پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 5

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شهرزاد گفته:
    مدت عضویت: 2174 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم خانم شایسته که دوره کشف قوانین زندگی رو ترکونده و سلام به همه دوستان نازنین.

    اول از آپدیت دوره کشف قوانین زندگی بگم. وقتی دیدم دوره آپدیت شده صادقانه بگم اولش خوشحال نشدم. چون این دوره رو خیلی خیلی زیاد دوست داشتم ولی جایی خارج از پروفایلم سیوش نکرده بودم. و وقتی دیدم دوره اپدیت شده و احتمالا قسمتهاییش حذف شده، احساس کردم این گنجینه ارزشمند رو از دست دادم. ولی وقتی اپدیتها رو دیدم متحیر موندم. چه تمرینهای فووووق العاده ای به این دوره اضافه شده و دقیقاااا زمانیکه من بیشترین نیاز رو‌ به شخم اساسی زدن توی باورهام داشتم.

    یه چند وقتی کامنت توی سایت نذاشتم. نیاز داشتم کمتر حرف بزنم و بیشتر فکر کنم تا بتونم یک تصمیم بزرگ بگیرم. شاید اگه بزرگترین تصمیم زندگیم نباشه، بی شک یکی از بزرگترین تصمیماتیه که تا الان گرفتم. تصمیم برای جدا شدن از شرکتی که باهاشون کار میکنم، راه اندازی بیزینس خودم و مهاجرت به دبی همزمان.

    گرفتن این تصمیم برام سخت بود و عمل کردن بهش سختتر چون به یکباره من رو از الگوهای سالیان دراز جدا میکنه و وارد دنیای جدیدی میکنه. تصور کن موقعیتت توی بزرگترین شرکت صادرکننده قیر ایران، جزو تاپ ترین مدیریتهاست، درآمد عالی دلاری داری، مدام در حال سفرهای خارجی هستی و شرکت هزینه هات رو تقبل میکنه تا تو بعنوان نمایندش توی کنفرانسها حضور داشته باشی و با مشتریان مذاکره کنی، در کمتر از یک سال یه خونه جدید بسیار زیبا گرفتی برای مادرت هم ماشین شاسی بلندی که دوست داشته رو خریدی. همه باهات با احترام و علاقه برخورد میکنن و خیلیها علنا ابراز میکنند که آرزوشونه تو‌ موقعیت فعلیِ تو باشند، حتی کسایی که توی همون شرکت توی پوزیشنهای دیگه کار میکنند حسرت جایگاه و درآمد تو رو میخورند. هر روز با ماشینی که دوسش داری هر ساعت که بخوای میری شرکت، کارها رو مدیریت میکنی و برمیگردی و به راحتی درآمدی داری که خیلیها تو بیزینس شخصیِ خودشونم ندارند.

    و حالا تو تصمیم میگیری که همه اینها رو رها کنی، اختیار قلبت رو بدی دست خداوند و بِکَنی از همه چیز، و وارد دنیای جدیدی بشی…

    مدام حرف استادم رو به خودم یاداوری میکنم. شهرزاد، استاد جانم یه جایی میگفت “ادمها چند دسته ن. یه عده هیچوقت تغییر نمیکنن حتی در بدترین شرایط. یک عده وقتی که دنیا خوب له و لورده و خردشون میکنه تازه شروع به تغییر میکنند. اما یک دسته سومی هستن که اونا بزرگترین پاداشها رو میگیرن، این دسته حتی وقتی شرایط ظاهرا در پرفکتترین حالتشه، تغییر میکنند.”

    چندوقت پیش وقتی هنوز مردد بودم، یک روز که از شرکت برمیگشتم دیالوگی با خدا داشتم و ازش خواستم خودش راه رو بهم نشون بده و منو تو سردرگمی رها نکنه. خواستم خودش راه رو برام روشن کنه. خونه که رسیدم توی دفترم باز همینها رو نوشتم و‌ از خداوند هدایت خواستم. قرآن رو باز کردم آیه اومد که بر خداوند توکل کن که الله کافیست… اومدم بخوابم که خوابم نبرد. وارد اینستاگرام شدم، یه پیجی که همیشه ازشون کتهای رسمی میخرم رو دیدم که استوری گذاشته. فرناز که صاحب اون برند لباس هست، یه ویدیو از همسرش، مهران رو استوری کرده بود و لینک ویدیوی یوتیوب رو گذاشته بود که یکی داره باهاش مصاحبه میکنه. با همون 10-15 ثانیه متوجه شدم شغل همسرش مشابه شغل منه و کنجکاو شدم که مصاحبه رو ببینم.

    از همون جملات اول به وضوح مشخص بود که ایشون هم شاگرد استاد عباسمنش هستند چون کلام به کلام حرفهای ایشون رو میگفتند و در آخر ویدیو هم خودشون اعلام کردند که شاگرد استادن. اما چیزی که برام فوق العاده جالب بود این بود که مهران توی اون ویدیو داستان راه اندازی بیزینسش رو از اول توضیح داد، شجاعتی که به خرج داده بود، ایمانی که در خودش تقویت کرده بود، توکل و در ادامه ی داستان، هدایت باورنکردنی الله. مهران هم قربانی کرده بود، چیو ؟ بورسیه ادامه تحصیل ژاپن که هر سال فقط به 15 نفر در سراسر دنیا تعلق میگرفت و حقوق نسبتا قابل قبولی که به این خاطر قرار بوده بهش بدن. ولی دقیقا یک هفته قبل از سفرش تصمیم میگیره که تحصیل رو رها کنه و بره دنبال بیزینس خودش. تک تک جملات توی اون ویدیو پاسخ الله بود به درخواست هدایت من. خداوند میخواست با نشون دادن یک نمونه عملی دیگه، به یادم بیاره پاداش پا گذاشتن روی ترسها و فراتر از مرزها حرکت کردن رو.

    و چقدر نشونه های دیگه این چند روز به من نشون داده شد. ویدیوی استاد عزیزم راجع به قربانی کردن به مناسبت عید قربان که سالهای قبل گرفته بودند و دقیقا مصادف شد با عید قربان. و توی اون ویدیو راجع به یکی از فامیلهاشون صحبت میکنند که پا رو ترسهاش نذاشت و به زندگی طبق عادتهاش توی یک شهر کوچیک و با یک حقوق ثابت ادامه داد، و استاد میگن اینه تفاوت بین افرادی که ایمان دارند و پا رو ترسهاشون میذارن و اونایی که از مرز ترسهاشون رد نمیشن.

    امروز که اینو مینویسم قراره چند روز دیگه یک سفر به تایلند برای کنفرانس کاری و جلسات برم، یک هفته با مادرم بیشتر اونجا میمونم چون میخوام در آستانه این تغییر بزرگ یک ریلکسی توی طبیعت زیبای تایلند کرده باشم و فرکانسم بالاتر بره و بعد اخر آگوست برای پیدا کردن خونه به دبی میرم و تو این مدت پروژه های بازم با شرکت تموم میشه و رسما راجع به تصمیمم باهاشون صحبت میکنم انشالله.

    چیز دیگه ای که خیلی برام جالبه اینه که من اولین دوره ای که رسما از استاد شنیدم و روش کار کردم دوره کشف قوانین زندگی بود و حالا دقیقا شروع تغییرات بزرگم همزمان شده با آپدیت دوره کشف قوانین زندگی و یک بار دیگه اساسی روی این دوره کار کردن. و من این همزمانی رو یک نشونه دیگه میدونم از سمت الله هدایتگرم.

    موضوع این فایل راجع به خواب هست. بعد از شنیدن این فایل به یاد اوردم که الگوی خواب من از زمانیکه روی خودم کار میکنم به مراتب تغییر کرده. تا همین سه چهار سال پیش شاید به دلیل شرایط پر استرسی که پدرم توی خونه از بچگیم ایجاد کرده بود، همیشه خوابِ فرار میدیدم. همیشه با سرعت داشتم از عده ای فرار میکردم و بعد طی این فرار انقدر سرعت میگرفتم که به پرواز درمیومدم و گاها بسلامت از اون شرایط خارج میشدم و فاز خواب عوض میشد و گاها یهو وسط پرواز میدیدم قدرت پروازمو از دست دادم و با سرعت دارم سقوط میکنم که یکهو با ترس از خواب میپریدم. این الگوی خواب سالیان سال با من بود حتی تا مدتها بعد ازینکه دیگه با پدرم زندگی نمیکردم! اما طی چند سال اخیر میتونم بگم شاید کلا دو یا سه بار این خواب رو دیده باشم. و به لطف الله حتی الان که در شرف این تغییر بزرگ در راستای تصمیماتم گاها کنترل ذهنم از دستم خارج میشه و دچار استرس میشم ولی خوابهام آروم و صلح آمیزه :)

    استادم دوستتون دارم و تا ابد دنباله روتون هستم. در پناه الله.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 79 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1286 روز

      شهرزاد عزیزم …سلام به روی ماهت …سلام به تموم قشنگی هایی که از پروفایلت میبینم …

      برات مینویسم …نه از منظر عقل …که با انرژی هدایت …

      بارها و بارها کامنت هات رو تو دوره روانشناسی ثروت خوندم …بارها و بارها در دلم تحسینت کردم …

      درمورد داستان هدایتت به آموزش های استاد و روند تکاملی و موفقیت های بینظیرت با دوستم صحبت کردیم و غرق لذت شدیم ازین همه شگفتی های شما …

      همیشه دوست داشتم برات بنویسم …و بگم چقدر برام قابل تحسینی …

      ولی قانون مدار ها همیشه برقراره …به فرکانست دسترسی نداشتم …

      الانم لطف پروردگارم که اجازه میده برات بنویسم …

      از قلبم برات مینویسم …

      هم بسیار زیبایی…

      هم بسیار قدرتمندی …

      هم بسیار جذابی …

      و بینهایت تحسین برانگیزی …

      احساسم بهم میگه بزودی روی بنر سایت …از موفقیت های بینظیرت میبینیم و غرق لذت میشیم به امید الله …

      عمیقا …از ته قلبم …اونجا که جایگاه خداونده …دوستت دارم و برات بهترین هارو میخوام …

      الهی که در هرقدمی که برمیداری …آسون بشی برای آسونی ها …

      روی دوش خدابشینی و الله برات قدم هارو برداره …

      شهرزاد قصه رو به خدای نُورٌ عَلَى نُورٍ میسپارم …

      منتظر خوندن نتایج فوق العاده ت هستم

      بی نظیری دختر …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        شهرزاد گفته:
        مدت عضویت: 2174 روز

        سلام سعیده جانِ زیبا. چقدر تو قشنگی دختر. چقدر زیبا مینویسی و چه کلام پر محبت و چه روح آرومی داری…

        تعریفهای تو چه از من و چه از بقیه بخاطر نور و زیبایی درون خودته و اینکه زیباییهای هر ادم و نکات مثبتش رو میتونی ببینی و مهمتر اینکه انقدر روح بزرگی داری که قدرت تحسین آدمها رو داری.

        اتفاقا خواستم بگم من هم هروقت هدایت بشم کامنتهای یک فایلی رو بخونم، حتما کامنتهای شما جزو اون چند تا کامنتیه که دوست دارم اصلا از دست ندم. کامنتهای شما یک دوره عملی از در صلح بودن با خوده. بسیار آروم، و در عین حال شیطون و طناز، زیبا و تحسین برانگیزی.

        دوستت دارم و امیدوارم در هر جایگاهی که دوست داری قرار بگیری و همه خواسته هات با یه بشکن برات خلق بشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1946 روز

      به نام الله مهربان

      که همیشه در قلب ما وجود داره و همیشه آرام کننده ی همه قلب هاست

      سلام شهرزاد عزیز م

      نمیدونی چقدر خوشحال شدم از خواندن کامنتت

      و چقدر حال کردم با خدای بزرگم و کلی ذوق داشتم با رب العالمین

      شهرزاد عزیز

      قبلاً هم پروفایل شما رو خونده بودم اما الان دوباره هدایت شدم و خوندم و چقدر لذت بردم مجددا

      و این کامنتت که دیگ تیر خلاص بود برای من

      شهرزاد جان تحسینت میکنم بابت این همه پیشرفت و پشتکار و ایمان به خدای بزرگ

      میدونید وقتی که نتایج دوستان رو میخونم یا می‌شنوم که به چه موفقیت های رسیدند کلی عشق میکنم و لذت میبرم طوری که انکار خودم به این موفقیت ها رسیدم

      و از این موفقیت های شما چقدر خوشحال شدم و اشک ریختم و تحسین کردمت

      نمی‌دونم الان کجا هستی و چیکار می‌کنی ولی امیدوارم که دلت شاد و لبت خندان باشه و مادر گرامی شما هم سرحال و سرزنده باشه

      ممنونم بابت کامنت زیبایی که گذاشتی

      خدا نگهدارت باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مسلم گفته:
      مدت عضویت: 2178 روز

      سلام خانم بیک مراد عزیز

      امیدوارم بلطف خدا همه چی بر وفق مراد دلتون پیش بره و خداوند متعال هدایتت کنه به بهترین مسیر ها .

      یاد زمانی افتادم که استاد قصد مهاجرت کرد و دفاترش رو تعطیل کرد چراکه بعد از این ایمانی که نشون داد مسیر موفقیت براش هموارتر و بهتر و عالی تر شد. در پرفکت ترین حالت تغییر کنی و پا روی ترسها بزاری نشان از ایمان و شجاعت شما هست خدا می‌دونه چه برکاتی این تصمیم فوق العاده برات میاره. انسان بوقت هماهنگی با خواسته اش تصمیماتی میگیره که موجب تکاملش و رشد بیشترش میش احساس میکنم شما لیاقت اینو داری که بیزینس و کسب و کار خودت رو داشته باشی و برای خودت خلق ارزش و ثروت کنی. بانوان توانمند و قوی ای مثل شما لایق بهترین ها هستند. براتون آرزوی موفقیت و شادکامی دارم.

      پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1828 روز

      سلام به شما دوست خوبم ،شهرزاد عزیز

      ممنون که برامون نوشتی از مسیری که رفتی و مسیری که در پیش داری…

      از نشانه هایی که دیدی و نشانه ایی که دریافت کردی..

      افرین میگم به شما که چقدر زیبا توحید رو درک کردی و با باورِ قدرت رب العالمین که بدون شک :

      حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى‌ وَ نِعْمَ النَّصیرُ»؛ که: خداوند ما را کفایت می کند، و چه وکیل خوبی، چه سرپرست خوبی و چه یاور خوبی…

      دوست خوبم اینقدر شکر خدا در مسیر نورانی الله هستی که ناخودآگاه دلم نیومد بدون پاسخی به کامنتت رد بشم، و بیصبرانه منتظرم که مجدد بیای و برامون بنویسی از خدایی که کفایتت کرد و از مولایی بهترین یاور بندگان خوبشه…..

      تحسین میکنم همه موفقیتهای شما رو و براتون سراسر نور و عشق الهی میطلبم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1605 روز

    به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش وخانم شایسته چه فایل زیبا وجامعی بود واستاد چقدر زیبا تبیین وبیان کردند این فایل پر مفهوم را چقدر زیبا بود الگوهای تکرارشونده خواب برام واقعا زیبا بود این فایل که حتی ما الگوی تکرارشونده در خواب هم داریم توصیه میکنم چندین وچندین بار این فایل پرمفهوم را گوش بدین تا ملکه ذهن بشه همه چی به احساس ما به فرکانس ما به تمرکز مثبت ما به توجه ها مربوطه خودمون دنیای خودمون را خلق میکنیم همه چی دست خودمونه پس بیاییم ذهنمون را سوق بدیم به زیبایی ها به فرکانس مثبت ما جهان خودمون را ،خودمون خلق میکنیم هر چی هست از ذهنه این ذهن را باید مدیرت کنیم به سمت احساس خوب وغیره ما می تونیم به تمام خواسته هامون برسیم فقط باید بخواییم چقدر احساس خوب مهمه خیلی مهمه سعی کنیم حتی اگه اون موقع که ناراحتیم بخندیم به اتفاقات زندگی شاد باشیم به ویژه احساس خوب داشته باشیم بازم ممنون هر کجا هستین در پناه الله یکتا شاد وپیروز باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مریم بانو گفته:
    مدت عضویت: 1053 روز

    به نام خدای مهربان عشق و معجزه و ثروت

    سلام به روی ماه استاد عزیزم

    سلام به روی ماه مریم عزیزم

    سلام به روی ماه بچه های سایت

    امروز قشنگترین روز زندگی من ،امروز زندگی رو جشن میگیرم ،امروز استاد عزیزم یه فایل جدید گذاشته ،امروز دوباره صحبت ها و آموزشهای استاد عزیزم چراغ و روشنایی راهم میشه ،امروز حالم عالیه ،امروز دوباره خدا سوپرایزم کرده

    استاد عزیزم در مورد خواب من چند سال پیش که تو زندگیم شرایط خوبی نداشتم هر شب خواب میدم که تو یه جاده تاریک تو سرما با چند تا از عزیزانم گیر افتادم که من باید نجاتشون بدم بعد از کلی گشتن و سردرگمی توی اون تاریکی و سرما من یه ماشین پیدا میکردم که باهاش باید همه رو نجات میدادم این خواب و وقتی می‌دیدم که من حتی رانندگی بلد نبودم .شما فکرشو بکن من چه حالی میشدم یا چه حس بدی رو تو خواب تجربه میکردم بیشتر شبهای زندگیم که مجبور بودم عزیزانم تو تاریکی و سرما با یه ماشین نجات بدم در حالی که رانندگی بلد نبودم ،هر بار که این خواب و میدم وقتی بیدار میشدم کلی گریه میکردم و حالم بد میشد .

    ولی استاد عزیزم الان دیگه رانندگی یاد گرفتم

    الان دیگه اون شرایط خیلی بد و ندارم

    الان دیگه حالم خوبه

    الان دیگه خیلی وقته اون خواب بد و ندیدم

    الان دیگه بیشتر خواب مرغ یا ماهی می بینم که دارم تو فریزر یخچالم می‌زارم ،یاخواب میبینم یه گونی پر از سیب زمینی تو خونه دارم

    استاد عزیزم اگه تو نبودی امروز از نفس افتاده بودم

    استاد عزیزم با تو می‌دونم که دیگه نمی‌رم رو به تباهی

    دیگه راه و اشتباهی نمی‌رم سمت سیاهی

    استاد عزیزم تو همون ستاره بودی که به من راه و نشون داد

    استاد عزیزم رو به بیراهه میرفتم اگه تو نمی‌رسیدی

    استاد عزیزم این آهنگ قمیشی رو به شما تقدیم میکنم .بیشتر اوقات این آهنگ و با صدای بلند تو خونه برای شما میخونم و هر بار هم اشک تو چشام جمع میشه اشک شوق برای وجود نازنین شما .استاد عزیزم مرسی که هستی ،،

    خیلی دوستتون دارم .شما و مریم عزیزم و به خدای بزرگ و مهربان میسپارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    آرمین اصغری گفته:
    مدت عضویت: 2361 روز

    بنام خدا

    سلام استادجان

    چقدر زیباست این قوانین بی تغییرجهان

    چقدر زیباست بک گراند پشتتون

    چه احساس خوبی آدم دست میده وقتی

    روی اون چوبها دست میکشه

    عجب صندلی چرمی فکرکنم اصل پوست گاو

    هست چه کیفی میده دراز کشیدن روی صندلی ودیدن فایلها شما ونت برداری کردن

    عجب نقشه بزرگی کیف میده برنامه ریزی کردن ویکی یکی تیک زدن سفره هایی که قرار تجربه اش کنیم

    چه کف تمیز وبزرگی کیف میده ورزش کردن

    چه کلاه ولباس آسی

    چه اندامی

    باور یک فکری هست که بارها وبارها تکرارمیشه

    حالا کار ماچیه. ازجملات تاکیدی به همراه احساس رو تکرار کنیم

    مثلا من ثروتمندم تجسم اینکه در اتاقی پر از پول دارم غلت میزنم

    محصول من به صورت عالی فروش میره تجسم اینکه اس ام اس واریز پشت سر هم میاد

    این باور من

    آهنگ من به گوش تمام کسانی که درحال تغییر هستند میرسه من آرمین اصغری تنها ترانه سرا وخواننده درجه یک جهان هستم

    وحالا تجسم اینکه من پیش شما هستم ویک خونه لوکس خریدم و فقط دارم ترانه مینویسم

    وآهنگ میدم بیرون وبا قیمت بالا دارن ازمن میخرند

    وحالا بریم سر سوالهای استاد عزیزم

    8سال خواب تکراری

    1_چه خوابهای تکراری میبنی؟

    من معمولا خیلی کم خواب میبینم

    2_درخصوص دنبال کردن درخواب؟

    قبلا این خواب رو دیدم

    3_خوابها تکرار شونده ؟

    یکی از خوابهایی که چندبار دیدم

    در مورد این بود که من شب به خدا میگفتم خدا

    ازاینکه پاهام آسیب دیده دوس دارم بدونم دقیقا کجاش آسیب دیده وچه کاری باید بکنم

    که خواب دیدم باید نوار عصب وعضله زانو بگیرم

    که تا چند روز آینده میگیرم

    فقط یه سوالی ذهنمو مشغول کرده دیدن ساعتهای رُند چی نشونه ای میتونه داشته باشه

    مثلا من در روزچندبار میبینم ساعت11:11

    17:17

    00:00

    22:22

    آیا دیدین این ساعتها هم جزیی از نشانست؟

    استاد جان ممنونم ازاینکه وقت میزاری واین فایلها گرانبهاء رو با ما به اشتراک میزاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    افسانه نوشادی گفته:
    مدت عضویت: 1880 روز

    سلام استاد خوبم

    درمورد الگوهای خواب تکرار شونده ی من

    من تقریبا 20 سال یا 23 سال نه هر شب ولی چند وقتی یکبار این خواب رو میدیدم که با یک گروهی داریم فرار میکنییم و من هر کاری میکنم هر چی دست و پا میزنم انگار که تکون نخوردم هنوز سرجامم هر چقدر تلاش میکنم از سر جام انگار نمیتونم حرکت کنم و در صورتی که بقیه به راحتی دارن فرار میکنن (الان این به ذهنم رسید یه لحظه شاید به خاطر این بوده که من خودم رو همیشه در حال رقابت با بقیه میدیدم و میخوام زودتر از بقیه به یک چیزی برسم و خیلی خودم رو مقایسه میکنم با بقیه الان این به ذهنم رسید حالا تا بعد شما استاد دلیلش رو بگید)

    دومین خوابم هم این بود که بیشتر مواقع تا زمانی که حتی دانشگاه میرفتم یا همین اواخر که آزمون استخدامی دادم این خواب مخصوصا شب امتحان یا نزدیک امتحانات میدیدم که من میرم مدرسه یا سر جلسه ی امتحان و اصلا هیچی نخوندم و هیچی بلد نیستم و واقعا هم چقدر ناراحت بودم و تعجب میکردم چرا من هیچی بلد نیستم یا هیچی نخوندم در صورتی که‌من تقریباهمیشه در تمام دوران تحصیلم به استثناء 2 یا 3 سال جزء نفرات اول بودم و هروقت این خواب رو میدیدم صبش بیدار میشدم میگفتم نکنه من برا امتحان هیچی نخوندم یا یادم رفته امتحان داشتم و نخوندم و در صورتی که من خونده بودم (شاید به خاطر اینکه خیلی این موضوع برام مهم بود و براش استرس و نگرانی داشتم یا کلا در زندگیم ترس و نگرانی خیلی داشتم در مورد یه کاری که بخوام انجام بدم چیزایی که به ذهنم میرسه رو میگم تا شما بعدا جوابش رو بگید)

    و سومین خوابم هم مربوط به اینه که من بعضی مواقع خواب بابام رو میدیدم که به رحمت خدا رفته یا یکی از نزدیکانم که خیلی جووون بود و من خیلی خیلی اون موقع ناراحت شدم براشون غصه خوردم یا دوستم که نوجووون بود و فوت کرد و هر بار هم این خواب رو میدیم که اومده تو خوابم بعد از چند وقت و میگه اصلا من نمرده بودم یا فلان جا بودم شما فکر کردید که من مردم و چقدر من خوشحال میشدم و میگفتم بابا این اصن نمرده چقدر خودمون غصه خوردیم و الکی ناراحت شدیم (شاید به خاطر این بوده که من نتونستم هیچوقت نتونستم بپذیرم مرگشونو و باهاش کنار بیام و‌فکر کنم همش دروغ بوده و شاید هم این باشه من کلا تو زندگیم نخواستم خیلی چیزا رو بپذیرم و باهاش کنار بیام و همش باهاش در جنگ بودمو انکارش کردم تو ذهنم)

    اینا خوابایی بوده که من دیدم و اینکه تقریبا اون خواب مرده و فرار خیلی کمتر شده برام از وقتی با این مسیر آشنا شدم ولی خوابه امتحانه چند وقتی که امتحانی داشته باشم هنوز هست ،

    ممنون بابت این فایل که چقدر داره ما رو به درون خودمون میبره .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1272 روز

    «شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است ؛ روز ستاره تا سحر تیره به آه کردن است»

    «نو گل نازنین من تا تو نگاه می‌کنی؛ لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است»

    «بوسهٔ تو به کام من کوهنورد تشنه را ؛ کوزهٔ آب زندگی توشهٔ راه کردن است»

    (غزل 23 سید محمدحسین بهجت تبریزی)

    سلام و درود و رحمت و برکت رب العالمین به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته گرانقدر، و همچنین همه دوستان نازنینم توی سایت.

    یه سنت شکنی کردم و اینبار رفتم سراغ اشعار شهریار، امروز صبح وقتی میخواستم برای فایل کامنت بنویسم خیلی اتفاقی این غزل از شهریار رو دیدم و حسم گفت اینو بنویس. اینکه تا پایان کامنت از حافظ براتون نگم رو تضمین نمیکنم. بریم ببینیم در مورد چه موضوعاتی قراره صحبت کنیم.

    خیلی فکر کردم اون آیاتی از قرآن که در مورد خواب هست رو پیدا کنم ولی چیزی یادم نیومد که سرچ کنم و البته منم خیلی تقلا نکردم. وگرنه میشد گوگل رو سرچ کرد. ولی هدایت شدم به این آیه از سوره عنکبوت و چون در مورد حضرت عشق، ابراهیم نبی علیه السلام بود گفتم بنویسمش توی کامنت که توحید همه چیز میشه، حتی طناب نجات اون لحظه ای که کارد به استخوان رسیده باشه. کدوم یکی از ما توی شرایط مرگ و زندگی قرار گرفته. آره احتمالاً خطر رو تجربه کردیم، ولی ابراهیم نبی توی شرایطی بود که احتمال مرگ 100% بود ولی ایمان ابراهیم به رب العالمین هم 100% بود. (من شخصاً معتقدم ابراهیم با آمادگی صد در صد منتظر بوده به قیمت جانش پای آرمان توحید بمونه. با خودش گفته اگه قرار بر سوختنه، اکی من تسلیمم خدایا. و حتی از پلن‌ بعدی خدا هم خبر نداشته، ولی ایمان کامل داشته به خداوند)

    «فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

    ﭘﺲ ﺟﻮﺍﺏ ﻗﻮم ﺍﺑﺮﺍﻫﻴﻢ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻜﺸﻴﺪ ﻳﺎ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﻴﺪﺵ. ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﺗﺶ ﺭﻫﺎﻳﻲ ﺑﺨﺸﻴﺪ، ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻋﺒﺮﺕ ﻫﺎﺳﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ اهل ایمانند(٢4)

    خدا داره مورد ما حرف میزنه. تقریباً همه مردم جامعه ما ماجرای ابراهیم رو‌ شنیدن. ولی مطمئنم بچه های استاد عباس منش هستن که ذره بین دستشون میگیرن و تحلیل کرانه دقت میکنن به موضوع. آقا توحید همه چیزه، به خودم میگم، برای خودم می‌نویسم تا این باور توی ذهنم جا بگیره که توحید همه چیزه، همه چیز همه چیز همه چیز …

    استاد عباس منش عزیز در مورد یه الگوی تکرار شونده برای خوابها صحبت کردن. حقیقتش من الگویی داشتم که چندبار تکرار شده ولی اینکه مکرر پشت سر هم نبوده، تنوعشون زیاده ، الان اگه براتون تعریف کنم قش قش می‌خندین به این ذهن رنگارنگ حمید که آخه پسر تو از هر چی دستت رسیده ریختی اون تو . چه توقعی داری از ذهنت؟ یه وقتایی به چیزی فکر میکنم ذهنم جواب که نمی‌ده هیچ، ازم سوال هم می‌پرسه که آخه چرا منو تو این موقعیت قرار میدی حمید ؟!(صرفاً جهت خنده)

    #خواب نیروی دریایی رو زیاد میبینم، نگهبان موتورخونه هستم و میام میبینم نصف موتورخانه توی آب غرق شده(آب گرفتگی یه حادثه شایع در نیروی های دریایی همه دنیاست) و همیشه در گذشته استرسش رو داشتم، از راه پله میام بالا میگم اصلا به من چه که داره غرق میشه، من اینجا چیکار میکنم، من کلی سال پیش از نیروی دریایی رفتم بیرون. بارها خواب دیدم با ناوچه رفتیم دریا. وسط دریا میگم من اینجا چیکار میکنم ، من که رفته بودم.

    # یه الگوی دیگه که بارها تکرار شده، خواب دویدن بود، خواب دیدم یه عده دور و برم هستن که منو معطل کردن، و من هی بهشون میگم من باید این مسیر رو بدووم ، چرا اینقدر منو صدا میزنید، بذارید به کارم برسم ، و همش میخوام یه مسیری رو با سرعت بدووم. ولی همیشه اون موقعی که میخوام شروع به دویدن کنم بیدار میشم (یاد شروع فیلم آواتار افتادم)

    #الگوی دیگه تکرار شونده دیدن خواب جنگنده های نظامیه توی آسمون که دارن پرواز میکنن …. (خب چیه ؟ چیکارشون کنم؟ خودشون میان، خخخ) دیروز همسر داشت با چرخ خیاطی کار میکرد و بهش گیرر داده بود که این چرخه فلان مشکل رو داره، گفتم فلانی 50 سال اف چهارده برای ایران پرواز کرد یه نقص جدی توی موتورش داشت که اگه خلبان حواسش نباشه تو حین پرواز جفت موتورش با هم از کار می‌افته و سقوط می‌کنه. ولی با وجود این نقص فنی بزرگ سالها پرواز کرد، باید یاد بگیری با این چرخ خیاطی چطوری تعامل کنی که اون نقص باعث خرابی پارچه نشه. هر باری که چرخت رو عوض می‌کنی چرخ بعدی یه ایراد فنی دیگه داره. حتی بهترین شاهکارهای دست بشر هم نقص فنی دارن مثل اف چهارده… دیشب خواب دیدم یه اف چهارده داره توی آسمون پرواز می‌کنه… میگم خدایا اینجایی که من هستم اف چهارده نداره. اگه توی بوشهرم که بوشهر فقط فانتوم داره. اگه آمریکا هستم که توی آمریکا هم اف چهارده بازنشسته شده. یه جای خیلی سرسبز و پر از جنگل و درخت بود ولی میدیدم یه اف چهارده توی آسمون داره پرواز می‌کنه. بارها خواب دیدم اف 18 توی آسمونه، یا اف 22 میگم خدایا ایران که اینا رو نداره، پس من الان کجام ؟ احتمالا آمریکا بودم خودم خبر نداشتم.

    #خواب فرار کردن از بین حیوان وحشی رو چندبار دیدم ولی به اندازه گزینه بعدی برام ترسناک نبوده…

    #چندبار خواب دیدم توی مدرسه هستم و رفتم نشستم سر کلاس، یه مشت بچه مدرسه ای دور و برم هستن و من قراره با اینها همکلاسی باشم. هر چی میگم آقااااا من الان اینجا چیکار میکنم ؟ بذارید برم دنبال زندگیم ، بهم میگن تو دیپلم نداری، چندتا از درس ها ناقصه. خلاصه این یکی یکی از اون ترسناک هاست.

    # وووووو برسیم به گزینه اصلی … سوهان اعصاب ، زنگ حریق و اعزام به عملیات… بارها و بارها و بارها رفتیم عملیات و قبل از پیاده شدن از ماشین کشته شدیم.(روحمون شاد) یبارش با فایرتراک توی جاده می‌رفتیم برای عملیات ، جاده فرو ریخت، ما هم افتادیم توی دره، و من از بیرون داشتم این صحنه رو میدیدم و به راننده میگفتم ببین یه کمی فرمون رو داده بودی به این طرف زنده میموندیم.

    #خواب جاهای سر سبز و جنگلی زیاد دیدم، خواب طبیعت، آبشار ، آب ، رودخانه ، سرسبزی و نور …

    #خواب انگلیسی حرف زدن با بقیه رو زیاد دیدم، یکیش خواب ملاقات با دونالد ترامپ بود(خدایا خودت رحم کن) داشتم ازش می‌پرسیدم …

    Sir, are you going to be on the next Presidency competition?

    یعنی آیا توی رقابت انتخاباتی بعدی خواهی بود یا خیر ؟ آخه چرا؟ واقعاً چرا؟ از ترامپ دیگه توقع نداشتم پاشه بیاد توی خواب من (به چی میخنیدن خب، مگه تقصیر منه…)

    و البته کلی خواب چرت و پرت و غیرقابل تعریف کردن که وقتی بیدار شدم گفتم خدایااااااا آخه اینا چیه توی ذهن من میاد…

    ادامه همون خواب اف چهارده دیشبم ، توی یه جاده جنگلی بودم و باتری ماشین دچار مسئله شده بود و استارت نمی‌خورد و من میخواستم ماشین رو بندازم توی سرازیری که بتونم روشنش کنم. یادمه دائماً میگفتم خدایا بهم کمک کن، خدایا فقط تو میتونی نجاتم بدی (انگار یه عده ای داشتن منو تعقیب میکردن و من باید فرار میکردم) توی خواب داشتم خدا رو صدا میزدم که منو نجات بده. و تأکید میکردم خدایا قدرت دست توئه. بارها با موضوعات آموزشهای استاد عباس منش خواب دیدم. که دارم همون صحبت‌ها و آموزشهای استاد رو با خودم تکرار میکنم.

    آخرش هم باز یه حسی منو کشوند سمت حافظ شیرازی که میگه :

    «جمالِ شخص، نه چشم است و زلف و عارض و خال ؛ هزار نکته در این کار و بارِ دلداریست»

    «بر آستان تو مشکل توان رسید آری ؛ عروج بر فلکِ سروری به دشواریست»

    «سحر کرشمهٔ چشمت به خواب می‌دیدم ؛ زهی مراتب خوابی که بِه ز بیداریست»

    در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 76 رای:
    • -
      Shahsavari گفته:
      مدت عضویت: 2332 روز

      سلام به حمید اقای عزیز

      تحسینت میکنم برای قلم زیبایی که داری،،برای نوشته های ارزشمندت

      از اینکه ایات قران و شعرا رو در کامنتات میخونم خیلی حس خوبی پیدا میکنم

      جاهای زیبایی که خواب دیدی مث طبیعت و ابشار و..

      همه نشان از ذهن ارام است

      انشاالله که در بهترین زمان در بهترین مکان هدایت شوی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        سلام و درود به شما خانم شهسواری ، خواهر بزرگوار و گرانقدر.

        از کامنت ارزشمند تون بسیار ممنون و سپاسگزارم.

        الهی که همیشه همیشه حال دلتون عالی و توحیدی و مثبت باشه.

        از اونجایی که خواب های ما بازتاب افکار و باورهای روزمره ما هستن، به لطف الهی از وقتی توی سایت استاد عباس منش هستم جنس خوابها هم عوض شده و بیشتر صحنه های سرسبزی و آرامش و جنگل و طبیعت رو میبینم.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      پریسا شعبانی گفته:
      مدت عضویت: 2660 روز

      اقای حمید برادر عزیزم لذت بردم و افتخار کردم ب‌وجود شما ب عنوان یک‌آتش نشان کاربلد و همه چیز دان دقیق

      تکه هایی از خواب شما از علم فراوانتون و علاقه شخصی شما بوده نسبت ب مسائلی مثل جنگنده ها

      و من عاشق روحیه این نوع از اقایون هستم که ب دنبال چیزهای این چنینی هستن و روحیه مردانه دارن

      تکه ای از خواب شما مربوط میشد ب کارتون ک از افکار شما میگذشت که اون هم عشق و علاقه شما بود ب کار

      که اگر عملیات سختی هم باشد من هستم

      تکه ای هم از ترس ها بود

      ک نمیدانم پاشنه آشیلش مربوط ب چیه

      ترس از هم کلاسی با بچه های کوچک

      و ترس از فرار از یک جمعیت

      کلا ترس ها پاشنه آشیل تمام انسانها هست

      ترس ترس ترس

      بهرحال خیر هست و خیر

      هم برای شما هم برای من

      چون من هم‌کامنتی گذاشتم برای این فایل

      و من هم خندیدم در این‌کامنت با ارزش شما و هم افتخار کردم برای وجودتون و اگاهی هاتون

      خواب دیدن با مستر ترامپ هم از بزرگ‌منشی خودتون میگذره

      شما روزانه احساس لیاقت دارید که با انسانهای ثروتمند و درست و‌حسابی هم کلام شوید و اینها هم نشانه هست

      وصلام آقا

      دعای خیر من برای شما و همسر زیبای شما از شهر زیبای آمل و پذیرا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        سلام و درود به شما خانم شعبانی بزرگوار خواهر عزیز و گرانقدر.

        الهی که حال دلتون عالی و مثبت باشه و در بهترین شرایط باشید. توی کامنتتون نوشته بودین از آمل زیبا. کنجکاو شدم برم آمل رو سرچ کنم و واقعا چرا فقط نوشتین زیبا، تصاویر شهر آمل شگفت انگیز بود، بشدت دلم خواست بیام و از نزدیک آمل زیبا و شگفت انگیز و دیدنی و رویایی رو ببینم.

        چقدر جالب بود که نکات ریز خوابها رو اینجوری دقیق ارتباط دادین با پاشنه های آشیل، از اونجایی که خوابها بازتاب افکار و باورهای ذهنی ما هستن پس می‌تونه یه نشانه خوبی باشه که ترس‌ها در واقع پاشنه های آشیل مون هستن. از لطف شما سپاسگزارم و ممنونم از دعای خیرتون.

        راستی یه خاطره از لهجه زیبای مازندرانی براتون بگم، عسلویه یه همکار داریم اهل قائمشهر، یه روز من و یکی از دوستان برای تمرین داشتیم انگلیسی حرف می‌زدیم این همکار مون اومد گفت یه کلمه بهتون میگم اگه تونستین ترجمه اش کنید معلومه انگلیسی تون خیلی خوبه. اگه گفتین (تیسابلینگ) یعنی چی ؟ گفتم این کلمه انگلیسی نیست، ولی به احتمال خیلی زیاد مازندرانی باشه. خودش زد زیر خنده. بعداً معنیشو برامون گفت. یه وقتایی هم پسر عموش میاد پیشش کلا مازندرانی حرف میزنند، منم گوش میدم و ذوق میکنم. گویش بسیار زیباییه.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1286 روز

      حمییید …حمییید از دست توووو

      یعنی الان که دارم مینویسم هم نمیتونم نخندم :))))))))))))

      وای از دست تو و از دست خواب هات :))))

      مگه میشه تموم خواب های آدم تهش خنده دار باشه:)))

      من حق داشتم بخوام مغزت رو بریزم روی دایره و تشریحش کنم :)))))))

      کاش بتونی قبل از خواب …این بنده ی خدا رو از کاسه سرت در بیاری، بزاری حداقل وقت خوابت این سلول های خاکستری یکم استراحت کنن :)))))))))

      اصلا چرا یک آدم باید یک ربطی در نقص چرخ خیاطی و اف چهارده پیدا کنه ؟؟؟؟؟؟

      خدای بزرگ …از دست این مخلوقات باهوشت :)))))))

      ببیین سپاسگزارم ازت برای هر بار که زمان میزاری و برامون هدایتی مینویسی ….وقتی از ابراهیم میگی …وقتی بهش فکر میکنم چشم هام قلبی میشه …به قول اون دیالوگ …قلبم پروانه ای میشه براش …

      بارها و بارها از دست فندک …کبریت یا داغی دیگ و ماهیتابه …گوشه ای از انگشتمون سوخته …و صدبار از درد بالا و پایین پریدیم …متوسل شدیم به آب یخ و خمیردندون و آرد و …هزارتا روش سامورایی تا این درد وسوزش بخوابه …

      وای از ابراهیم …وای ازون آتیش…وای از لحظه ای که …با ایمان واردش شد …

      خدایا …خدای قشنگم …خدای قدرتمندم …فرمانروای کیهان …

      دستمونو بگیر ..کمکمون کن …هدایتمون کن به مسیر اسوه و الگوی قرآن …خلیل الله …ابراهیم دوست داشتنی …

      حمیدحنیف …برای تموم هوش و ذکاوتت …برای انتخاب شعرهای فوق العاده ت ….برای قلب یکتاپرستت ازت سپاسگزارم پسسسر

      مرررسی که هستی

      قلبِ فراوانِ فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        سلام سعیده جان. انسان ارزشمند و موحد. سعیده نورانی پروردگارم.

        ازت ممنون و سپاسگزارم بخاطر کامنتت.

        یادمه توی درس علوم قورباغه رو تشریح میکردن . تو میخوای منو تشریح کنی ؟ خدا به خیر کنه.

        موضوع اف چهارده رو من کامل توضیح ندادم که کامنت خیلی طولانی نشه. چند وقت پیش یه مقاله توی گوگل میخوندم بعنوان اف چهارده تامکت عقاب افسانه ای با موتور های آشغال . و توضیح میداد که چرا و چطوری شد که خیلی ضرب الاجل این پرنده افسانه ای رو ساختن ولی نتونستن به موقع یه موتور خوب براش پیدا کنن، و وقتی یه موتور عالی براش ساختن دیدن هزینه تولید و تعویض حدود 1200 تا موتور اونقدری سنگین میشه که به جاش بهتره افراد رو آموزش بدن که چطوری با این موتورها کار کنن که حادثه ندن. با هزینه ای به مراتب کمتر.

        از اونجایی که آدمها همیشه طبق اصول و قواعد استاندارد کار نمیکنن و یه جاهایی هیجانات درونی شون بر مقررات غلبه می‌کنه باز هم تعدادی از خلبان ها تو حین مانور موتور هاشون از کار می‌افتاد یا منفجر میشد. کلیپ هاش توی یوتیوب هست.

        همه اینا فقط ترسیم اون باور بود که استاد عباس منش عزیز هم توی آموزشها بیان میکنه، توی دوره عزت نفس من اینو از استاد عباس منش شنیدم که هیچ چیز پرفکت و بی نقصی وجود نداره و هر بار بهتر از قبل میشه. و این خاصیت جهان مادیه.

        درسته خیلی تفاوت وجود داره بین یه چرخ خیاطی سردوز با یه هواپیمای جنگنده ولی قانون تلاش برای بهبود و تکامل همیشه یکیه.

        واقعاً با اون قسمت از کامنتت موافقم که وقتایی واقعاً دلم میخواد این مغز رو کنترل شده ببرم توی حالت PowerSaveMode تا کمی آرامش داشته باشم. هر چند خلقت خداوند همیشه در بهترین حالت ممکن هست.

        ممنونم ازت بخاطر تحمل کردن پرحرفی های کودک درون حمید امیری.

        در پناه هدایت‌های سراسر نور رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و میلیاردر و سلامت و موفق باشی سعیده نورانی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1286 روز

          حمید عزیزم ،سلااام بروی ماهت

          صدای من رو مجددا از شیفت شب می‌شنوی همراه با آهنگ ونتیلاتور ها …

          نقطه‌ی آبی شما ،مثل همیشه در بهترین زمان و مکان دریافت شد !

          ممنونم برای توضیحات تکمیلی اف چهارده !

          نمی‌دونم توضیحات صفحه ی چندم از کتابچه ی خلاصه تاریخچه ی جنگنده ها در لوب گیجگاهی داخلی مغز عزیزت بود ،علی ای حال … مغز شما کجا و تشریح یک قورباغه کجا … مقایسه ناجوانمردانه ای بود …

          بزار ازینجا بهت بگم

          بخش icu مخفف intensive care unit

          به زبون عامیانه ،آخر خط درمان …

          جایی که شما در روز شاید چندبار حضور ملک الموت دوربرت احساس کنی :))))

          اما آگاهانه میتونم همین الان کلی خوبی ازینجا برات بنویسم …خیلی خوشحالم که از بخش های بیمارستان،اینجا کار میکنم !

          یک بخش بسته بدون هیچ همراه مریض

          تویی و خدا و بنده ی خدا !

          تویی و وجدانت !

          تویی و کلی تجربه دیدن مرگ از نزدیک

          دیدن جدا شدن روح از بدن و به یاد آوردن اینکه سعیده یکروز هم نوبت توعه ها !

          فکر نکنی خبریه! مرگ برای همسایه ست فقط!

          تویی و شفای مریض هایی که علم پزشکی ازش قطع امید کرده و خواست خداست که به زندگی برگرده !

          اینجا هروقت همراه مریض ها با چشم های نگران ازم میپرسند خانم پرستار ؟ امیدی هست ؟ازین مورد ها داشتین خوب بشه ؟تورو خدا ،حقیقتشو بهمون بگید

          ی نفس عمیق میکشم و بهشون میگم ،امیدتون باید به خدا باشه ،ما داریم تموم تلاشمون رو میکنیم ،در نهایت همه چیز با خداونده

          واقعا کسی میتونه ادعا کنه مریض با ماساژ قلبی من برگشت ؟یا بگه فلان دارو نجاتش داد؟یا شانس اورد،فلان پزشک یا پرستار بالاسرش بود ؟

          من که بعد این همه مدت کار کردن با مریض های بدحال ،به این ایمان رسیدم که در نهایت تصمیم خداونده،که انسان به زندگی دنیا برگرده یا برگرده بغل خدا …

          بگذریم …:)

          بریم قسمت خنده دار ماجرا ،یک همکار کمک بهیار دارم،اسمش رشیده،امان از دست رشید :)

          همش بهش میگم آخه با بیست سال سابقه !من چرا باید وقتی یک کار بهت میسپرم باز باید خودم چک کنم که درست انجامش داده باشی آخه …رشید از دست تو !

          یک مرد قوی هیکل با یک قلب اندازه گنجشک …مهربونه و ساده که میخواد همه ی کارها رو سنبل کنه :))))

          همین امشب بهش گفتم رشید بشین اینجا ،آب مقطر بکش ،من دارو هارو حل کنم ،بعد چند دقیقه صدام می‌کنه میگه ببین بچه ها بلد نیستن که ،ببین چقدر راحته؟

          نگاه کردم دیدم بجای اینکه سر پلاستیکی آب مقطر هارو بکنه و با سرنگ ازشون بکشه،نیدل سرنگ از زیر وارد پلاستیک کرده :)))) ازینجا تا بوشهر شکلک خنده :)))

          بهش میگم رشید جان دلبندم،الان تموم این آب مقطر هایی که کشیدی باید بندازی !!!

          با تعجب می‌پرسه چراااا؟؟؟

          گفتم یعنی تو نمیدونی این کار آن استریله؟ باید از داخل ویال بکشی نه اینکه سر سوزن بکنی توی پلاستیک ،به خودت افتخارم می‌کنی :/

          نگام می‌کنه میگه توروخدا واسه همکارا تعریف نکنیا،بچه ها باز منو دست میندازن:)))))

          حالا من برای شما تعریف کردم که نمیشناسیش:) شما هم به کسی نگو باشه …؟

          حمید حنیف عزیزم ،درحالی برات مینویسم که دو تا همکار دیگه م سرشون گرم پست های اینستاست! خبر هارو برای هم میخونند!

          با اینکه خودم مدت ها بلاگر بودم و کلی رفیق داشتم تو اینستا،الان اسمش میاد انگار یکی ضامن نارنجک رو برام کشیده ،ی جوری فرار میکنم ازون محیط …

          از بس سمی و بیخوده :)

          واقعا چه کاری لذت بخش تر از مشغول شدن به نوشتن کامنت برای بنده های توحیدی خدا …؟

          خدایا اگر تو دستمو نمی‌گرفتی و هدایتم نمیکردی من قطعا از گمراهان بودم

          دلم میخواد بازم برات بنویسم …اما اجازه میدم جای خالی برای سلول های خاکستری مغزت باقی بمونه …هنوز کلی هواپیما و جنگنده و موتور هاشون هستن که باید بررسی بشن :))))

          به دستان قدرتمند پروردگارم میسپارمت

          خدای نُّورٌ عَلَى نُورٍ

          دلم گواهی داده بزودی خیلی هاتون رو میبینم :)

          و غرق رفیق های توحیدی میشم که الان به شدت جای خالیشون رو توی زندگیم احساس میکنم …

          دوستت دارم پسر …از ته قلبم …از جایگاه خداوند …همونجا که همه ی مارو بهم وصل کرده …

          به قول قرآن عزیزم

          وَأَلَّفَ بَینَ قُلوبِهِم ۚ لَو أَنفَقتَ ما فِی الأَرضِ جَمیعًا ما أَلَّفتَ بَینَ قُلوبِهِم وَلٰکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَینَهُم ۚ إِنَّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ﴿63﴾و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف می‌کردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمی‌توانستی! ولی خداوند در میان آنها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است!

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      جواد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2737 روز

      سلام بر حمیدالله حنیف عزیز

      حمید جان

      از اونجا که من در کنار بنایی معبّر هم هستم تفاسیر خوابهاتو یکی یکی میگم هر جا دلت شکست برای ما هم دعا کن

      اول نیروی دریایی

      اون موتور خونه مکان فعلیته بقول استاد بجای اینکه بخای اینجا رو درست کنی برو به یه جایی که از قبل درست هست نمیخاد آب حوض خالی کنی برو به یه جایی که قشنگ آب بندی باشه از قبل

      بند دوم دویدن و معطلی

      شما داری رو خودت کار میکنی اما از بس بچه خوبی هستی میای کامنت هم میزاری بعد ملت میریزن پاسخ میدن به کامنتهات

      بعد مثل خانم شایسته قبلی با یه تایپ ده انگشتی در یک جهاد انتحاری تک تک رو پاسخ میدی اون آخراش میگی بابا میخام یه ذره فایل گوش کنم ملت نمیزارن که

      از بس خوب مینویسی

      خواب جنگنده ها

      داره بهت میگه تا وقتی سوار اف 14 هستی توی امریکا راهت نمیدن هواپیماتو بهتر کن

      گزینه بوق زنگ حریق و اعزام که هیچوقت نمیرسی میخاد بگه این راه تهش به جایی ختم نمیشه به فکر دیگه ای باش

      و ملاقات با ترامپ

      خدا رو چی دیدی بنویس تا اتفاق بیفتد یکی از درخواسهاش فکر کنم شام با رییس جمهور بود

      مگه ترامپ کیه یکی مثل من و تو

      گل و بلبل هم اون ادبیات و قران و حافظ و مولوی و جدیدا هم شهریاره

      توکه میروی…

      …به باران برسان سلام ما را

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        جواد عزیز دلم ، سلام به روی ماهت. ازت خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم که لطف کردی و اینها رو برام نوشتی . خیلی قشنگ بود. الهی که همیشه همیشه حال دلت عالی عالی باشه و بهترین ها رو برای خودت خلق کنی.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1946 روز

      به نام خداوند بخشنده و مهربان

      سلام دوست و رفیق شفیقم

      سلام بر تو ای خواب بیننده

      حاجی چقدر خواب دیدی

      و چقدر هم خوب یادته دمت گرم عجب ذهن قدرتمندی داری

      واااای خدای من چقدر خندیدم از این همه خوابی که دیدی

      سپر به قول خودت چقدر خواب هات رنگارنگ هستند

      آخه ترامپ رو چیکارش داری خداوکیلی

      اون رو کجای دلمون بذاریم خخخخ

      آقا ی سوال فنی از خودت

      آیا خواب های شما رنگی هست یا سیاه و سفید ؟؟؟؟

      چون همه میگن خوابها رنگی نیستند

      اما باور کن خواب های من همه رنگی هستند

      با اینکه زیاد خواب نمی‌بینم و اگر هم میبینم فراموش میکنم اما همون ها رنگی هستند

      و در کل من هنوز فایل استاد رو نشنیدم ولی باید برم بفهمم و درکش کنم به امید خدا .برات بهترین ها رو آرزو میکنم رفیق جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        سلام جواد عزیز.

        بقول بوشهریا «دورت گشتما»

        ببین من واقعاً یادم نمیاد خوابها رنگی بودن یا سیاه و سفید.

        ولی اون اف چهارده ای که داشت پرواز میکرد شعله آتیشش رنگ داشت، چراغهای ناوبری اطراف بدنه اش داشت چشمک میزد قرمز بودن. جاده جنگلی داشتم رانندگی میکردم سبزی درخت‌ها رو یادمه.

        ولی بقیه جزییات رو یادم نیست.

        خب البته غالب خواب‌هایی که ما میبینیم ریشه در افکار روزمره مون دارن. من خودم واقعاً از وقتی توی سایت فعال هستم خیلی خوابهای آرام تری رو تجربه کردم.

        یبار یادمه خواب استاد عباس منش رو هم دیدم ولی الان جزییاتش رو یادم نیست.

        یبار خواب دیدم رفتم یه جایی یه شخص بزرگی نشسته بود و کلی مرید دور و برش بودن و کلی راه رو رفتم و با کلی زحمت تونستم برسم محضر این بزرگ، وقتی رسیدم توصیه اش به من این بود «جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه ؛ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» هیچوقت نفهمیدم حکمت این خواب چی بود و چرا این بیت شعر از حافظ بهم گفته شد.

        خیلی ممنونم ازت جواد جان

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2974 روز

      بنام الله

      سلام آقا حمید خدارا سپاسگزارم که امروزهدایت شدم به کامنت بی نظیرت

      وچقدر خندیدم از این قسمت کامنت

      چندبار خواب دیدم توی مدرسه هستم و رفتم نشستم سر کلاس، یه مشت بچه مدرسه ای دور و برم هستن و من قراره با اینها همکلاسی باشم. هر چی میگم آقااااا من الان اینجا چیکار میکنم ؟ بذارید برم دنبال زندگیم ، بهم میگن تو دیپلم نداری، چندتا از درس ها ناقصه. خلاصه این یکی یکی از اون ترسناک هاست

      انشاالله که رب العالمین بهترین بهترینها برای تو بنده توحیدیش رقم بزنه

      در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        سلام و درود به شما خانم زارع گرانقدر. ممنونم از پاسخ شما. تصور میکردم اون قسمت ملاقات با دونالد ترامپ از همه ماجرا خنده دار تر از بقیه خواب ها باشه.

        وااااای چه استرسی می‌گرفتم از اون خواب مدرسه.

        ممنونم از دعای خیر شما. الهی که همیشه حال دلتون عالی و مثبت باشه.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد نوری گفته:
      مدت عضویت: 1533 روز

      حمید جان عزیز سلام

      انقدر من از این کامنتت لذت بردم و از این شکلی که تعریف کردی خندیدم واقعا دلم نیمد ازت تشکر کنم خیلی بامزه و فوق العاده بود

      و البته مهم تر اینکه منو یاد الگوی تکراری خوابم انداختی چون داشتم فکر میکردم هی چیزی یادم نمیومد چون خیلی کم خواب میبینم اما کامنت زیبای تو باعث شد من به یاد بیارم که منم چه الگوهایی رو دارم.

      خدارو شکر میکنم بخاطر دوستان عزیزی مثل تو که کلی از کامنتاشون هم درس میگیرم و هم با طنازی های زیبات خنده به لب هام میاد

      سپاس گذارم ازت و امیدوارم همیشه شاد و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1272 روز

        سلام و درود محمد عزیز . خوبی برادر.

        از لطف و محبت شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم. خدا رو شکر میکنم که کامنت من برات نکات مثبت داشته. بقول استاد عباس منش پاشنه های آشیل رو هر چقدر کار کنیم بازم به تلاش بیشتر نیازه.

        بسیار بسیار تحسینت میکنم محمد جان و از درگاه خداوند برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. الهی که همیشه همیشه در پناه رب العالمین در بهترین زمان و مکان و شرایط، متنعم و ثروتمند باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    hanife sepehri گفته:
    مدت عضویت: 1443 روز

    به نام خداوند مهربان خالق یکتا

    سلام به شما استادان عزیز و گرامی که خیلی دوستتون دارم

    چقدر دلم برای دیدن چهره ی زیبای خانم شایسته عزیز تنگ شده

    استاد عزیزم از شما سپاس گزارم که به من یاد می‌دهی چگونه رفتاری داشته باشم تا بتوانم قوانین بدون تغییر جهان هستی را بشنوم ،درک کنم ،ببفهمم ،و عملیش کنم

    استاد عزیزم من کامنت فایل قبلیم رو از شما تایید نگرفتم

    اومدم ببینم که چه چیزی باعث شده که نتونستم نظرتون رو جلب کنم .من الگو های تکراری در نوشتن کامنت هایم دارم ،هر بار که شروع به نوشتن می‌کنم فقط انتقاد از خودم بوده ، به زبان اوردن ضعف هایم بوده

    در حالی که امروز انگار یه صدایی ته دلم گفت که تو خیلی تغییر کردی ، تو خیلی ادم متفاوت تری شدی

    چرا اینقدر سعی داری توانایی هایت را نادیده بگیری

    همین که تو سایت هستی پا در مسیر موفقیت گذاشته ای خیلی از کارهای گذشته را دیگر تکرار نمیکنی .

