخلاق هاشون با من متفاوته!!
یعنی هر طور فکر می کنم می بینم نمی توانم در طولانی مدت باهاشون خودم رو وقف بدهم
و فقط اگه همکاری کوتاه مدت باشه ما رابطمون بسیار خوبه
وگرنه خیلی از اخلاقاشون رو نمی پسندم و دوست ندارم خیلی باهاشون ارتباط بگیرم
این در صورتیه که من روابط اجتماعی قوی ای دارم
بارها شده رفتم در دفاتر دیگه جهت انجام کاری ، و متوجه شدم که چقدر بچه های اون دفتر با من حال می کنند و حتی شده معاون یا مدیر دفتر از من دعوت کردن که اگر دوست دارم برم اونجا مشغول به کار بشم
یعنی می خواهم بگم اینور قضیه اینه… یه عالمه آدم هم هستن که باهاشون ارتباطات خوبی رو برقرار می کنم
ولی تو دفتر خودمون نه… اوضاع کاملاً متفاوته…
و البته امتحان کردم قبلاً… اگه از دفتر خودمون برم بیرون و برم اون دفتر هم مشغول به کار بشم به احتمال خیلی زیاد یا شرایط اون دفتر عوض میشه آدم ها اخلاقاشون عوض میشه یا کلا اون آدم ها میرن آدم های دیگه میان و خلاصه به یه شکلی شرایط طوری رقم می خوره که من در اونجا هم شرایطی مشابه به محل کار قبلی ام رو تجربه می کنم!!
فعلاً موارد دیگه ای یادم نمیاد و اگر چیزی به ذهنم رسید میام در همین قسمت می نویسم
سپاسگزارم
در پناه خداوند یکتا و توانا باشید
در تکمیل کامنت قبلی باید بگم
احساس میکنم نیاز به شنیده شدن دارن
این ها آیینه ی درون من هستند و دارن به من میگن که تو خودت اینجوری هستی
پس باید قائم به ذات بود نه قائم به غیر
باید خودم به خودم توجه کنم
خودم خودم رو تحسین کنم
و از هر رفتاری که برای جلب توجه هست دوری کنم و انجامش ندم