پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 14

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فهیمه پژوهنده گفته:
    مدت عضویت: 2162 روز

    بنام تنها فرمانروای آسمان ها و زمین

    سلام به استاد عزیز و گرانقدرم و استادیار توانمند و مهربانم

    سلام به دوستان همراه و ارزشمندم

    پیدا کردن الگوهای تکرارشونده_ چالش(قسمت چهارم)

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    داشتم به این موضوع فکر میکردم که اصلا چالشی تو زندگیم داشتم، اصلا چالش ها و مسائلی که من در زندگی روبرو شدم کدوما بوده…امروز تو مسیری که داشتیم با همسرم میرفتیم از ایشون پرسیدم چالش هایی که من مواجه شدم چی بوده یا چالش های مشترکی که در طول زندگی مشترک مون داشتیم.

    چالش هایی که من گذراندم:

    * دوران عقدمون و طولانی شدن این زمان

    * جلسه صحبت گذاشتن با بزرگترامون توسط خودمون و گفتن تصمیم مون برای اینکه ما میخوایم بریم زیر یک سقف

    * مریض شدن همسرم و دیسک کمرشون

    * مهاجرت به تهران و پیدا کردن محلی برای زندگی

    *دوباره اوت کردن درد و دیسک کمر همسرم در حالی که مهاجرت کرده بودیم

    *…….

    فکر کردم و دیدم برخوردم با این مسئله ها این بود که دنبال راه حل باشم، خودمو آروم نگه دارم و بتونم شرایط رو کنترل کنم. قوی باشم و اگر هم بخاطر فشار روانی زیاد میخواست اشکم در بیاد و بغض کنم اونو در خودم سرکوب کنم و همیشه خودمو قوی نشون بدم و دنبال راه حل و یک راهی برای درست کردن شرایط باشم. (شاید با راه حل های درست یا شاید راه حل های غلط و سخت در حد باورهام)

    ولی یک واکنش دیگه ایی که در مواجه با شرایط استرس زا و مسائلی که نمیتونستم اون لحظه درستش کنیم ترجیح میدادم بخوابم تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم و به هیچی فکر نکنم.

    یادمه زمان های قبل ازدواجمم اغلب یک صفحه قرآن رو باز میکردم و مثلا استخاره میگرفتم و سعی میکردم آیه ها رو بخونم و بفهمم و خودمو آروم کنم و این کار رو هم ناخودآگاه انجام میدادم یا دعاها و صحبت های آخر نمازهام با خدا طولانی تر میشد.

    یادمه اون زمان ها که تازه ازدواج کرده بودم با کسی حرف نمیزدم و مینوشتم. اینقدر مینوشتم تا ذهنم خالی بشه یا حتی اشکم در میومد و بعدش از خدا میخواستم تا کمکم کنه و بزرگم کنه.و البته داد وبیداد کردن هم داشتم. اینکه اگر اختلافی سوتفاهمی چیزی با همسرم پیش میومد من دلم میخواست حرف بزنم تا خودمو تخلیه کنم و با حرف زدن آروم میشدم و دنبال راه حل میگشتم.

    اما اغلب با کس دیگه ایی حرف نمیزنم و تو خودم نگه میدارم.

    گاهی هم مغزم ناخودآگاه میرفت دنبال مقصر پیدا کردن که اینو سال هاست ندارم قبلا هم کم بود.

    میتونم بگم وقتی شرایط سخت تر میشه حواسم جمع تر میشه و تمرکزم بالا میرفت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    سمیرا نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1096 روز

    سلام به خانواده ی موفق عباس منش

    جالبه که بدونید من در شرایط استرس زا خونه رو تند تند مرتب و تمیز میکنم نمی‌دونم چرا چنین واکنشی دارم اما هر موقع که این شرایط پیش میاد من با سرعت و تمرکز بالا خونه رو تمیز میکنم

    علی رغم اینکه من در شرایط عادی خیلی آرام کارهای خونه رو انجام میدم ، در شرایط استرس زا سرعت عمل من به طرز قابل توجهی افزایش پیدا می‌کنه و به طور ناخود آگاه مشغول مرتب کردن و تمیز کردن خونه میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ابراهیم خانلرپور گفته:
      مدت عضویت: 2138 روز

      سلام

      مغز انسان تکونولوژی پیشرفته ای برای مدیریت رفتار و امنیت جان ما و راحتی خودش داره .

      وقتی شما تو موقعیت استرس زا هستید مغز برای دور کردن از صدمات ناشی از اون استرس که به ترشح هورمونها ، تشدید ضربان قلب ، احساسات نا مطلوب و …. ختم میشه دست به اقداماتی میزنه تا توجه شما و در واقع تمرکز بر کار سخت و طاقت فرسای خودشو از اون موقعیت برداره پس بهترین کار اینه که خودشو مشغول کاره دیگه ای کنه تا فشار ازش دور باشه .

      در واقع مغز با پروتکل هایی که از قبل تو ضمیر ناخودآگاه ما که ممکنه از رفتار اطرافیان ، مطالعه کردن ، داستان خوندن ، فیلم دیدن و …. جا گرفته خودشو برای موقعیت های مختلف تنظیم میکنه .

      مثلا یکی ممکنه تو موقعیت استرس زا بزنه زیره گریه و دیگری تو همون موقعیت شروع کنه به پر خوری حالا چرا رفتارها تو موقعیت مشابه متفاوته ؟ چون پروتکلی که هر کس برای خودش تو اون موقعیت در نظر گرفته متفاوته .

      برای همین مغز شما تو اون موقعیت سعی میکنه فشاری رو که از استرس میخواد بهش بیاد رو با فشار کار خونه تعویض کنه تا از لذت تمیز شدن خونه و محیط اطرافتون به آرامش برسه . همین کارو کسی که سیگاریه تو موقعیت استرس زا با کشیدن سیگار میکنه .

      اینم به این خاطره که احتمالا شما آدمی هستید که زیاد به تمیزی و نظم اهمیت میدید و از تمیز و مرتب بودن اطرافتون یا هر جایی که میرین احساس لذت و شادی میکنین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 908 روز

      سلام به دوست خوبم سمیرا جان

      من چند سال پیش درست مثل شما عمل میکردم هر موقع از چیزی ناراحت بودم یا کشوها رو مرتب میکردم یا از بالای پله ها گرفته تا پایین و پارکینگ و خلاصه همه رو تمیز میکنم و یه خونه تکونی عالی رو انجام میدادم ولی الان سریع میرم نشونه رو میزنم و کامنت دوستان رو میخونم و از حرفهاشون یه چیزی پیدا میکنم وآروم میشم و راه حلهاشون رو اجرا میکنم

      ممنونم از شما دوست عزیزم

      بهترینها نصیبت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    شهلاحیدری گفته:
    مدت عضویت: 1252 روز

    یه نام پروردگار عزیزتر ازجانم

    سلام به استاد نازنینم،مریم بانوی زیبایم،وسلام به شما دوستان خالص ونابم

    چه خبر تو این سایت،یک ساعت نشد،اومدم دیدم بارانی از کامنت اومده، ماشالله به این همه تلاش…‌احسنت

    بریم سر اصل مطلب،استاد جانم،ازون جایی که از سن خیلی پایین،کاری رو شروع کردم،که ازدید بقیه، کاری باکلاس،ومفرح بود،ولی از دید ما بچه های ناجی ،کاری پر از مسئولیت واسترس بوده وهست،انگار یه جورایی درکل زندگیم ،این شده برام یک الگو،که شهلا جان در بدترین شرایط ممکن،که غرق شدن یک شناگر وفوت اون باشه(،که امیدوارم برای هیچ کدوم از بچه های ناجی اتفاق نیفته، چون این تجربه تلخ رو من متاسفانه داشتم،)باید بتونی همه جوره خودت رو کنترل کنی،که اگه غیر ازین باشه،فاجعه به بار میاد…

    دقیقا چون نوشتم که از سن پایین شروع کردم،والان سالهاست که دراین زمینه کار میکنم،در تمام مراحل زندگیم،که میتونم بگم سخت ترینش،ازدست دادن مادر نازنیم بود،در اوج جوانیش،ومسائل کوچیکتر،به شدت یاد گرفتم که صبور باشم،ساکت باشم،وزیاد صحبت نکنم،حتی به جرات میتونم بنویسم،که خیلی هم کم گریه میکنم

    الان که شما استاد این سوال رو مطرح کردین،وقتی به عمق جوابم فکر کردم،متوجه شدم که وقتی به خاطر صبور بودن بیش از اندازه وآرام بودن،زبانزد عام وخاص هستم،دلیل اصلیش همین شغلم بوده،که باهاش خو گرفتم،وشده جزئی از وجودم…

    یه جاهایی دیگه،بچه هام هم بهم میگن،مامان شما دیگه خیلی بیش لز حد صبر داری،مانمیتونیم اینقدر صبور باشیم ومعترض میشن…

    این صبر وبردباری،برای من نعمت بزرگی،وهمیشه به خاطرش، خیلی خدارو شاکر هستم

    این هم جواب من به سوال شما استاد خوش تیپم

    دوستون دارم

    همگی در پناه حق باشیم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2770 روز

    سلام و درود بیکران

    من وقتی با یک تضاد یا موقعیت استرس زا و چالش برانگیز برخورد میکنم معمولا این واکنش ها رو نشون میدم:

    1. عصبانی میشم و یکمی داد و بیداد میکنم. البته قبلا این حالت بیشتر بود ولی الان خیلی کم شده.

    2. صحنه رو ترک میکنم و ترجیح میدم تنها باشم و خودمو آروم کنم.

    3. سعی میکنم خودمو با یک کاری سرگرم کنم یا برم پیاده روی.

    4. سعی میکنم اگر تنهایی میتونم خودم مسئله رو حل کنم.

    5. اگر تنهایی نتونم مسئله رو حل کنم حتما از دیگران میپرسم و کمک میگیرم.

    6. پناه میارم به سایت یا میرم تو عقل کل و یا سوالا رو جواب میدم تا قانون برام مرور بشه. یا جوابها رو میخونم.

    7. در گذشته وقتی استرسی میشدم جوشهام رو میکندم ولی الان خیلی خیلی کم شده.

    8. با لپ تاپم شطرنج بازی میکنم.

    9. موزیک گوش میدم. سعی میکنم موزیکای انرژی مثبت که گلچین کردم رو گوش بدم.

    واکنش هایی که نشون میدم به اون موقعیت استرس زا و یا فردی که تو اون موقعیت باهاش دچار چالش شدم بستگی داره. که. تو هر موقعیت و در برخورد با هر فردی ممکنه واکنش متفاوتی رو نشون بدم.

    ولی در کل فکر میکنم یکی از پاشنه های آشیلم عصبانی شدنم هست و البته خیلی بهتر شدم ولی بازم باید خیلی زیاد روش کار کنم. خیلی دوس دارم به مرحله خونسردی برسم. خیلی تحسین میکنم آدمای خونسرد رو که در برخورد با تضادها خیلی بیخیال و خونسرد هستن.

    قبلا من از دست این جور آدما حرص میخوردم ولی الان تحسینشون میکنم و امیدوارم بتونم ویژگی خونسرد بودن و بی خیال بودن و آرامش داشتن در شرایط خطیر و شاد بودن و آسونگیر بودن بشه جزئی از وجودم و اصلا همه من رو با این ویژگی بشناسن و تحسینم کنن. این هدف رو به عنوان یکی از اهداف امسالم نوشتم.

    خدایا سپاسگزارم که داری منو هدایت میکنی و من احساس میکنم تو همین مسیر دارم حرکت میکنم و بهتر میشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2268 روز

    با سلام خدمت استادگرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم :

    من در مواقع با موارد استرس زا یا چالش برانگیز، قبلا کلا میزدم زیر گریه .

    یعنی حتی موارد ساده ای مثل اینکه تو سن دبیرستان ،خواب موندم و صبح دیر رسیدم کلاس،بعد اتفاقا امتحان هم داشتیم ووقتی رسیدم دقیقا برگه ها را معلممون جمع کرد،و منم کاملا خونده بودم درسمو،و خوب معلممون هم گفت برو بشین،ولی خودم ناخودآگاه زدم زیر گریه.

    بعدش همه میگفتن چی شده و من بغض گلومو گرفته بود و نمیدونستم چی بگم.و زبونم بنداومده بود.

    ولی چون درونگرا هستم قطعا حالاها سعی میکنم گریه نکنم ولی مطمینم در خلوت خودم عزاداری میکنم.و اینکه صددرصد به دنبال مقصر بودم تا همه تقصیرهارا گردنش بندازم و خودم را تبرئه کنم.

    ولی در مورد پرتاب و شکستن اشیا واقعا بسیار کم پیش اومده ،شاید یکی دو بار.

    و اینکه اگر در این مواقع استرس ،شیرینی یا شکلات در دسترسم باشه ،بلاستثنا همه شو میخورم ،تا شاید اروم بشم.و اصلا متوجه نمیشم کی تموم شدن.ولی غذا خور نیستم در این مواقع.چون کلا غذا تو این شرایط از گلوم پایین نمیره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ابراهیم خانلرپور گفته:
    مدت عضویت: 2138 روز

    به نام خدا

    سلام به استاد عزیز ، خانم شایسته و دوستان خوبم

    همیشه این جمله پای ثابت صحبت های استاد تو تمام فایل هاشون هست که میگن :

    ” همه اتفاقای زندگیمون رو خودمون رقم میزنیم ، هر اتفاقی که تو زندگیمون رخ میده رو خودمون به وجود میاریم ”

    حالا که خودمونم که مدتهاست که با ایشون و آموزشاشون همراهیم کاملا به این نکته صحه میزاریم که بله خودمونیم که اتفاقات رو به زندگیمون دعوت میکنیم ولی واقعا تا حالا چقدر فکر کردیم که دیگه بسه ؟

    به لطف سلسه فایل های ” الگوهای تکرار شونده ” توجهم به درون خودم و پترن های شخصیم بیشتر شده .

    اینکه چرا روابطم سینوسیه ؟

    شرایط مالیم نوسانیه ؟

    چرا فرکانسم ثابت نیست و …

    حالا با این الگوهایی که قدم به قدم و با این آموزشها تو وجودم پیداشون کردم به این نتیجه رسیدم که واقعا چه انتظاری از خودم داشتم با این همه الگوی مشکل دار و باورهای محدود کننده و سدهای ذهنی بزرگی که در برابر ورود نعمت ساخته بودم ؟

    تازه این در حالیه که خودمو خیلی انسان فرکانس بالا و کار درستی میدونستم . در واقع تا به الان همه چیز خوب پیش میرفت یا کمتر دچار مشکل میشد که ربطش میدادم به قدرت جهان و تضاد و …. ولی حالا متوجه شدم که دیگه انقدر کانال دریافت نعمت با جرم های از جنس پترن ها ، باورهای محدود کننده و سد های ذهنی باریک و باریک تر میشه که حتی گاهی نفس کشیدن برای اون شخص سخت میشه تا جایی که از تکاپو بیافته و فقط به یه دم و باز دم ساده بسنده کنه تا زنده بمونه .

    حالا که قدم به قدم دارم توجه بیشتری به خودم میکنم میبینم این الگوها از مدتها پیش منشا اتفاقاتی هست که برام رخ داده و همیشه هم تو صحنه جرم حاضرن . البته خودم از یکی دو سال پیش متوجه شدم که منشا بسیاری از این اتفاقات خودمم ولی اینکه به این وضوح از این الگوها مطلع بشم اصلا ممکن نبود مگر به کمک استاد که باید از صمیم قلب ازشون تشکر کنم.

    به هر حال در رابطه با سوال وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    باید بگم من مدتها قبل که با قانون آشنا نبودم میخوابیدم و سعی میکردم با این کار از اون شرایطی که به وجود اومده دور باشم ولی حالا به لطف تکنیک هایی که از دوره های استاد یاد گرفتم یا اعراض میکنم ، یا با بیرون رفتن ، سرگرم شدن با فایل ها و کامنت های سایت و … حالمو عوض کنم . ضمن اینکه یاد گرفتم که تا جایی که می تونم با کنترل ذهن نزارم اون شرایط استراس زا در من ایجاد بشه که اگه همون لحظات ابتدایی جلوشو بگیرم می تونم راحت تر روش کنترل داشته باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    اعظم گفته:
    مدت عضویت: 897 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان عزیزم من در شرایط بد و استرس زا معمولا خیلی ناراحت میشم گریه میکنم عصبانی میشم و خیلی حاله بدی رو تجربه میکنم ولی خداروشکر تو این مدتی که دارم روی خودم کار میکنم بهتر شدم و زودتر خودم رو جمع و جور میکنم ولی باز هم تو شرایط بد خیلی حاله بدی رو تجربه میکنم و تا زمانی که خودم رو جمع کنم ضربات روحی میخورم سردرد میگیرم من خدارو صدهزار بار شکر میکنم که توی این مسیر قرار گرفتم و هر روز بهتر از قبل میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1422 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به سید بزرگوار

    عیدتون غدیر بر شما و دوستان عزیزم مبارک

    استاد حقیقتش من برای این سوالات شما چند بار پاسخ نوشتم

    ولی هربار پاکش کردم

    اینبار شما منو دقیقا جایی گیر انداختین که راه فراری نمیبینم.

    باید براتون بنویسم

    استاد اول بگم این سلسله صحبتها یه جورایی حال منو بد میکنه

    مثل اینکه یه بیمار بره پیش دکتر و دکتر دقیقا به محل درد ضربه بزنه

    من حتی سعی میکردم خیلی از کامنتا و نیمه خونده رد کنم

    چون حس میکردم حالم بد میشه و دارم باورهای منفی رو میخونم.

    ولی استاد این مورد چالش

    که الان دقیقا با یکیش درگیرم

    استاد من به چالش که میخورم علیرغم اینکه شروع میکنم به کمک خواستن از خدا بشدت حس میکنم بی ایمان میشم و خودمو تک و تنها حس میکنم

    اون نجوای لعنتی فقط میخونه و میخونه

    یه آینده هایی رو برام متصور میکنه که از اون بدتر وجود نداره

    حالمو بد میکنه

    پرخاشگر عصبانی نا امید میشم آرزوی مرگ و رهایی میکنم

    استاد دو سه روز پیش از خواب پریدم و یه فکری اومد توی ذهنم

    از صبح بیدار شدم کلی توی نت سرچ کردم از وکلای آنلاین مشورت گرفتم ، حالم فوق العاده بد بود ، حتی حال جسمیم

    هیچی نتونستم بخورم از صبح تا شب مطلقا هیچی

    شب رفتیم خونه یکی از عزیزانم

    واقعا نمیخواستم برم ولی همسرم گفت بریم من خیلی مقاومت نکردم

    حالا تمام اینا درحالیه که من مدام سعی میکردم با فایل های شما ذهنمو کنترل کنم

    و از خدا کمک بخوام

    ولی اون حس بی پناهی و رها شدن و بی ایمانی به قدرت خدا همش با هم داشت نابودم میکرد

    شب توی اون مهمونی گفتن چرا انقدر حالت بده چرا چیزی نمیخوری و من مجبور شدم قضیه رو بگم

    یکی از عزیزانم گفت این حال از تو بعیده ، تو که شاگرد آقای عرشیانفری از تو بعیده (تازه خبر ندارن مدتیه شاگرد شمام ) یکم بی خیال باش

    میدونین استاد

    این تلنگر ، همین یه حرف

    انگار منو به خودم آورد

    من شاگرد شما باشم ولی الان که وقت امتحان باشه اینجوری درمونده بشم

    و عملم صفر باشه

    اون شب ما برگشتیم

    فرداش تا ظهر هم تقریبا چیزی نخوردم

    بعد به خودم گفتم پس من کی باید در عمل اینایی که یاد گرفتمو اجرا کنم

    کی میخوام توکل کردنو یاد بگیرم

    کی میخوام این ذهنو کنترل کنم

    استاد رفتم توی عقل کل

    واقعا خدا به زندگی دوستانم خیر جاری کنه با پاسخ های فوق العاده شون

    بعد هدایت شدم به یه سری فایلتون

    اونایی که درباره کنترل ذهن هستن

    گفتم اولین قدم برای اینکه حالمو خوب نگه دارم اینه که همه چیز عادی باشه

    بلند شدم غذا خوردم

    بعد این ایده تو ذهنم اومد

    بابا جان این چالش ، این امتحان برای چیه؟ برای اینه که دارم و قراره لول آپ بشم

    برای چی از کسی امتحان میگیرن؟ چون قراره بره کلاس بالاتر

    بنابراین باید حالم خوب بشه

    این چالش نوید رشده

    استاد تازه دیروزشم توی کامنتا به سوره شرح برخورده بودم

    این آیات

    و وضعنا عنک وزرک

    الذی انقض ظهرک

    به خودم گفتم بابا جان

    شب قبل از وقوع چالش خدا اینجوری با تو حرف زد

    بهت گفت قراره بار از دوشت برداشته بشه

    اصلا چرا من باید این آیه رو میدیدم؟ مگه حتی یه برگ بدون اذن خدا و حکمتی ویژه از درخت میوفته؟

    پس من کی قراره به الله ایمان بیارم

    به اینکه ما ودعک ربک و ما قلی

    پس کی؟

    این امتحانو کی میخوام پاس کنم؟

    بعد استاد شما از کنترل ذهن که همون تقواست گفتین و از توکل

    من دنبال یه وکیل خوب میگشتم خدا اینو بهم یاد آوری کرد

    حسبنا الله و نعم الوکیل

    خلاصه که استاد

    چالشه هست

    قبلنم که بود همیشه همین حال بد برام تکرار میشد

    ولی اینبار گفتم پس کو عمل

    بذار منم عمل کنم

    بذار هر جور شده حالمو بهتر کنم

    باید باید باید بتونم بیخیال باشم

    خیلی فکر کردم استاد اون فایلی که در مورد بیخیالی آدمای موفق حرف میزنین کدومه که گوش کنم ، ولی یادم نیومد

    من باید اگر 1٪ هم ایمان دارم که اینجا ، روی زمین ، تنها نیستم ، من باید بیخیال باشم ، باید بتونم اون نجواهایی که مداوم و مداوم فال بد میزنن رو ایگنور کنم ، حتی یه ذره ، نباید اختیارمو دستشون بدم ، من خدا دارم

    از خود خدا هم خواستم کمکم کنه

    شب بعدش به مهمونی دیگه دعوت بودیم که خودش باعث کنترل ذهنم شد

    باعث شد کمتر فکر کنم به موضوع

    دیشبم که آماده شدن برای عید غدیر ، همسرم و دخترم از سادات هستن

    اینا باعث کنترل ذهنم شدند خداروشکر

    و استاد یاد این داستان میوفتم توی کتاب 4 اثر

    که یه نفر خرافاتی بود و هیچوقت از زیر نردبان رد نمیشد

    یه بار یه کار واجب داشت توی بانک، رفت دید نردبان هست ، منصرف شد و برگشت ، تو راه به خودش نهیب زد ، و بالاخره بر نجوا پیروز شد و برگشت و گفت به هر قیمتی باید از زیر نردبون رد بشه و کار مهمشو تو بانک انجام بده ، اتفاقی که در برگشت افتاد این بود ، دیگه نردبانی اونجا نبود.

    اون چالش اصلا دیگه نبود

    این نجوای شیطانه که مسائلو انقدر بزرگ میکنه که ما احساس بی کسی و کوچکی و عجز میکنیم

    الان استاد دارم سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم

    نمیگم عالی هستم

    نمیگم مثل شما که ماشینتونو بردن ، که تمتم زندگیتون بود و شما گرفتین خوابیدین ، نمیگم در حد شمام ، ولی بهترم

    من با قدرت میگم ایندفعه نذاشتم اون لوپ لعنتی که انگار داره زندگیم تمام میشه اتفاق بیوفته

    من این لوپ لعنتی رو میشکنم

    من باید باید باید ذهنمو کنترل کنم

    چون خدا هست

    و حواسش بهم هست

    و نوید ها و قول ها رو حتی از قبلتر بهم گفت

    مثل اینکه شما یه امتحان جزوه باز بدین

    از خدا میخوام کمکم کنه

    و من یتوکل علی الله فهو حسبه

    من بیخیالم

    چون خدایی دارم که حواسش بهم هست و هرگز دیر نمیکنه و در وقت درستش دقیقا بهم میگه چکار کنم

    و هدایتم میکنه

    خودش گفت ان علینا للهدی

    کار من خوب نگه داشتن احساسمه

    حتی یه ذره

    حتی یه لحظه

    من مطمئنم که کمکم میکنه

    بله بیخیال ها موفق هستن

    چون خیالشون به ربشون راحته

    دمشون گرم

    خدایا خیالمو به خودت راحت کن

    متشکرم استاد

    بازم عیدتون مبارک و مرسی برای این عیدی ارزشمند

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 245 رای:
    • -
      زهرا رضی گفته:
      مدت عضویت: 2751 روز

      سلام عزیزدلم.امیدوارم الان ک این پیام رو میخونی حال دلت عالی و پراز یادخدا باشه.

      چقدر این جمله ی شما ب دلم نشست ک گفتین بیخیال ها موفق هستند چون خیالشون ب رب شون راحته.چقدر حالمو خوب کردی عزیزم.

      خداوند همراه همیشگی قلب و روحمون باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      زینب مرادی گفته:
      مدت عضویت: 996 روز

      سلام اکرم عزیزم چقدکامنت قشنگی نوشتی وبگم بهت که منم اول که استاد شروکرد این فایلارو گذاشت منم حالم بد میشد افکارم سریع میرف روچیزای منفی ولی هی تلاش کردم بهتر بشم وحالم خوب باشه والان بهتر میفهمم که اگه مساله ی توزندگیم هست ریشه ش کجاست نمیگم عالی شدم تواین قضیه ولی خیلی بهترم استاد میدونه ذهن چجوری کار میکنه من اینو الان که دارم مسائلو درک میکنم میفهمم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام اکرم عزیز و موحد و مومن

      سلام بانوی مهربان

      خدا را شکر که تونستید بنویسید و این جای شکر داره که آدم بتونه در این سایت الهی اثری از خودش به جا بذاره.

      ان شاءالله که به راحتی و شیرینی بتوانید، به تن آرامی و ریلکسی برسید.

      من در کامنت شما یه نعمت بزرگ دیدیم خواستم بگم خوشا به سعادت ات و آن این است که با کسانی رفت وآمد میکنی که با این مباحث آشنایی دارند و اتلاف انرژی کمتری داری.

      در پناه حق برگردی ببینی اون نردبان نبوده.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2006 روز

      سلام اکرم جان شجاع. سلام به خودت و نور ایمانت

      دمت گرم صدهزار آفرین به تو.

      شکر و سپاس به درگاه رب العالمین که داری نتیجه آموزشها و توکل و ایمانت رو می بینی. خدا رو سپاسگزارم که این نور ضعیف اونقدر با تمرین و تکرار در وجودت قوی شد که در یک لحظه تبدیل شد به لیزر و تو رو بر خلاف جریان آب مجبور به شنا کرد.

      تو دیگه اون آدم سابق نیستی مطمئن باش. شاید به اندازه 1٪ تغییر کرده باشی ولی همین مقدار برای به حرکت درآوردن این چرخدنده ها کافیه. از این به بعد آسونتر و سریعتر حرکت می کنی.

      هر لحظه از کامنتت سرشار از آگاهی و حضور خداوند بود و میشد حس کرد از قفل و زنجیرهای بسته شده به ذهنت خسته شدی. از تقلای بیهوده کلافه شدی و زدی به سیم آخر.

      دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

      واندر این ظلمت شب آب حیاتم دادند….

      چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

      آن شب قدر که این تازه براتم دادند

      چون اعتقاد به مبارک بودن عید غدیر داشتی اتفاقا توی همین عید تبرکش وارد زندگیت شد. گوارای وجودت. فقط لذتش رو ببر و شکرگزاری کن چون شکرگزاری و احساس خوبه که نعمتها رو افزون میکنه. همونطور که خودت عملا بهش پی بردی. احسنت به استمرارت.

      شکر نعمت نعمتت افزون کند

      کفر نعمت از کفت بیرون کند

      ان شاالله به زودی نتایج بیشتری ازت بخونم اینجا. در پناه رب العالمین سرافراز و دلشاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      یکتا سعادت گفته:
      مدت عضویت: 1591 روز

      سلام خانم هاشمی عزیز

      واقعا ازتون سپاسگزارم بابت کامنت فوق العاده تون امیدوارم که الان حالتون خیلی عالی باشه

      امروز صب وقتی بیدار شدم یکی از بستگانم یه پیامی بهم داد واقعا حالم بد شد نتونستم چند دیقه خودمو کنترل کنم ولی بخودم گفتم از همین جا شروع کن دیگه باید شنیدهاتو به عمل بیاری

      گفتم خدایا چطور ذهنمو کنترل کنم

      هدایت شدم ب کامتت شما

      واقعا برام اب رو اتیش بود

      چند بار خوندمش خیلی حالم بهتر شد و اروم شدم

      همین ک کامنت شما رو دوباره خوندم

      یه تماس داشتم کلی گفتیم خندیدیم

      و کلا اون موضوع دیگه برام مهم نبود

      و حالم واقعا خیلی بهتر شد

      از شما بابت این کامنت بی نظیر سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      اسما گفته:
      مدت عضویت: 1990 روز

      سلام ب اکرم عزیزم

      ب امید خداوندرحمن و رحیم حال شما بهتر خواهد شد و امیدوارم الان حالتون عالی باشه

      چقدرررر لذت بردم از کامنت زیباتون چقدر لذت بردم از این محکم بودنتون چقدر لذت بردم از این جمله

      براچی از کسی امتحان میگیرن ؟چون قرارع برسه کلاس بالاتر و خیلی خوشحال شدم

      دم شما گرم .رب پشتوپناهته نگران نباش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      تاجر سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 2074 روز

      سلام به خانم هاشمی عزیز

      این کامنت شما دقیقاً پاسخ چند روز درگیر فکری من بود

      حالا توضیحات کامل به کنار

      بغضم از کامنت شما جاری شد

      ان شاءالله حال دلت عالی باشه

      برای شما از خدا طول عمر با عزت آرزو میکنم.

      کامنت شما رو سیو کردم تا بتونم مجدد بخونم

      که چقدر قشنگ خدا با من حرف زد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1220 روز

      سلام خانوم هاشمی توحیدی

      دوست عزیزم کامنتت سراسر توحید بود سراسر تقوا بود

      بقول استاد ما که قانون میدونیم وظیفمون اینجور مواقع با آدمای که قانون نمیدونم فرق داره باسد بتونیم چنگ بزنیم به ریسمان الهی باید توحید در عمل نشون بدیم ..

      ما که مثل مادر حضرت موسی امتحان نشدیم یا مثل ابراهیم که فرزند خودشو قربونی کنه …باید بتونیم با همین امتحانهای کوچیک خودمونو به خدا ثابت کنیم ..

      من وقتی به مادر حضرت موسی فک میکنم و خودمو جاش میزارم توی شرایطی که کودک خودشو روی آب میزاره تمام تنم شروع میکنه به لرزیدن و اشک از چشمام بند نمیشه ،من نمیدونم این زن مقدس چطور اینقدر توحیدی عمل کرد و خداوند چقدر زیبا پاسخ توحیدشو داد ،فرزندشو بهش برگردوند اونم در شرایطی که عزیز کرده قصر فرعون شد

      خانوم هاشمی عزیز از خدا براتون میخوام که توحید بهتون عطا کنه و به من و همه دوستان هم فرکانسی در این سایت الهی

      بارها توی وضعیتی قرار گرفتم که وقتی الان بهش فک میکنم همش به خودم میگم خدایا این امتحان بود یا خواب بودم ..‌

      نمیدونم چطوری و با چه ایمانی اون لحظه رو رد کردم اما میدونم با وجود اینکه همه چی درهم بود ولی قلب من میگفت آروم باش محمد

      مدام حضرت ابراهیم توی ذهنم مرور کردم مدام اشک ریختم از داستان مادر حضرت موسی

      خداوند یار و یاور مومنین و چه کسی وفادار تر از خداوند به وعده خویش است

      ممنونم از شما دوست عزیزم که اینقدر شیوا و با احساس کامنت گذاشتی

      سپاسگزارم ازت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ستاره حیدری گفته:
      مدت عضویت: 773 روز

      به نام خداوند بخشنده ومهربانم

      خداوند هدایتگرم به سوی خوشبختی سلامتی ثروت آرامش شادی و حال خوب روحی و جسمی

      خداروشکر میکنم که تو این سایت هستم و وقتی به چالش برمی‌خوریم می‌آییم و هر جور شده دنبال این هستیم که حالمون رو خوب کنیم

      اکرم عزیز واقعا من خودم توی یه هدفی که دارم وبایدتمرین کنم و امتحان هم دارم خیلی استرس شدیدی تمام وجودم رو این چند وقت گرفته بود من رو منم با خودم می‌گفتم من که دارم فایل گوش میدم تمرین می‌کنم و..چرا حالم خوب نمیشه دقیقا حس و حالت و درک کردم گفتم میدونم اگه حالم خوب کنم روندم رو به پیشرفت فقط نمیشد که خیلی سعی کردم شده یه ذره بیخیال باشم و شد و حالم بهتر شد اون جمله ای که گفتی بی خیال ها موفق ترن عالی بود یعنی توکل دارن به رب

      این چند وقت هم گفتم خدایا فقط کمکم کن حالم خوب بشه اومدم تو سایت و خوندم تا یکم اوکی تر باشم تا عملکرد و پیشرفت بهتری داشته باشم اون قسمت هم گفتی امتحان میدم که لول بالاتر بری هم دوست داشتم

      دوست عزیز آرزوی موفقیت و شادی و آرامش دارم براتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      الهه سادات گفته:
      مدت عضویت: 2392 روز

      سلام دوست عزیز

      درپناه خدا شاد و با حال خوب باشین

      تحسینتون می کنم برای شجاعتتون که احساستون رو با ما به اشتراک گذاشتین و با نجواها می جنگید و جهاد اکبر دارین

      خداوند یار و نگه دارتون باشه

      چقدر این جمله تون عالیه نجوای شیطانه که مسائلو انقدر بزرگ میکنه که ما احساس بی کسی و کوچکی و عجز میکنیم واقعا الله اکبر خداوند از هرچیزی که ما فکرش رو میکنم بزرگتره

      چقدر قدم های زیبایی به سمت توحید برداشتین

      انشالله به یاری رب در این جهاد اکبر هر لحظه پیروز میدان باشید

      در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و با حال خوب باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1793 روز

      سلام بر شما دوست عزیزم خانم هاشمی خدا قوت احسنت به این کنترل ذهن، احسنت به این کامنتی که نوشتین با تمام وجودم تحسینتون میکنم بخداوندی خدا این کامنت دقیقا برای من بودم چند وقته درگیر چالشی شدم که خیلی ذهنم رو درگیر کرده بیشتر اوقات خوبم و قشنگ ذهنم رو مدیریت میکنم با خودم حرف میزنم، فایل گوش میدم،مینویسم ،کامنت میخونم،قران میخونم خلاصه هر جوری شده خودمو میارم بالا به قول استاد وقتی میخوای از کوه بیفتی پایین دیگه تکنیک جواب نمیده اگه شده چنگ میزنی به خار به سنگ به شیشه که فقط خودتو نجات بدی و دقیقا نجوای ذهنی خود سقوط کردنه خدا رو شکر منم تا حد زیادی موفق بودم امروز دوباره ی جورایی نجواها شروع شد و داشتم کم کم میرفتم پایین که کامنت شما انگاری آبی بود روی آتش ایمان دارم که این حرف خدا بود با من که قراره باری از رو دوشم برداشته بشه دقیقا اینجای کامنتتون مثل برق سه فاز منو گرفت خدایا شکرت که اینقدر واضح داری باهامون صحبت می‌کنی خدایا شکرت که امروز من در مدار دریافت الهامت قرار گرفتم خدایا شکرت به خاطر خونواده توحیدی که دارم همتونو دوست دارم براتون از صمیم قلبم بهترین ها رو آرزو میکنم استاد عباس منش دیوونتم مرد خدا .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2500 روز

      سلام و درود

      خدایا شکرت

      امروز از نشانه امروز من به این فایل هدایت شدم

      به کامنت شما رسیدم

      خدایا شکرت

      اصلا منم مثل شما

      وقتی یه موردی پیش،میاد ترس وجودم رو میگیره و از اینکه نتونم کاری کنم

      و اومدم دیدم این یه چالش من هست که باید رد بشم و میخوام امروز فقط برای امروز اگاهانه کنترل کنم

      و میدانم به آسانی و راحتی برایم راه باز میشه

      ازتون بابت کامنت و احساسات که موقع مشکل صادقانه نوشتید سپاسگزارم

      بهترین بهترینها تقدیم لحظات تون باد

      شاد و موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    Vafa Vafa گفته:
    مدت عضویت: 806 روز

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    من قبل از آشنا شدن با شما وقتی تو شرایط استرس زا قرار میگرفتم گریه میکردم فحش میدادم دادو بیداد راه مینداختم و مقصر اول همسرم بعدپدر مادرم میدونستم و بعد میرفتم تو خودم میگفتم این شانس منه الان که نیگا میکنم خیلی داغون بودم ولی جدیدا وقتی شرایطی پیش میاد که استرس پیدا میکنم و شاید خلاف خواسته من باشه یا راحتی منو بگیره سکوت میکنم میام رو برگه مینویسم خوب من چی میخام مشکل چیه خواسته ای که من در نتیجه میخام بدست بیارم چیه بعد میام سراغ سایت شما فایل هدایت نیگا میکنم 99 درصد اوقات دقیق جوابمو با کلیپ ها دادین و اون یک درصد قشنگ فهمیدم با حال پریشون همینجوری میام یه کلیپ نیگا کنم و از سر رد کنم شما هم موقع جواب فایل هدایت منو از سر رد میکنید و بعد سکوت میکنم با روال عادی زندگی میکنم و تمرکزم میزارم رو سایت شما یا زندگی در بهشت اهنگ های موفقیت ذکر الله اکبر تا به مرور اونچیزی که به نفع من هست و خواسته من هست اتفاق بیوفته و نتیجه جوری میشه که من راضیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  10. -
    الهام و نگین گفته:
    مدت عضویت: 1042 روز

    به نام پروردگار هدایتگر من

    که من و همواره داره هدایت می‌کنه به آسانی های بیشتر

    به آرامش بیشتر

    به خوشبختی بیشتر

    استاد عزیزم هزاران هزار مرتبه شکرت بخاطر فایلهای بینظیرتون

    فوق العادست

    راستش من از وقتی که با شما آشنا شدم و فایلهای پر از آگاهی شما را میبینم هر اتفاقی که برام بیفته به خودم میگم ببین چه فرکانسی داری آگاهانه فکر کن جهان مثل آیینه است و باید تو وجود خودت بگردی ببینی برای چی این مشکل برات پیش اومد و حلش کنی برو بشین و باگت و پیدا کن

    اون موقع هست که فکر میکنم ببینم باگم چیه،پیداش کردم میفهمم که ترمزم هست وخوشحال میشم و به خودم میگم باید حلش کنم و بهبودش بدم ،البته این و هم می‌دونم که باید تکامل خودم و طی کنم

    این روزها خیلی خوشحالم چون دوره کشف قوانین چشمهایم و داره باز تر می‌کنه باگهام و بهتر متوجه میشم

    استاد شما بینظیریند بینظیر

    عاشقانه دوستون دارم

    مریم جان عزیز دلی دوست دارم بی نهایت

    عاشق این صلح درونتم و دوست دارم مثل شما منم به صلح درون برسم

    شاد،سلامت،خوشبخت،ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای: