پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 23
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد و مریم بانوی عزیز و همه ی دوستان
من هنگامی که به موقعیت استرس زا و حساس برمیخورم قبل آشنایی با استاد و قانون خیلی اوضاع رو برای خودم بدتر میکردم و خیلی وحشتناک حال روحیم بد میشد و ….
بعد آشنایی با استاد مثلا همین آخرین باری که به موقعیت استرس زا برخوردم اسفند ماه 1401 بود ،رابطه ی همسرم با دخترم بسیار بسیار عاشقانه و دوستانه اس و من همیشه بابت این عشقی که بینشون هست تحسینشون میکنم یه روز دخترم با همسرم رفته بود محل کارش و اونجا یه سگ پای دخترم رو گاز گرفته بود و همسرم دخترمو برده بود دکتر گفته بود چیزی نیس فقط یه خراشه فقط باید آمپول هاری بزنه.همسرم وقتی اومد به من تعریف کرد که دکتر چی گفته ولی از اونجایی که خیلی اعتقادی به دکتر و آمپولو این چیزا نداره گفت چیزی نیس و نمیخوام ببرم آمپول بزنه ،،من خودمم خیلی اهل دکتر رفتن و قرص خوردن نیستم ولی گفتم این باید آمپول یا همان پاد زهر رو بزنه که خدایی نکرده مریض نشه ،همسرمم وقتی حرفی میزنه اصلا نباید رو حرفش حرف بزنی و من داشتم دیونه میشدم که اگه سگه هاری داشته باشه چی و هزارتا فکر دیگه،بعدش خودمو آروم کردم گفتم من میخوام دخترم آمپول هاری رو بزنه و خدا هم دقیقا خواسته ی منو اجابت میکنه ،مگه خودش نمیگه از من بخواه ،هی سعی میکروم خودمو متقاعد کنم که خدا هست ،خدا کاری میکنه این آمپوله رو بزنی ،شب که خوابیدم گفتم خدایا میسپرم به خودت و صب پاشدیم صبونه میخوردیم یه دفه شوهرم گفت پاشو ببریم این آمپول رو بزنه و من از خوشحالی باورم نمیشد و تا رسیدیم مطب دکتر فقط اشک شوق ریختم که خدای من چقد بزرگه چقد تواناست
من چند ساله بعد از آشنایی با استاد و قوانین هر اتفاقی پیش بیاد حال درونیم خیلی بد نمیشه ،ایمان دارم که خدا درست میکنه
وقتی در این شرایط قرار میگیرم اصلا نمیتونم چیزی بخورم تا شرایط درس بشه اگه چیزی هم بخورم فقط در حد اینکه بتونم سر پا باشم و همین نخوردنها باعث لاغری بیش از حد من شده و تمام راهها رو امتحان میکنم که مشکل برطرف بشه یه جورایی انگار خدا یه قدرتی بهم میده که اون لحظه خستگی و تشنگی و گشنگی نمیتونه مانع من بشه همه این کارا رو انجام میدم اگه نتیجه نداد میرم میخوابم خواب عمیق و بعدش اون مسئله یا حل میشه یا جوری میشه که دیگه اذیتم نمیکنه
سلام و درود
حالم خیلی خوب هست میدونی یعنی نمیدونم
مدتهاست تلاش میکنم تا بتونم باور هام رو بشناسم و بتونم ترمزها رو پیدا کنم
اما می گفتم مگه چی داریم چطور پیدا کنم
با دیدن این فایلها یه نکته یه راه حل برای خودم پیدا کردم
قبلا بوده من ندیدم
اینکه هر خواسته ای دارم بپرسم چرا نمیرسم بهش
جواب سوال یعنی باورهای من
و نکته مقابل اون یعنی باورهای قدرتمند کننده رسیدن
استاد در فایلی می گفتن که وقتی چیزی میخوان باورها رو میسازن و به راحتی بهش میرسن
تازه درک کردم و امیدوارم بتونم به خوبی عمل کنم و پیاده کنم
حتما اتفاقات قشنگ میفته
وقتی کامنت بچه ها رو خوندم که چرا وقتی خواستیم درآمدم 3برابر بشود شد ولی الان نمیشه
و سوال از خودشون پرسیدن و جواب سوالات یعنی ترمزها
اینکه استاد میگه سوالات خوب بپرسید و جوابهای خوب و فکر کردن بهش میتونه شما رو به خواسته برسونه
استاد بابت فایلها و راهنمایهاتون بینهایت سپاس
بابت سوالات و چالشها سپاس
دوستان گرامی بابا کامتنها و جوابهای که میدید سپاس
از همگی تشکر میکنم
و از خدای خودم بابت این هدایت سپاس
خدایا ما رو در مسیر شناخت خود و جهان و عمل به آموزه هامون یاری کن و ثابت قدم گردان
شاد و موفق و ثروتمند باشید
سلام به استاد عزیزم و همه ی بچه های پر از عشق و محبت الهی سایت عباس منش بزرگ
در مواقع برخورد با مشکلی که استرس زا و چالشی هستش ؛
شاید قبل تر ها بود شروع میکردم به حرص خوردن و یه احساس که ازم سو استفاده شده باعث میشد که حالا با شخصی که باعث ایجاد این فضا شده نزا داشته باشم البته نا گفته نماند که این الگو کما پیش در وجودم هست
ولی بهترین الگویی که واقعا مفید بود و این هم بیسش از قبل تو وجودم بوده همون الگویی شما که در زمانی که فشار بیش از حد در مورد موضوعی آزارم داده رهاش کردم و از خواب به عنوان اهرم ایجاد آرامش استفاده کردم سر یک مورد خاص یادمه نزدیک به 40 روز این کار هر روزم بود (این موضوع واقعا تو اون مقطع از زندگی برای من بزرگ و حیاطی بود)
و به لطف خدای مهربون و آموزهای استاد و باورهای که جدیدا توی ذهنم ساختم خیلی کم این الگوی رفتاری برام اتفاق میفته شاید هر دو یا سه ماه یکبار اونم انقد جزئی هست که به سرعت حل میشه یا انقدر بی ارزش هست که کلا کنار گذاشته میشه که سرمایه اصلیم (تمرکز) هدر نره
استاد عزیزم از مهربانی و لطف تو برای ما بی نهایت از خدای مهربانم سپاسگزارم .
در پناه الله یکتا سعادت مند و ثروتمند و سلامت باشید.
بسم الله نور
سلام به همه عزیزانم
استاد تنها کاری که من انجام میدم گریه کردن هست در هر شرایطی، استرس، ناراحتی ،هیجان، خوشحالی، کلا تنها کار من گریه اس .خیلی روی خودم کار کردم که بتونم خودم رو کنترل کنم .همین هفته پیش بود در شرایطی بودم که خیلی تلاش کردم خودم رو کنترل کنم اما برای لحظاتی واقعا نمیشد و از جمع خارج میشدم و در تنهایی گریه میکردم.خیلی هم دوست ندارم به همه بگم و همه رو شریک کنم با خودم مگر اینکه اون موضوع تموم شده باشه و آروم شده باشم اما باز هم حین بازگو کردن دوباره گریه ام میگیره .کلا من معروف به گریه کردن هستم و به قولی اشکم دم مشکمه
با سپاس فراوان از شما استاد عزیزم
خدایا ما را به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنان نعمت داده ای نه آنان که غضب کرده ای و نه گمراهان آمین یا رب العالمین
در پناه خدای مهربانم باشید.
سلام به دوستان عزیزم
استاد بی نظیرم
رفتار من در گذشته در مقابله با چالش ها داشتن حس بدبختی و بیچارگی در وجودم بود و عموما میگفتم چرا ی پدر قدرتمند ندارم و یا ی ازدواج باحال نکردم و اگر این شرایط بود ، شرایط من تغییر میکرد و من این کار ها رو میکردم .
در حال حاضر اگر فشار روانی برام داشته باشه یکمی تنهایی رو همراه با کمی گریه دارم ک خیلی انگشت شمار شده و عموما بعد از هر تضاد چ ب مرحله خلوت برسه یا جزیی تر باشه پیاده روی با ویس های مشخص سایت و محصولات و نوشتن شرایط الان و نوشتن شرایط دلخواه و این کار کاملا منو ی راه اندازی مجدد بدون اثری از ناراحتی ب محیطم برمیگردونه .
به نام خدای مهربونم وسلام براستاد وهمه دوستان عزیز.
در مواقع استرس زا من کلا خوابم نمیبره یا خیلی دیر خوابم میبره.حتی وقتی که هم خیلی خوشحال باشم خوابم نمیبره اشتهام خیلی کم میشه میلی به غذا خوردن ندارم.اصلا برای کسی مسئله رو تعریف نمیکنم .سروصدا نمیکنم تو خودم هستم.حوصله بچه هامو رو ندارم اصلا بیاین صحبت کنن نمیشنونم.کارهای غیر ضروری رو کلا حذفش میکنم مثلا حتی سبزی هم نمیخرم که پاکش کنم میگم بزار مسئله حل بشه بعدا با خیا ل راحت این کارها رو بکنم.خیلی ذهنم درگیر میشود وفکرای بیهوده میاد .البته که جدیدا با ایمان کامل به این جمله که احساس بد اتفاقات بد میاره نسبت به قبل هوشیارتر عمل میکنم وهی اگاهانه ذهنم رو درستش میکنم .ونمیذارم مثل قبل به مدت طولانی در احساس بد بمونم.
سلام استاد خوبین ؟خدا قوت ….
راسش من اول فکر میکردم که اینا همش به خاطر توجه منه …برای همین هی تکرار و تکرار میشه ….
راستی اول یه خبر بدم …
من دیروز نه
پریروز کنکورم رو دادم و از دستش راحت شدم حالا دیگه میتونم صبح تا شب روی خودم کار کنم و رشد کنم و این عالیه خدایا شکرت …همیشه منتظر این لحظه ها بودم …..
در مورد الگو های تکرار شوندم خیلی هست خیلی …
الان که یکم فکر میکنم هم بد هست هم خوب ….چون زیاده اینجا رو شلوغ نمیکنم به جاش همرو قول میدم توی یک دفتر بنویسم
ولی راسش یه سوال برام ایجاد شد خب من حالا به فرض هم بفهمم که چیه ….چطوری درستش کنم…یا اینکه این الگو رو پیدا کردم چطوری بفهمم چه باوری در گذشته ایجاد شده که بخوام تغیرش بدم …..
امیدوارم از دستم عصبانی نشید چون اخه من اول راهم و مطمینم به تمامش قبلا جواب دادین ….ولی راسش یه چیزی هست من توی خانواده ای هستم که کلی باور ها افکار غلط هست و من عاشق خانوادمم از طرفی هم می خوام همچیز رو زیر پا بزارم ….اسون نیست ….تازه من 18 سال بیشتر ندارم و اونا واقعا منو جدی نمیگیرنند …ولی به هرحال ارزو میکنم یه روزی اونام با من همراه بشن ….
راستی جواب سوالتون ….
من راسش کنار لبم رو میکنم یا پوست لبم رو میکنم …یا ریشه های کنار ناخونم رو میکنم ….
قلبم تند تند میزنه ….رشته ی افکارم در میره صدام میلرزه اعتماد به نفسم کامل از بین میره …
یا اینکه می خوام ازش فرار کنم ….
یا وقتی دیگه خیلی از دست یه نفر (مثل داداش کوچیکم) عصبانی میشم میزنمش
یا اگه از دست فرد بزرگ تر از خودم عصبانی بشم با کنایه دوست دارم خوردش کنم
راستی ….
یه چیزی همیشه به صورت های مختلف برام تکرار میشه اونم اینکه دوست دارم هر چند وقت یکبار سریال یا فیلم یا کلیپ عاشقانه ببینم بعد یه مدت هی به خودم میگم فیلم نبین و اینا همش باورای بدت رو میسازه ولش کن یه مدت دیگه از هر چی فیلمه سیرم بعد دوباره یه سریال جدید ….دلیلش هنوز برام نامشخصه ولی فکر میکنم به خاطر رابطه ی نا موفق عاطفی پدر و مادرمه که من قصد دارم توی فیلما دونبالش بگردم و پیداش کنم
اره دیگه خلاصه که مرسی ازتون به خاطر تمام این فایلا …واقعا خدارو شکر میکنم که توی این مسیرم …دوستتون دارم
فعلا
سلام ودرود بر استاد عزیز و بانو مریم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسم
من یه زمانی برای شرایط استرسم فقط میخوابیدم ولی بعدها وقتی مساله ای برم وارد میشد من رو قوی تر از قبل و مصمم تر میکرد که حرکت کنم و حدودا چهار سال بود که من از شرایط مالی اوکی بودم کمتر خودم رو در کارم به چالش میکشیدم و خالق نبودم که بعدش و حتی الان هنوز در اون چالش ها هستم ولی خداروشکر با مسیر تکامل و روشنی که خداوند سر راهم قرار داده دارم خود حقیقی ام رو کشف میکنم و به امید خدایم ترمزهایم رو پیدا میکنم و در مسیر خوشبختی و سعادت و کمال و شادی و پول و ثروت حرکت می کنم و بهترین راهی که پیدا کردم برای آروم کردن خودم گوش دادن به فایلهای استاد و قرار دادن خودم در این مدار و فرکانس هست که واقعا قبلا خیلی بهم جواب داده بود و الان دوباره با توکل و ایمان به خدایم سفت و قوی دارم ح کد میکنم.
سپاس از استاد عزیزم سپاس از مسیر زیبای که نشانم میدهید که خودم رو بشناسم تا خدایم رو بهتر و بیشتر بشناسم با تکامل جهان بینی ام
بنام الله یکتاوهدایتگر
سلام به استادعزیزم ودوستان همفرکانسی عیدتون مبارک
استادالگوی قبل که درموردی روابط بود
من درروابط خودم بیشتراین موضوع دیدم که حرفی کاری روازم پنهان میگنن یانمیگن شایدم من فکرمیکنم لازم نباشه من بدونم نمیدونم
زمانی که متوجه میشم قبلاخیلی بهم میریختم واینقدرباخودم حرف میزدم ببینم چی میگم اینوبگم اونوبگم ذهنم تاچندروزدرگیربودوباخودم حرف میزدم والان خداروشکرکه باقانون آشناشدم احساس خودم خوب باشه مهمترین چیزه روی ارزش لیاقتم کارمیکنم ذهنم کنترل میکنم وخیلی کمترشده شایدبه ساعت نکشه وموضوع روجنبه های خوبش میبینم وآروم میشم ولی اون لحظه خیلی حرف میزنم باخودم ومیگم بزارببینم فلانی روبعدبعضی مواقع زودبعضی مواقع دیرترهم طرف میبینم یادم میادلابلای حرفهابهش میگم آره تواون روزاون حرف اون کار رونگفتی به من فلان کردی وبیشترمواقع هم طرف احساس میکنم پشیمونه یاقصدی نداشته کلامیگه چیزی نبوده که به شماخواسته باشه بگم
مثلاهمین امروزدخترم که سرکارمیره وساعت3میادخونه باهاش ساعت3تماس گرفتم گفت من کاردارم توعکاسی دیرترمیام منم دیگه سرگرم کارای خودم شدم بعدساعتهازنگ زدم بگم میخوام ازخونه برم بیرون کلیدداره بیادخونه که گوشیش جواب ندادبعدچندبارتماس یهوباهمکارش تماس گرفتم گفت خیلی وقته رفته ساعتهاست اومده خونه بعدتوخیابون بودم سری برگشتم خونه خودموکنترل کردم آروم کردم گفتم هرجاهست انشاالله میادبالاخره تلفن جواب دادگفت دارم میام وتااومدخونه شروع کردم به حرف زدن چرانگفتی کجابودی بعدکه حرفهاو زدم آروم گرفتم نشستم یابااطرافیان پیش اومده قرارگذاشتیم رفتیم بیرون ویه چیزی به من نگفتن باخودشون هماهنگ کردن به من نگفتن چیزی یاهمسرم اینوبیشترتوروابطم دیدم نمیدونم استاددرست احساس میکنم یاربطی به من نداشته که بگن چه باوری دارم که این موضوع منوزودبهم میریزه
سپاسگزارخداوندهستم بابت هدایتم به این سایت بینظیر
واستادعزیزم که دست خداونده برای گسترش آگاهی ها
درود بر تو که این کامنت رو میخونی ،
به نام خدایی که توکل بر او نارو به پادشاهی میرسونه
من خودم در مواقعی که چالشی ایجاد میشه برام جه میکنم ؟
اول از همه که مشکلی وجود نداره و چالش ها هستن که باعث رشد و میشرفت ما میشن
من از اون افرادی هستم که به چالشی میخورم
خیلی جدی،متعهد،متمرکز تر میشم
اولین احساسی که دارم حس ترس و شکست و نا امیدیه در هر چالشی ، اما خود درونم بهم میگه آرام باش امید داشته باش که میتونی موفق بشی
ذهنت رو کنترل کن و به خدا توکل کن و ادامه بده
و من هم در اکثر مواقع اینکار رو انجام میدم
در طول مسیر انجام چالش به خودم و تصمیماتم شک میکنم و برام سوال میشه که چرا فک کردی این راهشه و این چالش خیلی سخت و بزرگه ،
که دقیقا همون جا هدایت قشنگی میشم و بهم الهام میشه و بعد به بهترین نحو یه انجام میرسد
البته که وقتی به چالشی برخورد میکنم یکم تند میشم از لحاظ اخلاقی و فکرم معطوف او میشه
و خونسردی و آرامش اولین گزینه کنترل خودم و برخورد با چالش ها هست
مثال های بسیاری دارم ….
امیدوارم همیشه موفق تر از همیشه تون باشید
ممنونم از شما که کامنت رو کامل خوندی
سپاس خدایی هست میبینه و میشنوه