پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 3 - صفحه 8

660 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2008 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام و ارادت به استاد عزیزم و همه دوستانِ جان

    اول بگم به نظر من شیرینترین نعمت خدا برای من خوابه. انقدر عاشقشم که نگو!! هرچند به تازگی فهمیدم که منم مثل بقیه مردم دنیا همون 7-8 خواب برام کافیه. همیشه چون دیروقت می خوابیدم بدنم به ساعت بیشتری خواب نیاز داشت. ولی الان به لطف 12 قدم و تغییر باورام تنظیم شده.

    از اونجایی که خدا خودش گفته خواب رو برای شما مایه آرامش قرار دادم با خودم فکر کردم چرا همین خوابی که قراره مایه آرامشمون باشه، گاهی مایه ناراحتی میشه.

    «و جعلنا نومکم سباتا»؛ ما خواب شما را مایه آرامش و آسایش قرار دادیم.

    واژه «سَبْت» یعنی قطع کوشش‌های جسمانی و روحانی. و فرصتی برای تجدید قوا. همچنین برای بازسازی ذهن و جسم.

    اللَّهُ یَتَوَفَّی الأنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الأخْرَی إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

    از طرف دیگه در این آیه میگه روح رو کامل توفی می کنیم یعنی بطور کامل از جسم جدا می کنیم، یعنی چیزی شبیه به مرگ. پس این روحی که جدا شده یا به نظر من همون ضمیر ناخودآگاه (کاملا جدا از ذهنِ آگاه) داره برای خودش در جاهایی سیر میکنه که دقیقا تمرکز و انرژی ناآگاهانه ما روشه. همون پاشنه های آشیل یا در حالت مثبتش الگوهای تکرارشونده سازنده مون.

    برای مثال من چند سالیه که خواب تکراری نمی بینم. کلا اصلا کمتر خواب می بینم. نمی دونم واقعا چرا. ولی یادمه حدوداً بین 7 تا 12 سال پیش برای چندین سال مرتب خواب پرواز کردن می دیدم. یه حس فوق العاده دلچسب و رهایی بود وقتی اراده می کردم و از زمین کنده میشدم. بالاسر شهر یا خونه اوج می گرفتم. اراده می کردم با پرنده ها پرواز کنم و اتفاق می افتاد.

    الان خیلی دارم به مغزم فشار میارم که یادم بیاد تو چه مرحله ای از زندگیم بودم ولی دقیق به خاطر نمیارم. روابطم چی بوده؟ کارم چی بوده؟ ولی تنها چیزی که یادم میاد اینه که دغدغه خاصی تو زندگیم نداشتم. ترسی نداشتم. حس می کنم اون موقع روند زندگیم مورد رضایتم بوده که همچین خوابایی می دیدم.

    یک سری خوابهای دیگه هم گهگاهی می دیدم ولی نه بصورت تکرار شونده. مثلا چند بار خواب دیدم که جایی گیر افتادم و کسی دنبالمه ولی نمی تونم در برم (یادمه یه دفعه یک سری میمون دنبالم کرده بودن. یک سری چندتا آدمکش. یه بار هم یه جن)

    در عوض چند بار خواب دیدم یه آقای خیلی مهربون و موجه با یک لبخند نایس کنار ایستاده که می دونستم ایشون جن تشریف دارن ولی یه جن بسیار خوب و مهربون که من هیچ ترسی ازش نداشتم.

    شاید بتونم ربطش بدم به اون آیه ای از قرآن که خونده بودم و تو ذهنم مثل اینکه نفوذ کرده بوده که درباره جن بوده و می گفته در بین اجنّه هم خوب و بد وجود داره. و من توی خواب خوبهاشون رو هم دیدم.

    بقیه خوابهام پترن خاصی نداره و رندوم از افرادی که می شناسم یا نمی شناسم یا فوت شده ها هست. یا جاهای ناشناخته ای که میرم و کشف می کنم. ولی بازم میگم خیلی تکرار نمیشه که بعنوان یه الگو در نظر بگیرمش.

    اما در مورد مادرم خیلی حرف دارم.

    مادرم دختر بسیار باهوش و درسخونی بوده که آرزوی دانشگاه رفتن داشته ولی در 18 سالگی ازدواج میکنه و خواهرم و بعدشم من و 7 سال بعدشم داداشم رو خدا میگذاره در آغوشش.

    با اینکه وقتی محمد داداشم 3 سالش بود مامانم بالاخره رفت دانشگاه و لیسانس تاریخ که عشقش بود گرفت ولی روند خواب دیدنش تعطیل نشد. مادرم همیشه 2 خواب تکراری می دید.

    1- از بلندی یه پرتگاه پرت میشد و با ترس و جیغ بیدار میشد.

    2- خواب می دید امتحان داره و دیرش شده و درسش رو تموم نکرده.

    از اونجایی که مادرم فوق لیسانس هم قبول شد ولی پدرم اجازه نداد که بره تهران و درس بخونه، (چون ما سه تا بچه مدرسه ای بودیم و پدرم هم کارمند شرکتی بود که فکر می کرد نباید خودش رو بازخرید کنه و بره تهران تا مامانم بتونه درس بخونه) بنابراین اون ضربه روحی شدیدی که خورد من فکر می کنم باعث این خواب دیدنهای مکررش شده. با اینکه الان 59 سالشه و کسب و کار دیگه ای راه انداخته و بقول معروف همه ما رو با هم میخره و نمی فروشه ولی هنوز هم پس زمینه ذهنش درگیر درس خوندن و امتحان دادنه.

    به خبری که هم اکنون به دستم رسید توجه فرمایید: در مورد خودم حس می کنم چون درگیر روزمره زندگی شدم چیزی بیشتر از روزمرگیها رو خواب نمی بینم. ولی اینو می تونم به جرأت بگم که خواب ترسناک یا بدی ندیدم از وقتی دارم با آموزشهای استاد در طول روز حال خودم رو خوب نگه می دارم.

    متوجه شدم من آرزویی رو در سرم پرورش نمیدم که اشتیاق سوزانی براش داشته باشم و مدام خودم رو در اون جایگاه تصور کنم. درسته دلم می خواد خیلی چیزها رو بسازم، تغییر بدم یا بدست بیارم، ولی اون تب عشقی که لازمه داشته باشم تا تبدیل بشم به اون آدمی که جایگاه معنوی و علمی و مالیش مد نظرمه رو ندارم. یکمی کم انگیزه ام. اینا درک و برداشت همین الانمه یعنی در ابتدای کامنت نمی دونستم مشکلم چیه. الهی شکرت برای این پله از تکاملم. کی فکرشو می کرد از روی خواب دیدنهات بتونی ترمزهات رو تشخیص بدی؟

    الهی صدهزار مرتبه شکرت این جواب سوالی بود که دیروز توی کامنت جلسه 5 قدم 4 نوشتم و گفتم مطمئنم به زودی خدا و جهان پاسخم رو میده. یعنی دلم می خواد الان با کایت پرواز کنم یا بانجی جامپینگ کنم از شدت هیجان و شوق!

    ای خدا این سید حسین عباسمنش از کدوم سیاره اومده که اینقدر با همه فرق داره؟ الهی شکرت منو هدایت کردی به این استاد. الهی شکرت امروز تو ستاره قطبیم خواستم که به یه درک جدید از خودم برسم و یه اتفاق هیجانی مثبت هم برام بیفته. این کامنت یه تیر و دو نشون شد. این فایل اینهمه برام برکت و شناخت و هیجان مثبت به ارمغان آورد. خدایا عاشقتم.

    بی نهایت ممنونم از استاد بسیار تیزبین و دانای خودم که به این نکته خیلی مهم اشاره کردن. چون خواب دقیقا انعکاس ذهن ناخودآگاه یا همون روح ماست. خوشحالم که توجهم جلب شد به پس زمینه ذهنم.

    استاد عاشقتونم. واقعا دلم برای مریم جان تنگ شده.

    مریم جانم این شعر تقدیم به شما

    همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی

    به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم همه جا به هر زبانی بود از تو گفتگویی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    رضوان گفته:
    مدت عضویت: 2218 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیز

    من توی این چند سالی که عضو سایت هستم اصولا زیاد خواب نمی بینم

    ولی قبلا خواب می دیدم که امتحان دارم و هیچی بلد نیستم و دارم از استرس میمیرم و وقتی بیدار میشدم میگفتم خدا رو شکر که خواب بود واقعی نبود، و اینکه پرتاب شدن از بلندی و خواب پدربزرگ و مادربزرگم که یا دوباره فوت شدند یا زنده شدند !

    و بعضی اوقات یعنی توی این چند سال خواب مسائل مربوط به کار یا همکارام که زیاد مهم نیست!

    هفته قبل که کمی ناراحت بودم‌ باز خواب زنده شدن پدربزرگ و مادربزرگم رو دیدم که خیلی خوشحال بودند!

    ولی در کل توی این چند سال زیاد خواب نمی بینم و اینطوری خیلی راحت ترم چون وقتی خواب میبینم انگار خوابم با کیفیت نیست و به قولی سیرخواب نشدم!

    البته که اوضاع روحی رابطه مستقیم با کیفیت خواب داره،

    و من خوشحالم که کمی توی این زمینه موفق بودم و تونستم با کنترل ورودی هام و تکرار اهمیت ستاره قطبی یعنی همون احساس خوب در صبح و شب، یه مقدار آرامش داشته باشم و به مسائل غیر مهم زیاد فکر نکنم، از نگرانی برای پول و پس انداز گرفته تا وابستگی به فرد دیگه یا ترس از تنها موندن.

    خدا رو شکر میکنم، هر چند اون اندازه که باید وقت نذاشتم برای کار کردن روی خودم ولی الان با اینکه هنوز از اوضاع مالیم و پس اندازم راضی نیستم و درآمدم کاملا معمولی هست ولی همین الان درآمدم 45 برابر قبل شده، با اینکه هنوز توی روابط موفق نبودم ولی از رفتار دیگران خیلی کمتر تاثیر میگیرم، وابسته نیستم و هر وقت ببینم کسی داره فاز منفی میده بهم آگاهانه ازش فاصله میگیرم.

    خدا رو شکر میکنم به خاطر وجود ارزشمند استاد

    و خوشحالم که اینجا هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    إِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لَا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ

    وقتی که به نشانه ها ایمان نداشته باشیم هدایت نمیشیم و زندگی برامون میشه عذاب

    سلام استاد جونم

    سلام مریم جونم

    و سلام به تک تک اعضای خانواده مهربون و عشقولی

    این آیه دقیقا بهمون میگه بابا به نشانه ها دقت کنید ببینید چی داره تکرار میشه تا وقتیکه به نشانه ها به الگوهای تکراری آگاه نشیم که نمیتونیم درخواست هدایت داشته باشیم بنابراین عادت میکنیم به تکرار

    مثل ساکنینِ ساحل که به صدای دریا عادت میکنن

    وای اینجا ی بارون زیبایی داره میاد جای همگی خالیه

    استاد جانم خداروشکر این مورد و ندارم

    کلا خواب خیلی نمیبینیم و اگه خواب ببینم ،خوابم تکراری نیست و همیشه ی پیامِ خیلی واضح برام داشته

    فقط ی تایمی خواب‌های مشابه دیدم فکر کنم حدود ی ماهی بود

    زمانیکه تازه مهاجرت کرده بودم چون فکر میکردم شوهر سابقم میاد و من و برمیگردونه و دخترم و ازم میگیره ،شب ها خواب میدیدم تو فرودگاه ایرانم

    و این الگو ،الان که. قانون و دارم یاد میگیرم باعث میشه ایمانم محکمتر بشه که حتی خواب هامون هم دستِ خودمونه

    اما میخوام اینجا قانون و تکرار کنم چون تنها راهِ گسترش تکرار و تکرار و تکرارِ

    من باور کرده بودم که به موهای فر باید حتما نرم کننده زده شه وگرنه خشک میشه

    من باور کرده بودم باید بعد از 35 سالگی مراقب پوستم باشم چون کلاژن سازی ضعیف میشه و این طبیعیه (البته من با حرکات معکوس یوگا خونرسانی افزایش میدادم تو صورت )

    باور کرده بودم 7ساعت خواب در شبانه روز طبیعیه و نیازِ بدنِ

    باور کرده بودم بافت‌ِ سینه ام بخاطر غدد شیردهی ،سنگینِ

    باور کرده بودم که برای رطوبت پوست بدن باید از لوسیون استفاده کنم

    اما همش اشتباه بود ،درسته واقعیتِ زندگی من بود اما حقیقت نبود

    بعد از ی مدت زندگی به سبکِ قانون سلامتی تمام ِ اینا تغییر کرد و من اصلا متوجه نشدم

    یهو به خودم اومدم دیدم موهام نرم شده

    سینه ام سبک شده

    پوستم مرطوبه

    ساعت 2 میخوابم 5:30 بیدارم سرحال و پرانرژی

    دیدم تمرکزم بیشتر شده

    روزم پر برکتر شده

    چون به قانون درست عمل کردم

    حالا از یک بُعد دیگه میخوام موضوع و بررسی کنم

    از همون روز اول که قانون سلامتی و شنیدم بلافاصله بدون هیچ ‌مقاومتی قبولش کردم و همون روز اول رفتم تو روزی یک وعده و فکر کنم هفته دوم بودم که فست چند روزه گرفتم

    اما بعد از فکر کنم یک ماه شده بود که گفتم خب دیگه من دارم به سبک درست تغذیه میکنم و عالیه بعد شروع کردم به کیک خوردن و شکلات خوردن منتهی تو همون یک وعده یی که باید میخوردم

    و دلم هم خوش بود درست عمل میکنم

    اما اون موقع هیچکدوم از این تغییرات رو به بهبود برام اتفاق نیافتاده بود

    چون من توهم داشتم که دارم درست عمل میکنم

    و بعد از چند ماه تصمیم گرفتم عضله ی کنترل ذهن و با قانون سلامتی قوی کنم و وقتیکه درست عمل کردم به قوانین نتایج تغییر کرد

    هر بار که به نتایج ِ شما فکر میکنم تحسینتون میکنم که درست و دقیق به قوانین عمل کردین

    خدایا خودت کمکم کن درست به قوانین عمل کنم نه اینکه توهم بزنم

    خدایا سپاسگزارم که هدایتم کردی به راه کسانی که به آنها نعمت داده یی

    استاد جونم تشکر ویژه دارم بابتِ تک تکِ دورها و فایل هایی که با عشق آماده میکنید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
  4. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2901 روز

    سلام استاد عباس منش عزیز

    استاد چقدر خوب که در این مورد میخواید صحبت کنید

    من تقریبا هیچ شبی نیست که خواب نبینم، یعنی حداقل تو 3 سال گذشته تمام شب ها خواب میبینم و همشم یادم میمونه…بعضیا هستن خواب نمیبینن یا اگه میبینن فراموش میکنن، اما من هرشب میبینم و یادمم میمونه…

    استاد از هر 100 تا خوابی که میبینم 98 تاش کابوسه و خواب ترسناکیه…خوابی هست که وقتی بیدار میشم بشدت حالم بده و ترسیدم و روحیه م خیلی بده، و همین موضوع باعث شده اصلا نمیتونم تمرین ستاره قطبی صبح رو انجام بدم، چون با کوله باری از حس بد بیدار میشم و غیر ممکنه احساس خوبی ایجاد کنم بعد بیدار شدن…

    بدون اغراق از هر 100 خواب 98 تاش کابوسه

    بچه که بودم بخاطر شرایط بد خانوادگی منم مثل شما یک خواب یکسان رو می‌دیدم خیلی از شبا و اون این بود که وارد یک دستگاه میشم مثل چرخ گوشت، ولی بزرگتر از چرخ گوشت، و توش همزمان با اون چرخ دنده ها و اجزاش میچرخم و یک احساس وحشتناک ترسناک بهم دست میده و همون وسطه از خواب میپرم…واقعا استاد بینهایت ترسناک و زجرآور بود این خواب‌… سالها تو بچگی این خواب رو می‌دیدم…گذشت و دیگه ندیدم اون خواب رو و الان در این سن و سال همون‌طور که گفتم از هر 100 خوابم 98 تاش کابوس هستن، حالا چی هستن، چنتا الگوی تکراری داره خوابام

    1.اولیش همون‌طور که گفتید اینه که دارم از چیزی فرار میکنم، بیشتر خواب میبینم چنتا سگ منو دنبال کردن و من دارم فرار میکنم و خیلی اوقات نمیتونم فرار کنم، یعنی هرچی زور میزنم تو خواب نمیتونم فرار کنم و خیلی حس بدیه…این الگوی اولیشه، حالا با حالت های مختلف رخ میده، یبار سگه ، یبار ادمه، یبار موجودات دیگست…این فرار کردن و دنبال شدن توسط موجودات مختلف خیلی زیاد تکرار میشه برام

    2.مورد دوم اینه که توی خواب برام دردسر های وحشتناک بدی درست میشه، یعنی توسط آدمای نامناسب تهدید میشم و یا یه دردسر عظیمی برام درست میکنن یا میخوان یه بلایی سرم بیارن و یا حتی میبینم افرادی که در واقعیت بهم نزدیک هستن و صمیمی هستیم توی خواب پشتمو خالی میکنن و بلا سرم میارن… و دوباره من توانایی و زور فرار کردن یا نجات دادن خودمو ندارم، مثلاً یبار دیدم یه نفری سمت من تفنگ گرفته و میخواد همون لحظه شلیک کنه و منم دستم تفنگه ولی می‌خوام که تیر بزارم توش و شلیک کنم به سختتتتتتی زیاااااد این کارو میکنم و وقتی شلیک کردم دیدم گلوله ها اصلا نمیخورن بهش و نشونه گیری روی اون آدم برام بینهااااااایت ناممکنه، یا اگه گلوله ای میره سمتش، آروم میخوره بهش و میفته زمین و هیچ بلایی سرش نمیاره!!! دقیقا مثل اون فرار کردن که ناتوانم توش، توی این مورد هم کاملا ناتوانم و زورم نمی‌رسه کاری کنم هرچقدر هم تلاش میکنم نمیشه… نمی‌دونم این حالت رو تجربه کردید یا نه که توی خواب داد زدن یا فرار کردن یا انجام کاری بینهایت سخت میشه و همون لحظه اون موجودات سر میرسن یا بلایی سر آدم میاد و میپرم از خواب…

    3.مورد سوم اینه که خواب میبینم عزیزانم رو از دست دادم…اینم به طرق مختلف خیلی میبینم و بینهاااااااااایت برام عذاب اوره…. مرگ نزدیکان یعنی اعضای خانوادم، نه فامیل و آشنا….خیلی برام اتفاق میفته و بازم توی خواب هرچی تلاش میکنم کاری از دستم بر نمیاد و وقتی میپرم از خواب تا نیم ساعت بدنم سسته و انگار عین حقیقت اتفاق افتاده….

    4.مورد چهارم اینه که توی خواب با افراد بحث و دعوا دارم و خیلی اعصابم خورده و حق هم با منه ولی اصلا نمیتونم حقمو بگیرم یا ثابت کنم حرفمو و اون افراد هم خیلی شدید و جدی با من مقابله می‌کنن و من مستأصل و ناتوان میشم مثل موارد قبل و وقتی پامیشم دوباره حالم خیلی بده…

    اینا مواردی بود که خیلی تکرار میشه و بقیه موارد هم کابوسه به طرق مختلف…استاد دقیقا دیشب داشتم توی یک گروه تلگرامی صمیمی در مورد همین خواب های ترسناکم صحبت میکردم و میگفتم که من همش کابوس میبینم و خسته شدم دیگه….

    چون واقعا کل روز رو نابود می‌کنه برام…کل روز حالم رو خراب می‌کنه و بشدت سخته برام داشتن حس خوب…

    حالا استاد اون یکی دو موردی که بین صد مورد خواب خوب میبینم، وقتی بیدار میشم حالم انقدرررررر خوبه که انگار توی بهشتم و همه چی لذت بخشه برام و اون روز همه چی زیباست و همرو دوست دارم و خیلی حال میده همه چی و با هیچکس توی ذهنم جنگی ندارم….

    خواب ها خیلی زیاد روم تاثیر میزاره مخصوصا اینکه من هرررر شب بدون استثناء خواب میبینم…

    ممنون از شما که این موضوع رو مطرح کردید…استاد شاید بگم بدترین مانع داشتن حس خوبم همینه، شما خیلی روی 20 دقیقه بعد بیدار شدن تاکید دارید که اون لحظات چه احساساتی داریم، حالا فکر کنید من 98 درصد موارد اون 20 دقیقه با احساس خیلی بد بخاطر خوابام می‌گذرونم…کلا روزم جهنم میشه…

    اما روزایی که خواب خوب میبینم همه چی خوبه…

    سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    شهرام احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1415 روز

    بنام خداوند جان

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    استاد جان ممنون از این سوال حرفه ای که کردین من واقعا اصلأ به موضوع خواب فکر نکرده بودم ،

    استاد عزیزم من هم خواب افتادن رو زیاد میبینم،نمیدونم سیاه چال هست یا نه ولی اکثر اوقات خواب میبینم که از یه بلندی میفتم پایان و همون لحظه هم بیدار میشم،دومین خوابی که اکثریت میبینم مثل مثالی که فرمودین پرواز کردن هستش،جوری که تو یکی از خوابهای پروازی که می‌دیدم میدونستم خواب هستش و اینکه بیدار بشم نمیتونم پرواز کنم. و سومین خوابی که زیاد میبینم این هستش که خواب میبینم که کلا بدنم فلج شده و اصلأ نمیتونم پاهام یا دستامو تکون بدم و حتی نمیتونم داد بزنم که یکی بیاد کمکم کنه

    بله استاد این سه تا خواب زیاد تکرار میشه،البته اون خواب پرواز کردن یه خورده کم شده ولی اون دوتایی دیگه همچنان هست و تقریبا خیلی وقت هستش میبینم.

    استاد جان ممنون که هستین و انشالله همیشه موفق و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    اکرم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 754 روز

    سلام استادعزیزم ومریم مهربانم

    این چندروز بااین فایل های ارزشمندوگنجینه هانمیدونید چه کمک بزرگی به همه مامیکنید سپاسگزارم باتمام وجودم

    این هفته خیلی دارم خودم کارمیکنم وفکرمیکنم به اتفاقات والگوهای تکرار شونده وتاحدودی هم میتونم بفهمم علتشون روودارم درک می‌کنمکه چی به چیه چرااین اتفاقات می افته چرا یه موضوع هایی برام عادت وارتکرار میشه

    وقتی در موضوع روابط فکر می‌کنم که چرا این افراد جذب من شدندودارم الگوهای تکرار شونده رومیبینم در واقع درناخوداگاه خودم دوست دارم تااین گونه افرادورفتارهاروجذب کنم تااون کارهایی که نمیتونن انجام بدن من براشون انجام بدم وحس تایید بگیرم که من میتونم من خیلی زرنگم همه کاری ازدستم برمیادوهمه این کارهارومیتونم انجام بدم

    جهان هم داره این افرادوسرراه من قرار میده به واسطه فرکانس‌هایی که در گوشه ذهنم هست ودارن کارشون رو انجام میدم بدون اینکه من بخوام کاری انجام بدم

    در واقع به کد برنامه به گوشه‌ای از ذهنم دادم وداره اون تکرار میشه و اتفاقات مشابه اون الگورودارم میبینم

    درمورد روابط هم چون نظر دیگران برام مهمه یعنی این طوربزرگ شدم که اهمیت بدم به نظر دیگران که درموردم چی فک میکنند اولویت همه کارهایم دیگران بودن تابه امروز نه خودم وعلایقم

    اصلان وقتی به گذشته فک میکنم هیج کاری برای خودم وعلایقم ولذت بردن انجام ندادم چون اصلان نه بلد بودم نه خواستم که انجام بدم ونه اینکه یادگرفته بودم که خودم هم وجوددارم ویه کارهایی رو باید به خاطر خودم انجام بدم یه کاری که دوست دارم وبه من شوروشوق بده روانجام بدم همش زشته ،بدهرویادگرفته بودم و اینکه مردم چی میگن مردم،مردم همش ناقبل ازاشناییی بااین قوانین برای مردم زندگی کردم تا بتونم همه رو از خودم راضی نگه دارم

    استادعزیزم حالا که دونستم برای چی درروابطم افرادی بامن برخورد می‌کنند که نیاز به حمایت من دارند چه باورهایی بسازم و چطور روی خودم کار کنم تاشاهداین الگوهای تکرار شونده دراینده نباشم وباافرادی در ارتباط باشم که خودشون عالی هستند ازهرلحاظ ومن لازم نیست براشون کاری انجام بدم بامن روبه رو بشم

    وصدای شما داره تو گوشم می پیچه که میگین همه چی به خودت برمیگرده به درون و افکار خودت خواهشن راهنمایی کنید

    درمورد سوال اینکه چه خواب های تکراری میبیند؟

    من قبلن دوران مدرسه وقتی با همکلاسی هام موردی پیش میومد که نتونستم حرفی بزنم یاازخودم دفاع کنم همون شب تمام حرف ها وچیزهاییی که در بیداری نتونستم انجام بدم همون شب توخواب انجام میدادم اگه لازم هم بود حتی کتک هم میزدم

    یه مدتی هم از بلندی توخواب میافتادم

    یه مدتی طولانی هم یه سیلی محکم توگوشم میزدنن از خواب می‌پرسیدم

    چون دندون هامو خیلی دوست دارم و زیاد بهشون میرسم بعضی وقت ها هم می‌دیدم تمام دندونام ریختن با ترس بیدار می‌شوند

    ولی کلن جنس خواب هام بعدآشنایی باشما تغییر کرده آن قدر راحت وارام می‌خوابم که دیگه اصلان زیاد خواب نمی‌بینم اگه هم یادم بیاد خوابم زیبایی هست و طبیعت جاهای زیباوچیزهاییی که دوست دارم داشته باشم

    همین دیشب الان اومد یادم که خواب دیدم جلوی آینه نشستم چنان مات زیبایی خودم هستم خدایا موهای من این قدر زیبا بودن ومن نمیدیمشون حتی یه تار سفیدتوموهام نداشتم پرکلاغی سیاه یه حالت فرکه فوق‌العاده زیبا بود صورتم هم بدون کوچکترین آرایشی آن قدر زیبا بود که توخواب فقط داشتم قربونت صدقه ی خودم میرفتم وکلی لذت بردم از خوابم

    سپاسگزار وجودتان هستم که کلی لحظات لذت بخش باحضورشما توزندگیم به وجود اومده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    نجمه رضائی گفته:
    مدت عضویت: 1917 روز

    به نام خدا

    سلام

    چه الگوهای تکرار شونده ای را می توانی در خواب های خود پیدا کنی؟

    نمیخواستم جواب بدم چون الگوی تکراری در خوابهام ندارم، از بچگی همیشه برام سوال بود چرا منم مثل بقیه هر شب خواب نمیبینم؟ بچه هاو دوستام با آب و تاب از خوابهاشون تعریف میکردند ولی من هیچی نداشتم تعریف کنم تو جمع بچه ها ناراحت میشدم ، کمی که بزرگتر شدم همین روند ادامه داشت و تا همین الان.

    یعنی بقیه شاید هرشب یا هر چندشب خوابهایی با موضوعات مختلف میدیدند ولی من خوابی نمیدیدم شایدم هر دوسه ماه یکبار ی خوابی میدیدم که گاها موضوعش مرتبط با اتفاقات روزم بود گاهیم موضوع خیلی الکی مثلا حرفایی که تو طول روز زده بودم ی تیکشو خواب میدیدم یا قسمتی از سریالی که دیده بودم و…

    شنیده بودم که همه آدما هرشب خواب میبینند ولی صبح ممکنه یادشون نباشه! منم تا مدتی صبح که بیدار میشدم کلی فکر میکردم آیا خوابی دیدم یا نه؟ ولی هیچی یادم نبود

    نمیدونم این موضوع چقدر حقیقت داره بهرحال تا الان تعداد خوابهایی ک دیدم( شایدم خوابهایی که یادم مونده) انگشت شماره و اصلا نمیشه جزء خوابهای تکراری دسته بندیشون کنم چون کمتر از ده تا خواب هست و هرکدوم ی داستان جدایی داره.

    مثلا یکیش اینکه وقتی بچه بودم خواب دیدم ماه از آسمون افتاده توی بغل من و همیشه کنارمه هرشب ماهو بغل میکنم باهم میریم در دل شب های تاریک قدم میزنیم و اون راه بهم نشون میده مثل یک چراغ گرد و بزرگ و پرنور

    فقط یکبار این خوابو دیدم 7یا8سالم بود ولی چون خیلی خواب شیرینی بود همیشه بیادم هست.

    یا اینکه یکبار خواب دیدم برادرم در اوج جوانی فوت شده تو خواب گریه میکردم بیدار که شدم فکر کردم حقیقت داره تا چند ساعت شوکه بودم ،فقط یکبار این خوابو دیدم و اونموقع زمانی بود که داداشم در شرف ازدواجش بود .

    یا اینکه یکبار خواب دیدم دشمنی شبیه داعش حمله کرده به محل زندگیمون که یک امامزاده ای هم اونجا هست و ما کلی آدم در حال فراریم

    با این خواب تا دوسه ساعت حس بد داشتم.

    یا اینکه یکبار خواب دیدم فردی که اونموقع باهاش در رابطه ام اهمیتی بهم نمیده و از پیشم میره؛ به این خوابم توی واقعیت اونقدر پروبال دادم که همین اتفاق افتاد یعنی بارها تو ذهنم مرورش کردم چندباریم برای خودش تعریف کردم هرچند خواب بود ولی جدی گرفته بودم و در نهایت اون فرد رفت!

    قبلا این باور بهم تلقین شده بود خوابها تعبیری داره و دقیقا همون رخ میده یعنی آدم زندگی خودش یا بقیه رو میتونه در خلال اتفاقاتی توی خوابش،ببینه

    و میگفتند زنها هرچی خواب ببینند ،عکسش رخ میده و….

    ی زمانی خیلی خودمو درگیر کرده بودم چطوری ممکنه آدم آینده خودشو تو خواب ببینه و ای کاش منم ببینم و ازاین حرفا….

    تو کتابهای مدرسه میخوندیم که رویای صادقه یعنی همون خوابی که بخشی از زندگی پیشِ رو رو بهت نشون میده بخاطر همین درگیر بودم اگه اینطوره پس چرا من چیزی نمیبینم!

    و من تا مدتها فقط همون خواب ماه رو داشتم و میگفتم آره این آینده من بوده ماه نشوندهنده آینده روشن منه بخاطرش خوشحال بودم که چراغی به روشنی و بزرگی ماه آسمون، مسیر زندگیمو بهت نشون میده! و من باورش کردم

    چندسال پیش که با قوانین جهان آشنا شدم با خودم گفتم آره همینه اون ماه همین قوانین بوده من با وجود این قوانین همیشه مسیرم روشنه.

    الان که حساسیتم به خوابها ازبین رفته .

    از پارسال که قانون سلامتی رو شروع کردم تا تصمیم میگیرم بخوابم،خیلی زود خوابم میبره و ی خواب عمیق و قشنگیه همون تعداد اندک خوابهامم از بین رفته^_^

    خداروشکر برای این فایلهای عالی و پر از محتوا

    خیلی خوشحالم که قراره دیدگاه شما رو درمورد خواب دیدن بدونم.

    در پناه الله یکتا همیشه سلامت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 982 روز

    به نام الله

    خداجون شکرت که روز به روز بهتر میتونم قانون راه رستگاری رو بهتر درک کنم راه خوشبختی عشق و ثروت و نعمت بی نهایت

    @خواب اومدن دزد و دارم فرار میکنم ولی کمتر میترسم و تو خواب کلی تقلا میکنم از دستشون فرار

    کنم این خوابا خیلی شده ببینم از دسته دزد یا بلاخره فرار کردن خیلی شده ببینم فک میکنم ربط به ترس از دزد داره ترس از اینکه برات غر بزنه یکی چیزی بهت میگه دارم تقلا میکنم البته اینم بگم استاد من ارامش عجیبی باحالی تو بیشتر کارهام دارم و دیگه جوش نمیارم ناراحت نمیشم ولی میدونم بازم میشه راحت راحت ترمز برداری و کلی فرکانسمو ببرم بالاتر

    همین که میدوم تو خواب ینی یکم عجله دارم میحام زودی برسم دیر نشه با اینکه میشه خیالت راحت تر باشه من هستپ به خواستت میرسونم بعضی راه هارو باید بری من باید تو لحظه که هستم کلی لذت ببرم از همین الانم کلی چیزا هس که میشه باد خنک کولر وقتای ازاد انقد زیبام انقد ارامش دارم انقد برا کار روی عزت نفس همهی کارام برای اونه برای لذت بیشتره اونه

    @خواب میبینم با دوستای همسرم و دومادشون میگیم میخندیم

    البته شوهرم کلی عشق بهم میدیم ولی تو خوابم با اونا حرف میزنم

    فک میکنم اینجام میشه یه تر مز پیدا کرد

    من رابطه ی خیلی خوب وعاشقانه بااقایی دارم

    من با اقاییم خیلی راحتیم میگیم میخندیم از هم لذت میبریم کلی احساس خوب بهم خیلی دوستش دارم

    من خیلی راحتم و میتونم با جرات راحت حرفمو میزنم راحت و کلی با طرف بهم احساس ارزش مندی و خوب میدیم

    تا حالا شده با یکی حرف بزنی قند تو دلت اب شه حالا برات صحبت کنه و کلی لذت ببری تا حالا شده یکیو ببینی که همه خیلی میخانش انگار اون هس کلی بیشتر خوش میگزره اینا پله های بعدیه منه میدونم مدارم اومده بالاتر که اینا رو میبینم و میدونم میشه راحت رابطه های خیلی خوب داش میشه کلی راحت بگی بخندی شوخی کنی کلی عشق بدی عشق بببیتی

    این طرف که میگم کلن دید و نگاهش خیلی خوبه خیلی چیزای خوبو جذب میکنه کارهای با نمک و خواستنیه

    اینکه میگم طرف خیلی جراتش خوبه راحت یه شوخیای میکنه کلی احترام میگیره به خودش برا طرف و کلن خودش بگم لذت بخشه درس گفتم

    و میدونم میشه بهتر شد میشه حتی وقتی که تنهام نیستی کلی لذت ببری و کلی مدارتو ببری بالاتر کلی احساس خوب دتشته باشی

    همم وقتایی که خودتی تنهایی کلی لذت ببری

    و وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ (7)

    هنگامى که پروردگارتان اعلام فرمود: همانا اگر شکر کنید، قطعاً شما را مى افزایم، و اگر کفران کنید البته عذاب من سخت است

    خدایی من تسلیمم میخام شکر گزار دونه دکنه نعمت هات باشم میخام خودت راهشو یادم بدی و خواستم اینه تو احساس خیلی خوب باشم همیشه از نعمت و کلی خوشیام لذت ببرم اینکه چقد ازادم چقد همه چی دارمخونه ماشین باغ و میشع و میشه باز بیشتر َکنی میوه ااشون بیشتر بشن میوه های دیگم داشته باشی میشه ماشینای مدل بالاتر هستن میشه ماشینت بهتر باشه

    میشه رابطه قشنگ تر باشه کلی باهم وقته بیشتری بزگرونیم کلی حرفای قشنگ و با حال هس که میشه بهم گفت و باهم راحت ر صمیمی تر باشم خداجون شکرت

    @خواب خوراکی های خوشمزه

    استاد من از وقتیتمرکزمو گزاشتم روی غذا ها کباب پیتزا بستنی چیزای خیلی خوشمزه تو خوابمم کلن لذت شونو میبرم واقعا یه چیزای خوشمزه ایی میخورممم اوووف عالیه

    @باور به کمبود لباس و لیاقت

    تو خوابم رفتم لباس بخرم اون مدل خوشگل یکم گشتم پیدا نکردم به جاش دیدم یکی دیگه اومد براش داش به اون داد خخ ولی اخرش لباس عروس خفنی داشتم ولی معلومه ترمزم کمبود لباس و لیاقتش هس و داره تکمیل میشه

    من لیاقت دارم کلی میوه کباب پیتزای بیشتر بخورم واقعا شکرت

    من لیاقت دارم لباسای خیلی خوش گل خوش تیپ بپوشم چون دختر نخست وزیرم قلب

    استاد ماجرای بامزه الان یادم اومد

    چند روز با همسرم داشتیم حرف میزدیم از توش برام گنج پیدا شد

    بهم گفت تو رفتارات کارات طوری هستن انگار دختره نخست وزیری

    اووف نشونه بود دارم قدماهام درسته چند بار نشونه گرفتم راه درسته راه همینه لذت بردن

    دیگه بهم خودم میگم من دختر نخست وزیرم دختر نخست وزیر لیاقت داره کانتای خفن بزاده دختر نخست وزیر لیاقت چندتا خونه خونه های بزرگ ویلایی به اسمه خودش باشه یادش میمونه دختره نخست وزیر تازشم خواسته خونه های خفن برام اومد اینکه خونه ویلایی باشه به اسمه خودم خوشگل تر تمیز استخر دار میدونم میشه میشه نخست وزیر بابام داره خیلی ثروتمنده راحت هوامو داره دلم بهش قرصه و من لیاقت شو ذارم چون خودم دارم پیدا میکنم دختررر نخست وزیرم خیلی خودمو میخام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    مجید حاجیوند گفته:
    مدت عضویت: 1423 روز

    سلام به استاد عزیز ومریم خانوم تمامی دوستان عزیز

    این فایل خیلی عمیقه واقعا خداروشکر بابت استاد عباسمنش ک انقد دقیق میشن تو باورها و اصل مطلب و دارم ادا میکنن

    من واقعا اینو خیلی خوب درک میکنم

    که چطور میشه یسری اتفاقا دقیقا مشابه هم برام میوفته و همیشه برام سوال بود

    و این فایل جوابمو داد و بی صبرانه منتظر کامنت های دوستان هستم بتونم رو این باورها کار کنم و تغییرشون بدم

    ذهن من جوریه ک وقتی توی شرایط عالی هستم بهم میگه چ فایده وقتی قراره آخرش همه چی خراب بشه و دقیقا بعد از یه هفته ده روز اون اتفاق برام میوفته

    و من این سیکل حال خوب رو تو خودم ایجاد کردم خداروشکر

    ولی بلا استثنا این فکر باعث میشه هر چن وقت یه بار کلا بهم بریزم

    یا کلا حساب بانکیم با اینک پولم دارم خالی میشه

    یا مثلا با خانوادم بحثم میشه با اینکه بینهایت رابطه خوبی با هم داریم

    یا مثلا وسیله ای رو گم میکنم

    با اینکه پول دارم بدهکار میشم

    همه اینا الگویین ک برام تکرار میشن

    البته خیلی چیزای دیگه بودن ک با تغییر باورهایم کلا از بین رفتن خداروشکر ولی این سیکل و چرخه برام یه جوریه ک واقعا شوکه میشم بعضی وقتا چرا باید اینجوری بشه

    و ب امید الله با کمک اوس کریم و استاد و تمامی دوستان این قله رو هم فتح میکنیم

    دوستدار شما مجید حاجیوند️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    فهیمه ومحمد گفته:
    مدت عضویت: 2137 روز

    سلام استاد نازنینم و خانم شایسته گل

    استاد در مورد سوالی که پرسیدین وقتی که فایل رو گوش دادم هرچی فکر کردم چیزی یادم نیومد چون خواب هام تکراری نبوده در مورد یه موضوع مشخص ,اما یه چیزی متوجه شدم وقتی که قشنگ فکر کردم اونم اینکه من اغلب موارد میتونم بگم شاید بالای 80درصد خوابام بد بوده یعنی صبحا با حال بد بیدار میشدم و خوابای خیلی قاطی و.پاتی میبینم ,,نه اینکه بگم هر شب یه خواب در مورد یه موضوع میدیدم نه ,,مثلا تو یه شب که خواب میدیدم از موارد مختلف تو خواب بود ,مثلا تو خوابم ,میدیدم از یکی ناراحتم ,یایه قسمتی از خوابم مثل مثال شما دندونم افتاده,,یه قسمتی از خوابم یکی از افراد فامیل که فوت شده رو میدیدم ,,اکثر مواقع هم خوابام یادم نمیمونه الانم که دارم کامنت مینویسم خیلی فکر کردم دیشب چه خوابی دیدم اما هیچی یادم نیست ,فقط یادمه که صبح با احساس بد بیدار شدم از خواب ,,من نزدیک 90درصد خوابام یادم نمیمونه نهایتا تا ظهر بعد فراموش میکنم اما اون احساسی که از خواب بعد بیدار شدن بهم دست میده قشنگ میفهمم که خوابم بد بوده یا خوب ,,اینقدر این احساس بعد خواب برام مشهوده که ظهرا بیشتر اوقات سعی میکنم نخوابم چون بعدش واقعا احساسم بد میشه میگم کاش نمیخوابیدم ,,,,استاد شما گفتین خواب هایی که میبینین به خاطر افکارتونه ,,من از وقتی که دوره رو خریدم متوجه یه موضوع شدم تو خودم اینکه من خیلی تو ذهنم با ادما بحث میکنم ,همکار دوست عزیز دلم ,با خواهرم قشنگ تو ذهنم باهاشون حرف میزنم و چیزی که بهش رسیدم اینکه تو بحثایی که تو ذهنم میکنم با افراد من خودمو قربانی میدونم تو ذهنم به طرفی که باهاش بحث میکنم ,میگم تو مقصری تو باعث این موضوع شدی ,این ها مواردی بود که احساسم و ذهنم گفت بنویسم

    استاد عزیزم خیلی خیلی دوستتون دارم ,ازوقتی باشما اشنا شدم خیلی خیلی ارومتر شدم از قبلم و تکلیفم با خودمو زندگیم روشنتر شده از قبل بی نهایت ازشما و خانم شایسته عزیز سپاس گزارم ,

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: