پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 38

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعید سادات گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    بنام تنها قدرت هستی که منبع هر خیری هست

    سلام و عرض ادب به استاد خوشتیپ و خانم شایسته خوش‌ فورم و بروبچه های خوش فکر این بهشت

    لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین

    خدایا تو پاک و منزه هستی من با افکار و باورها و رفتارهای اشتباهم فرکانس های غلط فرستادم و نتیجش این بار سنگینیست که کمرم را خم کرده

    امیدوارم منم بزودی مشمول اون بندگان خوب تو قرار بگیرم و مثل خیلی از اعضای این سایت که به مصداق “و وزضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک” بارهای سنگین رو از دوششون برداشتی بارهاییکه کمرشان را خم کرده بود

    امروز پرسش چهارم رو باید جواب بدم

    نمیدونم چرا 3 سال شد و هنوز جوابم رو نگرفتم

    اما کور سویی از امید هنوز در قلبم هست

    با نجوا های شیطان همیشه دست به گریبانم

    دیروز گفت دیگه بسه تا حالا باید یک نشونه ای برات میداد دیگه رهات کرده و … منم مثل همیشه به مقابله پرداختم و بهش گفتم ماودعک ربک و ما قلی

    استاد میگه در مواجهه با شرایط استرس زا چه واکنشی دارید؟

    قبلنا خیلی زیاد بهم می‌ریختم و این بهم ریختگی خیلی طولانی میشد

    الان بهم میریزم اما به مدت کمتر

    خوب بستگی داره به نوعیت چالش

    در مقابل بعضی چالش ها استغفار میکنم و نفس عمیق میکشم تا از کوره در نرم

    در مقابل بعضی چالش ها تمام تلاشم رو میکنم تا آتیشش رو خاموشش کنم یا وضعیت رو حداقل آرومتر کنم

    در مقابل بعضی چالش ها عصبی میشم و چون درون‌گرا هستم در درونم عصبانی میشم یا بشدت انرژیم افت میکنه و غمگینم

    در مقابل بعضی چالش ها فقط الخیر فی ما وقع میگم و تلاش می‌کنم ذهنم رو منحرف کنم از واقعه

    در مقابل بعضی چالش ها چاره ای جز تحمل ندارم

    در مقابل بعضی چالش ها مثل ضرر یا بدهکاری مجبورم پیش دیگران رو بندازم مثلا ازشون قرض بگیرم تا فشار رو کم کنم گرچه در درونم فقط خدا رو اصل میبینم و بقیه رو وسیله ای از طرف خدا

    اما نقطه مشترک در مقابله همه چالش ها اینه که خدا

    به یادم میاد و از خدا کمک میخوام

    خدایا مثل موسی عزیزت منم دستم از همه جا کوتاست و به هر خیری از جانب تو فقیرم

    ای که گفتی “الیس الله به کاف عبده؟”

    جوابم مشخصه من که جز تو کسی ندارم که بخوام بگم تو نه اون

    جستجو ادامه دارد و پیش میریم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1013 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان

    جواب من به سوال این فایل

    اگ به چالش برخورد کنی اغلب چه واکنشی نشون میدی ؟

    من به محض برخورد با چالش احساس قربانی شدن و ضعف و خود سرزنشی بهم دست میده و حس میکنم جهان یا خدا با من مشکل داره و یه جورایی ناامید میشم کلا

    این احساس تا وقتی ک قانون رو به یاد بیارم و آگاهانه سعی کنم به قانون عمل کنم باهام هست

    حالا وقتی آگاه میشم چیکار میکنم

    البته ممکنه این به یاد آوردن من چندساعت طول بکشه یا حتی چند روز بستگی داره به میزان شدت ناراحت کننده اون موضوع

    کاری ک انجام میدم میام مچ ذهن مو میگیرم و اول تمرکزمو از روی اون موضوع ناراحت کننده برمیدارم تا یکم دسترسی احساسی به افکار بهتر پیدا کنم ، بعد ک یه ذره حالم بهتر شد چالش های گذشته ک بهش برخوردم و تونستم مسائل رو حل کنم به یاد میارم و میگم من همون آدمم ک تونستم اون مسائل رو حل کنم یا از پس اون چالش ها بربیام ، خداوند کمک میکنه

    قبلاً ک قانون رو نمی‌دونستم خب این سیکل معیوب تا بی نهایت ادامه داشت مثلا اون احساس قربانی شدن و احساس بی ارزشی منو میکشوند به سمت سیگار و مشروب و مواد مخدر ک آروم شم

    اما خداروشکر وقتی قانون رو درک کردم فقط سختی کارم به یاد آوردن قانون و عمل کردن بهش هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    بنام خدا

    سلام استاد عزیزم این سری فایلها خیلی عالیه ازت ممنونم وتشکر از دوستان گلم برای نوشتن دیدگاهشون

    برای من هم دقیقا همینه وهرازگاهی همه چیزهایی که استاد گفت اتفاق میفته

    من هرازگاهی چیزی رو گم میکنم ،یا دعوام میشه با خانواده همسرم

    ولی خب برام عادی شده که طبیعیه

    اینکه اگه یه اتفاقی داره هی تکرار میشه طبیعی نیست وباید بتونم دلیلشو پیدا کنم

    چه باوری تو مغز منه ؟؟

    من نتونستم این باگ پیدا کنم

    من وسایل زیادی جا میزارم گم میکنم

    امیدوارم بتونم پیدا کنم

    خیلی دوست دارم این دوره رو بخرم

    ممنونم استاد عزیزم که این مساله وچالش رو عنوان کردی

    ازکامنت های دوستان به یه نکته رسیدم تمرکزوتوجهم خیلی کمه ودقت نمیکنم روی چیزی وقتی استرس میگیرم ذهنم کار نمیکنه

    راجب نکته دوم که گفتم هراز گاهی بحث ودعوام میشه خوبی کردن زیاد

    صحبت راجب مسائلم

    چارچوب نداشتن برای روابط صمیمی

    درددل کردن منجر میشه به سواستفاده

    خدایا شکرت که علت این دوتا کارمو پیدا کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    دینا بهبهانی گفته:
    مدت عضویت: 398 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان عزیز

    قبلا تو شرایط استرس زا همش خواب بودم حتی شده12/14 ساعت در روز

    خشم ناراحت گریه احساس بد.

    الان دوماهه که تو این سایتم و توی دوتا چالش هستم

    ناراحتم اضطراب و ترس دارم راجبشون اما کمتر میخوابم

    شروع‌کر‌م کل خونه و از بیخ تمیز کردن ووسایل اضافه جمع کردن

    مدیتیشن کردن و توکل به خدا

    گفتم خدایا تااینجا جورش کردی خودتم هدایتم کن به حل چالش و موفقیت.

    درپناه خداوند متعالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    M گفته:
    مدت عضویت: 326 روز

    به نام سیستم هدایتگر بشر

    سلام

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    1_استاد من وقتی با شرایط استرس زا مواجه می شوم، خیلی سریع گریه ام میگیرد و اشکم جاری می شودبعدم انقدر گریه می کنم همراه با داد غصه و زاری که چشام ورم می کننمن خیلی زود رنجم با یه حرف کوچیک خیلی بالا پایین میشم.

    2_من در این مواقع معمولا به دنبال مقصر می گردم. مثلا پدرم، مادرم، همسرم، دولت و … تا بتوانم تقصیر را به گردن آنها بیاندازم

    بله استاد دقییقا این ویژگی داشتم چون واقعا هم اونا شرایط استرس زا برای منم رقم می زدند ولی در اصل الان می دانم به خاطر باورهای خودم بوده.

    3_من وقتی با چالش مواجه می شوم، عصبانی می شوم، داد و بیداد می کنم انقدر حرص جوش میخورم که می خوام سکته کنم

    4_من در مواقع برخورد با شرایط استرس زا، شروع به غذا خوردن می کنم. انگار با خوردن، خودم را آرام می کنم؛یا اهنگ گوش دادن این کارم میکنم.

    5_با دوستام و دیگران درددل می کنم از اونا کمک می خوام

    بزرگترین مشکل من درددل کردن است_احساس قربانی بودن است.

    6_پیاده روی دوش آب سرد گاهیی خوردن چایی حرف زدن با گل ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سپیده آقایاری گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    سلام به همه دوستای خوبم

    واقعا نمیدونم هر باری که نشانه امروز رو میزنم چطور میشه که دقیقا چیزی میاد که باهاش اون روزها درگیرم. بعضی وقتا انقدر برام عجیبه که اشک تو چشمام جمع میشه.

    من یه چند وقتی هست که چالشهای عجیب و غریب تو کارم دارم و تحت استرس قرار میگیرم. کلا آدم استرسی هستم چون از شرایطی که پیش بینی نشده باشن خوشم نمیاد.

    خلاصه یه مواردی تو کارم هست که همیشه بهم استرس میده و خب واکنشهای منم معمولا جالب نیستن.

    وقتی استرس میگیرم اولین قدم پیدا کردن مقصره. یعنی تا یک نفر یا چند نفر رو در ارتباط با اون موضوع پیدا نکنم و نشورمشون و پهنشون نکنم راحت نمیشم.

    و معمولا با بقیه خیلی با هیجان راجع بهشون صحبت میکنم و توضیح میدم که چرا فلانی و فلانی مقصر این ماجرا هستن.

    یه چیز دیگه هم که معمولا پیش میاد اینه که از اون کار ناامید میشم و میگم پس این اون چیزی نیست که من میخواستم.

    از کامنت سعیده شهریاری یه نکته ای متوجه شدم که وقتی تمرکز نذاری و وارد حواشی بشی خب عملا کنترلی روی موضوعات بعدی نداری.

    مثلا دیروز همسرم به من سپرد که بهش فرمون بدم و یه مانع خیلی بدی هم اونجا بود. من حواسم به حرف یه آقایی پرت شد و یادم رفت بهش بگم بایسته و زارت خورد به مانع. حالا هم من هم اون داریم همدیگرو مقصر میکنیم.

    همین قضیه چند تا درس برام داشت. یکی اینکه باید تمرکز صددرصدی بذاریم رو کارهامون. من واقعا گاهی تمرکزم 20 یا 30 درصدم نیست.

    یکی اینکه باید مسئولیت کارهامون رو بپذیریم. اعتراف میکنم که این مورد خیلی سخته. کنترل ذهن زمانی که یه ناخواسته میش میاد و عادتت اینه که بگردی دور و اطراف دنبال مقصر و بتونی به جایی برسی که مسئولیت 100 درصد اون کار رو بپذیری واقعا کار سختیه.

    نکته بعدی که باز هم تو کامنت سعیده عزیز دوباره برام یادآوری شد اینه که من در احساس بد به خواسته هام نمیرسم. اگه از کار فعلیم خوشم نمیاد نباید تمرکز کنم رو ناخواسته ها، رو نکات منفی، رو اتفاقات بدی که تو کارم تجربه کردم. باید و باید به احساس خوب برسم تا هدایت بشم به کارهای بهتر، به کاری که بهم آزادی مالی، زمانی و مکانی برسم. که به آزادی عمل در کارم برسم، تا قوانین خودم رو در کارم حاکم کنم که در این لحظه برام اهمیت بالایی داره.

    استاد خیلی خیلی ممنونم ازتون برای این فایلهای میلیون دلاری.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مریم احدی گفته:
      مدت عضویت: 1004 روز

      سلام سپیده جان

      ممنونم ازکامنتت که صادقانه وخیلی عالی نکاتی رو عنوان کردی که من تونستم دلیل مشکلمو پیدا کنم

      من هم رفتار مشابه شما دارم و مهمترین نکته که گفتی تمرکز نداشتن وحواس پرتی راجب یک موضوع که منجر به دعوا میشه رو از حرفات پی بردم من هم دقیقا مشکلم این بود

      ازت ممنونم عزیزم درپناه الله شادو موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    ارشیا گفته:
    مدت عضویت: 2147 روز

    سلام استاد،

    معمکلا وقتی شرایط استرسزایی پیش میاد چندتا از الگوهای تکرار شونده باهم‌میاد برام.

    مثلا اول بسیار تقلا میکنم و سعی میکنم که با مغز خودم راه حل پیدا کنم و هدایت رو گوش نمیدم، بعد کلا ول میکنم و سعی دارم که پشت بقیه بخصوص خانوادم قایم بشم بگم که شما حلش کنید برام. تمام این الگوها تکرار شده با هرمسئله ای که استرس سنگین داشتم، بعضی از این مسائل رو تونستم حل کنم و بعضی هم هم شد سایه من و جالبه که درشرایطی مسئله حل شد که تونستم این الگوهای تکراری رو کنترل کنم به وسیله بهوبد باورهام ر اون بازه زمانی. و البته باید بگم که الان هم در همچین شرایطی هستم، شرایطی که بهم استرس زیاد وارد کرده و گاهی سعی میکنم بریزم تو خودم و گاهی حالت احساس قربانی شدن باعث میشه که بسیار از این مورد خرد خرد میش آدم ها بگم و توجه کنم به مسئله و نه راه حلش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    خورشید گفته:
    مدت عضویت: 1143 روز

    سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان

    من تازگی هدایت شدم به کار کردن روی اینکه خدارو و قوانینش رو بهتر بشناسم دارم کتاب چگونه فکر خدارو بخونیم میخونم و تاحالا دوبار مطالعش کردم و همراهش دارم قران رو هم مطالعه میکنم و سعی میکنم با دیدگاه قانون جذب مطابقتش بدم

    نمیگم عالیم خدارو شکر خداروشکر تازگی تو درک تکرار کردن یک موضوع بهتر شدم قبلا اصلا درک نمیکردم چرا باید تکرار کنم یک فایلو یک اگاهیو و از شما زیاد میشنیدم یا دوستان دیگه اما چون درک نمیکردم عمل هم نمیکردم اما الانم عالی نیستم و هنوز خیلی راه دارم ولی تو موضوع تکرار کردن مقاومتم کمتر شده خداروشکر منی ک تموم کردن کارا برام سخته تازگی شروع یک کار و ادامه دادن و به انتها رسوندنش برام اسونتر شده چون باور کردم من شخصیتن با پشتکار و تعهد بالا هستم در نتیجه اقدامات عملی ای که انجام دادم و از پسش تا انتها براومدم و به تازگی امتحامات دانشگاهم بودم که باموفقیت علی رغم تنگی زمان پشت سر گزاشتم و در نتیجه ازمونی که در سایت ازخودم گرفتم که تحلیلش این بود که درعین حال باورایی دارم ک ترمزن ک باعث شدن در عین این شخصیت باپشتکار و متعهدی ک دارم به نتیجه نرسم و بعد این سوال برام ایجاد شد ینی این ترمزا چین ؟

    و فکر کنم امروز هدایت شدم به اینکه اروم اروم این ترمزارو بشناسم من قبلا وقتی میدیدم شما تو مقدمه فایل نوشتین این سوالارو بپرسین هیچی واقعن به ذهنم نمیومد و همیشه حس میکردم خب منک پاسخی ندارم ولش کن ولی اینبار چون جدی ترم از کنار این فایل که نشونم بود نگذشتم وقبل دیدن فایل کامنت اقا علی خوشدلو خوندم که نوشتن شاید بار اول سوال کنی هیچی به ذهنت نیاد اما هربار پاسخ بیشتری داری به همین دلیل تصمیم گرفتم بهش فکر کنم حتی ذهنم گفت الان مثلا فکر کنی جوابش به چه دردت میخوره و راستش هنوز دقیق نمیدونم پاسخ به این سوال قراره چیجوری منو به باورم برسونه و بعد تغییرش ولی خب چون تصمیم گرفتم سعی کنم به هرچی شما میگین عمل کنم پس پاسخ میدم و حداقلش اینه که بعدا که پیشرفت کردم میفهمم این رشدو و اینکه از کجا به کجا رسیدم

    من در شرایطی که خیلی استرس زا هست در اغلب موارد چه واکنش و چه الگوی تکرارشونده ای دارم ؟

    اتفاقا همین امروز و همین امشب اتفاقی افتاد ک یکم استرس زا بود و من کاری ک کردم مقصر دونستن دیگران بود و وقتی خوب فکر میکنم میبینم در اغلب موارد میخام از سرخودم ردش کنم و میندازم گردن بقیه و اینجوری استرسم کم میشه یا یکسری رفتارهایی دارم میرم سراغ یکسری چیزها که دوس ندارم واضح بگم یا دقیقا میخابم یاام غذا میخورم مثلا زمان امتحانا اگر نمیرسیدم امتحانیو خوب بخونم میگفتم تقصیر استاده مثلا فلان جور میخاد سوال طرح کنه سختگیره و …کلن یجوری سعی میکنم بهش فکر نکنم و از سرم ردش کنم

    یا مثلا وقتی یک مسئولیتی گردنمه و خوب انجامش نمیدم

    مثلا تو بحث سرکار رفتن خیلی ان تایم نیستم وقتی یکمی دیر میشه برام راحتتر اینه ک بگم مثلا اخه اینم تایم سرکار اومدنه چرا اینقد زود میگن بیا سرکار

    در مواقع استرس زا به شدت تمرکزم میاد پایین جوری که انگار تو یک فضای دیگم و هیچی نیمفهمم اگر کسی باهام صحبت کنه یا چیزی بخاد تازه خیلی عصبانیم و دوس دارم تنها باشم یا مثلا دلم میخاد به دوستم زنگ بزنم و دلداریم بده

    یااینکه در روابط عاطفی هم فکر میکنم تقصیر طرفه اگر مشکلی پیش بیاد هم اینکه اعتماد به نفسمم پایینه و مثلا فکر میکنم نکنه من یک مشکلی دارم که این اتفاق افتاده البته منطور از مشکل مشکل فرکانسی و درونی نیست مثلا باخودم میگم نکنه لایق نیستم یا کافی نیستم و دوست داشتنی نیستم و …

    اما در واقع مشکل از فرکانسامه نه من

    اما نقطه مثبتم اینه که ممولن خیلی تو این فضاها نمیمونم البته بسته به اینکه چه قدر روی خودم کار کرده باشم و اون لحظه یا اخیرا تو چ فضایی بودم ینی ذهنمو کنترل میکردم یا ن واکنشم متفاوته

    ممولن زمانایی ک رو خودم کارمیکنم مثل الان به خاطر تعهدی ک به مسیر دارم اولش عصابم خورد میشه میندازم تقصیر بقیه فوش میدم و تازه خود سرزنشیم خیلی میگیرم ولی بعدش مثلا در عرض نیم ساعت یکساعت مثل امشب سعی میکنم تمرکز کنم و به اصل موضوع فکر کنم و راه حلشو پیدا کنم راه حل منطقی و جواب منطقی

    و به نظرم بهترین پاسخ به این سوال تقریبن برای هرکسی که واکنش نادلخاهی در مواقع استرس زا داره این باوره که خودشو به صورت صد در صد خالق زندگیش نمیدونه از جمله خودم

    الانکه نگا کردم و کامنتمو دوباره خوندم دیدم ریشه اصلی این رفتارها دقیقن از اینه که کنترل اتفاقاتو در دست خودم نمیدونم و فکر میکنم یک عامل بیرونی شرایطو رقم میزنه اصلا براهمینم واکنش مناسبی نداری

    ولی وقتی بدونی که تو داری اتفاقاتو رقم میزنی اگر یک اتفاق بدیم بیفته کسی که خیلی قبول داشته باشه خودشه ک همه چیو رقم میزنه به نظرم میزان استرسش به حداقل میرسه و سریع تمرکز میکنه و فکر میکنه چرا این اتفاق افتاد ؟من چه فرکانسی فرستادم؟چطور میتونم این مشکلو حل کنم ؟

    پس مشخصه من هنوز خیلی راه دارم تا باور کنم من خالق صد در صد تمام شرایط زندگیم هستم

    خداروشکر برای هدایتم به این فایل و پاسخی که بهش دادم امیدوارم براتون مفید باشه براخودم که قطعن هست خصوصن وقتی دراینده برگردم و بخونم شاهد پیشرفتم هستم و اینکه بیشتر باور کردم که من تنها خالق صد در صد شرایط زندگیمم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    ابوالفضل درویشی گفته:
    مدت عضویت: 528 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه‌ی دوستان خوبم

    من یه مشکلی اکثرا تو زندگیم بوده اونم اینه که 90 درصد پارتنر های من خیلی مغرور بودن و خیلی اخلاق خوبی نداشتن و اکثرا به قول معروف واسم قیافه میگرفتن

    خیلی واسم تکرار شده و این خیلی تو زندگیم منو اذیت می‌کنه

    دقیقا نمیدونم مشکل از کجاست و چجوری میشه تغییر داد این شرایط رو ولی چندتا از دوستانم با هر دختری وارد رابطه میشن اون دخترا زود وابسته اونا میشن و اصلا واسه رفیقام غروری ندارن و خیلی هم پیگیر نشون میدن

    در حالی که اخلاق من خیلی بهتر از رفیقامه

    یه جواب فوق العاده و یه راهکار خوب واسه تغییر این نتایج می‌خوام

    بینهایت از جواب های قشنگتون ممنون میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فرزاد بازیار گفته:
    مدت عضویت: 780 روز

    سلام خدمت همه عزیزان

    چالشی که الان باهاش مواجه هستم اینه که خیلی استرس دارم و یکم غمگینم استرس تو شرایط کاری و حتی تو خونه واسه خوابیدن،الان این هفته دچار استرس شدم که شاید تو کل هفته شبی 2ساعت خوابیده باشم،حتی استرسم اونقدر زیاده که الان اینارو می‌نویسم نمی‌دونم نوشتنش درسته یا نه چون خیلی به همه چی فکر میکنم یکیشم اینه که میگن نباید چیزی که بده رو بگی خوب اینایی که من میگم بده دیگه ولی خوب موضوع چالشم همین چیزاس که کامنت بذارید و بگی خلاصه که یه کامنت جالبی خواندم که نوشته بود باید همه چی خوب پیش بره اگه نه که یه جای کار میلنگه،من زیاد همه چی رو گم میکردم یا جا میذاشتندالانم هست ولی خیلی کمتر شده،ولی الان چال اصلی من صحبت کردن راجع به موضوعی هست که می‌دونم و نمیتونم بیانش کنم و میمونم هاج و واج این وسط و یکی دیگه هم اینه که استرس دارم. دارم انگار همه جوره باهامه یادمه استاد میگفتن که زیر میبل نریزین آشغالرو و جمعش کنین منم الان همینم که کامل جمع نمیکنم و یه مقداری میمونه،من یه زمانی که افسرده بودم بدجور هیچ درکی از شرایط نداشتم و میخواستم که فقط بگذره و تموم بشه،الان که افسردگی جاشو داده به غم یعنی دلیل تموم اتفاقات و می‌دونی ولی کار اونجوری که بخواد پیش نمیره،مثلا تو از فلانی یه چیزی یا کاری میخوای که باید انجام بده یا اصلا نباید اونکارو انجام بده و می‌دونی بده اون کارش و تو رو ناراحت می‌کنه ولی تو هیچ کاری نمیکنی،این باعث غم میشه حرف میزنی همه کاری میکنیم ولی حواست جایی دیگه پیش اون موضوعی که حلش نکردی میمونه،دقیقا باورهای من اشتباس خیلی وقتا،چند وقت پیش داشتم به این فکردم که بعضی آدما سرکار چقدر راحتن میرن میان بدون استرس و راضین حداقل وقتی باهاشون حرف میزنی اینجوریه ،بعد من استرس دارم ناراحتم بیخوابم،نمیدونم چرا تمرکز ندارم و یه جورایی دوست دارم از اون شرایط فرار کنم،بعد به خودم میگم خوب این چه باوری داره که اینقدر راحته سرکار چقدر حسش خوبه،منم باید اینجوری باشم یه الگوی رفتاری مناسب،میگم که کلا من سرکار استرس دارم نه میتونم بخوابمو استراحت کنم نه درست ارتباط برقرار کنم و کارمو اونجوری که خودم دوست دارم پیش ببرم البته یکم کمالگرایی هست ولی خوب دوست دارم ارتباطاتتم خوب باشه آدمایی جذب کنم بهم کمک کنند رشد کنم یا نکات مثبت افراد رو ببینم این کامنتم شد یه جوری مثل نکته برداری از فایل،یعنی همزمان هم گوش میکنم هم کامنت می‌ذارم البته قبل از اینکه فایلو گوش کنم کامنتای زیادی خواندم و فایل رو قبلا هم گوش کرده بودم،دوس دارم که اوضاع اونجوری پیش بره که می‌خوام و خودمو به نکات مثبت دادم بدم و حالمو خوب نگه دارم و به شرایط بیرونی کاری نداشته باشم زیاد البته که شرایط بیرونی تاثیر می‌ذاره ولی 10 درصد یا شایدم کمتر چون برمیگرده به حال خودمون،به نظر من اگه بتونیم رهنمون رو کنترل کنیم و تو شرایط مناسب مناسبترین کارو انجام بدیم همه چی واسمون خوب پیش میره،من الان وسایل گم کردن و فراموش کردن مو دارم روش کار میکنم و می‌خوام آدمای مناسب به سمتم بیاین مناسبترین های و خوبترین ها،من تو شرایطی که خیلی خیلی استرس دارم سعی میکنم ساکت بمونم هیچ حرفی نزنم تا اوضاع بهتر بشه قبلا می‌خوابیدم الان خوابن نمیبره و فقط دراز میکشم رو تخت،بیشتر تو خودم میریزم زمانی که استرس دارم،

    من یه زمانی با خانومم سر این سایت و استاد عباس منش چالش داشتم ولی الان با توصیه های پدرم باز می‌خوام بیام تو سایت بمونم..

    سپاس از همه تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: