پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2 - صفحه 46 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-photo.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-30 07:02:222024-02-14 06:19:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند مهربانم
سلام خدمت استاد عزیز
کاملا و عمیقا درک میکنم صحبت هاتون رو و دقت که میکنم به زندگی خودم میبینم من به روند مریض شدن هر یکی دو ماه عادت کردم و پذیرفتم که این بدن من گاهی اوقات حتی بی دلیل مریض میشه و حتی الگو های تکرار شونده زندگیم خیلی زیاده یکیش همین روابط بخصوص احساسی که دقیقا این الگو تکرار میشه که ادمایی میان داخل زندگی من که رقبت به ادامه ارتباط ندارن یا حتی خیانتکار هستن بیشتر
و این یکی از الگو های تکرار شونده زندگی منه
اینکه من توجهمو فکرمو میذارم روی ادمایی که موندگار نیستن یا نکات منفی ادمها یا حتی دقت به وفاداریشون ینی دقت زیاد از حد و بیمارگونه
میشه گفت من منتظر دیدن رفتار منفی از سمت طرف مقابلم هستم و این انتظار دقیقا باعث میشه که حتی اگر طرف مقابل رفتار منفی هم نداشته باشه اما به من اون رفتارو نشون بده اینو من الان متوجه شدم و تلاشمو میذارم روی درست کردنش.
ممنونم از استاد عزیز که باعث شد چشم من بیشتر باز بشه و حواسم باشه چه چیزیو وارد ناخوداگاهم میکنم.
به نام رب جهانیان
سلام به استاد عزیز
سلام به خانم شایسته مهربان
سلام به دوستان توحیدی در این سایت الهی
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها
خدایا شکرت بابت وجود استاد عزیزم
واما الگوهای تکرار شونده برای من
خوب کار من به شکلی است که چند نفر کارگر و یا حالا شاگرد با من کار میکنند.
و حالا همیشه اینا بعد از یک مدتی میرن یک کار و شغل دیگه ای و بعضی ها استخدام شرکت و یا کارهای دیگر. به هر حال از پیش من میروند.
و یا در زمانی که با من کار میکنند غیبت زیادی دارند و هر بار به بهانه ای، جدید.
واین الگو برایم تکرار میشود.
حالا الان من فکر میکنم که نکنه من ته ذهنم میخوام ناجی این افراد باشم و یا کمک کننده باشم و یا کسی که خیرش به همه میرسه.
و در مورد کار انجام شدن کارها زیاد طول میکشه همون کار رو همکارهای من در زمان خیلی کمتری انجام میدهند.
یه وقتایی من هرچی کار پیشنهاد میشه وقت ندارم .و دوباره هر چند وقت یکبار کار من کساد میشود و این در حالیه که همکارانم وقت سر خاروندن ندارند.
حالا من دارم روی خودم هم کار میکنم اما خودم نتوانستم باور محدود کننده ام و یا ترمز ذهنی ام رو پیدا کنم .
اگه دوستان هم در مورد این متن من چیزی، متوجه شدند از باورهای من خوشحال میشوم بدونم.
سپاسگذارم از استاد عزیزو دوستان هم مسیرم
به نام خداوند بزرگ
سلام به دوستان عباسمنشی
من بخوام الگو های تکرار شونده رو بگم
چیزاهایی که فعلا حضور ذهن دارم
1:افرادی تو روابط عاطفی به پستم میخورن که اوایل روابط عالی داریم اما بعدش کم کم رابطه سرد میشه و از بین میره
2:اینکه تازگی توی مجازی با هرکس صحبت میکنم به بلاک میکشه و این الگو داره تکرار میشه
3:اینکه افرادی که سر راهم قرار میگیرن اونا هم یحورایی مشکلاتی توی روابطشون دارن کم و بیش
فعلا دیگه حضور ذهن ندارم چیزی به ذهنم دوباره مینویسم.
یا علی
سلام استاد مهربان و دوستان همفرکانسی
من ارتباط کمی با آدم ها دارم و معمولا تنها هستم
عمده ارتباط من با همسرم فرزندم هست بعدم خانواده خودم مادرم و خواهرم و پدرم .
یک سالی هست که وارد فروش آنلاین شدم و همکارانی پیدا کردم از دوستان دوران مدرسه هم کسی رو نگه نداشتم .
البته که میدونم این یک ضعف در باورهای من و باید عوض بشه .
منم همیشه دوسداشتم رابطه های خوب و زیادی با بقیه داشته باشم اما خودم رو لایق نمیدونستم .
الگو های تکرار شونده در روابط من :
معمولاً از من عجول تر هستن و از بیخیالی و خونسردی من و آرامشم حرص میخورن
معمولا دارند منو نصیحت میکنن و به من احساس گناه میدن
معمولا نمیتونن بمن اعتماد کنند همسرم که از روز اول آشنایی تا الان یکروز بدون فکر شک و توهم توطئه و خیانت نبوده
و یک چیز دیگه که خیلی برام مهمه و اذیتم میکنه زیاد اینکه خیلی بدبین و نا امید هستن در صورتی که من همیشه خیلی امیدوار هستم و زندگیم رو دوسدارم با همه مشکلاتی که داره برای همین بهم میگن خیلی رویایی فکر میکنی . یعنی هیچوقت با هیچکس سر آرزوهام به توافق نرسیدم . دیگه به حدی رسیده و فهمیدم اصلا نباید در مورد خواسته هام و رویا هام به کسی بگم چون مسخره میکنن و نصیحت بیخودی میکنن و همش از کمبود ها میگن .
نکته بعدی اینکه همشون معمولا از ظاهر خودشون خوششون نمیاد و خودشون رو زیبا نمیدونن در صورتی که من از بچگی هم عاشق چهره خودم بودم یادمه دوران راهنمایی که بودم وقتی تو آینه به چهره خودم نگاه میکردم میگفتم خوشبحال همسر آینده من ! تو همون سن که همه از خودشون و جوش های بلوغشون متنفرند . من یک دونه جوش هم نمیزدم . تو بچگی بینیم شکست و چندسال پیش همسرم به زور میخواست عمل کنم تا پای ویزیت و معاینه هم رفتم ولی قبول نکردم گفتم همین که هست میخوای بخوا نمیخوای نخواه من مشکلی ندارم تو از اول منو با همین بینی دیدی .
حتی الان با 20 کیلو اضافه وزن هنوز دوسدارم خودم رو . ولی میبینم همه میخوان با یه تغیر تو ظاهرشون حالشون رو خوب کنند .
الگو بعدی اینکه میبینم بقیه خیلی سفت و سخت اخبار و حوادث رو دنبال میکنن و تعریف میکنن و وقتی میبینن من از همه چیز بی خبرم تعجب میکنن و باز نصیحت ها شروع میشه . و فکر میکنند خیلی انسان های عاقل بروز و واقع بینی هستن که به فکر آینده خودشون و بچه هاشون هستن . من نمیدونم اینا اگه انقدر که وانمود میکنن بدبختن چطور از گشنگی نمردن
الگو بعدی خیلی خیلی به آبرو اهمیت میدن حتی شوهرم میگه ما زندگی میکنیم بخاطر آبرو !!!
یعنی هر کاری میخوان انجام بدن باید از فیلتر بقیه بگذره و کلا اعتقادی به سبک زندگی شخصی ندارن . خیلی تابع رسم و رسومات هستن . یجورایی میترسن از حرف مردم . ولی من اصلا برام اهمیت نداره کی میخواد چه فکری بکنه و نظر خودم برام مهمه . ولی منظورم ناهنجاری اجتماعی یا آزار و اذیت یا بی احترامی نیست ها
معمولا درسشون و هوش و ذکاوتشون و حتی زورشون و حتی روشون از من بیشتره
انشالله که جواب این تضاد ها رو با کمک استاد بدست بیارم و زندگیم پر بشه از رابطه های خوش و خرم . همینطور شما دوستان عزیز.
سلام استاد عزیزم و مهزبانم و مریم بانوی پرتلاش استاد عزیزم واقعا از شما ممنونم بابت فایل های فوق العاده عالی که میذارید،در مورد الگو های تکرار شونده
1،کمبود پول و یا نداشتن پول
2،وقتی همسرم در مورد موفقیت و انرژی صحبت میکنه با اینکه میدونم کاملا درسته ولی من نمیتونم پا به پاش باهاش صحبت کنم وهمش ساکت میشم و گوش میدم
3،تنبلی و خواب و دیر بیدار شدن خواب صبح
4،هر روزم و مثل دیروز گذروندن
5،زود عصبی میشم
6،هر چند سال 2 ویا3سال خرابی دندونام
7،بحث کردن من و همسرم در مورد رفتار دیگران(مثلا همش ما بحث این و داریم که فلانی چرا این حرف و زدو چنینی کاری کرده و..)
8،هر شغلی میزنیماولش خیلی خوبه درامد داریم ولی بعد از مدتی دیگه درامد دلخواه و یا بیشتری که براش تلاش نیکنیم ندارریم
چه ترمز مخفی و پنهانی که نمیذاره رشد کنم،،امیدوارم راه حلی برای همه دوستان و من که الگو های تکرار شونده دارن پیدا بشه واز زندگی لذت ببرن
سلام ودرود به استاد عباسمنش عزیزوخانم شایسته ودوستان گلم
جواب سوالات
سوال چه نوع افرادی را من در ارتباطاتم جذب میکنم؟
بیشتر در روابط دوستان هم جنس پسرای خوبی هستند مهربون وصادق هستند از نظر مالی صغیف هستند واکثرا هم درباره وضع بد مملکت ومریضی اینا صحبت میکنند.
در زمینه شغلی بیشتر با افراد خارجی کار میکنم که غیر قانونی تو کشور هستند از نظر مالی ضعیف ولی انسانهای بسیار خوش حساب خوبی هستن نه گله وشکایت میکنند نه چیزی .
در زمینه روابط عاطفی مغرور هستن اکثرا جوری هم وانمود میکنن که بودو نبودت مهم نیست خیلی راحت جدا میشن ومیرن وبه من میرسن بی حوصله میشن از نظر مالی خوبن تا حدودی خسیس هم هستند
1_توجه دیگران نسبت به خودم ؟در زمینه شغلی که خوبن احترام دارن در زمینه دوستان همجنس بازم خوبه توجهشون بهم در زمینه روابط عاطفی خیلی توجه خاصی ندارن وبه خواسته های من اهمیت نمیدن
2_کسایی که جذب من میشن همش دنبال کمک هستن جذب من میشن ؟در زمینه شغلی گاهی اوقات کمک میخوان ازم .در زمینه دوستان هم جنس خیلی کم اتفاق میوفته کمک بخوان روابط عاطفی هم کم پیش میاد کمک بخوان کلی بگم اکثرا کمک در زمینه راهنمایی هست که ازم کمک بخوان
3_در زمینه عاطفی افرادی جذبم میشن از نظر سن جدیدا سنشون بالاتر از من هستن
4_ادمایی که با من ارتباط برقرار میکنن دوستایی زیادی ندارن بیشتر تنهان
سلام به همه دوستان
من شرایط مختلفی داشتم ولی چند سالی هست که روابط ام رو فدی وضعیت مالی کردم و بیشتر رو مسائل مالی متمرکزم و علاقه ای به روابط ندارم و برای همین اکثرا آدم ها من رو ادم غد می بینن و حس می کنن که نمیشه دو کلام با من حرف زد.
خودمم حوصله سرکله زدن با آدم ها را ندارم.
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیز و تمام دوستای عزیزی این خانواده بزرگ
جواب دادن به این سوالا واقعا برام جالبه! انگار که چیزی همیشه جلوی چشمم بوده و نمی دیدمش. و حالا با فکر کردن به این سوال ساده، دارم یه ضعف بزرگ رو پیدا میکنم! انقدر بزرگ و تو چشم که همه جا هست و وجودش عادی شده.
در مورد روابط،
اول میخوام نکات مثبت آدمای اطرافم رو بگم. همه آدمایی که باهاشون رابطه نزدیک دارم و میتونم دوست خطابشون کنم، آدمای صادقی هستن، صاف و ساده، اصلا نقش بازی نمیکنن. خیلی خودمونی و گرم هستن و همنشینی باهاشون لذت بخشه. همشون آدمای موفقی هستن در حوزه کاری خودشون و همگی دنبال پیشرفت هستن. خلاصه که خیلی آدمای خوبی هستن و من واقعا هر روز خدا رو شکر میکنم به خاطر این دستان بی نظیرش که وارد زندگی من کرده.
اما نکات منفی، اولین چیزی که بعد از فکر کردن به این سوال به ذهنم اومد، و بدون استثنا برای همه آدمای اطرافم صادق بود، این بود که همشون علی رغم توانایی های بی نظیری که دارند (جزو بهترین آدم های حوزه خودشون هستن)، اما از نظر شناخته شدن توسط اجماع ضعیف هستن. این مساله انقدر واضحه که اکثرشون بهش آگاه هستن. ازین ناراضی هستن که مثلا پروژه های کمی بهشون پیشنهاد میشه به خاطر اینکه خیلی کم شناخته شده هستند یا کمتر کسی از سطح بالای مهارت هاشون اطلاع داره. بخش عمده این مساله ناشی از معرفی خودشون و مهارت هاشون به بقیه میشه. بعضیاشون حتی یک رزومه کاری مناسب برای خودشون درست نکردن تا با اون خودشونو به کارفرماها معرفی کنن. یا کلا توانایی سلف پروموشن “Self-promotion” و نشون دادن ویژگی های مثبتشون در شبکه های اجتماعی رو ندارند. شاید ناشی از تواضع بیخودی باشه، شاید ناشی از عدم تمایل به خودنمایی باشه، ولی بنظرم، از بین دوستام، حتی اونایی که میخوان خودشونو نشون بدن هم، مهارت لازم برای این کار رو ندارن!
من هم، عین تمام اطرافیانم همینجورم! الان چندین ساله که دارم فکر میکنم به این مساله که توانایی های خیلی زیادی دارم، خودم رو در حوزه کاریم جزو توانا ترین و با استعداد ترین آدمای کشور میدونم، اما آدمای کمی منو به عنوان کسی که به طور جدی در این حوزه فعالیت میکنه میشناسن. نمیخوام بگم که موفقیت من (به طور خاص موفقیت مالی) در گرو اینه که شناخته بشم توسط بقیه، و پروژه های بیشتری بهم پیشنهاد بشه (حداقل دوست ندارم اینجوری باشه). من در 5 سال اخیر، هیچوقت دنبال کار و پروژه نگشتم و همیشه کار دنبال من بوده و بهم پیشنهاد شده! خیلی برام ارزشمند بوده این قضیه و راضی بودم ازش. مثل حرف استاد عباسمنش که میگه: “من برای شناخته شدن سایتم هیچ تبلیغی نمیکنم. مشتریای مناسب، خود به خود به سمت من هدایت میشن”. اما در مورد خودم، با سیستم فعلی که منتظر اومدن پروژه باشم، نتونستم از یک سطحی بالاتر برم و حس میکنم برای بهتر شدنش باید بتونم خودم رو در فضای کار حرفه ای کمی جدی تر نشون بدم و به جمعیت بیشتری معرفی کنم.
در نقطه مقابل، آدمایی رو میبینم که نصف من توانایی ندارند، اما انقدر خودشون رو بزرگ نشون دادن که جامعه حرفه ای باور کرده که آدمای خفنی هستن، و هر وقت قرار به کاری باشه، کارفرما ها اول میرن سراغ اون آدما. فضای کار حرفه ای احترام زیادی براشون قائله و اگر قرار باشه از تجربیات کسی استفاده بشه، اول اونا انتخاب میشن. و در بازه های زمانی بسیار کوتاه تر نسبت به من، تونستن موفقیت های بیشتری کسب کنن. البته که من باور های اون افراد رو نمیدونم و نمیتونم مقایسه درستی داشته باشم ازینکه چرا اونا نتیجه بهتری گرفتن. اما “گمان میکنم” قضیه معرفی توانایی ها و مهارت ها و خدمات شخصی (همون self-promotion)، یکی از عوامل مهم بوده. شخصی که خودش رو بتونه اینجوری معرفی کنه، مسلما اعتماد به نفس و عزت نفسش هم بالاتر میره، و کسی که عزت نفس بالاتری داشته باشه، موفقیت های بیشتری کسب میکنه.
تو ذهن من، این قضیه معرفی توانایی های شخصی به عموم و افزایش اعتماد به نفس، با بحث اینکه استاد میگه “من تبلیغی نمیکنم و مشتری ها خودشون میان” تعارض داره.
اگر استاد عزیز و دوستان، آگاهی یا باور بهتری در این مورد دارند، ممنون میشم با من به اشتراک بذارند
سلام دوباره به استاد عزیزم
خدا قوت بهتون
و همینطور دوستان گرامی
ظهر هم کامنت گذاشتم
و الان فایل جدید رو گوش کردم و دارم دوباره کامنت میزارم .
استاد جان این فایل دقیقا همون چیزیه که من الان یک هفته شده که درگیرشم ،
تکرار تکرار تکرار
یه هفته شده که به خاطر اشتباه و خطایی که همسرم کرده از خونه زدم بیرون و قصد دارم که این دفعه دیگه تمومش کنم این رابطه رو
کاملا طبق همون صحبتهاتون
هر دفعه بخشیدمش ولی دوباره خطا کرده
با این تفاوت که همسر بنده هیچ وقت نمیگه معذرت و یا حتی خطاشو قبولم نمیکنه
و با وجودی که همیشه اون خطا کرده
من محکوم بودم و من بخشیدم و من کوتاه آمدم به خاطر بچه هام به خاطر خانوادم ،
دردش اینجاست همیه اینا رو میدونم
اما بازم سرمو میکنم زیر برف
و حتی خودمو سرزنش میکنم .
این روزا دقیقا تو همین مرحله ای هستم
که باید انتخاب کنم که رها کنم و برم
یا نه بمونم و بسازم .
میدونین استاد از قسمت اول صحبت هاتون
برداشت کردم که میشه خوب بشه و بهتر بشه
ولی از قسمت دوم
درک کردم ممکنه هیچ وقت خوب نشه.
و من همچنان سر در گمم چون احساس ارزشمندیم پایینه ونمیدومم چیکار باید بکنم .
البته این دفعه چون قسم خورده بودم که تکرار کرد دیگه نمونم و چشمامو رو همه چیز ببندم
حتی از دوتا پسرام بگذرم و رهاشون کنم
و این کارو کردم و الان بعد ده سال برای اولین بار این قدم رو برداشتم
اما انگار بازم پای رفتن ندارم و دلم میخواد که پیش پسرام باشم همین فقط .
خیلی خیلی سخته برام ، فامیلیم
و حتی خواهرش و برادرم زندگی مشترک دارن و من باید همیشه ملاحظه زندگی اونا رو هم بکنم .
الان دوس دارم که بچه هایی که کامنت منو میخونن کمکم کنند و راهنماییم کنن .
چطور از این گرداب بیام بیرون .
عذر خواهم
ممنونم استاد جان
سلام خدمت استاد عزیز و گرانقدر و همه ی عزیزان سایت عباسمنش که اینجا با اضافه کردن نظرشون و دیدگاههایی که دارن به رشد و شناخت بهتر ما از خودمون کمک .
من از لحاظ شخصیت و لایق دونستن خودم و ادامه دادن برای رسیدن به خواسته و تلاش کردن مشکلی ندارم یعنی اگر یه چیزی رو بخوام تا بهش نرسم و انجامش ندم بیخیالش نمیشم ولی متاسفانه الگوهایی تو زندگیم داره تکرار میشه که انگیزه و ارادمو تحت تاثیر قرار میده و از این بابت خیلی متاثرم .
من پدرم آدم خیلی خشک و خشنیه و کلا با ازدواج کردن بچه ها مشکل داره چه پسر چه دختر حالا بقیه بچه ها به هر زوری و تلاشی بود ازدواج کردن و سختی هایی که این وسط کشیدن بماند که با چه وضعی این اتفاق افتاده تا رسیده به من که بچه آخریم همین موضوع انگار یه سنگی رو تو ذهن من کاشته و قابل انعطاف نیست و نمیتونم باهاش کنار بیام که منم میتونم ازدواج کنم الان 6 ساله که شریک عاطفی دارم و خیلی کارها رو انجام دادیم که ازدواج کنیم و از این وضعیت بلاتکلیفی دربیایم ولی هر بار که خیلی رو خودم کار میکنم و توکل میکنم به خدا و میگم از هیچکس انتطار ندارم و مطمئنم خدا برام میسازه و هربار قراره اتفاقی بیوفته که بزرگا یا کسی با پدرم صحبت کنه یا کلا بیخیالش میشن و همین سرسختی پدرمو بهونه میکنن بدون اینکه باهاش صحبت کنن یا اگر صحبت کردن هم خیلی راحت نظر پدرمو میپذیرن و حاضر نیستن نظرشو تغییر بدن
از دوستان عزیزم و کسانی که تجربه مشابه دادن میخوام راهکارهای خودشون در اختیارم بزارن تا بتونم به خواستم برسم .
این در حالیه که اصلا غر نمیزنم در عین حال که زندگی اونجور که دوست دارم پیش نمیره ولی دارم از لحظه هام لذت میبرم و سعی میکنم از هر لحظه زندگیم طوری استفاده کنم که باعث آرامش و لذتم بشه، با کسی درد و دل نمیکنم و نا امید هم نیستم و همیشه به خدا توکل دارم ولی باز با شکست مواجه میشم
سلام دوست عزیز
راهکار شما هر روز جلو چشم تون هست ،وقتی یک عملی چندبار اتفاق افتاده پس باز هم میافته مثل خواهربرادرهای قبلی تون!
دوم انتظار از آدمها واستون کاری کنن رو بزار کنار به خدا بسپار و چشم امید فققققط از خدا باشه و بگو اگه این نشد خدا هزاران دست داره و با این تفکر به ایمان برس و ایمان بهت ارامش میده تا مسئله رو رها کنی به خدا بسپری و خداوند همونطور که به خواهربرادرهات دستان خودش بخشید به شما هم میبخشه
سوم کلا سعی کن این باور بسازی که پدرتون الان راحت تر قبول میکنه چون بارها این اتفاق افتاده و براش عادی تر شده و هر چیزی اولش سخته ووقتی چندبار پذیرفته الان راحت تر میپذیره