پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 30 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-04 23:13:032024-02-14 06:18:27پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام سلام سلام
ی مدت بود کامنت نزاشته بودم واقعا دلم تنگ شده بود
بریم سر وقت سوال این فایل زیبا
به شخصه واقعا به این موضوع تاحالا فکر نکرده بودم که تو خواب الگویی داشته باشم
ولی حین دیدن فایل یاد اوری کردم به خودم فایل هارو و ی چیز خیلی عجیب که تاحالا از دیدم پنهان بود به نظرم اومد
من تو 90٪خوابام ی موضوعی دارم که نمیخوام بقیه بفهمن و همیشه تو خوابام استرس این دارم که بقیه بفهمن و در کل خواب ارومی نداشتم با این قضایا
وقتی بیشتر درموردش فکر کردم دیدم بله کار باور های خودمه من حرف مردم برام مهمه انقدر مهم که داره توی خوابام تکرار میشه اینو قبلا هم میدونستم ولی نه در این حد
تصمیم دارم دوره عزت نفس استاد خریداری کنم و روی این بخش. از شخصیتم بیشتر کار کنم
براتون بهترین هارو ارزومندم
وقتتون به خیر. و خوشی
یا حق
سلام استاد عزیزم
وقتی اسم این فایلو دیدم خیلی خوشحال شدم میدونستم که قراره یه چیز بزرگ رو درونش پیدا کنم
چون من خلی خواب میبینم
وقتی که با دقت فایل رو گوش دادم فهمیدم تا حالا برام پیش نیومده که یک خواب تکراری رو ببینم
و یا موضوع که به صورتهای مختلف تکرار میشه تجربه کرده باشم
و یا حتی فکر نمیکردم که تا حالا به موضوعات خوابم اصلاً توجهی کرده باشم
اما درونم میدونست که حتماً باید یه ربطی بین خوابهای من و الگوهای تکراری زندگیم وجود داشته باشه
وقتی که بیشتر تامل کردم فهمیدم که این مقاومت ذهنم بود که نمیذاشت به حقیقت پی ببرم خوابهامو کنار هم چیدم
من اکثراً خوابهایی میبینم که درونم احساس استرس و اضطراب شدیدی رو به وجود میاره
طوری که وقتی از خواب بیدار میشم خدا روشکر میکنم که یه خواب بود
توی خوابم همه چی واقعاً حقیقی به نظر میرسه
قدم اولمو برداشتم از تعداد خوابهای زیادی که دیده بودم چند تاییشو یادم بود اونا رو کنار هم گذاشتم
1. مثل وقتی که داشتم از یه بمب بارون فرار میکردم
2. و یا وقتی که دختر بچه رو گم کرده بودم و هراسون داشتم دنبالش میگشتم
3. و یا داشتم خواهرم رو از یه خطر به سمت جای امن میبردم
4و یا حتی وقتی توی خواب داشتم از دست دادن یه نفر رو تجربه میکردم
5.و آخرین خوابم که دو تا مار بزرگ وقتی که ترسیدم دور من پیچیدن
وقتی همه اینها رو کنار هم چیدم رسیدم به یه موضوعی به نام
(( ترس))
توی ذهنم جرقه روشن شد من واقعاً توی خوابم دارم ترسیدن رو تجربه میکنم به خاطر همینه که حس اضطراب و استرس بهم دست میده
همین تازگیا شما درباره گربه چکمه پوش فایلی گذاشتید
دقیقاً پی بردن من به ترس و دیدن این انیمیشن ارتباط نزدیکی به هم داشتن
این درخواست من بود همیشه از خدای خودم میخواستم که بهم بگه علت دیدن خوابهای متعددم که همشون بد بودن چیه
بعد از اینکه به این نتیجه رسیدم واقعا تعجب کردم !!
چون فکر میکردم ترس برای من یه موردی بود که همیشه سعی میکردم بهش حمله کنم !!
مثلاً
1. توی دانشگاه وقتی برای اولین بار قرار بود از کارهامون دفاع کنیم هیچکس جرات نمیکرد اولین دفاع رو داوطلبانه انتخاب کنه
نمیدونستیم چی در انتظارمونه من که این موقعیت رو دیدم تصمیم گرفتم بترسم حمله کنم و اولین دفاع رو خودم بردارم.
2. و یا وقتی میخواستم پولی که دارم رو تو مسیر یادگیری علاقهام خرج کنم
شک نکردم
چون دو راه داشتم یا باید اون پول رو خرج علاقم میکردم و یا باید شهریه پرداخت میکردم رفتن به سمت علاقم و ترس از عدم پرداخت شهریه به سراغم اومد ولی من بهش غلبه کردم به سمت علاقم رفتم و گفتم خدا شهریه رو جور میکنه و دقیقاً هم جور شد
3. وترس از رانندگی توی سربالایی های تند ک هرجور شده بود تنهایی انجانش دادم
و مثال های دیگه ای اگه بگمکامنتم طولانی میکنه اما همرو یادآوری کردم به خودم…
باز هم فراتر که رفتم فهمیدم که از بچگیم دقیقاً وقتی که خیلی بچه بودم ترسهای شدیدی داشتم ترس از تاریکی ترس از تنهایی حتی ترس از آمپول…
این ترس درون من ریشه داره و دقیقاً پاشنه آشیل منه..
تااینجا هدایت شدم از اینجا به بعد هم میدونم خدا هدایتم میکنه.
میدونم که باید مداوم روش پاشنه آشیلم کار کنم( باید بیشتر کار کنم)
دوستون دارم
همه ی اینهایی که نوشتم الهاماتی بود که فقط به من گفته میشد و من مرور میکردم با خودم …
هدایت اینجوریه
میاد میشینه تو قلبت تو ذهنت
میگه بیا درستش کنیم
تو از پسش بر میای .
سلام دوستان گلم (◍•ᴗ•◍)
الان کمتر ولی بچه بودم خواب های شبیه زیاد میدیدم . البته دیشب خوابی دیدم که مربوط به یکی از الگو های قدیمیم بود که خیلی وقت بود ندیده بودم .
بچه تر که بودم بشدت خواب یه جاده ای رو میدیدم که به یه جایی میرفت . یه خونه شاید . انگار از همین اول جاده که بودم میتونستم اون خونه رو بیبینم یا تصور کنم .
یه جاده ساده و خاکی که دور تا دورش پر درختایی مثلا چناره . برگ های زرد . رو زمین پر از برگ بود .
جاده ای که ارامش عجیبی بهم میداد . ارامش وحشتناکی.
انگار که همش دلم میخواست توش قدم بزارم و برم به اون خونه ای که احساسش میکردم . ولی کلا یا وسط راه بیدار میشدم و یا کلا نمی رفتم تو اون جاده . ولی خیلی ارامش بخش بود.
احساس میکردم خیلی دلم میخواست اون خونه رو بیبینم . یه بار تا دم درش با یه پسره رفتم . تمام مسیر باهم حرف میزدیم . به خونه که رسیدیم . اون رفت تو و من ازش خداحافظی کردم . بعد که بیدار شدم تا مدت ها به خودم میگفتم چرا نرفتم تو اون خونه . برام جالبه که اون خواب یه حالت دو بعدی داشت و ما داشتیم از کوه بالا میرفتیم و دوچرخه هامون دستمون بود . دوبعدی بود مثل بازی ماریو قارچ خور. دوربین از بغل بود و من خودم و اونو از بیرون میدیدم.
مدت ها بعد که فک کنم چند سال بعد بود دوباره همون خوابو دیدم . و با همون پسر از کوه با دوچرخه هامون بالا رفتیم . و وقتی رسیدیم به اون خونه اون پسر دعوتم کرد که برم تو . منم هم گفتم نه ممنون . ولی از رو کنجکاوی از توی در نگاهی به داخل خونه انداختم . از اینجا به بعد خوابم اول شخص بود . دقیقا یادم میاد . از لای در نگاه کردم . یه خونه کاملا ساده . چراغا خاموش بود . یکم تاریک بود . شبیه خونه مادربزرگم بود . پذیرایی بزرگ که چند تا فرش توش بود . یه ستون وسط . یکی اون ته به پشتی تکیه زده بود . یه بخاری بغل . کاملا ساده . ولی انگار برای من دنیای دیگه ای بود که تونسته بودم از بیرون بیبینمش . نمی دونم چرا اونجا اینقدر احساس ارامش عجیبی داشتم . ولی انگار به ارزو دیرینه ای رسیده بودم که اون خونه رو دیدم . هنوزم برام عجیبه چرا اینقدر دوس داشتم اون مسیرو طی کنم و اون خونه رو بیبینم .
مسیری که احساس ارامش عجیبی بهم میداد.
اگه بخوام احساسمو یکم توضیح بدم . من مدت ها بعد از این خواب انیمیشنی دیدم که دوباره اون حال و هوا رو برام زنده کرد . انیمیشن شهر ارواح میازاکی . که شما در قالب یه دختر در یه دنیای ناشناخته اید . و اون پایین یه قطار هست که میخواید بدونید کجا میره و وقتی سوارش میشید و احساس اینکه یه جای جدید میرید . کلا احساسم شبیه اون سکانس معروف انیمه میازاکی بود . کسایی که فیلمو دیدن میتونن درک کنن چی میگم .
در عوض یکم بزرگ تر که شدم . هر چند ماه یکبار یه خوابایی میدیم .
خواب اینکه دیگه دنیا تموم شد . دیگه جای قایم شدن نیس و تو هرگز ارامش نخواهی داشت . و انگار با این حس که دیگه نمی تونی ارامش داشته باشی به زندگیت ادامه بده . باید با ترس زندگی کنی.
مثلا خواب میدم زامبی ها همه شهر رو گرفتن و دیگه همه در نا امنی هستیم . به زندگی ادامه میدیم ولی دیگه زندگی نا امنه برا همه . دیگه حتی تو خونت امنیت نداری . احساس ترس منو میگرفت . و یجورایی به خودم میگفتم با اوضاع کنار بیام . بعد از مدتی با ترس از خواب پا میشدم و وقتی میدیدم هنوز با ارامش رو تختم هستم و دنیا روال عادی خودتشو داره بشدت احساس ارامش میکردم . چون فکر میکردم قراره تمام عمرمو با ترس زندگی کنم و احساس میکردم نمی تونم . بعد که پا میشدم و میدیدم دنیا سرجاشه اینقدر نفس راحتی میکشیدم .
عموما خوابم هول هوش این بود که دیگه همه چی برا همه تموم شد . همه در نا امنی و خطر و ترس و نا امیدی هستن و الان این روند طبیعی زندگیه .
البته اینم کم بیش میدیدم . ولی باز دیشب خواب دیدم که در خطرم و هیچ راه فراری ندارم و میتونم برای خودم برم و زندگی کنم ولی کنترلی رو اوضاع ندارم . این جور موقع اینقدر حالم بد میشه و با ترس خیلی زیادی از خواب پا شدم . وقتی پا شدم و دیدم همش خواب بوده خیالم راحت شد .
این کلا دو مورد از مواردی بود که احساس کردم قابل ذکره . امیدوارم مفید بوده .
همتونو دوس دارم
خوابای خوش ببینید
شب و روز همگی بخیر (◍•ᴗ•◍)
بنام خدا
با سلام و درود خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم و دوستان تلاشگرم
قبلا این فایل رو شنیدم اما نمیدونستم چه جوابی بدم چون معمولا خیلییی کم خواب میبینم درمواقعی که مغزم اشفته اس فکرم مشغوله در خوابهام منعکس میشه وکلی خواب متفاوت میبینم قبلا که بچه تر بودم یک سری خواب ثابت میدیم اینکه میفتم زمین و نمیتونم پاشم این خواب قبلا هر چند شب یک بار میدیدم
چند خواب ثابت هست نمیگم هرشب میبینم ولی میشه یه الگو درنظر بگیرمش
قبلا خواب میدیدم که کفشم گم شده الان تقریبا دو سال یا بیشتر نمیبینم این خواب رو ولی همیشه تو خواب میدیم که مثلا تو مدرسه هستم و کفشام گم میشن و پا برهنه میرم
خواب دیگه که خیلی میدمش یه ماشین دارم و عالی رانندگی میکنم و هرجا دوست دارم میرم انقدر این خواب برام قبل لمس وواقعی هست که وقتی بیدار میشم چک میکنم اصن ماشین دارم ؟!
خوابی که بازهم مدام که چند وقت اخیر باز دیدمش و تقریبا این خواب از سه یا چهار ساله که دارم میبینمش درمورد بیماری برادر بزرگمه که تقریبا چهار ساله خوب شده ولی تو خواب میبینم بیماری برگشته این خواب رو فک کنم بتونم دلیلش حدث بزنم برادرم سال درگیر این بیماری بوده و آرامش نداشتیم و من خودمو درگیر خانواده و بیماری برادرم کرده بودم روزهام پراز تنش استرس بود و حال خوبم رو به حال خوب خانواده ام بسته بودم و ازاون موقعه با وجود تغییراتی که داشتم ولی این ترس تو ذهنم موند که اگر بیماری داداشت برگرده بازهم زندگیت اونجوری ترسناک میشه در حالی که میدونم خالق شرایط زندگی من فقط خودمم و چند روز پیش که بعد ماه ها خواب دیدم بازم کمی ترسیدم اشفته بودم وقتی بیدار شدم .
از استاد عزیزم سپاس گذارم که این چندوقت که این فایل های الگوهای تکرار شونده رو گذشتین من خیلی از باورهامو پیدا کردم و یه جا یادداشت میکنم که دونه دونه برم سراغشون و بتونم حلشون کنم .
سپاس گذار خداوند هستم که من رو به این سایت بینظیر هدایت کرد.
در پناه الله شاد سلامت باشید.
سلام دوست عزیزم
کفش ینی جفت روحی یا همون کسی که هدفاتون تو این دنیا بهم لینک و وصل هست و باهم بهش میرسید…
من سالها خواب میدیدم ک میخوام کفشای ارزون بخرم ولی لحظه آخر پیشمون میشم و میگم صبر میکنم و بعدا یه کفش خوب میخرم .
و بعدا ک جفت روحیم اومد تو زندگیم خواب دیدم ک بالاخره کفش خوب خریدم.
باسلام خدمت شما
من کلا از فایلهای رایگان استفاده کردم و سعی میکنم مرتب حال خودم را خوب نگهدارم و بر بیماریم غلبه کنم در مورد قبل از استفاده کردن از فایلا میتونم بگم ک از اونجاک من از مارمولک ترس شدیدی داشتم همش با مارمولک ها روبرو میشدم و از اونروزی ک یک ساله پیش بود ی فایلی استاد فرموده بودندک ابوموسی نباشیم همون خروسی ک از ی محدوده خاص جلوتر نمیرفت و میترسید همونجا تصمیم گرفتم ک منم از مارمولک دیگه نترسم و اتفاقی ک برام افتاداینکه دیگه موقعیت های روبرو شدن با مارمولک دیگه تمام شد و وقتی اونقدر وحشت و ترس داشتم از مارمولک شاید باورتون نشه اما در خواب هم مارمولک میدیدم و واااای ب اون شبی ک من مارمولک را در خواب میدیدم حتما فرداش برام ی اتفاق بد پیش میومد یعنی دیگه خودم منتظر بودم میگفتم دیشب تو خواب دیدم خدایا چی میخاد بشه ولی از وقتی دیگه نترسیدم (برای غلبه بر ترسم هم همونجوری ک استاد فرموده بودند ک برید تو دل ترسهاتون منم خیلی نزدیک مامولک رفتم و دستم را نزدیکش بردم و گفتم ببین اخه چرا میترسی اون ک خیلی بی ازاره و دیگه ترسم ریخت)
و از اون ب بعد هرگز و هرگز نه ترسیدم و نه دیگه خواب مارمولک دیدم . البته از وقتی روی خودم کار میکنم خوابی نمیبینم و خیلی ارام و اسوده میخوابم و اینها را همش از فایلهای استاد و تمرکز روشون دارم.اما در مورد گذشته و خوابهایی ک میدیدم میتونم بگم ک من چندین مورد را میدیدم مثل اینکه در خواب میدیدم دارم فرار میکنم ولی نمیتونم انگار درجا میزنم.اون خواب امتحان داشتن و اماده نبودن برای امتحان هم میدیدم با اینکه 13ساله از دانشگاه رفتنم تمام شده.و گم شدن در مسیر هم برام تو خواب پیش میومد.و خواب فامیل هم ک از دنیا رفتن هم میدیدم .و دیگه اینکه از پله یا پشت بام پرت میشدم پایین و یکباره از خواب میپریدم بالا.
ولی تمام اینها برای زمانی بوده ک من همون افکار و ترسها و نشخوار های ذهنی را داشتم ولی از وقتی تصمیم گرفتم تغییر کنم ک البته چک و لقد خوردم با از دست دادن سلامتی،خداراشکر دیگه هیچ خوابی نمیبینم و گاهی شده ک ی خوابم ببینم اگه خواب بدی باشه در خواب ب خودم میگم استاد عباسمنش گفتند ک در این موقعیت باید بتونی احساس خودتو زود خوب کنی حالاچیکار کنم و بدین ترتیب حالم اوکی میشه توی خواب
البته در مورد سلامتیم ک حرف بسیار دارم ک اینجا جاش نیست
سلام
من واقعا متوجه نشدم وقتی جواب این سوالات رو میدیدم دلیلش رو چطور متوجه بشیم از کجا بدونیم چ باورهایی ناخواسته در ذهن ما باعث تکرار این الگو ها میشود؟
خب مثلا خود شما که خواب میدیدین که تو سیاه چاله میوفتین چرا چی باعث شده بود این الگو هرشب تو خواب تکرار بشه
توضیح بدید لطفا
تنها تورا میپرستیم وتنها از تو یاری میجوییم
این فایل های الگو های تکرار شونده را من قبلا یک بار دیدم و وقتی که این الگو ها را دیدم باعث شده بود که به خودم راجعه کنم وببینم که الگویی هست که در گذشته در من اثر گذاشته باشه و همیشه داشته باشه تکرار بشود دیدم بله یک الگو دارم که این حدود شانزده ساله که با منه اونم الگوی شروع از اوله همیشه یک سال به جلو حرکت میکنم بعدش یهو با کله میخورم زمین و این هر سال برای من اتفاق می افته زمان دبستان اینطور بود که همیشه میگفتم که باید دیگه درس بخونم و همین باعث میشد که همیشه هر چند موقع برم و یک کتاب یا دفتر نو بخرم و با خودم عهد ببندم که دیگه تمام این تو بمیری از اون توبمیری ها نیست و باید شروع کنم ای چند وقته که دارم روی روانشناسی ثروت کار میکنم خیلی کم کاری میکنم اما از اونجایی که جهان کاری میکنه که یا پیشرفت یا مرگ من مثل یویو شدم یو یویی که هر بار از قبل پایین تر میره و الگوی تکرار شونده من این بود که نمیشه و باید همیشه از نو شروع کنم یعنی این که فکر کنم از این باور نشئت بگیره که اگه مثلا یه اتفاقی مثل این باشه که پولتو از دست بدی دیگه بهت بر نمیگرده و دیگه مثل سابق نمیشوی مگه این که از صفر شروع کنی مثل روانشناسی ثروت و دوازده قدم که من چند ماه هست خریدم و لی استفاده نمیکنم و وقتی که مشکل مالی یا دیگر مشکلاتی که دارم سراغشون میرم ولی خب الان خدا یه تضاد بزرگ جلو گذاشته که واقعا اگه حلش نکنم دیگه تمومه فکر نکنم بتونم از بعد این تضاد دیگه اون آدم سابق بشم ولی الان چنان حس خوبی دارم که نگو از جلسه دوم روانشناسی الان بیشتر از ده میلیون پول ساختم و این تضاد اومده که این الگو تکرار شونده که هیچ وقت پول ندارم و همیشه باید از سر اول شروع کنم رو از ریشه بکنه
در حد توانم تونستم ردپا بگذارم
عاشقتونم
در پناه حق
باسلام این فایل الگوهای تکرار شونده که من دیدم ولذت بردم الگوهای از خودم پیدا کردم که تقریبا از وقتی وارد کار ودرامد شدم
این بود که من همیشه توی هر مراسمی پولم صفر میشد
واین قضیه با توجه به شنیدهایم از این فایل سالی
شده یعنی یک سال وفور نعمت دارم یک سال دیگه نه یک الگوی دیگه داشتم که هر وقت ماشین عوض میکردم این وقبول کرده بودم که حتما باید سه بار تصادف میکردم یعنی طوری بود که منتظر بودم ویادم میاد که سه تا تصادف کوچک میکردم با خودم میگفتم آخیش خدارو شکر این سه مورد با خسارت حداقل تمام شد
استاد من دوسالی هست که دارم روی باورهای کارمیکنم ولی اون اتفاق قشنگیه که منتظرش هستم هنوز نیافتاده با دیدن فایلهای شما فهمیدم چرا چون من ادامه نمیدادم
میدونید الان فهمید چرا مثالی که بزنم اینه اگر یک حد صفری باشه بالای صفر وزیر صفر مشخص شده باشه من آنقدر زیر صفر بودم که الان شاید تازه رسیدم به صفر پس باید ادامه بدهم صفر را رد کنم وناامید نشوم
خدارو شکر که توی این دوسال خواب تکراری دیگه نمیبینم قبلاً خوابهای تکراری من این بود به هر نوعی یکجا گیر میکردم و میخواستم که فرار کنم پاهام یاری نمیکرد و وقتی بیدار میشدم احساس ناتوانی توی پاهام داشتم
سلام خدمت استاد قشنگم
چقد واقعا این فایل ببشتر منو به خودم آورد
من چند مدتی بود خیلی زیاد رو این موضوع توجه داشتم که خیلی بع شدت خواب میبینم
استاد یعنی من دوتا دنیا دارم انگار
یکیش اینه که هستم و زندگی میکنم
و یکیش دنیای خوابم …
اکثر اوقات هم خواب بد میبینم
و خواب های خوبم خیلی کمه
ولی تموم خواب هام چه خوب چه بد طولانی هستن
عین تومار
یعنی من چندین ساعت مثلا3 ساعت خواب میبینم یک تیکه
جواب سوالی که پرسیدین …
1. من خیلی خواب مادر بزرگم و یا عمه مادرم یا دایی پدرم رو میبینم (ادم هایی که فوت شدن و تو این دنیا نیستن) و همش اینجوریه که فقط دارم ازشون خواهش میکنم بمونین لطفا بمونین پیشم ..من نمیخام شما برین و دنیا با وجود شما قشنگه بعد اونا میان.. یه حرفی به من میزنن انگار جواب یه سری سوال هامه بعد مثل هوا و اکسیژن جلوم محو میشن … و حتی یه سری وقتا یه سری از رفیقام یا پارتنرم که ازم خیلی دورن این خواب میبینم که همش دارن میرن… و من هی میگم صبر کنین کجا میرین و فلان ولی انگار صدای منو نمیشنون
2.وقتایی که احتی 1 هفته بعد امتحان دارم از همون 1 هفته قبل این خواب رو میبینم که همه رفتن سر کلاس امتحان دادن من جا موندم نرفتم… یا همش میرم سر کلاس میبینم وای امتحان گرفتن و تموم شده و من نرفتم یا یه سری استاد های دانشگاه دارم که سخت گیرن و من هنیشه سر کلاسهاشون دیر میرسم … و این خیلی حس بدی میده بهم
3.خواب اینو میبینم که عروسیمه … بعد خیلی شادم خوشحالم اصلا یه جوریه که میگم وای همینو میخاستم از خدا اینجوریه که میگم چقد خوبه من عروسیم رو خیلی دوس دارم( با این که من کلا به ازدواج و … حتی فکر هم نمیکنم )
4.خواب میبینم که یه نفر تو خواب عاشق منه و ب شدت ب من علاقه داره و همش مواظب منه این خواب و خیلی دیدم یه بار یه شخصی بود که ب شدت عاشقم بود ولی من همش تو خواب میگفتم من پارتنر دارم من عاشق اونم … یا باز خواب دیدم که یه فردی خیلی دوسم داره و با مهربونی جوابم میده بعد من میگم نه من پارتنر دارم… و همش تو فکرم چجوری به پارتنرم بگم که مثلا اینا منو دوست دارن در صورتی که ب من ربطی نداره و حس اوناست… و اکثر اوقات که پارتنرم میفهمه ناراحت میشه ولی میگه عیبی نداره…
4.این خواب رو من به شدت میبینم استاد ب شدتتتتت
این خوابه که: یه جایی هستیم حالا با بر اثر (زلزله .طوفان. حتی حمله آدما . تانک . و بلاهای زمینی ) زمین به هم ریخته … و خونواده من هم هستن و من همیشه دارم ب اونا کمک میکنم همش دارم خونوادم رو نجات میدم میگم شما برین شما فرار کنین من میام .. حدود 4 بار این خواب رو دیدم که آدما (پلیس..یا این ادم های که تو دنیا هستن ..یا اینایی که با تانک دشمنن) به شهر حمله کردن و من فقط دارم خونوادم رو نجات میدم… و اصلا از این که اتفاقی برای خودم بیوفته نمیترسم همش به فکر اینم من هیچیم نمیشع ولی اونا انقد مثل من قوی نیستن
5.خواب میبینم که دارم از دست یه آدمی فرار میکنم و تا میان در رو ببندم یا پنجره رو ببندم یا هرچی در یا اون چیزایی ک میخام ببندم کوچیکه ( خودم از خوابام خندم میگیره) یا در کاملا بسته نمیشع انگار در رو درست نساختن که من بتونم ببندم چارچوب بزرگ و در کوچیک :/// بعد من خب ؟ دومیدانی کار میکنم و دوییدنم خیلی سریع و تند بعد تو خواب از دست اون ادم که میدوه دنبالم اصلا نمیتونم بدو ام دارن میدو ام هااا ولی انقد آرومه که انگار سوال تردمیلم و تکون نمیخورم و خیلی زور میزنم که برسم …و نمیرسم و نمیشه
6. یه خوابی هم که 4 بار برام تکرار شده خب؟ اینه که خیلی میبینم پیامبر یا خدا یا حیوانات ولی صدا دارن حرف میزنن و نقش خدا هستن همه شون باهام صحبت میکنن و مثلا همین چن وقت پیش خواب دیدم که خدا بود که داشت صحبت میکرد البته بهم گفت ادامه بده قطعا میرسی و گفت نتیجه پیشرفت هات توی ادامه دادنته
7. راستی استاد من خواب شما رو هم زیاد میبینم … همش به این صورت که فقط من و ابجیم که تو این مسیر هستیم شما رو میشناسیم بعد شما انقد تو خواب من خوشحالین که من شما رو میبینم همش میگم وای دیدمتون خدای من دیدم شما رو و شما انقد خوشحالین که منو دیدین و چقد خوشحالین که من چقد تغییر کردم اینو خیلی دیدم یه بار تو یه خونه دیدمتون یه بار تو رستوران یه بار یه جایی بود عین پرادایس و اونجا همو دیدیم و همش دارم اشک شوق میریزم و اینو میگم من در اون حد مدارم بالا نرفته که شما رو ببینم پس این یه لطف از طرف خداعه…
ولی استاد اون خواب عشق رو که گفتم خب ؟ خیلی حسش عمیق یا خواب ترس هام حسشون عمیق
من خوابی خوراکی و فلان هم میبینم ولی هیچ بو و طعمی نداره
ولی خواب هایی که با احساس همراه
اصلا انگار کلا حسش میکنم …
الله اکبر
استاد زبانم بند امد
استادقبل ازاین که رونشانه امروزم من را هدایت کن بزنم با همسرم داشتم از خواب دیشب دیده بودم صحبت میکردم
که یه دفعه رفتم تو سایت دیدم اون خوابی که برایم اتفاق افتاد شمابه عنوان مثال زدید
خیلی دوست داشتم تعبیر شو بدونم
استاد تا این لحظه خیلی به حرفاتون ایمان کامل داشتم این فایل رودیدم ایمان من به شما بینهایت قوی تر شد
از خداوند برایت ارزوی موفقیت در تمام جنبه های زندگی دارم مرسی استاد ️