پیدا کردن الگوهای تکرار شونده | قسمت 4 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

574 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2005 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

    سلام استاد بزرگوارم، درود مریم جانم و سلام همه بچه های دوست داشتنی سایت

    داشتم فکر می کرم این آیه چقدر بزرگه و این حد از ایمان چطور به وجود میاد؟ چطور میشه که کسی وقتی مصیبتی براش رخ میده بجای زاری و ناشکری بتونه با طیب خاطر فقط بگه همه رفتنی اند. همه از سوی خدا تنها با بدن برهنه اومدیم و تنها میریم. نباید بچسبیم به این دنیا و نعمتهاش حتی فرزندمون.

    یاد فایل آقای عشقیار افتادم. امیدوارم هرکی ندیده در مدارش قرار بگیره و این فایل رو ببینه و درک کنه. چطور میشه که این مرد در مقابل سنگینترین چالشهای زندگیش اینقدر مسلط به نفس عمل میکنه؟

    چطور میشه که استاد خودمون، همین استاد که دم دست ما و هر روز در دیدرس ذهن ماست اینقدر با ایمان میشن و رفتارشون ابراهیمی میشه که در مقابل چالشی مثل از دست دادن فرزند فقط 3 ساعت عزاداری می کنن و تمام. بعدش فقط شکر می کنن که خدا این میوه بهشتی رو بهشون عطا کرد تا دو سال از برکت وجودش بهره مند بشن.

    بعدش به یاد فایل لایو استاد عباسمنش و استاد عرشیانفر افتادم که در مورد همین ایمان و توکل صحبت می کردن و استاد بی نظیرم اشاره کردن به تکامل. بعد از این مرور ذهنی و شکل گیری این چرا چراها در ذهنم جواب رو گرفتم. بله معجزه ای به نام «تکامل»

    تکامل از کجا میاد؟ از استمرار در عمل به قوانین الهی. نه فقط شنیدن یا حتی درک کردنش، بلکه عمل بهش.

    ابراهیمی که در جوانی در برابر چالش سر خم کردن جلوی خدای توهمی، بت شکن تاریخ شد میتونه در پیری در مقابل چالش فرزنددار نشدن ایمانش رو حفظ کنه. بعد از اون با وجود اینهمه عشقی که به چنین فرزند معجزه گونه ای داشت رویای صادقه اش رو عملی میکنه و چاقو روی گردن فرزند رشیدش میگذاره. این تکامل به مرور طی شده و ذهن هر انسانی با دیدن این حجم از ایمان کم میاره. مگر اینکه مفهوم قدم به قدم رشد کردن رو یاد بگیره و انجامش بده.

    منِ سعیده رضایی که دارم این مطالب رو می نویسم در اوایل راه هستم، مثل نقطه ای از این کهکشان یا دونه ریگی در بیابان. ولی دارم لمسش می کنم.

    قبلا در مقابل چالش های استرس زا زبونم قفل میشد.

    دست و پامو گم می کردم و مغزم هنگ می کرد.

    هیچ تصمیمی نمی تونستم بگیرم.

    در مقابل بعضیها که خودمو قویتر می دیدم ممکن بود داد و فریاد به راه بندازم. و در مقابل بعضی دیگه که زورم بهشون نمی رسید احساس بیچارگی و قربانی شدن می کردم.

    ولی چیزی که همیشه مایه امیدم بود این بود که حل میشه. اینطوری نمی مونه. فقط کافیه کمی به خودم فرصت بدم.

    ترم 1 فوق لیسانس هر سه تا درسم رو افتادم. یک ساعت گریه کردم ولی تمام شد. از اونجایی که بسیار درونگرا و تودارم هیچوقت هیچکس نفهمید. ولی در عوض ترم 2 شاگرد اول کلاس شدم و اجازه انجام پایان نامه ام در سازمان انرژی اتمی تهران گرفتم.

    چند ماه پیش که شنیدم پدرم بیماری جدی ای داره و دکتر به خودم گفت که بیماریش درمان نمیشه حتی یک قطره اشک نریختم. بلکه در نهایت آرامش و امید ادامه دادم و فقط از خدا خواستم پدرم رو در مسیر شفا قرار بده. و اگر هم اینگونه نشد باز هم فقط خدا رو شکر می کنم که اینهمه ساله پدری دارم که عاشقانه دوستش دارم و برام بیش از حد توانش پدری کرده. خدا رو شکر که از پشت تلفن صدای مهربونش رو می شنوم و چند ماهی یکبار هم می بینمش.

    یادمه یکی از دفعاتی که دختر ناز کوچولومو به شدت دعوا کردم سر این بود که خمیربازی که با آرد و آب براش درست کرده بودم خورده بود. یا مدادرنگیهاشو جویده بود. یا مثلا غذاشو نمی خورد. تخم مرغ نمی خورد در صورتیکه مربی بهداشت گفته بود برای جبران استاپ شدن رشد قدش باید هر روز تخم مرغ بخوره. و من با این چالش نمی دونستم باید چه کنم.

    الان بعد از 3 سال شاگردی کردن در سایت استاد عباسمنش عزیزم و بخصوص در این 3-4 ماه اخیر هرچی فکر می کنم اصلا یادم میاد باهاش به مشکلی برخورده باشم. نه که کار چالش برانگیزی نمیکنه. نه. بلکه من آدم دیگه ای شدم.

    همین نیم ساعت پیش دیدم مدتیه پشت گلدوناست و انگار داره خرابکاری میکنه ولی اجازه دادم راحت باشه و از من نترسه. بعد از مدتی رفتم با خنده گفتم داری چی بازی می کنی؟ گفت خاکا رو ریختم. دیدم کلی خاک و برگ و سنگ ریخته رو موکت و فرش. منم بوسش کردم و گفتم خوشحال شدی خاک بازی کردی؟ گفت آره و بعدم رفت سراغ کارتونش. وقتی خاکها رو جمع می کردم از اینکه دستم با خاک پاک الهی تماس پیدا کرده بود خدا رو شکر کردم. از اینکه بوی گلهامو استشمام کردم لذت بردم و گفتم چه خوب شد مدتی بود بوی خاک بهم نخورده بود. این عنصر حیات بخش و آرامش بخش طبیعت. تمام شد و رفت.

    بعد خودمو مقایسه کردم با قبل و لازم دیدم اینا رو بنویسم. اینها همش از لطف پروردگارمه که به دعای من جواب داد و هدایتم کرد به مسیر نور.

    می دونم که خیلی مبتدی هستم ولی ایمان قلبی دارم که راهم درسته و به زودی نتایج بزرگتر رقم می خورن.

    از صبح وقتی این فایل چالش رو دیدم یاد شعر بی نظیر سهراب افتادم:

    به تماشا سوگند

    و به آغاز کلام.

    و به پرواز کبوتر از ذهن

    حس می کنم دارم نور الهی رو تماشا می کنم.

    کلامم با خدای سبحان آغاز شده.

    و کبوتری از قفس ذهنم پر کشیده و داره منو با خودش به ناشناخته هایی می بره که تا قبل از این نمی دونستم وجود دارن. ولی الان دارم باهاش رفیق و همنشین میشم.

    خیلی برای این تغییراتم خوشحالم.

    خیلی زیاد خدای حکیمم رو شاکرم که منو بغل کرد و بدون چالش خیلی بزرگی که از حد توانم خارج باشه هدایتم کرد به صراط مستقیم و داره طعم نعمتهاشو آروم آروم بهم می چشونه.

    برای همه دوستانم توحید و نور ایمان آرزو می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2161 روز

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      سلام به شما سعیده رضایی عزیز

      چقدر کامنتت زیبا بود، چقدر یادآوری کننده فایل های زیادی برام بود، چقدر قشنگ اول کامنتت این آیه رو آوردی:

      الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

      و چه همزمانی جالبی که چندساعت قبل، خبر فوت دایی همسرم رو دادند و دارم واکنش آدم های مختلف و از جمله خودم رو در مورد این شرایط و خبر بد میبینم. چالشی که همسرم بیشتر براش چالشه و برای من فقط یک خبربد و اتفاقی که منو بیشتر به فکر فرو برده.

      واقعا سعیده جان سپاسگزارم برای تک تک جملاتی که نوشتی و تک تک تلاش ها و تکامل هایی که طی کردی. برای تمام درک هات از قوانین الهی ات، برای ایمان و توکل هایی که با درک و عمل کردن بدست آوردی.

      واقعا عالی بود و منم برای تغییرات زیبات خیلی خیلی خوشحالم و خوشحالم که هدایت شدم تا ببینم و بخونم و لذت ببرم و کلی چیز یادبگیرم. واقعا سعیده جان سپاسگزارم…

      امروزداشتم فصل پنجم کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو میخوندم در مورد ایمان راستین و چقدر خدا قشنگ منو هدایت کرد تا تکامل رو هم بیاد بیارم در کنار توکل و به خودم آسان بگیرم برای آسانی ها… خدایا شکرت

      براتون از الله یکتا بهترین بهبودهای درونی و بیرونی رو خواهانم.

      ارادتمند شما فهیمه پژوهنده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2005 روز

        فهیمه جان، فهیمه عزیزم، دوست نازنینم سلام به روی ماهت

        چه فامیلی پرمسمایی داری. پژوهنده دانش و نیکی ها.

        عالی نوشتی و لبخند قشنگی رو روی صورتم نشوندی. ازت سپاسگزارم و برات عشق و نور آرزو می کنم.

        خیلی بعید به نظر میرسه که بتونی سنگ 1 تُنی رو جابجا کنی. اولش اصلا سمتش نمیری.

        بعد که روزگار می چرخه و تو رو با خودش انقدر می چرخونه که سرگیجه می گیری و بعدش می فهمی باید اون سنگ رو برداری تا به دشت هموار برسی تلاشت رو شروع می کنی.

        وقتی اولین زور رو بهش میزنی تکون نمیخوره. بعد بیشتر فکر می کنی و می بینی دست تنهایی ولی هرچی فریاد میزنی کسی به کمکت نمیاد تازه بعضیا میگن بیا سنگ ما رو هم جابجا کن.

        دوباره تلاش می کنی و بعد یه تیکه چوب رو زمین پیدا می کنی که میتونی بعنوان اهرم ازش استفاده کنی. وقتی با اهرمت در جهت درست فشار وارد کنی سنگ رو به سمتی هل میدی که اتفاقا شیبه. و سنگ یک تنی خودبخود حرکت میکنه و یه دشت زیبا پر از نعمت جلوی روت نمایان میشه.

        اما اگه وسط کار ولش کنی حتی ممکنه به خودت آسیب بزنی. ممکنه سنگت اشتباهی جابجا بشه و مشکل بدتر بشه. یا در حالت خوبش اصلا تکون نخوره.

        من فکر می کنم اینه قصه تغییر. فکر. ریشه یابی. آسون گرفتن. و عمل کردن

        از همه مهمتر استمرار در عمل

        شاد باشی و سعادتمند گل زیبا

        فقط لطف کن بهم یاد بده چطور متن بولد می نویسی. هرچی سرچ کردم واسه ویندوز پیدا نکردم. فقط ایتالیک می نویسه ولی بولد نه.

        مرسی پیشاپیش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          فهیمه پژوهنده گفته:
          مدت عضویت: 2161 روز

          سلام به دوست ارزشمندم

          سلام سعیده جان

          وای که چه سورپرایزی شدم.بذار حس چند دقیقه قبلم رو با جزئیات بگم. اینکه تو یک صفحه دیگه مرورگرت به عهد خودت وفا میکنی و حتی روی فایل نشانه ی من دیروزم میرم کامنت بنویسم و بعد از اینکه خط آخر رو مینویسم احساس میکنم چقدر خوب شد این کار رو کردم بعد میرم سراغ کارهای دیگه ام.و تا صفحه رفرش میشه یکهو میبینی به محض ارسال کامنتت یک نقطه آبی کنار اسمت ثبت میشه.

          نقطه آبی رنگی که من از اولی که تو سایت اومدم و بعد تجربه داشتن کامنت از طرف دوستانم برای خودم واسه اینکه این حس تکراری نشه و قدر دان این نقطه آبی و کامنت شما عزیزانم باشم و احساس قدردانی ام رو حفظ کنم اینجوری برای خودم معنی کردم. اینکه هر بار که نقطه آبی میاد انگار من در این مسیر جنگلی زیبایی که استاد اول 12 قدم میگه تو این مسیر دوستانی رو میبینم که با لبخند برام دست تکون دادن و این یعنی درسته داری درست پیش میری، ماشالا ادامه بده. ادامه بده ببین اینا دوستانی هستن که توی همین مسیرن و برات دست تکون دادن پس برو و ادامه بده و چقدر هربار با این تعریفی که برای خودم کردم بازم مثل روز اول به وجد میام و ذوق میکنم و خوشحال میشم و میگــم آخ جون نقطه آبی دارم… این جمله رو گاهی اینقدر بلند میگم که همسرمم شنیده و گاهی فکر میکنم باعث حسادتش شده که چقدر من حواسم به سایت و بچه ها و اتفاق های سایته…خخخخ(بقول استاد جان هر کسی هرجایی هست جای درستشه…)

          وای که چقدر هماهنگ بود بعد خوندن متنی که خوندم و خوندن کامنت شما(اصلا چی بگم دیوانه شدم از این خدای دقیق و بینا)

          چه مثال خوبی نوشتی و چقدر انگار لازم داشتم چقدر به موقع و چقدر به موقع تر…فقط میتونم بگم خدایا شکرت.

          خیلی بعید به نظر میرسه که بتونی سنگ 1 تُنی رو جابجا کنی. اولش اصلا سمتش نمیری.

          .

          .

          .

          من فکر می کنم اینه قصه تغییر. فکر. ریشه یابی. آسون گرفتن. و عمل کردن

          اصلا انگار میدونستی بهم چی بگی. بخدا الان که دوباره فکر کردم اشک تو چشمام جمع شده سعیده جان. خدا اینقدر آسون با ما حرف میزنه.فقط باید وا بدیم. فقط باید وا بدیم تا ببردتمون. هدایت مون کنه بقول استاد جان اجازه بدیم تا هـدایـت ما رو هدایت کنه.

          واقعا نمیدونم چطور سپاسگزاری کنم از اینکه برام نوشتی. از اینکه نمیدونم چی شد و اینا رو تایپ کردی و به من امید دادی از طرف خدام که تو زیبا مینویسی پس بنویس و نترس…تو عاشق یاد دادنی پس یاد بده و جمله آخر کامنتت که اونم برام درس و نشونه بود…

          سعیده جان ازت ممنونم برای تک تک جملاتی که نوشتی. برای تک تک درک ها و آگاهی هایی که نثارم کردی واقعا با تمام قلبم سپاسگزارم با همین لبخند اشکی میبوسمت دوست ارزشمندم.

          دوست قشنگم من الان با لپ تاپ دارم تایپ میکنم و بعضی وقت ها هم با گوشی کامنت میذارم و در هر دو مورد برای بولد کردن یک قسمت فقط کافیه دوتا ستاره اول جمله و آخر اون جمله که میخوای بولد بشه بذاری ، به همین سادگی…

          برات اینجا لینک اخبار فنی سایت و مقاله ایی که “قابلیت نوشتن متن با فرمت پر رنگ” رو کاملا توضیح داده رو میذارم اونجا رو بخونی دیگه خودت حسابی اوستا میشــی عزیزم… خدایا بی نهایت بار شـــــکــرت

          تقدیم با عشق

          abasmanesh.com

          (راستی ممنون که یادم انداختی چقدر فامیلم رو دوست دارم و چقدر این ویژگی پژوهنده بودن و پژوهشگر بودن رو عاشقشم.)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            سعيده رضايى گفته:
            مدت عضویت: 2005 روز

            ای جانم ای جااانم فهیمه جان

            نوش جونت این حس ناب و خوشمزه. منم راستش از اون نقطه آبیه خیلی انرژی می گیرم. اصلا عین دوپینگ میمونه.

            اون چیزایی که نوشتم در لحظه اومد و نوشتم. چیزی از خودم ندارم. خدا رو شاکرم که ما رو دستانی برای هدایت همدیگه قرار داده و نور امید و ایمان رو توی این سایت الهی پرفروغ کرده.

            بدرخشی پژوهنده جان!

            عاشقتم و حال خوبتو خریدارم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    بنام خدای مهربونم

    سلام به روی ماهتون استاد جونم

    سلام به روی ماهِ مریم بانو ی عشقولی

    قبل از پاسخ به سوال ِ این جلسه میخوام اتفاق امروز صبح و تعریف کنم .

    صبح های جمعه من کلاس رقص میرم و ی خانوم تو کلاسمون هست که بار اول که دیدمش بهش گفتم چقدر شما زیبا هستین و این خانوم خیلی شبیه مدونا است .

    هر هفته به هم ی سلام احوال پرسی داریم .

    امروز که اول کلاس دیدمش احساس کردم باید بهش نگاه کنم که تا برگشتم چشم تو چشم شدم باهاش و بهش با لبخند همیشگی ام گفتم خیلی رژ لبت خوش رنگه و اونم لذت برد .

    بعد از کلاس اومد کنارم و بهم گفت :زیبایی درون آدم ها تو چهره شون مشخص میشه ، من آدم زیبایی هستم چون به خدا وصلم و هر روز پیام خدا رو دریافت میکنم

    منم محو حرفهاش بود انگار خود خدا داشت باهام حرف میزد ،الله اکبر

    بعد بهم گفت یادت باشه تعدادِ خیلی کمی در دنیا به دنبال حقیقت و نور هستن

    وقتی این و گفت زدم زیر گریه ،الانم گریه ام گرفت

    خدا میشه این زنِ زیبا تا بهم بگه سارا تو جز اون تعداد کمی هستی که بدنبال نور و حقیقتی

    تو جز کسانی هستی که من هدایتت کردم به راه راست توسط درخواست و ایمانِ خودت

    کلام اون زن یعنی توحید

    یعنی احساس لیاقت

    یعنی عزت ِنفس

    خیلی خیلی خیلی برام پیام داشت

    دیروز هم به ی بچه سه ساله گفتم چقدر چشمهای زیبایی داری با لبخند بهم گفت آره میدونم

    آره منم میدونم که 100٪ خالقِ تک تک ثانیه هام هستم

    آره منم میدونم که هدایت چیزی نیست جز مسیر خواسته هام

    آره منم میدونم که منم چون جزیی از خدام نمیتونم با چشم مادی ببینمش

    آره منم میدونم جهنم فرکانسی که من خودم و قبول ندارم

    آره منم میدونم بهشت مکانی که خودم و باور دارم

    آره منم میدونم که همه چی خودمم و هیچ هیچ هیچ هیچ چیزی بیرون از من نیست

    اصلا استاد شما نمیدونید من هر روز چه پیام هایی به این شکل میگیرم

    انگار تمام ذراتِ هستی مُسَخر من هستن

    مثل همین پروانه ی زردی که الان اینجاست

    فقط میتونم بگم خدایا سپاسگزارتم

    استاد چندین ماه میشه که فقط آرامش و عشق بوده اصلا یادم رفته به چی میگن شرایط استرس زا !!!

    چالش برای من یعنی بهبود هر روز خودم

    چالش یعنی شاخک هامو تیز کنم تا نشانه ها رو دریافت کنم

    چالش یعنی سوال بپرسم و قرآن و باز کنم و خدا مستقیم بهم پاسخ بده

    چالش یعنی تو ستاره قطبی با دقت بنویسم امروز چی میخوام اخه شبها با دیدنش ذوق میکنم وقتی همش تیک میخوره

    چالش یعنی محو آگاهی ها بودن و ساعت ها بهشون فکر کردن

    چالش یعنی باز شدن قلبم و مثل بارون اشک ریختن

    وقتی داشتم فایل و گوش میدادم یاد رفتارهای گذشته ام افتادم و خواستم اونها رو بنویسم اما همینکه شروع کردم به نوشتن خودش جاری شد

    استاد فقط میتونم بگم ازتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1395 روز

      سلام بانوی بزرگ

      چقدر لذت‌بخشه خوندن کامنت هات،چقدر تو عالی هستی،چقدر نورانی شدی،خدایا شکرت که به سارا خانم اجازه نوشتن میدی و ما استفاده می‌کنیم.این کامنتت امروز خیلی برام حرف داشت،666 روز توی سایت بودم تا امروز روز عید غدیر برام گفته بشه،نشانه های عالی امروز داشتم تا حقیقت رو بهتر بفهمم و ازت ممنونم

      خدایا شکر گزارتم از این نور زیبا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهام حامد گفته:
      مدت عضویت: 2859 روز

      آفرین دوست عزیزم، آفرین سارای عزیزم، ایمانت و نگاه پر از عشقت رو تحسین میکنم، لذت بردم از خوندن کامنتت، چقدر توحید و عشق به خدا توش موج میزد، مخصوصا این قسمتش:

      «آره منم میدونم که 100٪ خالقِ تک تک ثانیه هام هستم

      آره منم میدونم که هدایت چیزی نیست جز مسیر خواسته هام

      آره منم میدونم که منم چون جزیی از خدام نمیتونم با چشم مادی ببینمش

      آره منم میدونم جهنم فرکانسی که من خودم و قبول ندارم

      آره منم میدونم بهشت مکانی که خودم و باور دارم

      آره منم میدونم که همه چی خودمم و هیچ هیچ هیچ هیچ چیزی بیرون از من نیست»

      والبته این جملت منو دیوانه کرد و یه نگاه جدید بود برام:

      «آره منم میدونم که منم چون جزیی از خدام نمیتونم با چشم مادی ببینمش»

      خیلی تحسینت میکنم و امیدوارم در مسیر توحید به همه خواسته های قلبیت برسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2973 روز

    بنام خدای وهاب

    خداست که در جوف زمین دانه ودسته را می‌شکافد وزنده را از مرده ومرده را از زنده پدید آرد این است خدا،پس کجا رو می کنید

    سلام به استاد ارجمندم وبانو شایسته عزیز وتمام دوستان ارزشمندم در این سایت الهی

    پیدا کردن الگوهای تکرار شونده:چالش

    همانطور که میدونیم تمام اتفاقات وشرایط زندگی ما بر اساس افکار وفرکانسهای ما می باشدیعنی ما با باورهامون (باور:افکار غالب در ذهن ما ،افکاری که مدام تکرار میشه) شرایط واتفاقاتی بر پایه واساس آن باورها را به زندگیمون دعوت میکنیم

    درمورد پترنها والگوهای تکرار شونده باید حواسمون باشه یه چیزی ،یه فکری ،یه باوری در ذهن ما هست که هر چند وقت یکبار به شکل های مختلف برای ما تکرار میشه

    لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی ،شروع کن تا بزرگ شوی

    باد با چراغ خاموش کاری نداره ،اگر در سختی هستی بدان که روشنی جان مکسول

    در مورد این فایل الگوهای تکرار شونده در مواجهه با چالش‌ها و شرایط استرس زا بر میخوری چه واکنشی نشان میدی باید بگم قبل از آشنایی با شما واین سایت وقتی باشرایط استرس زا وناراحت کننده بر میخوردم گریه میکردم والتماس خدا میکردم ویا در عین حالی که مثلا به خدا توکل میکردم خودم را به هر در ودیوار میزدم دست به دامن هرکسی میشدم تا مشکل برطرف بشه اوایل حضورم تو سایت که آن موقعه دست وپا گریخته دوره قانون آفرینش را گوش میدادم فایل فقط رو خدا حساب کن که مرتب گوش میکردم فقط گریه میکردم برا خدا مینوشتم

    والان اگر شرایط ناراحت کننده واسترس زایی پیش بیاد فقط سکوت میکنم تا جو آرام بشه با خودم حرف میزنم مرتب حمد وذکر سبحان الله میگم دیگه شرایط خیلی احساسی باشه مینویسم اگر فحش اگر بد وبیراه مینویسم وهمه حرفام رو به آن طرفی که باعث ناراحتیم شده میارم ر کاغذ وبعد پاره میکنم سپاسگزاری بعد هر ماجرایی حال واحساس منو عالی میکنه

    گاهی وقت‌ها شرایط زیاد استرس زا نباشه رانندگی ورفتن به یه جای سرسبز حال منو خوب میکنه

    والبته که استاد از مهر 1400 که حضورم در سایت بیشتره حتی اگر نتونم تو آن شرایط فایل گوش بدم شروع میکنم به خواندن کامنت دوستان و مدام با خودم تکرار میکنم هر آنچه مرا نکشد قویترم خواهد کرد ،خیر فی ماوقع ،به خودم میگم فهیمه خوشحال باش این تضادها باعث میشه تو خواسته هات را بهتر بشناسی وبفکر ساختن باورهای مناسب آن باشی پس رشد تو را به همراه داره

    از صمیم قلب ازشما استاد جان ومریم بانوی عزیز سپاسگزارم

    وسپاسگزار خداوندی ام که مرا به این مسیر هدایت کرد

    خداوندا من ودوستانم را به شرایط ،اتفاقات،انسانها،وایده هایی هدایت کن تا با تک تک سلول‌های بدنمون از تک تک لحظات زندگیمون لذت ببریم آمین یا رب العالمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  4. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2225 روز

    یا من اسمه دواء و ذکره شفاء

    سلام بر استاد فرهیخته و مؤمن

    و سید بزرگوار

    عید غدیر مبارک

    اول از همه از شما استاد درخواست عیدی دارم، از اونجایی که ما به صورت حضوری به شما دسترسی نداریم که عیدی مان را بگیریم میتونید معادل اون اسکناس های دلاری که برای بچه هاتون در نظر گرفتید پروفایلم رو شارژ کنید.

    سلام به مریم جانم و تمام دوستان عزیز و توحیدی و ثروتمندم

    استاد از شما سپاسگزاری می کنم بخاطر این فایل های بینظیری که تهیه کرده و می کنید.

    وقتی سوال فایل رو میبینم هر چی فکر می کنم خبری از هیچ چیز خاصی نیست، اما یکم که میگذره می بینی هی اون موارد خواسته شده خودشون رو نشون میدن و یکی یکی جلوی چشمت رژه میرن، و این همون قدرت و حکمت این سوال هاست که بیاییم تمام اون خار و خاشاکی که در درونمان است و متوجه آن نیستیم پیدا کرده و آنها را بسوزانیم.

    این فایل ها و کاری که داره در درنمون انجام می‌دهد مرا به یاد داستان پیامبر انداخت که:

    رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله در یکی از مسافرتها با اصحابش در سرزمینی خالی و بی علف فرود آمدند. به هیزم و آتش احتیاج داشتند، فرمود:«هیزم جمع کنید».عرض کردند: «یا رسول اللّه! ببینید این سرزمین چقدر خالی است! هیزمی دیده نمی شود». فرمود: «در عین حال هرکس هر اندازه می تواند جمع کند».

    اصحاب روانه ی صحرا شدند، با دقت به روی زمین نگاه می کردند و اگر شاخه ی کوچکی می دیدند برمی داشتند. هرکس هر اندازه توانست ذره ذره جمع کرد و با خود آورد. همینکه همه ی افراد هرچه جمع کرده بودند روی هم ریختند، مقدار زیادی هیزم جمع شد.

    در این وقت رسول اکرم فرمود:

    «گناهان کوچک هم مثل همین هیزمهای کوچک است، ابتدا به نظر نمی آید، ولی هر چیزی جوینده و تعقیب کننده ای دارد؛ همان طور که شما جستید و تعقیب کردید این قدر هیزم جمع شد، گناهان شما هم جمع و احصا می شود و یک روز می بینید از همان گناهان خرد که به چشم نمی آمد، انبوه عظیمی جمع شده است»

    بله اول ما متوجه یکسری عادت‌ ها،افکار،باورها، و رفتارهای نامناسب در خودمان نیستیم ولی بعد با یه سوال میبینم که چه خبره تو این دریای ژرف درونمان.

    در مورد سوال این قسمت چالشی که خیلی کنترل آن برایم سخت است اگر حادثه ای برای کسی بیفتد،مخصوصا نزدیکانم، دست و بدنم میلزرد و کنترل خودم رو از دست میدهم، و آخرین حادثه، چهار ماه پیش بود که برادر همسرم که به خانه ما آمده بودند در حمام لیز خورد و سرش به زمین خورد،و یه جورایی از هوش رفت، دست هام شروع به لرزیدن کردن و تپش قلب گرفتم ولی خانمش عین خیالش نبود و میگفت از بس عجله داره. منم بعد از دو سه دقیقه سعی کردم بر خودم مسلط بشم و چندتا نفس عمیق کشیدم و با خودم تکرار می کردم که من باید تو این شرایط بر خودم مسلط باشم و نباید استرس بگیرم. الان هم یادم اومد دست هام بی حس شد.(نشون میده خیلی کار داری بابا)

    یه مورد دیگه که مربوط میشه به زمان جاهلیت وقتی با همسرم بحث یا دعوا می کردم، زود چادرم رو بر می‌داشتم که برم، و خوشبختانه همسرم همیشه مانع می شد.

    یا وقتی بحث خانوادگی که شاید ربطی به من نداشته باشه پیش میومد من اصلا نمیتونستم ساکت بشینم و اگه در مورد همسر یا فرزندانم باشه دیگه شاید کار به درگیری فیزیکی هم می کشید، که البته مورد داشتم که همعروسم یه حرفی به همسرم زد و بلند شدم که بزنمش که برادرهای همسرم مانع شدن و بزور مرا از سوار ماشین کردند آوردن خونه، رفته بودیم بیرون.

    (خدایا توبه، چه وحشتناک بودم)

    یکی از کارهایی که موقع شرایطی بحرانی میکردم شکستن وسایل بود، یادمه یه دفعه پسرم رو از طرف مدرسه برده بودند باشگاه ورزشی برای جشن، پسرم که کلاس سوم ابتدایی بود، بعد از دو ساعت که از تایم مدرسه گذشته به خونه نیومده بود زنگ زدیم مدرسه گفتند که بچه ساعت 11 رفتند و این میشد 3 ساعت و پسرم هنور نیومده بود، یه گوشی داده بودم دستش که اگه بخواد بیاد زنگ بزنه هر چی با اون گوشی تماس می گرفتم می گفت در دسترس نیست، من عصبانی شدم و گوشی خودم رو زدم زمین که 40 تیکه شد.بعد کاشف به عمل آمد آقا مسیری که با ماشین ربع ساعت راه است رو پیاده اومده.(همسرم به مدرسه رفته بود، خدا رحم کرد من باش نرفته بودم و گرنه همانجا میگرفتم معاون رو یه دل سیر میزدم و بعدشم که شما میدونید چی میشه خخخ)

    همسرم خیلی بهتر از من بود در شرایط استرس زا ، ریلکس تر عمل می کرد.

    خدایا تا الان من رو با دردهایم آشنا کردی، در درمانش هم کمکم کن.

    ( وقتی خواستم شروع به نوشتن کنم، یا من اسمه دواء به دلم شد، بعد گفتم خب ربط این چیه با این فایل، این رو بیشتر برای کسی که مریض است می‌نویسند و مقاومت داشتم ولی حسم نسبت بهش خوب بود، بعد دوباره خواستم پاکش کنم یه چیز دیگه بنویسم، دیدیم نمیشه چیز دیگه ای نمیتونم بنویسم، بعد که شروع به شخم زدن دوران جاهلیت کردم، فهمیدم واقعا نیاز به دوا و شفا دارم و این دقیقا مصداق من است که خدا مرا شفا دهد)

    عید و روز آدینه مبارک و میمون باشه بر همه شما عزیزای دلم، عاشقتمون عباد المخلصون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 90 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام به رضوان زیبا وخوش سخن

      رضوان جان از داستانی که در خصوص پیامبر واصحابش تو کامنت فوق العاده ات آوردی خیلی لذت بردم ویه ایول گفتم بهت که از استاد درخواست عیدی کردی احسنت به تو استاد جان منم ازتون عیدی میخوام

      رضوان عزیز ممنون بخاطر حضورت ممنون که هستی ومینویسی تا ما هم یاد بگیریم از صمیم قلبم دوستت دارم وروی همچون ماهت را میبوسم

      بهترین بهترینها را در این عید بزرگ برات آرزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2225 روز

        یا من له السموات و الارض

        سلام فهیمه جانم، دوست ثروتمند و توحیدی ام

        مررررسی عزیزم از لطف و محبت بی دریغ ات.

        یه شعر با حال از نیلوفر عاکفیان در پاسخ شعر سهراب سپهری هست، خیلی قشنگ است و یه جورایی انگار در مورد دوستان این سایت نوشته شده.

        تقدیم اش می کنم به شما

        من دلم می خواهد

        خانه ای داشته باشم پر دوست

        کنج هر دیوارش

        دوستانم بنشینند آرام

        گل بگو گل بشنو

        هر کسی می خواهد

        داخل خانه پر مهر و صفا مان گردد

        یک سبد بوی گل سرخ به ما هدیه کند

        شرط وارد گشتن

        شستشوی دلها

        شرط آن

        داشتن یک دل بی رنگ و ریاست

        به درش برگ گلی می کوبم

        روی آن با قلم سبز بهار

        می نویسم ای یار ……

        خانه دوستی ما اینجاست

        تا که سهراب نپرسد دیگر

        خانه دوست کجاست.

        در پناه حق پاینده و پایدار و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      رضوان خانوم سلام ..دوست عزیز و بانوی همیشه در صحنه کامنتهای زیبا این سایت الهی

      قبل از هر چیزی بسیار سپاسگذاری میکنم ازت بابت زحمتی که کشیدی و این کامنت عالی نوشتی

      راستی یه اعترافم کنم اینجا

      داشتم با خودم پچ پچ میکردم و میگفتم که رضوان خانوم چقدر از من جلو زده و چقدر قشنگ کامنت مینویسه حسودیم شد حسابی

      مخصوصا احادیث و آیاتی از قران میاری خیلی به دل آدم میشینه و نشون میده خیلی خوب روی خودتون کار میکنید

      داستانهای زیباتون و اون حد از صداقتتون خیلی به دلم نشست و نشون داد آدما چقدر میتونن تغییر کنن

      راجب عیدی گرفتن از استاد و این تمرین عزت نفسی که اینجا انجام دادین یه حرکت انقلابی بود و چقدر درس داشت برای خود من این موضوع

      دعای پایانی که گفتین خدا من دردامو میدونم و از خودتم کمک میخوام که راهکارشو بهم بگی بسیار بسیار زیبا بود

      ممنونم ازت بابت کامنت قشنگت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2225 روز

        به نام آنکه زیباست و زیبا می آفریند

        سلام به شما محمد عزیز و موحد و مومن

        سپاس گذارم که در این ابتدای صبح الطاف الهی توسط بنده ی موحدش شامل حالم شد.

        دیروز یه آیه قرآن از سوره حج خوندم خیلی به دلم نشست، دوست دارم با عشق تقدیم شما کنم.

        إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ

        خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می‌کند. خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد. (38)

        خداوند چه زیبا گفته که از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می‌کند.

        در پناه حق روز به روز، مدارتان به مدار زیبایی خدایی نزدیک و نزدیک تر شوید، همچنین ما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          محمد کرمی گفته:
          مدت عضویت: 1219 روز

          سلام رضوان خانوم

          رضوان زیبا انشاله که بزودی توی کلبه رویایی استاد و در کنار مریم خانوم ببینمتون

          و از نتایج زیباتون برامون تعریف کنی اشک شوق از چشمان ما به نشانه برآورده شدن خواستها سرازیر بشه درست مثل عکس فتوشاپی که از خودتون در کنار دریاچه زیبای پردایس درست کردین

          ممنونم ازت که در این موقع شب با خوندن کامنت زیبات و مخصوصا آیه قرآن اشک شوق در چشمانم جاری کردی

          بدرستی که خداوند خیانکاران رو دوست ندارد و وعده خداوند به اهل ایمانشه و کسانی که پرهیزکاران

          چه کسی وفادارتر از خداوند به وعده خویش است ..

          خدایا سپاسگزارم ازت بخاطر این سایت رویایی و این بندگان موحدت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فهیمه پژوهنده گفته:
      مدت عضویت: 2161 روز

      سلام به شما رضوان عزیزم

      سلام به شما دوست ارزشمندم

      چقدر خوشحالم که ردپاتو دیدم. چقدر خوشحالم برای بودن در مسیر رشد و شناخت بیشتر خودم اونم کنار شما دوستان پرتلاش و بانگرشم. واقعا لذت بردم از خوندن کامنتت. عید توام مبارک باشه دوست عزیز. دمت گرم برای درخواستی که از استاد کردی و عیدی خواستی…چقدر خوب خودتو میشناسی و چقدر خوب و قشنگ و صادقانه واکنش هاتو نوشتی. من که فکر میکنم رضوان یک ورژن قبل و بعد داره. باورم نمیشد تو اینجوری بوده باشی و فکر میکنم خیلی تغییر کردی و واقعا دمت گرم دختر…بازم ممنون برای تمام تمرکز ها و تلاش هات. واقعا ازت سپاسگزارم که هستی و اینقدر صادقانه تجربیات خودتو به اشتراک میگذاری.

      برای من که جمله اولت عالی بود اینکه گفتی:

      یا من اسمه دواء و ذکره شفاء

      و همون اول این به ذهنم اومد که اوست که یادش آرامش بخش دلهاست و ما موقع مواجه با شرایط چالشی و استرس زا فقط با نام و یاد خودشه که میتونیم در آرامش باشیم و چقدر خوب بود که نوشتی و چه درس خوبی به من دادی عزیزم. سپاسگزارتم…

      ارادتمندت فهیمه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2225 روز

        به آنکه قلب ها را الفت میدهد

        سلام فهیمه جانم سلام عشقم سلام پژوهنده الهی ام

        دختررررر چقدر دلم برات تنگ شده، چقدر دوست دارم برات بنویسم و برام بنویسی،شب که میرم بخوابم، میگم خدایا یه زمان برکت بده همه کارهام رو بتونم انجام بدم، مخصوصا کامنت خوندن بچه ها و کامنت گذاشتن براشون و دریافت اون حس و حال قشنگ الهی شون.

        سپاس گذارم فهیمه جان از توجه ات از تعریف ات از اینکه اینقدر خوبی تو.

        تو وجود همه ما دو شخصیت متقاوت وجود داره، بنا به شرایط و تربیت آنها مشخص میکنه در شرایط متفاوت کدام یکیشون وارد عمل بشه و اظهار وجود کنه.

        خدا را شکر به لطف خدا و آموزه‌های استاد داریم فقط شخصیت الهی مون رو بهش مرو بال میدیم و اگه احیانا اون کی اظهار وجود کنه معلومه تغذیه اش کردیم و باید راه غذا دادن بهش رو بشناسیم و اون راه رو ببندیم.

        مررررسی فهیمه جانم که هستی که با خواندن نوشته هات زمان از دستم میره و کلی لذت میبرم.

        دوست دارم مراقب حال دلت مهربان ات باش، ثروتمندم

        در پناه حق روز به روز به اهداف متعالی ات نزدیک و نزدیک تر بشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1448 روز

      عاشقتم رضوان جان بخدا همیشه لذت میبرم از کامنتهات انقد صادقانه و قشنگ مینویسی

      ببخشید انقد ک عاشقتم و دوست دارم اون کلمه عاشقتم رو گفتم اول کامنتم سلام یادم رفت

      تو عزیز دلی عشقم هرکسی هرشرایطی قبلا تو گذشته داشته همین ک سعی میکنیم خودمون تغییر بدیم لذت میبریم از مسیرش من ک خودم اینطورم واقعا از وقتی ی ماه کمتره شروع کردم رو خودم کار کردن بحز اوایلش ک زور میزدم و تقلا میکردم ب زور میخاستم ناخواسته رو از زندگیم حذف کنم بعد با کمک دوستم فهمیدم اشتباهه دیکه سعی کردم خودمو سرزنش نکنم و لذت ببرم از تغییرشرایط جدیدم

      ب قول استاد شامل لعلکم ترضی شدم بخدا

      اصلا چی شد برات کامنت گذاشتم نمیدونم ولی ی دل سیر به مواقع عصبانیتت خندیدم و ازاینکه صادقانه نوشتی لذت بردم

      شما همبنجوری چه با عصبانیت چه در مواقع ارامش عزیز ک دوست داشتنی هستی قدر خودتو بدون عزیزم

      منم ب قول شما اولش بعد فایل استاد فکر کردم خب زیاد درمواقع چالش احساسی ندارم اما خوب ک فکر کردم بعدش دیدم بعضی مواقع من وقتی موقعیت استرس زا دارم شاید بغضم بگیره و اشک تو چشام جمع بشه برای لحظاتی اما خودمو بعدش شاید ی رب گاهی نبم ساعت نمیدونم دقبق اما میدونم خیلی زمان کمی میبره حالمو خوب میکنم حالا یا پامیشم کاری انجام میدم یا میخابم یا میرقصم یا با دوستام تلفنی حرف میزنم کلا بستگی ب موقعیتش داره در چه شرایطبم ولی کلا نمیزارم کسی از حالم زیاد با خبر بشه

      اخرین باری ک شرایط استرس زا برام پیش اومد فک کنم چند هفته پیش به صورت خیلی اتفاقی به داداش دومم تماس گرفتم به حالت خنده ی چیزیو تعریف کردم ک داداش بزرگم اینو گفته من اصلا فکر نمیکردم ک این داداشم از رفتار اونیکی داداشم ناراحت بشه ب این دلیل تعریفش کردم اقا دیدم داداشم برگشت به من حرف زدن ک تو چرا از ما دفاع نکردی تو که میدونی فلان کار و کردیم اولش خندیدم گفتم بابا اون منظوری نداشت اما دیدم و ی دوتا جمله بین حرفاش زد ناراحت شدم بغضم گرفت سریع خدافظی کردم بعدش رفتم نماز خوندم و گریه کردم چن دقیقه و بعد ک حالم بهتر شد گفتم به زنداداشم تماس بگیرم بگم ماجرا این بوده چون زنداداشم خیلی انسان فهمیده و بادرکیه اما ایشون جابی بودن نتوست صحبت کنه

      روز بعدش باهم صحبت کردیم ماجرا رو گفتم من منظوری نداشتم در ضمن ب من ربطی نداشت اون ماجرا چرا داداشم اون دوتا جمله رو در مورد فلان چیز گفت ناراحت شدم زنداداسم برگست گفت اتفافا داداشت برگشته خونه پشیمان شده گفته من به ازاده چکار داشتم ک بهش حرف زدم و اون ک مقصر نبود و گفت تماس میگیره خودش گفته عذر خواهی کنه

      خلاصه بگم من کلا خیلی سریع ذهنمو کنترل میکنم بستگی ب موقعیتش داره

      البته الان ک رو خودم کار میکنم تصمیمم گرفتم کلا از اون روز ک اون چالش خوردم ن هیچ حرفیو میگم ن کاری دارم میگم خودشون مسایلشونو حل میکنن ب من ربطی نداره

      اینم بگم کلا من زیاد خداراشکر تو شرایط استرس زا قرار نمیگیرم ینی ی جورایی دلی قوی دارم و محکمم همه ام بهم میگن حتی زمانی ک مادرخدابیامرزم مریض بود و من پرستارش میکردم خودمو کنترل میکردم برعکسش همه میگفتن اگ خواهرم بود روز اول با استرس و نگرانیش مادرمو کشته بود

      میگم کلا ی ببخیالی دارم تو این مواقع استرسی و خداراشکر این از بچگی باهام بوده نمیتونم زیاد تو غم بمونم همیشه با کاری اونو از وجودم پاک میکنم البته الان بیشتر رو خودم تمرکز میکنم ک زودتر حالم خوب بشه

      بازم خداراسپاسگزارم ک باعث شد این کامنتو بنویسم برای شما رضوان عزیزم و همه دوستان و استاد و مریم شایسته عزیزم

      راستی استاد جان منم عیدی میخام

      درپناه الله یکتا شاد و سعادتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2225 روز

        به آنکه با عشق گِل ما را سِرشت

        سلام عزیز دلم، سلام مهربان بانوی من، سلام آزاده عزیزم

        ان شاءالله آزاده باشی از شرک، ازهر حس بد، از هر سخن لغو، از نجوای ذهن

        سپاس گذارم بخاطر این حجم از عشق و محبتی که بهم دارید.

        در مورد صداقت گفتید، به قول استاد مسیر موفقیت از صداقت و راستی و درستکاری میگذره اگه غیر از این باشه پس ما اصلا اینجا حضور نداشتیم.

        این که به لطف خدا لیاقت این رو داریم در این سایت الهی باشیم، مطمئن باش امتحان ورودی همه ما عالی بوده که اینجاییم، میتونم بگم همه ما کنکور قبول شدیم که اومدیم سر کلاس توحیدی این سایت نشستیم و از این به بعد باید بیشتر روی خودمان کار کنیم.تا سعادت دنیا و آخرت نصیبمان شود به لطف الله مهربان.

        ان شاءالله همه ما جزء السابقون السابقون باشیم.

        فعلا که به لطف الله از الغو معرضون هستیم، بیقه اش هم جود میشه.

        در پناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1270 روز

    به نام خداوند بی همتا

    سلام و درود بر همه عزیزان بخصوص استاد عباسمنش گرانقدر

    وقتی با شرایط استرس زا یا چالش برانگیز مواجه می شوی، معمولا چه واکنشی نشان می دهی؟

    هر بار که رجوع میکنم به ذهنم و میخوام به گذشته ام دسترسی پیدا کنم، اولین سوال ذهنم قبل از دادن این دسترسی ازم اینست که :

    کدوم زمان منظورته؟ قبل استاد یا بعد از استاد؟!!

    و میبینم واقعیت زندگی من همینست! همه زندگی من تقسیم میشود به قبل از آشنایی و استفاده از آموزه های استاد یا بعد از آشنایی و استفاده از آموزه های استاد!

    و این پیام واضح و روشنی است برای من در متفاوت بودن زندگی و الگوهای رفتاریم قبل از آشنایی با بعد از این آشنایی که نقطه عطف زندگیم می باشد.

    با همین پیشفرض ذهنی میپردازم به جواب سوال این جلسه.

    قبل از آشنایی با استاد الگوی رفتاری من در چالش های خانوادگی و زناشویی لجاجت؛ قهر و گرفتن روزه سکوت بود و این الگو رو بحدی ادامه می دادم که صبر و طاقت همسرم لبریز میشد و تسلیم میشد و بدلیل انعطاف بیشتری که نسبت به من داشت، برای اینکه ماجرا خاتمه یابد و دود سفید به اصطلاح از جبهه دشمن بلند شود، حق را به من میداد. حتی اگر من مقصر بودم! پس در چالش روابط همیشه حق با من بود و همواره من پیروز دعواهای روابط عاطفیم بودم!

    در زمینه مسائل شغلی الگوی من در برابر چالشها و ناخواسته هایم، گوشه گیری و دورب از جمع، حرف مزدم و تو خودم رفتن و نوشتن افکار و احساسات بدم و مشورت با افراد ذی نفوذ و در نهایت دست به دامن دیگران شدن ؛ انفعال خودم و واگذار نمودن مشکلم به دیگران برای ورود و حل کردن آن بود.

    ========== بعد از آشنایی با استاد ============

    در زمینه روابط قابل مقایسه با گذشته ام نیستم. از وقتی هدایت شدم به کار کردن روی خودم و عمل به صحبت های استاد که مسئولیت زندگیم را بپذیرم و نخوام دیگران رو تغییر بدم و اگه من تغییر کنم، همسرمم تغییر می کند!

    این حرفها با اینکه برام عجیب و تازه بود ولی خدا رو شکر من هرگز در مقابل هیچکدام از صحبت های استاد مقاومتی نداشته و ندارم.

    بعد از چند ماه نشانه های صحبت های استاد رو در زندگیم دیدم و نتیجه تغییر فرکانس و رفتارم در زندگیم جواب داد و همسرمم به صحبت های استاد علاقمند شد و از من میخواست فایلهای استاد رو براش بفرستم. دخترمم فایلهایی که من هنگام نت برداری گوش میدادم رو میشنید و او هم راجع به استاد از من میپرسید و قوانین رو یاد گرفته بود و بهتر از من به قوانین عمل میکنه. و من دائما خداوند را شاکر و سپاسگزارم که دغدغه من برای تربیت فرزندم اینگونه خودبخود رفع گردیده است.

    الگوهای تکرار شونده قبلیمان در روابط به شدت کاهش یافته به حدی که میتونم به جرات بگم تنش جدی ای در این مدت نداشته ام. و با عمل به قوانین خودبخود الگوهای رفتاری قبلی من اتفاق نمیفته و نکته مهمی که این روابط رو عالی کرده اینست که:

    وقتی ناخواسته ای رخ میده و من اعراض میکنم، همسرم متوجه می شود این عدم واکنش من اعراضم است و او هم برایش قانون یاد آوری می شود و مساله همانجا کات می شود

    در حالی که قبلا این انفعال به دادن حق به طرف مقابل تفسیر میشد و این تنش تا تسلیم طرف مقابل ادامه داشت و حداقل سه روز و گاهی تا 10 روز جنگ سرد ادامه داشت. و روح و روان همدیگر را می جویدیم.

    این روابط با ایده عارفه عزیز در بازی شکارچی نکات مثبت روز به روز بیشتر می شود و ما از همان شب تا امروز به اتفاق همسر و دخترم این بازی رو انجام میدیم و کلی نکات مثبت روزمون قبل خواب برامون مرور میشه و کلی میخندیم و هر شب برنده رو اعلام میکنیم . و دخترم با من و همسرم کری شدید داره و هر وقت برنده میشه درخواست جایزه داره و اینجور او هم به ادامه این بازی ترغیب شده است.

    در زمینه چالش های شغلی، باز نتایج من قابل مقایسه با گذشته نیست.

    ارامش من، روابط من با همکارام و بخصوص رابطه ام با معاون مستقیمم و رئیسم 360 درجه تغییر یافته. همه همکارام با من رابطه صمیمی و نزدیکی دارند. با معاون مستقیمم به صلح رسیدم و ریشه تیرگی رابطه ای که بین ما بود رو پیدا و حل کردم و تمرکزم را از یک انسان قربانی برداشتم و به نکان مثبتش تمرکز کردم و نتیجه این فرکانس رو کاملا لمس کردم.

    از محیطی که کنترل ورودی ها رو برایم سخت میکرد،به محیط خیلی مثبتی منتقل شدم. وقتی با معاون مستقیمم به صلح رسیدم جهان مرا از آن قسمت منتقل کرد و مستقیما زیر نظر رئیس سازمانمون کار میکنم و ایشون هم روابط نزدیکی با من دارند و من را معتمد خودش می داند و در تصمیمات مهمش همواره با من مشورت می کند و نظرم را می خواهد. هر پیشنهادی که میدم قبول می کند و از وقتی کد نویسی میکنم همانند سریال دوپینگ انگار بقیه مسخ من میشند و فقط میگند چشم خخخ

    خودم خالق زندگیمم و شرکم به خدا کاهش پیدا کرده و دیگران را صاحب قدرت و نفوذ در زندگیم نمی دانم.خدا رو شکر تعارض ها و ناخواسته های گذشتم با عمل به قوانین خودبخود از بین رفته و بر خلاف 20 سال گذشته ام که هر صبح انگار چهار دست و پا منو می کشیدن رو زمین تا به محل کارم میرفتم الان هر بار که اطاقم را باز میکنم ناخودآگاه شکر خدا بر زبانم می آید برای اطاق شیک و تمیز و مرتبم و خدمتگذار وظیفه شناس سازمانمون که قبل از من همه چیز را مرتب کرده و پارچ و لیوان آب رو رو میزم گذاشته، تا همه چیز بر وفق مراد من گردد.

    وقتی که میخواستم کامنتو شروع کنم فکر میکردم چند دقیقه بیشتر طول نکشد ولی به لطف تاخیر یکساعت و نیمه ‌ پرواز کرمانشاه _ مشهد، من توانستم مطالبی که به ذهنم می اومد رو بنویسم و بیشتر خودم رو واکاوی کنم.اینم نمونه دیگری از الخیر و فی ماوقع است.اصلا همین جمله کلید روبرو شدن و حل چالش های پیش روی زندگیم است. و مثل گذشته دست و پا نمی زنم، تقلای بی جا نمیکنم، حال و احساسمو بد نمیکنم و تمرکزم را میگذارم روی جنبه مثبت اتفاق و اینگونه تفاوت نگاه ها و نگرش ها؛ تفاوت نتایج ما را رقم میزند. و باز به ذهنم اومد که به خودم گفتم:

    چقدر من خوش شانسم!

    1402.04.16 سالن انتظار فرودگاه کرمانشاه، بماند به یادگار .یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 98 رای:
    • -
      رضا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1747 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام آقا اسدالله

      شیر خدا

      سلطان جنگل خدا

      حقیقتا لذت می برم از نظرات دوستان توحیدی مثل شما

      با الگوگیری از کامنت خودتون میگم که

      دوستان من دو دوسته تقسیم شدند

      قبل از عباس منش و بعد از عباس منش

      و خدا را شاکرم که دوستانی مثل شما دارم که نظراتتون حکم شرابی طهور از جنس وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا دارد

      دوستانی که فعلا از دریچه فضای مجازی آنها را میبینم اما شاید در آینده ای نزدیک در فضای حقیقی

      دوستانی که اگر دور هم جمع شویم حقیقا بهشتی را برای خود بوجود می آوریم از جنس إِلَّا قِیلًا سَلَامًا سَلَامًا

      چقدر کامنت شما کدهای زیبا داشت و من بسیار لذت بردم

      خدا شما و خانواده تان را حفظ کنه و بهترین ها را روزیتان کند

      و چقدر دخترتان زیبا عمل کرده و فرکانس های خوشگلی در دنیای قبل از تولد داشته که چنین پدری مثل شما روزی اش شده

      پدری که در مکتب استاد عباس منش درس میخواند که از ابراهیم و یکتاپرستی میگوید…

      در‌پناه پادشاه جهانیان باشید همان که از زبان مولانا به ما میگه

      من غم تو میخورم تو غم مخور

      بر تو من مشفق ترم از صد پدر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود آقا رضای عزیز

        ممنونم از لطف و محبتتون دوست عزیز. این صفات و مشخصاتی که ذکر کردید قطعآ تبلور عینی اش در وجود شماست که اینگونه از درونتان تراوش کرده و رخ می نماید.

        پروفایل زیبایتان همانند درون زیبایتان؛ همانند کلام زیبایتان، سر شار از احساس خوب بود. که این همه زیبایی نشان از صلح درونیتان دارد.

        آقا رضای عزیز از اینکه وقت گذاشتید و کامنت منو خوندید تشکر میکنم. و خوشحالم ازین که کامنتم مورد توجه و استفاده تان قرار گرفته است.

        برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1904 روز

      سلام آقای زرگوشی عزیز.

      کامنتتون سرشار از نکات مهم و مثبت و امید بخش بود.

      خیلی ممنونم که این کامنت رو نوشتین.

      سبک نگاهتون به تاخیر پرواز به شدت برام جالب بود…

      اینکه نه تنها غر نزدین از تاخیر، طور مثبتی نگاه کردین، به خیر برداشت کردین، فرصت رو غنیمت شمردین و کامنت نوشتین.

      بازیِ شکارچیِ نکات مثبت هم عالی بود که با همسر و دختر عزیزتون انجام میدین، خیلی زیباست که اعضای یک خانواده در یک مسیر باشن، اینطوری سرعت رشد خانواده بالاتر میره.

      در حیطه روابط خانوادگی و شغلی هم که نوشتین بسیار خوشحال کننده بود، تبریک میگم به شما و همسرتون و همکارانتون.

      چقدر قشنگه که با تغییر سبک زندگی و افکار، می تونیم زندگی خودمونو اونطور که دوست داریم خلق کنیم و حسابی لذت ببریم.

      عکس پروفایلتون با دختر قشنگتون در اون فضای جذاب، زیباست.

      خدا حفظتون کن برای همدیگه.

      از کامنتتون سپاس گزاری رو درک کردم.

      بهترین ها برای شما و خانواده ی محترمتون.

      در پناهِ خدا شاد باشین و سعادتمند و ثروتمند در کنار عزیزانتون.

      خدایا شکرت برای مطالعه ی کامنت های خوب و پر از آگاهیِ بچه های سایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود بانوی عزیز

        ممنونم از لطف و محبتتون و دعاهای قشنگتون. وقتی که قانون رو درک می کنیم متوجه میشیم که هیچ چیزی در این دنیا واقعیت ندارد و این ما هستیم که با نوع نگاهمان به اتفاقات و وقایع معنا می بخشیم. و من اینو به عینه تجربه کردم و وقتی اینو درک کردم سعی کردم هر نوع نگاهی که در زندگی بهمن کمکی نمیکنه حذف کنم و آگاهانه به شرایط و اتفاقات به گونه ای بنگرم که به من احساس بهتری می دهند.

        سمانه ی عزیز خداوند ما را اشرف مخلوقاتش قرار داده و از روح خودش در ما دمیده است. به همین دلیل است که ما هم مانند خداوند قدرت خلق کنندگی داریم. و لازمه عدل خداوند نیز همینست که هر کسی فارغ از شهر و کشور و دین و مذهب و رنگ و نژاد بتواند زندگیش را آنگونه که میخواهد خلق کند. و برای این منظور خداوند در قرآن می فرمایند من از رگ گردن به شما نزدیکترم. من درخواست هایتان را بلافاصله اجابت میکنم به شرطی که مرا اجابت کنید. و این یعنی توحید. یعنی ایمان. که اگر داشته باشیم هیچ مشکلی نخواهیم داشت.

        ممنونم بابت نگاه زیباتون که منعکس کننده درون زیباتون است.برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا حسینی گفته:
      مدت عضویت: 2333 روز

      به نام الله یکتا و سلام به شما دوست عزیزم

      هر بار که کامنت های دوستان ارزشمندی چون شما رو میخونم، یه بار دیگه عمیق تر میشم به خودم، به درونم ، به واکنش هام قبل و بعد آشنایی با استاد و آموزه ها و چقدر حس دلپذیر و رضایت آوری بهم دست میده و همه اینا دست به دست هم بتعث میشن که من همچنان پا برجا در این سایت بمونم و تا جایی که میتونم، قوانین رو مرور کنم، باور کنم، تغییر کنم، عمل کنم و جدا و متفاوت از بقیه ، حداقل از اطرافیانم باشم که فکر میکنند دنیا همین هست که هست، کاریش نمیشه کرد، اینو خدا خواسته، این مریضی رو خدا برام پیش آورده و دیگه من چکار کنم، باید صبر کنم ( البته با روزی هزار بار غر زدن و گله و شکایت به هزاران روش و هزاران دلیل …)

      الهی هزاران بار شاکرم که اینجا هستم و از حضور معنوی دوستان ارزشمندم استفاده میکنم و ایمان دارم وقتی مینویسیم خانواده صمیمی عباسمنش، اصلا چیزی غیر از این نیست و ماها از اعضای یک خانواده نسبی، به هم نزدیکتر هستسم

      چه زیبا خودتون رو قبل و بعد از آشنایی با استاد و روبرو شدن با چالش ها در این دو تایم ودوره، مقایسه کردید و خودم رو برای خودم یادآوری کردید

      یه موردش رو بگم در مورد روابط چون شما هم اشاره کردید:

      زهرای قبل از آشنایی با استاد اگر با همسرش بحث میکرد ، کلا کارش گریهو زاری و احساس قربانی بودن و همه مدل احساسات منفی و اضطراب و نگرانی و حس فنا شدن بود. میشد که ما گاهی با هم قهر بودیم اما توی یه خونه بودیم و حدود 2 ماه با هم حرف نمیزدیم، هیچ کاری به هم نداشتیم و از درون، خودمون رو نابود می کردیم ( حداقل میدونم که خودم این مدلی بودم)

      الان که یادم میفته که میگم خدایا، من اگر از دسته جاهلان و گمراهان نبودم پی چی بودم؟؟؟؟

      اما زهرای بعد از آشنایی با استاد و این آموزه ها:

      اصلا بعد از اینکه استاد در فایلهای دانلودی گفتند که فرق نمیکنه که به چه دلیل و برهان قاطعی، اینقدر داغونی و نگرانی و داری خودت رو زجر میدی، جهان پاسخ مستقیمی به افکار تو میده و تو انگار دست خودت رو بردی توی آتش و داری خودت رو نابود میکنی، نمی دونید که چقدر من تغییر کردم و جالبه که همسرم هم چقدر تغییر کرده و انگار بیشترین تایم قهر ما دیگه به یک روز یا شاید 2 روز هم نمیکشه و انگار اون قهر و دوری برامون بی ارزش و بی معنی شده و خودمون رو به خاطر هیچ، به فنا نمیدیم

      من حتی میخوام از این هم بهتر بشم و قطعا با تغییرات بیشتر و بهتر من، رخ میده

      سپاس از شما و کامنتهای آگاهانتون که باعث میشه من به خودم عمیق تر بشم

      برای هممون زیباترین و شادترین تجربه ها رو آرزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1270 روز

        سلام و درود بانوی عزیز

        گاهی لازمه آدم هر چند قدم که برداشته وایسته و پشت سرش و راه رفته اش رو نگاه کنه. اینکار چندین مزیت داره. یکیش اینکه متوجه میشیم قبلا کجا بودیم و الان کجائیم. یکی دیگه اینه که میفهمیم راهمون رو درست اومدیم یا مسیر و اشتباه کردیم.یکی دیگه اش اینه که میفهمیم چه میزان راه و در چه مدت زمانی طی کردیم و …

        ذهن ما دائمآ در تلاشه ما رو از مسیر درستمنون منحرف کنه. چون رسالتش اینه! زیرا ذهن جایگاه شیطان است و شیطان بر خلاف ما هیچوقت از انجام رسالتش نا امید نمیشه.

        زهرای عزیز؛ اگر همین یک نمونه تغییری که اشاره کردید، کل دستاورد تو از این سایت و آموزش های استاد باشد باز هم می بینید که چقدر کیفیت زندگیتون بهتر شده، چقد حالتون بهتره، چقدر احساستون تغییر کرده، چقدر آرامش دارید. و شما به عنوان ستون منزل چقدر این حال و احساس خوب و آرامش را تزریق می کنید به همسرتون، به فرزندتون، به نزدیکانتون و به تبع به جامعه مون. و این دستاورد کمی نیست. این ارزش کمی نیست. این تغییر کمی نیست و این نتیجه کمی نیست.

        مراقبب خودتون باشید؛ براتون حال خوب و آرامش دائمی و خدایی آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1271 روز

    «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ؛ وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»

    ﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺁﻓﺮﻳﺪﻳﻢ ؛ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺟﺰ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭﺍﺣﺪﻱ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﻚ ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﺩﻥ ﺍﺳﺖ.

    (سوره قمر 49,50)

    سلام و درود به استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته بزرگوار. الهی که حال دلتون عالی و مثبت باشه (که مطمئنم هست)

    سلام و درود و رحمت و برکت رب العالمین به قلب نازنین همه دوستان عزیزم در این سرزمین توحیدی.

    از درگاه جان جانان رب العالمین براتون بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم.

    حافظ شیرازی میگه «مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم ؛ هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم». ویژگی توحید اینه. وقتی اومدی توی مدار توحید، خداوند دوستانی رو دور و برمون جمع می‌کنه که حتی یه روز طاقت دوریشون رو نداریم، و وجود عزیزشون رو به اندازه جان خودمون دوست داریم، چون همه مون بخشی از وجود خداوند هستیم.

    «صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم ؛ فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم»

    تدی روزولت رئیس جمهور 26م ایالات متحده یه جمله معروف داره که میگه:

    Believe you can and you’re halfway there.

    باور داشته باشید که میتوانید و نیمی از مسیر را طی کردین. پزشکان یه اصطلاح دارن که میگن «تشخیص درست نیمی از درمانه».

    و البته استاد عباس منش هم توی فایلها بارها و بارها گفته از خودتون سوالات خوب و اساسی بپرسید تا خودتون رو بهتر بشناسید. اعتراف میکنم اگه استاد عباس منش این سوال رو ازم نپرسیده بود من خودم رو از این جنبه تحلیل نمی‌کردم و چه بسا پاشنه های آشیلم که سالها برام باقی میموند. اینکه من در شرایط سخت و پر از استرس چه رفتاری رو از خودم بروز میدم. وقتی به خودم برگشتم و یه حساب سرانگشتی کردم و اتفاقات اخیر و گذشته خودم رو مرور کردم دیدم اینکه کجا باشم و چه شرایطی باشه در واکنش من بی تأثیر نیست.

    اگه توی پالایشگاه باشم و حادثه داشته باشیم و من توی شرایط عملیاتی باشم، خلاقیت عملیاتی و انرژیم چند برابر میشه. از اون جهت که این تخصص شغلی منه، آموزشش رو دیدم و تجهیزات مناسب و ایمن رو دارم، از طرفی مسئولیت وقوع حادثه بر عهده من نیست (خطای من باعث حادثه نشده پس خیالم راحته) و وظیفه من فقط کنترل و جمع کردن صحنه حادثه است. (بین خودمون بمونه؛ مهم اینه که ما به موقع برسیم و سلامت برگردیم اگه بقیه بخوان خودشون رو به کشتن بدن فقط بهشون یه تذکر می‌دیم، نهایتاً اگه توجه نکرد جسدش رو برمیگردونیم بیرون). بقیه چندان از کارمون سر در نمیارن، و از طرفی روشهای مختلفی هم براش وجود داره، پس هر جوری ماست مالیش کنیم بعداً زبونمون درازه که این طبق فلان استاندارد و فلان دستورالعمل بین‌المللی کنترل حادثه بوده. پس کارمون درست بوده. (یه حس اعتماد به نفس ناشی از مسلط بودن به کار) اینجا چون مسئولیت گردن ما نیست، پس مضطرب نمیشیم ، چون مضطرب نیستیم پس خلاقانه تر عمل میکنیم و نهایتاً وقتی حادثه جمع شد، ادای فرشته های نجات رو در میاریم. (من خودم اون لحظه حس ماکسیموس دسموس موریلیوس رو دارم توی فیلم گلادیاتور، وقتی نبرد کارتاژ رو پیروز میشدن همراه با موزیک متن هانس زیمر)

    ولی توی زندگی شخصی خودمون مسئولیت صد درصد (و چیزی بیشتر از صد درصد) بر عهده خودمه. اونجا دیگه خبری از ماکسیموس نیست، حتی هانس زیمر هم برام آهنگسازی نمیکنه، توی زندگی شخصی خودم بارها اتفاقاتی رخ داده که تا زمانی که فقط خودم درگیر موضوع بودم و ازش مطلع بودم آرامشم رو حفظ کردم. (تو پرانتز بگم در گذشته که خودمو به زمین و زمان میزدم، به هزار نفر التماس میکردم ، و صدتا مقصر براش پیدا میکردم منجمله خداوند متعال و بی‌گناه ترین قربانی حادثه خودم بودم) الان و به لطف آموزشهای این سایت و مدتی که روی خودم کار کردم میدونم هر چیزی مخلوق باورها و افکار خودمه، به خودم یادآوری میکنم ولو شده با کلام بلند بلند حرف میزنم با خودم، «این موضوع، این حادثه اومده تا به من درس بده، این چالش تموم میشه، میاد و میره ولی من هستم، من باقی ام، منم که باید حلش کنم، همیشه یه راهی براش وجود داره. خدایا کمکم کن ، هدایتم کن تا بدونم چطوری انجامش بدم».

    اگر خودم به تنهایی باشم و شرایط سختی بوجود بیاد، تمام تلاشم رو میکنم که آرام باشم «سکوت و آرامش و تفکر» و البته درخواست هدایت و حمایت از رب العالمین. مسئله از اونجایی برام بغرنج میشه که دیگری هم کنارم باشه و از مسئله من مطلع بشه. مخصوصاً مادرم یا همسرم. بقیه رو میتونم به راحتی هندل کنم یا ایگنور کنم. فقط این دو عزیز با احساس دلسوزی و ترحم بیش از حد، و مرور دائمی و احساس عجز و ناتوانی و تکرار و تکرار و تکرار موضوع کار رو برام سخت‌تر میکنن ، دوست دارن کمکم کنن ولی نمیدونن با آیه یأس خوندن باعث میشن کاسه صبر من زودتر لبریز بشه. از یه جایی به بعد من متوجه شدم اگه بتونم این فشارها و اضطراب های خانوادگی رو با آرامش و صبوری پشت سر بذارم قطعاً به خود مسئله هم فائق میام. بارها بوده که مسئله چندان مسئله مهمی نبوده، میگم با کمی صبر و شکیبایی این موضوع به راحتی حل میشه. ولی … (حتی مسئولیت نق های اطرافیان هم بر عهده خودمه) اینجاست که من باید ایمانم رو حفظ کنم. هر بار میبینم صبر و طاقت و آرامشم بیشتر میشه.

    توی صنعت یه اصطلاحی وجود داره بنام ست پوینت Set Point یعنی نقطه تنظیم. انواع ست پوینت ها هست، الکترونیکی ، مکانیکی ، فشار ، دما و …. مثلا یه مخزن داریم که شیر اطمینان داره که اگه فشار‌ش از یه سطحی بره بالاتر شیر اطمینان باز بشه و نذاره مخزن منفجر بشه. به اون فشاری که شیر باز میشه میگن ست پوینت. فرض کنید این مخزن هر بار توان و تحملش بره بالاتر، و ست پوینت سیستم ایمنی و اطمینان هم بره بالاتر. این ست پوینت ذهنی من با هر بار کنترل ذهن بیشتر و بیشتر میشه. هر بار که کنترل ذهن میکنم سری بعدی توان و تحملم بیشتر میشه. و موثر ترین افراد برای تنظیم ست پوینت همون خانواده ام بودن. اونهایی که صمیمی تر بودن بیشترین نقش رو در بالاتر بردن ست پوینت ها در زمان حوادث داشتن. غریبه ها که …

    یه جایی استاد مثال خواب و خوردن رو می‌زنن. با اجازه تون هر دوش رو دارم. یه وقتایی هم میرم پیاده روی و گوش دادن فایل (اصلا در گذشته حتی ذره ای شبیه این حرفها هم نبودم). متاسفانه تو اون شرایط ورزش تعطیل میشه. توی شرایط اضطراب و استرس نمیتونم ورزش کنم. برای ورزش کردن حتماً باید آروم آروم باشم. ترک کردن محل برای من خیلی تاثیرگذاره البته اگه شرایطش باشه. قبلاً چند بار در شرایط ناراحت کننده از خونه زدم بیرون تا بحث کات بشه ولی وقتی برمیگشتم بازم ادامه پیدا می‌کرد. الان میخندم. باورتون میشه وسط بحث میخندم، بنده خدا همسرم از خندیدن من ناراحتتر میشه و خلاصه ماجرا ادامه پیدا می‌کنه.

    استاد عباس منش یه جایی مثال افرادی رو زدن که در زمان مسائل میرن سراغ الکل … اگه قهوه جزء مواد اعتیادآور محسوب میشه ، لطفاً یکی از دوستان شماره انجمن معتادان گمنام رو برام بفرسته. خخخخ

    از استاد عباس منش عزیز خیلی ممنونم ، این سوال باعث شد نقاط قوت و نقاط ضعف خودمو بشناسم و بهتر عمل کنم. بدونم در چه شرایطی کار برای من سخت‌تر میشه و در اون شرایط بیشتر مراقب پاشنه های آشیلم باشم‌. در چه شرایطی کارمو خوب انجام میدم، در چه شرایطی چه باورهای خوبی رو تکرار میکنم نقاط قوتم رو بهبود ببخشم و پاشنه های آشیل رو کار کنم. همین نقاط قوت هم روزگاری پاشنه آشیل بودن.

    و در پایان کامنتم یه قدردانی و تشکر ویژه میکنم از تمام تلاش‌ها و خلاقیت های استاد شایسته بزرگوار، که مطمئنم بخش زیادی از این فایلها و تمرینات و گفتگوهای ارزشمند استاد عباس منش رو مرهون تلاش و پیگیری و احساس شاگردی و عطش سیری ناپذیر استاد شایسته هستیم. اگه نباشه تلاش های پشت دوربین ایشون، شاید دانشجویان سایت نتونن اینقدر عالی از صحبتهای استاد عباس منش بهرمند بشن. متشکرم از شما استاد شایسته.

    استاد عباس منش عزیز از شما ممنونم.

    «الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه»

    «که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم»

    «چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله»

    «نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم»

    در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

    دوستان نازنینم ، واقعاً دوستتون دارم و قدردان همه مهربانی های شما هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 100 رای:
    • -
      یاسمن زمانی گفته:
      مدت عضویت: 2396 روز

      سلام به حمید عزیز!

      وقتی میام کامنت هات رو میخونم انگار وارد یه گلستان شدم! هر چی بخوای توش پیدا میشه!

      اشعار ناب که هر بار میخونمشون آخرش با خودم میگم “به به…”

      آیاتی که دل آدم رو میبره…

      اطلاعات عمومی…

      امثال و حِکَم…

      مثال های واقعی از زندگی شخصی…

      یه معجونی که آدم دلش میخواد هیچ وقت این کامنت تموم نشه! چنین خوب چرایی؟!!

      خدایا شکرت به خاطر اینکه حضور و فعالیت من توی این سایت مصادف شده با حضور دوستان نازنینی مثل حمید امیری عزیز و بقیه ی دوستان!

      چقدر خندیدم از اون قسمت که در مورد جمع کردن حادثه سر کار نوشته بودی :))))) درسته که به شوخی نوشته بودی “ادای فرشته های نجات رو درمیاریم”، اما مطمئنم شما توی این کار چیزی کمتر از فرشته ی نجات نیستین!

      یه چیزی بگم بخندی! من اون موقع ها که ایران بودم یادمه هنوز خیلی جا نیوفتاده بود عابرها ی پیاده منتظر سبز شدن چراغ عابر پیاده بمونن و خیلی ها رد میشدن…من همیشه ولی صبر میکردم تا چراغ سبز بشه حتی اگر ماشین نمیومد…بعد وقتی سبز میشد و رد میشدم دقیقاً احساس یک قهرمان رو داشتم که داره موزیک قهرمانی براش پخش میشه :))))) نمیدونم چرااااا؟! واسه ی این کار ساده!! حالا شما که میرین حادثه ی مربوط به جون آدما رو رفع و رجوع میکنین حق دارین که حس اون ماکسیموس نمیدونم چیچی رو داشته باشین…چون واقعاً قهرمان هستین!

      موضوعی که درباره ی ست پوینت گفتین خیلی جالب و درسته. البته که با هر بار کنترل ذهن، ست پوینت ذهن هم بیشتر میشه و ظرفیت بالاتر میره، ولی اساساً ما وقتی به طور متوالی این کنترل ذهن رو نشون بدیم در شرایط چالش، نتیجه ش این میشه که چالش های استرس زای کمتری هم برامون پیش میاد که نیاز به کنترل ذهن شدید داشته باشه. قربون خدا برم با قوانین زیبای خلقتش! خدایا شکرت!

      قهوه :)))

      اگر قهوه جزء مواد اعتیادآور محسوب میشد که الان همگی (یا شاید 80 درصدمون) توی انجمن معتادان گمنام دور هم داشتیم تخمه میخوردیم :)))))

      آخ آخ اون بیت آخری از اونا بود که دلم رو برد!

      “الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه

      که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

      چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمد الله

      نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم”

      عالی هستی حمید عزیز! در پناه خدا بهترین ها رو برات آرزو میکنم که لایقش هستی!

      (میشیگان پیش خواهرم رفتی خبر بده منم میام، خیلی نزدیکیم خخخخخخ)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1271 روز

        سلام و درود و رحمت و برکت بی نهایت رب العالمین به شما خانم زمانی گرانقدر. بسیار بسیار بسیار تحسین تون میکنم. هر وقت پروفایلتون رو میبینم یاد اون کامنت خانم شهریاری میافتم که شما رو (یاس من) صدا زده بود.

        از دست این کارهای خانم شهریاری که برامون اسم انتخاب میکنه، الان دیگه همه منو حمید حنیف صدا میزنن. (مقداری ایموجی)

        چقدر جالب بود موضوع رعایت چراغ عابر پیاده. من هم وقتی پیاده هستم مراعات چراغ رو میکنم و بقیه تعجب میکنن. این دیوونه از کجا اومده. یا وقتی رانندگی میکنم جلوی پای عابرین پیاده میزنم ترمز و بعداً دو دستی اشاره میکنم بفرمائید. قشنگ نگاه تعجب انگیز توی چهره شون پیداست. یا وسواس رانندگی دقیقاً وسط خطوط، در پاسخ به همسرم که چرا این کارا رو می‌کنی همیشه میگم دارم تمرین میکنم توی آمریکا درست رانندگی کنم.

        ببینید یه سری کارهای ریز و جزئی شما رو به لحاظ ذهنی جوری از جامعه جدا می‌کنه ، که اگه به پشت سرتون یه نگاه کنید تفاوت رو می‌بینید که شما کجایید و بقیه جامعه کجا. مجموعه ای از جزییات کوچیک ذره ذره جوری شخصیت شما رو شکل داده که امروز جهان هستی شما رو در سرزمینی بسیار بهتر از بقیه قرار داده.

        ماجرای قهوه و انجمن هم خیلی جالب بود. کلی خندیدم.

        آره اشعار حافظ همینجوریه، یه وقتایی می‌شینم گوش میدم به صورت صوتی وقتی میفهمم اشکم سرازیره، با اینکه هنوز معنی 90% اشعار حافظ رو نمیدونم.

        و در نهایت بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این دعای خیرتون. و الهی آمین. الهی که (بقول استاد) با عزیز دلم بیایم آمریکا و به شما و کل خانواده دوست داشتنی و موفق زمانی سر بزنم و از نزدیک گفتگوهای توحیدی داشته باشیم و از هدایتها و موفقیت ها حرف بزنیم. (همین الان از تجسمش اشک شوقم‌ سرازیر شد)

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط متنعم از بینهایت نعمت و ثروت.

        الهی صد هزار مرتبه شکر.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      جواد یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2736 روز

      سلام بر حمید حنیف

      حمید جان ممنون که اینقدر دیتیل وار مینویسی و رتیل وار میفتی بجون ذهنت

      هی ذهنت از اینور خودشو میزنه به اونور و بالعکس و نمیزاری در بره

      آره من هم همینجوریم

      البته ته داستان رو پیدا کردم تا حدودی، که برمیگرده به داستان معروف عزت نفس

      اولا من ترس دارم که بقول شما افراد ثالثی شبیه همون موارد شما هم مطلع بشن و قضیه بترکه

      و چون نگرانم معمولا به طرق مختلف این اتفاق میفته

      اما حضرت علی فکر کنم میگن

      اگه شجاع نیستی ادای شجاعا رو دربیار

      و من خودم رو یه نفری معرفی میکنم که از پس هر چالشی بر میام و البته کردیتشو میدم به خداوند

      معمولا میگم شما اصلا خودتون رو قاطی نکنین من از پسش بر میام

      بعد میرم اون پشت میگم خدایا دمت گرم ما رو ضایع نکن من حالا یه چیزی گفتم خدا هم میخنده میگه برو میدونم

      دو تا دلیل داره

      شایدم 3 تا

      اولا من از سرزنش شدن فراریم چون خودم هم دارم مثل همه ملت بعد از هر اتفاقی خودم رو توی ذهنم سرزنش میکنم احتمالا که نه یقینا بقیه هم همین کار رو با من میکنند بقول استاد رگ گردنم میزنه بیرون و …

      که مساله مهمش برمیگرده به همون عزت نفس معروف

      و دوما این‌که این افراد ثالث با خودشون میگن اگه این بیفته تو هچل بدبختی هاش برای منه یعنی در خیلی از موارد عملا دلسوزی در کار نیست ظاهرشه باطنش همین هست که گفتم

      و من راهی که پیدا کردم همینه که اولا و ثانیا و ثالثا به هیچکس نگم. درد دل که اصلا

      در مرحله بعد اگه بفهمند بگم من کلا توی این مورد با شما کاری ندارم خودم حلش میکنم و برم توی نقطه تسلیم به اون بالاییه و اون خودش از بینهایت دستش و ایده اش براحتی کار من رو اوکی میکنه

      بعضی اوقات بعضی مشکلات و چالشها هستند که چاره اش فقط زمانه

      و این رو بعدا میفهمیم بر اساس اون “عسی ان تکرهوا “.

      و اینکه اونهایی که از مدار ما توی این مورد پایینترن نتونن صبر کنن کاملا منطقیه

      به هر حال ایده من همینه چون فهمیدم نمیشه کسی رو قانع کنم

      و بر اساس جمله که دیگران لزوما مخالف ما نیستند بلکه منافع خودشون رو در نظر میگیرند که البته از طرف خود ما هم همینطور است ، سخت در اشتباهید اگه فکر کنین افراد نزدیک که براشفته میشن از دلسوزیه

      یه عده هم هستند در اطرافیان که همون ذره امیدت رو هم فوت میکنن خاموش بشه

      همون شخصیت فیلم گالیور من میدونم کارمون تمومه

      که البته ساکت کردنشون با توجه به گفتگوهای ذهنی خودمون که همین رو میگه و همین کار رو میکنه اصلا کار ساده ای نیست

      اما من توی اینجور موارد از اونا اعراض میکنم به هر روشی که شده و به ذهنمم با فکت بقول استاد در 12 قدم میگم ببین قبلا توی این مورد این و این و این پیش اومده و خیلی راحت هم حل شده و اصلا اون اتفاق ناخواسته هم رخ نداده چجوری میگی این دفعه نمیشه و اینقدر با کلامم براش مثال میارم میارم تا خفش کنم یا حد اقل بیهوشش کنم

      البته اگه یه نفر دوباره خانم شهریاری قصه نشه و سی پی آر نکنه که اگه این اتفاق هم بیفته دوباره میفتم به جون ذهنم و با فکت میگم نترس بدتر از این رو رد کردی لاینحل ترش رو حل کردی این که چیزی نیست اون زمان هم فکر میکردی این دیگه اخرت مشکله اما دیدی نبود و تموم شد و رفت

      البته که سوره ضحی و انشراح هم خیلی کمکم میکنه خیلی

      وقتی داره فرمول رو میگه

      و در اصل این دو تا یک سوره هستند .

      همه مشکلات میدونی از کجا میاد ؟ از اینکه ذهنمون منطقی فکر میکنه

      بقول استاد اصلا منطقی نیست که وقتی دارند بچه ها رو میکشند بری بندازیش توی آب

      وقتی دارن دنبالت میکنن بری به سمت رودخانه

      وقتی میخان بکشنت بری داخل غار همون نزدیکی مگه قایم موشک بازی میکنی خب میان میگیرنت اما خدا با یه عنکبوت کوچولو و یه کبوتر ساده احتمالا از این یا کریم هم که ما خراسانی ها بهشون میگیم موسی کو تقی (کمی استیکر خنده برای یکنواخت نبودن کامنت) که اگه ده دقیقه دستتو نگه داری میاد کف دستت لونه میسازه تخم هم میزاره، میاد و دم غارشون رو پلمپ میکنه

      ما همه چی رو میخایم خودمون حل کنیم

      خدا میگه بابا دست و پا نزن آروم باش من برات حل میکنمش ولی اون ایمانه نیست

      و برای حسن ختام مثل خودت

      منم میگم

      پناه میبرم به خداوند از شر شیطان رانده شده

      به نام خداوند بخشنده مهربان

      قسم به روز نزدیک هنگام ظهر

      قسم به شب وقتی دیگه تاریک میشه

      خدا تو رو فراموش نکرده و از یاد نبرده

      و آخرش برات بهتره از اول داستان ، همه چی به نفعت تموم میشه

      و بزودی خدا اینقدر بهت میده که خودت بگی دمت گرم

      یادت نمیاد تو یه بچه یتیم بودی ما سرپرستیت کردیم؟

      و گمراه بودی راه رو بهت نشون دادیم و هدایتت کردیم تو مسیر؟

      بعد دیدیم عیالواری بی نیازت کردیم ؟

      پس تو هم اگه یتیمی رو دیدی از خودت نرون نگو این کیه شاید مثل خودت شد

      و سائل رو هم از خودت دور نکن

      همیشه هم بشین با خودت نعمتهای خدا رو یاداوری کن

      آیا سینه تو رو گشاده نکردیم؟

      تو رو بلند آوازه نکردیم؟

      اون بار سنگینی که داشت کمرتو خورد میکرد از پشتت بر نداشتیم؟

      آره اینا رو گفتم که بدونی توی هر سختی آسونیه

      واقعا هم همینجوریه با هر سختی یه آسونی میاد

      پس یه هدف رو که زدی دیدی مشکل بود نرو بشین

      برو دنبال هدف بعدی

      و با شوق بیا پیش من من همیشه همینجا پیشت هستم

      راست گفته خداوند بزرگ و بلند مرتبه

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1271 روز

        سلام و درود به جواد بینظیر

        پسر منو ترکوندی با این کامنت.

        من برم یقه چاک بدم سر به کوه و بیابون بذارم . چه کنم که این تیشرتی که تنمه رو دوست دارم و بیرون هم هوا تاریکه.

        اولش کلی خندیدم به اون اسم یاکریم (موسی کو تقی ؟) این یعنی چی آخه ؟ ولی وقتی سرچ کردم و داستانش رو خوندم دیدم قصه جالبی پشت این اسم هست.

        چندتا جمله شاهکار گفتی توی کامنتت.

        (معمولا میگم شما اصلا خودتون رو قاطی نکنین من از پسش بر میام؛ بعد میرم اون پشت میگم خدایا دمت گرم ما رو ضایع نکن من حالا یه چیزی گفتم خدا هم میخنده میگه برو میدونم) جواد جان دمت گرم اینقدر توحیدی عمل میکنی. این نکته خیلی برام درس داشت.

        ببین من واقعاً دنبال درد دل کردن و سنگ صبور نیستم. بدم میاد از احساس ترحم دیگران رو برانگیخته کردن. یه اصلی هست توی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که میگه «اصل بر براعت است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود»، طرفای ما طرز فکر مردم اینه «اصل بر جنایتکار بودن است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود»

        مثلا میای خونه، اینقدر سوال پیچت میکنن، چرا این؟ چرا اون؟ چرا فلان؟ حالا این موقع؟ نهایتاً منم مجبور میشم میگم مثلاً سر راه فلان مسئله برام پیش اومد ، اینجوری و اونجوری شد. منم یه عادتی دارم اگه هر کاری بکنم ازم بپرسن میگم آره اینجوری بوده، حتی اگه به ضررم تموم بشه. از اونجاست که میرسیم به بقیه درسهای عبرت آموزت، این جمله شاهکار طلایی بود که من باید آویزه گوشم کنم (دیگران لزوما مخالف ما نیستند بلکه منافع خودشون رو در نظر میگیرند، سخت در اشتباهید اگه فکر کنین افراد نزدیک که براشفته میشن از دلسوزیه) چقدر این حرف درست بود. واقعاً همینه، چه کنم که نباید در مورد ناخواسته حرف بزنم. وگرنه چه مثالها که برای این موضوع دارم.

        و این دو تا سوره مبارکه که برام یادآوری کردی، سوره ضحیٰ و انشراح. چقدر لذت بردم و چقدر مشتاق شدم برم دوباره بخونمشون و ازشون یاد بگیرم.

        ازت ممنونم جواد عزیزم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        محمد حسین تجلی گفته:
        مدت عضویت: 2227 روز

        درود خدای مهربون به شما دوست عزیزم آقا جواد عزیز

        دست مریزاد

        عجب‌ دل نوشته ای

        عجب‌ دل‌ نوشته ای؟؟

        خیلی درس داشت برای من

        شما خیلی خودمونی و دلی می‌نویسی که باعث میشه آدم بیشتر دوست داشته باشه دیدگاه های شما رو بخوانه

        البته اینکه چاشنی طنز هم قاطیش می کنی دیگه خیلی بیشتر متن دل نشینی میشه

        به قول معروف فن بیان شما خوبه

        چقدر کیف کردم وقتی می بینم اینقدر با خدا رفیقی و دلی حرف میزنی

        اینقدر باهاش مرام معرفتی گپ و گفت داری

        خدایا شکرت

        من دیدگاه حمید عزیز رو خواندم، بعدش دیدگاه دوتا از دوستامون و پاسخ های حمید جان به اون دوتا دوستمون رو هم خواندم

        ولی این دیدگاه شما دیگه حکم تکمیل کننده تموم این آگاهی ها رو داشت

        خدایا شکرت

        ممنونم که نوشتی

        جواد آقا، شما رو به دستان مهربان الله یکتا می سپارمت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Rojina گفته:
      مدت عضویت: 1788 روز

      سلام جناب امیری امیدوارم حالتون عالی باشه

      نمی‌دونم این چندمین باره که کامنتی از شما می‌خونم، اما شما و آقای خوشدل کامنت هاتون یه جنس متفاوتی داره که من خیلی دوستش دارم.

      یه حسی که همزمان که آگاهی های بی‌نهایت ارزشمندی رو تکرار می‌کنین و از زاویه متفاوت بهش نگاه می‌کنین، همزمان یه طنز خاصی هم توی نوشته هاتون حس می‌شه و این موضوع با اطلاعات بسیاری که دارین ترکیب میشه و یه کامنت فوق العاده رو می‌سازه…

      و از هر مطلب و یا شعر، در زمان و جای درستش استفاده می‌کنید و این خیلی برام تحسین برانگیزه.

      این نشون می‌ده چقدر ذهن فعالی دارین… ایشالا که همیشه سلامت باشین

      یه سوال دارم از شما.

      شما چطور اینقدر اطلاعات بالایی دارین؟ هم اطلاعات تاریخی خوبی دارین (در حدی که توی کامنتاتون دیدم) و هم اشعار رو به خوبی به یاد دارین.

      اصلا چطور تمام اینا با هم یادتون می‌مونه؟! اونم با تاریخ و جزئیات ریز

      چون من یه مدته دارم تاریخ می‌خونم ولی فقط کلیتش توی ذهنم می‌مونه و برای جزئیات باید بارها و بارها مروروش کنم تا توی ذهنم بشینه.

      ممنون می‌شم اگه به سوالم پاسخ بدین

      پیشاپیش ازتون سپاسگزارم…

      با آرزوی بهترینها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1271 روز

        سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم. الهی که حال دلتون عالی و مثبت و توحیدی باشه. از این همه لطف و محبت و بزرگواری شما سپاسگزارم.

        در خصوص سوالی که پرسیده بودین یه سری مباحث رو علاقه دارم ، مثل صنعت، مثل هوافضا، یا موضوعات این چنینی چون علاقه دارم و چند بار در موردشون سرچ کردم یادم مونده. اگه علاقه نداشته باشم یادم نمی‌مونه. در خصوص تاریخ ، من یادم نیست زندیه و صفویه کی بودن و چیکار کردن. تاریخ ایران رو چیز چندانی نمیدونم با اینکه علوم انسانی خوندم. ولی چون به آمریکا علاقه دارم وقایع تاریخیش یا شرایط جغرافیاییش و موضوعات مرتبط با شرایط سیاسیش رو سرچ کردم و یادم مونده. یعنی شما بپرسی ساختار مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان یا شورای نگهبان ، من فرقشون رو نمیدونم که کشور خودمه. ولی میدونم کنگره آمریکا متشکل سنا و مجلس نمایندگان چندتا سناتور داره و انتخابات شون چطوریه. سنا وظیفه اش چیه ، مجلس نمایندگان وظیفه اش چیه. کالج الکترال چیه. چندبار رئیس جمهور های آمریکا رو از جورج واشنگتن تا جو بایدن رو مرور کردم که این 46 نفر اسمشون چی بوده. فقط علاقه باعثش شده. که سرچ کنم و یه چیزایی یادم بمونه.

        در خصوص اشعار من زیاد شعر حفظ نیستم .چندتا بیت مختصر ، اشعار رو یا رندوم از توی گوگل پیدا میکنم و یا یه مصرع رو که یادمه سرچ میکنم تا کل شعر رو پیدا کنم. در خصوص قرآن هم همینطوره. اکثر آیات رو سرچ موضوعی میکنم. قرار نیست همه چیز رو بیاد بیارم. باور کنید من خیلی معمولی از یه آدم عادی هستم … دوستان نازنینم توی سایت خیلی لطف دارن و بهم محبت میکنن و ازم تعریف میکنن. همه بچه های سایت وقتی کامنتهاشون رو میخونم تحسین برانگیز هستن. از شما ممنونم دوست عزیزم بخاطر سوالتون ، باعث شد من درون خودمو یه کنکاش کنم. و بسیار تحسینتون میکنم از اینکه اینقدر کنجکاو هستین و برای بهتر شدن دارید کار و جستجو میکنید.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی روژینا عزیز.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          Rojina گفته:
          مدت عضویت: 1788 روز

          سلام به شما

          خیلی ازتون تشکر می‌کنم بابت پاسخی که به سوالم دادین.

          پس ریشش در علاقه ست…

          واقعا علاقه چاشنی هر کاری بشه بی چون و چرا معجزه میکنه

          منم عاشق آمریکا بودم و هستم، اما هیچوقت ترغیب نشدم که سراغ فرهنگ و تاریخش برم و بیشتر توی فاز توجه به زیبایی های بی‌نهایتش هستم که سفر به دور آمریکا بهترین خوراکه براش.

          در هر صورت ازتون ممنونم

          مطمئنم با این تمرکز و این حد از ظرافتی که در رفتارتون به سبک فرهنگ آمریکایی دارین(رانندگی بین خطوط و انتظار برای سبز شدن چراغ عابر پیاده:)، هر روز به تجربه زندگی در آمریکا نزدیک و نزدیکتر می‌شین. بسیااااار تحسینتون می‌کنم.

          کنجکاوی و شور و اشتیاقتون برای یادگیری پایدار…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام آنکه زیباست و زیبا می آفریند

      سلام به حمید عزیز برادر موحد و مومن و خداجویم

      عالی هستی پسر.عالی نوشتی، کلی خندیدم.

      تو برنامه عصر جدید قسمت استندآپ کمدی اش یه دانشجوی پزشکی شرکت کرد و چند مرحله بالا رفت. وقتی متن شما را می خوندم یاد اون پزشک با حال افتادم و با خودم گفتم ما الآن هر روز حمید عزیز که یه پا مهندس و مدرس و آتش‌نشان حرفه ای با اطلاعات عمومی بالا برامون استدآپ داره و کلی هم چیز یاد می گیریم و هم می‌خندیم. تازه واقعیت ها را به صورت طنز درمیاره نه تصورات ذهنی.

      پسر کوه استعدادی،قدر خودت رو بیشتر بدان.

      مراقب حال دلت باش دوست دارم.

      عکس پروفایل لایک داره (^_^)

      در پناه حق روز به روز مدارت به صورت تصاعدی بره بالا آنقدر بالا که نتونی مدار های قبلی ت رو ببینی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1271 روز

        سلام و درود به خواهر بزرگوارم رضوان عزیز. الهی که حال دلت عالی و مثبت باشه.

        خدا رو شکر که دیوونه بازی های حمید باعث خنده و احساس خوب دوستانم میشه. خدا رو شکر.

        از درگاه جان جانان برات بینهایت نعمت و ثروت رو میخوام. رضوان جان منو ببخش برای کامنت هات پاسخ نمینویسم، اینقدر دوستان لطف و محبت دارن، هنوز کلی کامنت بی پاسخ دارم، یه وقتایی مشغول کارهای روزمره میشم نمی‌رسم کامنت جواب بدم.

        شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی رضوان گلی ، خواهر مهربونم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1244 روز

      سلام حمید عزیز

      چقدر کامنتای شما جذابه بااینکه متن ها طولانیه ولی هر چی میری جلوتر جذابتر میشه و نوشته هاتون فقط درس قانون نیست کلی اطلاعات جالب درمورد شغلتون و راجب همه چی هست ، اینجا همه چی درهمه :) شعر و آیات قران و سخن بزرگانو وهمینه که قشنگ و باحاله

      و چقدر لذت میبرم اکثر بچه ها و شما گفتید نحوه برخوردم با چالش قبل از آشنایی با قانون باالان فرق داره و این ینی نتیجه ینی تغییر شخصیت که فوق العادس .

      بهترینها رو براتون آرزومندم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1271 روز

        سلام و درود به شما خواهر بزرگوارم.

        اسم لیلا رو دوست دارم، هم اسم خواهرم هستین.

        خداوند به شما بینهایت نعمت و ثروت و فراوانی و شادکامی عنایت کنه.

        ازتون ممنونم بخاطر این همه لطف و محبت.

        از درگاه خداوند متعال درخواست میکنم واقعاً منو انسان مفید و ارزشمندی قرار بده، اونقدر رشد و پیشرفت کنم که منشأ خیر و برکت باشم برای خودم و دوستانم توی خانواده بزرگ عباس منش.

        در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2499 روز

      سلام آقای امیری

      چقدر عالی بود کامنت شما

      و چه حس خوبی بود ترکیب کامنت با آیه قرآن و شعر خیلی عالی بود

      یه جای کامنت دیگه استپ کردم و بفکر رفتم

      اونجا که گفتید

      این موضوع این حادثه اومده تا به من درسی رو بده این حادثه این

      موضوع میاد و میره و من هستم

      همیشه یه راهی وجود داره خدایا کمکم کن تا بتونم حلش کنم

      و از خدا هدایت میخواهم

      چقدر عالی بود این متن

      و آنجا که گفتید حتی مسئولیت غر زدن افراد رو میپزیرم

      ممنون از شما و

      حرفهای خوبتون و بجا بود برای من

      باور کنم که حل میشه و راه حلی وجود داره و فقط از خداوند کمک میطلبم

      خدایا ما را به راه راست راه کسانی که هدایت کردی نعمت دادی هدایت کن نه گمراهان و بدهکاران

      شاد و موفق و ثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      زهرا رضی گفته:
      مدت عضویت: 2750 روز

      سلام حمیدآقای گل و گلاب و بهشتی من.

      چقدرمن صداقت در کلامتون رو تحسین میکنم

      چقدر اطلاعات عمومی بالایی ک در اکثر مسائل دارین رو تحسین میکنم

      واقعا وقتی کامنت های شما یا دوست عزیزم سید علی خوشدل و …..رو میخونم ب من اضافه میشه.

      واقعا کامنت های شما بچه ها مثل گنجه .چقدر مفید و تاثیر گزارن.حتی وقت هایی ک خود افشایی میکنید.این همه جسارت و شجاعت ب خرج میدین تا عمل کنید ب آگاهی هاتون.

      خداشماهارو حفظ کنه.

      درپناه خداوند باشین عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حمید امیری Maverick گفته:
        مدت عضویت: 1271 روز

        سلام و درود به شما خانم رضی، خواهر بزرگوار و گرانقدر.

        از لطف و محبت و بزرگواری شما بینهایت سپاسگزارم. الهی که همیشه همیشه در پناه رب العالمین احساس مثبت و توحید رو در قلبتون داشته باشید که احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب.

        شما خیلی لطف دارید به من ، واقعیت موضوع اینه که منم یه شاگرد آماتور هستم که هنوز باید تمرکزم رو بذارم روی آموزشها تا شاید چیزی یاد بگیرم. ولی خب چون پر حرف و شلوغ هستم بچه های عزیز و نازنین سایت به من لطف دارن فکر میکنن من خیلی اطلاعات بالایی دارم.

        از شما بسیار ممنون و سپاسگزارم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خواهر بزرگوارم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2110 روز

    به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستی

    سلامی پر عشق به همه عزیزانم ، سپاسی عاشقانه از دوستانی که با پاسخهایی پر مهرشان به من انگیزه ای برای دست به قلم شدن می‌دهند.

    قلم همان که از قسمهای الهیست، همانکه وقتی جاری میشود قسمی دیگر یاد میشود و و ما یسطورون را خاطر نشان میکند.

    غرق در کشف دنیای خویشتن و قوانین زندگی به نوشتن روی می آورم. همچون تنفس میماند، دمی و بازدمی.

    دمی از شیرینی های درک وجود و قوانینش بیرون داده و جا را برای دریافت بازدم حقایق الهی اش باز میکنم.

    عیدی مبارک است ،دیشب به خود عیدی زیبایی دادم.

    دوره الهی کشف قوانین را به پاس تعهدم بر پاکسازی و حذف اینستا ،عیدی دادم.

    برایم از هزاران کوه الماس گرانبها تر است.

    همانیست که نخستین بار توسط برادرم برایم ارسال شد و سر آغاز آشنایی من با شما از آنجا رقم خورد.

    اولین بار صدای الهی تان را با این دوره شنیدم.

    آنقدر تشنه درک حقیقت و قوانین زندگی بودم که خاطرم هست لحظه ای برای انجام تمریناتش درنگ نکردم.

    هرگز آن لحظه مقدس را با جزئیات از خاطر نمیبرم.

    در لوکیشنی مقدس به اصرار برادرم که از من خواهش میکرد این دوره را گوش دهم مواجه شدم.

    با توجه به ابتدای فایل و اعلام عدم رضایتتان مردد بودم که آیا آن ها را گوش دهم یا خیر.

    اما آنقدر آن هدایت واضح بود که تسلیم شدم.

    با جان و دل خریدار کلام الهی تان شدم.مقاومتهایی بود اما به مرور برطرف شد. من آن فایلها را با جان و دل گوش دادم اما کمتر از چند ماه به وضوح شنیدم که باید پاک کرده و بهای آن را با عشق پرداخت کرده و سپس گوش دهم.

    از 12 قدم شروع کردم ، بعد عزت نفس ، باید میدیدید روز خرید عشق و مودت چه هیجانی داشتم.

    روانشناسی ثروت یک را که دیگر نگویم ، قشنگترین سرمایه گذاری سال 1401 من است.

    و اما دیشب و این عیدی زیبا ،برایم خاطراتی از شروع آشنایی ام با شما را یادآوری کرد.

    بیشتر از سه سال است با صدایتان با فایلهایتان زندگی میکنم.

    چقدر تغییر کردم ، چقدر رشد کردم. نفیسه ای که با برخورد با چالش ها و شرایط استرس زا ، به زاناکس پناه میبرد تا بلکه با خوابی عمیق بتواند لحظه ای همه چیز را فراموش کند، بیشتر از سه سال است دیگر به آنها نیازی ندارد.

    نفیسه ای که با کوچکترین احساس خطر تلفن در دست به همه گزارش داده و پشت خانواده اش قایم می‌شد ، خودش با خدایش یک تنه جلوی چالش ها ایستاد و از هیچ تهدیدی نترسید و یک سیکل معیوب را قطع کرد.

    من آن نفیسه ترسو را زیر خروارها خاک دفن کردم.

    همان که آنقدر بی خدا بود در شرایط استرس زا همه دندان‌هایش لرزیده و همچون جوجه مریض ها لازم بود چند نفر زیر پر و بالش را گرفته تا بتواند راه برود.

    همان که پدرش قرص تپش قلب به دستش داده تا قلبی که از خدا دور بوده آرام بگیرد.

    این نفیسه از همه آن حال‌ها بیزاری جسته.اجازه دیدن اشک‌هایش ‌را دیگر به کسی نداده.

    در روزهای جلسات دادگاه از کالبد یک زن همیشه مایل به قربانی در آمده همچون وکیلی مقتدر گامهایش را با قدرت برداشته و با سری بالا و نفوذ کلام الهی اش پر قدرت چنان صحبت کرده که از ورودی آن مجتمع شیفته عطرش شده و اسمش را پرسیده تا قاضی مجتمع که گویی مسخ شده و با آرامش و صبوری به حرف‌هایش گوش فرا می‌دهد.

    این نفیسه صبح مهمترین و ترسناک‌ترین جلسه دادگاهش را با همه ترس‌هایش با رقصی جانانه شروع کرده و ابتدا به کافی شاپ رفته و با برادرش می‌گوید و میخندد و اسپرسو اش را نوش جان میکند و به خدایی ایمان دارد که وعده کرده همیشه و به خدایی ایمان دارد که هرگز خلف وعده نمیکند.

    و در نهایت قدرت الهی را دیده که قوانین یک کشور را به نفعش تغییر می‌دهد و با وجود اقرار نزد قاضی همه رأی ها به نفعش صادر میشود و وعده فتحا مبینا الهی محقق میشود و حیرت همگان را بر می انگیزد.

    این نفیسه در چالش ها آهنگی شاد میگذارد و میرقصد و در همان شرایط تجسم روزهای دلخواهش را میکند.

    برایش مهم نبود آن بیرون چه خبر است ، درها را به روی همه بسته با صدای زیبایش شادترین آهنگ‌ها را خوانده و میرقصید.

    لا تخف و لا تحزن من رقص است. با آن می‌توانم به این امر الهی عمل کنم.

    البته لازم است یک تکاملی طی شود تا بتوانی در آن چالش ها به مدار رقصیدن برسی. با استحمام آن تکامل را طی میکردم.

    اما تمثیل دست در آتشتان آنقدر برایم رنج آور است که به زور هم شده خود را به فرکانس رقص میرسانم.

    با فرکانس پاک و الهی آب هر الگوی ذهنی که در من وجود داشته تا من در آن شرایط قرار گرفتم را رها میکنم.

    زیر دوش آب هرگونه ترس‌ها و مقاومتهایم را رها میکنم.

    همان گونه که آب بر سرم نازل میشود در ذهنم بازی های ذهنی انجام داده و شروع به بخشیدن افراد میکنم.

    آنها را میبخشم که آنطور که میخواستم نبودند و آزادشان میکنم.

    مقصر دانستن افراد بعد از شناخت قوانین تقریبا در ذهنم جایگاهی ندارد.

    مقصر را کدهای مخرب ذهنی ام میدانم که نیاز به پاکسازی دارد.

    برای این امر به پاکسازی محیط زندگی ام میپردازم. معجزه در پاکسازی است.

    وقتی که عاجز از حل مسئله ای میشوم شروع به پاکسازی میکنم.

    مهمترین کارم قطع کردن صدای بیرون است ، همان بلندگوهای شیطان ،برای اینکه صدای بیرون را نشونم ایرپادم را در گوشم گذاشته گاه با آهنگی تجسمی گاه با آهنگی شاد، مانع ورود لغو و تأثیمابه گوشم میشوم.

    همان روزها که با حمیه الجاهلیه مواجه میشدم ،

    به خاطرم می آمد ألزمهم کلمه تقوی را ،

    ایرپاد در گوشم و با آهنگ یا رب این دل عشق تو صبر و ثباتم می‌دهد ، هم نوا شده و قلمی در دست آن آهنگ را مینوشتم و با خدا هم صحبت میشدم، و خدایی که قسم ها به قلم و آنچه مینویسیم یاد کرده همیشه ورق را به نفعم تغییر می‌دهد.

    گرچه همیشه نتوانستم به این خوبی عمل کنم و می‌شد از کوره در رفته و فأعرض عنهم را فراموش میکردم.

    فراموش میکردم روزهایی که سکوت میکردم خدا چه زیبا پاسخ میداد.

    فراموش میکردم خدا مرا در مخاصمه غیر مبین خلق کرده و از خلقتم خارج شده و شروع به داد و بیداد میکردم.

    اما آنجا فقط به خود آسیب میزدم و تنش ها را بیشتر میکردم.

    لازم است سکوت مریمی را بیشتر تمرین کنم.

    وقتی سکوت میکنی خدا پاسخ می‌دهد و این پاسخ آنقدر بلند است که صدایش گوشها را کر میکند.

    به وضوح نتیجه سکوت های مریمی را در چالش ها دیده ام.

    روزهایی که در چالش ها در را به روی همگان بسته و همه تماس‌ها و ویس ها و پیغام ها را بی پاسخ گذاشته و به خدایی پناه میبردم که بعد از دور زدنهایم به این نتیجه رسیده بودم که جز آغوش امنش پناهی نخواهم یافت. همان آغوشی که امن ترین جای دنیاست، همان که اگر اعتماد کنی و خود را پرت به آغوشش کنی چنان به سلامت از هر آتش بلا و مکر و نیرنگی نجاتت می‌دهد که

    نمک گیر آغوشش میشوی.

    نمک گیر ایاک نستعیتنشمیشوی،

    نمک گیر سرسپرده او بودن میشوی،

    چقدر دلم سمعا و طاعتای او شدن را دوست دارد ،

    چقدر دلم دست در دست او دادن را دوست دارد، همان که بالای همه دستهاست.

    در آن لحظات آهنگی شاد گذاشته و برایش میرقصیدم ،فارغ از غوغای بیرون در همان حالت رقص شرایط دلخواه را تجسم میکردم. خوشحالی اش را میدیدم که از ایمان کودکانه من غرق شادی و رضایت است و به فرشتگانش امر میکرد کارم را راه بیاندازند.

    باید هم کارم را راه بیاندازد، زیباترین لباسهایم را پوشیده و قشنگترین رقصم را برایش انجام میدهم.

    سوگولی زیبای شاه برایش قشنگترین رقص را انجام دهد پاداشش چیست ؟

    او که شاه عالم است، وظیفه اش این است بهترین شاباش ها را به سوگولی زیبایش تقدیم کند.

    کافیست تنها یک قدم برای رسیدن به نقطه لا تخف و لا تحزن بردارم، به وضوح دستان امداد رسانش را برای یاری ام میبینم.

    به وضوح میبینم که همان طور که قلب مادر موسی را پس از عمل به هدایت تثبیت کرد ، قلب مرا هم تثبیت میکند.

    وقتی ایمانت را در دل بحران ها ببیند چنان أنزل سکینه را برایت عملی میکند که خودت هم میمانی.

    میخواهی بدانی چه زمان بهتر مفهوم سکینه الهی را درک میکنی؟

    در آن شرایط به اطرافیانی که درکی از قوانین نداشته بنگر.

    میبینی که همچون مرغی پرکنده به این سو آن سو رفته تا بلکه بتوانند شرایط بحرانی را تغییر دهند. دست به دامان این و آن شده تا بتوانند آن شرایط را مدیریت کنند.

    اما قلب تو که به خدا پناه برده ای آرام است.

    اوج اضطرار را لمس میکنی اما أمن یجیب المضطر إذا و یکشف السوء به دادت می‌رسد.

    در لحظه های اضطرار عبارت تأکیدی ام بوده و صفحه ها را با آن پر میکردم و ایمانم به خدایی بود که به آنچه مینویسم قسم ها یاد کرده.

    و به طرفه العینی امداد الهی اش را به وضوح در زندگی ام میدیدم.

    با این شرایط مواجه خواهی شد. این یک قانون است.

    هیچ پیامبری هم از این شرایط مصون نبوده است، آن چنان اضطرار را لمس کرده که از خدا میپرسد پس کی یاری ات می‌رسد؟

    فقط لازم است تو نیز وعده یاری ام نزدیک است را باور کنی حتی اگر به ظاهر همه چیز بر علیه تو باشد.

    استعینوا بالصبر و صلوه را از خاطر مبر.

    لازم است سکوت مریمی را سرلوحه زندگی ام قرار دهم و از خلقتم خارج نشوم و اجازه دهم در چالش ها خدا به جای من صحبت کند.

    گرچه لازم است مرز باریک آن با زمانی که سکوت کرده و اجازه میدهم بقیه قضاوت کرده و من لذت ببرم و بعدا به آنها احساس گناه بدهم که اشتباه در موردم قضاوت کردند را بهتر درک کرده و تشخیص دهم.

    و چه زیباست زمانی که این مرز باریک را درک کرده و در بهترین زمان مهر سکوت مریمی را به زبانم زده و در بهترین زمان لب به سخن بگشایم و در اصل تقوی کنترل زبان را در عمل اجرا کنم.

    هنوز هم فارغ از شرایط بیرونی ، خوشبو ترین عمرم را زده و برایش با عشق میرقصم و ایمان کودکانه ام را در پس تجسماتی که عقل از سرها میپراند، به او نشان میدهم.

    او هم وظیفه اش این است به وعده إن الله بالغ أمره به زیبایی عمل میکند و گرانبهاترین شاباش هایی که درخور پادشاه عالم است به سوگولی زیبایش تقدیم کند،

    عمل به وعده أحسن رزقا* در همه ابعاد زندگی ام.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 138 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1341 روز

      سلام نفیسه خانم نازنین

      دو روز پیش بود که به خداوند گفتم

      دوست دارم برای نفیسه یه کامنت مناسب بنویسم

      تو خودت هدایتم کن

      الان که دوباره هدایت شدم به کامنت شما و درک شیرین شما از حقیقت جهان

      دوباره به خدا گفتم که تو بگو من بنویسم

      تو بگو ، من بنویسم

      چقدر این جمله رو دوست دارم

      تو بگو ، من بنویسم

      یادمه قبل از اینکه بفهمم حقیقت دنیا چیه و در اصل قبل از اینکه خدارو بشناسم

      توی مسجد ها و هیئت های مختلفی میرفتم

      پیش خودم فکر میکردم خیلی آدم با ایمانی هستم

      همیشه اینو از زبان آدم ها می‌شنیدم که

      هزار و 400 سال پیش یک کسی به اسم امام حسین جلوی 30 هزار لشکر که از دشمنانش بودند وای میستاد و براشون سخنرانی می‌کرد بدون اینکه ترسی داشته باشه

      اون موقع ها توی ذهنم این بود که واووو امام حسین عجب آدم با اعتماد بنفس و شجاعی بوده

      چقدر به خدا و روز آخرت ایمان داشته

      خلاصه گذشت و به این مسیر هدایت شدم و فهمیدم که شجاعت مخصوص یه عده ی خاصی نبوده

      شجاعت رو هر کسی که به خداوند یقین داشته باشه داره

      اولین کسی که فهمیدم چقدر مرد با ایمان و شجاعی هستش

      استاد عباسمنش بود

      چرا؟

      چون شنیدم از زبان استاد که با دو تا ساک و دوتا بچه از خونه ی خودش خارج شد و رفت به مسیری که ایمان داشت بهش

      این شجاعت میخواد

      مگه نه !!!

      این شجاعت میخواد زندگی ای که ساختی رو رها کنی بری دنبال رویاهای خودت

      این شجاعت میخواد

      میدونی

      بعد از اینکه داستان استاد عباسمنش رو شنیدم

      توی پس زمینه ی ذهنم این نشست که خب فقط استاده که میتونه همچین کار شجاعانه ای رو انجام بده

      ولی بعد از اینکه بیشتر روی خودم کار کردم

      و چه شجاعت ها و چه با ایمان های واقعی رو در این سایت دیدم و خوندم

      بیشتر درک کردم نه

      واقعاً هر کسی میتونه این شجاعت و ایمان به رب رو داشته باشه تا جاییکه

      از خونه خودش بیاد بیرون

      همین الان یاد اون آیه ای از قرآن افتادم که می‌گفت آنهایی که ایمان دارند از خانه هایشان خارج شدند

      این شجاعت میخواد

      مگه نه نفیسه خانم

      بعد دیدم این شجاعت مختص مردها نیست

      وقتی که شما گفتین جلوی کسانی که به خونتون تشنه بودن ایستادین

      گفتم که عه اینو من قبلاً توی داستان ها امام حسین شنیده بودم

      پس این ایمان به الله اینقدر میتونه قوی باشه که دیگه زن و مردی مهم نمیشه

      اون ایمانه که مهمه

      شرایطی که تو با ایمانی که داری محیا میکنی مهمه

      اون قدمی که تو بر میداری نشون میده چقدر ایمان داری

      ایمان

      چقدر باعث شجاع تر شدن میشه

      یا وقتی گفتی از خونه ای که توش زندگی میکردی خارج شدی

      دقیقاً یاد همون آیه ای از قرآن افتادم که خداوند میگه از خانه های خود خارج شدن در راه خدا

      در راه خدا

      ای خدا این چه عشقیه که هیچی جلودارش نیست

      این همون نیروییه که باعث حرکتت میشه

      حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو

      و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو

      هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن

      وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو

      میدونی نفیسه خانم

      این پاداش ایمان آوردگان است

      الذین آمنوا و عمل الصالحات

      کسانی که ایمان آوردند و عمل کردند

      وای خدایا تموم شدم

      نفیسه خانم از خدا میخوام همیشه پر از عشق و شادی باشه

      همیشه برقصی :)))

      باورت میشه

      دیگه هیچی به ذهنم نمیرسه که برات بنویسم

      دقیقاً قبل از اینکه میخواستم شروع کنم به نوشتن برات

      اونم برای باور اول بعد از یک سال و نیم براتون کامنت نوشتم

      ساعت یک شب شد

      اصلاً نفهمیدم

      در پناه خدای قدرتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      داود کمالی گفته:
      مدت عضویت: 2439 روز

      سلام خانم محسنی

      چه زیبا می نویسی،

      نمک گیر آغوشش میشوی.

      نمک گیر ایاک نستعیتنشمیشوی،

      نمک گیر سرسپرده او بودن میشوی،

      چقدر دلم سمعا و طاعتای او شدن را دوست دارد ،

      چقدر دلم دست در دست او دادن را دوست دارد، همان که بالای همه دستهاست.

      باید هم کارم را راه بیاندازد، زیباترین لباسهایم را پوشیده و قشنگترین رقصم را برایش انجام میدهم.

      سوگولی زیبای شاه برایش قشنگترین رقص را انجام دهد پاداشش چیست ؟

      او که شاه عالم است، وظیفه اش این است بهترین شاباش ها را به سوگولی زیبایش تقدیم کند.

      ،همانند نوشته مناجات های خواجه عبدالله انصاری ،بعد از اینکه از جملات رد می شوم ،معنی اش در ذهنم تجلی میده

      خیلی زیباست

      همیشه سربلند ،سلامت و در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      الهام رمضانی گفته:
      مدت عضویت: 1461 روز

      سلام نفیسه جانم

      شاید بگم روان ترین قلم را برایم در بین همه کامنت ها داشته ای

      دقیقا مانند نویسنده های جذاب رمان های پر فروش مینویسی در بهترین جا از بهترین کلمه استفاده میکنی

      روانی قلمت را تحسین میکنم

      و با عشق میخوانم کامنت هایت را

      نفیسه فشنگم روزی را میبینم که امده و از روابط عالی و زندگی های و نتایج عالی ترت برایمان مینویسی

      از نتیجه ایمانت

      نفیسه جان و من چقدر برای ان روز خوشحالم و برایم مثل روز روشن است که تو موفق میشوی

      همون چیزی میشوی که میخواهی

      خیلی حالم با کامنت هایت از نتایج و درکی که از قوانین داری و از طرز بیانت لذت میبرم

      ممنونم ازت و برات بهترین ها رو میخواهم

      و منتظر اون روز میمانم با عشق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام نفیسه جان

      احسنت به تو چقدر زیبا ولذت بخش مینویسی کلمه به کلمه کامنتت را باعشق خواندم غرق یه حس ناب شدم با هرکلمه وهرجمله ای که خواندم تحسینت کردم بی نظیری احسنت به تو که اینقدر قشنگ همه چی را در جای خود گنجانده ای وبه این زیبایی به تحریر درآوردی احسنت به این اندازه تعهدت وایمانت ممنون که هستی ونوشتی

      از صمیم قلبم بهترین بهترینها را برات آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آزاده افضلی گفته:
      مدت عضویت: 1128 روز

      سلام بر نفیسه زیبا

      نفسم بند اومد و اشکام ریخت

      عجب عجب از قلم گیرایی ک داری دختر پادشاه دنیا

      دختر خدا

      عجب عجب که همیشه فکرم این بود پیرزنها عاشق خدا میشن

      ن جوونا

      حالا ببین استاد چ کرده چ دختر پسرهای زیبا و خوشگل و خوشتیپی ک اگه ببینیشون میکی اینا هیچ دردی ندارن و فقط خوش گذرونن

      اینطوری عاشق قرانن و عاشق خدا

      عجب از استاد اگعجب از نفیسه عجب از همه بچه های سایت

      ملت و مبهوتم از این همه خلوص پاکی درک عشق خدا قرآن

      پیغمبرش

      فقط مات و مبهوتم

      خدایا شکرت زیاد شکرت خیلی شکرت

      همممونو هدایت کن هر مگا ثانیه عمرمون هدایت کن

      وای خدای من

      قلبم تند میزنه

      دوست دارم خدا

      دوست دارم استاد.

      نفیسه دوست دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      محمد سبحان گفته:
      مدت عضویت: 1926 روز

      اجی محمدسبحان

      نفیسه ی عزیز چقدر با خوندن کامنتون اشک ریختم.

      جز آغوش امنش پناهی نخواهی یافت.

      همان آغوشی که امن ترین جای دنیاست

      همان آغوشی که اگر اعتماد کنی و خودت را پرت در آغوشش کنی چنان به سلامت از آتش هر مکر و نیرنگ نجاتت میدهد که نگو.

      میدونی نفسیه جان

      ما آدما یادمون میره قرار نیست به احدی دل ببندیم

      جز خودش.

      تجربه ی خودمو بگم از این بخش پیامتون؛

      من خودمو تو آغوش یه دوستی میدیدم و بهش تکیه میکردم

      اغلب اوقات جواب سوالات چالشای زندگیمو از این دوست میپرسیدم و انقد بهش تکیه کرده بودم که هر حرفیم میزد سمعا و طاعتا اجرا میکردم!!

      یه شب داشتم به این فکر میکردم وای چقدر آدم خوبی

      چقدر آدمی که میشه روش حساب کنم تو زندگیم

      میدونید چه اتفاقی افتاد؟؟

      تو همون بازه ها بهم خیانت میکنند

      همین دوست بخاطر نیازهای انسانیش

      جوری به من ضربه میزنه و هزار تا دروغ و تهمت بهم بزنه

      تا بتونه خودش پیشرفت کنه

      همین آدمی که فکر میکردم عجب تکیه گاه خوبی برام تو زندگیم!منو کرد پله ی خودش برای پیشرفت خودش.

      کاش فقط بخاطر منافعش دوستبش با من رو قطع میکرد،،،

      کاش فقط موضوع ختم میشد به اینجا؛

      منو آدم بده کرد و همه چی در دوستون رو جور دیگه نشون داد،

      هر اتفاقی که خودش شاهد بود رو جور دیگه نشون دادو منو کرد آدم هرزه

      اونم تو موقعیتی که “میدونست”چه موقعیت حساس برای من هست و چقدر نقش خودش به عنوان دوست من

      موقع تحقیق خواستگاری مهمه!

      پناه میام به خدا از شر آدمها

      هیچ کی لایق تکیه کردن بهش نیست جز خودش

      هیچ کی لایق حساب شدن روش نیست جز خودش.

      و من چقدر بد اینو درک کردم

      چقدر بد توحید و ایاک نعبد رو درک کردم

      چقدر بد فهمیدم هیچ کی قرار نیست بت بشه و در برابرش سمعا و طاعتا بشی چه ارادی چه غیرارادی.

      باید هوشیار بمونم که هیچ کی نتونه انرژیتو بکشه و محوش بشی که ناخواسته بشی غلام حلقه به گوشش و هر چی گفت اجرا کنی

      چون فقط اونه که لایق نستعینه.

      چقدر بد فهمیدم آدما پر از نیازن و ماهیت خدا شدن رو ندارند

      و فقط خودشه که صمده و میشه ازش بدون هیچ آسیبی کمک خواست

      که اگه تو پناه ببری فقط به خودش و خودتو پرت کنی فقط تو آغوش اون

      همه چیو برات مباره

      و میشی مثل ابراهیم و میتونی به چشم خدارو ببینی

      (با همزمانی ها و آسون فرستادن خواسته هات)

      که تو میشی نمک گیر آغوشش و فقط اشک شوق میریزی از اعتمادی که بهش کردی.

      قلب تو که به خدا پناه بردی ای آرام است.

      اگر ایمانت در این شرایط داشته باشی چنان شاهد انزل سیکنه در قلبت هستی که خودت میمانی!

      و شاهد یکی یکی امدادهای او میشوی.

      تجربه من در مورد این بخش پیامتون؛

      یادم رفته بود هممون امتحان میشم و تو شرایط امتحان

      “قراره که ایمانمان رو نشون بدیم”

      یعنی چی؟

      یعنی یادم بمونه خدایی دارم که اجیب الدعوه ابداع هست خدایی که گفته ادعونی استجب لکم

      خدایی که سیستمی داده که هرآنچه بخواهی میشود.

      یادم باشه هر چالشی امتحان ایمانه،

      میتونم این شرایطو بزرگتر از خدا ندونم؟؟

      میتونم تو این شرایط هرچقدر هم با ظاهر سخت و به نظر غیر حل ایمان و یقین داشته باشم خداوند هر خواسته ای رو اگر در مشیتش باشه(مثلا ناحق نبودن اون درخواست-مثلا دفاع از منی که به حق حرفی میزنم نه دفاع از ناحق)

      براورده میکنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رهاخانم گفته:
      مدت عضویت: 2158 روز

      به نام خدا

      سلام نفیسه خانم پاک و مطهر

      عزیزم چه کردی با دل ما و همه ی بچه ها

      من هر چی نوشته هاتون رو خوندم سیر نشدم

      کامنت را به اتمام رسوندم ولی باز دوباره برگشتم از اول

      جمله به جمله نوشته ها برام درس داشت

      شما عمل کردن . حرکت کردن. غوغا در دل خودتون و بقیه البته که بقیه ای که در مدار دریافت آگاهی های خالص و ناب شما در این نوشته های

      نورانی بودند . را با دیده ی جان به سر منزل رسوندید

      چقدر توحیدی هستید عزیزم

      چقدر کلمه های قرآن و آیه ها را با

      عمل با جمله با قانون همه را با هم

      تطبیق داده بودید

      واقعا که معلومه صدای خداوند را

      خوب شنیده بودید

      من که خیلی درس گرفتم

      خیلی عالی بود

      هر چی بگم کم گفتم….

      اصلا چی دارم که بگم ……

      جمله هاتون را باید ساعت ها تامل می کردم تا درک کنم تازه اگر خداوند

      کمکم می کرد وگرنه من که نمی فهمیدم و درکش برام سخت بود .

      خدایا شکرت برای وجودت بانوی توحیدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد سبحان گفته:
      مدت عضویت: 1926 روز

      نفیسه ی عزیز چقدر با خوندن کامنتون اشک ریختم.

      جز آغوش امنش پناهی نخواهی یافت.

      همان آغوشی که امن ترین جای دنیاست

      همان آغوشی که اگر اعتماد کنی و خودت را پرت در آغوشش کنی چنان به سلامت از آتش هر مکر و نیرنگ نجاتت میدهد که نگو.

      میدونی نفسیه جان

      ما آدما یادمون میره قرار نیست به احدی دل ببندیم

      جز خودش.

      تجربه ی خودمو بگم از این بخش پیامتون؛

      من خودمو تو آغوش یه دوستی میدیدم و بهش تکیه میکردم

      اغلب اوقات جواب سوالات چالشای زندگیمو از این دوست میپرسید و انقد بهش تکیه کرده بودم که هر حرفیم میزد سمعا و طاعتا اجرا میکردم!!

      یه شب داشتم به این فکر میکردم وای چقدر آدم خوبی

      چقدر آدمی که میشه روش حساب کنم تو زندگیم

      میدونید چه اتفاقی افتاد؟؟

      تو همون بازه ها بهم خیانت میکنند

      همین دوست بخاطر نیازهای انسانیش

      جوری به من ضربه میزنه و هزار تا دروغ و تهمت بهم بزنه

      تا بتونه خودش پیشرفت کنه

      همین آدمی که فکر میکردم عجب تکیه گاه خوبی برام تو زندگیم!منو کرد پله ی خودش برای پیشرفت خودش.

      کاش فقط بخاطر منافعش دوستبش با من رو قطع میکرد،،،

      کاش فقط موضوع ختم میشد به اینجا؛

      منو آدم بده کرد و همه چی در دوستون رو جور دیگه نشون داد،

      هر اتفاقی که خودش شاهد بود رو جور دیگه نشون دادو منو کرد آدم هرزه

      اونم تو موقعیتی که “میدونست”چه موقعیت حساس برای من هست و چقدر نقش خودش به عنوان دوست من

      موقع تحقیق خواستگاری مهمه!

      پناه میام به خدا از شر آدمها

      هیچ کی لایق تکیه کردن بهش نیست جز خودش

      هیچ کی لایق حساب شدن روش نیست جز خودش.

      و من چقدر بد اینو درک کردم

      چقدر بد توحید و ایاک نعبد رو درک کردم

      چقدر بد فهمیدم هیچ کی قرار نیست بت بشه و در برابرش سمعا و طاعتا بشی چه ارادی چه غیرارادی.

      باید هوشیار بمونم که هیچ کی نتونه انرژیتو بکشه و محوش بشی که ناخواسته بشی غلام حلقه به گوشش و هر چی گفت اجرا کنی

      چون فقط اونه که لایق نستعینه.

      چقدر بد فهمیدم آدما پر از نیازن و ماهیت خدا شدن رو ندارند

      و فقط خودشه که صمده و میشه ازش بدون هیچ آسیبی کمک خواست.

      که اگه تو پناه ببری فقط به آغوش اونو خودتو پرت کنی فقط تو آغوش اون

      همه چیو برات مباره

      و میشی مثل ابراهیم و میدونی به چشم خدارو ببینی

      (با همزمانی ها و آسون فرستادن خواسته هات)

      که تو میشی نمک گیر آغوشش و فقط اشک شوق میریزی از دیدن نتیجه ی اعتماد بهش.

      میخواهی ببینی چه زمانی بهتر نتیجه ی سینه ی الهی را درک میکنی؟

      در این شرایط به افرادی که درکی از قانون ندارند بنگر؛

      میبینی که همچون مرغی پرونده در این شرایط به این سو و آن سو میروند تا بتوانند شرایط بحرانی تغییر دهند دست به دامان این و آن شده تا بتوانند شرایط را مدیریت کنند!!

      اما قلب تو که به خدا پناه بردیم ای آرام است.

      اگر ایمانت در این شرایط داشته باشی چنان شاهد انزل سیکنه در قلبت هستی که خودت میمانی!

      و شاهد یکی یکی امدادهای او میشوی.

      تجربه در مورد این بخش پیامتون؛

      یادم رفته بود هممون امتحان میشم و تو شرایط امتحان

      “قراره که ایمانمان رو نشون بدیم”

      یعنی چی؟

      یعنی یادم بمونه خدایی دارم که اجیب الدعوه ابداع هست خدایی که گفته ادعونی استجب لکم

      خدایی که سیستمی داده که هرآنچه بخواهی میشود.

      یادم باشه هر چالشی امتحان ایمانه،

      میتونم این شرایط و بزرگتر از خدا ندونم؟؟

      میتونم تو این شرایط هرچقدر هم با ظاهر سخت و به نظر غیر حل ایمان و یقین داشته باشم خداوند هر خواسته ای رو اگر در مشیتش باشه(مثلا ناحق نبودن اون درخواست-مثلا دفاع از منی که به حق حرفی میزنم نه دفاع از ناحق)

      برآورده میکنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      لیلا سنگونی گفته:
      مدت عضویت: 1830 روز

      سلام سوگلی خدا

      مرحبا مرحبا به این همه ایمان و تعهد .به این همه کنترل ذهن .واقعا نمیدونم چی بگم .چقدر از پیامت لذت بردم عزیزم با هر کلمه اش اشک ریختم و تحسینت کردم..این ارتباط قشنگت رو با خدا تبریک میگم .واقعا رها شدن دراغوش پر امن خدا چه لذتی داره .ثابت کردن ایمانت به خودت چه لذت و کیفی داره .اعتماد کردن به خدا در سخت ترین شرایط چه قدرتی میخاد واقعا قابل تحسینی عزیزم .

      دریافت گرانبهاتربن پاداش ها از بزرگترین پادشاه مبارکت باد که لایقش هستی .

      سکوت مریمی .چه تعبیر قشنگی منم از خدا درخاستش کردم

      به خود میبالم برای داشتن وهم مسیر بودن با چنین دوستان قدرتمند و توحیدی

      خدایا سپاسگزارم برای ثبت نامم در این دانشگاه الهی که تمام ترم ها ودرسهاش .توحیده و توحید

      از صمیم قلبم بهترین آرزوها و برات دارم سوگلی خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    بنام خداوند مهربان

    سلام به سید بزرگوار

    عیدتون غدیر بر شما و دوستان عزیزم مبارک

    استاد حقیقتش من برای این سوالات شما چند بار پاسخ نوشتم

    ولی هربار پاکش کردم

    اینبار شما منو دقیقا جایی گیر انداختین که راه فراری نمیبینم.

    باید براتون بنویسم

    استاد اول بگم این سلسله صحبتها یه جورایی حال منو بد میکنه

    مثل اینکه یه بیمار بره پیش دکتر و دکتر دقیقا به محل درد ضربه بزنه

    من حتی سعی میکردم خیلی از کامنتا و نیمه خونده رد کنم

    چون حس میکردم حالم بد میشه و دارم باورهای منفی رو میخونم.

    ولی استاد این مورد چالش

    که الان دقیقا با یکیش درگیرم

    استاد من به چالش که میخورم علیرغم اینکه شروع میکنم به کمک خواستن از خدا بشدت حس میکنم بی ایمان میشم و خودمو تک و تنها حس میکنم

    اون نجوای لعنتی فقط میخونه و میخونه

    یه آینده هایی رو برام متصور میکنه که از اون بدتر وجود نداره

    حالمو بد میکنه

    پرخاشگر عصبانی نا امید میشم آرزوی مرگ و رهایی میکنم

    استاد دو سه روز پیش از خواب پریدم و یه فکری اومد توی ذهنم

    از صبح بیدار شدم کلی توی نت سرچ کردم از وکلای آنلاین مشورت گرفتم ، حالم فوق العاده بد بود ، حتی حال جسمیم

    هیچی نتونستم بخورم از صبح تا شب مطلقا هیچی

    شب رفتیم خونه یکی از عزیزانم

    واقعا نمیخواستم برم ولی همسرم گفت بریم من خیلی مقاومت نکردم

    حالا تمام اینا درحالیه که من مدام سعی میکردم با فایل های شما ذهنمو کنترل کنم

    و از خدا کمک بخوام

    ولی اون حس بی پناهی و رها شدن و بی ایمانی به قدرت خدا همش با هم داشت نابودم میکرد

    شب توی اون مهمونی گفتن چرا انقدر حالت بده چرا چیزی نمیخوری و من مجبور شدم قضیه رو بگم

    یکی از عزیزانم گفت این حال از تو بعیده ، تو که شاگرد آقای عرشیانفری از تو بعیده (تازه خبر ندارن مدتیه شاگرد شمام ) یکم بی خیال باش

    میدونین استاد

    این تلنگر ، همین یه حرف

    انگار منو به خودم آورد

    من شاگرد شما باشم ولی الان که وقت امتحان باشه اینجوری درمونده بشم

    و عملم صفر باشه

    اون شب ما برگشتیم

    فرداش تا ظهر هم تقریبا چیزی نخوردم

    بعد به خودم گفتم پس من کی باید در عمل اینایی که یاد گرفتمو اجرا کنم

    کی میخوام توکل کردنو یاد بگیرم

    کی میخوام این ذهنو کنترل کنم

    استاد رفتم توی عقل کل

    واقعا خدا به زندگی دوستانم خیر جاری کنه با پاسخ های فوق العاده شون

    بعد هدایت شدم به یه سری فایلتون

    اونایی که درباره کنترل ذهن هستن

    گفتم اولین قدم برای اینکه حالمو خوب نگه دارم اینه که همه چیز عادی باشه

    بلند شدم غذا خوردم

    بعد این ایده تو ذهنم اومد

    بابا جان این چالش ، این امتحان برای چیه؟ برای اینه که دارم و قراره لول آپ بشم

    برای چی از کسی امتحان میگیرن؟ چون قراره بره کلاس بالاتر

    بنابراین باید حالم خوب بشه

    این چالش نوید رشده

    استاد تازه دیروزشم توی کامنتا به سوره شرح برخورده بودم

    این آیات

    و وضعنا عنک وزرک

    الذی انقض ظهرک

    به خودم گفتم بابا جان

    شب قبل از وقوع چالش خدا اینجوری با تو حرف زد

    بهت گفت قراره بار از دوشت برداشته بشه

    اصلا چرا من باید این آیه رو میدیدم؟ مگه حتی یه برگ بدون اذن خدا و حکمتی ویژه از درخت میوفته؟

    پس من کی قراره به الله ایمان بیارم

    به اینکه ما ودعک ربک و ما قلی

    پس کی؟

    این امتحانو کی میخوام پاس کنم؟

    بعد استاد شما از کنترل ذهن که همون تقواست گفتین و از توکل

    من دنبال یه وکیل خوب میگشتم خدا اینو بهم یاد آوری کرد

    حسبنا الله و نعم الوکیل

    خلاصه که استاد

    چالشه هست

    قبلنم که بود همیشه همین حال بد برام تکرار میشد

    ولی اینبار گفتم پس کو عمل

    بذار منم عمل کنم

    بذار هر جور شده حالمو بهتر کنم

    باید باید باید بتونم بیخیال باشم

    خیلی فکر کردم استاد اون فایلی که در مورد بیخیالی آدمای موفق حرف میزنین کدومه که گوش کنم ، ولی یادم نیومد

    من باید اگر 1٪ هم ایمان دارم که اینجا ، روی زمین ، تنها نیستم ، من باید بیخیال باشم ، باید بتونم اون نجواهایی که مداوم و مداوم فال بد میزنن رو ایگنور کنم ، حتی یه ذره ، نباید اختیارمو دستشون بدم ، من خدا دارم

    از خود خدا هم خواستم کمکم کنه

    شب بعدش به مهمونی دیگه دعوت بودیم که خودش باعث کنترل ذهنم شد

    باعث شد کمتر فکر کنم به موضوع

    دیشبم که آماده شدن برای عید غدیر ، همسرم و دخترم از سادات هستن

    اینا باعث کنترل ذهنم شدند خداروشکر

    و استاد یاد این داستان میوفتم توی کتاب 4 اثر

    که یه نفر خرافاتی بود و هیچوقت از زیر نردبان رد نمیشد

    یه بار یه کار واجب داشت توی بانک، رفت دید نردبان هست ، منصرف شد و برگشت ، تو راه به خودش نهیب زد ، و بالاخره بر نجوا پیروز شد و برگشت و گفت به هر قیمتی باید از زیر نردبون رد بشه و کار مهمشو تو بانک انجام بده ، اتفاقی که در برگشت افتاد این بود ، دیگه نردبانی اونجا نبود.

    اون چالش اصلا دیگه نبود

    این نجوای شیطانه که مسائلو انقدر بزرگ میکنه که ما احساس بی کسی و کوچکی و عجز میکنیم

    الان استاد دارم سعی میکنم ذهنمو کنترل کنم

    نمیگم عالی هستم

    نمیگم مثل شما که ماشینتونو بردن ، که تمتم زندگیتون بود و شما گرفتین خوابیدین ، نمیگم در حد شمام ، ولی بهترم

    من با قدرت میگم ایندفعه نذاشتم اون لوپ لعنتی که انگار داره زندگیم تمام میشه اتفاق بیوفته

    من این لوپ لعنتی رو میشکنم

    من باید باید باید ذهنمو کنترل کنم

    چون خدا هست

    و حواسش بهم هست

    و نوید ها و قول ها رو حتی از قبلتر بهم گفت

    مثل اینکه شما یه امتحان جزوه باز بدین

    از خدا میخوام کمکم کنه

    و من یتوکل علی الله فهو حسبه

    من بیخیالم

    چون خدایی دارم که حواسش بهم هست و هرگز دیر نمیکنه و در وقت درستش دقیقا بهم میگه چکار کنم

    و هدایتم میکنه

    خودش گفت ان علینا للهدی

    کار من خوب نگه داشتن احساسمه

    حتی یه ذره

    حتی یه لحظه

    من مطمئنم که کمکم میکنه

    بله بیخیال ها موفق هستن

    چون خیالشون به ربشون راحته

    دمشون گرم

    خدایا خیالمو به خودت راحت کن

    متشکرم استاد

    بازم عیدتون مبارک و مرسی برای این عیدی ارزشمند

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 245 رای:
    • -
      زهرا رضی گفته:
      مدت عضویت: 2750 روز

      سلام عزیزدلم.امیدوارم الان ک این پیام رو میخونی حال دلت عالی و پراز یادخدا باشه.

      چقدر این جمله ی شما ب دلم نشست ک گفتین بیخیال ها موفق هستند چون خیالشون ب رب شون راحته.چقدر حالمو خوب کردی عزیزم.

      خداوند همراه همیشگی قلب و روحمون باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      زینب مرادی گفته:
      مدت عضویت: 995 روز

      سلام اکرم عزیزم چقدکامنت قشنگی نوشتی وبگم بهت که منم اول که استاد شروکرد این فایلارو گذاشت منم حالم بد میشد افکارم سریع میرف روچیزای منفی ولی هی تلاش کردم بهتر بشم وحالم خوب باشه والان بهتر میفهمم که اگه مساله ی توزندگیم هست ریشه ش کجاست نمیگم عالی شدم تواین قضیه ولی خیلی بهترم استاد میدونه ذهن چجوری کار میکنه من اینو الان که دارم مسائلو درک میکنم میفهمم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام اکرم عزیز و موحد و مومن

      سلام بانوی مهربان

      خدا را شکر که تونستید بنویسید و این جای شکر داره که آدم بتونه در این سایت الهی اثری از خودش به جا بذاره.

      ان شاءالله که به راحتی و شیرینی بتوانید، به تن آرامی و ریلکسی برسید.

      من در کامنت شما یه نعمت بزرگ دیدیم خواستم بگم خوشا به سعادت ات و آن این است که با کسانی رفت وآمد میکنی که با این مباحث آشنایی دارند و اتلاف انرژی کمتری داری.

      در پناه حق برگردی ببینی اون نردبان نبوده.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2005 روز

      سلام اکرم جان شجاع. سلام به خودت و نور ایمانت

      دمت گرم صدهزار آفرین به تو.

      شکر و سپاس به درگاه رب العالمین که داری نتیجه آموزشها و توکل و ایمانت رو می بینی. خدا رو سپاسگزارم که این نور ضعیف اونقدر با تمرین و تکرار در وجودت قوی شد که در یک لحظه تبدیل شد به لیزر و تو رو بر خلاف جریان آب مجبور به شنا کرد.

      تو دیگه اون آدم سابق نیستی مطمئن باش. شاید به اندازه 1٪ تغییر کرده باشی ولی همین مقدار برای به حرکت درآوردن این چرخدنده ها کافیه. از این به بعد آسونتر و سریعتر حرکت می کنی.

      هر لحظه از کامنتت سرشار از آگاهی و حضور خداوند بود و میشد حس کرد از قفل و زنجیرهای بسته شده به ذهنت خسته شدی. از تقلای بیهوده کلافه شدی و زدی به سیم آخر.

      دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

      واندر این ظلمت شب آب حیاتم دادند….

      چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

      آن شب قدر که این تازه براتم دادند

      چون اعتقاد به مبارک بودن عید غدیر داشتی اتفاقا توی همین عید تبرکش وارد زندگیت شد. گوارای وجودت. فقط لذتش رو ببر و شکرگزاری کن چون شکرگزاری و احساس خوبه که نعمتها رو افزون میکنه. همونطور که خودت عملا بهش پی بردی. احسنت به استمرارت.

      شکر نعمت نعمتت افزون کند

      کفر نعمت از کفت بیرون کند

      ان شاالله به زودی نتایج بیشتری ازت بخونم اینجا. در پناه رب العالمین سرافراز و دلشاد باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      یکتا سعادت گفته:
      مدت عضویت: 1590 روز

      سلام خانم هاشمی عزیز

      واقعا ازتون سپاسگزارم بابت کامنت فوق العاده تون امیدوارم که الان حالتون خیلی عالی باشه

      امروز صب وقتی بیدار شدم یکی از بستگانم یه پیامی بهم داد واقعا حالم بد شد نتونستم چند دیقه خودمو کنترل کنم ولی بخودم گفتم از همین جا شروع کن دیگه باید شنیدهاتو به عمل بیاری

      گفتم خدایا چطور ذهنمو کنترل کنم

      هدایت شدم ب کامتت شما

      واقعا برام اب رو اتیش بود

      چند بار خوندمش خیلی حالم بهتر شد و اروم شدم

      همین ک کامنت شما رو دوباره خوندم

      یه تماس داشتم کلی گفتیم خندیدیم

      و کلا اون موضوع دیگه برام مهم نبود

      و حالم واقعا خیلی بهتر شد

      از شما بابت این کامنت بی نظیر سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام خانوم هاشمی توحیدی

      دوست عزیزم کامنتت سراسر توحید بود سراسر تقوا بود

      بقول استاد ما که قانون میدونیم وظیفمون اینجور مواقع با آدمای که قانون نمیدونم فرق داره باسد بتونیم چنگ بزنیم به ریسمان الهی باید توحید در عمل نشون بدیم ..

      ما که مثل مادر حضرت موسی امتحان نشدیم یا مثل ابراهیم که فرزند خودشو قربونی کنه …باید بتونیم با همین امتحانهای کوچیک خودمونو به خدا ثابت کنیم ..

      من وقتی به مادر حضرت موسی فک میکنم و خودمو جاش میزارم توی شرایطی که کودک خودشو روی آب میزاره تمام تنم شروع میکنه به لرزیدن و اشک از چشمام بند نمیشه ،من نمیدونم این زن مقدس چطور اینقدر توحیدی عمل کرد و خداوند چقدر زیبا پاسخ توحیدشو داد ،فرزندشو بهش برگردوند اونم در شرایطی که عزیز کرده قصر فرعون شد

      خانوم هاشمی عزیز از خدا براتون میخوام که توحید بهتون عطا کنه و به من و همه دوستان هم فرکانسی در این سایت الهی

      بارها توی وضعیتی قرار گرفتم که وقتی الان بهش فک میکنم همش به خودم میگم خدایا این امتحان بود یا خواب بودم ..‌

      نمیدونم چطوری و با چه ایمانی اون لحظه رو رد کردم اما میدونم با وجود اینکه همه چی درهم بود ولی قلب من میگفت آروم باش محمد

      مدام حضرت ابراهیم توی ذهنم مرور کردم مدام اشک ریختم از داستان مادر حضرت موسی

      خداوند یار و یاور مومنین و چه کسی وفادار تر از خداوند به وعده خویش است

      ممنونم از شما دوست عزیزم که اینقدر شیوا و با احساس کامنت گذاشتی

      سپاسگزارم ازت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      اسما گفته:
      مدت عضویت: 1989 روز

      سلام ب اکرم عزیزم

      ب امید خداوندرحمن و رحیم حال شما بهتر خواهد شد و امیدوارم الان حالتون عالی باشه

      چقدرررر لذت بردم از کامنت زیباتون چقدر لذت بردم از این محکم بودنتون چقدر لذت بردم از این جمله

      براچی از کسی امتحان میگیرن ؟چون قرارع برسه کلاس بالاتر و خیلی خوشحال شدم

      دم شما گرم .رب پشتوپناهته نگران نباش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ستاره حیدری گفته:
      مدت عضویت: 773 روز

      به نام خداوند بخشنده ومهربانم

      خداوند هدایتگرم به سوی خوشبختی سلامتی ثروت آرامش شادی و حال خوب روحی و جسمی

      خداروشکر میکنم که تو این سایت هستم و وقتی به چالش برمی‌خوریم می‌آییم و هر جور شده دنبال این هستیم که حالمون رو خوب کنیم

      اکرم عزیز واقعا من خودم توی یه هدفی که دارم وبایدتمرین کنم و امتحان هم دارم خیلی استرس شدیدی تمام وجودم رو این چند وقت گرفته بود من رو منم با خودم می‌گفتم من که دارم فایل گوش میدم تمرین می‌کنم و..چرا حالم خوب نمیشه دقیقا حس و حالت و درک کردم گفتم میدونم اگه حالم خوب کنم روندم رو به پیشرفت فقط نمیشد که خیلی سعی کردم شده یه ذره بیخیال باشم و شد و حالم بهتر شد اون جمله ای که گفتی بی خیال ها موفق ترن عالی بود یعنی توکل دارن به رب

      این چند وقت هم گفتم خدایا فقط کمکم کن حالم خوب بشه اومدم تو سایت و خوندم تا یکم اوکی تر باشم تا عملکرد و پیشرفت بهتری داشته باشم اون قسمت هم گفتی امتحان میدم که لول بالاتر بری هم دوست داشتم

      دوست عزیز آرزوی موفقیت و شادی و آرامش دارم براتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1793 روز

      سلام بر شما دوست عزیزم خانم هاشمی خدا قوت احسنت به این کنترل ذهن، احسنت به این کامنتی که نوشتین با تمام وجودم تحسینتون میکنم بخداوندی خدا این کامنت دقیقا برای من بودم چند وقته درگیر چالشی شدم که خیلی ذهنم رو درگیر کرده بیشتر اوقات خوبم و قشنگ ذهنم رو مدیریت میکنم با خودم حرف میزنم، فایل گوش میدم،مینویسم ،کامنت میخونم،قران میخونم خلاصه هر جوری شده خودمو میارم بالا به قول استاد وقتی میخوای از کوه بیفتی پایین دیگه تکنیک جواب نمیده اگه شده چنگ میزنی به خار به سنگ به شیشه که فقط خودتو نجات بدی و دقیقا نجوای ذهنی خود سقوط کردنه خدا رو شکر منم تا حد زیادی موفق بودم امروز دوباره ی جورایی نجواها شروع شد و داشتم کم کم میرفتم پایین که کامنت شما انگاری آبی بود روی آتش ایمان دارم که این حرف خدا بود با من که قراره باری از رو دوشم برداشته بشه دقیقا اینجای کامنتتون مثل برق سه فاز منو گرفت خدایا شکرت که اینقدر واضح داری باهامون صحبت می‌کنی خدایا شکرت که امروز من در مدار دریافت الهامت قرار گرفتم خدایا شکرت به خاطر خونواده توحیدی که دارم همتونو دوست دارم براتون از صمیم قلبم بهترین ها رو آرزو میکنم استاد عباس منش دیوونتم مرد خدا .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      الهه سادات گفته:
      مدت عضویت: 2392 روز

      سلام دوست عزیز

      درپناه خدا شاد و با حال خوب باشین

      تحسینتون می کنم برای شجاعتتون که احساستون رو با ما به اشتراک گذاشتین و با نجواها می جنگید و جهاد اکبر دارین

      خداوند یار و نگه دارتون باشه

      چقدر این جمله تون عالیه نجوای شیطانه که مسائلو انقدر بزرگ میکنه که ما احساس بی کسی و کوچکی و عجز میکنیم واقعا الله اکبر خداوند از هرچیزی که ما فکرش رو میکنم بزرگتره

      چقدر قدم های زیبایی به سمت توحید برداشتین

      انشالله به یاری رب در این جهاد اکبر هر لحظه پیروز میدان باشید

      در پناه الله یکتا شاد ثروتمند و با حال خوب باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      تاجر سعادتمند گفته:
      مدت عضویت: 2074 روز

      سلام به خانم هاشمی عزیز

      این کامنت شما دقیقاً پاسخ چند روز درگیر فکری من بود

      حالا توضیحات کامل به کنار

      بغضم از کامنت شما جاری شد

      ان شاءالله حال دلت عالی باشه

      برای شما از خدا طول عمر با عزت آرزو میکنم.

      کامنت شما رو سیو کردم تا بتونم مجدد بخونم

      که چقدر قشنگ خدا با من حرف زد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2499 روز

      سلام و درود

      خدایا شکرت

      امروز از نشانه امروز من به این فایل هدایت شدم

      به کامنت شما رسیدم

      خدایا شکرت

      اصلا منم مثل شما

      وقتی یه موردی پیش،میاد ترس وجودم رو میگیره و از اینکه نتونم کاری کنم

      و اومدم دیدم این یه چالش من هست که باید رد بشم و میخوام امروز فقط برای امروز اگاهانه کنترل کنم

      و میدانم به آسانی و راحتی برایم راه باز میشه

      ازتون بابت کامنت و احساسات که موقع مشکل صادقانه نوشتید سپاسگزارم

      بهترین بهترینها تقدیم لحظات تون باد

      شاد و موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

    اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ۖ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذَٰلِکُمْ مِنْ شَیْءٍ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ

    خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می‌میراند،سپس زنده می‌کند؛ آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده‌اید چیزی از این کارها را می‌توانند انجام دهند؟! او منزّه و برتر است از آنچه همتای او قرار می‌دهند

    سلام به استاد نازنینم،به دوستان بهشتی

    سلام و سرسلامتی برای همتون …جمعه تون پر از اتفاقات فوق العاده ی پیش بینی نشده …

    اینبار صدای من رو نه از شیفت شب،که بعد از شیفت شب میشنوید: )))

    علیرغم شنیدن صدای هشدارهم اکنون وقت بیهوشی شماست سعی میکنم فعلا روی استند بای قرارش بدم و صلات خودم رو اقامه کنم : )

    استاد نازنینم اینبار ازم پرسیدی سعیده وقتی تو شرایط استرس زا قرار میگیری واکنشت چیه؟

    باید بگم به واسطه ی شغلم،وحضور دائمی در کد احیای قلبی ریوی،به وضوح میبینم توی شرایط استرس زا خیلی واکنش بهتری میتونم از بقیه نشون بدم!

    خیلی ها همیشه براشون سواله،چه جوری میتونید توی بیمارستان کار کنید؟چه جوری میتونید مرگ آدم ها رو ببینید؟چه جوری حتی بعد از سی پی آر ناموفق،میرین چایی میخورین؟بهم خسته نباشید هم میگید؟

    فرض کنید یک انسانی تو شرایط حاد،اومده اورژانس،من سعیده نگاه نمیکنم جوونه یا پیره،خودکشی یا تصادفیه،مقصره یا بهش زدن

    نگاه نمیکنم به همراه هایی که دارند پشت در اتاق سی پی آر دارند خودشون رو هلاک میکنند.

    چراا؟

    چون من اون لحظه احتیاج دارم به تموم هوش و حواس و تمرکزم

    برای اینکه هرچی یاد گرفتم،عملی اجرا کنم و تموم توانم رو بزارم برای برگشت این آدم به زندگی

    اگر من یک لحظه حواسم به گریه و زاری پرت بشه،یا غصه ی اینو بخورم که چرا این بنده ی خدا این بلا سرش اومد…آیا میتونم سریع یک لاین وریدی ازش بگیرم؟میتونم درست ماساژ قلبی بدم؟میتونم حواسم باشه تا الان چندتا اپی نفرین بهش زدم …؟

    یا نه …یک سی پی آر ناموفق داشتیم و بنده ی خدا فوت شد،من بیام تا مدت ها توی غم و غصه بمونم،آیا روحیه دارم برای ادامه ی شیفت..؟شاید چند دقیقه دیگه یک آدم دیگه احتیاج به کمک داشته باشه و همه علم منو میخواد!نه احساسات منو …

    هرچند ماهم آدم آهنی نیستیم،خیلی وقت ها نتونستیم جلوی احساساتمون رو بگیرم و همراه بقیه زدیم زیرگریه…اما در دید کلی بنظر من آدم هایی که شغل درمانی یا عملیاتی دارند،خیلی بهتر تو شرایط استرس زا توی خانواده میتونند خودشون رو کنترل کنند و شرایط مدیریت کنند!

    یادمه ی بار نیکا داشت توی استخر خفه میشد،نفهمیدم چه جوری پریدم سمتش و عملیات احیا رو براش انجام دادم،و در عرض دوسه دقیقه نفس بچه برگشت!

    و بعد که خیالم ازسلامتش راحت شد،تازه خودم وااا رفتم و تا یکساعت نمیتونستم تکون بخوردم …

    اگر من اون لحظه تموم حواسم رو جمع نمیکردم و مثل مادر های دیگه فقط جیغ میکشیدم آیا همین نتیجه اتفاق میفتاد…؟

    خلاصه توی این زمینه راضی ترم ازخودم…اینم از بنفیت های شغلی که عاشقش نیستم …اما سعی میکنم عاشقانه انجامش بدم تا جهان برام عشق بیشتری فراهم کنه

    به قول استاد تو دوره ی عشق و مودت

    ما نمیتونیم چیزی رو دفع کنیم!فقط میتونیم جذب کنیم!نمیتونیم بگیم به جهان بگیم چیو نمیخوایم!سیستم اینجوری کار نمیکنه

    یک کار دیگه که خیلی خیلی بهم کمک میکنه توی شرایط استرس زا جهت کنترل ذهن،گوش کردن هدایتی به دوره دوازده قدمه

    یعنی هروقت میبینم دیگه نمیتونم واقعا از پس این ذهن بربیام،متوسل میشم به استاد که با صدا و آگاهی هاش منو ازین شرایط در بیاره

    و قسم میخورم هروقت از خداوند طلب هدایت کردم،و یکی از فایل های دوازده قدم رو باز کردم،استاد داشت درمورد چیزی صحبت میکرد که دقیقا اون لحظه بهم کمک میکرد ذهنم رو بهتر کنترل کنم…

    چی بگم از دوازده قدم …چی بگم ازآگاهی های استاد عباسمنش…چی بگم از قرآن …

    این روز ها به روزمرگی آدم های اطرافم نگاه میکنم …به دونفری که یک گوشه دارند غیبت نفر سوم رو میکنند …به اونیکه داره آدرس فلان مجلس روضه رو میده که نذر کنه برای شفا …به اون بنده خدایی که سر صبح اولین خریدش از سوپرمارکت سیگاره …

    بارها و بارها میگم خدایا …اگر هدایتم نمیکردی ….من هم از گمراهان بودم …خدای قشنگم …کمتر ازیک آن مارو به خودمون وانگذار …

    این روز ها خیلی درگیر معنی آیه الکرسی ام …هرچقدر توش غرق میشم بازم دفعه ی بعد که میخونمش شگفت زده میشم …

    دلم میخواد اینجا بنویسمش …باهم غرق لذت و نور و شیرینیش بشیم …:)

    الله همون خدایی که هیچکس مثلش نیست،زنده ست وبرپا دارنده ست

    نه به خواب سبک میره،نه خواب سنگین

    هرچی که توی آسمون ها و هرچی توی زمینه،مال ایشونه

    بدون اجازه الله،کسی حق شفاعت نداره

    هرچی بین دستاشون و هرچی پشت سرشونه میدونه!

    جز اونچه که بخواد(شاء)به چیزی از علمش نمیتونند احاطه کنند

    کرسی فرمانرواییش کل آسمون ها و زمین رو دربرگرفته ونگهداریش هم براش اصلا سخت نیست:)

    اون بلند مرتبه و بزرگه

    در این دین هیچ اجباری نیست.و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده

    به این تیکه از آیه که میرسم،چند ثانیه محوش میشم،خدایا شکرت که کمکمون کردی راه رو از بیراهه تشخیص بدیم،اینجاست که استاد میگه همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم،خدا خودش میگه راه برای همه مشخصه،بعد منِ سعیده میخوام نقش خدارو توی زندگی بقیه اجرا کنم!!!

    حالا که راه از بیراهه مشخصه!والله با اون عظمت میگه در دین هیچ اجباری نیست!

    پس هرکس به طاغوت کفر بورزه،و به الله ایمان بیاره

    به دستاویزی که هیچ وقت پاره نمیشه چنگ زده

    و خداوند شنوای داناست

    اصلا قلبم پروانه ای میشه با این جمله:) درود الله براستاد عباسمنش که راه چنگ زدن به ریسمان الهی رو بهمون یاد داد

    و میرسیم به انتهای آیه

    الله ،ولی،سرور،دوست کسایی که ایمان آوردند،اون هارو از تاریکی ها به سمت روشنایی میبره

    اِنی وِی حالا که مسیر و راه مشخص و واضحه،هیچ اجباری هم توش نیست!

    کسایی که کفر ورزیدند ،سرور و رفیقشون همون طاغوتیان

    همراه با همونا،از روشنایی به سمت ظلمات تشریف میبرند!

    اون ها اصحاب آتشند…همون جاهم جاودانه میمونند

    آخیششش …ازین آب گوار و شهد شیرین عسل توی آیه های قرآن ..

    خدایا شکرت که بهم یکبار دیگه اجازه نوشتن دادی …بهم اجازه دادی از شما بنویسم …و نور ایمان رو توی قلبم روشنتر کنم …

    خدایا برای تک تک سلول هامم ازت سپااااگزززارررررم نااازنیین …

    من برم دکمه بیهوشیم رو بزنم …انشالله بهوش اومدم اولین کاری که میکنم اومدن توی غار حرا وهم صحبتی با شما رفیق های بهشتیه

    دوووستووون داااارررم

    بی نهااااایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 352 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2147 روز

      سعیده ی عزیزم سلام

      خدا قوت

      لذت بردم از کامنتت

      وقتی معنی ایه الکرسی نوشتی

      همینطور که با چشم میخوندم با لبم عربیش ب زبون می اوردم

      ( ی لحظه اشک تو چشمام جمع شد( وی اشکش در مشکش است همیشه ی خدااا))

      یادم انداختی مدتهاست مدتهااست

      ایه الکرسی نخوندم

      چرا؟؟؟ دین زدگی

      خسته از خدایی که منتظر مچم بگیره اکر روزه قضام نگیرم یا از موهایی که از شالم بیرون زده تو اخرت من اویزون کنه

      خسته از نمازی که فقط از روی ترس عذاب دنیا و اخرت ( رفع تکلیف)

      منی که نمازم تحت هیچ شرایطی ترک نمیشد

      روزه مستحبی نبود ک نگیرم

      نماز شب، دعای کمیل، سمات، توسل، زیارت عاشورا و…

      سوره واقعه رو‌حفظ بودم و همیشه بعد از نماز عشا میخوندم

      ذکر لبم صلوات و شروع و‌پایان‌روزو‌ایه الکرسی بود

      و ….

      ولی از ی جایی بریدم این ریسمان

      اوایل عذاب وجدان میکرفتم

      کم کم افتادم تو راه استاد

      و فهمیدم ارتباط قلبی چیه

      خدا انسان نیست

      خدا ی موجود حالی ب حالی و مودی نیست

      این جهان قانون داره

      و من سالها ب خاطر ورودی هام

      شرایط سخت برا خودم رقم زدم

      چقدر خوندن معنی ایه الکرسی حالم خوب کرد

      انگار من اشتی داد با قران

      و قلبا دوست دارم که دوباره ذکر اول صبحم بشه برای شروع روز ( منی که تو این مدت بشددت مقاومت میکردم برای شنیدن و ، خوندن قران)

      درپناه خدای مهربان باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
      • -
        محسن انصاری گفته:
        مدت عضویت: 1642 روز

        سلام صدی عزیز

        باخوندن نوشتتون یادخودم افتادم که سالهاقبل دائم الوضو بودم و اول صبح ها دعای عهد میخوندم چقدرسوره حفظ بودم اماا همش از ترس بود از ترس اینکه نکنه اون دنیا برم جهنم

        وقت نمازمیشد میگفتم زودتربخونم تاازسرم بازبشه وقتی میخوندم میگفتم آخیش راحت شدم،کافی بود یه روز نمازصبح قضا بشه تا عذاب وجدانی میگرفتم که تمام روز بهم جهنم میشد ونتیجه همه اینا شد بعد از مدتی دین زدگی

        و کلا همه چیزو گذاشتم کنار

        تااینکه بااستاد آشناشدم والان فهمیدم مهم حس وحال وسپاس گزاری آدم حالاامکان داره یکی این حال خوب بانمازبه دست بیاره یکی بامراقبه یکی با خدای درونش خیلی دوستانه صحبت کنه یعنی صلاه هر کسی متفاوته

        بادیدگاه الانم وقتی قرآن میخونم میفهمم چه چیزا که به اسم خدا توی سر ما نکرده بودن

        در پناه خدا شاد باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1978 روز

      سلام به سعیده عزززیز

      چقدر یادآوری این بخش از سوره بقره لذت بهش بود برام

      هدایت‌های خدا لحظه به لحظه به ما میرسه

      یقینا هر جا ضربه خوردم جایی بوده که خواستم ادای خدا رو در بیارم.

      خواستم از خدا ، خدا تر باشم.

      خدا انسانها رو آزاد گذاشته که راهشون خودشون انتخاب کنن اما این بنده ناآگاه خدا میخاسته بزور آدمها رو به مسیر خودش بیاره.

      تو یه فایل لایو استاد میگفتن ما ها خیلی شبیه هیتلر هستیم .واقعا هم راست میگن‌

      ما با تلاش و تقلا برای اصلاح بقیه داریم دقیقا مثل هیتلر عمل می‌کنیم.و ازونجایی که هیییچ توانایی برای اینکار نداریم بشدت ضدبشو میخوریم.

      یک دنیا ممنونم بخاطر کامنت زیباتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
      • -
        سعـید کاکایی گفته:
        مدت عضویت: 1793 روز

        سلام حمید رضای عزیزم به نکته خوبی اشاره کردی انصافا خیلی هامون مثل هیتلر می‌خوایم دیگران رو به زور به راه درست بیاریم و کلی هم تقلا میکنیم اونم تقلای بیهوده من خیلی بهتر شدم تو این قضیه اوایل بی حد انرژی صرف میکردم که مثلاً به زعم خودم دارم به دیگران کمک میکنم ولی هنوزم بعضی وقتا از دستم در میاره و میرم رو منبر و کلی هم ضربه خوردم انشالله که هممون بتونیم بپذیریم که همه به یک اندازه به خدا دسترسی داریم و هدایت خدا شامل حال همه میشه .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2225 روز

      به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

      سلام عشقم سلام جونم سلام به سعیده بهشتی ام

      به احترام ات بلند میشم و سکوت اختیار می کنم‌.تو بینظیری دختر.

      این روزها بیشتر در شگفتم از این موجودی خدا آفریده،و اینکه خدا به خودش احسنت گفته رو بیشتر درک می کنم.

      سعیده جان باید دیه بدی، دختر چشم برام نذاشتی.

      شوخی کردم عاشق این اشک هایم که مثل باران می بارند و سرشار از طراوت و تازگی میشی.

      دوست دارم زیاااااااااااااااااااد

      بوووووووووووووووس زیادند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
      • -
        سلیمان رفیعی گفته:
        مدت عضویت: 1387 روز

        سلام چقدر خوب بود این کامنت دقیقا برای من چنین اتفاقی افتاد

        چقدر این گریه ها حال میده چقدر تحسین کردم این کامنت رو ، چقدرررررر عااااااااالی ، بود خیلی دوست دارم یه روز دوستان جایی جمع بشیم از این حرفا بزنیم ،اشم شوق بریزیم ، لذت ببرم ،

        برای تک تک دوستان آرزوی احساس خوب دارم ،

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مریم پهلوان گفته:
      مدت عضویت: 2025 روز

      سلام سعیده جان.واقعا خداقوت.احسنت که اینقدر فعالین واز عمق قلبتون مینویسین وکامنت هاتون اغلب برگزیده میشوند.من فکر میکنم شما آی سی یو کار میکنید یا اورژانس .به هرحال هر دوبخش خیلی شرایطش خاصه و استرس زاست.کاملا درکت میکنم.منم کارشناس بیهوشی هستم وعملهای زنان رو جواب میدم که اغلب سزارین هستن بعضی مواقع اینقدر اورژانسی میشوند که جان مادر ونوزاد در خطرست وبحث بحث ثانیه هاست وخیلی سریع باید نوزاد خارج بشه.در این جور مواقع که دست تنها هم هستم یعنی در هرشیفتمون فقط یه نیروی بیهوشی هست با پزشک بیهوشی.وخودت باید اوضاع رو درست کنی .اینجور مواقع خودم ضربان قلبم ناخودآگاه خیلی بالا میره وگاهی اینقدر دستمون میلرزه که تزریق دارو از آ نزیوکت هم سخت میشه و وقتی که نوزاد خارج میشه باصدای گریه نوزاد که خیالت راحت میشه به خیر گذشت خودت بخش صندلی میشی وضربان قلبت پایین میاد وریلکس میشی .در زندگی عادی حالا هرچند وقت یه شرایط استرس زا شاید پیش بیاد اما ماها به واسطه شغلمون خیلی بیشتر از بقیه دچار شرایط استرس زا میشویم و چقدر عالی میشود که مدیریت بحران ونحوه برخورد با این شرایط رو یاد بگیریم.شرایطی که برای تک تک کارهات وداروها مسئولی وباید همه رو دقیق در پرونده ثبت کنی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      جواد صنمی گفته:
      مدت عضویت: 1944 روز

      به نام الله مهربان

      سلام سعیده عزیز

      خواهر گرانقدرم

      واقعا نمی‌دونم چطور ازت تشکر کنم

      ولی از خدای بزرگ ممنونم که چنین دوستان بی نظیری دارم

      خواهرم کاری که شما انجام میدی به جرات براش انتخاب شده هستی

      چون من به هیچ عنوان آدم این کار نیستم و حتما شما توی شخصیت و وجودت خودت یک ایمانی داری که خدا شما رو برای این کار برگزیده وگرنه این همه شغل راحت و آسان

      و تحسین میکنم که اینچنین خودت رو در اون شرایط کنترل می‌کنی تا بهترین عملکرد خودت رو نشون بدی

      خدا پشت و پناه شما باشه در همه شرایط

      و چقدر لذت میبرم از آیات زیبایی که توی کامنت هات میاری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      مینا کاشی گفته:
      مدت عضویت: 1264 روز

      سلام سعیده جان

      واقعا ممنونم ازت که این روزها کامنت های شما همیشه عالی بوده و نشان دهنده اینه که در مدار درست قرار گرفتی و کلامت الهی شده و به دلها میشینه.

      و این کامنت امروزت که عالی عالی . بخصوص معنای آیه الکرسی را نوشتی.

      باور میکنی که تازه الان به معنایش فکر کردم و چقدر لذت بردم. چقدر قشنگ بود چقدر کیف کردم تازه فهمیدم اصلا چی میگم.

      یه شب خواب دیده بودم و کلماتی مثل یحیطون بشی ء من علمه را بهم گفته بودن. همون نصفه شب اومدم تو تاریکی فقط نوشتم. تا یادم نره .

      بعد فهمیدم مربوط به آیه الکرسی است.

      با اینکه معناش را خونده بودم اما عمیق فکر نکردم.

      الان قشنگ میفهمم وقتی استاد میگه یه چیز را 50 بار گوش کنید یه چیز را 50 بار بخونید تکرار و تکرار . که توی تکرار در زمان مناسب میفهمیم.

      من الان معنای این آیات را تازه تازه دارم میفهمم. چقدر قشنگه . مثل سوره فاتحه واقعا هدایت میکنه.

      من از شما ممنونم که کامنت میزارید با خستگی هاتون بازم وقت میزارید و مینویسید.

      براتون آرزوی بهترین ها را میکنم.

      و هزاران بار ممنونم .

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      ابراهیم گفته:
      مدت عضویت: 1395 روز

      سلام به سعیده و نور وجودش

      10 دقیقه پیش یادم اومد تو یکی از کامنت هات آیت الکرسی و اسماالحسنی رو گوش میدی و منم اونا رو دانلود کردم و گزاشتم توی آهنگهای دلخواه تا گوش کنم ،یک بار اسماالحسنی و سه بار آیت الکرسی رو گوش کردم و معنیش رو مرور کردم،اون آیه ای که میگه

      خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده اند.

      آنان را از تاریکیها به سوی روشنایی به در می برد

      چقدر عالیه،چقدر خوبه که از تاریکی به سمت نور رهسپار بشیم

      امروز که با سوال استاد مرور میکردم دیدم چه آسون دارم هدایت میشم به سمت جاده جنگلی نورانی راحت و ….

      سپاسگزارم که هستی واجازه دادی سعیده بنویسه

      خدایا شکرت….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زهرا بلاغی گفته:
      مدت عضویت: 2717 روز

      سعیده قشنگم، چقدرررر نوشته هات مثل خودت ، مثل صورت و سیرتت زیباست

      یعنی چندین بار خوندمش قسمت اخرشو و اصلا قلبم وا شد ،

      میدونی این ایمان و آرامشت تو کامنتاتم موج‌میزنه و ما رو هم درگیر خودش میکنه ،

      تحسینت میکنم بخاطر کنترل بالات در چالشا و شرایط استرس زا ،

      و بهت خدا قوت میگم بخاطر شغل الهیت که دست خدایی برای نجات جون آدم ها .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      مجيد هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 2631 روز

      سلام خانم شهریاری

      کامنت سید علی رو خوندم میخواستم برم بخوابم دیدم کامنت بعدی با یکی از سوره های مورد علاقه من شروع شده چقدر لذت بردم

      برای اولین بار با دقت معنی ایه الکرسی رو خوندم قلبم باز شد از این همه اگاهی ناب.

      در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      سعـید کاکایی گفته:
      مدت عضویت: 1793 روز

      سلام بر خانم شهریاری عزیز دوست خوبم شما چقدر عالی می‌نویسی عجب قلم شیوایی دارین واقعا لذت میبرم دمت گرم چقدر عالی به خدا وصل شدین بهتون تبریک میگم

      من سالهای سال قبل از اینکه از در خونه برم بیرون آیه الکرسی رو میخوندم به خیال اینکه با خواندن این آیه خدا همه جوره مراقبمه چرا؟چون این آیه رو خوندم اونم بدون اینکه معنی و مفهوم این آیه چیه فقط شنیده بودم که خوبه از وقتی دارم رو خودم و باورهای کار میکنم ،از وقتی استاد عزیزم منو با قرآن واقعی آشنا کرد و قرآن رو در دستانم قرار داد و به معنای واقعی منو با این کتاب مانوس کرد کم کم دارم میفهمم که چی به چیه تازه دارم میفهمم خدا چیه ،خدا کیه، یادمه ی روزی تو کلاس یکی از اساتید موفقیت آخرین جلسه کلاس پرسیدم از تمام آموزه های که تو این مدت گفتین اگه بخواین فقط یکی رو انتخاب کنید کدومشونو انتخاب میکنین؟

      از ایشون پرسیدم چه چیزی باعث شده شما الان اینجا باشید ؟

      قلم به دست منتظر موندم که بگه فلان تکنیک ولی ایشون جوابی بهم داد که به خداوندی خدا بدنم سرد شد انگاری دنیا رو رو سرم آوار کردن ایشون گفت فقط خدا باعث شده که من به اینجا برسم هر چند تو اون چهار ترمی که من سر اون کلاسای حضوری پیدا کردم از هر دری گفتن هزاران تکنیک رو یاد گرفتم و… ولی هیچوقت اسمی از خدا تو اون دوره من نشنیدم و همش آموزش عوامل بیرونی بود

      پیش خودم گفتم اگه می‌گفت برو دور دنیا رو بگرد ی کاریش میکردم ولی حالا خدا رو از کجا پیدا کنم راستش بد جوری خورد تو ذوقم آخه من خدا رو باور نداشتم و تمام بدبختیای زندگیمو مینداختم گردن خدایی که اصلا نمیشناختمش .

      خیلی حالم بد شد تو مسیر برگشت به خونه حسابی تو فکر رفته بودم بغضم گرفته بود همش غر میزدم که حالا چکار کنم یادمه از خدا خواستم اگه هستی اگه واقعا وجود داری خودتو بهم نشون بده آخه تو شرایط خیلی بدی بودم و زندگیم جهنم بود الان میفهمم که خودم بودم که اجازه ورود خدا رو به زندگیم نداده بودم اونم با باورهام ،با افکارم با بحث کردن با ادمهایی که همش تو در و دیوار بودن اون روز از ته دلم ازش خواستم هدایتم کن ی مدت گذشت، من تو اون کلاسایی که میرفتم ی بنده خدایی تمام دوره های استاد رو بصورت غیر قانونی تهیه کرده بود و همرو بصورت رایگان ریخت رو فلش برام و منم شروع کردم به گوش دادن فایلهای استاد حرفاش خیلی فرق داشت با اون چیزهایی که من یاد گرفته بودم زمین تا آسمون فرق میکرد حرفهای استاد برام جدید بود به جای تکنیک یاد دادن ازخدا می‌گفت از قرآن می‌گفت از توحید می‌گفت این حرفا بهم آرامش عجیبی میداد ی مدت هر روز ساعتها به دوره های استاد گوش میدادم ولی به خاطر اینکه استاد می‌گفت که من راضی نیستم که بدون پرداخت بها از دوره های من استفاده کنید حسم بد میشد و دیگه نتونستم ادامه بدم و هر کاری میکردم که وارد سایت بشم و ثبت نام کنم نمیشد ،

      تصمیم گرفتم که دیگه گوش ندم و همه رو پاک کردم و به لطف خدا بعد پاک کردن دوره ها من خیلی راحت تونستم وارد سایت بشم و شروع کردم به گوش دادن فایلهای رایگان و کم کم هدایت شدم به دوره الهی دوازده قدم و عزت نفس ،

      همه اینا رو گفتم که بگم بله حق با شماست اگه خدا ما رو هدایت نمی‌کرد به اینجا ما چکار می‌خواستیم بکنیم من که یک عمر با کله خودم پیش رفتم هیچی به هیچی ولی تو این مدتی که تو این مسیرم کلی رشد کردم که فقط خدا می‌دونه قراره چه اتفاقات بزرگی برامون رخ بده

      سعیده جان خواهر عزیزم واقعا هر کامنتی که مینویسن رو با عشق میخونم و کلی لذت میبرم ،

      چقدر زیبا در مورد تمرکز و کنترل احساسات گفتین چقدر قشنگ از روزمرگی های گفتین که خیلی برام آشنا بود یادمه منم یه روزی تو همین روز مرگیها بودم و همش تو حواشی ،همش سرم تو زندگی مردم ،کلی وقتم رو میزاشتم برای دور همی های بیهوده، غیبت،قلیون، مشروب و….. واقعا اگه خدا منو هدایت نمی‌کرد من الان کجا بودم الان فکر میکنم اگه خدا تو زندگی من نباشه من هیچی نیستم

      حس عجیبی دارم دوست دارم فقط بنویسم ولی خیلی کامنتم طولانی شد باز هم ممنونم که اینقدر با عشق زمان میزارید و این آگاهی ها رو با ما هم به اشتراک میزارید دوستون دارم در پناه حق تعالی همیشه سرزنده و شاد و سلامت و ثروت مند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام آقا سعید،برادر عزیز‌هم نام‌ من

        بینهایت ممنونم از لطفت که وقت ارزشمندت رو میزاری برام مینویسی

        همیشه خط به خط پاسخ ها رو با عشق میخونم …

        ممنونم از تحسینتون که تجلی قلب مهربون خودتونه …

        خیلی داستان هدایتتون قشنگ و جالب بود …همه ی ما که اینجا جمعیم …همه ی ما که از عشق خداوند و توحید سرمستیم … ی روزی درحال سوختن تو جهنم خودساخته بودیم… درحالیکه خدا عاشقانه منتظر ما بود …

        ما لبخند خدارو دیدیم… ما به سمت لبخندش قدم برداشتیم …

        و الله هزاران قدم برداشت …

        خدایا برای تموم هدایت ها …برای تموم نگاه هات …برای تموم حواس جمعی هات …برای اینکه هیچ وقت خوابت نمیبره …برای اینکه هیچ وقت یادت نمیره…برای علم بینهایتت…برای اینکه یک برگ بدون اجازه ت روی زمین نمیفته….

        عاشقتم …شکرگزارتم…تسلیمتم…

        براتون بهترین ها رو از الله میخوام آقا سعید

        خیروبرکت خداوند همیشه براتون جاری باشه…

        الهی که هر روز‌ بیشتر از دیروز غرق احساس عمیق خوشبختی باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      Fateme گفته:
      مدت عضویت: 830 روز

      فاطمه یوسفی

      17 تیر سال 1402 ساعت 1 بعد از ظهر

      مدت عضویت : 95 روز

      بنام خدایی که به‌شدت کافیست

      سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جون عزیزم ️️️

      سعیده جان کامنتت خیلی عالی بود

      خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم

      من همیشه آیه الکرسی رو میخونم آلان یادم افتاد که خیلی وقته نخوندم

      هر وقت به ناامیدی میرسم آیه الکرسی به دادم میرسه

      ممنونم که یادم انداختی

      شجاعتت رو تحسین میکنم چون من نمیتونم این صحنه ها رو ببینم حالم خیلی بده میشه

      این که در مواقع سخت میتونی هوشیار باشی و کنترل خودت رو از دست ندی تحسینت میکنم

      این خیلی خوبه و نعمت بزرگی داری

      من و خواهرم دوره کشف قوانین رو با اکانت خواهرم خریدیم بی نظیره

      ده روزه هنوز روی فایل دوم هستم

      و خیلی از باورهای محدود کننده رو پیدا کردم طوری که یه دفتر پر کردم

      در مورد چالش ها :

      من وقتی کسی حرف بدی بهم میزنه بغض میکنم و متاسفانه نمیتونم جوابش رو بدم و اشک در چشمانم حلقه میزنه

      خیلی دوست دارم اونقدر قدرتمند باشم که کسی نتونه اشک منو دربیاره

      برای شما و تمام دوستای گلم آرزوی خوشبختی میکنم

      استاد عزیزم عاشقتونم ️️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام سعیده جان ،دختر بهشتی احسنت به شما چقدر لذت بردم خط به خط کامنت اشاره داشت به تصمیمی که دیشب گرفتم

      الله همون خدایی که هیچکس مثلش نیست،زنده ست وبرپا دارنده ست

      نه به خواب سبک میره،نه خواب سنگین

      هرچی که توی آسمون ها و هرچی توی زمینه،مال ایشونه

      بدون اجازه الله،کسی حق شفاعت نداره

      هرچی بین دستاشون و هرچی پشت سرشونه میدونه!

      جز اونچه که بخواد(شاء)به چیزی از علمش نمیتونند احاطه کنند

      کرسی فرمانرواییش کل آسمون ها و زمین رو دربرگرفته ونگهداریش هم براش اصلا سخت نیست:)

      اون بلند مرتبه و بزرگه

      در این دین هیچ اجباری نیست.و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده

      خوشحالم قبل از اینکه تمرین کدنویسی امروزم را بنویسم یکی از خواسته هایم بوسیله شما ویکی دیگه از دوستان تیک خورد

      خداراسپاسگزار وجودت ممنون که هستی ومینویسی بهترین بهترینها رابرات آرزو دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1333 روز

      سلام سعیده خانم

      خیلی خیلی عالی هستی

      خیلی درکت از قرآن عالیه

      خیلی خودت هستی

      بهتون تبریک میگم

      ازتون خیلی حال خوب میگیرم

      ایمانم قوی تر میشه

      و خدا قوت میدم بهتون توی کاری که هستین

      خوندن کامنت هات پر از درسه برام

      از خدا خیر و برکت میخوام براتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مهدي داج گفته:
      مدت عضویت: 1119 روز

      سلام به سعیده عزیز دوست الهی ام

      خیلی سپاسگزارم از خداوند جهانیان که منو هدایت کرد ب این بستر وسایت الهی… اول از همه بابت این قلم زیبات کلی تحسینت میکنم دوما ی خدا قوت جانانه بابت شغل شریف و ارزشمندی ک داری با تمام وجودت انجامش میدی.هر چن ک دوستش نداری و این ارزش کارت رو دو چندان میکنه …حقیقتش من هر موقع کامنتهای زیبا و الهی شمارو میخونم ناخوداگاه اشک از چشمانم جاری میشه و ی حال عجیبی دارم انگار ک خدا داره بامن حرف میزنه دقیقا همین طوره ارباب از طریق کامنتهای شما خیلی راحت واضح حرفشو ب من میگه خیلی خیلی سپاسگزارم ازت ک با تمام بی خوابی ک داری برامون مینویسی امیدوارم که همیشه حال دلت کوک کوک باشه وارباب عالیترینها رو برات رقم بزنه.ک دستی از دستی های او شدی برامون…کلی قلب بنفش زیبا تقدیمت….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      الهام و نگین گفته:
      مدت عضویت: 1042 روز

      هزاران مرتبه شکر خدای هدایت گرم چه تو فیقی بهتر از این

      چه هدایتی بهتر از این

      سعیده جان من از بچه کی آیت الکرسی رو دوست داشتم و خیلی به دلم می‌نشست

      سپاس گزارم که در موردش کانت نوشتی

      الله همون خدایی که هیچکس مثلش نیست،زنده ست وبرپا دارنده ست

      نه به خواب سبک میره،نه خواب سنگین

      هرچی که توی آسمون ها و هرچی توی زمینه،مال ایشونه

      بدون اجازه الله،کسی حق شفاعت نداره

      هرچی بین دستاشون و هرچی پشت سرشونه میدونه!

      جز اونچه که بخواد(شاء)به چیزی از علمش نمیتونند احاطه کنند

      کرسی فرمانرواییش کل آسمون ها و زمین رو دربرگرفته ونگهداریش هم براش اصلا سخت نیست:)

      اون بلند مرتبه و بزرگه

      الله ،ولی،سرور،دوست کسایی که ایمان آوردند،اون هارو از تاریکی ها به سمت روشنایی میبره

      عاشق این خالق مهربونم که بهم قدرت خلق کردن داده و چه روز زیبایی خلق کردم

      خدایا هزاران هزار مرتبه شکر

      سعیده جان سپاس گزارم ازت که دستی از دستهای مهربان خدا هستی که با کامنت نوشتند بهمون آگاهی های نابی میدی

      خدایا شکرت شکرت

      شاد،سلامت،خوشبخت و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سیده سمانه لایق گفته:
      مدت عضویت: 3324 روز

      سلام سعیده جان

      دختر خیلی عالی نوشتی

      احسنت برشما

      واقعا لذت بردم

      عجب صلاتی بود…

      چقدر این عشق بازی با خدا رو که دراین سایت همیشه موج میزنه رو دوست دارم

      به یمن وجود استاد ابراهیمی مون همه خداپرستا جمع شدیم و از خدا میگیم و درعظمت او غرق میشیم

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فرشته شریفی گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      سلام و خسته نباشید به خانوم دکتر فوفق‌العاده و موفق سایت استاد گلم

      .

      نمیدونم چرا تابه حال به این قضیه که دکترا بعد از مرگ بیمارانشون چ احساسی دارن فکر نکرده بودم

      واقعن احسنت به شما که چنین شخصیت قویی دارین

      من خودم قبلا اگه کسایی ک جوون بودن فوت میکردن از مادر پدر اون طرف بیشتر براش گریه میکردم و غصه میخوردم

      چندماهیه رو باورام نسبت ب مرگ یکم کار کردم و الان بهترم شکر الله مهربان

      اما واقعن تحسینت میکنم تو فوق‌العاده هستی

      سعیده خانوم عزیزم برای ایه های قران که نوشتی و هوش از سرم بردی ازت سپاسگزارم

      من خوشبختم که تو این سایت درکنار شما هستم

      برای هممون ارزوی ثروت و نعمت بی انتها رو دارم

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      لیلا گفته:
      مدت عضویت: 1244 روز

      سلام سعیده عزیزم چقدر نوشته هات قشنگه دقیقا مثل خودت .

      چقدر آیاتی که مینویسی زیباست بهترینهارو انتخاب میکنی .

      چقدر دیدگاهت نسبت به شغلت و کاربرد این کنترل ذهن رو توی زندگی خودت قشنگ توصیف کردی شغلی که عاشقش نیستی ولی تمرین بشدت خوب و قوی واسه کنترل ذهنه فضایی که واسه من یه دقیقش هم میتونه حالمو بد کنه ولی تو یادگرفتی چطور کنترلش کنی پس هرجای دیگه و توهر موقعیت دیگه هم میتونی احسنت بهت .

      و ممنون به خاطر نوشته های قشنگ و پراز درست که باما به اشتراک میذاری .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مهدی نامجوفر گفته:
      مدت عضویت: 1370 روز

      چقدر قشنگ مینویسید چقدر با احساس قلبی بیان می کنید جریان هدایت خداوند رو به بزرگیش قسم لذت بردم اشک از چشمانم جاری شد سعیده خانم نازنین که چنین قلم شیوا و تاثییر گذاری دارید احسنت تحسین برانگیز هستید غار حرا چقدر زیبا تشبیح کردین آفرین.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد چکرائی گفته:
      مدت عضویت: 1527 روز

      سلام به سعیده عزیز و خداقوت میگم بهتون و البته تبریک و تحسینتون میکنم که چه دل روشن و چه افکار زیبائی دارین.

      دلم نیومد پاسخی ننویسم چون بارها شده بود برام سوال بود که کسانی که توی این حرفه ها هستند،چجوری و با چه دیدگاهی این شغلهارو انتخاب میکنند و آیا میتونند شاد باشن ؟

      جسارت نباشه ولی آدم بعضی وقتا فکر میکنه اینجور مشاغل آدمهای بی احساس رو میطلبه ولی امروز من شمارو به عنوان یه انسان شریف ،فوق العاده با احساس با قلبی ساف پیدا کردم و باور زیبایی برام ساختین.بسیار لدت بردم از بیان احساساتتون.

      انشالله همیشه خوب و خوش و موفق در هنه زمینه های زندگیتون باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید علیرضا محمودی گفته:
      مدت عضویت: 886 روز

      سلام و درود بر دوست و یار هم فکرم

      من این قسمت آیه الکرسی رو نوشتم و به درب یخچال زدم و هر روز نگاه میکنم تکرار میکنم و لذت میبرم

      الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی نور

      خداوند ولی و یار و مدکار کسانی که ایمان دارند میباشد و انها را از ظلمات ( نا آگاهی . مریضی . بی پولی . نگرانی . نا امیدی ….) خارج کرده و به نور ( آگاهی . سلامت . ثروت . امیدواری . شادی . نعمت . معنویت ….) وارد میگرداند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      Shiva گفته:
      مدت عضویت: 927 روز

      سلام سعیده عزیزم

      واقعا از خوندن کامنتتون لذت بردم و روحیه گرفتم و بهم قوت قلب داد و تحسینتون کردم که مادری نمونه هستید و در شغلتون بهترینید.

      عزیزم من نه تنها از خوندن کامنتتون لذت بردم بلکه رفتم و داستان آشناییتون با سایتم خوندم و کلی لذت بردم اما اونجا که لینک دیدگاهتون و فرستادید و گفتید توضیحات بیشتر و اونجا نوشتید خیلی مشتاق شدم که بخونمش اما برام باز نمیشه اگه امکانش هست بگید دیدگاه چه فایلیه تا بتونم پیداش کنم و بخونمش.

      با آرزوی بهترین ها برای شما دوست عزیز و پیدا کردن شغلی که عاشقشین.

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهناز محمدی مرام گفته:
      مدت عضویت: 1902 روز

      سلام سعیده جون چقدر زیبا نوشتی چقدر هنرمندانه نوشتی انگار نویسنده تمام عیاری و با کلمات و واقعیات زندگیت فیلمی ساختی زیبا و جذاب و کاملا شفاف و واضح چقدر زیبا ایه الکرسی را معنا کردی واقعا لذت بردم ازخوندن کامت شما ممنون میشم بازم کامت بزارید درکنار صحبتهای استاد خوندن کامنت شما هم بسیارلذتبخشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      الهه سادات گفته:
      مدت عضویت: 2392 روز

      سلام سعیده عزیز و خوش سخن

      در پناه الله پر از احساس خوب در هر لحظه باشی

      خیلی دوست دارم و خوشجالم در دایره ارتباطی ام هستی نازنین

      چقدر زیبا می نویسی چقدر با احساس و حال خوب

      چقدر زیبا ایه الکرسی رو ترجمه کردین و چقدر زیبا مفهومش رو درک کردین

      منم عاشق این ایه هستم در سختی ها میخونم و هر موقع نیاز به ارامش دارم

      خیلی برام تاثیرگذاره

      بی نهایت سپاسگزارم که وقت میگذاری و برامون مینویسی بی نهایت ازت ممنونم نازنین

      درپناه الله شاد و ثروتمند و با حال خوب باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      امیر آهنگری گفته:
      مدت عضویت: 1677 روز

      سلام سعیده عزیز

      خاستم اول تشکر کن برای اول کامنتت ایه قران چقد زیبا بود چقد به دلم نشست

      چقد ایت الکرسی زیبا نوشتی

      تحسین میکنم برای این تمرکز که داری رو خودت و میتونی اینقد به خودت به خدای درونت نزدیک بشی و اینقد عاشقانه برای ما بنویسی سپاسگذارم ازت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2628 روز

    به نام خدای روز های قشنگ که هر روزش قشنگه

    سلام به همه عزیزانم و‌استاد خوبم

    امیدوارم حال همتون درجه یک باشه

    جمعه دوست داشتنی و عید رو بهتون تبریک میگم

    به رسم همیشه این روزا سیدا یک هدیه ای به دوستان و‌نزدیکانشون میدن منم گفتم چه هدیه ای بهتر از انتشار حال خوب و حس خوبم …

    این روزا خیلی سعی میکنم خدارو عمیق تر بشناسم و با بررسی ریشه ای تر خودم به وضعیت حقیقی خودم از نظر فرکانسی پی ببرم و‌ بفهمم دلیل چیزهایی که نرجبه می کنم چی هست!

    دیروز رو جذابی برام بود و خیلی حال جذابی رو تجربه کردم

    بعد از شروع دوره روانشناسی ثروت 3 و همزمانی با قانون آفرینش دارم به خیلی از مسائل پی می برم اونقدرا هم که فکر میکنم باورهام قوی نیست و‌خیلی از رفتار های ناخودآگاهم رو اصلا نمی بینم و نمی دیدم!

    ولی وقتی این عادت پرسشگری رو شروع میکنم مثل این این سلسله سوالات بیشتر متوجه میشم که وقتی سوال میکنی یعنی می پذیری‌یه مشکلی هست و وقتی که برای اولین برا سوال می کنی اصلا پاسخی نداری ولی وقتی ادامه میدی کم کم جوابا پدیدار میشه!

    خیلی برام جالب بود که بخش زایدی از رفتار های من هنوز بر اساس ناخداگاه هست و وقتی که بعد هر رفتار چرا اضافه میکنم و هیچ پاسخی براش ندارم جز عادت ها!

    مثلا چرا وقتی یکی ماشینش از من بهتره یا وضعیت زندگیش بهتره ناخداگاه گارد ذهنی دارم ولی هیچ دلیلی براش ندارم؟

    مثلا وقتی کسی حجابش یکم ضعیفه چرا تو ذهنم باز هم سوالاتی ایجاد میشن؟ و یهو به خودم میام میبینیم 20 دقیقست به چیزی تمرکز کردم که اصلا ربطی به فرکانس الانم نداره! و چه قدر وحشتناکه من روزی بالا 10 ساعت این رفتار هارو دارم و اینا فرکانس میفرستن!

    مثلا وقتی داشتم فایل استاد جلسه اول رو بعد از دفعه ششم گوش میدادم وقتی ایشون میگفتن به هرچیزی که می خوای میرسی دیدم ذهنم میگه نه! کی گفته!

    شاید صداش رو 5 مرتبه اول نشنیدم ولی بعد از دفعه ششم دیدم بعله آقا پسر صداش در مورد زیر فشار! بعد اونجا فهمیدم که وقتی میری تو فاز شیتشو مغزی از یه جایی به بعد ذهن شروع میکنه به ولکنش دادن و میفهمی کجای کار می لنگه!

    استاد گفتن وقتی من میگم این فایل رو 5 بار گوش بدین من خودم 50 بار گوش‌ دادم خیلی برام جالب بود!

    این تکرار چه قدر تاثیر شگرفی داره!

    دیشب وقتی ماشین رو‌پارک کردیم شبشه سمت راست گویا کامل باز بود و من ساعت 12 امروز که رفتم دیدم شیشه ماشین باز بوده و هیچی دست نخورده حتی عینک آفتابی و‌اونجا یه مقایسه کردم خودم رو با چند سال قبل دیدم خیلی تعجب نکردم!

    بعد اونجا گفتم دقیقا همینه وقتی برات خیلی تعجب برانگیز نباشه یعنی عادت زندگیته و این باورته!

    پس باید بری سراغ چیزهایی که برات طبیعیه و سوال کنی در‌موردش اونجاست که خیلی از مشکلاتت حل میشه!

    مثلا به قول استاد تو دوره سلامتی میگفتن من فکر میکردم اینکه یبوست داشته باشی طبیعیه و‌فکر میکردم همه دارن!

    می خوام بگم شما وقتی هر چیزی رو مورد پرسش قرار میدی تازه میفهمی که یک باور ثابتی هر روز صبح مثل کد روتین میگه من می خوام سردرد باشم و‌اون‌هعی تکرار میشه و در نهایت عملی میشه!

    من بعد 5 روز تجسم و کار کردن جدی رو باورهام دوباره راه های ساده رشد بیزینسم پیدا شدن

    دوباره آدم ها اومدن تو زندگیم که بهبود بدن شرایط سایتم رو

    دوباره رفقایی اومدن با اطلاعات جدید از رشد بیزینس

    من امروز صبح که متوجه شدم گفتم خب این دفعه با دو سال پیش فرق داره

    سریع صبح تو دفتر نوشتم

    بیش از تر 20 دقیقه چشمام رو بستم و با کیفیت شاهکار نحوه کار کسی که قرار تغییرات رو‌انجاک بده تصور کردم

    یکم چاشنی دوره عزت نفس رو قاطیش کردم و از طرفی هم‌سریع با خودم شروع کردم به بررسی کردن اینکه چرا من لایق اینم که درآمدم دوباره 3 برابر رشد کنه

    یعنی شاید از ساعت 7 تا 9 دوساعت کامل داشتم یک منطق ایجاد میکردم و در نهایت جذابیت اتفاقی که افتاد این بود که دیدم سایت خودش رشد کرده هنوز قبل از اینکه اتفاقی بیفته بلکه انفاقات فبل نتیجه داده و این 6 روز کار کردن قبل امروز جواب داد!

    حالا فرض کن اگر ادامه بدم به تجسم و‌منطقی سازی این باور که آقا چرا من نباید ثروتمند باشم؟

    چه دلیلی وجود داره؟

    چرا من نباید زندگی شاهانه داشته باشم ؟

    هعی یک جواب هایی میاد که یکی یکی با منطق شکستشون میدم با چند روز‌ تکرین فایل گوش دادن و‌در نهایت لایه های برکتی جدیدی تو زندگیم باز میشه

    من همونی نبودم که سال اول درآمدم رو 60 برابر کردم؟

    چرا الان نمیتونم حداقل 3 برابرش کنم؟

    چون عملکردم با همون یکفیت قبل تغییرات ایجاد نمی کنه و دیشب وقتی که کامنت های دوره دوازده قدم رو خوندم به جمله ای خودم دیدم کیف کردم!

    وقتی 1 تومن رو 2 تومن میکنی خیلی راحت تر 2 تومن رو 5 تومن می کنی …

    و من این باور طلایی رو‌ فراموش کرده بودم

    فک کنم دوباره وقتشه روزی 15 ساعت مغزم رو با فایل ها شستشو بدم و حالا که کل دوره هارو دارم ببنیم چی می ارزه روزی 15 ساعت بزارم و درآمدم 3 برابر بشه!

    می خوام سعی کنم کامنت بیشتر بزارم و بیشتر آگاهی هام رو منتشر کنم چون مثل امروز قطعا به دردم می خوره

    خلاصه که براتون از خدا رزقی بی نهایت می طلبم که هر روز به آگاهیتون بیافزایه

    خیلی مخلصم عیدتون مبارک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 416 رای:
    • -
      یلدا عیدی گفته:
      مدت عضویت: 1515 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم (بنام خداوند بخشنده و مهربان)

      سحر هستم

      سلام علی جان

      امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشی

      کامنت هات عالیه و چند وقته همیشه کامنت هات رو میخونم و دنبال میکنم و مشتاقم این سفر و سبک حدیدی که شروع کردی رو دنبال کنم

      خیلی کامنت هات بهم انگیزه میده و حتی شده ترمزهای ذهنم رو بوسیله کامنت هات پیدا کردم

      به تازگی کشف قوانین رو تهیه کردم اون هم به صورت معجزه وار . گذاشتمش تو سبد و به 24 ساعت نکشیده خدا برام خریدش

      کامنت هات رو تو کشف قوانین هم میخونم و بسیار عالی هستن و امیدوارم بیشتر کامنت بزاری

      منتظر خوندن کامنت های عالیت هستم

      شاد و سلامت باشی خودت و عادله جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      حمید گفته:
      مدت عضویت: 2315 روز

      سلام علی جان ..

      واقعا ازخداوندبابت چنین دسته گل های که در این سایت هستند سپاسگزارم.واین کمترین کاری هست که میتونم دربرابرلطف خداوند و استاد و شما عزیز کنم ..

      نمی‌دانی چطور ذهنم درگیر میشه وقتی کامنت های این چنینی رومیخونم که چنین شباهت و باگی تو ذهن منم هست .ولی چرا من باخوندن کامنت شما اینجور متوجه عمق مطلب میشم..

      علی جان بازم ازت ممنونم که میای وبا این آگاهی هات نور میشی..

      کامنتهات خودش ی جلسه شده برا من ..

      دمتگرم ..درپناه الله همیشه باشی..و

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      وجیهه بانو گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      به نام خدایی که عشقه که مهربونه

      سلام سید جان

      دوست داشتم امروز برات بنویسم به رسم ادب.. که هم پسر عموی من هستی(وجیهه سادات) و هم همشهری من …

      و این قسمت از کلام زیبای جناب ملاصدرا رو تقدیم شما میکنم (عیدی من به وجود توحیدی و مبارک شما سیدجان):

      ملاصدرا می گوید :

      خداوند بی‌نهایت است و لامکان و بی زمان

      اما به قدر فهم تو کوچک می‌شود

      و به قدر نیاز تو فرود می‌آید،

      و به قدر آرزوی تو گسترده می‌شود،

      و به قدر ایمان تو کارگشا می‌شود،

      و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک می‌شود،

      و به قدر دل امیدواران گرم می‌شود…

      پــدر می‌شود یتیمان را و مادر.

      برادر می‌شود محتاجان برادری را.

      همسر می‌شود بی همسر ماندگان را.

      طفل می‌شود عقیمان را.

      امید می‌شود ناامیدان را.

      راه می‌شود گم‌گشتگان را.

      نور می‌شود در تاریکی ماندگان را.

      شمشیر می‌شود رزمندگان را.

      عصا می‌شود پیران را.

      عشق می‌شود محتاجانِ به عشق را…

      خداوند همه چیز می‌شود همه کس را..

      به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛

      به شرط پرهیز از معامله با ابلیس…

      سیدجان شما و چندتن دیگه از دوستان توحیدی سایت رو علامت زدم که وقتی کامنتی میزارید به ایمیلم اطلاع رسانی میشه و چقدرررررررررررررر خوشخال میشم از خوندن کامنتهاتون… از رشد کردن هاتون .. از در مسیر بودنتون… بهتون افتخار میکنم و خداوند رو سپاس گزارم که مأمنی دارم که هر زمان حالم خوبه..هر زمان حالم گرفته اس… هر زمان هیجانزده ام… هر زمان شادم… و هررر زمان نیاز به اطلاعات دارم و خیلی وقتهها هر زمان دلم میخواد خدا باهام حرف بزنه میام و شروع میکنم به خوندن و گوش کردن و سرچ کردن… و چه زیبا خداوند پاسخ میدهد،نیاز درخواست کننده را…

      سبحان الله از لطفش…از عظمتش…از مهرش… خدایاااااااااااااااا شکررررررررررت

      این که گفتی وقتشه روزی 15 ساعت ذهنتو شستشو بدی با فایلها خیلی فوق العاده بود…تأییدی بود بر روند مسیر خودم، هزاران بار سپاس الله جانم رو که این روزها رؤیای چند سال پیشمو دارم زندگی میکنم…و دلیلش فقط همینه که شما اشاره کردی..

      من و همسرم(دوره ها رو با اکانت ایشون میخریم) مدتیه روزانه ساعتها با هم فایل گوش میکنیم و در موردش صحبت میکنیم و نتایج داره خودشو با آرامش،ثروت،شادی و برکت نشون میده..

      برای شما سید عزیز و همسر نازنینتون سراسر شادی ، برکت، عشق و نورالهی رو میطلبم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
      • -
        یاسمن زمانی گفته:
        مدت عضویت: 2396 روز

        وجیهه بانوی عزیز!

        خیلی لذت بردم از مطلبی که از ملاصدرا گذاشته بودی! توی نوت گوشیم ذخیره کردم. چقدررررر زیبا بود…یاد فایل “رابطه ی ما با انرژی که آن را خدا نامیده ایم” افتادم…اونجا هم استاد خیلی زیبا در مورد خدا صحبت میکنن!

        خدا رو شکر که ما به جای اینستاگرام و یوتیوب و تیک تاک و … این به قول شما “مأمن” رو داریم برای تمرین کنترل ذهن و دریافت آگاهی ها و حس و حال ناب از فایل های استاد و کامنت های دوستان!

        خدایا شکرت!

        در پناه خدا بهترین ها رو برای شما دوست عزیزم آرزو میکنم :-*

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1827 روز

          درود بیکران به شما یاسمن عزیزم

          که دیدن چهره زیبا و خندانت ناخودآگاه لبخند به لبم آورد:)

          و سپاس خداوند رو که این کامنت باعث لذت پاره ایی از وجودش در آنسوی کره خاکی شد.

          من کامنتهای شما و مامان عزیزتون رو(که البته به تازگی فهمیدم ارتباط شمارو با خانم سلیمی خوش انرژیمون) دنبال میکنم:) و چقدرررر لذت میبرم از آگاهی های نابتون و از پیشرفت تون در این مسیر.

          بهتون آفرین میگم و دوست تون دارم..

          الهی همیشه در کنار هم بدرخشید و شاد باشید و سراسر غرق نور و عشق الهی باشید نازنینم:))

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سعـید کاکایی گفته:
        مدت عضویت: 1793 روز

        سلام بر وجیهه بانوی عزیز چقدر من این شعر ملاصدرا رو دوست دارم هر وقت این شعر رو میخونم دگرگون میشم واقعا من انسان خیلی خوشبختی هستم که در مدار دریافت این آگاهی ها قرار میگیرم

        خیلی به نکته خوبی اشاره کردین چقدر خوبه که ما همچین جایی رو داریم که تو هر شرایط احساسی که هستیم فقط کافیه بیایم تو سایت و کن فیکون میشیم خدا رو شکر که یه همچین خونواده توحیدی داریم

        و بجای وقت تلف کردن تو سوشال مدیا اینجا دور هم داریم وجودمون رو صیقل میدیم و لذت می‌بریم

        انشالله همیشه شاد و سلامت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1827 روز

          هزاران درود بر شما برادر بزرگوارم

          سپاس از شما که احساس عالی خودتونو اینجا به اشتراک گذاشتین و تأییدی دوباره شدین بر این باور که:

          حال خوب = اتفاقات خوب

          و چه اشاره عالی داشتین به گفته جناب ملاصدرا باهاتون موافقم که کلام بزرگان انرژی عجیبی داره و اگر در مسیر توحید باشیم به لطف خودش، این انرژی عجیب هم به دل میشینه ..

          امیدوارم سعادتمند و پیروز باشید و

          براتون سراسر نور و عشق الهی رو طلب میکنم*

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1904 روز

        سلام به همه

        سلام مخصوص به وجیهه بانوی نازنین

        چقدر زیبا نوشتی عزیزم.

        از خط به خط نوشته هات بوی آرامش و صلح درون و توکل به خدا به مشامم می‌خوره.

        بی نهایت با عشق، تحسینت میکنم عزیزم.

        غرق در لذت شدم وقتی از ملاصدرا، شیخ المتالهین نوشتی…

        با ملاصدرا از سریال روشن‌تر از خاموشی آشنا شدم…

        چقدر زیبا در مورد خدا صحبت کرده ملاصدرا…

        منم عین یاسمن جان، ذخیره میکنم تو نوت موبایلم تا بارها و بارها بخونمش.

        چقدر انرژی این کلام بالاست.

        چقدر حس امید میده به آدم.

        وجیهه بانوی نازنینم خیلی هدایتی از پاسخ سید علی جان خوشدل برای همسرتون، رسیدم به کامنتِ شما…

        انگار این مسیر رو با دست های خدا طی کردم تا برسم به شما و کامنت هاتون…

        الان، قبل نوشتن پاسخ براتون، از طریق پروفایلتون چند تا از کامنت هاتونو خوندم و لذت بردم از ارامشتون…

        تاخیر رو جایز ندونستم و اومدم که بنویسم براتون…

        که تحسینتون کنم.

        که بگم چقدر افتخار میکنم و میبالم به شما و خودم و همه که با شما و سایر دوستان عزیز و توحیدیم تو این سایت آشنا شدم و هر روز بهتر و بیشتر باهاتون آشنا میشم و از دریای این حس ناب و آرامش بخش مینوشم …

        منم سپاس گزار خدا جانم هستم که تو سایتم و اکثر وقتمو با این سایت و محتویاتش میگذرونم هر روز، نه هر جای دیگه ای مثل اینستاگرام، واتس اپ، تلگرام و …

        نمیگم اینا بد هستن، نه.

        بسته به استفاده ازشون، میتونن کاملا سالم و عالی هم باشن.

        اما من انتخاب کردم از زندگیم حدفشون کنم تا بتونم با تمرکز لیزری روی محتویات سایت کار کنم، انرژی و زمانم رو که ثروتم هست رو بذارم واسه اینجا، واسه کار کردن بهتر و بیشتر روی خودم و بهبودم…

        و چقدر هم که حالم رو بهتر و بهتر کرده هر لحظه.

        مخصوصا جنس ارتباطم با الله یکتا رو…

        سپاس بی اندازه دارم از خدا، از استاد نازنینم، از تک تک شما دوستای خوبم که با نوشتن کامنت دارین حال خوب، حس خوب، آگاهی های ناب و زندگی بخش رو اشاعه میدین.

        عاشق تک تک تون هستم که انقدر ناب هستین، انقدر خالص و پاکین.

        صبح که شروع کردم به خوندن کامنت، از آقای خوشدل نازنین که از طریق ایمیلم نظراتشون

        رو فعال کردم، هیچ فکر نمیکردم به اینجا برسم.

        به این روزی و برکت و حال خوشِ الانم برسم…

        انگار که رفتم روی ابرها وقتی وصل شدم به مدارِ شما…

        بی شک ایمیلم رو فعال میکنم روی نظرات شما، تا پیگیری تون کنم از طریق کامنت هاتون و حسِ نابی که تو نوشته هاتون هست و از روحِ شفاف تون میاد.

        نمیدونم شما هم این حس رو تجربه کردین یا نه:

        دیروز کاملا حس کردم دلم تنگ شده برای آقای خوشدل، حمید آقای حنیف، سعیده جانم، زهرا جان نظام الدینی، فاطمه و سایر دوستان نازنین و توحیدیم.

        اینکه دلم هواشو کرد که کامنت هاشونو بخونم، وصل شم به روحشون، به احوالاتشون، ببینم خوبن سلامتن حالشون خوبه؟

        دقیقا حس دلتنگی برای آشنایان و عزیزانی که از نزدیک میشناسم رو دارم نسبت به بچه های سایت…

        این شگفت انگیزه که این همه دوست، خواهر، برادر نادیده پیدا کردم تو زندگیم.

        که وقتی کامنت میذارن، میخونم، بیشتر و بهتر باهاشون آشنا میشم، دوست دارم پیگیریشون کنم، بخونم از روندشون، حالشون، احساسات و عملکردهاشون و صد البته که تحسینشون کنم برای پله پله رشد و بهبودهاشون.

        وجیهه بانوی نازنین فکر میکنم این دومین کامنت من برای شماست، چقدر خوشحالم که امروز و این لحظه وجودِ نازنینت رو کشف کردم و میتونم بخونم ازت.

        به آغوشِ گرم خدا میسپارمت هر لحظه عزیزم.

        بنویس؛ که زیبا مینویسی.

        بنویس؛ که حال خوب پخش میکنی.

        بنویس؛ که آگاهی و کلام ناب انتقال میدی.

        خلاصه در یک کلام:

        عاشقتم وجیهه بانوی.

        خدایا شکرت برای روزیِ امروز، ثروتِ امروز همین اول صبحی در شروعِ روزم: وجیهه بانوی خوش سخن.

        خدایا چقدر زیبا هدایتم کردی که روزم با شادی و انرزی بالا ساخته بشه، مرسی عشقم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1827 روز

          هزاران درود به سمانه عزیزم

          به صوفی باصفام..

          به خواهر خوبم..

          به غریبه آشنا به قلبم..

          سمانه جان به قول سعیده عزیز کامنتت در بهترین زمان و مکان و احساس به دستم رسید.

          پر شدم از شوق

          از شعف

          از عشق الهی

          و نا خودآگاه در حین خوندن کامنت پر از عشقت یاد این جملاتی افتادم که آقا علی (ع) به شاگردشون کمیل بن زیاد آموزش دادن(تاریخ میگه کمیل بن زیاد از ایشون درخواست کردن تا چیزی بهشون بیاموزه و حضرت علی میگن شب جمعه بیا فلان بیابان خارج از شهر(که دور باشن از انرژی های عامه مردم) و اونجا بعد از نماز مغرب به سجده می افتن و با اشک چشم دعای معروف به دعای کمیل رو بهشون آموزش میدن)

          و الان چقدرررررر این بخش از دعا شرح حال منه:

          اللَّهُمَّ مَوْلاَیَ کَمْ مِنْ قَبِیحٍ سَتَرْتَهُ‏

          خدایا! مولای من! چه بسیار کارهای زشتی که پوشاندی

          وَ کَمْ مِنْ فَادِحٍ مِنَ الْبَلاَءِ أَقَلْتَهُ

          و چه بسیار بلاهای سختی که از من دور کردی

          وَ کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَیْتَهُ

          و چه بسیار لغزش ها که از آن نگاهم داشتی

          ‏وَ کَمْ مِنْ مَکْرُوهٍ دَفَعْتَهُ

          و چه بسیار ناگواری ها که از من دفع کردی

          وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ

          و چه بسیار ثنای نیکویی که لایق آن نبودم و بر زبان ها منتشر ساختی…

          بله سمانه جانم «وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ»

          چی قشنگ از حس نابت گفتی دوست خوبم…دلتنگی برای دلهایی که صورتهاشونو ندیدی…

          برای دوستانی که فقط انرژی هاشونو دریافت کردی ، چقدر این حست بهم نزدیکه… چقدرررررررررررررر درک کردم این حالتو عزیزم…

          یقین دارم خداوندی که آگاه به دلهامونه خودش میدونه مسیر رو چطوری برامون بچینه که همه خواسته هامون تیک بخوره از کوچیک تا بزرگ…

          از رسیدن به تک تک رؤیاهامون تا دیدن روی ماه دوستان ندیده مون به قول مولانای عزیز:

          ما نبودیم و تقاضامان نبود

          لطف حق ناگفته ما می شِنوُد

          نمیدونم حالت چطوره وقتی کامنت می‌نویسی سمانه جان که هر بار کامنتت رو‌خوندم با اشک چشمم همراه شده ..

          و من‌چقدر خوشبختم که خداوند چنین پاداشی بهم داده که این حال خوب رو میتونم درک کنم و با همه روحم نوش کنم…

          و‌ باز هم بگم از قانون عالی و ثابت الهی که امروز توی ستاره قطبیم از خداوند یک هدیه الهی طلب کردم و بعد از چند ساعت کامنت شما رو دریافت کردم…

          سبحان الله از لطف بی پایانش.

          و از باب سپاسگزاری از شما دوست نابم اجابت این دعای زیبای خواجه عبدالله انصاری رو براتون آرزو دارم که:

          یا رب دل پاک و جان آگاهم ده

          آه شب و گریه سحرگاهم ده

          در راه خود اول ز خودم بیخود کن

          بیخود چو شدم ، ز خود به خود راهم ده

          سمانه گلم دوستت دارم و برات سراسر نور و عشق الهی میطلبم*

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1904 روز

            وجهیه بانوی نازنینم

            همین الان 19:05 پنجشنبه 22 تیر نقطه آبی در بهترین زمان به چشمم خورد…

            در خوش زمان ترین حالتِ ممکن.

            زمانیکه چند ثانیه قبلش گفتم میشه یه نشونه بیاد الان، یه دایره آبی ببینم؟

            ذهنم گفت امروز 5 تا پاسخ دریافت کردی، بازم پاسخ میخوای؟ سیر نشدی؟

            گفتم نه، بازم پاسخ از دوستانم رو میخوام. دوست دارم گفتگوهارو…

            هر چی بیشتر بهتر و بهتر و بهتر.

            که رفرش زدم سایتو و پیامت رسید دستم.

            وجیهه جان حوالی نیم ساعت پیش نجوا اومد که یه تعهدم رو غلغلک بده…

            از خدا هدایت خواستم کمکم کنه…

            با همسرم رفتیم خرید، اومد بربری تازه بخره برای شامش و با کارت حساب کنه که نانوای عزیز گفت خیراتیه…

            الله اکبر…

            قبلش داشتیم از روزیِ غیرِ حساب صحبت میکردیم با هم

            و داشتم جریانِ کامنت حمید آقای حنیف رو واسش تعریف میکردم که عصر خوندم: کولرشون خراب شده بود و کاملا هدایتی مرخصی شون جور شد، با همکارشون رفتن منزل و کولر رو تعمیر کردن به اسانی و شیرینی. ماجرای برگشت و سانتافه رو هم تعریف کردم که خدا بهشون گفت من که همه ی کارهای تو رو انجام دادم چرا برای برگشت به محل کارت از من درخواست نکردی؟

            من با یه سانتافه مثل این بر می گردوندمت…

            به همسرم گفتم ما همون لحظه، معجزه ی حضور و هدایت خدا تو زندگیمون رو هم که ببینیم، بازم سریع یادمون میره…

            منظورم خودمون بود نه آقا حمید.

            خلاصه خیراتی بودن نان، برای من نشانه بود از روزیِ غیرِ حساب که خدا میده.

            به خودمم کمک کرد که تو باورهام و تعهدم سفت تر عمل کنم…

            این بربری فقط یه بربریِ خیراتیِ ساده نبود و نیست…

            ارزش مادی اش از اون سانتافه هم بیشتره…

            اگه من اهلِ دل باشم و درک کنم.

            خدایا تو روزیِ غیر حساب میدی، دقیقا وقتی تله ی باور کمبود فعال میشه داخلم و میترسم که منجر میشه به بروز یکی از الگوهای مخربم…

            تو دستم رو گرفتی و میگیری.

            سپاس گزارتم خدای من.

            وجیهه جان دیروز متوجه شدم روزیِ غیر حساب یا همون ثروت، فقط پول یا هدیه نیست، شونصدتا چیز دیگه هم هست که تا حالا قلبم خاموش بود روشون…

            باید لیست مفصلی که نوشتم رو بخونم الان تا تاکید شه واسم چقدر دایره ی روزیِ غیر حساب خدا وسیعه.

            تا الان 5 صفحه انواعِ روزیِ غیرِ حسابِ خدا رو نوشتم، میدونم بازم هستن…

            خلاصه که نشونه هاشو فرستاد واسم در کوتاهترین فاصله تا بفهمم و خطا نکنم.

            الهی الحمدالله

            عجب کامنت دلبری نوشتی برام وجیهه جانم.

            عجیب خفنه این قسمت:

            در راه خود اول ز خودم بیخود کن

            بیخود چو شدم ، ز خود به خود راهم ده

            منم شما رو دوست دارم و از آرامش صورت و کلامتون آرامش میگیرم.

            ممنونم ازت نشانه ی جذابِ این لحظه ام، وجیهه بانوی دوست داشتنی و لطیف.

            ممنونم از حسِ نابی که در لابه لای خط های کامنتت بود و به من هدیه دادیشون.

            خوشحالم که کامنتهامو میخونی و برام پاسخ مینویسی.

            کامنت پاسخ از دوستان، یه دونه از روزی های غیر حساب هست که نوشتم تو لیستم. خدایا شکرت که امروز تا الان 6 تا بهم روزی دادی از این جنس یعنی پاسخِ دوستانم.

            خدایا مرسی که منو نجات دادی تو عصرِ سومین روز از تعهد جدیدی که به خودم دادم و واسم خیلی خیلی مهمه.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
            • -
              وجیهه بانو گفته:
              مدت عضویت: 1827 روز

              هزاران درود بهت سمانه جان

              خواهر قشنگم

              خدایا شکرت امروز هم منو لایق روزیِ آگاهی کردی از طریق دوستان نابم

              کامنتت اومد و مثل یک هدیه الهی بازش کردم و غرق لذت شدم از خوندش

              از ماجرای رزق گفتی و از دریافت هدیه الهی در قالب یک نون خوشمزه بربری…

              ای بنازم خدا رو که چه زیبا و سریع میشنود درخواست درخواست کننده را و پاسخ میدهد……

              سمانه خوبم این هدایتت منو یاد کلامی انداخت از یک بنده خوب خدا که تجربه نزدیک به مرگ روزیش شده بود؛ میگفت خدا میدونههه این که میگن خدا از رگ گردن به ادم نزدیکتره…من دیدم و به نظرم رگ‌گردن خیلییییییییییییی دوره…

              من خداوند رو تو تک تک سلولهام دیدم..

              میگفت وقتی مرور زندگی مو میدیم اونجاهایی که مستأصل شده بودم و تو دلم فریاد میزدم خدایاااااااااااا دعاهامو میشنوی؟؟؟!!!!!…به عینه دیدم تمام ذرات عالم گوش شدن و انگار من توی یک گوش بزرگ داشتم داد میزدم!!!!!!!

              گفتی خداوند تو عصر سومین روز از تعهد جدیدت نجاتت داد … آفرین به اراده ت دوست قوی من

              مولانای جان هم تو دفتر پنجم مثنوی میگه:

              گفت از ضعف توکل باشد آن

              ورنه بدهد نان کسی که داد جان

              هر که جوید پادشاهی و ظفر

              کم نیاید لقمهٔ نان ای پسر

              …….

              …..

              جمله را رزاق روزی می‌دهد

              قسمت هر یک به پیشش می‌نهد

              رزق آید پیش هر که صبر جست

              رنج کوششها ز بی‌صبری تست

              ایشون هم اشاره میکنه که گاها روزی ها به واسطه صبرها به ادمها هدیه میشن…

              سمانه جان اینکه گفتی داری لیست از روزی های بی حساب خداوند رو مینویسی عجب یادآوری خوبی بود برای من که غافل شده بودم از این مطلب ..

              به زبون شکرگزاری میکردم ولی ازت یاد گرفتم که برم و مکتوبشون کنم…

              این حرفت تلنگری بود برام:

              «به همسرم گفتم ما همون لحظه، معجزه ی حضور و هدایت خدا تو زندگیمون رو هم که ببینیم، بازم سریع یادمون میره…»

              درست میگی عزیزم

              پناه بر خدا از نسیان….

              حتماااااااااا از امروز مینویسم روزی های به غیر حساب رو تا بهتر از همیشه افسار ذهنمو بگیرم و کنترلش کنم…

              و عجیبتر این که همیشه دیدیم هااااا که کار اصلی و گِره ها در زندگیمون زمانی باز شده که با همه وجود توکل کردیم و دلمونو از غیر اون کندیم ولی باز هم به وقت لازم درگیر نجواهای ذهن و فریب شیطان میشیم

              چه قشنگ جناب سنایی میگه:

              با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست

              با رضای دوست باید، با هوای خویشتن…

              ممنونم دوست خوبم

              سمانه باصفام

              دوستت دارم

              و برات سراسر نور و عشق الهی میطلبم زیبا رو*

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        امید م گفته:
        مدت عضویت: 994 روز

        سلام وسپاس

        امروز توی فروشگاهی بودم.تابلویی کنار میز بنده خدا بود که همین مطلبی که از ملا صدرا فرمودید روش نوشته بود.منتها چون میز قسمتی از تابلو رو پوشونده بود فقط دوسه کلمه اول جملات پیدا بود.وقتی اون کلمات رو خوندم احساس کردم حرفی وپیامی ونشانه ای در اون برای من هست.برای همین از ته دل احساس نیاز کردم که کل اون مطلب رو داشته باشم.الان که داشتم کامنتهارو میخوندم دیدم خداوند از طریق شما اون مطلب زیبارو در اختیارم گذاشت.بینهایت سپاسگزارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          وجیهه بانو گفته:
          مدت عضویت: 1827 روز

          درود بر شما که اسم زیباتون شعف در قلب انسان ایجاد میکنه:)

          نوش روح آگاه تون

          و خداوند رو سپاسگزارم که به مِهر خودش نشانه هاشو در هر آنچه بهش توجه کنی قرار داده

          خدایا شکرت

          که به قول مولانای عزیز:

          چند باشی عاشق صورت بگو

          طالب معنی شو و معنی بجو

          ‌صورت ظاهر فنا گردد، بدان

          عالم معنی بماند جاودان

          و بی نهایت سپاسگزار استاد هستم که در این سایت الهی به ما ، عالم معنی (درک شهود و آگاهی قلبی) رو آموزش میدن.

          براتون سراسر نور و عشق الهی میطلبم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1271 روز

      سلام و درود فراوان به سیدعلی عزیزم. سید علی من از صمیم قلبم دوستت دارم. و البته بینهایت تحسینت میکنم.

      با کمی تاخیر عیدت مبارک.

      هر چند خودت عیدی برامون.

      سید علی از کامنتت بسیار بسیار لذت بردم، یه جاهایی هم مقاومت دارم و نمیتونم درک کنم، از بس مدارت بالاست. از خداوند درخواست هدایت میکنم که من هم بتونم مثل شما و مثل بقیه دوستان موفق سایت، جوری توحیدی تکاملم رو طی کنم و اونقدری نتایج بزرگ و طلایی دستم باشه که وقتی کامنت بنویسم ، از انرژی کلماتم بتونم باعث گسترش خیر و آگاهی باشم.

      انسان ارزشمند ، انسان موحد ، سید علی عزیزم، از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برات درخواست میکنم. خیلی کنجکاو هستم در مورد سایتت و فعالیتت بدونم، ولی خب میدونم شرایط توضیح دادنش توی کامنت نیست و البته خودم هم دوست دارم یه سایت داشته باشم ولی چطوریش رو نمیدونم. ولی میدونم وقتی ما درخواستی رو داریم جهان به درخواست ما پاسخ میده. در زمان و مکان مناسب و همسطح با تکامل مون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      Sos گفته:
      مدت عضویت: 2326 روز

      به نام پروردگار عالم

      سلام

      همانا کسانى که گفتند: پروردگار ما تنها خداست، سپس (بر ایمان و گفته خود) پایدارى کردند، هیچ بیمى بر آنان نیست و اندوهگین نخواهند شد.

      آنان به خاطر آنچه (از کارهاى نیک) انجام مى‏ دادند، اهل بهشتند و در آن جاودانه خواهند ماند.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      آرینا سعیدی گفته:
      مدت عضویت: 968 روز

      سلام به شما سید علی خوشدل عزیز

      این روزها هر فایل جدیدی که رو سایت قرار میگیره و میام سراغ کامنت ها، اسم سید علی جان رو اول میبینم و من چقدر تحسینتون کردم این مدت، نه بخاطر اول بودن و امتیاز، بلکه بابت اینکه این آدم چقدر متعهدانه رو خودش کار کرده که این چنین کلام خدا توی حرفهاش و نوشته هاش جاری شده و این همه دوستِ ارزشمند تاثیرش رو دریافت میکنن و کلی بازخورد خوب میدن.

      سید جان چقدر لذت میبرم از خوندن نتایجتون و خیلی زیاد تحسینتون میکنم، از رشد کسب و کارتون گرفته تا سفرهای هدایتیتون به آسانی و به زیبایی، و همچنین آشنایی و ازدواجتون با عادله ی زیبا و دوستداشتنی که من بدون اغراق دلم ضعف رفت براتون :))

      زوج عزیز و نازنین، بدون اینکه دیده باشمتون، از ته ته قلب براتون آرزوی خوشبختی و عشق و آرامش و ثروت و سلامتی بیشتر و بیشتر رو دارم

      در پناه خدا همیشه بدرخشید و در این مسیر، سبز بمونید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      گزینگ عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 1077 روز

      سلام به اقا سید خوشدل و استاد عزیز و خانم و شایسته ی گللل و همه ی هم فرکانسی هییم

      اقا سید من با خوندن کامنتهای شما انرژی میگیریم واقعا دستتون درد نکنه که یه حس خوبی به ما میدید و اطلاعات نابی را در اختیار ما قرار میدید

      من وقتی کامنت شما را میخونم احساس میکنم یکی از دوره های استاد را گرفتم وذارم روش کار میکنم

      بازم خیلی ممنونم از کامنتتاتون

      ان شاالله همیشه سالم و موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مجيد هاشمی گفته:
      مدت عضویت: 2631 روز

      سلام سید جان

      ممنون بابت عیدی بی نظیرت

      خیلی نکات بی نظیری رو توی کامنت هات میگی .منم دوست دارم دوباره روزی 15 ساعت مغزم رو با فایلها شستشو بدم

      دقیقا به خاطر همین هدایت شدم به این صفحه که این حرف رو بشنوم

      در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      هدیه همتی گفته:
      مدت عضویت: 1421 روز

      سلام به استاد عزیزم

      سلام به دوست فوقالعاده ام سید علی خوشدل.واقعأ فوقالعاده هستین من مدتی هستش که کامنت های بسیار بیدار کننده شمار ومی خونم وسعی میکنم نکات اصلی رو برای خودم بنویسم ومنطقی کنم مخصوصا کامنتایی کا از ایات قران استفاده میکنین من خیلی واضح یاد میگیرم ومیرم ایات وتو قران پیدا می کنم ودباره می خونم.

      کامنتی که به مناسبت عید غدیر گذاشتین چقدر به من کمک کرد واقعا سپاسگزارم.

      سوالاتی که مطرح کردین جرقه ای در ذهن من ایجاد کرد ومن هم اومدم چن تا. سوال در مورد مسائل خودم که به گمانم اصلا ریشه ای بهشون نپرداخته بودم نوشتم بعدش اومدم به هر کدام جواب دادم ابتدا ذهنم مقاومت داشت که من تو این مسائل اوکی هستم اما به محض اینکه از قلبم کمک خواستم برای هر کدام شاید 10 دلیل یا بیشتر باور مخرب وترمز مخفی نوشتم خدای من چقدر خوشحال که خداوند. منو هدایت کرد به خوندن کامنت های شما.

      امیدوارم باورهای مخرب ومحدود کننده ام را با فرکانس الانم بتونم با رعایت قانون تکامل اصلاح کنم واز نتایج عالیش بهرمند بشوم ودر این مسیر از خدایی که هر لحظه قلبم حس اش میکند کمک میگیرم و ایمان که به سرانجام نیکویی میرسم

      خدایا صد هزار مرتبه شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 1252 روز

      به نامی نامیه حق

      سلام دوست عزیز

      ممنونن بابت اگاهیی های نابت ثثکه با ما به اشتراک میزاری

      کامنت شما رو که بار اول خوندم بار اگاهیشو درک نکردم گفتم مریم برگرد انقدر بخونش تا بفهمیش مطمئنم تو این کامنت اگاهیی هایی هست که با یک بار خوندن متوجش نمیشی هر پاراگرافیو سه چهار بار میخوندم سوالاتو به موضوع خودم وصل میکردم از خودم سوال میکردم

      (روزا خیلی سعی میکنم خدارو عمیق تر بشناسم و با بررسی ریشه ای تر خودم به وضعیت حقیقی خودم از نظر فرکانسی پی ببرم و‌ بفهمم دلیل چیزهایی که نرجبه می کنم چی هست!) من به این جملتون کلی فکر کردم

      منم امشب نشستم درست حسابی به وضعیتم فکر کردم یه چکاپ فرکانسی انجام دادم دیدم اوه

      خیلی کار رو سرم انبار شده

      باید یه دستی رو سر وصورت وضعیت حقیقی خودم بکشم

      وباید ببینم دلیل این تجربه ها وخصوصا الگو های تکراری چیه

      سیدعلی جان اگر بیشتر از نمونه سوالاتت بیشتر برامون کامنت کنیید عالیی میشه

      من عاشق سواال کردن از خودمم

      چون خیلی راحت جوابا بهت گفته میشن

      (مثلا وقتی داشتم فایل استاد جلسه اول رو بعد از دفعه ششم گوش میدادم وقتی ایشون میگفتن به هرچیزی که می خوای میرسی دیدم ذهنم میگه نه! کی گفته

      شاید صداش رو 5 مرتبه اول نشنیدم ولی بعد از دفعه ششم دیدم بعله آقا پسر صداش در مورد زیر فشار! بعد اونجا فهمیدم که وقتی میری تو فاز شیتشو مغزی از یه جایی به بعد ذهن شروع میکنه به ولکنش دادن و میفهمی کجای کار می لنگه!)

      من از اگاهیی شما اینجور برداشت کردم که باگ های ذهنی مقاومند اونایی که خودشونه اون ته تها پنهان میکنن با تکرار باورهای درست وشنیدن اگاهیی ها خودشونو نشون میدن این فایل ها ی استاد مثل مقاش عمل میکنه میگرده اون مو ریزهای زیر پوست رو میکشه بیرون وواقعا عجب حالی میده که با مقاش میفتی به جوون اون موهای زیر پوست ،خصوصا وقتی هم موفق میشی درش بیاری

      اینجا از جملتون فهمیدم تکرار میتونه معجزه افرینی کنه

      مثلا اگه سوال از خودت پرسیدی وجواب نگرفتی وقتی این سوال پرسیدن رو هی تکرار کنی دیگه سزیعتر جوابا بهت گفته میشن

      (بعد اونجا گفتم دقیقا همینه وقتی برات خیلی تعجب برانگیز نباشه یعنی عادت زندگیته و این باورته!)

      دیدم درسته من دیگه واسم طبیعی شده بی محلی های همسرم ،

      انقدر طبیعی شده که اگه محبت کنه

      تعجب میکنم

      سوال :چرا من دریافت نمیکنم عشق ومحبت رو

      چرا من یه رابطه عاشقانه خالصانه ندارم

      چرا فکر میکنم من نمیتونم این عشق ومحبت رو از همسرم دریافت کنم

      چرا فکر میکنم اون نمیتوننه این عشق رو به من بده

      چرا فکر میکنی زندگی با اون نمیتونه سرشار از عشق محبت ودوستی باشه

      چرا فکر میکنی همسرت در کنار تو لذتت نمیبره

      چرا فکر میکنی همسرت ادم پیچیده ای هست

      واو

      چقدر باگ ذهنی دارم خدایا کمک کن چون یه جهاد اکبر میخواد واسه حل کردنش

      برام طبیعی شده هر روز مریض شدنام

      افتاده بودم روی دور تکرار دو روز خوب بودم ده روز مریض دیگه عادت کرده بودم وهرقت تکرار میشد ادیگه تعجب نمیکردم ومیگفتم من چون خونمون سرده پس طبیعیه که همش مریض باشم

      گفتم من همونی نبودم که تیرویییدم خیلی بالا رفته بود اما یک ماه با تجسم به حد نرمال رسوندمش

      طوری که دکتر تعجب کرد

      من همونی نبودم که در اوج مریضی وتیروئید بالام تونستم سحر خیز بشم وروتین سلامتیم رو کامل انجام بدم

      چرا الان نمیتونم ؟

      اینجا سید جاان این اگاهیی که نوشتید عالی بود ،

      (چون عملکردم با همون کیفیتِ قبل تغییرات ایجاد نمی کنه )

      سید درسته

      وقتشه که بیشتر روی خودم کار کنم

      وقتشه یه حرکتی بزنم

      امشب به خدا گفتم از دوازده قدم شروع کنم یا دوره عشق ومودت

      خدایا اگاههی نزد توست من نابلدم

      تو اگاهم کن

      خدایا تو دانایی من نادان

      تو قدرتمندی من ضعیف

      تو بزرگیو من کوچک

      پس تنها تو را میپرستم وتنها ازتو یاری میخوام اگر هدایتم کنی از سپاسگزارانت خواهم شو

      سید علی جااان خداوند بر زندگیت نور الهی بپاشاند

      از خداوند سپاسگزارم که در این مسیر الهی قرارم داد

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1333 روز

      سلام علی جان

      عیدت مبارک

      داداش خیلی عکست عالیه هر روز داری خوشتیپ تر میشی

      اصلا لذت میبرم ازت و یاد میگیرم ازت و چقدر کامنت هات حالم رو خوب میکنه و ایمانم رو قوی تر میکنه

      و میگم بابا بهای خواسته هاتو بده دنبال مفتی نباش

      و از همین مسیری که علی رفته توهم برو و لذت ببر

      علی جان داشتن دوست هایی مثل شما بهترین هدیه از طرف خداست

      براتون زندگی پر برکت و نعت از خدا میخوام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سیما کشاورز گفته:
      مدت عضویت: 1359 روز

      سلام به علی آقای عزیز

      خوشا به سعادت شما که اینقدر قشنگ قانون رو درک کردید و اجرا میکنید

      و سپاسگزار از شما که تمام نتایج و درک خودتون رو از مطالب با ما به اشتراک میزارید

      حرفهای استاد عزیزمان برای من حکم قانون اصلی رو داره و کامنتهای شما برای من حکم توضیحات و ساده سازی اون قانون رو داره، ازتون سپاسگزارم.

      انشاالله که

      تنتون سالم

      تنور دلتون گرم

      رزقتون بی نهایت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      علی میرفخررجایی گفته:
      مدت عضویت: 1497 روز

      سلام سید علی جان درود بر تو

      از تو سپاسگذار هستیم که اینقدر برای کسب آگاهی هات وقت میگذاری و این آگاهی ها و تجاربت از نتایج رو با ما به اشتراک میگذاری،

      علی جان دقیقا این جمله استاد کاملن درسته که اگر یه تومنو تونستی بکنی دو تومن میتونی اون دو تومنو بکنی چهار هشت و بیشتر،

      من علی رجایی تا همین چند ماه گذشته بعد از جدایی از پدرم و استارت کار خودم با نام و یاد الله،در همین ماه گذشته من درآمد ماهی 20 میلیون و بیشتر رو تجربه کردم،و این تازه شروع کاره،در روند باورسازی هستم در روند ایجاد احساس لیاقت و ارزش هستم،که هر وقت رو باور احساس لیاقت کار میکنم قلبم به شدت باز میشه و نتایج یکی پس از دیگری میاد،

      و دقیقا نباید بزاریم این روند رشد برامون عادی بشه،باید هر روز به دنبال بشتر و بیشتر و بیشتر کردن درآمدمون و لذت بیشتر باشیم،چرا این دوتارو کنار هم آوردم چون مکمل هم هستن درآمد بیشتر = لذت بیشتر و لذت بیشتر = درآمد بیشتر

      منه علی رجایی قبلن خیلی کم توقع بودم و یه جورایی به کم راضی میشدم،اما الان هر روز یه آتشی در وجود من شعله ور تر میشه که بااااااید ثروت بسازی بشترو بیشترو بیشتر باید عادی نباشی باید قانع نباشی و هر روز از خداوند چیز های بیشتری طلب کنی،

      علی جان منی که تا همین چند ماه پیش نجواهای شیطانی میومدم که فلان برگشت چکهارو میخوای چطوری حل کنی،به یاری الله رها کردم،و فقط تمرکز کردم به گوش دادن دوره دوازده قدم،عزت نفس و شیوه حل مسئله و همینطور حرکت کردم هر روز درخواست هر روز کار کردن رو باور ها و آموزش دادن و تمرین کردن سعی کردم از تک تک لحظاتی لذت ببرم،و لحظه ای ترس از شکست ترس از افتادن زندان یا هر چیز دیگه ای رو با توکل به خداوند به ذهنم راه ندم،و به یاری خدا طبق الهامی که از طرف خداوند بهم شد و راهکارهایی که بهم داد به زود مسئله چک های برگشتیم رو حل میکنم ،

      هر روز تعداد شاگردانم داره بیشتر میشه هر روز بر حسن شهرت و محبوبیتم داره افزوده میشه چون واقعا عاشق خودم هستم واقعا عاشق خدای واقعی هستم واقعا سعی میکنم شورو شوقم رو هر روز برای بهتر زندگی کردن لذت بردن بیشتر ثروت ساختن بیشتر ،بیشترو بیشتر کنم،

      و خداوند داره به تک تک اهدافم به تک تک خواسته هام پاسخ میده ،

      این چند آیه دیروز منو کلن دگرگون کرد:

      و [یاد کن] هنگامى را که حواریون گفتند اى عیسى پسر مریم آیا پروردگارت مى‏ تواند از آسمان خوانى براى ما فرود آورد [عیسى] گفت اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.(112)

      گفتند مى‏ خواهیم از آن بخوریم و دلهاى ما آرامش یابد و بدانیم که به ما راست گفته‏ اى و بر آن از گواهان باشیم (113)

      عیسى پسر مریم گفت بار الها پروردگارا از آسمان خوانى بر ما فرو فرست تا عیدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه‏ اى از جانب تو و ما را روزى ده که تو بهترین روزى ‏دهندگانى (114)

      خدا فرمود من آن را بر شما فرو خواهم فرستاد و[لى] هر کس از شما پس از آن انکار ورزد وى را [چنان] عذابى کنم که هیچ یک از جهانیان را [آن چنان] عذاب نکرده باشم (115)

      سوره مبارک مائده

      این دقیقا کاری هست که ما داریم صبحو شب تو ستاره قطبی انجام میدیم،و تایید میکنیم قدرت و حضور و رزق خداوند تو زندگیمونو،و کاریه که باید همیشه انجام بدیم ،

      واقعا چرا ما باید حتی تو ذهنمون به کسی غیر از خداوند قدرت بدیم؟

      همه چیز با درخواست و تجسم و تکرار باور ها درست در راستای خواسته ها خلق میشه،

      خدارو سپاسگذارم که من رو هدایت کرد تا قوانینش رو بشناسم،

      علی جان ممنونیم ازت که کامنت می‌نویسی ممنونیم که داری رو خودت کار می‌کنی پاتو فراتر از ترسهات میگذاری و حرکت میکنی

      انشاالله همیشه در پناه خداوند و در مسیر هدایت باشی انشاالله روزی همگی در کنار هم جمع بشیم و از بودن در کنار هم و صحبت های خدای گونه لذت ببریم،

      روز به روز موفق تر ثروتمند تر شادتر خوشبختر و سعادتمند در دنیا و آخرت باشی علی جان،

      عیدت هم مبارک

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ولی الله علوی گفته:
      مدت عضویت: 1304 روز

      درود خدا برشما ..من دیوانه ی پیام‌های آقای خوشدل هستم همانطور که ازاسمشان معلوم هست دلشان هم خوش هست پیامشان هم خوش هست هرجایی که پیام علی خوشدل میبینم سریع میخونم چون پربار وفوق العاده هست ..آقای خوشدل همیشه خوشدل .خوش روزی.خوش سلامتی وخوش پول باشی….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      الهام و نگین گفته:
      مدت عضویت: 1042 روز

      به نام خالق هدایتگر

      خدایا شکر که من هدایت شده هستم

      خدایا شکرت که یه روز زیبا و دوست داشتنی دیگه را با هدایت خالق شروع کردم

      خدایا هزاران مرتبه شکر بابت اینکه یه روز دیگه فرصت بهم داد که بیام و کامنت زیبای دوست عزیزم و مطالعه کنم

      واقعا قابل تحسین هستند شما

      می خوام بگم شما وقتی هر چیزی رو مورد پرسش قرار میدی تازه میفهمی که یک باور ثابتی هر روز صبح مثل کد روتین میگه من می خوام سردرد باشم و‌اون‌هعی تکرار میشه و در نهایت عملی میشه!

      به چه نکته ی مهمی اشاره کردی

      باور باور واقعا همین که شما فرمودید

      سپاس گزارم ازتون

      شاد،سلامت،خوشبخت،سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشیند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مژگان اکرامی گفته:
      مدت عضویت: 769 روز

      سلام‌ علی جان واقعا از کامنت هات خیلی انرژی میگیرم من به واسطه سری فایل های پترن ها به عالمه کد مخرب شناسایی کرده بودم که ذهنم‌داشت نحوا میکرد ای بابا اینا را چطور میخوای تغییر بدی خیلی زیاد هستند و من توی دفترم از خدا خواستم نحوه اینکه من چطور قدم به قدم باورهامو‌تغییر بدم بهم بگه ‌‌هدایت شدم به کامنت شما

      1- اول کارهایی که واست طبیعی هستند پیدا کن( همون الگوهای تکرار شونده)

      2- با چرا بپرس؟ چرا این کارا انحام دادی؟ چرا این طور فکر میکنی؟ و در اثر پرسیدن های مداوم مچ ذهنتو‌میگیری

      3- حالا بیا منطق بساز هر دلیلی که ذهنت میاره تو بیا با منطق جواب بده

      4- این مار باید مداوم و مداوم و مداوم تکرار بشه روزی چندین ساعت

      بازم مننون علی حان خیلی خیلی کامنتاهای شما عالیه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      رسول بنادری گفته:
      مدت عضویت: 1424 روز

      سلام سید علی عزیزم

      حالت باشه کوک کوک کوک

      این بار دوممه ک دارم کامنتت رو میخونم

      یبار دیشب قبل خواب خوندم و یبارم الان

      ایده ی خفنه

       از خودمون سوال کنیم تا خودمون رو بشناسیم-

      تا راه حل بهمون گفته بشه  – تا صدای مغزمون رو بشنویم

      خیلی خیلی خوبه

      وقتی از خودت میپرسی

      چرا الان من شاهانه زندگی نمیکنم؟

      چون ب اون اندازه ثروت ندارم…

      چرا ب اون اندازه ثروت ندارم؟

      چون کارکردن رو خودت رو جدی نگرفتم

      چون عزت نفس ندارم

      چون ترس ها منو رو در برگرفته ( نظر دیگران- ترس از اینکه شروع کنم و نتیجه نگیرم – تایید دیگران)

      ته وجودم نمیخوام بها بپردازم

      و میشینی راه حل میچینی برای این موارد

      دیشب درحالی ک دراز کش روی تشک بودم کامنت زیبات رو مطالعه کردم و تموم ک شد گوشیم رو گذاشتم و همونجا بدون کاره دیگه ای میخواستم بخوابم

      ک یادم اومد من شب های قبل نکات مثبت روزم رو مینوشتم

      اینقدر نجوا اومد ک ننویسم

      ک خستم ولش کن

      فردا صب مینویسم

      خودمم باهاش راه میومدم میگفتم

      درسته الان  فقط وقت خوابه

      تا اینکه صدایی درونم گفت

      چرا الان این کار رو انجام نمیدی

      خودش دیگه جواب داد : چون نمیخوای تغییر کنی

      بعد از این گفتگوی درونی تمایلم ب خواب کم شد و رفتم نکات مثبت اون روزم رو داخل دفترم نوشتم

      الهی شکرت

      انگار با چرایی داری ارزش هات رو بیادت میاری – استاندارد هات رو بیادت میاری- هدفت رو بیاد میاری –

      بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم هست

      از خود بطلب هر انچه خواهی ک تویی

      ممنون بابت انتقال این اگاهی و این حس خوب

      مراقب خودت باش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      فاطمه فیضی پور گفته:
      مدت عضویت: 3306 روز

      سلام علی آقا،

      خیلی از کامنت ها و مطالبی که روی سایتی میزارید انگیزه می گیرم و ذهنم باز تر میشه ممنون ام.

      نتایج شما گواه این که خیلی خیلی عالی تمرینات رو انجام می دهید.

      بسیار مشتاق هستم که تو گروهی که دوستان عباس منشی هستند عضو بشم ممنون ام. حیف که ایران نیستم که در دور همی ها هم شرکت کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        زهـره گفته:
        مدت عضویت: 1080 روز

        سلام خانم فیضی پور عزیز من هدایت شدم به کامنت شما ک در مورد کنکور گذاشته بودید .abasmanesh.com

        فکر کنیم این لینکش باشه ،میشه یکم بیشتر در خصوص کنکور توضیح بدید ک چیکار کردید چقدر خوندید روزی چند ساعت میخوندی ؟ من امسال کنکور ارشد میخام شرکت کنم ترس دارم اولین بارمه .حسابداری میخونم وقتی کتاب تست نگاه میکنم هیچی بلد نیستم بلد نیستم بخونم اینا مانع خوندنم میشه ،از طرفی دلم میگه قبول میشم دولتی ، رتبه دو رقمی میارم ،همش تجسم میکنم ک قبول شدم جشن میگیرم ، یعنی راحت تجسم میگنم اما وقتی کتاب باز میکنم مطالبو میبینم ترس میگیرتم ،نمیدونم چیکار کنم میشه لطفا بگید شما چیکار کردید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      میثم جبلی گفته:
      مدت عضویت: 2961 روز

      سلام علی جان

      واقعا شجاعت تو تحسین برانگیزه

      شجاعتت برای این حجم از خودشناسی ای که در پیش گرفتی و می‌دونم آنقدر آدم دقیق و باهوشی هستی که تا حل نکنی ول نمیکنی.

      خودت میدونی که خودشناسی سخت ترین کار دنیاست چون ما داریم وارد ناشناخته ای میشیم که فقط خودمون باید واردش بشیم و از هر علم دیگه ای که بیرون از ما هست و میشه از بیرون دیدش سختتره.

      و واقعا خداقوت بهت که این همت و شجاعت رو داری که تو این سالها که میشناسمت بدون وقفه داری روی خودت کار میکنی.

      ایولا بهت پسر و خداقوت

      خداگونه باشی رفیق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد گفته:
      مدت عضویت: 1026 روز

      بنام رب العالمین

      علی جان سلام

      لذت بردم از کامنتت و بسیار بسیار پر محتوا و بدون حاشیه های اضافه و اصل داستان رو بیان کردی و چقدر نکات عالی و درجه یکی توی این صحبت هات بود بسیار لذت بردم

      انشالله مثل همیشه بدرخشی و از تجربیاتت برامون بنویسی

      همایون باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      جواد کلانتری گفته:
      مدت عضویت: 1879 روز

      عرض ادب و درود فراوان خدمت دوست عزیزم سید علی خوشدل

      از کامنتای زیباتون لذت میبرم و از این همه نتایج خوبو پایداری که گرفتین و میگیرین

      در رابطه با این سلسله فایلا که استاد بزرگوارمون گذاشتن در رابطه با پیدا کردن الگوهای تکرار شونده،میخواستم از شما بزرگوار بپرسم بعد از اینکه ما ایرادامونو پیدا کردیم به عنوان مثال که بتونم منظورمو بهتر برسونم مثل همون جمله ای که استاد گفتن یک الگو مدام تکرار میشه مثلا یه سهمی رو تا میخریم با کله میاد پایین یا طلا مونو میفروشیم به محض اینکه فروختیم گرون میشه کلی خودمونو به آب و آتیش میزنیم تادر آمدمون زیاد بشه با یه موج آروم میره بالا ولی کل اون در آمد که توی چند ماه تونستی بالا ببریش در عرض چند روز همش صفر میشه بعد میبینی که رسیدی نقطه ی اول یا هزارتا الگوی تکرار شونده ی دیگه که میشه مثال زد و من الان نمیخوام که به من راهکار بدین که درآمدم زیاد شه و رزق و روزی زندگی ام بالا بره این یه مثال بود و سوال اصلیم اینه که ما وقتی الگوی تکرار شونده رو پیدا کردیم و قبول کردیم یه ایرادی تو باورهامون هست که مدام این الگو برامون تکرار میشه اون باور ایراد دارو چه جوری پیداش کنیم از کجا بفهمیم چه باوری باعث ایجاد این الگوهای تکرار شونده میشه؟

      متشکر میشم اگر دوستانیم که این کامنتو میخونن راهنمایی کنن

      به امید حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      علی گفته:
      مدت عضویت: 1387 روز

      اقای خوشدل سلام

      از اینکه بعد ازاین همه نتایج عالی هنوز سایت رو همراهی میکنید وهستید وبا پیام ها وسوال های چالشی به ما هم درک بهتری میدهید ممنونم

      واقعا من با این کیفیت بهبودی نتایج نمیگیرم باید خیلی بیشتر رو خودت کار کنی باید خیلی عمیقتر به درون خودت سفر کنی

      باید نتایج رو دوباره به چالش بکشی اگر نتیجه خوب بود چرا وچه کاری کردم که شد واگر نمیشه چرا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: