پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 41 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-07 06:28:452024-02-14 06:17:49پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدا قوت استاد
درمواقع که من به شرایط تنش زا برمیخورم اولش ی کم ناراحت میشم در حد 10 دقیقه بعدش سعی میکنم خودمو به ی کاری مشغول کنم یا میخوابم یا راه میرم و همزمان از فایلهای رایگان شما انتخاب میکنم و گوش میدم
بعضی وقتا تمایلم به پرخوری زیاد میشه ولی سعی میکنم مدیریتش کنم و آب زیاد میخورم بجا چیزای دیگه
این موزدایی که گفتم در اکثر مواقع هستش وگرنه بعضی چیزا ذهنم بقیه رو مقصر میدونه ولی با گوش دادن به فایلا شما ذهنم بهش ثابت میشه اول و آخر هرکاری و هراتفاقی خودم مسئولم
ممنونم ازتون خوشحال میشم از زبان شما بشنوم دقیقا در اینجور مواقع بهترین کار چیه
سپاس فراوان
به نام خدا
سلااااام سلااام. و دوباره یه خودشناسی جدید . من هر فایل جدیدی که میزارین با تاخیر مینویسم چون باید روش فکر کنم تا الگو رو پیدا کنم
امروز روز خوبی برام بود ، اول صبح از خدا خواستم به زیبایی روزم رو چیدمان کنه و همون 5 دقیقه اول سوپرایزم کرد . یه دوست قدیمی رو دیدم و طی گفتگویی که با هم کردیم فهمیدیم چقدر پخته شدیم و تجربه هامون زیادتر شده خداروشکرررر … همچنین با یه شخص جدیدی همکار شدم که اولش حس مثبت نداشتم(و دلیلش کمبود عزت نفس خودم بود) خدا منو یه مدت از محل دور کرد تا دوباره خودم رو کنترل کردم و طی نشانه ام در سایت گفتم باید خیری درش باشه امروز که دوباره به محل مورد نظر برگشتم و با اون شخص کار کردم دیدم باباااا میشه به عنوان دوست جدید نگاه کرد میتونم ازش چیزای جدید یاد بگیرم ( من همیشه از تعامل با آدمای جدید ترس داشتم)
خب بریم سر موضوع سوال : وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟
اگر این مورد نمونه آخری( ارتباط با آدم های جدید مخصوصا که همراه با احساس خطر باشه) که چند روز پیش اتفاق افتاد رو بگم اینه که سکوت سنگینی منو فرا میگیره و فقطططط بسیاااار زیاد فکر میکنم . ترجیحم در تنهایی فکر کردنه. حالا تفاوت الان با قبل در اینه قبلا فکرم منحرف بود :) دنبال مقصر بودم کلی هم بد و بیراه به خودم و بقیه نثار میکردم ولی الان سعی میکنم با دید متفاوت نگاه کنم ، بگم به چیدمان خدا اعتماد کن حتما خیری در اون برام هست و اجازه بدم آروم آروم در مسیر حل بشه.
یه راز موفقیت در کنترل چالش زندگیم دارم اینه که با کسی در موردش حرف نمیزنم تا زمانی که درون خودم حلش نکرده باشم . یه دوره ای از زندگیم به خاطر تحت تاثیر خانواده یا دوستانم و … این حالت پدافندی(سکوت) رو اشتباه میدونستن (بیشتر برای دلسوزی میگفتن که مشکلات شیر کن تا کمکت کنیم) منم از همون اول شروع میکردم به غرغر کردن ، غرغر همانا و بدتر شدن مشکل همانا . الان با کمک هدایت الله ، با قرآن خوندن یا نشانه سایت و بی نهایت راههای مختلف الله راه حل رو پیدا میکنم تقریبا 90٪ جلو میرم شاید یه هل کوچیک آخر رو از کسی بپرسم که به قول استاد تو دوره ها میگن :من تصمیمم رو گرفتم فقط میخام از دید متفاوت بقیه هم اون موضوع رو دیده باشم
راستی هنگام مواجه با موارد استرس زا(چالش) اشتهام هم کور میشه انگاری یکی راه گلوم رو بسته حتی آب به زور میخورم
ممنونم از استاد عباسمنش و مریم جان . همچنین ممنون از شما دوستی که تا آخر کامنت منو خوندی
در پناه خدا میسپارمتون
شاگرد شما با افتخار : ساره
به نام خدای عشق
خدمت استاد عزیز، مریم نازنین و همه اعضای خانواده صمیمی عباس منش سلام و عرض ادب دارم.
خیلی وقت بود کامنت نذاشته بودم.
اول بگم خدا معجزه وار دوره کشف قوانین زندگی رو مثل قدم دوم ، سوم ، چهارم و پنجم دوازده قدم خودش دو دستی اورد تقدیمم کرد ، یه روز خواهرم اومد خونمون و گفت کشف قوانین رو خریدم وای منو میگی دیوانه شدم گفتم معجزه از این واضحتر ، همونطور که خواهرم قدم دوم و سوم و چهارم و پنجم دوازده قدم رو خرید و منم استفاده کردم اینم خرید و الان دارم استفادش میکنم واقعا مثل یه بیمارم که رفتم پیش دکتر ، دارم عیبامو پیدا میکنم. خدایا شکرت خدایا شکرت ، خدایا شکرت . جالب اینجاست که من اول هدایت شدم به سایت شما و خواهرم اول مسخره میکرد منو ولی من توجه نمیکردم و کار خودمو میکردم و گه گداری میگفتم گوش کن ولی خیلی خیلی کم، اصلا اصراری نداشتم که بیاد تو مسیر.ولی خودش در زمان مناسب هدایت شد و الان از منم بیشتر داره پول ، خرج میکنه. اینه واقعا هدایت الهی که هر کسی در زمان خودش هدایت میشه.
و حالا جواب سوال این قسمت:
من اغلب وقتی به چالشی برخورد میکنم توی خودم میرم، فکر میکنم، فایلای استاد رو بررسی میکنم، قران میخونم و از خداوند هدایت میخام ، کامنتای سایت رو بررسی میکنم ، رفتارامو بررسی میکنم و اصلا سعی در پیدا کردن مقصر در بیرون خودم نمیگردم.فقط بعضی وقتا پسرام که خیلی کوچیکن مثلا تو خونه جیش میکنن و خبر نمیدن یا مثلا نصف شب بلند میشن بدون هیچ دلیلی گریه میکنن، بهانه میگیرن ، یا بیمار میشن یا نصفه شب مثلا میگن بریم پارک یا نصف شب که من خوابم میاد میگن با ما بازی کن کمی عصبانی و درمانده میشم ولی سریع به خودم میام و سرگرمشون میکنم و از خداوند هدایت میخام و اروم میشم. یا مثلا بعضی اوقات که پسر کوچیکم سرما میخوره ، چون دارو هم نمیخوره میگم اگه خدای نکرده از دستش بدم و بمیره چی؟ بعد میگم خدا خودش این بچه رو بهم داده و خودشم مواظبشه و هر وقتم بخاد میبرتش.گاهی اوقات هم موقع عصبانیت فریاد میزنم و میرم توی یه اتاق دیگه تنها میشم و اروم میشم ولی کلا خیلی بهتر شدم از قبل.بیشتر عصبانیت من به خاطر ایده الیستی ام نسبت به خودم و فرزندانم و اطرافیانم مثل مادرم و برادرم است و توقع دارم همیشه همه چیز ، پرفکت باشه و خودمم همیشه پرفکت باشم، خونه همیشه تمیز باشه بچه ها همیشه مرتب باشن و با توجه که بچه هام هنوز کوچیکن و بیشتر هم توی خونه ایم و همسرمم بیشتر اوقات سر کاره و باردار هم هسام ،کمی همیشه پرفکت بودن سخته و خیلی دارم روی خودم کار میکنم و خیلی بهتر از قبل شدم.
توی روابط هم از مادر و برادرم خیلی توقع دارم کامل باشن و اگه اشتباه کنن سرشون داد میزنم ولی میدونم اشتباهه رفتارم.
ممنونم استاد جان
فعلا خدا نگهدار
با سلام خدمت استاد عزیز و عشق خودم و همچنین خانم شایسته توانمند که نمونه کامل و بارز یه خانم موفق هستند
من واکنشم در مقابل چالش هایی که برام اتفاق می افته
1سریع گریه میکنم و اصلا توانایی کنترل خودم و اشک هامو ندارم
2به شدت عصبی و پرخاشگر میشم و کنترل صحبت هام و حرفایی که میزنم اصلادست خودم نیست
3همیشه دیگران مقصر میدونم و میگم اونا هستن که باعث این چالش و مشکلات شدند مخوصا همسرم مسول همه چالش ها و اتفاق ها هستند
4ذهنم کاملا قفل میشه و اصلا هیچ راه حل و ایده ای به ذهنم نمیرسه که بتونم حلش کنم و از اون مشکل بیرون بیام
5قهر میکنم و تا مدتی تو خودم فرو میرم و باکسی صحبت نمیکنم و خودم خودم رو زجر و شکنجه میدم و خودم باعث حال بدی خودم میشم و مدام خودم رو سرزنش میکنم و از درون نابود میکنم خودمو
خیلی موارد دیگه ای هست ولی بیشترین تکرارش روی همین موارده که گفتم
استاد عزیزم از این که خدا شمارو سر راهم قرار داد و من به این نقطه از زندگیم رسیدم واقعا خدارو شکرررر میکنم و هرلحظه که فایلاتون رو گوش میدم حس میکنم خدا داره بامن صحبت میکنه یک دنیا ازتون ممنونم و عاشقتونم
سلام و خداقوت بر استاد باعشق و خانم شایسته عزیزو دوست داشتن
و سلام و خداقوت به تیم و اعضای سایت استاد عباس منش
واقعا استاد دست مریزاد خدا نگهدارتون باشه بل این فایلهایی که در اختیار ما گذاشته و باعث شدیدن تا ما به درون خودمون سفر کنیم و بگیریم افکار و باورها و گفته گوهای ذهنمون چی هست
قسمت دوم فایل که شروع به پلی کردم اولش احساس ورم صحبتهای استاد ر انگار قبلا شنیدم و احساس کردم شاید اشتباهی شده و فایل تکراری دانلود شده یا اشتباهی شمارش 2 خورده
ذهنم داشت نجوا میکرد که این حرفها رو شنیدی بزن بره جلوتر ببین اگه آخرشم شنیده باشی دیگه نیازی نیست که باز، گوش کنی مطلبش تکراریه حتما و …..
له خودم گفتم که تکراریست قشنگه چون اونقدر بهاش حس خوبی دارم و ارتباط گرفتم که ه بار یه چیزی به یادم میره و یه مطلب جدید رو از فایل ها بیرون میکشه این ذهنی که اینقدر نجوا گره
و ادامه دادم دیدم آخرهای فایل استاد سئوال میپرسه و ذهن مارو به چالش میکشه و چقدر عالی فایل رو تدوین کردن و ذهن مارو برای این سئوالات آماده کردن تا بتونم راحت به اعماق خودمون سفر کنیم و ناشناخته هامون رو بیشتر بشناسیم و ب سیم به اینکه چقدر با خودمون غریبه هستیم و ناآشنا به خودمون هستیم
اصلا حالا که اینجور شد یه مطلبی به ذهنم رسید همین الان یه هویی
من میگم منی که خودمو نمیشناسم و از خصوصیات خودم خبر ندارم منی که به لطف خدا 45رسال هست کل باخودم زندگی میکنم و شبانه روز با خودمم چرا از خودم بیخبرم
راستی چرا بخدا الان این تو فکرم اومد چرااااااااا
من که نمیتونم در مودر سئوالهای اسناد فکر کنم و ج آب بدم که اصلا اولشم حتی فکرشم نمیکردم
چرا چرا چرا جرا چرا آخه چرااااااا
من چه آدمی هستم که قبل از اینکه بدونم وحتی بتونم در مورد خودم حرف بزنم حالابیام در مورد دیگران نظر بدم قضاوت کنم و یا حرفو حدیثهایی که در طول روز از دیگرون تو هم میان و میرن مثل اتوبان تهران قم که یک سره در رفت و آمد هستن
وای خدا اومدم جواب سئوال استاد رو بدم ببین به کجا هدایت شدم مخم داره سوت میکشه
خدایا من باخودم قهرم و نا آشنا تا برسه دیگرون……
من کی هستم من چی هستم من کجا قرار دارم من یعنی چی
اصلا من وجود دارم یا این جسم رو به تعلق دادم میگم من
استاد ترجیح میدم به جای جواب دادن به این چالشتون در مورد استرس و نگرانی برم یکم بیشتر در مورد خودم فکر کنم
و تو شرایطی شما پرسیدین من چه جوری هستم و چه واکنشهایی دارم و چراااااا
خداروشکر میکنم استاد بابت این فایلتون که اولش با چه نیای اومدم وحالا با چه تصمیمی میرم
استاد قول دادن و عمل کرن هم تکامل میخواد ولی میخوام بگم د حد قول ه وقت که یاد، باشه و سعی میکنم قضاوت نکنم دیگران را تا وقتی خودمو نشناخته باشم
تاوقتی باخودم آشنا نشدم انتظار بیجا از دیگرون نداشته باشم
من که تو هر شرایط یه جور و یه رنگی دارم منی که با احساسات تصمیم میگیریم منی که باشرایط جلو میرم و از دیگرون میخوام که در تمام زمانها و مکانها متعهد و یک جور و یک رنگ باشن
خدایا منو کمک کن تا بیشتر بجای دیگرون روی خودم تمرکز کنم و انرژی بزاریم خودمو کشف کنم
تا حداقل باراک بگم مگ این ادم(خودمو میگم) رو حدودا میشناسم و میتونم در موردش یه حدسهایی بزنم و بگم حدود چه جور آدمیه
خدایا هرچی جلوتر میرم بیشتر نیبین، با خودم قهرم
ممنونم استاد بزرگ دوست داشتنی
ازت سپاسگزارم
من هر چند وقت یک بار یه استاد که به نظرش من خیلی خفنم رو میبینم و مورد توجه اون استاد واقع میشم و از این موضوع خیلی خوشحالم
هر چند وقت یه بار میفهمم چقدر اگه روی یه کار تمرکز کنم و با علاقه انجامش بدم توش عالی میشم.
خوب من وقتی تو شرایط استرس زا قرار میگیرم…معمولا منطقی برخورد میکنم و سعی میکنم موضوع رو حل کنم و براش راه حل پیدا کنم و کاری که از دستم برمیاد که خسارتی نخوریم رو انجام میدم براش مثال های زیادی دارم…اما این موضوع یه اثتسنا داره و اون در رابطه با تحصیله…زمانی که امتحان دارم یا کاری رو باید تحویل میدادم ولی اماده نیست…اینا خیلی به همم میریزن..موقع امتحانات تا حد ممکن از درس خوندن فرار میکنم و در اخرین لحظات جمعش میکنم…و زمانیم که نمرم عالی نمیشه ناراحت میشم..یه موردم بود که یه نفر منو با یه سری چیزا ترسونده بود…تو اون حالت هم خیلی دپرس بودم و همش میترسیدم و حالم بد بود…همش سعی مبکردم منطقی برخورد کنم ولی نمیشد..و من باز اوکی نبودم.
در بقیه حالات معمولا دنبال پیدا کردن راه حلم و سعی در عبور درست از شرایظ رو دارم و منطقی عمل میکنم و توش خوبم
منک کلا ادمیم که زود گریم میگیره…ولی معمولا در اینطور شرایطی گریه نمیکنم و دنبال راه حلم…در مواقعی که راجع به احساست و موضوعات احساسیم میخوام صحبت کنم گریم میگیره.
فقط در موارد درسی و پروژه و اینجور چیزا دلم میخواد فرار کنم
درود بر تو که این کامنت رو میخونی ،
به نام خدایی که توکل بر او نارو به پادشاهی میرسونه
من خودم در مواقعی که چالشی ایجاد میشه برام جه میکنم ؟
اول از همه که مشکلی وجود نداره و چالش ها هستن که باعث رشد و میشرفت ما میشن
من از اون افرادی هستم که به چالشی میخورم
خیلی جدی،متعهد،متمرکز تر میشم
اولین احساسی که دارم حس ترس و شکست و نا امیدیه در هر چالشی ، اما خود درونم بهم میگه آرام باش امید داشته باش که میتونی موفق بشی
ذهنت رو کنترل کن و به خدا توکل کن و ادامه بده
و من هم در اکثر مواقع اینکار رو انجام میدم
در طول مسیر انجام چالش به خودم و تصمیماتم شک میکنم و برام سوال میشه که چرا فک کردی این راهشه و این چالش خیلی سخت و بزرگه ،
که دقیقا همون جا هدایت قشنگی میشم و بهم الهام میشه و بعد به بهترین نحو یه انجام میرسد
البته که وقتی به چالشی برخورد میکنم یکم تند میشم از لحاظ اخلاقی و فکرم معطوف او میشه
و خونسردی و آرامش اولین گزینه کنترل خودم و برخورد با چالش ها هست
مثال های بسیاری دارم ….
امیدوارم همیشه موفق تر از همیشه تون باشید
ممنونم از شما که کامنت رو کامل خوندی
سپاس خدایی هست میبینه و میشنوه
بنام الله یکتاوهدایتگر
سلام به استادعزیزم ودوستان همفرکانسی عیدتون مبارک
استادالگوی قبل که درموردی روابط بود
من درروابط خودم بیشتراین موضوع دیدم که حرفی کاری روازم پنهان میگنن یانمیگن شایدم من فکرمیکنم لازم نباشه من بدونم نمیدونم
زمانی که متوجه میشم قبلاخیلی بهم میریختم واینقدرباخودم حرف میزدم ببینم چی میگم اینوبگم اونوبگم ذهنم تاچندروزدرگیربودوباخودم حرف میزدم والان خداروشکرکه باقانون آشناشدم احساس خودم خوب باشه مهمترین چیزه روی ارزش لیاقتم کارمیکنم ذهنم کنترل میکنم وخیلی کمترشده شایدبه ساعت نکشه وموضوع روجنبه های خوبش میبینم وآروم میشم ولی اون لحظه خیلی حرف میزنم باخودم ومیگم بزارببینم فلانی روبعدبعضی مواقع زودبعضی مواقع دیرترهم طرف میبینم یادم میادلابلای حرفهابهش میگم آره تواون روزاون حرف اون کار رونگفتی به من فلان کردی وبیشترمواقع هم طرف احساس میکنم پشیمونه یاقصدی نداشته کلامیگه چیزی نبوده که به شماخواسته باشه بگم
مثلاهمین امروزدخترم که سرکارمیره وساعت3میادخونه باهاش ساعت3تماس گرفتم گفت من کاردارم توعکاسی دیرترمیام منم دیگه سرگرم کارای خودم شدم بعدساعتهازنگ زدم بگم میخوام ازخونه برم بیرون کلیدداره بیادخونه که گوشیش جواب ندادبعدچندبارتماس یهوباهمکارش تماس گرفتم گفت خیلی وقته رفته ساعتهاست اومده خونه بعدتوخیابون بودم سری برگشتم خونه خودموکنترل کردم آروم کردم گفتم هرجاهست انشاالله میادبالاخره تلفن جواب دادگفت دارم میام وتااومدخونه شروع کردم به حرف زدن چرانگفتی کجابودی بعدکه حرفهاو زدم آروم گرفتم نشستم یابااطرافیان پیش اومده قرارگذاشتیم رفتیم بیرون ویه چیزی به من نگفتن باخودشون هماهنگ کردن به من نگفتن چیزی یاهمسرم اینوبیشترتوروابطم دیدم نمیدونم استاددرست احساس میکنم یاربطی به من نداشته که بگن چه باوری دارم که این موضوع منوزودبهم میریزه
سپاسگزارخداوندهستم بابت هدایتم به این سایت بینظیر
واستادعزیزم که دست خداونده برای گسترش آگاهی ها