پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 24 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدا وبا یاد خدا.سلام به استاد عزیز ومریم شایسته مهربون که کلی دلم برا صداش تنگ شده.استا د من از شما ممنونم که این سوالو پرسیدین چون من چن وقته راجبه چیزی خواب میبینم که اصلا م بهش فک نمیکنم اما نمیدونم چرا این این اتفاق میفته.راجبه این سوالاتی که مطرح کردید راستش من همچین خوابای ندیدم یا اگه دیدم تکراری نبوده .اما من الان بعد از جدا شدن از همسرم که زندگی خیلی سختی داشتم در اون زمان والان اگه بهم بگن زینب دوتا راه داری یا باید بری تو اون زندگی یابری جهنم من میگم بریم جهنم چون خیلی عذاب کشیدم اما نمیدونم چرا خواب میبینم که دوباره برگشتم ودارم تو اون شرایط زندگی میکنم واین خواب چندین بار تکرار شده.تجربه م از خوابهای تکراری این بود استاد عزیزم.
درود بیکران
سلام بر خدای مهربانم
سلام به استاد عزیزم سید حسین عباسمنش
سلام به خانم شایسته بزرگوار
سلام به همه عزیزان و هم فرکانسی های خوبم
با توجه به صحبت های استاد عزیز که در مورد الگوهای تکرار شونده صحبت میکنن باید بگم من یکسری خواب های تکراری به مدت چند سال میدیدم که شامل :
1) خواب میدیدم سالها از یک کوهی بسیار مرتفع بالا میرفتم و با سختی زیادی از این کوه صعب العبور بالا میرفتم
با تلاش و سعی فراوان قدم به قدم بالا میرفتم و تا مراحل عالی پیش میرفتم که تقریبا تا چند قدمی قله که میرسیدم و دیگه قرار بود کار تموم بشه،
یهویی بطور خیلی عجیب و مسخره پای من سر میخوره و من از نوک کوه لیز میخورم میام سر جای اولم .
انگار تمامی زحمات من براحتی یه پلک زدن از بین میرن
و بعد من مجددا شروع میکنم از همون نقطه اول بلند میشم و دوباره برای بالا رفتن از کوه قدم بر میدارم و هر دفعه با زحمت بسیار زیاد و طاقت فرسا خودم کشون کشون میارم بالا اما باز ( همون آش و همون کاسه ).
آنقدر من تو خواب زجر میکشم که وقتی از خواب بلند میشم تمام بدنم درد میکنه و حال خیلی بدی دارم.
من سالها برای رسیدن به یک هدفی تلاش کردم اما متاسفانه به هدفم نرسیدم.
این خواب ها همش تو اون ایام برام هر شب اتفاق میوفتاد.
تا اینکه یک شب خواب دیدم از یه خیلی بزرگی که پر از برف بود بالا میرفتم
و جمعیت خیلی زیادی دارن همراه من از اون کوه برفی میرن بالا ( بلند ترین. کوه جهان )
پشت سر ما خورشید و نور تابانش آهسته و آهسته میومد بالا ، تقربا پشت سر جمعیت و همه از نو خورشید فرار میکردن
چون نور باعث میشد برفها آب بشن و با آب شدن برفها امکان سر خوردن و سقوط کردن به سمت پائین کوه زیاد میشد.
به همین دلیل همه تند تند میرفتن بالا و من مثل همیشه میرفتم بالا و بعد سور میخوردم تا اینکه از جمعیت زدم جلوتر و بالای قله رسیدم.
در انتهای قله یک قلعه بزرگ و خیلی سفیدی قرار داشت که دیوارهای قلعه خیلی سفید و بلند بودن واصلا نمیتونستی از دیوارها بالا بری چون خیلی مرتفع بودن .
زمانی که من رسیدم دم درب قلعه خوشگل و رویایی ، یهویی درها به روی من باز شدن (((البته درها هم به همون اندازه بزرگ و بلند بودن))).
من اولین نفری بودم که رسیدم به اونجا و وارد شدم و بعد از من همون جمعیت زیاد هم وارد قلعه شدن و پشت سر اونا هم نور خورشید با همون آرامش و آهستگی وارد قلعه شد.
از جمعیت گذشت به سمت من اومد .
منم اون موقع روی یه صندلی بزرگ و سنگی سفید رنگ نشته بودم و دو نفر از اقوام دور هم کنار من نشسته بودن .
در اون زمان نور از بالا و آهسته من به صورت تنها در بر گرفت و من غرق در نور شدم و دیگه خودم به تنهایی در اون هاله ای از نور غرق بودم .
و انگار غش کرده بودم و جسمم روی دست مادرم و اون جمعیت بود و فقط صداها رو میشنیدم که میگفتن مونا رفته پیش خدا و اون انتخاب شده.
اونجا بود که من خدا به چشم دیدم(((( من جز نور چیزی نمیدیدم))))
همه جا فقط نور بود
خدا بهم گفت چی میخوای:
من با دیدن خدا فقط شروع کردم به :
گله و شکایت
فقط نالیدم
نالیدم
غر زدم
اشک ریختم
هر چی تو دلم بود ریختم بیرون
هی گفتم
گفتم
و
.
.
.
.
بنظرتون واکنش خدا نسبت به من چی بود ؟؟؟؟
فقط منو نگاه میکرد
نه نگاه ترحم آمیز
نه نگاه با محبت
نه نگاه طرفداران
نه نگاه اینکه به من حق بده
طوری بی تفاوت نگاهم کرد
که انگار میخواست بگه :
مونا چی میگی!!!!!
کجای کاری
با خودت چند، چندی؟؟؟
ا
انگار میخواست بگه :
مونا جان داری راهو اشتباه میری
قانون یه چیز دیگه
اصلا اونایی که تو میگی همه پوچن
تو داری اشتباه میری
اون بی تفاوتی میگفت : چقدر خنگی
چقدر شیش و هشت میزنی
بعد اون خواب دیگه خواب بالا رفتن و ندیدم
2) یه خواب دیگه هم در اون ایام میدیدم که سوار ماشین شاسی بلند شدم و خیلی ماشینم خوشگله و دارم توی یه جاده بی انتها رانندگی میکنمکه بسیار خشک و کویری هستن و در طول مسیر دائم طوفان و گرد بادهای سهمگینی وجود دارن و من با ترس زیاد از داخل این طوفانها خارج میشم .
3) خواب میبینم که از دست یکی دارم فرار میکنم و میترسم ازشون که آبروی منو نبرن.
دوستان موفق و پیروز باشید
سلام و دروود استاد عزیزم
چقدر برام جالب بود که حتی خواب هام اگر الگوی تکرارشونده داشته باشن،یعنی خودش حاوی یه سری نکته ها هست.
خب بریم سراغ خواب تکراری ولی قبلش بگم،خیلی وقته که دارم رو خودم کار میکنم و خیلی وقته از خواب های چرت و پرت خبری نیست،ولی خب خواب هایی هست که خوده خواب رو یادم نمیاد،ولی احساسش رو بعد از خواب متوجه میشم
1.یکی از خواب های تکراری من درگیر شدن با ارواح و فرار کردن از اونها بود،البته خیلی کمتر شده،ولی بالای هزار بار برام اتفاق افتاده،به قدری ترسیدم تو خواب که زمانی که بیدار شدم،فقط خدا رو شکر میکردم که یک خواب بوده
2.خواب هایی که مربوط به دلتنگی میشه،مثلا یه سری خواب های میبینم که الگوشون اینه که دلم به شدت تنگ مثلا مادرم یا پدرم یا … میشه.ولی اینقدر دلتنگی شدیده که در طول روز،باید به سختی ذهنم رو کنترل کنم و روی خودم کار کنم.
3.خواب پرتاب شدن از ارتفاع رو هم بالای هزاران بار دیدم،ولی الان خیلی وقته ندیدم،از یه جایی پرتاب میشدم و به حدی اوضاع و حس و حالم سخت بود که به خودم تو خواب میگم کاش زودی بمیرم و تموم بشه
4.خواب دندون هم بارها و بارها قبلا دیدم،خواب میدیدم که دندونم افتاده و کنده و شده و دقیییقااا صبح چک میکردم دندونم رو
فعلا فقط اینا رو یادم اومد و بی صبرانه منتظر خوندن کامنت دوستان و منتظر فایل بعدیتون هستم.
عاشقتونم
بنام خدا
سلام به استاد بزرگوار، مریم عزیز و همه ی دوستان صمیمیم
سوال : چه خوابی میبینید که خیلی تکرار شده ؟
استاد گلم همونطور که در مثال های خودتون گفتید من خیلی خواب میبینم که دانشگاه هستم و امتحان دارم که من آماده نیستم همین سه شب پیش هم این نوع خواب را دیدم و اکثرا خوابهای دیگه یی که میبینم روز بعدش یادم نمیاد اما این مدل خواب را همیشه میبینم و خاطرم میمونه.
و همیشه برام سوال بوده که چرا این خواب همیشه برام تکرار میشه ؟
استاد سپاسگزارم که همیشه فعال و سرزنده هستید و سایت به این خوبی را مدیریت میکنید و اسباب خیر در جهان هستید دوستتون دارم خیییلی زیاد شما فوق العاده هستید.
خدا حفظتون کنه
سلاااااام استاد جان جانانم و دوستان گلممم
با اینکه این چند روز خیلی ورودی های منفی به خورد خودم دادم شما و فایلهایی که سر وقت ، به ترتیب و پیوسته میزارین تنها منبع انرژیم بود
این چند روز حس و حال خوبی نداشتم چون از یه طرف امتحانی داشتم که هرچی جلوی خودمو میگرفتم که با بقیه از سختیش نگم و کلا مثله بقیه نشم که به نکات منفی اون امتحان فکر نکنم تا حدی تونستم ولی خوب تا حدودی هم نشد ذهنمو کنترل کنم و دقیقا نتیجه باورهامم گرفتم و شرایط نسبتا سختی رو هم متحمل شدم اما خوب یه جاهایی هم باورهای درستم وارد عمل شدن و به کمکم اومدن
از یه طرف یه الگوی تکرار شونده تو خودم پیدا کردم تو کارم که خیلی اذیتم میکنه و هرچقدر بهش فکر میکنم نمیفهمم چیکار باید باهاش بکنم تا حدودی میدونم چه باورهایی باعث این موضوع شده ولی نمیدونم با بعضی از این باورها باید چیکار کنم و از یه طرف هم اصلا نمیفهمم بعضی از این باورها چی هستتتت چیه که تو ذهنم تار عنکبوت بسته
و در کل برای همین یه مقداری انرژیمو از دست دادم
اما در مورد موضوع الان باید بگم که من بچه که بودم همیشه از دزدیده شدن میترسیدم و درواقع خانوادم منو میترسوندن که تنهایی جایی نرم و درواقع کابوس همیشگیهای من این بود که خواب میدیدم منو میدزدن حالا به هر طریقی
اما الان چندین ساله که دیگه هیچ خوابی نمیبینم نه اینکه کم خواب ببینم یا بعضی وقتا کلا کلا کلا هیییییچوقت هیییچ خوابی نمیبینم
مثلا بعضی وقتا تو کامنتها میخونم که بچه ها خواب رویاهاشونو میبینن خیلی دلم میخواد منم تو خواب اهداف و آرزوهامو ببینم چون احساس میکنم خیلی برام واقعی تر میشه اما کلا دیگه اصلا نمیدونم خواب دیدن چجوری هست
و البته من خوابمم خیلی سبکه یعنی با صدای چکه شیر آب از خواب بیدار میشم و به خاطر همین خیلیم اذیت میشم هیچوقت یه خواب آروم و راحت ندارم همش با احساس خستگی از خواب بیدار میشم چون درست خوابم نمیبره
به شدت مشتاقم فایل بعدیتونو بشنوم چون موضوع خواب موضوع جالبیه و تا حالا بهش فکر نکرده بودم که باورهای ما در ناخودآگاهمون خودشونو در قالب خواب هم نشون میدن
مثل خوابهای بچگیم که وقتی بزرگ شدم تموم شدن چون اون باورهای اشتباه کم کم حقیقت خودشونو از دست دادن و من فهمیدم که دزد و این چرت و پرتا نیستن و از ذهنم پاک شد و صد البته که اگر باورهای الان هم درست بشه قطعا از قالب خوابهای ما پا به فرار میزارن
اما من همیشه خواب ندیدن خودمو به وجهه مثبت نگاه میکنم چون احساس میکنم با خواب دیدن انگار اصلا اون شبو خواب نبودیم و تو یه دنیای دیگه سرگردونیم
با نام ویاد خدا
سلام به استاد عزیزم ومریم جان بی نظیر وتمام دوستان عزیزم تو این سایت الهی
الگوهای تکرار شونده خوابهای من
پرت شدن از بلندی
نرسیدن به امتحان
قبلاً یه رابطه عاطفی داشتم که چند ساله تموم شده مفهوم خواب این که اون فرد بهم میگه دیگه رابطه تموم شده ما هرگز بهم نمیرسیم
دیدن این خواب که یه فرد سیاه و زشت میخواد به من دست درازی کنه
این خوابها چندین ساله تکرار میشه
به نام رب یکتا، تنها قدرت عالم!
سلام استاد جان)!
سلام به همه…!!
بیام از خواب هام بگن براتون…
قبلا که سرشار از استرس و ترس و نگرانی بودم و وسط جنگ و دعوا های عصبی خانواده…
و خواب هایی از در صلح نبودن با وجود پاکم…
همش خواب میدیدم دارم فرار میکنم و یکی داره دنبالم میدوعه!
یا اینکه توی قفس گیر کردم!!
یا اینکه از یجا دارم پرتاپ میشم و نیروی حاذبه داره منو میکشه ولی به زمین نمیرسم!
یا خواب میدیدم افتادم و با افتادنم از روی تخت و زمین بیدار میشدم…!
یا همین اواخر خواب میدیدم همش سر جلسه ام و دارم امتحان میدم یا توی نشستم توی ماشین و دارم امتحان میدم(نمیدونم چرا واقعا!)
البته این از استرس نبود فقط زمان های که زیاد امتحان داریم منم خواب امتحان میبینم…
حالا الان جالبه که چه خواب هایی میبینم…!!+
در بیشتر و 98 درصد مواقع که اصلا خواب نمیبینم و چشم هام رو میبندم و وقتی باز میکنم هوا روشن شده…
خیلی آرامش دارم بدنم کاملا سالم و سلامته و پر از حس خوبم!!
اون بقیه درصدش، برمیگرده که ذهنم بیشتر صرف چه چیزی شده باشه…
همین دیشب خواب دیدم دارم با 3 دی کار میکنم(مهارت جدیدی که دارم بهاش رو پرداخت میکنم و با تمرکز یاد میگیریم) کل روز پشت نرم افزار بودم و وقتی خوابیدم ،صبح که بیدار شدم ،دیدم کلا داشتم توی خوابم با نرم افزار کار میکردم،خیلی جالب بود برام!
حتی از استاد هم پرسیدم، آیا عادیه من چند روزه دارم خواب میبینم؟
گفت ارع عادیع،منم همینجوریم، وقتی میخوای حرفه ای بشی و زیاد کار میکنی اینجوریه!
و یاد شما افتادم که توی دوره ها میگفتید که وقتی یه مهارت رو خیلی تمرکز میزاری یا روی خودت با تمرکزی کار میکنی، خوابش رو میبینی که این نشونه ی خوبیه!
یا خواب دیدم که تونستم توی خواب احساسم رو کنترل کنم و به نکات مثبت توجه کنم یا خوب از قانون استفاده کنم و…
که این خوابم وقتی روی خودم زیاد کار میکنم میبینم که چیز خیلی خوبیه!
بعضی موقع ها هم انقدر خواب های مسخره و خنده دار میبینم که وقتی پا میشم ،مات مبهوت فقط میخندم از اتفاقاتی که توی خواب افتاده…!
تعریف نکنم بهتره…! البته کم پیش میاد!
خلاصه خواب میتونه به ما نشونه بده درمورد افکار و باور ها و روحیه ای که داریم و نشونه ای درمورد اینکه تمرکزمون کجاست و داره کجا صرف میشه!
خواب اون آدم قبلی،نشون میده که منو اون قبلی هیچ نسبتی با هم نداریم،
چون اون آدم قبلی هرشب انواع کاووس های دردآور رو میدید و با اون ،نصف شب از خواب بیدار میشد؛
ولی این آدم هرشب با مرور اتفاقات خوبش
و هرشب با عشق بازی با خدا و توی آغوش خودش میخوابه و صبح هم خدا خودش بیدارم میکنه!
با عشق از حال خوبمم…
از شما و مریم بانو و اعضای این سایت بی نظیر تشکر میکنم)!+.
به نام خداوند بخشنده مهربان
استاد عزیزم سلام سلام به خاله مریم عزیزم
استاد چه کردی با من چه کردی با من استاد این مدت که شما این سوال ها این الگوها این پترن هارو سوال کردید من توی کامنت ها هم پاسخ میدام و ذهن همیشه درگیر این موضوع و این مسأله بود چرا من همیشه این الگوهای برای من تکرار میشه چرا من همیشه بدهکار هستم و چرا یک مدت من پول خوب میسازم و حتی پول بیشتر از بدهی ها میسازم بدهی ها پرداخت میشه اما دوباره بازم من بدهکار میشم باور ها همیشه من به ایده های میرسم یا الهام میشه که پول زیادی میخواد یا چرا من همیشه یک مدت پول خوب در میارم اما بعد از مدتی دوباره این کم میشه و نوسان داره و یا میخوام فعلان مواد بخرم شرایطی برای من پیش میاد حتی توانای خرید مواد اولیه کارم هم ندارم
استاد استاد استاد. عزیز چه کردی با این سوال ها
من چندین روز بود خیلی ذهنم درگیر این مسأله بود و هر مقداری فکر میکرد به هیچ جوابی نمیرسیدم هی فکر میکردم واین سوالات از خودم میپرسیدم که چرا دلیلش چیه حتی این چند روز به حرف های که میزدم به دیگران و رفتارهای که در کارم داشتم حتی کوچکترین فکر را هم زیر ذرهبین قرار میدام تا شبی که تو بالکن نشسته بودم داشتم فایل گوش میدادم بعد این جمله به من الهام شد گفت تو یک پاشنه آشیل داری این پاشنه آشیل تو پول است گفتم پول پول ترمز من است گفت بله گفت تو پول عامل موفقیت میدونی پول عامل نیست پول وسیله است پول تمام مشکلات تو رو حل نمیکنه بخشی از مشکلات تو است اما تو تمام تمرکز روی پول است
ذهن من انگاری دریچه های باز شد بعد. شروع کردم نوشتن و هر مقدار فکر میکردم میدیم دقیقا درست من تا اون لحظه فکر میکردم من اگر این مقدار این تومان میلیارد پول داشته باشم تمام مشکلات کارخانه من حل میشه استاد من میشستم حساب میکردم حساب میکردم اگر خدا آنقدر به من پول بده این بدهی میدم فکرهای من نگاه کن پاشنه آشیل های من اگر من پول داشته باشم من برای یکسال آینده مواد اولیه میخرم میزارم تو انبار داشته باشم بعد تمام بدهی ها پرداخت میکنم بعد یک مدت به خودم استراحت میدم یعنی من به هر چیزی فکر میکردم تهش پول بود بعد هر مشکلی هم برای من رخ میداد منتهی میشد به پول اگر کاری میخواستم انجام بدم ایدهای و راه کارهای شرایطی اتفاقاتی که به من داد میشد به پول بود خوب من هم که این ترمز داشتم چیکار میکردم میرفتم هی وام میگرفتم هی قرض میگرفتم. و این چرخه دایره وار هی ادامه داشت من خودم نمیدونستم اما بخاطر اینکه من این باور داشتم این ترمز داشتم به این شرایط هدایت میشدم
این باور از کودکی به من گفت شده بودم من از کودکی تو بازار کار کردم کار کارمندی یا کاری که تو شرکت اینجوری باشه نداشتم هیچ وقت همیشه تو بازار آزاد کار کردم و به نوعی شاگردی کردم خلاصه تمام آدمها تو بازار کسانی که من با اونها کار کردم این باور داشتن و به من هم داد بودن حالا این باور چی هست پول حلال تمام مشکلات است پول باشه همه چیز درست میشه پول اگر باشه همه چیز فراهم است حتی اگر دشمن هم داشته باشی با تو دوست است و مدتی صلح میکنه این باور یکی از کسانی بود که به من این همیشه یاد میداد و این ترمز ها این باورهای معیوبی بود که من داشتم و معیار سنجش من از موفقیت آدمها میزان داری یعنی پول نقدی که داشتن بود تو ذهنم ابن بود این آدم اگر این مقدار داره آدم موفقی است یعنی هر چیزی یا پول سنجش میکردم و با پول وزن میکردم و این باور ها آنقدر در من ریشه داشت اصلا من یکی از عواملی که من باعث شد که دنبال رو شما باشم بخاطر همین عامل بود پول داشتن این هم به هر مقدار زیادی اشکال ندارد اما من پول عامل موفقیت میدونستم و اگر هم میخواستم باور خودم عوض کنم فقط به این دلیل بود که پول بیشتری به دست بیارم نه تنها موفق نمیشدم حتی شرایط هم برام سخت تر میشد تا زمانی که این ترمز پیدا کردم دقیقا یک فایلی دارم که روی اون موسیقی پخش میشه و شما این هی تکرار میکنید آقا جان شما اگر باورهای خودتون را درست کنید بسازید هدایت میشوید به مدار هدایت میشوید به مسیر درست بعد این من گوش میدادم میگفتم چجوری برم تو مدار پول بعد میرفتم اون فایل دوازده قدم گوش میدادم درباره فروش سیار تابو هنری نقاشی و به این فکر میکردم چجوری میشه تو مدار پول رفت. اما به این دلیل به خاطر اینکه من پول عامل موفقیت میدونستم اصلا متوجه نمیشدم خلاصه این ترمز من هی روی اون کار میکردم تصمیم گرفتم گفتم حسن تو باید از پایه ریشه باید این درست کنی دیگه نباید ابن چرخه ادامه پیدا کنه من مدت بیست روز دنبال موادی بودم برای کارم و یک جای این مواد داشت و هم قیمت بالا میگفت و هم این که من پول کافی برای خرید این مواد نداشتم بعد این ترمز پیدا کردم گفتم نه دیگه نه من باید دنبال راه یا ایده ای باشم که بدون که قرض کنم این مشکل حل کنم من دیگه نمیخوام قرض کنم یا به کسی بدهکار بشم نمیخوام استاد استاد من این گفتم سعی کردم تمرکزم روی این موضوع بزارم خدا من را به راه ها و شیوه های هدایت میکنه بدون اینکه قرض کنم یا به کسی بدهکار باشم من به خواستم میرساند دیروز یکی از دوستان من اومده بود به من سر بزنه من چند روز پیش بهش گفت بود یک همچین موادی با این مشخصات احتیاج دارم بعد کلی خوشبش کردیم بعد گفت راستی حسن برات اون مواد پیدا کردم گفتم آقا ناصر من نمیتونم پول نقد بدم الان اگر میتون با شرایط خواست من کنار بیاد باش گفت اتفاق اون هم یکی از دوستان قدیم من است باهاش صحبت کردم گفتم این شکلی گفت باش بگو بیاد رفقیت رفیق من هم هست بگو اشکالی نداره اصلا استاد این به من گفت بعد تو دلم گفت آنقدر زود جواب داد آنقدر سریع یعنی ترمزها رو من پیدا کنم آنقدر سریع خواست هام اتفاق میافته استاد دلم میخواست بلند بشم برقصم از خوشحالی خدایا شکرت استاد بینهایت ازت سپاگزارم. من اصلا از زمانی این الگوهای تکرار شوند شما گذاشتید من هی دارم به این پترن ها دارم فکر میکنم آنقدر دارم پاشنه آشیل دارم پیدا میکنم
اولین مهم ترین چیزی که من به معنای واقعی درک کردم به باور رسید این من با باورهای خودم من خلق میکنم من میسازمش من دارم با توجه به آنچه که کانون توجه من است دارم تو زندگی دعوت میکنم این به معنای واقعی کلمه درک کردم
دوباره اینکه این ترمز پیدا کردم که من ترس کم شدن مواد اولیه یا دیر رسیدن داشتم نمیدونم این باور چرا دارم ولی احساس میکنم این بر میگرده به باور فراوانی یک ترسی داشتم مثلا این استرس داشتم که مواد اولیه تمام شود نکنه من تو خرید بعدی سختم بشه یا نکنه شرایط جوری بشه مواد اولیه کم بشه این ترمز کی فهمیدم زمانی که شریک من گفت چرا کارمند اضافه نمیکنی روی دستگاه تا تولید بالاتر بره بعد من گفت خوب حالا اندازه مواد داریم کارمند. بعد به خودم گفتم چی گفتم الان اندازه مواد یعنی چی اندازه مواد همین کلمه نشستم گفتم چرا من اینجوری فکر میکنم بعد کلی ریز شدن کلی فکر کردن کلی اتفاقات که قبلا رخ داد من این باور داشتم که اگر مواد اولیه کم بشه من چیکار کنم مدت زمانی طول میکشه تا حاظر بشه بعد کارم میخوابه یعنی آنقدر با یک کلمه با یک جمله میتونه کلی باور پشت اون حرف اون جمله باشه که من دارم میگم
الان یک تمرین و یک کاری دارم انجام میدم بهتر باور ها و ترمز هارو شناسایی کنم. اومد یک فایلی درست کردم استاد هر روز اتفاقاتی که من انجام میدم این رخ میده تجزیه تحلیل میکنم اگر خوب باشه دنبال باورهای که خوب هستن میگردم تقویت کنم اگر هم بد بود دنبال ترمز ها میگردم
مثلا
امروز تاریخ فعلان
امروز این اتفاق رخ داد مثلا خوب بود
چه باوری من دارم که ابن اتفاق خوب رخ داد
و توضیح میدم با جزییات و فکر میکنم بهش دنبال باور که باعث این اتفاق خوب بوده میگردم
امروز این اتفاق رخ داد مثلا بد بود
چه ترمزهای دارم که باعث ابن اتفاق بود
بعد میگردم دنبال ریشه اون چیه و چرا چطور ابن باور چیه این ترمز چیه که ابن اتفاق رخ داد است
این تمرینی است که داره به من کمک میکنه به من مثلا یکی از اتفاقاتی که رخ داد تو یک روز
من یک دستگاهای قرار بود بفرستم برای شخصی تو ماهدشت کرج من تو تهران هستم
بعد شرایط جوری بود نه جرثقیل پیدا میکردم نه لیفتراک به اولش من به راننده گفتم ببین میشه این روی ماشین بار زد
این بنده کمر درد داشت بعد ترسیده بود که من بهش بگم این با کارمندها انجام بده بعد به من گفت آقا زنگنه این فقط کار جرثقیل است با دست اصلا نمیشه بعد همین حرف و همین کلمه تو ذهن من هم کار سخت و خارج از توان ما آمد خلاصه من هم هر کاری میکردم نمیتونستم جرثقیل پیدا کنم بعد همان موقع شریک من رسید گفت چی شده گفتم این دستگاه میخوام بفرستم کرج دنبال جرثقیل میگردم گفت جرثقیل بابا جرثقیل نمیخواد به چند تا از بچه ها بگو بیان بعد آنقدر تو ذهن من این باور سخت اومده بود گفتم نمیشه خیلی سنگین بعد طولش هم زیاد گفت بگو بیان من درستش میکنم خلاصه با چند تا پالت چوبی دستگاه بار زد آنقدر راحت نه زور میخواست نه جرثقیل هیچی فقط باید میگرفتن تعادلش حفظ میشد
من همین تمرین شب اون شروع کردم نوشتن
چندتا چیز فهمیدم باور هر کسی باهم دیگه فرق داره اگر یک کاری برای یک شخص به راحتی انجام میشه دلیلش فقط باور است
بعدی دنبال این باشم با کمترین صرف وقت هزینه انرژی بهترین بازدهی
حالا خیلی زیاد ولی مهم ترین چیزی که من از تو همین اتفاق فهمیدم این جمله که شما گفتید استاد اگر کاری سخت پیش میره بخاطر این است که من باور درستی ندارم و دقیقا این اتفاق رخ داد من اکرذبلپر این داشتم مثل شریک و بجای وردی تا مناسب به خواستم توجه میکردم و باور این میخواستم تو ذهنم میشود به راحتی هدایت میشدم و همین تضاد اتفاق گفتم نکن من تو کارهای دیگه این شکلی بخاطر این نوع باور ها کلی سختی کلی هزینه انجام دادم و آخرش هم این اتفاقی که میخواستم نشده بعد شروع کردم دنبالش گشتن دیدم چقدر زیاد بود دقیقا مشابه همین اتفاق به خاطر باورهای خودم شرایط سختی گذارندم
استاد بینهایت ازت ممنونم چقدر این پترن ها این الگو ها این سوالات داره به من کمک میکنه من روی دوره دوازده قدم دارم کار میکنم اما این فایل مثل یک جرقه برای ترکیدن دینامیت تو مغز من شد بینهایت ازت سپاگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
در پناه حق
به نام خدا .
یکی از خواب های تکرار شونده من به مدت چندین سال در دوران مدرسه ام بود که همیشه خواب میدیدم امتحانی را خبر دار نبودم یا حتی اشتباه برای امتحان دیگری خوانده ام ولی امتحان کتاب دیگر بوده اونقدر این خواب ها تکرار میشد که من میفهمیدم از کجا نشست میگیره از وسواس من من بسیار برای درس و نمره و امتحان وسواس داشتم و باید همیشه بهترین میبودم و این وسواس فکری خیلی به من آسیب می زد و یکی از آسیب های جدی که دیدم سر دردی بود که از وقتی یادمه باهام بود موقع مدرسه و درس و امتحان که هر روز من سر درد داشتم و اون سر درد با یک شب خوابیدنم خوب نمیشد و فرداش ادامه داشت به لطف الله یکتا بعد اتمام تحصیلم درگیری و وسواس من خیلی خیلی کم تر شد سر درد من بهبود پیدا کرد بیشترش و من دیگر آن خواب هارو شایددد بعد چندین ماه یک بار ببینم .
خواب دیگرم که موقع گرفتن گواهی نامه و ابتدای یادگیری ماشین زیاد میدیدم این بود که من توی خواب هیچ وقت ماشین رو سالم به مقصد نرسوندم همیشه تصادف بود توی خواب من و این توی واقعیت ترس به جون من می انداخت تا حدی که دیگه جرعت ندارم ماشین افراد دیگه رو دست بگیرم
خواب بعدی من اینه که من توی خواب میبینم که چشم هام باز نمیشن نوعی خوابآلودگی عمیق انگار پلک هام بهش وزنه چند کیلویی آویزونه هر چی تلاش میکنم کمی ببینم دوباره همه چی سیاهی و توی خواب به هرکس میگم کمکم کنه من نمیبینم انگار نه انگار براشون مهم نیست تا حدی که تا از خواب میپرم سپاس گزار الله میشم که میبینم که چشمام سالمن .
و فکر کنم با توجه به الگو های خواب های قبلم که دستگیرم شده بدونم منبع این خوابمم از کجاست .
وسواس
من از عینک استفاده میکنم و هر روز که از خواب بیدار میشم چک میکنم ببینم چشم هام ضعیف تر نشده آیا.
و این به وسواس فکری من بدل شده .
وسواس وسواس وسواس همشون از وسواس میان انگار ….
اما خواب های امتحانم با پایان مدرسه ام نمام شد …
خواب های تصادف با گرفتن گواهی نامه و رانندگی نکردن با ماشین بقیه تمام شد
اما خواب چشم هام رو چکار کنم ؟ چشمام رو چطور سالم کنم ؟چطور خواب در مورد چشمام را به پایان برسونم ؟
؟؟؟
استاد نازنینم سلام و خدا قوت
چه خوشتیپ شدی
استاد دقیقا قبلا همیشه خواب میدیدم دارم سقوط میکنم یا پرواز میکنم ولی خیلی وقته دیگه خواب اون مدلی نمیبینم الان جدیدا خواب رابطه جنسی زیاد میبینم و دلیلش هم شاید این باشه که خیلی وقته پرهیز دارم و دارم تمرین میکنم که از هر جهت پاک زندگی کنم . استاد جان خیلی وقته دیگه کابوس نمیبینم از خواب نمیپرم یا به زور بخوام بخوابم ، ساعتش که بشه مثل بره خوابم میبره و اتوماتیک ساعت پنج و نیم شش بیدارم استاد من زندگی امروزم آرامش و آسایشم در زندگی پیشرفت در کارم ارتباط های بهترم امیدوار و با انگیزه بودنم هدفمند بودن و رو به جلو بودن و پاک زیستن را از شما یاد گرفتم و چقدر زندگی بدون رنجش و کینه بدون کنترل و قضاوت بدون توقع و ادعا و با توکل و ایمان ادامه دادن و توحیدی رفتار کردن را دوست دارم و هیچ وقت چنین حس و حالی را تجربه نکرده بودم الان تقریبا نود درصد مواقع حالم خوبه بعضی وقت ها هم که از مسیر خارج میشم به یاد می ارم کنترل ذهن و تمرکز بر نکات مثبت و برمیگردم به مسیر . من توی جهنم بودم و الان اومدم توی باغ سرسبز ودارم لذت بردن و زندگی کردن و تجربه میکنم وای استاد فراموش کردم موضوع این فایل ولی خدا را شکر الگوهای تکرار شونده هم کمتر شدن و هر وقت تکرار شد سعی میکنم اول خودم و سرزنش نکنم بعد هم میثاق جدید ببندم که مرتبه بعد بهتر انجامش بدم مثلا من یکی از الگوهای تکراری برام دادن پول به مجری استا و بنا و نصاب و … قبل از این که کارشون و انجام بدن و این موضوع باعث میشد که اونا انگیزه نداشته باشن برای انجام صحیح کار و من همیشه به مشکل برمیخوردم باهاشون یا این که قرارداد امضا میکردم بدون اینکه بخونمش یا اینکه پای معامله که میرفتم یهویی یه تخفیف میدادم که یارو باورش نمیشد و بعدش خودم تعجب میکردم مه چرا همچین کاری کردم یا از بس دیگران و قضاوت میکردم همیشه با همه درگیر بودم الان خیلی بهتر شدم اها راستی مچ یکیشو گرفتم همیشه پولم تمام میشد یعنی الان هم همین اتفاق افتاده میگفتم تمام میشه ولی بعدش پر میشه این باور و الگو باعث شده که خیلی بترسم و نگران بشم و کارهای احساسی انجام بدم مثلا چیزام و زیر قیمت بفروشم یا تخفیف زیاد بدم یا اعتماد بنفس این و که با یکی حرف بزنم و ازش بخوام کارش و درست انجام بده را ندارم و فکر میکنم همه ازم میفهمن که پول ندارم و این هم باید اضاف کنم که خودم هم به هزار نفر گفتم که دیگه آخر پروژه هست و من هم خالی خالی شدم . خدا را شکر که شما را دارم و میتونم پاشنه های اشیلم و بشناسم
با تشکر