    نظرات و انتقادات دیگران خیلی کمتر تو را از کوره در میارند . از شدت و عصابانیتت خیلی کمتر تر شده ،چون از خودت بیشتر انتظار داری نمیتوانی توانایی های کسب شده ات را ببینی ،

    حالا بریم سر اصل مطلب:

    چه خواب های تکراری داری که تقریبا هر شب میبینی

    استاد عزیزم من وقتی بچه بودم بیشتر خواب میدیدم که هر بار از دست حیونی مثل گرگ و سگ و روباه خودم رو قایم میکنم و اون حیوان مراپیدا میکنه تا من میام پا به فرار بگذارم توانایی دویدن سریع را ندارم.خیلی به سختی فرار میکنم بعد از خواب می پرم میگم که خدا رو شکر یه خواب بود

    بعد که بزرگتر شدم تو دوران مدرسه همیشه خواب همکلاسی هام رو میدیدم که چند وقته ندیدمشون بعد همدیگرو میبینیم و بغل میکنیم بعد از خواب بیدار میشدم میگفتم کاشکی از خواب بیدار نمیشدم .تا مدت چند سال ،خیلی وقت ها هنوز هم میبینم که چقدر با هم شوخی میکردیم

    استاد من بدون استثنا تو تمام این مدت 10سالی که از کلاس دوم دبیرستان بر اثر بی علاقگی به درس فرار کردم و نرفتم مدرسه حتی با گریه های مادرم حاضر نشدم ادامه تحصیل بدهم همیشه خواب میبینم که سر کلاسی هستیم و معلم میخواد امتحان بگیر ه استرس فراوان دارم و به هر سوالی نگاه میکنم نمیتونم جوابش را بدهم ، یا چند تا سوال رو بلدم. با خودم تو خواب میگم من چطور تونستم جواب این سوالات رو بدهم .

    یا تو دوران مجردی و عالم عشق و عاشقی. همیشه خواب میدیدم که جشن عروسی من و طرف مقابل ولی تا میخواهیم به هم برسیم من از خواب بیدار میشوم حتی جوری که گریه هم میکردم چرا من رو از خواب بیدار کردند ،

    تا سه سال پیش دیگه خواب اون طرف مقابل ام رو ندیدم

    یا حدود یک سال خواب یه فرد رو میدیدم که میخواد رابطه بر قرار کنه و من با چشم پر از اشک و گریه واقعی از خواب می پرم طوری که ضربان قلبم انگار به صد در ثانیه رسیده .گلوم بغضی گرفته که خدای من این چه خوابی بود که من دیدم .

    یا بدون استثنا از هر چی توی طول روز حرف بزنم خوابش رو میبینم .

    همین دیروز عکس یه گاو نر رو دیدم که خیلی قلدور بود . شب فقط داشتم با یه بچه کوچیک هر جا قدم میگذاشتم یه گاو نر بستن که داره به سمت من حمله میکنه تا که از خواب هراسان بیدار شدم و گفتم وای راحت شدم ،

    یا تا پنج سال فقط خواب میدیدم که مادر بزرگ و پدر بزرگ خدا بیامرزم میان تو خواب من وچقدر من انها رو با عشق و علاقه اغوش می‌گیرم چقدر اشک میریزم از دیدن انها میگم نه نه بَبا شما که اومدین ،وبیدار میشم که خوابه .

    استاد عزیزم من 31سال دارم توی تمام این مدت چرا خواب ندیدم که به یک مال خیلی زیاد میرسم

    چرا خواب ندیدم که با عشقم سال های سال دارم زندگی خوشی رو سر میکنم

    چرا خواب ندیدم که تو درسهایم موفق ام و به درجات عالی رسیدم

    چرا خواب ندیدم که تو یک باغ بهشتی ام همیشه

    چرا همش خواب های چرند پرند میدیدم که اخرش اشک و گریه بوده تهش فرار کردن بوده ،تهش نرسیدن بوده، تهش جداشدن بوده ،تهش ترسو واهمه بوده ،واقعا وقتی در طول روز به چیز های جالب توجه کردم خواب های خوبی دیدم اما تعدادشون خیلی به ندرت اتفاق میفته. چون من کمتر به اتفاقات جالب زندگی توجه میکنم.

    استاد عزیزم. من از شما سپاس گزارم بابت تمام فایل هایی که می‌گذارید اما امروز واقعا به قلبم ندا شد که من دارم رو به بهبود میروم قراره با کار کردن تمرکزی به حال و احساس عالی برسم که تهش خوشبختی و اخرش ثروت و شادیه بی پایانه.

    خدایا شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مهران علی پور گفته:
    مدت عضویت: 948 روز

    سلام و درود خداوند هدایت گر بر استاد عزیزم و مریم جان اول از همه اینکه خیلی ایده جالبی بود که تمرین های جلسه هارا صوتی کرده اید و خانم شایسته عزیز هم در هرکجا با مثال از دید دیگری این موضوعات را بازتر می کنند برای درک بهتر وسرعت بخش شدن پیشرفت من تامدتی خواب می دیدم که حیوانی وهردفعه یک حیوان متفاوتی من را دنبال می کند و به هر طریقی از دست اونها فرار کردم واز وقتی که با شما آشنا شدم و شما از توحید گفتید که هیچ کس به تو آسیب نمی تواند برساند مگر اینکه قدرت آن ها را باور کنی و من با تغییر باورم که هیچ قدرتی جز رب نیست دیگر این خواب هم برام تکرار نشده حتی یک بار از وقتی که باور کردم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    مرجان فکوری گفته:
    مدت عضویت: 3157 روز

    سلام و عرض ادب خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته فوق العاده شایسته .

    سوال : چه الگوهای تکرار شونده ای را در خوابهای خود می توانی پیدا کنی ؟

    من به جرات می تونم بگم که 98 درصد از خوابهای هر شب من اینه که : من برگشتم به شرکتی که 12 سال پیش اونجا شاغل بودم، و خودم رو می بینم که دارم اونجا کار میکنم اما استخدام نشدم و حقوقی به من نمیدن و من در این مورد ناراحتم اما کمی هم از اینکه دارم کار میکنم خوشحالم، و 3 نفر از همکارانم رو همیشه می بینم که اونها هنوز اونجا شاغلند و توی خواب به اونها غبطه می خورم.

    و 2 درصد مابقی خوابهام اول اینه که شیر یا ببر می بینم و خیلی می ترسم ( احساس ترسم خیلی شدیده) و یه جوری پنهان می شم تا من رو نبینن بیشتر مواقع از درخت بالا میرم و به پایین نگاه می کنم و اونها رو اون پایین می بینم و خیالم راحت میشه که جای من امن هست.

    دوم اینه که به بازار میرم و همیشه هم مغازه ها لباس می فروشن یعنی یک عالمه مغازه لباس فروشی کنار هم ، و من در خواب خیلی خوشحالم و شور و شوق خرید کردن دارم اما فقط لباسها رو می بینم و بررسی می کنم و هیچی نمی خرم .

    سوم اینه که من هنوز دانش آموز دوره دبیرستانم و باید یک امتحان خیلی سخت بدم اما هیچی نخوندم و هیچی بلد نیستم و استرس بسیار زیادی دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    مریم مهدوی فر گفته:
    مدت عضویت: 905 روز

    درودبه استادعزیزم ومریم نازنین

    وهمه دوستان عالیم

    به لطف شمااستادعزیزوذهنی که همه جوره باکلام به کلام شماهرروزآرامش عالی تری رابه خودگرفته است وفقط تمرکزروی نکات مثبت رایادگرفته وهرروزآن راآپدیت می کندوروزهایش راباعملکردبه فرامین شمامی گذراندوتمام امور راباتوکل وایمان به خداوندسپرده دیگرجایی برای خواب دیدن برایش باقی نمانده وبه لطف شماوخداوندیکتایم مدت زیادی سپری شده که دیگرازآن خواب های پرازترس ودلهره وعجیب وغریب خبری نیست وبااین همه توجه به اتفاقات عالی وبی نظیروهرروزپررنگ تروهرروزبابت هرآنچه که دارم شاکروسپاسگزارترمی شوم چقدرسبک شده ام وذهنم آرام است،انگارهمه چیزبه روال خدایی جلومی رودوتوفقط نظاره گرمعجزه هاهستی وبرای خداونددست می زنی وشادوسرمست زندگی می کنی ومن باتمام وجودم عاشقانه زندگی می کنم هرچه می خواهدبشودراضی شده ام به رضای خودش فقط می خواهم بندگی کنم ورعایت اصولش راچهارچوب زندگیم قرارداده ودست دردست استادم به پیش بروم وهرروزازروزقبلم عالی ترومتغیرتر،مسیردرست وراست است دارم می پیمایم وچقدرمناظرزیباودل انگیزاست این هرروزخواب دیدن من درواقعیت است وبیداری،خدایاشکرت.

    درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    متشکرم متشکرم متشکرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: