پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 32

877 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم اشکی گفته:
    مدت عضویت: 1570 روز

    بنام خداوندی ک هرلحظه درحال هدایت ماست

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت عزیزانم

    الگوی تکرارشونده ای ک درمورد روابط داشتم ک البته اونم بعداز دیدن جلسه سوم قدم سوم فهمیدم ک اصن علتش چیه وباید چکارکنم این بود ک هرکسی دوروبرم بود ازمن پول میخواست بااینکه هیچکس درمورد حالا شرایط مالیمون چیزی نمیدونست ک داریم نداریم ولی هرکی بامارفیق میشد یاحالا ازاشناها ازمن طلب پول میکرد ینی دقیقا ازیه جایی بود ک فهمیدم بابااین الگوتکراری منه واون اینجابودک دخترداییم ک اصن هیچ رفتوامدی باهاشون نداشتم وفقط یه شماره ازمن داشت بم پیادداد ویه مبلغ پول خواست وجالبه بدونین کم کم مبالغ درخواستشونم داشت بیشترمیشد تاجایی ک مثلا بم میگفتن نداری دوتومن بدی مثلا خخخخ ک باجلسه سوم این موضوع روفهمیدم وبعد دیدم من اصن خودم دوس دارم ب دیگران کمک کنم بخاطرهمون باورای مذهبی دیگ هرچندمن اصن توخانواده مذهبی ب دنیانیومدم ولی کتاب دین و زندگی نگم براتون دیگ میدونین

    دور قرض کردنوخط کشیده بودم اما قرض دادن رو نه وتازه کلی هم کیف میکردم میگفتم ببین چقدرمدارثروتت رفته بالاازت مبالغ بالاترمیخوان وتوهم تازه میتونی بدی ولی دیگ تصمیم گرفتم قرضم ندم تااین افرادروجذب نکنم وروخودم کارکردم وب خودم فهموندم ک بابا اینام خودشون خدادارن دلیل نمیشه چون توپول داری وطرف ب توگفته دیگ باید بدی دیگ مجبوری اگ ندی ممکنه ناراحت باشه وازونورم روحرف مردم کارکرده بودم وخیلی راحت تونستم اینکاررودیگ انجام ندم وتصمیم گرفتم تازمانی ک قصدم بخشش باحس خوب اونم بخاطرخودم نباشه اگرکسی درخواست کرد ردش کنم چون من همیشه پولی رومیدادم ک واقعاخودم بش نیازداشتم و بحساب اینکه خب گفته دوروز دیگ منم تادورروزدیگ میتونم صب کنم میدادمشون واتفاقی ک میوفتاد دریافتش نمیکردم مثلا یکماه میشد دوماه میشد دیگ خودم میگفتم میدادنش اگرم خیلی ضروری بودالبته رو همون دوروز زنگ میزدم میگرفتم چون این باورم داشتم ک هیچکس نمیتونه پول منوبخوره مگراینکه خودم ازش بگذرم

    اولین کسانی هم ک ردشون کردم براپول پدرومادرم بودن چون حسم خوب نبود وبرابرگشت میخواستم بدم ودوسم نداشتم دیگ باآدمایی برخوردکنم ک ازمن پول بخوان اولین درخواست رورد کردم حتی بااینکه ازطرف عزیزانم بودوخداروشکر الان چندین ماه میشه ک دیگ کسی ازمن درخواست نمیکنه

    الگوبعدی ک برام تکرارمیشه ادمایین ک مثلا ی کاری دارن یاهدفی دارن ک مثلا یه هفته یایکماه بایدجایی باشن بااینکه نزدیکترین کسانشونم اینجان ولی میان پیش من یا بچشونومیارن پیش من یاادمایین ک شلختن کثیفن تنبلن بااینکه من باهیچکدومشون ن رفت وآمدمیکنم ن حتی شمارشون رودارم یااصن بهشون زنگم نمیزنم ینی ارتباط ازجانب من قط شدست کاملا ولی الان ک فک میکنم یکی ازعلتاش میتونه این باشه ک خب مثلا اول خانواده وفکوفامیل شوهرمن یامثلا درمورد اشناهای خودم مثلا برادرکوچیکم مثلا میگم خب بامن راحت ترن خونه من خلوت تره یامثلا من سخت گیرنیستم من غرنمیزنم یا مثلا اوناک بچشونومیارن میگم خب چون بچشون هم اندازه بچه منه ولی خب مثلا خودشون برادروخواهراشونم بچشون هم بازی بچشونه ولی خداییش علتوهنوزنمیدونم بایدبشینم فک کنم اون باورامخرب روبکشم بیرون

    خب یه مدت اونجورک خودم میخواستم رفتارمیکردم مثلاخودم تنها کارارونمیکردم یازیادباشون حرف نمیزدم برخوردنداشتم نمیومدن میگفتن مثلا فلانی ازماخوشش نمیادیاتحویلمون نمیگیره ویکسالی خوب بود تنهابودم ولی تصمیم گرفتم رفتار مهربونترباشم سخت نگیرم خودم همه کاراروکنم وبعدبازرفتوامداشروع شدیکی ازباوراک الان اومدبرام اینه ک مثلامن اگ آدم خوبی باشم یامهربون باشم ازرفتارم سواستفاده میکنن پرومیشن یادمه وقتی دیدم بازرفتوامداداره شروع میشه اونم ازین مدل الگوها گفتم بازمن مهربون شدم رودادم بشون پرروشدن ینی فک میکنم اگرخیلی خیلی مهربون باشم دیگ میگن چ خبره یه علت دیگشم میتونه تمرکزم رویه این رفتارشوهرودخترم باشه زیادبااونا حرف نمیزنم یا هرباربخوام سروصداکنم ولی همینکه خودم ریختوپاشاشون روجم میکنم همیشه میگم چقدایناشلختنوتنبل اح اح میتونه اینم باشه دیگ بایدروشون کارکنم حسابی

    عاشقتونم

    درپناه الله یکتاشادوپیروزوموفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فرزانه رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1095 روز

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته و دوستان

    الگوهای تکرار شونده در روابط من:

    یکی از الگوهای پررنگ روابط من این هست که همیشه با آدم هایی که از خودم بزرگ تر هستند ارتباط می‌گیرم.

    یعنی جز دو دوستی که همسن خودم هستند و یکی دوساله وارد زندگیم شدند همه از خودم بزرگ تر بوده و هستند.

    از بچگی فکر میکنم همین طور بودم. فکر می‌کردم دلیلش این بوده که توی فامیل با خاله و عمه ام که از خودم 7 8 سال بزرگتر بودند ارتباط داشتم و همسن خودم اصلا کسی نبود. جالبه که دبیرستان یادمه بغل دستی ام، توی 2 مدرسه ی مختلف، دو تا دختری بودند که سال دومی بودند، یعنی بزرگ ترین توی کلاس بودند!

    دانشگاه که خیلی راحت دوست پیدا کردم چون 18 سالم بود اکثرا از من بزرگتر بودند.

    الانم دوست هایی که دارم دوستای دانشگاهم هستند که از خودم 7 8 و 10 سال بزرگ ترند.

    از اولین همسفرهای بچگی ام هم یک خانم معلم بازنشسته بود که باهاش چندتا مسافرت تنهایی رفتم و وقت گذروندن باهاش رو دوست داشتم.

    یه چیزهای خوبی توی این روابط هست که خیلی برام طبیعیه و انگار خواسته ی منه. (یکسری چرایی هاش رو پیدا کردم.)

    وجه منفی اش هم اینه که راحت ارتباط نمی‌گیرم با همسن یا کوچیک تر از خودم.

    روابط با همسن های خودم رو کوتاه و با نوسان توصیف میکنم که خیلی هم نقل و نبات تموم نشدند‌.

    توضیح اش کمی سخته انگار که به تلاش آگاهانه احتیاج داره ولی بزرگتر از خودم باشن خیلی برام طبیعیه و من خیلی راحتم.

    موضوع اینه که خودم رو با دوست ها و آشنایانِ بزرگ تر از خودم، بیشتر دوست دارم.

    الگوی تکرارشونده: اینکه من رابطه ها رو تموم می‌کنم.

    سال های اخیر بیشتر تکرار شد، معمولا من تصمیم می‌گیرم و من کمرنگ میشم و رابطه رو از سمت خودم تموم میکنم، جهان کمکم میکنه. فامیل آشنا و دوست فرقی نداره.

    (یکسری هاش دلایل توسعه فردی داره ولی بقیه اش جای بیل زدن داره.)

    یه الگویی که راستش هنوز درباره اش به قطعیت نرسیدم این هست که سال‌های اخیر، با توجه به تغییرات در سبک زندگی خودم و خانوادم با آگاهی ها، متوجه شدم که اولش کسی سمت مون میاد براش جالبه سبک زندگی ما و چه خوب چه خوب و این حرف ها، ولی بعد از مدتی کم کم قضاوت شروع میشه که حالا به نظر من نباید این کار رو کرد و اون کار رو کرد!

    مثال دقیق بزنم، اینکه کسی مارو بخواد بشناسه میفهمه که ما رفت و آمد کمی داریم، اولش میگه چه خوب که روابط تون کنترل شده است و بعد نظرات شروع میشه که خوب نیست آدم اینقدر هم تنها باشه!

    تنها دلیلی که الان میتونم براش بیارم این هست که خودم هنوز نمیدونم  در حوزه ی روابط برای من بهترین سبک چیه، خودم هنوز پاسخ خودم رو پیدا نکردم.

    یک الگوی دیگه ای که پیداش کردم و صادقانه بگم اعتراف کردن بهش برام آسون نبوده اینه که من تند میرم. وقتی با کسی آشنا میشم خیلی دوست دارم که سریع بشناسمش و خودم رو بشناسونم و تند میرم دیگه، هی رفت و آمد میکنم، زیاد در ارتباط ام، بعد الگوی دوم من اینجاست که بعد از مدتی سرد میشم.

    دقیقا طبق گفته ی استاد در یکی از فایلها، تکامل رو رعایت نمیکنم، فاصله ام رو حفظ نمیکنم، تند میرم و زود سرد میشم.

    اینجور روابط دوست و آشنایی معمولا کوتاهه ولی اونایی که من فاصله ی مناسب رو حفظ کردم طولانی و پایدار شدند.

    الگوی بعدیم: اینه که روابط دوستانه ام خیلی کم پیش میاد که طولانی بشه. اونم به دلیلی که گفتم احتمالا برمیگرده.

    یه دلیل دیگه اش الگوی خیلی نامناسبی هست که دارم: اولش تمرکزم روی نکات مثبت طرف مقابل هست و بعد کم کم نکات منفی اش رو میبینم و دلسرد میشم.

    الگوی بعدیم اینه که چندین ساله سینگل ام و کار از بیل زدن گذشته و فعلا فقط میشه دعا کرد و دارم روی بقیه ی خودم کار میکنم!

    الگوی بعدی: دوست هام هم به طرز جالبی سینگل اند! و اونایی که ازدواج میکنن خود‌به‌خود کمرنگ میشن! جالبه که دوست های صمیمی ام وقتی در رابطه اند، رابطه ی من باهاشون به قدری کمرنگ میشه که اصلا خبر ندارم که توی رابطه عاشقانه اند!

    بعد که سینگل میشن رابطه مون به صمیمیت قبلی اش برمیگرده!

    اینو که دیدم خداییش مو به تنم سیخ شد و به عمق مشکل خودم پی بردم! اینه که میگم فعلا دعا میکنم!

    این تکرار ها به من نشون میده که توی چه زمینه ای چقدر مشکل دارم.

    الگوی تکرار شونده ی مرتبط: خودم که با جنس مخالفی آشنا نمیشم و خنده داره که وقتی کسی هم میخواد کسی رو بهم معرفی کنه اصلا فرآیند یک قدم هم جلو نمیره!

    الگوی بعدیم: خیلی از روابط ام شروع صمیمیت به این دلیل بوده که طرف مقابل جذب من شده، براش جالب بودم یا دیدم به من علاقه نشون میده منم توجهم جلب شده.

    به نظر خودم، معمولا کاری که من کردم واکنش نشون دادن به این توجه بوده تا اینکه خودم برم سمت کسی و سعی کنم رابطه برقرار کنم.

    اینو دارم روش یه کم کار میکنم، سعی میکنم خودم برم جلو و سوال کنم، کنجکاوی کنم و دوست بشم.

    به اعتماد به نفسم برمیگرده، احتمالا اینقدر نمیتونم این ریسک رو بپذیرم که کسی از من خوشش نیاد، که اصلا جلو نمیرم‌؛ به جاش کسی که میاد جلو ناخودآگاه میدونم تا حدی من رو پذیرفته که اومده، حالا تصمیم با منه که میخوام باهاش صمیمی بشم یا نه.

    مورد دیگه ای که در روابط ام احساس کردم این هست که من در دسترس ام، بیشتر از طرف مقابل. برای تماس، پیام، برنامه ها بیشتر من هماهنگ میشم.

    من خودم کسی رو منتظر نمی‌گذارم ولی پیش میاد که منتظر بمونم.

    مورد بعدی اینه که من خودمم، من راحتم، خودم رو آنچه هستم نشون میدم و فیلتر نمیکنم. دوست ها و آشناهام هم میگن باهام راحت اند خداروشکر.

    مورد بعدی که چند بار تکرار شده اینه که: من خودم صمیمی ام و دوستام باهام صمیمی اند و این خواسته ی منه و اون احترامی که دوست دارم خداروشکر هست.

    ولی با دوست های جنس مخالف یه مرز نامرئی ای هست دوست دارم رعایت شه اینه که، درسته که من دوست دارم باهم رفیق های مودبی باشیم و هستیم ولی باز هم من یه نکاتی هست دوست دارم رعایت بشه ولی هیچوقت نگفتم اونم اینه که بهم بگن دادا یا فری! اون مرز صمیمیت، احترام، مرزهای اخلاقی همه هست ها ولی یه کوچولو گاهی یه شوخی خیلی جزئی ای هست که یادم میندازه که من دوست دارم یک خانم باشم و اینجور لحظات حس میکنم یه رفیق ام. توضیحش سخته‌.

    بودن اون مرز احترام و صمیمیت الگوی تکرار شونده ی خوب من هست.

    در روابط ام من معمولا بیشتر راجع به خودم حرف میزنم و دوستام پرایوت تر از من هستند، من ولی مشکلی با این قضیه ندارم.

    الگوی تکرار شونده ی منفی در روابط: هرچند وقت یکبار مزاحم تلفنی پیدا میکنم، انگار که سوار ماشین زمان شدم و به دهه ی گذشته ی برگشتم (چون مزاحم تلفنی روش خیلی قدیمیه!)

    الگوی تکرار شونده ی مثبت من:

    اینه که دوست داشته شدم و میشم. انقدر که بعضی ها میگن لوس ام! دوستام خانواده و آشناها همیشه احساس کردم که دوستم دارند. همیشه بهم محبت کردند و می‌کنند و بهم نشون میدن.

    دوستام از حرف زدن باهام لذت می‌برند چون باهاشون حرف میزنم میگن دلشون برام تنگ شده و دوست دارند منو ببینن (یک ساله که از تهران اومدم شمال زندگی میکنم.)

    الگوی تکرار شونده: سالی یکی دوبار شرایط جوری رقم میخوره که باید رابطه ای رو تمام و قطع یا کمرنگ و خداحافظی کنم!

    از بس روی خودم ریز شدم این جور موارد رو میتونم ببینم، خدا روشکر میکنم که این آگاهی ها رو دارم، افکارم یه سر و ته ای پیدا کرد، چون قبلا می‌گفتم تقصیر بقیه است یا اتفاقی هست و من اینجوریم دیگه. ولی پیدا کردن و دیدن و فکر کردن یکی از کارایی که دوست دارم و به خاطرش بیدار میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    آمنه جووووون گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    خیلی جالب بود برام دقیقا چند دقیقه پیش کلی گریه کردم سر این موضوع که چرا همش باید روابط سمی گیر من بیاد چرا باید ار رنج و درد کشیدن لذت ببرم چرا فقط من باید درجا بزنم چرا همش برای من این اتفاق ها میفتد بعد از گفتن این چرا ها و بعد از دیدن ساعت 11:11ی دفعه به دلم اومد که برم سایت عباسمنش دات کام به محض این که سایت رو باز کردم دقیقا چشمم خورد به این فایل کار خدا رو ببین خیلی جالب بود وقتی فایل رو گوش کردم انقدر قشنگ و آنقدر جالب توضیح داده بودین که خیلی عمیق روی من تاثیر گذاشت نمیدونم چرا ولی وقتی فایل رو گوش کردم انگار قانونی بود که من فراموش کرده بودم و حالا یادم اومده بود خیلی ممنونم شما ی هدایتگر واقعی هستین …

    چیزی که من اکثرا در روابط عاطفی ام تجربه میکنم اینه که همیشه افرادی رو جذب میکنم که سرشون خیلی شلوغه و دورشون پر از آدم هست و شخصیت خیلی جذاب و مغروری دارن مثلا اونقدر مغرور هستن که راحت ابراز احساسات نمیکنن مثلا (به زبون نمیگه دوستت دارم بلکه می‌گه تو خودت باید متوجه بشی که دوستت دارم )،یا مثلا همیشه سرشون شلوغه یعنی شغلی که دارن جوری هست که با آدم های زیادی ارتباط دارن حالا که دقیق تر فکر میکنم متوجه ی چیز عجیبی شدم آقای عباسمنش من تو خانواده پر جمعیتی زندگی میکنم که مادر و پدرم هم دقیقا همین الگو رو دارن یعنی اونا همیشه سرشون با خواهر و برادرام گرم بوده و هیچوقت کلامی محبت نمیکردن و حالا خودم با کسایی وارد رابطه میشم که از قضا اونا هم سرشون شلوغه. و هیچوقت کلامی محبت نمیکنن خیلی جالبه… چیز دیگه ای که هست اینکه اونا هیچوقت دردسترس نیستن مثل مادر و پدرم که وقتی کوچیک بودم هیچکدمشون دردسترس نبودن درواقع من در روابطی که داشتم احساس های که تو بچگی تجربه کرده بودم رو تجربه میکردم و میکنم احساس های مثل (دوست داشته نشدن ،عدم دریافت احساسات کلامی محبت آمیز،نشنیدن ی دوستت دارم ساده لز شریک احساسی ،وقت نذاشتن،بی اهمیت بودن،بی ارزش بودن،احساس این که تو نباشی بقیه هستن،مهم نبودن ،زیادی بودن،سربار بودن،بودن و نبودت فرقی نداشتن،نباشی ی نون خور کمتر ) اینا چیزای بود که الان بعد از دیدن این فایل به ذهنم اومد بازم فکر میکنم چیز بیش تری یادم اومد کامنت میذارم حالا که اینارو فهمیدیم چجوری باید درسش کنیم؟؟؟

    با سپاس..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1246 روز

      سلام آمنه عزیز

      وقتی این باگ هارو در وجود خودمون کشف میکنیم باید بشینیم فکر کنیم تا علتشو و باور پشتشو پیدا کنیم .

      استاد تو همین فایل ها بعضی مثال هارو زدن ولی قطعا راجب تمام اون رفتاها و اون باورهای مخربی که هرکدوم از ما داریم نمیتونن حرف بزنن خودمون باید کشف کنیم .

      ولی خیلی از چیزایی که گفتی به خاطر باور عدم لیاقت هست این باور تو اکثرمون وجود داره ، اکثر کامنتا رو که میخونی متوجه میشی . خودم اکثرا باگ هایی که پیدا کردم سر همین مورد هست .

      باید خیلییییی رو ارزشمند بودن خودمون کار کنیم خودمونو دوست داشته باشیم به خودمون احترام بذاریم وخودمونو لایق بهترین رفتار از دیگران بدونیم .

      در مورد همین قضیه عدم توجه استاد هم تو این فایل حرف زدن اگه اشتباه نکنم و هم تو فایل چرا با وجود تلاش فراوان به خواسته ام نرسیدم 2 . این فایلو نمیدونم دیدی یا نه حتما ببین در مورد چیزایی که نوشتی که بیشتر توضیح داده شده .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Mohsen Aghdasi گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    سلام به همه دوستان

    من شرایط مختلفی داشتم ولی چند سالی هست که روابط ام رو فدی وضعیت مالی کردم و بیشتر رو مسائل مالی متمرکزم و علاقه ای به روابط ندارم و برای همین اکثرا آدم ها من رو ادم غد می بینن و حس می کنن که نمیشه دو کلام با من حرف زد.

    خودمم حوصله سرکله زدن با آدم ها را ندارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1254 روز

    به نام او که درهای لطف ورحمتش بر همگان باز است

    سپاسگزار خداوندی که مرا در این مسیر الهی قرار داد

    سپاسگزار خداوندی که استاد را راهنمای ما در این مسیر قرار داد

    چند وقتیه خواسته هام شدید شده خیلی دلم میخواست تو این مسیر عمل گرا تر بشم منی که تا پارسال اگه میگفتن چند تا خواسته بگو باید کلی فکر میکردم الان کلی خواسته دارم اون موقع اگه ازم میپرسیدن بزرگترین خواستت چیه میگفتم بنده ی خوب خدا شم

    یعنی سر جمع سه چهار تا ارزوی معنوی میکردم مادی که اصلا حرف و شو هم نزن

    اون موقع نمیدونم چرا اینجوری بودم ولی الان میفهمم بس که خودمو لایق نمیدونستم اصلا مگه میشد من ،من بخوام حتی کوچکترین خواستم که شاید بعضی اوقات یه مانتو بود( اونم به راحتی نه با گریه وزاری) ،براورده بشه

    انقدر برای یه خواسته کوچیک مادی مباییست روزها دعوا کنم تا انجام میشد

    میدونی چرا چون رزقمو از دست شوهرم میدونستم اونم هر روز منت این‌و سرم میزاشت که من دارم خرجتو میدم اه چه روزایی

    خوب بود گذشت خداروشکر جایگاهم بهتر شده

    البته منت گزاشتن همچنان ادامه دار ولی یه چیز فرق کرده منی که عزت نفسم زیر صفر بود منفی ده بود الان اومده شده صفر واین یعنی حرکت یعنی دنیا رو ی یه پاشنه نمیگرده یعنی اینکه دنیا در حال تغییر وحرکته خدایا شکرت

    اون موقع خیال میکردم خدا فقط همدمِ نه چیز دیگر خیال میکردم سرنوشت من اینجوره وغیر از این نیست خیال میکردم من چون از لحاظ شخصیتی ضعیفم دیگه باید با این شخصیت بسازم تا اخر عمر، خدایا شکرت الان ورق برگشته ویکی اومده تو زندگیم(استاد ) که حرفاش، کارهاش با حرف ها وکارهایی که تو دنیایه که من توشم فرق داره خدایا شکرت

    بعضی اوقات که پیشرفت بچه های سایت رو میبینم توقعم میره بالا خودمو اذیت میکنم چند روزی پکرم نجواها میریزن سرم

    خوشحالم که بچه ها پیشرفت میکنن واز اینکه روز به روز جوون ها دارن میان به این سمت وکلی رشد میکنن از ته وجودم به وجد میام وخدا رو شکر میکنم

    اما به خودم نگاه میکنم میگم کجاییی یک سالو خرده ای هنوز اندر خم یک کوچه ای

    دوباره گذشتمو به یاد میارم میگم چی بودم چی شدم نجواها رو میخوابونم

    اما اعتراف میکنم اینبار نجواها زورشون بیشتره

    میگن بابا کجای کاری انقدر دوساله نشستی تو خونه خودتو حبس کردی که روی خودت کار کنی

    این چند تا پیشرفت درونی رو میخواستی نکنی ؟

    یع ذره خداتو بیشتر شناختی یه ذره هم عزت نفست بهتر شد یکمم خودتو شناختی

    خدایی دیگه چیکار کردی

    امروز نشستم خواسته هامو نوشتم اول صبح میخواستم برم شهر دکتر

    از همون اول تضاد ها اومدن سراغم کنترل کردم خودمو دیگه تا ظهر چنان سیلی خوردم تا الان که دارم تایپ میکنم اثراتش هست از مطب دکتر تا خونه خواهر شوهرم که راه طولانی بود پیاده اومدم وفقط نجواها رو خاموش میکردم بغض گرفته بودم یواششکی گریه میکردم اما راستش نجواها انقدر شدید بود وسیلی انقدر محکم بود که تو جسمم نمایان شد هر کاری میکردم اوضاع درونمو قایمش کنم اما جسم فریادش میزد

    هنوزم وقتی در موردش فکر میکنم اشکم در میاد

    گفتم مریم این تضاد تو رو رشد میده تو رو قوی میکنه

    ذهنم میگفت برو بابا یه ساله داری همینو میگی

    گفتم مریم این تضاد میخواد بگه رزقتو از خدا بخواه به جیب شوهرت دل نبند

    ذهن گفت تو که ترشی درست کردی گفتی مشتریش با خدا کوووو؟

    گفتم مریم به نکات مثبت فکر کن اینکع سالمی میتونی راه بری میتونی ببینی میتونی نفس بکشی بچه های سالم داری اینکه خدا تو مسیری قرارت داده که با ادم هایی اشنا شدی که همه فرکانسشون بالاست استادی داری که خیلی خیلی مهارت داره وداره به تو مسیر موفقیت رو نشون میده

    مریم همین گوشی که دسته وتوتستی به راحتی اسنپ بگیری وتورو از یه نقطه شهر ببره به نقطه دیگه، تا ازمایشتو بگیری ……

    تو مسیر که اینا رو میگفتم یکم اروم میشدم ولی باز دوباره….. موقعی که شکستن قلبم رو که یادم میومد اشک امونمو میبرید وای خدایا چقدر سخته کنترل ذهن رهاش کردم خیلی ازم انرژی برد جسمم زار میزد

    اومدم خونه نتونستم به چشمان همسرم نگاه کنم با اینکه با خودم گفتم مریم اون مقصر نیست اینا باورهای قبلی توعه کع به وسیله این ادم نشون داده شده این نه یکی دیگه میومد همین تضاد رو برات پیش میورد بعدتوبه میکردم کع خدایا پاکم کن از این باورها که نمیدونم چین ولی باعث این تضاد شدن

    ولی باز کنترل از دستم خارج میشد همسرم که ازم سوال میکرد جوابشو نمیدادم

    اخ مریم مریم زیبایه من چه روز هایی رو داری میگذرونی چقدر تغییر سخته چقدر رشد درد داره

    اینکهه یه عمر باعث تمام درد هاتو وزجر هاتو یکی دیگه بدونی ولی یکی بیاد بگه کجایه کاری اون باهث نبوده خودت باعثش شدی حالا بازم اینجای کار سخت نیست چون من همون موقع پذیرفتمش وحتی گارد نگرفتم اما قبول کردن که مهم نیست عمل بهش مهمه ووقتی من به همسرم نگاه نکنم وباهاش قهر باشم یعنی نپذیرفتمش

    حالا میفهمم عمل به قان‌ون چقدر سخته چه جهاد اکبری میخواد

    ولی به خودمم حق میدم اخه فکر کن یه ادمی تو زندگیته وفقط اون شده مسئول ایجاد تضاد

    وتازه شب وروز هم روبه روته

    استقلال مالی ندارم فقط باید از دست اون بگیرم

    استقلال مکانی ندارم هر روز و هرشب تو یه خونه ای که حتی اسمونو هم نمیبینم الان بیست ساله باهاشم دریغ از یک مسافرت

    عشق ومحبت صفر …..

    میدونم میدونم اینا همه تضاد هایی هست که خودم ایجاد کردم اما دیگه با این تاتی تاتی کردنا راه به جایی نمیبرم دیگه خسته شدم

    منم دلم یه زندگی پر از عشق ومحبتو میخواد

    منم دلم ازادی مالی میخواد که بتونم هر چیو احتیاج دارم ودوست دارم به راحتی بخرم بدونه اینکه کسی مانع بشه

    منم دلم ازادی مکانی میخواد ارزو به دلم برای اینکه یه شب برم تو پارک هوای خوبشو استشمام کنم

    یا جمعه ها برم تو طبیعت از سبزی وطراوات درختان واسمون ابیش لذت ببرم

    دلم سفر میخواد دلمارتباط با ادم هایی رو میخواد که ازشون یاد بگیرم زتدگی رو، مزشو، عشق رو ،ازادی رو ،خنده از روی اخلاص وپاکی رو

    بخدا بعضی روزا دلتنگم برای ماه تو اسمون

    مریم بلند شو اینقدر خودتو زجر نده

    بلند شو این حق توعه از نعمت خدا بهره ببری

    اسمون حقه توع فراوانی هوای پاک خنده شادی لذت بردن در طبیعت حق توعه خدا اینا رو مسخر تو کرده اگه بلند نشی ویه تعهد درست حسابی به خودت ندی به خودت ظلم کردی

    بلند شو ازفردا نه از همین الان بساز زندگیتو خلق کن ایندَتو

    یه خونه با اسکلت بندی بهت داده بلند شو خودت بسازش مگه ارزوت نبود خودت انتخاب کنی اون چیزیو که میخوای پس بلند شو خونه ذهنتو به زیبایی بساز باورهای قشنگ توش بزار از بهترین وبا کیفیت ترین ابزار استفاده کن بعد دست به کار شو طوری سیمان بزن لای اجرها تا محکم شن طوری بنا رو بساز که هیچ طوفانی اون‌و نتونه خراب کنه

    دست به زانو بزار ویه یا حق بگو واز خودش طلب گشایش کن

    از خوذش بخواه که بهت ایمان بده راه رو برات روشن کنه

    درک الهامات رو بهت بده دلتو قوی کنه تا بتونی به الهامات عمل کنی پاهاتو استوار وثابت قدم کنه تا محکم قدم برداری تا نلرزی

    خدایا یقین رو بر قلبم روانه کن

    اکاهیمو به قوانینت بالا ببر

    من تسلیمم در برابرت

    تو هادیم باش

    حامیم باش که قطعا توقدرتمند وعظیمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    میثم معصومی فرد گفته:
    مدت عضویت: 2179 روز

    سلام ودرود به استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته ودوستان گلم

    جواب سوالات

    سوال چه نوع افرادی را من در ارتباطاتم جذب میکنم؟

    بیشتر در روابط دوستان هم جنس پسرای خوبی هستند مهربون وصادق هستند از نظر مالی صغیف هستند واکثرا هم درباره وضع بد مملکت ومریضی اینا صحبت میکنند.

    در زمینه شغلی بیشتر با افراد خارجی کار میکنم که غیر قانونی تو کشور هستند از نظر مالی ضعیف ولی انسانهای بسیار خوش حساب خوبی هستن نه گله وشکایت میکنند نه چیزی .

    در زمینه روابط عاطفی مغرور هستن اکثرا جوری هم وانمود میکنن که بودو نبودت مهم نیست خیلی راحت جدا میشن ومیرن وبه من میرسن بی حوصله میشن از نظر مالی خوبن تا حدودی خسیس هم هستند

    1_توجه دیگران نسبت به خودم ؟در زمینه شغلی که خوبن احترام دارن در زمینه دوستان همجنس بازم خوبه توجهشون بهم در زمینه روابط عاطفی خیلی توجه خاصی ندارن وبه خواسته های من اهمیت نمیدن

    2_کسایی که جذب من میشن همش دنبال کمک هستن جذب من میشن ؟در زمینه شغلی گاهی اوقات کمک میخوان ازم .در زمینه دوستان هم جنس خیلی کم اتفاق میوفته کمک بخوان روابط عاطفی هم کم پیش میاد کمک بخوان کلی بگم اکثرا کمک در زمینه راهنمایی هست که ازم کمک بخوان

    3_در زمینه عاطفی افرادی جذبم میشن از نظر سن جدیدا سنشون بالاتر از من هستن

    4_ادمایی که با من ارتباط برقرار میکنن دوستایی زیادی ندارن بیشتر تنهان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    فاطمه پورهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد

    متشکرم از درس امروز که خیلی برام سنگین ه،که خیلی توجه می خواد ، فکر ، می خواد که من این باورها رو پیدا کنم،

    استاد الگوی وضعیت مالی خیییییلی تو زندگی م، تکرار میشه ، هر چند وقت یکبار وضعیت مالی من به ته می خوره، کم کم، از لحاظ روابط ، هم خراب میشه، احترام کنار میره، بحث و بی احترامی وارد زندگیم میشه ، خیلی باور مخربی ست، که نیاز به تلاش داره ، نیاز به فکر اساسی داره،

    یا

    آدم هایی که وارد زندگیم میشن،اونا هم از پول می نالند، که پول نیست ، توو خرج زندگی مون موندیم، همسرم یه آدم بی خیال ه، خودم باید بلند شم، خودم باید کار کنم خودم باید مسولیت زندگی م، رو به عهده بگیرم خیلی دوست دارم و از خدا ، ربم، می خوام، که منو هدایت کنه که این باور غلط رو از لایه‌های زیرین بیرون بکشم و آروم ، آروم روش کار کنم و موفق بشم.

    خدا جونم متشکرم که کمکم کردی توسط عباس منش دارم باورهای مشکل دارم ، رو که مانع ورود نعمت ، ثروت ، آرامش ، سلامتی ، روابط های عالی ، عاشقانه ، میشناسم و هی کار می کنم تا بهتر و بهتر بشم.

    استاد متشکرم

    مریم

    جان متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    فاطمه حاجی پور گفته:
    مدت عضویت: 761 روز

    سلام استاد عزیزم و مهزبانم و مریم بانوی پرتلاش استاد عزیزم واقعا از شما ممنونم بابت فایل های فوق العاده عالی که میذارید،در مورد الگو های تکرار شونده

    1،کمبود پول و یا نداشتن پول

    2،وقتی همسرم در مورد موفقیت و انرژی صحبت میکنه با اینکه میدونم کاملا درسته ولی من نمیتونم پا به پاش باهاش صحبت کنم وهمش ساکت میشم و گوش میدم

    3،تنبلی و خواب و دیر بیدار شدن خواب صبح

    4،هر روزم و مثل دیروز گذروندن

    5،زود عصبی میشم

    6،هر چند سال 2 ویا3سال خرابی دندونام

    7،بحث کردن من و همسرم در مورد رفتار دیگران(مثلا همش ما بحث این و داریم که فلانی چرا این حرف و زدو چنینی کاری کرده و..)

    8،هر شغلی میزنیماولش خیلی خوبه درامد داریم ولی بعد از مدتی دیگه درامد دلخواه و یا بیشتری که براش تلاش نیکنیم ندارریم

    چه ترمز مخفی و پنهانی که نمیذاره رشد کنم،،امیدوارم راه حلی برای همه دوستان و من که الگو های تکرار شونده دارن پیدا بشه واز زندگی لذت ببرن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1480 روز

    به نام خداوندیکتا

    سلام

    سوال=چه الگوهای تکرارشونده ای درروابط درزندگی شماوجودداره

    من این باوررودارم که هروقت میخوام برم وجایی کارکنم درروابط کاری من باافرادی برخوردمیکنم که صادق هستندوحلال خورهستندواین یک الگوی تکرارشونده برای من هست

    چون صداقت برای من خیلی مهمه ودوست ندارم افراددروغ گودرزندگی من باشندبرای همین باافرادی که صادق هستندروبرومیشم

    واین که من این باوررودارم که هروقت میخوام برای کسب درامدبه سمت شرکت شغلی یاشرکتی برم همه وقتی تیپ وچهره من رومیبینندبه من اعتمادمیکنندومن روقبول میکنندودوست دارندبامن همکاری کنندوبعدهمین اتفاق هم میافته ومثلامن چندوقت پیش چندمصاحبه کاری رفتم وهمه به اتفاق من روقبول کردندوگفتندبیاشرکت ماوباماهمکاری کن

    من هنوزاون احساس دلسوزی وترحم رودارم وقبلافکرمیکردم من باکمک کردنم چه مالی وچه عاطفی ووومیتونم به دیگران کمک کنم وهنوزهم هرچندوقت یک باردوستان یاخانوادم ازمن درخواست میکنندواین برمیگرده به عدم احساس لیاقت که تومهم نیستی ودیگران مهم هستند

    من اول بایدبرای خودم بخوام بعدبرای بقیه

    بغضی وقت هابایدتنهاباشم وبرم رستوران وبرای خودم غذای عالی بخرم ونوش جان کنم

    بایدبرای خودم کادوبخرم برای هدیه تولدم

    برم مسافرت تنهایی ولذت ببرم

    برای خودم خودخواه باشم نه این که مغرورباشم به هیچ کس اهمیت ندم نه اینومیگم که اول برای خودم بخوام بعدبرای دیگران ودیگران هم برای من قابل احترام باشن

    یک الگوی تکرارشونده دیگه اینکه که خانواده من من روهنوزکنترل میکنن و10شب که میشه زنگ میزنن ومیگن کجایی ومن اصلادوست ندارم وازادی ورهایی رومیخوام واینم به کمبودعزت نفس واحساس لیاقت من برمیگرده

    معمولاادم هایی روجذب میکنند سنشون ازمن بیشتره بااختلاف

    چون ازبچگی به خودم میگفتم بایدباادم های بزرگ رفت وامدداشته باشم تابتونم ازتجربیات اون هااستفاده کنم وخودم روازسنم بزرگترمیدونستم

    مثلاالان که32سالگه درسن20سالکی میرفتم بانگ پیش سرپرست کل ودوست داشتم ازبچگی باادم های بزرگترازخودم رفتوامدکنم

    یک الگوی تکرارشونده دیگه اینکه فکرمیکنم دخترهانمیتونن بامن ارتباط برقرارکنندچون من توخانواده مذهبی به دنیااومدم

    ویادمه تومدرسه ودانشگاه همه دوست دخترداشتندوبادخترهاراحت رابطه برقرارمیکردندولی من نه وتنهابودم اونم به خاطرباورهای مذهبی که نگاه به نامحرم نکنی

    نبایدبه دختردست بزنی واین باورهای مزخرف که به خوردمادادند

    ولی الان یکم بهترشدم وتواین زمینه خیلی بایدکارکنم چون هنوزخجالت میکشم بادخترارتباط داشته باشم واینم به خاطراحساس لیاقت من هست

    شادوموفق باشید

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1018 روز

    سلام استاد مهربان و دوستان همفرکانسی

    من ارتباط کمی با آدم ها دارم و معمولا تنها هستم

    عمده ارتباط من با همسرم فرزندم هست بعدم خانواده خودم مادرم و خواهرم و پدرم .

    یک سالی هست که وارد فروش آنلاین شدم‌ و همکارانی پیدا کردم از دوستان دوران مدرسه هم کسی رو نگه نداشتم .

    البته که میدونم این یک ضعف در باورهای من و باید عوض بشه .

    منم همیشه دوسداشتم رابطه های خوب و زیادی با بقیه داشته باشم اما خودم رو لایق نمیدونستم .

    الگو های تکرار شونده در روابط من :

    معمولاً از من عجول تر هستن و از بیخیالی و خونسردی من و آرامشم حرص میخورن

    معمولا دارند منو نصیحت میکنن و به من احساس گناه میدن

    معمولا نمیتونن بمن اعتماد کنند همسرم که از روز اول آشنایی تا الان یکروز بدون فکر شک و توهم توطئه و خیانت نبوده

    و یک چیز دیگه که خیلی برام مهمه و اذیتم میکنه زیاد اینکه خیلی بدبین و نا امید هستن در صورتی که من همیشه خیلی امیدوار هستم و زندگیم رو دوسدارم با همه مشکلاتی که داره برای همین بهم میگن خیلی رویایی فکر میکنی . یعنی هیچوقت با هیچکس سر آرزوهام به توافق نرسیدم . دیگه به حدی رسیده و فهمیدم اصلا نباید در مورد خواسته هام و رویا هام به کسی بگم چون مسخره میکنن و نصیحت بیخودی میکنن و همش از کمبود ها میگن .

    نکته بعدی اینکه همشون معمولا از ظاهر خودشون خوششون نمیاد و خودشون رو زیبا نمیدونن در صورتی که من از بچگی هم عاشق چهره خودم بودم یادمه دوران راهنمایی که بودم وقتی تو آینه به چهره خودم نگاه میکردم میگفتم خوشبحال همسر آینده من ! تو همون سن که همه از خودشون و جوش های بلوغشون متنفرند . من یک دونه جوش هم نمیزدم . تو بچگی بینیم شکست و چندسال پیش همسرم به زور میخواست عمل کنم تا پای ویزیت و معاینه هم رفتم ولی قبول نکردم گفتم همین که هست میخوای بخوا نمیخوای نخواه من مشکلی ندارم تو از اول منو با همین بینی دیدی .

    حتی الان با 20 کیلو اضافه وزن هنوز دوسدارم خودم رو . ولی میبینم همه میخوان با یه تغیر تو ظاهرشون حالشون رو خوب کنند .

    الگو بعدی اینکه میبینم بقیه خیلی سفت و سخت اخبار و حوادث رو دنبال میکنن و تعریف میکنن و وقتی میبینن من از همه چیز بی خبرم تعجب میکنن و باز نصیحت ها شروع میشه . و فکر میکنند خیلی انسان های عاقل بروز و واقع بینی هستن که به فکر آینده خودشون و بچه هاشون هستن . من نمیدونم اینا اگه انقدر که وانمود میکنن بدبختن چطور از گشنگی نمردن

    الگو بعدی خیلی خیلی به آبرو اهمیت میدن حتی شوهرم میگه ما زندگی می‌کنیم بخاطر آبرو !!!

    یعنی هر کاری میخوان انجام بدن باید از فیلتر بقیه بگذره و کلا اعتقادی به سبک زندگی شخصی ندارن . خیلی تابع رسم و رسومات هستن . یجورایی میترسن از حرف مردم . ولی من اصلا برام اهمیت نداره کی میخواد چه فکری بکنه و نظر خودم برام مهمه . ولی منظورم ناهنجاری اجتماعی یا آزار و اذیت یا بی احترامی نیست ها

    معمولا درسشون و هوش و ذکاوتشون و حتی زورشون و حتی روشون از من بیشتره

    انشالله که جواب این تضاد ها رو با کمک استاد بدست بیارم و زندگیم پر بشه از رابطه های خوش و خرم . همینطور شما دوستان عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: